با توجه به گستره رفتارهایی که آنها را میتوان مشکلآفرین نامید، بحث سنجش این رفتارها هم تنوع زیادی دارد. از آنجا که پژوهش حاضر به بررسی رفتار مشکلآفرین برونیسازیشده محدود شده است در ادامه، به مسئله سنجش این دسته از رفتارها میپردازیم.
مصاحبه بالینی۱[۱](مصاحبه غیر استاندارد، مصاحبههای استاندارد)، مقیاسهای رتبهبندی رفتار۲، مشاهده مستقیم (مشاهده تعامل والد ـ کودک در یک تکلیف ساختدار، مشاهده رفتار در موقعیت مدرسه، زیرنظرـ گرفتن رفتار کودک از طریق والدین) از ابزارهای سنجش رفتار مشکلآفرین برونیسازیشده هستند (ساندرز۳ گولی۴و نیکلسون۵، ۲۰۰۰).
در مصاحبه بالینی، شناخت مرحله تحولی کودک از اهمیت زیادی برخوردار است. همچنین بافتی که کودک در آن زندگی میکند، مد نظر قرارمیگیرد. ماهیت تعامل والد ـ کودک، کیفیت محیط خانه، و بهزیستی روانشناختی والدین به عنوان عوامل خطر در پیشرفت و ابقای رفتار برونیسازیشده در کودکان شناسایی شدهاند. این مصاحبهها با والد، کودک و در صورتی که رفتار مشکلآفرین به موقعیت مدرسه هم گسترشیافته باشد با معلم نیز انجام میشود (همان منبع).
اهداف مشاهده مستقیم عبارتاند از: سنجش فراوانی، مدت و شدت رفتارهای مشکلآفرین، شناسایی پیشایندهای بلافصل و پیامدهای رفتارهای مشکلآفرین ضمن وقوع آنها در بافت تعامل والد ـ کودک، و در نهایت، سنجش بافت گستردهتر بومشناختی این رفتارها (همان منبع).
مقیاسهای رتبهبندی رفتار، گروهی دیگر از ابزارهای سنجش رفتار مشکلآفرین را تشکیل میدهند. یکی از این ابزارها که بهطور گسترده در سنجش رفتار مشکلآفرین مورد استفاده قرار گرفته، سیاهه رفتاری کودک برای سنین ۴ تا ۱۸ سال است (آخنباخ، ۱۹۹۱). این سیاهه ابزار اصلی مبتنی بر نظامِ تجربی محورِ آخنباخ[۲]۶ است که بر مبنای آن، فرمهای دیگر تدوین شده است. در باب سنجش مشکلات نوجوانان، متخصصان سلامت روانی نوعاً دو چهارچوب مفهومی متضاد را بهکاربستهاند. یک چهارچوب مفهومی به نام کل به جزء[۳] معروف است. این روی آوردِ تشخیصیِ مجموعه آماری و تشخیصی اختلالات روانی انجمن روانپزشکان آمریکاست. چهارچوب مفهومی متضاد این، چهارچوب جزء به کل[۴] تجربی محور است که آخنباخ و رسکورلا (۲۰۰۱) در خودگزارشدهی نوجوان برای سنین ۱۱ تا ۱۸ سال بهکاربستهاند (رسکورلا و دیگران، ۲۰۰۷).
فرمهای رتبهبندی سنجش مبتنی بر نظام تجربی محور آخنباخ شامل سؤالاتی برای سنجش صلاحیت ـ ها و مشکلاتی هستند که به وسیله اطلاعدهندگان متفاوت شامل والدین، جانشینان والدین، معلمان، مسئولانه مراکز مراقبت روزانه گزارش میشوند. در این گروه فرمهایی نیز برای رتبهبندی مشاهدات مستقیم در مجموعههای گروهی، برای رتبهبندی مشکلاتی که طی مصاحبههای بالینی مشاهده و گزارش میشوند، و برای نوجوانان و جوانان برای گزارش رفتار خودشان وجود دارند (مکانگی[۵]، ۲۰۰۱).
