کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب

 



با توجه به مشکلات روز افزون در زمینه ی سلامت روان و از آنجا که می توان آموزش راهبردهای مقابله ای را در برنامه های روزمره ی زندگی قرار داد، نتایج این پژوهش می تواند جهت کاهش مشکلات روانی به کار گرفته شده و به عنوان یکی از روش های موثردر مشاوره و روان درمانی به کار گرفته شود (اسپیس و جورجینا، ۲۰۱۲). اقدامات صورت گرفته جهت پیشگیری از بیماری های روانی موفقیت چشمگیری نداشته و علی رغم تلاشها، پیشرفت کمی در این زمینه رخ داده است، بنابراین نه تنها با کاهش بروز بیماریهای روانی روبرو نبوده ایم بلکه شروع مشکلاتی چون افسردگی، اضطراب و اختلال سلوک و رفتارهای ضد اجتماعی، سوء مصرف مواد و خودکشی همچنان در حال افزایش است (سازمان بهداشت جهانی[۱]، ۲۰۰۴). از طرفی با توجه به اینکه نشانگان و مشکلات روانی که معیارهای یک بیماری تشخیصی را دارا نیستند نیز جزء شاخص های منفی سلامت روان به حساب می آیند (همان منبع). تلاش در جهت ارتقاء بعد منفی سلامت روان به رغم هزینه های بسیاری که در بر دارد کارآمدی چندانی ندارد، لذا نیاز به ارتقاء بعد مثبت سلامت روان و تقویت عواملی چون سازگاری، عزت نفس، تاب آوری، سرسختی، روابط اجتماعی بیشتر احساس می گردد و با در نظر گرفتن اینکه تقویت این عوامل در سطح جامعه علاوه بر ارتقاء بعد بهداشت سلامت روان، جنبه ی پیشگیرانه در برابر بیماریهای روانی نیز خواهد داشت، پرداختن به حوزۀ سلامت روان اهمیت بیشتری می یابد(اسپیس و جورجینا، ۲۰۱۲). سلامت روان مثبت حاصل تجاربی است که در خلال ارتباط با دیگران حس قوی و مثبت نسبت به خود را در فرد ایجاد می کند. این احساس و به دنبال آن داشتن سلامت روان مثبت، فرد را قادر می سازد تا با تغییراتی اجتناب ناپذیر زندگی انطباق یافته و منابع قوی خود را برای رویارویی با مشکلات آتی تجهیز نماید (روهرر، پیرس و بلکبورن[۲]، ۲۰۰۵).

 

 

 

 

 

 

پایان نامه بررسی اثر راهبردهایِ کنارآمدن با فشارِ روانی(بر اساسِ مدلِ لازاروس)

 

طبق دیدگاه شناختی –رفتاری ها، مشکلات سلامت روان محصول برخورد نادرست در تعامل با خود و محیط است. در این دیدگاه، سلامت روان پایین سازوکارهای مقابله‌ای ناسازگارانه‌ای هستند که با افزایش مهارتهای حل مساله و مهارتهای مقابله‌ای، می‌توان آنها را کاهش داد (بهرامی احسان، ۱۳۸۴). به علاوه بر اساس این نظریه ها سلامت بر اصول یادگیری و تغییر رفتار در انسان و حیوان مبتنی هستند که این مطلب بوسیله روانشناسان تجربی توصیف شده‌اند (آیزنک،۱۹۸۲؛ به نقل از روتجرز و همکاران، ۲۰۰۳). مبنا و اساس این نظریه‌ها، نظریه یادگیری اجتماعی می باشد. یکی از مفروضه های اصلی تئوریهای شناختی – رفتاری در مورد سلامت، فقدان و کمبود راهبردها و مهارتهای انطباقی می باشد. الگو‌های جدید شناختی ـ رفتاری نقش مقابله را به عنوان متغیری که هم خودکارآمدی و خودکنترلی و هم احتمال خطا در موقعیت‌های پرخطر را تعدیل می‌کند، برجسته ساخته‌اند (اشمیتز و شولتز، ۲۰۰۸). برای مثال، آلدوین ورونسون (۱۹۸۷، به نقل از کولینز، ماوبری و بایبی[۳]، ۱۹۹۹) دریافتند که روش های مقابله ای مسأله مدار، همانند یک ضربه گیر روانی در برابر فشارروانی عمل می کنند. بررسی ها نشان داده اند نوجوانانی که از راهبردهای مواجه های یعنی راهبردهایی که به رویارویی بامسأله چه به صورت هیجان مدار وچه به صورت مسأله مدار در موقعیتهای فشارزا میپردازند، کمتر از کسانیکه به راهبردهای اجتنابی پناه میبرند، هیجانهای منفی دارند. الگار، آرلت و گراوز[۴] (۲۰۰۳) نیز بین تلاش های کلی مقابله ای ومقابله مواجه های مشکل مدار بامشکلات رفتاری درکودکان ارتباط منفی گزارش نمودند.

 

در نتیجه مداخله هایی با بهره گرفتن از درمان بالینی و شناختی و اجتماعی برای این گروه مفید می باشد. در این زمینه تحقیقات بیشتری به منظور تعیین اینکه آیا مداخلات درمانی به طور مستقیم نشانه‌های اختلال را کاهش می دهد یا اینکه در بهبود افزایش توجه و کاهش ناسازگاری که منجر به خود انگاره بهتر از خود، کنترل رفتارها و تکانه‌ها و باور به خود در مقابل مشکلات را ایجاد می کند و باعث بهبود رفتار می‌شود لازم است (داف[۵]،۲۰۰۵). یکی از روش های کنترل رفتار ناسازگارانه، آموزش خودکنترلی است. آموزش خودکنترلی مجموعه ای از مراحل است که شرایطی را برای هدایت فرد مبتلا فراهم میکند تا درموقعیتهای اجتماعی باپاسخهای سازگارانه، نسبت به همسالان عمل کند. افراد تکانشور بدون در نظر گرفتن اثرات فعالیت خود دست به اقدام عاجل می زنند. این افراد در مهار پاسخ خود مشکل دارند و پاداش آنی را به پیامد تأخیری ترجیح می دهند (ویجل کولت و کودورنیو[۶]، ۲۰۰۴). به علاوه ممکن است تاثیر نامطلوبی بر ارتباطات اجتماعی بگذارد زیرا که ضعف فرایند‌ شناختی فرد‌ باعث می‌شود‌ که او د‌ر فکر کرد‌ن و یا رفتار د‌چار اشتباه و یا د‌چار کج فهمی‌رفتار د‌یگران گرد‌د (تیساتسانیا، ۱۹۹۷؛ به نقل از حسین خانزاده ، به پژوه، افروز و میرزابیگی، ۱۳۹۲).

 

برای بحث بیشتر، برخی مهمترین مفاهیم بنیادی مطرح شده در این نظریات همچون خودکنترلی، خودکارآمدی و مهارتهای مقابله ای و ارتباط آنها با مشکلات رفتاری دانشجویان به تفضیل در زیر بحث شده است.

 

مفهوم خودکنترلی که در سال (۱۹۷۴) توسط اشنایدر[۷] گسترش یافت، به این معنی که یک شخص در موقعیت خود چه قدر انعطافپذیر یا چه قدر پایدار است (کاشال و کوانتس[۸]، ۲۰۰۶). خودکنترلی یکی دیگر از عوامل مطرح شده در نظریه های روانشناختی است. خودکنترلی عبارت است ازتعارض درون فردی بین منطق وهوس، بین شناخت وانگیزه و بین برنامه ریزدرونی وعمل کننده درونی،که غلبه قسمت اول هرکدام ازاین کودکان  برقسمت دوم است (راچلین، ۱۹۹۵). دانش آموزان دارای خود کنترلی بالا، دارای سازگاری روانشناختی بهتر، روابط بین فردی سازگارتر، و عملکردی بالا در تکالیف تحصیلی نسبت به افراد دارای خود کنترلی پایین هستند (تگنی، بومیستر و بون[۹]، ۲۰۰۴). خود کنترلی به نظر میرسد حتی پیشبین بهتری از هوش برای پیشرفت تحصیلی میباشد (داکورث و سلیگمن[۱۰]، ۲۰۰۶). راچلین عقیده دارد که فرد دارای خود کنترلی بالا، از تعهد افزون تری نیز برخوردار است. مثلاً وقتی متعهد میشوند که تکلیفی را انجام دهند به نظر می رسد نسبت به افراد دارای سطح خودکنترلی پایین، راحتتر میتوانند به تعهدات خود وفادار باقی بمانند (راچلین، ۱۹۹۵؛ به نقل از کینگ و کاسین[۱۱]، ۲۰۰۷). همچنین مطالعات مختلفی نشان دادهاند که خود کنترلی ضعیف و راهبرد مقابله ای ضعیف با خطر بالای مشکلات رفتاری ارتباط دارد (ویلز و همکاران[۱۲]، ۲۰۰۶).

