کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



  • مداخلات خودتعیین گری

     

    اهداف مداخلات خودمختاری میتواند از مهارت های تکی (مثل آموزش انتخاب از میان چند گزینه معین ) تامجموعه های چند مرحله ای پیچیده تر(مثل استفاده از راهکارهای ارتباطی پذیرفته شده برای جلب کمک از بزرگسالان به منظور دستیابی به اهداف فردی ) متغیر باشد. اهداف آموزشی معمول شامل مهارت ها و شیوه های مرتبط با انتخاب کردن ، تصمیم گیری ،‌حل مشکل ، تنظیم هدف ودستیابی به آن ،

     

     

     

     

    خویشتن نگری ، خود آگاهی ودرک خود می باشد ( آلگوزین[۱]، ‌برودر[۲]،‌کاروونن[۳] ،‌تست ووود ۲۰۰۱)مداخلات مورد تأیید  تحقیقات ، انتخاب کردن را برای افراد دارای عقب ماندگی ذهنی،‌یا مهارت های حمایتی را برای افرادی که نا توانایی های یادگیری یا عقب ماندگی ذهنی دارند مورد بررسی قرار داده اند (آلگوزین ودیگران،‌۲۰۰۱) مطالعات کمتری اثرات روش های مرتبط با دیگر اجزا ( مثل دستیابی به هدف ) را ارزیابی کرده اند و هنوز تحقیقات زیادی درخصوص اثرات برنامه های خود پیروی جامع (یعنی چند قسمتی ) وجود ندارد.

     

    مراحل خود مختاری (فیلد[۴] و هافمن[۵]، ۱۹۹۶؛ همه به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷) یکی از مثال های برنامه جامعی است که حمایت تجربی را نیز به همراه داشته وبه عنوان یک مداخله بالقوه برای جوانان در معرض ترک تحصیل ، مورد تأیید شورای ملی برای ناتوانی (۲۰۰۴) قرارگرفته است . دانش آموزان و معلمان،‌ طی ۱۸ جلسه با یکدیگر همکاری می کنند تا روش ها ومهارت های مرتبط با شناخت و ارزیابی خود فرد به عنوان اساس طرح ریزی ، عملکرد ویادگیری طی تجربه را بیاموزند .اطلاعات بیشتر در مورد سایر گزینه های آموزشی رامی توان درآثار فیلد ،‌مارتین،‌میلر،‌وارد ، همیر(۱۹۹۸) ،‌برودر ، ووود ،‌تست ،‌کاروونن وآلگوزین (۲۰۰۱) به دست آورد .

     

     

    شایان توجه است که مفاهیم اصلی زیر بنای خودتعیین گری وابسته به فرهنگ نیستند . لزوم مربوط بودن ، توانایی واستقلال درمیان خانواده ها وفرهنگ ها مشهود است ( زیمرمان ،‌۲۰۰۲) .اما کاربرد مداخلات خودتعیین گری باید هماهنگ با متون جامعه وخانواده باشد زیرا خانواده ها انتظارات مختلفی برای
    نقش های اجتماعی ونقاط عطف رشدی فرزندان خود دارند (کالیانپور[۶]، ‌هری ،‌۱۹۹۹ ؛ ترن بال[۷] ،‌ترن نبال،‌۱۹۹۶؛ همه به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷) به علاوه دانش آموزان اغلب درزمان طرح ریزی برای آینده خود ، تصمیمات ،‌توقعات واهداف خانواده های خود را درنظر می گیرند ( ترنیور[۸]،‌۲۰۰۵) علی رغم اینکه عوامل دانش آموزی مثل سن دانش آموز، پیش بینی کننده های قوی تری برای اتمام مدرسه هستند ، عوامل خانوادگی همچنان پیش بینی کننده های مهمی طی دوره  دبیرستان به شمار می روند . بنابراین ، توجه به اهداف،‌ و متن خانواده باید بخش منسجمی ازهر مداخله ای باشد که درپی حفظ دانش آموز درمدرسه است .

     

    دستور العمل حامی خود تعیین گری

     

    مهارت های لازم برای خود مختاری را می توان واغلب باید به طورآشکار آموزش داد تا نوجوانانی که موفقیت های تحصیلی کمتری را تجربه کرده اند ، به جای اینکه یادگیرندگان واکنشی باشند ، به افرادی مبتکر مبدل شوند (زیمرمان[۹]، ۲۰۰۲) ،‌بنابراین برنامه خود مختاری جامع که مهارت های خاص را به طور مستقیم آموزش می دهد وفرصت  های متعددی را برای  تمرین فراهم می سازد ،‌می تواند مورد نیاز برخی از دانشجویان باشد. این برنامه را می توان به عنوان بخش هایی از برنامه های جلوگیری از ترک تحصیل برای جوانان در معرض خطر به کاربرد یا می توان آن را به رشته های موجود در خصوص مهارت های زندگی، ‌آموزش شغلی یا علوم خانواده / مصرف کننده القا نمود .

     

    علاوه برآن ، فرصت یادگیری اجزای خودپیروی ، دردستور کار کلی وطی سطوح کلاس وجود دارد راهکارهای مرتبط با مدلهای مختلف حل مشکل ،‌تنظیم اهداف عملی ، نظارت براتمام تکالیف وارزیابی نتایج حاصله را می توان درکلاسهای بسیار گنجاند . یکی از مزایای گنجاندن برنامه رشد خود مختاری دردستور کارکلی برای «همه » دانش اموزان این است که انجام این کار از بروز مشکل توجه به یک گروه خاص از دانش آموزان ، یایک مداخله خاص که اغلب منجر می شود دانش آموزانی که نیاز بیشتری به یک مداخله دارند آن را رد کنند . جلوگیری می نماید (روسی ،‌۱۹۹۵؛ به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷) مربیان می توانند این راهکارها را به عنوان ابزارهایی که هم ازلحاظ آموزشی وهم از نظر فردی برای دانش آموزان سودمند است. تعیین کرده وآموزش دهند (مارتین ودیگران ،‌۲۰۰۳؛‌پالمر[۱۰]،‌وهمیر ، گیپسون[۱۱] ، وآگران ،‌۲۰۰۴؛ و همیرودیگران ،۲۰۰۰؛ به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷)

     

    یکی از نمونه های یک شیوه راهبردی قابل تطبیق برای آموزش حل مشکل خود تنظیم ، « مدل یادگیری خود مختار برای آموزش»[۱۲] ( SDLMI )است که دارای قابلیت کاربرد برای دانش آموزان مقاطع ابتدایی وراهنمایی با سطوح توانایی مختلف می باشد . معلمان،‌دانش آموزان را طی سه مرحله آموزشی راهنمایی  می کنند، ‌(الف) تنظیم هدف (ب) اقدام به عمل و (ج) سازگاری با هدف یا طرح . در هر مرحله،‌ دانش آموزان به مجموعه ای از چهار سوال که نشان دهنده مراحل حساس فرآیند حل مشکل است پاسخ
    می دهند. برای هر سوال ، اهداف معلم مشخص است . معلمان،‌درهر مرحله براساس نیازهای فردی یادگیرندگان حمایت های آموزشی را فراهم می آورند (برای جزئیات بیشتر ، رجوع کنید به وهمیر و دیگران،‌۲۰۰۰)

     

    دانش آموزان نه تنها باید مهارت های راهبردی که از نظر فردی سودمند هستندرا بیاموزند ، بلکه باید بدانند بزرگسالان ، موفقیت آنها را تحت نظر داشته و آماده اند درهرنقطه ای که دانش آموز دشواری هایی را تجربه میکند از وی پشتیبانی کنند (بنز ودیگران ، ؛‌۲۰۰۰ ،‌دان ، چمبرز[۱۳] وربون[۱۴] ،‌۲۰۰۴ ؛ کورترینگ وبرازیل ،‌۱۹۹۹ ؛ روسی ، ۱۹۹۵؛ سینکلر ، کریستنسون ،‌ اولو[۱۵]،‌هرلی ۱۹۹۸؛ به نقل از ایسن مان،۲۰۰۷) ایجاد رابطه با بزرگسالان در مداخلات اتمام مدرسه نقش مهمی دارد. اما ترغیب خودپیروی به معنای محافظت ازدانش آموز دربرابر شکست نیست . بلکه مستلزم این است که بزرگترها فرصت های ساختار
    یافته ای را برای دانش آموزان فراهم کنند تا ریسک کرده واز اشتباهات خود چیزی بیاموزند .باید به دانش آموزان اجازه داده شود تا انتخاب هایی را که از نظر فردی معنا دار هستند را در فرآیند های مربوط به مدرسه اعمال دارند تا پیامدهای اعمالی را که انتخاب می کنند تجربه کنند. درارزیابی و تنظیم انتخاب ها واعمال خود راهنمایی هایی دریافت دارند ، و برای کسب موفقیت فرصت های بیشتری به دست آورند. وقتی مربیان بدین گونه حامی استقلال باشند، ‌نظم دهی معین وانگیزش درونی دانش آموزان افزایش پیداکرده وآنان ارزش فرآیند های مربوط به مدرسه را درونی سازی می کنند ( هاردر وریو ، ۲۰۰۳؛ لاگاردیا[۱۶] ورایان ،‌۲۰۰۲).

     

    معلمان می توانند حامی استقلال باشند بدین نحو که ازعقاید واعمال دانش آموزان گزینش هایی به عمل آورند ،‌به احساسات دانش آموزان اعتنا کنند ، اهداف درنظر دانش آموزان را در فعالیت های آنان بگنجانند،‌تکالیف چالش برانگیز اصلاح کننده ارائه دهند، رهنمودها وساختارهایی رامطرح سازند که دلایل فعالیت هاورفتارهای خاص را مورد توجه قرار می دهند . وکاربرد وابستگی های  خارجی همچون اهداف تحمیلی معلمان یا قیاس های اجتماعی را به حداقل برسانند ( هاردر وریو ۲۰۰۳؛‌لاگاردیا ورایان ، ۲۰۰۲) این شیوه ها وروش های دیگر در ذیل مشخص شده اند که همانند اهداف عاطفی یک دستور کار « تشدید یافته  »برای نوجوانان است :‌

     

      • شرکت فعال ، ریسک کردن و بازتاب بیشتر دانش آموز.