۳ـ۲ نوجوانی: بافتهای تأثیرگذار
همانطور که ملاحظه شد، نوجوانی به عنوان یک دوره تحولی انتقالی بین کودکی و بزرگسالی بیش از هر دوره دیگر در زندگی، به استثنای نوزادی، با تغییرات زیستشناختی، روانشناختی و تغییرات در نقش اجتماعی همراه است. اگرچه همه نوجوانان این تغییرات را تجربه میکنند اما آثار این تغییرات بر همه نوجوانان به یک شکل و به یک اندازه نیست. برای مثال، بلوغ موجب میگردد که پارهای از نوجوانان احساس کنند که جذّاب شدهاند و در نتیجه متکّی به خود شوند و در برخی دیگر موجب میشود که احساس کنند زشت شدهاند و بدین ترتیب خجالتی شوند. اگر تغییرات بنیادی نوجوانی، پدیدهای جهانی است، چرا آثار این تغییرات این قدر با یکدیگر متفاوتاند؟ چرا همه افراد به یک شیوه تحت تأثیر بلوغ، تغییرات شناختی و اجتماعی قرار نمیگیرند؟ پاسخ به این سؤال را باید در محیط نوجوان جستجو کرد. به عبارت دیگر، تحوّل روانشناختی طیّ دوره نوجوانی نتیجه ارتباط متقابل بین تغییرات تحولی اساسی و جهانی از یکسو و “بافتی” است که این تغییرات در آن تجربه میشوند (استاینبرگ، ۲۰۰۵).
پیشتر در بیان نظریّههای بومتحولی به اهمّیّت تحولّی بافتهایی که نوجوان را احاطه کردهاند، اشاره شد. در اینجا به سه بافت مهم تأثیرگذار بر تحوّل نوجوان، یعنی، خانواده، گروه همسال، و مدرسه، و روابط این سه بافت با هویت و رفتارهای مشکلآفرین خواهیم پرداخت. پیش از بیان پژوهشها، باید بگوییم که در مجموع، پژوهشهایی که در باب تأثیر عوامل بافتی بر هویت و رفتارهای مشکلآفرین انجام گرفتهاند، بیشتر به اواسط و اواخر نوجوانی محدود شدهاند و پژوهشهای نسبتاً کمی به بررسی این متغیرها در اوایل نوجوانی پرداختهاند. در اینجا در وهله اول به پژوهشهایی اشاره میشود که در اوایل نوجوانی صورت گرفتهاند و در صورت فقدان چنین پژوهشهایی به مواردی اشاره میکنیم که در اواسط و اواخر نوجوانی انجام شدهاند.
۱ـ۳ـ۲ خانواده
خانواده گروهی اجتماعی است که با سکونت مشترک، همکاری اقتصادی و تولید مثل توصیف میشود و شامل بزرگسالانی از هر دو جنس است که دست کم دو تن از آنها واجد رابطه جنسیِ از نظر اجتماعی تأیید شده هستند و یک یا چند فرزند متعلّق به همان بزرگسالانی دارند که با هم همزیستی جنسی دارند یا به فرزندخواندگی[۶] گرفته شدهاند. ساختار خانواده و کنش آن، دو بعدی هستند که در مباحث مربوط به خانواده درنظرگرفته میشوند. ساختار به تعداد اعضای خانواده و جایگاه خانوادگی مانند مادر، پدر، دختر و پسر، و کنش به اینکه خانواده نیازهای فیزیکی و روانشناختی خود را چگونه رفع میکند، اطلاق میگردد. کنش خانواده به غیر از فراهم آوردن سرپناه، یعنی، خانه و تأمین غذا و حفظ بهداشت، پرورش کودکان و جامعهپذیری آنها، تأمین صمیمیّت عاطفی و راحتی کودک، تعیین محدودیتهای رفتاری و تحول روانشناختی کودکان را نیز دربر میگیرد (جورجاز[۷]، ۲۰۰۳).
در باب کنشوری خانواده، توجه به دو جنبه آن، یعنی، شیوههای والدگری و فرایندهای خانوادگی، از اهمیت برخوردار است. شیوههای والدگری به روشها و سبکهای والدگری اطلاق میگردد. دارلینگ و استاینبرگ (۱۹۹۳، نقل از گورمن ـ اسمیت و دیگران، ۱۹۹۶) شیوههای والدگری را رفتارهای معطوف به هدف تعریف میکنند که والدین از خلال آنها، وظایف والدگری خود را انجام میدهند. شیوههای والدگری شامل انضباط (برای مثال، والدگری مثبت، کارآمدی انضباط) و نظارت و زیر نظر داشتن کودک است (برای مثال، میزان دلمشغولی والدین در مورد زندگی نوجوان). هدف این رفتارها، مهار و جامعهپذیر کردن کودکاست.