 

ناسازگاری مشخصه اصلی بسیاری از آسیب های اجتماعی مانند، قماربازی مرضی، اختلالهای شخصیت، هایپومانیا، اختلال مانیک-دپرسیو و بزهکاری است. این اختلال هر ساله موجب از بین رفتن زمان و سرمایه در بسیاری از کشورها می شود (ارس و سانتیستبن[۱۳]، ۲۰۰۶). بنابراین نیاز برای فهم بهتر پایه های زیستی و روانی ضعف در خودکنترلی روز به روز بیشتر احساس می شود. خودکنترلی دارای یک ساختار چند بعدی است که شامل ابعادی چون گرایش به زمانحال، ناتوانی دربه تأخیرانداختن پاداش، مهارگسیختگی رفتاری، خطرپذیری، حس جویی، حساسیت به پاداش، بودن به بیحوصلگی، لذتجویی وضعف برنامهریزی میباشد. در هریک از رفتارهای تکانشی، نقش برخی ازمؤلفه ها، از سایرین پررنگتراست؛ برای نمونه حس جویی ویژگی بارز اختلالهایی مانندسوءمصرف مواد میباشد، درحالیکه برخی دیگر همچون حساسیت زیاد به پاداش ارتباط زیادی باپدیده قماربازی بیمارگونه دارد. جنبه های دیگر تکانشوری همچون تمرکز نسبت به زمانحال، لذتجویی، مها گسیختگی و ضعف قدرت تصمیم گیری درهردو اختلال نقش دارند. از اینرو وجود رویکردهای گوناگون در تحلیل پدیده تکانشوری ضروری به نظرمی‌رسد (پتری[۱۴]، ۲۰۰۱).

 

آنچه در این میان مهم است ارتباط فقدان خودکنترلی با شماری از آسیب های روانی در اجتماع می باشد از جمله آنها خشونت، رفتارهای ضد اجتماعی، جرم و جنایت و بسیاری از موارد دیگر می باشد. همچنین تکانشوری با سبک پردازش اطلاعات رابطه دارد. اندرو و مورالس[۱۵] (۲۰۰۵) عقیده دارند که افراد تکانشور سبک پردازش اطلاعات سریعی داشته و در بازداری پاسخ با مشکل مواجه اند. نوجوانان تکانشی معمولا نمیتواند به درستی پیامدهای رفتار خود را پیش بینی کنند، درمحرک های اجتماعی نشانه های خصمانه میبینند، در تفسیر معنای رفتار دیگران نشانه های ترس را مدنظر قرار میدهند، رفتار دیگران رادرموقعیتهای مبهم به مقاصد خصمانه ربط میدهند و درک درستی ازسطح پرخاشگری خودندارند. پژوهشها، نشان میدهدکه کودکان میتوانند مدیریت رفتارهای تکانشی را یاد بگیرند (فرانکن و موری[۱۶]، ۲۰۰۲). یکی از روش های کنترل رفتار تکانشی، آموزش مهارت حل مساله است. آموزش خودکنترلی مجموعه ای از مراحل است که شرایطی را برای هدایت کودک فراهم میکند تا در موقعیتهای اجتماعی با پاسخهایی سازگارانه، نسبت به همسالان عمل کند. افراد تکانشور بدون در نظر گرفتن اثرات فعالیت خود دست به اقدام عاجل می زنند. این افراد در مهار پاسخ خود مشکل دارند و پاداش آنی را به پیامد تأخیری ترجیح می دهند (ویجل کولت و کودورنیو، ۲۰۰۴).

 

طبق دیدگاه شناختی–رفتاریها رفتارهای ناسازگارانه محصول عقاید نادرست درباره خود و محیط است. در این دیدگاه فزون کنشی، سازوکارهای مقابلهای ناسازگارانهای هستند که با افزایش مهارتهای حل مسأله و مهارتهای مقابلهای، می توان آنها را کاهش داد (بهرامی احسان، ۱۳۸۴). یکی از مفروضه های اصلی تئوریهای شناختی– رفتاری در مورد مشکلات رفتاری، فقدان و کمبود راهبردها و مهارتهای انطباقی میباشد. الگو‌های جدید شناختی-رفتاری سلامت روان نقش مقابله را به عنوان متغیری که هم خودکنترلی و هم احتمال تکانشگری در موقعیت‌های پرخطر را تعدیل می‌کند برجسته ساخته‌اند. در این میان توانایی حل مسأله، خودکنترلی هیجانها و رفتارها از جمله مهمترین سازه های مطرح شده در این تئوری ها و ارتباط آنها با سلامت می باشد. لذا با توجه به اینکه، خودکنترلی توانایی است که معمولاً در سالهای اول زندگی رشد یافته و تأثیر عمیقی بر تمام رفتارهای فرد در دوران زندگی اش دارد (کوچانسکا[۱۷] و همکاران، ۲۰۰۱). توانایی کنترل هیجانات بویژه هیجانهای منفی رفتارهای شخصی نقش بسزایی در سازگاری اجتماعی دارد. بنابراین نقص در رشد مناسب کنترل بر هیجانات و رفتارها می تواند پیش درآمدی برای سایکوپاتولوژی روانی فرد باشد (کالکینز و فوکس[۱۸]، ۲۰۰۲).  از طرف دیگر، شواهدی قابل توجهی وجود دارد مبنی بر اینکه توانایی فرد برای افزایش خودکنترلی و کنترل تکانه های شخصی به طور معناداری افزایش می یابد (موناهان[۱۹] و همکاران، ۲۰۰۹) و این دوران زمانی مناسب برای آموزش فرد برای کسب این مهارتها و سازگاری بهتر روانشناختی با دنیای اطراف خود می باشد. علی رغم آنکه در ادبیات و نظریه های پیشین مربوط به سلامت روان، این مفهوم فراتر از فقدان بیماری در نظر گرفته شده است، ولی مرور فعالیت های پژوهشی موجود در این زمینه، نشان می دهد که بیشتر بر یک جنبه از تعریف سلامت روانی متمرکز کرده و بعد بیماری را بیشتر مورد پژوهش قرار داده اند، در حالی که امروزه روانشناسی مثبت گرا بر نقش ارتقای کارکردهای روانی افراد فاقد بیمار تأکید کرده و آن را مساوی و یا گاهی بالاتر از بعد درمانی روانشناسی در نظر می گیرد. لذا در این پژوهش محقق قصد داشت بعد دوم تعریف سلامت روان یعنی بعد ارتقاء سلامت روان را مدنظر قرار داده و تأثیر آموزش راهبردهای مقابله ای را بر افزایش خودکنترلی سلامت عمومی دانشجویان بخصوص با تأکید بیشتر بر مدل سلامت روان لازاروس و آدلر را بررسی کند.

 

همچنین از آنجا که تاکنون پژوهشی در مورد تاثیر آموزش راهبردهای مقابله ای بر خود کنترلی سلامت روان دانشجویان براساس مدل لازاروس و آدلر صورت نگرفته است. لذا هدف از این پژوهش بررسی تأثیر راهبردهای مقابله ای بر خودکنترلی و سلامت روان در دانشجویان می باشد.