     

      • تأکید بیشتر بر رشد مسئولیت پذیری اجتماعی ومهارت های همکاری درمیان دانش آموزان

     

      • تأکید بیشتر بر حمایت از حس توانایی فردی و تقویت عزت نفس اجتماعی وتحصیلی

     

      • حمایت اجتماعی بیشتر از موفقیت دانش آموز

     

    • آموزش متمرکز وهمه جانبه بیشتر با مورد هدف قرار دادن نقاط حساس نیاز؛ این پیشرفت به دقت تحت نظر است (الیس ،۱۹۹۸)

    مطالعات فراوانی متذکر شده اند که جدایی از مدرسه ازهمان سالهای ابتدایی آغاز می شود (دال[۱۷] و هس[۱۸]،‌۲۰۰۱) بنابراین فعالیت هایی که موجب رشد خود مختاری می شود ، همانطور که طی سال هایی که مشارکت در مدرسه در معرض خطر قراردارد، مثل انتقال به مقطع راهنمایی ودبیرستان ،فراهم می شود، باید طی سالهای اولیه مدرسه درکلاسها ومدارس موجود باشد . انتقال از مقطع راهنمایی به دبیرستان می تواند به گونه ای خاص بحرانی باشد . دراین مقطع،‌هم قصد دانش آموزان به اتمام مدرسه وهم ضروریات بیرونی برای حضور اجباری درمدرسه می تواند برانگیخته شود.لن و لنسیر[۱۹] (۲۰۰۳) درتحلیل خود از پرسشنامه طولی تحصیلی ملی» (NELS)[20] دریافتند دانش آموزانی که بین سالهای دهم ودوازدهم ترک تحصیل کردند، ‌عملکرد تحصیلی پایین تری نسبت به همسالان خود درکلاس هشتم نشان دادند – این موضوع خیلی جای شگفتی نیست . اما دیگر عوامل پیش بینی کننده ترک تحصیل (مثل تصور از مدرسه ، انگیزش درکار کلاسی)دراین نقطه ،‌مشابه هستند متأسفانه از کلاس دهم به بالاتر ،‌همان دانش آموزان نمرات کمتری در روابط خود با معلمان ،‌تصور از مدرسه ، انگیزش درکارهای کلاسی و شرکت درفعالیت های مدرسه داشتند . ملاحظات خودپیروی باید زود شروع شوند تا از وخامت دروضعیت عملکرد ، انگیزش و مشارکت جلوگیری به عمل آید.

     

    [۱] .Algozzine.

     

    [۲] .Browder.

     

    [۳] .Karvonen.

     

    [۴] .Field.

     

    [۵] .Hoffiman.

     

    [۶] .Kalyanpur.

     

    [۷] .Turnbull.

     

    [۸] .Trainor.

     

    [۹] .Zimmerman.

     

    [۱۰] .Palmer.

     

    [۱۱] .Gipson.

     

    [۱۲] .Self – Determination Learning model for Instruction.

     

    [۱۳] .Chambers.

     

    [۱۴] .Rabren.

     

    [۱۵] .Evelo.

     

    [۱۶] .Laguardia.

     

    [۱۷] .Doll.

     

    [۱۸] .Hess.

     

    [۱۹] .Lan , W, & Lanthier.

     

    [۲۰] .National Educational Longtudinal Survey.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 06:47:00 ب.ظ ]




  • یکی از معمول ترین عوامل ترک تحصیل،‌افزایش مشکلات انضباطی وحضور ضعیف است که منجربه عدم موفقیت در دروس وحفظ دانش آموز می شود . مورد دوم یکی از قوی ترین پیش بینی کننده های ترک تحصیل است . دانش آموزانی که از این تجربیات  برخوردارند می تواننداز گسترش اهداف وطرح های عملی که به آنها در حل مشکلات درمحدوده این مسائل کمک می کند بهره برند برنامه « بازبینی کردن وپیوند دادن » سینکلر ودیگران ( ۱۹۹۸) که از نظر تجربی به اثبات رسیده است شامل چنین قسمتی است .
    نمونه هایی از رفتارهای حامی استقلال معلم  درکلاس های آموزشی

    • کمک به دانش آموز درتعیین آنچه تا به حال می دانسته و آنچه که خواستار یادگیری درموردیک موضوع است
    • فراهم آوردن فرصت های مناسب برای دانش آموزان جهت به بحث گذاشتن اهداف و علایق فردی
    • اجازه دادن به دانش آموز برای انتخاب موضوع مطالعه ای که مطابق با علایق فردی اوست .
    • توضیح درمورد اینکه دانش ، مهارت وتجربه چگونه می تواند به دانش آموز در رسیدن به اهداف فردی کمک کند .
    • اجازه دادن به دانش آموز برای انتخاب از میان فعالیت های یادگیری وترتیب دادن به توالی
      فعالیت ها .
    • آموزش چگونگی تعیین یک هدف عملکردی چالش برانگیز اصلاحی برای تکالیف خاص
    • اجازه دادن به دانش آموز برای انتخاب هدف اجرایی خود برای یک تکلیف
    • گسترش تماس های عملکردی فردی با دانش آموز
    • پیشنهاد منابع ،فعالیت ها وافرادی که می توانند در رسیدن به اهداف به دانش آموز کمک کنند
    • آموزش راهکارهای دستیابی به هدف وحل مشکل به صورت آشکار وروشن
    • واداشتن دانش آموز به ثبت نتایج عملکرد خود و تحت نظر داشتن پیشرفت خود به سوی هدف
    • تحسین تلاش های دانش آموز دررسیدن به اهداف
    • کمک به دانش آموز درتعیین آنچه به خوبی انجام داده است و درکجا به بهبود نیاز دارد .
    • ابراز کردن این باور که دانش آموز می تواند با چالش ها روبروشود؛ واعمال حمایت درصورت نیاز
    • جشن گرفتن موفقیت ها

    حتی دانش آموزانی که الگوهایی از مشکلات مدرسه وحمایت محدود خانواده که اغلب منجر به ترک تحصیل می شود را دارا هستند ، ارزش دیپلم را می دانند و خواستار ماندن  درمدرسه هستند ( بوندز[۱] و گولد[۲]، ۲۰۰۰، کورترینگ ،‌برازیل و تامپ کینز[۳]۲۰۰۲؛ همه به نقل از ایسن مان، ۲۰۰۷) این دانش آموزان ،‌نخستین کاندیداها برای یک برنامه پیشگیری از ترک تحصیل جامع براساس خود مختاری هستند که به آنها راهکارهای دستیابی به اهداف مشخص ومعینی را می آموزد . یکی از کاربردهای خاص ،‌مداخلات خود تعیین گری،‌شامل مستقیم هدف قرار دادن قصد واعمال دانش آموزان در رابطه با اتمام مدرسه می شود.
    فین[۴] (۱۹۹۳) براین نکته تأکید می کند که عملکرد موفق دانش آموزان درمدرسه به حس تعلق آنها به مدرسه وشرکت آنان در فعالیت های مدرسه بستگی دارد . احتمال ماندن دانش آموزان در مدرسه زمانی افزایش  می یابد که آنها ابزارهای لازم جهت پاسخگویی به ضروریات مدرسه را در اختیار داشته و در
    فعالیت های فوق برنامه آموزشی مرتبط شرکت داشته باشند . این یافته ها توسط دان ودیگران (۲۰۰۴) ودرمطالعه آنها درخصوص متغیرهای موثر برتصمیم به ترک تحصیل دانش آموزان انعکاس یافته است . علاوه بروضعیت ناتوانی، ‌عوامل پیش بینی کننده برای ماندن در مدرسه عبارتند از (الف)داشتن این تصور که دبیرستان یک آمادگی کلی برای زندگی بعد از مدرسه فراهم می نماید (ب) شناسایی یک فرد یاری رسان در مدرسه (ج) شناسایی یک کلاس سودمند متأسفانه ، از هر ۱۰ دانش آموز دارای ناتوانی موردارزیابی دردومین «پرسشنامه انتقال طولی ملی » (کامتو[۵]،‌۲۰۰۵) ،‌چهار نفر گزارش کردند، احساس نمی کردند که بخشی از مدرسه خود هستند . این گونه عوامل مشارکتی ، نشان دهنده اهمیت در نظرگرفتن روابط و فعالیت های اجتماعی درمدارس به عنوان یکی دیگر از اهداف مداخلات خود تعیین گری می باشد . به طور خاص،‌ترغیب دانش آموزان به بنیاد نهادن اهداف و طرح های عملی که شامل (الف) شرکت بیشتر در فعالیت های کلاسی و مدرسه ای (ب) روابط قوی تر با بزرگسالان می شود،‌می تواند پایداری آنها در مدرسه را به همراه داشته باشد. مداخلاتی که به طور عمد روابط اجتماعی دانش آموزان را هدف قرارنمی دهند ، ممکن است دانش آموزان را با مهارت های مهمی تجهیزکنند اما احتمالاً‌ درترغیب مشارکت لازم برای نگه داشتن دانش آموز درمدرسه با شکست مواجه خواهند شد .
     
    پیشینه پژوهشی
    [۱] .Bounds.
    [۲] .Gould.
    [۳] .Tompkins.
    [۴] .Finn.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:47:00 ب.ظ ]




  • وایلز وباندی (۱۳۸۲؛ ترجمه نیکنامی) وظایف راهنمایان آموزشی را به شرح ذیل می دانندو همچنین سلیمانی (۱۳۸۳) نیر به برخی وظایف راهنمای آموزشی به شرح زیر اشاره نموده است.

     

    ۱ ـ برنامه‌ریزی آموزشی

     

    راهنمای‌آموزشی در تدوین و توسعه‌ی برنامه‌ها و خط‌مشی‌ها با دیگر کارشناسان و متخصصان همکاری نزدیک دارد.

     

    ۲ ـ توسعه و تحقق برنامه‌های درسی

     

    مسوولیت اجرای مؤثر فعالیت‌هایی که به تحقق هدف‌های برنامه‌ی درسی منجر می‌شود با راهنمای آموزشی، مدیر و معلم است. راهنمای آموزشی در طراحی، اجرا، ارزشیابی و توسعه‌ی برنامه‌های درسی و نیز ارائه‌ی کمک‌های موردنیاز با معلم همکاری نزدیک و حرفه‌ای دارد.

