تعذر اجرای مفاد عقد ممکن است به دلیل تلف مورد معامله باشد یا به علت تعذر و منتفی شدن آن باشد و گاه نیز ممکن است به دلایلی که به متعهد له مربوط است، تسلیم مورد تعهد متعذر باشد. در مورد اول که تلف بود، طبق قاعده تلف مبیع قبل از قبض، عقد منفسخ میشود در صورت دوم که تعذر وصول بود، به موجب خیار تعذر تسلیم برای متعهدله حق فسخ ایجاد میشود و در حالت سوم حاکم یا قائم مقام او جایگزین متعهدله در قبض و تسلّم میشوند. اما شرایط تحقق مفهوم «تعذر اجرای عقد» از این قرار است:
اول ـ متعهد هنگام انعقاد عقدی که مربوط به عین معین است، قدرت بر تسلیم و به عبارت دیگر توانایی وفاء به مضمون عقد را داشته باشد و یا حداقل متعهدله خودش قدرت قبض و به اصطلاح تسلّم را دارا باشد.
دوم ـ حالت تعذر اجرای عقد یا تعهد ناشی از عقد، بعد از انعقاد عقد ایجاد شود. خواه زمان اجرای تعهد موضوع عقد، رسیده و خواه نرسیده باشد. زیرا فرض ما در جایی است که عقد صحیحاً واقع شده باشد و در صورتی که اجراء عقد و عمل نمودن به تعهد از ابتداء متعذر باشد عقدی تشکیل نشده است.
سوم ـ تعذر اجرای مفاد عقد، دائم باشد.
چهارم ـ تعذر اجرای مفاد عقد به واسطه علت خارجی باشد و طرفین عقد در ایجاد آن دخالت نداشته باشند.[۱]
۲ ـ ۱ ـ ۲ ـ ۳ ـ ۱ ـ تعذر وفاء به مضمون عقد در حقوق ایران
در حقوق موضوعه ایران از این قاعده به «تعذر اجرای تعهد» تعبیر میشود که مقصود از تعهد نیز تعهد ناشی از عقد است.
ماده ۲۲۷ ق.م. ایران در جهت بیان شرط چهارم از شروط تحقق «تعذر اجرای عقد» است. این ماده بیان میدارد: «متخلف از انجام تعهد وقتی محکوم به تأدیه خسارت میشود که نتواند ثابت نماید که عدم انجام به واسطه علت خارجی بوده است که نمیتوان مربوط به او نمود.»
هم چنین ماده ۲۲۹ قانون مدنی میگوید؛ «اگر متعهد به واسطه حادثه که دفع آن خارج از حیطه اقتدار او است نتواند از عهده تعهد خود برآید محکوم به تأدیه خسارت نخواهد بود.»
با عنایت به این دو ماده قانونی باید گفت که تعذر اجرای عقد هنگامی مصداق مییابد که عقد به طور صحیح واقع شود و اجرای تمام تعهد یا قسمتی از آن به سبب وقوع علت خارجی متعذر شود.
از مصادیق اجرای این قاعده در حقوق موضوعه ایران میتوان به عنوان نمونه به ماده ۶۸۳ ق.م. مربوط به عقد وکالت و ماده ۵۸۷ ق.م. مربوط به عقد شرکت اشاره کرد.
در ماده ۶۸۳ ق.م. آمده: «هرگاه متعلق وکالت از بین برود یا … وکالت منفسخ میشود.»
در ماده ۵۸۷ ق.م. قانونگذار بیان میدارد: «شرکت به یکی از طرق ذیل، مرتفع میشود:
- در صورت تقسیم.
- در صورت تلف شدن تمام مال شرکت.»
