کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



با توجّه به ماهیّت و هدف داوری و لزوم رسیدگی سریع به اختلافات تجاری بین المللی ، در بیشتر قوانین داوری ملّی و اسناد داوری بین المللی بر خلاف آرای صادره از رسیدگی های قضایی که قابلیّت تجدید نظر از آن ها در بیشتر نظام های حقوقی به عنوان یک اصل پذیرفته شده است ، رأی داور به محض صدور الزام آور است . اما با وجود تخصّص داشتن داور و قاضی در دعاوی مطروحه ، بعضاً در خصوص مسائل ماهوی و شکلی دعوا ، تسلّط کافی ندارند مثلاً تشخیص این که آیا موضوع به خصوصی نقض نظم عمومی کشور محلّ صدور رأی است یا خیر ، شاید برای داور و قاضی خیلی آسان نباشد . لذا باید طریقی برای اعتراض نسبت به رأی وجود داشته باشد . حال ، آیا رسیدگی ماهوی نسبت به آرای صادره از سوی دیوان داوری و دادگاه ملّی ، امکان پذیر است ؟ موضع داوری های ملّی و بین المللی در خصوص شکایت از رأی داور چیست ؟ آیا امکان گسترش موارد شکایت از رأی دادگاه در حقوق ملّی وجود دارد ؟

 

مبحث نخست : اعتراض به رأی نزد دیوان داوری و دادگاه

 

با توجّه به تخصّص داور(ان) و قاضی دادگاه ملّی در رسیدگی و صدور رأی ، چه بسا رأی صادره دچار اشتباهات شکلی شده و الفاظی در رأی به کار رود که از نظر نوشتاری نادرست باشد . علاوه بر آن ممکن است رأی صادره دچار ابهام یا اجمال بوده به نحوی که نتیجه مطلوب از رسیدگی حاصل نگردد یا بخشی از خواسته مورد رسیدگی و صدور رأی قرار نگرفته باشد ، در کلیّه این موارد طرفین دعوا ، حقّ اعتراض به رأی را خواهند داشت . همچنین اعاده دادرسی نسبت به رأی ، یکی از طرق دیگر اعتراض به رأی داور نزد دیوان داوری است که در هیچ یک از مواد قانونی و اسناد داوری بدان تصریح نشده است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گفتار نخست : اصلاح ، تفسیر ، تکمیل رأی

 

هنگام صدور رأی توسّط دیوان داوری ، تصمیم داور ممکن است ، دچار چالش های مختلفی مثل اشتباهات انشایی « نوشتاری » در متن رأی گردد که در این صورت باید رأی اصلاحی صادر شود . مقصود از اشتباهات انشایی در این موارد ، اشتباهات شکلی می باشد که با ماهیّت رأی و هویّت طرفین در ارتباط نیست . در ق.آ.د.م تنها ماده ۴۸۷ بدون ذکر امکان صدور رأی تفسیری و تکمیلی توسّط داور در داوری ملّی ، به تصحیح رأی داور اشاره نموده[۱] و علاوه بر آن تصحیح رأی موضوع این ماده ، بایستی مطابق با ماده ۳۰۹ ق.آ.د.م در خصوص تصحیح رأی دادگاه انجام پذیرد .[۲]  بر شیوه ی نگارش ماده ۴۸۷ ق.آ.د.م ایراد وارد است . همان گونه که ملاحظه می شود قانونگذار تکلیف داور را به تصحیح رأی محدود به پایان مهلت اعتراض نموده و ظاهر حکم این است که داور پس از پایان این مهلت یعنی بیست روز از تاریخ ابلاغ رأی ، تکلیفی ندارد که سهو قلم موجود در رأی را تصحیح نماید و چنین حکمی قابل انتقاد است . زیرا تصحیح اشتباه در رأی دادگاه ، مقیّد به مهلت نیست علّت آن هم روشن است زیرا قاعدتاً ، اشتباه همیشه قابل رجوع است و وقتی که قانونگذار مصادیق اشتباه را همان می داند که در رأی دادگاه هم ممکن است پیش آید و داوران قید و بند آیین دادرسی را ندارند چه منطقی ایجاب می کند که مهلت تصحیح اشتباه را محدود کنیم . به خصوص اگر کسی هم نسبت به رأی داور دعوای بطلان مطرح نکند ، معلوم نیست قانونگذار با چه حکمتی راه را برای تصحیح اشتباهات نوشتاری بسته است . این ایراد در ق.ق وجود نداشت زیرا در هر صورت مرجعی برای تصحیح رأی تعیین شده بود . در ماده ۶۶۴ ق.ق مقرّر شده بود ، « تصحیح حکم قبل از انقضاء مهلت داوری با داور و بعد از انقضاء مدّت با دادگاه صلاحیّت دار است . » اما در حال حاضر ق.ج تعیین ننمود که ، اگر در رأی داوری اشتباه وجود داشته باشد و مهلت داوری و مهلت دعوای بطلان سپری شده باشد و طرفین نسبت به رأی معترض نشده باشند آیا اشتباه قابل تصحیح است یا خیر و اگر قابل تصحیح باشد ، تصحیح رأی بر عهده کدام مرجع است ؟
پایان نامه

 

اداره حقوقی قوّه قضاییّه نیز در نظریّه شماره۷/۵۶۳۳ – ۰۷/۰۹/۱۳۸۰ منظور از اشتباه قاضی در صدور رأی قضایی را چنین توصیف نمود ، « منظور از اشتباه قاضی در صدور رأی هرگونه حکم غیرصحیح و مغایر با ضوابط قانونی است و لذا منحصر به اشتباه در محاسبه و امثال آن نیست و هرگاه مورد مطروحه از موارد مذکور درماده ۳۰۹ ق.آ.د.م باشد در این صورت موضوع از مصادیق تصحیح رأی محسوب و ذی نفع یا قاضی مجری حکم باید مراتب را جهت تصحیح رأی به قاضی صادرکننده حکم اعلام دارد و در غیر موارد مذکور در ماده ۳۰۹ مورد از مصادیق ماده ۳۲۶ قانون مورد بحث در امور حقوقی یا ماده ۲۳۵ ق . آ . د . ک . ۱۳۷۸ در دعاوی جزایی می باشد . »[۳]

 

 

بند ۱ ماده ۳۲ ق.د.ت.ب[۴] و بند های ۱ و ۲ ماده ۳۳ ق.ن.د.آ ، با پذیرش اصلاح رأی توسّط دیوان داوری مقرّر داشتند ، چنانچه داور ، خود پی به اشتباه در رأی ببرد می تواند موارد اشتباه را اصلاح کند ، هر یک  از طرفین داوری نیز می توانند ظرف ۳۰ روز از تاریخ ابلاغ رأی ، تقاضای تصحیح رأی از داور بنمایند . بنابراین توافق اصحاب دعوا در این نوع از اعتراض به رأی داور لازم نبوده و هر یک از طرفین منفرداً ، حقّ تقاضای اصلاح رأی خواهد داشت . این رویّه در بندهای ۱ و ۲ ماده ۲۹ مقرّرات داوری اتاق بازرگانی بین المللی « ICC » نیز پیش بینی شده و مطابق قسمت دوّم بند ۱ ماده ۲۹ ، رأی اصلاحی باید ظرف ۳۰ روز از تاریخ صدور ، جهت تصویب به دیوان ارائه شود . اما در داوری های اتاق بازرگانی ایران ، مطابق ماده ۵۷ قواعد و آیین داوری مرکز داوری اتاق ایران ، رأی اصلاحی صادره ، قبل از امضای داور(ان) ، باید به تأیید دیوان داوری برسد .

 

همان گونه که گفته شد در ق.ج به امکان صدور رأی تفسیری در رسیدگی های داوری و دادرسی قضایی تصریح نشده است . و تنها ماده ۲۷ ق.ا.ا.م مقرّر نمود ، « اختلافات راجع به مفادّ حکم ، همچنین اختلافات مربوط به اجرای احکام که از اجمال یا ابهام حکم یا محکوم به حادث شود ، در دادگاهی که حکم را صادر کرده رسیدگی می شود . » که این ماده مرتبط با عملیّات اجرایی بوده و به معنای تفسیر به معنای اخص نیست . اما بند ۱ ماده ۳۲ ق.د.ت.ب و ماده ۵۷ قواعد و آیین داوری مرکز داوری اتاق ایران ، صدور رأی تفسیری را در صورت ابهام یا اجمال رأی به درخواست هر یک از طرفین یا رأساً توسّط داور پیش بینی نموده است .[۵] در ق.ن.د.آ و کنوانسیون ایکسید ، فقط طرفین دعوا حقّ درخواست تفسیر رأی را داشته و داور ، رأساً حقّ تفسیر رأی ندارد .[۶]  بنابراین مقایسه ی ماده ۳۲ ق.د.ت.ب و ماده ۵۷ قواعد و آیین داوری مرکز داوری اتاق ایران با ماده ۳۳ ق.ن.د.آ و بند ۱ ماده ۵۰ کنوانسیون ایکسید نشان می دهد که ق.د.ت.ب برخلاف رویّه موجود ، حقّ تفسیر رأی برای داور قائل شده است . ضمن آن که در این مورد تقاضای یکی از طرفین را کافی دانسته و توافق آن ها را لازم ندانسته است .

 

در این خصوص ترتیب مقرّر در باب اصلاح رأی موجّه به نظر می رسد یعنی معقول است که در اشتباه هایی از این دست ، داور رأساً یا به تقاضای یکی از طرفین رأی را اصلاح کند . ولی تفسیر رأی توسّط داور در مواردی که طرفین   احساس نیاز به تفسیر نمی کنند و متقاضی آن نیستند ، موجّه نیست ، خصوصاً که ممکن است خود تفسیر منشاء اختلاف شود . به علاوه  این گونه مداخلات در رأی ، پس از صدور رأی با قاعده فراغ داور منافات دارد .

 

در مورد عدم لزوم توافق طرفین باید گفت که تالی فاسد پذیرش امکان تفسیر در این خصوص ، زیاده خواهی ذی نفع است و محکوم له می تواند با توسّل به تفسیر رأی ، تلاش کند هر چه بیشتر حقّ طرف مقابل را محدود و مضیّق سازد و بدین ترتیب طرف متضرّر ، وادار به تجدیدنظرخواهی شود . لذا از آنجایی که تفسیر رأی در نظام قضایی امری اجتناب ناپذیر است و به منظور پرهیز از اقامه دعاوی بعدی لازم می نماید ، شایسته است مواردی برای تفسیر رأی پیش بینی شده یا توافق اصحاب دعوا با یکدیگر جهت تقاضای صدور رأی تفسیری ، الزامی دانسته شود .

 

علاوه بر اصلاح و تفسیر رأی در دیوان داوری ، محتمل است در جریان صدور رأی بخشی از خواسته دعوا از قلم افتاده باشد و رأی صادره مشتمل بر قسمتی از موضوع نباشد . در این صورت ذی نفع می تواند تقاضای صدور رأی تکمیلی از دیوان بنماید . در ق.آ.د.م ، امکان درخواست صدور رأی تکمیلی از سوی طرفین دعوا از آرای داوری و آرای قضایی پیش بینی نشده است که این امر خود نقص قانون در موضوع است . بند ۲ ماده ۳۲ ق.د.ت.ب[۷]، ماده ۵۷ قواعد و آیین داوری مرکز داوری اتاق ایران و بند ۳ ماده ۳۳ ق.ن.د.آ به توافق طرفین بر ارجاع رأی داور به دیوان داوری جهت صدور رأی تکمیلی تصریح دارند .

 

با مقایسه بندهای ۱ و ۲  ماده ۳۲ ق.د.ت.ب با قانون نمونه ، شیوه قانونگذار در متن ماده جهت صدور رأی غیرموجّه می نماید ، نخست این که قانونگذار در بند ۱ ماده ۳۲ بر خلاف بند ۴ ماده ۳۳ ق.ن.د.آ ، به داور جهت صدور رأی اصلاحی و تفسیری ، اجازه تمدید مهلت لازم برای صدور رأی نداده است ، اما در بند ۲ ماده ۳۲ داور مکلّف است ظرف ۶۰ روز رأی تکمیلی صادر و در صورت لزوم می تواند مهلت مزبور را تمدید کند . دوّم این که مواعد مندرج در ماده ۳۲ ق.د.ت.ب برای صدور رأی اصلاحی و تفسیری ۳۰ روز و برای رأی تکمیلی ۶۰ روز می باشد در صورتی که این موضوع ترجیح بلامرجّح است . علاوه بر این ، مطابق بند ۲ ماده ۳۲ هر یک از طرفین می تواند به تنهایی تقاضای صدور رأی تکمیلی کند ، در حالی که بند ۳ ماده ۳۳ ق.ن.د.آ ، توافق طرفین دعوا را جهت درخواست صدور رأی تکمیلی لازم دانسته است و با توجّه به تسرّی اصل حاکمیّت اراده در داوری تجاری بین المللی ، این موضوع با منطق حقوقی نیز سازگارتر است .

 

 

 

 

 

 

 

گفتار دوّم : اعاده دادرسی

 

در حقوق ملّی ، هیچ یک از مواد ق.آ.د.م به قابلیّت اعاده دادرسی رأی داور تصریح ندارد اما از روح مواد این قانون ، قابلیّت رسیدگی مجدّد موضوع رأی قابل استنباط است . با مقایسه بندهای ۵ و۶ ماده ۴۲۶ ق.آ.د.م با بند ۱ ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م در مواردی نظیر جعلیّت ، حیله و تقلّب و کتمان اسناد که از جمله جهات اعاده دادرسی ماده ۴۲۶ ق.آ.د.م در خصوص آرای صادره از مراجع قضایی می­باشد و مبیّن موجّه بودن خواسته مدّعی اعاده دادرسی است و اگر این موارد در رأی داور مؤثّر بوده و حقّی از محکوم­علیه داوری تضییع شده باشد طبیعی است که می­بایست به نحوی از انحاء به موارد مذکور رسیدگی شود . اما در اینجا تعارض بین قوانین داوری و اعاده دادرسی بروز می­ کند و آن ، ابتدا مهلت اعاده دادرسی نسبت به موارد سه گانه جعلیّت ، حیله و تقلّب و وصول نوشتجات مکتوم می­باشد که این موضوع با مدّت زمان بیست روزه مقرّر در ماده ۴۹۰ ق.آ.د.م متعارض است . با توجّه به این که موارد یاد شده در مخالفت با قوانین موجد حق « بند ۱ ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م » می باشد تردیدی وجود ندارد ، بنابراین درخواست کننده ابطال رأی داور با استناد به هر یک از موارد سه گانه جعلیّت ، حیله و تقلّب ، کتمان اسناد و تحت عنوان کلّی مخالفت با قوانین موجد حق می ­تواند از دادگاه صالح تقاضای ابطال رأی داور را بنماید ولی فاصله زمانی بیست روز بعد از ابلاغ رأی داور و طبیعت موارد جعل ، حیله و تقلّب و کتمان اسناد با یکدیگر قابل جمع نیست ، زیرا احتمال دارد بعد از گذشت یکسال از ابلاغ رأی داور ، مجعولیّت سند مورد استناد رأی داور در دادگاه صالح ثابث شود یا دو سال بعد از ابلاغ رأی داور اسناد مکتوم ابراز گردد .  در این صورت چگونه می­توان از تضییع حقوق محکوم­علیه رأی داوری بالحاظ ماده ۴۹۰ ق.آ.د.م جلوگیری نمود . در نگاه نخست شاید به نظر آید با توجّه به سکوت قانونگذار در مقام بیان قبول اعاده دادرسی ، بعد از گذشت مدّت بیست روز از ابلاغ رأی داور ، درخواست مزبور وجاهت قانونی ندارد ، ولیکن باید پذیرفت با توجّه به صراحت مندرج در صدر ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م که مقرّر داشت ، « رأی داوری در موارد زیر باطل است و قابلیّت اجرایی ندارد : ۱- رأی صادره مخالف با قوانین موجد حق باشد . » فلذا در صورت احراز مواردی که مخالفت و تعارض با قواعد آمره و نظم عمومی داشته باشد که از جمله آن مقرّرات مندرج در بند ۱ ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م می­باشد ، علی رغم انقضای مهلت مقرّر در ماده ۴۹۲ ق.آ.د.م ، ابطال رأی داوری از طریق اعاده دادرسی در ارتباط با موارد فوق­الذکر دارای وجاهت قانونی است و تاریخ تقدیم دادخواست ابطال رأی داور بر مبنای قواعد مندرج در مواد ۴۲۹ و ۴۳۰ ق.آ.د.م قابل محاسبه خواهد بود .

 

با این وجود در کتاب مجموعه نشست­های قضایی[۸] در پاسخ به این سؤال که ، « در قراردادی ذکر شده که در صورت وقوع اختلاف ، حلّ اختلاف از طریق داور مرضی­الطرفینی صورت گیرد ، داور مبادرت به صدور رأی می­ کند و از طریق دادگاه دستور اجرا صادر شده و رأی داور اجرا می­شود . پس از اجرا مدرکی کشف می­شود که محکوم­له استحقاق مبلغ را نداشته « مثلاً مدرکی کشف می­شود که دلالت بر جعلی بودن سند دارد و یا … » برای محکوم­علیه وجه را پرداخته یا رأی داوری را اجرا نموده است ، چه اقدام حقوقی متصوّر است ؟ در صورتی که ارجاع به داوری از سوی دادگاه بوده و رأی داور پس از صدور با دستور دادگاه اجرا شود تغییری در پاسخ ایجاد می­شود ؟

 

در پاسخ عنوان شد ، « فقط از طریق اعمال ماده ۲ قانون اختیارات و وظایف رئیس قوّه قضاییّه رسیدگی مجدّد ممکن است . هر دو فرض موضوع سؤال یکی است . اگر دو طرف دعوا در داوری حضور داشتند دیگر راهی برای اعتراض بعد از قطعیّت باقی نمی­ماند از طرف دیگر نظر داوری ، حکم نیست تا قابلیّت اعاده دادرسی یا طرح در شعبه تشخیص را داشته باشد . »

 

در ق.د.ت.ب نیز ، در خصوص تسرّی شیوه اعاده دادرسی به رأی داور در داوری های تجاری بین المللی ، تصریح نشده و تنها ماده ۳۳ این قانون موارد درخواست ابطال رأی داور را احصاء نموده است . اما با کمی تأمّل در بند ۲ ماده ۳۳ این قانون ، رگه هایی از پذیرش اعاده دادرسی در آرای صادره از داوری های بین المللی مشمول این قانون ، ملاحظه می شود . بند ۲ ماده ۳۳ مقرّر داشته ، « در خصوص موارد مندرج در بندهای (ح) و (ط) این ماده، طرفی که از سند مجعول یا مکتوم متضرّر شده است ، می‌تواند پیش از آن که درخواست ‌ابطال رأی داوری را به عمل آورد ، از ‌داور تقاضای رسیدگی مجدّد نماید ، مگر در صورتی که طرفین به نحو دیگری توافق کرده باشند . »[۹]در واقع قانونگذار در بند ۱ ماده ۳۳ درخواست ابطال رأی داور و در بند ۲ ماده ۳۳ امکان اعاده دادرسی در مورد قسمت ح و ط از بند ۱ همین ماده را جهت جلوگیری از تضییع حقوق معترض در موارد احتمالی ، به رسمیّت شناخت . اما پذیرش اعاده دادرسی در این موارد فرع بر وجود شرایط خاصّی است . نخست این که بند ۶ ماده ۴۲۶ ق.آ.د.م مقرّر نمود ، « حکم دادگاه مستند به اسنادی بوده که پس از صدور حکم ، جعلی بودن آن ها ثابت شده باشد . » اما قسمت ح بند ۱ ماده ۳۳ اشعار داشته ، « رأی داوری مستند به سندی بوده باشد که جعلی بودن آن به موجب حکم نهایی ثابت شده باشد . » ، علاوه بر این بند که منطبق با ق.آ.د.م است ،  بند ۲ ماده ۳۳ متضرّر شدن هر یک از طرفین را سبب درخواست رسیدگی مجدّد اعلام کرده است که در ق.آ.د.م ، چنین تصریحی وجود ندارد . دوّم این که در بند ۷ ماده ۴۲۶ ق.آ.د.م ، فقط اثبات مکتوم بودن اسناد و مدارک در جریان رسیدگی ، سبب ایجاد حقّ اعاده دادرسی می شود ولیکن مطابق قسمت ط بند ۱ ماده ۳۳ ، باید ثابت شود اسناد و مدارکی که دلیل حقّانیّت معترض بوده ، توسّط طرف مقابل مکتوم مانده یا سبب کتمان آن فراهم شده باشد .[۱۰] در واقع در این موارد ، مقنّن ، عدم توجّه به ادلّه ابرازی از سوی طرفین را سبب اعاده دادرسی نسبت به رأی داور اعلام داشته است . اما در خصوص رأی قضایی ، ماده ۴۲۶ ق.آ.د.م موارد اعاده دادرسی در حقوق ملّی را در ۷ مورد احصاء نموده ،[۱۱] که امکان شکایت از رأی در این موارد ، از تضییع حقوق محکوم علیه حکم قضایی تا حدّ ممکن خواهد کاست .

 

در بیشتر اسناد داوری بین المللی ، رأی داور اعم از این که در داوری های موردی و سازمانی صادر شده باشد ، نهایی و غیرقابل اعتراض است مگر در موارد خاص[۱۲] . اما از ماده ۵۱ مقرّرات داوری کنوانسیون ایکسید ، اعاده دادرسی نسبت به آرای صادره از این دیوان ، استنباط می شود . بند ۱ ماده ۵۱ این کنوانسیون مقرّر داشته ، « هر یک از طرفین می توانند ضمن درخواست کتبی به دبیرکل ، خواستار تجدید رسیدگی در رأی شوند . در این صورت درخواست مزبور باید به علّت کشف حقایقی باشد که در رأی ، اثر قطعی داشته و قبل از صدور رأی از نظر دیوان یا خواهان فعلی مخفی مانده باشد . با این حال باید توجّه داشت که عدم اطّلاع خواهان از این حقایق نباید ناشی از اهمال وی باشد . » و مطابق بند ۲ ماده ۵۱ ، « درخواست باید ظرف ۹۰ روز از زمان کشف آن حقایق و در هر صورت ظرف سه سال از تاریخ صدور رأی انجام پذیرد . » و در نهایت بند ۳ ماده ۵۱ در این مورد مقرّر نموده ، « دیوان صادر کننده رأی حتّی الامکان به درخواست رسیدگی کرده و در صورت عدم تشکیل دیوان اولیّه ، دیوان جدیدی طبق مقرّرات قسمت دو این بخش ، برای این منظور تشکیل خواهد شد . » بنابراین اعاده دادرسی از آرای صادره از دیوان داوری ایکسید به جهت کشف واقعیات مکتوم در زمان رسیدگی و صدور رأی ، مطابق مقرّرات این کنوانسیون پذیرفته شده است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مبحث دوّم : اعتراض به رأی نزد مراجع قضایی

 

رأی داور و دادگاه ، قطعی و برای طرفین نزاع الزام آور است اما از هر گونه لغزش مبرّا نبوده و به دلایل متعدّدی ممکن است از سوی طرفین دعوا یا شخص ثالث مورد انتقاد قرار گیرد . از این رو در حقوق ملّی و اسناد داوری بین المللی ، جهاتی برای اعتراض نسبت به رأی نخستین در مراجع قضایی پیش بینی شده که با تأکید بر اعتراض به رأی داور ، مصادیق آن بررسی و تحلیل می گردد .

 

گفتار نخست : اعتراض شخص ثالث

 

به موجب ماده ۴۱۷ ق.آ.د.م هر گاه رأی صادره به حقوق شخص ثالث خللی وارد آورد و آن شخص یا نماینده او در دادرسی که منتهی به رأی قطعی گردیده به عنوان اصحاب دعوا دخالت نداشته باشد حق دارد نسبت به آن اعتراض نماید و به موجب ماده  ۴۱۸ همان قانون شخص ثالث حق دارد به هرگونه رأی صادره … و نسبت به حکم داور نیز اعتراض نماید . ماده ۴۹۵ قانون مزبور نیز تصریح دارد ، « رأی داور فقط درباره طرفین دعوا و اشخاصی که دخالت و شرکت در تعیین داور داشته اند و قائم مقام آنها معتبر است و نسبت به اشخاص دیگر ثأثیری نخواهد داشت . »

 

اعتراض شخص ثالث نسبت به رأی داور ممکن است تحت عنوان اعتراض ثالث اصلی باشد و یا طاری ، اعتراض ثالث اصلی نسبت به رأی داور به استناد قواعد مندرج در مواد ۴۲۰ و ۴۹۰ ق.آ.د.م حسب مورد در صلاحیّت دادگاهی است که دعوا را به داوری ارجاع نموده و یا دادگاهی که صلاحیّت رسیدگی به اصل دعوا را دارد .[۱۳] ولیکن اعتراض ثالث طاری به استناد ماده ۴۲۱ ق.آ.د.م باید در دادگاهی مطرح شود که رأی داوری به عنوان دلیل علیه ثالث مورد استناد قرار گرفته است و به استناد ماده ۴۲۵ ق.آ.د.م در صورتی که اعتراض ثالث به رأی داور وارد تشخیص داده شود موجب می­شود که فقط آن قسمت از رأی که مورد اعتراض قرار گرفته و به حقوق شخص ثالث خلل وارد کرده است نقض و ابطال گردد .

 

اعضای کمیسیون معاونت آموزش دادگستری استان تهران[۱۴] در پاسخ به سؤال این که رسیدگی به اعتراض ثالث نسبت به رأی داور با کدام مرجع « دادگاه یا داور » است ؟ قریب به اتفاق اعضای کمیسیون در جلسه مورّخه ۱۶/۱۲/۸۶ اعلام داشته اند ، « به موجب ماده ۴۹۵ ق.آ.د.م رأی داور فقط درباره طرفین دعوا و اشخاصی که دخالت و  شرکت در تعیین داور داشته اند و قائم مقام آنان معتبر است و نسبت به اشخاص دیگر تأثیری نخواهد داشت . حال اگر شخص ثالثی مدّعی شود که رأی داور به حقوق او خلل ایجاد کرده ، می ­تواند نسبت به آن اعتراض کند . اعتراض به رأی داوری بایست در دادگاه عمومی- حقوقی مطرح گردد زیرا که دادگاه ، محلّ رسیدگی به اختلاف است . »

 

بنابراین اگر شعبه دادگاهی ، موضوع را به داوری ارجاع کرده باشد رسیدگی به اعتراض ثالث با همان شعبه خواهد بود در غیر این صورت با ارجاع موضوع به یکی از شعب دادگاه عمومی- حقوقی صالح ، به اعتراض فوق رسیدگی خواهد شد .

 

ق.د.ت.ب در خصوص پذیرش اعتراض شخص ثالث تصریح ندارد و تنها ماده ۲۶ این قانون ورود شخص ثالث را با دو شرط پذیرفته است .[۱۵] نخست این که ثالث موافقتنامه داوری را بپذیرد ، دوّم این که طرفین دعوا ، ورود ثالث را اجازه دهند . در صورت عدم ورود شخص ثالث در رسیدگی داوری که منجر به صدور رأی به ضرر او شده باشد ، برای جلوگیری از تضییع حقوق ثالث ، ثالث می تواند به رأی اعتراض نماید و دادگاه نیز حقّ اعتراض را از باب ذی نفع بودن ثالث می پذیرد . در نتیجه اعتراض شخص ثالث در قالب تجدیدنظرخواهی مطرح و مطابق مواد ۳۳ و ۳۴ ق.د.ت.ب بدان رسیدگی می شود .

 

گفتار دوّم : تجدیدنظرخواهی

 

تجدیدنظرخواهی معمول ترین شیوه اعتراض به رأی دادگاه است . ماده ۳۳۰ ق.آ.د.م مقرّر داشته ، « آرای دادگاه های عمومی و انقلاب در امور حقوقی قطعی است ، مگر در مواردی که طبق قانون قابل درخواست تجدیدنظر باشد . » از این ماده برداشت می­شود که اصل بر عدم قابلیّت تجدیدنظرخواهی از رأی دادگاه ملّی است . اما وقتی به موارد قابل تجدیدنظر در ماده ۳۳۱ ق.آ.د.م مراجعه می شود ملاحظه می گردد که اکثریّت آرای قضایی امکان ­تجدیدنظر دارند . قانونگذار در این ماده مقرّر نمود ، « احکام زیر قابل درخواست تجدیدنظر می ­باشد :

 

الف) در دعاوی مالی که خواسته یا ارزش آن از ( ۰۰۰/۰۰۰/۳ ) ریال متجاوز باشد .

 

ب) کلیّه احکام صادره در دعاوی غیرمالی .

 

ج) حکم راجع به متفرّعات دعوا در صورتی که حکم راجع به اصل دعوا قابل تجدیدنظر باشد . »

 

مهلت تجدیدنظر برای اشخاص مقیم ایران ۲۰ روز و برای اشخاص مقیم خارج از کشور ۲ ماه است . متقاضی تجدیدنظر باید دادخواست خود را ظرف مهلت قانونی به دادگاه صادر کننده رأی یا شعبه اوّل دادگاه تجدیدنظر تقدیم کند .

 

جهات تجدیدنظرخواهی در ماده ۳۴۸ ق.آ.د.م احصاء شد . این موارد که عبارتند از ادّعای عدم اعتبار مستندات دادگاه ، ادّعای فقدان شرایط قانونی شهادت شهود ، ادّعای عدم توجّه قاضی به دلایل ابرازی ، ادّعای عدم صلاحیّت قاضی یا دادگاه صادر کننده رأی و ادّعای مخالف بودن رأی با موازین شرعی و یا مقرّرات قانونی . اما در این خصوص که آیا امکان تجدیدنظر خواهی از آرای داوری وجود دارد یا خیر نظر قاطعی نیست و بحثی در کتب حقوقی نشده است اما به نظر می­رسد قانونگذار وقتی جهات اعتراض به رأی داور را طرح می­ کند در حقیقت ، طریقی جایگزین تجدیدنظر خواهی را برای آرای داوری پیش ­بینی کرده است .[۱۶] از این رو تنها راه اعتراض به رأی داور ، درخواست ابطال رأی داور می باشد ، که در گفتار بعد ، به تفصیل بررسی و تحلیل می گردد .

 

گفتار سوّم : درخواست ابطال رأی

 

در این گفتار ، ماهیّت ابطال و بطلان رأی داور[۱۷] ، نحوه ی اعتراض به رأی داور و مصادیق درخواست ابطال رأی با توجّه به موضع مقرّرات داوری ملّی و اسناد بین المللی بررسی شده تا فلسفه امکان درخواست ابطال رأی داور در رویّه موجود و موارد آن ، تبیین شود . همچنین ، از آنجایی که اعتراض به آرای قضایی در قالب طرق عادی و فوق العاده شکایت از آرا مطرح می باشد از ذکر آن در اینجا خودداری شده است . زیرا جدای از اعاده دادرسی ، اعتراض شخص ثالث و تجدیدنظرخواهی که مورد بررسی قرار گرفت ، سایر طرق شکایت اعم از واخواهی و فرجام خواهی از رأی داور ، در حقوق داوری ملّی و فراملّی مصداق ندارد .

 

بند نخست : ابطال و بطلان در رأی

 

اعمال حقوقی ، امور اعتباری بوده و چنانچه فاقد یک یا چند شرط ، از شرایط اساسی صحت معاملات باشد اعتبار قانونی نخواهد داشت و آثار حقوقی ، بر آن مترتب نخواهد شد . این حالت ، بطلان نامیده می شود و هر عمل حقوقی که چنین حالتی را داشته باشد باطل است .[۱۸] شرایط مقرّر برای صحت و اعتبار اعمال حقوقی ، همه ارزش یکسانی ندارند برخی از این شرایط ، از نظر اجتماعی خیلی مهم است و قانونگذار عدول از آن شرایط را به هیچ وجه مجاز نمی داند لذا چنانچه دادگاه در مورد یک عمل حقوقی خاص ، متوجّه فقدان این نوع شرایط بشود رأساً و صرف نظر از ایراد یا سکوت ذی نفع ، از ترتیب اثر دادن به چنین عمل حقوقی باطل ، خودداری می کند .

 

از آنجایی که دادگاه های ملّی ، در مقام رسیدگی به دعاوی در جهت احراز اموری هستند که در گذشته واقع شده و پس از کشف ماوقع طبق آن رأی صادر می کنند ، در نتیجه آرای دادگاه ها همواره و در کلیّه امور جنبه کشفی و اعلامی دارد و حقّ ایجاد عمل حقوقی ، اعم از عقد و ایقاع را ندارد ، جز در موارد کاملاً استثنایی مانند موردی که پس از احراز شرایط قانونی ، طبق رأی خود ، زوجه شخص غایب مفقود الاثر را مطلّقه می سازد « ایقاع » . در اینجا نیز احراز شرایط در حقیقت کشف ماوقع است و به موجب قانون طلاق ، از آثار شرایط محقّق شده در مفقود الاثر و شرایط مکشوف می باشد .

 

با توجّه به اصل فوق و اعلامی بودن آرای مراجع قضایی ، دادگاه ها هیچ گاه قراردادها و یا آرای داور را ابطال نمی کنند ، بلکه پس از احراز فقدان یکی از شرایط اساسی معاملات و یا تشخیص یکی از علل بطلان رأی داور ، آن را باطل اعلام می کنند . به عبارت دیگر بطلان قرارداد و یا بطلان رأی داور ناشی از جهات فوق است نه ناشی از اراده و یا عمل حقوقی دادگاه .

 

مواد ق.ج همه جا اشاره به بطلان دارد نه ابطال و از عبارت « حکم به بطلان » استفاده نموده است و تنها در ماده ۴۹۲ ق.آ.د.م اشاره به « درخواست ابطال » دارد[۱۹] که با توجّه به مواد قبل از آن ، باید عبارت مزبور را ناشی از مسامحه در تعبیر دانست و در واقع باید به جای آن عبارت « درخواست اعلام بطلان » ذکر می شد . اما اهمیّت برخی از شرایط صحت ، از لحاظ حفظ منافع شخصی طرفین عمل حقوقی است . اعمال حقوقی فاقد این گونه شرایط را ، قانونگذار فقط از جهت منافع محکوم علیه قابل ابطال می داند . لذا شخصی که از عدم صحت و بطلان آن عمل ، نفع می برد می تواند این گونه اعمال را رد نماید . بطلان این گونه اعمال حقوقی نسبی است . بنابراین بطلان عمل حقوقی دو نوع است ، نوع نخست بطلان مطلق است که عمل حقوقی از ابتدا موجودیّت قانونی پیدا نمی کند تا قابل درمان باشد . اثر مشخّصه ی بطلان مطلق این است که در همه مواقع قابل استناد است حتّی خارج از کلیّه تشریفات ، مثلاً قرارداد فرد مجنون ، قرارداد فروش مالی که خرید و فروش آن ممنوع است و اقرار به بدهی ناشی از قمار از جمله اعمال باطل مطلق است .

 

نوع دوّم بطلان نسبی است که عمل حقوقی به طور ناقص به وجود می آید اما این بطلان قابل اغماض است و اعلام بطلان آن به خواست و اراده شخصی که بطلان به نفع او می باشد وابسته است . می توان عمل حقوقی مصداق بطلان مطلق را باطل و مصداق بطلان نسبی را قابل ابطال نامید .[۲۰] با این حال تا زمانی که حکم به بطلان یا ابطال یک عمل حقوقی از سوی مرجع قضایی صادر نشده است آن عمل محمول بر صحت است و تفاوتی نمی کند از لحاظ ثبوتی بطلان آن نسبی یا مطلق باشد زیرا هر رأی داور که صادر می گردد به لحاظ وقوع عرفی یک ماهیّت حقوقی ، صحیح تلقّی می شود . بنابراین قرارداد داوری و رأی داور ، از اعمال حقوقی به شمار می رود ، از این رو جریان داوری برای رسیدن به رأی قابل اجرا باید تابع ضوابطی باشد و تخلّف از این ضوابط ، موجب تزلزل اعتبار رأی است یا آن را  در معرض بطلان مطلق قرار می دهد . بنابراین آرای قابل ابطال ، مادام که حکم به ابطال آن ها صادر نشده است صحیح فرض می شود و فقط در ظرف مدّت معیّنی قابل اعتراض هستند و پس از انقضای مدّت ، تزلزل اعتبار آن ها از بین می رود .

 

بند دوّم : نحوه اعتراض به رأی

 

تنها راه اعتراض نسبت به رأی داور ، درخواست ابطال آن از مرجع صالح است اما آیا تقاضای ابطال « اعتراض » به رأی داور الزاماً نیازی به تقدیم دادخواست دارد و یا صرف درخواست کافی است ؟ و کدام مرجع صالح به رسیدگی است ؟ با توجّه به این که حسب مفادّ مواد ق.ج ، هدف قانونگذار جهت تشویق و ترغیب مردم به ارجاع موضوع اختلافشان به داوری بوده و در این راستا قانونگذار تسهیلات لازم در آن خصوص برای اصحاب دعوا فراهم نموده که از جمله آن عدم لزوم قواعد دست و پا گیر آیین دادرسی است که از ابتدا « درخواست تعیین داور تا انتها ، ابطال رأی داور » را در بر می­گیرد و با توجّه به صراحت مواد ۴۹۰ و ۴۹۲ ق.آ.د.م ، صرف درخواست جهت ابطال رأی داوری کافی است و نیازی به تقدیم دادخواست نمی­باشد . چنانچه تقاضای مزبور در فرم دادخواست تکمیل گردد ، همچنان درخواست تلقّی و به هیچ وجه آثار دادخواست بر آن بار نخواهد شد . همچنین گروهی از حقوق دانان[۲۱] ، بر عدم لزوم تقدیم دادخواست و غیر مالی بودن آن تأکید نموده ­اند . علاوه بر آن ، رأی شماره ۱۲۱۱- ۲۵/۰۷/۱۳۲۶ شعبه ششم دیوان عالی کشور و رأی شماره ۱۴۹۸- ۱۷/۱۱/۱۳۳۰ آن شعبه ، تقاضای ابطال رأی داور را محتاج تقدیم دادخواست ندانسته­اند .[۲۲]

 

با این وجود ، رویّه قضایی تقدیم دادخواست را در این مورد الزامی می داند .[۲۳] در خصوص مرجع رسیدگی به درخواست ابطال رأی داور ،  برخی از حقوق دانان قائل به تفکیک گردیده­­اند .[۲۴] این تفکیک در قسمت بند ب ، نادرست است زیرا دادگاه تجدید نظر به هیچ موضوعی رسیدگی نخواهد کرد مگر این که دادگاه نخستین قبلاً آن موضوع را رسیدگی نموده باشد یا به موجب قانون برای رسیدگی به موضوع صلاحیّت داشته باشد .

 

در اسناد داوری بین المللی ، غالباً دادگاه مقرّ داوری در داوری های موردی ، صالح به رسیدگی می باشد . ق.د.ت.ب نیز در بند ۱ ماده ۶ ، دادگاه عمومی مرکز استان مقرّ داوری و در صورت عدم تعیین مقرّ داوری ، دادگاه عمومی تهران را برای رسیدگی به درخواست ابطال رأی داور صالح دانسته است . ولیکن در داوری های سازمانی ، ممکن است دیوان داوری رویّه دیگری اتّخاذ نماید .

 

بند سوّم : موضع حقوق ملّی و اسناد بین المللی در ابطال رأی داور

 

در حقوق ملّی ، قانونگذار در ق.آ.د.م تنها راه اعتراض نسبت به رأی داوری را درخواست ابطال رأی اعلام کرده است . البتّه ماده ۴۸۹ این قانون که موارد ابطال و بطلان رأی داور را بر شمرده در صدر ماده اعلام داشت ، « رأی داوری در موارد زیر باطل است و قابلیّت اجرایی ندارد … » ولیکن در ادامه از موارد ابطال نیز چند مورد را ذکر کرده است . لذا در تدوین ماده دقّت چندانی اعمال نشده است .

 

قانونگذار در ماده ۴۹۰ ق.آ.د.م اعلام بطلان رأی را منوط به اعتراض یکی از طرفین به رأی داوری ، ظرف بیست روز از تاریخ ابلاغ نموده است و چنانچه در این مدّت به رأی اعتراض نشود دادگاه ارجاع کننده دعوا به داوری یا دادگاهی که صلاحیّت رسیدگی به اصل دعوا را دارد مکلّف است به درخواست طرف ذی نفع ، بر طبق رأی داور برگ اجرایی صادر کند . به عبارت دیگر ظاهراً با تعیین موعد بیست روزه برای اعتراض به رأی داوری ، دادگاه فقط به درخواست ذی نفع می تواند بطلان رأی را مورد رسیدگی قرار دهد و خود رأساً حقّ چنین اظهار نظری ندارد . اما این برداشت از نظر حقوقی معتبر بوده و در صورت وجود مبانی بطلان و عدم اعتراض در مهلت مقرّر ، رأی داوری باطل بوده و قابلیّت اجرایی ندارد .[۲۵]

 

باید توجّه کرد همه ی جهات بطلان رأی داوری که در ماده ۴۸۹ ق.آ.دم آمده است و همه ی قوانین موجد حق اعم از آمره و تفسیری که ممکن است رأی داوری مخالف آن ها باشد از اهمیّت متفاوتی برخوردار بوده و نباید همه این جهات ، یکسان قلمداد شوند . به عبارت دیگر در مقایسه ماده ۴۸۹ با ۴۹۰ ق.آ.د.م ، این که در صدر ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م عنوان گردید رأی داوری در موارد ذیل باطل و قابلیّت اجرایی ندارد ولیکن در ماده ۴۹۰ ق.آ.د.م عنوان شده در ماده فوق هر یک  از طرفین می­توانند ظرف بیست روز بعد از ابلاغ رأی داور از دادگاهی که دعوا را ارجاع به داوری نموده یا دادگاه ذی صلاح حکم به بطلان رأی داور را بخواهد ، از این رو باید در نظر داشت در خصوص ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م برخی از موارد مندرج در آن ماده که جزء قواعد آمره بوده باشد نظیر بند های ۱، ۵ ، ۶ و ۷ ، دادگاه بدون درخواست ذی نفع نیز می تواند رأساً قرار ردّ درخواست ابلاغ و اجرای رأی داور را صادر نماید .[۲۶] ولیکن در مواردی نظیر بند ۴ ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م « انقضای مدّت داوری » تا زمانی که ذی نفع تقاضای بطلان رأی داور را ننموده باشد دادگاه نمی­تواند رأساً از ابلاغ و یا اجرای رأی داور امتناع نماید . همچنین در صورتی که طرفین حقّ اعتراض به رأی داوری را از خود سلب نموده باشند ، چنانچه رأی داور(ان) مشمول یکی از موارد مندرج در ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م باشد به استناد ماده ۴۹۰ همین قانون ، ذی نفع می ­تواند نسبت به آن اعتراض نماید .

 

مواد ۳۳ و ۳۴ ق.د.ت.ب جهات نادرستی رأی داور را بیان و تنها راه اعتراض نسبت بدان را درخواست ابطال اعلام کرده است . کنوانسیون نیویورک در بند ۵ ماده (۱)۵ از جمله دلایل امتناع از شناسایی و اجرای را بدین صورت بیان می کند ، « رأی هنوز نسبت به طرفین الزام آور نشده یا این که به وسیله مرجع صالح کشوری که رأی در قلمرو آن یا حسب قوانین آن صادر شده ابطال یا معلّق شده باشد . » . همچنین ماده ۳۴ قانون نمونه در این مورد مقرّر داشته ، « مراجعه به هر دادگاهی برای اعتراض به رأی صرفاً به صورت درخواست ابطال آن ، مطابق بندهای ۲ و ۳ ممکن است . » و هفت مورد از جهات اعتراض به رأی داور در این قانون همان است که در کنوانسیون نیویورک از موارد عدم شناسایی و اجرای رأی تعیین شده است . ماده ۵۲ کنوانسیون ایکسید نیز پژوهش در دیوان داوری بالاتر را پیش بینی کرده و مقرّر نمود ، « هر یک از طرفین می تواند با یک درخواست کتبی که به دبیرکل ارسال می شود به موجب یک یا چند دلیل زیر ، درخواست ابطال رأی را بکند … » . با توجّه به مراتب فوق ، جهات اعتراض به رأی داور در دو دسته تفکیک و تحلیل می گردد :

 

الف ) جهات عام یا مشترک ابطال            ب ) جهات خاصّ ابطال

 

الف : جهات عام یا مشترک ابطال

 

در خصوص آرای صادره از دیوان داوری بایستی شرایط صدور رأی رعایت گردد . در غیر این صورت رأی صادره متزلزل بوده و با اعتراض یکی از طرفین یا درخواست ابطال رأی ، و اثبات یکی از جهات نقض رأی ، رأی صادره فاقد اعتبار خواهد بود . از این رو با مطالعه و تدقیق در نظام حقوق ملّی و اسناد داوری بین المللی ، می توان تعدادی از جهات ابطال رأی را به عنوان مصادیق مشترک درخواست ابطال رأی داور به شمار آورد ، زیرا از روح کلیّه قوانین و اسناد قابل استنباط هستند . بنابراین با تشریح این موارد و مقایسه آن ها با یکدیگر ، سعی خواهد شد کاستی ها و نقایص موجود بیان و بررسی گردد .

 

 

 

۱ – عدم اهلیّت

 

در فرآیند رسیدگی داوری اصل بر حاکمیّت اراده طرفین است از این رو اهلیّت اشخاص نقش اساسی ایفا می نماید زیرا بلوغ ، عقل و رشد شروط لازم جهت استیفای حقوق می باشد .[۲۷] در قانون ملّی ، قانونگذار در مواد ۶ ، ۷ و ۹۶۲ ق.م در خصوص اهلیّت افراد خارجی و ایرانیان مقیم داخل و خارج از کشور تعیین تکلیف نموده و در بند ۱ ماده ۳۳ ق.د.ت.ب ، عدم اهلیّت یکی از طرفین رأی داوری ، از موجبات درخواست ابطال رأی داور تعیین شده است بدون این که با توجّه به جایگاه وضع این بند ، قانون مناسب جهت سنجش اهلیّت را مشخّص کند . بند ۱ ماده ( ۲ ) ۳۴ قانون نمونه نیز یکی از اسباب درخواست ابطال رأی داور ، عدم اهلیّت یکی از طرفین می باشد اما مشابه ق.د.ت.ب ، تکلیف قانون صالح یعنی قانونی که اهلیّت اشخاص باید بر اساس آن سنجیده شود مشخّص نیست . همچنین بند ۱ ماده (۱) ۵ کنوانسیون نیویورک مقرّر داشت ، « اهلیّت طرفین ، بر اساس قانون قابل اعمال بر طرف قرارداد » سنجیده می شود ولیکن قانون مناسب را تعیین ننمود . به عبارتی ابهام هم چنان باقی است چراکه ارجاع به قانون ملّی خاصّی در این مورد پیش بینی نشده است .

