پارسونز در معنای محدود کلمه، مشکل اساسی نظم اجتماعی را عمدتا در بعد انسجام می بیند و هسته اصلی مساله نظم را در کم و کیف انسجام هنجاری می بیند که مبتنی بر اصول مشترک ارزشی در جامعه است. به بیان دقیق تر، در وهله اول، حل مساله نظم منوط است به تنظیم هنجاری روابط بین واحدها بر مبنای اصول مشترک ارزشی که از طریق نهادینه شدن اجتماعی و نهادینه شدن فرهنگی میسر میشود. او در وهله دوم حل مشکل نظم را با تنظیم هنجاری درون واحدی از طریق درونی کردن فرهنگ ممکن می داند. (چلبی، ۱۳۷۵: ۱۵-۱۴)
بل و وگل (۱۹۶۰) نیازهای کارکردی پارسونز را در قالب فرایندهای داخلی خانواده بر ابقاء سیستم به کاربردند که به ترتیب زیر میباشد:
۱-دستیابی به هدف (اقتصاد) به عنوان ایفای نقش و وظیفه همسران مفهوم سازی شد.
۲-تطابق یا سازگاری (سیاست) به معنی رهبری خانواده میباشد (مثل حل مشکل و فرایندهای تصمیم گیری).
۳- یگانگی (اجتماع) به عنوان یکپارچگی و انسجام مفهوم سازی میشود (مثل گروه های مرجع برای شوهران و زنان)
۴- حفظ الگو (نظام ارزش یا فرهنگ) به کمک نظام ارزش خانوادگی ارائه میشود (مثل عواطف مربوط به درست بودن یا نبودن با توجه به جنبه های مختلف خانواده).
بل و گل آشکارا اهمیت برتر کارکرد اقتصادی (ایجاد ایفای نقش) را پیشنهاد میکنند. اسکاتزونی تعریف عملیاتی خرده نظامهای کارکردی را بدین صورت مطرح می کند.
- ایفای نقش: میزان نزدیکی و انسجام همسران در نقشهای شغلی یکدیگر مثل رضایت زن از دستاوردهای شغلی شوهرش و یا رضایت شوهر نسبت به کارکردن یا کار نکردن زن.
- رهبری خانواده: مقدار تضاد و کشمکش بین همسران (اقتدارگرایی شوهر در فرایندهای حل تضاد).
- انسجام، یگانگی: محدوده همسانی همسران در زمینه شغل پدرها، همسانی تحصیلی شوهر و همسر.
- نظام ارزش: معیاری که بر مبنای آن باورها، ازدواج ثابت می ماند. (Osmond & martin, 1978: 316-317 )
به نظر پارسونز، خانواده به دلایل مختلف نظیر فقرمالی، قطع پیوند های عاطفی، گسیختگی روابط، توجه به منافع فردی و… دیگر قادر به انجام رفتار تطابقی نمی باشد. پارسونز راه حل اساسی نظم اجتماعی را در نظام فرهنگی و هنجاری جامعه جستجو می کند و روابط از نوع اجتماعی را مسئول نظم و انسجام اجتماعی می داند. روابطی که به تعبیری خاص گرا- انتشاری هستند. دورکیم و پارسونزهر دو قائل به نوعی مفهوم نهادینه کردن در ارتباط با نظم اجتماعی می باشند. (چلبی، ۱۳۷۵: ۳۵،۲۵)
بنابراین به نظر پارسونز:
-بین دلبستگی عاطفی و نظم و ثبات در خانواده رابطه مستقیم وجود دارد.
روابط عاطفی نظم خانواده
تمرکز اعضای خانواده د رجهت اهداف همسان با نظم در خانواده رابطه مستقیم دارد.
-تمرکز اعضای خانواده در جهت اهداف همسان با نظم در خانواده رابطه مستقیم دارد.
