از حکیمیپرسیدند : تربیت از چه سالی آغاز میشود ؟ پاسخ داد : بیست سال قبل از تولد و اگر این مدت کافی نباشد باید برآن افزود.
آری ! واقع امر این است که فرایند تربیت به معنای اخص آن سالهای قبل از تولد فرزند آغاز میشود. هر کودکی که پای به عرصه وجود میگذارد و چشم به تماشای جهان هستی میگشاید، تبریک خالق کمال آفرین بدرقه راهش میشود. این کودک خود بالقوه پدر است و مادر. پس برنامههای جامع تربیتی او میبایست متضمن اندیشههای پدرپروری و مادرپروری نیز باشند، به دیگر سخن کودکان و نوجوانان امروز، پدران و مادران فردا میباشند. [۱]
یکی از صفات پسندیده که هماهنگ با سرشت با آدمیان است. راستگویی است.
هرانسانی بالقوه مایل است راست بگوید و همچنین سخنانی را که از دیگران میشنود راست تلقی کند. دروغ گفتن انحراف از صراط مستقیم و فطرت و خلقت است و بدون تردید مخالف وجدان اخلاقی بوده و در نظر کلیه ملل و اقوام جهان ودر تعالیم قاطبه پیامبران الهی عملی ناپسند و مزموم است. بدبختانه این مرض خطرناک از دوران کودکی بچههای کوچک به این ناخوشی خانمان برانداز دچار میشوند و به دروغگویی عادت میکنند و گاهی چنان به این خوی ناپسند انس میگیرند که از دروغ گفتن لذت برده و از اینکه دیگران را به گفتههای نادرست و غیر واقعی خود جذب کنند، مسرور میشوند، پدران و مادران و مربیان ارجمند باید بدانند که اگر از دوران کودکی جلوی این ناخوشی خطرناک گرفته نشود، ممکن است فرد تا پایان عمر به آن مبتلا باشد.
بدبختانه بعضی از خانوادهها این ناراحتی را کوچک و ناچیز تلقی کرده و اساساٌ در فکر پیشگیری یا درمان آن نیستند. اگر فرزند آنها شب تب کرده یا عطسه بی موقعی بکند سخت ناراحت میشوند و فوراٌ برای درمان او اقدام میکنند ولی از دروغ گفتن فرزند خویش تأثری ندارند. خانوادههای دیگری هستند که کم و بیش به اهمیت و خطر دروغگویی واقف اند و از اینکه فرزندشان دروغ میگوید ناراحت میشوند ولی راه جلوگیری و درمان آن را نمیدانند. [۲]
بسیار طبیعی است که کودک ۲ ساله، درک صحیحی از اهمیت راستی و و درستی نداشته باشد. لکن همین کودک تا سن ۱۰ سالگی باید تفاوت بین راستی و درستی را درک کند.
برای کودک ۵ یا ۶ ساله طبیعی است که در افکار رویارویی و تخیلی غوطه ور شود و داستانهای بلند و طولانی تعریف کند. اما در واقع قصد فریب کسی را ندارد. بنابراین هیچ جای سرزنش و یا تنبیه وجود نخواهد داشت. والدین زمانی که آگاهانه در مورد مطلبی اغراق آمیز حرف می زنند، دروغ هم میگویند با این هدف که مستمعین را تحت تأثیر قرار دهند البته بدون اینکه قصد فریب آنان را دانسته باشند اما احتمالاٌ اغراقهای آنان را سخاوتمندانه تفسیر و تعبیر نمیکند.
الگوهای ارائه شده توسط والدین بسیار اهمیت دارد. اگر آنها برای فریب دادن دروغ بگویند ( برای مثال هنگامیکه مادر از دیگران می خواهد تا در پاسخ کسی که برای ملاقاتش مراجعه کرده بگویند در منزل نیست ) غیر منطقی است از کودک انتظار راستگویی و درستکاری داشته باشیم، دروغ ممکن است درارتباط با نا امنی باشد. مثلاٌبرای مسائلی چون تمایل به جلب توجه و تحسین دیگران. کسب اعتبار و پرستیژ به دست آوردن تعدادی دوست و یا فرار او از وضعیتی نامطلوب هنگامیکه کودکی برای به زحمت انداختن دوستش دروغ میگوید، ضروری است کوشش به عمل آید تا دلیل این رفتار را کشف گردد. [۳]
بسیاری از کودکان مخصوصاٌ در سنین معینی مطالبی میگویند که از نظر ما خلاف حقیقت و یا دروغ می آیند و بی شک چنین امری ما را خشمگین میسازند. آنچنان که گاهی وادار میشویم آنها را تنبیه کنیم و یا در موارد دیگری گفته های طفل اگر چه راست و درست باشد مورد توجه ما قرار گیرند.