     

     

    ۳ ـ نظارت و هماهنگی

     

    حصول اطمینان از نیل به هدف‌هایی که نظام برای آموزش و پرورش تعیین کرده بر عهده‌ی راهنمایان آموزشی است که با معلمان به طور مستقیم همکاری دارند.
    پایان نامه

     

    ۴ ـ رهبری آموزشی

     

    وظیفه‌ی اصلی راهنمایان، همکاری حرفه‌ای با معلمان و ارائه‌ی رهنمودها و راهبردهایی است که به معلمان کمک می‌کند کارشان را بهتر انجام دهند.

     

    ۵ ـ ایجاد انگیزه

     

    وظیفه‌ی مدیران و راهنمایان این است که برای تأمین انگیزه‌ها و هدف‌های معلمان فرصت‌های لازم را فراهم کنند. نظرخواهی از معلمان، مشارکت دادن آنان در تصمیم‌گیری‌ها، سهیم کردن آنان در اداره‌ی امور آموزشی مدارس، توجه به نیازهای حرفه‌ای و کمک به رشد و پیشرفت آنان، تشویق و حمایت از آنان در مواقع ضروری و جلب اعتماد و احترام آنان از روش‌هایی است که انگیزه‌های قوی در کار معلمان ایجاد می‌کند.

     

    ۶ ـ تمرین (نمایش) معلمی

     

    راهنمای تعلیماتی (آموزشی) در نقش معلمی، روش‌های نوین تدریس را برای معلمان اجرا می‌کند و از آنان می‌خواهد که روش‌های جدید را به کار گیرند و نتایج آن را در کلاس درس مطالعه و بررسی کنند. تحقیق درباره‌ی روش‌های مؤثر و سودمند و قرار دادن آن‌ها به جای روش‌های متداول و کم‌اثر از وظایف راهنمایان آموزشی است.

     

    ۷ ـ پیشرفت حرفه‌ای

     

    راهنمایان آموزشی باید در ایجاد زمینه و فرصت مناسب برای پیشرفت حرفه‌ای معلمان کوشش نمایند. همچنین باید سعی کنند از طریق آموزش‌های ضمن خدمت آنان را در مسیر پیشرفت حرفه‌ای قرار دهند تا به سطوح بالاتر ارتقا پیدا کنند. البته زمانی برنامه‌ی نظارت و راهنمایی آموزشی، نتایج مطلوب‌تری دارد که خود معلمان نیز بخواهند به پیشرفت حرفه‌ای خود کمک کنند.

     

    ۸ ـ اجرای پژوهش‌های عملیاتی و کاربردی

     

    در نقش تحقیقاتی، راهنمای آموزشی مبتکر و مروج تحقیقات در آموزش و پرورش است. راهنمای آموزشی باید سعی کند امکانات لازم برای اجرای طرح‌های تحقیقاتی مشترک معلمان را فراهم کند و به عنوان راهنما و مشاور تحقیقاتی، هماهنگی‌های لازم را بین معلمان به وجود آورد.

     

    وظیفه‌ی راهنما در مدرسه یاری به معلمان برای آزاد ساختن آنان از مسایل و مشکلات و به کار گرفتن استعدادها در جهت بهبود وضع کارشان می‌باشد. هدف اصلی کمک و یاری به معلم در تدریس و تعلیم بهتر است (به بیان وایلز وباندی، ۱۳۸۲؛ ترجمه نیکنامی و سلیمانی، ۱۳۸۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:47:00 ب.ظ ]




  • اصطلاح تدریس اگر چه در متون علوم تربیتی مفهومی آشنا به نظر می­رسد. برداشت­های مختلف معلمان از مفهوم تدریس می ­تواند در نگرش آنان نسبت به­فراگیر و نحوه کارکردن با آنها تاثیر مثبت یا منفی برجای گذارد. برداشت چندگانه از مفهوم تدریس می­توان دلایل مختلفی داشته باشد، از مهم­ترین آنها ضعف دانش­ پایه، اختلاف در ترجمه و برداشت نادرست معلمان از دیدگاه­های مختلف تربیتی است (پورتوکلی، ۱۳۸۸). تدریس فعالیتی است پیچیده که مستلزم آمادگی دقیق، طراحی هدف­ها و فعالیت­هاست. این طراحی بر اساس ساعت، روز، هفته انجام می­شود. به­علاوه طراحی بلند مدت برنامه­ی درسی را در طول یک دوره، نیم­سال و سال تحت پوشش قرار می­دهد (ویداوسون[۱]، ۲۰۰۳).

     

    مفهوم کیفیت تدریس در فعالیت­های آموزشی سالهاست که مورد توجه بوده است. برطبق نظر سلدین[۲] (۱۹۹۸) تا یک دهه قبل بیش از پانزده هزار پژوهش درباره موضوع اثربخشی تدریس منتشر شده است. در مدت ده سال گذشته نیز به مراتب در این باره پژوهشهای گسترده تری انتشار یافته است (سلدین به نقل از سلدین، ۲۰۰۵). مفهوم آموزش بر خلاف پرورش یک نظام نیست بلکه آموزش فعالیتی است هدف­مدار و از پیش طراحی شده که هدفش فراهم کردن فرصت­ها و موقعیت­هایی است که امر یادگیری را در درون یک نظام پرورشی تسهیل کند و سرعت بخشد. مفهوم تدریس به آن قسمت از فعالیت­های آموزشی که با حضور معلم در کلاس درس اتفاق می­افتد اطلاق می­شود. تدریس بخشی از آموزش است ولی هر آموزش ممکن است تدریس نباشد. چهار ویژگی خاص در تعریف تدریس وجود دارد که عبارتند از :

     

     

     

     

    الف- وجود تعامل بین معلم و فراگیران.

     

    ب- فعالیت بر اساس اهداف معین و از پیش تعیین­شده.

     

    ج- طراحی منظم با توجه با موقعیت و امکانات.

     

    د- ایجاد فرصت و تسهیل یادگیری (دورنیه[۳]،۲۰۰۶).

     

    تدریس در دیدگاه­های مختلف ماهیت و معنای مختلفی دارد. بعضی آن­را “بیان مستقیم حقایق علمی از طرف معلم به فراگیران می­دانند، “گروهی دیگر آن را “هم­ورزی یا تعامل بین معلم و فراگیر و محتوا در کلاس درس “تعریف کرده­اند. عده­ای از متخصصان تعلیم و تربیت ” فراهم آوردن موقعیت و اوضاع و احوالی که یادگیری را برای فراگیر آسان کند ” تدریس نامیده­اند. اسمیت به پنچ نوع تدریس معتقد است که عبارتند از :” توصیفی” –” موفقیتی” –” ارادی” – “هنجاری”  و” علمی” . به­نظر اسمیت تعریف” توصیفی ” تدریس عبارت از بیان مستقیم و صریح دانش و مهارت از معلم به فراگیر است (زریهون[۴] و دیگران، ۲۰۰۴).

     

    دانلود مقاله و پایان نامه

     

    در تعریف “موفقیت “دو مفهوم تدریس ویادگیری نقشی تعیین­کننده و انفکاک ناپذیر دارند به این معنی که عمل تدریس صورت نخواهد گرفت مگر اینکه یادگیری اتفاق افتاده باشد. تدریس در مفهوم” ارادی” عملی است هدف­مدار که اهمیت کارکرد آن در رخدادهای آموزشی بستگی به موقعیت و باور معلمان دارد به عبارت دیگر تدریس نه تنها نظام فکری معلمان، بلکه عملکرد آنهارا، که به وسیله هدف­های از پیش تعیین­شده هدایت می­شود، مشخص می­سازد. تعریف تدریس از منظر “هنجاری” معطوف به فعالیت­هایی است که بر پایه اصول اخلاقی، شواهد و استدلال بنا شده باشد. در چنین برداشتی از تدریس همواره دو سوال اساسی وجود دارد :

     

    ۱- چه چیز باید آموخته شود ۲- چگونه باید آموخته شود (تریگل و پراسر[۵]، ۲۰۰۴).

     

    تدریس از منظر “علمی” فعالیتی است صریح و دقیق که ریشه در تجارب گذشته معلمان و متخصصان تربیتی دارد. براساس چنین رویکردی تعریف تدریس باید عاری از هر گونه ابهام و عدم دقت باشد، و با جملات و عباراتی بیان شود که ضمن ریشه داشتن در عرف و فرهنگ عمومی، دلالت بر رفتارهای صریح و بدون ابهام داشته باشد و آثارش نیز از طریق تجربه تایید شود. تحلیل، سازمان­دهی و کلیت­ بخشی اساسی شکل­ گیری همه نظریه­ های علمی در طول تاریخ معارف بشری بوده است. نظریه­پردازان منشا همه نظریه­ها را سه معرفت اساسی یعنی علوم انسانی، علوم طبیعی و علوم اجتماعی دانسته ­اند. تعلیم و تربیت نیز به­عنوان یک دانش کاربردی به رغم هویت مستقل، وابسته به علومی چون علوم طبیعی، فیزیولوژی، فلسفه، روانشناسی و جامعه شناسی است. نظریه­ های تدریس نیز به­عنوان زیر مجموعه ­ای از نظریه­ های تعلیم و تربیت متاثر از نظام­های معرفتی ذکر شده است (مور و کول[۶]، ۲۰۰۵).

     

    داشتن تدریس مطلوب از ­سوی مربیان از عوامل متعددی پیروی می­ کند که مهمترین آن داشتن محیط مناسب آموزشی می­باشد. نظام­های­ آموزشی کشورها موظفند به­منظور بهبود فرایند تدریس مربیان فضایی مناسب را فراهم نمایند. این بدین منظور است که نظام­های آموزشی خود می ­تواند بر تمامی اجزا درونیش تاثیر گذار باشد (تامسون[۷] و دیگران، ۲۰۱۲).