 

 

 

[۱]- World Health Organize

 

[۲]- Rohrer, Pierce, Blackburn

 

[۳]- Collins, Mowbray&Bybee

 

[۴]- Elgar, Arlett& Groves

 

[۵]- Duff

 

[۶]- Vigil-Colet & Codorniu

 

[۷]. Snyder

 

[۸]- Kaushal&Kwantes

 

[۹]- Tangney,Baumeister& Boone

 

[۱۰]- Duckworth & Seligman

 

[۱۱]- King &Chassin

 

[۱۲]- Wills

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1399-06-11] [ 05:45:00 ب.ظ ]




زندگی نشان می د هد و به درک ما از خود و زندگی مان بستگی دارد. همچنین بسته به میزان برخورداری از سلامت روان عملکرد ما در کنترل استرس ، برقراری ارتباط با دیگران، ارزیابی ها و انتخابمان متفاوت است. در حقیقت سلامت روان چیزی بیش از عدم وجود بیماری روحی است. بدین معنی که صرفا به لحاظ نداشتن بیماری روحی نمی توان سلامت روان را در یک فرد صددر صد تایید کرد (امیدیان و علوی لنگرودی، ۱۳۸۷). امروزه واژه سلامت روان بخش اجتناب ناپذیری در زندگی است سلامت روانی از جمله مواردی است که می تواند بر همه جنبه های زندگی موثر باشد. دنیای امروز علی رغم دستیابی به تکنولوژی پیشرفته نمی تواند پاسخگوی موضوع اساسی از یاد رفته که هویت خود انسان است، باشد؛ این هویت باز نمی گردد مگر فرد تعریف صحیحی از خود و زندگی خود پیدا کند و معنایی برای زندگی خویش بسازد افخم رضایی، تبریزی، شفیع آبادی، (۱۳۸۷).

 

سازمان جهانی بهداشت[۲] (۲۰۰۴) سلامتی را ” رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی، نه فقط بیماری یا ناقص بودن ” تعریف می کند و بر این نکته تاکید دارد که هیچ یک از این ابعاد بر دیگری اولویت ندارد. پس می توان گفت که سلامت روانی نمو متعادل شخصیت و باورهای هیجانی است، که شخص را قادر می سازد با هماهنگی با دیگران زندگی کند. فردی با سلامت روانی از سه ویژگی عمده از جمله احساس راحتی، احساس درست نسبت به دیگران و قدرت تامین نیاز های زندگی برخوردار است. به بیان دیگر مفهوم « سلامت روان عبارت خواهد بود از تامین رشد و سلامت روانی فردی و اجتماعی، پیشگیری از ابتلاء به اختلال روان، درمان مناسب و باز توانی آن».

 

مطالعات سازمان بهداشت جهانی و سازمان بین المللی کار، میزان آگاهی، از مشکلات سلامت روان را در محیط های کاری به عنوان یک موضوع سلامت عمومی افزایش داده است. در اروپا، درصدی از افراد شاغل، مشکلات سلامتی مرتبط یا تنش های شغلی دارند. پیامدهای اقتصادی مشکلات سلامت روان، به صورت مستقیم با غیبت، آسیب کارکرد شغلی و صرف هزینه های زیاد جهت مراقبت های سلامت روان است (کووکینوس[۳]،۲۰۰۷). بهداشت روانی که یکی از محورهای ارزیابی سلامت جوامع مختلف است نقش مهمی درتضمین و کارآمدی هر جامعه ایفا می کند (ساکی[۴] و کیخانی، ۲۰۰۲).

 

 

 

سلامت روان ازنقطه نظرمکاتب مختلف

 

نظریه مکتب زیگموند فروید:

 

به عقیده فروید ویژگی خاصی که برای سلامت روان شناختی ضروری است خود آگاهی است. او انسان متعارف را کسی می داند که مراحل رشد روانی را با موفقیت طی کرده و در هیچ یک از مراحل رشد بیش از حد تثبیت نشده باشد. از نظر فروید کمتر انسانی متعارف به حساب می آید و هر فرد به شکلی نامتعارف است. او هسته هرنوع عدم تعادل روانی را اضطراب می داند . در نظام فروید یک هدف غایی و اساسی در زندگی وجود دارد و آن کاهش تنش است . او در مورد انسان دیدی جبر گرایانه دارد و تصویر خوش بینانه از سرنوشت انسان ترسیم نکرده است و معتقد است شخص سالم به طور ناهشیار از مکانیزم های دفاعی به عنوان روشهایی برای تحریف واقعیت استفاده می نماید (شولتز[۵] و شولتز، ۱۳۹۱ ).

 

 

 

نظریه کارل یونگ[۶]:

 

به عقیده یونگ هدف نهایی زندگی فردیت یافتگی است. او معتقد است فرایندی که موجب یکپارچگی شخصیت انسان می شود، فردیت یافتن یا تحقق خود است. « در انسان فردیت یافته هیچ یک از وجوه شخصیت مسلط نیست بلکه همه آنها به توازن و هماهنگی رسیده اند و ب یکپارچه سازی هماهنگ و همه جانبه ناهشیار و هشیار فرد، به سلامت روان شناختی مثبت  می رسد» از دیدگاه یونگ اشخاص سالم از شخصیتی برخوردارند که او آن را شخصیت مشترک می نامد. بدین معنا که دیگر هیچ جنبه شخصیت به تنهایی حاکم نیست. این چنین افرادی دارای خصوصیاتی نظیر پذیرش خود[۷]، شکیبایی، خودشناسی و بیان خود می باشند. در این دیدگاه گرایش به تعالی در هریک از ما طبیعی و اجتناب ناپذیر است و افراد احتیاج به هدفی دارند تا توجه خود را به آن معطوف نمایند و در جهت آن تلاش کنند. در نظام یونگ معیار سلامت روان، ضمیمه کردن اندیشه و تفکر به صفات برون گرایی است (شولتز و شولتز، ۱۳۹۱).

 

نظریه اریک اریکسون[۸]:

 

به عقیده اریکسون سلامت روان شناختی اصولاً نتیجه عملکرد قوی و قدرتمند « من[۹]» است . « من» عنوان و مفهومی است که نشان دهنده توانایی یکپارچه سازی اعمال و تجارب شخص به صورت انضباطی و سازشی است. « من » تنظیم کننده درونی روان است که تجارب فرد را سازماندهی می کند و در نتیجه از انسان در مقابل فشارهای « نهاد » و « من برتر » حکایت می کند. هنگامی که رشد انسان و سازمان های اجتماعی به نحو متناسب هماهنگ شود در هر کدام از مرحله رشد روانی ـ اجتماعی توانایی ها و استعدادهای مشخصی ظهور می نماید. به عقیده اریکسون سلامت روان شناختی هر فرد به همان اندازه است که توانسته است توانایی متناسب با هر کدام از مراحل زندگی را کسب کند (شولتز و شولتز، ۱۳۹۱).

 

نظریه اریک فروم :

 

فروم تصویر روشنی از شخصیت سالم به دست می دهد. چنین انسانی عمیقا عشق می ورزد، آفریننده است، قوه تعقلش را کاملاً پرورانده است، جهان و خود را به طور عینی ادراک می کند، حس هویت پایداری دارد، با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد. فروم شخصیت سالم را دارای جهت گیری بارور می داند و با تاکید بر اینکه شخصیت انسان بیشتر محصول فرهنگ جامعه است، سلامت روان را بسته به این می داند، که جامعه تا چه اندازه نیاز های افراد را بر آورده می کند، نه اینکه فرد تا چه اندازه خودش را با جامعه سازگار می نماید. از نظر او سلامت روان بیش از آنکه فردی باشد، مساله اجتماعی است. چهار جنبه شخصیت سالم از نظر فروم عبارتند از: عشق بارور، تفکر بارور، خوشبختی و وجدان اخلاقی. عشق بارور لازمه اش رابطه آزاد و برابر بشری است. طرفین رابطه می توانند فردیتشان را حفظ کنند. عشق بارور از چهار ویژگی مهم برخوردار است: توجه، احساس مسئولیت، احترام وشناخت. تفکر بارور مستلزم هوش، عقل و عینیت است(حمدیه و شهیدی، ۱۳۸۷).

