کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب

 



حکم حضوری و غیابی

در قضاوت اصل شنیدن اظهارات طرفین و سپس صدور حکم می باشد . حضور طرفین در جلسه دادگاه و استماع اظهارات شفاهی آنان و حتی بحث و مناظره اصحاب دعوا ، به قاضی برای کشف حقیقت و رسیدن به واقع کمک شایانی مىکند . از این رو ، تا آنجا که مقدور باشد  باید بر اصل مذکور پافشاری شود . اما در بسیاری از موارد اطلاق این اصل موجب تعطیل شدن خود قضاوت می شود. یعنی اگر ما معتقد باشیم که باید به دقت اظهارات و صحبتهای طرفین را بشنویم و سپس رای صادر کنیم ؛ نتیجه آن این می شود که اگر خوانده نخواست به دادگاه بیاید ، قاضی دادگاه نتواند حتی با شنیدن اظهارات خواهان حکم صادر کند . بنابراین اصل شنیدن اظهارات طرفین اصلی مطلق نیست[۱] ، و جاهایی که قانونگذار و شرع مقدس تجویز کرده است ، مشروط بر اینکه خوانده برای رسیدگی دعوت شده باشد ، دادگاه باید بتواند فصل خصومت کند .

به موضوع حکم حضوری و غیابی اختصاص یافته است . به موجب ماده ۳۰۳ این قانون ، حکم دادگاه حضوری است مگر این که خوانده یا وکیل یا قائم مقام یا نماینده قانونی وی در هیچ یک از جلسات دادگاه حاضر نشده و به طور کتبی نیز دفاع ننموده باشد و یا اخطاریه ابلاغ واقعی نشده باشد .

 
همانطور که ملاحظه مىشود ، در ماده ۳۰۳  از کلمه حکم استفاده شده است . زیرا فقط حکم دادگاه میتواند غیابی باشد و هیچ قراری وصف غیابی پیدا نمیکند . بنابر این قرار دادگاه همیشه حضوری است . علت این امر به خاطر آن است که غیابی بودن حکم همیشه بستگی به وضعیت خوانده دارد و نسبت به خواهان همیشه حضوری است ، در حالی که قرارها معمولاً علیه خواهان صادر میشوند . لذا وضعیت خوانده در نوع آن تاثیری ندارد .
الف – ملاکهای غیابی بودن حکم  : به موجب ماده ۳۰۳ ق . آ . د . م . ، در صورت جمع بودن سه شرط ، حکم دادگاه غیابی خواهد بود:
 
اولاً ؛ خوانده در هیچ یک از جلسات دادگاه حاضر نشده باشد .
 
ثانیاً ؛ خوانده به هیچ وجه دفاع کتبی نکرده باشد .
 
ثالثاً ، اخطاریه دادگاه به خوانده بطور واقعی ابلاغ نشده باشد .
بنابراین ، در صورت حضور خوانده در یکی از جلسات دادگاه یا ارسال حتی یک لایحه یا در صورت واقعی بودن ابلاغ ، حتی اگر خوانده در هیچ یک از جلسات دادگاه حاضر نشده باشد و لایحه هم نفرستاده باشد ، موجب حضوری بودن حکم خواهد شد . با توجه به این شرایط ،  قاضی پرونده در زمان صدور رای باید توجه کند در صورت جمع بودن هر سه شرط حکم غیابی صادر کند . در صورت وقوع اشتباه از سوی قاضی دادگاه ، خواهان باید این نکته را به دادگاه یادآوری کند تا با اعتراض خوانده به عنوان واخواهی موجب اطاله دادرسی فراهم نشود و در زمان اجرای حکم با مشکل مواجه نگردد .
در یک مورد ، ابلاغ واقعی اخطاریه مانع اعتراض به رأی نخواهد بود ، بلکه عدم حضور خوانده در هیچ یک از مراحل دادرسی و عدم ارسال لایحه دفاعیه یا اعتراضیه ، سبب میشود که محکوم علیه حق داشته باشد نسبت به رأی صادره در همان دادگاه  اعتراض نماید . این مورد در ماده ۳۶۴ ق . آ . د . پیش بینی شده و مربوط به دادگاه تجدید نظر است . به موجب این ماده ،  در مواردی که رای دادگاه تجدید نظر مبنی بر محکومیت خوانده باشد و خوانده یا وکیل او در هیچیک از مراحل دادرسی حاضر نبوده و لایحه دفاعیه و یا اعتراضیه ای هم نداده باشند رای دادگاه تجدید نظر ظرف مدت بیست روز پس از ابلاغ واقعی به محکوم علیه یا وکیل او قابل اعتراض و رسیدگی در همان دادگاه تجدید نظر می باشد ، رای صادره قطعی است .
نکته: مطابق ماده ۳۰۳ ق . آ. د . م . ، یکی از شرایط غیابی بودن حکم آن است که خوانده بطور کتبی دفاع نکرده باشد . حال سوال این است که آیا دادن لوایحی مثل اعلام نشانی ، اعلام بیماری و ارائه تصدیق پزشک ، معرفی وکیل ، دخالت وکیل جهت مطالعه پرونده و اقداماتی از این قبیل به معنای دفاع کتبی و موجب حضوری تلقی شدن حکم هست یا خیر ؟ در پاسخ به این سوال میگوییم اگر چه اقدامات مزبور دفاع تلقی نمیشود ، ولی با توجه به اینکه این اقدامات دلیل بر اطلاع واقعی مخاطب از جریان  دعوی است و علت حضوری بودن حکم در صورت وجود ابلاغ واقعی آن است که قانونگذار تنها ابلاغ واقعی را ملاک مطمئنی برای اطلاع مخاطب از دادرسی تلقی نموده است و با توجه به اینکه مطابق  ماده ۳۰۳ قانون آئین دادرسی مدنی اصل بر حضوری بودن احکام است و در موارد شک باید به اصل رجوع کنیم لذا با تفسیر منطقی از ماده ۳۰۳ قانون آئین دادرسی مدنی در موارد مذکور حکم  حضوری تلقی خواهد شد ، مشروط بر اینکه اقدامات فوق در فرصت قانونی برای دفاع صورت گرفته باشد .
 
حکم غیابی در مورد شخص حقوقی : گفتیم که یکی از شرایط غیابی بودن حکم ، به نحوه ابلاغ به خوانده بستگی دارد .  در بحث ابلاغ به اشخاص حقوقی به این نتیجه رسیدیم که ابلاغ به دستگاه های دولتی که مطابق ماده ۷۵ صورت گرفته باشد ، همیشه واقعی است و اصلاً ابلاغ قانونی به اینگونه اشخاص حقوقی اجازه داده نشده است . بنابراین با فقد یکی از شرایط غیابی بودن حکم و عدم امکان رسیدگی به پرونده بدون ابلاغ واقعی ، احکام صادره علیه اشخاص حقوقی عمومی ( موضوع ماده ۷۵ ق . آ . د . م .) همیشه حضوری است ، ولو اینکه از طرف شخص حقوقی لایحه ای به دادگاه فرستاده نشده باشد و نماینده آن هم در هیچ یک از جلسات رسیدگی دادگاه حضور پیدا  نکرده باشد . اما در مورد اشخاص حقوقی خصوصی ( موضوع ماده ۷۶ ق . آ . د . م .) ، چون ابلاغ قانونی هم ممکن است ؛ لذا غیابی بودن حکم به وجود شرایط سه گانه ای که گفته شد بستگی دارد .
 
ب – واخواهی از حکم غیابی : بعد از صدور حکم غیابی ، محکوم علیه غایب ، حق دارد به حکم اعتراض نماید . این حق که در ماده ۳۰۵ قانون آئین دادرسی مدنی مورد تصریح قرار گرفته است ، واخواهی نامیده مىشود . واخواهی غیر از تجدیدنظر خواهی است . اعتراض به حکم غیابی ( واخواهی ) در همان دادگاه صادر کننده رأی رسیدگی مىشود . واخواهی نسبت به حکم غیابی  با تقدیم دادخواست به عمل مىآید . مهلت واخواهی از احکام غیابی برای کسانی که مقیم کشورند بیست روز و برای کسانی که خارج از کشور اقامت دارند دو ماه از تاریخ ابلاغ واقعی است . مهلت تجدیدنظر خواهی نیز بعد از انقضاء مهلت واخواهی شروع مىشود . بنابراین محکوم علیه مقیم ایران تا ۲۰ روز از تاریخ ابلاغ حق واخواهی و تا ۲۰ روز دیگر پس از انقضاء مهلت واخواهی ، ( نسبت به آرای قابل تجدیدنظر ) حق تجدیدنظر خواهی  دارد . اجرای حکم غیابی پس انقضاء مهلت واخواهی و تجدید نظر خواهی بر مبنای تاریخ ابلاغ قانونی بلا اشکال است . ولی محکوم علیه غایب از تاریخ اطلاع واقعی ظرف مهلت های مقرر ، حق واخواهی دارد . در اینجا دو مسئله باید مورد توجه قرار گیرد :اول اینکه مبداء مهلت واخواهی ، از تاریخ ابلاغ واقعی به محکوم علیه است نه ابلاغ قانونی ؛ هر چند با انقضاء مهلت از تاریخ ابلاغ قانونی ، حکم قابلیت اجرایی پیدا مىکند . بنابراین اگر محکوم علیه غایب بعد از مهلت ۲۰ روز اول از تاریخ ابلاغ قانونی یا حتی بعد از مهلت تجدیدنظر خواهی به حکم دسترسی پیدا کرد ، از تاریخ اطلاع واقعی همچنان حق واخواهی دارد و چنانچه در مهلت تجدیدنظر خواهی به حکم اعتراض نماید ، نباید حق واخواهی او را نادیده گرفته شود ، بلکه اعتراض وی باید در همان دادگاه صادر کننده رأی رسیدگی شود . اینکه بعضی از محاکم ، اعتراض محکوم علیه را در صورتی که خارج از مهلت ۲۰ روز اول و در مهلت ۲۰ روز بعدی صورت گرفته باشد ، آن را تجدیدنظر خواهی تلقی نموده و به دادگاه تجدیدنظر ارسال مىنمایند ، مبتنی بر اشتباه است .
نکته دوم در این سئوال نهفته است که آیا محکوم علیه غایب با وجود اینکه مهلت و فرصت واخواهی دارد ، آیا مىتواند تجدیدنظر خواهی نماید و به عبارت دیگر از حق واخواهی صرفنظر نماید ؟ یا اینکه اعتراض او در مهلت ۲۰ روز اولی لزوماً باید واخواهی تلقی شود ؟ شعبه ۴۴ دادگاه حقوقی ۲ تهران با رأی شماره ۱۳۲۵ مورخ ۲۶/۱۲/۱۳۶۹ به این سئوال پاسخ داده است که حق واخواهی مقدم بر حق تجدیدنظر خواهی نیست و محکوم علیه مىتواند با اعراض از حق واخواهی در مهلت مزبور  نسبت به دادنامه تجدیدنظر خواهی نماید . استدلال دادگاه چنین است :  نظر به اینکه  محکوم علیه صریحا خواسته خود را پژوهش (تجدیدنظر)از دادنامه شماره ۴۳۹ مورخ ۴/۷/۶۷دادگاه حقوقی دو تهران اعلام نموده و این تصریح با توجه به مرجع تجدیدنظر که مورد خطاب قرارگرفته ، ظهور در اعراض محکوم علیه از حق واخواهی داشته و استفاده از حق تجدیدنظر خواهی در طول واخواهی و موخر برآن نیست تا گفته شود محکوم علیه غایب بایستی لزوما و در ابتدای امر از حکم غیابی واخواهی نماید ، بلکه حق تجدیدنظر خواهی و واخواهی بطور علی السویه برای محکوم علیه وجود دارد و درهرحال حکم غیابی نیز یک رای است که به صراحت قانون حق تجدیدنظر خواهی از آن برای طرفین وجود دارد . به این ترتیب دادگاه با پذیرش تجدیدنظر خواهی و تلقی این اقدام به منزله اعراض از حق واخواهی ، با صدور قرار عدم صلاحیت پرونده را به مرجع مربوط ارسال مىنماید.
 
در خاتمه این بحث یادآوری مىشود که با واخواهی محکوم علیه غایب در موعد قانونی ، فرض قطعیت حکم وصف خود را از دست مىدهد و دادگاه باید دستور توقف اجرای آن را صادر کند و چنانچه هنوز اجرائیه صادر نشده باشد ، از صدور آن خودداری کند .
– البته در آئین دادرسی کیفری  در  قسمت مربوط به رسیدگی به جرایمی که جنبه حق الهی دارند ، اجازه رسیدگی غیابی داده نشده است ، مگر اینکه حکم برائت باشد. نگاه کنید به مواد ۲۱۷ و ۲۱۸ قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری .
آیین دادرسی مدنی ( کاربردی )
 
 
معمولاً با حضور یا دستگیری متهم و تفهیم اتهام نسبت به اعمال غیر قانونی که انجام داده، تعقیب کیفری و محاکمه انجام می شود. در دادسرا حضور متهم برای تفهیم اتهام و دفاع از خودش ضروری است اما عدم حضور او مانع از تعقیب و انجام تحقیقات نیست و بازپرس یا دادیار موظفند با رعایت اصل بی طرفی دلایل له یا علیه او را جمع آوری و نسبت به او تصمیم نهایی بگیرند. اگر اقدامات دادسرا برای حضور متهم به نتیجه نرسید قاضی مکلف است با توجه به محتویات پرونده و دلایل موجود در خصوص اتهام او تصمیم گیری کند. این امر ممکن است در دو مرحله انجام پذیرد.
 

۱-۲-مراحل دادسرا

تصمیم دادسرا درباره اتهام به یکی از اشکال زیر است: ۱- قرار منع پیگرد: این قرار هنگامی انشا و صادر می شود که یا دلایل کافی برای توجه اتهام به متهم وجود ندارد و یا اینکه عملی که به متهم منتسب شده اصولاً جرم نیست. برای مثال احمد به اتهام سرقت تحت تعقیب قرار می گیرد ولی با توجه به تحقیقات انجام شده به دست می آید که نامبرده مرتکب این جرم نشده و شخص دیگری مرتکب سرقت شده است و یا اینکه دلیل برای توجه اتهام به او و یا شخص دیگر اصلاً وجود ندارد و سرقتی واقع نشده است و گاه شخص مرتکب عملی می شود که قانونگذار آن را جرم نمی داند. برای مثال احمد سفته ای صادر می کند ولی قادر به پرداخت آن در تاریخ مقرر نیست گرچه در اینجا احمد بدهکار است ولی عمل او مجرمانه نیست و مدعی و طلبکار باید با تقدیم دادخواست حقوقی طلب خود را وصول کنند. ۲- قرار موقوفی تعقیب: این قرار هنگامی از سوی قضات دادسرا صادر می شود که بنا به دلایل قانونی امر تعقیب باید متوقف شود. برای مثال احمد مرتکب سرقت شده و دلایل هم کافی است ولی در حین تحقیقات مقدماتی یا قبل از دستگیری فوت می کند. ۳- قرار مجرمیت: در این حالت دلایل علیه متهم کافی است و دادسرا به عنوان نماینده جامعه متهم را به محاکمه فرا می خواهد یعنی پس از صدور قرار مجرمیت توسط بازپرس یا دادیار و موافقت دادستان با آن، نامبرده ( دادستان) با تنظیم کیفرخواست از دادگاه می خواهد که متهم را به مجازات عمل ارتکابی برساند. در هر سه حالت گفته شده چه متهم حضور داشته باشد و از خودش دفاع کند و چه حضور نداشته باشد دادسرا در مورد او تصمیم نهایی می گیرد اما در دادگاه و به اصطلاح در مرحله محاکمه وضع به شرح بند ذیل است.

 ۱-۳- مرحله دادگاه:

دادگاه به عنوان یک مرجع بی طرف در خصوص شکایت شاکی و ادعای دادستان و دفاع متهم باید اتخاذ تصمیم کند یعنی متهم را گناهکار یا بی گناه تشخیص داده و سپس بر آن مبنا و بر پایه وجدان و با استعانت از حضرت حق به استناد قانون متهم را تبرئه یا محکوم کند. در این مرحله حضور یا عدم حضور متهم مؤثر است. به بیان دیگر در برخی جرایم مانند جرم زنا، شرب خمر، لواط و … حضور شخص متهم برای دفاع از خودش ضروری است و در صورت عدم حضور دادگاه نمی تواند او را محکوم کند. البته چنانچه در این گونه جرایم محتویات پرونده بر برائت متهم دلالت داشته باشد صدور رأی غیابی مبنی بر تبرئه متهم بلامانع می باشد. در امور کیفری صدور رأی غیابی دارای شرایط و ضروریاتی است که به طور خلاصه عبارتند از: ۱- در غیر جرایم حق اللهی (مانند کلاهبرداری، صدور چک بلامحل، تصرف عدوانی و…) هرگاه متهم یا وکیل او در هیچ یک از جلسات دادگاه حاضر نباشد و یا برای دفاع، لایحه نفرستاده باشند دادگاه با توجه به محتویات پرونده کیفری رأی غیابی صادر می کند. ۲- متهم حق دارد ظرف ۱۰ روز از تاریخ ابلاغ واقعی از دادگاهی که او را غیاباً محکوم کرده است درخواست رسیدگی دوباره کند و به اصطلاح دادگاه صادرکننده حکم به واخواهی او رسیدگی می کند. ۳- اگر پس از ابلاغ واقعی و در مهلت ۱۰روزه متهم از دادگاه صادرکننده حکم واخواهی نکرد و چنانچه رأی دادگاه قابل تجدید نظر باشد حق دارد از رأی دادگاه به دادگاه بالاتر تجدید نظرخواهی کند. ۴- آرای غیابی دادگاه کیفری که از آنها در مهلت مقرر واخواهی یا تجدید نظرخواهی نشده باشد، قابل اجراست. ۵- اگر رأی به متهم ابلاغ واقعی نشده باشد و به اصطلاح ابلاغ قانونی شده باشد متهم حق دارد ظرف ده روز از تاریخ اطلاع از دادگاه صادرکننده رأی تقاضای واخواهی کند. در این حالت دادگاه اجرای رأی را به صورت موقت متوقف می کند و از متهم تأمین مناسب می گیرد.در اینجا جهت درک بهتر مطالب گفته شده لازم است به پرسش های زیر پاسخ داده شود. بلاغ واقعی و ابلاغ قانونی به چه معناست؟ بدون آن که بخواهیم وارد بحث تخصصی امر ابلاغ شویم و به بررسی عقاید مختلف در این خصوص بپردازیم با کمی تسامح می توان گفت ابلاغ واقعی به ابلاغی گفته می شود که به خود مخاطب صورت بگیرد از این رو در غیر این موارد مانند ابلاغ به همسر و بستگان مخاطب یا ابلاغ از طریق روزنامه ابلاغ قانونی است چه آرایی در امور کیفری قابل تجدیدنظرند؟ گرچه در بروشور مربوط به آرای قابل تجدیدنظر به این موضوع به طور مفصل می پردازیم ولی به طور خلاصه در پاسخ به این پرسش باید گفت: جرایمی که مجازات قانونی آنها اعدام، حبس ابد، قصاص، جزای نقدی بیش از پانصدهزار ریال، شلاق و یا بیش از سه ماه حبس است، قابل تجدیدنظر می باشد. پس از آن که محکوم علیه غیابی دستگیر شد آیا حکم نسبت به او به اجرا در می آید؟ خیر، زیرا او حق دارد از تاریخ آگاهی نسبت به مفاد حکم ظرف ده روز به آن اعتراض کند که البته در این حالت دادگاه برای او قرار تأمین صادر می کند که شاید این قرار منجر به بازداشت او هم شود برای مثال احمد به طور غیابی به مجازات حبس به علت صدور چک بلامحل غیاباً محکوم می شود و رأی نیز به او ابلاغ واقعی نمی شود و پس از دو سال دستگیر می شود در این حالت او از زمان اطلاع از مفاد رأی ظرف ۱۰ روز فرصت دارد تا به آن رأی اعتراض کند که اصطلاحاً به آن واخواهی گفته می شود.
 

