پایان نامه بررسی رابطه طرد،پذیرش و کنترل همسر با سبک دلبستگی در بین کارکنان متاهل اداره آموزش و پرورش شهرستان بروجرد |
![]() |
در پژوهش حاضر نیز توجه به تجربه دوران کودکی شده است و بران است تا رابطه پدیرش و طرد و کنترل همسر را در دوران بزرگسالی با تجربه سبک دلبستگی آن بررسی نماید
1-2 بیان مسئله
بر اساس «نظریه پذیرش – طرد بین فردی»[1](روهنر[2] ، خالق[3] و کورنویر[4] ، 2007)ونظریۀ «دل بستگی» [5]( بالبی[6]، 1969؛ اینثورث،1989) سبکهای فرزندپروری متاثر از عشق والدین (برای مثال طرد یا پذیرش) می تواند بر تحول بازنماییهای ذهنی فرزندان دربارۀ خودشان و دربارۀ اینکه آنها چقــدر می توانند انتظار داشته باشند که والدینشان به نیازهای هیجانی آنها با حساسیت و با ثبات پاسخ دهند، اثر می گذارد. همچنین هر دو نظریه بیان می کنند که این بازنماییها احتمالا به دیگر روابط صمیمی فرد تعمیم یافته وبر ارزیابیها و رفتارهای فرزندان در روابط خویش در طول زندگی تاثـیر می گذارد (روهنر، ملندز و کرایمر، 2008).همانطور که پارک ،کسیدی،بارکز ،کارسون وبویوم (1992)در نظریۀ دلبستگی عنوان نموده اند الگو های کاری افراد که در خانواده های اصلی آنها توسعه می یابند،اغلب به عنوان الگویی برای رفتار آنها در بافت های اجتماعی جدید، مانند ارتباط با همسالان، عمل میکند. اکثر پژوهشهای صورت گرفته بر رابطۀرفتار والدین در کودکی و ویژگیهای روانشناختی فرزندان در بزرگسالی متمرکز بوده اند و نشانه های طرد والدینی را در آنها شناسایی نموده اند ولی روهنر (2008) عنوان نمود تجارب بالینی وی نشان میدهد افرادی که در خانواده های صمیمی و با محبت رشد یافته اند و والدینی « پذیرنده» داشته اند، ممکن است نشانه هایی همانند آنچه در فرزندان رشد یافته در خانواده های طرد کننده دیده میشود، نشان دهند. وی در مشاهداتش به این نتیجه رسید که «طرد» توسط چهرۀ دلبستگی در هر مقطعی از زندگی می تواند آثارمشابهی داشته باشد این نقطه شروعی برای بررسی رابطۀ پذیرش و طرد شریک زندگی فرد با نوع دلبستگی فرد می باشد.
دلبستگی[7] پیوند عاطفی هیجانی نسبتاً پایداری است که بین کودک و مادر یا افرادی که نوزاد در تعامل منظم ودائم باآنهاست ، ایجاد میشود) پاپالیا، 2002.( فروید [8] براین باوربود که دلبستگی نوزاد به مادر به خاطر تغذیه و رفع نیازفیزیولوژیکی است)سانتراک،2002 . (هارلو[9] و زیمرمن)[10]1959؛ نقل از لسترام ، 1384/2002) فرضیه فرید را نقض کردند و بیان داشتند در ایجاد و تقویت دلبستگی کودک به مادر، تماس بدنی در مقایسه با تغذیه، عامل مهمتری است. سپس بالبی[11] (1969 ،1973 ،1980 نقل از کرین،1384) مفهوم دلبستگی را از دیدگاه تحولی مورد ارزیابی قرار داد و نظریهاش را براین اساس بناکرد که احساسها و رفتارهای دلبستگی، از قبیل گریه، خنده، مکیدن و چنگزدن، نوزاد را به مادر نزدیک و از خطر دور میسازند، و جدایی از مادر، اضطراب و درماندگی کودک را برمیانگیزد. تجربه های واقعی فرد در مورد حساسیت، پاسخگو بودن، حضور فعال مراقب همچنین خلق و خوی کودک و هماهنگی روابط والد- کودک، اساس شکل دهی به سبکهای مختلف دلبستگی (ایمن [12]، اجتنابی[13] و دوسوگرا[14])، در خلال سالهای نوزادی و کودکی است(کاپلان،1383/2000) . تجربه هایی که نوزاد با مراقبش دارد در الگوهای روابط وی با دیگران درونی سازی می شوند و این الگوی عملی درونی شده، تعیین کننده چگونگی مفهوم نوزاد از خود و دیگران است ،مفهومی که بعدها در روابط با دیگران تعمیم می یابد (پینز،2005). تداوم الگوهای دلبستگی تا بزرگسالی و تأثیر آن بر روابط بین فردی افراد، در آینده و بزرگسالی،به پژوهشهای متعددی منجر شد که از آن میان می توان به پژوهش شارف وبارتو لومیو (1994)درباره ثبات و اعتبار الگوی درونی دلبستگی بزرگسال به وسیله مقیاس پیوسته ورتبهای در سه روش خودگزارش دهی، مصاحبه نیمه ساخت یافته و گزارش همسرانشان، که ثبات متوسطی را نشان ؛ داد،اشاره کرد. بکویت [15]،کوهن[16] وهامیلتون[17] 1999،وینفلد [18] ،اسروف [19] واگلوند 2000[20]، (نقل از استنبرگ، 2002)بیان داشتند که الگوهای دلبستگی افراد، در صورتی که واقعه مهمی مانند طلاق یا از دست دادن والدین رخ ندهد ، ثابت باقی می مانند. از مشهورترین پژوهشها در این زمینه پژوهشهای هازن [21] و شیور[22] 1987، ؛اینزورث 1991[23]، (نقل از پینز،2005)هستند که با الهام از، نظریه بالبی (1996)، در مورد ماهیت پیوندهای عاطفی، نقش دلبستگیهای متقابل [24] بزرگسالان را در روابط زوجین بررسی کردند. نتایج نشان داند که مشخصه های پیوند عاطفی بین زوجین با مشخصه های پیوندهای عاطفی کودک-مادر قابل مقایسه است و سبکهای شناخته شده دلبستگی ایمن، اجتنابی ودوسوگرا، افکار، احساسها و رفتار زوجین را در روابط زناشویی تحت تأثیر قرار میدهند.