فرایندهای خانوادگی به ویژگیهای خانواده به عنوان یک نظام اطلاق میگردد. این ویژگیها شامل باورها و ارزشهای خانواده، صمیمیت هیجانی بین اعضای خانواده، حمایت فراهمشده از سوی اعضای خانواده، و سازمان و ارتباط میان اعضای خانواده (برای مثال، انسجام خانواده) است. این فرایندها با تجارب هیجانی و سازمانی خانواده به عنوان یک واحد در ارتباطاند (نقل از گورمن ـ اسمیت و دیگران، ۱۹۹۶).
در ادامه، در ابتدا به پیشینه تأثیر خانواده بر تحول نوجوان در قالب روابط نوجوان ـ والد، والدگری، و تأثیر فرهنگ بر کنشوری خانوادگی میپردازیم و سپس به پژوهشهایی که بهطور اختصاصی در مورد تأثیر خانواده بر هویت و تأثیر خانواده بر رفتارهای مشکلآفرین صورت گرفتهاند، اشاره خواهیم کرد.
الف) روابط والد ـ نوجوان
نوجوانی دوره تغییر و سازماندهی مجدد روابط خانوادگی و تعاملهای روزانه است. ماهیّت و کیفیّت روابط نوجوان با والدین یکی از موضوعهایی است که بیشترین تحقیقات را در دوره نوجوانی به خود اختصاص داده است. فرهنگ عامّه، نوجوانی را دورهای دشوار میداند که مستلزم نوسانهای خلقی[۸]، طوفان و تنش و نافرمانی عمدی چشمگیر از والدین است. معهذا شواهد قاطع سی سال گذشته حاکی از آن است که: (۱) بیگانگی شدید از والدین، طرد فعّال ارزشها و اقتدار بزرگسالان و طغیان جوانی استثنا هستند و هنجار محسوب نمیشوند؛ (۲) فقط نسبت کمی از نوجوانان (۵ تا ۱۵درصد) به آشفتگی هیجانی و روابط متعارض[۹] شدید با والدین دچار میشوند و (۳) مشکلات شدید معمولاً از قبل از نوجوانی سرچشمه میگیرند (کالینز[۱۰] و لارسن۲، ۲۰۰۴).
با وجود این، طیّ دوره نوجوانی روابط نوجوان ـ والد دچار تغییرات چشمگیری میشود و والدین نوجوانی را چالشانگیزترین و دشوارترین دوره فرزندپروری میدانند. ویگفیلد و دیگران (۲۰۰۶) به پارهای از این تغییرات به شرح زیر اشاره میکنند:
الف) نوجوانان و والدین زمان کمتری را با هم میگذرانند؛ تا حدّ زیادی به خاطر اینکه نوجوانان بیشتر خارج از خانه به سرمیبرند و وقت بیشتری را با گروه همسال و انواع گوناگون وسایل ارتباط جمعی و دیگر فعالیّتها صرف میکنند؛ ب) فاصله روانشناختی۳ در روابط والد ـ نوجوان به این دلیل است که بسیاری از نوجوانان به استقلال بیشتر تمایل دارند و غالباً احساسهایشان را کمتر با والدین در میان میگذارند؛ پ) افزایش تعارض، جرّوبحث و مرافعه در مورد چیزهای متعدّد، احتمالاً تا حدودی ناشی از تغییرات شناختی و اجتماعی در نوجوانان است که قبلاً مطرح شدند، و ث) با مستقلترشدن نوجوانان تأثیر والدین کمرنگ میشود و تأثیر گروه همسال افزایش مییابد.
جرّوبحث کردن، کلنجار رفتن و مخالفت در مورد مـوضوعهای روزانه، مشخصه روابط والد ـ نوجـوان، به خصوص در اوایل نوجوانی است (کالینز و لارسن، ۲۰۰۴). اگرچه در نوجوانی، سطوح بالای تعارض برای تحوّل روابط و سازگاری آینده نوجوان مخرّب است، پژوهشگران در حال حاضر بر این امر توافق دارند که تعارض در اوایل دوره نوجوانی، هنجاری و موّقتی است و برای دگرگونی روابط خانوادگی مفید است. افزون بر این، تعارض کم با والدین، در مقایسه با عدم تعارض یا تعارض فراوان، با سازگاریِ بهتر مرتبط است و بر کیفیت روابط بعدی والد ـ نوجوان تأثیر نمیگذارد (آدامز و لارسن، ۲۰۰۱، نقل از اسمتانا و دیگران، ۲۰۰۶). مطالعه فراتحلیلی لارسن، و همکاران (۱۹۹۸ ، نقل از اسمتانا و دیگران، ۲۰۰۶) نشان داده است که میزان تعارضها، یعنی، تعداد و فراوانی وقوع آنها، در اوایل نوجوانی به اوج میرسد و بعد کاهش مییابد؛ در حالی که شدّت تعارض از اوایل نوجوانی تا اواسط نوجوانی افزایش مییابد و رابطه مادر ـ دختر در مقایسه با دیگر انواع رابطه دو نفره والد ـ کودک با تعارض بیشتری همراه است.