همسانی اهداف اعضاء خانواده نظم خانواده
جهت گیری به سمت منافع شخصی نظم انحراف
-توجه به منافع شخصی راه را برای ایجاد انحراف هموار می سازد.
-بین توجه به خواسته های اعضاء خانواده و نظم رابطه مثبت وجود دارد.
پارسونز به نکات عاطفی موجود بین همسران در خانواده توجه دارد و خانواده را به عنوان تنها نهاد موجود در جامعه در نظر می گیرد که میتواند عشق و محبت و مراقبت مورد نیاز را برای رشد شخصیت انسانی در بهترین حد ارائه دهد. یک خانواده با ثبات، تنظیمات عاطفی که یک بخش اجتناب ناپذیر زندگی انسانی است را آسان خواهد کرد. ( Atkinson, 1987: 110)
لذا نتیجه می گیریم که:
وجود روابط عاطفی میان والدین و فرزندان و پشتیبانی و حمایت از اعضاء خانواده با حفظ نظم در خانوادع رابطه مثبت یا مستقیم دارد.
روابط عاطفی نظم خانواده
پشتیبانی و حمایت اعضاء از یکدیگر
همچنین به نظر پارسونز:
بین توجه به خواسته های اعضاء خانواده و نظم رابطه مثبت وجود دارد.
بین همسانی اهداف اعضاء و نظم رابطه مثبت وجود دارد. اگر هر کس به فکر منافع شخصی خود و اهداف شخصی باشد روی نظم خانواده تأثیر منفی دارد.
بین دادن پاداش و رضایتمندی رابطه مستقیم وجود دارد.
بین رضایتمندی و نظم در خانواده رابطه مستقیم وجود دارد.
هرچه رضایت افراد کمتر باشد خانواده بی نظم و ثبات است .
تباین موقعیت مرد و زن در زندگی خانوادگی و اجتماعی، ناخواسته متضمن نوعی پیش فرض کارکردگرایی جهت حفظ و دوام وحدت و انسجام خانوادگی است. بدین نحو هرچه انسجام خانوادگی بیشتر شود احتمال بروز انحراف کمتر میشود.
در آخر، پارسونز برای علقه امنیت چهار بعد اساسی قائل است . ( چلبی: ۷۶،۱۳۷۵).
جدول ۲-۱
امنیت مالی |
|
امنیت جانی |
|
علقه امنیت |
|
امنیت فکری |
|
امنیت جمعی |
۲) تعارض زناشویی
از آنجا که احساس امنیت و آرامش در زندگی زناشویی با نیازها و انتظارات و توافق همسران از یکدیگر مطابقت دارد، می توان برای توضیح بیشتر همین موضوع از نظریه های تعارض زناشویی – که بیان کننده تضاد و عدم سازگاری بین همسران است- کمک گرفت.
تعارض زناشویی از ریشه (confliger) به معنای برخورد کردن و مبارزه کردن گرفته شده است. هرگاه دو یا چند گروه به جهات تخالف در اندیشه یا منافع در حال تعارض آشکار و عدم توافق آمیخته با خشونت قرار گیرند با وضعی مبتنی بر کشمکش مواجه خواهیم بود. هنگامی که دو فرد به عنوان زوج با هم زندگی میکنند، تعارض بروز خواهد کرد. به دلیل ماهیت تعامل زوجها اوقاتی پیش می آید که یا عدم توافق مشاهده می گردد یا نیازها برآورده نمی شود. در نتیجه همسران نسبت به همدیگر احساس خشم، ناامیدی، نارضایتی میکنند. (برنشتاین، ۱۳۷۷ : ۱۴۴)
در هنگام دعوا زن و شوهر به خود و طرف مقابل صدمه می زنند و جالب آن است که در مقام مقایسه وجود اختلاف نظرها به تنهایی چندان صدمه زننده نیستند ولی طرز بیان و روشی که در هنگام ابراز اختلاف به کار برده میشود بسیار آسیب رسان است. جر و بحث ها معمولا به دلایل اقتصادی، برنامه ریزی زندگی، ارزش های فردی یکدیگر، تصیم گیری خانوادگیف تربیت کودکان و سایر مسئولیت های مهم با هم به دعوا می کشد. آنچه دعوا می گوییم ناراحت کننده نیست بلکه نحوه گفتارها ناراحت کننده است. (صادقی، ۱۳۸۶ : ۱۰۴-۱۰۲)
یونگ و لانگ (۱۹۹۸ به نقل از سعیدی و همکاران، ۱۳۸۵) تعارض زناشویی را ناشی از واکنش نسبت به تفاوت های فردی می دانند و زمانی که آن قدر شدت یابد که احساس خشم، خصومت، کینه، نفرت، حسادت و سوء رفتار کلامی و فیزیکی در روابط آن ها حاکم شود و به حالات تخریب و ویرانگری درآید، نشان دهنده حالتی غیرعادی است.