 

در صورت نبود قانون مناسب در چنین مواردی ، قانون حاکم بر رسیدگی در دادگاه مقرّ داوری اعمال خواهد شد زیرا طرفین ، مرجع رسیدگی به داوری را با توافق یکدیگر برگزیده و قانون حاکم بر داوری نیز منتخب آنان می باشد لذا در صورت سکوت قانون حاکم بر داوری در خصوص سنجش اهلیّت طرفین ، بایستی قانون مقرّ داوری را معتبر دانست ، زیرا این قانون به طور ضمنی مورد تأیید اصحاب دعوا می باشد و این موضوع از ملاک ماده ۶ ق.د.ت.ب نیز استنباط می شود .

 

در تشخیص اهلیّت طرفین باید توجّه نمود که اهلیّت اشخاص حقوقی موضوع حقوق خصوصی و حقوق عمومی از اهلیّت اشخاص حقیقی متمایز می باشد . در مورد اشخاص حقوقی موضوع حقوق خصوصی ، نماینده یا مدیر شخص حقوقی ، بایستی علاوه بر اهلیّت ، اختیار ، یعنی توانایی ارجاع اختلافات به داوری را بر اساس سند تشکیل شخص حقوقی یا اساسنامه داشته باشد و در خصوص اشخاص حقوقی موضوع حقوق عمومی در حقوق ملّی ، مطابق اصل ۱۳۹ ق.ا ، دعاوی دولتی قابل ارجاع به داوری نیست و دولت اختیار ارجاع ندارد ، در غیر این صورت به واسطه عدم تکوین اراده کامل در تنظیم قرارداد داوری یا شرط داوری ، قرارداد داوری و به طریق اولی رأی داور ، غیرنافذ و تکامل آن منوط به تنفیذ و اجازه مجلس خواهد بود . دادنامه شماره ۹۱۰۹۹۷۰۲۲۱۵۰۰۷۲۰ مورّخ ۲۰/۰۶/۱۳۹۱ شعبه ۱۵ دادگاه  تجدید نظر استان تهران نیز ، داوری در موضوع اموال دولتی ، بدون رعایت تشریفات اصل ۱۳۹ ق.ا و ماده ۴۵۷ ق.آ.د.م را ، از موجبات ابطال رأی داور دانسته است .[۲۸]

 

 

 

[۱]- ماده ۴۸۷ ق.آ.د.م مقرّر نمود ، « تصحیح رای داوری در حدود ماده ( ۳۰۹ ) این قانون قبل از انقضای مدّت داوری رأساً با داور یا داوران است و پس از انقضای آن تا پایان مهلت اعتراض به رأی داور ، به درخواست طرفین یا یکی از آنان با داور یا داوران صادر کننده رأی خواهد بود . داور یا داوران مکلّفند ظرف بیست روز از تاریخ تقاضای تصحیح رأی اتّخاذ تصمیم نمایند . رأی تصحیحی به طرفین ابلاغ خواهد شد . در این صورت رسیدگی به اعتراض در دادگاه تا اتّخاذ تصمیم داور یا انقضای مدّت یاد شده متوقّف می ماند . »

 

[۲]- ماده ۳۰۹ ق.آ.د.م در خصوص تصحیح رأی دادگاه اشعار داشت ، « هرگاه در تنظیم و نوشتن رأی دادگاه سهو قلم رخ دهد مثل از قلم افتادن کلمه ای یا زیاد شدن آن و یا اشتباهی در محاسبه صورت گرفته باشد تا وقتی که از آن درخواست تجدیدنظر نشده ، دادگاه رأساً یا به درخواست ذی نفع ، رأی را تصحیح می نماید . رأی تصحیحی به طرفین ابلاغ خواهد شد . تسلیم رونوشت رأی اصلی بدون رونوشت رأی تصحیحی ممنوع است . حکم دادگاه در قسمتی که مورد اشتباه نبوده در صورت قطعیّت اجرا خواهد شد .

 

تبصره ۱- در مواردی که اصل حکم یا قرار دادگاه قابل واخواهی یا تجدیدنظر یا فرجام است تصحیح آن نیز در مدّت قانونی قابل واخواهی یا تجدیدنظر یا فرجام خواهد بود .

 

تبصره ۲- چنانچه رأی مورد تصحیح به واسطه واخواهی یا تجدیدنظر یا فرجام نقض گردد رأی تصحیحی نیز از اعتبار خواهد افتاد . »

 

[۳]- مطابق ماده ۳۹ الحاقیِ ، مصوّبِ ۲۸/۰۷/۱۳۸۱ به ق.ت.د.ع.ا مصوّب ۱۵/۰۴/۱۳۷۳ ، مواد ۳۲۶ ، ۴۱۱ و ۴۱۲ ق.آ.د.م حذف شده اند .

 

[۴]- بند ۱ ماده ۳۲ ق.د.ت.ب مقرّر داشته ، « ۱- داور می‌تواند بنا به تقاضای هر یک از طرفین یا رأساً هرگونه اشتباه در محاسبه ، نگارش و یا اشتباهات مشابه در رأی را اصلاح … »

 

[۵]- «  ‌داور می‌تواند بنا به تقاضای هر یک از طرفین یا رأساً هرگونه اشتباه در محاسبه ، نگارش و یا اشتباهات مشابه در رأی را اصلاح و یا از آن رفع ابهام‌ کند … »

 

[۶]- بند ۱ ماده ۳۳ ق.ن.د.آ و بند ۱ ماده ۵۰ کنوانسیون ایکسید

 

[۷]- مطابق بند ۲ ماده ۳۲ ق.د.ت.ب ، « هر کدام از طرفین می‌تواند ضمن ارسال اخطاریّه برای طرف دیگر ، ظرف سی (۳۰ ) روز از تاریخ دریافت رأی ، از ‌داور تقاضا کند نسبت به‌ادّعاهایی که اقامه کرده ، ولی در رأی مسکوت مانده است رأی تکمیلی صادر کند . ‌داور چنانچه این درخواست را موجّه تشخیص دهد ، ظرف شصت (۶۰ ) روز نسبت به صدور رأی تکمیلی اقدام می‌کند . ‌داور می‌تواند در صورت لزوم مهلت مزبور را تمدید کند . »

 

[۸]- معاونت آموزش قوه قضاییّه ، ( ۱۳۸۷ ) ، مجموعه نشست­های قضایی ، مسائل آیین دادرسی مدنی ، جلد پنجم ، چاپ اوّل ، تهران ، نشر قضا ، صص۲۸۷ الی ۲۸۹

 

[۹]- به موجب قسمت ح و ط از بند ۱ ماده ۳۳ ق.د.ت.ب مقرّر شده است ، « ح ـ رأی داوری مستند به سندی بوده باشد که جعلی بودن آن به موجب حکم نهایی ثابت شده باشد . ط ـ پس از صدور رأی داوری مدارکی یافت شود که دلیل حقانیّت معترض بوده و ثابت شود که آن مدارک را طرف مقابل مکتوم داشته و یا باعث کتمان ‌آن ها شده‌ است . »

 

۲- البتّه تفاوت اعاده دادرسی در این قسمت این است که مقنّن در مکتوم کردن سند ، دخالت طرف مقابل اعاده را ، در کتمان به لحاظ الهام قانونگذار از قانون سال ۱۳۱۸ آیین دادرسی مدنی ضروری می داند . در حالی که این شرط در قانون آیین دادرسی مدنی ۱۳۷۹ ضروری نبوده و این تفاوت آشکار دو نوع اعاده با ، صرف نظر از محدود بودن موارد اعاده می باشد . مرتضوی ، همان منبع ، ص ۲۴۶

 

[۱۱]- ماده ۴۲۶ ق.آ.د.م مقرّر نمود ، « نسبت به احکامی که قطعیّت یافته ممکن است به جهات ذیل درخواست اعاده دادرسی شود :

 

۱- موضوع حکم ، مورد ادّعای خواهان نبوده باشد .

 

۲- حکم به میزان بیشتر از خواسته صادر شده باشد .

 

۳- وجود تضاد در مفادّ یک حکم که ناشی از استناد به اصول یا به مواد متّضاد باشد .

 

۴- حکم صادره با حکم دیگری در خصوص همان دعوا و اصحاب آن ، که قبلاً توسّط همان دادگاه صادر شده است متّضاد باشد ، بدون آن که سبب قانونی موجب این مغایرت باشد .

 

۵- طرف مقابل درخواست کننده ی اعاده دادرسی ، حیله و تقلّبی به کار برده که در حکم دادگاه مؤثّر بوده است .

 

۶- حکم دادگاه مستند به اسنادی بوده که پس از صدور حکم ، جعلی بودن آن ها ثابت شده باشد .

 

۷- پس از صدور حکم ، اسناد و مدارکی به دست آید که دلیل حقّانیّت درخواست کننده اعاده دادرسی باشد و ثابت شود اسناد و مدارک یاد شده در جریان دادرسی مکتوم بوده و در اختیار متقاضی نبوده است .  »

 

[۱۲]- ماده ۳۰ و مواد ۳۵ الی ۳۷ مقرّرات داوری آنسیترال ، مواد ۲۹ و ۳۳ مقرّرات داوری اتاق بازرگانی بین المللی « ICC » . همچنین هیچ یک از اسناد داوری به قابلیّت اعاده دادرسی رأی داور تصریح نداشته اند و در قانون نمونه ، هیچ نصّی حتّی به صورت ضمنی در این خصوص وجود ندارد .

 

[۱۳]- چنانچه دادخواست ابطال رأی داور خارج از مهلت قانونی تقدیم شده باشد متضرّر از رأی داور می ­تواند به عنوان اعتراض شخص ثالث دادخواست تسلیم نماید . در این خصوص شعبه ۱۵ دادگاه تجدید نظر استان تهران در دادنامه شماره ۱۶۱۱ تاریخ ۰۳/۱۱/۱۳۸۵ ، چنین رأی صادر نموده است :

 

« درخصوص دعوی خوانده آقای ک.ز با وکالت آقای ر.ح.ع به طرفیّت آقایان ا.س.ک و م.م.پ و م.ج و خانم ها ص.ز نسبت به دادنامه شماره ۱۰۹۰ در تاریخ ۱/۸/۱۳۸۵ صادره از شعبه شرح ماجرا چنین است که اقای م.ج.ف دعوی مبنی بر اعتراض به رأی داور و صدور حکم به ابطال رأی داوری مطرح می­نماید که به موجب دادنامه­های شماره ۲۳۷ الی ۲۴۰- ۳۱/۳/۱۳۸۵ به لحاظ این که دادخواست ابطال رأی داور خارج از مهلت قانونی تقدیم شده است با نقض دادنامه­های موصوف و به استناد ماده ۴۹۲ قانون آیین دادرسی مدنی قرار رد درخواست خواهان نخستین را صادر و اعلام می­نماید که با توجّه به مراتب طرح دعوی اعتراض ثالث و صدور قرار تأخیر عملیات اجرایی به قرار این دادگاه قابلیّت استماع ندارد زیرا همان  طور که از متن دادخواست اعتراض ثالث مستفاد می­گردد ادّعای معترض متضرر شدن از رأی داور است که می­باید از طرق قانونی نسبت به آن اقدام شود و قرار صادره از این دادگاه رد شکلی دعوی ابطال رأی داور بوده که در ماهیّت امر نمی­تواند مخلّ حقوق ثالث تلقّی گردد . بنابراین دادگاه دعوی حاضر را قابل شنیدن ندانسته قرار رد دعوی صادر و اعلام می­نماید . رأی صادره قطعی است . » زندی ، دکتر محمّد رضا ، ( ۱۳۹۰ ) ، رویّه قضایی دادگاه های تجدید نظر استان تهران در امور مدنی ( داوری ) ، جلد دوّم ، چاپ سوّم ، تهران ، انتشارات جنگل ، ص ۱۳۲

 

[۱۴]- دادگستری کلّ استان تهران ، ( ۱۳۸۷ ) ، ماهنامه قضاوت ، شماره ۵۲  ، صص ۴۱ و ۴۲

 

[۱۵]- ‌ماده ۲۶ ق.د.ت.ب در مورد ورود شخص ثالث در دعاوی تجاری بین المللی مقرّر داشت ، « هرگاه شخص ثالثی در موضوع داوری برای خود مستقلّاً حقّی قائل باشد و یا خود را در محق شدن یکی از طرفین ذی‌نفع بداند ، می‌تواند مادام که ختم‌ رسیدگی اعلام نشده است وارد داوری شود ، مشروط بر این که موافقتنامه و آیین داوری و « ‌داور » را بپذیرد و ورود وی مورد ایراد هیچ کدام از طرفین ‌واقع نشود . »

 

[۱۶]- در خصوص شکایت از آرای قضایی ملّی در نتیجه رسیدگی به دعاوی خصوصی و تجاری ، علاوه بر اعاده دادرسی ، اعتراض شخص ثالث و تجدیدنظرخواهی ، موارد دیگری نیز ، مانند واخواهی و فرجام خواهی در ق.آ.د.م پیش بینی شده است که در رأی داوری مصداق ندارند . زیرا امکان رسیدگی به دعوای واخواهی که در نتیجه رسیدگی و صدور حکم غیابی بر علیه خوانده غایب به وجود می آید ، به علّت طبیعت رأی داوری که مبتنی بر توافق اراده طرفین بر ارجاع اختلاف به دیوان داوری می باشد ، وجود ندارد . علاوه بر آن ، بررسی رأی داور ، پس از صدور رأی ، از جهت مطابقت با قوانین حاکم بر رأی داوری و نظم عمومی ملّی و بین المللی ، با درخواست اصحاب دعوا و از طریق فرجام خواهی ، در مقرّرات داوری ملّی و اسناد داوری پیش بینی نشده است . بنابراین مرجع صالح برای فرجام خواهی ، دیوان عالی کشور است که به هیچ عنوان وارد مسائل داوری نمی شود ، پس برای آرای داوران مرحله فرجامی قابل تصوّر نیست . اما نسبت به احکام قضایی مطابق ماده ۳۰۵ ق.آ.د.م ، امکان واخواهی در دادگاه صادر کننده حکم و نسبت به آرای قضایی ، مطابق مواد ۳۶۷ و ۳۶۸ ق.آ.د.م ، فرجام خواهی از دیوان عالی کشور ، در صورت ایجاد موجبات فرجام خواهی ، امکان پذیر است .

 

۲- Annulment of Arbitration award

 

[۱۸]- صفایی ، دکتر سیّد حسین ، ( ۱۳۷۵ ) ، مقالاتی درباره حقوق مدنی و حقوق تطبیقی ، چاپ اوّل ، تهران ، نشر میزان ، ص ۳۱۲

 

[۱۹]- وقتی عقدی به وجود آمد و یا رأی داور صادر شد چون تا بطلان آن ها اعلام نشده موجود و معتبر تلقّی می شوند ، زوال این موجود را به تعبیری می توان ابطال نامید ولی به هر حال در ماهیّت اعلام بطلان است .

 

[۲۰]- صفایی ، همانجا

 

[۲۱]- شمس ، جلد سوّم ، همانجا ، شماره ۱۰۲۳ ، ص ۵۶۵  . فخّاری ، دکتر امیر حسین ، ( ۱۳۸۸ ) ، تحلیل آرای قضایی ، چاپ اوّل ، تهران ، انتشارات جنگل ، صص ۱۰۳ و ۱۰۵ . مهاجری ، دکتر علی ، ( ۱۳۹۱ ) ، مبسوط در آیین دادرسی مدنی ، جلد چهارم ، چاپ سوّم ، تهران ، انتشارات فکرسازان ، شماره ۲۱۲۳ ، ص ۳۱۶

 

[۲۲]- مهاجری ، همانجا

 

[۲۳]- شعبه ۱۵ دادگاه تجدیدنظر استان تهران در دادنامه شماره ۱۴۶۴ تاریخ ۱۰/۰۹/۱۳۸۵ اعلام نمود ، اعتراض به رأی داور مستلزم تسلیم دادخواست بوده و صرف تسلیم لایحه کفایت نمی­کند .

 

« در خصوص تجدیدنظر خواهی آقای غ.ر.ش اقدام به وکالت آقای م.ع.ا.ز به طرفیّت آقای ح.ح.م نسبت به دادنامه شماره ۴۱۵ در تاریخ ۰۷/۰۴/۸۵ صادره از شعبه ۱۸۵ دادگاه عمومی تهران که به موجب آن حکم به ابطال رأی داور صادر گردیده است از توجّه به اوراق پرونده در ابتدا می­باید متذکّر شد که مطابق ماده ۲ قانون آیین دادرسی مدنی هیچ دادگاهی نمی­تواند به دعوایی رسیدگی کند مگر این که اشخاص ذی نفع یا وکیل یا قائم مقام آنان رسیدگی به دعوی را برابر قانون درخواست نموده باشد و مطابق ماده ۴۸ همان قانون شروع رسیدگی در دادگاه مستلزم تقدیم دادخواست می­باشد بنابراین تکلیف محاکم در جایی است که خواهان دادخواست تسلیم نموده باشد در پرونده حاضر پس از درخواست تجدیدنظرخواهی مبنی بر ابلاغ و اجرای رأی داور تجدیدنظرخوانده با تقدیم لایحه­ای نسبت به رأی داوری اعتراض نموده و خواستار صدور حکم به بطلان آن شده است که به نظر این دادگاه با توجّه به مراتب پیش گفته تقدیم لایحه برای دادگاه جهت رسیدگی ایجاد نخواهد کرد و استدلال دادگاه نخستین مبنی بر این که در قانون کلمه درخواست ذکر شده و در نتیجه نیاز به دادخواست نمی­باشد انطباق با قانون ندارد زیرا درخواست نوشته­ای است که از کسی یا مرجعی چیزی خواسته شود و مقنّن به صراحت دادگاه­ها را مکلّف کرده رسیدگی را با تقدیم دادخواست آغاز نماید همان طور که اشاره شد در ماده ۲ قانون آیین دادرسی مدنی قانونگذار کلمه درخواست را به کار برده است در ماده ۴۸ همین قانون به صراحت شروع به رسیدگی را مستلزم تقدیم دادخواست دانسته و در ماده ۵۱ قانون مذکور نیز شرایط دادخواست معیّن شده است و نظرات شماره ۱۶۱/۷ در تاریخ ۲۵/۱/۱۳۷۴ و ۵۶۷۵/۷ درتاریخ ۱۲/۹/۷۹ و … اداره حقوقی دادگستری مؤیّد استنباط مذکور می­باشد هر چند در ماده ۲۴۰ قانون آیین دادرسی مدنی کلمه درخواست به کار رفته لیکن این اقدام با تقدیم دادخواست به عمل خواهد آمد در نتیجه دعوی مطروحه به طرفیّت معنونه تکلیف برای محاکمه ایجاد نکرده دادگاه به استناد ماده ۳۵۸ قانون آیین دادرسی مدنی با نقض دادنامه موصوف قرار رد دعوی خواهان بطلان رأی داور را صادر و اعلام می­نماید . رأی صادره قطعی است . »  . زندی ، همان منبع ، ص ۱۲۴

 

[۲۴]- « الف در صورتی که دادگاه بدوی دعوا را به داوری ارجاع کرده باشد مرجع رسیدگی به درخواست ابطال رأی ، دادگاه بدوی است .

 

ب- در صورتی که دادگاه تجدیدنظر دعوا را به داوری ارجاع کرده باشد مرجع رسیدگی به ترتیب فوق دادگاه تجدیدنظر خواهد بود .

 

ج- در صورتی که داوری خارج  از دادگاه برگزار شده باشد به عبارت دیگر در صورتی که بدون دخالت دادگاه طرفین داوران اختصاصی و مشترک خود را تعیین کرده باشند و رأی داوری صادر شده باشد مرجع رسیدگی به اعتراض و درخواست ابطال رأی داور دادگاهی است که صلاحیّت رسیدگی به اصل دعوا را دارد .

 

د- در صورتی که داوران به ترتیب مذکور در صدر ماده ۴۶۲ قانون مزبور توسّط دادگاهی که طرفین توافق کرده­اند تعیین شده باشند مرجع رسیدگی به اعتراض ، آن دادگاه نخواهد بود بلکه دادگاهی صالح به رسیدگی خواهد بود که به اصل دعوی صالح به رسیدگی است . » . مهاجری ، همان منبع ، ص ۳۲۲

 

[۲۵]- شمس ، همان منبع ، ص ۵۵۹

 

[۲۶]- رأی داور باید کتبی باشد و این امر از ماده ۴۸۵ ق.آ.د.م استنباط می شود . همچنین رأی داور اعم از این که جنبه اعلامی یا موجد حق داشته باشد می تواند در مقام دعوا یا دفاع قابل استناد باشد . از این رو می توان به رأی داور اطلاق سند کرد اما از آنجایی که نمی توان داور یا داوران صادر کننده رأی را به مأمورین رسمی موضوع ماده ۱۲۸۷ ق.م ملحق نمود ، لذا رأی داوری سند عادی است . مفادّ سند اعم از عادی ، رسمی و در حکم سند رسمی ، مطابق ماده ۱۲۸۸ ق.م در صورتی معتبر است که مخالف قوانین نباشد . سند ممکن است مخالف قواعد آمره یا تفسیری باشد . اگر مفادّ سند مخالف قوانین آمره باشد آن سند مطلقاً باطل و غیر معتبر خواهد بود و دادگاه ها از پذیرش آن خودداری خواهند کرد .

 

[۲۷]- برای دیدن وضعیّت اهلیّت داور( ان ) و قاضی ، و اصحاب دعوا ر.ک : صص ۶۱ – ۶۰ و ۶۳ الی ۶۵  .

 

[۲۸]- مرکز استخراج و مطالعات رویّه قضایی کشور ، ( ۱۳۹۲ ) ، مجموعه آرای قضایی دادگاه های تجدید نظر استان تهران ( حقوقی ) ، چاپ اوّل ، تهران ، مرکز مطبوعات و انتشارات قوّه قضاییّه ، ص ۴۳

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1399-06-08] [ 05:33:00 ب.ظ ]




۲ – عدم وجود موافقتنامه معتبر به موجب قانون حاکم

 

جریان رسیدگی داوری مبتنی بر توافق طرفین بوده و شرایط آن در موافقتنامه داوری تعیین می شود از این رو اعتبار و درستی موافقتنامه داوری یکی از استانداردهای بین المللی در صحت داوری می باشد که در صورت عدم رعایت شرایط مقرّر احتمالاً سبب درخواست ابطال رأی گردد . ق.د.ت.ب در قسمت ب بند ۱ ماده ۳۳ مقرّر داشته ، « موافقتنامه داوری به موجب قانونی که طرفین بر آن موافقتنامه حاکم دانسته‌اند معتبر نباشد و در صورت سکوت قانون حاکم ، مخالف صریح قانون ‌ایران باشد . » قانونگذار در تنظیم این بند دقّت کافی مبذول نداشته است . زیرا در حقوق داوری بین المللی ایران ، طرفین آزادی انتخاب قانون حاکم را دارند اما این آزادی نسبی است نه مطلق . بدین معنا که متعاقدین در قرارداد داوری ، باید ماده ۲۷ و بند ۲ ماده ۳۶ ق.د.ت.ب و ماده ۹۶۸ ق.م را هنگام تعیین قانون منتخب لحاظ گردانند ، در حالی که در این بند این مورد رعایت نشده ، علاوه بر آن مشخّص نشده که موافقتنامه داوری معتبر نباشد یا قانون ؟ به نظر عدم اعتبار هر دو باید مقصود باشد یعنی ، « طرفین قانونی انتخاب کرده اند که موافقتنامه ی آن ها را بی اعتبار می کند . »

 

در بند ۱ ماده (۲) ۳۴ قانون نمونه و بند ۱ ماده (۱) ۵ کنوانسیون نیویورک نیز عدم اعتبار موافقتنامه داوری از موارد ابطال رأی می باشد . حال دو فرض در تعیین اعتبار موافقتنامه داوری مطرح می شود . نخست این که قرارداد داوری مستقل باشد و دوّم این که شرط داوری ضمن قرارداد دیگری گنجانده شود . در هر دو مورد در صورت انتخاب قانون حاکم توسّط طرفین ، همان ، ملاک درستی می باشد در غیر این صورت باید قانون مقرّ داوری را صالح دانست . به نظر این رویّه در اسناد بین المللی و قسمت ب بند ۱ ماده ۳۳ ق.د.ت.ب نیز پذیرفته شده است .

 

 

۳ – تعارض رأی صادره با نظم عمومی کشور مقرّ داوری

 

نظم عمومی در نظام حقوقی ملّی و اسناد داوری بین المللی اهمیّت ویژه ای دارد و عدم رعایت موارد نظم عمومی در موضوع رأی داور ، در دو حوزه نقش آن آشکار می گردد . نخست در مقرّ داوری که می تواند موجب درخواست ابطال یا بطلان رأی شود و دوّم در مرحله اجرا که منجر به عدم شناسایی و اجرای رأی در محل می گردد .

 

در حقوق ایران ماده ۹۷۵ ق.م از اصطلاح نظم عمومی و اخلاق حسنه نام برده [۱] و بند ۲ ماده ۳۴ ق.د.ت.ب مقرّر داشته ، « در صورتی که مفادّ رأی مخالف با نظم عمومی یا اخلاق حسنه کشور و یا قواعد آمره این قانون باشد . » اساساً باطل و غیرقابل اجراست . اما بند ۲ ماده (۴) ۳۴ قانون نمونه فقط از اصطلاح نظم عمومی نام برده است . در    مقایسه این مواد با یکدیگر به نظر می رسد اصطلاح نظم عمومی به تنهایی افاده معنی کند و ذکر اخلاق حسنه و قواعد آمره پس از آن ، من باب تأکید بوده و صرفاً ذکر خاص بعد از عام باشد زیرا معنای دیگری از آن قابل استنباط نخواهد بود . اما نباید نظم عمومی بین المللی را با نظم عمومی ملّی اشتباه گرفت . در صحنه ی بین المللی روابط اشخاص محدودتر شده و شامل منافع ایدئولوژیک برای حفظ نهادهای سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی می گردد ، از این رو قانونگذار توجّه ویژه ای بدان معطوف داشته و عدم رعایت نظم عمومی را موجب بطلان رأی به شمار آورده است نه از موارد احصاء شده آرای قابل ابطال .

 

 

۴ – اخذ رأی از طریق رشوه

 

در خصوص تحقّق ارتشاء در جریان داوری و تحصیل رأی داور بدین طریق ، مواد ق.آ.د.م و ق.د.ت.ب به این موضوع تصریح ندارد . با این وجود نمی توان قائل به پذیرش چنین آرایی شد و این گونه پنداشت که این موضوع از نظر قانونگذار دور مانده است بلکه رأیی که در نتیجه اخذ رشوه تحصیل می شود از مصادیق نقض نظم عمومی محسوب ، مشمول بند ۲ ماده ۳۴ ق.د.ت.ب و باطل می باشد . در اسناد داوری بین المللی مانند قانون نمونه ، کنوانسیون نیویورک و مقرّرات اتاق بازرگانی بین المللی « ICC » به این موضوع تصریح نشده است . اگر اخذ رأی از راه تقلّب یا نقض قوانین آمره را با اخذ رأی از طریق رشوه در یک دسته قرار دهیم ، موضوع در اکثر اسناد داوری مصداق دارد . در این مورد بند ۳ ماده (۱) ۵۲ کنوانسیون ایکسید تصریح نمود که ، اخذ رشوه توسّط یکی از اعضای دیوان سبب ایجاد حقّ درخواست ابطال رأی صادره از سوی هر یک از طرفین به دیوان داوری می شود .

 

۵ – ترکیب نادرست دیوان داوری

 

ترکیب هیأت داوری و مسائلی که مربوط به روند رسیدگی دیوان می شود عموماً در قالب تشریفات داوری قرار می گیرند که بایستی بر اساس توافق طرفین انجام پذیرد . در غیر این صورت اگر بر خلاف اراده مشترک طرفین عمل شود نه تنها رأی صادره مورد شناسایی و اجرا قرار نمی گیرد بلکه یکی از موجبات ابطال رأی فراهم می گردد .

 

قسمت « و » بند ۱ ماده ۳۳ ق.د.ت.ب ترکیب نادرست دیوان داوری را سبب درخواست ابطال رأی دانسته و مقرّر داشته ، « ترکیب هیأت داوری یا آیین دادرسی مطابق موافقتنامه داوری نباشد و یا در صورت سکوت و یا عدم وجود موافقتنامه داوری ، مخالف قواعد ‌مندرج در این قانون باشد . » مطابق این بند تعداد داوران و نحوه تعیین آنان باید مطابق با موافقتنامه باشد اما در صورت عدم تعیین طرفین باید قانون مقرّ داوری را صالح دانست که در این موارد تشریفات تشکیل دیوان باید مطابق همان قانون باشد . همچنین وجود عبارت ، « … در صورت سکوت یا عدم وجود موافقتنامه داوری … » در بند مذکور ، اشتباه است و تا زمانی که موافقتنامه داوری وجود نداشته باشد ، داوری وجود ندارد . از این رو ، انشای درست این عبارت ، « … در صورت سکوت موافقتنامه داوری … » می باشد . در بند ۴ ماده (۱) ۵ کنوانسیون نیویورک و بند ۱ از ماده (۲) ۳۴ قانون نمونه نیز به این موضوع اشاره شده است . با این تفاوت که قانون نمونه در یک مورد تخطّی دیوان داوری از توافق طرفین را موجب درخواست ابطال رأی ندانسته است و آن در جایی  مصداق دارد که طرفین بر خلاف قوانین امری مقرّ داوری توافق کنند در حالی که چنین حقّی ندارند . این موضوع در ق.د.ت.ب تصریح نشده است . بند ۱ ماده (۱) ۵۲ کنوانسیون ایکسید نیز تشکیل نادرست دیوان داوری را از موجبات درخواست ابطال رأی ذکر کرده است اما بر خلاف دیگر اسناد داوری تجاری بین المللی ، در اوّلین جلسه رسیدگی در این دیوان ، موافقت طرفین در تشکیل صحیح دیوان اخذ می شود . بدین ترتیب تقاضای ابطال آرای داوری دیوان مزبور به سبب بند ۱ مذکور بسیار محدود می باشد که یکی از امتیازات رسیدگی در این دیوان محسوب می شود . لازم به ذکر است در صورت سکوت طرفین داوری یا موافقتنامه داوری به شرح فوق در تعیین قانون حاکم بر ترکیب دیوان ، بایستی قانون مقرّ داوری اجرا گردد تا ابهامی باقی نماند .

 

۶  عدم توجیه و مدلّل کردن رأی

 

عدم توجیه رأی به این معنی است که داوران در رأی خود به دلایلی که منجر به چنین تصمیمی شده است ، اشاره ای نکرده باشند . عدم توجیه رأی از جمله موضوعات مورد اختلاف بین اسناد داوری بین المللی و نظام های حقوقی ملّی بوده است . ماده ۴۸۲ ق.آ.د.م و بند ۲ ماده ۳۰ ق.د.ت.ب نیز موجّه و مدلّل بودن رأی را الزامی دانسته اند . کنوانسیون نیویورک مقرّره ای در زمینه لزوم توجیه رأی و ردّ درخواست شناسایی و اجرای رأی داوری به علّت عدم ذکر دلیل ندارد . به موجب بند ۳ ماده ۴۸ و بند ۵ ماده (۱) ۵۲ کنوانسیون ایکسید ، رأی داور باید مستدل باشد در غیر این صورت هیأت تجدیدنظر می تواند با درخواست هر یک از طرفین ، رأی داوری را که بدون استدلال صادر شده ، ابطال نماید اما در خصوص کیفیّت بیان ادلّه ، ساکت است . با این وجود ، شرط توجیه و مدلّل بودن رأی در اینجا یک قاعده آمره است . به موجب بند ۲ ماده ۳۱ قانون نمونه نیز ، « کلیّه دلایلی که رأی مبتنی بر آن است باید در رأی آورده شود مگر این که طرفین توافق کرده باشند که دلایل رأی ذکر نشود یا رأی بر اساس شرایط مرضی الطرفین به موجب ماده ۳۰ صادر شده باشد . » و مطابق بند ۳ ماده ۳۲ مقرّرات داوری آنسیترال ، « دیوان داوری باید دلایلی را که رأی مبتنی بر آن است ذکر کند مگر این که طرفین توافق کرده باشند که رأی بدون دلیل صادر شود . » . در مقرّرات اتاق بازرگانی بین المللی « ICC » مقرّر شده است ، رأی داوری باید مستدل باشد و نداشتن استدلال در رأی داور موجب می شود که دیوان داوری ، رأی را به منظور تکمیل به داور برگرداند .[۲]

 

با توجّه به آن که بیشتر قوانین ملّی در موضوع داوری و اسناد داوری بین المللی ، اصل اختیار در پذیرش دلایل و ارزیابی دلایل به وسیله داور را پذیرفته اند ، نمی توان پذیرفت که اگر دلایل رأی با قانون ادلّه اثبات کشور مقر مخالف باشد ، دادگاه های کشور مقر بتوانند رأی صادر شده را به این دلیل که مخالف قوانین ملّی آن ها است ابطال نمایند ، زیرا علاوه بر تفسیر مضیّقی که باید از این مبانی کرد باید بپذیریم که داور همانند قاضی باید اختیار پذیرش و ارزیابی آزادانه دلایل ارائه شده را برای رسیدن به حقیقت داشته باشد و هر آنچه که او را در رسیدن به این هدف دور می سازد و یا تأثیری در تحقّق این هدف ندارد کنار بگذارد و دادگاه های کشور مقر نباید به هر بهانه ای رأیی را که صحیحاً صادر شده باطل کنند ، مگر آن که رعایت این قوانین از جمله قواعد نظم عمومی مقر باشد و یا در قانون داوری صریحاً چنین  مواردی پیش بینی شده باشد . در خصوص توجیه رأی داوری نیز آنچه که شایان ذکر است بیان جهات حکمی رأی داوری می باشد خواه در رسیدن به این نتیجه همه دلایل در جهت اثبات امور موضوعی و رسیدن به امور حکمی به کار آید و خواه تنها چندی از آن دلایل مورد استفاده قرار گیرد .

 

۷  عدم صلاحیّت شخصی و موضوعی داور

 

منشاء صلاحیّت داور توافق طرفین است و این اصحاب دعوا هستند که اختیار رسیدگی به موضوع خاصّی را مطابق موافقتنامه داوری به داور اعطاء می نمایند . در ق.آ.د.م ، بندهای ۳ و ۶ ماده ۴۸۹ به این موضوع تصریح[۳]و عدم رعایت صلاحیّت داور موجب بطلان رأی می باشد . از مصادیق بطلان چنین آرایی در ق.آ.د.م می توان از مواد ۴۹۵ و ۴۹۶ این قانون نام برد .[۴] ق.د.ت.ب در قسمت ه بند ۱ ماده ۳۳ ، خارج بودن رأی از حدود موافقتنامه داوری را سبب بی اعتباری آن و از موجبات ابطال رأی اعلام نموده است .[۵] نکته مشترک و قابل توجّه این که در اینجا تنها آن قسمت از تصمیم داور که خارج از صلاحیّت او باشد فاقد اعتبار قانونی بوده و کلّ رأی از درجه اعتبار ساقط نمی شود . اما بند ۲ ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م و بند ۱ ماده ۳۴ ق.د.ت.ب عدم صلاحیّت موضوعی رأی را نیز ، موجب بطلان رأی اعلام نموده اند .

 

بند ۳ ماده ۳۴ قانون نمونه و بند ۲ ماده (۱) ۵۲ کنوانسیون ایکسید ، تجاوز دیوان از حدود صلاحیّت خود مطابق موافقتنامه داوری را از موجبات ابطال رأی اعلام نموده اند . در تشخیص رعایت مقرّرات صلاحیّت باید دقّت نمود ، زیرا علاوه بر موارد فوق ممکن است سایر تصمیمات دیوان نیز مصداق موضوع حاضر باشد مثلاً رسیدگی و صدور رأی مخالف قوانین شکلی و ماهوی حاکم بر دعوا باشد ، یعنی داور(ان) به قانون منتخب طرفین استناد ننماید که این مورد در ماده ۴۲ کنوانسیون ایکسید پیش بینی شده و یکی از موارد ایراد به داور نیز می باشد .

 

۸  ابلاغ غیرموجّه

 

یکی از استانداردهای یک رسیدگی منصفانه ، ابلاغ درست اسناد دعوا است زیرا بدین وسیله طرف دعوا از جریان موضوع آگاه شده و مقدّمه ی رعایت استانداردهای دیگر از جمله رعایت حقّ دفاع و ارائه دلایل می باشد . قسمت ج بند ۱ ماده ۳۳ ق.د.ت.ب عدم رعایت مقرّرات ابلاغ را از موجبات درخواست ابطال رأی شمرده و مقرّر می دارد ، « مقرّرات این قانون در خصوص ابلاغ اخطاریّه های تعیین داور یا درخواست داوری رعایت نشده باشد . » در این بند فقط ابلاغ غیرموجّه در خصوص « تعیین داور اختصاصی یا مشترک » و « درخواست داوری » از موجبات ابطال است . بند ۲ ماده (۲) ۳۴ قانون نمونه و بند ۲ ماده (۱) ۵ کنوانسیون نیویورک نیز ، ابلاغ نادرست را موجب ابطال رأی ذکر کرده اند اما مانند ق.د.ت.ب موارد ابطال محدود نشده و دارای مصادیق متعدّدی می باشد .[۶] در کنوانسیون ایکسید ماده صریحی در این مورد وجود ندارد اما بند ۴ ماده (۱) ۵۲ مقرّر نمود ، « در صورتی که یکی از اصول اساسی آیین دادرسی نقض شده باشد » هر یک از طرفین می توانند تقاضای ابطال رأی صادره را از دیوان بنمایند . با توجّه به این که اصل ابلاغ درست اسناد دعوا ، یکی از اصول اساسی رأی داور می باشد باید قائل به پذیرش موضوع در این کنوانسیون شد .

 

۹  قصور غیر ارادی خواهان ابطال در ارائه ادلّه اثبات موضوع 

 

در جریان رسیدگی داوری به دلایل متعدّدی ممکن است طرفین فرصت ارائه دلایل و مدارک نداشته باشند و در نتیجه محکوم گردند . ق.د.ت.ب در قسمت د بند ۱ ماده ۳۳ ، به قصور غیرارادی خواهان ابطال تصریح ، اما مصادیق غیرارادی بودن را تعیین ننموده است . مقنّن در نظر دارد تا طرفین دعوا در هر شرایطی از حقوق مساوی در رسیدگی و اجرای عدالت برخوردار شوند . از این رو به ذکر اختیاری نبودن قصور حاصل اکتفا نموده ، اما این موضوع باید نزد دادگاه ماده ۶ این قانون اثبات شود . در اسناد داوری بین المللی مانند قانون نمونه ، کنوانسیون ایکسید و کنوانسیون نیویورک به جهت مذکور در این بند اشاره نشده اما در صورت مصداق دانستن ابلاغ غیرموجّه در ناتوانی خواهان برای ارائه اسناد و مدارک ، این موضوع در اسناد داوری بین المللی نیز عینیّت می یابد .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ب : جهات خاصّ ابطال

 

همان گونه که قبلاً بیان شد دو دسته از جهات قانونی برای ابطال رأی داور پیش بینی شده است . نخست جهات عام یا مشترک که در بحث قبلی تشریح شد و دوّم جهات خاص که تنها در ق.د.ت.ب بیان شده و شامل داوری های تجاری بین المللی مشمول این قانون می باشد ، از این رو جهات خاص نامیده می شود . این موارد در قسمت های « ز ، ح و ط » بند ۱ ماده ۳۳ ق.د.ت.ب عنوان شده است که بندهای « ح و ط » در بحث اعاده دادرسی مورد بررسی قرار گرفت . از این رو جهت پرهیز از اطاله کلام از ذکر مجدّد آن خودداری می شود .

 

قسمت « ز » بند ۱ ماده ۳۳ ق.د.ت.ب اشعار داشت ، « رأی داور مشتمل بر نظر موافق و مؤثّر داوری باشد که جرح او توسّط مرجع موضوع ماده ۶ پذیرفته شده است . » بنابراین مشارکت مؤثّر داور جرح شده در رأی صادره از موجبات درخواست ابطال رأی مزبور می باشد . جرح داور وفق مقرّرات مواد ۱۲ و ۱۳ ق.د.ت.ب به عمل می آید و در صورت ردّ دلایل توسّط داور ، خواهان جرح می تواند ظرف ۳۰ روز از تاریخ دریافت عدم پذیرش دلیل جرح توسّط داور به مرجع موضوع ماده ۶ این قانون ، درخواست رسیدگی به جرح ، تقدیم نماید . شاید عدم وجود بند « ز » در اسناد بین المللی به این دلیل باشد که جرح داور در داوری تجاری بین المللی توسّط دیوان داوری رسیدگی می شود[۷] و منظور از رأی مؤثّر ، رأیی است که داور جرح شده خود رأساً صادر نموده یا در صورت وجود هیأت داوری ، تصمیم او به همراه دیگر داوران سبب ایجاد اکثریّت و ملاک اعتبار رأی می گردد .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل دوّم : اجرا و التزام به رأی مطابق قوانین ملّی و اسناد داوری فراملّی در حقوق ملّی

 

پس از صدور رأی ، رأی صادره باید اجرا گردد زیرا اجرای رأی ، هدف و علّت نهایی رسیدگی می باشد . حال ، یا محکوم علیه رأی داور و حکم دادگاه ، داوطلبانه مفادّ اجرائیّه را اجرا می کند که در داوری های بین المللی از آنجایی که اصل حاکمیّت اراده طرفین بر جریان داوری حاکم است در اکثر موارد رأی صادره داوطلبانه اجرا می شود یا محکوم علیه از اجرای آن خودداری می کند که تحت عنوان درخواست ابطال رأی ، به رأی صادره از داوری اعتراض می نماید و ممکن است رأی را اجرا نکند که در این موارد ، دو نوع رسیدگی قابل تصوّر است . نخست رسیدگی به درخواست ابطال که در فصل قبلی تشریح شد و دوّم رسیدگی به درخواست اجرا . حال ، آیا نظام اجرایی واحدی بر اجرای آرای داوری و قضایی در حقوق ملّی حاکم است ؟ آیا مکانیسم اجرای احکام قضایی فراملّی قابل تسرّی به اجرای آرای داوری فراملّی می باشد ؟ موضع قانونگذار ملّی و رویّه قضایی در خصوص اجرای آرای داوری فراملّی چیست ؟ وضعیّت حقوقی التزام به رأی داور و رأی دادگاه ، مطابق حقوق ملّی و اسناد داوری چگونه است ؟

 

مبحث نخست : ابلاغ و اجرای آرای ملّی و آرای داوری فراملّی

 

هدف از مقرّرات دادرسی خصوصی در کلیّه مراجع غیردولتی ، دولتی ، ملّی و فراملّی تعیین و شناسایی مقرّراتی جهت جلوگیری از تضییع حقوق اشخاص در روابط خصوصی و تجاری می باشد . بنابراین پس از تحصیل رأی توسّط یکی از طرفین دعوا ، باید رأی صادره اجرا گردد تا عدالت برقرار شود ، زیرا خود رأی فی نفسه و بدون این که به اجرا مقرون گردد ، نه کافی برای احقاق حق بوده و نه در نهایت محکوم له را قانع می سازد . در این مبحث چگونگی ابلاغ رأی ، اجرای آرای صادره در داوری ملّی و داوری های تجاری بین المللی مشمول ق.د.ت.ب ، اجرای رأی دادگاه و اجرای آرای داوری فراملّی در حقوق ملّی ، تحلیل می گردد .

 

گفتار نخست : ابلاغ رأی داور و رأی دادگاه

 

     ابلاغ رأی ، مقدّمه اجرای آن است به عبارتی ، پس از صدور رأی ، تا زمانی که رأی صادره به اصحاب دعوا خصوصاً محکوم علیه ، ابلاغ نگردیده باشد ، اجرای رأی امکان قانونی نخواهد داشت .[۸] در حقوق ملّی ، مطابق ماده ۳۰۰ ق.آ.د.م ، در صورت عدم حضور طرفین ، هنگام امضای دادنامه ، امر ابلاغ از طریق مأمور ابلاغ انجام می پذیرد . لذا رعایت تشریفات ابلاغ قضایی و مواد ۳۰۱ و ۳۰۲ ق.آ.د.م ، در این موارد لازم می باشد .[۹] اما در خصوص ابلاغ رأی داور ماده ۴۸۵ ق.آ.د.م مقرّر داشته ، « چنانچه طرفین در قرارداد داوری طریق خاصّی برای ابلاغ رأی داوری پیش ­بینی نکرده باشند داور مکلّف است رأی خود را به دفتر دادگاه ارجاع کننده دعوا به داور یا دادگاهی که صلاحیّت رسیدگی به اصل دعوا را دارد تسلیم نماید . » .[۱۰]

 

در نتیجه ابلاغ آرای داوری ملّی ، به یکی از طرق ذیل باید صورت پذیرد :

 

۱-طریقی که طرفین توافق نموده ­اند : طرفین دعوا ممکن است در قرارداد داوری روش خاصّی برای ابلاغ رأی داور پیش ­بینی کرده باشند مثلاً صراحتاً اعلام نموده باشند رأی داور به آدرس مندرج در قرارداد ، توسّط داور و از طریق پست ارسال شود ، یا به آدرس نماینده قانونی آنان ارسال گردد ، در نتیجه داور مکلّف است طبق توافق طرفین اقدام نماید .[۱۱] چنانچه علی رغم توافق یاد شده ، داور ابلاغ رأی را از طریق دادگاه درخواست نماید ، دادگاه باید به استناد مواد ۱۰ و ۴۸۵ ق.آ.د.م ، قرار ردّ درخواست ابلاغ رأی داور را صادر نماید .

 

۲- تسلیم رأی به دادگاه ارجاع کننده دعوا به داوری : چنانچه طرفین در خصوص نحوه ابلاغ رأی داور طریق خاصّی ، پیش ­بینی ننموده باشند و موضوع اختلاف از طریق دادگاه معیّنی به داوری ارجاع شده باشد ، داور مکلف است رأی خود را به دفتر همان دادگاه تسلیم نماید . بنابراین در فرض یاد شده علی رغم این که امکان ابلاغ رأی داور برای اصحاب دعوا میسّر و امکان­پذیر بوده باشد ولیکن ، به جهت این که در قرارداد داوری در آن خصوص پیش ­بینی و یا توافق صورت نگرفته ، ابلاغ رأی توسّط داور به اصحاب دعوا دارای وجاهت قانونی نخواهد بود .

 

۳- تسلیم رأی به دادگاهی که صلاحیّت رسیدگی به اصل دعوا را دارد : در صورتی که طرفین در قرارداد داوری طریق خاصّی برای ابلاغ پیش ­بینی ننموده باشند و همچنین موضوع اختلاف از طریق دادگاه به داوری ارجاع نشده باشد ، در نتیجه داور باید رأی خود را به دادگاه صالح ، یعنی دادگاهی که صلاحیّت رسیدگی به اصل دعوا را دارد ، تسلیم نماید .