هم چنین از مواد ۴۷۱ ، ۴۸۱ و ۴۹۶ ق.م و مواد دیگری که در نظایر اجاره ـ مثل مزارعه وغیره ـ مقرر شده، استفاده میشود که عین مستأجره تا آخر مدت اجاره باید به قابلیت انتفاع باقی باشد و در صورتی که از ابتدا قابل انتفاع بوده و در اثنای مدت از قابلیت انتفاع خارج شود، از آن زمان به بعد اجاره منفسخ میشود.[۲]
در یک جمع بندی کلی میتوان به این نتیجه دست یافت که در حقوق ایران بر اساس مکانیزم تحلیلی عقود، با حادث شدن مانع اجرای تعهد قراردادی، تعهد مزبور ساقط و قرارداد مربوط به آن منفسخ میشود البته تا زمان حدوث مانع قرارداد را باید صحیح دانست.[۳]
۲ ـ ۲ ـ ۳ ـ ۱ ـ تعذر تسلیم عین معین
۱ ـ ۲ ـ ۲ ـ ۳ ـ ۱ ـ قدرت بر تسلیم در فقه
از جمله شروطی که فقهاء برای عوضین معامله ذکر می کنند، قدرت بر تسلیم است. تسلیم مبیع، مالکیت خریدار را به کمال می رساند. با اینکه حقوق ما تراضی را در انتقال، کافی میداند، اهمیت قبض را به عنوان رکن متمم آن نفی نمیکند و به همین جهت “قدرت بر تسلیم” را شرط صحت بیع میداند.[۴] آن چه که مد نظر فقهاء در این شرط میباشد، اصل قدرت بر تسلیم و تسلّم است. لذا در جایی که نه بایع قدرت بر تسلیم مبیع دارد و نه مشتری قدرت بر تسلّم آن، معامله باطل خواهد بود؛ زیرا با نبود شرط (قدرت بر تسلیم) مشروط (صحت معامله) نیز منتفی خواهد شد.
شیخ انصاری پس از ذکر کردن، قدرت بر تسلیم به عنوان سومین شرط از شروط عوضین[۵] شش دلیل را که برای اشتراط این شرط شده است یادآور میشود و پس از تدقیق در آن ها برخی را میپذیرد و برخی را رد می کند.
۲ ـ ۲ ـ ۲ ـ ۳ ـ ۱ ـ ادله اشتراط قدرت بر تسلیم
دلیل اول: عبارت است از اجماع منقول از فقهایی هم چون علامه حلی، شیخ طوسی، محقق کرکی و ابن زهره.
دلیل دوم: مرسلۀ نبوی «نهی النبی(ص) عن بیع الغرر» میباشد. برای استدلال به نبوی مذکور سه مطلب باید ابتدائاً احراز میشود:
اول احراز صدور خبر است. باید گفت گر چه این خبر مرسله است ولی شهرت عملی در میان فقها ضعف سندی این خبر را جبران می کند.
دوم احراز ملازمه میان نهی شارع و فساد معامله. در این زمینه چنین استدلال شده است که نهی در معاملات غالباً ارشادی است و نه تکلیفی و اجماع منقول مبنی بر دلالت نهی بر فساد در این مورد وجود دارد. این حدیث شریف به صورت یک کبرای کلی تمام مصادیق معاملهی غرری من جمله جایی که قدرت بر تسلیم وجود ندارد را در بر میگیرد و با توجه به ارشادی بودن نوع نواهی در معاملات دلالت بر فساد معامله می کند.
و بالاخره مقدمه سوم اثبات این مطلب است که عجز از تسلیم از مصادیق غرر میباشد.
در این که منظور از «غرر» در حدیث مذکور چیست، شیخ ابتدا کلمات اهل لغت را بررسی می کند. و در نهایت به این جمع بندی میرسد که تمامی آن معانی به سه تفسیر بر میگردند:
۱ ـ غفلت. ۲ ـ خدعه. ۳ ـ خطر.[۶] که در تمامی این معانی به گونهای «جهالت» نهفته است.[۷]
سپس شیخ به صغری استدلال میپردازند و دلایلی را ذکر می کنند در تأیید این که بیع بدون قدرت بر تسلیم از مصادیق بیع غرری است. شیخ از دو طریق این مطلب را اثبات می کند.
طریق اول: بسیاری از فقها به این حدیث برای بیان حکم بیع ماهی در آب که قدرت بر تسلیم آن وجود ندارد، استدلال کردهاند. به عبارت دیگر عدم قدرت بر تسلیم نزد فقها از مصادیق بارز «غرر» بوده است.
طریق دوم: «معنای غرر بر موردی که قدرت بر تسلیم وجود ندارد صدق می کند زیرا معنای غرر عبارت است از: عملی که از ضرر در آن ایمن نمیباشد»[۸]
ولی در نهایت شیخ این دلیل را اخص از مدعا میدانند و پذیرش این دلیل را با راهکارهایی تجویز می کنند.