میدانیم که دروغ برای کودک نیز زیان بخش است، اگر بدان عادت کند تدریجاٌ شخصیت او متزلزل شده و اعتبار خود را از دست خواهد داد. او نیازمند این امر است که جلب اعتماد اولیاء و مربیان خود را بنماید تا بتواند رشد کند. به هنگامیکه بزرگترها چنین اعتمادی بدو نداشته باشند او رشد نخواهند کرد. بعدها اگر مواقعی دردی او را رنج دهد و بخواهد آن را علنی نماید، بدان موفق نخواهد شد.
کودک درغگو کم کم اظهار نظر صریح خود را از دست خواهد داد، بخصوص که در باره حرفهای خود ایمان نخواهد داشت و آن قاطعیت و صراحتی که برای ادامه کار و زندگی او لازم است از میان خواهد رفت.
دروغگویی نوعی ناسازگاری و نابهنجاری است و باید اصلاح شود. در طریق اصلاح و بازسازی کودک گام اول شناخت علل است. باید دید کودک چرا دروغ میگوید [۴]
آیا تا به حال درزندگی به کسی دروغ گفته اید ؟ چرا ؟ به چه خاطر ؟ بعد از دروغ گفتن چه احساسی به شما دست داده است ؟ آیا میدانید ریشه دروغگویی در چیست ؟ آیا میدانید چرا شما و دیگران گاهی از اوقات مبادرت به دروغ گفتن میکنند ؟
برای دست یابی به جواب این سئوالات شاید خواندن و مطالعه این تحقیق و مقاله کمکی به شما باشد.
دروغگویی مخصوص طبقه خاصی نیست و به جنس خاصی نیز محدود نمیشود، بزرگ و کوچک ممکن است دروغ بگویند و گاهی از اوقات از دروغگویی خود نیز لذت ببرند. دروغگویی بیماری خانمان برانداز است که ایگر به فکر مداوایش نیفتیم هم فرد بیمار را به نیستی میکشاند و هم اطرافیان فرد مبتلا به نابودی سوق میدهد. دروغگویی گناهی بزرگ است و در بیشتر مواقع این گناه ریشه بسیاری از گناهان دیگر نیز خواهد بود.
دروغگو دست به انجام هر کاری می زند و در مقابل با پستی و وقاحت انجام اعمال خود را تکذیب میکند. دروغگویی دژی است که دروغگو آن را پناه خود میداند. کسی که در زندگی خود به دروغگویی عادت کرده باشد، هیچ گاه از انجام هیچ عملی خود را معاف نمیداند و با بی پروائی مبادرت به انجام کارهای زشت و ناپسند میکند، زیرا با دروغگویی میتواند خود را از عواقب انجام کارهای زشت مصون نگه دارد.
یکی از بزرگترین وظایف پدران و مادران و مربیان جامعه در تربیت نونهالان، پرورش خصلت راستگویی است. راستگویی نجات از هر نوع گمراهی و ضلالت است.
برای جلوگیری از دروغگویی باید ابتدا علت اقدام به آن را جستجو کرد. علت را شناخت و بعد سعی در برطرف کردن علت داشت.
علت دروغگویی را میتوان در این گروه علل جستجو کرد : ترس، ضعف، عجز، احساس حقارت و. .. کسی که قادر به پرداخت بدهی خود نیست در خانه بست مینشیند و به فرزندش میگوید به طلبکار بگوید که پدر در خانه نیست. کارمندی که بدون علت ترک خدمت کرده از ترس بازخواست مقامات مافوق به دروغ گرفتاریهای واهی را مطرح میکنند. کودکی که از کتک خوردن میترسد، شکستن شیشه پنجره را به گردن دیگری می اندازد، اگر بخواهیم ریشه تمام دروغهای یاد شده را پیدا کنیم به یک سر منشأ میرسیم و آن ترس و عقده حقارت و تربیت نادرست است. افرادی که بیشتر دروغ میگویند بیشتر در خود احساس ضعف و حقارت میکنند. اگر بخواهیم جامعهای سالم و افرادی راستگو داشته باشیم باید صفت نیکوی راستگویی را از کودکی به فرزندان بیاموزیم [۵].