 

سؤالی که در ارتباط با شقوق بند ۲ و ۳ مزبور قابل طرح است این که آیا تسلیم رأی داور به دادگاه صرفاً باید از سوی داور صورت گیرد ؟ به عبارت دیگر چنانچه اصل رأی داور توسّط ذی­نفع به دادگاه ارجاع شده باشد آیا دادگاه می تواند به استناد ماده ۴۸۵ ق.آ.د.م درخواست ابلاغ رأی داور را رد نماید ؟ به نظر می­رسد اگرچه تسلیم رأی توسّط داور به دادگاه صالح از تکالیف قانونی داور می­باشد و چه بسا استنکاف از آن ممکن است مستوجب مسئولیت حقوقی برای داوران باشد ، ولیکن این امر منافاتی ندارد که داور رأی خود را از طریق نماینده قانونی خود و یا توسّط هر یک از ذی نفعان موضوع رأی داوری ، به دادگاه مربوطه تسلیم دارد . همچنین با عنایت به بند ۱۰ ماده ۸۴ ق.آ.د.م باید پذیرفت در صورتی که اصل رأی توسّط ذی نفع جهت ابلاغ به طرف دعوا تسلیم شده باشد ، دادگاه موظّف به پذیرش آن خواهد بود .

 

اما در مورد ابلاغ آرای داور تجاری بین المللی ، به موجب ماده ۳ ق.د.ت.ب ، ماده ۳ ق.ن.د.آ و ماده ۳ مقرّرات داوری اتاق بازرگانی بین المللی « ICC » در مورد ابلاغ اسناد دعوا که در مورد آرای داوری نیز تسرّی دارد ، وظیفه ابلاغ بر عهده دادگاه ملّی نیست ، مگر این که طرفین یا داور ، این شیوه را مقرّر داشته باشند .

 

گفتار دوّم : اجرای آرای شبه قضایی و قضایی ملّی و آرای داوری تجاری بین المللی

 

رأی داوری با توجّه به ماهیّت رسیدگی داوری به محض صدور الزام آور می باشد . در حالی که امکان شکایت از رأی قضایی در مراجع عالی ، زمان اجرای حکم دادگاه را به تأخیر انداخته و در مواردی سبب تضییع حقوق محکوم له می گردد . اما ، آیا قانونگذار در حقوق ملّی برای اجرای آرای داوری ، مشمول داوری های ملّی و داوری های ق.د.ت.ب ، شیوه خاصّی پیش بینی نموده است ؟ یا این که باید مطابق مقرّرات اجرای احکام مدنی دادگاه ملّی ، تصمیمات دیوان داوری را اجرا نمود ؟ آیا تشریفات اجرای احکام دادگاه ها در اجرای آرای داوری قابل تسرّی می باشد؟

 

رأی داور پس از صدور قطعی بوده و در صورتی قابلیّت اجرایی دارد که دادگاه مربوطه نسبت به درخواست اجرای محکوم له رأی ، بررسی و اتّخاذ تصمیم نموده باشد . مضافاً این که جهات بطلان رأی داوری به شرح منعکس در ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م وجود نداشته باشد . در این صورت دادگاه به دفتر اجرای احکام مربوطه دستور صدور اجرائیّه را ، وفق مقرّرات قانونی خواهد داد . اما مقصود از اجرای رأی قضایی ، رأی به مفهوم اخص یعنی حکم دادگاه است زیرا رأی دادگاه اعم از حکم و قرار می باشد[۱۲] و هیچ یک از قرارهای صادره از سوی مقام قضایی به جز قرار سقوط دعوا که از آثار حکم برخوردار است پاکنویس و به طرفین ابلاغ نشده و در خصوص هیچ قراری اجرائیّه صادر نمی گردد . دلالت ماده ۱ ق.ا.ا.م نیز بر احکام است نه قرارها . این ماده مقرّر داشته ، « هیچ حکمی از احکام دادگاه های دادگستری به موقع اجرا گذارده نمی شود مگر این که قطعی شده یا قرار اجرای موقّت آن در مواردی که قانون معیّن می کند صادر شده باشد . »[۱۳] بنابراین موضوع اجرای موقّت رأی که با عنوان اجرای رأی غیرقطعی مطرح و علاوه بر داوری های بین المللی ، در نظام حقوقی ملّی در مقوله ی اجرای قرار تأمین خواسته یا اجرای دستور فوری دادگاه وجود دارد از بحث حاضر خارج است .[۱۴]

 

درخواست صدور اجرائیّه نسبت به رأی داوری باید حاوی معرّفی کامل و دقیق طرفین و نمایندگان قانونی آن ها و رأیی باشد که نسبت به آن درخواست صدور اجرائیّه می­شود ، همچنین لازم است گواهی ابلاغ رأی داور از مرجع ذی صلاح ابلاغ کننده رأی داوری و مهلت مقرّر قانون « بیست روزه و دو ماهه موضوع ماده ۴۹۰ ق.آ.د.م از تاریخ ابلاغ رأی » گذشته باشد و محکوم له رأی داوری مدّعی عدم اجرای تمام یا بخشی از مفادّ رأی داور از سوی محکوم علیه بوده باشد . در صورتی که موضوع اختلاف از سوی دادگاه به داوری ارجاع شده باشد مشخّصات پرونده و شعبه مربوطه باید ذکر گردد . در صورت ضرورت اخذ توضیح از اصحاب دعوا ، دادگاه می ­تواند در وقت فوق­العاده یا وقت رسیدگی توضیحات لازم را از آنان اخذ نماید .

 

پس از صدور رأی قضایی ، دو حالت برای اجرای حکم متصوّر است . نخست این که محکوم علیه داوطلبانه و پس از صدور اجرائیّه ، رأساً به تعهّدات خود عمل نموده و یا دیون خود را پرداخت کند که در این صورت چنانچه قبل از ابلاغ اجرائیّه یا پس از ابلاغ اجرائیّه و قبل از انقضای مدّت ده روز از تاریخ ابلاغ ، حکم را اجرا یا رضایت محکوم له را جلب نماید از پرداخت نیم عشر دولتی و در صورتی که پس از انقضای مدّت ده روز و قبل از اتمام عملیّات اجرایی مفادّ حکم را اجرا کند از پرداخت نصف نیم عشر دولتی معاف خواهد شد . علاوه بر آن از پرداخت هزینه های اجرایی مانند حقّ الزحمه کارشناس ، خبره ارزیاب اموال و هزینه های دیگری که برای اجرای حکم ضرورت دارد از قبیل نشر آگهی و … معاف خواهد شد . دوّم این که محکوم علیه ملزم به اجرای مفادّ حکم گردد که بر خلاف مورد قبلی شرایطی باید تحقّق یابد تا امکان اجرای حکم میسّر گردد . بر این اساس هیچ حکمی از احکام مرجع قضایی به موقع اجرا گذاشته نمی شود مگر این که قطعی شده یا قرار اجرای موقّت آن صادر شده باشد . علاوه بر آن حکم باید جنبه اجرایی داشته باشد زیرا وقتی صحبت از اجرای حکم است در حقیقت ویژگی اجرایی بودن حکم باید موجود باشد . اجرایی بودن حکم در مقابل اعلامی بودن حکم قرار دارد . حکم اجرایی حکمی است که مدلول آن بیانگر الزام محکوم علیه به انجام عملی باشد مثلاً محکوم به پرداخت مبلغی در حقّ محکوم له باشد . بعضاً نیز اتّفاق می افتد که در حکم صادره ، محکوم علیه به انجام عملی موظّف نمی گردد ، بلکه علیه او امری اعلام می شود مثلاً در دعوای اقامه شده توسّط فروشنده خودرو ، حکم به بی اعتباری قرارداد صادر می شود در حالی که حکم صادره متوجّه خریدار است اما خریدار به انجام عملی موظّف نگردیده ، بلکه صرفاً علیه او اعلام شده است که قرارداد وی هیچ اعتباری ندارد و آثاری بر آن مترتب نیست .

 

حال موضوعی که باید بررسی شود ، موضوع دادگاه صالح جهت اجرای رأی داور می­باشد . ماده ۴۸۸ ق.آ.د.م « ماده ۶۶۲ ق.ق » در خصوص اجرای آرای داوری ملّی مقرّر داشت ، « هرگاه محکوم علیه تا بیست روز بعد از ابلاغ ، رأی داوری را اجرا ننماید ، دادگاه ارجاع کننده دعوا به داوری و یا دادگاهی که صلاحیّت رسیدگی به اصل دعوا را دارد مکلّف است به درخواست طرف ذی نفع ، طبق رأی داور برگ اجرایی صادر کند . اجرای رأی برابر مقرّرات قانونی می­باشد . » در ماده قانونی اخیرالذکر در خصوص دادگاه ذی صلاح جهت اجرای رأی داور اشاره به دادگاه ارجاع کننده دعوا به داوری گردیده است . فلذا هر دادگاه ذی صلاح که موضوع اختلاف اصحاب دعوا را به داوری ارجاع نموده ، اجرای رأی داور نیز بر عهده همان دادگاه خواهد بود . در فرضی که مقام ارجاع کننده دعوا به داوری دادگاه تجدیدنظر استان بوده باشد آیا اجرای آن نیز بر عهده همان دادگاه خواهد بود و یا خیر ؟ در پاسخ به آن سؤال اداره کلّ حقوقی قوّه قضاییّه به موجب نظریّه شماره ۱۳۲۰/۷-۲۱/۷/۱۳۵۹ پاسخ مثبت داده است ولیکن به نظر می­رسد با توجّه به ماده ۵ قانون اجرای احکام مدنی که اجرای حکم را بر عهده دادگاه نخستین دانسته و این که مرجع تجدیدنظر عملاً و عرفاً  فاقد دایره اجرا می­باشد ، فلذا باید مقصود و مراد قانونگذار را در آن خصوص حمل به دادگاه نخستین نمود . بخش دیگری از ماده ۴۸۸ ق.آ.د.م در ارتباط با دادگاهی است که صلاحیّت رسیدگی به اصل دعوا را دارد ، این که دادگاه ذی صلاح مزبور کدام است باید بر مبنای قواعد صلاحیّت ذاتی و نسبی دادگاه ها به شرح منعکس در فصل اوّل از باب اوّل ق.آ.د.م « موضوع مواد ۱۰ الی ۲۵ » و سایر قواعد حقوقی مربوطه اقدام نمود . به استناد ماده ۱۱ ق.آ.د.م اصل بر صلاحیّت دادگاه محلّ اقامت خوانده می­باشد . چنانچه دعاوی مربوط به اموال غیرمنقول باشد دادگاه محلّ وقوع مال غیرمنقول ذی صلاح است ولی در دعاوی بازرگانی و دعاوی راجع به اموال منقول که از عقود و قراردادها ناشی شده باشد ، خواهان حق دارد به دادگاهی که عقد یا قرارداد در حوزه آن واقع شده باشد یا تعهّد می­بایست در آنجا انجام شود مراجعه نماید . همچنین دعاوی ناشی از تعهّدات شرکت در مقابل اشخاص خارج از شرکت باید ، در محلّی که تعهّد در آنجا واقع شده و یا محلّی که کالا باید در آنجا تسلیم گردد یا جایی که پول باید پرداخت شود اقامه گردد .

 

حال در اجرای احکام دادگاه ها ، تنظیم و صدور اجرائیّه از وظایف دادگاهی است که بدواً به موضوع رسیدگی کرده و حکم صادر نموده است اعم از این که حکم قابلیّت تجدید نظر داشته ، نقض یا تأیید شده باشد یا این که قابلیّت تجدیدنظرخواهی نداشته باشد . ماده ۵ ق.ا.ا.م مقرّر نمود ، « صدور اجرائیّه با دادگاه نخستین است . » علاوه بر آن ، برای اجرای حکم قضایی باید موضوع حکم معیّن باشد . ماده ۳ ق.ا.ام در این مورد اشعار داشته ، « حکمی که موضوع آن معیّن نیست قابل اجرا نمی باشد . » اما منظور قانونگذار از موضوع حکم در این ماده مبهم است . اگر مقصود موضوع دعوا باشد ، باید گفت در مقام بیان این مطلب بوده که امر مورد نزاع طرفین باید در حکم صریحاً معیّن شده باشد زیرا موضوع دعوا مطلبی است که نزاع طرفین بر سر آن است . به تعبیر دیگر می توان گفت موضوع دعوا ، امری است که نفع و اثبات و هدف ادلّه و دفاعیّات طرفین متوجّه آن است . مثلاً در دعوای خلع ید یک ویلا به عنوان مالکیّت ، موضوع دعوا ، حقّ مالکیّت مدّعی است . بنابراین به نظر می رسد منظور از حکم در این ماده ، موضوع محکومیّت باشد . اما چنانچه موضوع حکم توقیف خودرویی باشد که شماره انتظامی آن مشخّص نگردیده ، در این صورت به علّت معیّن نبودن موضوع ، توقیف قابلیّت اجرایی ندارد .

 

در ق.د.ت.ب اجرای آرای داوری تجاری بین المللی مشمول این قانون ، مطابق بند ۱ ماده ۳۵ ، بر عهده مرجع موضوع ماده ۶ این قانون خواهد بود . بند ۱ ماده ۶ ق.د.ت.ب مقرّر داشته ، « انجام وظایف مندرج در ماده ۹ ، بندهای ۳ و ۴ ماده ۱۱ بند ۳ ماده ۱۳ ، بند ۱ ماده ۱۴، بند ۳ ماده ۱۶ ، ماده ۳۳ و ماده ۳۵ به عهده دادگاه عمومی واقع در مرکز استانی است که مقرّ داوری در آن قرار دارد ، و تا زمانی که مقرّ داوری مشخّص نشده ، به عهده دادگاه عمومی تهران‌است . تصمیمات دادگاه در این موارد قطعی و غیرقابل اعتراض است . » در خصوص لازم الاجرا بودن رأی داوری ماده ۳۵ ق.د.ت.ب ، مقرّر داشته است که آرای داوری صادره مطابق مقرّرات قانون داوری ایران به جز در صورتی که باطل باشد و یا درخواست ابطال شده باشد ، قطعی است و پس از ابلاغ لازم الاجراست و در صورت درخواست از دادگاه عمومی ، بر اساس ترتیبات اجرای احکام دادگاه ها ، به مورد اجرا گذاشته می شوند .

 

بدین ترتیب هر چند ق.د.ت.ب به محلّ صدور رأی اشاره نکرده است که خود قدمی مثبت است ، اما در خصوص آرای داوری صادره بر اساس قوانین خارجی مشابه با قانون داوری ما ، آن ها را تابع مقرّرات اجرایی این قانون ندانسته است که این امر مورد انتقاد حقوق دانان هم قرار گرفته است .[۱۵]

 

در عین حال دو دسته موانع برای اجرای رأی داور مقرّر شده است . یک دسته مربوط به مواردی است که مطابق ماده ۳۳ ق.د.ت.ب ، رأی مورد اعتراض قرار گرفته و ابطال شده است . دسته دیگر مربوط به موارد مذکور در ماده ۳۴ این قانون است . مطابق این ماده «در موارد زیر رأی داور اساساً باطل و غیرقابل اجرا است : ۱) در صورتی که موضوع اصلی اختلاف به موجب قوانین ایران قابل حلّ و فصل از طریق داوری نباشد . ۲) در صورتی که مفادّ رأی مخالف با نظم عمومی یا اخلاق حسنه کشور و یا قواعد آمره این قانون باشد . ۳) رأی داوری صادره در خصوص اموال غیرمنقول واقع در ایران با قوانین جمهوری اسلامی ایران و یا با مفادّ اسناد رسمی معتبر معارض باشد مگر این که در مورد اخیر داور حقّ سازش داشته باشد . »

 

در مجموع ، با مقایسه اجرای آرای داوری با اجرای احکام دادگاه ها ، تفاوت ها محسوس است زیرا ، رأی داور در بیشتر موارد به صورت اختیاری و داوطلبانه اجرا می گردد و موانع اجرای آن تنها به قابل ابطال یا بطلان بودن رأی بر می گردد ، در حالی که در اجرای احکام قضایی ، علاوه بر این که تشریفات صدور اجرائیّه باید انجام پذیرد ، اشخاص تمایلی به اجرای حکم صادره ندارند و از طرف دیگر ، طرق عادی و فوق العاده اعتراض نسبت به حکم صادره ، امکان اجرای سریع حکم را ، از محکوم له سلب می نماید .

 

 

 

 

 

[۱]- ماده ۹۷۵ ق.م مقرّر نمود ، « محکمه نمی تواند قوانین خارجی و یا قراردادهای خصوصی را که بر خلاف اخلاق حسنه بوده و یا به واسطه جریحه دار کردن احساسات جامعه یا به علّت دیگر مخالف با نظم عمومی محسوب می شود به موقع اجرا گذارد ، اگر چه اجرای قوانین مزبور اصولاً مجاز باشد . »

 

[۲]- مستنبط از بند ۲ ماده ۲۵ و ماده ۲۷ مقرّرات داوری اتاق بازرگانی بین المللی « ICC »

 

[۳]- بند ۳ ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م مقرّر نموده است ، « داور خارج از حدود اختیار خود رأی صادر نموده باشد . در این صورت فقط آن قسمت از رأی که خارج از اختیارات داور است ابطال می گردد . » همچنین ، بند ۶ ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م نیز در این مورد اشعار داشته ، « رأی به وسیله داورانی صادرشده که مجاز به صدور رأی نبوده اند . »

 

۲- ماده ۴۹۵ ق.آ.د.م در خصوص اثر رأی داور نسبت به طرفین مقرّر داشته ، « رأی داور فقط درباره طرفین دعوا و اشخاصی که دخالت و شرکت در تعیین داور داشته اند و قائم مقام آنان معتبر است و نسبت به اشخاص دیگر تاثیری نخواهد داشت . » همچنین ، داوری پذیر نبودن موضوع دعوا از مصادیق بطلان رأی می باشد که ماده ۴۹۶ ق.آ.د.م اشعار داشته ، « دعاوی زیر قابل ارجاع به داوری نیست :

 

۱ ـ دعوای ورشکستگی

 

۲ ـ دعاوی راجع به اصل نکاح ، فسخ آن ، طلاق و نسب .»

 

۳- قسمت ه بند ۱ ماده ۳۳ ق.د.ت.ب مقرّر داشته ، « داور خارج از حدود اختیارات خود رأی داده باشد . چنانچه موضوعات مرجوعه به داوری قابل تفکیک باشد ، فقط آن قسمتی از رأی که خارج از‌حدود اختیارات داور بوده ، قابل ابطال است . »

 

[۶]- بند ۲ ماده (۲) ۳۴ ق.ن.د.آ مقرّر داشته ، « طرفی که چنین درخواستی می نماید ( منظور ، درخواست ابطال ) ، در مورد تعیین هر داور یا رسیدگی داوری ، اخطاریّه صحیحی دریافت نکرده باشد ، یا به هر جهت دیگری قادر به ارائه ( و اقامه ) دعوایش نشده باشد . »

 

[۷]- مشابه بند ( ز ) ماده ۱ –  ۳۳ ق.د.ت.ب ، در قانون نمونه داوری آنسیترال یا کنوانسیون نیویورک وجود ندارد . دلیل آن این است که ، طبق استانداردهای پذیرفته شده که در اسناد بین المللی منعکس است ، دیوان داوری و یا حداکثر سازمان داوری مورد ارجاع تنها مرجعی است که صلاحیّت دارد در مورد جرح تصمیم بگیرد و دادگاه نباید در این موضوع دخالت کند . شیروی ، دکتر عبدالحسین ، ( ۱۳۹۱ ) ، داوری تجاری بین المللی ، چاپ اوّل ، تهران ، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها ( سمت ) ، صص ۳۰۱ و ۳۰۲

 

[۸]- زیرا آرای صادره دارای آثاری هستند و مدّت زمان شکایت از رأی ، از تاریخ ابلاغ رأی آغاز می گردد . همچنین مطابق ماده ۲ ق.ا.ا.م ، رأی صادره باید ابلاغ و پس از آن اجرا گردد . مطابق بند ۱ ماده ۳۵ ق.د.ت.ب نیز ، رأی داوری ، پس از ابلاغ لازم الااجراست .

 

[۹]- از میان آرای دادگاه ها ، تنها احکام قضایی و قرار سقوط دعوا ، پاکنویس شده و به اصحاب دعوا ابلاغ می گردد .

 

[۱۰]- ماده ۴۸۵ ق.آ.د.م در داوری داخلی ، در خصوص ابلاغ بیان می نماید ، چنانچه طرفین در قرارداد داوری ، طریق خاصّی برای ابلاغ رأی داوری پیش بینی نکرده باشند ، داور مکلّف است رأی خود را به دفتر دادگاه ارجاع کننده دعوا به داور یا دادگاهی که صلاحیّت رسیدگی به اصل دعوا را دارد ، تسلیم نماید . دفتر دادگاه ، اصل رأی را بایگانی نموده و رونوشت گواهی شده آن را به دستور دادگاه ، برای اصحاب دعوا ارسال می دارد . مرتضوی ، آیین دادرسی مدنی اختصاصی ، ص ۲۵۰

 

[۱۱]- دادنامه شماره ۱۸۵۵ تاریخ ۳۰/ ۱۱/۱۳۸۵ کلاسه پرونده ۸۵/۱۲/۱۷۲۱ صادره از شعبه ۱۲ دادگاه تجدیدنظر استان تهران نیز ، مؤیّد این نظر است . زندی ، همان منبع ، صص ۱۳۳ و ۱۳۴

 

[۱۲]- ماده ۲۹۹ ق.آ.د.م در این خصوص مقرّر داشت ، « چنانچه رأی دادگاه راجع به ماهیّت دعوا و قاطع آن به طور جزئی یا کلّی باشد ، حکم ، و در غیر این صورت قرار نامیده می شود . »

 

[۱۳]- علّت این که قانونگذار موضوع اجرای قرارها را مسکوت گذاشته این است که مقرّرات اجرایی ، به معنای کامل و واقعی در مورد هیچ یک از قرارها قابل اعمال نیست ، به این دلیل که ، قرارهای صادره یا اعدادی و مقدّماتی هستند مانند استماع گواهی گواهان ، رجوع به کارشناس ، معاینه محل و … که در این صورت صدور و اجرای آن ها به وسیله دادگاه ، کارشناس ، مدیر دفتر و … صورت می پذیرد که جز به منظور احراز واقع و آماده ساختن پرونده برای اتّخاذ تصمیم نهایی نیست . در نتیجه ، به نفسه هدف اصحاب دعوا و دادگاه می باشد . یا این که قرارهای تأمینی و احتیاطی هستند مثل قرار تأمین خواسته ، قرار دستور موقّت و … که اگرچه اجرای آن ها به وسیله مأمور اجرا به عمل می آید ولی باز از این جهت که جنبه ماهیّتی نداشته و نهایی نیستند و خود به تنهایی نیز نظر ذی نفع را تأمین نمی نمایند ، نمی توانند جزء برگ های لازم الاجرا محسوب شوند . در نهایت یا قرار صادره قطعی می باشد مثل قرار سقوط دعوا که در این مورد نیز ، چون جنبه عدمی دارند و نه وجودی ، اجرا معنی ندارد و تحصیل خود به خود حاصل است .

 

[۱۴]- در مواد ۹ و ۱۷ ق.د.ت.ب به احکام این موضوع در داوری های تجاری بین المللی مشمول این قانون ، تصریح شد . همچنین : نیکبخت ، دکتر حمید رضا ، ( ۱۳۹۰ ) ، داوری تجاری بین المللی « آیین داوری » ، چاپ دوّم ، تهران ، مؤسّسه مطالعات و پژوهش های بازرگانی ، ص ۲۵۲ به بعد . مهاجری ، همان منبع ، صص ۱۴۸ الی ۱۷۷

 

[۱۵]- جنیدی، همان منبع ، صص ۱۰۷ و ۱۰۸

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:33:00 ب.ظ ]




بند دوّم : اجرای آرای فراملّی مطابق قوانین ملّی ، اسناد داوری و رویّه قضایی

 

پس از شناسایی رأی ، بایستی مفادّ آن اجرا گردد . در خصوص اجرای آرای داوری فراملّی در ایران تا سال ۱۳۸۰ ه.ش ، قضات ایرانی در برخورد با مسأله رویّه واحدی نداشتند زیرا کشور ایران در خصوص موضوع ، عضو هیچ کنوانسیونی نبوده است . علاوه بر آن پس از عضویّت ایران در کنوانسیون شناسایی و اجرای آرای داوری خارجی « کنوانسیون نیویورک »[۱] ، طبق ماده ۳ این کنوانسیون اجرای رأی بایستی بر اساس قوانین کشور محلّ اجرا یعنی قانون ملّی صورت پذیرد . اما با بررسی قوانین ایران متوجّه خواهیم شد هرگز به مقوله ی اجرای آرای داوری فراملّی اشاره ای نشده است . این مشکلی بود که قبل از تصویب کنوانسیون نیویورک نیز وجود داشت و ناگزیر رأی داوری فراملّی باید در قالب یکی از صورت های موجود قانونی در مورد اجرای احکام دادگاه های فراملّی و یا سند لازم الاجرا ، موضوع مواد ۱۶۹ ، ۱۷۷ و ۱۷۸ ق.ا.ا.م ، تأویل و تفسیر می شد تا قابل اجرا باشد . در حال حاضر نیز حتّی با تصویب کنوانسیون نیویورک به جهت فقدان قانون و عدم تصریح قوانین ، حقوق دانان و رویّه قضایی شیوه های متفاوتی را برگزیده اند .

 

 

بسیاری از حقوق دانان[۲] به دلیل فقدان مقرّرات صریح در زمینه اجرای آرای داوری فراملّی و با استناد به خصیصه ی قضایی بودن آرای داوری ، تسرّی شیوه اجرای احکام دادگاه های خارجی در ایران را به آرای داوری خارجی مطرح ساخته اند و معتقدند این آرا باید مطابق ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م[۳] مصوّب سال ۱۳۵۶ و مواد ۹۷۱ الی ۹۷۵ ق.م اجرا گردند .[۴]       بنابراین با تسرّی شیوه ی اجرای احکام دادگاه های خارجی در ایران به آرای داوری فراملّی ، این آرا به خودی خود در ایران قابل اجرا نمی باشند بلکه لازم است در ابتدا دستور اجرای آن ها از سوی دادگاه صادر کننده ی رأی صادر شده باشد[۵] ، سپس از سوی دادگاه ایرانی نیز امر به اجرای آن ها داده شود[۶] ، به عبارت دیگر در این مرحله دادگاه ایرانی جهت اطمینان از عدم تعارض رأی با عهودی که دولت ایران طرف آن است و قوانین خاصّ احتمالی ، اقدام به بازرسی و اعمال نظارت می نماید .[۷] همچنین رأی را از حیث عدم تعارض با نظم عمومی و اخلاق حسنه و سایر موارد مندرج در ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م مورد بررسی قرار می دهد . اما رویّه قضایی ملّی ، شیوه متفاوتی در اجرای آرای داوری فراملّی اتّخاذ نموده و آن را تابع نظام اجرایی آرای داوری ملّی می داند .[۸] در خصوص دستور اجرای مذکور و سایر موارد مندرج در ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م ، در خصوص اجرای آرای داوری و احکام قضایی ، باید نکاتی را مدّ نظر قرار داد .

 

۱  رفتار متقابل

 

تا نیمه ی دوّم قرن بیستم دولت های درونگرا و ناسیونالیسم منافع اقتصادی را در جهت حفظ منافع سیاسی سوق می دادند . اصل رفتار متقابل از این فلسفه ی خود محوری که اغلب دولت ها گرفتار آن بودند نشأت می گیرد . در این راستا و به تقلید در پاسخ متقابل به قوانین کشورهای مختلف بند ۱ ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م احکامی را در ایران قابل اجرا می داند که از کشوری صادر شده باشد که به موجب قوانین یا عهود یا قراردادها ، احکام صادره از دادگاه های ایران در آن کشور قابل اجرا باشد و یا در مورد اجرای احکام معامله ی متقابل نماید .

 

در مطالعه قانونگذاری های جدید اصل رفتار متقابل کمتر دیده می شود . دولت های تاجر که در این دوران در صحنه ی تجارت بین المللی نقش عمده ای را ایفا می نمایند به منظور جلب سرمایه خارجی ، صرف نظر از روابط سیاسی حتّی بدون وجود معاهده یا قرارداد متقابل ، حاضر به اجرای احکام فراملّی و خصوصاً آرای داوری فراملّی می باشند . بر این اساس گفته می شود داوری بر مبنای قراردادی که میان طرفین منعقد شده است و بدون استناد به حاکمیّت یا دخالت هیچ دولتی اقدام به رسیدگی و صدور رأی نموده و بنابراین منافع کشور محلّ اجرا را به نفع کشور دیگر به مخاطره نمی اندازد در نتیجه نیازی به مقابله به مثل وجود ندارد .[۹]

 

 

 

 

۲  عدم مباینت با نظم عمومی

 

عدم مباینت رأی با نظم عمومی کشور محلّ اجرا از شروطی است که در قوانین همه ی کشورها دیده می شود . نظم عمومی در حقوق ملّی شامل قواعد و سازمان هایی است که غرض از وضع و ایجاد آن حفظ منافع عمومی و تأمین حسن جریان امور عمومی « امور اداری ، سیاسی و اقتصادی » و حفظ خانواده می باشد و اراده ی اشخاص نمی تواند آن ها را نقض نماید به عبارت دیگر از جمله قواعد آمره می باشند .[۱۰] ولی باید توجّه نمود که نظم عمومی مفهومی نسبی است و در هر کشوری مفهومی خاص دارد . در تعریف نظم عمومی بین المللی گفته شده است ، « نظم عمومی بین المللی مجموعه ی سازمان ها و قواعد حقوقی است که چنان با مبانی و اصول تمدّنی یک کشور مرتبط هستند که ناگزیر بر قوانین خارجی مقدّم می شوند . »[۱۱]

 

روشن است که مفهوم نظم عمومی بین المللی که در آرای داوری باید رعایت گردد ، محدودتر از نظم عمومی ملّی است ، زیرا بسیاری از امور مخالف نظم عمومی ملّی ، مغایرتی با نظم عمومی بین المللی نخواهند داشت . در حقیقت میان نظم عمومی ملّی و نظم عمومی بین المللی ، رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است بدین معنا که تمام مصادیق نظم عمومی بین المللی ، مصداقی از نظم عمومی ملّی هستند اما تمام مصادیق نظم عمومی ملّی « قوانین آمره یک کشور » ، جزء نظم عمومی بین المللی به شمار نمی آیند . برای مثال در دعاوی ملّی ، رعایت اهلیّت طرفین       در انعقاد قرارداد خصوصی ضروری است و در صورت عدم رعایت آن به خاطر مغایرت با نظم عمومی باطل است . اما  در یک رابطه تجاری بین المللی ، در صورت اعمال قانون کشور خارجی که سن اهلیّت طرفین را ۲۱ سال مقرّر کرده است ، داور یا قاضی ایرانی نمی تواند به استناد مغایرت این قانون با قوانین امری ما از اعمال آن خودداری کنند چراکه در این صورت هیچ گاه هیچ قانون خارجی قابلیّت اعمال پیدا نمی کند .[۱۲]

 

مطابق بند ۲ ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م رأی صادره در خارج نباید مخالف نظم عمومی و اخلاق حسنه ایران باشد . این مضمون در ماده ۹۷۲ ق.م و ماده ۶ ق.ج نیز آمده است . این که مفهوم نظم عمومی چیست بحثی است که تاکنون رویّه قضایی ایران مفهومی از آن ارائه نکرده است . به هر حال دادگاه ایرانی می تواند در صورت مشاهده نقض اساسی در رسیدگی و یا تقلّب در تحصیل حکم و یا حتّی در صورتی که حکم دادگاه خارجی مغایر با اصول اساسی تجاری و سیاسی کشور باشد ، با تمسّک به حربه ی نظم عمومی از اجرای آن امتناع نماید .

 

 

 

۳  احراز صلاحیّت دادگاه

 

احراز صلاحیّت دادگاه ، ناظر به تعیین صلاحیّت بین المللی تعیین شده به وسیله قانون مقرّ دادگاه اجرا کننده ی رأی است . بنابراین نخستین مسأله ای که مطرح می گردد این است که طبق قانون ایران موازین صلاحیّت بین المللی چیست ؟ ماده ۹۷۱ ق.م در خصوص صلاحیّت بین المللی مقرّر می دارد ، « دعاوی از حیث صلاحیّت محاکم و قوانین راجع به اصول محاکمات تابع قانون محلّی خواهد بود که در آنجا اقامه می گردد . مطرح بودن همان دعوی در محکمه اجنبی رافع صلاحیّت محکمه ی ایرانی نخواهد بود . » پیروی از این مقرّره بدین معناست که دادگاه ایرانی هیچ گاه وارد در مسأله ی احراز صلاحیّت بین المللی دادگاه خارجی نمی شود .

 

قسمت دوّم ماده ۹۷۱ ق.م که اشعار داشت ، « مطرح بودن همان دعوی در محکمه ی اجنبی رافع صلاحیّت محکمه ی ایرانی نیست . » مشکلاتی به همراه خواهد داشت . نخست این که رسیدگی به صلاحیّت دادگاه خارجی زمانی صورت می گیرد که حکمی از دادگاه خارجی صادر شود و سپس تقاضای اجرای آن در ایران شود . در این صورت ممکن است تا قبل از صدور حکم قطعی از دادگاه خارجی این دعوا در ایران مطرح نشده باشد و پس از صدور حکم قطعی نیز طبق ماده ۹۷۱ ق.م اعتراض به صلاحیّت دادگاه خارجی مسموع نمی باشد .

 

دوّم این که ماده ۹۷۱ ق.م تکلیف احکام معارض را تعیین نکرده است . در حالی که ممکن است همزمان با طرح دعوا در دادگاه خارجی همان دعوا در یکی از دادگاه های ایران هم مطرح گردد و در اینجا ممکن است مدّعی در دادگاه خارجی حکمی به نفع خود تحصیل کند و قبل از این که دادگاه ایرانی رسیدگی را ختم نماید طبق ماده ۹۷۲ ق.م تقاضای اجرای حکم خارجی را نماید و یا در دادگاه ایرانی محکوم به بی حقّی شود ولی در دادگاه خارجی دارای حق شناخته شود و نیز ممکن است در هر دو دادگاه دارای حق شناخته شود منتهی میزان محکوم به متفاوت باشد . در نتیجه به نظر می رسد با توجّه به ماده ۹۷۱ و قسمت دوّم ماده ۹۷۲ ق.م که مقرّر نمود :

 

« … مگر این که مطابق قوانین ایران امر به اجرای آن ها صادر شده باشد . » پس از این که صلاحیّت دادگاه ایرانی احراز گردید و دعوا در دادگاه ایران مطرح گردید ، رسیدگی به این دادگاه ارجاع می گردد و دیگر بحث دستور اجرای حکم دادگاه خارجی مطرح نمی گردد زیرا پس از احراز دعوا در دادگاه ایرانی ، دادگاه رسیدگی به تقاضای اجرای حکم دادگاه خارجی را موقوف می کند .

 

با این حال مواردی نیز می باشد که به صراحت قوانین ایران ، صرفاً در صلاحیّت دادگاه های ایرانی است از جمله ماده ۱۲ ق.ج راجع به اموال غیر منقول ، ماده ۲۰ ق.ج در خصوص دعاوی راجع به ترکه ی متوفّی ، دعاوی ورشکستگی ، صلاحیّت اصلی دادگاه ایرانی نسبت به اشخاصی که در ایران دارای اقامتگاه می باشند . همچنین هنگامی که طرف دعوا مقیم ایران باشد در این صورت دادگاه های ایران نیز صالح به رسیدگی می باشند و مطابق ماده ۹۷۱ ق.م نیز که بیان می دارد ، « … مطرح بودن همان دعوی در دادگاه خارجی رافع صلاحیّت دادگاه ایرانی نخواهد بود . » ، در نتیجه در چنین حالتی دادگاه محلّ اقامتگاه مدّعی علیه که ایرانی می باشد نیز دارای صلاحیّت است . البتّه لازم به ذکر است که صلاحیّت مذکور در اینجا یک صلاحیّت اختیاری است بنابراین اگر مدّعی علیه ایرانی به هر دلیل از جمله سهولت اجرای حکم در دادگاه خارجی طرح دعوا نماید این امر ایرادی نخواهد داشت . حتّی می تواند این حکم را در ایران نیز اجرا نماید چراکه صلاحیّت دادگاه ایرانی به نفع مدّعی ایرانی صرفاً امتیازی است که به اتباع ایرانی داده شده است و تبعه ی ایرانی می تواند به اختیار خود از این امتیاز صرف نظر نماید . نکته ای که باید توجّه داشت این است که دادگاه های ایران نسبت به رسیدگی به دعاوی اشخاصی که اقامتگاه آن ها در ایران می باشد دارای صلاحیّت اصلی هستند با این حال باید گفت جز در مواردی که دادگاه های ایرانی صلاحیّت انحصاری دارند در باقی موارد اگر دادگاه ایرانی هم واجد صلاحیّت باشد مدّعی می تواند در دادگاه صلاحیّت دار کشور خارجی هم اقامه ی دعوا نماید ، البتّه مشروط به این که این دعوا در دادگاه ایرانی اقامه نگردد .

 

 

 

۴  قطعی و لازم الاجرا بودن رأی

 

طبق بند ۴ و بند ۸ ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م ، رأیی قابل اجرا می باشد که قطعی و لازم الاجرا بوده و دستور اجرای آن نیز صادر شده باشد . در عمل شروط مندرج در این دو بند با مشکلاتی همراه خواهد بود زیرا از یک سو تعریفی که کشورها از رأی قطعی و لازم الاجرا ارائه می دهند متفاوت است از سویی دیگر صدور دستور اجرا در کشور صادر کننده رأی زائد به نظر می رسد و این سؤال را مطرح می سازد که اگر رأی در کشور محلّ صدور اجرا نمی گردد صدور دستور اجرای آن چه لزومی خواهد داشت ؟ و آیا صدور دستور اجرای رأی در ایران باعث نخواهد شد برای یک رأی ، دو بار دستور اجرا صادر گردد ؟ از سوی دیگر از آن جایی که بر دستور اجرا در کشور محلّ صدور رأی اثری مترتب نیست بنابراین در کشور محلّ اجرا نیز فاقد اثر حقوقی خواهد بود . در پاسخ به فلسفه ی وجودی این بند از ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م گفته شده با صدور دستور اجرا در کشور محلّ صدور رأی اطمینان بیشتری بر درستی و بدون عیب و ایراد بودن رأی به دست می آید .[۱۳] ولی باید گفت در داوری اصل بر حسن نیّت است و طرفین با رجوع به داوری خواسته اند تا تشریفات زائد اجرای احکام دادگاه ها را کنار گذارند و برای فرار از تشریفات دست و پا گیر دادگاه ها به داوری متوسّل شده اند .

 

 

 

۵  راجع به اموال منقول

 

مطابق بند ۸ ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م رأی در صورتی قابل اجرا می باشد که راجع به اموال غیر منقول و حقوق متعلّق به آن ها در ایران نباشد . با اعمال این شرط اگر قانون فروش اموال غیرمنقول و حقوق متعلّق به آن ها را استثناء کرده باشد با نوعی ممانعت از حق روبرو خواهیم بود ، زیرا معمولاً رأی داوری با طیب خاطر به اجرا گذارده می شود اما در مواردی که محکوم علیه از اجرای رأی داوری امتناع می کند توقیف و فروش اموال غیر منقول وی می تواند تضمینی برای محکوم له باشد که در صورت اعمال شرایط این بند محدودیّت هایی برای محکوم علیه به وجود خواهد آمد .

 

 

 

۶  تجدید نظر ماهوی ( رسیدگی مجدّد )

 

در اینجا پرسش اساسی این است که منظور از قسمت اخیر ماده ۹۷۲ ق.م که مقرّر داشته ، « … مگر این که مطابق قوانین ایران امر به اجرای آن ها صادر شده باشد . » چیست ؟ آیا این مقرّره بدین معنی است که دادگاه ایرانی در مقام صدور دستور اجرا باید در رأی صادره تجدید نظر ماهوی به عمل آورد ؟ این بدان معنا خواهد بود که بایستی مطابق کلیّه مقرّرات آیین دادرسی و سایر قوانین ایران به دعوا رسیدگی کند . به نظر می رسد این امر بر خلاف مفادّ ماده ی ۹۷۱ ق.م باشد ، زیرا ماده مزبور بیان می دارد که دعاوی از حیث صلاحیّت قوانین راجع به اصول محاکمات تابع قانون محلّی خواهد بود که در آنجا اقامه می شود . بنابراین دادگاه ایرانی در صورتی که نخواهد حکم دادگاه خارجی را طبق قانون ایران مورد رسیدگی قرار دهد نمی تواند نسبت به مقرّرات شکلی که طبق قانون مقرّ رسیدگی کننده اعمال شده است اعتراض نماید . حتّی می توان گفت بخشی از قوانین و مقرّرات شکلی شامل نحوه ی ارائه ادلّه نیز می گردد در نتیجه طبق ماده ۹۷۱ ق.م ، قانون صلاحیّت دار ناظر به اقامه ی دلیل ، طبق قانون کشور رسیدگی کننده و صادر کننده ی حکم خواهد بود . در نتیجه دیگر موردی برای تجدید نظر ماهوی در حقوق ایران پیدا نمی شود.

 

از حیث شرایط شکلی نیز در درخواست اجرای رأی ، رعایت مفادّ مواد ۱۷۰ به بعد ق.ا.ا.م به ویژه ماده ۱۷۳ در مورد مدارک ضروری است که به نظر می رسد به این مدارک بایستی دست کم اصل رأی و قرارداد داوری یا رونوشت مصدّق آن ها را ضمیمه نمود .

 

در مجموع با مقایسه ق.ا.ا.م در موضوع اجرای احکام قضایی فراملّی با ماده ۳ کنوانسیون نیویورک در خصوص اجرای آرای داوری فراملّی ، دول متعاهد در مقام شناسایی و اجرای احکام موضوع این کنوانسیون با دو ضابطه مواجه هستند . نخست این که باید در شیوه ی اجرا از آیین دادرسی کشور محلّ اجرا پیروی نمایند با این شرط که این مقرّرات متضمّن هیچ گونه شرایطی که اساساً سنگین تر باشد یا حقّ الزحمه یا هزینه ای بیشتر از آنچه که در شناسایی و اجرای آرای داوری ملّی معمول است نباشند . دوّم این که سایر مقرّرات کنوانسیون را نیز در نظر داشته باشند . یکی از مهم ترین وجوه تمایز کنوانسیون نیویورک با سایر کنوانسیون ها و عهود بین المللی ، تسهیل شناسایی و اجرای آرای داوری فراملّی است . در این راستا حذف اخذ دستور اجرا از کشور محلّ صدور رأی ، یکی از مهم ترین ویژگی های این کنوانسیون تلقّی می گردد حال با در نظر گرفتن مقرّرات اجرای احکام خارجی در خصوص آرای داوری فراملّی و رعایت مقرّرات ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م چه نتیجه ای حاصل خواهد شد ؟

 

مطابق بند ۸ ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م خواهان شناسایی و به دنبال آن اجرا باید دستور اجرای رأی را نیز ضمیمه درخواست خویش سازد . این عمل نقض آشکار کنوانسیون و بر خلاف ماده ۴ آن می باشد .[۱۴] کما این که مطابق مقرّرات ق.ج در باب داوری به هیچ وجه کسب دستور اجرا برای اجرای آرای داوری ملّی معمول نمی باشد بلکه پس از صدور رأی داوری ، این رأی همانند احکام دادگاه ها به اجرا گذاشته خواهد شد . هم چنین مطابق مقرّرات ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م در باب اجرای آرای داوری فراملّی این خواهان اجرا است که بایستی نبود موانع قانونی جهت اجرای رأی را به اثبات برساند این در حالی است که مطابق ماده ۵ کنوانسیون نیویورک این خوانده است که باید در برابر مرجع صالحی که تقاضای شناسایی و اجرای حکم از آن شده به جهت وجود یکی از موانع شناسایی یا اجرای مقرّر در این ماده از شناسایی و اجرای حکم امتناع ورزد . به عنوان مثال خوانده است که باید اثبات نماید حکم هنوز برای طرفین لازم الرعایه نشده یا توسّط مرجع صالح یا به موجب قانون کشوری که حکم در آن صادر شده نقض شده یا به حالت تعلیق در آمده است اما با اعمال مقرّرات ماده ۱۶۹ ق.ا.ام ، خواهان است که باید اثبات نماید حکم در کشوری که صادر شده قطعی و لازم الاجرا بوده و به علّت قانونی از اعتبار نیفتاده است .[۱۵]

 

هم چنین مرجع صالح کشوری که شناسایی و اجرای حکم از آن درخواست شده در صورتی که احراز نماید شناسایی یا اجرای حکم با نظم عمومی آن کشور مغایرت دارد از شناسایی و اجرای حکم داوری امتناع می نماید . در حالی که مطابق بند ۲ ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م این خواهان است که باید اثبات نماید مفادّ حکم مخالف با قوانین مربوط به نظم عمومی یا اخلاق حسنه نمی باشد . بنابراین همان گونه که ملاحظه می شود پیروی از ق.ا.ا.م و ق.م در اجرای آرای داوری فراملّی نمی تواند هم سو با اهداف کنوانسیون نیویورک باشد و حتّی در برخی موارد نقض صریح مقرّرات کنوانسیون خواهد بود .

 

در نتیجه ، در صورت پذیرفتن شیوه اجرای رأی داوری فراملّی به مثابه رأی داوری ملّی[۱۶] ، پس از صدور رأی باید مفادّ ماده ۴۸۵ ق.آ.د.م در خصوص ابلاغ رعایت گردد . بنابراین محکوم علیه مکلّف است تا ۲۰ روز از تاریخ ابلاغ ، مفادّ رأی داور را اجرا نماید در غیر این صورت وفق ماده ۴۸۸ ق.آ.د.م دادگاه مکلّف است به درخواست طرف ذی نفع طبق رأی داور برگ اجرایی صادر کند . برگ اجرایی وفق مقرّرات به محکوم علیه ابلاغ و پس از آن به اجرای احکام ارسال می شود . اجرای رأی داوری همانند احکام دادگاه ها برابر مقرّرات قانونی می باشد . از این رو جهت اجرای آرای داوری فراملّی مشمول کنوانسیون نیویورک همانند آرای داوری ملّی ، هیچ شرط خاصّی برای تحصیل دستور اجرا از دادگاه مورد نیاز نمی باشد که این امر می تواند در جهت همگامی با مقرّرات کنوانسیون تلقّی گردد . بدین ترتیب مزیّت هایی برای اجرای آرای داوری فراملّی مطابق با آرای داوری ملّی متصوّر است . نخست این که دیگر نیازی به تحصیل دستور   اجرای مقام قضایی صلاحیّت دار ، در کشور محلّ صدور رأی « بند ۸ ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م » نخواهیم داشت و این طرز تفکّر بسیاری از موانع قانونی از جمله مانع ناشی از سیستم اجرای دوگانه موضوع استفاده از شیوه اجرای احکام دادگاه های فراملّی را از میان برداشته و بخش مهمّی از اهداف کنوانسیون نیویورک را تأمین می نماید .[۱۷] زیرا یکی از اقدامات مهمّی که با تصویب این کنوانسیون اتّفاق افتاد ، حذف نظام اجرای دوگانه آرای داوری موجود در عهدنامه های ژنو بود .[۱۸] دوّم این که در این شیوه از اجرای آرای داوری فراملّی ، می توان از ضمانت اجراهای موجود در جهت اجرای اجباری آرای داوری نیز استفاده نمود که در ذیل احصاء و تشریح می گردد .