دلیل سوم: نبوی «لاتبع ما لیس عندک» میباشد که در فهم معنای حدیث و استدلال به آن ابتدا باید منظور از «عندک» را روشن کرد. سه احتمال در منظور از ظرف (عندک) وجود دارد:احتمال اول به معنای مالکیت، احتمال دوم به معنای تسلط و احتمال سوم به معنای تسلط تام و بالفعل.
دو احتمال اول پذیرفته نیستند؛ زیرا در احتمال اول شایسته این بود که از حرف «لام» استفاده شود و از طرف دیگر لازم میآید تا ولی یا وکیل که مالک نمیباشند، نتوانند معامله بکنند که این مطلب صحیح نمیباشد.
احتمال دوم نیز این اشکال را دارد که معاملاتی وجود دارند که در آن ها تسلط هست ولی با این وجود باطل میباشند. به طور مثال در جایی که شخصی با وجود این که تسلط بر مبیع دارد و آن را ابتدا میفروشد و سپس آن را از مالک اصلی میخَرد، فقهاء این بیع را باطل میدانند.میماند احتمال سوم که در این فرض میتوان قدرت بر تسلیم را شرط صحت بیع دانست.
اما اشکال اساسی که بر این حدیث وارد است و حتی دامنه آن حدیث اول را نیز در بر میگیرد این است که منظور از فساد معامله دو چیز می تواند باشد:
اول ـ بیع غرری و ما لیس عندک کلاً فاسد و باطل است. که استدلال به این خبر بنابر، این احتمال است.
دوم ـ اثری که مقصود از بیع است بر آن بار نمی شود و در واقع این بیع علت تامه ملکیت نیست.
بنابراین منافاتی وجود نخواهد داشت که بیعی غرری باشد یا از مصادیق «ما لیس عندک» باشد و از طرف دیگر صحت آن مشروط به بر طرف شدن غرر و یا ایجاد قدرت بر تسلیم باشد. طبق این احتمال ـ که قدر متقین از بطلان در هر دو حدیث است ـ استدلال به این دو حدیث پذیرفته نیست.
دلیل چهارم: تسلیم عوضین در هر عقد بیعی واجب است و تکلیف وجوب تسلیم بر آنها، متوقف بر قدرت طرفین عقد بر تسلیم است وگرنه نمیتوان تسلیم را بر آن ها واجب ساخت، پس در نتیجه اگر عقدی بخواهد صحیح باشد، باید طرفین آن قدرت بر تسلیم عوضین را داشته باشند.
شیخ به این استدلال ایراد میگیرند که «اگر مرادتان وجوب مطلق است در نتیجه همین که عقد محقق شد تسلیم، واجب فعلی و منجر، میباشد. این ملازمه پذیرفته شده نیست و دلیلی بر آن وجود ندارد. و اگر مرادتان مطلق الوجوب است ـ که با واجب مشروط سازگاری دارد ـ منافاتی ندارد که وجوب تسلیم مشروط به تمکن بعدی باشد.[۹]
دلیل پنجم: هدف از بیع استفاده از عوضین است و بدون تسلیم آن ها غرض مذکور حاصل نمی شود. اشکالی که بر این دلیل گرفته شده این است که: این طور نیست که در همه جا استفاده از عوضین متوقف بر تسلیم باشند. به طور مثال عبد آبق نیازی، به تحویل گرفتن ندارد و اصولاً باید گفت غرض از بیع، اصل انتفاع است که بدون تسلیم هم قابل تصور است.
دلیل ششم: پرداخت ثمن در مقابل چیزی که قدرت بر تسلیم آن وجود ندارد یک عمل سفیهانه است و لذا استفاده از ثمن میشود «اکل مال به باطل». اشکالاتی بر این دلیل وارد است: اولاً همه جا بذل ثمن در مقابل غیر مقدور، سفیهانه نیست (همچون مثال عبد آزاد شده). ثانیاً بر فرض که سفیهانه باشد و باطل، باز کلیت ندارد و لذا اگر مال متعذر الوصول را، به مقدار ناچیزی یا پایین تر از قیمت واقعی خریداری کند، بذل مال سفیهانه نخواهد بود.
شیخ دلیل اول که اجماع فقها بود و هم چنین دلیل دوم که نبوی «نهی النبی عن بیع الغرر» بود میپذیرد ولی چهار دلیل بعدی را قابل مناقشه میداند و رد می کند.