 

 

 

 

 

 

پایان نامه بررسی اثر راهبردهایِ کنارآمدن با فشارِ روانی(بر اساسِ مدلِ لازاروس)

 

 نظریه کارل راجرز[۱۰]:

 

به عقیده راجرز آفرینندگی مهمترین میل ذاتی انسان است. همچنین شیوه های خاصی که موجب تکامل و سلامت خود می شوند، به میزان محبتی بستگی دارند که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است. ارضای توجه مثبت غیر مشروط و دریافت غیر مشروط محبت و تاثیر دیگران، برای رشد و تکامل سلامت روانی فرد با اهمیت است. این افراد با خودشان روراست می باشند، انعطاف پذیرند و حالت تدافعی ندارند و از بقیه انسانها عاطفی ترند. زیرا عواطف مثبت و منفی وسیع تری را در مقایسه با انسان های تدافعی، تجربه می کنند. به عقیده راجرز اساسی ترین خصوصیت شخصیت سالم، زندگی هستی دار است . یعنی فرد آماده است و در هر تجربه ای ساختاری را می یابد و بر اساس مقتضیات، تجربه لحظه بعدی به سادگی دگرگون می شود. انسان سالم به ارگانیزم خویش اعتماد می کند. دیگر ویژگی های انسان سالم عبارتند از: آمادگی کسب تجربه، زندگی هستی دار و احساس آزادی. راجرز مانند مازلو انسان سالم را انسان تحقق یافته و با کنش کامل می داند و این چنین انسانی را دارای ویژگی های خاصی از جمله احساس آزادی و خلاقیت می داند (حمدیه و شهیدی، ۱۳۸۷).

 

 

 

نظریه آبراهام مازلو:

 

او انسان سالم را خود شکوفا می داند و اینگونه بیان می کند که خواستاران تحقق خود، نیازهای سطوح پایین تر خود یعنی نیازهای جسمانی، ایمنی، تعلق، محبت و احترام را بر آورده ساخته اند، روان پریش و روان نژند نیستند و سایر اختلالهای آسیب شناختی را ندارند. آنها الگوی بلوغ و پختگی و سلامت می باشند. با حداکثر استفاده از همه قابلیت ها و توانایی های خود، خویشتن خویش را فعلیت و تحقق می بخشند. می دانند کیستند و چیستند و به کجا می روند. خواستاران تحقق خود، تکاپو نمی کنند بلکه تکامل می یابند. ویژگی های آنها را می توان فهرست وار نام برد که عبارتنداز: ادراک صحیح واقعیت، پذیرش کلی طبیعت دیگران و خویشتن، خود انگیختگی، سادگی و طبیعی بودن، توجه به مسایل بیرون از خویشتن، نیاز به استقلال، تازگی مداوم تجربه های زندگی، نوع دوستی، کنش مستقل، تجربه های عارفانه یا تجربه های اوج، روابط متقابل با دیگران، تمایز میان وسیله و هدف و خیر و شر، حسن طنز مهربانانه، آفرینندگی و مقاومت در مقابل فرهنگ پذیری. مازلو فردی را دارای سلامت روان می داند که چهار مرحله از سلسله مراتب نیازها را طی کرده باشد. وقتی نیاز به احترام به خود و احساس ارزش ارضاء شود، شخص احساس اعتماد به نفس، ارزش مندی، توانایی و قابلیت و کفایت می کند وجود خود را در دنیا مفید و لازم می یابد(شولتز و شولتز، ۱۳۹۱).

 

 ویکتور فرانکل :

 

نگرش فرانکل به سلامت روان تاکید عمده بر اراده معطوف به معنا دارد. او انسان سالم را انسانی می داند که دارای اراده معطوف به معنا و هدف است و از سه جوهر معنویت[۱۱]، آزادی و مسئولیت برخوردار می باشد. سلامت روان مستلزم تجربه شخصی این سه عامل که ماهیت وجودی انسان را تشکیل می دهد، است. از نظر او معیار سنجش معنا دار بودن زندگی، کیفیت آن است نه کمیت آن. حصول و کاربرد معنویت، آزادی و مسئولیت نیز با خود انسان است. جستجوی معنا مستلزم پذیرفتن مسئولیت شخصی است. هیچ کس و هیچ چیز به زندگی انسان معنا نمی دهد مگر خودش. انسان باید با احساس مسئولیت، آزادانه با شرایط هستی و زندگی روبه رو شود و معنایی در آن بیابد. انسان کامل بودن یعنی باکسی یا چیزی فراسوی خود پیوستن (فرانکل[۱۲]، ترجمه تبریزی، ۱۳۸۸). او معتقد است جستجوی هدف درخود، شکست خویشتن است. لذا هدف رشد و تکامل انسان را تحقق خود نمی داند بلکه چیزی بالاتر از آن می داند. سلامت روان از این دیدگاه، به معنای از مرز توجه به خود، گذشتن و جذب معنا و منظوری شدن است. در این صورت خود نیز به طور طبیعی خود به خود تحقق می یابد. شخص برخوردار از سلامت روانی در نظر فرانکل دارای ویژگی های زیر است:

 

آزادی انتخاب عمل دارد، مسئولیت هدایت زندگی و سرنوشت خویش را می پذیرد، معلول نیروهای خارجی نیست، از زندگی معنای نهایی یافته است، بر زندگی تسلط آگاهانه دارد و ارزش های خلاقانه، تجربی و گرایشی خود را نمایان و آشکار می سازد، از توجه به خودش فراتر می رود، آینده نگر است، تعهد حرفه ای و شغلی دارد، توانایی ایثار و دریافت عشق را دارد. عشق، هدف نهایی شخص برخوردار از سلامت روان شناختی است. در این دیدگاه انسانی که واجد این صفات و خصوصیات باشد «انسان از خود فرارونده» نامیده می شود.

 

[۱]- mental health

 

[۲]- world health organization

 

[۳] . Kokkinos

 

[۴]- Saki

 

[۵]- schultz

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:45:00 ب.ظ ]




 

 

طبق نظر آدلر، فرد همیشه تلاش می کند که حس حقارت خود را جبران کند، ولی ساز و کار جبرانی مورد استفاده در افراد مختلف متفاوت است. مسائلی که در شکل گیری این سازو کار جبرانی اثر می گذارد، عبارت اند از: حافظه، هیجان ها، وضعیت شناختی بیمار و موارد دیگر. در مورد حافظه، خاطرات قبلی فرد در مورد واقعه ای خاص اهمیت دارد. به نظر می رسد که هر جانداری برای حفظ تعادل خود و مقابله با نقص موجود به نوعی عمل می کند. آدلر این مفهوم را به زمینه و روانشناختی انسان تعمیم داده است. افراد از نظر جبران نقص خود به دو دسته تقسیم می شوند:

 

الف) دسته اول: افرادی هستند که عمدتاً نقیصه خود را از دیگران پنهان می کنند[۱].

 

ب) دسته دوم: آنهایی که برای برای نظر دیگران اهمیت کمتری قائل هستند[۲].

 

مثلاً کسی که یک ظرف انگور در نزدیکی او قرار دارد و مایل است از آن بردارد، در حالت اول اصلاً تلاش نمی کند، چون می ترسد دیگران متوجه نقص او شوند، ولی در حالت دوم از خلاقیت خود استفاده می کند. پس دو نفر که نقص واحدی دارند، الزاماً ناتوانی یکسان ندارند. همچنین از نظر نوع جبران هم افراد را می توان در دسته های زیر گنجاند (موساک و مانیاچی[۳]، ۱۹۹۹).

    • جبران در همان ناحیه[۴]: یعنی فرد سعی کند در همان زمینه ای که مشکل دارد، خود را با شرایط انطباق دهد. برای مثال چگونه با بازوی گچ گرفته کار کند و اگر نابیناست چگونه از عصا و یا سگ مخصوص استفاده کند.

 

    • جبران در ناحیه ای دیگر: مثلاً کسی که ضعف تحصیلی خود را در زمینه ورزشی جبران میکند.