 

الف  لازم الاجرا بودن رأی داوری

 

رأی داوری قطعی و لازم الاجرا می باشد و تنها در صورت ابطال بی اثر می گردد به عبارت دیگر اجرای اجباری رأی داوری از ضمانت اجرای قانونی برخوردار است و قدرت عمومی دولت ضمانت اجرای آن است . مطابق ماده ۴۸۸ ق.آ.د.م اگر محکوم علیه ظرف مدّت ۲۰ روز از تاریخ ابلاغ مفادّ رأی ، آن را اجرا نکند ذی نفع می تواند از دادگاه صالح یا دادگاهی که دعوا را به داوری ارجاع نموده است تقاضای صدور اجرائیّه نماید و دادگاه نیز مکلّف به صدور اجرائیّه است و شیوه ی اجرای رأی نیز مطابق مقرّرات مربوط به اجرای احکام دادگاه ها می باشد بنابراین از مفادّ این ماده بر می آید که رأی داوری قطعی و لازم الاجرا می باشد .

 

ب  عدم تأثیر اعتراض به رأی در اجرای رأی داوری 

 

اعتراض به رأی داوری مانع از اجرای آن نیست . طبق ماده ۴۹۳ ق.آ.د.م صرف اعتراض به رأی داوری بدون درخواست ابطال آن مانع از اجرای آن نیست مگر این که دلایل اعتراض قوی باشد که در این صورت قرار توقیف اجرای رأی صادر می شود و در عین حال دادگاه می تواند عندالاقتضا در قبال توقیف اجرای رأی از معترض تأمین مناسب نیز بگیرد . در حالی که مطابق ماده ۳۴۷ ق.آ.د.م تجدیدنظرخواهی نسبت به احکام دادگاه ها مانع از اجرای حکم دادگاه می شود و مادام که رسیدگی تجدیدنظر پایان نیافته است و حکم دادگاه قطعی نشده است نمی توان رأی را اجرا نمود . تنها جایی که قانون اجازه ی توقّف اجرای رأی داور را داده است هنگامی است که مطابق ماده ۴۹۸ ق.آ.د.م درخواست ابطال رأی مطرح شده باشد که در این صورت تا زمان رسیدگی به اصل دعوا و قطعی شدن حکم به بطلان ، اجرای رأی نیز متوقّف می گردد .

 

از تعارض ظاهری که از متن دو ماده دیده می شود ، ممکن است این تصوّر پیش آید که اعتراض به رأی داوری امری علیحده از درخواست ابطال رأی داوری است و قانونگذار میان آن دو تفکیک قائل شده است . موارد بطلان رأی داوری به صراحت در قانون مشخّص شده است و این در حالی است که موارد اعتراض به رأی مشخّص نشده که می تواند مصادیق متعدّدی داشته باشد . اگر درخواست ابطال باشد ، دادگاه اجرای رأی داور را متوقّف می کند ، اما اگر در قالب اعتراض به رأی باشد ، این اعتراض مانع اجرا نیست مگر این که دادگاه دلایل اعتراض را قوی ببیند . اما این تصوّر صحیح نیست زیرا ، نه تنها منظور از اعتراض به رأی داوری در مقرّرات این فصل ، همان درخواست ابطال است ، بلکه دادگاه رسیدگی کننده به اعتراض ، به عنوان مرجع تجدیدنظر نسبت به رأی داوری شناخته نمی شود . رسیدگی دادگاه همیشه به صورت ردّ اعتراض یا ابطال رأی داوری « جزئی یا کلّی » است . بدین معنی که چنانچه دادگاه رأی را از موارد مذکور در ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م تشخیص دهد ، حکم به بطلان آن می دهد و در غیر این صورت اعتراض را مردود اعلام می کند . بنابراین ماده ۴۹۳ ق.آ.د.م قاعده تکمیلی عبارت انتهایی ماده ۴۹۰ ق.آ.د.م به شمار می رود . یعنی اگر دادگاه دلایل اعتراض خواهان را قوی ببیند اجرای رأی داور را متوقّف می کند و به صرف درخواست ابطال موجب توقّف اجرا نمی شود .

 

ج  اصلاح رأی داوری

 

     مطابق ماده ۴۸۷ ق.آ.د.م ، صدور رأی اصلاحی امکان پذیر بوده و در صورتی که داور یا داوران دچار ابهام یا سهوالقلم یا اشتباه در محاسبات شوند ، امکان صدور آرای اصلاحی ، تفسیری و تکمیلی وجود دارد و رأی داوری از این حیث ، همانند آرای دادگاه ها تابع مقرّرات ماده ۳۰۹ ق.آ.د.م ، در مورد تصحیح رأی دادگاه است .

 

د  سایر مزیّت ها

 

از دیگر مزیّت های این شیوه از اجرا ، ابلاغ رأی داوری فراملّی مطابق ماده ۴۸۵ ق.آ.د.م می باشد که بدین ترتیب علاوه بر این که طرفین می توانند طریقه ی آسان تر و سریع تری برای ابلاغ رأی داوری انتخاب کنند ، ثبت و ضبط رأی داوری نزد مقام رسمی تضمین می گردد . در نهایت ، این شیوه از اجرا سبب تسرّی اعتبار امر قضاوت شده نیز ، به رأی داور می گردد .

 

 

 

مبحث دوّم : التزام به رأی داور و رأی دادگاه

 

پس از تحصیل آرای داوری و قضایی ، یکی از آثار رأی صادره ، موضوع التزام به رأی می باشد . این التزام شامل طرفین دعوا ، مرجع صدور رأی ، دیگر مراجع صالح به رسیدگی و اشخاص ثالث می باشد . حال ، موضع حقوق ملّی ، رویّه قضایی و اسناد داوری بین المللی در این موضوع چگونه است ؟ از این رو درجه التزام به رأی داور و رأی دادگاه در این مبحث بررسی می گردد .

 

گفتار نخست : التزام برای طرفین

 

آرای داوری همانند رأی دادگاه به حلّ و فصل اختلافات می پردازند و بر خلاف سایر شیوه های حلّ و فصل مسالمت آمیز اختلافات نظیر میانجی گری و سازش که الزام آور نمی باشند برای طرفین لازم الرعایه هستند . ماده ۴۹۵ ق.آ.د.م مقرّر داشت ، رأی داوری فقط نسبت به طرفین دعوا و اشخاصی که در تعیین داور دخالت داشته اند و قائم مقام آن ها معتبر است اما نسبت به اشخاص دیگر تأثیری نخواهد داشت . از این رو به موجب این ماده رأی داور در صورت صحت برای طرفین منشاء حق و تکلیف می گردد . بنابراین از این جهت تفاوتی میان رأی داوری و رأی دادگاه نمی باشد و دعوایی که فیصله یافته است قابل رسیدگی مجدّد نمی باشد مگر در صورت وجود جهات اعاده دادرسی موضوع مواد ۴۲۶ الی ۴۴۱ ق.آ.د.م در مورد احکام قضایی و تجدید رسیدگی در داوری که شرح آن در بخش قبل آمد . در غیر این صورت با طرح مجدّد دعوا و طرح ایراد امر مختومه ، مرجع رسیدگی مکلّف به صدور قرار ردّ دعوا می باشد .

 

همچنین محکوم له می تواند اجرای مفادّ رأی داور را از محکوم علیه درخواست نماید و این تکلیف با قدرت دولت حمایت می گردد و با امتناع محکوم علیه ، می توان اجبار وی را درخواست نمود . ماده ۴۸۸ ق.آ.د.م در این خصوص مقرّر داشت « هرگاه محکوم علیه تا بیست روز بعد از ابلاغ ، رأی داوری را اجرا ننماید ، دادگاه ارجاع کننده دعوا به داوری و یا دادگاهی که صلاحیّت رسیدگی به اصل دعوا را دارد مکلّف است به درخواست طرف ذی نفع طبق رأی ، برگ اجرایی صادر کند . اجرای رأی برابر مقرّرات قانونی می باشد . » از ماده ۳۵ ق.د.ت.ب ، بند ۶ ماده ۲۸ مقرّرات داوری اتاق بازرگانی بین المللی « ICC » ، بند ۲ ماده ۳۲ مقرّرات داوری آنسیترال و بند ۱ ماده ۵۳ کنوانسیون ایکسید نیز ، التزام طرفین به رأی داور استنباط می گردد .

 

گفتار دوّم : التزام برای داور و قاضی

 

پس از صدور رأی ، داور و قاضی نیز ، به دلایلی ملتزم به رعایت مفادّ رأی می باشند . نخست این که مقام صادر کننده ی رأی ، به محض انشای تصمیم خود ، نسبت به قسمتی که تعیین تکلیف نموده است فارغ از رسیدگی می گردد ، بدین معنی که نمی تواند رأی خود را در آن قسمت تغییر دهد . برخی مؤلّفان معتقدند چنانچه دیوان داوری به دلایلی مانند اتمام مهلت داوری تشکیل نگردد حلّ مشکل با مرجعی است که صلاحیّت رسیدگی به اصل دعوا را    دارد [۱۹] « ماده ۴۶۲ ق.آ.د.م » . با این وجود ، باید توجّه داشت که قاعده فراغ داور در مواردی تسرّی می یابد که داور در خصوص موضوع اختلاف ، نفیاً یا اثباتاً اظهار نظر ماهوی کرده باشد ، چنانکه در رأی قضایی ، مطابق ماده ۲۹۹ ق.آ.د.م باید در خصوص موضوع تعیین تکلیف شود . بنابراین چنانچه داور با عدم پذیرش صلاحیّت خود وارد رسیدگی ماهوی نشود ارجاع مجدّد و رسیدگی او به موضوع ، مصداق تخلّف از قاعده فراغ داور نخواهد بود .

 

دوّم این که از لحظه صدور رأی ، داور و قاضی صلاحیّت رسیدگی مجدّد به موضوع را ندارند و این عدم صلاحیّت در صورت ابطال رأی نیز معتبر خواهد بود . سوّم این که قاعده فراغ داور و قاضی تنها شامل آرای نهایی اعم از کلّی یا جزئی می باشد اما موارد اشتباه یا ابهام در رأی صادره موضوع ماده ۳۰۹ ق.آ.د.م ، ماده ۴۸۷ ق.آ.د.م ، ماده ۳۲ ق.د.ت.ب ، ماده ۵۷ قواعد و آیین داوری مرکز داوری اتاق ایران ، مواد ۳۵ الی ۳۷ مقرّرات داوری آنسیترال و ماده ۳۳ قانون نمونه و مصادیق تجدیدنظر در رأی توسّط دیوان داوری موضوع بند ۲ ماده ۳۳ ق.د.ت.ب ، استثناء بر قاعده فراغ داور و قاضی می باشد .

 

گفتار سوّم : التزام برای دیوان داوری و دادگاه ملّی

 

امروزه با توجّه به خصیصه ی شبه قضایی و الزام آور بودن رأی داور ، رویّه داوری های بین المللی و قانون ملّی کشورها ، نظر به پذیرش اعتبار امر قضاوت شده توسّط نظام های حقوقی دارند . در حقوق ملّی و رویّه قضایی با توجّه به مواد ۴۸۸ و ۴۹۰ ق.آ.د.م ، حاکمیّت اعتبار امر قضاوت شده بر آرای داوری به طور ضمنی مورد پذیرش قرار گرفته است .[۲۰] یعنی اگر یکی از طرفین علیه طرف دیگر در مورد موضوعاتی که توسّط دیوان داوری ، رسیدگی و منجر به صدور رأی شد ، نزد دادگاه صلاحیّت دار ، اقامه دعوا نماید و دعوای مذکور بر اساس همان سبب باشد ، دادگاه به جهت این که به موجب رأی داوری در آن موضوعات تعیین تکلیف شده و اعتبار امر قضاوت شده حاصل گردید و به دلیل وحدت طرفین ، وحدت موضوع و وحدت سبب دعوا ، باید دعوا را رد نماید .[۲۱] از عبارت بند ۱ ماده ۳۵ ق.د.ت.ب نیز بر می آید که آرای نهایی داوری ، از اعتبار امر قضاوت شده برخوردارند . همچنین دادگاه ها با به رسمیّت شناختن رأی دیوان داوری و عدم پذیرش مجدّد موضوع ، مکلّف به اجرای آرای صادره مطابق قوانین ملّی و اسناد بین المللی می باشند که در مباحث قبلی بدان پرداخته شد از این رو دادگاه ملّی باید در صورت طرح مجدّد همان دعوا و طرح ایراد به دعوا ، مطابق بند ۶ ماده ۸۴ ق.آ.د.م ، قرار ردّ دعوا صادر نماید . ماده ۵۳ کنوانسیون ایکسید نیز اعتبار امر قضاوت شده در خصوص آرای صادره از این مرکز را به طور ضمنی پذیرفته است .

 

گفتار چهارم : التزام برای ثالث

 

با توجّه به نفوذ اصل حاکمیّت اراده در داوری ، رأی دیوان داوری یا داور تنها برای کسانی الزام آور است که موافقتنامه داوری را امضا کرده یا بعداً و با رضایت طرفین وارد داوری شده باشند . از این رو رأی صادره نسبت به اشخاص ثالث منشاء حق و تکلیف نمی گردد . با این وجود دو حالت در اینجا متصوّر است . نخست این که ممکن است ثالث در محق شدن یکی از طرفین دعوا یا مستقلّاً برای خود در موضوع دعوا حقّی قائل باشد که می تواند با رعایت شرایط ماده ۲۶ ق.د.ت.ب وارد رسیدگی داوری شود که در مباحث گذشته بدان اشاره شد . در این موارد رأی صادره برای ثالث نیز الزام آور می باشد . دوّم این که ثالث در رسیدگی شرکت نکرده و جزء اصحاب دعوا نبوده است اما رأی صادره به حقوق ثالث خللی وارد می آورد که در اینجا ثالث می تواند با طرح دعوا اعتراض شخص ثالث در دادگاه ، در صدد ابطال رأی بر آید . در این خصوص با وحدت ملاک از ماده ۴۱۸ ق.آ.د.م ، ماده ۳۳ ق.د.ت.ب و ماده ۳۴ ق.ن.د.آ می توان اعتراض شخص ثالث را در داوری های ملّی و بین المللی پذیرفت . بنابراین ، انعقاد قرارداد داوری یک عمل حقوقی بوده که دارای اعتبار حقوقی می باشد و هیچ شخصی اعم از طرفین داوری و ثالث توانایی انکار این قرارداد را ندارند . جریان داوری و رأی داور گرچه نمی تواند برای ثالث منشاء حق و تکلیف گردد اما رأی داور نسبت به ثالث قابل استناد است و پیش بینی اعتراض ثالث به رأی داوری با توجّه به این موضوع است . بنابراین چنانچه ثالثی حافظ اموال محکوم علیه رأی داوری باشد یا به وی بدهکار باشد ، نمی تواند در زمان اجرای رأی داوری به استناد این که رأی داور نسبت به وی بلااثر است از تسلیم اموال به مأمور اجرا خودداری نماید . در دادرسی قضایی ملّی نیز ، در صورتی که شخص ثالث جزء اصحاب دعوا نبوده و وارد دعوا نیز نشده باشد ، می تواند مطابق مواد ۴۱۷ الی ۴۲۵ ق.آ.د.م به رأی صادره از دادگاه ملّی اعتراض نماید .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[۲]- نصیری ، دکتر مرتضی ، ( ۱۳۸۳ ) ، حقوق تجارت بین المللی در نظام حقوقی ایران ، چاپ اوّل ، تهران ، انتشارات امیرکبیر ، ص ۲۲۸  . خزاعی ، دکتر حسین ، ( ۱۳۷۷ ) ، شناسایی و اجرای احکام داور بین المللی ، مجلّه دانشکده حقوق و علوم سیاسی ، شماره ۰ ، دوره ۳۹ ، صص ۳۸ الی ۴۲  . مرتضوی ، همان منبع ، صص ۲۵۰ الی ۲۵۷  .

 

[۳]- ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م مقرّر داشته ، « احکام مدنی صادر از دادگاه های خارجی در صورتی که واجد شرایط زیر باشد در ایران قابل اجراء است مگر این که در قانون به ترتیب دیگری مقرّر شده باشد :

 

۱- حکم از کشوری صادر شده باشد که به موجب قوانین خود یا عهود یا قراردادها احکام صادره از دادگاه های ایران در آن کشور قابل اجراء باشد یا در مورد  اجرای احکام معامله متقابل نماید .

 

۲- مفادّ حکم مخالف با قوانین مربوط به نظم عمومی یا اخلاق حسنه نباشد .

 

۳- اجرای حکم مخالف با عهود بین المللی که دولت ایران آن را امضاء کرده یا مخالف قوانین مخصوص نباشد .

 

۴- حکم در کشوری که صادر شده قطعی و لازم الاجرا بوده و به علّت قانونی از اعتبار نیفتاده باشد .

 

۵- از دادگاه های ایران حکمی مخالف حکم دادگاه خارجی صادر نشده باشد .

 

۶- رسیدگی به موضوع دعوی مطابق قوانین ایران اختصاص به دادگاه های ایران نداشته باشد .

 

۷- حکم راجع به اموال غیر منقول واقع در ایران و حقوق متعلّق به آن نباشد .

 

۸- دستور اجرای حکم از مقامات صلاحیّت دار کشور صادر کننده حکم صادره شده باشد . »

 

[۴]- ماده ۹۷۲ ق.م در این موضوع مقرّر داشته ، « احکام صادره از محاکم خارج را نمی توان در ایران اجرا نمود مگر این که مطابق قوانین ایران امر به اجرای آن ها صادر شده باشد . »

 

[۵]- بند ۸ ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م

 

[۶]- ماده ۹۷۲ ق.م

 

[۷]- ماده ۹۷۴ ق.م و بند ۳ ماده ۱۶۹ ق.ا.ا.م

 

[۸]- در تاریخ ۲۹/ ۰۱/ ۱۳۸۰ شعبه سوّم دادگاه عمومی حقوقی تهران در پرونده ، « شرکت کشتیرانی بنیاد علیه شرکت خدمات مدیریّتی دال » ، در مورد اجرای رأی داوری صادره در انگلستان از سوی داوران انگلیسی ، دادگاه بدون احراز هیچ گونه شرایطی خاص و صرفاً با ضمیمه نمودن قرارداد داوری و رأی داوری و اسناد مصدّق ترجمه شده آن ها ، دستور ابلاغ و اجرای رأی داوری را صادر نموده است و متعاقب آن پس از ابلاغ رأی داوری به محکوم علیه ، محکوم له تقاضای اجرای رأی داوری را نموده است . با این حال محکوم علیه نیز ، با این استدلال که یک طرف داوری نهادی دولتی بوده و به موجب مقرّرات ایران شرایط خاص برای ارجاع دعوا به داوری وجود داشته است و موافقتنامه ی داوری معتبر نبوده است ، تقاضای ابطال رأی داوری را از دادگاه نموده است . دادگاه در دادنامه شماره ۶۰۶ مورّخ ۱۳/۰۷/۱۳۸۲ ، کلاسه پرونده ۸۲/۳/۵۲۹ ، در رأی بدوی اعلام داشته است :

 

« اوّلاً موافقتنامه مورّخ ۲۳ /۰۲/۱۳۷۷ فی مابین شرکت خواهان و شرکت دال که اختیار مراجعه به داوری به شرکت دال واگذار شده است و شرکت دال به نمایندگی به داوری لندن مراجعه و به صدور رأی منتهی شده است ثانیّاً با عنایت به مفادّ ماده ۹۶۸ ق.م که تعهّدات ناشی از عقود را تابع قانون محلّ وقوع عقد می داند و تعهّدات مورد اشاره در این ماده ناظر به تعهّدات ماهوی طرفین در مقابل یکدیگر است و به علاوه از لحاظ تشریفات شکلی عقود تابع محلّ وقوع عقد هستند و توافق به داوری منصرف از مصادیق ماده ۹۶۸ ق.م تلقّی می گردد و از جهات شکلی نیز مراجعه به داوری مخالفتی با قوانین جاری ندارد ایراد وکیل خواهان در این مورد نیز مردود است و ثالثاً با توجّه به این که مراد قانونگذار از اصل ۱۳۹ ق.ا اموال دولتی و عمومی می باشد که برای اعمال حاکمیّت در نزد دولت و شرکت های دولتی است منصرف از اموالی است که برای تصدّی امور بازرگانی و تجاری در اختیار دارد بنابراین موضوع داوری از شمول اصل ۱۳۹ خارج است و ایراد وکیل خواهان در این مورد هم مردود است … مستنداً به ماده ۱۹۷ قانون آیین دادرسی مدنی حکم به بی حقّی خواهان صادر و اعلام می نماید . رأی صادره ظرف ۲۰ روز پس از ابلاغ قابل تجدید نظر است . » محکوم علیه اقدام به تجدیدنظرخواهی نموده که دادگاه تجدیدنظر ضمن ردّ تجدیدنظرخواهی در دادنامه صادره بیان داشته است ، « به نظر دادگاه ایرادات تجدیدنظرخواه وارد نیست زیرا اوّلاً فرض بر این بوده است که هر دو شرکت در موقع انعقاد قرارداد به حقوق و وظایف خود آشنا بوده اند و قصد فریب دیگری را نداشته اند ، اگر یکی از آن ها شرایط اصل ۱۳۹ قانون اساسی را داشت قطعاً قبل از امضای قرارداد موافقت هیأت وزیران را جلب و مراتب را به مجلس اطّلاع می داد و توسّل به اصل ۱۳۹ قانون اساسی بعد از امضای قرارداد و ارجاع دعوی به داور و محکوم شدن در دعوی با اصول حسن نیّت سازگار نیست . ثانیّاً هیچ دلیلی قطعی بر دولتی یا عمومی بودن یکی از طرفین قرارداد احراز نشده است . ثالثاً درست است که شرکت حامل بعد از امضای قرارداد اجاره کتباً عدم موافقت خود را با این شرط اعلام کرده است ولی بعد از بروز اختلاف عملاً حقوق و اختیارات خود را در خصوص شرط داوری کتباً به شرکت دال واگذار کرده است و شرکت مذکور را در تعیین داور و پیگیری دادرسی وکیل خود کرده و این کار به معنی قبول شرط داوری است … سادساً ارجاع اختلاف بین دو شرکت ایرانی به داوری یک نهاد انگلیسی هرچند بعید و غیرمتعارف است اما در مقرّرات قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب منعی در این خصوص ملاحظه نمی گردد … ثامناً حکم ماده ۹۶۸ قانون مدنی مانع از ارجاع اختلاف به داور خارجی و قانون خارجی نیست و بر عکس مفهوم ماده ۴۵۴ قانون آیین دادرسی مدنی که نسبت به قانون مدنی مؤخّرالتصویب است دلالت دارد بر این که طرفین می توانند در قرارداد خود به داور خارجی توافق کنند و تنها محدودیّتی که در این زمینه وجود دارد این است که داور نباید با یکی از طرفین تابعیّت مشترک داشته باشد که در دعوی حاضر با توجّه به این که تابعیّت کشتی مالزیایی چنین مشکلی وجود ندارد . اما در خصوص ماهیّت حکم داور به نظر دادگاه حکم مذکور در آن قسمت که دلالت بر محکومیّت خوانده بر پرداخت ربح مرکّب دارد با قوانین ایران مغایرت دارد زیرا نظام حقوقی ایران ربح اعم از ساده یا مرکّب را خلاف موازین شرع و اخلاق حسنه می داند و نتیجتاً دادگاه آن قسمت از رأی را که به این موضوع اختصاص دارد نقض و حکم داور را در این خصوص باطل اعلام می دارد و در سایر موارد چون علل موجّهی بر نقض رأی اثبات نشده است رأی را تأیید می کند ، این رأی قطعی است . » دادنامه صادره از شعبه ۱۵ دادگاه تجدیدنظر استان تهران مورّخ ۲۸/۰۴/۱۳۸۴ . برای توضیحات بیشتر ر.ک : ۱- پرونده شرکت دراگمر علیه شرکت ایتالکو ؛ رأی صادره از شعبه ی ۲۳ دادگاه حقوقی یک ( سابق ) تهران ، جنیدی ، دکتر لعیا ، ( ۱۳۹۲ ) ، اجرای آرای داوری بازرگانی خارجی ، چاپ سوّم ، تهران ، مؤسّسه مطالعات و پژوهش های حقوقی شهر دانش ، صص ۳۶۶ و ۳۶۵  . ۲- اجرائیّه صادره از سوی شعبه سوّم دادگاه عمومی تهران به درخواست کارخانه نورد لوله فیشرنه و دنه بروسک علیه شرکت ایرانی میم فیلتر ، همانجا

 

[۹]- خزاعی ، همانجا

 

[۱۰]- الماسی ، همان منبع ، ص ۱۸۲ . همچنین کاتوزیان ، دکتر ناصر ، ( ۱۳۸۸ ) ، دوره ی حقوق مدنی « قواعد عمومی قراردادها » ، جلد اوّل ، چاپ هشتم ، تهران ، شرکت سهامی انتشار ، ص ۱۵۸

 

[۱۱]- صادقی ، دکتر محسن ، ( ۱۳۸۴ ) ، مفهوم و اعمال نظم عمومی در مراجع قضایی و شبه قضایی و جلوه های نوین آن ، فصلنامه حقوق ، مجلّه دانشکده حقوق و علوم سیاسی ، شماره ۶۸ ، ص ۹۴

 

[۱۲]- صادقی ، همان منبع ، ص ۹۵

 

[۱۳]- خزاعی ، همان منبع ، ص ۴۱ . برخی از حقوق دانان نیز احراز بقای رأی خارجی را منوط به صدور دستور اجرای آن از کشور صادر کننده رأی می دانند . مرتضوی ، همانجا

 

[۱۴]- ماده ۴ کنوانسیون نیویورک مقرّر نمود ، « ۱) برای شناسایی و اجرای آرای داوری مذکور در ماده قبل ، متقاضی شناسایی و اجرای رأی باید ، همزمان با تسلیم تقاضانامه خود ، مدارک ذیل را نیز ارائه نماید :

 

۱- نسخه اصل مصدّق رأی یا رونوشت گواهی شده آن

 

۲- اصل موافقتنامه مذکور در ماده دوّم و یا رونوشت گواهی شده آن

 

۲) هرگاه رأی یا موافقتنامه مذکور به زبان رسمی کشوری که در قلمرو آن به رأی داوری استناد شده است نباشد ، طرفی که شناسایی و اجرای رأی را تقاضا نموده ، مکلّف به ارائه ترجمه این اسناد به آن زبان است . صحت ترجمه بایستی توسّط مترجم رسمی یا قسم خورده و یا مأمور سیاسی و یا کنسولی گواهی گردد . »

 

[۱۵]- بند ۴ ماده ۱۶۹ ق.ا.ام

 

[۱۶]- علاوه بر رویّه قضایی ، برخی از حقوق دانان نیز این شیوه از اجرا را در خصوص آرای داوری فراملّی پذیرفته اند : جنیدی ، همان منبع ، ص ۳۶۵

 

[۱۷]- پذیرش این شیوه از اجرا ، با موضع ماده ۵۴ کنوانسیون ایکسید نیز ، در خصوص شناسایی و اجرای آرای صادره از این دیوان ، همگام است . این ماده مقرّر نمود ، « هر یک از کشورهای طرف قرارداد می بایست ، رأی صادره بر طبق مقرّرات این کنوانسیون را معتبر و الزام آور شناخته و الزامات مالی ناشی از آن را اجرا کند ، به طوری که آن را یک رأی نهایی صادره از دادگاه های ملّی خود به شمار آورد . … »

 

[۱۸]- قبل از تصویب کنوانسیون نیویورک ، سند بین المللی دیگری در مورد اجرای آرای داوری وجود داشت که به « کنوانسیون ۱۹۲۷ ژنو در خصوص اجرای آرای داوری خارجی » معروف است . هدف از این کنوانسیون ، عمدتاً تسهیل اجرای آرای داوری موضوع پروتکل ۱۹۲۳ ژنو در مورد داوری بوده که خود از جمله اوّلین اسناد مربوط به داوری های بین المللی است . ولیکن نظام اجرای آرای داوری خارجی در کنوانسیون ژنو از سیستم دو مرحله ای « Double Exequatur » تبعیّت می کند . یعنی ابتدا باید در دادگاه مقرّ داوری تقاضای اجرای رأی شده ، سپس آن رأی به دادگاه محلّ اجرا تقدیم می گردید تا حکم اجرا صادر شود . نظام حقوقی اجرای آرای داوری خارجی در ایران ، قبل از پیوستن به کنوانسیون نیویورک نیز بدین نحو بود . هدف از تصویب کنوانسیون نیویورک تغییر آن نظام و تأسیس نظام اجرای آرایِ یک مرحله ای بود . یعنی رأی داوری در ابتدا برای صدور اجرائیّه به دادگاه محلّ اجرا تقدیم گردد . از این رو کنوانسیون نیویورک در مقایسه با کنوانسیون ۱۹۲۷ ژنو در مورد اجرای آرای داوری ، بسیار پیشرفته تر ، کامل تر و وسیع تر می باشد .

 

[۱۹]- خزاعی ، همان منبع ، ص ۱۱۷

 

[۲۰]- به موجب دادنامه شماره ۹۱۰۹۹۷۰۲۲۱۵۰۰۶۸۶ مورّخ ۰۵/۰۶/۱۳۹۱ شعبه ۱۵ دادگاه تجدید نظر استان تهران ، اصل بر اعتبار رأی داوری است و دادگاه ها به جز موارد مصرّح در قانون آیین دادرسی مدنی ، حقّ ورود در موضوع رأی داوری را نداشته و نمی توانند رسیدگی ماهوی نمایند . مرکز استخراج و مطالعات رویّه قضایی کشور ، همان منبع ، ص ۵۰

 

[۲۱]- در حقوق کامن لا ، چنین دعوایی به استناد قاعده « استوپل » رد می شود . بدین معنی که تمام موضوع هایی که در این دادگاه مطرح می شود ، قبلاً توسّط هیأت داوری رسیدگی شده و به امر قضاوت شده تبدیل گردید . اگر رأی داوری به تمام موضوع هایی که در دادگاه مطرح شده ، نپردازد ، یعنی فقط به برخی از آن پرداخته ، باز هم به اعتبار قاعده « استوپل » لازم است شناسایی شود تا موضوع های رسیدگی شده دوباره مطرح نشوند . امیر معزّی ، دکتر احمد ، ( ۱۳۹۰ ) ، داوری بین المللی در دعاوی بازرگانی ، چاپ سوّم ، تهران ، مؤسّسه انتشارات دادگستر ، ص ۵۲۶

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:32:00 ب.ظ ]




 

 

موضوع تأمین مالی هزینه‌های دولت از طریق درآمدهای عمومی، بالاخص درآمدهای مالیاتی یکی از موضوعاتی است که در سال‌های اخیر در کشورمان نیز مورد تأکید قرار گرفته است. در سند چشم‌انداز بیست ساله ایران در افق سال ۱۴۰۴ هـ ش یکی از الزامات تبدیل درآمدهای نفت و گاز به دارایی‌های مولد به منظور پایدار سازی فرآیند توسعه و تخصیص و بهره برداری بهینه از منابع است (بند ۴۲ سند) و به دنبال قطع اتکای هزینه‌های جاری به درآمدهای نفتی دولت مکلف گردیده تا بخش عمده‌ای از این هزینه ها را از محل درآمدهای مالیاتی تأمین (بند ۵۱) و با استفاده و استقرار نظام‌های مالیاتی نوین مانند «مالیات بر ارزش افزوده» نظم و انضباط مالی و بودجه‌ای و تعادل بین منابع و مصارف ایجاد نماید.[۱]

 

 

مالیات بر ارزش افزوده با خصوصیات ساده سازی، بی طرفی و کارایی بالا، نقطه عطفی برای شروع اصلاحات در نظام مالیاتی کشور تلقی می‌شود.

 

با توجه به این که درآمد مالیاتی که رقم عمده‌ای از درآمدهای دولت است می‌تواند به عنوان ابزار مالی موثری برای تأمین منابع مالی هزینه‌های ضروری دولت و تعدیل در توزیع درآمد و ثروت و هدایت فعالیت‌های اقتصادی جامعه به کار رود. لذا با توجه به این مهم لزوم استفاده از یک سیستم مالیاتی کارا در اقتصاد کشور ضروری به نظر می‌رسد لازم است که مالیات بر ارزش افزوده مورد بررسی قرار بگیرد. در این بخش قصد بر پاسخ به این سوال اساسی است که آیا مالیات بر ارزش افزوده به در اجرا موفق بوده است یا خیر؟

 

پایان نامه

 

فصل اول ـ مبانی و کلیات

 

به منظور اجرای این مالیات در ایران، لایحه آن برای اولین بار در دی ماه ۱۳۶۶ تقدیم مجلس شورای اسلامی گردید. لایحه مزبور در کمیسیون اقتصادی مجلس مورد بررسی قرار گرفت. لازم به یادآوری است در سال ۱۳۶۶ پیش نویس لایحه مالیات بر ارزش افزوده که مشتمل بر ۵۳ ماده و ۲۶ تبصره بود با هدف افزایش درآمد  ایجاد نظامی به منظور تسهیل در امور وصول مالیاتها و اعمال سیاستهای دولت در نه فصل تنظیم گردید و به مجلس تقدیم شد[۲] و پس از اعمال نظرات موافق و مخالف به صحن علنی مجلس ارائه گردید که پس از تصویب ۶ ماده از آن بنا به تقاضای دولت و به دلیل اجرای سیاست تثبیت قیمتهاً به دولت مسترد گردید.

 

درسال ۱۳۷۰ بخش امور مالی صندوق بین‌المللی پول، در راستای اصلاح نظام مالیاتی جمهوری اسلامی ایران، اجرای سیاست مالیات بر ارزش افزوده را به عنوان یکی از عوامل اصلی افزایش کارایی و اصلاح نظام مالیاتی پیشنهاد نمود. با توجه به نظرات کارشناسان صندوق بین‌المللی پول، مطالعات و بررسیهای متعددی در این زمینه در وزارت امور اقتصادی و دارایی صورت پذیرفت و اجرای مالیات بر ارزش افزوده در سمینارها و کمیته‌های مختلف علمی با حضور کارشناسان داخلی و خارجی مورد تاکید قرار گرفت، اما در عمل به مرحله اجرا در نیامد. وزارت امور اقتصادی و دارایی در راستای طرح ساماندهی اقتصادی کشور، انجام اصلاحات اساسی در سیستم مالیاتی از جمله حذف انواع معافیتها، حذف انواع عوارض وگسترش پایه مالیاتی را با تاکید خاص بر کارایی نظام مالیاتی، شروع نمود و مطالعات جدید امکان سنجی در این زمینه به عمل آورد. با توجه به اهمیت بسط پایه مالیاتی به عنوان یکی از اصول اساسی سیاست‌های مالی طرح ساماندهی اقتصاد کشور، معاونت درآمدهای مالیاتی وزارت امور اقتصادی و دارایی مطالعات علمی متعددی را با در نظر گرفتن خصوصیات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور در زمینه اجرای مالیات بر ارزش افزوده، از دی ماه ۱۳۷۶ آغاز کرد.

 

آخرین لایحه ارائه شده نیز مربوط به سال ۱۳۸۱ و مشتمل بر شش فصل ۴۲ ماده و ۱۴ تبصره است که قرار بود از فروردین ماه ۱۳۸۴ به اجرا درآید. اما پس از چند سال تأخیر در نهایت لایحه مزبور در تیرماه ۱۳۸۷ مورد تصویب نهایی مجلس قرار گرفت و ایرادات شورای نگهبان در سه نوبت توسط کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی مرتفع گردید و نهایتاً در خرداد ماه ۱۳۸۷ قانون مالیات بر ارزش افزوده به تأیید شورای نگهبان رسید و در تیرماه همان سال توسط رئیس جمهور محترم برای اجراء به وزارت امور اقتصادی و دارایی ابلاغ شد و مقرر گردید تا قانون مالیات بر ارزش افزوده از اول مهرماه ۱۳۸۷ به اجرا درآید.

 

قانون مالیات بر ارزش افزوده با اختیارات ناشی از اصل ۸۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در ۵۳ ماده و ۴۷ تبصره در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۱۷ در کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی تصویب شده‌است تا در مدت آزمایشی ۵ سال از تاریخ اول مهرماه ۱۳۸۷ به اجرا گذاشته شود.

 

به استناد ماده (۵۲) قانون مالیات بر ارزش افزوده از تاریخ لازم الاجرا شدن آن (۱/۷/۱۳۸۷) قانون موسوم به تجمیع عوارض و سایر قوانین و مقررات خاص و عامل مربوط به دریافت هر گونه مالیات غیر مستقیم و عوارضی بر واردات و تولید کالاها و ارائه خدمات لغو گردیده و برقراری و دریافت هر گونه مالیات و عوارض دیگر از تولید کنندگان و واردکنندگان کالاها و ارائه دهندگان خدمات مگر در موارد مصرح در این ماده ممنوع می‌باشد

 

۱ـ تاریخچه مالیات بر ارزش افزوده

 

مالیات‌های غیر مستقیم در ایران تا مدت‌ها به صورت قوانین پراکنده بر برخی کالاها و خدمات وضع شده بود قبلاً قانون اجازه وصول مالیات‌ غیر مستقیم از برخی کالاها و خدمات مصوب سال ۱۳۷۴، مهمترین قانون در این زمینه به شمار می‌رفت که به موجب قانون اصلاح موادی از قانون برنامه سوم توسعه و چگونگی برقراری و وصول عوارض و سایر وجوه از تولیدکنندگان کالا و ارائه دهندگان خدمات و کالاهای وارداتی مصوب و سایر وجوه از تولیدکنندگان کالا و ارائه دهندگان خدمات و کالاهای واردات مصوب ۱۳۸۱ مشهور به قانون تجمیع عوارض نسخ شد. این قانون نیز در مورد مالیات‌های غیر مستقیم جامع و کامل نبود تا این که با تصویب «قانون مالیات بر ارزش افزوده» این موضوع مهم تحقق پیدا کرد.

 

تاریخچه مالیات بر ارزش افزوده در ایران به ۱۹ سال قبل بر می‌گردد. در دی ماه ۱۳۶۶ لایحه مالیات بر ارزش افزوده توسط وزارت امور اقتصادی و دارایی به مجلس شواری اسلامی تقدیم گردید[۳].

 

لایحه مذکور در کمیسیون اقتصادی مجلس مورد بررسی قرار گرفت و پس از اعلام نظرات موافق و مخالف به صحن علنی مجلس ارائه گردید ۶ ماده از آن تصویب شد اما به دلیل شرایط اقتصادی ناشی از جنگ تحمیلی عراق با ایران و اجرای سیاست‌های اقتصادی به منظور ثبات قیمت‌ها از طرف دولت، تصویب لایحه ناتمام ماند و به تقاضای دولت از دستور کار مجلس خارج و به دولت مسترد گردید.

 

در سال ۱۳۷۰ بخش امور مالیاتی صندوق بین المللی پول در راستای اصلاح نظام مالیاتی ایران، اجرای سیاست مالیات بر ارزش افزوده را به عنوان یکی از عوامل اصلی افزایش کارایی و اصلاح نظام مالیاتی پیشنهاد کرد با توجه به نظرات کارشناسان صندق بین‌المللی پول مطالعات و بررسی‌های متعددی دراین زمینه در وزارت امور اقتصادی و دارایی صورت پذیرفت و با این که اجرای مالیات بر ارزش فزوده در سمینارها و کمیسیون‌های مختلف علمی با حضور کارشناسان داخلی و خارجی مورد تأکید قرار گرفت اما در عمل به اجرا در نیامد و تصویب مجدد لایحه در هیئت دولت تا سال ۱۳۸۱ به طول انجامید.

 

در سال ۱۳۷۹، متناسب با رهنمودهای کلی سند برنامه سوم توسعه و به منظور کاهش اتکای بودجه دولت بر درآمد نفت مقرر شد که سهم درآمدهای مالیاتی در ترتیب سایر منابع درآمدی دولت گنجانده شود تا موجب گسترش پایه های مالیاتی از طریق وضع مالیات بر ارزش افزوده گردد از این رو بر اساس ماده ۵۹ قانون بر نامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مصوب ۱۳۷۹ «‌سازمان امور مالیاتی کشور» بر اساس اهداف و وظایف خود مبنی بر ایجاد بستر مناسب جهت تحقق اهداف مالیاتی کشور و افزایش کارآیی این نظام مالیاتی، طراحی، تدوین و اجرای پروژه های پژوهشی و اجرایی جهت بهبود وضع نظام مالیاتی کشور و اصلاح ساختار مالیاتی و غیره به صورت یک مؤسسه دولتی و زیر نظر ورارت امور اقتصادی و دارایی تشکیل گردید و مجدداً درآغاز دهه ۱۳۸۰ لایحه ارزش افزوده اصلاح و در دستور کار دولت وقت قرار گرفت و در شهریور ماه ۱۳۸۱ پس از تصویب هیئت دولت درمهرماه همان سال با هدف اصلاح نظام مالیاتی به مجلس شورای اسلامی تقدیم شد[۴].

 

پس از بررسی کلیات این لایحه در سال ۱۳۸۲ در کمیسیون‌های ‌مجلس ششم شورای اسلامی، مجدداً کلیات لایحه از سوی نمایندگان مجلس هفتم نیز مورد بررسی قرار گرفت.[۵] فرآیند بررسی و تصویب لایحه مذکور با دقت تمام و با حضور کارشناسای و صاحبنظرات و همچنین نمایندگان متعددی از دولت و بخش خصوصی نهایتاً در چارچوب اصل (۸۵) قانون اساسی در مهرماه ۱۳۸۶ به پایان رسید و لایحه توسط مجلس شورای اسلامی به شورای نگهبان ارسال شد.

 

ایرادات شورای نگهبان در سه نوبت توسط کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی مرتفع گردید و نهایتاً در خرداد ماه ۱۳۸۷ توسط رئیس جمهور محترم برای اجراء به وزارت امور اقتصادی و دارایی ابلاغ شد.

 

۲ـ جایگاه و مبانی حقوقی مالیات بر ارزش افزوده

 

در این مبحث مالیات بر ارزش افزوده از دیدگاه مبانی نظری حقوق مالیاتی و هم چنین در طبقه بندی نظام مالیاتی مورد بررسی قرار می‌گیرد. با توجه به این که مالیه عمومی عبارت است از مجموعه اسباب و وسایل و طرق فنی، عمومی و حقوقی مربوط به امور و فعالیت مالی اشخاص حقوقی حقوق عمومی است و حقوق مالیه نیز عبارت است از قواعد مربوط به وضع مالیات ها و عوارض که مأموران دولت می‌توانند از افراد مطالبه کنند و هم چنین قواعد مربوط به بودجه و دیوان محاسبات.[۶] لذا حقوق مالیاتی نیز بخشی از حقوق مالی محسوب می‌شود.

 

در علم حقوق نیز مانند سایر علوم طبقه بندی‌های گوناگونی مطرح می‌باشد ولی در تقسیم اساسی به شرح زیر وجود دارد که اغلب حقوقدانان مبانی آن را پذیرفته اند:

 

    • حقوق عمومی و حقوق خصوصی

 

  • ‌حقوق داخلی و حقوق بین الملل

از دو تقسیم بندی فوق تقسیم مقبول‌تر که پایه تقسیمات علمی نیز می‌باشد تقسیم حقوق به دو رشته اصلی حقوق عمومی و حقوق خصوصی است.

 

حقوق عمومی شامل مقررات مربوط به تنظیم روابط افراد و دولت بوده و متضمن مقرراتی در زمینه سازمان و تشکیلات دولت است ولی حقوق خصوصی متضمن مقرراتی در خصوص منافع افراد و روابط آنها است.[۷]

 

حقوق مالی در زمره شاخه های حقوق عمومی است و آن بخش از مقررات حقوق مالی که در خصوص تعیین و وصول مالیات وضع می‌شود و از یک سو وظایف و تکالیف[۸]مردم در جهت تأمین هزینه‌های مربوط به اداره دولت و‌… و از سوی دیگر اختیارات دستگاه مالیاتی را در جهت تشخیص و وصول مالیات‌ها معین می‌کند و در طبقه بندی «حقوق مالی» می‌باشد و این شاخه از علم حقوق با شاخه‌های دیگر آن نظیر حقوق اداری اساسی، ثبت و‌… و هم چنین علوم دیگر از جمله علم اقتصاد، سیاست و غیره نیز ارتباط دارد.

 

۱ ـ مالیات بر ارزش افزوده از دیدگاه مبانی نظری

 

به طور کلی در تدوین هر قانونی از جمله قانون مالیات‌ها باید اصول و موازین حقوقی شناخته شده و مورد قبول رعایت گردد به نحوی که در موارد اجمال و یا احیاناً تناقض مواد به آسانی بتوان روح قانون را به دست آورد. در حال حاضر در بیشتر کشورهای دنیا از جمله کشور ما برای اخذ مالیات قوانین و مقرراتی وجود دارد که موضوع رشته خاصی از علم حقوق به نام «‌حقوق مالی» است. حقوق مالی به مفهوم وسیع کلمه شامل تمام مقررات مربوط به امور مالی دولت از جمله مالیات می‌گردد. اهمیت و دامنه حقوق مالی متکی به توسعه مالیه عمومی یعنی تعیین مخارج دولت و نحوه تأمین آن در کشورها است. ولی به طور کلی می‌بایست در وضع قانون قواعد کلی حقوقی رعایت گردد زیرا عدم رعایت آن از ارزش قوانین و میزان احترام به آن می‌کاهد و مأموران اجرای قانون را در عمل با مشکلاتی مواجه می کند.

 

«حقوق مالیاتی» نیز یکی از شاخه‌های حقوق مالی محسوب می‌شود که متضمن قواعد و موازین خاص مالیاتی است.

 

برخی از اصول حقوقی حاکم بر مالیات‌ها در سه قسمت تحت عنوان اصول حقوق عمومی و اصول حقوق مالیاتی بررسی می‌گردد.

 

۲ ـ مالیات بر ارزش افزوده از دیدگاه اصول کلی حقوق عمومی

 

مهم ترین اصولی که در وضع کلیه قوانین از جمله قانون مالیات‌ها به طور عام و مالیات بر ارزش افزوده به طور خاص باید مورد توجه قرار گیرند به شرح زیر می‌باشد:

 

الف) اصل قانونی بودن ـ اصل قانونی بودن مالیات اصل پایه حقوق مالیاتی است.[۹] مبنای این اصل به تاریخ انگلستان باز می‌گردد در این کشور و سایر نقاط جهان، مالیات از قدرت شاه سرچشمه می‌گرفت و مؤدیان هیچ نقشی در تعیین مالیات و مصرف آن نداشتند بنابراین از دید پرداخت کننده (مؤدی) یک قانون ظالمانه بود لذا با تحول افکار عمومی و بعد از درگیری‌های زیاد مردم و قوای حاکم، سرانجام در قرن سیزدهم، سال ۱۲۱۵ میلادی پادشاه انگلستان تحت تأثیر زمینداران و فئودال‌ها سند منشور آزادی یا منشور کبیر[۱۰] را امضاء نمود که در آن حقوقی برای مؤدیان مالیاتی منظور گشت و طی یکی از بندهای آن مقرر گردید: «هیچ نوع عوارض و مالیاتی وضع نخواهد شد مگر با موافقت شورای عالی مملکتی»[۱۱]. سپس در سال ۱۶۲۶ لایحه حقوق به تصویب مجلس انگلیس رسید مطابق این لایحه هیچ فردی حق نداشت به صورت هدیه یا قرض یا کمک یا مالیات و یا هر نوع تحمیل دیگری بدون موافقت مجلس، مالیات وصول کند. بدین ترتیب مبنای حقوق مالیاتی بنا نهاده شد و از آن پس مالیات‌ها به صورت مستقیم یا غیر مستقیم توسط قانون وضع می‌شد و از طریق نمایندگان مجلس به تأیید مردم نیز می‌رسید.