شیخ انصاری(ره) هم چون مشهور فقهای امامیه قدرت بر تسلیم را، شرط صحت بیع میدانند و دیدگاه فقهایی که عجز از تسلیم را «مانع» صحت بیان می کنند را رد می کند و اصولاً هیچ ثمرهی مفیدی را براین اختلاف دیدگاه قابل تصور نمیشمارند.[۱۰]
ظاهراً تنها فقیهی که قدرت بر تسلیم را شرط صحت بیع نمیداند فاضل قطیفی است.[۱۱] ایشان قدرت بر تسلیم را نه شرط صحت معامله بلکه از مصالح مشتری میداند لذا با فرض قدرت احتمالی مشتری بر تسلّم، او می تواند معامله بکند و معاملهاش صحیح میباشد.
شیخ در جواب میفرماید: اقدام و رضایت مشتری، غرری بودن و بطلان را بر طرف نمیکند و باید قدرت بر تسلیم را شرط صحت معامله دانست. از ظاهر کلام فقها این گونه فهمیده میشود که شرط قدرت بر تسلیم موضوعیت نداشته و مقصود بالاصاله و شرط واقعی همان «تسلّم» میباشد لذا در فرضی که مشتری فقط قدرت بر تسلّم دارد معامله صحیح خواهد بود.[۱۲]
۳ ـ ۲ ـ ۲ ـ ۳ ـ ۱ ـ تسلیم و تسلّم در لغت
تسلیم در لغت به معنای واگذار کردن و سپردن[۱۳] هم چنین به معنای سپردن ودیعه را به صاحبش نیز آمده است.[۱۴]
در ماده ۳۶۷ قانون مدنی نیز «تسلیم» این گونه تعریف شده است: «تسلیم عبارت است از دادن مبیع به تصرف مشتری به نحوی که متمکن از انحاء تصرفات و انتفاعات باشد».
در معنای اصطلاحی تسلیم بیان گردیده است: «تسلیم در عقد معوض عبارت است از این که یکی از طرفین دیگری را بر مالی که به او منتقل کرده است، مستولی نماید و به عبارت دیگر عبارت است از تمکن یک طرف از تصرف یا قراردادن مورد معامله در اختیار طرف دیگر.[۱۵]
قرار گرفتن مال، تحت اختیار متعهد له یا نمایندۀ قانونی او به گونهای که متعهدله توانایی انحاء تصرفات و انتفاعات از مورد تسلیم را داشته باشد، از عناصر اصلی تسلیم به شمار میرود.[۱۶]
قراردادن مورد تسلیم در تحت اختیار متعهدله اَشکال گوناگونی دارد که می تواند ناشی از عرف عادت مردمان هر منطقه و یا ارزش مالی موضوع تعهد و یا … باشد.
به طوری که ممکن است در برخی موارد توجه متعهدله به این که مال تحت اختیار وی قرار گرفته است لزومی نداشته باشد.هم چنان که در مورد تسلیم اشیائی مانند شیر و روزنامه پشت درب منازل که در بسیاری از کشورها مرسوم میباشد مصداق مییابد. ولی در برخی موارد آگاه کردن متعهد له از جریان تسلیم از اهمیت برخوردار است و در برخی موارد آگاه کردن در اوضاع و احوال خاص و مناسب ملاک عمل میباشد. به نظر میرسد دو واژه تسلّم و قبض مشترک معنوی هستند هم چنان که تسلیم و اقباض این گونهاند.[۱۷]
تسلّم نیز به معنای پذیرفتن و گرفتن به کار رفته است.[۱۸] رابطه تسلیم و تسلّم یک رابطه دو سویه است به این معنا که تسلّم نتیجه و پایان تسلیم متعهد است ذیل ماده ۳۶۷ قانون مدنی نیز تسلّم یا همان قبض را این گونه تعریف کرده است: «… و قبض عبارت است از استیلاء مشتری بر مبیع.»
قبض مصدر ثلاثی مجرد از قبض یقبض میباشد که به معنای گرفتن (با تمام کف دست) جمع و بسته شدن و گرفتگی(در مقابل بسط) همچنین استیلاء بر مال به گونهای که اختیار آن به دست شخص باشد.