هر خانواده برای خود دسته ئی از قواعد و اصول پدید می آورد و نقش هایی متنوع برای اعضا تعیین می کند. قواعد،الگوها، ارزش ها، و ویژگی های هر خانواده از آنِ همان خانواده است که از نسلی به نسلی دیگر منتقل میشود. هر فرد آن ها را از خانواده ی اصلی خویش به ارث می برد، آن ها را با خود می کشاند، و با آن ها به آن سوی ازدواج گام می نهد. در واقع هر کدام از همسران (زن یا مرد) میراث های خانوادگی یا انتظاراتی را با خود دارند که از نسل های قبل ارث برده اند. (ثنایی، ۱۳۷۸)
فرایند تعارض زمانی به وجود می آید که یکی از طرفین رابطه احساس کند طرف مقابلش بعضی از مسائل مورد علاقه او را سرکوب می کند (توماس، ۱۹۷۶، گریف و براین ، ۲۰۰۰)
در صورتی که جریان اجتماعی به طور کامل تحقق نیابد یا مرد و زن به گونه های مختلفی اجتماعی شوند، در زندگی انتظارات متفاوتی از یکدیگر خواهند داشت و این تفاوت انتظارات موجب اختلاف آنها خواهد شد و تحولات اجتماعی موجب پیدایش ارزش های اجتماعی مختلف میشود. تغییرارزشها در درون خانواده تعارض و ناسازگاری بین زن و شوهر را تشدید می کند. (رجب زاده و دیگران، ۱۳۸۴ : ۶۷)
افراد در صورتی که به گونه های مختلف اجتماعی شوند ( وجود محیط های اجتماعی مانند شهر و روستا … ) یا از اقلیت ها و اقوام مختلف باشند ،با فرهنگ و ارزش ها و الگوهای عمل متفاوت در زندگی این افراد انتظارت متفاوتی از یکدیگر خواهند داشت.
انتظارات: الگوهای عملی هستند که هریک از دو طرف، دیگری را موظف به تحقق آنها می داند و در صورتی که طرف مقابل آنها را محقق نسازد موجب اختلاف و درگیری میشود. چنین افرادی ازدواج موفقی با هم نخواهند داشت اگر به عادتواره ها و تفاوت ارزشها و هنجارهای موجود در ابتدای انتخاب زوج دقت ننمایند یا این موارد را مدنظر قرار ندهند. چون عادتواره میتواند عاملی برای ایجاد درگیری و تعارض میان زوجین شود. (رجب زاده و دیگران ، ۱۳۸۴ : ۶۳۰-۶۲۹)
تعارض های زناشویی عمده را می توان در هفت دسته بنیادی جای داد: کاهش همکاری؛ کاهش رابطه جنسی؛ افزایش واکنش های هیجانی؛ جداسازی امور مالی از یکدیگر؛ حمایت جویی از فرزندان؛ افزایش رابطه ی فردی با خویشاوندان خود؛ و کاهش رابطه ی خانوادگی با خویشاوندان همسر. (براتی، ۱۳۷۵)