 

به عقیده فیزیوکرات‌ها مالیات یک پراخت داوطلبانه در قبال استفاده از خدمات دولت محسوب می‌شد لیکن از قرن نوزدهم به بعد ویژگی «داوطلبانه بودن» و «مشروط بود» مالیات جای خود را به «اجباری» و «بلاعوض بودن» مالیات دادند که کماکان نیز اعتبار دارند و هم چنان مالیات در قانون اساسی عموم کشورها ذکر شده و لزوم کسب مجوز قانونی برای وضع و وصول آن در زمره اصول مهم مالیات محسوب می‌شود.[۱۲].

 

در قانون اساسی ایران بعد از مشروطیت مصوب ۱۳۲۴ هـ ق هیچ اشاره‌ای به قانونی بودن مالیات نشده بود ولی در متمم قانونی اساسی مورخ ۱۳۲۵ هـ ق، اصول ۹۴ تا ۹۹ در «فصل مالیه» به مسایل مالیاتی اختصاص داده شد که پنج اصل آن بیانگر اصل قانونی بودن مالیات بود بدین شرح که: «برقراری مالیات و دریافت‌های شبیه آن و تخفیف و معافیت‌های مالیاتی تنها به حکم قانون ممکن است»

 

در حال حاضر نیز فصل چهارم قانون اساسی ج ا ا اصول چهل ود‌وم الی پنجاه و پنجم به اقتصاد و امور مالی اختصاص دارد و مطابق اصل پنجاه و یکم قانون اساسی: «هیچ نوع مالیات وضع نمی‌شود مگر به موجب قانون» موارد معافیت، بخشودگی و تخفیف مالیاتی به موجب قانون مشخص می‌شود»

 

بر این اساس اگر قوه مجریه توسط آیین نامه و یا هر گونه مقرراتی اقدام به ایجاد مالیات نماید، خلاف قانون اساسی عمل نموده و مقررات مذکور قابل ابطال در دیوان عدالت اداری می‌باشد.

 

بنابر این همان گونه که در اصل ۵۱ قانون اساسی پیش بینی شده است نه تنها وصول مالیات به موجب این اصل طبق قانون صورت می‌پذیرد بلکه معافیت و تخفیف مالیاتی نیز تابع اصل قانونی بودن است.

 

ب) اصل عمومی بودن ـ عمومی بودن قواعد حقوق یعنی لزوم تساوی مردم در مقابل قوانین و این مفهوم در اصل بیستم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز بیان گردیده است.

 

البته مقصود از عمومی بودن و کلیت داشتن قاعده حقوقی صرفاً این نیست که همه مردم موضوع حکم آن قرار گیرند بلکه تساوی در پرداخت مورد نظر می باشد.

 

اصل قانونی بودن مالیات باعث گردیده تا قانون عمومیت داشته و جنبه شخصی نداشته باشد این اصل در اعلامیه حقوق بشر و شهروند مصوب سال ۱۷۸۰ نیز ذکر شده است.

 

چون در قدیم اشراف پرداخت مالیات را توهین به خود قلمداد می‌کردند و عموماً مالیات فقط از افراد عادی و زحمت کش وصول می‌شد. بنابر این ملت‌های آزادی خواه برای کسب حقوق اساسی خود تلاش زیادی نمودند به صورتی که هم اکنون یکی از اصول حقوقی در وضع مالیات‌ها تساوی افراد در مقابل مالیات است.

 

لیکن با وجوداین که اصل مذکور، در قانون کلیه کشورها وجود دارد اما به طور کامل محقق نشده است. البته لازم به یاد آوری است که این اصل مغایر با اعمال معافیت حداقل معاش و بخشودگی بر اساس ضرورت های اقتصادی و اجتماعی نیست.

 

در ایران مطابق اصول ۱۹، ۲۰ و ۱۰۷ قانون اساسی، کلیه افراد جامعه در مقابل قانون (از جمله قوانین مالیاتی) با یکدیگر مساوی هستند.

 

در اصل ۹۷ متمم قانون اساسی پیش از انقلاب اسلامی نیز اصل مزبور وجود داشت بدین شرح که: «در موارد مالیاتی هیچ تفاوت و امتیازی فی‌مابین افراد ملت گذارده نخواهد شد»

 

بنابر‌این منظور از تساوی، صرفاً یک تساوی عددی ساده نیست بلکه تساوی در فداکاری مالیات دهنده، مدنظر است یعنی متناسب بودن مالیات با توانایی پرداخت مالیات دهنده. اینجا است که مسائل اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی نیز در علم مالیه عمومی وارد می‌شود.

 

ج) اصل قلمرو قانون در مکان ـحسب قاعده مذکور، قوانین یک ملت در داخل خاک آن به کار می‌رود و اعمال آن در خارج از کشور خلاف اصل است.[۱۳] نام دیگر این قاعده «اصل عدم تأثیر قانون در خارج از کشور» می‌باشد. هم چنین طبق این اصل، قوانین یک کشور در داخل نسبت به تبعه و افراد بیگانه به صورت یکسان اجرا می‌شود (اصل حکومت محلی قانون) و استثناء اتباع خارجه در برخی از موارد خلاف اصل است. در این راستا به موجب ماده (۱) قانون مالیات بر ارزش افزوده عرضه کالاها و ارائه خدمات در ایران و همچنین واردات و صادرات آن‌ها مشمول مقررات این قانون می‌باشد.

 

به طور کلی نظام مالیات بر ارزش افزوده را بر مبنای اصول مبدأ و مقصد در محدوده مرزهای یک کشور می توان اجرا نمود. در اصل مبدأ، مالیات تعیین شده بر ارزش افزوده تمام محصولات مالیات پذیری که در داخل کشور «مصرف» می گردد اعمال می‌شود. در اصل مقصد، مالیات تعیین شده بر ارزش افزوده تمام محصولات مالیات پذیری که در داخل کشور «مصرف» می‌گردند اعمال می شود.

 

طبق این اصل، کل مالیات پراختی بابت کالا باید بر اساس نرخ جاری در منطقه فروش نهایی آن تعیین شود و در آمد حاصله نیز باید به آن منطقه تعلق گیرد.[۱۴]نقطه تمایز بین دو اصل مذکور بر مبنای مکانی است که تولید و مصرف در آن صورت می گیرد و به توع محصولی که توید یا مصرف می شود ارتباطی ندارد. در اقتصاد بسته دو اصل مذکور همانند هم می باشند ولی در یک اقتصاد باز تمایز بین آنها به روش برخورد مالیات با صادرات و واردات بر می گردد.[۱۵]به این صورت که در اصل مبدأ، صادرات مشمول مالیات می شود و واردات، مالیات پذیر نیست در حالی که در اصل مقصد عکس آن لحاظ می شود یعنی واردات مشمول مالیات است و صادارت مشمول مالیات نمی باشد.

 

در قانون مالیات بر ارزش افزوده با توجه به مفاد مواد (۱) و (۱۳) آن، اجرای این نظام بر مبنای اصل مقصد است.

 

د) اصل قلمرو قانون در زمان ـ برای تعیین قلمرو اجرای قانون در زمان، پرسش‌های زیر را باید مورد مطالعه دقیق قرار داد: قانون از چه لحاظ قابل اجرا است؟ در چه زمانی سلطه و اقتدار آن پایان می‌پذیرد؟ آیا قانون ناظر به آتیه است یا شامل وقایع قبل نیز می‌شود؟ که بحث تعارض زمانی قوانین نیز بر همین اساس می شود. برای دستیابی به پاسخ این سوالات موارد زیر اجمالاً بررسی می‌گردد.

 

اول) عطف به ماسبق نشدن قوانین ـ در ماده ۴ قانون مدنی صراحتاً ذکر گردیده «اثر قانون نسبت به آتیه است و قانون نسبت به ماقبل خود اثر ندارد مگر این که در خود قانون مقررات خاصی نسبت به این موضوع اتخاذ شده باشد».[۱۶] این قاعده از قانون مدنی فرانسه اقتباس شده است که بحث آن در قرن نوزدهم بسیار مورد بحث علمای حقوق قرار گرفته بود و در قرن بیستم که اندیشه اجتماعی بودن حقوق رونق گرفت نظر بر این شد که قانون جدید بی درنگ جانشین قانون قدیم شود و مقررات سابق قدرت اجرایی خود را از دست دهد. فردگرایان این قاعده را یکی از اصول مهم قانونگذاری و ضامن آزادی در برابر قانون می‌دانند. ولی اجتماعیون دلیل این قاعده را حفظ مصالح عموم می‌دانند.

 

این حکم برای هیئت دولت و هر یک از وزراء و به طور کلی برای هر مقام که صلاحیت وضع تصویب نامه و آیین نامه را دارد ایجاد الزام می‌کند و بر طبق مفاد آن مقررات نباید به گذشته عطف شود و تجاوز به این اصل دادرسی را مجاز می‌سازد تا از اجرای مقررات خلاف این قاعده خودداری نماید(اصل ۱۷۰ قانون اساسی ج. ا.ا )[۱۷] البته این اصل استثناناتی دارد از قبیل قوانین مربوط به حذف یا تخفیف مجازات ها و… که در جای خود قابل بررسی و تأمل است.

 

دوم)حاکمیت قانون نسبت به آینده ـ این حاکمیت موجب «اثر فوری بودن قانون» می‌شود یعنی همین که قانون قابل اجرا شود بر تمام وقایع حکومت می‌کند و اعتبار قانون قبل از بین می‌رود این اقتدار» اثر فوری قوانین» نام دارد. البته امروزه این اصل نیز مورد قبول است که باید بین اثر فوری بودن قانون و تأثیر آن نسبت به گذشته تفاوت قائل شد قانون جدید ناظر به گذشته نیست ولی همین که قابل اجرا شد بر تمام وقایع آینده حکومت می‌کند.[۱۸]مبنای این قاعده نیز به اصل تساوی عموم در برابر قانون بر می‌گردد و قانون جدید آخرین اراده و خواست مقنن است و احترام به قانون ایجاب می‌کند که نسبت به آینده اعمال شود.

 

هـ) اصل ضمانت اجرا ـ اصولاً قاعده حقوق الزام آور است و برای این که حقوق بتواند به هدف نهایی خود یعنی مستقر نمودن عدالت و ایجاد نظم دست یابد باید رعایت قواعد آن اجباری باشد. قاعده‌ای را که اجرای آن از طرف مقنن تضمین نشده است، قاعده حقوقی نمی‌توان تلقی نمود زیرا اگر افراد در اجرا یا عدم اجرا آزاد باشند و متخلف از اجرا تنبیه نشود، نظم در جامعه معنا ندارد.

 

البته اجباری که با قواعد حقوق همراه است صور مختلفی به شرح ذیل دارد:

 

اول) ضمانت اجرا از طریق مجازات ـ این شکل از ضمانت به عنوان ساده‌ترین وسیله اجبار اشخاص به تبعیت از قانون محسوب می‌گردد و اعم از مجازات نقدی یا غیر نقدی است.

 

دوم) ضمانت از طریق اجرای مستقیم قاعده ـ ضمانت اجرا، از این طریق بسیار رواج دارد به این صورت که بوسیله قوای عمومی و قوه قهریه، قانون اجرا شود.

 

سوم)ضمانت اجرا از طریق بطلان اعمال حقوقی ـ یعنی اعمال غیر قانونی فرد موجد آثار حقوقی نمی‌باشد و باطل است.

 

در قوانین مالیات های مستقیم هر سه شکل این قاعده پیش بینی شده است که اجرای آن با توجه به تناسب جرم و مجازات اهمیت جرم، وضع شخص متخلف و سایر تمهیدات مناسب، صورت می‌پذیرد. در قانون مالیات بر ارزش افزوده نیز ضمانت اجرا پیش‌بینی شده است که بررسی آن به مباحث آتی موکول می‌گردد. در این راستا تأکید می‌گردد مؤدیان مالیاتی در صورت انجام ندادن تکالیف مقرر در قانون مالیات بر ارزش افزوده و در صورت تخلف از مقررات قانون علاوه بر پرداخت مالیات متعلق و جریمه تأخیر (موضوع ماده ۲۳) مشمول جریمه‌ای به شرح ماده (۲۲) قانون خواهند بود.

 

به طور کلی در حقوق عمومی شش اصل مهم مطرح می باشد. اصل اقتدار، اصل حاکمیت قانون، اصل مسئولیت، اصل تخصص، اصل منفعت عام و اصل رعایت مصلحت اجتماعی.

 

قوای حاکم که برگرفته از قدرت مردم است بنا به اصل اقتدار و بر مبنای اصل حاکمیت قانون، مالیات را وصول می‌کند و این وصول مالیات در جهت تامین منابع عمومی است نه تحصیل سود البته رابطه بین فرد و دولت در حقوق عمومی رابطه ای «نابرابر» است و ماهیت حقوق عمومی در خصلت «نابرابر طلب» آن نهفته است که خود ناشی از طبیعت روابطی است که این حقوق می‌بایست حد و نظم آن را تعیین کند.[۱۹]  یعنی قوای حاکم که رسالت حفظ نظم و منافع عام را دارد در یک طرف این معادله قرار دارد و در سوی دیگر افراد خصوصی وجود دارند که از منافع شخصی خود دفاع می‌کنند. این عدم تعادل کاملاً مشهود است و حقوق عمومی، روابط اجتماعی مربوط به اقتدار و اجبار را تنظیم می‌کند در این مبحث،اصول مهم در روابط مردم و دولت بحت عنوان اصول حقوق عمومی به شرح ذیل بررسی می‌گردد.

 

الف ) اصل اقتدار ـ اصل اقتدار اصلی است که تشخیص و استقلال حقوق عمومی را پایه گذاری می‌کند.[۲۰] در روابط بین افراد و دولت، این اصل موجب امتیازاتی می‌گردد که در حقوق به معنای عام کلمه، ناشناخته است. بر این اساس دستگاه حاکم قادر است بنا به اصل اعمال حاکمیت خود، دست به انجام اعمالی یک جانبه بزند که از آن جمله وصول مالیات است.[۲۱]پس وصول مالیات از اصل حاکمیت دولت سرچشمه می‌گیرد و حقوق عمومی در شاخه مالیه و حقوق مالی این ارتباط را نظم می‌بخشد و میان اشخاص صاحب قدرت (فرمانروایان) و اشخاصی که از قدرت اطاعت می‌کنند. (فرمانبران) قاعده‌گذاری می کند.[۲۲]بنابر‌این این نظام ویژه‌ای برای این امتیازات ناشی از حقوق حاکمیت دولت، حاکم است زیرا ویژگی این امتیازات حاکمیت آن است که دولت می‌تواند آنها را به طور یک جانبه بدون جلب رضایت افراد به کار بندد و این بر خلاف اصول حقوق مدنی و برابری و آزادی اراده افراد است. در اینجا است که اصل دیگر یعنی حاکمیت قانون مطرح می‌شود.

 

ب)اصل حاکمیت قانون ـ هر چند این اصل در مبحث اصول کلی حقوق تحت عنوان اصل قانونی بودن بررسی یعنی مبتنی بر قواعدی است و قدرت انحصاری دولت، هم خصلت عملی (دوفاکتو) و هم خصلت قانونی و رسمی (دوژوره) را دارد.[۲۳] به همین دلیل است که قوانین و مقررات دولتی آمرانه و حاکم بر کل ارکان جامعه می‌باشد. این اصل به عنوان یک قاعده حقوقی دارای مفهوم وسیع و بسیار گسترده‌ای است و همان گونه که در قبل ذکر شد لازمه دموکراسی بودن است یعنی اقدامات آمرانه دولت بر مبنای قانون صورت می‌گیرد و نشأت گرفته از قدرت غیر مستقیم مردم بوسیله نمایندگان آنها در پارلمان می‌باشد.

 

بنابر این اصل، اعمال دولت باید مبتنی بر قاعده حقوقی باشد و هرگز اختیار انجام اعمال خودسرانه را ندارد و صلاحیت هایش نیز هرگز مطلق نیست بلکه هر کدام از اقدامات باید یا مصرحاً توسط یک متن قانونی یا یک اصل حقوقی پیش‌بینی شده باشد.

 

لذا هیچ سازمان دولتی دارای وظایف اجرایی خود به خود نیست و میزان اختیارات بر اساس یک قدرت ممتاز (تبعضی)اعطا می‌شود.[۲۴] بنابر این «قانونی بودن» به این معنی است که سازمان اداری مکلف به اجرای قاعده حقوقی است و مقامات اجرایی موظفند به منظور اجرای قانون، آیین نامه های لازم را تنظیم نمایند و اقدامات لازم را جهت به موقع اجرا گذاشتن آیین نامه ها فراهم نمایند.

 

ضمناً ضمانت اجرای اصل قانونی بودن نیز در نظام یک حکومت در نظر گرفته می‌شود که عبارتند از: ضمانت اجرای اداری و قضایی بدین ترتیب که راه حل اداری در اکثر کشورها به صورت سلسله مراتب است که همان ویژگی «مدیریت مطلوب» است. راه حل قضایی نیز به این شکل است که با مراجعه به دادگاه و مراجع قضایی عمل خلاف قانون دولتی لغو می‌شود.

 

درکشور ما هر دو شیوه ضمانت اجرای اصل قانونی بودن و حاکمیت قانون در قوانین پیش بینی شده است.

 

ج) اصل مسئولیت ـ اصل مسئولیت در بسیاری از نظام‌های حقوقی و سیاسی جهان مطرح است در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز «اصل مسئولیت و پاسخگو بودن» وجود دارد و اگر مقامات حکومتی در رده‌های مختلف مرتکب اعمال خلاف قانون شوند در مقابل مردم و یا قانون پاسخگو هستند و برای آنها مجازات های مختلفی نیز در نظر گرفته شده است. از منظر حقوقی، مسئولیت متصدیان در برابر مردم، به لحاظ انتخابی بودن آنان است که مشروح این بحث در قلمرو حقوق اساسی و بررسی قانون اساسی امکان پذیر است. بنابراین میزان قدرت دولت و مأموران در ارتباط با مردم از جمله اخذ مالیات ناشی از قانون اساسی است و بر مبنای اصول و قواعد قانونی و حقوقی صورت می پذیرد و نامحدود نمی‌باشد و این قانونگذار است که بر اساس موازین علمی، اجتماعی اقتصادی و حتی سیاسی (فلسفه کشور داری) و غیره سیاست مالیاتی را تنظیم نموده و تعیین می کند به چه میزان و بر چه مبنایی می‌بایست مالیات وصول شود و ضمانت اجرایی عدم پرداخت مالیات و هم چنین رفتار غیر قانونی ماموران را نیز تبیین می‌کند.

 

البته بحث ظرفیت مالیاتی نیز در اینجا مطرح است و آن عبارت است از ظرفیتی که قدرت مالی یک جامعه را در پرداخت هزینه‌های عمومی تعیین می‌کند. ظرفیت مالیاتی با توجه به ظرفیت انسانی شامل تولید ملی، حجم جمعیت، عکس‌العمل و روحیه جمعیت در مقابل مالیات، ساختمان جمعیت ازنظر کمیت و از نظر ترکیب جمعیت (جوان یا سالخورده بودن)‌و… و هم چنین ظرفیت اقتصادی شامل مترقی بودن صنعت یا کشاورزی بودن آن، قدرت مالی اجتماع و توان اقتصادی آن و … تعیین می‌گردد.[۲۵] امروزه میزان مداخله دولت در تخصیص و توزیع منابع نیز در این خصوص مطرح می‌شود و مسئله عدالت در اقتصاد چیزی جزء «ارائه طرحی برای توزیع موجه منابع» نمی‌باشد.[۲۶] و این در حقیقت همان فلسفه مالیات است. بدین ترتیب که در واقع، عدالت اقتصادی همان تشخیص بهینه منابع است و فلسفه معاصر مالیات بر پایه «عدالت توزیعی» بنا شده است. در حال حاضر این امر معضل اصلی حکومت‌ها است چرا که چگونگی تضمین و تحقق حقوق مدنی، سیاسی و حمایت از حقوق اقتصادی و اجتماعی در دنیای نابرابر امروز کاری بس دشوار است.

 

د) اصل تخصیص (صلاحیت) ـ اصل تخصیص یعنی هر شخص حقوقی فقط می‌تواند در حدود صلاحیت قانونی، و در خصوص اموری که به موجب قانون لازم الاجرا، جزء اختیارات و وظایف او گذاشته شده است، عمل کند.[۲۷] فقط دولت مستثناست ولی این استثنا مانع از فعالیت مؤسسات دولتی در راستای وظایف قانونی آنان نمی‌گردد و این گونه مؤسسات نیز باید در راستای صلاحیت خود اقدام نمایند. بنابر این هر شخص حقوق عمومی موضوع معین و مشخصی دارد و فقط می‌تواند در امور وظایف مربوط به خود مداخله کند و در امور خارج از تخصص و صلاحیت خود حق دخالت ندارد. بنا بر این کلیه اشخاص حقوق عمومی تابع اصل تخصیص می‌باشند.

 

هـ) اصل منفعت عام ـ اصولاً در هر قاعده حقوقی کم و بیش منافع عموم مورد نظر است و قانونگذاری به لحاظ آسایش و نظم عمومی اجتماع از دید حاکمیتی پاره ای از قواعد را وضع می‌کند و با نگاه بلند مدت به آینده و اجتماع با هدف تأمین منفعت عمومی به منظور ایجاد رفاه، رفع نابرابری، ایجاد عدالت اجتماعی و‌… مقرراتی وضع می کند. البته «منفعت عام» دارای مفاهیم متعدد بوده و قابل تفسیر است و مقتضیات منافع عمومی باید به نحوی باشد که موجب دستاویزی برای توجیه اعمال خودسرانه نگردد. یکی از ضوابط تمییز منفعت عمومی از خصوصی، مداخله دولت است با قبول فرضیه «خیر بودن وجود دولت و امین بودن زمامداران وقت» می‌توان پذیرفت که دولت در هر امری دخالت کند وجود و تحقق عمومی مفروض و محمول بر صحت است مگر خلاف آن ثابت شود.[۲۸]

 

و) اصل رعایت مصلحت اجتماعی ـ براساس این اصل، مصالح اجتماعی باید هدایت گر وضع قانون باشند و قانونگذار در تصویب قوانین فقط به یکی از اصول فوق اکتفا ننماید. بلکه باید کلیه اصول مورد توجه قرار گیرد، مثلاً در مورد مالیات بر حسب اوضاع سیاسی، اجتماعی اقتصادی و‌… در هر دوره مناسب‌ترین مالیات ها وضع گردد.

 

بنابر این نه تنها مطابق اصل منفعت عموم، منافع عموم می‌بایست در نظر گرفته شود بلکه به موجب اصل فوق‌الذکر مصلحت اجتماع نیز باید مورد نظر قرار گیرد.

 

۳ـ مالیات بر ارزش افزوده از دیدگاه اصول حقوق مالیاتی

 

مالیات‌هایی که بر اساس اصول و مبانی قبلی وضع می‌شوند باید دارای ویژگی‌های در تکنیک وصول نیز باشند در این قسمت برخی از اصول مهم در خصوص وصول مالیات به شرح ذیل عنوان می‌گردد:

 

الف) اصل عدالت مالیاتی

 

عادلانه بودن مالیات شرط اساسی آن است و به همین دلیل غالباً عمده‌ترین استدلالی که در تأیید یا رد یک مالیات ارائه می‌شود عادلانه بودن است. از طرف دیگر چون معیار مشخصی برای عدالت وجود ندارد و یک مفهوم انتزاعی است و وجود خارجی نداشته و بر حسب قضاوت افراد و در جوامع و ادوار مختلف قابل تغییر است، از این رو تا کنون تعریف جامع و مانعی از عدالت که مورد توافق همه قرار گیرد، ارائه نشده است. معهذا از نقطه نظر مالیاتی عدالت یعنی برخورد یکسان با افراد تحت شرایط مساوی به نحوی که زمینه رفتار تبعیض آمیز وجود نداشته و افراد با توانایی پرداخت غیر مشابه به یک میزان مالیات نپردازند.

 

به ترتیب فوق، عدالت مستلزم یک طبقه‌بندی بر مبنای توانایی افراد خواهد بود این طبقه بندی تحت عنوان عدالت عمودی و عدالت افقی صورت می‌گیرد.[۲۹]

 

اول ـ عدالت عمودی

 

یعنی افراد با درآمد بیشتر مالیات زیادتری بپردازند که در این صورت متمولین مالیات بیشتری پرداخت می‌کنند و توزیع بار مالیاتی با توجه به تفاوت در توانایی پرداخت افراد صورت می‌گیرد.

 

دوم ـ عدالت افقی

 

یعنی افرادی که درآمد یکسانی دارند به یک میزان مالیات بپردازند که در این صورت با افراد دارای درآمد هم سطح از نظر مالیاتی یکسان برخورد می‌شود.

 

اکثر علمای مالیاتی معتقدند این نوع وصول مالیات به عدالت نزدیک‌تر است البته عادلانه بودن مالیات مستلزم تحقق شروطی می‌باشد از جمله:

 

    • عمومیت مالیات یعنی مالیات کل افراد جامعه را مشمول شود و هیچ فرد یا گروهی از آن مستثنی نباشد.

 

    • تساوی افراد در برابر مالیات یعنی مالیات با توانایی پرداخت کنندگان متناسب باشد.

 

  • از این منظر، مالیات بر ارزش افزوده به دلایل مختلف بهترین راه برای اخذ مالیات است.

مالیات بر ارزش افزوده در بسیاری از کشورها ضمن تأمین بیشتر عدالت اجتماعی نسبت به سایر مالیات‌ها و بدون از بین بردن انگیزه سرمایه گذاری و تولید، به عنوان منبع درآمد جدیدی در جهت افزایش درآمدهای دولت به کار برده شده است و از آنجا که سیستم مالیات بر ارزش افزوده یک سیستم خود اجراست و همه مؤدیان نقش مأمور مالیاتی را ایفا می‌کنند، هزینه وصول آن پایین است. در عین حال، با توجه به این که در این مالیات مؤدیان برای استفاده از اعتبار مالیاتی ملزم به ارائه فاکتور خواهند بود، زمینه برای شناسایی خود به خود میزان معاملات مؤدیان فراهم می‌شود و از طرف دیگر از آنجایی که بسیاری از کالاها با اجرای این قانون از مالیات معاف هستند و یا پرداخت مالیات بر اساس درصد کمتری نسبت به قبل می‌باشد، وصول مالیات با رضایت مؤدیان است و این طرح سبب برقراری هر چه بیشتر عدالت اقتصادی در کشور می‌شود.

 

 

 

ب) اصل اطمینان و سهولت در اجرای مالیات

 

براساس اصل اطمینان، مالیات بایستی کاملاً مشخص و مسلم بوده، مقدار، زمان و طریقه پرداخت آن نیز مشخص گردد به نحوی که هیچ یک از امور مربوط به مالیات به نظر و رأی و دلخواه مأموران وصول مالیات واگذار نشود.

 

به موجب اصل سهولت، مالیات باید در مناسب‌ترین زمان و بر حسب مساعد‌ترین شرایط از مؤدیان وصول شود و برای آنان حداقل ناراحتی و مزاحمت را ایجاد کند. از ویژگی بارز مالیات‌های غیر مستقیم از جمله مالیات و عوارض موضوع قانون مزبور سهل الوصول بودن آن‌ها و کاهش هزینه‌های زمان وصول می‌باشد که عدم امکان طرح اختلافات مربوط به مالیات و عوارض یاد شده در شورای عالی مالیاتی نیز با عنایت به ویژگی‌های مزبور پیش بینی گردیده است.

 

ج) اصل سرعت و صرفه جویی در وصول مالیات ـ به طور کلی وصول مالیات فوریت داشته و مطابق اصل سرعت باید تمهیداتی اتخاذ شود تا در کم‌ترین زمان مالیات اخذ گرد تا در وصول حقوق دولت تأخیری حاصل نگردد.

 

به موجب اصل صرفه جویی باید مخارج وصول مالیات حتی‌المقدور به حداقل تقلیل داده شود به نحوی که در هر حل مخارج وصول فقط جزیی از مبلغ اصل مالیات باشد.

 

د) اصل محرمانه بودن اطلاعات مالیاتی ـ به موجب این اصل مأمورین وصول می‌بایست اطلاعاتی را که در حین انجام وظیفه به دست می‌آورند محرمانه تلقی نموده و از افشاری اسرار مردم خودداری نمایند. به همین دلیل رازداری و عدم افشاء اسرار یک تکلیف اداری هم تلقی می‌شود و در ماده ۸ قانون هیئت‌های رسیدگی به تخلفات اداری نیز افشاء اسرار یک جرم اداری محسوب می‌گردد. به علاوه در قانون مجازات اسلامی نیز مجازات کیفری برای افشاء کنندگان اسرار مردم در غیر از مواردی قانونی مقرر شده است.[۳۰] بنابر این در امر وصول مالیات نیز این مهم به عنوان یک اصل حقوقی تلقی می‌شود و مأموران تشخیص و سایر مراجع مالیاتی باید اطلاعاتی را که ضمن رسیدگی به دست می‌آورند محرمانه تلقی و از افشای آن جزء در امر تشخیص درآمد و مالیات نزد مراجع ذی‌ربط در حد نیاز خود داری نمایند و در صورت افشاء طبق قانون مجازات اسلامی با آنها رفتار خواهد شد. هم چنین در ماده ۲۳۲ قانون مالیات‌های مستقیم، مأموران مالیاتی از افشاء اطلاعاتی که ضمن رسیدگی به دست می‌آورند منع شده اند چنانچه اقدام به افشاء اسرار مالی مؤدی نمایند بر اساس قانون مجازات اسلامی، مسئولیت کیفری خواهند داشت. احکام این ماده به موجب ماده (۳۳) قانون مالیات بر ارزش افزوده قابل تسری به این قانون خواهد بود.

 

هـ) اصل قلمرو زمانی در مالیات

 

قلمر و زمانی در قوانین مالیاتی اهمیت ویژ‌ه‌ای دارند زیرا تعهدات دولت باید در دوره زمانی مشخصی انجام پذیرد در ماده ۱۵۵ قانون مالیات‌های مستقیم سال مالیاتی را یک سال شمسی ذکر نموده است که از اول فروردین ماه شروع و تا آخر اسفند خاتمه می‌یابد. به استناد مقررات ماده (۱۰) قانون مذکور، هر سال شمسی به چهار دوره سه ماهه تقسیم شده و وزارت امور اقتصادی و دارایی اختیار دارد تعداد این دوره را با پیشنهاد سازمان امور مالیاتی برای گروهی از مؤدیان به ۶ یا ۱۲ دوره افزایش دهد. همان‌گونه که تعهدات دولت در موعد مقرر می‌بایست انجام شود به طور مثال حقوق کارمندان در زمان مقرر پرداخت شود یا در ارائه خدمات عمومی‌ همچون برق ، آب و‌… نباید وقفه ایجاد گردد مطالبات دولت نیز می‌بایست در ظرف زمانی معین دریافت گردد و در مهلت قانونی مقرر، مالیات به حساب درآمدهای عمومی واریز شود.

 

و) اصل مرور زمان ـ قاعده دیگری که در اصول حقوق مالیاتی وجود دارد اصل مرور زمان است. به موجب این قاعده اعمال قدرت دستگاه مالیاتی محدود به مدت زمان خاصی می‌شود.

 

مرور زمان ممکن است شامل هر یک از مراحل تشخیص و وصول گردد. براساس مقررات مالیاتی جاری ایران بر اساس مواد ۱۵۶ و ۱۵۷ قانون مالیات‌های مستقیم مرور زمان صرفاً در مورد مالیات بر درآمد و در مرحله تشخیص وجود دارد. هم چنین مقررات بند ۲ ماده ۲۷۰ همان قانون نیز به عنوان ضمانت اجرای اصل مرور زمان در قانون ارائه شده است. بنابر این در زمینه مالیات بر دارایی و مالیات‌های غیر‌مستقیم برای هیچ یک از مراحل تشخیص و وصول مرور زمان پیش‌بینی نشده است.

 

از آنجاییکه در خصوص مطالبه مالیات‌ بر ارزش افزوده مرور زمان مالیات تعریف نشده این موضوع امکان مراجعه مأمورین مالیاتی را در هر مقطع امکان پذیر می کند.

 

۴ ـ مالیات بر ارزش افزوده درطبقه بندی مالیاتی

 

موضوع مهمی که در علم مالیه مورد بررسی قرار می‌گیرد آن است که موضوع مالیات چیست و اصولاً طبقه بندی مالیات ها بر چه اساسی صورت می‌گیرد؟ برای پاسخ به این سؤال به یک تعریف از طبقه‌بندی نیاز می‌باشد. طبقه‌بندی عبارت است از دسته بندی عناصر مشابه با مشخصات نزدیک به هم در یک گروه خاص.[۳۱]

 

به‌ طور کلی طبقه‌بندی های مختلفی برای مالیات‌ها مطرح گردیده است لیکن در این مبحث طبقه‌بندی‌های متداول مالیات به اختصار مطرح گردیده و سپس جایگاه مالیات بر ارزش افزوده در طبقه بندی نظام مالیاتی تعیین می شود.

 

  • تبیین طبقه بندی نظام مالیاتی

اصولاًساختار مالیاتی هر کشور از یک طرف بر مبنای اهداف و سیاست های کلی دولت ها و بر پایه قوانین و مقررات جاری و از طرف دیگر بر اساس واقعیات زندگی اقتصادی، اجتماعی و … تعیین و طبقه بندی می شود.

 

بنابر این در ادوار مختلف اجتماعی و به لحاظ تحولات گوناگون سیاسی در کشورها و حکومت ها، منابع مالیاتی نیز دستخوش تغییرات زیادی قرار گرفته است به نحوی که اساس وضع و وصول مالیات نیز در هر کشور متفاوت می باشد.

 

در این راستا منابع مالیاتی نیز اهمیت بسیاری دارند و تعیین کننده پایه اخذ مالیات هستند به همین دلیل نیز مالیات ها را به انواع گوناگون تقسیم می کنند.

 

در این مبحث دو نوع تقسیم بندی متداول مالیات به اختصار مطرح می‌گردد:

 

الف)تقسیم مالیات بر اساس فرآیند وضع و وصول

 

ملاک و مأخذ این نوع طبقه بندی بر اساس طرز تقویم آن یعنی مالیات بر حسب ارزش تعیین شود.

 

چنانچه میزان مالیات متناسب با یکی از خصوصیات فیزیکی مأخذ مالیات از قبیل حجم یا وزن تعیین شود به آن «مالیات وزنی» می‌گویند مثلاً در حقوق گمرکی میزان تعرفه گمرکی بر اساس وزن کالای وارداتی تعیین می‌شود و در مورد مالیات نفت و بنزین مبنای تقویم مالیات، حجم مأخذ تعلق مالیات یعنی لیتر می‌باشد. و «مالیات قیمی» یعنی تقویم مأخذ مالیات بر اساس قیمت تعیین شود مالیات قند و شکر که مالیات بر حسب کیلو گرم اخذ می‌شود.

 

هم چنین در این طبقه‌بندی مالیات بر حسب قرائن و امارات نیز صورت می‌گیرد، یعنی چند نشانه یا علامت ظاهری ملاک تقویم مأخذ مالیات واقع شود مثلاً چنانچه مبلغ حقوق کارمندان و کارگران و کرایه محل کسب و‌… ملاک تشخیص مالیات صاحبان مغازه و کارگاه های صنعتی قرار گیرد مالیات بر حسب قرائن و امارات تعیین شده است.

 

البته در گذشته بیشتر مالیات‌ها به صورت وزنی وصول می‌گردید مثلاً از عین محصول املاک مزروعی مالیات وصول میشد و یا مالیات قسمتی از محصولات معدنی در سر معدن تعیین و وصول می‌شد.

 

ولی امروزه مالیات نقدی می‌باشد یعنی دولت مالیات را به صورت نقد و از طریق وجه رایج وصول می کند.

 

لازم به ذکر است به موجب ماده (۱۴) قانون مالیات بر ارزش افزوده مأخذ محاسبه مالیات بهای کالا یا خدمت مندرج در صورتحساب خواهد بود. در مواردی که صورتحساب موجود نباشد و یا از ارائه آن‌ خودداری شود و یا به موجب اسناد و مدارک مثبته احراز شود که ارزش مندرج در آن‌ها واقعی نیست مأخذ محاسبه مالیات بهای روز کالا یا خدمت به تاریخ تعلق روز مایات می‌باشد

 

تقسیم‌بندی دیگر مالیات بر اساس زمان وصول آن است که مالیات فوری با مؤجل نام دارد. به این صورت که اگر مؤدی در همان موقعی که مالیات تشخیص می‌گردد آن را پرداخت کند وصول مالیات فوری است مانند حقوق و عوارض گمرکی که به محض تشخیص مالیات باید مبلغ آن پرداخت شود تا کالا ترخیص گردد. مالیات بر ارزش افزوده نیز دارای این ویژگی بوده و مدت دار نمی‌باشد که از محسنات این نظام مالیاتی محسوب می‌شود.

 

طرز دیگر، وصول موجل است یعنی بین مرحله تشخیص مالیات و وصول آن فاصله وجود دارد و معمولاً مالیات‌های مستقیم از این نوع می‌باشند[۳۲] .

 

ب)تقسیم مالیات بر اساس چگونگی پرداخت ـ این تقسیم‌بندی نسبت به بقیه، طبقه‌بندی عمومی‌تری می‌باشد که از قدیم مطرح بوده و در کلیه کشورها و کلیه قواین مالیاتی موجود است و عمدترین نوع طبقه‌بندی مالیات در آمارهای دولتی و در سطح بین المللی می‌باشد.

 

هر چند که مالیات‌ها را معمولاً به این دو گروه تقسیم می‌نمایند ولی این تقسیم بندی به سادگی صورت نمی‌پذیرد زیرا، مستقیم و غیر مستقیم بودن مالیات به پرداخت کننده نهایی مالیات مربوط می‌شود و هم چنین مالیات مستقیم و غیر مستقیم از روش تشکیلاتی و اداری جداگانه ای نیز برخوردار است.

 

در یک دیدگاه پرداخت کننده مالیات بر درآمد، مالیات مورد نظر را به طور مستقیم به اداره مالیات می‌پردازد در حالی که در زمان خریدکالاهای مشمول مالیات، به طور غیر مستقیم مالیات تعیین شده را پرداخت می کند در این دیدگاه فرد مالیات دهنده مطرح است.

 

در دیدگاه بعدی، طبقه‌بندی مالیات ها به مستقیم و غیر مستقیم، از نظر وقوع نهایی مالیات مهم می‌باشد به این ترتیب که در مالیات های مستقیم، درآمد مؤدی در هنگام پرداخت مالیات به دولت، کاهش می‌یابد ولی در مالیات‌های غیر‌مستقیم درآمد از نفری به نفر دیگر منتقل می شود و کاهش محسوسی صورت نمی‌پذیرد.

 

لازم به ذکر است که به طور‌کلی مالیات‌های مستقیم از جمیع جهات مناسب تر از مالیات‌های غیر مستقیم می‌باشد و به عدالت نزدیک‌تر‌ند.

 

در ایران نیز مالیات‌ها بر اساس مالیات‌های مستقیم و غیر مستقیم صورت می‌پذیرد.

 

اول) مالیات‌های مستقیم و انواع آن ـ مالیات مستقیم مالیاتی است که پرداخت کننده مستقیماً و بدون واسطه اقدام به واریز کردن میزان مالیات متعلقه به خزانه دولت می کند. به طور کلی مالیات‌های مستقیم به دو دسته مالیات بر دارایی و مالیات بر درآمد تقسیم می‌شوند. امروزه، در سیستم مالیاتی کشورهای دنیا مالیات بر دارایی اهمیت کم‌تری یافته است و حذف آن از سیستم مالیاتی سهم چندانی در وصول مالیات نخواهد داشت.

 

دوم)مالیات های غیر مستقیم و انواع آن ـ مالیات غیر مستقیم مالیاتی است که با واسطه پرداختی می‌شود و شخص مالیات دهنده احساس پرداخت مالیات را ندارد به طور مثال در خصوص مالیات بر مصرف، اکثر دارندگان اتومبیل که بنزین مصرف می‌کنند همراه با پرداخت هزینه‌های بنزین، مالیات آن را نیز می‌پردازند البته ویژگی‌های دیگری نیز برای تفکیک این مالیات با مالیات مستقیم وجود دارد از جمله تفاوت در انتقال مالیات، به این ترتیب که مالیات‌های مستقیم توسط پرداخت کننده از طریق افزودن به قیمت، اخذ می‌شود و تفاوت از نظر وصول یعنی ادارات و واحدهای جداگانه ای برای وصول این نوع مالیات ضروری می‌باشد هم چنین این دو مالیات از نظر موازین حقوقی نیز متفاوتند و مقررات حقوقی ناظر به هر یک از آن‌ها مجزا می‌باشد.

 

مضافاً مالیات‌های غیر‌مستقیم عموماً از اعمال و فعالیت‌های مؤدی مثل تولید و مصرف وصول می‌شوند. در حالی که مالیات‌های مستقیم معمولاً موضوعات دائمی مثل درآمد افراد را در بر می‌گیرد.

 

مهم‌ترین تفاوت آنها در اعمال عدالت است زیرا معمولاً مالیات‌های غیر‌مستقیم به عنوان یک روش کسب درآمد برای دولت می‌باشد.[۳۳]. و مالیات‌های مستقیم به دلیل ویژگی‌های آن ازمالیات‌های غیرمستقیم عادلانه‌تر می‌باشد.

 

مهم ترین مالیات های غیرمستقیم عبارتند از: حقوق و عوارض گمرکی، مالیات بر فروش و مالیات بر مصرف.

 

مالیات‌های غیر مستقیم قانون واحد و معینی تحت همین عنوان ندارند بلکه عمدتاً تابع قانون مالیات بر ارزش افزوده مصوب سال ۱۳۸۷ است

 

در حال حاضر به موجب قوانین و مقررات جاری جمهوری اسلامی ایران، مالیات‌های غیر‌مستقیم عبارتند از: مالیات بر واردات که شامل سود بازرگانی و حقوق ورودی و مالیات بر ارزش افزوده می‌باشد.

 

  • تعیین جایگاه مالیات بر ارزش افزوده در اصلی ترین طبقه بندی مالیاتی

تا قبل از اجرای قانون مالیات بر ارزش افزوده با این که منابع مالیات‌های غیر‌مستقیم بسیار متنوع و فراوان می‌باشند ولی تاکنون در قانون خاصی مانند مالیات‌های مستقیم منسجم نبوده است و قوانین و مقررات مربوط به آنها در طی ۹۰ سال اخیر، همواره به صورت پراکنده و به موجب تصویب نامه‌های هیئت وزیران، تبصره‌های مندرج در قوانین بودجه و لوایح گوناگون، وضع گردیده است و هرگز قانون جامعی که مختص به مقررات مالیات های غیر‌مستقیم باشد

 

برای تعیین جایگاه مالیات بر ارزش افزوده در اصلی ترین طبقه‌بندی مالیاتی لازم است ابتدا انواع مالیات‌های غیر‌مستقیم در ایران بررسی گردد:

 

همان‌گونه که ذکر شد تنوع منابع مالیات های غیر‌مستقیم و پراکندگی قوانین و مقررات ناظر بر وصول آن در طول یک قرن گذشته موجب بروز مشکلات بسیاری گردیده بود و مضافاً تولید کنندگان نیز متحمل پرداخت مالیات و عوارض گوناگونی بودند که موجب تضعیف بخش صنعت و سایر مشکلات می‌گردید به همین دلیل به جهت رفع مشکلات اجرایی و شفاف کردن و یک پارچه کردن وجوه دریافتی در اجرای ماده ۱۲ قانون صنعت و معدن و تشکیل وزرات صنایع ومعادن مصوب ۱۳۷۹، وزرات امور اقتصادی و دارایی موظف گردیده به منظور ایجاد تسهیلات و مدیریت واحدهای صنعتی و معدنی کشور ترتیبی اتخاذ نماید تا عوارض متعلقه به واحدهای صنعتی و معدنی تجمیع گردد به نحوی که مراجع وصول عوارض به حداقل برسد، به همین منظور «قانون اصلاح موادی ازقانون برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و چگونگی برقراری و وصول عوارض و سایر وجوه از تولید کنندگان کالا، ارائه دهندگان خدمات و کالاهای وارداتی» در تاریخ ۲۲/۱۰/۱۳۸۱ تصویب گردید و از اول سال ۱۳۸۲ لازم الاجرا گردیده است و در حقیقت به منزله پیش زمینه ای برای اجرای مالیات بر ارزش افزوده نیز محسوب می‌گردد.

 

قانون موسوم به تجمیع عوارض در اجرای ماده (۱۲) تمرکز امور قانونی صنعت و معدن و تشکیل وزارت صنایع و معادن مصوب سال ۱۳۷۹ با هدف تسهیل در مدیریت واحدهای صنعتی و معدنی و به منظور تجمیع انواع مالیات‌ها و عوارض پراکنده و به حداقل رسانیدن مراجع وصول در تاریخ ۲۷/۱۰/۱۳۸۱ تصویب و از ابتدای سال ۱۳۸۲ به مورد اجرا گذارده شد.

 

با توجه به اینکه قانون مذکور دارای عنوان مطولی است به لحاظ سهولت کلام به «قانون تجمیع عوارض»معروف شده است و نخستین قانون مدونی است که به منظوراعمال سیاست«انتقال مالیات از درآمد به مصرف» با هدف تامین پایه های مالیاتی گسترده و در جهت حمایت از سرمایه گذاری و رشد تولیدات داخلی و …وضع گردیده است.

 

اجرای قانون موسوم به تجمیع عوارض موجب آشنایی بیشتر مؤدیان با مالیات بر مصرف گردید که این امر خود زمینه ساز اجرای مالیات بر ارزش افزوده در فرهنگ مالیاتی جامعه می گردد.

 

البته اجرای این قانون با ابهاماتی نیز مواجه می باشد، از جمله در استنباط از محصل نهایی و اخذ مالیات مضاعف از کالاهای واسطه ای و مواد اولیه و… قابل برداشت می باشد.

 

با توجه به تعاریفی که از مالیات مستقیم و غیر مستقیم ارائه شد مشخصو می گردد که مالیات بر ارزش افزوده در جایگاه مالیات غیر مستقیم و به عنوان مالیات بر مصرف محسوب می گردد که به اختصار مطرح می شود..

 

الف)مالیات بر ارزش افزوده به عنوان مالیات غیر مستقیم

 

مالیات بر ارزش افزوده به عنوان یک نوع مالیات غیر مستقیم محسوب می گردد و که ایرادات و مشکلاتی که موجب عدم کارآیی مالیات تجمیع عوارض که بر خلاف اصل عدالت مالیاتی نیز می‌باشد در اجرای قانون مالیات بر ارزش فزوده مرتفع گردد.