     

    ساخت نظام آموزشی هر جامعه اعم از نگرش ها، باورها، برنامه­ها و آیین­ها می ­تواند روش تدریس معلم را تحت تأثیر قرار دهد. برنامه­ها و ساخت نظام آموزشی باید متکی بر رشد همه جانبه­ی شاگرد باشد و دارای ویژگی­هایی از این قبیل هستند: ۱ـ هدف آموزش و پرورش رفع نیازهای آنی و آتی شاگردان و جامعه است ۲ـ برنامه برحسب مقتضیات منطقه و نوع مدرسه و توانایی شاگردان تنظیم می­شود. ۳ـ محتوای برنامه بر فعالیت­های فردی و گروهی شاگردان بستگی دارد و معلم همواره نقش راهنما را بر عهده دارد ۴ـ یادگیری مواد درسی پیوسته و همراه با حل مسأله است ۵ـ معلمان در اجرای برنامه و انتخاب مواد درسی آزادی عمل و اختیارات بیشتری دارند ۶ـ نتیجه­ی فعالیت آموزشی، به صورت ارضای حس نیاز به یادگیری و کمک به رشد متعادل شخصیت شاگردان، مورد بررسی قرار می­گیرد. ۷ـ تنظیم و پیشرفت برنامه ­های آموزشی امری مداوم و پیگیر است (شعبانی، ۱۳۸۴). فرایند تدریس عبارت است از فرآیند مواجهه عمدی معلم و شاگرد در یک فضای آموزشی به منظور تحقق هدف­های معین. عناصر اصلی این فرآیند عبارتند از:

     

    ۱) مراحل توالی فعالیت معلم و دانش ­آموز ۲) نقش معلم ۳) نقش دانش ­آموز ۴) نحوه ارتباط معلم و دانش آموز (مهرمحمدی،۱۳۸۶).

     

    در تدریس، دانش­ آموزان، محتوایی که بنا است فراگرفته شود در چارچوب فراگیری با هم مرتبط می­شوند. در این چارچوب هدف تدریس امکان­پذیر ساختن یادگیری است (پارش[۸]،۲۰۰۷). تاملین­سان [۹](۲۰۰۷) فرآیند تدریس را مانند خلق کردن موسیقی جاز می­داند که در آن معلم با ترکیب کردن عناصر اصلی فرایند یاددهی و یادگیری به پیکربندی ذهن دانش­ آموزان از راه­های مختلف می ­پردازد و اظهار می­دارد که عناصر اصلی این فرآیند در تشبیه آن به موسیقی جاز چهار عنصر می­باشد: ۱) برنامه­ درسی ۲) ارتباط با دانش­ آموزان ۳) تدریس و ۴) ارزیابی در هر لحظه ممکن است یکی از عناصر جلودار باشد اما دیگر عناصر باید نزدیک به آن و متداخل در هم باشند. وی برنامه­ درسی را به روح جاز و ارتباط با دانش آموزان به منطق (دلیل) جاز تشبیه می­ کند. ارتباط نیرو محرکه دانش­ آموزان و نشاط تدریس است که به مراتب از گوش دادن به آهنگ­های چندگانه ای که دانش­ آموزان به داخل کلاس می­آورند، بالاتر است. به طور کلی رمز موفقیت و اثر­بخشی هر تدریسی توجه به مخاطبین و نیازها و تفاوت­های فردی آنان است. به همین دلیل کاربرد انواع متنوعی از روش­های تدریس می ­تواند میانگین بازده مثبت حاصل از آموزش را بالا ببرد.

     

    به همین دلیل، چگونگی روش تدریس، حیطه­ای از تخصص مناسب، برای اطمینان، چگونگی یادگیری محتوای یک رشته علمی را توسط دانش ­آموز را نشان می­دهد (جولد رزما[۱۰]،۲۰۰۶). در نتیجه، نکته مهم در فرآیند تدریس این است که معلم مشخص می­ کند چه باید یادگرفته شود تا بر اساس آن محتوای آموزشی و فعالیت­های متناسب با درک و فهم شاگردان فراهم گردد. در واقع، توجه به سه نکته زیر در جریان تدریس لازم و ضروری است:

     

      1. تدریس باید هدف داشته باشد؛

     

      1. روش تدریس باید متناسب با هدف و مقصود باشد، یعنی بیان کننده آن چیزی باشد که قرار است یادگرفته شود؛

     

    1. مفاهیمی به طریقی ارئه شود یا شرایط تغییر به طریقی فراهم گردد که مطابق فهم و توانایی شاگردان باشد. بنابراین، معلم باید توجه داسته باشد که طراحی سنجیده و آگاهانه فعالیت­های مربوط به تدریس نخستین گام به سوی تدریس مبتنی بر هدف و مقصود خواهد بود (شعبانی،۱۳۸۶).

    هر فرایند تدریس با اشکالاتی عمده مواجه است گاهی یک معلم نتوانسته خوب مطلب را انتقال دهد، گاهی دانش آموز خوب گوش نکرده است و گاهی نقص از هر دو است. مهمترین عاملی که می ­تواند در این فرایند به طور مشخص بدان اشاره کرد بحث ایجاد انگیزه است. مشکل اغلب معلمان این است یا خود انگیزه ندارند و یا نمی توانند ایجاد کننده انگیزه در بین دانش آموزان باشند (جانسون[۱۱]و همکاران، ۲۰۱۰).

     

    مهم­ترین مشکل تدریس: ۱ـ توجه نکردن: توجه نکردن علل­های مختلفی دارد مثل: ۱ـ نبودن علاقه و انگیزه کافی: معمولاً اشخاص به چیزی که بیشتر علاقه دارند بیشتر توجه می­ کنند. ۲ـ جالب نبودن محرک: بسیاری از مواقع مطلب طوری مطرح می­شود که توجه را جلب نمی­کند. با اینکه دانش آموزان برای یادگیری آماده اند به سرعت خسته و بی­علاقه می­شوند. ۳ـ وجود موانع و عوامل باز دارنده­ی توجه مثل عوامل بیرونی (صدا، …) و عوامل درونی، نگرانی، ترس، تخیلات) (شهرآرای، ۱۳۸۶) برای جلب توجه دانش آموزان باید به سه نکته توجه کنیم: ۱ـ انتخابی بودن توجه: افراد آنچه را که می­خواهند مورد توجه قرار می­ دهند. ۲ـ توجه به تفاوت­های فردی و وسعت زمانی توجه و حجم مواد آموختنی ۳ـ توجه به رابطه بین وسعت زمان توجه و نوع درس یا فعالیت. (شهرآرای، صص ۲۸ـ۲۶). فازیو[۱۲] و همکاران (۲۰۰۹) معتقدند که عواملی چون توجه، هشیاری، آگاهی و تمرکز می ­تواند فرایند و روش تدریس را خوشایند نماید.

     

    در روند تدریس باید به چند مقوله توجه نمود: اول بر یادگیری و راه­ها و روش­هایی که یادگیری را موثرتر و آسان تر می­ کند و دوم بر کنش­های تدریس توجه کرد و برای آنها برنامه ­ریزی کرد. در این برنامه ها را آزمایش کرد سوم شاخص­های تدریس موثر را باید رعایت نمود و چهارم داشتن یک ارتباط خوب و موثر بسیار مفید خواهد بود و پنچم باید به برنامه ­های آموزشی و ساخت نظام آموزشی توجه نمود (آقازاده، ۱۳۸۵). اعمالی که تحت عنوان کنش  های تدریس مطرح هستند عبارتند از ۱ـ انگیزش: یکی از نکات بسیار مهم در جریان یادگیری، وجود محرک برای یادگیری است. ۲ـ اطلاعات: یکی از هدف­های تدریس وا داشتن شاگردان به کسب اطلاعات است. ۳ـ به جریان انداختن اطلاعات (پردازش داده­ ها): به منظور اطمینان یافتن از اینکه فراگیر در قسمت­های مختلف، اطلاعات لازم را درک کرده است باید اطلاعات پردازش شود این پردازش در سه مرحله انجام می­شود، روشن سازی اطلاعات تقسیم اطلاعات و مقایسه اطلاعات ۴ـ ذخیره­سازی و اصلاح مجدد: ترکیب اطلاعات جدید و قبلی ۵ـ انتقال اطلاعات: ربط بر مسائل جدید ۶ـ کنترل و هدایت: هدایت عملکرد شاگردان (شعبانی، ۱۳۸۴).

     

    از عناصر مهم نظام تعلیم و تربیت در کنار سایر عوامل نظام آموزشی، رویکردها، الگوها و روش های تدریس است. تدریس فعالیتی است که در کانون و نقطه تلاقی همه عناصر آموزشی قرار دارد و مهمترین عملکرد معلم در کلاس درس محسوب می­باشد که زمینه را برای یادگیری فراهم می­سازد. تدریس فرایند تسهیل کننده یادگیری است. از آنجا که با هر روشی نمی­توان هر موضوعی را تدریس کرد، بنابراین برای تدریس موضوعات گوناگون روش­های تدریس مناسب نیاز است (لاریا[۱۳]، ۲۰۰۸).

     

    ما در عصر توانایی و فناوری اطلاعات و ارتباطات به سر می بریم؛ مؤلفه­های مختلف در آموزش و پرورش معنای جدید و تعلیم و تربیت معنای جهانی پیدا کرد و روش­های تدریس نوین مطرح شده است. مطالعه اثربخشی شیوه های تدریس بیش از نیم قرن است که در آموزش عالی مورد توجه، متخصصان تعلیم و تربیت قرار گرفته است (کایلیز[۱۴] و همکاران، ۲۰۰۰).

     

    یادگیری فردی، گروهی و مشارکتی جایگاه خاصی پیدا کرده است. ارزشیابی سنتی از پیشرفت تحصیلی دچار مشکل شده و این نکات نقش معلم و دانش آموز را دگرگون کرده است. در این فضا معلم به جای صرف انتقال مطالب؛ رهبر، تسهیل کننده و روشنگر است (مهرمحمدی، ۱۳۷۹).

     

    دانش ­آموز هم به مثابه فردی جس توجوگر، سازنده، پدیدآورنده آثار، متفکر، خلاق، خودرهبر، تصمیم گیرنده، مشکل گشا و پژوهنده است (ملکی، ۱۳۸۱). تحقق یادگیری مطلوب با این ویژگی ها و نشانه ها نیازمند تغییر در ر ویکرد تدریس و ارزشیابی است. تدریس باید از نتیجه محوری به فرایندمحوری تغییر یابد (شعبانی، ۱۳۸۲).