از جمله تحقیقات انجام شده در این زمینه میتوان به پژوهشهای (بشارت،1380 ؛ بشارت، شریفی و ایروانی،1380 ؛ بشارت، گلینژاد و احمدی، 1381 ؛ اصغری نژاد ودانش،1384)اشاره کرد که همگی بیانگر این مطلب هستندکه آزمودنیها با سبک دلبستگی ایمن از مشکلات زناشویی کمتر، مشکلات بین شخصی کمتر و سطح شادکامی بیشتری نسبت به آزمودنیها واجد سبک دلبستگی
اجتنابی و دوسوگرا، برخوردارند. نتایج پژوهش(فینی، 1999؛ داویلا ، برادبوری و فینجام ،1998) در زمینه ارتباط سبک دلبستگی بزرگسالان با میزان مهار احساسات وعواطف ،
این نکته را برجسته کردند که افراد دلبسته نا ایمن ( آرامش کم ، عدم ارتباط نزدیک وافزایش اضطراب درارتباطها ) در مقایسه با افراد ایمن در روابط خود با دیگران، بیشتر متمایل به مهار عواطف و احساسهای مثبت خود، ( هستند .
«نظریه پذیرش– طرد بین فردی»( روهنر، 1986 ؛ روهنر و همکاران، 2007 ؛ روهنر،2008) یک نظریۀ مبتنی بر شواهد درباره اجتماعی شدن و تحول در طول زندگی است و هدف آن پیش بینی و تبیین علل، پیامدها و دیگر همبسته های عمده پذیرش- طرد در روابط بین فردی به شکلی جهان شمول است. بنا بر این نظریه،« پذیرش و طرد بین فردی» با هم یک پیوستار دو قطبی را به نام بعـد« صمیمیت» می سازند که«پذیرش» یک طرف این پیوستار و«طرد» در طرف دیگـــر آن قـرار می گیرد. بعد صمیمیت با کیفیت پیوند عاطفی میان افراد و رفتارهای بدنی، کلامی و نمادین افراد برای نشان دادن این احساسات ارتباط دارد. قطب پذیرش با محبت، عشق، مراقبت، آسایش، حمایت ودیگر تظاهرات مثبت و قطب طرد با فقدان یا کمبود معنادار این احساسات و رفتارها وبا حضور گسترهای از رفتارها و عواطف آسیبزای جسمانی و روان شناختی مشخص میگردند.«پذیرش کلامی»[25] شامل تشویق، تعریف و گفتن حرفهای خوشایند، و«پذیرش فیزیکی»[26]شامل بوسیدن، در آغوش گرفتن، نوازش کردن و غیره می باشد. در قطب «طرد» چهار نوع رفتار را می توانیم مشاهده کنیم: الف« سردی و بی احساسی »[27] که در مقابل صمیمیت و محبت است.«سردر کلامی» شامل عدم تشویق و تعریف و«سردی فیزیکی» شامل عدم نوازش، در آغوش گرفتن و بوسیدن است؛ ب«رفتار خصمانه و پخاشگرانه»[28] که باز هم دارای دو بعد«کلامی»( دربرگیرنده دشنام، سرزنش، ریشخند و گفتن حرفهای تحقیر آمیز و تهدیده کننده)، و «فیزیکی» (شامل وارد نمودن هرگونه صدمه جسمانی اعم از هل دادن، نیشگون گرفتن، کتک زدن وغیره)است، ؛ ج« بی تفاوتی و نادیده گرفتن»[29] که در برگیرنده عدم در دسترس بودن فیزیکی و روانشناختی و بی توجهی به نیازهای فرد می باشد؛ و د «طرد نامتمایز»[30]،که منظور از این طرد این است که فرد فکر میکند چهرههای دلبستگی وی واقعا اهمیت چندانی به او نمی دهند و دوستش ندارند، هر چند شاید نشانگر رفتاری خاصی همچون رفتارهای پرخاشگرانه، نادیده گرفتن و بی محبتی را نتوانند به طور روشنی بیان کنند. البته در ویرایشهای جدید مقیاسهای ساخته شده برای ارزیابی ابعاد پذیرش و طرد، بعد جدیدی به عنوان بعد «کنترل»اضافه شده است (روهنر و خالق،2005)که خود پیوستاری از سخت گیری تا سهل انگاری را شامل می شود. یکی از پیش بینیهای عمده این نظریه این است که طرد توسط«دیگری معنادار»[31]، جدا از تفاوتهای فرهنگی، زبانی، نژادی و جنسی، میتواند آثار منفی بر سازگاری روانشناختی، کنش وری رفتاری و پردازش شناختی کودکان و بزرگسالان داشته باشد. در این
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1399-06-06] [ 05:21:00 ب.ظ ]
|