 

زیرا مالیات بر ارزش افزوده خاصیت آبشاری بودن ندارد و به علاوه با حذف کالاهای ضروری مورد مصرف عموم به اجرای عدالت مالیاتی کمک خواهد نمود.

 

ب)مالیات بر ارزش افزوده به عنوان مالیات بر مصرف

 

مالیات بر ارزش افزوده از انواع مالیات غیر مستقیم محسوب می شود که بر مصرف وضع می گردد.

 

این نوع مالیات، چند مرحله ای است که در مراحل مختلف زنجیره واردات، تولید و توزیع بر اساس درصدی از ارزش افزوده کالاهای تولید شده یا خدمات ارائه شده اخذ می گردد این مالیات بر قیمت کالا افزوده شده و در نهایت توسط مصرف کننده پرداخت می شود.

 

به دلیل وضع این مالیات بر پایه مصرف به نوعی از فعالان اقتصادی(تولید کنندگان و …) حمایت می شود که این امر در راستای سیاست ها و برنامه های بلند مدت کشور می باشد و استقرار این نظام مالیاتی موجب انتقال بار مالیاتی از تولید به مصرف می گردد.

 

بنابر این مشخص می شود که این مالیات مشابه یک مالیات بر فروش عمومی است که نهایتاً توسط مصرف کننده نهایی پرداخت می گردد.

 

۵ ـ دلایل تصویب قانون مالیات بر ارزش افزوده

 

نظام مالیاتی ایران در طول دوران بعد از انقلاب اسلامی تحولات گوناگونی را گذرانده است عواملی هم چون جنگ تحمیلی، مصادره اموال، محاصره اقتصادی، ملی کردن صنایع بزرگ و مهم تر از همه افزایش درآمدهای نفتی تأثیر فراوانی بر روند مالیات درکشور ایران داشته اند. لذا ضروری است قبل از پرداختن به جایگاه مالیات در جمهوری اسلامی ایران، انواع مخارج و درآمدهای عمومی دولت به طور عام و در آمدهای مالیاتی به طورخاص بررسی گردد. البته در مورد تقدم و تأخر بین مخارج عمومی و درآمدهای عمومی دولت اختلاف نظر وجود دارد بدین صورت که طبق روال منطقی ابتدا باید درآمدهای عمومی دولت بررسی و سپس مخارج عمومی مطرح گردد اما نباید از توجه به این نکته مهم غافل شد که این ترتیب در «مالیه خصوصی» منطقی و قابل توجیه است نه در «مالیه عمومی» چون هدف مالیه خصوصی صرفاً تحصیل سود است و شخص حقیقی یا حقوقی به منظور کسب درآمد تلاش می‌کند و به تناسب درآمدی که به دست آورده است مخارج خود را تنظیم می‌کند ولی به این ترتیب در مورد «مالیه عمومی» صدق نمی‌کند زیرا هدف دولت و مالیه عمومی تامین منافع عمومی است نه تحصیل سود مثلاً دولت نمی تواند مالیات ها را به عنوان منبع اصلی تامین درآمدهای عمومی تا آنجا که ممکن است افزایش دهد بلکه باید ابتدا هزینه های عمومی را پیش بینی کند و آن گاه به تناسب این هزینه ها مالیات را متناسب با ظرفیت مالیاتی وصول نماید. چون مالکیت مردم بر مال خود، اصل است (الناس مسلطون علی اموالهم) و تسلط قدرت عمومی بر اموال آنان استثناء.[۳۴]

 

در این فصل نیز به تبعیت از اصل مذکور ابتدا در بند ۱ مخارج عمومی دولت و انواع آن ذکر گردیده و سپس در بند ۲ درآمدهای عمومی دولت مورد بررسی قرار می گیرد.

 

  • مخارج عمومی دولت

هزینه ها با مخارج عمومی ار می توان به بهای کالاها و خدماتی تعبیر کرد که در حدود فعالیت دولت پرداخت می شود و بر اساس آن سیاست اقتصادی، اجتماعی، مالی و … دولت تنظیم می شود.[۳۵] دولت باید بهای کالاهایی را که استفاده می کند بپردازد و مبالغی نیز بابت خدمات هزینه کند، در بعضی از بخش ها سرمایه گذاری و به بخش هایی از جامعه، کمک مالی نماید و غیره.

 

مجموعه این اقدامات مخارجی ار به بار می آورد که مخارج عمومی نام دارد.

 

بنابر این مخارج یا هزینه های عمومی عبارتند از: «بهای کالاها، خدمات مصرفی و هم چنین هزینه اقدامات و فعالیت های دولت که در راستای وظایف اجتماعی سیاسی و اقتصادی آن صرف می‌شود».[۳۶]

 

همان گونه که ذکر شد در قرن نوزدهم وظایف دولت صرفاً در زمینه برقراری امنیت و عدالت محدود می شد و امور اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، درمانی و بویژه اقتصادی خارج از قلمرو فعالیت‌های دولت بود و مخارج عمومی در حد مخارج ارتش، پلیس، دادگستری و دیپلماسی خلاصه می‌گردید.

 

تحولات بعدی این وضع را تغییر داد و به نحوی که لزوم دخالت دولت را در اقتصاد محرز نمود و پیدایش نظریات اقتصادی ارشادی، وظایف جدیدی را به فهرست اقدامات و تکالیف دولت ها اضافه نمود به نحوی که امروزه انحصاری کردن بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی، بازرگانی های عمده، مبارزه با فقر و نابرابری در اجتماع و تشویق فعالیت بخش خصوصی و هم چنین وظایف مهم اجتماعی از قبیل بیمه های درمانی و اجتماعی ایجاد و توسعه حمل و نقل عمومی، بورس های دانشجویی و بسیاری اقدامات دیگر در زمره بدیهی ترین تکالیف یک دولت مدرن به حساب می آید و همین امور موجب افزایش ارقام هزینه های عمومی دولت می‌گردد و مستلزم تقسیم بندی صحیح آن می شود.

 

قبل از وارد شدن به بحث فوق ابتدا به تعریف واژه دولت می پردازیم:

 

الف)مفهوم واژه دولت

 

به طور کلی دولت سه مفهوم دارد:

 

اول)دولت در مفهوم عام

 

در این مفهوم دولت عبارت است از یک شخص حقوقی به صورت جامعه متشکل و متمرکز سیاسی که در قلمر و معینی مستقر بوده و از قدرت مالی و حیثیت بین المللی برخوردار است عامل شخصیت حقوقی بیانگر وجود واقعی یا اعتباری دولت است که مردم، سرزمین و قدرت عالی را یکجا در بر دارد.[۳۷]

 

دوم)دولت درمفهوم حکومت

 

در این معنی دولت سازمان بسیار وسیعی است که اراده حکومت را از قوه به فعل در می‌آورد.

 

حکومت مرکب از مجموعه سازمان‌های اجتماعی است که برای تأمین روابط اجتماعی و حفظ انتظام جامعه و حراست از شخصیت انسان و در عین حال تامین منافع و نیازمندی های عمومی به وجود آمده است. بنابراین دولت یا حکومت، قدرت سیاسی ناشی از اراده جمعی ملت است که دارای وظایف و تکالیف در قانون اساسی و سایر قوانین می باشد. این تعریف با تعریف اصل ۵۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز سازگار می‌باشد.

 

سوم)دولت در مفهوم خاص

 

از دیدگاه و در مفهوم خاص یا مفهوم کاربردی متعارف، دولت یعنی قوه مجریه که جزئی از پیکره حکومت است و به مجموعه سازمان های سیاسی و اداری گفته می‌شود که قوانین مصوب را اجرا و بر حسن اجرای آنها نظارت می‌کند.

 

واژه دولت و حکومت در محافل سیاسی، مطبوعاتی، قضایی، عرفی و فرهنگ رایج به یک نحو به کار نرفته خصوصاً در قانون اساسی نیز واژه دولت در برخی از اصول (از جمله اصل ۲۹) به معنای حکومت و در برخی اصول دیگر (اصول ۴۱،۵۳،۳۱،۳۰،۲۱،۳)به معنای قوه مجریه می باشد.[۳۸]

 

در بحث مربوط به درآمدها و هزینه ها ی عمومی دولت، منظور از دولت، حاکمیت است زیرا به صورت یک قدرت اجتماعی به منظور اجرا سیاست‌های عالی کشور از نظر اقتصادی، مالی، اجتماعی، اجرای نظم عمومی، تأمین عدالت، و دیگر سلسله برداشت هایی از ثروت های موجود در جامعه می کند.[۳۹]

 

این برداشت ها هر چند از درآمد و سرمایه افراد ملت است ولی به صورت مخارج عمومی بین طبقات اجتماع توزیع می شود.

 

۲) درآمدهای عمومی دولت

 

وقتی که هزینه‌های عمومی پیش بینی گردید باید محل تأمین درآمدهای عمومی، کیفیت و میزان آنها به نحوی که تکافوی هزینه های عمومی را بنماید نیز مشخص گردد.لذا درآمدهای عمومی در واقع درآمدهایی است که قدرت عمومی برای تأمین هزینه های عمومی به دست می‌آورد. [۴۰]

 

این درآمدها معمولاً به شرح ذیل تقسیم می شوند:

 

الف)درآمدهای خالصه

 

درآمدهای خالصه، درآمدهایی است که در حدود فعالیت های صنعتی، کشاورزی و بازرگانی، دولت پدید آید.[۴۱]

 

در کشورهای کم تر توسعه یافته، دولت به جای اتکا به منبع مالیاتی به درآمد خالصه متکی است یعنی دولت با استحصال یا اجاره دادن اموال، معادن و منابع طبیعی، بودجه خود را تامین می کند.

 

از لحاظ حقوقی «خالصه» مال غیر منقولی است که دولت آن را مانند یک مالک خصوصی در دست می گیرد و در قبال ملکی که مشترکات عمومی است مانند زمین، خیابان پارک و …به کار می رود و قاعدتاً املاک خالصه تابع قانون مدنی است و مقررات حقوق عمومی بر آن حاکم است بر عکس اموال عمومی که خارج از مقررات حقوق خصوصی می باشد.

 

علاوه بر اراضی کشاورزی، املاک، معادن، منابع طبیعی و غیره که خالصه هستند دولت در قبال ارائه خدماتی از قبیل حق پروانه، گواهینامه، جریمه، ورودیه و … نیز مبالغ قابل توجهی دریافت می کند که در زمره درآمدهای دولت محسوب می شود.[۴۲]

 

ب) استقراضی و پولی

 

یعنی مبالغی که دولت برای تأمین کسر درآمد و رفع نیازهای فوری  … به عنوان وام دریافت نموده ولی باید اصل و فرع آن را بعداً پرداخت نماید.

 

حکومت ها مانند افراد حقیقی و حقوقی ممکن است ازطریق استقراض با صدور اوراق قرضه برای خود ایجاد درآمد نمایند که ممکن است از منابع داخلی صورت پذیرد یا از منابع خارجی، درآمدهای پولی هم در واقع نوعی استقراض است، البته به شرط آن که این درآمد به صورت گرفتن اعتبار از سیستم بانکی کشور باشد والا اگر به صورت انتشار پول بوده و حجم پول منتشره از ظرفیت پولی جامعه بیشتر باشد می توان آن را یک نوع مالیات دانست.[۴۳]

 

در حقیقت یک از اعمال حاکمیت و صلاحیت های انحصاری دولت نشر پول و چاپ اسکناس است و اگر با افزایش میزان تولید و ثروت داخلی جامعه همراه نباشد موجب افزایش قیمت ها می شود.

 

ج) درآمدهای مالیاتی

 

معهذا ذکر این نکته ضروری است که در ایران اساتید حقوق و اقتصاد گاهی تعریف مالیات را از زاویه دید مؤدی ارائه نموده اند و گاهی با امعان نظر به وظایف دولت آن را تعریف کرده اند.

 

بدین ترتیب که از دیدگاه مؤدی «مالیات سهمی است ه به موجب اصل تعاون ملی و بر طبق مقررات، هر یک از سکنه کشور موظف است از ثروت و درآمد خود به منظور تأمین هزینه های عمومی و حفظ منافع اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی کشور به قدر قدرت و توانایی پرداخت خود به دولت بدهد»و از دید دولت «مالیات مبلغی است که بر اساس قانون از اشخاص و مؤسسات به منظور تقویت مالی حکومت و تامین مخارج و هزینه های عمومی، دریافت می گردد».[۴۴]

 

بنابر این مالیات پدیده ای است قاهرانه، قانونی و استثناء بر اصل تسلط اشخاص بر اموال خود (اصل تسلیط)یعنی دولت نمی‌تواند به هر میزان که بخواهد از مال مردم برداشت کند و به قول منتسکیو «برای احتیاجات موهوم دولت نباید از احتیاجات حقیقی ملت چیزی برداشت شود».[۴۵]

 

در جمهوری اسلامی ایران بیشترین درآمد دولت از طریق نفت تأمین می شود لیکن اخیراً با توجه به تحولاتی که در زمینه اقتصادی رخ داده است حرکت به سوی افزایش درآمدهای مالیاتی آغاز گردیده است به نحوی که موجب افزایش رتبه شاخص سازمانی مالیاتی جمهوری اسلامی ایران گردیده است.

 

به موجب تحقیقی که مؤسسه اقتصادی جهانی [۴۶] در سال‌های ۲۰۰۴ الی ۲۰۰۵ میلادی در بین ۶۰ کشور جهان، انجام داده رتبه کشور ایران هفت مرتبه ارتقاء یافته است.[۴۷]

 

هم چنین در برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران نیز در این راستا تمهیداتی پیش بینی و مقرر گردیده است تا پایان برنامه چهارم درآمدهای مالیاتی دولت ۸۰ درصد هزینه جاری کشور را پوشش دهد.

 

برای تبیین هر چه بیشتر سیستم مخارج و درآمدهای عمومی دولت، روش طبقه بندی که اخیراً در قانون بودجه متداول شده است، یعنی روش اقتصادی بر اساس قانون بودجه سال ۱۳۸۵ کل کشور در نمودار زیر ترسیم و ارائه می‌گردد.

 

نمودار درآمدها و مخارج دولت بر اساس آخرین قوانین و مقررات جاری جمهوری اسلامی ایران.[۴۸]

 

 

نمودار ۱ ـ ۲ درآمدها و مخارج دولت بر اساس آخرین قوانین و مقررات جاری جمهوری اسلامی ایران

 

 

مصارف بودجه عمومی دولت

 

 

منابع بودجه

 

 

مصارف شرکت‌های دولتی بانک‌ها و مؤسسات انتفاعی وابسته به دولت

 

 

مصارف عمومی دولت

 

 

منابع شرکت‌های دولتی، بانک‌ها و مؤسسات انتفاعی وابسته به دولت

 

 

منابع بودجه عمومی دولت

 

 

 

 

 

تملک دارایی‌های مالی

 

 

تملک دارایی‌های سرمایه‌ای

 

 

هزینه‌ها

 

 

درآمدهای اختصاصی

 

 

منابع عمومی دولت

 

 

ـ واگذاری سهام

 

 

ـ بازپرداخت اصل وام‌ها

 

ـ تسهیلات بانکی

 

ـ تعهدات پرداخت نشده سال‌های قبل

 

ـ بازپرداخت اصل وام‌های خارجی و تعهدات

 

 

ـ ساختمان و مستحدثات

 

 

ـ ماشین آلات و تجهیزات

 

ـ سایر دارایی‌های ثابت

 

ـ استفاده از موجودی انبار

 

ـ اقلام گرانبها

 

ـ زمین

 

ـ سایر دارایی‌های تولید نشده

 

 

ـ جبران خدمت کارکنان

 

 

ـ استفاده از کالاو خدمات

 

ـ هزینه‌های اموال و دارایی‌ها

 

ـ یارانه‌ها

 

ـ کمک‌های بلاعوض

 

ـ رفاه اجتماعی

 

ـ سایر هزینه‌ها

 

 

واگذاری دارایی‌های مالی

 

 

واگذاری دارایی‌های سرمایه‌ای

 

 

درآمدها

 

 

ـ فروش اوراق مشارکت

 

 

ـ تسهیلات خارجی

 

ـ موجودی حساب ذخیره ارزی

 

ـ دریافت اصل وام‌ها

 

ـ واگذاری شرکت‌های دولتی

 

ـ برگشتی از پرداخت سال‌های قبل

 

 

 

 

ـ فروش نفت و فرآورده‌های نفتی

 

 

ـ اموال منقول و غیر منقول

 

 

 

 

ـ درآمدهای مالیاتی

 

 

ـ درآمدهای ناشی از کمک‌های اجتماعی

 

ـ مالکیت دولت

 

ـ فروش کالا و خدمات

 

ـ جرایم و خسارات

 

ـ درآمدهای متفرقه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یکی از دلایل تصویب قانون مالیات بر ارزش افزوده را باید مزایای اجرایی این نظام مالیاتی  به شمار آورد بنابراین در این قسمت مناسب دیده شده که به آثار عمومی اجرای مالیات بر ارزش افزوده بر حقوق مالیاتی جمهوری اسلامی ایران پرداخته شود:

 

با اعمال این روش مالیات ستانی می‌تواند موجب سالم‌تر شدن درآمد‌های دولت، افزایش سهم مالیات از محل تولیدات داخلی و در نهایت اصلاح ساختار اقتصاد کلان کشور که به شدت به درآمدهای نفتی متکی است، گردد.[۴۹] به همین علت قانون مالیات بر ارزش افزوده تدوین شده برای ایران به اذعان بسیاری از کارشناسان داخلی و خارجی یکی از بهترین قوانین مالیاتی در دنیا می باشد.

 

این مالیات نه تنها قشر کم درآمد جامعه را مدنظر داشته بلکه به فکر حمایت از تولیدات داخلی هم بوده است[۵۰]

 

با توجه به اینکه در مراحل ابتدایی اجرای این قانون نرخ مالیات به میزان ۳% تعیین گردید است لذا نگرانی های زیادی در خصوص افزایش قیمت کالاها به میزان ۳% نیز مطرح بوده است، در این خصوص تحقیقات مفصل و مبسوطی توسط مؤسسه توسعه و تحقیقات اقتصادی دانشگاه تهران صورت پذیرفته که بر طبق آن تحقیقات اجرای نظام مالیات بر ارزش افزوده در ایران در سال‌های ۱۳۸۷ افزایش نوبتی قیمت ها را به میزان حدود ۱٫۵% (یک و نیم درصد)به دنبال خواهد داشت[۵۱]

 

لازم به ذکر است که در لایحه پیشنهادی مذکور، بخش عمده ای از کالاهای مصرفی خانوار (معادل ۴۸% میانگین سبد خانوار) و بیش از ۷۰% کالاهای مصرفی خانوارهای پایین ترین دهک درآمدی از این مالیات معاف هستند هم چنین مشاغل و حرفه های کوچک از شمول مالیات بر ارزش افزوده خارج بوده و مستثی گردیده اند.

 

قانون مالیات بر ارزش افزوده دارای ویژگی‌هایی است که با توجه به آن و از منظر دیدگاه حقوق عمومی و عدالت مالیاتی ویژگی های مهم آن مورد بررسی واقع می شود:

 

  • خود اظهاری مالیاتی

این ویژگی در زمره با اهمیت ترین آثار عمومی مالیات بر ارزش افزوده می باشد. در این سیستم مالیاتی اصل «رعایت داوطلبانه» است، البته در کلیه سیستم های جدید مالیاتی این اصل وجود دارد بدین معنی که از مؤدیان انتظار دارند که با دخالت محدود مسئولین مالیاتی، داوطلبانه و شخصاً تکالیف قانونی خود را انجام دهند.

 

رعایت داوطلبانه از طریق «خود اظهاری»حاصل می گردد در این روش مؤدی با امکان دریافت رهنمودهای مناسب از سازمان مالیاتی، بدهی خود را محاسبه، اظهارنامه مالیاتی را تکمیل و همراه با پرداخت مالیات خود را به سازمان امور مالیاتی تسلیم می کند.

 

همان گونه که در مبحث مقایسه تطبیقی ذکر خواهد گردید در اکثر کشورهای اجرا کننده این نظام مالیاتی خود اظهاری با روش استقرار مالیات بر ارزش افزوده گسترش یافته است در حقیقت چنانچه کشوری ظرفیت اجرای خود اظهاری را ندارد این مالیات استقرار نمی یابد.

 

ممکن است این سؤال طرح شود که چرا خود اظهاری این اندازه اهمیت دارد؟ زیرا اولاً هزینه وصول را کاهش می دهد ثانیاً موجب تعامل بیشتر مؤدی با سازمان مالیاتی می گردد.

 

البته ممکن است انتقاد شود که اغلب مؤدیان، دانش کافی برای تکمیل دقیق فرم اظهارنامه را ندارند که این مشکل از طریق اطلاع رسانی صحیح رفع می شود هم چنین چون بنگاه های کوچک از شمول این مالیات خارج می شوند لذا امکان ارائه اطلاعات به بنگاه های بزرگ نیز بیشتر فراهم می شود. البته در کشورهای کم تر توسعه یافته و فاقد استانداردهای حسابداری و سیستم مدیریت مالیات می باشند، خواه ناخواه این مسئله با چالش زیادی رویه رو می باشد.

 

بنابر این، پیش بینی می شود با استقرار این نظام، مالیات خود اجا گردیده و هم چنین موجب مشارکت فعال مؤدیان در سیستم مالیاتی و گسترش اعتماد عمومی شود که این مشارکت منجر به کاهش هزینه وصول مالیات نیز می گردد.

 

اصولاً نقطه شروع عملیات وصول مالیات و مبنای آن بر اساس اظهارنامه است و اصولاً دستگاه مالیاتی برای حسن نیت و تحقق عدالت هر چه بیشتر تشخیص مالیات را بر اساس اظهارات مؤدی انجام می‌دهد.

 

این امر در اصلاحیه اخیر قانون مالیات های مستقیم مصوب ۱۳۹۱ نیز پیش بینی شده و اظهارناه مؤدی ملاک محاسبه مالیات قرار می گیرد و چنانچه مؤدی از تسلیم اظهارنامه استنکاف نماید یا در تنظیم آن صحت را رعایت ننماید و آن را بر خلاف واقع تهیه کند و یا درآمد واقعی خود را کتمان نماید، مشمول جریمه می شود و اگر در دوره معافیت باشد از معافیت مذکور نیز محروم می شود و اصولاً تسهیلات و بخشودگی های مقرر در قانون نیز شامل او نخواهدگردید و بر عکس چنانچه مؤدی مالیاتی به تکالیف خود عمل نماید از تشویقات و تسهیلات قانونی نیز برخوردار خواهد گردید و این یک قدم بسیار بزرگ در تحول ساختار مالیاتی ایران محسوب می شود.

 

در ماده (۲۱) قانون مالیات بر ارزش افزوده نیز مانند قانون مالیات های مستقیم اظهارنامه جزء تکالیف مؤدیان مالیاتی واقع گردیده.[۵۲] و هم چنین برای مؤدیان متخلف، که به تکالیف قانونی خود عمل ننموده اند جریمه تعیین شده است.[۵۳]

 

  • عدم پرداخت مالیات مضاعف

استقرار نظام مالیاتی ارزش افزوده موجب اخذ هیچ گونه مالیات مضاعف از کالا و خدمات نمی شود و اصطلاحاً «روش آبشاری»[۵۴] اجرا نمی گردد. در حقیقت این مالیات اثر آبشاری مالیات بر فروش را حذف می کند. در حال حاضر مالیات آبشاری در قانون موسوم به تجمیع عوارض وجود دارد که از مشکلات اصلی این مالیات محسوب می شود.

 

ویژگی مهم مالیات بر ارزش افزوده این است که با وجودی که بر مراحل مختلف کالا وضع می شود ولی موجب پرداخت مضاعف نمی گردد زیرا در هر مرحله صرفاً به ارزش افزوده شده بر مرحله قیمت فروش کالا ی مشمول مالیات توجه شود.[۵۵]

 

بنابر این مالیات بر ارزش افزوده، خاصیت تجمعی نداشته و بروز مالیات مضاعف چند مرحله ای در آن منتفی است، زیرا مالیات بر ارزش افزوده پرداخت شده به عوامل تولید در هنگام خرید تحت عنوان «اعتبار مالیاتی» به تولید کننده یا فروشنده برگشت داده می شود.[۵۶]

 

اصولاً مالیات مضاعف به هنگم انتقال محصولات از یک مرحله فرآیند تولید ـ توزیع به مرحله دیگر بروز می نماید مثلاً از مرحله تولید کننده به مرحله عمده فروش و از مرحله عمده فروشی به خرده فروشی حاصل می شود به این صورت که در هر مرحله از انتقال کالا، مالیاتی به کالا تعلق می گیرد که بر مرحله قبلی نیز تعلق گرفته است به بیان دیگر مالیات بر مالیات اعمال می شود.

 

لذا پیش بینی می شود با استقرار این نظام مالیاتی پدیده پرداخت مالیات مضاعف که موجب بی‌عدالتی می‌گردد از بین رفته و موجبات گسترش اعتماد عمومی فراهم گردد.

 

در قانون مالیات بر ارزش افزوده مطروحه در کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی اعتبار مالیاتی و نحوه استرداد آن در فصل سوم درج گردیده است که با اجرای آن مالیات فقط در یک مرحله از انتقال کالا وضع می گردد و مالیات هایی که مؤدیان در موقع دریافت یا ارائه خدمت به استناد صورت حساب های صادره پرداخت نموده اند از مالیات های وصول شده توسط آنها کسر شده و در صورت اضافه پرداختی، میزان اضافه بخ حساب مالیات دوره های بعد منظور می شود و در صورت تقاضای مؤدیان میزان اضافه به آنان مسترد می‌گردد.[۵۷]

 

  • پیشگیری از فرار مالیاتی

هرگونه تلاش غیر قانونی مؤدیان به منظور عدم پرداخت مالیات مانند ندادن اطلاعات لازم در مورد عواید و منافع اموال مشمول مالیات به مقامات مسئول «فرار مالیاتی»[۵۸] نام دارد.[۵۹]

 

روش های فرار مالیاتی متفاوت است ولی هدف اصلی آن عدم پرداخت مالیات به طور کلی یا عدم پرداخت می باشد که یک نوع کار غیر قانون تلقی می گردد. واژه دیگر ی که در این خصوص وجود دارد «اجتناب از پرداخت مالیات» است که این کار نیز توسط مؤدی به منظور گریز از پرداخت مالیات صورت می گیرد ولی با فرار مالیاتی متفاوت است. تفاوت اصلی آن، این است که اجتناب از پرداخت مالیات یک رفتار قانونی است بدین صورت که مؤدی از طرق مختلف قانونی سعی در کاهش میزان مالیات متعلقه می نماید. مثلاً محاسبه مالیات بر نرخ های گوناگون به منظور کاهش میزان مالیات، این اصطلاح به فعالیت هایی نیز نسبت داده می شود که شخص بخواهد از اشتغال به یک کار با بهره گرفتن از امتیازی که مشمول مالیات است صرف نظر کند مانند جلوگیری از وارد گردن کالا به منظور فرار از عوارض گمرکی .[۶۰]

 

در حقیقت در اجتناب مالیاتی، مؤدی با بهره گرفتن از روزنه های قانونی مالیاتی و به کارگیری عوامل اقتصادی تلاش در کاهش بدهی خود می نماید.

 

یکی از مهم ترین اثرات فرار مالیاتی، درآمد عمومی و در نتیجه کسری بودجه دولت است زیرا درآمدهای مالیاتی اصلی ترین منبع درآمد دولت محسوب می شود که به کاهش بودجه عمرانی منجر گردیده و در نتیجه علاوه بر کند شدن سرعت برنامه های توسعه، تولید کالاهای عمومی نیز کاهش یافته و در نهایت منجر به کاهش رفاه عمومی می گردد.

 

از دیگر پیامدهای مهم فرار مالیاتی، بی عدالتی اقتصادی و اجتماعی است زیرا فرار مالیاتی توان رقابت اقتصادی را به نفع فراریان مالیاتی تغییر می دهد و در صورت استمرار این عمل، شکاف بین گروه های مختلف درآمد ی بیشتر می شود که به تشدید و گسترش نابرابری اجتماعی می انجامد.

 

از ویژگی دیگر فرار مالیاتی تأخیر آن در سایر افراد است که موجب ترغیب دیگران به این عمل غیر قانونی می گردد و در حقیقت نوعی مقبولیت اجتماعی ایجاد می نماید.

 

بنا به دلایل فوق الذکر در استقرار این نظام می بایست تمهیداتی اندیشیده شده تا فرار مالیاتی کاهش یافته و یا اصلاً امکان بروز آن وجود نداشته باشد.

 

در تنظیم قانون مالیات بر ارزش افزوده راه هایی برای کنترل فرار مالیاتی و اجتناب از پرداخت مالیات پیش بینی شده است که از جمله آنها می توان به موارد ذیل اشاره نمود.

 

    • ساده کردن نظام مالیاتی، جرائم مالیاتی سنگین، تعیین نرخ مناسب و منصفانه بودن نظام مالیاتی.[۶۱]

 

    • مأخذ محاسبه مالیات برای کالا یا خدمت، مبلغ مندرج در صورت حساب است و در صورت عدم ارائه صورت حساب و یا احراز واقعی نبودن آن، مأخذ محاسبه مالیات بهای روز تعلق مالیات است.[۶۲]

 

    • مالیات هایی که به استناد صورت حساب پرداخت شده است از مالیات های وصول شده توسط مؤدی کسر می گردد.[۶۳]

 

  • جرائم مالیاتی نیز در صورت عدم تکالیف مقرر و یا تخلف از مقررات، به منظور کاهش فرار مالیاتی، در لایحه مالیات بر ارزش افزوده پیش بینی شده است.[۶۴]

لذا مشاهده می شود که در قانون مذکور سعی در شفاف سازی مبادلات و در نتیجه شناسایی بخشی از اقتصاد پنهان با اقتصاد زیر زمینی گردیده و محاسبه و اعمال این سیستم مالیاتی در مقایسه با مالیات بر درآمد ساده می باشد و جرائم یکنواخت در مورد تأخیر در پرداخت هم برای دولت و هم مؤدیان پیش بینی شده است.

 

بنابر این با توجه به مالیات گریزی که اکنون در جامعه وجود دارد، احتمال می رود استقرار این نظام مالیاتی نقش مهمی در کاهش آن داشته باشد زیرا همان گونه که ذکر گردید ارائه صورت حساب و خود اظهاری در این مالیات باعث شفافیت در زنجیره مبادلات اقتصادی گردیده و علاوه بر کاهش فرار مالیاتی، از قاچاق کالا و اقتصاد زیر زمینی نیز کاسته شود.[۶۵]

 

  • معافیت مالیاتی کالاهای ضروری

یکی از اثرات بسیار مهم اجرای این مالیات از منظر حقوق عمومی، حمایت از طبقات کم در آمد جامعه است. بدین صورت که برای اکثریت کالاهای سبد مصرفی خانواده، در لایحه مالیات بر ارزش افزوده معافیت در نظر گرفته شده است و پیش بینی می شود با توجه به گستردگی کالاهای ضروری، اجرای مالیات بر ارزش افزوده در ایران، اثر منفی بر روی دهک های پایین درآمدی نخواهد داشت.[۶۶]

 

اصولاً اقلامی چون محصولات کشاورزی فرآوری نشده، اقلام و خدمات بهداشتی و درمانی، خدمات آموزشی و پژوهشی، در کلیه نظام های مالیات بر ارزش افزوده از معافیت برخوردار هستند که در بخش مطالعه تطبیقی به آنها پرداخته می شود. در لایحه پیشنهادی دولت به مجلس شورای اسلامی نیز معافیت های ذیل برای عرضه واردات کالاها و خدمات مقرر گردیده است.[۶۷]

 

    • محصولات کشاورزی فرآوری نشده

 

    • کود، سم و بذر

 

    • دام،طیور زنده و گوشت

 

    • آبزیان

 

    • زنبور عسل و نوغان

 

    • ارد و نان

 

    • قند و شکر

 

    • برنج، حبوبات و سویا

 

    • شیر و پنیر

 

    • روغن نباتی

 

    • شیر خشک مخصوص تغذیه کودکان

 

    • چاپ، کاغذ تحریر و روزنامه

 

    • مطبوعات و کتاب

 

    • کالاهای اعطایی بلاعوض به وزارتخانه ها، مؤسسات دولتی، نهادهای عمومی غیر دولتی و مؤسسات عام المنفعه.

 

    • کالاهای همراه مسافر برای استفاده شخصی تا میزان معافیت مقرر طیق مقررات صادرات و واردات

 

    • اموال غیر منقول

 

    • دارو

 

    • خدمات درمانی انسانی

 

    • خدمات درمانی دامی

 

    • خدمات ارائه شده توسط سازمان بهزیستی

 

    • خدمات مشمول مالیات بر درآمد حقوق موضوع قانون مالیات های مستقیم[۶۸]

 

    • خدمات بانک ها و مؤسسات غیر بانکی مجاز

 

    • خدمات حمل و نقل عمومی مسافری درون و برون شهری

 

    • قطار شهری و بین شهری

 

  • خدمات آموزشی و پژوهشی

هم چنین صادرات کالاها و خدمات به خارج از کشور یا مناطق آزاد تجاری – صنعتی مشمول مالیات موضوع این قانون نمی باشد و مالیات های پرداختی با ارائه اسناد و مدارک مثبته مسترد می گردد.

 

ضمناً کالاهای همراه مسافران خارجی نیز به هنگام خروج از کشور تا میزان مقرر در قوانین موضوعه مشمول استرداد می باشد.[۶۹]

 

در قانون مذکور عرضه کالا و خدمات و واردات یک سری از محصولات از پرداخت مالیات (VAT) معاف می شوند که برخی از دلائل آن به شرح ذیل می باشد:

 

    • کاهش اثر تورمی و حمایت از اقشار کم درآمد

 

    • حمایت از خدمات آموزش و پژوهش

 

    • ترویج فرهنگ کتاب خوانی و روزنامه و مجلات

 

    • حمایت از مسائل فرهنگی

 

    • حمایت از مسائل آموزشی

 

    • ترویج بهداشت

 

  • جدا نمودن کالاهای ضروری مورد مصرف مردم از کالاهای مشمول مالیات قابل ذکر است در پایان خاطر نشان می‌گردد با توجه به حذف قانون موسوم به تجمیع عوارض و ابقاء برخی از مواد قانون مذکور که بایستی ابقاء می‌گردد و با اصلاحاتی که در فصول هشتم و نهم متن قانون آمده، علاوه بر اهداف اجرایی قانون از قبیل شفاف سازی معاملات، شناسایی فعالان اقتصادی و مبارزه با فعالیت‌های مکتوم نظر به این که قانون مالیات بر ارزش افزوده بخش قابل توجهی از درآمدهای دولت و نیز وصول عوارض برای شهرداری‌ها و دهیاری‌ها را تأمین می کند یکی از دلایل تصویب این قانون می‌باشد.

۶ـ نحوه پیاده سازی و اجرای قانون مالیات بر ارزش افزوده

 

با تصویب قانون برنامه سوم توسعه طبق ماده ۵۹ آن قانون که چنین مقرر می‌دارد به دولت اجازه داده می شود به منظور افزایش کارآیی نظام مالیاتی و رفع موانع سازمانی موجود و هم‌چنین تمرکز کلیه امور مربوط به اخذ مالیات (سازمان امور مالیاتی کشور) رابه صورت یک موسسه دولتی وزیر نظر و زیر امور اقتصادی و دارایی ایجاد کند با ایجاد این سازمان کلیه اختیارات‌، وظایف، نیروی انسانی، امکانات‌، تجهیزات موجود وزارت اموراقتصادی و دارایی که در معاونت امور مالیاتی و بخش‌ها و حوزه‌های مالیاتی به کار گرفته می شوند به این سازمان منتقل می‌شود. که بر اساس آن ماده (۲۱۹) قانون مالیات‌های مستقیم با استناد به ماده (۵۹) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادی‌، شناسایی و تشخیص در‌آمد مشمول مالیات ، مطالبه و وصول مالیات موضوع این قانون به سازمان امور مالیاتی محول گردیده است. که در حال حاضر سازمان امور مالیاتی کل کشور ، وظیفه اجرای این قانون را بر عهده دارد

 

۱ ـ ساختار قانون مالیات بر ارزش افزوده

 

اعمال قدرت مالیاتی یکی از نشانه‌های بارز حاکمیت دولت به شمار می‌رود و با قدرتی که قانون در اختیار دستگاه مالیاتی قرار می‌دهد، در طی مراحل تشخیص و وصول، دارای اختیارات گسترده و منحصر به فردی است که با توسل به این وسایل و ابزار قانونی بتوانند به موقع و به سهولت مالیات را وصول نمایند و در عین حال، حقوق مؤدیان مالیاتی را نیز رعایت کنند. در این راستا و به موجب ماده (۲۵) قانون مالیات بر ارزش افزوده، شناسایی نحوه رسیدگی و تشخیص، مطالبه و وصول مالیات‌ها به سازمان‌ امور مالیاتی کشور محول شده است.

 

قانون مالیات بر ارزش افزوده قانون جامع مالیات‌های غیر مستقیم ایران می‌توان تلقی نمود که علاوه بر مالیات بر ارزش افزوده از حقوق و عوارض گمرکی یا به زعم این قانون «حقوق ورودی» و سایر عوارض ملی و محلی و مالیات‌های غیر مستقیم را در بر دارد

 

قانون مالیات بر ارزش افزوده جدیدترین و مناسبترین و پیشرفته ترین مالیات بر مصرف است و در واقع یک نوع مالیات بر کل مصارف است که می‌توان از آن به عنوان مالیات بر معاملات و مصرف نیز نام برد

 

ارزش افزوده طبق ماده (۳) قانون عبارت از تفاوت بین ارزش کالاها و خدمات عرضه شده با ارزش کالاها و خدمات خریداری شده یا تحصیل شده در یک دوره معین می‌باشد. برابر ماده یک این قانون عرضه کالاها و ارائه خدمات در ایران و همچنین واردات و صادرات آن‌ها مشمول این نوع مالیات است و در واقع اصل بر شمول این نوع مالیات اما در ماده ۱۲ قانون مذکور در ذیل فصل دوم تحت عنوان معافیت‌ها طی ۱۷ بند عرضه برخی کالاها و خدمات و همچنین واردات آن‌ها را حس مورد از پرداخت مالیات مذکر معاف کرده است از قبیل محصولات کشاورزی فرآوری نشده دام و طیور زنده آبزیان انواع کود و سم و بذر  نهال، آرد، نان گوشت، شکر قند برنج حبوبات، شیر روغن نباتی کتاب مطبوعات انواع کاغذ اموال غیر منقول انواع دارو خدمات بانکی و اعتباری بانک‌ها، فرش دستباف و غیره

 

با بررسی معافیت‌ها در ماده (۱۲) قانون مشخص می‌گردد که به طور کلی برخی از کالاها و خدمات به دلائل زیر[۷۰] از پرداخت مالیات بر ارزش افزوده معاف می شوند:

 

۱ کاهش خاصیت تنازلی مالیات بر ارزش افزوده

 

۲ کاهش اثر تورمی و حمایت از اقشار کم درآمد

 

۳ کاهش هزینه های اجرایی وصول مالیات

 

شایان ذکر است در بیشتر نظام های مجری مالیات بر ارزش افزوده، علاوه بر معافیت های ذکرشده «آستانه معافیت»[۷۱] نیز در نظر گرفته شده است.

 

آستانه معافیت عبارت است از: سطحی که بالاتر ازآن سطح،مؤدیان، لزوماً باید در نظام مالیات بر ارزش افزوده، ثبت نام کنند و پایین تر از آن سطح در ثبت نام مختار هستند یعنی می توانند داوطلبانه ثبت نام نموده و از مزایای آن بهره مند گردند.[۷۲] چون مالیات بر ارزش افزوده کلیه کالاها و خدمات تولید و یا توزیع شده را مشمول می شود و از لحاظ اجرایی بسیار گسترده می باشد، بنابر این ارزش افزوده بنگاه‌های‌ کوچک و خرده فروشان با توجه به مقدار و کمیت آن‌ها ناچیز می‌باشد و اخذ مالیات VAT از آنان بار مالی زیادی را بر سازمان مالیاتی تحمیل می کند و موجب افزایش هزینه های اجرایی می شود که این برخلاف اهداف اجرایی این مالیات و اصول حقوق مالیاتی می باشد.

 

همان گونه که در فصول پیشین ملاحظه گردید، اغلب کشورهای مجری این نظام مالیاتی از جمله سوئیس برای کاهش هزینه های وصول و افزایش کارآیی سازمان مالیاتی خود از یک سطح آستانه معافیت برای معاف نمودن تعداد کثیری از بنگاه های کوچک و بخش خرده فروشی، استفاده نموده‌اند.

 

تعیین سطح آستانه معافیت این امکان را به سازمان مالیاتی می دهد که هم در هزینه های اجرایی صرفه جویی نماید و هم به لحاظ عملکردی در تحقق وصول مالیات بر ارزش افزوده موفق عمل کند.[۷۳]

 

لیکن در قانون مالیات بر ارزش افزوده فعلی ترتیبات مقرر در خصوص حد آستانه بنا بر ایراد وارده از سوی شورای نگهبان حذف گردید. لیکن به موجب مقررات ماده (۱۸)، سازمان امور مالیاتی وظیفه دارد به ترتیبی که تعیین و اعلام می کند از مؤدیان ثبت نام به عمل آورد. با عنایت به تکالیف مقرر قانونی موضوع مواد (۱۸)، (۱۹) و (۲۰) و سایر مقررات قانون و نیز مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی در زمان تصویب قانون، مراد قانون گذار اجرای یک مرحله‌ای و تحت پوشش قرار دادن کلیه فعالان اقتصادی (در فاصله‌ای حدود سه ماه از تاریخ تصویب تا اجرای قانون) نبوده است و اجرای یک مرحله‌ای نیز تقریباً امری محال و تکلیفی ما‌لایطاق برای سازمان و مؤدیان بوده؛ بنابراین سازمان بنا به اختیارات مقرر از مواد صدرالاشاره اقدام به صدور فراخوان‌های مرحله‌ای برای اجرای این نظام نموده تا مؤدیان مالیاتی واجد شرایط پس از فراگیری آموزش لازم به منظور آشنایی با مقررات قانونی اقدام به اجرای آن‌ نمایند بدیهی است که وصول مالیات و عوارض ارزش افزوده می‌بایست تکافوی پرداخت‌های هزینه‌های متعلقه از جمله کنترل، نظارت، تشخیص و وصول آن را داشته باشد به این ترتیب اجرای مقررات توسط فعالان اقتصادی جزء (با فعالیت اندک) عملاً به صرفه و صلاح کشور نخواهد بود. قدر مسلم اجرای هر نوع مقررات جدید مستلزم ارائه آموزش‌های لازم برای مردم (مؤدیان) و مسئولین ناظر (سازمان امور مالیاتی) می‌باشد و فاصله اندک بین تصویب و اجرای قانون، عملاً امکان اجرای این وظائف و در نتیجه اجرای مقررات توسط تمامی فعالان اقتصادی را غیر ممکن می‌سازد. با عنایت به موارد فوق ملاحظه می‌فرمایند که اجرای مرحله‌ای قانون مالیات بر ارزش افزوده بر اساس موازین و مقررات قانونی و اهداف تصویب و اجرای قانون صورت گرفته است.

 

همچنین طبق ماده (۱۳) این قانون صادرات کالاها و خدمات به خارج از کشور از طریق مبادی رسمی مشمول مالیات موضوع این قانون نمی‌باشد و مالیات‌های پرداخت شده بابت آن‌ها با ارائه برگه خروجی صادره توسط گمرک (در مورد کالا) و اسناد و مدارک مثبته مسترد می‌گردد

 

نرخ این مالیات طبق ماده ۱۶ قانون یاد شده (۵/۱) درصد می‌باشد که با احتساب ۵/۱ درصد عوارض شهرداری‌ها و دهیاری‌ها موضوع ماده ۳۸ قانون موصوف جمعاً به میزان سه درصد از قیمت فروش کالاها و خدمات مربوطه وصول می‌شود مطابق تبصره (۲) ماده (۱۱۷) قانون برنامه پنجم توسعه دولت مکلف است با اجرای کامل قانون مالیات بر ارزش افزوده نرخ این مالیات را از سال اول برنامه یک واحد اضافه نماید به دهیاری‌ها از نرخ مذکور سه درصد به عنوان عوارض و سهم دولت به پنج درصد تعیین می‌شود. البته طبق تبصره ماده فوق نرخ مالیات کالاهای خاص شامل انواع سیگار و دخانیات ۱۲ درصد و انواع بنزین و سوخت هواپیما ۲۰% است

 

روش اعمالی مالیات مذکور مبتنی بر استرداد است طبق ماده (۱۷) قانون فوق مالیات‌هایی که مؤدیان در موقع خرید کالا یا خدمات برای فعالیت‌های اقتصادی خود به استناد صورتحساب‌های صادره موضوع این قانون پرداخت نموده‌اند حسب مورد از مالیات‌های وصول شده توسط آن‌ها کسر یا به آن‌ها مسترد می‌گردد

 

برای وصول این ماده ماده ۱۹ قانون مؤدیان را مکلف کرده است که در قبال عرضه کالاها یا خدمات صورتحسابی با رعایت قانون نظام صنفی و حاوی مشخصات متعاملین و مورد معامله به ترتیبی که توسط سازمان امور مالیاتی کشور تعیین و اعلام می شود صادر و مالیات متعلق را در ستون مخصوص درج و وصول نمایند طبق ماده (۲۰) قانون نیز مؤدیان مکلفند مالیات موضوع این قانون را در تاریخ تعلق مالیات محاسبه و از طرف دیگر معامله وصول نمایند

 

برابر ماده (۲۱) قانون مالیات بر ارزش افزوده مؤدیان مکلفند اظهارنامه هر دوره مالیاتی (طبق ماده ۱۰ اقانون هر سال شمسی به چهار دوره مالیاتی سه ماهه تقسیم می‌شود) را حداکثر ظرف ۱۵ روز از تاریخ انقضاء هر دوره تسلیم و مالیات متعلق را پس از کسر مالیات‌هایی که پرداخت کرده‌اند و قابل کسر می‌باشد به حساب مربوط واریز نمایند این مؤدیان در صورت عدم انجام تکالیف مقرر طبق ماده ۲۲ قانون مذکور جریمه خواهند شد

 

حقوق و عوارض گمرکی که در واقع مالیات بر واردات هر کشور است یکی از مهمترین منابع درآمد دولت‌ها به شمار می‌رود که در مجموعه‌ای به نام تعرفه گمرکی درج می‌شود دراین تعرفه ابتدا کالاها طبقه بندی و سپس نرخ بندی می‌شوند تا برای مأمورین گمرک و واردکنندگان کالا برآورد میزان حقوق و عوارض گمرکی (که درصدی از ارزش گمرکی کالا است) روشن و قابل احراز باشد

 

ضوابط و مقررات حاکم بر امور گمرکی در قوانین و آیین نامه‌های مربوط مشخص می‌گردد در کشور ما قانون جامعی تحت عنوان قانون امور گمرکی مصوب ۱۳۹۱ وجود دارد که ناظر بر نحوه ورود کالا به کشور است صادرات کالا نیز تابع قانون خاصی تحت همین عنوان مصوب ۱۳۷۲ می‌باشد. در حال حاضر دولت به منظور تشویق صادرات هیچگونه مالیات حقوق و عوارضی از صادرات کالا و خدمات دریافت نمی‌کند. (قانون معافیت صادرات کالا و خدات از پرداخت عوارض مصوب ۱۳۷۹ و ماده ۱۴۱ قانون مالیات‌های مستقیم و ماده ۱۳ قانون مالیات بر ارزش افزوده)

 

قبلاً نرخ حقوق و عوارض گمرکی در ماده ۲ قانون موسوم به تجمیع عوارض آمده بود که مقرر می‌داشت حقوق گمرکی مالیات حق ثبت سفارش کالا انواع عوارض و سایر وجوه دریافتی از کالاهای وارداتی تجمیع گردیده و معادل چهاردرصد ارزش گمرکی تعیین می‌شود به مجموع این دریافتی و سود بازرگانی که طبق قوانین مربوط توسط هیأت وزیران تعیین می شود و حقوق ورودی اطلاق میشود در حال حاضر نیز به موجب ماده ۴۱ قانون مالیات بر ارزش افزوده حقوق گمرکی معادل چهاردرصد (۴%) ارزش گمرکی کالاها تعیین می‌شود به مجموع این دریافتی و سود بازرگای که طبق قوانین مربوط توسط هیأت وزیران تعیین می‌شود حقوق ورودی اطلاع می‌گردد

 

بنابراین حقوق ورودی اعم از حقوق و عوارض گمرکی است و علاوه بر آن شامل سود بازرگانی نیز می‌باشد که میزان آن توسط هیأت وزیران تعیین می‌شود معمولاً نرخ آن با توجه به سیاست‌های اقتصادی اجتماعی مالی دولت در جهت تقویت صنایع و محصولات داخلی تنظیم بازار تعادل قیمت‌ها و مانند این‌ها متغیر خواهد بود در این راستا تبصره یک ماده ۴۱ قانون مذکور معیارهایی را برای تعیین نرخ حقوق ورودی مقرر نموده است

 

همان طور که قبلا گفته شد در جریان بررسی لایحه مالیات بر ارزش افزوده نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی تصمیم به حذف کامل قانون موسوم به تجمیع عوارض گرفتند و به همین دلیل تعدادی از مواد قانون مذکور که بایستی ابقاء می‌گردید با اصلاحاتی توسط نمایندگان محترم در فصول هشتم و نهم متن مصوب آورده شد.