فصل دوم اعتراض به حکم غیابی

 
شکایت محکوم علیه غایب از حکم غیابی دادگاه را اعتراض به حکم غیابی می‌نامند. اعتراض به حکم غیابی در آیین دادرسی مدنی تحت عنوان واخواهی، مواد ۳۰۵ تا ۳۰۸ این قانون را به خود اختصاص داده است. واخواهی در لغت به معنای اعتراض آمده و اعتراض نیز به معنای خرده گرفتن، ایراد گرفتن و… آمده است[۱]
اصطلاح واخواهی در آیین دارسی مدنی تنها به شکایتی گفته می‌شود که محکوم علیه غایب نسبت به حکم غیابی در دادگاه صادر کننده حکم مطرح می‌کند. مطابق ماده ۳۰۳ ق.آ.د.م[۴] حکم دادگاه در صورتی غیابی شمرده می‌شود که خوانده یا نماینده او در جلسات دادگاه حاضر نشود، لایحه دفاعیه نداده باشد و اخطاریه نیز ابلاغ واقعی نشود. البته باید دانست که حکم غیابی فقط در مورد خوانده دعوا می‌تواند مصداق داشته باشد و حکم نسبت به خواهان که خود مبادرت به تقدیم دادخواست و اقامه دعوا نموده است نمی تواند غیابی باشد و در هر حال حضوری خواهد بود.[۲]
 

۲-۱-آراء قابل واخواهی

با توجه به ماده ۳۰۵  ق.آ.د.م تمام احکام غیابی قابل اعتراض است. البته شایان ذکر است که واخواهی فقط برای یک مرتبه قابل اِعمال است و شخص نمی‌تواند پس از اینکه برای بار اول واخواهی نمود، مجددا واخواهی نماید. [۶] آراء قابل واخواهی دو مورد است که در زیر بررسی می‌شوند:
 

۲-۲– احکام غیابی صادره از دادگاه‌های نخستین

تمامی احکام غیابی که دادگاهها در دعاوی حقوقی صادر می‌نمایند توسط محکوم علیه غایب قابل واخواهی است صرف نظر از اینکه حکم مذکور مطابق مقررات قانون آیین دارسی مدنی قابل تجدید نظر باشد یا نباشد. ماده ۳۰۵ ق.ا.د.م مقرر می‌دارد:
«محکوم علیه غایب حق دارد به حکم غیابی اعتراض نماید. این اعتراض واخواهی نامیده می‌شود…»
پس با توجه به ماده فوق در صورتی که حکم غیابی در دعوایی صادر شده باشد که قابل تجدید نظر هم بوده است، محکوم علیه غایب می‌تواند واخواهی نماید و رایی که بر اساس واخواهی صادر می‌شود می‌تواند مورد درخواست تجدیدنظر قرار گیرد.
 

۲-۳- احکام غیابی صادره از دادگاه تجدیدنظر

دادگاه مکلف است به دعوای طرح شده رسیدگی کند. در موارد نادری این احتمال وجود دارد که در مرحله نخستین علی رغم غیبت خوانده و عدم دفاع او، خواهان محکوم‌به بی‌حقی شود. با توجه به این که حکم دادگاه علیه خواهان همواره حضوری محسوب می‌شود، در صورتی که دعوای خواهان با توجه به مقررات قابل تجدیدنظر باشد، او می‌تواند نسبت به حکم صادره در مرحله نخستین تجدیدنظر خواهی کند. پس از تجدیدنظر خواهی این احتمال وجود دارد که دادگاه تجدیدنظر حکم صادره در مرحله بدوی را فسخ و خوانده دعوای نخستین را محکوم نماید. در این صورت چنانچه تجدید نظر خوانده (خوانده دعوای بدوی) به دادخواست تجدیدنظر پاسخ نداده باشد و در جلسه یا جلسات دادگاه تجدید نظر که احتمالاً تشکیل شده نیز حاضر نشده باشد، حکم داگاه تجدید نظر درحالی علیه خوانده صادر شده است که او در هیچ یک از مراحل نخستین و تجدیدنظر دفاعی ننموده است. در این صورت به موجب ماده ۳۶۴  ق.آ.د.م «در مواردی که رای دادگاه تجدیدنظر مبنی بر محکومیت خوانده باشد و خوانده یا وکیل او در هیچ یک از مراحل دادرسی حاضر نبوده و لایحه دفاعیه و یا اعتراضیه ای هم نداده باشند رای دادگاه تجدیدنظر ظرف مدت بیست روز پس از ابلاغ واقعی به محکوم علیه یا وکیل قابل اعتراض و رسیدگی در همان دادگاه تجدیدنظر می‌باشد، رای صادره قطعی است».
[۱] جعفری لنگرودی، محمدجعفر؛ مبسوط در ترمینولوژی حقوق، تهران، کتابخانه گنج دانش، ۱۳۷۸، چاپ اول، جلد اول، ص۴۷۱، ش۱۷۸۷
[۲] زراعت، عباس؛ محشای قانون آیین دادرسی مدنی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۶، چاپ اول، ص۷۰۸
 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1399-06-08] [ 03:50:00 ب.ظ ]




در این مبحث به بررسی دلایل عدم پذیرش مسئولیت کیفری اشخاص حقوقی با توجه به دلایلی از قبیل عدم اراده اشخاص حقوقی، نقض اصل شخصی بودن مجازات‌ها، عدم امکان نیل به اهداف مجازات‌ها، عدم امکان ارتکاب جرم به طور مطلق توسط شخص حقوقی، عدم امکان اعمال بسیاری از مجازاتها بر اشخاص حقوقی و عدم امکان احضار جلب و بازداشت شخص حقوقی پرداخته شده است.
 
۱-۶-۱- عدم اراده اشخاص حقوقی
این اشکال مهم‌ترین ایراد در مخالفت با پذیرش مسئولیت کیفری برای اشخاص حقوقی است و در اینجا ابتدا به بیان اشکال از زوایای مختلف و تشریح آن و سپس به تحلیل و نقد آن می‌پردازیم.

به نظر مخالفان، چون اشخاص حقوقی فاقد اراده مستقل از اعضا و مدیران خود هستند بنابراین انتساب فعل به اراده آنها ممکن نیست و در نتیجه ارتکاب جرم توسط آنها غیرممکن است، زیرا تحقق جرم منوط به تحقق ارکان تشکیل دهنده آن است و یکی از این ارکان، عنصر معنوی جرم است؛ یعنی آنکه جرم با قصد مجرمانه و یا خطای جزایی ارتکاب یافته باشد وگرنه صرف وقوع عمل مجرمانه دلیل بر تحقق عنصر معنوی نیست بلکه تحقق عنصر معنوی مستلزم وجود اراده مستقل و آزاد است و اشخاص حقوقی چون اراده‌ای مستقل از اعضای خود ندارند که بتوانند نقض قانون را اراده کنند، لذا ارتکاب جرم قابل انتساب به آنان نیست.
از طرفی، اراده ابتدا در اثر آگاهی یافتن از شیء یا امری و سپس انگیزش نسبت به جلب منفعت یا دفع ضرر پدید می‌آید و این هر دو نیز در اشخاص حقوقی امکان ندارد. آگاهی و علم از مقولاتی است که تنها در اشخاص حقیقی رخ می‌دهد و نمی‌توان آن را به اشخاص حقوقی نسبت داد. علاوه بر آن، فرض انگیزه در اشخاص حقوقی منتفی است و تنها اشخاص حقیقی هستند که دارای انگیزه و هیجان می‌شوند و اینها اموری نیست که بتوان به اشخاص حقوقی نسبت داده شود.

از طرفی به نظر مخالفان، پذیرش مسئولیت کیفری برای اشخاص حقوقی و اسناد جرم ارتکابی به آنها، می‌تواند به مفهوم سیر قهقرایی در حقوق جزا و نادیده گرفتن تحولات تکاملی سده‌های اخیر باشد.
از طرفی جای تردید است که بتوان اشخاص حقوقی را سزاوار سرزنش و ملامت نسبت به اعمالشان دانست و اگر عمل قابل سرزنشی از شخص حقوقی سرزند، در حقیقت این اشخاص حقیقی عضو آن هستند که باید ملامت شوند. بدین‌ترتیب، وقتی اشخاص حقوقی در قبال اعمال خود حتی اخلاقاً قابل سرزنش نباشند چگونه می‌توانند در قبال جرائم انتسابی مسؤول تلقی شوند؟
عده‌ای فقدان اراده مستقل در اشخاص حقوقی را با نظریه تخیلی و فرضی بودن اشخاص حقوقی منطبق دانسته‌اند،[۱] در حالی که برخی دیگر از مخالفان پذیرش مسئولیت کیفری معتقدند که چه اشخاص حقوقی را واقعی بدانیم و چه فرضی، در هر صورت نمی‌توانند قصد و اراده مستقل از قصد و اراده افراد خود داشته باشند.[۲]
این اشکال قابل تحلیل به چند نکته اصلی است:
فقدان انگیزه و تمایلات و اراده مستقل از اعضا در اشخاص حقوقی، عدم تحقق مسئولیت اخلاقی برای اشخاص حقوقی؛ عدم تحقق عنصر معنوی جرم به دلیل فقدان موارد فوق اکنون این نکات را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهیم.
الف- در خصوص فقدان انگیزه و تمایلات مستقل از اعضا در اشخاص حقوقی، باید گفت که در اثر تجمع گرایشها و تمالات افراد و فعل و انفعال بین آنها، همواره تمایلات و گرایش‌های مشترکی پدید می‌آید که جمع به سوی آن تمایل پیدا می‌کند هر چند که اتفاقاً ممکن است با تمایلات هیچیک از اعضای جمع انطباق کامل نداشته باشد. بلکه حتی گاهی تمایلات جمع موجب پیدایش انگیزه‌هایی نو در افراد عضو می‌شود و در این صورت این فرد است که انگیزه‌ها و تمایلات خود را منطبق با گرایش‌ها و علائق جمع سامان می‌دهد. برای مثال، اقدامات مدیرعامل یک شرکت مسلماً در راستای هدف و دستیابی به خواسته‌های هیأت مدیره و مدیران میانی و کارشناسان است و در حقیقت وی اقکار و تمایلات جمع را نمایندگی کرده آن را راهبری می کند. هرچند احتمال تأثیر انگیزه‌های شخص مدیرعامل در این امر منتفی نیست لیکن یقیناً او حتی تمایلات شخصی خود را نیز نمی‌تواند بدون توجه به ساختار شرکت و تمایلات و خواسته‌های سایر اعضا به موقع اجرا گذارد. بنابراین نمی‌توان این تصمیمات را صرفاً تمایلات و گرایش شخصی او دانست بلکه قابل انتساب به شرکت است. و او صرفاً به عنوان یک فرد عمل نمی‌کند بلکه رفتار او در پرتو روابط با سایر افراد شکل نهایی را به خود می‌گیرد و لذا قابلیت انتساب به شرکت پیدا می‌کند.
به تبع پدید آمدن انگیزه و تمایل برای شخص حقوقی، اراده نیز تحقق می‌یابد. مجموعه‌ای از عوامل باعث می‌شود تا مدیر نسبت به اخذ تصمیم خاصی اقدام نماید، در حالی که مسلماً تغییر در این عوامل می‌تواند منتهی به تغییر در تصمیم متخذه بر اساس آنها باشد. به بیان دیگر، اگرچه مثلاً مدیرعامل شرکت،‌فعل یا ترک فعلی را اراده می‌کند ولی او در چارچوب وظایف، اختیارات سازمانی، خط مشی‌ها و سیاست‌های شرکت است که چنین تصمیمی را می‌گیرد، خواه خود کاملاً با نوع سازماندهی، خط مشی‌ها و سیاستها موافق بوده باشد و یا آنکه به حکم وظیفه و انجام مسئولیت بر اجراء آنها گردن نهاده باشد. حتی ممکن است او در این سمت تصمیمی بگیرد که شاید اگر خارج از مجموعه آن شرکت بود هرگز چنین چیزی را اراده نمی‌کرد؛ کما اینکه گاه عوامل مذکو چنان مؤثر در تصمیم‌گیری هستند که شاید اگر افراد دیگری نیز به جای او در سمت مدیریت می‌بودند ناگزیر دقیقاً همان تصمیم را به عنوان بهترین راه برمی‌گزیدند.[۳]
در عین حال باید توجه داد که نفی ارائه از اشخاص حقوقی، آثار زیانباری در نظام قراردادها و روابط تجاری و مدنی ایجاد می‌کند؛ زیرا چنانکه می‌دانیم از جمله شرایط اساسی صحت معامله، قصد طرفین و رضای آنهاست و اگر مدیران یک شرکت نسبت به امضای قرارداد مبادرت می‌ورزند مسلماً اراده آنها قابلیت انتساب به شخص حقوقی را دارد وگرنه قرارداد نمی‌توانست هیچ حق یا تعدی برای آن شخص حقوقی ایجاد کند و تاکنون هم کسی در اینکه آیا می‌توان اراده مدیران در امضای قرارداد را، اراده شرکت دانست یا نه، تردید نکرده است. از طرفی، ممکن گاهی مدیرعامل یک شرکت مخالف انعقاد قرارداد خاصی باشد لیکن به حکم رأی اکثریت هیأت مدیره و یا حتی تحت اکراه نسبت به امضای آن اقدام کند. در این حالت باید به جای رضایت مدیرعامل، رضایت شخص قوقی را مدنظر قرار داد که در ساختار خاص خود قابل تعریف است، یعنی همین که اکثریت هیأت مدیره بدان راضی است و اساسنامه و نمودار سازمانی و شرح وظایف تعیین شده، مدیرعامل را به امضای قرارداد وا می‌دارد به مفهوم رضایت شخص حقوقی به آن قرارداد است. تحقق رضایت و کشف آن با تحقق رضایت در اشخاص حقیقی متفاوت است و از تعریف و ضابطه خاص خود تبعیت می‌کند، پس به این ترتیب در خصوص ارائه فعل یا ترک فعل مجرمانه نیز نمی‌توان همه سازماندهی، شرح وظایف، خط مشی‌ها و سیاستها را نادیده انگاشت و ارائه را تنها به مدیر یا نماینده شخص حقوقی منتسب کرد.
ب- اینکه گفته شود داوری اخلاقی درباره اشخاص حقوقی امکان پذیر نیست و سرزنش یا تحسین رفتار اشخاص حقوقی مستقل از اعضای آنها ممکن نمی‌باشد، صرفاً یک ادعاست که صحت آن به طور جدی مورد تردید است. بلکه برعکس، غالب افرادی که از بیرون درباره رفتار اشخاص حقوقی به قضاوت می‌پردازند به ملامت یا تحسین رفتار و عملکرد مؤسسه می‌پردازند و نه صرفاً مدیر یا نماینده آن. جه بسا ناظران در اکثر موارد اصلاً افراد به خصوصی را در مؤسسه نمی‌شناسند و از نام و نشان مدیران نیز بی‌اطلاع هستند ولی به داوری اخلاقی درباره عملکرد شخص حقوقی می‌نشینند و راجع به آن اظهارنظر می‌کنند و حتی معلوم نیست که تغییر مدیران یا نمایندگان شرکت موجب تغییر نظرات آنان گردد بلکه فرض اولیه بر ثبات و وحدت در شخصیت شخص حقوقی است که استحقاق ستایش یا سرزنش دارد و همانگونه که ممکن است افراد با دریافت آموزش‌های جدید یا معاشرت‌ها و دوستان جدید تغییر رفتار دهند، یک شخص حقوقی نیز ممکن است با در خود جای دادن مدیران جدید تغییر رفتار دهد ولی این امر مانع از داوری اخلاقی راجع به راه و روش شرکت نیست. از طرفی اگر قرار بر تحسین و ستایش رفتار صحیح و موفقیت شرکت باشد، یقیناً همه عوامل شرکت که در اتخاذ سیاست‌ها و خط مشی‌ها و ساختار درست و اجراء صحیح نقش داشته‌اند در صحت رفتار و موفقیت شرکت سهیم هستند و باید در تحسین و ستایش آن نیز سهیم باشد.
بدین‌ترتیب، مشاهده می‌شود تحسین یا سرزنش اشخاص حقوقی امکان پذیر است و به تعبیر دیگر مسئولیت اخلاقی دارند و حتی عطف توجه به این نوع مسئولیت، صحیح‌تر از تحسین یا سرزنش مدیر یا نماینده به تنهایی است و اگر مدیران سرزنش یا تحسین می‌شوند و در قبال رفتار خود مسئولیت اخلاقی دارند باید به موازات مسئولیت اخلاقی شخص حقوقی باشد.
ج- پایه فقدان عنصر معنوی در جرائم اشخاص حقوقی فقدان انگیزه، اراده و مسئولیت اخلاقی آنهاست و با توضیحات پیشین روشن شد. اشخاص حقوقی می‌توانند انگیزه، اراده و مسئولیت اخلاقی داشته باشند و امکان تحقق سوءنیت و عنصر معنوی جرم نیز روشن می‌شود. یعنی سوءنیت مدیرعامل یک شرکت در اثر مجموعه عواملی پدید می‌آید که در شرکت گردهم آمده است و لذا می‌توان سوءنیت را به شرکت نسبت داد هر چند این نافی سوءنیت شخص مدیر نیست.
به علاوه باید توجه داشت عقیده به تحقق اراده و مسئولیت اخلاقی برای شخص حقوقی هرگز به معنای نفی اراده و مسئولیت افراد و مدیران و کارکنان نیست و هیچیک از موافقان نیز چنین ادعایی نکرده است.
نتیجه آنکه، اشکال اول بر پذیرش مسئولیت کیفری اشخاص حقوقی که در عین حال مهم‌ترین اشکال مخالفان نیز هست وارد نمی‌باشد.
[۱] – علی‌آبادی، عبدالحسین. ۱۳۷۳٫ حقوق جنایی، جلد اول، چاپ سوم، تهران: انتشارات فردوسی، ص ۱۳۶٫
[۲] – صانعی، پرویز. ۱۳۷۳٫ حقوق جزای عمومی، جلد دوم، چاپ پنجم، تهران: کتابخانه گنج دانش، ص ۱۱۶٫
[۳] – صانعی، پرویز، همان.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:50:00 ب.ظ ]