 

  • جبران افراطی (عقده برتری): یعنی فرد با سخت کوشی نه تنها مشکل خود را جبران می کند، بلکه سعی می کند بهتر و بالاتر از دیگران قرار گیرد؛ مثل کسی که مشکل گفتاری دارد و گفتار درمانگر می شود. البته مکانیسم های جبرانی همیشه به این صورت نیستند. کسانی که برای جبران احساس حقارت خود از روشهایی مثل دروغگویی یا مصرف ماده مخدر استفاده می کنند.

طبق نظریه آدلر(۱۹۵۶) همه افراد احساس حقارت دارند، ولی این احساس در افراد نوروتیک سبب بروز علایم نوروتیک می شود، که آنها این علایم را در مرکز وجودی خود قرار می دهند. تلاش برای رسیدن به کمال امری طبیعی است و تکامل جهت انطباق بهتر با جهان است. در افراد سالم نگرش صحیح به واقعیت هم وجود دارد، در حالی که در فرد نوروتیک این تلاش ها نقش محوری می یابند(فیست و فیست، ۲۰۰۲).

سبک زندگی ناکارآمد و سلامت روانی پایین

 

خویشتن پنداری یکی از اجزاء اصلی شیوه زندگی در نظریه روانشناسی فردی را تشکیل می دهد و تا حدود زیادی تعیین کننده مسیر رفتار می باشد. خویشتن پنداری قضاوتی است که فرد در زمینه های موفقیت، ارزشها، تواناییها، اهمیت و اعتبار فردی دارد.  به نظر کوپر اسمیت (۱۹۶۷ به نقل از شولتز و شولتز، ۱۳۸۸) افرادی که خویشتن پنداری مثبت دارند، زندگی موفقیت آمیزی را سپری می کنند. از سوی دیگر خویشتن پنداری منفی به احساس حقارت، ناتوانی، پریشانی و بی هدفی منجری می شود (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۴).

 

خلاصه ای از خاطرات اولیه و داستان زندگی فرد، امکان دسترسی به اشتباهات اساسی را ممکن می سازد. سبک زندگی را می توان به مثابه اسطوره شناسی شخصی در نظر گرفت. فرد به گونه ای عمل می کند که انگار این اسطوره حقیقت دارند، زیرا برای او حقیقت داشته اند. بنابراین، این اسطوره ها، یا کاملاً یا تا حدی حقیقت دارند و ما برخی از آنها را با حقیقت اشتباه می گیریم. باورهای نادرست، همان اشتباهات اساسی هستند (علیزاده و هاشمی، ۱۳۷۸).

 

اشتباهات اساسی را می توان از قرار زیر طبقه بندی کرد:

    • بیش تعمیم دهی

 

    • هدف های نادرست یا غیر ممکن

 

    • کج فهمی و خواست های زندگی

 

    • کمینه سازی یا انکار ارزش خود

 

  • ارزش های اشتباه

بک[۵] (۱۹۸۷ به نقل از سادوک[۶] و سادوک، ۲۰۰۷) نیز مشکلات روان شناختی را به افکار ناهشیار، پیش فرض های نادرست و برداشت های منفی از خود نسبت داد. در الگوی شناختی بک از افسردگی، تصور این است که فرد افسرده به طور منظم، تجارت گذشته و حال خود را نادرست ارزیابی می کند، خود را به عنوان فردی ” بازنده ” می بیند، نگاهش به دنیا ناامید کننده است و آینده به نظرش تیره و تار می نماید. سه برداشت منفی فوق به عنوان عوامل شناختی سه گانه مشهور شده است و شامل سه برداشت منفی از خود است. دید منفی نسبت به خویشتن، مانند این که؛ “بی کفایت ، نالایق و بی ارزشم “. دید منفی نسبت به دنیا، مثل این که روزگار از من تقاضاهای بیش از حدی دارد و دائم برای من شکست به همراه داشته است. و دید منفی نسبت به آینده، مثل این که زندگی همیشه متضمن رنج و محرومیت است، همان طوری که برای من نیز چنین است. علاوه بر این، فرد افسرده همیشه آماده است تا به پردازش اطلاعات نادرست بپردازد، مانند بزرگ کردن مشکلات روزمره و تبدیل آنها به یک فاجعه و همین طور، تعمیم غلط از یک عدم پذیرش ساده به این باور که ” هیچ کسی مرا دوست ندارد”. وجود همین دشواری فکری، باورهای منفی و خطاهای شناختی است که افسردگی را موجب می شود.

 

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:45:00 ب.ظ ]




چرا برخی افراد ناسازگاریها را به وجود می آورند ؟ آدلر (۱۹۹۷) سه عامل زیر را ذکر کرد که هریک به تنهایی برای کمک به ایجاد نابهنجاری کافی است: ۱) نقایص جسمانی اغراق آمیز؛ ۲) سبک زندگی نازپرورده؛ و ۳) سبک زندگی غفلت شده.

 

الف) نقایص جسمانی اغراق آمیز 

 

نقایص جسمانی اغراق آمیز، خواه مادرزادی یا ناشی از صدمه یا بیماری باشند، برای ایجاد ناسازگاری کافی نیستند. آنها باید با احساس های حقارت برجسته همراه باشند. این احساس های ذهنی می توانند به مقدار زیاد توسط بدن ناقص حمایت شده باشند، ولی آنها زاده نیروی خلاق هستند. هر کسی با «نعمت» نقایص جسمانی پا به این دنیا می گذارد، و این نقایص به احساس های حقارت منجر می شوند. افراد مبتلا به نقایص اغراق آمیز، گاهی احساس­های حقارت اغراق آمیز را پرورش می دهند، زیرا نقص خود را به صورت افراطی جبران می­ کنند. آنها بیش ازحد به خودشان مشغول می­شوند و ملاحظه دیگران را نمی­کنند. احساس می کنند، انگار در سرزمین دشمن زندگی می کنند، بیشتر از آنکه امید موفقیت داشته باشند از شکست می ترسند، و متقاعد شده اند که مشکلات مهم زندگی را می توان با روش خودخواهانه حل کرد (شولتز و شولتز، ۱۳۸۸).

 

ب) سبک زندگی نازپرورده: سبک زندگی نازپرورده محور اغلب روان رنجوریهاست. آدمهای نازپرورده علاقه اجتماعی ناچیزی دارند، اما میل نیرومندی دارند به اینکه رابطه نازپرورده را که با مادرشان داشتند، دایمی کنند. آنها از دیگران انتظار دارند، مراقبشان باشند، از آنها محافظت کنند، و تمام نیازهایشان را برآورده سازند. آنها با دلسردی شدید، دودلی و تردید، حسایت زیاد، ناشکیبایی، و هیجان مفرط، مخصوصاً اضطراب، مشخص می شوند. آنها دنیا را از زوایه شخصی می بینند و معتقدند استحقاق آن را دارند که در همه چیز اول باشند (آدلر، ۱۹۶۴). کودکان نازپروده خیلی مورد محبت واقع نشده اند، بلکه احساس می کنند دوست داشتنی نیستند. آنها به تعبیر خودشان، بیش از حد محافظت شده اند، یکی بالای سرشان بوده است، مهار شده اند، و از مسئولیت ها معاف بوده اند. والدین این افراد با تأمین کردن همه چیز برای آنها و با برخورد کردن به صورتی که انگار قادر به حل کردن مشکلات خودشان نیستند، بی علاقگی خود را نشان داده اند. چون این کودکان احساس می کنند نازپروده هستند، سبک زندگی نازپروده را به وجود می آورند (روچ، ۲۰۰۶). کودکان نازپروده ممکن است احساس کنند مورد غفلت نیز قرار گرفته اند. چون آنها توسط والدین فداکار محافظت شده اند. وقتی از آنها جدا می شوند به وحشت می افتند. هر وقت که لازم باشد روی پای خودشان بایستند، احساس می کنند مورد بی توجهی و بدرفتاری قرار گرفته اند. این تجربیات به محزن احساس های کودک نازپرورده افزوده می شوند (فیست و فیست، ۲۰۰۲).