۴ ـ ۲ ـ ۲ ـ ۳ ـ ۱ ـ ماهیت تسلیم
در مورد ماهیت حقوقی تسلیم نظرات مختلفی ارائه شده است عدهای آن را عمل حقوقی دو طرفه دانسته اند عدهای دیگر عمل حقوقی یک طرفه(ایقاع) که تنها اراده و اذن بایع برای تحقق آن کافی است. عدهای نیز آن را واقعه حقوقی دانسته اند ولی به نظر میرسد که ماهیت حقوقی تسلیم واقعه حقوقی باشد و ایفای تعهد به تسلیم دارای حکم قانونی و شرعی میباشد و به حکم قانون یا شرع باید اجرا گردد.[۱۹]
۵ ـ ۲ ـ ۲ ـ ۳ ـ ۱ ـ تسلیم فعلی ـ تسلیم حکمی
تسلیم در قوانین مدنی ایران و هم چنین کنوانسیون بیع بین المللی به دو صورت فعلی و حکمی می باشد، تسلیم فعلی دارای دو عنصر میباشد که عبارتند از قرار گرفتن مبیع تحت تصرف مشتری یا نماینده قانونی ولی به طوری که قادر به انحاء تصرفات در آن باشد و هم چنین آگاهی مشتری از قرار گرفتن مبیع تحت تصرفش. اما تسلیم حکمی عبارت است از توافق بر روی تغییر صفت حائز مبیع بدون آن که تغییری در حیازت فعلی مبیع داده شود.[۲۰]
در واقع تسلیم حکمی، توافق یا تصرف قانونی بوده و عمل مادی تلقی نمیگردد چنان چه ماده ۳۷۳ قانون مدنی بدین امر اشاره دارد: «اگر مبیع قبلاً در تصرف مشتری بوده باشد محتاج به قبض جدید نیست…»
۶ ـ ۲ ـ ۲ ـ ۳ ـ ۱ ـ زمان قدرت بر تسلیم
به نظر بسیاری از فقهاء قدرت بر تسلیم در زمان استحقاق مشتری معتبر است نه در حین اجرای عقد. لذا اگر طرفین عقد در زمان انعقاد آن قدرت بر تسلیم و تسلّم ندارند ولی «اطمینان» دارند که هنگام استحقاق، مشتری بر آن قدرت پیدا خواهد کرد، عقد صحیح خواهد بود.
اما اگر تسلیم و تسلّم برای مدتی متعذر است و پس از مدتی این تعذر مرتفع میگردد، حکم این مسئله چگونه است؟ شیخ میفرماید: گاهی مدت تعذر مضبوط و معین است و گاهی این گونه نیست در فرض اول هم که مدت معین است گاهی این مدت مضبوط، خیلی کم و ناچیز است و قابل مسامحه عرفی است و گاهی چنین نیست.
در جایی که مدت تعذر کم و قابل مسامحه باشد معامله صحیح است. ولی خود فرض دوم که مدت معین بوده ولی قابل مسامحه نیست دو فرض دارد:
اول ـ گاهی مشتری عالم به تعذر مزبور است که در این جا عدهای قائل به صحت معامله و عدهای قائل به بطلان معامله شده اند.
دوم ـ گاهی مشتری جاهل به تعذر است. در این جا برای مشتری حق خیار وجود دارد که معامله را فسخ کند یا صبر کند تا به مبیع دست یابد اما در فرضی که مدت تعذر مضبوط و معین نیست محل اختلاف نظر میان فقها گشته است. عدهای حکم به بطلان دادهاند و عدهای احتمال صحت را تقویت کردهاند.[۲۱]
۷ ـ ۲ ـ ۲ ـ ۳ ـ ۱ ـ نقش علم در قدرت بر تسلیم
نکته مهم دیگر این است که قدرت بر تسلیم شرط علمی است نه شرط واقعی. بدین معنا که طرفین بدانند و احراز کنند که قدرت بر تسلیم دارند؛ زیرا قدرت معلوم و محرز است که «غرر» را دفع می کند.
ملاک احراز قدرت هم، وثوق و اطمینان است و نه مطلق ظن. خصوص علم و یقین هم ضرورت ندارد؛ زیرا هدف دفع غرر است که با ظن مطلق رفع نمی شود و از طرفی به کمتر از علم هم حاصل میگردد که همان وثوق و اطمینان باشد.[۲۲]
در این رابطه یکی از حقوقدانان[۲۳] میگوید: تنها امکان واقعی اجرای قرارداد در زمان مقرر برای اجرا شرط صحت قرارداد نیست، بلکه اطمینان طرفین به هنگام انشای عقد، بر این امکان نیز لازم است و بنا بر این شرط واقعی صحت قرارداد و تعهد مربوط به آن را باید امکان معلوم اجرای تعهد یعنی مجموع قید و مقید دانست.