اسمتانا (۱۹۹۵، ۲۰۰۰، نقل از استاینبرگ، ۲۰۰۵) در مجموعهای از پژوهشهایی که انجام داده به این نتیجه دست یافته است که جرّ و بحث نوجوان ـ والد به این خاطر است که نوجوانان و والدینشان موضوعات مورد اختلاف را به صورتهای متفاوت تعریف میکنند. چون اوایل نوجوانی دورهای است که توانایی استدلال نوجوان تغییر مییابد، نحوه درک نوجوان از قواعد و دستورالعملهای خانواده هم تغییر میکند.
استاینبرگ (۱۹۸۹، نقل از ویگفیلد و دیگران، ۱۹۹۶) استدلال میکند که بلوغ در ایجاد فاصله عاطفی در روابط بین نوجوانان و والدین نقش مهمی دارد. از نظر وی، چون والدین و نوجوانان معمولاً مدتها بعد از بلوغ نوجوان هم به زندگی با هم ادامه میدهند، فاصله عاطفی و نه جدایی کامل، اثری تکاملی در انسانها دارد.
پژوهشهایی که در حیطه تفاوتهای جنسی در روابط خانوادگی صورت گرفتهاند، نشان میدهند که در دختران و پسران صمیمیت با والدین به یک میزان است و آنها به لحاظ تعارض، قواعد و عدم توافق در مورد آن قواعد، و الگوهای فعّالیّت مشابهاند و مطالعههای مشاهدهای مربوط به تعامل بین والدین و نوجوانان هم نشان میدهد پسران و دختران با والدینشان به شیوههای مشابهی تعامل دارند (استاینبرگ و سیلک، ۲۰۰۲، نقل از استاینبرگ، ۲۰۰۵). این مطالعهها نشان میدهند که جنس والد نوجوان و نه جنس نوجوان، تأثیر بیشتری بر روابط خانوادگی دارد.
روابط دختران و پسران با مادران و پدرانشان، هم از نظر کیفیّت و هم از حیث محتوا، متفاوت است. مطالعات (برای مثال، آپدگراف[۱۱]، مک هیل۲، کروتر۳و کوپانوف۴، ۲۰۰۱، نقل از استاینبرگ، ۲۰۰۵) بهطور متداوم نشان دادهاند که در سرتاسر سنین، نوجوانان به مادرانشان نزدیکتر از پدران هستند و وقت بیشتری را در تعامل مستقیم با آنها میگذرانند. نوجوانان همچنین در مورد موضوعهای خصوصی، همچون قرار ملاقات با غیرهمجنس و نگرشها و اطلاعات جنسی، بیشتر با مادران صحبت میکنند تا پدران. آنها بهطور مساوی با پدر و مادر در مورد موضوعهای غیرشخصی، مثل امور تحصیلی، برنامههای آینده و موضوعات اجتماعی، صحبت میکنند. این تفاوت به این ادراک نسبت داده شده است که پدران بیشتر حمایت اطلاعاتی و مادران حمایت هیجانی تدارک میبینند. جالب این است که نوجوانان با مادران خود بیش از پدرانشان دعوا میکنند اما این سطح تعارض، صمیمیت رابطه مادرـ نوجوان را خدشهدار نمیکند. با اطمینان بیشتری میتوان گفت که روابط بین نوجوانان و مادرانشان در کل، از نظر هیجانی شدیدتر است و این شدت، تجلیات مثبت و منفی دارد (اسمتانا و دیگران، ۲۰۰۶ ؛ استاینبرگ، ۲۰۰۵).
۱٫ Clinical Interview | ۳٫ Sanders, M. | ۵٫ Nicholson, J. |
۲٫ Behavior Rating Scales | ۴٫ Gooley, S. |
- Achenbach empirically- based system
- top-down
- bottom-up
- Mcconaughy, S. H.
- adopted
- Georgas, J.
- moodiness
- conflicted relations
۱٫ Collins, W. A. | ||
۲٫ Laursen, B. | ||
۳٫ psychological distance |
۱٫ Updegraff, K | ||
۲٫ McHale, S. |
- Crouter, A.
- Kupanoff, K.
[جمعه 1399-06-07] [ 04:58:00 ب.ظ ]
|