اقلیت درلغت به معنای«کمبودن»،«قسمت کمتر»ودراصطلاح،«گروهی ازافراد یک کشور یا یک شهرمیباشند که ازلحاظ دین ومذهب یا نژاد، از اکثریت متمایز باشند» (معین، ۱۳۸۲، ج۱ ،۲۳۶)در ادبیات حقوقی، اقلیت به اجتماعی از شهروندان اطلاق می شود که به واسطه داشتن ویژگی یا ویژگی های خاص از گروه اکثریت متمایز باشد. مطابق تعریف دیگر، اقلیت اجتماعی از افراد است که از حیث فرهنگ، قومیت، زبان، و یا مذهب، هویت متفاوتی را تشکیل می دهند. معمولاً گروه اقلیت در مقایسه با موقعیت خود در کشور محل سکونت تعریف می شود، ولی ممکن است در یک منطقه ی بسیار بزرگ مانند یک قاره و یا منطقه کوچک مانند یک استان نیز شناسایی شود.

در ایران به پشتوانه همگونی نژادی، وجود اقلیت نژادی ایرانی تبار منتفی است. لیکن اقلیت های قومی، زبانی و دینی، با توجه به گسترش جغرافیایی، در نقاط مختلف ایران قابل شناسایی است. بااین توصیف اقلیت های ساکن در ایران در رده های قومی، زبانی و دینی طبقه بندی می شوند
بیشترین تنوع اقلیت ایران، ناظر بر اقلیت های زبانی است. نظر به اینکه برابر اصل پانزدهم قانون اساسی، زبان و خط رسمی مردم ایران فارسی است. (اریامنش، ۱۳۹۰، ۲) هر دسته بزرگ جمعیتی یا گروه بزرگی از شهروندان که به زبانی غیر از فارسی تکلم یا مکاتبه نمایند، اقلیت زبانی تلقی می گردند. تعریف زبان و تمیز آن از لهجه های محلی منشعب از زبان فارسی ضروری است. تعریف زبان در حوزه علم زبان شناسی قرار دارد. اما می توان زبان را از لهجه های محلی تشخیص داد. در خصوص بافت جمعیتی ایران، برخی گویش ها ی محلی نظیر لری، گیلکی و بلوچی در مفهوم زبان شناسی زبان تلقی نمی شود. بلکه لهجه ای از زبان رسمی و زبان مرکزی هستند. بدین ترتیب گویندگان لهجه های فوق را نمی توان جزء اقلیت های زبانی قرار داد. ساده ترین شیوه تفکیک لهجه از زبان بررسی ادبیات و دستور زبان است. لهجه های یاد شده فاقد ادبیات و دستور زبان می باشد. برای مثال شمارش اعداد در لهجه های فوق، جنبه استقلالی از زبان فارسی ندارد و منطبق بر شمارش فارسی هستند. که ممکن است یا تلفظ متفاوت بیان شود.

با توجه به نکته های فوق الذکر مهم ترین اقلیت های زبانی ایران به شرح زیر دسته بندی می باشد.
 
الف) اقلیت زبانی ترکی
به دلیل قسمت تاریخی و گستردگی فرهنگ و تمدن آزربایجانی، تعریف اقلیت زبان ترکی در ایران محدوده جغرافیایی خاصی ندارد. به بیان دیگر اقلیت زبان ترکی منحصرا به قلمرو جغرافیایی استان های آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل نبوده بلکه شامل تمام گروه های جمعیتی است، که صرف نظر از اصالت خود در هر استان دیگری ساکن هستند. بر این اساس در برخی دیگر از مناطق ایران، وجود اقلیت های ترکی به سهولت احراز می شود. از جمله این مناطق می توان به برخی از شهر های استان هاس خراسان شمالی، فارس، گلستان، گیلان، قزوین، همدان، اصفهان، چهارمحال و بختیاری اشاره نمود که جمعیت قابل توجهی از آن ها به زبان ترکی صحبت می کنند. با این توضیح اقلیت زبان ترکی بزرگترین اقلیت زبانی ایران تلقی می شود و جمعیت متعلق به این زبان سهم مهمی در مشارکت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور ایفا می کنند. با این که زبان ترکی به مرور زمان دچار تحول و تغییر شده و به دنبال به رسمیت یافتن زبان فارسی به لهجه های مختلف تقسیم شده ولی همه شاخه های آن در ردیف اقلیت زبانی ترکی قرار می گیرند. زیرا ساختار زبان نزد همه آن ها یکسان است اعلام  رسمیت زبان فارسی به دوران سلطنت پهلوی می گردد. ولی بیشترین احجاف حق در حقوق ایران در مورد اقلیت های ترک زبان صورت می گیرد. چرا که مانند زبان کردی دارای دامنه بسار وسیع از لغات فارسی نمی باشد و زبان کاملا مستقل از زبان فارسی می باشد. همچنین مانند زبان عربی آموزش زبان مادری ندارد. اموزش زبان مادری متفاوت با آموزش به زبان مادری می باشد.
 
ب) اقلیت زبانی کردی
قلمرو جغرافیایی زبان کردی در ایران به طور عمده به استان های کردستان و کرمانشاه و ایلام و بخشی از استان آذربایجان غربی محدود می شود. با وجود این، به رغم وجود لهجه های مختلفی از گویش کردی، در حدی که برخی از آن ها برای گروه های دیگر قابل فهم نیست، همگی آنان در گروه اقلیت زبانی کردی طبقه بندی می شوند. اطلاق لفظ زبان به گویش کردی محل اختلاف بوده است. زیرا گویش فوق شاخه نزدیکی از زبان فارسی است. این نگرش به دنبال اعلام رسمیت زبان کردی، برای اولین بار در قانون اساسی کشور عراق و اعطای هویت مستقل زبانی به آن کمرنگ شده و بدین ترتیب می توان گویش کردی را با تفسیر موسع زبان شناسی «زبان» نامید. این زبان متاثر از زبان فارسی بوده و دارای دامنه بسیار وسیع از لغات فارسی است. به طوری که فهم آن برای یک فارسی زبان بسیار ساده می نماید (اریامنش،۱۳۹۰،۴)
 
ج) اقلیت زبان عربی
این گویش در برخی از مناطق و شهرهای مرزی استان خوزستان مشاهده می شود و به نظر می رسد که متاثر از همسایگی با کشورهای عربی باشد. با وجود این جمعیت ایرانی تبار عربی زبان نیز در ردیف اقلیت های زبانی قرار می گیرد. با توجه به شیوه نگارش اصل شانزدهم قانون اساسی که آموزش زبان عربی را در دوران تحصیلات راهنمایی و متوسطه الزامی نموده، و با توجه به اینکه زبان فوق به پشتوانه ادبیات دینی و نگارش عربی کتاب آسمانی، از نوعی تقدس برخوردار است. بررسی میزان رعایت حقوق اقلیت های ساکن در ایران در خصوص متکلمان به زبان عربی موضوعیت چندانی نخواهد داشت. ابته باید به این موضوع اشاره کرد که آموزش زبان مادری متفاوت است با آموزش به زبان مادری. در این جا نویسنده این مقاله به آموزش زبان مادری اشاره داشته و به همین منظور در مقاله خود نوشته اند که بررسی میزان رعایت حقوق اقلیت های ساکن در ایران در خصوص متکلمان به زبان عربی موضوعیت چندانی نخواهد داشت. ولی به نظر بنده هر شخصی حق آموزش به زبان مادری خود را نیز دارد. و اقلیت زبانی عرب نیز حق دارند به زبان خود تحصیل نمایند. یعنی آموزش و تحصیل آنها به زبان عربی باشد. در نتیجه اینکه هم آموزش زبان مادری از حقوق افراد می باشد و هم آموزش به زبان مادری، و کسی نمی تواند به بهانه های سیاسی این حق مسلم را از افراد جامعه سلب کند.
 
بخش دوم:زبان مادری در نظام حقوق ایران
در اصل۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که اعلام می دارد:« زبان و خط رسمی مشترک ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید به این زبان و خط باشد. ولی استفاده از زبان های قومی و محلی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها، در کنار زبان فارسی آزاد است.» در این اصل از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که مستقیماٌ اشاره می کند به استفاده از زبان اقلیتها در مطبوعات و رسانه های گروهی و همچنین تدریس ادبیات آنها، پس با این اصل قانون اساسی، احترام به زبان مادری افراد جامعه انسانی در حقوق ایران ذکر شده است، با توجه به اینکه قانون اساسی بر دیگر قوانین ایران برتر است، بهتر است مسئولان جمهوری اسلامی ایران تمهیدات لازم را نسبت به این اصل از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اعمال نمایند، و زمینه های لازم را فراهم نمایند، تا هر کودک ایرانی بتواند به زبان مادری خود تحصیل نماید ، و تدریس ادبیات اقلیتها، به زبان مادری آنها در مدارس فراهم شود. ولی این اصل نیز در حقوق ایران جای نقد و بررسی دارد. چرا زبان رسمی وملی فقط باید زبان فارسی باشد؟! بر اساس تاریخ ایران چون حکومت قبلی یعنی حکومت پهلوی به دلیل فارس زبان بودن، زبان فارسی را زبان رسمی اعلام کرده بود و این بر اساس سیاست یکسان سازی فرهنگی حکوموت پهلوی بود و بر اساس تبعیض و نقض حقوق بشر صورت گرفته بود. حکومت پهلوی هیچ حقوقی برای اقلیت ها در نظر نگرفته بود ولی اساس جمهوری اسلامی ایران بر اساس منع تبعیض و برابری می باشد و لی در این اصل اثری از برابری مشاهده نمی شود و با اتخاذ سیاست تک زبانی زبان فارسی به عنوان زبان رسمی انتخاب شده است. دکتر محمد هاشمی در رابطه با خط و زبان مردم ایران اینچنین اعلام می دارد زبان بارزترین عامل شناخت، یک ملت در مقابل ملل دیگر است. احساسات و اندیشه های مشترک و روابط عمیق و ناگسستنی یک ملت از زبان متبلور می شود. زبان بدون خط نیز نمی تواند از بنیان مستحکمی برخوردار باشد. زیرا بدون آن میراث های ملی، در گذشت زمان، آسیب می پذیرند و به تدریج از بین می روند. فلذا باید خط را یکی از ابزار نگهبان خصایص و تراوشات پر فضیلت یک جامعه محسوب نمود (هاشمی. ۲۱۴،۱۳۸۲) این در حالی است که اقلیت های زبانی در ایران نمی توانند به زبان مادری خود آموزش ببینند و اکثر اقلیت های زبانی قادر نیستند به زبان خود بنویسند. و بر اساس گفته دکتر هاشمی زبان بدون خط از بنیان محکمی برخوردار نیست. و این باعث می شود اقلیت های زبانی در ایران زبان مادری شان در معرض خطر نابودی قرار گیرد زیرا زمینه های پیشرفت و توسعه این زبان ها فراهم نیست.
زبان و ادبیات به عنوان میراثی ارزشمند، یکی از عناصر بارز وحدت ملی ایران به شمار می رود. زبان فارسی حلقه اتصال وحدت ملی و در سراسر ایران، زبان مشترک تمامی ایرانیان است (هاشمی. ۱۳۸۲٫ ۲۱۵٫) آیا زبان فارسی، زبان مادری دیگر قومیت ها و اقلیت ها در ایران می باشد؟! آیا زبان فارسی، زبان مادری یک کودک ترک زبان یا عرب زبان یا کرد زبان می باشد؟! پس تکلیف کودکانی که زبان مادری آن ها، زبان فارسی نمی باشد چیست؟ تقریباً در قلمرو تمامی کشورها، یک یا چند گروه اقلیت مشخص، با هویت خاص قومی، زبانی یا مذهبی، متمایز از اکثریت جامعه یافت می شود. روابط هماهنگ بین هر اقلیت با دیگر اقلیت ها و با اکثر جامعه از یک سو و ضرورت احترام متقابل به هویت هر گروه از سوی دیگر، به مثابه وزنه سنگینی است که جامعه جهانی با آن سر و کار دارد. ارضاء افکار گروهای ملی، فرهنگی و زبانی و تضمین حقوق و آزادی های افراد وابسته به یک اقلیت، مستلزم شناسایی و اعتراف به منزلت مطلق انسانی و برابری تمامی افراد، می تواند زمینه ساز توسعه ی همبستگی و مشارکت جمعی و در عین حال کاهش تیرگی روابط بین گروها و افراد می باشد. به عبارت بهتر، تفاهم بین این عوامل متعدد و متنوع می تواند آرمان ثبات و صلح را تضمین کند. (هاشمی. ۱۳۸۴٫ ۵۸۰) در این جا تناقض بین گفته های دکتر هاشمی وجود دارد چرا که در یکی از کتاب هایشان ایراد کرده اند که زبان فارسی حلقه اتصال وحدت ملی و زبان مشترک تمام ایرانیان است. و بر زبان فارسی تاکید کرده اند. در اینجا حقوق اقلیت های زبانی را نادیده گرفته اند ولی در کتاب دیگرشان که با ذکر منبع قید شده است به ارضاء افکار گروه های ملی، فرهنگی و زبانی و تضمین حقوق آن ها تاکید کرده اند! ذکر این مطلب ضروری به نظر می رسد که زبان های اقلیت در مقابل زبان فارسی قرار ندارند و می توانند همراه با زبان فارسی و در کنار زبان فارسی رشد و گسترش یابند. در مورد اصل ۱۵ قانون اساسی با توجه به صورت مشروح مذاکرات مجلس، نمایندگان بیشتر به وحدت ملی توجه کرده اند و مطلب مهم در این مذاکرات، در مورد خط و زبان اقلیت ها وجود ندارد، و در مذاکرات مربوط به مساله خط و زبان، بیشتر به زبان عربی (مذهبی) توجه شده است (صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران. ۱۳۶۴ ۵۸۵-۵۷۴)
با توجه به شیوه نگارش اصل پانزدهم قانون اساسی، نظر به اینکه زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران، فارسی اعلام شده اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید به فارسی باشد. این امر مانع از آموزش و تدریس زبان های دیگر نیست. زیرا به موجب بند اخیر اصل فوق، استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آن ها در کنار زبان فارسی در مدارس آزاد شناخته شده است. اصل فوق به لحاظ شکلی با مفاد بند ۳ ماده چهار حقوق اقلیت ها ملی، نژادی، مذهبی و زبانی مطابقت دارد. به موجب بند فوق دولت های عضو موظف شده اند تا حد ممکن ترتیباتی را اتخاذ نمایند تا اقلیت های زبانی امکان آموزش زبان مادری یا بهره مندی از آموزش به زبان مادری را  داشته باشند. این تطابق شکلی، از قیاس بند فوق با قسمت اخیر اصل پانزدهم حاصل می شود که ناظر به بهره مندی از زبان مادری برای آموزش است. زیرا بند فوق دولت را مکلف نموده امکاناتی فراهم سازد تا اقلیت های زبانی ساکن در قلمرو خود کتب درسی یا آموزش درسی را تا حد ممکن به زبان مادری و محلی دریافت کنند. و برابر اصل ۱۵ قانون اساسی تدریس ادبیات زبان های محلی و قومی در مدارس پیش بینی شده است. بنا براین دولت در مورد اصل ۱۵ مختار نیست بلکه مکلف است تا هم آموزش به زبان مادری اقلیت های زبانی را فراهم آورد و هم اینکه آموزش زبان مادری این اقلیت ها را در دستور کار آموزش و پرورش قرار دهد. آموزش زبان مادری به این معنی می باشد که فقط در حد یادگیری این زبان می باشد که شامل دستور زبان، خواندن و نوشتن به زبان مادری می باشد. در حالی که آموزش به زبان مادری به معنی استفاده و کاربرد زبان مادری در امر آموزش می باشد که همان تحصیل به زبان مادری از مقطع ابتدایی تا مقاطع عالی می باشدو مفهوم گسترده تری دارد و بهتر از آموزش زبان مادری است. زیرا آموزش به زبان مادری باعث توسعه و شکوفایی بهتر زبان مادری می باشد.
در اصل ۱۹ بیان می دارد: «مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد،‌ زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.» در این اصل از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که اشاره دارد به تساوی حقوق افراد جامعه ایران، بدون در نظر گرفتن رنگ ، نژاد و زبان، و اینکه هیچ انسانی به انسان دیگر برتری ندارد ، و شخصیت انسانی همه افراد در برابر قانون مساوی است، و هر انسانی حق دارد از زبان مادری خود در زندگی اجتماعی و فرهنگی بهره مند باشد، واینکه زبان مادری از جمله عوامل کامل کننده شخصیت انسانی می باشد، و در این اصل نیز به طور مستقیم اشاره دارد به اینکه زبان سبب امتیاز نخواهد بود، پس زبانی به زبان دیگر برتری ندارد و دولت ایران بهتر است اقدامات لازم را فراهم نماید تا همه ی زبان ها بتوانند در جامعه ایران به رشد و توسعه لازم برسند، و همه مردم ایران بتوانند آزادانه زبان مادری خود را در تمام عرصه های زندگی به کار ببرند، و این کاربرد زبان در تمام عرصه های زندگی باعث پویایی و پیشرفت زبان های مادری می باشد.
محکم ترین مبنای قانونی رعایت حقوق همه جانبه، به ویژه حقوق مدنی و اجتماعی اقلیت ها اصل نوزدهم قانون اساسی می باشد. این اصل حاوی اصول مهمی از حقوق بشر می باشد که در اسناد بین المللی از جمله منشور حقوق سازمان ملل متحد ، میثاق بین الملل حقوق مدنی و سیاسی، اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و اعلامیه حقوق اشخاص متعلق به اقلیت های ملی، قومی، دینی یا زبانی و نیز در قانون اساسی بسیاری از کشورها پیشرفته به عنوان محور حقوق دیگر شناخته شده اند.
به نظر می رسد فلسفه درج اصل نوزدهم قانون اساسی ایران علاوه بر الهام گرفتن از اسناد معتبر حقوق بشر و قوانین اساسی کشورهای پیشرفته، ریشه در نص آیات قرآنی دارد که هیچ اولویت و برتری را بر مبنای رنگ، و نژاد و جنس و غیر آن قائل نشده است و ملاک برتری را شایستگی معنوی و به بیان قران، تقوا دانسته است.
اصل فوق علاوه بر تضمین تساوی حقوق افراد جامعه، در مفهوم مستتر خود حقوق اقلیت های دیگر، شامل اقلیت های زبانی و دینی را نیز به رسمیت شناخته است. زیرا موضوعیت تبعیض در فرض وجود اقلیت های قومی، نژادی و زبانی و دینی تحقق می یابد. به عبارت دیگر عدم تصریح اقلیت های دینی و زبانی، به قرینه معنوی بوده و قانون گذار مصادیق اقلیت ها را نه به طور حصری، بلکه به طور تمثیلی ذکر کرده است.
در اصل ۲۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بیان می دارد :«حیثیت، جان، حقوق، مسکن اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند» در این اصل نیز که به حیثیت و حقوق انسانی تاکید دارد، و حق بر زبان مادری از حقوق بنیادی هر فرد است، و اینکه زبان مادری رابطه مستقیم با حیثیت و شخصیت هر فرد دارد، یعنی انسان با زبان مادری خود، بهتر می تواند به رشد و تعالی شخصیت انسانی دست یابد.و باتوجه به اینکه، به حقوق اساسی بشر و شخصیت انسانی او در اسناد بین المللی مانند منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر توصیه و تاکید شده است، و این اصل نیز حیثیت و حقوق اشخاص را مصون از تعرض می داند، پس زبان مادری هر فرد انسانی مصون از تعرض است، و همه افراد می توانند زبان مادری خود را در عرصه های مختلف زندگی به کار ببرند، ولی در قسمت آخر این اصل که بیان میدارد مگر در مواردی که قانون تجویز کند، پس به بهانه قانون می توان به حیثیت و حقوق بنیادی افراد انسانی تجاوز کرد،‌ که در این صورت حیثیت و حقوق افراد انسانی مصون از تعرض نیست، و زبان مادری هر فرد انسانی می تواند زیر سلطه ی قانون های تجویزی قرار گیرد، و قسمت آخر این اصل و مخالف با حقوق اساسی بشر است.. (جهانگیر. ۱۳۸۴٫ ۳۵)
بررسی حق بر مصونیت اقلیت ها در قالب بررسی عمومی حق بر مصونیت از تعرض و تبعیض صورت می گیرد. زیرا در جعل آن دسته از اصول قانون اساسی که ناظر بر بر حق ذکر شده هستند، از الفاظ عمومی مانند «هر کس» و «اشخاص» استفاده شده است که شمول عام دارند و تمام مردم را در بر می گیرند. اصل ۲۲ قانون اساسی، در مقام دفاع از حیثیت انسان و مصونیت وی از تعرض وارد شده است. این اصل ملهم از مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر است که شناخت حیثیت ذاتی انسان و احترام به تساوی حقوق افراد بشر را زیر بنای آزادی و اساس و عدالت دانسته و قانون را به عنوان ابزار حمایت از این حقوق معرفی نموده است. انچه در این اصل مورد نظر قانون گذار بوده اعمال قانون به طور یکسان نسبت به افراد بشر صرف نظر از تمایزات ظاهری است. با وجود تبعیض در شمول قانون نسبت به همه افراد شیرازه جامعه از هم می پاشد و احترام قانون فدای تبعیض های ناروا می شود. پس بر اساس ماده ۲۲ قانون اساسی حیثیت، جان، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند. بر اساس موضوع زبان مادری در این ماده تاکید بر حیثیت و حقوق افراد در این ماده می باشد که باید بدون تبعیض، از تعرض مصون بماند، و ممنوعیت زبان مادری اقلیت های زبانی، توسط گروه غالب، و هم چنین توهین و تحقیر زبان های مادری در جامعه می تواند ناقض این اصل از قانون اساسی باشد.
 