الگوهای معینی که برای برقراری ارتباط با کودکان بکار میرود تقریباٌ همیشه متناقض هستند. یعنی بر عکس هدف و منظور ما نتیجه میدهند، این الگوها نه تنها ما را در دستیابی به اهداف دراز مدتمان یاری نمیکنند، بلکه غالباٌ خرابکاری هم در خانه به وجود می آورند. الگوهای متناقض در تربیت کودک شامل این موارد میشود. تهدیدها، رشوه ها، وعدههای نیش دار و طعنه آمیز، موعظه و سخنرانی در باره دروغگویی دزدی و آموزش ادب، بی ادبی و بی احترامی. [۶]
وقتی کودکان دروغ میگویند والدین از ظلم برافروخته میشوند، بخصوص وقتی که دروغ آشکار است ودروغگویی تجربه. شنیدن پافشاری کودکی در این که به رنگ است نزده است یا شکلات را نخورده است وقتی که صورت و پیراهنش خلاف این را میرساند، بسیار خشم آور است گاهی اوقات کودکان بدین خاطر دروغ میگویند که اجازه ندادند حقیقت را بر زبان آورند. وقتی کودک به مادرش میگوید که از برادرش متنفر است، مادر شاید او را به خاطر این حقیقت گویی تنبیه کند. اگر همین کودک در آن لحظه برگردد و آشکارا به دروغ اظهار کند که حالا دیگر برادرش را دوست دارد، مادرش شاید به او پاداش بدهد و او را محکم در آغوش بگیرد و ببوسد، خب، شما فکر میکنید این کودک چه نتیجهای از این تجربه خواهد گرفت که آدم را به خاطر حقیقتگویی کتک می زنند و به خاطر دروغگویی پاداش میدهند و نیز اینکه مادرش دروغگویی رادوست دارد. [۷]
ما اگر بخواهیم راستگویی و صداقت را به کودک یاد بدهیم پس باید برای گوش کردن به حقایق تلخ به همان اندازه حقایق دلپسند زمینه داشته باشیم.
اگر قرار است کودک راستگو و صادق بار بیاید پس نباید او را تشویق و تحریک کرد که در باره احساساتش دروغ بگوید. حال این احساسات چه مثبت باشد چه منفی و چه دمدمی مزاج، کودک از واکنشهایی که ما در برابر احساسات بیان شده او نشان میدهیم، یاد میگیرد که آیا صداقت و راستگویی بهترین حقیقت است یا نه ؟
وقتی کودکان به خاطر گفتن حقیقت تنبیه میشوند، برای دفاع از خودشان دروغ میگویند. همچنین دروغ میگویند تا آنچه را که در واقعیت فاقد آن هستند، در خیال به دست آورند. [۸]
دروغها بیان کننده حقایق مربوط به امیدها و دلهرهها هستند. دروغها آشکار کننده آن چیزی هستند که فردی انجام خواهد دهد یا باشد. برای شنونده خوب میفهمد، دروغها آنچه را که دروغگو سعی در پنهان کردنش دارد، آشکار میکنند. واکنش کامل و پخته نسبت به یک دروغ بیشتر بایستی درک مفهوم آن دروغ را منعکس سازد، نه افکار مفهوم آن یا محکومیت آن.
فرد دروغگو را ما از طریق اطلاعاتی که از دروغها کسب میکنیم میتوانیم به کودک کمک کنیم تا واقعیتها را از افکار پوچ و خیالی تشخیص دهند [۹].
برخورد با دروغگویی و عدم صداقت کودک
خط مشی مادر برابر دروغگویی مشخص است. ازیک طرف نباید بازپرس بازی در بیاوریم و کودک را هی سئوال پیچ کنیم و موضوع را بزرگ جلوه دهیم و از طرفی دیگر باید حتماٌ و بدون تردید رک پوست کنده حرف بزنیم. وقتی پی میبریم که از زمان برگشت کتابی که کودک از کتابخانه گرفته بود گذشته و کودک هنوز کتاب را به کتابخانه پس نداده، ما نباید بپرسیم که کتاب را برگرداندهای به کتابخانه ؟ مطمئنی ؟ پس چی شد. که کتاب هنوز این جا مانده ؟ بلکه به جای آن چنین خاطر نشان میکنیم « مثل اینکه از زمان برگشت این کتاب به کتابخانه گذشته » [۱۰].
[۱] – مجله پیوند ۱۹۷، ص ۵ و ۷٫
[۲] – رشد معلم ص ۵۳٫
[۳] – رونالدس – ایلندگورث – کودک و مدرسه – لشکر. نوابی نژاد، ص ۱۰۱ و ۱۰۲٫
[۴] – دکتر قائمی، علی، تربیت و بازسازی کودکان ص ۱۹۷٫
[۵] – ریاحی، غلامحسین، روانشناسی در خدمت اولیاء و مربیان، ص ۱۱۷ و ۱۱۸٫
[۶] – دکتر هایم – جی – گنیات، رابطه بین والدین و کودکان ص ۴۳٫
[۷] – دکتر هایم – جی – گینات، رابطه بین والدین و کودکان ص ۴۷٫
[۸] – دکتر هایم – جی – گینات، ص ۴۸٫
[۹] – دکتر هایم – جی – گینات، ص ۴۸٫
[۱۰] – دکتر هایم – جی – گینات، ص ۴۹٫