 

 

 

 

 

 

پایان نامه بررسی اثر راهبردهایِ کنارآمدن با فشارِ روانی(بر اساسِ مدلِ لازاروس)

 

ج) سبک زندگی غفلت شده: سومین عامل بیرونی که به ناسازگاری کمک می کند، غفلت است. کودکانی که احساس می کنند مطرود و ناخواسته هستند، از این احساسها، سبک زندگی غفلت شده را به وجود می آورند. غفلت مفهومی نسبی است، هیچ کس احساس نمی کند که کاملاً مورد غفلت قرار گرفته یا کاملاً ناخواسته است. این واقعیت که کودک نوباوگی را پشت سر گذاشته گواه بر این است که یک کسی از او مراقبت کرده و بذر علاقه اجتماعی کاشته شده است (آدلر، ۱۹۲۷). کودکانی که مورد سوء استفاده و بدرفتاری واقع شده اند، علاقه اجتماعی ناچیزی پرورش می دهند و سبک زندگی غفلت شده را به وجود می آورند. آنها اطمینان کمی به خودشان دارند و گرفتاریها را بیش از حد بر آورد می کنند و قادر نیستند برای رفاه عامه تلاش کنند. آنها انتظار دارند جامعه سرد باشد، زیرا افراد عموماً به سردی با آنها برخورد کرده اند. آنها مغرضانه به دیگران می نگرند، آنها جامعه را سرزمین دشمن می دانند، احساس می کنند با دیگران بیگانه هستند، و به موفقیت دیگران شدیداً حسد می ورزند. آنها از تعدادی خصوصیات کودکان نازپرورده برخوردارند، اما عموماً مظنون ترند و به احتمال بیشتر برای دیگران خطرناک هستند (فیست و فیست، ۱۳۸۴).

گرایشهای محافظ

 

به عقیده آدلر همه نشانه های روان رنجوری برای محافظت از عزت نفس فرد به وجود می آیند، این نشانه ها وظیفه گرایشهای محافظ را بر عهده دارند و از خودانگاره کاذب در برابر بی آبرویی و رسوایی محافظت می کنند و به سبک زندگی روان رنجور تداوم می بخشد. اصطلاح گرایشهای محافظ آدلر به مفهوم مکانیزمهای دفاعی فروید شباهت دارد. آنچه در هر دو مشترک است این است که نشانه ها برای محافظت از خود شکل می گیرند. بهانه تراشی، پرخاشگری و کناره گیری سه گرایش محافظ رایج هشتند. آنها عموماً تدابیر ناهشیار، اما گاهی هشیاری هستند که از سبک زندگی روان رنجور محافظت می کنند و به احساس خودبزرگ بینی خیالی تداوم می بخشند (آدلر، ۱۹۶۴).

 

بهانه تراشی رایج ترین گرایش محافظ است که معمولاً در قالب، «بله، اما» یا فقط « بله اگر» بیان می شود. افراد در حالت «بله اما» ابتدا آنچه را که مدعی اند دوست دارند انجام دهند، بیان می کنند، بعد بهانه تراشی می کنند. اظهار «فقط اگر» همان بهانه تراشی است، ولی به صورت دیگری ادا می شود. این بهانه تراشی ها از احساس ارزشمندی ضعیف محافظت می کنند و افراد را فریب می دهند که باور کنند از آنچه واقعاً هستند، برترند (آدلر، ۱۹۵۶).

 

گرایش محافظ دیگر پرخاشگری است. آدلر (۱۹۵۶) معتقد بود افراد روان رنجور برای محافظت از عقده برتری اغراق آمیزشان، یعنی حفاظت کردن از عزت نفس متزلزلشان، به پرخاشگری روی می آورند. محافظت کردن از طریق پرخاشگری می تواند شکل تحقیر، اتهام، یا متهم کردن خود بگیرد. متهم کردن خود برعکس تحقیر است. هر چند هدف هر دوی آنها، برتری شخصی است. افراد روان رنجور با تحقیر کردن دیگران، خودشان را خوب جلوه می دهند. آنها با متهم کردن خود، خویشتن را خوار می شمارند تا از این راه دیگران را آزار دهند و در عین حال، از احساس عزت نفس اغراق آمیزشان  محافظت کنند (آدلر، ۱۹۹۷).

 

  کناره گیری: گاهی رشد شخصیت به علت گرایش افراد روان رنجور به گریختن از مشکلات متوقف می شود. آدلر این گرایش را کناره گیری یا محافظت از خود از طریق فاصله گیری نامید. افراد روان رنجور با ایجاد فاصله بین خودشان و مشکلات زندگی، به صورت ناهشیار از این مشکلات می گریزند. آدلر (۱۹۵۶) چهار روش محافظت از خود از طریق کناره­گیری را مشخص کرد:واپس­روی، بی­تحرکی، تردید و مانع تراشی.

 

الف) واپس روی: گرایش به محافظت کردن از هدف خیالی برتری است که ا طریق برگشت روانی به دوره امن تر زندگی صورت می گیرد.

 

ب) فاصله روانی:می ­تواند با بی­تحرکی نیز ایجادشود. این گرایش کناره­گیری به واپس­روی شباهت دارد، اما در مجموع به اندازه آن شدید نیست. افرادی که بی­تحرک می­مانند، صرفاً به هیچ جهتی حرکت نمی کنند؛ بنابراین آنها از تمام مسئولیتها اجتناب می­ کنند تا مطمئن شوند با هیچ شکستی مواجه نخواهند شد.

 

ج) تردید: با بی تحرکی ارتباط نزدیکی دارد برخی افراد وقتی با سایل دشواری روبرو می شوند، تردید به خود راه می دهند یا دودل می شوند. مسامحه آنها سرانجام بهانه به دستشان می دهد: «حالا دیگر خیلی دیر است». آدلر معتقد بود اغلب وسواس ها، تلاش هایی برای اتلاف وقت هستند.

 

د) مانع تراشی: ملایمترین گرایش کناره گیری، مانع تراشی است. برخی افراد خانه ای پوشالی می سازند تا نشان دهند، می توانند آن را ویران کنند. آنها با چیره شدن بر این مانع، از عزت نفس و اعتبار خود محافظت می کنند. اگر آنها نتوانند از این مانع بگذرند، همیشه به بهانه تراشی متوسل می شوند.

 

گرایشهای محافظ را همه دارند، اما در صورتی که بیش از حد انعطاف ناپذیر شوند، به رفتارهای روان رنجور و خودشکن می­انجامند. افرادی که زیاد حساس هستند، برای جلوگیری از بی­آبرویی و رسوایی، برای بر طرف کردن احساسهای حقارت اغراق آمیزشان و کسب عزت نفس، گرایشهای محافظ به وجود می آورند. با این حال، گرایشهای محافظ، خودشکن هستند، زیرا هدف خودخواهانه و برتری شخصی آنها اجازه نمی دهند که افراد احساس عزت نفس را کسب کنند. افراد روان رنجور به ندرت متوجه می شوند که اگر دست از خودخواهی بردارند و واقعاً به دیگران علاقمند شوند، عزت نفس آنها بهتر می ­تواند محافظت شود.

علاقه اجتماعی

 

روان‌شناسی فردنگر (اصطلاح آدلر) یک نوع روان‌شناسی بین‌فردی است. چگونگی تعامل افراد روی این «کره خاکی»  از موضوع‌های بسیار مهم موردنظر آدلر است. برتری‌جویی تبادل‌های بین‌فردی نتیجه تحول «احساس بودن» بخشی از جامعه بزرگ‌تر است که آدلر آن را به آلمانی جماین چتسگفول[۱] یا همان علاقه اجتماعی[۲] نام‌گذاری کرده است (علیزاده، ۱۳۸۲). زندگی به نظر آدلر (۱۹۶۰) بودن نیست بلکه شدن است. زندگی محرک اصلی رفتار بشر هدفها و انتظارات او از آینده است. هدف انسان نیاز به سازگاری با محیط و پاسخ گویی به آن است. طبق تعریفی که آدلر از سلامت روان مطرح نموده است، فرد سالم زندگی خود را با واقع بینی کامل مطرح می نماید تا به هنگام پر شدن با احساس حقارت غیر قابل جبران مواجه نگردد فرد سالم به عقیده آدلر از مفاهیم و اهداف خودش آگاهی دارد و عملکرد او مبتنی بر نیرنگ و بهانه نیست. او جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده مثبتی با دیگران دارد. آدلر در نظریه اش بر یکپارچگی و تمامیت فرد تاکید داشته است و لذا آن را روان شناسی فردی نامیده است. واژه “فردی” برای تاکید بر کل فرد به کار گرفته شده، همچنان که فروید بر چند زاویه بودن شخصیت و شخصیت متعارض تاکید داشته است. (میلیرن، اونس و نیبر[۳]، ۲۰۰۰). آدلر عقیده داشت با توجه به دموکراسی اجتماعی کودکان باید جزئی از ساختار خانواده باشند و حقوق کودکان با والدین برابر است. به نظر او اهمیت ارتباط بین کودک و جامعه بیشتر از ارتباط بین کودک و والدین است.

 

علاقه اجتماعی از مفاهیم مهم نظریه روان شناسی فردی تلاش فرد برای تکامل است، که آدلر آن را علاقه اجتماعی نامیده است.  به نظر وی علاقه اجتماعی یک موضوع ارثی یا آموخته شده نیست، بلکه بین این دو قرار دارد. البته این مسئله به شرایط سرشتی فرد نیز بستگی دارد، اما تحت تاثیر تربیت می تواند شکوفا شود. برای مثال اگر در اتاقی کودکی رفتار خاصی مانند گریه کردن را آغاز کند، سایر کودکان نیز شروع به گریه کردن می کنند و یا هنگامی که در جمعی شخصی بخندد، سایر افراد نیز لبخند می زنند. اگرچه ما به صورت غریزی می دانیم که چه مسائلی به دیگران صدمه وارد می کند که به ما نیز آسیب می رساند و همچنین به صورت غریزی می دانیم که اگر بین صدمه زدن به دیگران و صدمه زدن به خودمان راهی را انتخاب کنیم، در واقع به دیگران آسیب رسانده ایم. حتی چنانچه به احتمال تعرض بین نیازهای خدمان و دیگران اهمیت ندهیم و با مسائل دردآور دیگران همدلی کنیم، به سرعت این حالت همه جا را فرامی گیرد (بارلو، توبین و اشمیتز[۴]،۲۰۰۹).

حمایت اجتماعی

 

در ادبیات پژوهش، شواهد تجربی مختلف به طور باثباتی از اهمیت بلامنازع حمایت اجتماعی در پیش بینی کیفیت زندگی وابسته به سلامت به ویژه سلامت روانی و بهزیستی هیجانی حمایت کرده اند (شربارنی، هایس و ولس[۵]، ۱۹۹۵). تعداد قابل ملاحظه ای از مطالعات بر نقش با اهمیت حمایت اجتماعی به مثابه یک سازوکار حمایتی در برابر اثرات مخرب استرس و همچنین اثرات مفید آن بر انطباق روان شناختی تاکید کرده اند (ایل[۶]، ۱۹۹۶).

 

ساراسون، ساراسون و پیرس[۷] (۱۹۹۰) در تبیین نقطه شروع مطالعه حمایت اجتماعی بر نقش با اهمیت داده های همه گیری شناسی و نه یک نظریه تاکید کردند. با این وجود، نقش نظریه انسجام اجتماعی[۸] و نظریه تعامل نمادین[۹] در فراهم آوردن برخی زمینه های نظری اولیه درباره قلمرو مطالعاتی حمایت اجتماعی اجتناب ناپذیر می باشد. نظریه انسجام اجتماعی توضیح می دهد که مشارکت در یک جامعه منسجم، افراد را در برابر کارکردهای مختل کننده و آشفته حمایت می کند (تویتس، ۱۹۹۵). طبق نظریه تعامل نمادین، مشارکت در روابط اجتماعی، به ویژه مشارکت در روابط نزدیک و قوی، با فراهم آوردن بستر لازم برای شکل گیری هویت های ثابت و ادراک از خود مثبت، بر بهزیستی روان شناختی اثرگذارند (تورشیم و وولد[۱۰]، ۲۰۰۱).

 

با این وجود، محققان علاقمند به قلمرو مطالعاتی حمایت اجتماعی از نظریه های استرس و مقابله نیز تاثیر پذیرفته اند (لیبرمن[۱۱]، ۱۹۸۶؛ دانکل ـ اسچتر[۱۲]، فولکمن و لازاروس، ۱۹۸۷). در این چارچوب، حمایت اجتماعی به مثابه تبادلات بین فردی وابسته به استرس تلقی می شود که از طریق آن، اعضای شبکه، در مواجهه با یک مساله از یکدیگر حمایت لازم را به عمل می آورند. در این معنا، حمایت اجتماعی در مواجهه با یک عامل استرس زا به مثابه یک راهبرد مقابله ای تلقی می شود (لیبرمن، ۱۹۸۶). تویتس (۱۹۸۶) نیز این کارکرد مقابله را به مثابه مساعدت به مقابله مفهوم سازی کرد.

 

[۱]- Gemeinschaftsgeful

 

[۲]- social interest

 

[۳]-  Meileren, Evance & Nber

 

۱– Barlow, Tobin, Schmidt

 

[۵]- Sherbourne, Hays & Wells

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:45:00 ب.ظ ]




شواهد تجربی مختلف نشان داده اند که حمایت اجتماعی یک مفهوم چندبعدی است (اُرلی[۱]، ۱۹۹۵؛ استریتر و فرانکلین[۲]، ۱۹۹۲). با وجود کثرت مطالعات انجام شده درباره موضوع حمایت اجتماعی و دستیابی به پیشرفت های قابل ملاحظه در این قلمرو، درباره تعریف مفهوم حمایت اجتماعی، اجماع نظر کمی وجود دارد (ونیمیلر، میتچل، ساتلیف و کلاین[۳]، ۱۹۹۳). بنابراین، در ادبیات پژوهش، مفهوم سازی های متفاوتی از مفهوم حمایت اجتماعی به چشم می خورد.

 

 حمایت اجتماعی به کارکرد و کیفیت روابط اجتماعی مانند ادراک از دسترس پذیری به روابطکمک کننده و یاری رسان یا تجربه واقعی حمایت اجتماعی اشاره می کند. این تعریف دو وجه بااهمیت حمایت اجتماعی یعنی حمایت اجتماعی دریافت شده و حمایت اجتماعی ادراک شده که در طول دو دهه اخیر، حجم قابل ملاحظه ای از مطالعات را به خود اختصاص داده اند، شامل می شود. حمایت دریافت شده بیانگر رفتارهای یاری رسانی هستند که به طور طبیعی به وقوع می پیوندند و حمایت ادراک شده به باور فرد درباره برخورداری از رفتارهای کمک کننده در مواقع ضروری اشاره می کند. در تفکیک حمایت دریافت شده از حمایت ادراک شده توجه به این مهم ضروری است که در حمایت دریافت شده رفتارهای کمک کننده اتفاق افتاده اند اما در حمایت ادراک شده رفتارهای کمک کننده ممکن است به وقوع بپیوندند (نوریس و کانیاستی[۴]، ۱۹۹۶). شواهد تجربی مختلف نشان داده اند که ادراک از حمایت در مقایسه با حمایت دریافت شده واقعی در پیش بینی نتایج مربوط به سلامت موثرترند (بروئر، امسلی، کید، لاچنر و سیدات[۵]،۲۰۰۸).

 

در مطالعات مختلف، محققان حمایت اجتماعی را به طرق متفاوتی مورد توجه قرار داده اند (شوارزر، کنول و ریکمان[۶]، ۲۰۰۴). برای مثال، مفهوم حمایت اجتماعی به صور مختلف مانند منابع فراهم شده به وسیله دیگران، منبع مقابله ای و صفت شخصیتی مورد توجه محققان بوده است. در مطالعات مختلف، اشکال متعددی از حمایت اجتماعی مانند حمایت ابزاری (هدیه دادن)، حمایت اطلاعاتی (پند و اندرز دادن) و حمایت هیجانی (گوش کردن همدلانه) بررسی شده است (شوارزر و کنول، ۲۰۰۷).