بخش سوم: آموزش به زبان مادری و امنیت ملی
به وجود آمدن زبان رسمی، زبان اصلی ارتباطات و زبان آموزشی همزمان به معنای منزوی شدن سایر زبان ها و گویش های محلی هم بود. جایگاه جدید زبان نوشتاری و پیشرفت علوم و آموزش هم به تنوع زبانی جامعه انسانی لطمات فراوانی زد، چرا که بخش بزرگی از زبانهای رایج دنیا فقط شفاهی بودند و یا سنت نوشتاری کمی داشتند.یکی از مهم ترین بحث های پیرامون زبان مادری رابطه آن با زبانی است که در نظام آموزشی هر کشور مورد استفاده قرار می گیرد. نظام آموزشی به خاطر گستردگی پوشش آن و نقشی که در روند فرهنگ پذیری و یادگیری زبان دارد به مهم ترین وسیله حفظ و نوسازی زبان ها تبدیل شده است. از قرن نوزدهم به این سو دو گرایش مهم در رابطه با زبان رسمی تحصیلی در نظام های آموزشی دنیا شکل گرفته است.
گرایش اول انتخاب و تحمیل یک زبان (زبان اکثریت در کشورهای چند زبانه و یا زبان استعماری در کشورهای مستعمره) به همه ساکنان کشور است. یکی از دلایل مهم این انتخاب نقشی است که سیاست های آموزشی برای زبان واحد آموزشی در شکل دادن به هویت جمعی و ملی یگانه و جلوگیری از چندپارگی و پراکندگی احتمالی در نظر می‌گیرند.برای طرفداران این نظریه به ویژه در کشورهایی که دارای تنوع زبانی و فرهنگی هستند چند زبانه شدن آموزش می تواند به تضعیف وحدت ملی و تقویت جنبش های قومی و ملی ویا گرایش های جدایی طلبانه منجر شود. از نظر تاریخی فرانسه یکی طرفداران جدی این گزینه بوده است.
گرایش دوم کشورهایی را در بر می‌گیرد که با به رسمیت شناختن تنوع زبانی اقلیت ها به آنها امکان می دهند زبان خود را در مدرسه (به عنوان زبان اصلی و یا زبان دوم) فرا گیرند. سیاست تنوع زبانی در حوزه آموزش گاه به صورت همزیستی برابر چند زبان و گاه به صورت وجود یک زبان اصلی در کنار امکان فراگیری زبان مادری برای اقلیت ها اجرا می شود. سوئیس، کانادا و بلژیک از نظر تاریخی کشورهایی هستند که تجربه آموزش همزمان و برابر چند زبان را بکار گرفته اند.
نکته ای که بسیار حائز اهمیت است سیستم آموزش کشور است که هر دو به زبان رسمی آموزش داده می شود. این سیستم بیشتر در کشورهایی که سیستم دو زبانه را قبول کردند اجرا می شود . بسیار حائز اهمیت است. در این شرایط شخص با هر زبانی که زبان مادری اش حساب می شود آموزش می بیند و در عین حال زبان رسمی دیگر را به صورت مکتوب و علمی یاد میگیرد. چون هر شخص با زبان مادری خودش بیشترین محصولات فکری را تولید می کند. با این شیوه مشکل زبان رسمی دیگر نیز حل می شود. از یک طرف شخص دو زبانه حساب می شود و در عین حال زبان مادری خود را به صورت علمی و رسمی (دولتی) یاد می گیرد. معمولا در چنین کشور هایی نمودار پیشرفت بالاست نمونه آن را می توان در کشورهای اسکاندیناوی به وضوح پیدا کنیم.(terzioğlu, 2007, 107)
تجربه بسیار جالب دیگر در این زمینه هند است که ۲۲ زبان آموزشی دارد. یکی از تازه‌ترین تجربه‌های چند زبانی مربوط به کشور اسپانیا می‌شود که از اوایل سال‌های دهه ۸۰ میلادی به این سیاست روی آورده است( http://asgharzareh.ir)
پژوهش‌های جامعه شناسی نشان می دهد که سیاست چند زبانی در آموزش اثرات مثبتی روی حفظ و گسترش فرهنگ های بومی و یا میراث فرهنگی یک کشور بر جا می‌گذارد و به جذاب تر شدن آموزش رسمی برای اقلیت ها کمک می کند.
ایران از جمله کشور هایی است که سیاست تک زبانی را برگزیده است. بررسی های آماری نشان می دهد که میزان دسترسی به آموزش در مناطق اقلیت نشین ایران به طور محسوسی کمتر از مناطقی است که به زبان فارسی صحبت می کنند. برای مثال در حالیکه در سرشماری ۱۳۸۵ نرخ باسوادی در بسیاری از استان‌های مرکزی ایران (فارسی زبان) مانند تهران، اصفهان، سمنان و یزد به حدود ۹۰ درصد می رسد، در استان سیستان و بلوچستان این شاخص از ۶۸ درصد و در کردستان از ۷۵ درصد فراتر نمی رود. www.amar.org.ir))
این تفاوت‌ها در زمینه میزان ماندگاری در نظام آموزشی و یا راهیابی به آموزش عالی بسیار گسترده تر است. مناطق روستایی و شهرهای دورافتاده استان‌های حاشیه‌ای ایران که به زبان فارسی صحبت نمی‌کنند، محروم ترین مناطق آموزشی ایران هم به شمار می‌روند. برای نمونه احتمال دسترسی به آموزش عالی برای یک دختر روستایی در سیستان و بلوچستان بطور متوسط هشت برابر کمتر از یک دختر تهرانی است.
هر چند این نابرابری ها فقط به دلیل دشواری های زبانی و وجود زبان مادری متفاوت نیست و فقر و توسعه نیافتگی نیز از عوامل اثر گذار به شمار می رود، اما همان گونه که در پژوهش های جامعه شناسی هم به خوبی می توان دید، تحمیل زبان اکثریت به عنوان عامل نوعی سلطه فرهنگی در بعد نمادین و عینی اثرات منفی فراوانی در توسعه اجتماعی و آموزشی مناطق اقلیت ها بر جا می گذارد.
سیاست‌های زبانی در آموزش ایران از ابتدای شکل گیری نظام آموزشی جدید هیچ گاه توجه به زبان‌ها و گویش های بومی را در دستور کار خود قرار نداده است. در حالی که تناقضی میان یادگیری همگانی زبان فارسی به عنوان زبان ملی و رسمی همه ایرانیان و یادگیری زبانها و گویش های محلی وجود ندارد. سیاست تک زبانی در ایران یادگار دوران حکومت پهلوی بود. حکومت پهلوی بر پایه تبعیض و نابرابری بنا شده بود. ولی اقلیت ها نیز در ایران باید از کم ترین حقوق خود بهره مند گردند. یکی از اساسی ترین حقوق، حق بر زبان مادری و تحصیل به زبان مادری می باشد. هم اکنون در مدارس ایران تلاش فراونی برای آموزش زبان عربی (زبان دینی و زبان قرآن) به عنوان زبان سوم به کار می‌رود، در حالی که حدود یک سوم دانش آموزان ایران امکان یادگیری زبان مادری خود حتی در سطح ابتدایی و پایه را هم ندارند و گاه در مدرسه باید به زبانی که نمی‌شناسند، خواندن و نوشتن را بیاموزند.سیاست تک زبانی مصداق واقعی اعمال خشونت نمادین علیه کودکانی است که نوعی تحقیر فرهنگی را زندگی می‌کنند و فرصت نمی‌یابند با اصلی‌ترین میراث فرهنگی گروه اجتماعی که به آن تعلق دارند، به گونه‌ای عمیق‌تر در چهارچوب آموزش رسمی آشنا شوند.
بسیاری از زبان‌ها و گویش‌های محلی ایران با راه یافتن به نظام آموزشی و مدارس و دانشگاه‌ها می‌توانستند حیاتی دوباره پیدا کنند و زمینه‌ای برای بازسازی و مراقبت از این میراث فرهنگی چند هزار ساله فراهم شود. این زبان‌ها و گویش‌ها فقط ابزار ساده ارتباط میان انسان‌ها نیستند، در دل هر یک از این زبان‌ها و گویش‌ها تاریخ، سنت‌ها و فرهنگ و زندگی یک منطقه و یک همبود انسانی نهفته است.
یک ملت حق دارد که نه تنها به زبان خودش حرف بزند، بلکه این حق را هم دارد که آن زبان توسط دیگران هم به رسمیت شناخته شود و در رسانه ها و نظام آموزشی هم بتواند از آن استفاده کند. به خصوص برای زبان هایی که اقلیت ها با آن صحبت می کنند و اکثرا در بسیاری از کشورهای دنیا این زبانها نه در رسانه ها و نه در نظام آموزشی و نه در فعالیت های اداری به رسمیت شناخته نمی شوند. این مسئله یک نوع محرومیت برای اقلیت هایی است که زبان شان با زبان اکثریت متفاوت است، شناخته می شود.در ایران از دیرباز زبان فارسی، زبان رسمی ما محسوب می شود. چه در سطح تولید علمی و فرهنگی و چه در سطح نظام آموزشی و چه در سطح رسانه های اصلی کشور. ولی همزمان که در ایران زبان های دیگری هم وجود دارد که توسط گروه های وسیعی از مردم صحبت می شود و خیلی از افراد این کشور زبان اول شان زبان فارسی نیست.بنابر این با توجه به اینکه این زبان ها به جز در روابط غیررسمی، اجتماعی و خانوادگی کاربردی ندارند، این موضوع یک مشکل اجتماعی برای اقلیت های زبانی محسوب می شود. و این زبان ها را در معرض نابودی قرار می دهد..
طی سالیان دراز در ایران و در همه جای دنیا شاید تصور می شد که به رسمیت شناختن زبان های مادری راه را برای تضعیف وحدت ملی باز می کند. این تصور وجود داشت که با رسمیت شناختن این زبان ها جامعه را برای تجزیه و از هم فروپاشی و تضعیف یگانگی که در سایه یک زبان ایجاد می شود، آماده کرد. اما تجربه هایی که الان در دنیا وجود دارد نشان می دهد که هیچ تناقضی بین به رسمیت شناختن زبان های مادری و وحدت و یگانگی ملی وجود ندارد.مثلا در یک کشوری مثل هند ۲۲ زبان توسط نظام آموزشی به رسمیت شناخته می شود ولی هند همچنان یک کشور واحد باقی مانده است.
به عنوان یک تجربه اخیر باید به کشور اسپانیا اشاره کنیم که بعد از سقوط فرانکو در اواخر دهه هفتاد، زبان های محلی هم در کنار زبان های اسپانیایی به رسمیت شناخته شدند و بنابر این بچه هایی که زبان مادری شان به زبان اسپانیایی نیست، مجبور نیستند که شروع نظام آموزشی خودشان را با زبان اسپانیایی آغاز کنند و به تدریج زبان اسپانیایی را هم یاد می گیرند
آموزش به زبان مادری نه «خطرناک» بلکه موجب «تقویت امنیت ملی» است. بخشی از مخالفان آموزش زبان مادری، به ‌ظاهر دغدغه مرزها و امنیت ملی دارند. اگر طرح این دغدغه را صرفا به‌عنوان یک دغدغه قلمداد کنیم، باید به سخن بسیاری از کارشناسان برجسته جامعه‌شناسی و علوم سیاسی اشاره کنیم که صراحتا آموزش زبان مادری را موجب قوام امنیت ملی و اعتلای وحدت ملی می‌دانند. افرادی چون علی یونسی، علی ربیعی، مجتبی مقصودی، حمیدرضا جلایی‌پور، عبدالله رمضان‌زاده، هاشم هدایتی، مرحوم کاظم معتمدنژاد، کاووس سیدامامی، ابراهیم حاجیانی، احمد رضایی، ستار عزیزی، مصطفی ملکیان و ده‌ها کنشگر و اندیشمند دیگر در گفت‌وگوهای متعدد صراحتا بر این باور هستند که آموزش زبان مادری نه موجب تضعیف که موجب تقویت امنیت ملی خواهد شد http://asgharzareh.ir)). فراتر از این بخشی از این کنشگران معتقد هستند تحقق این حق گروه‌های قومی و دیگر حقوق آنان، برای ثبات کشور و حفظ مرزها و حفظ امنیت ملی، یک ضرورت اساسی است. واقعیت این است که آموزش زبان مادری ربطی به وحدت ملی ندارد. تنوع زبان‌ها از لحاظ گسترش فرهنگی، وحدت ملی را تقویت و فرهنگ را غنی‌تر می‌کند.آموزش زبان‌های بومی وحدت ملی و زبان فارسی را تقویت می‌کند.
مطالعات انجام گرفته در بسیاری از کشورهای آفریقایی نشان می دهند که در جوامع نیازمند و ضعیف و در شرایطی که آموزش رسمی در میان بزرگسالان به ویژه زنان در سطح پایین قرار دارد، نیاز مبرم آموزش کودکان به زبان مادری در مدارس احساس می شود. از طرف دیگر، آموزش به یک زبان محلی یا ملی یا یک زبان بین المللی نیز مورد نیاز است. بنابراین امروزه بیشتر کودکان در سراسر جهان نیازمند یادگیری سه زبان مادری، محلی یا ملی و بین المللی در مدرسه هستند.
کسانی که نمی‌توانند از زبان مادری خود به عنوان ابزار ارتباطی در امر آموزش استفاده کنند، معمولا بعدها در زندگی با مشکلات زیادی روبرو می شوند. مثلا آن‌ها کسب موفقیت در آموزش را کاری بسی سخت می‌دانند. این بدان معناست که فرصتهای آنها برای ارتقا سطح سواد خود و ورود به دانشگاه به شدت محدود می شود و بعدها ممکن است به جای دستیابی به فرصتهای شغلی بهتر، به شغلهای کم درآمد روی بیاورند. حتی ممکن است یافتن شغلی مناسب با درآمد کافی برای آنها امری سخت به نظر رسد. این مسئله می تواند به نارضایتی آنها از جامعه و در برخی موارد، روی آوردن آنها به جنایت و بزهکاری منجر شود.هیچ مدرکی وجود ندارد گواه بر اینکه آموزش به زبان مادری، امنیت را به خطر انداخته و تخلف و تخطی از قانون محسوب می شود. بیشتر کشورهای آفریقایی اذعان می‌کنند که تنوع زبانی یک واقعیت است و وحدت ملی نیازمند به رسمیت شناختن همه زبانها و افراد متکم بدان‌ها می باشد.
تعدد زبانی در یک کشور نه تهدید است و نه مشکل بلکه نشان دهنده ثروت و دارایی آن کشور است. آنچه که اتیوپی از سال ۱۹۹۴ به بعد طی ۱۰ الی ۱۵ سال کسب کرد، نمونه بارزی از چند زبانگی در سطح بین‌المللی محسوب می شود. در اتیوپی این تنوع زبانی است که مشخصه تعیین کننده است، نه برتری یک زبان واحد یا یکسان‌سازی زبانی و تبدیل یک زبان به زبانی دیگر. از حدود ۱۰۰ سال پیش، دولت‌های روی کارآمده در اتیوپی به فکر اتخاذ سیاست تک‌زبانه کردن این کشور افتاده و زبان امحاری را به عنوان زبان اصلی در آموزش رسمی، قانون‌گذاری، بهداشت و موارد امنیتی برگزیدند. اما از سال ۱۹۹۴، این سیاست متحول شد بدین صورت که دولت، مسئولان ذی‌صلاح خود را به ۱۱ منطقه مختلف فرستاد که هر یک، وظیفه توسعه زبان‌های بومی هر منطقه و استفاده از آنها به عنوان زبان رسمی مدارس همان مناطق را بر عهده داشت. این سیاست بسیار خوب پیش رفت و هزینه های مالی کمتری در پی داشت. گروه ها با هم مشارکت همگانی داشته و موسسات زیادی به منظور چاپ کتاب و ارائه خدمات ترجمه بوجود آمدند. اگر حل مسئله زبان در کشور بسیار فقیری چون اتیوپی ممکن شده است، پس چرا نتوان آن را در کشورهای دیگر نیز ممکن ساخت؟
[۱]برای مثال اصل اول قانون اساسی سال ۱۹۵۸ کشور فرانسه اعلام می دارد «فرانسه یک کشور جمهوری غیر قابل تفکیک تابع لائیسیته (بی دینی) مردم سالار و اجتماعی است که مساوات همه شهروندان را در مقابل قانون، بدون تمایز از حیث اصالت، نژاد و یا مذهب به رسمیت می شناسد و نمام اعتقادات را محترم می داند. اداره کشور تابع نظام تفکیک قوا خواهد بود»
[۲]ایه ۱۳ سوره حجرات « ای مردم ما شما را از جنس مرد و زن آفریدیم تا یکدیگر را بشناسید و بدانید که عزیزترین شما نزد پروردگار، با تقواترین شماست»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:49:00 ب.ظ ]