     

    تدریس عبارت از تعامل یا رفتار متقابل دانش آموز و معلم براساس طراحی منظم و هدفدار برای ایجاد تغییر در رفتار دانش آموزان است. این تعریف دو ویژگی خاص برای تدریس را مشخص می کند: وجود تعامل یا رابطه متقابل بین معلم و شاگرد و هدفدار بودن فعالیت های معلم.

     

    همچنین تدریس خود دارای سه جزء است:

     

    ۱ – عملکرد مشترک معلمان در تدریس رشته های علمی که یک جزء اساسی است.

     

    ۲-  عملکردهای معلم که خاص یک رشته معین است و آن را عنصر محتوای مخصوص می­نامیم.

     

    ۳ – مفاهیمی که مبین عملکرد و جریان یادگیری و رشد دانش ­آموز است و آن را عنصر نظری می­نامیم (شعبانی، ۱۳۸۲، به نقل از سلطانی، ۱۳۸۶).

     

    رفتار تدریسی منعکس کننده اعتقادات و ارزشهایی است که معلم برای نقش فراگیرنده در تعامل و تبادل یادگیری تأمل است (آنتونی و گراشا[۱۵]، ۱۹۹۶). هسته اصلی فر ایند تدریس ایجاد محیط­هایی است که در آن شاگردان بتوانند تعامل داشته باشند و نحو ه یادگیری را بررسی نمایند (بهرنگی، ۱۳۷۶).

     

    هدف اصلی تدریس یادگیری است. بر این اساس می­توان گفت که تدریس به عنوان یک فرایند علمی می تواند بنیانی برای درک در عین حال عمل تدریس فراهم آورد و معلم و شاگرد همچون دانشمندانی هستند که از روش علمی برای شناخت و اکتشاف بهره می گیرند و در این راه از خلاقیت و شهود و بصیرت سود می جویند و به شعف ناشی از ابداع دست می­یابند (موسی­پور، ۱۳۷۶؛ به نقل از اشرفی و جهان سیر، ۱۳۹۰).

     

    یک الگوی تدریس توصیف یک محیط یادگیری است. الگوهای تدریس همان الگوها و روش­های یادگیری هستند (بهرنگی، ۱۳۸۱). استادان با کفایت نیز می­دانند که الگوها و شیوه ­های تدریس، ابزار اصلی برای یادگیری هستند و آگاهی و به­کارگیری از الگوهای مختلف تدریس آنها را به­عنوان معلم کارآمد مطرح ساخته و توانایی آنها را در متناسب کردن آموزش با سطح علمی فراگیران افزایش می­دهد. بیشتر مطالعات نشان داده است که اگر نحوه یادگیری دانش اموزان با شیوه تدریس معلمان جور باشد، انگیزه یادگیری تقویت شده و پیشرفت تحصیلی، بهتر خواهد بود (برون[۱۶] و گراشا، ۱۹۹۶).

     

    در ارتباط با تدریس، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. آنان که تدریس را به عنوان محصول علم در نظر دارند، بر نقش رهبری معلم در جریان آموزش تاکید ورزیده، او را مسوول تصریح هدف ها، تلقین دانش و تصحیح فعالیت های شاگردان می شمارند. آنان که تدریس را به عنوان فرآیند علم محسوب می کنند، بر نقش مشورتی معلم در جریان آموزش اصرار دارند؛ و آموزش را جریانی از تشریک مساعی شاگردان و معلم، تفهیم مطالب و ترغیب به کاوش و حل مساله قلمداد می کنند. امروزه عقیده ی بیشتر متخصصان، تریس، ناظر به تعامل دو قطب سالی (معلم و شاگرد) است، که معطوف به یادگیری یک یا چند شاگرد است. بر این اساس در تدریس همواره حداقل دو نفر حضور دارند؛ و ارتباط بین این دو دارای چهار سطح (ایجاد، استمرار، اثربخش ساختن واتمام یا ارزشابی) است. هر یک از دو عنصر تدریس، در عمل سهمی بر عهده دارند، که با افزایش سهم یکی از آن ها، سهم دیگری کمتر می شود. بر این اساس م توان نقش مربوط به معلم را برای توصیف وضعیت، به کار گرفت؛ و از دو شکل آن عناوین معلم به عنوان مدیر (رهبر) و معلم به عنوان مشاور سخن به میان آورد (موسی پور، ۱۳۷۷؛ به نقل از رحیم زادگان، ورکی و کهن، ۱۳۸۸).

     

    بریچ[۱۷] (۱۹۹۷) در کتاب خود روش های تدریس اثربخش چند رفتار برای تدریس اثربخش بر می شمارد؛ که عبارتند از: شفافیت و وضوح تدریس، تنوع در آموزش، معلم وظیفه مدار، درگیر در فرآیند تدریس و متعهد نسبت به آن و برخوردار از نرخ موفقیت در مورد دانش آموزان (وان­های[۱۸]، ۲۰۰۷).

     

    می توان گفت که اساسی ترین عامل، برای ایجاد موقعیت مطلوب در تحقق هدف های آموزش، معلم است. اوست که می ­تواند حتی نقص کتاب های درسی و کمبود امکانات آموزشی را جبران کند. یا به عکس، بهترین موقعیت و موضوع تدریس را با عدم توانایی در ایجاد ارتباط عاطفی مطلوب؛ به محیطی غیر فعال و غیر جذاب تبدیل کند. در فرآیند تدریس، تنها تجربه و دیدگاه های علمی معلم نیست که موثر واقع می شود، بلکه کل شخصیت او است که در ایجاد شرایط یادگیری و تغییر و تحول شاگرد تاثیر زیادی می گذارد. دیدگاه معلم و فلسفه یی که به آن اعتقاد دارد، در چگونگی کار او تاثیر زیادی می گذارد. به طوریکه او را از حالت شخصی که فقط در تدریس مهارت دارد، خارج می کند؛ و به صورت انسان اندیشمندی در می آورد که مسئولیت بزرگ تربیت انسان ها بر عهده ی او است. بر شمردن ویژگی های معلم کار چندان آسانی نیست؛ زیرا جامعه های مختلف با فلسفه ها و نگرش های مختلف،؛ انتظارهای متفاوتی از معلم دارند (شعبانی، ۱۳۸۲).

     

    هاتیوا و بایرن بام[۱۹]، به نقل از کمبر[۲۰] (۱۹۹۳) گفته­اند، جهت گیری معلم در تدریس را می توان در یک پیوستار نشان داد، و برای آن دو قطب مشخص ساخت؛ در یک سمت پیوستار قطب معلم و دانش آموز قرار دارد، یک رویکرد انتقالی وجود دارد. در حد میان آن، که تعامل بین معلم و دانش آموزان قرار دارد، یک رویکرد انتقالی وجود دارد. جهت گیری معلم محور، بر ارتباط مبتنی بر محتوا و دانش آموزان متمرکز می باشد. در مقابل، جهت گیری دانش آموز محور، بر رشد دانش آموز و درک او از دانش تمرکز دارد (هاتیوا و بایرن­بام، ۲۰۰۰).

     

    در واقع شیوه ی تدریس، بر معلم و رویکرد منحصر بفرد او نسبت به تدریس اشاره دارد. همان طور که برکفلد اشاره می کند، روش تدریس می تواند تعبیری از پندار معلم نسبت به تدریس خود باشد. بر اساس سطح آگاهی معلم نسبت به روش تدریس خود، معلمان می توانند درک بهتری از توانایی خود در ارتباط با تغییر روش تدریس داشته، آن را اصلاح کنند؛ و یا در راستای تعامل با دانش آموزان آن را بهبود بخشند.

     

    همچنین ایونس[۲۱] (۲۰۰۴) معتقد است که تفاوت در شیوه­ی تدریس می ­تواند در حوزه­هایی دیگر همچون: نظم کلاس، سازمان­دهی و ارزیابی فعالیت­ها، تعامل میان معلم با شاگرد تاثیر گذار باشد. آپدناکر و ون­دام نیز به بررسی میزان تاثیر شیوه تدریس دانش ­آموز محور که در مقابل آن سبک تدریس محتوا محور و مدیریت­گرا می باشد، پرداخته و به این نتیجه دست یافتند که سبک فراگیر محور، فراهم آورنده­ی فرصت­های زیادی برای  یادگیری می­باشد. این که تا چه حد اندازه این شیوه­ها با سبک­شناختی در ارتباط می­باشد، سوال مهمی است که به خصیصه­ها و رفتارهای معلم نسبت داده می­شود؛ و در کلاس تاثیر بسزایی دارد. معلم نقش حیاتی در فرآیند یاددهی– یادگیری دارد. رفتار کلاسی معلم بر جنبه­ های زیادی از این فرآیند تاثیر دارد. از جمله: آمادگی و تمهیدات معلم، فعالیتی یادگیری و رویکرد وی نسبت به ارزیابی از یادگیری (ایوانس به نقل از مس و پاپوچ[۲۲]، ۲۰۰۶). کاپلان و کیز  روش تریس را به عنوان رفتار فردی معلم و هر آنچه که وی به عنوان واسطه برای انتقال داده­ ها به کار می­گیرد، تلقی می­ کنند (ایوانس، ۲۰۰۸).

     

    محققانی کخ در خصوص سبک ها تدریس پژوهش کرده اند، شاخص های منحصر به فردی را برای بررسی سبک های تدریس به کار برده اند. این امر موجب شد تا تعریف های متنوعی از سبک تدریس، و متعاقب آن انواع مختلفی از بررسی در زمینه ی سبک تدریس گسترش یابد. ماهیت و قلمرو سبک های تدریس بواسطه ی توصیف گرهایی، همچون رفتار فعال و انفعالی به شدت محتوا محور و یا حمع گرا، معلم محور و یا یادگیرنده محور و جز آن قابل شناسایی است (ایوانس، ۲۰۰۸).  در این راستا جارویس (۱۹۸۵) برای سبک تدریس طبقه بندی سه گانه یی پیشنهاد می کند؛ در سطح اول، سبک تعلیمی مطرح می گردد؛ که در این روش معلم محوریت داشته و طی سخنرانی های او دانش آموزان یادداشت برداری می­ کند.