 

 

 

 

 

 

پایان نامه بررسی اثر راهبردهایِ کنارآمدن با فشارِ روانی(بر اساسِ مدلِ لازاروس)

 

حمایت اجتماعی ادراک شده

 

در ادبیات حمایت اجتماعی تاکید شده است که استفاده از شبکه روابط بین فردی زمانی با ادراک از حمایت اجتماعی همراه است که کیفیت روابط بین فردی رضایت بخش ارزیابی شود (لی، کریتندن و یو[۷]، ۱۹۹۶؛ شاین[۸]، ۱۹۹۳). حمایت اجتماعی ادراک شده به ارزیابی های شناختی از در دسترس بودن و بسندگی حمایت از دیگران اجتماعی اشاره می کند (تویتس، ۱۹۹۵). کارکرد اصلی حمایت اجتماعی ادراک شده این است که ارزیابی ذهنی و انتظارات از حمایت به فرد کمک می کند تا باور کند که وی مورد احترام و مورد توجه است و عضوی از یک شبکه وظایف متقابل می باشد (تویتس، ۱۹۹۵).

 

شواهد تجربی مختلف بر نقش حساس الگوی اثرات ضربه گیرانه حمایت اجتماعی ادراک شده در برابر تجارب منفی ناشی از مواجهه با رخدادهای منفی و گرفتاری های مزمن تاکید کرده اند (تویتس، ۱۹۹۵؛ چنگ[۹]، ۱۹۹۷؛ چوی[۱۰]، ۱۹۹۷؛ شربورن[۱۱]، هایز و ولز[۱۲]، ۱۹۹۵).

انواع حمایت اجتماعی

 

گاتلیب[۱۳] (۱۹۷۸) برای مفهوم حمایت اجتماعی چهار بُعد متمایز قائل شد: رفتارهای هیجانی نگهدارنده، رفتارهای حل مسئله، اثرات فردی غیرمستقیم (اعتقاد راسخ فرد به دریافت کمک از طرف دیگران در مواقع ضروری) و عمل محیطی (دفاع اجتماعی از طرف دیگری). اسچافر[۱۴]، کاین[۱۵] و لازاروس (۱۹۸۱) نشان دادند که حمایت اجتماعی بر سه نوع است: حمایت هیجانی (دلبستگی، اطمینان آفرینی، و برخورداری از احساس اعتماد به دیگران)، حمایت اطلاعاتی (پند و اندرز یا بازخورد) و حمایت ملموس (کمک مستقیم و ارائه خدمات مادی). با این وجود، هوس[۱۶] (۱۹۸۱) متداول ترین سنخ شناسی را درباره حمایت اجتماعی ارائه کرد. هوس (۱۹۸۱) با هدف سازمان دهی تعاریف مطرح شده درباره حمایت اجتماعی، یک سوال اساسی را طرح کرد:« با توجه به مساله موجود، چه کسی، چه چیزی را به چه کسی ارائه می دهد». هوس (۱۹۸۱) با مرور تعاریف متنوع حمایت هیجانی در ادبیات پژوهش، چهار بُعد برای مفهوم حمایت اجتماعی پیشنهاد کرد: حمایت هیجانی که بیانگر ابراز عشق، مراقبت، احترام، همدردی و احساس تعلق به گروه می باشد، حمایت ارزیابی[۱۷] که بیانگر تایید، بازخورد و مقایسه اجتماعی است، حمایت اطلاعاتی[۱۸] که بیانگر تبادل افکار در مواجهه با دشواری های فعلی است و حمایت ابزاری که به اعمال و امکانات فراهم شده اشاره می کند. علاوه بر این، هوس (۱۹۸۱) تاکید کرد که حمایت هیجانی در بین انواع تجارب هیجانی، در مواجهه با عوامل استرس زا از اثرات ضربه گیرانه بیشتری برخوردار می باشد.

کارکردهای کلی حمایت اجتماعی

 

شواهد پژوهشی متعددی رابطه بین حمایت اجتماعی و طیف وسیعی از نتایج وابسته به آن را بررسی کرده اند. برای مثال نتایج برخی از مطالعات نشان داده اند که تجربه منابع حمایتی با تجربه سطوح پایین استرس، احساس بهزیستی و عزت نفس بالا رابطه نشان می دهد (دامونت و پُروست[۱۹]، ۱۹۹۹؛ یارچسکی، ماهان و یارچسکی[۲۰]، ۲۰۰۱). در مقابل، نتایج برخی از مطالعات نشان داده اند که فقدان منابع حمایتی با تجربه نتایج منفی همراه است (دمارای و مالکی[۲۱]، ۲۰۰۲؛ ریگبی[۲۲]، ۲۰۰۰).

 

در قلمرو مطالعاتی حمایت اجتماعی، جهت گیری های نظری متفاوتی رابطه بین حمایت اجتماعی و نتایج وابسته به آن را تبیین کرده اند. دو جهت گیری نظری کلی شامل الگوی اثرات اصلی و الگوی اثرات ضربه گیرانه می باشد. در الگوی اثرات اصلی فرض می شود که تجربه منابع حمایت کننده برای همه افراد با صرف نظر از شرایط زندگی آنها مفید می باشد (کوهن، گاتلیب و آندروود[۲۳]، ۲۰۰۰). با توجه به وجود هنجارها و کنترل های اجتماعی موجود در محیط، اعضای شبکه اجتماعی از طرف یکدیگر حمایت  می شوند و به طور ذاتی رفتارهای مراقبتی سالم را فرا می گیرند.

 

الگوی ضربه گیرانه حمایت اجتماعی پیشنهاد می کند که حمایت اجتماعی فقط برای افرادی که در معرض رخدادهای منفی و استرس زای زندگی هستند، اثرات مفیدی به همراه دارد(کوهن، گوتلیب و آندروود[۲۴]، ۲۰۰۰). کوهن و ویلس[۲۵](۱۹۸۵). تحربه حمایت یا مستقیاً به صورت یک عامل ضربه گیرانه واقعی بین موقعیت ناخوشایند و آسیب روان شناختی ظاهر می شوند و یا از طریق اثرگذاری بر متغیرهای مداخله کننده مانند مقابله، در برابر اثرات موقعیت های منفی یا رخدادهای استرس زا عمل می کند.

 

الگوی اثرات ضربه گیرانه حمایت اجتماعی به طرق متفاوتی عمل می کند. آگاهی از وجود منابع حمایتی سبب می شود که فرد باور کند که برای تغییر در موقعیت یا رخداد، از کمک دیگران برخوردار  می شود. بنابراین، باور فرد، منابع مقابله ای وی را در مواجهه با رخدادهای استرس زا تقویت می کند (کوهن و همکاران، ۲۰۰۰). به بیان دیگر، در ابتدا، رخداد به صورت منفی و استرس زا ادراک می شود اما منابع موجود برای مواجهه با عامل تنش به فرد کمک می کند. به نوبت، حمایت اجتماعی سبب می شود که فرد رخداد را به صورت منفی ادراک نکند، ادراک فرد از دسترسی به منابع حمایت کننده، در تضعیف اثر منفی رخداد استرس زا مؤثر است و در نهایت، فرد رخداد را به صورت غیر قابل کنترل ارزیابی نمی کند (کوهن و همکاران، ۲۰۰۰).

 

[۱]- O’Reilly

 

[۲]- Streeter & Franklin

 

[۳]- Winemiller, Mitchell, Sutliff & Cline

 

[۴]- Norris & Kaniasty

 

[۵]- Bruwer, Emsley, Kidd, Lochner & Seedat

 

[۶]- Schwarzer, Knoll & Rieckmann,

 

[۷]- Lee, Crittenden, & Yu

 

[۸]- Shin

 

[۹]- Cheng

 

[۱۰]- Choi

 

[۱۱]- Sherbourne

 

[۱۲] . Hays & Wells

 

[۱۳]  Gottlieb

 

۴- Schaefer

 

[۱۵]- Coyne

 

[۱۶]- House

 

[۱۷]- appraisal support

 

[۱۸]- informational support

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:43:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم