۳-۳- طلاق به درخواست زوجه
قانون مدنی به تبعیت از نظر مشهور فقهای امامیه، در مواردی برای زن حق طلاق قرار داده است. البته اعطای حق طلاق به زن، خللی به ماهیت ایقاعی بودن طلاق وارد نمیسازد، لذا یا حاکم به ولایت از زوج ممتنع صیغه طلاق را جاری میسازد یا زوج حق طلاق خود را به صورت وکالت، به زوجه تفویض می کند. موادی از قانون مدنی که برای زن حق تقدیم دادخواست طلاق قرار داده است، به شرح ذیل میباشد:
۳-۴ غیبت زوج
مطابق ماده ۱۰۱۱ ق.م. غایب مفقودالاثر کسی است که از غیبت وی مدت زیادی گذشته و به هیچ وجه خبری از وی نباشد. ماده ۱۱۰۹ ق.م. نیز اجازه صدور حکم فوت فرضی زوج غایب را در موردی قرار داده است که از تاریخ آخرین خبری که از حیات وی رسیده، مدتی گذشته باشد[۲۱] که عادتاً چنین شخصی زنده نمیماند. این مدت بر حسب چگونگی مفقود شدن، محل مفقود شدن و سن شخص غایب متفاوت است که در ماده ۱۰۲۰ ق.م. احصاء شده است. پس از صدور حکم فوت فرضی زوج غایب، زوجه باید عده وفات نگه دارد؛ اما حکم موضوع ماده ۱۰۲۹ ق.م. به زن غایب حق میدهد قبل از صدور حکم فوت فرضی زوج، درخواست طلاق نماید. در این ماده آمده است: «هر گاه شخصی چهار سال تمام غایب مفقود الاثر باشد، زن او میتواند تقاضای طلاق کند. در این صورت با رعایت ماده ۱۰۲۳ حاکم او را طلاق میدهد».
بر خلاف نظر مشهور فقها[۴] از متن ماده معلوم میشود، شرط رجوع زوجه به حاکم، گذشت چهار سال از زمان غیبت زوج است و حاکم زوجه را مجبور به تحمل چهار سال دیگر از تاریخ مراجعه به دادگاه نمینماید.
ب)- ترک انفاق
ماده ۱۱۲۹ق.م. استنکاف زوج از پرداخت نفقه زن یا عجز زوج از پرداخت نفقه را موجبی برای طلاق دادن زوجه توسط حاکم دانسته است در این ماده آمده است: «در صورت استنکاف شوهر از دادن نفقه و عدم امکان اجرای حکم محکمه و الزام او به دادن نفقه، زن میتواند برای طلاق به حاکم رجوع کند و حاکم شوهر او را اجبار به طلاق می کند. همچنین است در صورت عجز شوهر از دادن نفقه».
این سؤال مطرح میشود که آیا حکم ماده ۱۱۲۹ شامل نفقه گذشته است یا نفقه حال و آینده را نیز شامل میشود. یعنی آیا عدم پرداخت نفقه معوقه از موجبات طلاق شمرده میشود؟
یکی از حقوقدانان حکم موضوع ماده ۱۱۲۹ ق.م. را منصرف از نفقه گذشته دانسته و مینویسد: «نفقه زمان گذشته زن، دین و بر عهده شوهر است و زن میتواند در دادگاه اقامه دعوی نموده و آن را از شوهر بخواهد… چنانچه شوهر مفاد حکم را طوعاً اجرا کند، زن نمیتواند درخواست اجبار شوهر به طلاق را نماید؛ زیرا دین مزبور مانند دیون دیگر شوهر است و منشاء آن اگر چه نفقه زمان گذشته است، اما منجر نمیشود که حق درخواست طلاق به زن داده شود». (امامی، ۱۳۶۸: ج۵، ص۲۳۳)
اما حقوقدان دیگر معتقد است: اطلاق کلمه نفقه در مواد قانونی مخصوص به فرد شایع در عرف است، لذا دلالت آن بر نفقه گذشته بیشتر از نفقه آینده میباشد؛ زیرا در زبان عرف اگر شوهر مخارج زندگی زن را نپردازد، میگویند شوهر مدتی است که نفقه زوجه را نداده، در حالی که مطالبه نفقه آینده از دادگاه امری غیر متعارف است. صدور حکم طلاق توسط دادگاه در صورتی مجاز است که شوهر از دادن نفقه گذشته استنکاف نماید و این استنکاف نشانه خودداری از نفقه آینده باشد. [۲۲]
ج)- عسر و حرج زوجه از زندگی مشترک
«عسر» در مقابل یُسر به معنای تنگی و دشواری[۲۳] و «حرج» نیز در معنایی مشابه عسر یعنی تنگدستی و سختی است.[۲۴] همچنین به معنای تنگدل شدن و به کار درماندن استفاده میشود[۲۵]. «نفی عسر و حرج» از قواعد فقهی پذیرفته شده است که بر پایه ادله و منابع چهارگانه فقه (کتاب، سنت، اجماع، عقل) میباشد. این قاعده در تمام ابواب فقه، از جمله عبادات، معاملات و سیاسات جاری است و قاعده در موردی اجرا میشود که از اجرای احکام اولیه مشقتی غیر قابل تحمل پدید آید و با اجرای این قاعده تکلیف برداشته میشود[۲۶].
ماده ۱۱۳۰ ق.م. مصوب ۱۳۶۱ و اصلاحیه مورخ ۱۴/۸/۱۳۷۰ چنین مقرر میدارد: «در صورتی که دوام زوجیت، موجب عسر و حرج زوجه باشد، وی میتواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق کند. چنانچه عسر و حرج مذکور در محکمه ثابت شود، دادگاه میتواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد، زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده میشود».
با توجه به متن ماده مذکور، شرایط اعمال آن به شرح ذیل است:
الف)- موجود بودن سبب عسر و حرج در زمان درخواست طلاق؛ لذا زوجه نمیتواند به واسطه علتی که سابقاً موجب عسر و حرج وی از زندگی زناشویی شده و در حال حاضر رفع گردیده، درخواست طلاق نماید.
ب)- عسر و حرج شخصی زوجه؛ عسر و حرج باید با توجه به وضعیت مادی، روحی- روانی و شخصیت زوجه احراز گردد؛ به همین جهت در تشخیص تنگی و مشقت زوجه به عرف مراجعه نمیشود.
ج)- دائم بودن رابطه زوجیت؛ با توجه به اختصاص طلاق به نکاح دائم، اعمال ماده ۱۱۳۰ ق.م. محدود به نکاح دائم است.
در طلاقهای موضوع مواد ۱۱۳۰ و ۱۱۲۹ ، ۱۰۲۹ ق.م. حاکم از اختیارات حکومتی خود استفاده میکند و طلاق را که به دست مرد است با وصف عدم امکان اجبار زوج به طلاق، اجرا میکند. متن مواد فوق نیز نحوه اجرای آن را مشخص نموده و قاضی را مجاز دانسته است بر اساس قاعده «الحاکم ولی الممتنع» به ولایت از زوج ممتنع، صیغه طلاق را جاری سازد.
د)- شروط ضمن عقد نکاح
زوجین هنگام توافق بر عقد نکاح میتوانند خواستههای خود را به عنوان شروط ضمن عقد نکاح در آن بگنجانند. (رک. اسدی، ۱۳۸۲: ش۲۱) البته بر خلاف اصل آزادی قراردادها در حقوق خصوصی، نکاح به جهت شرایط خاص، از جمله عقودی است که آزادی طرفین در تعیین شروط آن بی حد و حصر نیست و چه بسیار قواعد و مقرراتی است که لازمه عقد نکاح بوده و هیچ یک از طرفین حق توافق برخلاف آن را ندارند.
در ماده ۱۱۱۹ ق.م. آمده است: «طرفین عقد ازدواج میتوانند هر شرطی که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند، مثل اینکه شرط شود هرگاه شوهر زن دیگر بگیرد یا در مدت معینی غایب شود یا ترک انفاق نماید… زن وکیل و وکیل در توکیل باشد که پس از اثبات تحقق شرط در محکمه و صدور حکم نهایی خود را مطلقه سازد».
مشکلات عدیدهای که از حق یک طرفه مرد در طلاق و عدم آشنایی مردم به حقوق خود در جعل شروط ضمن عقد نکاح ناشی میشود؛ موجب شد شورای عالی قضایی در سالهای ۱۳۶۲-۱۳۶۱ طی دستورالعملهایی به سازمان ثبت اسناد و املاک، شروطی را در دو قسمت در عقدنامهها بگنجاند. قسمت «ب» این شروط ناظر به حق طلاق زوجه است و تحقق مواردی را موجب حق رجوع زوجه به دادگاه و درخواست طلاق نموده است.
متن ماده ۱۱۱۹ ق.م. همچنین صدر بند «ب» شروط ضمن عقد نکاح، نحوه اجرای صیغه طلاق را مشخص کرده است. در بند «ب» چنین آمده است: «… زوج به زوجه وکالت بلا عزل با حق توکیل غیر داد که در موارد مشروحه زیر با رجوع به دادگاه و اخذ مجوز از دادگاه پس از انتخاب نوع طلاق خود را مطلقه نماید و نیز به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل غیر داد تا در صورت بذل از طرف او قبول بذل نماید».
۳-۵- طلاق توافقی
در طلاق توافقی زوجه با بذل قسمتی از حقوق مالی خود (مهریه، جهیزیه، نفقه) یا مال دیگری، زوج را راضی به اجرای صیغه طلاق می کند. در این نوع طلاق که میتواند از نوع خلع[۵] یا مبارات[۶] باشد، طرفین، توافق خود را بر شرایط مالی (مهریه، جهیزیه، نفقه ایام عده و نفقه معوقه) و غیر مالی (حضانت فرزندان یا ملاقات آنان) طلاق به محضر دادگاه تقدیم میکنند تا دادگاه گواهی عدم امکان سازش را صادر نماید.
اجرای این نوع طلاق با مشکلات فراوانی مواجه میباشد؛ زیرا از یک سو حق طلاق با مرد است و از سوی دیگر دلیلی به عنوان استثنای این اصل، از باب ولایت حاکم بر زوج ممتنع وجود ندارد تا قاضی مجاز به اجرای صیغه طلاق از ناحیه زوج شود. در ادامه این نوشتار نحوه اجرای آرای طلاق در صورت صدور گواهی عدم امکان سازش و رویههای مختلف قضات برای اجرای آن مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
۳-۶تعیین مدت اجرای آرای طلاق
سابقهی تعیین مدت برای اجرای آرای طلاق به قانون حمایت خانواده مصوب ۱۳۵۳ برمیگردد. در ماده ۲۱ قانون حمایت خانواده آمده بود: «مدت اعتبار گواهی عدم امکان سازش، سه ماه از تاریخ صدور است. در صورتیکه ظرف این مدت گواهی مذکور به دفتر طلاق تسلیم نشود، از درجه اعتبار ساقط میگردد…».
این ماده در نحوه اجرای گواهی عدم امکان سازش در صورت امتناع زوج یا زوجه از حضور در دفترخانه، چنین مقرر داشته بود: «…دفاتر طلاق پس از ارائه گواهی عدم امکان سازش از ناحیهی هر یک از زوجین، به طرف دیگر اخطار مینمایند ظرف مهلتی که از یک ماه تجاوز ننماید، برای اجرای صیغه طلاق و ثبت آن حاضر شود. در صورتیکه ظرف مهلت مقرر حاضر نشود، دفتر طلاق مکلف است حسب تقاضای یکی از طرفین، صیغهی طلاق را جاری و ثبت نماید».
پس از انقلاب اسلامی، اگرچه ماده۲۱ قانون حمایت خانواده به صورت صریح نسخ نشد و مورد ایراد فقهای محترم شورای نگهبان از جهت مغایرت با شرع واقع نگردید؛ اما در واقع به آن هم عمل نشد.
نبودن مهلت برای اجرای آرای طلاق موجب میشود هر یک از زوجین که خواهان رأی طلاق و محکومله آن میباشند، بتوانند تا هر زمان که بخواهند نسبت به اجرای آن اقدام نمایند. در این صورت رأی طلاق همانند اهرم فشار در دست یکی از زوجین قرار میگیرد و کانون خانواده را بر پایهای سست قرار میدهد. یکی از حقوقدانان در این خصوص معتقد است: «ایجاد این فرض (تعیین مدت سه ماه موضوع ماده۲۱ قانون حمایت خانواده) تصمیم مناسبی بود که از سوءاستفادهها جلوگیری میکرد و تکلیف خانوادهی متزلزل را معین میساخت. ولی در لایحه قانونی دادگاه مدنی خاص و ماده۱۱۳۰ ق.م. مدتی برای پایان اعتبار اذن یا حکم دادگاه پیشبینی نشده است. لذا احتمال دارد شوهر اذن دادگاه را در طلاق زن تحصیل کند، لیکن آن را اجرا نکند و این امتیاز را وسیله فشار و تهدید بر وی سازد. همچنین زن نیز ممکن است حکم اجبار شوهر به طلاق را وسیله همینگونه سوءاستفادهها قرار دهد و کانون خانوادگی را در حالت تزلزل قرار دهد. این نتیجهی ناگوار را عدالت نمیپذیرد و جامعه نیز نمیتواند از قربانی شدن گرانبهاترین نهاد خود به آسانی درگذرد»[۲۷].
پس از انقلاب اسلامی، مقنن با تصویب قانون تعیین مدت اعتبار گواهی عدم امکان سازش، بر این بیعدالتی پایان داد. این قانون که به صورت ماده واحدهای با سه بند در تاریخ ۱۱/۸/۱۳۷۶ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید و در مورخ ۲۸/۸/۱۳۷۶ مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفت به شرح ذیل است:
«گواهی صادره از مراجع قضایی درخصوص عدم امکان سازش بین زن و شوهر، چنانچه ظرف مدت سه ماه از تاریخ ابلاغ[۷] به دفتر ثبت تسلیم نشود، از اعتبار ساقط خواهد بود. در صورتیکه ظرف مدت مقرر، گواهی یاد شده جهت اجرای طلاق، تسلیم دفتر ثبت طلاق شود، سردفتر مکلف است به طرفین اعلام نماید تا جهت اجرای صیغهی طلاق و ثبت آن حضور یابند، در صورت عدم حضور هر یک از طرفین در وقت مقرر، برای مرتبه دوم، حداکثر ظرف مدت یک ماه دعوت و به شرح ذیل عمل خواهد شد:
الف)ـ در صورت امتناع زوجه از حضور، زوج صیغهی طلاق را جاری و پس از ثبت به وسیلهی دفترخانه، به اطلاع زوجه رسانده میشود.
ب)ـ در صورت امتناع زوج از حضور و اجرای طلاق، دفتر مراتب را تأیید و به دادگاه صادر کننده گواهی اعلام میدارد. دادگاه به درخواست زوجه، زوج را احضار و در صورت امتناع از حضور، دادگاه با رعایت جهات شرعی صیغهی طلاق را جاری و دستور ثبت و اعلام آن را به دفتر ثبت طلاق صادر میکند.
ج)ـ در صورتیکه زوج به دفترخانه مراجعه ولی از اجرای صیغه طلاق امتناع نماید، مطابق بند (ب) عمل خواهد شد».
این ماده واحده، اگرچه میتوانست راهگشا باشد، اما به علت تفاسیر مختلف از آن به ایجاد رویههای متشنج و متشتت بین قضات منجر گردید. این اختلاف رویه، به عدم تعریف دقیق از گواهی عدم امکان سازش و تعیین محدوده اجرای قانون باز میگردد؛ لذا مناسب است ابتدا به مصادر اختلاف یعنی معنای گواهی عدم امکان سازش و مشروعیت اجرای طلاق بدون رضایت یکی از طرفین اشاره شود و در نهایت به رویههای موجود در محاکم خانواده در برخورد با این قانون پرداخت.با مداقه در قانون اصلاح مقررات طلاق مصوب ۱۳۷۱ معلوم میشود، مقنن اصطلاح «گواهی عدم امکان سازش» را فقط برای طلاقهای توافقی و طلاق از ناحیه زوج به کار برده است. این معنا اگرچه صراحتاً در ماده واحده مورد اشاره قرار نگرفته است، اما با عنایت به اینکه صدر ماده واحده با جمله «زوجهایی که قصد طلاق و جدایی از یکدیگر را دارند…» آغاز شده است و دفاتر اسناد رسمی را از ثبت طلاقهایی که گواهی عدم امکان سازش برای آنها صادر نشده، منع می کند. لذا طلاقهای توافقی شامل صدر ماده واحده میشوند. همچنین تبصره۳ ماده واحده، اجرای صیغهی طلاق و ثبت آن را در دفترخانه موکول به پرداخت حقوق شرعی و قانونی زوجه، اعم از مهریه، نفقه، جهیزیه و غیر آن به صورت نقد نموده و فقط طلاقهای خلع و مبارات را استثنا نموده است. حکم به پرداخت حقوق شرعی زوجه در تبصره۳ و تعیین تکلیف پیرامون اجرتالمثل و نحله در تبصره ۶ قانون فوق دلالت بر لزوم درخواست طلاق توسط زوج دارد.لازم به ذکر است، منظور از قید «رعایت جهات شرعی» مندرج در بند ب رعایت شرایط شرعی حین اجرای صیغهی طلاق از جمله «حضور عدلین» و «طهر غیر مواقعه» زوجه است. البته تفسیر کلمه «جهات شرعی» به قاعده فقهی «الطلاق بید من اخذ بالساق» فاقد وجاهت منطقی است؛ زیرا رعایت انحصار حق طلاق مرد، در مرحلهی رسیدگی و صدور حکم است، در حالیکه قانون «تعیین مدت اعتبار گواهیهای عدم امکان سازش»، برای تعیین چگونگی اجرای احکام طلاق است.
[شنبه 1399-06-08] [ 11:09:00 ب.ظ ]
|