     

    در سطح دوم، سبک سقراطی می باشد؛ و معلم تدریس را بر مبنای سوال های مطرح شده از جانب دانش آموز هدایت می کند در سطح سوم، سبک تسهیل گرا عنوان می شود، که معلم محیط یادگیری را به گونه یی آماده می سازد، که در آن دانش آموزا بتواند خود یادگیرنده باشد و در محیط، یک تسهیل گر یاد می شود؛ و عقیده برآن است که دانش آموزان می توانند یاد بگیرند (روزنفیلد، ۲۰۰۷؛ نقل از ایوانس، ۲۰۰۸). در مطالعه های اخیر نیز از نقش معلم به عنوان تسهیل­گر یاد می­شود؛ و عقیده بر آن است که دانش­ آموزان می توانند یاد بگیرند (روزنفیلد، ۲۰۰۷؛ نقل از ایوانس، ۲۰۰۸). هال و ماسلی[۲۳] (۲۰۰۵) در تحقیق خود الگوها و سبک های یادگیری را مورد بررسی قرار دادند؛ و تصریح کرده اند که میزان تاثیر نظریه ی سبک های یادگیری بر تدریس هنوز به اثبات نرسیده است. بنابراین لازم است تاثیر سبک های یادگیری با رویکرد های انتقادی بیش تری مورد بررسی قرار گیرد.

     

    ۲-۱-۴-۱-  شاخص­های تدریس کارآمد:

     

    دانستن اینکه یادگیری چگونه و در کجا صورت می­گیرد ازملزومات معلمان در ارائه تدریس مطلوب است. چگونگی محیط­های یادگیری و فراهم نمودن آن به منظور فرایند تدریس کارآمد از اهداف مهم نظام­های آموزشی محسوب می گردد (بابل[۲۴]، ۲۰۰۸).

     

    امروزه اغلب یادگیری­ها، در محیط­های آموزشی و تحصیلی رخ می­دهد. در ارزشیابی­های  رسمی و اداری، بیشتر از کارآمدی تدریس، به کارآمدی مدارس توجه می­شود؛ و این تلقی عمومی که معلمی، کاری طبیعی است و بیشتر از آنکه فن باشد، هنر است، باعث شده تا ظرایف لازم در تدریس کارآمد، چندانکه باید، در پژوهش­های آموزشی مورد بررسی قرار نگیرد.

     

    عوامل موجود در تدریس موثر و کارآمد از نظر ریان[۲۵]: «او و همکارانش مطالعات خود را بر سه دسته تقسیم کرده اند ۱ـ ارتباط گرم و صمیمی همراه با درک و فهم در مقابل ارتباط سرد و بی توجهی و بدفهمی ۲ـ فعالیت های سازمان دهی شده با برنامه در مقابل بی برنامگی ۳ـ برانگیختن (فعالیت برانگیزنده) و فعالیت تخیلی در مقابل افسردگی و عادی بودن. عوامل مربوط به نظرات فلاندر: او در روند تدریس دو سبک متفاوت را بازگو نمود:

     

    ۱ـ سبک مستقیم (روش متکی بر سخنرانی و انتقاد کردن، توجه­کردن) ۲ـ سبک غیرمستقیم (روش رسیدن سوالات پذیرفتن احساسات شاگردان، تمجید و تشویق) و نشان داد روش غیرمستقیم تأثیر خوبی از روش مستقیم دارد. (سجادی، ۱۳۷۳).  از سویی دیگر خلاقیت و ایجاد آن در فرایند تدریس می ­تواند از عوامل موثر و کارآمد در موفقیت یک تدریس باشد تا جایی که  بروز خلاقیت و زمینه ایجاد آن یادگیری را مطلوب می­نماید (فاچس[۲۶] و دیگران، ۲۰۰۷).

     

    همچنین روش تدریس زمانی موثر تلقی می­شود که فرد را به تفکر خلاق و انتقادی برانگیزد به طوری که از این رفتار لذت ببرد و آن را لازمه­ی زندگی بداند. و کلاً شاخص­های تدریس موثر به صورت زیر است: ۱ـ تأکید بیشتر و مداوم بر تفکر منطقی ۲ـ تأکید بیشتر و مداوم روی ضرورت تحقیق و کشف مسایل یا اموری که مستلزم تحقیق­اند ۳ـ راهنمایی دانش­ آموزان برای چگونگی تحقیق موثر ۴ـ تأکید بر روی تسلط و مهارت مطلوب در آموختن ۵ـ هدایت محصلان بر چگونگی منبع­یابی و استفاده موثر از منابع ۶ـ تمرین (شعاری نژاد، ۱۳۸۰).

     

    [۱] – Widdowson

     

    [۲]- Seldin

     

    [۳]- Dornyei

     

    [۴]- zerihun

     

    [۵]- Trigwell & Prosser

     

    [۶]- Moore, S. & Kuol

     

    [۷]-Thomson

     

    [۸]- Parsh

     

    [۹]- Tomlison

     

    [۱۰]- Joldersma

     

    [۱۱]-Jeanson

     

    [۱۲]-Fazzio

     

    [۱۳] Laria

     

    [۱۴] Caillies

     

    [۱۵] Anthony& Grasha

     

    [۱۶] Brown

     

    [۱۷] Borich

     

    [۱۸] Wanhai

     

    [۱۹] Hativa & Birenbaum

     

    [۲۰] kember

     

    [۲۱] Evans

     

    [۲۲] Mass & Popvich

     

    [۲۳] Hall  & Moseley

     

    [۲۴]-Babel

     

    [۲۵]-Reyan

     

    [۲۶]-Fuchs

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:46:00 ب.ظ ]




  • نقش عوامل مؤثر بر یادگیری در روند تدریس

     

    در فرایندهای تدریس عوامل مختلفی موجب مطلوبیت آن گشته و فرایند تدریس را موثر می نمایند که عبارتند از:

     

    آمادگی: در شروع و حین تدریس باید به همه­ی جنبه­ های آمادگی شاگردان توجه کرد.

     

    انگیزه و هدف: هدف افراد و میزان رغبت و علاقه آنها به روند یادگیری باعث بهبود روش تدریس می شود و در جریان تدریس عواملی ایجاد می­ کند تا میزان رغبت افزایش یابد.

     

    تجربه­های گذشته: دانستن میزان معلومات افراد سبب کامل شدن روند تدریس و جلوگیری از خستگی و عدم درک مفاهیم می­گردد.

     

    موقعیت یادگیری: هر چه امکانات و تجهیزات کامل­تر یادگیری بهتر باشد کارایی بالاتر است.

     

    روش تدریس معلم: روش تدریس باید خلاقانه باشد و متناسب با نیاز دانش آموزان باشد.

     

    توجه به کل به جای جزء: معلم باید در حد امکان ابتدا مطالب درسی را به صورت کلی مطرح کند و ارتباط افراد را با کل مشخص کند و پس از آن به بررسی اجزاء بپردازد.

     

    تمرین و تکرار: معلم باید در روند تدریس طوری عمل کند تا مطالب خوانده شده بیشتر تکرار و تمرین شوند (بورگ[۱]، ۲۰۰۳).

     

    ۲-۱-۴-۳- برخی از عیوب روش تدریس

     

    همانطور که دانش آموزان از نظر فردی در یک سطح نیستند و سرعت یادگیری ها آنها همسان نیست روش تدریس معلمان نیز با توجه به دانش ، موقعیت و نوع درس متفاوت است. در این میان نداشتن مهارت کافی معلمان و منفعل بودن آنان باعث نواقصی در تدریس آنها شده و آن را از حالت مطلوب خارج می سازد (شیه[۲]، ۲۰۱۲).   معلمان در کلاس­های درس از روش­های تدریس گوناگونی استفاده می­ کنند. هر کدام از این روش های تدریس مزایا و معایبی دارد که جزء ویژگی­های آن نوع از روش تدریس می­باشد. در این میان عیوب روش تدریس را به شرح ذیل بیان می­دارد.

     

     

      • تصور یک روش تدریس به عنوان قاعده­ای ثابت و انعطاف­ ناپذیر برای تمام دروس و فراگیران؛

     

     

      • تصور ثابت بودن سبک یادگیری هر یک از فراگیران و احتمال تغییر نکردن آن؛

     

      • نحوه­ی ارائه؛ یعنی شیوه­ای که با آن اطلاعات رد وبدل می­شود، یکی از دلایل شکست معلمان در ارائه دروس این است که نحوه ارائه معلم مناسب سطح تجربه­ی دانش آموز نیست (کدیور،۱۳۸۳).

     

    • عدم توجه به بیداری تفکر دانش آموزان؛ از آنجا که تفکر هم اساس یادگیری است و هم بنای یاددهی، بیداری تفکر نه تنها روش علمی و منطق تحقیق را به دانش ­آموز یاد می­دهد، بلکه سبب می­شود که او دانش را آزمایشی و آماده برای بازبینی بداند و در هر عملی تعمق و تأمل را مقدم بدارد و از شتابزدگی در نتیجه گیری بپرهیزد (کاردان،۱۳۸۱).

    سالم[۳] و  دیگران (۲۰۰۹) معتقدند تمامی عیوب در روش تدریس را می­توان با عواملی نظیر ایجاد انگیزه، بالا بردن سطح دانش معلم، ارائه متناسب با وضعیت و استفاده از لوازم و ابزار آموزشی مناسب از میان برد.

     

    ۲-۱-۵-روابط انسانی

     

    وجود روابط انسانی در محیط­های آموزشی به ویژه مدارس، اشتیاق و افزایش روحیه مطلوب و مثبت کارکنان (معلمان) را به دنبال دارد. مدارس که مقاصد تعلیم و تربیت را تعقیب می­ کنند، مطلوب­ترین محل برای بهره بردن از مفاهیم روابط انسانی هستند. اهداف سازمان­های آموزشی، با به کارگرفتن محتوا و مفاهیم روابط انسانی، آسان تر به دست می­آید. رهبران و مدیران آموزشی باید به ارزش شخصیت هر فرد ایمان و اطمینان عمیق داشته باشند، زیرا اعتماد، اطمینان و احترام متقابل از عناصر اصلی برقراری روابط انسانی به شمار می آیند.

     

    روابط انسانی جزء مهمی از مدیریت آموزش و پرورش است. مدیران آموزشی پیش از داشته باشند و همه افراد را با ارزش بدانند «شیوه تفکر اساسی» بحث درباره روابط انسانی باید و این باور را در رفتارشان متجلی کنند. به عبارت دیگر برای مدیر مدرسه کافی نیست که فقط در جلساتی که پیش از آغاز سال تحصیلی تشکیل می شود از اعتقادش درباره به دانش آموزان، والدین، معلمان و رعایت مناسبات انسانی مؤثر با آنان صحبت کند، بلکه باید این اعتقاد را هر روز با رفتار خود نشان دهد. این جریان سبب می شود چنین نگرش­هایی به صورت عادتی مطلوب در کارکنان ایجاد شود.

     

    حقیقت این است که روابط انسانی خوب، عرضه نیّت خوب و مطلوب است. انسانیت را باید در داشتن روابط انسانی مشاهده کرد (دانیل گریفیت، ۱۹۵۶). موفقیت یک مدرسه با روابط انسانی که در آن مدرسه اشباع می شود، همراه است. چنانچه در برقراری روابط انسانی ارتباط دو طرفه نباشد، همه تکنیک­های روابط انسانی بی فایده خواهند شد. برای مدیر تنها کافی نیست که از علایق خویش سخن بگوید، بلکه باید با رفتار خود علاقه اش را نشان دهد و این احساس را در محیط کار پدید آورد که باید احترام متقابل همیشه وجود داشته باشد.  مدیری که رفتارش، نادرستی گفتارش را ثابت می­ کند، مشکل می ­تواند روابط انسانی و ارتباط مطلوب را میان خود و کارکنان پدید آورد (تورانی و یزدانی میلاجردی، ۱۳۸۸).

     

    لزوم داشتن اراده و نیت خوب و خَلق محیط توأم با احترام متقابل در گسترش روابط بدیهی است. برای برقراری روابط انسانی و ارتباط میان مدیر و کارکنان دو شرط نیت خیر و احترام متقابل ضرورت دارد، اما این دو مقوله به هیچ وجه کافی به نظر نمی رسند، زیرا این دو شرط به تنهایی نمی توانند تمام مفهوم وسیع روابط را در بر گیرند (کرامنت[۴]، ۲۰۰۶).

     

    علاوه بر تعابیر فوق سه تعریف برای روابط انسانی ارائه می شود تا نکات ضروری برای ایجاد روابط انسانی در مدیریت به خوبی روشن شود. کیمبل وایلز می­گوید: مدیر و رهبر آموزشی باید به ارزش شخصیت دیگران اعتقاد داشته باشد و به خواسته ها و احساسات معقول آن ها احترام بگذارد و بداند زندگی و کار با هم آمیخته اند و رضات خاطر در کار می تواند تا حد زیادی رضایت زندگی را فراهم کند (وایلز، مترجم طوسی، ۱۳۸۳). روتلیز برگر[۵](۱۹۳۴) می­گوید: در حال حاضر، روابط انسانی، توسعه دادن مهارت عملی تا شخص بیاموزد چگونه خویش را با محیط اجتماعی خود سازگار کند. مهارت انسانی یعنی قابلیت برقراری ارتباط با عقاید و احساسات دیگران، تا با دریافت پاسخ مطلوب و ایجاد ارتباط از سوی دیگران، خوی اجتماعی بودن در او پرورش یابد (روتلیز برگر به نقل از لین[۶]، ۲۰۰۶).

     

    بوی­کین[۷] می­گوید: روابط انسانی عبارت است از شیوه رفتار کردن و احترام گذاردن به موقعیت های اجتماعی، افراد یا گروه­هایی که سبب خلق آن موقعیت­ها شده ­اند. در روابط انسانی سازمان یافته، اختلاف نژادی، اخلاقی، طبقات اجتماعی یا اقتصادی، فرهنگی و آموزشی مطرح نیست، بلکه احترام گذاشتن بر شخصیت فرد و محترم شمردن ارزش­های انسانی افراد مهم است (مارشال[۸]، ۲۰۰۷).

     

    سه تعریف فوق، گویای بسیاری از تعاریف روابط انسانی در رشته های گوناگون است. اما دانیل گریفیث معتقد است تعریفی که از روابط انسانی ارائه می کند تا اندازه ای با سه تعریف فوق تفاوت دارد. روابط انسانی خوب در مدیریت بر بنیان­های احترام متقابل، نیت­خیر، ایمان به ارزش­ها و شئون انسانی و شخصیت­های فردی استوار است و برای مدیر ضرورت دارد که مهارت­ها را در ارتباط خودش با دیگران در هر موقعیت اجتماعی که قرار گرفته پرورش دهد (طوسی، ۱۳۸۳؛ به نقل از تورانی ویزادنی، ۱۳۸۸: ۸۲).

     

    بنابراین می­توان گفت مفهوم ابعاد سه گانه مدیریت مدرسه در ماتریس، شغل، فرد، محیط اجتماعی، محتوا، فرایند، توالی و زمان معنا دار است. مدیریت در آموزش و پرورش (مدرسه) از سه مهارت فنی، انسانی و ادراکی پیروی می کند. برای موفقیت مدیر، مهارت های انسانی و ادراکی بیشتر از مهارت فنی نقش دارند. در مدرسه روابط انسانی خوب بر اساس نیت خیر و احترام متقابل، ایمان به شأن و ارزش انسانی و شخصیت افراد استوار است. مدیر نیاز دارد در رابطه خویش و دیگران و نیز با محیط اجتماعی که در آن قرار دارد، مهارت های مورد نظر را پرورش و بهبود بخشد. این مهارت ها اجزاء وحدت یافته شخصیت مدیر هستند و احتمالاً روابط انسانی از راه شناخت محتوا، پرورش می یابند (بخشی، ۱۳۷۷).

     

    محتوای روابط انسانی شامل انگیزش، ارتباطات، ادراک، قدرت، اختیار، روحیه، تصمیم گیری و رهبری و ابعاد و اصول آن، دیدگاه ها، احساسات، رویّه ها و عواطف است. مدیر می تواند با استفاده و بهره گیری از این موضوع­ها، شایستگی خویش در ایجاد روابط انسانی، را نشان دهد (تورانی و یزدانی میلاجردی، ۱۳۸۸: ۸۴).

     

    روابط انسانی سرچشمه شادی­ها، لطافت و باروری انسانی است که به واسطه آن افراد یکدیگر را درک و با هم تشریک مساعی می­ کنند. مهارت­های روابط انسانی از جمله مهارت­های بنیادی در فرایند نظارت و راهنمایی آموزشی است (فتح الهی، ۱۳۸۸).

     

    در حالی که نظریه پردازان کلاسیک عمدتاً به ساختار و فوت و فن سازمان ها علاقه مند بودند، نظریه پردازان نئوکلاسیک به منابع انسانی پرداخته و مسائلی همچون انگیزش فرد و رفتار او را مورد بررسی قرار دادند نظریه پردازانی همچون التون مایو[۹]، مازلو[۱۰]، مک گرگور[۱۱]، هرزبرگ[۱۲] و… انسان را به عنوان موجودی که نمی­توان با آن همانند جسمی سرد و بی روح برخورد کرد، معرفی و بر توانایی­ها و ظرایف او تأکید ویژه کردند. التون مایو  با مشهورترین پژوهش اجتماعی خویش یعنی مطالعات هاثورن[۱۳] به عنوان بنیان گذار نهضت روابط انسانی در تاریخ شناخته شده است. نتایج عمده تحقیق او بر این تأکید دارد که کارکنان را همواره به مانند یک گروه باید مد نظر قرار داد و از پاداش های معنوی و روابط غیرسمی در کار نباید غافل شد (کل، ۱۳۷۶؛ ترجمه خلیلی شورنی، به نقل از فتح الهی، ۱۳۸۸: ۱۴۵).

     

    بارنارد و سلزنیک[۱۴] (اسمیت[۱۵]، ۱۳۸۲: ۱۳) بر مشارکت کارکنان در امر برنامه ریزی و اجرا اشاره دارند و ضمن تاکید بر روابط غیر رسمی، دو شرط کارایی و اثربخشی را برای پایداری و بقای نظام سازمانی ضروری می دانند.

     

    اوچی[۱۶] (۱۹۸۱) در دانشگاه (UCLA) با تلفیقی از نظریه های A1 آمریکایی J ژاپنی به ارائه نظریه Z خویش پرداخت که هر چند بر رفتار سازمانی متمرکز بود لیکن نشان داد که با انسانی کردن همه شرایط می توان تولید و منافع سازمان و عزت نفس کارکنان را افزایش داد. او معتقد است در حالی که ژاپن بر عوامل انسانی تاکید دارد، ایالات متحده فناوری را به عنوان کلید فزایش تولید می نگرد (خورشیدی، ۱۳۸۲). که البته هر دو عامل در جایگاه خویش از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

     

    ریس و برندت (به نقل از میر کمالی، ۱۳۸۵: ۲۳) روابط انسانی را در مفهوم وسیع آن شامل همه تعاملات بین مردم، تعارضات، کوشش های معاضدت آمیز و روابط بین گروهی دانسته که به زندگی شخصی و موقعیت­های کاری آنان مرتبط است. نظریه روابط انسانی به این اصل پی برده است که دستگاه مدیریت نمی تواند رضایت کارکنان را تنها با رابطه ساده بین کار و اختیار ایجاد کند، بلکه باید با به وجود آوردن دوستی، صمیمیت، همدلی و همکاری در بین کارکنان که اصول مهم بنیادی ایجاد همبستگی بین اعضا به حساب می آید، سعی در به حداکثر رسانید کارایی آنان کند (پرهیزکار، ۱۳۶۸: ۱۰۳).

     

    عسگریان (۱۳۷۸) اعتقاد دارد روابط انسانی یعنی اینکه چه کنیم تا رفتارهای مطلوب سازمان در کارکنان بروز و حدوث یابد؛ و بالاخره میر کمالی معتقد است که روابط انسانی در یک سازمان آموزشی، فرایند برقراری، حفظ و گسترش رابطه هدفدار پویا و دو جانبه بین اعضای یک سیستم اجتماعی است که با تامین نیازهای منطقی، اجتماعی و روانی فرد و گروه، سبب تفاهم، احساس رضایت و سودمندی متقابل و به وجود آمدن زمینه های اعتماد، انگیزش، رشد و تسهیل در نیل به اهداف آموزشی می شود (میر کمالی، ۱۳۸۱).

     

    از نکات مهم دیگری که در مفهوم روابط انسانی نهفته است، مسئله ی احساس سودمندی و رضایت خاطر است، زیرا روابط موقعی انسانی است که طرفین بتوانند فواید لازم را از روابط خود ببرند؛ روابطی که به تأمین نیازهای جسمی، اجتماعی، نیروی روانی و معنوی انسان بینجامد.

     

    به هر حال روابط انسانی مجموعه ای از فعالیت ها و تعاملات است که موجب تأمین نیازهای افراد و به عنوان یک نیاز انسانی پدیدار می شود که مهارت های آن جزء مهارت­های بنیادی در کلیه امور از جمله آموزش به حساب می آید (جویس[۱۷] و همکاران، ۲۰۰۴). چرخه ی نشان داده شده در زیر نشانه­هایی از عوامل  مختلف و مؤثر در امر ارتباط را نشان می­دهد که هر یک می ­تواند در پیدایش حالت مثبت بعدی مؤثر واقع شود.

     

     

     

     

     

     

    روابط انسانی

     

     

    ما بودن

     

     

    اعتماد به نفس

     

     

    درک متقابل

     

     

    تامین نیازها

     

     

    رضایت خاطر

     

     

    انگیزش

     

     

    رشد

     

     

    احساس سودمندی

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    شکل ۱: نمودار چرخه نتایج برقراری روابط انسانی، اقتیاس از میر کمالی، (۱۳۸۲)، روابط انسانی در آموزشگاه.

     

     

     

    در جهان امروز مدیریت نقش مهمی در زندگی دارد (بی­یر و همکاران[۱۸]، ۲۰۰۰). مدیریت فرایندی است که با آن کوشش­های فردی و گروهی برای رسیدن به هدف مشترک هماهنگ می­شود. مهمترین هدف هر سازمان بهره ­وری سازمانی است. رسیدن به بهره ­وری مطلوب، شرایط و فضای خاصی را می­طلبد که از جمله این شرایط انگیزش و نیروی انسانی بر انگیخته شده است. برای نیل به این هدف، مدیران نقش بسزایی دارند.

     

    چگونگی مدیریت در ایجاد روابط انسانی، نحوه سلوک و رفتار معلمان و در نتیجه تحقق هدف های آموزش و پرورش و کارایی آن موثر است.  مدیرانی در این زمینه موفق هستند که بتوانند فضای روانی مناسبی در مدارس به وجود آورند و روابط سالم و موثری با دیگر کارکنان برقرار کنند.

     

    برقراری روابط انسانی مهمترین وظیفه مدیریت است و مدیر باید در محیط سازمانی خود چنین روابطی را به وجود آورد و آن را گسترش دهد تا سبب پیدایش انگیزه برای کسب موفقیت و رضایت در افراد در راه رسیدن به اهداف سازمان شود (اندرسون[۱۹]، ۲۰۰۶). روابط انسانی به مطالعه رفتار انسان­ها در مراکز آموزشی و آموزشگاه­ها دارای کاربردی بیشتری نسبت به سایر سازمان­ها است (میرکمالی، ۱۳۸۲).

     

    روابط انسانی در این الگو همه تعاملات مردم و تعارضات و کوشش­های معاضدت آمیز و روابط گروه­ها را در بر می­گیرد. روابط انسانی با اعتقادها، نگرش­ها و رفتارهایی که سبب کشمکش های بین فردی می شود و همچنین با زندگی شخصی و همه موقعیت­های کاری و شغلی ارتباط دارد و آنها را تحت تاثیر قرار می دهد (بانستر و فرانسلا[۲۰]، ۲۰۰۵).

     

    در این مفهوم ضمن آنکه روایط سازمانی، کلیه روابط و تعاملات بین افراد را در بر می گیرد و با بهره گرفتن از رفتار سازمانی و علوم رفتاری به مطالعه و چراهای فرد و گروه و سازمان ی پردازد، گام هایی فراتر از آن را نیز در بر می گیرد و آن پیش بینیی رفتار و حل مشکلات رفتاری و حتی جلوگیری از رفتارهای ناخواسته است. تحقیقات هرسی و بلانچارد (۱۳۷۵)، بلی فوستر (۱۹۹۴)، کوهستانی (۱۳۷۶)، هیکس و گولت (۱۳۷۶)، ناصح (۱۳۸۴) نشان داده که مهارت های ارتباطی موجب بهبود روابط انسانی می­گردد (به نقل از کشاورزی و طالع پسند، ۱۳۸۷).

     

    علاقه­بند (۱۳۸۵) مدیریت روابط انسانی را توانایی مدیر به عنوان عضوی از گروه در کار کردن موثر و ایجاد کوشش های دسته جمعی در دورن گروهی که وی آن را اداره می کند، تعریف می کند. روابط انسانی به مطالعه رفتار انسان­ها در محیط سازمان می پردازد تا در نهایت نتایج کار سازمان بهبود یابد (میرکمالی، ۱۳۸۲).

     

    ۲-۱-۶- ارزشیابی

     

    آنچه در ارزشیابی صورت می­گیرد توصیف تاثیر اقدامات آموزشی و یا برنامه ­های آموزشی است. هدف در ارزشیابی موثر بودن یک برنامه آموزشی است. همواره تعاریف و توصیفات­ گوناگونی در خصوص ارزشیابی صورت گرفته است و صاحب­نظران چندی در این خصوص به بحث پرداخته­اند. بدین منظور چند تعریف و توصیف از ارزشیابی را  در ذیل بیان می­دارد.

     

    ارزشیابی مجموعه فرایند جستجوی سیتماتیک در جمع­آوری، تجزیه و تحلیل و تفسیر اطلاعات است که شخص بتواند درخصوص شایستگی، ارزش، بها یا معناداری برنامه، پروژه، سیاست، یا هرآنچه مورد بررسی قرار می­گیرد، قضاوت کند (والاس[۲۱]، ۲۰۰۹). گفته می­شود ارزشیابی شامل انتقال آگاهی­ها، اندیشه­ها و نظریات، عواطف، مهارت­ها و… با بهره گرفتن از نمادها و عمل یا فرآیندهای انتقال می­باشد (ناعمی،۱۳۸۵). در تعریف دیگری گفته شده است که ارزشیابی عبارت است از جمع آوری اطلاعات و استفاده از آن برای تصمیم ­گیری است. این تصمیم ­گیری ممکن است درباره برنامه تربیتی به طور، کلی، یا اصلاح و بهبود درسی، شناختن نیازهای یادگیرندگان به منظور برنامه ­ریزی آموزشی برای آنان با میزان پیشرفت­ها یا کمبودهای خودشان، یا درباره آیین­نامه­ها و مقررات مدرسه، میزان کارآمدی نظام درسه و یا تلاش معلمان و غیره انجام گیرد (تقی­پور ظهیر،۱۳۸۶).

     

    آنچه از تعاریف و توصیفات ارزشیابی بر می­آید چنین می­نماید که هدف از ارزشیابی شناسایی نقاط قوت و ضعف یک برنامه یا شیوه عمل است و به دنبال اینست که شکاف میان وضع موجود و مطلوب را شناخته و آن را رفع نماید. هنگامی می­­توان ادعای شکل گرفتن روند یاددهی– یادگیری  کرد که یک سلسه تغییرات مطلوب در رفتار فراگیر پدید آمده باشد و فراگیران بتوانند در پایان یک دوره درس بسته به نوع هدف­های آموزشی تعیین­شده بتوانند ضمن حفظ مطالب، اطلاعات در دسترس را خلاصه کنند، پدیده ­ها را بر اساس معیارهای مناسب مورد ارزشیابی قرار دهند و برای حل مساله و ایجاد پدیده­های جدید دانش خود را به طور مناسب به کار گیرند. کسب اطلاع از حاصل کار و میزان دستیابی به اهداف با بهره گرفتن از روش­های ارزشیابی امکان­پذیر است. معلمین می­توانند از وسایل آموزشی مختلف در ارزشیابی خود استفاده کرده و آن را از حالت خسته کننده همیشگی که همان استفاده از قلم و کاغذ است خارج نمایند (شعبانی، ۱۳۸۴).

     

    از نگاه آموزشگاهی ارزشیابی به فرآیند منظم برای جمع آوری تعبیر و تحلیل داده ها گفته می شود. ارزشیابی بدین منظور انجام می شود که آیا هدف های مورد نظر تحقق یافته اند یا در حال تحقق افتن هستند و به چه میزانی (جان ای اجراچ، ترجمه ی خرازی، ۱۳۸۵، به نقل از هاشمی، ۱۳۹۱: ۱۹۷) هر چند گاهی ارزشیابی را معادل سنجش و اندازه گیری می دانند.

     

    ارزشیابی گامی در جهت افزایش کیفیت آموزش و پرورش است. استفاده از ارزشیابی می تواند فرآیند یادگیری فراگیران را بهبود بخشد. ارزشیابی از افراد تضمین کننده ی بقای آن ها نیز است (هاشمی، ۱۳۹۱: ۱۹۸)

     

    [۱]-Borg

     

    [۲]-Shieh

     

    [۳]-Salem

     

    [۴] Crament

     

    [۵] Roethles Berger

     

    [۶] Lin

     

    [۷] Boykin

     

    [۸] Marshal

     

    [۹] Elton Mayo

     

    [۱۰] Maslow

     

    [۱۱] McGregor

     

    [۱۲] Herzberg

     

    [۱۳] Hawthorne

     

    [۱۴] Barnard & Selznik

     

    [۱۵] Smith

     

    [۱۶] Ochi

     

    [۱۷] Joyce

     

    [۱۸] Beyer

     

    [۱۹] Anderson

     

    [۲۰] Bannister & Fransella

     

    [۲۱]- Valias

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:46:00 ب.ظ ]