«واکنش اجتماعی» یک اصطلاح جامعه شناختی است و منظور از آن سلسله اقداماتی است که دولت و قوای عمومی برای مبارزه با جرم و به طور کلی کنترل آن، اعمال می کنند. این واکنش ها در وهله‏ی اول، عبارتند از مجازات ها و اقدامات تأمینی و تربیتی. اما این راه حل ها نه تنها با موفقیت همراه نبوده بلکه شکست نیز به دنبال داشته است و همین امر باعث شد که جرم شناسان جدید به دنبال روش های دیگر برای مطالعه جرم رفته و برخورد خود با جرم را عوض نمایند و بدین ترتیب سه مسیر مطالعاتی جدید از سال های ۱۹۶۰، به عنوان مسیرهای جایگزین نظریه های قبلی، برای مطالعه جرم قد علم نمودند.[۱]

نخستین مسیر بر این پیش فرض استواراست که برای پی بردن به علل شکست نظریه های قبلی باید دید تا چه اندازه تضعیف مجازات ها یا کم رنگ کردن بعد کیفری آن ها، سبب بالا رفتن نرخ جرایم شده است؟ اعتقاد بر این است که مجازات ها باید از نظر فکری به تفکر کلاسیک، علی الخصوص بنتام رجعت نمایند، بدین نحو که باید قطعیت داشته باشد. لذا علت ارتکاب جرم در تضعیف مجازات ها نهفته است و باید به مجازات های سنتی برگردیم و آیین دادرسی کیفری نیز باید در قبال مجرمین تمهیدات شدیدتری مقرر کند.

گفتنی است که ظاهراً مسیر نخست در کشورمان دارای سبقه عملی است اما به نتایجی ختم نشده که در سطور فوق از آن بحث شده و هم اکنون به مانند سرابی می نماید. چراکه تا بحال، قوانین متعددی درباره مبارزه با قاچاق کالا به تصویب رسیده و به کرات مورد بازبینی و اصلاح قرار گرفته اند. در این خصوص قانون گذار ایرانی با درنظر گرفتن نظریه بازدارندگی مجازات و بدون توجه به علل و عوامل دیگر و بررسی جرم شناسی موضوع، صرفاً با توجه به این دیدگاه که مجازات های شدید می توانند بازدارنده باشند، همچنان مجازات مقرر شده در قانون را نسبت به قانون قبلی تشدید کرده است. این امر نه تنها توفیقی در کاهش قاچاق نداشته، بلکه به لحاظ شرایط خاص اقتصادی و سیاسی ایران، نامتناسب بودن قوانین و مقررات مربوط به قاچاق، توسعه نیافتگی مناطق مرزی کشور، فقر گسترده اقتصادی، بالا بودن سطح بیکاری، وجود قوانین سخت گیرانه برای واردات و صادرات کالاها و نیز تعدد مراکز تصمیم گیری در این خصوص، موجب شده پدیده قاچاق روز به روز گشترده تر شود.[۲]

دومین مسیر، ناظر به استفاده از روش های پیشنهادی روانشناسی و به ویژه روانشناسی رفتاری به جای روش های کاربردی اصلاح مجرمین است. مسیر سوم که مبتنی است بر کنار گذاشتن شخصیت بزهکار و مکانیسم گذار از اندیشه به عمل مجرمانه.
لب لباب همین نظریه ها را می توان در خصوص مقوله قاچاق مشروبات الکلی در ایران دید. بدین توضیح که قاچاق مشروبات الکلی از ریسک پایینی برخوردار است. به طوری که احتمال موفقیت قاچاقچیان مشروب بین ۹۰ تا ۹۵ درصد است. یکی از علل پایین بودن ریسک این جرم، ناهماهنگی و عدم وحدت رویه در کنترل آن است. در مرزهای غربی هماهنگی چندانی میان نیروی انتظامی به عنوان مرزبان و سایر نیروهای مسلح وجود ندارد.[۳]
مدیران در واقع باید مقوله هماهنگی را سرلوحه کار خود قرار دهند چراکه هماهنگی به عنوان یکی از اصول مدیریت همواره مورد توجه مدیران بوده و هست. هماهنگی در مدیریت، کار کنترل و نظارت را تسهیل می کند.

الف: نظریه برچسب زنی

دامینگ لی مرت، در کتاب خود تحت عنوان «آسیب شناسی اجتماعی» معتقد است که عده ای از مرتکبین جرم، به لحاظ برخورد نهادهای مسئول اداره و مبارزه علیه جرم پس از تحمل مجازات دوباره، به دنیای جرم باز می گردند. بیکر[۴]، یکی دیگر از جامعه شناسان در همین راستا بیان می کند که نباید جرم را در عملی که فرد مرتکب شده است جستجو کرد بلکه باید دید طی چه فرآیندی، عملی که زمانی مشروع بوده، نامشروع تلقی شده و چرا برخی مشمول برچسب مجرمانه قرار گرفته و برخی از آن فرار کرده اند؟ بیکر نتیجه می‏گیرد که جرم نتیجه قانونگذاری و اجرای قانون است. نظریه وی بر نظریات کلاسیک نقد وارد کرده و بیان می کند که این نظریات در راستای کشف علل جرم صرفاً به شخص مجرم یا عوامل بیرونی مؤثر در ارتکاب جرم می پردازند. درحالی که، عملکرد مجریان قانون باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد زیرا، در فرآیند کیفر موجب می شوند عده ای دستگیر شده، برچسب مجرمانه بگیرند و عده ای دیگر از آن فرار کنند.
به عنوان مثال، در کشورمان بخش عمومی شامل نهادهای دولتی، مناطق آزاد تجاری به دلیل نقش نمایشگاهی و حتی تبلیغاتی خود موجل جلب بیکاران به این مناطق شده اند که این مدعی نه تنها در مرزهای کردستان بلکه در همه نقاط مرزی کشورمان صدق می کند و تنها کالاها و محصولات وارداتی با هم متفاوت است.
 

گفتار پنجم:نظریات ترکیبی جرم

منظور از نظریات ترکیبی آن دسته از مکاتب و تحولات فکری است که فقط و فقط بر عوامل زیستی یا روانی یا اجتماعی بر وقوع جرم تأکید نمی کنند بلکه بر این باورند که مجموعه ای از این عوامل دست به دست هم داده و در حوزه وقوع رفتار مجرمانه تأثیرگذار هستند.

الف: نظریه اتریشی-آلمانی یا مکتب گراتز-لنتز

این مکتب از جمله مکاتب سنتزی است یعنی از آن دسته مکاتبی است که ترکیبی از سایر نظریات فردی است. این مکتب معتقد است که جرم ناشی از ائتلاف دو رشته عوامل فردی و اجتماعی است که تأثیر خود را در لحظه ارتکاب جرم نشان می دهد. این دیدگاه، طبقه بندی سه گانه ای از مجرمین ارائه می کند که عبارتست از: نامتعادلان روانی، مجرمین اتفاقی و مجرمین به عادت.

ب: مکاتب علت شناختی

مکاتب علت شناسی جدید که به سال های ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۰ اختصاص دارد، دارای دو عامل مشترک است: نخست اهمیت یافتن عامل روان شناختی، بدین معنی که در این نظریات رفتار مجرمانه به سایر رفتارهای مشروع انسان تشبیه می شود. طبق این دیدگاه رفتارهای انسان اعم از مشروع یا نامشروع دارای محرک های روانی هستند که در روان فرد تحول ایجاد می کنند و روان به عنوان فاکتور همه جرایم تلقی می گردد. عامل دیگر، عامل فرهنگی است که در بطن آن عامل اجتماعی و زیستی نهفته است. مکاتب علت شناسی جدید بر محورهای چهارگانه ای مبتنی هستند که «عامل روانی» وجه اشتراک آن ها را تشکیل می دهد.
لذا در علت شناسی جدید، جرم تلفیقی از عامل روانی و عامل فرهنگی است و در بطن عامل فرهنگی عامل اجتماعی و زیستی نهفته است.
با تأمل در بزه قاچاق مشروبات الکلی در کردستان از یک سو و با عنایت به عناصر و ارزش های فرهنگی مردم این ناحیه به ویژه سبک زندگی مرفه ایشان از سوی دیگر، به نظر می رسد که نمی توان از بعد ضعف مقوله ی فرهنگی این ناحیه نظریه مورد نظر را مورد عمل قرار داد. با این وجود، مردم این ناحیه به دلیل نفوذ جنبش های ضد انقلاب با گرایش مارکسیستی، تا حدودی از فرهنگ اسلامی دور شده و به مفاهیم و نحله های ماتریالیستی گراییده اند. همین امر قباحت قاچاق مشروبات الکلی را تحت‏الشعاع قرار داده و به همین علت می توان تحت عنوان تهاجم فرهنگی غرب از آن نام برد. لذا، آموزش و تبلیغ از طریق رسانه ها با هدف تقویت فرهنگ ایرانی اسلامی، تیزرهای تبلیغاتی، بهره گرفتن از علمای مذهبی این مناطق و تشریح و تنویر افکار مردم در خصوص مضرات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در جامعه، از جمله مواردی است که از بعد فرهنگی قابل ملاحظه می باشد.
به عنوان یک قاعده کلی می توان گفت که تغییرات ارزشی در زمینه پایبندی های اعتقادی و مذهبی در اغلب جوامع فراگیر است. از یک طرف میزان تمایل مردم به ارزش های اخلاقی و مذهبی کاهش و از طرف دیگر، تمایل آن ها به مادیات فزونی یافته است. ماکس وبر معتقد است که «هر چه که در یک جامعه ارزش های مادی بیشتر گسترش یابند میزان پایبندی های مذهبی-اعتقادی مردم کاهش می یابد».[۵]
گفتنی است که به باور برخی که پربیراه هم نیست، «قاچاق مشروبات الکلی در راستای تهاجم فرهنگی و با اغراض سیاسی و فرهنگی و در مرحله بعدی کسب منفعت زیاد و ضربه زدن به اقتصاد کشور صورت می گیرد».[۶]مطابق با نظریه‏ی «دسیسه بیگانه»[۷]، برنامه ریزان و سردمداران استکبار جهانی تنها مسائل اقتصادی و سود و تجارت پرفایده را هدف خود قرار نداده اند،بلکه ایجاد بحران وتنش و ناامنی و بی عدالتی و ناکارآمد کردن نظام جمهوری اسلامی را یکی از مهم ترین برنامه های خود نیز قرار داده اند.[۸]

 

هیچ یک از این نظریات حاکم بر مطالعات جامعه شناختی در مورد بزهکاری، به درک رفتار بزهکارانه به عنوان عمل تعمدی و حساب شده چندان بهایی نمی دهد. هریک از این نظریه ها بیشتر به در نظر گرفتن بزهکاری به عنوان «واکنش» گرایش دارند تا به عنوان «کنش». به دیگر سخن، به بزهکاری به مثابه نتیجه تأثیرات خارجی و نه رفتاری که افراد فعالانه بدان می پردازند تا منافع معینی کسب کنند، یا از آن روی که موقعیتی موقتی مشاهده می کنند که می توانند از آن بهره مند شوند، نگاه می شود. اخیراً، کوششی برای کاربرد تعبیر انتخاب عقلانی برای تحلیل اعمال بزهکارانه به عمل آمده است. این نظریه فرض می کند که افراد تنها به سوی فعالیت های بزهکارانه رانده نمی شوند، بلکه فعالانه دست زدن به این اعمال را انتخاب می کنند. آن ها صرفاً فکر می کنند که این کار ارزش خطر کردن را دارد. افرادی که «ذهنیت بزهکارانه» دارند کسانی هستند که با آگاهی از خطر گرفتار شدن، تصور می کنند از موقعیت هایی که قانون را نقض می کنند، می توانند مزایایی کسب کنند. تحقیقات نشان می دهد که بسیاری از اعمال بزهکارانه مخصوصاً در زمینه انواع کوچکتر جرم، تصمیمات موقعیتی هستند. فرصتی حاصل می شود و استفاده از آن بهتر از چشم پوشی از آن است.
مع الوصف، نظریه های جامعه شناختی از یک جهت واجد اهمیت هستند و آن این که بر عنصر مهمی در وقوع رفتار بزهکارانه تأکید می کنند و آن نیز زمینه های اجتماعی از قبیل یادگیری اجتماعی و موقعیت های اجتماعی است که افراد خود را در میان آن می یابند.
[۱]همان منبع، ص ۱۹۳٫
[۲]بهرامی، محسن و قاسمی، بهروز، آسیب شناسی قاچاق کالا در ایران، تهران: انتشارات فارابی، چاپ اول، ۱۳۸۵، ص ۱۹٫
[۳]تصدیقی، محمدعلی و تصدیقی، فروغ، «مؤلفه های امنیت اجتماعی و مبارزه با قاچاق کالا در مناطق مرزی جنوب»، فصلنامه علمی-تخصصی پلیس بوشهر، سال اول، شماره اول، تابستان ۱۳۸۹، ص ۷۰٫
[۴] Becker
[۵]فروند، ژولین، جامعه شناسی ماکس وبر، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، نشر توتیا، ۱۳۸۳، ص ۱۹۲٫
[۶]چاووشی، حمید، «پدیده قاچاق از منظر حقوق کیفری»، ماهنامه دادرسی، شماره ۲۹، سال پنجم، آذر و دی ۱۳۸۰، ص ۷۴٫
[۷]برای مطالعه بیشتر در خصوص این نظریه ر.ک:
مگوایر، مایک، منبع پیشین، ص ۱۲۰۹-۱۲۰۶٫
[۸]همان منبع.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:49:00 ب.ظ ]




رابطه ی تغذیه و خلق و خو از جمله موضوع های جذاب و پیچیده ی علم تغذیه است که تا کنون کمتر مورد بحث و ارزیابی قرار گرفته است.درآ‌غاز سخن شاید بهتر باشد تعریفی از خلق و خو ارائه دهیم.خلق عبارت است ازهیجانی مستمرکه به طورذهنی احساس می شودونمونه های آ‌ن شامل افسردگی،اضطراب و خشم است.مطالعات نشان می دهند که خلق و انتخاب غذا اثرات متقابلی بر هم دارند.از سوی دیگر تغییر خلق ممکن است نتیجه ی انتخاب غذا باشد. (تبیان)
 
اخیرا،شواهدی وجود دارد که نشان دهنده نقش روزافزون غذاوتغذیه در وضعیت عاطفی ماست.شواهد نشان می دهد که ممکن است مواد غذایی نقش مهمی در پیشگیری،پیشرفت و مدیریت از مشکلات روحی و روانی از جمله،افسردگی و اضطراب داشته باشد.غذایی که می خوریم،نقش مهمی در سلامت جسمی و روحی ما  دارد.رژیم غذایی بر سلامت جسمی ما و سلامت جسمی ما به نوبه خود می تواند بر روی وضعیت  عاطفی ما تاثیر بگذارد. (www.diet.com)
عوامل بسیاری در ایجاد جرم نقش ایفا می کنند.ما در این پایان نامه سعی کردیم که نقش تغذیه را کلیدی تر بررسی کنیم.گاهی همین تغذیه نامناسب خود ممکن است باعث اختلالات خلقی شود و این بد خلقی ها فردرا به سمت جرم سوق دهد.نکته ی مهم وحائزاهمیت این است که اختلالات خلقی مانند افسردگی ،اضطراب و پرخاشگری ممکن است ناشی از نحوه ی تغذیه افراد باشد یا این که اگر از عوامل دیگری باشد تغذیه آن را تشدید کند یا ازآن بکاهد.رابطه تغذیه و خلق‌وخو یک رابطه مستقیم است.اگر بدن از نظر شیمیایی و ترکیبات طبیعی خود متعادل باشد،خلق و رفتار فرد هم متعادل می‌شود.غذا خوردن صرف ‌نظر از تأمین نیازهای بدن،جنبه روانی هم دارد.برای تمام افراد،غذا خوردن یک لذت روانی است.غذا را تنها جهت اینکه گرسنگی را برطرف کنیم یا انرژی مورد نیاز بدن را تأمین کرده باشیم،نمی‌خوریم.تغییر برنامه غذایی و تهی شدن سلول‌ها از مواد غذایی و معدنی مورد نیاز بدن،آثار جانبی خطرناکی دارد که خود را از طریق تغییرات فیزیولوژیکی و خُلقی نشان می‌دهد. (www.nojanserver.com)
پایان نامه
ارتباط مواد غذایی با حالات روحی و روانی،یکی از موضوعاتی است که در طی زندگی روزمره برای هر کدام از ما به طور تجربی به اثبات رسیده است.آیا احساس افسردگی و اضطراب می کنید؟آیا از اینکه برخی اوقات بسیار تند مزاج و زود رنج می گردید،ناراحتید؟شاید اکنون،زمان آن فرا رسیده باشد که نگاهی به نوشیدنی ها و غذاهای مصرفی تان بیندازید تا دریابید که آیا آن ها اثرات مخربی در حالات روحی و روانی شما دارند و یا خیر؟بنابر گفته متخصصین تغذیه،غذاهایی که می خورید می توانند موجب بهتر یا بدتر شدن احساس شما در کوتاه مدت یا دراز مدت گردند.ثابت نگه داشتن سطح قند خون،یک عامل بسیار مهم مرتبط با غذا می باشد که به شما کمک می کند تا احساس بهتری داشته باشید و پر انرژی تر باشید.اگر سطح قند خونتان به خوبی کنترل نگردد،مثلا با خوردن مقادیر زیادی شکر و شیرینی بالا برود و دچار نوسانات متعدد در هنگام شبانه روز شود،این احتمال بیشتر خواهد بود که احساس نامطلوبی از خود داشته باشید.مطالعات نشان داده اند که سلامت جسم،به بهبود حالات روحی شما کمک خواهد کرد،مثلا برخی مواد مغذی مهم که در برخی غذاهای خاص وجود دارند،می توانند سطح هورمون های ارتقادهنده روحیه ی خوب را افزایش دهند.همان طور که برخی غذاها به شما کمک می کنند تا احساس بهتری داشته باشید،برخی دیگر از غذاها هم می توانند باعث ایجاد احساس نامطلوب در شما بشوند. (تبیان)

وقت هایی که افسرده و غمگین هستید،هوس خوردن چه غذایی می کنید؟بعضی ها این جور مواقع اشتهایشان کور می شود،بعضی ها هم برعکس به بهانه اضطراب و افسردگی حسابی از خجالت شکمشان در می آیند.آیا خوراکی ها می توانند روی حالات روانی آدم ها تأثیر بگذارند؟اگر جواب مثبت است،کسانی که از افسردگی رنج می برند با رعایت کدام رژیم غذایی می توانند شدت آن را کاهش دهند؟واقعیت این است که موادغذایی روی خلق و خوی افراد تأثیر مشخص و ثابت شده ای دارند.با تغییر سبک زندگی امروزین،ذایقه ی افراد هم تغییر کرده و بیشتر به سمت غذاهای آسان و در دسترس و مواد غذایی فرآوری شده متمایل شده است.فعالیت و تحرک بدنی مردم شهرنشین هم به حداقل رسیده و بدخوری و پر خوری نه تنها تغییراتی در اندام افراد به وجود آورده بلکه با گسترده شدن گرسنگی های پنهانی ناشی از عدم دسترسی به ریزمغذی های مختلف،تغییرات چشمگیری در خلق و خوی افراد به وجود آمده است.استرس،اضطراب،افسردگی،پرخاشگری و میل به تهاجم و تخریب در کودکان و بزرگسالان نتیجه عدم تعادل در ترکیبات مواد غذایی مصرفی است. گرایش افراد به مصرف مواد قندی هم از عوارض همین سبک زندگی غلط است که به ایجاد حالت های افسردگی دامن میزند.گرایش به مصرف کربوهیدرات های تصفیه شده درقالب انواع شکلات،شیرینی،بستنی و نوشابه ها موجب تحریک هرچه بیشتر پانکراس و ترشح سریع انسولین می شود.این هورمون مهم باعث هدایت قند و مولکول های انرژی زای دیگر به داخل سلول ها و افت قندخون و فشارخون می شود.
در نتیجه شخص دچار بی حوصلگی و کم طاقتی شده و میل و هوس بیشتری به دریافت مواد قندی پیدا می کند.از طرف دیگر در صورت عدم دریافت میان وعده و طولانی شدن فاصله وعده های غذایی به خصوص در کودکان که ذخایر گلیکوژنی کمتری دارند،این افت سریع تر اتفاق می افتد.
بیماری روحی،بیماری‌ نیست که به‌طور ناگهانی بروز کند،بلکه در اثر یک رشته علل پیش می‌آید.بعضی از دلایل بروز بیماری‌های روانی صرفاً به تغذیه مربوط می‌شوند،بنابراین می‌توان با تغییر شیوه‌ی رژیم غذایی،آن را برطرف ساخت.از مدت‌ها پیش ثابت شده است که کمبود ویتامین‌های گروه ب می‌تواند یک نوع جنون ایجاد کند.تحقیقات نشان می‌دهد کسانی که تحت رژیم‌های غذایی فاقد ویتامین‌های گروه ب قرار گرفته‌اند،به شدید،عصبانیت،فشار های عصبی و  مبتلا شده‌اند.این آزمایش‌ها به صراحت ثابت می‌کند که کمبود ویتامین‌های ب می‌تواند یکی از علل اصلی اختلالات روانی باشد. (تبیان)
به طور مسلم همان طوری که غذاها اگر حساب نشده خورده شوند باعث بیماری جسم انسان می گردند می توانند در حالات درون انسان نیز اثر بگذارند و باعث افسردگی،اضطراب،زود رنجی،تند خویی،خشم و غضب انسان شوند.بنابراین بایستی از این زاویه نیز غذاها را مورد بررسی قرار داد.هر کس در برابر حالات روحی خود باید غذایی را انتخاب کند که مناسب حالش باشد.چیزی نخورد که در او آن چنان را،آن چنان تر کند.شناخت غذاها از این نظر نیز اهمیت فراوان دارد و جا دارد که برای انتخاب و نوع غذایی که می خوریم دقت کافی صرف کنیم وغذارابه خوبی بشناسیم وازاهمیت درمانی یابیماری آن آگاه باشیم. (فروزین،۱۳۷۸،۱۱)

پایان نامه ها

وضع روحی و مغزی ارتباط زیادی با نوع غذایی که ما می خوریم دارد.کمبود ویتامین ها می تواند باعث تغییرات شیمیایی سلول های مغزی شود و چنانچه این نوع غذا خوردن ادامه یابد افسردگی،اضطراب و  پرخاشگری ایجاد می شود.بسیاری از متخصصین علوم تغذیه معتقدند که سه دسته از ناراحتی ها با نوع غذای انسان ارتباط دارد که عبارتند از۱)افسردگی ها،۲)اضطراب ها و۳)پرخاشگری ها.در حالی که هنوز بسیاری از افراد معتقدند که این حالات فقط در شرایط نامساعد خارجی ایجاد می شود و غذاها در ایجاد آن ها نقش ندارند.ما هم معتقدیم که شرایط خارجی هم می توانند اثرات نامساعد و نا خوشایندی روی مغز ما بگذارند. هستند بسیاری از افراد که کوچکترین مشکلی در زندگی خود ندارند ولی گاهی با خوردن بعضی از غذاها بدون آن که خودشان علتش را بدانند دچار اضطراب،افسردگی و پرخاشگری می شوند. (فروزین،۱۳۷۸،۲۹)
 
اگر به شما بگویند که نوع تغذیه با سلامت روان شما نسبت مستقیم دارد،باور می‌کنید؟شاید در نگاه اول این دو موضوع هیچ ارتباطی با هم نداشته باشند اما بسیاری از کارشناسان بر این باورند،اعمال برخی تغییرات در رژیم غذایی طی۵۰سال گذشته،نقش مهمی در افزایش بیماری‌های روانی داشته است.امروزه ثابت شده است که تغذیه،تاثیر بسیار مهمی بر اعصاب و روان انسان دارد.تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که گرایش مردم به مصرف غذاهای حاوی قندوچربی بیشترواجتناب ازمصرف موادغذایی تازه به افسردگی،اضطراب و پرخاشگری منجر می‌شود.اکثر روان پزشکان بر این باورند که نمی توان نقش تغذیه بر سلامت اعصاب و روان را نادیده گرفت.
 
ریشه ی بسیاری از ناراحتی های عصبی و روانی را باید در نوع تغذیه ای که به عمل می آوریم جست و جو کرد.بین این دو رابطه مستقیمی وجود دارد.سلامت روان هر انسانی بستگی مستقیمی با غذایی که می خورد و مقدار آن دارد و این دو از یکدیگر جدا نیستند. (واتسن،۱۳۷۱،۱۵)

کارشناسان تغذیه اعتقاد دارند آنچه که مردم می‌خورند و می‌آشامند،به ‌صورت مستقیم،و در شرایط زمانی و مکانی به‌ صورت غیرمستقیم،در کاهش یا افزایش فشارهای روانی فرد موثر است.متخصصان علم تغذیه با صراحت اعلام می‌کنند،هنگام فشار روانی وعده‌های غذایی را حذف نکنید،حتی در صورت امکان به جای سه وعده،پنج وعده غذای کم حجم میل کنید.افراد بایددر برنامه غذائی خوداز انواع ویتامین‌ها و مواد معدنی استفاده کنند،زیرا کمبود ویتامین و مواد معدنی می‌تواند موجب افسردگی و اضطراب شود.متخصصان تغذیه معتقدند مصرف کافئین باید کم شود،‌این در حالی است که اغلب مردم کافئین را به عنوان عامل افزایش انرژی مصرف می‌کنند،حال آن که این یک حس کاذب از انرژی است .
 
امروزه ثابت شده است که تغذیه،تاثیر بسیار مهمی بر اعصاب و روان انسان دارد.اثرات متقابل جسم و روان بر یکدیگر،امری است که امروزه به طور کامل به اثبات رسیده است و اگر ادعا کنیم عواملی که بر سلامت جسم تاثیر می گذارنددر حفظ سلامت روان نیز اثرات مهم وقابل توجهی دارند سخنی به گزاف نگفته ایم.تغذیه یکی از عوامل موثر در سلامت جسم است و به همان نسبت نیز در سلامت اعصاب و روان اثرات قابل توجهی دارد.تغذیه ی ناکافی و نا مناسب می تواند اثرات نا مطلوبی بر اعصاب و روان انسان به جاگذارد و حتی موجب افسردگی شدید و اختلالات عصبی جدی شود.از طرف دیگر اعصاب و روان نیز اثرات بسیار مهم و قابل توجهی بر تغذیه انسان دارد و عوارض عصبی و روانی می تواند موجب اختلالات تغذیه ای شده و به سلامت انسان لطمات فراوانی وارد سازد.
اینک اثرات متقابل تغذیه و اعصاب و روان را به طور خلاصه بررسی می کنیم.۱)کربوهیدرات ها یا مواد قندی_نشاسته ای:سلول های عصبی انرژی مورد نیاز خود را صرفا از گلوکز تامین می کنند.گلوکز فرم ساده کربوهیدرات است که قابل جذب در دستگاه گوارش می باشد.مواد قندی_نشاسته ای برای این که جذب شوند باید به فرم قند ساده یعنی گلوکز تبدیل شوند.چنان چه در برنامه غذایی روزانه کمبود کربوهیدرات وجود داشته باشد انرژی به مقدار کافی به سلول های عصبی نمی رسد،در نتیجه سلول های عصبی دچار کمبود انرژی شده و نمی توانند کار خود را به خوبی انجام دهند که این امر موجب بروز ناراحتی های عصبی خواهد شد.هم چنین محدودیت شدید کربوهیدرات به مدت طولانی باعث پایین آمدن قند خون می شود که به این حالت هیپوگلیسمی می گویند و عوارض آن عبارتند از :اضطراب و سایر عوارض عصبی،۲)مواد پروتئینی :کمبود پروتئین در برنامه غذایی روزانه موجب بروز عوارض عصبی ناشی از این کمبود می شود،۳)ویتامین ها :ویتامین های گروه ب و ویتامین ث در سلامت سیستم عصبی تاثیر زیادی دارند.ویتامین هایی که در سلامت اعصاب موثرند و کمبودشان عوارض عصبی ایجاد می کند عبارتند از ویتامین های ب۱، ب۳، ب۵، ب۶و ب۱۲٫برخی از این ویتامین ها در سوخت و ساز مواد قندی _نشاسته ای موثر بوده و انرژی لازم برای سلول های عصبی را فراهم می کنند.بنابراین با کمبود آن ها انرژی لازم و کافی به سلول های عصبی نرسیده و در کار سیستم عصبی اختلال ایجاد می شود که این امر منجر به بروز ناراحتی های عصبی می شد.ویتامین ث نیز در ساخته شدن موادی موثر است که موجب انتقال پیام های عصبی از یک سلول به سلول دیگر می شوند.بنابراین کمبود آن باعث بروز ناراحتی های عصبی می شود.عوارض ناشی از کمبود ویتامین ث در موارد شدید عبارت است از اضطراب،تندخویی وافسردگی و۴)موادمعدنی:مواد معدنی نیز در سلامت و فعالیت دستگاه عصبی موثرند،موادی که در این ارتباط نقش مهمی دارند عبارتند از الف)ید.یک ماده معدنی است که در تکامل دستگاه عصبی موثر است.ب)منیزیم.در سلامت دستگاه عصبی موثر است و کمبود آن عوارض عصبی از قبیل تحریک پذیری و آشفتگی روانی ایجاد می کند.ج)آهن.کمبود آهن موجب کم خونی می شود و در این عارضه به علت آن که خون به مقدار کافی ولازم به سلول هاازجمله سلول های عصبی نمی رسدعوارض عصبی نمود می یابد.مصرف شکلات نیز تاثیر منفی بر سلامت روان بسیاری از افراد دارد به طوری که فرد با خوردن یک تکه شکلات دچار تنش عصبی می شود. (www.blogfa.com)
 
غذاو شیوه ی تغذیه یکی از عوامل مهم حفظ سلامتی در درمان و پیشگیری بیماری ها از جمله بیماری های روانی می باشد و پژوهش هایی که به ویژه در دو دهه اخیر به عمل آمده نشان دهنده و موید این موضوع است.سلامت روان ارتباط مستقیم با سلامت اعصاب فرد دارد.
رژیم غذایی یکی از عوامل مهمی است که در سلامتی انسان ها نه فقط از نظر جسمی،بلکه به صورت موثر در جنبه های روحی و روانی نقش حیاتی دارد.دستگاه پیچیده عصبی مسئول جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات از محیط خارجی و داخلی بدن،ذخیره تجربه ها و تنظیم سیستم بدن است.همه ی بخش های بدن را به هم ارتباط می دهد وهر عمل آگاهانه وغیر آگاهانه درداخل بدن رالحظه به لحظه کنترل می کند.اعمال غیرارادی مانند گردش خون وعمل هضم و جذب تا افکار و احساسات و ادراک حسی و آنچه شخص احساس می کند یا انجام می دهد.تحقیقات علمی نشان می دهدکه تغذیه خوب برای رشد مناسب و عملکرد صحیح دستگاه عصبی ضروری است.مشاهده شده که استفاده به جا وصحیح مواد غذایی در تسکین بعضی از اختلالات دستگاه عصبی موثر بوده و باعث آرامش روحی می گردد. (اورسل،۱،۱۳۸۱)
 
خوردن بعضی از مواد غذایی و یا عدم مصرف کافی آن نیز شخص را دچار بیماری می کند.بین غذایی که مصرف می کنیم و کمبودهای ناشی از آن و نابه سامانی های روانی و عصبی رابطه وجود دارد. کمبود یا افزایش بعضی از مواد غذایی در بدن واکنش های روانی و هیجانات عصبی را در پی دارد.ما باید این اصل را که تعدادی از واکنش های روانی و اختلالات عصبی ما از کیفیت و کمیت غذایی که می خوریم ،سرچشمه می گیرد بپذیریم.تغذیه می تواند عاملی موثر و مهم در از بین بردن ناراحتی های عصبی و گامی موثر در جلوگیری از نابه سامانی های روانی بردارد.شاید هرگز نشود تصور کرد که غذا تا این حد در شخصیت و واکنش های عصبی و روانی اثر داشته باشد. (واتسن،۱۳۷۱،۹۷)
 