در قانون مدنی با تکیه بر قواعد مربوطه مانند قاعده بطلان معاملات غرری و نیز روح و ملاک مقررات مربوط به معامله و مصادیق معاملات باطل غرری، میتوان قراردادی را که سرنوشت آن به هنگام انشاء از حیث امکان یا عدم امکان اجرای قرارداد معلوم نیست، باطل دانست.
با این وجود جناب آقای دکتر لنگرودی علم عادی منتقل الیه را در قدرت بر تسلیم کافی دانسته و ظن و شک را بی اعتبار میداند.[۲۴]
[۱] ـ همان، ص۱۴۵٫
[۲]ـ همان، ص۱۵۲٫
[۳]ـ مهدی شهیدی، آثار قراردادها و تعهدات، (مجد، تهران، ۱۳۸۳، چاپ دوم)، ج۴، ص۱۲۲٫
[۴] ـ ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی : قواعد عمومی قراردادها، (پیشین)، ج۴، صص۱۰۸-۱۰۹٫
[۵]ـ شیخ انصاری، المکاسب، (پیشین)، ج۴، ص۱۷۴٫
[۶]ـ علی محمدی، تقریرات درس مکاسب، (الامام الحسن بن علی، قم، ۱۳۹۰، چاپ سوم)، ج۷، ص۲۱۳٫
[۷]ـ شیخ انصاری، المکاسب، (پیشین)، ج۴، ص۱۷۸٫
[۸]ـ محمدجعفرجزایری، هدی الطالب الی شرح المکاسب، (دارالکتاب، قم، ۱۴۱۹، چاپ اول)، ج۷، ص۵۸۱٫
[۹]ـ شیخ انصاری، المکاسب، (پیشین)، ج۴، ص۱۸۵٫
[۱۰] ـ شیخ انصاری، المکاسب، (پیشین)، ج۴، ص۱۸۶٫
[۱۱] ـ محمد جواد الحسینی العاملی، مفتاح الکرامه فی شرح قواعدالعلامه، (دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، بیتا)، ج۴، ص۲۲۴٫
[۱۲] ـ شیخ انصاری، المکاسب، (پیشین)، ج۴، صص۱۹۰ ـ ۱۹۱٫
[۱۳] ـ محمد معین، فرهنگ معین، (امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۱، چاپ هشتم)، ج۱، ص۱۰۸۲٫
[۱۴] ـ علی اکبر دهخدا، فرهنگ دهخدا، (دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۷۳، چاپ اول)، ص۵۸۹۱٫
[۱۵]ـ محمدجعفر جعفری لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، (گنج دانش، تهران، ۱۳۷۸، چاپ اول)، ج۲، ص۱۲۲۰٫
[۱۶]ـ همو، دائرهالمعارف حقوق مدنی و تجارت، (پیشین)، ص۶۷۶٫
[۱۷]ـ همو، مبسوط در ترمونولوژی، (پیشین)، ص۲۸۶۴٫
[۱۸]ـ علی اکبردهخدا، فرهنگ دهخدا، (پیشین)، ص۵۸۹۰٫
[۱۹]ـ محمد جعفر جعفری لنگرودی، دائرهالمعارف حقوق مدنی و تجارت، (پیشین)، ص۶۷۶٫
[۲۰] ـ محسن رسوق، تسلیم مبیع و ثمن و آثار آن در کنوانسیون بیع بین المللی کالا(وین ۱۹۸۰) و مقایسه آن با فقه و حقوق ایران و سوریه، (دانشگاه امام صادق، تهران، ۱۳۹۰، چاپ اول)، ص۶۶
[۲۱]ـ علی محمدی، تقریرات درس مکاسب، (پیشین)، ج۷، صص۲۵۵ ـ ۲۵۶٫
[۲۲]ـ شیخ انصاری، المکاسب، (پیشین)، ج۴، ص۱۹۳٫
[۲۳]ـ مهدی شهیدی، آثار قراردادها و تعهدات، (پیشین)، ج۳، ص۱۲۶٫
[۲۴]ـ محمد جعفر جعفری لنگرودی، فلسفه حقوق مدنی، (پیشین)، ج۱، ص۱۹۳٫
[سه شنبه 1399-06-11] [ 10:41:00 ب.ظ ]
|