 

عوارض شهرداری‌ها و دهیاری‌ها

 

قانون مالیات بر ارزش افزوده عوارضی را در سطوح ملی و محلی برای شهرداری‌ها و دهیاری‌ها برقرار کرده است ضمن این که شوراهای شهر و بخش نیز طبق این قانون و قانون تشکیلات،‌ وظایف و انتخابات شوراهای اسلامی کشور و انتخاب شهرداران مصوب ۱۳۷۵ می‌توانند برای شهرداری‌هاو دهیاری‌ها عوارض محلی وضع کنند.[۷۴]

 

عوارض ملی (کشوری) شهرداری‌ها و دهیاری‌ها

 

به موجب ماده (۳۸) قانون مالیات بر ارزش افزوده نرخ عوارض شهرداری‌هاو دهیاری‌ها در رابطه با کالاهاو خدمات مشمول این قانون، علاوه بر نرخ مالیات بر ارزش افزوده در مورد کلیه کالاها و خدمات مشمول مالیات مزبور به میزان ۵/۱) درصد و در مورد انواع سیگار و محصولات دخانی سه درصد و انواع بنزین و سوخت هواپیما ده درصد و نفت سفیدو نفت گاز ده درصد و نفت کوره پنج درصد می‌باشد که طبق ماده (۳۹) قانون مذکور به حساب‌های رابطی که بنا به درخواست سازمان امور مالیاتی کشور توسط خزانه داری کل کشور افتتاح می‌گردد واریز و طبق ترتیب مقرر در این ماده و تبصره (۲) آن بین شهرداری‌هاو دهیاری‌های سراسر کشور توزیع خواهد شد.[۷۵]

 

البته یادآوری می‌شود که طبق تبصره (۲) ماده (۱۱۷) قانون برنامه پنجم توسعه مقرر شده است که تا پایان برنامه مذکور سهم شهرداری‌ها ودهیاری‌ها به سه درصد افزایش یابد

 

عوارض محلی خاص شهرداری‌ها مندرج در قانون مالیات بر ارزش افزوده

 

این عوارض در بندهای (الف)، (ب) و (ج) ماده (۴۳) قانون مالیات بر ازش افزوده پیش بینی شده است که عبارتند از:

 

    1. پنج درصد بهای بلیط حمل و نقل برون شهری مسافر در داخل کشور با وسایل نقلیه زمینی (به استثنای ریلی) دریایی و هوایی

 

    1. عوارض سالیانه انواع خودروهای سواری و وانت دو کابین اعم از تولید داخل یا وارداتی حسب مورد معادل یک در هزار قیمت فروش کارخانه (داخلی) و یا یک در هزار مجموع ارزش گمرکی و حقوق ورودی آن‌ها

 

  1. عوارض شماره گذاری انواع خودروهای سواری مذکور به میزان یک درصد قیمت فروش کارخانه و یا مجموع ارزش گمرکی و حقوق ورودی آن‌ها

همچنین تبصره (۱) ماده (۳۸) قانون مذکور، واحدهای تولیدی آلاینده محیط زیست و همچنین پالایشگاه‌های نفت و واحدهای پتروشیم را علاوه بر پرداخت بر پرداخت مالیات و عوارض متعلق موضوع این قانون، مشمول پرداخت یک درصد (۱%) از قیمت فروش به عنوان عوارض آلایندگی نموده است که این عوارض در داخل حریم شهرها به حساب شهرداری محل استقرار واحد تولیدی و در خارج از شهرها به حساب تمرکز وجوه موضوع تبصره (۳) ماده (۳۹) قانون واریز می‌شود تا بین دهیاری‌های همان شهرستان توزیع می‌شود.[۷۶]

 

عوارض محلی شهرداری‌ها و دهیاری‌ها مصوب شوراهای شهر و بخش

 

قانون مالیات بر ارزش افزوده از یک طرف در ماده (۵۰) برقراری هر گونه عوارض و سایر وجوه برای انواع کالاهای وارداتی و تولیدی و همچنین ارائه خدمات که در این قانون تکلیف مالیات و عوارض آن‌ها تعیین شده است همچنین برقراری عوارض به درآمدهای مأخذ محاسبه مالیات، سود سهام شرکت‌ها، سود اوراق مشارکت، سود سپرده گذاری و سایر عملیات مالی اشخاص نزد بانک‌ها و مؤسسات اعتباری غیر بانکی مجاز، توسط شوراهای اسلامی محلی و سایر مراجع را ممنوع کرده و از طرف دیگر در تبصره یک این ماده وضع عوارض محلی توسط شوراهای اسلامی شهر و بخش که تکلیف آن‌ها در این قانون مشخص نشده باشد را تجویز نموده است و مقرر می‌دارد.[۷۷]

 

شوراهای اسلامی شهر و بخش جهت وضع هر یک از عوارض محلی جدید که تکلیف آن‌ها در این قانون مشخص نشده باشد موظفند موارد را حداکثر تا پانزدهم بهم ماه هر سال برای اجراء  در سال بعد تصویب و اعلام عمومی نمایند

 

ضمن این که تبصره ۳ ماده مذکور قوانین و مقررات مربوط به اعطاء تخفیف یا معافیت از پرداخت عوارض یا وجوه به شهرداری‌ها و دهیاری‌ها را ملغی می کند

 

سایر مالیات‌های غیر مستقیم و عوارض

 

سایر مالیات‌های غیر مستقیم و عوارض مذکور در قانون مالیات بر ارزش افزوده عبارتند از:

 

الف ـ مالیات نقل و انتقال انواع خودرو به استثناء ماشین‌های راهسازی، کارگاهی، معدنی، کشاورزی، شناورها، موتورسیکلت‌ها و سه چرخه موتوری (اعم از تولیدداخل یا وارداتی) حسب مورد معادل یک درصد (۱%) قیمت فروش کارخانه داخلی و یا یک درصد (۱%) مجموع ارزش گمرکی و حقوق ورودی آن‌ها (ماده ۴۲)

 

البته این مالیات طبق تبصره (۵) این ماده شامل اولین انتقال خودرو از تولید کننده داخلی یا وارد کننده به خریداران و همچنین نقل و انتقال به صورت صلح و هبه به نفع دولت، نهادهای عمومی غیر دولتی، دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه نمی‌شود.

 

ب ـ مالیات شماره گذاری انواع خودروهای سواری و وانت دو کابین اعم از تولید داخل و یا وارداتی به استثنای خودروهای سواری عمومی درون شهری یا برون شهری حسب مورد دو درصد (۲%) قیمت فروش کارخانه و یا مجموع ارزش گمرکی و حقوق ورودی آن‌ها (بند ج ماده ۴۳)

 

ج ـ اخذ وجوه بابت خروج مسافر از مرزهای هوایی، دریایی و زمینی کشور (ماده ۴۵)

 

لازم به ذکر است معمولاً در قوانین بودجه سالانه کل کشور نیز عوارض و مالیات‌های غیر مستقیمی وضع و برقرار می‌شود که البته با توجه به اصل سالانه بودن بودجه جنبه سالیانه دارد.[۷۸]

 

یکی از خصوصیات مهم و منحصر به فرد این سیستم مالیاتی استفاده از روش های اطلاعات پیشرفته واتکاء آن به سیستم های مجهز کامپیوتری است. زیرا در این نظام وجود اطلاعات تفصیلی در خصوص عملکرد مالیاتی مؤدیان ضروری است.

 

دستیابی به نظام اطلاعاتی پیشرفته مستلزم ایجاد و تکمیل زیر ساخت های ترم افزاری، سخت افزاری و آموزش نیروی انسانی متخصص است که در صورت انجام این مهم، فرآیند نظام مالیاتی متحول گردیده و موجب تضمین و تحقق اهداف مالیات بر ارزش افزوده می گردد.

 

اعمال این روش در نظام مالیات بر ارزش افزوده به منظور شناسایی مؤدیان و ثبت نام آنان، پردازش اظهارنامه، شناسایی متخلفین و در نهایت جمع آوری مالیات موجب تسریع و تسهیل در امر وصول مالیات می گردد و مضافاً برای مؤدیان نیز موجب صرفه جویی در وقت، تسریع در پرداخت مالیات و … می گردد.

 

بنابر این ویژگی عمومی این نظام مالیاتی، گسترش سیستم های اطلاعاتی از طریق رایانه است که برای مؤثر و کارآمد نمودن این نوع مالیات، ضروری است و پیش بینی می شود چنانچه این نظام اجرا گردد با توجه به ویژگی مکانیزه بودن آن بسیاری از حلقه های اقتصادی که در حال حاضر از مالیات فرار نموده اند، تحت کنترل درآیند.

 

۱ ـ وظایف و تکالیف قانونی مؤدیان در نظام مالیات بر ارزش افزوده

 

در ماده (۸) قانون مالیات بر ارزش افزوده مؤدی تعریف گردیده و وظایفی نیز در نظام مالیات بر ارزش افزوده بر عهده دارد بدین ترتیب که اشخاصی را که به عرضه کالاها و خدمات و واردات و صادرات آنها مبادرت می نمایند به عنوان مؤدی مالیاتی شناخته و مشمول مقررات قانون مذکور می‌داند.[۷۹] در این مبحث تکالیف قانونی مؤدیان مالیاتی در نظام مالیات بر ارزش افزوده اجمالاً ذکر می گردد.

 

الف) وظایف عمومی مؤدیان

 

به طور کلی مؤدیان در برخورد با مأموران و سازمان امور مالیاتی جهت تعیین و پرداخت مالیات خود موظف به رعایت اصولی می باشند تا وصول مالیات به نحو احسن و بر اساس اصول اخلاقی، اجتماعی و انسانی صورت پذیرد. برای مثال برخی از وظایف کلی مؤدیان به شرح ذیل ذکر می گردد:

 

    • توجه به بخش نامه ها و اطلاعیه های سازمان مالیاتی که به منظور کمک رسانی و آموزش مؤدیان در هر مورد صادر و ابلاغ می شود.

 

    • نگهداری سوابق مربوط به درآمدها و حساب های خود جهت ارائه به مأموران مالیاتی.[۸۰]

 

    • ارائه پاسخ صادقانه به سؤالات مأموران مالیاتی جهت تکمیل پرونده

 

  • پرداخت به موقع مالیات تعیین شده

ب) وظایف اختصاصی مؤدیان

 

با در قانون تکالیف خاصی برای مؤدیان در نظر گرفته شده است که عبارتند از:

 

    • ثبت نام در این سیستم مالیاتی که نخستین تکلیف عرضه کننده کالا و خدمات مشمول مالیات بر ارزش افزوده می باشد.[۸۱]

 

    • صدور صورت حساب حاوی ذکرمشخصات متعاملین و مشخصات مورد معامله در فرم های مخصوص در قبال عرصه کالا و خدمات مشمول مالیات[۸۲]

 

    • محاسبه مالیات متعلقه و وصول آن از طرف دیگر معامله.[۸۳]

 

    • تنظیم اظهارنامه در هر دروه مالیاتی، حداکثر ظرف پانزده روز از تاریخ انقضای هر دوره و تسلیم آن پس از کسر مالیات هایی که طبق مقررات این قانون پرداخت شده است.

 

    • واریز مالیات به حساب های تعیین شده در مهلت مقرره.[۸۴]

 

  • ارائه دفاتر و اسناد و مدارک مرتبط به مأموران مالیاتی.[۸۵]

نگه داری دفاتر، صورت حساب ها و سایر فرم ها و مدارک مرتبط به مدت ده سال.[۸۶]

 

[۱] سازمان امور مالیاتی کشور نشریه سامان شماره ۱۶، ۲۵/۱۱/۱۳۸۵

 

[۲]  وزارت امور اقتصادی و دارایی «لایحه مالیات بر ارزش افزوده در ایران» ۱۳۸۱

 

 متن کامل لایحه مالیات بر ارزش افزوده مصوب ۱۳۶۶ هیئت دولت در بخش ضمائم ارائه می گردد.[۳]

 

 متن کامل لایحه مالیات بر ارزش افزوده مصوب ۱۳۸۱ هیئت دولت در بخش ضمائم ارائه می گردد.[۴]

 

 پناهی محمد قاسم، نشریه سازمان امور مالیاتی، دی ماه ۱۳۸۵، شماره ۱٫[۵]

 

 جعفری لنگرودی،ترمینولوژی حقوق،۴۷۶۱٫[۶]

 

 کاتوزیان ، مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوق ایران،۹۴٫[۷]

 

 همان [۸]

 

 شاحیدر،مجله حقوقی دادگستری،۱۶۷٫[۹]

 

[۱۰] Magna charta

 

 رنجبری و بادامچی، حقوق مالی و مالیه عمومی،۶۴٫[۱۱]

 

[۱۲]  آسترکی، تقریرات مبانی مالیاتی، ص۳۶٫

 

 جففری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق،۵۵[۱۳]

 

 حدادی مریم میرزائی بهداد، (مترجمین) مالیات بر ارزش افزوده نوین، ص ۴ سال ۱۳۸۵[۱۴]

 

 ضیایی بیگدلی و طهماسبی بلداجی، مالیات بر ارزش افزوده مالیاتی مدرن، ص ۳۹٫[۱۵]

 

 کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق،۱۲۸٫[۱۶]

 

 همان منبع،۲۳۲[۱۷]

 

 همان منبع،۲۳۳[۱۸]

 

[۱۹]  هاشمی، حوزه حقوق عمومی، نشریه حقوق عمومی، شماره ۱۰٫

 

[۲۰]  قاضی شریعت پناهی، گفتارهایی در حقوق عمومی،ص ۲۳٫

 

[۲۱] همان منبع،۴۹٫

 

 دومیشل و لالومی یر،حقوق عمومی، ترجمه قاضی شریعت پناهی،۱۱٫[۲۲]

 

 فیرحی،نظام سیاسی و دولت در اسلام،۹٫[۲۳]

 

 قاضی شریعت پناهی، گفارهایی در حقوق عمومی،۵۳٫[۲۴]

 

 زندی حقیقی، اقتصاد مالیه عمومی، ۷۸٫[۲۵]

 

 هداوند،حکمرانی خوب، توسعه و حقوق بشر، نشریه حقوق اساس،۵۹٫[۲۶]

 

طباطبائی مؤتمنی، منوچهر،حقوق اداری،۲۶۸٫[۲۷]

 

 انصاری، ولی اله، کلیات حقوق اداری،۶۷٫[۲۸]

 

 آسترکی، تقریرات مبانی مالیاتی، دانشکد، امور اقتصادی و دارایی،۲۱[۲۹]

 

 ماده ۶۴۸ قانون مجازات اسلامی.[۳۰]

 

 حسینی عراقی و آقالو،حسابداری دولتی،۱۰۳٫[۳۱]

 

 همان منبع، ۱۱۵[۳۲]

 

 پژویان، اقتصاد بخش عمومی مالیات‌ها،۷۴٫[۳۳]

 

 رنجبری و بادامچی، حقوق مالی و مالیه عمومی،۴۲٫[۳۴]

 

 زندی حقیقی، اقتصاد مالیه عمومی،۲۴۵٫[۳۵]

 

 بادامچی و رنجبری، حقوق مالی و مالیه عمومی، ۴۲[۳۶]

 

 انصاری، ولی اله، حقوق اداری،۳۲٫[۳۷]

 

 همان منبع، ۳۴ و۳۵٫[۳۸]

 

زندی حقیقی، اقتصاد مالیه عمومی،۲۴۹٫[۳۹]

 

 رنجبری و بادامچی، حقوق مالی و مالیه عمومی،۴۸٫٫[۴۰]

 

 زندی حقیقی، اقتصاد، مالیه عمومی،۳۰۸٫[۴۱]

 

 مهندس و تقوی، مالیه عمومی، ۱۰۶٫[۴۲]

 

 منبع پیشین، ۱۰۳٫[۴۳]

 

 عرب مازار، مروری کوتاه بر پاره ای مفاهیم و نظرات مالیاتی، فصلنامه مالیات،شماره یکم.[۴۴]

 

 منتسکیو، شارل، روح القوانین، ترجمه علی اکبر مهندسی، ۳۷۱٫[۴۵]

 

[۴۶] Economist

 

 هفته نامه اخبار اقتصاد، شماره ۱۵۷،۲٫[۴۷]

 

 مأخذ قانون بودجه سال۱۳۸۵ کشور.[۴۸]

 

http://www.sTORG.Ir/news/item.aSP.ID.270

 

[۵۰] http://www.sTORG.Ir/news/item.aSP.Id.272

 

 

 

[۵۱] http://www.sTORG.Ir/news/item.ASP.ID.274

 

 لایحه مالیات بر ارزش افزوده مطروحه در کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی ماده ۲۱٫[۵۲]

 

 همان منبع، ماده ۲۳[۵۳]

 

[۵۴]  Cascading effect

 

 مهندس و تقوی، مالیه عمومی،۱۸۶٫[۵۵]

 

 ضیایی بیگدلی و طهماسب بلداجی، مالیات بر ارزش افزوده مالیاتی مدرن،۲۸[۵۶]

 

ماده (۱۷) قانون مالیات بر ارزش افزوده،[۵۷]

 

[۵۸] TAX Evasion

 

ضیایی بیگدلی و طهماسب بلداجی، همان منبع، ۱۱۹[۵۹]

 

 فرهنگ، منوچهر، فرهنگ بزرگ علوم اقتصادی، ج ۲ [۶۰]

 

 ضیایی بیگدلی و طهماسبی بلداجی، مالیات بر ارزش افزوده مدرن،۱۵۸[۶۱]

 

 ماده (۱۴) قانون مالیات بر ارزش افزوده.[۶۲]

 

 همان منبع، ماده ۱٫[۶۳]

 

 همان منبع، مواد ۲۳ و ۲۴٫[۶۴]

 

 طهماسبی بلداجی، مقاله طرح جامعی برای اصلاح ساختار مالیاتی کشور، سازمان امور مالیاتی.[۶۵]

 

 همان منبع،۳٫[۶۶]

 

 لایحه مالیات بر ارزش افزوده، ماده ۱۲٫[۶۷]

 

[۶۸]  قانون مالیات های مستقیم مصوب ۱۳۶۶ و اصلاحات بعدی آن، فص سوم، ماده ۸۳،صفحه۵۱ ماده ۸۳ «درآمد مشمول مالیات حقوق عبارتست از حقوق(مقرری با مزد یا حقوق اصلی۹و مزایایی مربوط به شغل اعم از مستمرو غیر مستمرقبل از وضع کشور و پس از کسر معافیت های مقرر در این قانون

 

[۶۹].تبصره ماده ۱۳ قانون مالیات بر ارزش افزوده

 

 جزوه آشنایی با مالیات بر ارزش افزوده، دفتر اجرای طرح مالیات بر ارزش افزوده،مرداد ۱۳۸۲[۷۰]

 

[۷۱] Thres hold

 

 

 

 ضیایی بیکدلی و طهماسبی بلداجی، همان منبع ص،۵۴[۷۲]

 

 همان منبع،۵۵[۷۳]

 

[۷۴]  رستمی، دکتر ولی، مالیه عمومی (با نگرش حقوقی) نشر میزان، چاپ اول زمستان سال ۱۳۹۰ صص ۱۲۸ ـ ۱۳۳

 

[۷۵]  منبع پیشین صص ۱۲۸ ـ ۱۳۳٫

 

[۷۶] منبع پیشین صص ۱۲۸ ـ ۱۳۳٫

 

[۷۷] منبع پیشین صص ۱۲۸ ـ ۱۳۳٫

 

[۷۸] منبع پیشین صص ۱۲۸ ـ ۱۳۳٫

 

[۷۹]  ماده (۸) قانون مالیات بر ارزش افزوده.

 

[۸۰] به موجب ماده (۳۴) قانون مالیات بر ارزش افزوده مقرر گردیده «مؤدیان مشمول مالیات موضوع این قانون مکلفند از دفاتر، صورتحساب‌ها و سایر فرم‌های مربوط، ماشین‌های صندوق و یا سایر وسایل و روش‌های نگهداری حساب که سازمان امور مالیاتی کشور تعیین می‌کند استفاده نمایند مدارک مذکور باید به مدت ده سال بعد از سال مالی مربوط توسط مؤدیان نگهداری و در صورت مراجعه مأمورین مالیاتی به آنان ارائه شود»

 

 قانون مالیات بر ارزش افزوده، ماده ۱۸٫[۸۱]

 

همان منبع، ماده ۱۹٫[۸۲]

 

 پیشین، ماده ۲۰٫[۸۳]

 

 پیشین، ماده۲۱٫[۸۴]

 

 پیشین،ماده ۶[۸۵]

 

 پیشین،ماده ۳۴٫[۸۶]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:31:00 ب.ظ ]




۲ ـ تکالیف قانونی سازمان امور مالیاتی کشور و مأمورین مالیاتی در نظام مالیات بر ارزش افزوده

 

  • تکالیف قانونی سازمان مالیاتی دررعایت حقوق مؤدیان

به طور کلی سازمان مالیاتی و مأموران آن به عنوان نمایندگان اجرایی دولت در امر مالیات موظف به انجام صادقانه و صحیح تکالیف قانونی خود و ارتباط با مردم و رعایت حقوق اخلاقی، انسانی، اجتماعی و…آنان می باشند، هم چنین موظف به رعایت جوانب انصاف، عدالت و غیره در انجام تکالیف سازمانی خود هستند. همچنین وفق مفاد ماده (۲۵) قانون مالیات بر ارزش افزوده شناسایی، نحوه رسیدگی و تشخیص، مطالبه و وصول مالیات‌ها و عوارض، به سازمان امور مالیاتی کشور محول شده، لذا این تفویض اختیار در جهت شناسایی مؤدیان صورت گرفته و صراحت قانون در این ارتباط هر گونه ابهامی را برطرف می کند. همچنان که حکم به اجرای قانون (وصول مالیات و عوارض از سوی سازمان امور مالیاتی کشور) مستلزم اعطای مجوز در خصوص چگونگی اجرا نیز می‌باشد.

 

 

با توجه به اینکه تکالیف سازمان مالیاتی در ارتباط با مؤدیان در لایحه مالیات بر ارزش افزوده پیش بینی شده است لذا به مهم ترین این وظایف به شرح ذیل اشاره می گردد:

 

الف)تکالیف مأموران مالیاتی در تشخیص مالیات

 

    • تهیه فرم های مربوط به ثبت نام مؤدیان، تنظیم اظهارنامه و سایر فرم های مرتبط.

 

    • مراجعه به مؤدیان مالیاتی(فروشندگان و عرضه کنندگان کالا) و خریداران جهت بررسی دفاتر و اسناد و مدارک مربوط[۱] .و هم چنین اشخاص ثالثی که اسناد و مدارک مربوط به عرصه کالا و خدمات نزد آنان است[۲]

 

  • مأموران مالیاتی مکلفند اطلاعات مالی مؤدی را محرمانه تلقی و از افشای آنها جزء در امر تشخیص مالیات خود داری نمایند.

ب)تکالیف مأموران مالیاتی در ابلاغ اوراق مالیاتی

 

بر اساس قانون مالیات بر ارزش افزوده نحوه ابلاغ اوراق مالیاتی تابع قانون مالیات های مستقیم[۳] مصوب ۱۳۶۶و اصلاحات بعدی آن می باشد.

 

مقررات مربوط به ابلاغ در فصل هشتم باب چهارم قانون اخیر الذکر وضع گردیده است.[۴]بدین شرح که «اوراق مالیاتی اصولاً باید به شخص مؤدی ابلاغ و نسخه ثانی رسید دریافت گردد و به طور کلی مقررات مربوط به آیین دادرسی مدنی در خصوص ابلاغ (جز موارد مقرر در قانون مذکور) اجرا خواهد شد.»

 

ج) تکالیف مأموران مالیاتی در وصول مالیات

 

اصل بر پرداخت ارادی مؤدی و همکاری وی با دستگاه مالیاتی است اما از آنجا که مالیات یکی از اعمال حاکمیت دولت بوده و جنبه آمرانه دارد چنانچه مؤدی به وظایف قانونی خود عمل نکند اداره مالیاتی با بهره گرفتن از ضمانت اجراهای قانونی اقدام به وصول قهری مالیات خواهد نمود که در نظام مالیات بر ارزش افزوده نیز وصول قهری مالیات به منظور ضمانت اجرا پیش بینی شده است.

 

در قانون نحوه وصول مالیات تابع قانون مالیاتهای مستقیم می باشد و مقررات مربوط به وصول مالیات در فصل نهم از باب چهارم قانون مالیات های مستقیم درج گردیده است[۵] بدین ترتیب که هرگاه مؤدی پس از ابلاغ برگ اجرایی در موعد مقرر (ظرف ده روز از تاریخ ابلاغ برگ قطعی یا ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ برگ اجرایی) مالیات را پرداخت ننماید یا ترتیب پرداخت آن را بدهد به اندازه بدهی مؤدی اعم از اصل و جرائم متعلقه به اضافه ده درصد بدهی از اموال منقول یا غیر منقول و مطالبات مؤدی توقیف خواهد شد.[۶]

 

البته توقیف اموال زیر طبق قانون[۷] ممنوع است.

 

    • دو سوم حقوق حقوق بگیران و سه چهارم حقوق بازنشستگی و وظیفه

 

    • لباس و اشیاء و لوازمی که برای رفع حوائج ضروری مؤدی و افراد تحت تکفل او لازم است و هم چنین آذوقه موجود و نفقه اشخاص واجب النفقه مؤدی

 

 

    • ابزار و آلات کشاورزی و صنعتی و وسایل کسب که برای تأمین حداقل معیشت مؤدی لازم است.

 

  • محل سکونت به قدر متعارف.

بنابر این مأموران سازمان طبق قانون مکلف به رعایت حقوق کامل قانونی مؤدی می باشند و توقیف اموال را به شکل قانونی می بایست انجام دهند، مضافاً این که طبق قانون هرگاه، ارزش مال مورد توقیف زائد بر میزان بدهی مالیاتی مؤدی بوده و قابل تفکیک نیز نباشد تمام مال توقیف و فروخته و مازاد مسترد می شود مگر اینکه مؤدی معادل میزان بدهی خود اموال بلا معارض دیگری معرفی نماید.

 

هم چنین هرگاه مؤدی یکی از زوجین باشد که در یک خانه زندگی می کنند از اثاث البیت آنچه عادتاً مورد استفاده زنان است متعلق به زن و بقیه متعلق به شوهر شناخته می گردد مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.

 

ضمناً توقیف واحدهای تولیدی اعم از کشاورزی و صنعتی در مدت عملیات اجرایی نباید موجب تعطیل واحد تولیدی گردد.

 

پس ملاحظه می گردد که در وصول مالیات نیز حقوق مؤدی در زمینه هایی که قانون وضع نموده قابل مراعات می باشد به صورتی که حتی اگر اموال مؤدی در اجرای مواد قانونی وصول مالیات به تملک سازمان امور مالیاتی در آید در هنگام فروش نیز مؤدی دارای حقوقی می باشد و در شرایط مساوی دارای اولویت است.[۸]

 

د)سایر وظایف مأموران مالیاتی

 

علاوه بر وظایف اختصاصی و موضوعی فوق الذکر که در قانون مالیات های مستقیم صراحتاً در ارتباط با رعایت حقوق مؤدیان ذکر گردیده است در قانون مالیات بر ارزش افزوده تکالیف خاصی نیز در جهت رعایت سایر حقوق مؤدیان پیش بینی شده است بدین صورت که سازمان امور مالیاتی موظف است طی مدت ۵ سال طرح لازم برای آموزش و ترویج فرهنگ مالیاتی از طریق رسانه ها و سایر و کارهای مناسب در سطح کشور را ارائه نماید.[۹]

 

این امر اهمیت زیادی برخوردار است زیرا اجرای دقیق مالیات بر ارزش افزوده و تحقق اهداف آن، مستلزم شناساندن صحیح این نظام مالیاتی به مردم می باشد و این مهم در زمره حقوق مؤدیان است که تکالیف و وظایف خود را در قبال پرداخت مالیات کاملاً بشناسند و اصولاًترویج فرهنگ مالیاتی در بین مردم از اهمیت بسیار برخودار می باشد و دارای اثرات و نتایج مثبتی در امر وصول مالیات است.

 

 

 

 

 

۳ ـ ضمانت اجراهای مالیات بر ارزش افزوده

 

قوانین مالیاتی اعم از ماهوی و رویه ای همواره باید رو بسوی ارتقای تمکین مؤدی مالیاتی داشته باشند. معمولاً طبق توافق ارتقای تمکین مؤدی مالیاتی جنبه های گوناگونی دارد که از جمله آنها می توان به تنظیم قانونی منصفانه و مبتنی بر مساوات اشاره کرد، بطوریکه تمکین از آن آسان بوده و فرار از آن دشوار باشد. جنبه مهم دیگری از ارتقای تمکین عبارت است از تمهید مجازاتهایی مؤثر برای موارد عدم تمکین. معمولاً مجازاتهای موجود ماهیت مدنی یا کیفری دارد، و اغلب حوزه ها هر دو ماهیت را تامین می کنند. البته در برخی از حوزه ها مجازاتهای کیفری در مجموعه قوانین کیفری جداگانه ای می آید.

 

ضمانت اجرایی یکی از ابزار ارتقای تمکین مالیات است که تأکید زیادی روی آن انجام می شود ولی به درستی درک نمی گردد.[۱۰]ضمانتهای اجرایی همچنین شاید هدفهای گوناگونی داشته باشد. نخست مهمترن عنصر ضمانتهای اجرایی عبارت است از توان آنها در بازداری رفتار ناخواسته، بگونه ای که بتوان تمکین بیشتری را در پی آورد.[۱۱] بدین ترتیب ضمانتهای اجرایی را باید تنها در مورد رفتارهایی اعمال کرد که بازداری از آنها بگونه ای معقول امکان پذیر باشد. دوم، ضمانتهای اجرایی باید بموجب شاخص‌های کلی حوزه مربوطه و به ویژه در حوزه ای خاص جاری باشد. تحت اصول حقوقی اغلب حوزه ها، این بدان معنا است که ضمانتهای اجرایی را تنها باید در مواردی اعمال کرد که فرد متأثر از آنها، بنوعی مختلف محسوب شود و این ضمانتها نباید بیش از حد شدید یا نامتناسب با میزان تخلف باشد، یا بر خلاف اصول حاکم بر روند منصفانه، آنها را به اجرا گذارد.

 

در قانون مالیات بر ارزش افزوده، ضمانت اجرا به طور اخص مشخص نگردیده است ولی در صورت عدم رعایت قانون مربوطه توسط مؤدیان و یا توسط مأموران مالیاتی، جرائمی پیش بینی شده است که به شرح زیر می باشد:

 

الف)جرائم مؤدیان متخلف در نظام اجرایی مالیات بر ارزش افزوده

 

اصولاً در مالیات بر ارزش افزوده مأخذ محاسبه مالیات، بر اساس بهای کالا یا خدمت مندرج درصورت حساب می باشد و همان گونه که ذکر گردید مؤدیان مکلف به صدور صورت حساب و نگه داری آن جهت ارائه آن خودداری شود و یا به موجب مدارک مستدل احراز غیر واقعی بودن ارزش مندرج در آنها ثابت شود، مأخذ مالیات بهای روز کالا یا خدمت به تاریخ تعلق روز مالیات می باشد.[۱۲]هم چنین مالیات بر ارزش افزوده براساس دفاتر و اسناد و مدارک ارائه شده محاسبه می گردد و مؤدیان و خریداران مکلف به ارائه دفاتر و اسناد ومدارک درخواستی می باشند و در صورت عدم ارائه دفاتر و اسناد و مدارک مورد نیاز، مالیات متعلق راساً تعیین و مطالبه خواهد شد.[۱۳]

 

ضمناً بر اساس ماده (۲۳) قانون مذکور تأخیر در پرداخت مالیات در مواعد مقرر نیز موجب تعلق مالیات اضافی به میزان دو درصد (۲%) در ماه، نسبت به مالیات پرداخت نشده و مدت تأخیر خواهد بود.[۱۴]

 

همان گونه که در مبحث مربوط به وظایف مؤدیان مالیاتی ذکر گردید اشخاص ثالث نیز ممکن است مشمول این مالیات واقع شوند به این صورت که چنانچه در مواردی اسناد و مدارک به عرضه کالا و خدمات مؤدیان نزد اشخاص ثالث باشد. اشخاص مزبور مکلف به ارائه آنها به مأموران مالیاتی می‌باشند.[۱۵]و در صورت استنکاف چنانچه زیانی متوجه دولت شود اشخاص مستنکف محکوم به جبران زیان وارده به دولت خواهند بود.

 

مرجع احراز استنکاف و تعیین زیان وارده به دولت مراجع صالح قضایی می باشند که با اعلام و پی گیری سازمان امور مالیاتی کشور، خارج از نوبت به پرونده مربوطه رسیدگی خواهد شد.

 

ب)جرائم مأموران مالیاتی متخلف در نظام اجرایی مالیات بر ارزش افزوده

 

در قانون مالیات بر ارزش افزوده، مأموران مالیاتی نیز مانند مؤدیان مکلف به رعایت مقررات قانون می‌باشند که از جمله مقررات توجه به حقوق مؤدیان در کلیه زمینه های تشخیص، مطالعه و وصول مالیات می باشد و چنانجه در اجرای قانون مرتکب هر گونه تخلفی گردند رسیدگی به تخلفات مأموران اجرای قانون و مؤدیان مالیاتی به جزء موارد مصرحه، وفق مفاد ماده (۳۲) قانون، تابع مقررات قانون مالیات های مستقیم خواهد بود.[۱۶]

 

و همان گونه که اختصاراً ذکر شد فصل پنجم و ششم باب پنجم قانون مالیات های مستقیم درخصوص رسیدگی به تخلفات مأموران مالیاتی و سایر مأموران که در امر وصول مالیات دخالت دارند،می باشد و «دادستانی انتظامی مالیاتی»صالح به رسیدگی است.[۱۷]

 

هم چنین تخلف قضات اعضای هیئت های حل اختلاف مالیاتی در انجام تکالیفی که به موجب قاننن به عهده دارند با اعلام دادستانی انتظامی مالیاتی در دادسرای انتظامی قضات مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت و در مورد تخلف قضات بازنشته و نیز نمایندگان هیئت های حل اختلاف (نماینده سازمان مالیاتی و نماینده اصناف) با اعلام دادستانی انتظامی در محاکم رسیدگی صورت می گیرد.[۱۸]

 

البته مجازات مأموران مذکور هر کدام بستگی به نوع اهمیت متفاوت می باشد بدین ترتیب که هر گتاه بعد از تشخیص مالیات و غیر قابل اعتراض بودن آن تعمد یا مسامحه مأموران مالیاتی و یا نمایندگان هیئت های حل اختلاف مالیاتی در عدم تعیین میزان واقعی مالیات احراز گردد در این صورت متخلف علاوه بر جبران خسارت وارده به میزانی که شورای عالی مالیاتی تعیین می کند به مجازات اداری حداقل ۳ ماه و حداکثر ۵ سال انفصال از خدمات دولتی محکوم خواهد شد.

 

هیئت عالی انتظامی مالیاتی نیز مرجعی است که بنا بر درخواست دادستان انتظامی مالیاتی در خصوص مأموران متخلف وارد رسیدگی می شود.[۱۹]

 

مضافاً چون اعلام نظر و تحقیق نسبت به ترافیع مقام مأموران مالیاتی و نمایندگان سازمان امور مالیاتی کشور در هیئت حل اختلاف مالیاتی با دادستانی انتظامی می باشند،[۲۰] لذا دادستانی انتظامی مالیاتی می تواند حسب مورد نفی صلاحیت آنان را به جهت مسایل اخلاقی و یا رفتار منافی با حیثیت خود، و شئون مأموران مالیاتی و سوء شهرت و اهمال و مسامحه آنان در انجام وظایف خود، از هیئت عالی انتظامی مالیاتی درخواست نماید.[۲۱]

 

بنابراین، تضمینات قانونی نیز به منظور اجرای هر چه صحیح تر مالیات بر ارزش افزوده هم برای مؤدیان و هم مأموران مالیاتی مقرر گردیده است.

 

این نکته قابل توجه است که نظام مالیات بر ارزش افزوده، مبتکر این تضمینات و هم چنین سایر آثار حقوقی پیش گفته نمی باشد بلکه این اصول کلی درنظام مالیاتی ایران طی سال های متمادی برقرار بوده و قابل اجراست و صرفاً در قانون مالیات بر ارزش فزوده، تبعیت از این مقررات پیش بینی شده است لیکن در خصوص عدم رعایت حقوق مؤدیان در ارتباط با استرداد و مبالغ اضافه دریافتی در لایحه پیشنهادی هیئت دولت، پرداخت خسارت به مؤدی نیز پیش بینی شده است و براساس آن چنانچه مبالغ اضافه دریافتی از مؤدیان در مدت ۳ ماه از تاریخ درخواست مؤدی مسترد نشود مشمول خسارتی به میزان دو درصد (۲%) در ماه نسبت به مبلغ مورد استرداد و مدت تأخیر می‌گردد.[۲۲]

 

۲ ـ رسیدگی و حل و فصل اختلافات و دعاوی مالیات بر ارزش افزوده

 

یکی دیگر از آثار اختصاصی اجرای مالیات بر ارزش افزوده، نحوه رفع اختلافات مؤدیان یا مأموران مالیاتی می باشد که به منظور ایجاد و استمرار اعتماد مؤدیان به رعایت بی طرفی و رفتار عادلانه با آنان در قانون پیش بینی گردیده است بدین صورت که هیئت حل اختلاف مالیاتی موضوع قانون مالیات های مستقیم در این خصوص صالح به رسیدگی می باشد. در این قسمت به دو مرجع رسیدگی به اختلافات یعنی هیئت حل اختلاف مالیاتی به عنوان مرجع درون سازمانی و دیوان عدالت اداری به عنوان مرجع رسیدگی برون سازمانی پرداخته می شود:

 

مراجع درون سازمانی هم از نظر ساختار و هم از لحاظ رسیدگی به دادگاه های دادگستری شبیه می‌باشند به همین دلیل «مراجع شبه قضایی» نیز نامیده می شوند.[۲۳]رسیدگی در این مراجع شورایی است ولی اصولاً کار شورایی هر چند باعث کاهش درجه خطامی شود اما موجب طولانی شدن در تصمیم گیری نیز می گردد. مضافاً همان گونه که ذکر شد اتخاذ تصمیم و تشکیل جلسه منوط به حضور مؤدی نمی باشد و در صورت عدم تمایل می تواند در جلسه رسیدگی حاضر نشود و این بر خلاف رویه مراجع قضایی مانند دادگستری است که طرفین الزام به حضور در محکمه را دارند. از خصوصیات دیگر این مراجع رسیدگی ساده و بدون تشریفات آن است که صرفاً با اعتراض کتبی آغاز می گردد. وجود ویژگی‌هایی چون اختصار دادرسی، غیر تشریفاتی بودن، غیر حضوری و مجانی بودن نیز در مراجع مذکور مشاهده می شود که علت آن بدین سبب است که طولانی شدن رسیدگی هم موجب تضرر دولت به سبب وقفه در وصول مالیات و … می گردد و هم با ادامه‌دار شدن اختلاف موجب توقف در امر اداره امور عمومی و نارضایتی همکانی می شود.[۲۴]

 

 

 

  • هیأت حل اختلاف مالیاتی بدوی

به موجب ماده (۳۲) قانون مالیات بر ارزش افزوده[۲۵] رسیدگی به تخلفات مالیاتی مأموران مالیاتی، تابع احکام قانون مالیات‌های مستقیم مصوب ۲۷/۱۱/۱۳۸۰ می‌باشد که در قانون مذکور بر اساس فصل پنجم و ششم باب پنجم، دادستانی انتظامی مالیاتی و هیئت عالی انتظامی صالح به رسیدگی تخلفات آنان می باشند.[۲۶]

 

رسیدگی در هیاتها اصولاً بصورت حضوری است و مودی یا نماینده وی و نیز نماینده اداره امور مالیاتی می‌توانند در جلسه رسیدگی حاضر شود وقت جلسه بایستی به آنان ابلاغ گردد و تاریخ ابلاغ و روز جلسه نباید کمتر از ده روز باشد.

 

 

 

در مواردی که اوراق مطالبه مالیات با برگ استرداد مالیات اضافه پرداختی به مؤدی ابلاغ می شود در صورتی که مبالغ مذکور مورد تأیید مؤدی نبوده و به آن معترض باشد می تواند ظرف بیست روز پس از ابلاغ اوراق مذکور به واحد مالیاتی مربوط برای رفع اختلاف مراجعه نماید[۲۷]

 

پرونده امر ظرف ده روز از تاریخ تسلیم اعتراض مؤدی به هیئت حل اختلاف مالیاتی موضوع قانون مالیات های مستقیم می شود.[۲۸]

 

قابل ذکر است که بر اساس قانون مالیات های مستقیم، مرجع حل اختلافات مالیاتی، هیئت حل اختلاف مالیاتی است[۲۹] که درفصل سوم باب پنجم قانون اخیر الذکر مقررات مربوط به آن درج گردیده است.

 

هر هیئت حل اختلاف مالیاتی از ۳ عضو به شرح ذیل تشکیل می گردد:

 

    • یک نفر نماینده سازمان امور مالیاتی کشور

 

    • یک نفر قاضی اعم از شاغل یا بازنشسته

 

    • یک نفر نماینده از اتاق بازرگانی و صنایع و معادن یا اتاق تعاون یا جامعه حسابداران رسمی یا مجامع حرفه ای یا تشکل های صنفی یا شوراهای اسلامی شهر به انتخاب مؤدی.

 

  • بنابر این، در تشکیل هیئت حل اختلاف مالیاتی نیز حقوق مؤدیان مالیاتی قابل مراعات می باشد و حضور یک نماینده از مراکز فوق الذکر جهت رسمیت جلسه الزامی است و مؤدی حق انتخاب نیز دارد.

رسیدگی‌های خارج از دستگاه قضائی که امروزه در اکثر قوانین مرسوم و پدید آمده است بنظر تدوین کنندگان آن تسریع در رسیدگی و جلوگیری از اطاله دادرسی است و از سوی دیگر این هیات‌ها یا کمیسیون‌ها بصورت تخصصی به موضوع رسیدگی می‌نمایند. نکته حائز اهمیت جنبه استقلال و بی طرفی هیات عموماً مورد تردید واقع می‌گردد و به دفعات آراء این هیات‌ها در مراجع بالاتر مورد نقض قرار گرفته است. عموماً نمایندگان امور مالیاتی خود را مدافع حقوق دستگاه مالیاتی می‌دانند در حالی که چنین برداشت و تفسیری از قانون بر نمی‌آید.

 

    • هر هیات حل اختلاف مالیاتی از سه نفر تشکیل خواهد شد:

 

    • ۱-یک نفر نماینده سازمان امور مالیاتی کشور

 

    • ۲-یک نفر قاضی اعم از شاغل یا باز نشسته

 

    • ۳-یک نفر نماینده تشکل‌ها یا مجامع حرفه‌ای

 

    • اعضا هیاتها دارای استقلال رای و با حفظ بی طرفی کامل بایستی به موضوع رسیدگی نمایند و رسمیت جلسه با حضور سه نفر اعضا می‌باشد لیکن در رای گیری اکثریت مناط اعتبار است.

 

    • سازمان امور مالیاتی اداره امور هیات‌های حل اختلاف را بر عهده خواهد داشت و حق الزحمه اعضا از بودجه سامان تامین خواهد شد.

 

    • مودی مالیاتی و دستگاه مالیاتی می‌توانند نماینده‌ای را جهت حضور در جلسه الزام دارند لیکن عدم حضور آنان مانع از رسیدگی هیات نخواهد شد.

 

    • و با توجه به اصلاح ماده ۲۴۷ قانون مالیاتها مصوب ۱۳۸۸ آرا هیات حل اختلاف بدوی غیر قطعی و قابل اعتراض در هیات حل اختلاف تجدید نظر می‌باشد.

 

  • هیات حل اختلاف تجدید نظر

در اصلاحات قانون مالیاتهای مستقیم در سال ۱۳۸۰ ماده ۲۴۷ از مواد قانون مالیاتها حذف گردید و در واقع رسیدگی هیاتهای حل اختلاف بصورت یک مرحله ای درآمد و اعتراض به آرا هیات حل اختلاف فقط قابل رسیدگی در شورای عالی مالیاتی بود. لیکن بموجب قانون الحاق یک ماده بعنوان ماده ۲۴۷ به قانون مالیاتهای مستقیم مصوب ۲۰/۲/۱۳۸۸ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. بموجب این ماده در صورتی که آرا هیات حل اختلاف بدوی ظرف بیست روز پس از ابلاغ (طبق ماده ۲۰۳) مورد اعتراض کتبی مودی یا ماموران مالیاتی قرار گیرد، قابل رسیدگی در هیات حل اختلاف تجدید نظر خواهد بود.

 

هیات حل اختلاف تجدید نظر از سه نفر مندرج در ماده ۲۴۴ تشکیل خواهد شد و با حضور سه نفر جلسه رسمیت دارد. طبیعی است که اعضا هیات تجدید نظر نسبت به موضوع مطروحه نبایستی قبلاً اظهار نظر داشته یا رای داده باشند.

 

هم چنین وقت تشکیل جلسه و رسیدگی هیئت حل اختلاف مالیاتی نیز می بایست به مؤدی ابلاغ گردد و فاصله تاریخ ابلاغ و روز تشکیل جلسه نباید کم تر از ده روز باشد مگر به درخواست مؤدی و موافقت واحد مربوط و عدم حضور مؤدی یا نماینده او مانع از رسیدگی و صدور رأی نمی گردد.[۳۰]

 

پس از صدور رأی و ابلاغ آن به مؤدی، ظرف یک ماه رأی مذکور قابل شکایت به هیئت حل اختلاف مالیاتی تجدید نظر می باشد و مؤدی و اداره مالیاتی هر دو می توانند در شکایت مستدل خود، نقض رأی و تجدید رسیدگی را خواستار شوند.[۳۱]

 

ج ـ هیأت موضوع ماده (۲۱۶) قانون مالیات‌های مستقیم

 

نظر به اینکه به موجب ماده (۳۳) قانون مالیات بر ارزش افزوده، احکام مربوط به فصل نهم از باب چهارم قانون مالیات‌های مستقیم مصوب ۲۷/۱۱/۱۳۸۰ در خصوص هیأت حل اختلاف مالیاتی موضوع ماده (۲۱۶) و مراجع صالح قضایی موضوع ماده (۲۳۰)، هیأت حل اختلاف مالیاتی بدوی و تجدید نظر و هیئت موضوع ماده (۲۵۱) مکرر قانون مالیات‌های مستقیم، در مورد مالیات و عوارض موضوع این قانون جاری است، بنابراین اعمال ترتیبات و احکام مقرر ماده (۲۱۶) قانون مالیات‌های مستقیم وفق مقررات و ترتیبات قانونی میسر خواهد بود.

 

لازم به ذکر است ماده (۱۸) آیین نامه اجرایی موضوع فصل نهم قانون مالیات بر ارزش افزوده مبنی بر صلاحیت رسیدگی هیئت موضوع تبصره (۲) ماده (۲۱۶) قانون مالیات‌های مستقیم به شکایت مؤدیان ناشی از اقدامات اجرایی در وصول مالیات‌‌ و عوارض موضوع بند (ج) ماده (۴۳) و ماده (۴۵) قانون، نفی کننده صلاحیت آن مرجع (تبصره‌ ۲ ماده ۲۱۶ قانون مالیات‌های مستقیم) نسبت به سایر وجوهی که موجب قانون مالیات بر ارزش افزوده وصول می‌گردد نخواهد بود

 

هیئت حل اختلاف مالیاتی مذکور در خصوص اعتراض مؤدی به برگ قطعی مالیات تشکیل می شود ولی در مورد اوراق اجرایی وصول مالیات نیز مرجعی در قانون مالیات های مستقیم موسوم به هیئت موضوع ماده ۲۱۶ تعیین گردیده مالیات بر ارزش افزوده نیز در باب وصول مالیات تابع آن مقررات می باشد.

 

این هیئت در خصوص شکایات ناشی از اقدامات، اجرای مطالبات دولت از اشخاص حقیقی یا حقوقی، صالح به رسیدگی می باشد و به شکایات مزبور به فوریت و خارج از نوبت رسیدگی و رأی صادر می نماید. رای صادره از این هیئت، قطعی و لازم الاجرا است[۳۲] لیکن آراءصادره از این هیئت قابل رسیدگی در شورای عالی مالیاتی نیز می باشد.

 

د ـ هیأت موضوع ماده (۲۵۱) مکرر قانون مالیات‌های مستقیم

 

غیر از مراجع شبه قضایی درون سازمانی مذکور، هیئت حل اختلاف مالیاتی موضوع ماده ۲۵۱ مکرر قانون مالیات های مستقیم نیز در فصل مربوط به حل اختلافات مالیاتی پیش بینی شده است بدین مضمون که در مورد مالیات های قطعی (اعم از مستقیم و غیر مستقیم)که در مرجع دیگری قابل طرح نباشد و به ادعای غیر عادلانه بودن مالیات مستند به مدارک کافی و مستدل از طرف مؤدی شکایت و تقاضای تجدید نظر گردد وزیر امور اقتصادی و دارایی می تواند پرونده امر را به هیئتی مرکب از سه نفر به انتخاب خود جهت رسیدگی ارجاع نماید.[۳۳]

 

به عنوان یکی از طرق شکایت فوق العاده رسیدگی به شکایات از مالیاتهای قطعی میباشد که به علت انقضای مهلتهای اعتراض قابل طرح در مرجع دیگری نیست. همچنین در مورد مالیاتهای غیر مستقیم نیز این جاری است. دستور رسیدگی در این مرجع با وزیر امور اقتصادی و دارایی میباشد به هیات مرکب از سه نفر به انتخاب وزیر ارجاع می‌گردد. رای اکثریت قطعی و لازم الاجرا میباشد. طبیعی است که آرا این هیات سه نفری نیز قابل شکایت در دیوان عدالت اداری میباشد.

 

با بررسی این ماده مشخص می گردد علیرغم انواع دادرسی که شرح داده شد چون نظر متقن همواره معطوف به عادلانه بودن مالیات بوده و می باشد لذا به موجب ماده ۲۵۱ مکرر قانون مالیات های مستقیم، برای رسیدگی به ادعای مؤدی مبنی بر ناعادلانه بودن مالیات مرجع خاصی نیز پیش بینی شده است بدین ترتیب که اگر مالیات های مستقیم مربوط به عملکرد ۱۳۶۸ و بعد از آن به یکی از طرق مقرر در قانون قطعی شده و در هیچ یک از مراجع درون سازمانی قابل رسیدگی نباشد و هم چنین در مورد مالیات های غیر مستقیم [۳۴] هیئت موضوع ماده ۲۵۱ مکرر حسب دستور وزیر امور اقتصادی و دارایی صالح به رسیدگی می باشد.

 

هـ ـ هیأت عالی انتظامی مالیاتی

 

امکان اعتراض به عملکرد دستگاه مالیاتی از ابتدائی‌ترین حقوق مودیان می‌باشد لذا علاوه بر اینکه به میزان مالیات یا امکان تعدیل و رعایت مقررات قانونی امکان اعتراض به مالیات وجود دارد تخلفات انتظامی ماموران مالیاتی نیز قابل تعقیب می‌باشد.

 

 

 

۳ـ نظارت قضایی دیوان عدالت اداری بر حل و فصل اختلافات مالیاتی

 

علاوه بر دادرسی های قبلی با توجه به اصل ۱۷۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و بند «ب» ماده ۱۱ قانون دیوان عدالت اداری، مرجع انحصاری ابطال مقررات خلاف قانون قوه مجریه، دیوان عدالت اداری می باشد و با توجه به اختیارات قانونی که برای دیوان عدالت اداری درمورد رسیدگی به شکایات مالیاتی در قانون تأسیس دیوان مذکور پیش بینی شده است. مؤدیان مالیاتی می توانند از آراء هیئت های حل اختلاف مالیاتی نیز به دیوان عدالت اداری شکایت و دادخواهی نمایند. در این صورت دیوان عدالت اداری با رعایت تشریفات قانونی مربوط به خود و با توجه به مقررات مالیاتی، شکایت واصله را مورد رسیدگی قرار داده و در صورت ورود شکایت نسبت به نقض اوراق مطالبه مالیات یا رأی هیئت حل اختلاف مالیاتی اقدام می نماید. که در صورت اخیر پرونده مجدداً برای رسیدگی به هیئت ح اختلاف مالیاتی هم عرض احاله می شود.

 

بنابر این در سیستم مالیاتی جمهوری اسلامی ایران به منظور رعایت حقوق مؤدیان مالیاتی و عادلانه بودن مالیات (اصل عدالت مالیاتی)آیین رسیدگی به حل اختلاف مالیاتی وضع شده است که حسب مورد ازطریق اداری و غیر اداری صورت می پذیرد.

 

در رسیدگی اداری به منظور تسریع در وصول مالیات ها و به منظور پیشگیری از طی تشریفات طولانی قضایی از طریق تفویض اختیار قانونی به مراجع حل اختلاف،تمهیداتی جهت رسیدگی به اعتراض مؤدیان پیش بینی گردیده است.

 

در رسیدگی غیر اداری به دو شکل مختلف در مراجع قضاصی یا شبه قضایی و در مراجع قضایی و در مراجع قضایی به اعتراض مؤدیان رسیدگی می شود.

 

علاوه بر موارد فوق مؤدی می تواند ابطال آیین نامه ها، بخش نامه ها و مقررات مالیاتی خلاف قانون را بر اساس اصل ۱۷۳ قانون اساسی و اختیارات دیوان عدالت اداری، خواستار شود که در این صورت هیئت عمومی دیوان عدالت اداری به عنوان مرجع انحصاری ابطال مقررات خلاف قانون مجریه صالح به رسیدگی است.

 

بر این اساس چنانچه مقررات مالیاتی از جمله آیین نامه ها و بخش نامه های صادره مغایرتی با قوانین موضوعه داشته باشد، هیئت عمومی مطابق قانون دیوان عدالت اداری نسبت به ابطال آنها اقدام می نماید.

 

با توجه به این که ساز و کار حل و فصل اختلافات مالیاتی مبتنی بر رسیدگی مراجع اختصاصی اداری مستقل از قوه قضاییه و وابسته به قوه مجریه‌ است لذا حاکمیت قانون و موازین دادرسی عادلانه ایجاب می‌کند که آراء و تصمیمات این مراجع تحت نظارت قضایی قرار گیرد. این نوع نظارت همانند سایر نظام‌های حقوقی مورد توجه نظام حقوقی ایران قرار گرفته است و به طور کلی به موجب بند (۲) ماده (۱۰) قانون تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری مصوب ۱۳۹۲ در صلاحیت دیوان مذکور می‌باشد. دیوان عدالت اداری یک مرجع قضایی اختصاصی است که به موجب اصل (۱۷۳) قانون اساسی به منظور رسیدگی به شکایات، تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به مأمورین یا واحدها یا آیین نامه‌های دولتی و احقاق حقوق آن‌ها زیر نظر رئیس قوه قضاییه تأسیس شده است با توجه به این که طبق بند (۲) ماده (۱۰) قانون تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری یکی از موارد صلاحیت و اختیارات این دیوان رسیدگی به اعتراضات و شکایات از آراء و تصمیمات قطعی دادگاه‌های اداری و کمیسیون‌ها و هیأت‌های اداری یا به عبارتی مراجع اختصاصی اداری از جمله مراجع حل اختلافات مالیاتی می‌باشد و از سوی دیگر در ماده (۳۳) قانون مالیات بر ارزش افزوده در خصوص تسری احکام قانون مالیات‌های مستقیم به این موضوع تلویحاً در ارتباط با هیئت حل اختلاف مالیاتی اشاره شده است لازم است این موضوع مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

 

دیوان عدالت اداری بنا به دلایل زیر صلاحیت رسیدگی شکلی (از لحاظ رعایت قوانین و مقررات) نسبت به آراء قطعی هیأت‌های حل اختلاف مالیاتی اعم از بدوی و تجدید نظر را دارد:

 

۱ ـ به موجب بند (۲) ماده (۱۰) قانون تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری مصوب ۱۳۹۲ یکی از موارد صلاحیت و اختیارات دیوان رسیدگی به اعتراضات و شکایات از آراء و تصمیمات قطعی هیأتهای رسیدگی به تخلفات اداری و کمیسیون‌هایی مانند کمیسیون‌های مالیاتی، هیأت حل‌اختلاف کارگر و کارفرما، کمیسیون موضوع ماده (‌۱۰۰‌) قانون شهرداری‌ها منحصراً از حیث نقض قوانین و مقررات یا مخالفت با آنها می‌باشد. کمیسیون‌های مالیاتی مذکور در این بند که طبق قانون مالیات‌های مستقیم مصوب ۱۳۴۵ مرجع رسیدگی و حل اختلافات مالیاتی بودند به موجب قانون مالیات‌های مستقیم مصوب ۱۳۶۶ به هیأت حل اختلاف مالیاتی تغییر نام یافته‌اند. بنابراین تردیدی وجود ندارد که دیوان عدالت اداری به این استناد صلاحیت رسیدگی شکلی به آراء هیأت‌های حل اختلاف مالیاتی را که قانوناً جانشین کمیسیون‌های مالیاتی مذکور در بند فوق شده‌اند را دارا می‌باشد البته جا داشت که در قانون جدید به جای عبارت «کمیسیون‌های مالیاتی» عنوان جدید جایگزین آن یعنی «هیأت‌های حل اختلاف مالیاتی» قید می‌شد.

 

۲ ـ از لحاظ عملی نیز آراء متعددی از سوی دیوان عدالت اداری در این ارتباط صادر شده است که به استناد بند (۲) ماده (۱۳) قانون سابق دیوان عدالت اداری مصوب ۱۳۸۵ خود را صالح برای رسیدگی و صدور حکم در مورد آراء هیأت‌های حل اختلاف مالیاتی دانسته است.

 

شایان ذکر است که فقط مؤدی و آن هم مؤدی‌ای که شخص حقیقی یا شخص حقوقی حقوق خصوصی باشد حق شکایت نسبت به آراء این هیأت‌ها در دیوان عدالت اداری را دارد و سازمان‌های‌های دولتی و عمومی و از جمله سازمان امور مالیاتی کشور حتی سازمان‌های دولتی مشمول پرداخت مالیات مثل شرکت‌های دولتی به عنوان مؤدی با توجه به آراء وحدت رویه شماره ۳۸، ۳۷ و ۳۹ مورخ ۱/۷/۱۳۶۸ هیأت عمومی دیوان عدالت اداری حق شکایت از آراء هیأت‌های مذکور در دیوان یاد شده را ندارند.[۳۵]

 

نکته دیگر این که شکایت مؤدی در این خصوص به دیوان عدالت اداری فعلاً فاقد محدودیت زمانی است و هر زمان می‌تواند شکایت نماید و بر خلاف شکایت به هیأت حل اختلاف مالیاتی تجدید نظر که به ترتیب محدودیت زمانی بیست روزه موضوع ماده (۲۹) قانون مالیات بر ارزش افزوده دارد. این شکایت شامل آراء قطعی هیأت‌های حل اختلاف مالیاتی اعم از بدوی و تجدید نظر می‌باشد و بنابراین آراء هیأت‌های حل اختلاف مالیاتی بدوی که به علت عدم اعتراض مؤدی در مهلت مقرر قطعیت یافته‌اند را نیز شامل می‌شود.

 

رسیدگی دیوان عدالت اداری نسبت به آراء هیأت‌های مذکو‌ر صرفاً شکلی و از حیث رعایت قوانین و مقررات است.[۳۶]

 

اگر چه به موجب قسمت اخیر ماده (۲۵۱) قانون مالیات‌های‌های مستقیم رأی هیأت مذکور به اکثریت آراء‌ قطعی و لازم الاجرا است اما با توجه به این که این هیأت در شمار مراجع اختصاصی اداری (شبه قضایی) محسوب می‌شود لذا مشمول مقررات ماده (۱۰) قانون تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری قرار می‌گیرد و بر این اساس دیوان مذکور صلاحیت رسیدگی به اعتراضات نسبت به آراء آن را دارد. کما این که دیوان نیز به همین استناد نسبت به شکایت از آراء هیأت یاد شده رسیدگی و حکم صادر کرده است.[۳۷]

 

فصل دوم ـ معایب و مزایای این نظام مالیاتی و تأثیرات آن بر درآمدهای عمومی دولتی و به تبع آن مالیه عمومی

 

دریافت مالیات از جامعه در کشورهای جهان امری طبیعی و براساس سیاست‌های مالی است و در برخی از کشورهای صنعتی جهان۹۰ تا ۹۸ درصد بودجه عمومی از طریق مالیات‌ها تامین می شود و مردم نیز هیچگونه واکنش منفی در برابر آن بروز نمی‌دهند. تأثیر مثبت اجرای طرح مالیات بر ارزش افزوده در زمینه‌های مختلف اقتصادی به خصوص بر کاهش اتکاء به درآمد نفت در کنار اثرات احتمالی از جمله تورم و افزایش قیمت می‌باشد. برای روشنتر شدن موضوع می‌توان به این نکته اشاره کرد که همواره سهم درآمد نفتی دولت در میان منابع مختلف درآمدی آن از همه بیشتر بوده و منبع عمده تأمین بودجه جاری و عمرانی دولت محسوب می‌شود. از این روست که اتکاء بیش از حد به درآمدهای نفتی و وجود نوسانات بهای نفت در بازارهای جهانی، بی ثباتی کل درآمدهای دولت را در پی داشته است. از طرفی وابستگی بیش از حد اقتصاد کشور به درآمدهای حاصل از فروش نفت و گاز علاوه بر این که باعث شده درآمدهای مالیاتی به طور غیرمستقیم تحت تأثیر جریان درآمدهای ارزی حاصل از فروش نفت قرار گیرد، از طریق نوسانات جهانی قیمت نفت نیز بر مالیات بر واردات و مالیات بر شرکتها (چرا که این شرکتها وابستگی شدیدی به واردات مواد اولیه و واسطه ای دارند)تأثیر گذاشته و به طور کلی سبب شده این نوع درآمدها آسیب پذیر شوند. البته طبیعی است که چنین درآمدهای سهل الوصولی (درآمد حاصل از فروش نفت و گاز) نه تنهات کاهش توجه به دیگر درآمدهای دولت را در بر داشته، بلکه این ضرورت را که هزینه‌های دولت باستی از محل درآمدهای آن و نه از طریق فروش دارائی‌ها تأمین گردد، تحت الشعاع قرار داده است، در حالی که واضح است فروش نفت به عنوان یک دارایی و نه یک درآمد مستمر تلقی می‌شود.

 

این واقعیت که درآمد نفت برای تحقق اهداف اقتصادی و تأمین استقلال ملی، درآمد مطمئنی به حساب نمی‌آید، به تدریج سیاستگذاران را به این امر واقف کرد که در بلندمدت مالیات به عنوان مهمترین درآمد دولت جایگزین درآمدهای نفتی گردد و مقررشد تا سهم درآمدهای مالیاتی در ترکیب درآمدهای دولت از طریق بسط پایه های مالیاتی، کاستن معافیت ها و تخفیف‌ها، وضع مالیات بر ارزش افزوده و جلوگیری از فرار مالیاتی افزایش یابد. گسترش پایه مالیاتی از طریق اجرای مالیات بر ارزش افزوده در ایران که پایه مالیاتی محدودی دارد موجب گردیده است که پایه مالیاتی را به یکباره گسترش دهد چون این مالیات نوعی مالیات بر مصرف است و از مصرف کننده نهایی دریافت میشود و افرادی که از کالا و خدمات بیشتری استفاده میکنند به همان میزان مالیات بیشتری خواهند داد. بنابراین هر چه مصرف خانواده ها بیشتر باشد، مالیات بیشتری را باید بپردازند، در راستای کاهش فشار بر قشر کم درآمد که طبعاً مصرف کمتری داشته و کالاهای مورد نیاز آنها هم محدودتر است، بخشی از کالاهای مصرفی که عمدتاً کالاهای مصرفی اساسی هستند و در سبد خانوار جای میگیرند تا ۲۵% از مالیات معاف شدهاند و در حقیقت کسانی که با درآمدهای پایین زندگی می‌کنند از آنجا که بخش بزرگی از درآمدشان صرف خرید این نوع کالاها میشود از مالیات معاف میشوند. بنابراین دولت با معاف کردن برخی کالاها و اعمال این مالیات بر سایر کالاها و خدمات در مراحل مختلف تولید و توزیع میتواند الگوی مصرف جامعه را متاثر کند، این نوع برخورد باعث بهبود الگوی مصرف جامعه و کاهش میل به مصرف گرائی، خصوصاً در مورد کالاهای لوکس و غیرضروری میشود. این امربه نوبه خود امکان افزایش پس انداز جامعه را در پی خواهد داشت. مالیات بر ارزش افزوده علاوه بر درآمدزائی دارای ثبات و انعطاف پذیری بیشتری نسبت به انواع دیگر مالیات است و چون برمصرف تعلق میگیرد (مصرف، قسمتی از تولید ناخالص داخلی است که نسبت به سایر اجزاء آن دچار نوسانات کمتری میشود)، لذا اعمال آن نوعی درآمد با ثبات را برای دولت ایجاد نموده که به نسبت چرخه‌های تجاری اقتصاد اثر کمتری بر آن خواهد داشت. لازم به ذکر است در هنگام رونق اقتصادی چون این مالیات بر ارزش افزوده کالاها و خدمات اعمال می‌شود، با افزایش سطح تولید و ارزش افزوده، میزان وصولی از این منبع افزایش می‌یابد. از طرف دیگر در زمان رکود اقتصادی با کاهش سطح تولیدات و ارزش افزوده بنگاههای اقتصادی وصولی مالیات بر ارزش افزوده نیز تقلیل می یابد و در نتیجه از فشار فزاینده بار مالیاتی بر طبقات مختلف جامعه در زمان رکود کاسته می‌شود.

 

مشاهده میکنیم که با این اعمال معافیت‌ها سعی می‌شود حداقل فشار بر مردم وارد شده و گامی برای رسیدن به عدالت اجتماعی برداشته شود هر چند که مالیات بر ارزش افزوده خود به تنهایی کمکی به این امر نمی‌کند و همواره عوامل دیگری نیز در حصول به این اهداف دخیل هستند. برای نمونه، مالیات بر ارزش افزوده، علاوه بر درآمدزایی و نقش عمده‌ای می‌تواند در تامین هزینه های دولت داشته باشد، باعث می‌شود تا بار مالیاتی از بخش تولید به بخش مصرف منتقل شده و از فشار بر تولیدکنندگان کاسته شود در نتیجه انگیزه سرمایه گذاری در فعالیتهای تولیدی نیز افزایش یافته و از این طریق به رشد اقتصادی کشور کمک میشود که در نهایت اثر آن به توده مردم با همان مصرف کننده باز میگردد.

 

 

 

به هر حال در کشور ما درآمدهای مالیاتی بعد از درآمد حاصل از فروش نفت و گاز، از اقلام عمده درآمدهای دولت به شمار می آیند که به منظور تأمین منابع مالی هزینه های دولت، تعدیل در توزیع درآمد و ثروت و هدایت فعالیتهای اقتصادی به این نوع درآمد و هدایت فعالیتهای اقتصادی جامعه به کار میروند، از آنجا که درآمدهای نفتی درآمدهای نفتی درآمدهای ثابت و قابل اتکایی نیست و برای کاهش وابستگی به این نوع درآمد، تلاش میشود به طور کلی رده بندی جابجا شده و سهم درآمدهای مالیات دولت افزایش یابد و بدین ترتیب عمده منبع تأمین درآمدهای دولت را تشکیل دهد پس میتوان نتیجه گیری کرد که اجرای کامل و مستمر این قانون، برای اصلاح ساختار نظام مالیاتی ضروری به نظر می‌آید. همچنین استفاده از مالیات بر ارزش افزوده در نظام مالیاتی ایران میتواند از طریق افزایش وصولی مالیاتی جایگاه درآمدهای مالیاتی را در تأمین مالی فعالیت های اقتصادی و فرهنگی دولت گسترش داده و ثبات نسبی در منابع درآمدی دولت، ایجاد کند و چون مالیات بر ارزش افزوده بر مصرف و نه بر تولید اعمال می‌شود، موجب رونق بخش تولید میگردد. هر چند با طرح این مطلب و اعلام مصرف کننده نهایی به عنوان پرداخت کننده مالیات بر ارزش افزوده اذهان به سمت برداشت معنی اقشار کم درآمد از واژه “مصرف کننده” می‌رود.

 

اما تبیین ابعاد و آثار و مزیت های آن و همچنین موانع و معایب اجرایی کنونی قانون مالیات بر ارزش افزوده برای عبور موثر از دوره آزمایشی قانون ضروری است.[۳۸]قانون مالیات بر ارزش افزوده اگر با هوشمندی و بسترسازی کامل اجرا شود، می‌تواند هزینه تمام شده طرح بزرگ تحول اقتصادی را کاهش دهد و از طرف دیگر کاربری‌های اقتصادی‌، اجتماعی و توسعه‌ای نظام مالیاتی را به شدت افزایش خواهد داد. این مهم زمانی تحقق می‌یابد که نظام مالیاتی کشور دارای قدرت بازدارندگی در مقابل فرار مالیاتی و صاحب پایه‌های گسترده مالیاتی با رویکرد عدالت مالیاتی در سراسر اقتصاد کشور باشد.

 

در این نوشتار مزایا ، موانع و معایب اجرایی آن همراه با دلایل تعویق و همچنین رویکردهای اطلاع رسانی و رسانه‌ای به این موضوع بررسی می شود.

 

مالیات بر ارزش افزوده دارای مزایای گسترده مستقیم مالیاتی و اقتصادی است که ایجاب می کند دولت برای اجرایی ساختن ان حداکثر هوشمندی را به کار گیرد.

 

در ادامه به مزیت های این قانون اشاره می شود:

 

۱- شفاف سازی مالیات پرداختی مالیات‌ها در قیمت کالا پنهان است و با اجرای قانون مالیات بر ارزش افزوده از قیمت بیرون می‌آید و به مصرف کنندگان اعلام می‌شود. هیچ مبلغی اضافی هم مصرف‌کننده پرداخت نمی‌کند. ‌نرخ مالیات بر ارزش افزوده در ایران ۳ درصد و در سایر کشورها این رقم مختلف است و گاهی تا ۱۵ درصد هم می رسد که به موجب مقررات تبصره (۲) ماده (۱۱۷) قانون برنامه پنجساله پنجم توسعه، دولت مکلف به اجرای کامل قانون مالیات بر ارزش افزوده شده و نرخ مالیات و عوارض نیز از سال اول برنامه سالانه یک واحد درصد افزایش یافته است؛ به‌گونه‌ای که در پایان برنامه (۱۳۹۴)، نرخ آن به هشت‌ درصد (۸%) خواهد رسید

 

۲- شفاف سازی جریان کالا و خدمات در اقتصاد ملی ـ شفاف سازی فعالیت‌های تولید‌، توزیعی و مصرفی باعث می‌شود نظم و انضباط اقتصادی در درون سرزمین به راحتی و با آسانی امکان پذیر شود. همزمان همه جریان های منحرف در بازارهای اقتصادی کار ، کالا‌، پول و سرمایه به طور کامل شناسایی و برای حذف آن‌ها اقدام می‌شود.لذا قانون مالیات بر ارزش افزوده فقط کاربرد مالیاتی ندارد ، بلکه دارای گسترده ترین کارکردهای اقتصادی به ویژه در زمینه کنترل قاچاق کالا و خدمات و حذف فرار مالیاتی است.

 

۳- مالیات برارزش افزوده به نفع تولید است ـ این قانون با توجه به اینکه واردات را شامل می‌شود به نفع تولید است و از آنجاییکه امکان فروش کالاهای قاچاق تقریباً حذف می‌شود لذا تلاش برای قاچاق کالا به داخل کشور‌، فاقد انگیزه خواهد شد. شفاف سازی تدریجی مبادلات اقتصادی از دستاوردهای قانون مالیات بر ارزش افزوده است که به دلیل ویژگی خودکنترلی این مالیات و قابلیت ردیابی معاملات در زنجیره های واردات، تولید، توزیع، صادرات امکان پذیر می‌شود.

 

چون از صادرات ، مالیات گرفته نمی‌شود به هدفمند شدن حمایت دولت از صدور کالا کمک می‌کند و زمینه رقابت پذیری کالاهای ایرانی را در خارج از کشور تقویت می کند. هدفمند ساختن معافیت های مالیاتی هم از دستاوردهای این قانون است چون دریافت مالیات از آن دسته از افراد جامعه که کالاها و خدمات لوکس و غیرضروری بیشتری را مصرف می کنند بیشتر است.

 

۴- قانون مالیات برارزش افزوده‌، هدفمند‌ترین ساختار مالیاتی است چون فقط شامل ارزش افزوده‌ای می‌شود که در فرآیند تولید ایجاد می‌شود. از مالیات مضاعف بر مصرف محصول (یا خدمت) نهایی هم جلوگیری می‌شود.

 

    • کنترل تدریجی مبادلات اقتصادی از دستاوردهای قانون مالیات بر ارزش افزوده است که به دلیل ویژگی خودکنترلی این مالیات و قابلیت ردیابی معاملات در زنجیره های واردات، تولید، توزیع، صادرات امکان پذیر می شود.

 

  • ابعاد نوین از کارکردهای مالیات را در اقتصاد کشور احیا می‌کند ـ قانون مالیات بر ارزش افزوده، نظام مالیات ستانی را چند منظوره خواهد کرد و کاربری های آن را افزایش خواهد داد.

استفاده از این نظام مالیاتی اجرایی نمودن کاهش شکاف طبقاتی اجتماعی و اقتصادی‌، باز توزیع درآمد‌، جلوگیری از اتکاء بر ثروت و ساماندهی قیمت ها و تنظیم بازار امکان پذیر خواهد شد. مالیات بر ارزش افزوده اگرچه یک مالیات بر مصرف عمومی است اما صرفاً اخذ مالیات نیست بلکه به اجرای بهتر مالیات بر درآمد و ثروت و شفاف‌شدن فرآیند اقتصاد کمک می‌کند.

 

کمک به کنترل جریان پول و کالا‌، تولید ثروت و ایجاد نظارت بر حرکت پول در اقتصاد که همیشه از اهداف دولتها بوده‌، از ویژگیهای خاص مالیات بر ارزش افزوده است. هنگامی که دولت‌ها قادر به کنترل حرکت پول در اقتصاد خود هستند، می‌توانند اقتصاد را دقیق‌تر‌، نظارت و کنترل کنند.

 

  • بستر لازم برای اصلاح نظام مالیاتی و اجرای طرح تحول در این حوزه را فراهم می کند.

به همین خاطر است که تاکنون بیش از ۱۴۰ کشور به دنبال اجرای نظام مالیات بر ارزش افزوده رفته‌اند حتی در برخی کشورها مالیات بر درآمد از مردم اخذ نمی‌شود ؛ اما مالیات بر ارزش افزوده را اعمال می کنند.

 

  • پیش نیاز حضور در سازمان های بازرگانی جهانی

مالیات بر ارزش افزوده یکی از پیش شرط‌های اجرای قانون مبارزه با پول شویی است ، پیش شرط پیوستن به سازمان تجارت جهانی است و برای کشورهای اروپایی پیش‌شرط پیوستن به بازارهای مشترک اروپایی است.

 

تجربه کشورها نشان می‌دهد در مالیات بر ارزش افزوده اجرا، بخش مشکل کار است وگر نه پیچیدگی‌ در قانون وجود ندارد.

 

  • به خاطر همین مزایا، مالیات بر ارزش افزوده در اکثر کشورهای پیشرفته جهان، اکثر کشورهای آسیایی و حتی کشورهای منطقه خودمان قابلیت اجرایی یافته است. ‌مالیات بر ارزش افزوده از این توان برخوردار است تا فرآیند فعالیت و کار و مجموع عملیاتی را که بر روی مواد اولیه صورت می‌گیرد از ابتدا تا انتها به تصویر کشیده و به زیر ذره بین ببرد. این مزایا در حدی بوده است که بعد از طرح ایده اولیه آن توسط آلمانیها و اجرای آن برای اولین بار در فرانسه، با استقبال سایر کشورها نیز مواجه گردد. ‌اما قانون خود به بستر اجرایی خوبی هم نیاز دارد تا عقیم نماند.

قانون مالیات بر ارزش افزوده برغم مزایای زیاد باید با بستر اجرایی مستحکم ودقیق و رقیق نیز همراه باشد و موانع اجرایی آن هم به طور کامل برطرف گردد.

 

مقاومت ها و موانعی در در سال‌های اجرای آزمایشی آن صورت گرفته و که اگر چه باعث شد تا اجرای قانون مالیات بر ارزش افزوده برای دوره‌ای کوتاه به تاخیر بیفتد. این قانون دقیقاً به خاطر همین مزیت‌ها و ضرورت‌های خود با مقاومت‌‌ها و موانعی روبرو شد.[۳۹]

 

علی رغم موضوعات فوق الذکر از آنجاییکه چون سیستم کنونی مالیات ستانی صرفاً به نقش کسب درآمد تأکید نموده و نقش آن در سایر حوزهای کارکردی خیلی اندک است و نمی تواند از قاچاق کالا و گسترش اقتصاد زیرزمینی جلوگیری کند و آنها را شفاف نماید.

 

موانع و معایب اجرایی

 

  • فقر اطلاعات مالیاتی جامع در کشور

مالیات و رقم دریافتی آن ارتباط مستقیم با متغیرهای پولی و درآمدی و ارزش افزوده در فرایند تولید دارد. هنوز طرح جامع مالیاتی در کشور استقرار نیافته است و اقتصاد زیرزمینی هنوز وجود دارد و غیر قابل انکار است.

 

اقتصاد ایران که با پدیده های قاچاق کالا ، اقتصاد زیرزمینی و بازارهای اقتصادی بدون مالیات ، همزیستی دیرین دارد برای شفاف سازی و گسترش پایه های مالیاتی با مشکلاتی مواجه شد که به خاطر این موارد و مشکلات ناشی از آن فعلا به تعویق افتاده است.

 

باید ابتدا اطلاعات جامع و مانع از مبانی و پایه های مالیاتی در کشور تهیه شود و سپس قانون مالیات بر ارزش افزوده بر بستر آن مستقر شود.

 

۲- مقاومت عده‌ای از فعالان اقتصادی و تولیدی در برابر این قانون، طبیعی است

 

اصلی ترین هدف قانون مالیات بر ارزش افزوده شفاف سازی هر نوع فعالیت اقتصادی است به همین خاطر مهمترین عامل مقاومت در برابر این قانون، نگرانی از شفاف شدن معاملات، درآمدها و گردش مالی است. بخشی از اصناف نگرانی‌هایی نسبت به شفاف‌شدن درآمدشان دارند و مالیات واقعی که در آینده باید بپردازند.

 

  • اطلاع رسانی کافی نبوده است

بخشی از مشکلات اجرایی این قانون نیز نداشتن اطلاعات موثر و دقیق برخی از مودیان بوده است که عده ای هم از آنها کمال سوء استفاده را کردند .

 

به نظر می رسد شیوه های اطلاع رسانی از لحاظ کمی و کیفی به ویژه از طریق رسانه ملی کافی و موثر نبوده است و عده ای فرصت طلب نیز از این وضع به شدت سوء استفاده کردند و روند اجرای این قانون را تخریب کردند که باید میان این عوامل تفکیک قائل شد.چون عده ای هم که مشمول قانون مالیات بر ارزش افزوده نیستند، اعتراض کردند.

 

  • پندارهای اشتباه بخشی از مودیان مالیات ارزش افزوده ، درک درست و دقیقی از واژه و مفهوم “ارزش افزوده” ندارند و در مواردی هم آن را معادل قیمت تمام شده تلقی می کنند.

اگر آنها بدانند که نرخ مالیات بر ارزش افزوده کمتر از نرخ عوارض است حتماً استقبال می کنند. اما برخی فکر می کردند این ۳ درصد مازاد بر مالیات های گذشته است و حتی آن را روی قیمت کشیدند.

 

    • بیشتر کسانی که مستقیم در اجرای مالیات بر ارزش افزوده نقش دارند مانند توزیع کنندگان خرده و عمده فروش ، اطلاع کافی از نحوه اجرای آن ندارند و نمی دانند چگونه مبلغ مالیات بر ارزش افزوده را محاسبه و ثبت کنند. بستر محاسبات عملیاتی و فروش با برگه فروش برای همه مودیان شاید فراهم نشده است.

 

    • متاسفانه بخشی از مدیریت اصناف و واحد های تولیدی نیز که باید راهبر اجرای این قانون باشند مشکل ساز شدند و با یاری برخی رسانه های مکتوب به ویژه چند روزنامه اقتصادی ، خواستار تعلیق و حتی توقیف قانون مالیات بر ارزش افزوده شدند.

 

    • ظاهرا سازمان مالیاتی هم دغدغه کافی را برای اطلاع رسانی نداشته است و خیلی از مودیان ادعا کردند که آموزش های لازم را ندیده اند و نمی دانند چطور کار کنند.

 

    • نهادها و اتحادیه های اصناف و تولیدکنندگان و تشکل های تولیدی و توزیعی هم در این زمینه به خوبی به وظایف خود عمل نکردند و مجموعه های تحت پوشش خود را توجیه نکردند.

 

  • معافیت های مالیات بر ارزش افزوده هنوز به طور شفاف اطلاع رسانی نشده است تا گروه های مشمول و غیرمشمول از آن اطلاعات موثر و کاری داشته باشند. موارد معاف از مالیات در مرحله نخست و سقف معافیت­ها هنوز دقیقا شفاف نشده است.

به کارگیری مالیات بر ارزش افزوده در ایران به توسعه یک نظام مالیاتی نوین و کارآمد کمک نموده است در حال حاضر تاکنون آماری در خصوص مالیات بر ارزش افزوده که به چه میزان از درآمد کل مالیات داخلی را تشکیل می‌دهد منتشر نگردیده، لیکن با توجه به اینکه در تهیه و تنظیم بودجه سنواتی و تعیین مالیات‌های قابل وصول در هر سال، میزان تولید ناخالص داخلی مبنای محاسبه قرار می‌گیرد. در تنظیم بودجه سال ۱۳۸۸ نیز اعداد و ارقام تولید ناخالص داخلی مورد استفاده قرار گرفته است، می‌توان اعلام نمود که درآمدهای پیش بینی شده ناشی از اجرای قانون مالیات بر ارزش افزوده در بند پنجم، شامل مالیات فروش فرآورده‌های نفتی (۱۱۰۵۰۱)، مالیات برارزش افزوده (۱۱۰۵۱۲)، عوارض خروج مسافر از مرزها (۱۱۰۵۰۴)، مالیات بر فروش سیگار (۱۱۰۵۰۶)، مالیات نقل و انتقال اتومبیل (۱۱۰۵۰۷) و مالیات شماره گذاری خودرو (۱۱۰۵۰۸) به شرح این جدول پیش بینی گردیده است:

 

جدول مقایسه‌‌ای عملکرد سال ۱۳۸۸ با پیش بینی بودجه سال ۱۳۸۸

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ردیف شرح پیش بینی بودجه سال ۱۳۸۸ وصولی قطعی سال ۱۳۸۸ درصد تحقق
۱۱۰۵۰۱ مالیات بر فروش فرآورده‌های نفتی ۱۴۵۶۵ میلیارد ریال ۵۲۴۶ میلیارد ریال ۳۶%
۱۱۰۵۱۲ مالیات بر ارزش افزوده ۱۷۴۲۵ میلیارد ریال ۱۶۰۰۰ میلیارد ریال ۹۲%
۱۱۰۵۰۴ عوارض خروج مسافر از مرزهای کشور ۱۱۴۲ میلیارد ریال ۷۹۳ میلیارد ریال ۶۹%
۱۱۰۵۰۶ مالیات بر فروش سیگار ۵۶۰ میلیارد ریال ۸۵۹ میلیارد ریال ۱۵۳%
۱۱۰۵۰۷ مالیات بر نقل وانتقالات اتومبیل ۱۶۷۹ میلیارد ریال ۱۵۳۵ میلیارد ریال ۹۱%
۱۱۰۵۰۸ مالیات شماره گذاری خودرو ۳۲۰۰ میلیارد ریال ۲۰۰۷ میلیارد ریال ۶۳%
  جمع ۳۸۵۷۱ میلیارد ریال ۲۶۴۴۰ میلیارد ریال ۶۸٫۵۵%
۱۱۰۵۰۲ دو درصد سایر کالاها (معوقه) ۱۰۰۰ میلیارد ریال ۱۳۵۴ میلیارد ریال ۱۳۵%
جمع کل ۳۹۵۷۱ میلیارد ریال ۲۷۷۹۴ میلیارد ریال ۷۰٫۲%

با بررسی جدول فوق مشخص می‌گردد که صرفاً ردیف ۱۱۰۵۱۲ مربوط به مالیات بر ارزش افزوده کالاهای مشمول مالیات می‌باشد. بنابراین اجرای مرحله‌ای مقررات قانون مذکور تنها در خصوص این ردیف تأثیر گذار بوده و مقررات قانون در مورد سایر ردیف‌های پیش بینی شده در بودجه از تاریخ ۱/۷/۱۳۸۷ (همزمان با تاریخ اجرای قانون) به مورد اجرا درآمده است. با توجه به آمار و ارقام موجود وصول درآمدهای ردیف ۱۱۰۵۱۲ (مالیات بر ارزش افزوده) در حدود ۱۶۰۰۰ میلیارد ریال تحقق یافته که به این ترتیب بیش از ۹۲% مبلغ پیش بینی شده وصول شده است. البته درآمدهای وصولی سایر ردیف‌ها به ترتیب بیانگر تحقق ۳۶، ۶۹، ۱۵۳، ۹۱ و ۶۳ درصدی است که در مورد مالیات فروش فرآورده‌های نفتی به دلیل عدم آزاد سازی قیمت و یارانه‌های پرداختی و عدم تعلق مالیات به آن موجب عدم تحقق مبالغ مورد انتظار و در مورد عوارض خروج از کشور و مالیات شماره گذاری خودرو وصول آن‌ها به عوامل برون سازمانی مربوط می‌باشد و اراده سازمان در این خصوص بی‌تأثیر می‌باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 پیشین، ماده ۲۶٫[۱]

 

 پیشین،ماده مواد (۳۰ و ۳۱) قانون.[۲]

 

پیشین، ماده (۳۳).[۳]

 

. قانون اصلاح مالیات های مستقیم،مصوب ۱۳۶۶،ماده ۲۰۳٫[۴]

 

 پیشین، ماده ۲۱٫٫[۵]

 

 پیشین، ماده ۲۱۱٫[۶]

 

 پیشین، ماده ۲۱۲٫[۷]

 

 پیشین، تبصره ۲ ماده ۲۱۵٫[۸]

 

 ماده (۳۷) قانون مالیات بر ارزش افزوده[۹]

 

[۱۰]ضمانتهای اجرایی را می‌توان با بهره گرفتن از چند شاخص متفاوت مثل جرائم و حبس مدنی و کیفری بر حسب نوع تخلف با میزان مالیات پایمال شده، یا شدت تقصیر به انواع مختلف تقسیم کرد.

 

[۱۱] دو نوع عدم تمکین اصلی وجود دارد که عبارتند از عدم تامین اطلاعات درست در مواقع مقتضی و عدم تأدیه میزان مناسب پول.

 

 ماده ۱۴ قانون مالیات بر ارزش افزوده[۱۲]

 

 همان منبع، ماده ۲۶٫[۱۳]

 

 پیشین، ماده ۲۳٫[۱۴]

 

 پیشین،مواد (۳۰) الی (۳۱).[۱۵]

 

 پیشین، ماده ۳۳٫[۱۶]

 

 قانون مالیات های مستقیم،ماده ۲۶۴٫[۱۷]

 

 همان منبع، ماده ۲۶۹٫[۱۸]

 

 پیشین، ماده ۲۶۲[۱۹]

 

[۲۰]  پیشین، ماده ۲۶۴٫

 

[۲۱] پیشین، ماده ۲۶۲٫

 

[۲۲] پیشین تبصره (۶) ماده (۱۷)

 

 مالکی مقدم و عباسی، حقوق مالیاتی و آیین دادرسی آن،۱۰۳٫[۲۳]

 

 همان منبع،۱۰۹٫[۲۴]

 

 همان منبع، ماده ۳۱٫[۲۵]

 

 قانون مالیاتی مستقیم مصوب ۱۳۶۶ و اصلاحات بعدی آن، مواد۲۶۱تا ۲۷۱[۲۶]

 

 ماده (۲۹) قانون مالیات بر ارزش افزوده[۲۷]

 

پیشین،ماده (۳۳)[۲۸]

 

 قانون مالیات های مستقیم ماده۲۴۴٫[۲۹]

 

 همان منبع، ماده ۲۴۶[۳۰]

 

 پیششین، ماده ۲۵۱٫[۳۱]

 

 قانون مالیات های مستقیم، ماده ۲۱۶٫[۳۲]

 

 همان منبع، ماده ۲۵۱ مکرر.[۳۳]

 

 قابلیت طرح مالیات های غیر مستقیم در این مرجع به موجب اصلاحیه قانون مذکور مصوب ۲۷/۱۱/۱۳۸۰ وضع گردیده است.[۳۴]

 

[۳۵]  رک: محمد امامی و کوروش استوار سنگری حقوق اداری تهران میزان ۱۳۸۶ ص ۱۵۵ و محمد جواد رضایی زاده حقوق اداری (۱) تهران: میزان ص ۲۵۵

 

[۳۶]  محمد جواد رضایی زاده و ابوالفضل درویش وند «نقش و جایگاه شورای عالی مالیاتی در نظام مالیاتی کشور و نظارت دیوان عدالت اداری بر آن» فصلنامه حقوق مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، دوره ۳۹، شماره ۲، تابستان ۱۳۸۸، ص ۱۶۵

 

[۳۷]  اداره ملی تدوین و تنقیح قوانین و مقررات.

 

[۳۸]مقررات قانون مالیات بر ارزش افزوده از تاریخ ۱/۷/۱۳۸۷ به صورت آزمایشی در یک دوره پنجساله لازم الاجرا گردیده و بر اساس مصوبه مجلس شورای اسلامی مهلت مذکور در تاریخ ۳۱/۶/۱۳۹۲ به اتمام می‌رسد. لیکن به موجب بند (۵۰) ماده واحده قانون بودجه سال ۱۳۹۲ کل کشور، مدت اجرای آزمایشی قانون مالیات بر ارزش افزوده تا پایان سال ۱۳۹۲تمدید می‌گردد.

 

[۳۹] به استناد بخشنامه شماره ۷۲۰۵۹ مورخ ۲۳/۷/۱۳۸۷ سازمان امور مالیاتی کشور و بنا به اختیار حاصله از مفاد ماده ۱۸ و در راستای دستور ریاست محترم جمهور تعویق اجرای قانون مذکور صرفاً در خصوص اشخاص حقیقی که به عنوان واحد صنفی تابع شورای اصناف کشور فعالیت می‌نمایند، مصداق داشته و در رابطه با واردکنندگان، صادرکنندگان و سایر فعالان اقتصادی مطابق دستورالعمل‌های صادره کماکان به قوت خود باقی است و مؤدیان مزبور به هنگام عرضه کالاها و ارائه خدمات به اصناف نیز مکلف به محاسبه و اخذ مالیات و عوارض موضوع قانون یاد شده می‌باشد. لازم به ذکر است مهلت تعویق اجرای قانون مالیات بر ارزش افزوده برای اشخاص یاد شده به اتمام رسیده است

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:30:00 ب.ظ ]