ما از بررسی عقاید گروهی از متخصصان تغذیه به این نتیجه رسیده ایم که بین روان و تغذیه جسمانی رابطه مستقیم و نزدیکی وجود دارد و به طور کلی غذایی را که ما می خوریم پس از یک سلسله فعل و انفعال لازم به مواد انرژی زا مبدل می شود و این مواد انرژی زا هستند که در واقع سرنوشت مغز و چگونگی انجام وظایف و واکنش های آن را تعیین می کنند. (واتسن،۱۳۷۱،۳۲)
به طور قطع ثابت شده که غذاها در حالات روحی ما تاثیر فراوان دارند و هرکس باید وضع روحی خود را بشناسد و با اطلاع از همان وضع،غذای مورد علاقه خود را انتخاب کند.این مطلب صحیح نیست که انسان هر غذایی راکه دوست دارد بخورد بلکه بایستی غذایی بخورد که برای سلامت جسم و آرامش روح و روان او مفید باشد و باعث تغییراتی در ساختمان جسمانی و فکری او نشود. (فروزین،۱۳۷۸،۱۳۹)
 
اختلالات روحی و روانی هم چون افسردگی،اضطراب و پرخاشگری اختلالات پیچیده ای هستند که در درجات مختلف در افراد بروز می کنند.تغذیه می تواند نقش موثری در حفظ سلامت روان و کنترل و پیشگیری از بروز علائم عصبی داشته باشد.مطالعات نشان داده است که افرادی که رژیم غذایی نامناسب و ضعیف دارند بیشتر به افسردگی و اضطراب مبتلا می شوند چراکه تغذیه مناسب می تواند حا می مغز در کنترل و مدیریت شرایط استرس باشد.سیستم عصبی متاثر ازبالا یا پایین رفتن میزان قند خون و نیز میزان دریافت ویتامین ها،مواد معدنی و اسیدهای چرب ضروری از طریق غذا است.رژیم غذایی که بتواند جزئی ترین نیاز بدن را فراهم آورد،می تواندتضمین کننده سلامت روان باشد.برای حفظ سلامت روان۱)از مصرف الکل اجتناب شود،۲) مصرف قهوه،چای پررنگ و کولا محدود گردد چرا که این مواد منابع کافئین هستند که محرک اعصاب اند،لذاعلائم افسردگی واسترس راتشدید می نمایند،۳)مصرف قندهای ساده مثل قند و شکر و شیرینی به تشدید استرس کمک می کند،۴)سیستم عصبی به افت قند خون بسیار حساس است،زیرا سلولهای مغزی برای فعالیت خود احتیاج مبرم و مداوم به گلوکز دارند و ازطرفی هم نمی توانند قندرا برای استفاده خود ذخیره کنند،به این خاطر گرسنگی های طولانی مدت و افت قند خون در تشدید حالات عصبی موثر است،۵)مطالعات نشان داده است که اسید های چرب غیر اشباع(امگا۳ و امگا۶)در افراد دارای اختلالات روحی،بسیار کمک کننده است و باعث کاهش افسردگی می شود،۶)مصرف زیاد فست فودها به تشدید اختلالات روحی منجر می شود،۷) تریپتوفان،اسید آمینه ای است که در تولید سروتونین نقش دارد.کاهش سطح سروتونین در بدن منجر به بروز افسردگی می شود.قرار دادن پروتئین در رژیم غذایی باعث افزایش سطح تیریپتوفان خون می شود که این ماده نیز نهایتاً تبدیل به سروتونین می شود و۸)ویتامین ها ومواد معدنی نیز در فعالیت های عصبی بدن مؤثر اند.
 
 
 
 
 
 
 
 
 

بخش اول: افـسردگی[۱]
افسردگی یکی از شایع ترین بیماری های عصر ماست که آن را به سرماخوردگی روانی هم تشبیه کرده اند.اختلالات روانی و رفتاری اختلالات شایعی هستند که ۲۵درصد افراد در طول زندگی به آن ها دچار می شوند.علائمی هم چون بی علاقگی به همه چیز و گاه همه کس،اقدام به خودکشی،دیگر کشی،دیوانگی،شیدایی و رفتار اجتماعی نامناسب.اختلالات روانی ناشی از عوامل‌ اجتماعی،عوامل روانی،مصرف الکل،نیکوتین،مواد مخدر ونوع تغذیه فرد است.افراد افسرده الکل،نیکوتین و داروهای تغییر دهنده خلق را به عنوان راهی برای کاهش افسردگی استفاده می‌کنند امادر واقع استفاده از این مواد می‌تواند با افسردگی و اختلال اضطرابی بیشتری همراه باشد.‌شواهد نشان می دهند که اختلال در ترکیبات شیمیایی مغز یک عامل مهم در اختلالات افسردگی به شمار می رود.یکی از مهم ترین عواملی که باعث به هم خوردن این ترکیبات شیمیایی در مغز می شود نوع تغدیه فرد است.به عنوان مثال افرادی که دچار بیماری افسردگی هستند،معمولاً در ترکیبات شیمیایی مغز آنها، بی نظمی پیدا می شود.از متداول ترین درمان ها جهت بیماری افسردگی،دو روش دارو درمانی و روان درمانی هستند،که بیشترین نتیجه را نیز به همراه دارند.هم چنین خودداری از مصرف الکل ویک رژیم غذایی متعادل و مناسب نیز تاثیر به سزایی دارد.‌ (www.blogsky.com)
ارتکاب جرم می تواند ناشی از افسردگی فرد مجرم باشد.یعنی افسردگی عامل برانگیزاننده جرم باشد.یکی از بیشترین ارتباطات میان افسردگی و جرم زمانی است که باور عمیق فرد نسبت به بی اصل بودن زندگی چنان اورا ناامید کند که قبل از انتحار(خویشتن را کشتن )فرزندان و دیگر اعضای خانواده خود را به قتل برساند.وجود وهله های آشفتگی و افسردگی پس از روان گسیختگی را می توان،از متداول ترین اختلال ها در مجرمان دانست.
گرایش به رفتارهای بزهکارانه در بین افسردگان بیش از افراد بهنجار است واختلال افسردگی در افراد بزهکار بیش از افراد عادی است،در نتیجه این فرضیه که میان افسردگی و جرم رابطه ای مثبت است تایید می شود. (مجله دانش پژوهان،۱۳۸۴،شماره۷)
اختلال‌های خلقی باافسردگی یا شعف که در بعضی موارد با ویژگی‌های روان گسستگی همراه است توصیف شده‌است.افسردگی قدرت قضاوت را تضعیف و باعث رفتارهای نامعقول می‌شود. (ویکی‌پدیا)
آیا رابطه ای بین رژیم غذایی و افسردگی وجود دارد؟آیا رژیم غذایی فقیر با مواد مغذی ضعیف،می تواند باعث افسردگی شود؟آیارژیم غذایی درجلوگیری ازافسردگی نقش دارد؟بسیاری ازمواد غذایی روی حالت و وضعیت شخص اثر می گذارند.تغذیه سالم جلوی افسردگی را می گیرد.بسیار مهم است که اشخاص افسرده، میزان قندخونشان راثابت نگاه دارند.خوردن غذاهای پر کربوهیدرات باعث کاهش افسردگی می شود.این غذاها باعث می شود که تولیدسروتونین درمغز زیاد شود و حالت نشاط ایجاد کند و جلوی افسردگی را بگیرد.خوردن مقدار زیاد پروتئین نیز کمک کننده می باشد،زیرا مقدار اسید آمینه لازم برای بدن را بالا می برد.ویتامین های گروه ب واسیدهای چرب نیزباعث کاهش افسردگی خواهند شد.رژیم غذایی افرادی که دارای اختلالات خلقی هستند باید از نظر کمبود مواد مغذی مورد ارزیابی قرار گیرد. (تبیان)
غذا در افسردگی و حالت های تهاجمی شما دخالت دارد.مواد غذایی عمده از قبیل کربوهیدرات ها،پروتئین و چربی و هم چنین کافئین به نحو محسوسی می تواند بر روی خلقیات و انرژی مغزی شما تاثیر بگذارد. (کارپر،۱۳۷۹،۳۸۱)
رژیم غذایی افرادی که دارای اختلالات خلقی هستند باید از نظر کمبود مواد مغذی مورد ارزیابی قرار گیرد. مواد مغذی مختلفی روی خلق اثر دارند که به اختصار به برخی اشاره می شود.کربوهیدرات:طبق نظریه ی موجود،مصرف کربوهیدرات باعث تولید سروتونین در مغز می شود که عملکرد آ‌ن تقویت خلق و رهایی از افسردگی است.تریپتوفان ا‌سیدآ‌مینه ای است که پیش ساز سنتز سروتونین است.با افزایش دریافت کربوهیدرات مقدار بیشتری تریپتوفان در مغز به سروتونین تبدیل می شود.مطالعات نشان می دهند که افراد،۱۴الی۳۰دقیقه پس از دریافت کربوهیدرات احساس انرژی پیدا می کنند،در حالی که دو ساعت بعد به دلیل رهایی انسولین و کاهش سطح گلوکز خون احساس خستگی می کنند.همچنین در مطالعه ای که به مدت۹روز انجام شد مشخص شد دریافت اندک کربوهیدرات منجر به افزایش پرخاشگری و افسردگی می شود.برخی محققین علت بروز رفتار های جنون آ‌میز را به هیپوگلیسمی نسبت داده و ذکر کرده اند که گلوکز خون در این افراد کاهش بارزی داشته است.علائمی چون اضطراب،رفتار غیر طبیعی و اختلا ل درک از علائم هیپوگلیسمی است.ویتامین ها و مواد معدنی نیز بر خلق و احساسات تاثیر دارند.از نشانه های روانی این دو کمبود می توان موارد زیر را ذکر کرد:اختلالات خلقی،واکنش های روان پریشانه نظیر توهم و نادرست انگاری،رفتار خشونت آ‌میز،گفتارهای نامربوط وتغییرات سریع بین فقدان علاقه و هیجان.اسیدهای چرب امگا ۳نیز با کاهش عصبانیت،افسردگی و اضطراب همراه بوده است.هم چنین از مصرف الکل،کافئین،قهوه،نسکافه و غذاهای کنسروشده بپرهیزید. (تبیان)
علل درونی افسردگی ناشی از تغییراتی در ترکیبات شیمیایی مواد درون مغز است مثلا زمانی که سروتونین مقدارش در سطح مغز کاهش می یابد.در بعضی از افراد که در ساختمان روحی و روانی نقصی دارند این حالت زیاد دیده می شود.علاوه بر شرایط خارجی،شرایط خاص بدن و غذاهایی که ما می خوریم نیز در ایجاد افسردگی نقش زیادی دارد. (فروزین،۱۳۷۸،۲۷)
دانشمندان عقیده دارند غذاهایی که ما می خوریم در ایجاد افسردگی،خشونت واضطراب نقش بسیار عمده ای دارند.دکتر Bernard  Powell استاد دانشگاه برکلی می گوید تمام افراد یک خانواده که به شدت از بیماری افسردگی رنج می بردند،بیمار مطب اینجانب بودند.غذاهای آن هابیشتر همبرگر،سیب زمینی سرخ کرده همراه با کیک،شیرینی و چای و قهوه ی بسیار شیرین بود و با وجود مراجعه به پزشکان بسیاری،موفق به نجات از این بیماری نشده بودند.ولی من به آن ها توصیه کردم که ضمن عوض کردن مختصر شرایط خارجی زندگی برنامه غذایی خود را نیز تغییر دهند.از سالاد،میوه و سبزی استفاده کنند.تمام افراد با به کار بستن دستورات غذایی پس از مدتی همه ی اضطراب و افسردگی شان برطرف شد و حالا مثل سایر افراد خانواده ها آرام و طبیعی زندگی می کنند.سوال این است که آیا غذاهایی که ما می خوریم بر روی حالات روحی و درونی ما اثر دارد؟بله.غذاها می توانند در اندیشه،وضع روحی و حالات مختلف زندگی مان نقش بسیار مهمی داشته باشند. (فروزین،۱۳۷۸،۲۸)
عقیده بسیاری از متخصصین غذایی بر این استوار است که نخوردن غذا باعث بروز مشکلاتی مثل افسردگی وهیجان می شود.زیراوقتی شماغذانمی خوریدباعث می شود که علاوه بر پایین آمدن قند خون،فلزات و غیر فلزات و املاح معدنی و آلی که مورد نیاز بدن است و بدن با بهره گرفتن از آن ها متابولیسم خود را تنظیم می کند در دسترس بدن قرار نگیرد. (فروزین،۱۳۷۸،۳۰)
هم چنین عادات نامناسب غذایی می تواند باعث افسردگی بشود.به عبارتی افسردگی می تواند بر اثر کمبود تغذیه ای و بر اثر بی اشتهایی تشدیدشود.حساسیت های غذایی می تواند با عملکرد شیمیایی مغز تداخل کند وخلق راتغییربدهد.افراد با خلق متغیر،خلقشان براساس عادات غذایی نوسان می کند. (زیمرمن،۱۳۸۶،۲۰۴)
روشن به نظر می رسد که مواد غذایی،می تواند روی سیستم عصبی و سلول های ارتباطی مغز تاثیر مستقیمی داشته باشد.کارشناس افسردگی،سیمون.ان.یانگ از دپارتمان درمان بیماری های دماغی دانشگاه کانادا،می گوید، سطح پایین سروتونین مغز معادل علائم بیماری دماغی است.
به عنوان مثال،می توان آدم های سرخورده و افسرده را که اقدام به خود کشی نموده و یا افراد جانی که کشتن انسان های دیگر را یک عمل تهورآمیز (شجاعانه،بی باکانه)به حساب می آورند،ذکر کرد،که این گونه اعمال تند نتیجه ی پایین بودن سروتونین مغز می باشد.وارد کردن ماده سروتونین به داخل مغز و یا تحریک سروتونین به فعالیت بیشتر،گاهی اوقات منجر به ازبین رفتن افسردگی می گرددو به همین علت است که بعضی افراد افسرده اغلب به شیرینی پناه می برند. (کارپر، ۱۳۷۹،۴۰۰)
چگونه ویتامین ها و مواد معدنی در رفتار شما موثر هستند؟اولین کشف مستند علمی که ارتباط بیماری روانی را با رژیم غذایی مرتبط دانست،هنگامی بود که،دریافتند که بیماری افسردگی و دیوانگی مخصوص آن،با نیاسین قابل درمان است.بعدهامتوجه شدند که تجویزب کمپلکس،بهتراز نیاسین تنها،نتیجه می دهد.شواهد دائما رو به افزایشی وجود دارد که،اختلالات روانی علت بیوشیمیایی دارد وآزمایشات نشان می دهندکه با تغییر سطح ویتامین های بدن علائم بیماری های روانی رامی توان درشخص به وجودآورد یاازبین برد. (میندل،۱۳۷۲،۳۰۵)
بیماری افسردگی تقریبا تمام بدن را تحت تاثیر قرار می دهداز جمله :سیستم اعصاب،خلق،افکار،رفتارو تفکر یک فرد را.کمبود کدام مواد غذایی در ایجاد افسردگی نقش دارد؟پروتئین ها نقش موثری در فعالیت های سلولی دارندکه متأسفانه مصرف شان در میان مردم روز به روز در حال کم شدن است.ویتامین ث و ویتامین های گروه ب،ازجمله ویتامین های ضداسترس هستند که به خاطر گرایش به موادغذایی فاقد این ریزمغذی ها،امروزه ذخایر این مواد در بدن افراد کم شده و عوارض عصبی و افسردگی را به وجود آورده است.کمبود مواد معدنی مثل ید،منیزیم،آهن و روی هم با تأثیر منفی روی سیستم عصبی موجب کم طاقتی و افسردگی می شود. (www.salamat.ir)
 
 
 
 
 
بخش دوم : اضطـراب[۲]
بین اختلالات شخصیت با رفتارهای بزهکارانه رابطه وجود دارد.اختلالات شخصیتی در افراد بزهکار بیش از افراد عادی است.یکی از این اختلالات شخصیتی اضطراب است.جرم عکس العملی است علیه اضطراب.یکی از انواع اضطراب ها را می توان ناایمنی ذکر کرد مثلاً فرد در برخی از شرایط وجود دیگری را مخل ایمنی خود می داند و نگران از حضور این ناایمنی سعی می کند که از آن بگریزد و یا آن را از بین ببرد،برداشتن مانع اغلب به شکل جرم بروز می کند. (مجله دانش پژوهان،۱۳۸۴،شماره۷)
همه انسان ها اضطراب را در زندگی خود تجربه می کنند،اما احساس اضطراب شدید و مزمن در غیاب علت واضح،امری غیر عادی است.اضطراب می تواند ناشی از یک وضعیت روحی،اجتماعی،فیزیکی،زیستی، اثرات جانبی داروها،مصرف مواد مخدر،نوع تغذیه فرد و یا ترکیبی از این موارد باشد.پیشگیری از اضطراب از طریق رژیم غذایی توصیه می شود،مصرف غذاهای پر چرب و یا شیرین را محدود کرده و از مصرف مقادیر زیاد نمک و کافئین پرهیز کنید. (تبیان)
متاسفانه در اثر استرس انسان اشتهای خود را نیز از دست می دهد.یعنی در زمانی که شخص مقادیر زیادی مواد غذایی از دست داد،به جای آن که اشتهایش افزایش یافته واز این رهگذر با خوردن غذای بیشتر،این کم شدن مواد غذایی ذخیره شده در بدن را،جبران کند به علت مبتلا شدن به بی اشتهایی،همان غذای عادی و روزمره خود را نیز نمی تواند بخورد و در نتیجه انسان به کمبود بعضی مواد غذایی و مقوی بدن دچار می گردد.اکثر رفتارهای پرخاشگرانه و ناهنجاری های رفتاری را بروز می دهد.بعضی از ویتامین ها و مواد معدنی و خوراکی ها قادرند به خوبی با استرس مبارزه کرده و آن را از بین ببرند و یا به سخن دیگر برای از بین بردن استرس ها می توان به جای داروهای مختلف که بعضی از آن ها اثرات نامساعدی نیز روی اعصاب و بدن دارند،این عارضه آزار دهنده و رنج آور را،با خوردن غذاهای مخصوص،جبران و درمان نمود.تجربیات بسیار نشان داده است که ویتامین ها توان آن را دارند که در مواردی که مسئله استرس،در کار است با تغییر و تبدیلاتی که در اعمال فیزیولوژیک بدن می دهند،بتوانند وضع را از حالت عدم تعادل روحی و فکری به تعادل پایدار درآورده و بر استرس غلبه کنند.آن هایی که به استرس دچارند باید نوع غذای خود را طوری انتخاب کنند که مقادیر زیادی خوردنی های حاوی ویتامین های گروه ب، وارد بدنشان شود. (فروزین،۱۳۷۸،۴۸)
 
آیا بیماری های روانی می تواند در اثر واکنش های غذایی بوده باشد؟شواهد روزافزونی وجود دارد که نشان می دهد نشانه های روانی از قبیل افسردگی و اضطراب در افراد ممکن است در اثر حساسیت های غذایی به وجود آمده و یا تشدید شود. (کارپر،۱۳۷۹،۶۱)
اضطراب علامت شایع تنش روحی است واغلب با سرنوشت شوم و قریب الوقوع همراه است.وقتی ما غذایی می خوریم که نیاز مغز را برآورده نمی کند و یا وقتی یک وعده غذایی خود را نمی خوریم ویا به علت عجله و مشغول بودن،فرصت غذاخوردن را نداریم وچیز مختصری به عنوان غذا می خوریم قند خون پایین می آید وهمین کم شدن قندخون باعث افسردگی،عصبانیت،اضطراب،مغشوش شدن وضع مغز،بی تصمیمی،عدم تمرکز و حتی خودکشی و دیگر کشی می شود. (فروزین،۱۳۷۸،۳۰)
مطالعات گوناگون علمی به وضوح تاثیر مصرف برخی از غذاها و مواد مختلف را در بروز و پیشرفت اضطراب و استرس نشان می دهد.بعضی از مواد غذایی سبب افزایش اضطراب شده و دسته ای دیگر از غذاها در ایجاد آرامش و روحیه بهتر در ما تاثیر گذار هستند.مواردی که استفاده زیاد از آنها با افزایش استرس همراه می باشد عبارتند از ۱)در بین تمام عواملی که در وخیم تر شدن شرایط اضطراب نقش دارند،کافئین از همه معروف تر است.بسیاری از افراد با کاهش مصرف نوشیدنی های کافئین دار مانند قهوه،چای و نوشابه های گازدار کمتر دچار استرس می شوند،۲)نیکوتین که با استعمال دخانیات به مقدار زیاد وارد بدن ما می شود،از عوامل تحریک کننده قوی در ایجاد اضطراب می باشدو۳)غذاهای شور و پرنمک.مصرف نمک باعث تخلیه ذخایر پتاسیم بدن می شود در حالی که این ماده برای عملکرد سیستم عصبی لازم است.
 
در مطالعه‌ای که روی۲۰۰نفر از مردم انگلستان انجام شد،تأثیر غذا بر سلامت ذهنی و روانی افراد،مورد مطالعه قرار گرفت.از این افراد خواسته شد مصرف غذاهای استرس‌زا را قطع کنند و مقدار غذاهایی را که منجر به تقویت خُلق می‌شوند،افزایش دهند.بعد از پایان این دوره آزمایشی،مشخص شد که۸۸ درصد افرادی که از رژیم‌های غذایی بالابرنده خلق‌وخو استفاده کرده بودند،از نظر ذهنی و روانی وضعیت بهتری داشتند و بقیه عنوان کردند که کمتر دچار حالت های افسردگی شده اند.  (www.nojanserver.com)
 
اگر یک غذای عادی همراه با انواع ویتامین ها،پروتئین ها،کربوهیدرات ها،لبنیات،میوه و سبزی برای موارد آرام و زندگی طبیعی شما کافی باشد وقتی دچار استرس شدید هستید دیگر این غذاها،جواب نیاز آن روز شمارا نمی دهد و اگر بر عکس در چنین مواقعی شما مقدار غذای مصرفی خود را اضافه نکنید،به علت نرسیدن موادغذایی کافی به بدن وداشتن استرس بسیاری ازحالات غیرطبیعی مغزی وروانی ظاهر می شود.
وقتی دچار استرس می شوید و سرعت متابولیسم بدن شما زیاد می شود مقادیر زیادی از مواد غذایی موجود در بدن وارد جریان گردش خون می شوندو پس از سوخته شدن از راه کلیه به صورت ادرار دفع می گردند و یا به عبارت دیگر وقتی ما دچار استرس می شویم در مدتی کوتاه مقادیر زیادی از مواد غذایی بدن خود را از دست می دهیم.استرس باعث کاهش ذخیره مواد غذایی بدن می شود. (فروزین،۱۳۷۸،۴۷)
از دلایل بروز استرس،افسردگی،تند مزاجی،بیماری های روحی،عصبانیت و اضطراب کمبود عناصر ی مثل منیزیم و پتاسیم،روی،کلسیم وکمبود ویتامین های گروه ب است.بنابراین برای کاهش بیماریهای روحی و افسردگی باید از غذاهای مناسب استفاده کرد.
استرس و اضطراب تغذیه ای :تغذیه ضعیف و نامناسب می تواند استرس زا باشد.برخی افراد با مصرف بیش از حد قند،کافئین،نمک و چربی استرس وارده بر بدن خود را افزایش می دهند.عادت های خاص غذایی می تواند سبب ایجاد و یا افزایش استرس در زندگی فرد شود.از جمله این عادت ها،مصرف کافئین،الکل و قند است کافئین دستگاه اعصاب مرکزی را تحریک می کند.این ماده در چای،قهوه،کاکائو، شکلات و بعضی داروها وجود دارد.کافئین از طریق جدار معده و روده ها ظرف چند دقیقه جذب شده و توسط جریان خون به تمام قسمت های بدن می رسد.درنتیجه چون فرد برانگیخته و سرحال شده است می تواند هوشیارانه تر عمل کند.اما مصرف بیش از حد کافئین می تواند زیان آور و مسئله ساز باشد.کافئین،هورمون های استرس را تحریک می کند ومصرف بیش ازحدآن می تواند سبب برانگیختگی واضطراب شود.امروزه مصرف قند در میان مردم افزایش یافته است.مصرف زیاد قند هم چنین می تواند با تأثیر گذاشتن در میزان قند خون،باعث افزایش اختلالات روانی گردد.یک رژیم غذایی حاوی قند و شیرینی فراوان،ممکن است که،جایی برای مصرف سایر غذاهای مقوی و مغذی باقی نگذارد.بدن انسان به ویتامین ها برای فعالیت دستگاه عصبی نیاز مبرم دارد.یک رژیم غذایی حاوی ویتامین کم می تواند سبب اختلالات روانی و افسردگی گردد.راه های زیادی برای مقابله با استرس و فشار عصبی وجود دارد،یکی از این راه ها استفاده از مواد غذایی است که،در کنترل استرس نقش مهمی به عهده دارند.غذاها می توانند از راه های مختلفی بر میزان استرس تاثیر بگذارند.مثلا بعضی غذاها باعث کاهش سطح سروتونین درخون می شوند.تمام کربوهیدرات ها درمغز باعث افزایش ترشح ماده شیمیایی سروتونین می شوند.برای این که میزان سروتونین در خون بالا بماند بهتر است از مواد غذایی دارای کربوهیدرات های که به کندی هضم می شوند استفاده کنید.
بخش سوم: پرخاشـگری[۳]
چه رابطه ی سببی بین رژیم غذایی و پرخاشگری است؟افراد ممکن است مسئول پرخاشگری خود باشند.ایجاد خشونت ممکن است مربوط به آن چیزی باشد که ما خورده یا نخورده ایم.این نقطه ای است که از بیوشیمی مغزمنشامی گیرد.جایی که تغذیه،ناقص ترباشد،گروهای اقتصادی واجتماعی ظاهرارفتار جنایی بیشتری ازخود نشان می دهند.رابطه ی مستقیمی بین رژیم غذایی ورفتار ضد اجتماعی وجود دارد،به طوری که رژیم غذایی بدموجب رفتاربد ورژیم غذایی خوب ازآن پیشگیری می کند. (http://www.theguardian.com)
اگر انتخاب غذابد انجام شود ممکن است اتفاقاتی نامناسب به وقوع بپیوندد،بی میل به کار شویم،شوق زندگی رااز دست بدهیم،اگرکار می کنیم زودخسته شویم،برخوردمان به هنگام کاربادیگران تندو زننده شود،زود کنترل خود رااز دست بدهیم وعصبانی شویم،در برابر برخورد با کوچک ترین ناملایمات،آن چنان به خشم آییم که نتوانیم خودراکنترل کنیم ودست به کارهای خطرناک وحادثه آفرین بزنیم.بسیاری از مردم بر این باورند که جرایم خشونت آمیز و به ظاهر بی معنا را کسانی مرتکب می شوند که از لحاظ روانی،بیمارند.برای مثال مردی که به یک کودک چهارساله تجاوزمی کند وی راشکنجه میدهد وبه قتل می رساند باید بیمار باشد،چرا که چنین جنایتی را نمی توان به علت دیگری نسبت داد.پذیرش ارتباط بین ارتکاب جرم و اختلال روانی بر این فرض مبتنی است که بیماران روانی برای قوانین جامعه ارزشی قائل نیستند رفتار آنها غیر قابل پیش بینی است و نمی توانند اعمال خود را مهار کنند و چون قادرنددر هرزمانی به هر کاری دست بزنند پس بالقوه خطرناک هستند.از سوی دیگر این فرض نیز پذیرفته شده است که اگر فردی به اعمال خشونت آمیز بی معنا و غیر قابل درک دست بزند آشکارا بیمار است پس چنین نتیجه گیری می شود که نه تنها بیماران روانی خطرناکند بلکه آنهایی هم که مرتکب جرایم عجیب می شوند،از لحاظ روانی بیمارند.اختلالات غدد مترشح داخلی در وضع جسمی و روانی افراد موثرند.میزان ترشحات غدد تیروئید و ازدیاد نورآدرنالین به نسبت آدرنالین در رفتار خشونت آمیز تاثیر دارد.ترشح اضافی غدد مذکور،سبب فشار عصبی و اضطراب مزمن می گردد و فرد نمی تواند رفتار خود را کنترل کند.اطفالی که در محیط نا مساعد با شرایط سخت بسر برده و مورد تنبیه بدنی شدید توسط والدین خود قرارمی گیرندطرزعمل غددآن هادچاراختلال گشته وحالت پرخاشگری وخشونت دارند. (فروزین،۱۳۷۸،۵۳)
 
یکی از حالات ناراحت کننده در بعضی از اشخاص عصبانیت و تند خویی است،یعنی زود تعادل خود را از دست می دهند و ناپایدار می شوند.بسیاری از حوادث غیر مترقبه و دور از انتظار موقعی  پیش می آید که شخص عصبانی شده و کنترل خود را از دست می دهد.بد نیست بدانید که در بدن ما سه نوع دستگاه عصبی وجود دارد.۱)مغز که در کاسه سر قرار گرفته دارای اهمیت و وظایف حیرت آور است.هنوز پس از مدت ها مطالعه و تحقیق تمام وظایف و اعمال آن شناخته نشده است ولی به طور کلی بعضی از اعمال بدن مستقیما به وسیله مغز انجام می گیرد مثل فرمان دادن به بسیاری از عضلات و اعضاء و کنترل کردن سیستم های عصبی دیگر.یعنی به عنوان یک فرمانده مقتدر کار اعصاب خودکار را در شرایط خاص کنترل می کند.مراکز اعصاب واقع شده در مغز را اعصاب مرکزی نام داده اند،۲)سیستم اعصاب سمپاتیک که در کنار مهره های ستون فقرات به صورت غده های کوچک عصبی دیده می شود،رشته های خود رابه تمام قسمت های بدن می فرستند و کارهای زیادی انجام می دهند.در اطراف عروق به خصوص شریان های بزرگ نیز،اعصاب سمپاتیک هم چون شبکه ای قرار دارد.وقتی در بدن حادثه ای پیش آید مثلا انسان به خون ریزی زیاد دچار شود و خون زیادی از دست بدهد بدن برای کم کردن ظرفیت و گنجایش رگ های خود با تحریکی که به وسیله اعصاب سمپاتیک انجام می دهد تمام عروق را منقبض می کند،یعنی با تنگ شدن عروق،خون کمی که در رگ ها وجود دارد می تواند تمام رگ ها را پر کند و به اصطلاح با حجم کمتری از خون،بدن مهم ترین وظایف خود را که رسانیدن خون به قلب و مغزاست انجام می دهد.اعصاب سمپاتیک در چنین حالتی از خود ماده ای به نام آدرنالین و در مراکز مربوط به همین اعصاب نورآدرنالین ترشح می کند و همین کار یعنی ترشح این دو ماده باعث افزایش فشار خون شده و کم شدن حجم خون،به کم شدن فشار خون منجر نمی شود.البته تحریک اعصاب سمپاتیک باعث تند شدن ضربان قلب و پر کاری آن نیز می شود و بالاخره اعصاب سمپاتیک گاهی کار سیستم عصبی دیگر را که پاراسمپاتیک نام دارد کنترل می کند،۳)سیستم پاراسمپاتیک که آن هم از دسته اعصاب خودکار است کارهایش را مثل سیستم قبلی خودش به طور اتوماتیک انجام می دهد.تحریک اعصاب پاراسمپاتیک باعث کند شدن حرکات قلب،گشاد شدن رگ های خونی،تحریک روده،منقبض کردن کیسه صفرا برای تخلیه صفرا جهت هضم کردن غذا های خورده شده،تحریک لوزالمعده برای ترشح سه آنزیم هضم کننده غذاها یعنی آمیلاز و لیپاز و تریپسین برای هضم مواد،تنگ کردن مردمک چشم،پایین آوردن فشار خون و خیلی چیزهای دیگر می شود و به خصوص سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک با هم به طور متعادل و هم آهنگ کار می کنند.حالا فکر کنید که شخصی یک مرتبه عصبانی شود،از کوره به دررود وتعادلش رااز دست بدهد.به اصطلاح خون جلوی چشمانش را بگیرد و به این حالت یعنی عصبانیت شدید و خطرناک مرتبا و به طور زیاد دچار شود.
امکان دارد که در یکی از این موارد که دیگر اعصاب مرکزی روی سیستم اعصاب سمپاتیک کاملا کنترل خود را از دست داده است،چنین شخصی،شخص دیگری را چاقو بزند،آدم بکشد،ظروف و اشیای قیمتی را بشکند،خانه را آتش بزند،خودش رااز بالای پشت بام به پایین پرتاب کند،به سوی مردم تیر اندازی کند و کارهای بسیار خطرناک و باور نکردنی دیگری انجام دهد.در چنین حالتی معمولا بر اثر ترشح مقادیر زیادی آدرنالین فشار خون بیمار به شدت بالا می رود،نبض تند می شود،قلب با قدرت زیاد ضربان پیدا می کندو به اصطلاح خون جلوی چشم آن شخص رامی گیرد،فریادمی زند،نعره می کشد،حریف ورقیب می طلبد و دیگران را دعوت به جنگ و آشوب می کند.اگر در میان فامیل و دوستان خود چنین افرادی سراغ دارید باید به آن ها توصیه کنید غذاهایی بخورند که در بدنشان ترشح آدرنالین،زیاد نشود.یکی از این غذاها پنیر به خصوص پنیر های مانده است که دارای تیرامین[۴](ماده ای که ازتجزیه اسیدآمینه تیروزین درمواد غذایی ایجادمی شود)فراوان بوده و این تیرامین یکی از موادی است که باعث تحریک مرکز عصبی و ترشح مقادیر زیادی آدرنالین و نورآدرنالین می شود و حالات عصبی چنین افرادی را صد چندان می کند.بهتر است این گروه از افراد از خوردن پنیر به هر قیمت پرهیز کنند.غذاهای خیلی شور نیز به پیدایش چنین عصبانیت هایی کمک می کند بنابراین حساب کنید که اگر چنین شخصی پنیر زیاد می خورد آن هم پنیر خیلی شور چه اتفاقی می افتد.به هر حال بهتر است این گروه از مبتلایان از نمک زیاد پرهیز کنند.هم چنین خیلی خوراکی های شور دیگر نیز مملو از نمک هستند که باعث تند خویی می شوند و باید از خوردن آن ها اجتناب کرد. (فروزین،۱۳۷۸،۱۰۲)
نقش سروتونین در پرخاشگری:پژوهشگران می‌گویند سروتونین،یک ماده شیمیایی در مغز که با خلق و خو مرتبط است،نقش مهمی در تنظیم عواطفی مانند پرخاشگری دارد.سروتونین،که یک ماده شیمیایی ناقل عصبی است پاسخ‌های پرخاشگرانه اجتماعی را مهار می‌کند.این بررسی یکی از اولین مواردی است که واقعا بیانگر یک رابطه سببی میان میزان سروتونین و بروز خشم است.آنجایی که ما مستقیما میزان سروتونین مغز را تغییر دادیم و اثر آن را بر رفتار مشاهده کردیم،می‌توانیم بگوییم که رابطه‌ای علت و معلولی میان سروتونین و واکنش پرخاشگرانه وجود دارد. (هفته نامه سلامت)
چرا ما درکشور جنایات فراوان داریم؟شاید بسیاری از این جنایات حاصل عدم تعادلات تغذیه ای بوده که درنتیجه یک عملکردروانی به وجودمی آید.این کمبودهامنجر به رفتارضد اجتماعی،رفتار پرخاشگرانه و نهایتا رفتار جنایی می شود.این ادعا را نداریم که با اصلاح اسلوب های تغذیه ای جرم و بزه را در سطح جامعه ریشه کن کنیم ولی قطعا این اصلاح نوید بهبود شرایط فعلی خواهد بود.
[۱] . Depression
[۲] . Anxiety
[۳] .Aggression
[۴] .Tyramine

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:47:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم