کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



توافق کلی بر تعریف کیفیت زندگی وجود ندارد عده ای از محققان آن را مفهومی بدیهی وروشن می­دانند و عده ای دیگر آن را پیچیده تر از آن می­دانند که بتوان آن را در یک یا چند جمله توصیف کرد. این واژه اصطلاحی است که در زمینه ­های مختلف سیاسی،‌ اجتماعی، اقتصادی و مذهبی به کار می­رود، اگر چه بیشترین کاربرد در مطالعات پزشکی می ­باشد لازم به ذکر است که کیفیت زندگی ای که در پزشکی به کار می رود به عنوان« کیفیت زندگی وابسته به سلامت » شناخته می­شود. عده ای معتقدند که وقتی تنها یک بعد از کیفیت زندگی را در نظر می­گیریم (مثل سلامت ) نباید از واژه کلی کیفیت زندگی استفاده کرد به عبارتی کیفیت زندگی مفهوم وسیعی است که شامل همه ابعاد زندگی می­گردد این ابعادهم شامل سلامت می­شود اما تنها محدود به آن نمی­گردد. شکل زیر این ارتباط را به خوبی نشان می­دهد(کینگ،‌ هیندز[۱]، ۱۹۹۸).

 

شکل ۱-۲ ارتباط کیفیت زندگی مربوط به سلامت و کیفیت زندگی

 

تعریف گوناگون از کیفیت زندگی تحت تأثیر موضوع و نوع مطالعه انجام شده می­باشد ولی می­توان این تعاریف را به طور کلی به دو گروه تعریف کلی و تعریف اختصاصی تقسیم بندی نمود.

 

 

 

 

 

 

 

تعاریف کلی از کیفیت زندگی

 

از نظر دانان جایا[۲] (۲۰۰۴ ) کیفیت زندگی مجموعه ای چند بعدی از رفاه اقتصادی،‌ شرایط محیطی، وضعیت سلامتی است که بوسیله شخص یا گروهی از افراد درک می شود،‌ بنا به اظهار وی، WHO کیفیت زندگی را به عنوان درک فرد از موقعیت خود در زندگی ودر متن فرهنگ وسیستم ارزشی جامعه می­داند که با اهداف،‌ انتظارات و استانداردهای وی در ارتباط است.

 

سالیوان [۳](۱۹۹۲( ابعاد اصلی کیفیت زندگی را این گونه بیان می­ کند: ۱- شکایات و ناخوشی­های جسمی،‌ احساس خوب بودن‌۲ – فشار روانی ۳- وضعیت عملکرد ۴- عملکرد نقش ۵- عملکرد اجتماعی ۶- سلامتی.

 

از طرفی ونتگوت،‌ آدرسن، مریک[۴] (۲۰۰۳) کیفیت زندگی را حس خوب بودن تعریف می­ کنند که ابعادی از جمله ابعاد جسمانی، ‌روانی، ‌اجتماعی و معنوی و روحی فرد را شامل می­شود. فرل[۵]( ۱۹۹۷)کیفیت زندگی را در چهار بعد خوب بودن جسمانی، خوب بودن روانی، استرس عاطفی و خوب بودن اجتماعی تعریف می­ کند.

 

 مرکز ارتقاء سلامت دانشگاه تورونتو(۲۰۰۰) کیفیت زندگی را امکانات،‌ فرصتها و محدود یت­هایی که هر فرد در زندگی خود دارد ونشان دهنده تعامل عوامل انسانی و محیطی می­باشد تعریف می­نماید. کیفیت زندگی، سازه­ی بی نهایت ارزشمند برای سنجش اینکه فرد چه احساسی در مورد وضعیت و شرایط سلامت خود دارد، می باشد (آشتیانی و آشتیانی،۱۳۸۲).

 

 

تعریف اختصاصی (مربوط به کیفیت زندگی وابسته به سلامت)

 

کیفیت زندگی مربوط به سلامت به ارزیابی ذهنی فرد از وضعیت سلامت کنونی­اش، مراقبت­های بهداشتی و فعالیتهای ارتقاء دهنده سلامتی که موجب سطحی از فعالیت کلی می­شود به فرد اجازه می­دهد که اهداف ارزشمندی را دنبال کند در بر دارد.

 

تعریف دیگری از کیفیت زندگی وابسته به سلامت

 

دانان جایا ( ۲۰۰۴‌) کیفیت زندگی وابسته به سلامت را جزیی از بعد جسمانی کیفیت زندگی می­داند که اغلب به جای هم قابل استفاده هستند و ابعاد کلیدی کیفیت زندگی وابسته به سلامت را شامل عملکرد جسمانی احساسات، میزان مراقبت از خود، عملکرد شناختی،‌ درد، سلامت روانی و عاطفی بر می­شمارد. همچنین فایرز و ماچین[۶] (۲۰۰۰) کیفیت زندگی وابسته به سلامت را جزء ابعاد وضعیت سلامت کیفیت زندگی می­دانند که تمرکز بر آزمایشات کلینیکی استراتژیهای پیشرفت عملکرد کلینکی و تحقیق و ارزیابی سرویسهای مراقبت بهداشت می­باشد. از طرفی هم تستا و سیمونسون[۷]( ۱۹۹۶)آن را نگرشی به جنبه­ های جسمی،‌ روانی و اجتماعی و سلامتی به عنوان ابعاد مجزا از یکدیگر که تحت تأثیر انتظارات، اعتقادات،‌ تجربیات و تصورات فرد هستند عنوان می­نماید. همچنین گروه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت[۸] ( ۱۹۹۶)آن را پندارهای فرد از وضعیت زندگی­اش و با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی که در آن زندگی می­ کنند و ارتباط این در یافته ها با اهداف، انتظارات،‌ استانداردها،‌ و اولویت مورد نظر فرد بر می­شمارند.

 

Hinds , King-[1]

 

[۲]- Dhanan jaya

 

[۳]- Salivan

 

[۴]- Ventegodt , Adersen , Merick

 

[۵]- Ferell

 

[۶] – Fayers & Machin

 

[۷] – Testa & Symonson

 

[۸]- WHO

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 03:30:00 ب.ظ ]




اطلاع از ویژگی های کیفیت زندگی، می ­تواند ما را در شناسایی مقیاس­های آن یاری نماید این ویژگیها عبارتند از: چند بعدی بودن،‌ ذهنی بودن، پویا بودن (‌رستمی،‌۱۳۸۰).

 

الف) چند بعدی بودن

 

 کیفیت زندگی بر پایه ابعادی که ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند بنا شده است. از این رو می ­تواند کیفیت زندگی را در ابعاد زیادی اندازه گیری کرد به طورکلی سه بعد اساسی کیفیت زندگی مربوط به سلامت، ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی می­باشد که هر یک از آن به مجموعه های دیگری تقسیم می­شوند.

 

بعد جسمی : به دریافت فرد از توانایی­هایش درانجام فعالیت­ها و وظایف روزانه که نیاز به صرف انرژی دارد اشاره می­ کند و می ­تواند در بردارنده مقیاس ­هایی مثل تحرک،‌ توان و انرژی، درد و ناراحتی خواب استراحت و ظرفیت توان کاری باشد.

 

بعد روانی: جنبه های روحی و احساس سلامت را مانند افسردگی، ترس،‌ عصبانیت،‌ خوشحالی و آرامش را در بر می­گیرد. بعضی زیررده ها ی این بعد عبارتند از تصویر از خود،‌ احساس مثبت،‌ احساس منفی ،‌ اعتقادات مذهبی،‌ فکر کردن،‌ و یادگیری،‌ حافظه و تمرکز حواس .

 

بعد اجتماعی : توانایی فرد در برقرار کردن ارتباط با اعضای خانواده،‌ همسایگان و سایر گروه­های اجتماعی، وضعیت شغلی،‌ شرایط اقتصادی کلی مربوط می­شود.

 

 

 

ب)ذهنی بودن

 

باتوجه به تعاریف، کیفیت زندگی به انتظارات،‌ احساسات،‌ اعتقادات ‌وپندارهای فرد بستگی دارد . از این رو ارزیابی شخص از سلامت یا خوب بودنش عامل کلیدی در مطالعات کیفیت زندگی می­باشد . اگر چه ارزیابی عینی در این مطالعات جایگاه مهمی برخوردار است، اما قضاوت خود فرد درباره اثر بیماری و درمان وشرایط سلامتی­اش بر کیفیت زندگی از اهمیت بیشتری برخوردار است. به عنوان مثال گروهی از مردم با وجود آنکه از یک یا چند بیماری مزمن رنج می­برند خودشان را سالم می­دانند. در صورتی که گروه دیگری با وجود آنکه همیشه نشان عینی از بیماری ندارند، خود را بیمار می­پندارند. به طور کلی می­توان گفت عامل اصلی تعیین کننده کیفیت زندگی عبارت است از تفاوت درک شده بین آنچه هست و آنچه که ( از دیدگاه فرد )باید باشد. کیفیت زندگی تجسم تجارب زندگی در لحظه لحظه آن است. کیفیت زندگی تجربه شده نیست بلکه تجسم زندگی تجربه شده فرد در طول زمان می­باشد. کیفیت زندگی فرایند منطقی و یک مفهوم استوار بر پایه فرهنگ می­باشد که خلاصه­ای از ارزش­ها، عقاید، سمبول­ها و تجارب شکل گرفته شده آن فرهنگ می­باشد. و راهی برای شناخت و فهم شرایط و تجارب انسان در زندگی فراهم می­ کند (مادلین[۱]،۱۹۹۴).

 

 

با این حال ماهیت ذهنی کیفیت زندگی، باعث می­شود که اعتبار و روایی فرهنگی آن، موضوعی چالش­انگیز شود (آشتیانی و آشتیانی، ۱۳۸۲).

 

ج) پویا بودن

 

با توجه به این تعریف که « کیفیت زندگی دارای ساختاری وابسته به زمان که متأثر از تجربه شخص و درک او از زندگی می­باشد، و با تغییر زمان تغییر می­ کند » در می­یابیم که پویایی کیفیت زندگی از این رو است که با تغییر زمان تغییر می­ کند و به تغییرات فرد و محیط او بستگی دارد و این مشخصه در یک مطالعه طولی به خوبی قابل مشاهده است.

 

شادمانی ذهنی و رابطه آن با کیفیت زندگی

 

شادمانی ذهنی اشاره دارد به اینکه مردم زندگی خود راچگونه ارزیابی می­ کنند و شامل متغیر­هایی از قبیل رضایت از زندگی، رضایت از وضعیت زناشویی، رضایت از کار، فقدان افسردگی، اضطراب و وجود عواطف و خلقیات مثبت می­شود. ارزیابی شخص از خود ممکن است به شکل شناختی باشد ، مثلاهنگامی که شخص به طور کلی در مورد رضایت از زندگی خود یا جنبه­هایی از زندگی مانند تفریحات به قضاوت آگاهانه می­نشیند، ممکن است ارزیابی شخص به شکل عاطفی نیز باشد (تجربه هیجانات و خلقیات ناخوشایند و خوشایند مردم در مواجه با زندگی خود ). بنابراین گفته می­شود اگر شخص رضایت از زندگی و غالباًخوشی را تجربه کند دارای شادمانی ذهنی بالا و برعکس اگر از زندگی خود ناراضی است هیجانات پیوسته منفی مانند خشم و اضطراب را احساس نماید دارای شادمانی ذهنی پایینی است .

 

 

چندین ویزگی اساسی در مطالعه شادمانی ذهنی وجود دارد (دینر[۲]،۱۹۸۴).اولا کل دامنه بهزیستی از زجر و عذاب تا وجد و شعف را در برمی­گیرد و صرفاٌ به حالات نامطلوبی مثل افسردگی یاناامیدی محدودنمی­شود .دوما شادمانی بر حسب تجربه­ی درونی هرشخص تعریف شده است. اگر شخصی فکر می­ کند که زندگی­اش خوب پیش می­رود بنابراین در درون این چارچوب زندگی اوخوب پیش می­رود. پس در حوزه­ شادمانی ذهنی دیدگاه شخص درمورد بهزیستی­اش از اهمیت برجسته­ای برخوردار است. ویژگی نهایی شادمانی ذهنی این است که این سازه صرفا به خلقیات زودگذر نمی­پردازد بلکه بر حالات بلندمدت­تر تکیه دارد. به هر حال ممکن است آنچه که در یک لحظه غالباً منجربه شادمانی می­شود ممکن است همان چیزی نباشد که دربلند مدت هم شادمانی را موجب می­شود(مظفری،۱۳۸۲).

 

شادمانی ذهنی، ساختار و مؤلفه­ها

 

شادمانی ذهنی سه مولفه اولیه دارد: رضایت از زندگی، عاطفه خوشایند و عاطفه ناخوشایند.که هریک ازاین سه مولفه مهم می ­تواند به نوبت به تقسیمات فرعی تجزیه شود. رضایت کلی می ­تواند به رضایت از حوزه­های گوناگون زندگی از قبیل تفریحات، عشق، ازدواج ،دوستان و…تقسیم شود و هر کدام ازاین حوزه­ها را می­توان به رخساره­های کوچکتری تقسیم نمود. عاطفه خوشایند می­تواندبه هیجانات ویژه ای از قبیل لذت ،محبت و غرور تقسیم شود و عاطفه ناخوشایند می ­تواند به هیجانات و خلقیات ویژه ای از قبیل، شرم، گناه ،غمگینی، خشم و اضطراب تقسیم شود (دینر و بیواس- دینر[۳]،۲۰۰۰).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جدول۲-۲ :مولفه­های شادمانی ذهنی (دینر، سو، لوکاس و اسمیت[۴] ،۱۹۹۹).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حوزه های  رضایت رضایت از زندگی عاطفه ناخوشایند عاطفه خوشایند
کار میل به تغییر زندگی گناه و شرم لذت
خانواده رضایت از زندگی مادی غمگینی شعف
تفریحات   اضطراب و نگرانی خرسندی
سلامت رضایت از گذشته خشم غرور
سرمایه رضایت از آینده تنش محبت
خویشتن نظر دیگران درمورد شخص افسردگی شادمانی
گروه شخص   حسرت وجد

 

 

خلقیات و هیجانات که روی هم عاطفه نامیده می­شوند نشان دهنده ارزیابی­های جاری شخص ازرویدادهایی است که در زندگی وی اتفاق می­افتد.

 

کیفیت زندگی در یک مفهوم وسیع به عنوان شادی قابل تعریف می­باشد. کیفیت زندگی معیار و اندازه ­گیری بهترین انرژی یا نیرو در فرد است، که این نیرو برای سازگاری موفقیت آمیز فرد با چالش­های موجوددر دنیای واقعی می­باشد. میلند در سال(۱۹۹۹)برای دستیابی به کیفیت زندگی ۴ طریق زیر را بیان نمود.

 

۱-از طریق خشنودی: چرا که این مضمون منعکس کننده تجربه­ی افراد و جنبه های عاطفی شخصیت آنان است .

 

۲-از طریق تعریف رضامندی: زیرا که این تعریف نشان دهنده شناخت یا ادراک فرد وانتقال دهنده­ی جنبه­ های منطقی و عقلانی است .

 

۳-از طریق توصیف نیازهای افراد: به دلیل آنکه برآورده شدن این نیاز ها فرد رابه یک زندگی خوب رهنمون می­نماید .

 

۴-از طریق تعریف ادراک خویشتن: چون این مفهوم توقعات شخصی و رشد فکری افراد را مشخص می­ کند.

 

نوردن فلت[۵](۱۹۹۱)کیفیت زندگی را به شکل خشنودی توصیف نمود .به نظر وی سنجش خشنودی افراد از طریق بررسی تجربه­ی افراد از میزان حصول ایشان به آ مال و آرزوهایشان انجام پذیر است (به نقل از نظری سعید،۱۳۸۰).

 

تاتارکیوسیز (۱۹۷۶) خشنودی را به عنوان یکی از انواع رضامندی ذکر کرد .وی خصوصیات زیررا برای تعریف و تشخیص احساس خشنودی در نظر گرفته است

 

۱-قالب و چهارچوب کامل و تمام داشتن: احساس خشنودی باید به طور کامل در تمامی جنبه-های احساسی به شکل آگاهانه و عمقی و نه به طور سطحی نفوذ نماید.

 

۲-بادوام و ثابت بودن: احساس خشنودی باید به طور ثابت در تمامی طول زندگی افراد پایدار و باقی بماند .بدین معنی که هر گاه از فرد سوال شود که آیا از زندگی خشنود است ؟همواره پاسخ وی مثبت باشد.

 

۳-عقلانی بودن: احساس خشنودی تنها نباید به شکل عاطفی باشد بلکه مهم است که این احساس با عناصر عقلانی و ادراکی نیز عجین شده باشد.

 

۴-فراگیر بودن: احساس خشنودی باید شامل تمامی جنبه­ های زندگی بوده و تنها به یک بخش آن محدود نباشد.

 

تعریف و توضیح تاتارکیوسیز این عقیده راکه فرد خشنود و خوشحال باید حداقل به اهداف مهم زندگی خود رسیده باشد بیان می­نماید (هنستد،[۶]۱۹۹۹).

 

در علوم اجتماعی تشخیص و تمایز مفهوم کیفیت زندگی از خشنودی(انعکاس دهنده احساسات و عواطف مثبت و منفی) و احساس رضایت(انعکاس دهنده جنبه شناختی یا ادراکی) از اهمیت وی‍ژه­ای برخوردار است. تشخیص و تمایز بین رضایت و خشنودی بسیار مهم می­باشد، زیرا هر کدام جنبه­ های متفاوتی را اندازه گیری می­ کند. برای مثال مطالعات کیفیت زندگی در افراد حاکی از این بوده که بزرگسالان مسن­تر نسبت به بزرگسالان جوان تر احساس خشنودی کمتر و رضایت بیشتری از زندگی داشتند و این مسئله خود می ­تواند حاکی از این امر باشد، که ارزیابی شناختی و ادراکی از زندگی به طور کلی با بالا رفتن سن افزایش می­یابد، در حالی که احساسات و عواطف در همین سنین کاهش می­یابند. در حیطه روانشناسی کیفیت زندگی به شکل رضامندی و یا میل به نیاز ها توصیف و تعریف می­شود (کوهپایه،۱۳۸۰).

 

Madline-[1]

 

Diener-[2]

 

 Diener -Biwas  & Diener-[3]

 

Smith  & Lucas  ,Suh-[4]

 

feltNorden-1

 

 

 

Hanestad-[6]ل

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:29:00 ب.ظ ]




لهمن و پوسترادو -معتقدند که در بررسی کیفیت زندگی باید هر دوجنبه ذهنی و عینی را مد نظر قرارداد.. ابعاد ذهنی شامل سلامت، امنیت، وضعیت مالی، ارتباطات اجتماعی، ارتباطات خانوادگی، فعالیت­های روزمره و تفریح و همچنین رضایت کلی از زندگی است. ابعاد عینی شامل تماس­های اجتماعی، ارتباطات خانوادگی، فعالیت­های روزمره و کفایت مالی است. مک داناد،به نقل از  مقدم طالمی، ۱۳۸۳) پنج حوزه برای کیفیت زندگی وجود دارد: سلامت و رفاه، ارتباطات بین فردی، حضور فرد در خانه و در جامعه، رشد فردی، مقام و منزلت و عزت نفس. اگر پنج معیار بالا را در نظر بگیریم حداقل سه مورد آنها وابسته به فرد می­باشد. و شاید تنها ارتباطات بین فردی و حضور فرد در خانه و در جامعه به نظر می­رسد که در حوزه خارجی قرار گیرد (آلین ،۲۰۰۰).

 

 

هر چند توافق کاملی برای آنچه که باید در بررسی کیفیت زندگی مد نظر قرار داد، وجود ندارد اما محققانی همچون پاین (۱۹۸۹)فهرست موارد ذیل را که در این زمینه مهم هستند،پیشنهاد کرده­اند:

 

-وضعیت شناختی (مثل اضطراب و افسردگی )

 

-عملکرد فیزیکی (مثل فعالیت، رفتارهای مراقبت از خود )

 

-علائم (که ممکن است با بیماری مانند درد یا ناشی از عوارض جانبی درمان مانند تهوع واستفراغ باشد).

 

-ارتباطات اجتماعی (مانند ارتباطات خانوادگی و زناشویی

 

-نقش­های اجتماعی (مانند مسئولیت شغلی، والد بودن، همسری )(مقدم طالمی به نقل از هورن[۵]-،۱۳۸۳).

 

الکساندر ویلمز معتقد است رفاه فیزیکی، روابط خوب با انسانها، فعالیت­های اجتماعی، تکامل شخصیتی ،تفریحات و سرگرمی­ها، امنیت و شرایط اقتصادی می­توانند ابعاد و جوانب مهم و کیفیت زندگی را تشکیل دهند (مولزان[۶]،۱۹۹۱) اندرسون و بود کهاردت [۷](۱۹۹۹)به نقل از دالکی [۸]و همکارانش می­نویسند: اجزا اصلی کیفیت زندگی بین همه افراد مشترک است ولی تاکیدی که افراد به اجزا ی مختلف دارند متفاوت می­باشد. در یک سری از تحقیقات انجام شده با هدف

 

تعریف اجزای کیفیت زندگی سیزده خصوصیت توسط پاسخ دهنده­گان مطرح شده که به صورت خلاصه و بر اسا س اهمیتشان شامل: عشق و عاطفه، احترام به خود و رضایت از خود، آرامش فکر و رضایت جنسی، انگیزش، پذیرش اجتماعی، موفقیت و رضایت شغلی، شخصیت، همکاری و مداخله در کارها، رفاه اقتصادی، بهداشت مناسب، تغییر و تحول، برتری،استقلال و خلوت می­باشد(اندرسون،۱۹۹۹).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ابعاد زیر گروه ها

 

 

 

سلامت جسمانی و مادی

    • سلامتی جسمانی و امنیت

 

  • سلامت و امنیت شخص

 

 

 

ارتباط با دیگران

    • ارتباط با همسر

 

    • داشتن فرزند و سرپرستی آنها

 

  • ارتباط با والدین ،خواهر و برادرها و سایر بستگان

 

 

 

فعالیت­های اجتماعی ،گروهی ،شهری

    • فعالیت در رابطه با کمک و ترغیب دیگران

 

  • فعالیت وابسته به حکومت ملی و منطقه­ای

 

 

 

 

 

تکامل و ترقی شخصیتی

    • تکامل فکری

 

    • درک و برنامه ریزی شخصی

 

    • نقش حرفه ای

 

  • حق ابتکار و بیان شخصی

 

 

 

 

 

 

تفریح

    • انجام فعالیت­های اجتماعی

 

    • فعالیت­ها ی تفریحی بصری و غیر فعال

 

  • فعالیت­های تفریحی  مشارکتی و فعال

 

جدول۳-۲ ابعاد کیفیت زندگی و عناصر تشکیل دهنده آن برا ساس نتایج تحقیقات اندرسون و بورد کهارت(۱۹۹۹( .(اقتباس ازمقدم طالمی،‌۱۳۸۳)

 

 

 

 

 

۱-بعد اجتماعی

 

بعد اجتماعی از جمله عوامل کلیدی در شکل دادن کیفیت زندگی است که تاثیر قابل توجهی بر احساسات اساساٌ اجتماعی  مردم دارد. این بعد در سطح میانه مورد سنجش قرار می­گیرد و شاخص­های آن تلفیقی از شاخص­های ذهنی و عینی کیفیت زندگی هستند. وظیفه یا کارکردی که یک شهروند می ­تواند در اجتماع برعهده بگیرد تأثیر مهمی بر کیفیت زندگی اش به جا می­گذارد. هرچه نقش و کارکرد شهروندان در امور اجتماعی بیشتر باشد کیفیت زندگی آنها افزایش می­یابد. بعد از استانداردهای شهروندی، دومین عامل تشکیل دهنده­ی بعد اجتماعی منزلت نقش افراد در جامعه است. منزلت نقشی با بهره گرفتن از «نظریه­ ویژگی­های پایگاهی »[۹] مورد بررسی قرار می­گیرد. بر طبق این نظریه هر ویژگی­ای که افراد در «گروه های مبتنی بر انجام وظیفه » [۱۰]از یکدیگر متمایز کند می ­تواند به عنوان عاملی در تفکیک پایگاه و منزلت نقشی افراد عمل کند(کرول[۱۱]، ۲۰۰۴) ویژگی­های پایگاهی با توجه به الگوهای فرهنگی و یا نوع کار در حال انجام تعیین می­شوند.

 

۲-بعد روانی

 

روانشناسان در اولین قدم برای مطالعه­ کیفیت زندگی خواهان بررسی نگرش فرد نسبت به زندگی می­باشند. بسیاری از نظریه پردازان بر میزان احساس سعادت فرد از زندگیش به عنوان عامل تعیین­کننده در نگرش فرد به زندگی تاکید کرده­اند. از جمله عوامل که به عنوان مشخصات تعریف کننده­ احساس سعادت یا خوشبختی  ارائه شده ­اند می­توان به معیار هایی نظیر دوست داشتن دیگران، لذت بردن از زندگی و یا شناخت خود اشاره کرد. اما تعریفی که داینر[۱۲](۲۰۰۰ ،ص۳۴) برای احساس سعادت ارائه می­دهد متضمن این است که افراد خودشان از زندگی خود یک ارزیابی مثبت داشته باشند. این تعریف ذهنی به اعتقاد وی تعریفی دموکراتیک و مردم محور است زیرا از خود فرد خواسته می­شود که زندگیش را ارزیابی کند و تشخیص دهد که آیا از زندگیش احساس خوشبختی می­ کند یا خیر . چنین تعریفی از یک زندگی خوب همان «احساس سعادت ذهنی »[۱۳]نامیده می­شود(د ینر،۲۰۰۰)

 

محققان زیادی در توصیف این احساس به ارزیابی مردم از زندگی خودشان توجه می­ کنند، ارزیابی که هم عاطفی و هم شناختی است. مسئله­ای که در ارتقاء احساس سعادت نقش بسیار مهمی دارد، نیازهاو میزان بر آورده شدن آنها در نزد افراد است. اولین کوشش­ها از جانب مازلو از منظری جامعه شناختی نسبت به مقوله نیازها صورت گرفت. بر اساس رهیافت­های روانشناختی تا زمانی که نیازهای انسان در یک اندازه ی مورد قبول برآورده نشود احساس سعادت انسان افزایش نخواهد یافت.

 

زیلر [۱۴](۱۹۷۴) در بررسی خود احساس سعادت را مستقیما با نیاز به احترام به خود درارتباط می­داند. و معتقد است احساس سعادت تا حد زیادی با ارزیابی فرد نسبت به بر آورده شدن این نیاز تعیین می­شود.

 

دیگر عامل تعیین کننده­ احساس سعادت، به زندگی خانوادگی فرد برمی­گردد کونو و ارلی [۱۵](۱۹۹۹) در مطالعه خود به این نتیجه رسیدندکه احساس سعادت و خوشحالی با ارزیابی که فرد نسبت به همسر و زندگی زناشویی اش دارد، همبستگی بالایی دارد. همچنین درمطالعه گلن و ویور (۱۹۷۹) مشخص شد که ازدواج موفقیت آمیز میزان احساس سعادت و خوشحالی فرد را تا حد زیادی افزایش می­دهد. در کنار احساس سعادت، برخی از محققان از احساس رضایت از زندگی در اجتماع نیز به عنوان عاملی موثر در بالا بردن کیفیت زندگی سخن گفته­اند(دینر ،۲۰۰۰) همچنین این عامل از جمله شاخص­های ذهنی در تعیین کیفیت زندگی می­باشد. تحقیقات نشان داده است که عدم رضایت از زندگی در اجتماع حتی تمایل به جابجایی به اجتماعی دیگر را موجب می­شود.

 

 

فیلکینز(۲۰۰۰)در بررسی مدل­های رضایت از زندگی، متغیر های مختلفی به عنوان عوامل تاثیر گذار بر رضایت از زندگی در اجتماع ذکر کرد .برای مثال، کاساردا و جانویتز [۱۶](۱۹۷۴)یک مدل نظامند تدوین کردند تا با بهره گرفتن از شاخص­های طول مدت اقامت، موقعیت اجتماعی و چرخه زندگی شخص، میزان پیوستگی به اجتماع را پیش بینی می­ کند. در این مدل، اجتماع به عنوان یک نظام پیچیده­ شبکه رفاقت و خویشاوندی و پیوند­های رسمی و غیر رسمی دیده می­شود. که ریشه در زندگی خانوادگی و فرایند­های اجتماعی شدن دارد و در نهایت میزان رضایت فرد از زندگی در اجتماع اش را مشخص می­ کند.

 

گودی(۱۹۷۷) در مطالعه خود دریافت که ابعاد اجتماعی در تعیین رضایت از زندگی در اجتماع اهمیت بیشتری دارند. وی برای تبیین رضایت از زندگی در اجتماع مقیاس بعد اجتماعی را طراحی کرد که اجزای آن عبارت بودند از: روابط گروه نخستین، مشارکت در اجتماع، التزام به اجتماع، قابلیت زندگی داشتن، همگنی، توزیع قدرت و احساس غرور به اجتماع. او همچنین خدمات ارائه شده از جانب شهرداری ­ها را در نظر مردم مورد ارزیابی قرار داد. نتیجه­گیری گودی حاکی از این مطلب بود «که شهروندان آن محله­هایی را بیش از سایر محله ها رضایت بخش تلقی می­ کنند که در آنها روابط از نوع گروه نخستین و قوی باشد، جایی که مردم در امور مدنی مشارکت کرده و به این کار افتخار کنند، جایی که فرایند­های تصمیم گیری به صورت همگانی و با مشارکت سایرین اجرا شوند، جایی که شهروندان همگن باشند و به اجتماع و حفظ آن اهمیت دهند.

 

براون (۱۹۹۳) دریافت که مهمترین عوامل مؤثر بر رضایت فرد از زندگی در اجتماع عوامل اقتصادی هستند. در تحلیل وی احساس رضایت بالا اززندگی با سطح بالایی اززندگی همراه است. که برداشتن یک درآمد کافی که خرید کالا و خدمات را میسر می­سازد مبتنی است. او فرض می­ کند که شغل ایده­آل و درآمد کافی عوامل کلیدی در تعیین رضایت از زندگی هستند. چهار متغیر رفتار اقتصادی که در تحلیل او وارد شده اند عبارتند از: اشتغال اولیه، رضایت ازشغل، رضایت ازدرآمدو خرید ازخارج اجتماع در مقابل خرید از داخل آن. در کنار متغیرهای فوق طول مدت اقامت، سن، مالکیت خانه، شدت آشنایی­ها و عضویت در سازمان­های محلی نیز در مدل وی از جمله عوامل تاثیرگذار بر سطح رضایت از زندگی می­باشد.

 

سلامت

 

سلامت از سوی مجامع معتبر بین المللی محور توسعه قلمداد شده است و بدون آن امکان ایجاد توسعه پایدار در کشورها وجود ندارد و سیاست­گذاران و مردم کشور­ها برای رسیدن به یک توسعه پایدار چاره­ای جز گذر از سلامت ندارند.

 

سازمان بهداشت جهانی (WHO) سلامت را رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی تعریف کرده و آن را تنها نبود بیماری نمی­داند. اگر به سلامت به عنوان نبود بیماری و معلولیت در آحاد مردم جامعه نگاه کنیم هرگز معنی فوق تحقق نخواهد یافت. ولی اگر سلامت را حالتی از رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی بدانیم و انسان سالم را انسانی بدانیم که با توان بالای جسمی، ذهنی، روانی و عاطفی در بهترین شکل قادر به اداره زندگی خود می­باشد و سلامت را به عنوان منبعی برای زندگی مولّد فردی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تلقی کنیم، پی خواهیم برد که واقعاً بدون سلامت در تمام ابعاد آن، کشور­ها قادر نیستند به یک توسعه پایدار و همه­جانبه دست یابند (کوپر، ۱۹۹۱).

 

از سوی مجامع مختلف بین المللی برای سلامت ابعاد مختلفی قائل شده ­اند که انسان­ها را برای اداره زندگی و سلامت خود توانمند می­سازد.

 

پور اسلامی (۱۳۸۱) در واژه نامه ارتقای سلامت به نقل از سازمان بهداشت جهانی انسان سالم را انسانی معرفی می­ کند که: جسم او به حدی از استقامت، انعطاف پذیری و قدرت برخوردار است که می ­تواند زندگی روزمره فردی و اجتماعی را با شادابی و کارآیی لازم تا آخر عمر اداره کند و تنها نبودن بیماری نیست بلکه منظور داشتن توانمندی جسمانی برای اداره کار­های روزمره با رفاه کامل است. انسان سالم از توان روانی کافی برخوردار است و قادر به اتخاذ تصمیم­های درست در موقعیت­های مختلف زندگی به نفع خود و جامعه و واکنش صحیح و رشد­دهنده در مقابل شرایط محیطی است. انسان سالم یعنی داشتن توان عاطفی کافی برای برقراری روابط اجتماعی سالم با دیگران، به عبارت دیگر، داشتن ارتباطات توأم با همدلی و همکاری اخلاقی با دیگران به طور کلی سلامتی به مفهوم سازگاری کامل فرد با محیط اجتماعی و برخورداری از بهداشت جسمانی و روانی است.

 

 

 

 

 

۱- سلامت جسمی

 

سلامت جسمی در مفهومی ساده، به معنای نداشتن بیماری و نقص عضو و معلولیت است. فردی که از نظر جسمانی دارای آثار سلامتی، پرانرژی و سرحال باشد، فردی است تندرست و دارای سلامت جسمانی.

 

گلدبرگ و هیلر(۱۹۷۹) علائم نشان دهنده سلامت جسمانی را احساس سلامتی، پر­انرژی­بودن، تمرکز حواس در کار­ها و هوشیاری و سرحال­بودن معرفی کرده و علائم زیر را جزء نشانه­ های فقدان سلامتی برشمرده است: احساس ضعف و سستی، احساس بیماری، احساس سر درد، احساس سنگینی در سر، نگرانی از به­هم­خوردن حال در اماکن، احساس داغ و سرد شدن، عرق کردن زیاد، به خواب نرفتن مجدّد، کمبود خواب، خستگی بیش از حد و اضافه وزن (کاشف، ۱۳۸۵).

 

برخی از صاحبنظران سلامت عمومی را مترادف با تندرستی ، نیروی حیات و شور و شوق برای زندگی می­دانند.آردل[۱۷](۱۹۸۴) در ارتباط با سلامت و بهزیستی چنین تعریفی را ارائه کرده است: “بهزیستی یعنی رویکردی آگاهانه به منظور سلامتی روحی، روانی و جسمانی” و در این زمینه حرکت نقش اساسی را در تأمین سلامتی ایفا می­ کند. سلامت جسمانی انسان تحت تأثیر عوامل زیادی از جمله عوامل ارثی، محیط زیست، مراقبت­های پزشکی و بهداشتی و سبک زندگی قرار دارد. سبک زندگی به مجموعه خصوصیات، الگو­ها و عادات و ویژگی­های رفتاری و عملکردی انسان اطلاق می­شود که به عنوان یک بخش منظم از الگوی زندگی روزمره فردی می­باشد. برای مثال تغذیه، عادات خواب و استراحت، استعمال دخانیات و عادات فعالیت حرکتی (پوراسلامی، ۱۳۸۱).

 

۲ – سلامت روان

 

مفهوم سلامت روان در واقع جنبه­ای از سلامت عمومی است. سازمان بهداشت جهانی، سلامت روان را چنین تعریف می کند:”حالت سلامتی کامل فیزیکی، روانی و اجتماعی و نه فقط فقدان بیماری یا ناتوانی”.

 

در ارتباط با سلامت روان، به طور معمول احساس نگرانی و اضطراب نقطه شروع ناراحتی روانی است و تداوم آن موجب اختلال در کنش­های روانی، اجتماعی و جسمانی فرد می­شود.در شرایط عادی و معمولی برخی از اضطراب­ها، نگرانی­ها و ضربه­های روحی و روانی را می­توان نادیده گرفت اما گاه شدّت و پایداری این عوامل نامطلوب به حدی است که حتی فرد را از انجام کار­های روزمره باز­می­دارد. برخورداری از تعادل روانی به عوامل زیادی بستگی دارد که مهم­ترین آن­ها احساس امنیت،احساس ارزشمندی، کمبود اضطراب، کمبود میزان احساس گناه و وسواس­های بیهوده، رشد وجدان اخلاقی و انجام فعالیت­های تفریحی مناسب است (نجات و ایروانی، ۱۳۷۸).

 

اصطلاح سلامت روان، اصطلاحی است که از آن برای بیان و اظهار کردن هدف خاصی برای جامعه استفاده می­شود. هر فرهنگی بر­اساس معیار­های خاص خود به دنبال سلامت روان است. هدف هر جامعه این است که شرایطی را که سلامت اعضای جامعه را تضمین می­ کند، آماده نماید. منظور از سلامت روان، سلامت ابعاد خاصی از انسان مثل هوش، ذهن، حالت و فکر می­باشد. از طرف دیگر، سلامت روان روی سلامت جسمی هم تأثیر دارد. بسیاری از پژوهش­های اخیر مشخص کرده­اند که یک سری اختلال­های فیزیکی و جسمی به شرایط خاص روانی مرتبط هستند (کاشف، ۱۳۸۵).

 

سلامت روان حالت موفقیت آمیز یک کنش روانی است که نتایج آن فعالیت­های ثمربخش ، روابط رضایت­بخش با دیگران، توانایی سازگاری با تغییرات و کنار­آمدن با ناملایمات است. سلامت روان با بهزیستی شخصی و روابط خانوادگی و بین­فردی و ایفای­نقش در اجتماع رابطه تنگاتنگ دارد.

 

لوینسون[۱۸] و دیگران (۱۹۶۲) در تعریف سلامت روان می­نویسند: “سلامت روان عبارت است از کیفیت احساس فرد نسبت به خود، دنیای اطراف، محل زندگی و اطرافیان مخصوصاً با توجه به مسئولیتی که در مقابل دیگران دارند. چگونگی سازگاری وی با درآمد خود و شناخت موقعیت مکانی و زمانی خویشتن” (نوابی نژاد، ۱۳۷۳).

 

به اعتقاد کارل مننجر سلامت روان عبارت است از: سازش فرد با جهان اطرافش به حداکثر امکان، به­گونه­ای که باعث شادی و برداشت مفید مؤثر به طور کامل شود.

 

کمپبل (۱۹۸۹) سلامت روان را احساس رضایت و بهبود روانی و تطابق کافی اجتماعی موازین مورد قبول هر جامعه تعریف کرده است (کاپلان و سادوک، ۱۳۷۵).

 

گینزبرگ (۱۹۹۱) سلامت روان را تسلط در ارتباط صحیح با محیط به ویژه در سه فضای مهم زندگی یعنی عشق، کار و تفریح تعریف می­ کند که همکاران گینزبرگ این تعریف را کامل تر نموده اند؛ استعداد یافتن و ادامه دادن کار، داشتن خانواده و ایجاد محیط خانوادگی خرسند، فرار از مسائلی که با قانون درگیری دارد، لذت بردن از زندگی و استفاده صحیح از فرصت­ها حداکثر تعادل و سلامت روان است (میلانی فر، ۱۳۷۴).

 

سلامت روان حالتی است که بیانگر سطح بالا و قابل قبولی از سازگاری و انطباق عاطفی و رفتاری می­باشد. به عبارت دیگر، فردی از سلامت روان برخوردار است که ضمن سازگاری به لحاظ هیجانی و رفتاری، دارای ثبات نسبی و حدّی از اعتدال باشد و از زندگی خود و بودن با دیگران احساس لذت و رضایت نماید. همچنین سلامت روان عبارت است از رفتار موزون و هماهنگ با جامعه، شناخت و پذیرش واقعیت­های اجتماعی و قدرت سازگاری با آن­ها، ارضای نیاز­های خویشتن به طور متعادل و شکوفایی استعداد­های فطری خویش. مفهوم سلامت روان در فرهنگ­های مختلف ممکن است تعابیر متفاوتی داشته باشد ولی نکته مهم آن است که با شناسایی ابعاد و عوامل مؤثر بر سلامت روان می­توان از شیوع اختلالات در هر مرحله­ای از زندگی پیشگیری کرد (نجات و ایروانی، ۱۳۷۸).

 

۳ – روابط اجتماعی

 

در نظر پارسونز، نظام اجتماعی عبارت است از ارتباطات اجتماعی بین خود و دیگری در یک موقعیت. روابط اجتماعی به ارتباط و وابستگی متقابل انسان­ها و جهت­گیری رفتاری آن­ها در جامعه اطلاق می­شود. ارتباط انسان­ها، سنگ­بنای جامعه انسانی است و بدون آن هرگز فرهنگ به­عنوان خصیصه جامعه پدید نمی­آید. ارتباط عبارت است از فنّ انتقال اطلاعات، افکار و رفتار­های انسانی از یک شخص به شخص دیگر(ساروخانی، ۱۳۶۵).

 

انسان موجودی اجتماعی است و نمی­تواند جز در میان جمع و براساس روابط صالح اجتماعی سیر کند.انسان چه در حال آسایش و راحتی و چه در بلا و سختی لازم است قدرت­های مادی و معنوی خود را روی هم بریزد و کلیه شئون زندگی خویش را در پرتوی روابط اجتماعی به سامان رساند. انسان در تعامل دائم با محیط اجتماعی است و عناصر آن پیوسته در جهت سازندگی یا ویرانگری شخصیت افراد به نحو اقتضا عمل می­ کنند. انسان در بستر اجتماع رشد می­ کند و به شدّت از آن تأثیر می­پذیرد، زیرا رابطه میان فرد و اجتماع رابطه­ای حقیقی است. به این صورت که میان فرد و اجتماع رابطه­ای برقرار می­شود که بر خواص و آثار فرد در اجتماع اثر گذارده و به طور طبیعی خواص اجتماع نیز بر فرد اثر می­گذارد.

 

انسان­هایی که از حیث اجتماعی دارای روابط خوب و سالمی با دیگران هستند، دارای تندرستی اجتماعی هستند. به عبارت دیگر، تندرستی اجتماعی به معنی رضایت داشتن، ارتباط اعتماد آمیز و تعامل خوب با دیگران است. در این زمینه برخورد منصفانه، عدالت خواهی، علاقه به دوستان و همنوعان بسیار از اهمیت برخوردار است. ایده تندرستی اجتماعی بیان کننده آن است که مردم همانند یک شبکه ارتباطی در تماس با هم هستند و در همه زمان­ها به هم نیاز دارند. یک شخص سالم اجتماعی، احساس می­ کند که به جامعه­اش تعلق دارد و در مقابل، از دست دادن علاقه به دوستان، آشنایان و همکاران و نیز از دست دادن توانایی مشارکت در تجربیات مطلوب با دیگران از علائم کاهش اجتماعی شدن در افراد می­باشد (ساروخانی، ۱۳۶۵).

 

داشتن روابط اجتماعی خوب، احساس خوشایندی از امکان ارضاء نیاز­ها و خواسته­ های انسان در ارتباط با دیگران به ارمغان می­آورد؛ رضایت در ابعاد خانواده، شغل و محیط کار، گروه­های اجتماعی، اقتصاد و سیاست که ترکیب این ابعاد رضایت اجتماعی را به وجود می آورد و در انسان­هایی که نیاز­های اولیه خود را از قبیل نیاز­های فیزیولوژیک و امنیت به دست آورده­اند، تأمین این نیاز و و تعلق به گروه، یا به عبارتی، داشتن روابط اجتماعی مناسب از اهمیت ویژهای برخوردار است (کاشف، ۱۳۸۵).

 

خانواده چیست ؟

 

تعریف خانواده درفرهنگهای مختلف، غالباٌمتفاوت است .

 

اداره سرشماری ایالات متحده(۱۹۹۱،صفحه ۵)تعریف وسیعی ازخانواده رابه شرح ذیل ارائه می­دهد:”خانواده گروهی است متشکل ازدویاچند نفرکه به یکی ازطرق تولد، ازدواج یافرزندخواندگی با یکدیگر مرتبط بوده وبا یکدیگر در یک منزل زندگی می­ کنند”.

 

درمجموع، خانواده هاباتوجه به عملکردهای اقتصادی، فیزیکی (جسمانی )،اجتماعی وعاطفی تعریف می­گردند.خانواده اساس رشد و تکامل وموجب ثبات وپایداری­اند. (به نقل از گلادینگ ،ترجمه بهاری و همکاران،۱۳۸۲).

 

خانواده به عنوان یک سیستم اجتماعی-فرهنگی[۱۹] تلقی می­شود که در کنار همه­ی خصوصیات دیگرش، دارای مجموعه قواعدی است و هر یک از اعضایش نیز نقش خاصی دارند .اعضای این سیستم با هم رابطه­ای عمیق و چند لایه دارند. در داخل این سیستم، حلقه­های عاطفی قدرتمند، پایدار و متقابلی را به هم گره زده است .اغلب اوقات اعضاء از طریق تولد یا ازدواج در این سیستم وارد می­شوند (نظری ،۱۳۸۶).

 

خانواده سیستم منحصر به فردی دارد که با روابط دوستی و روابط کاری متفاوت است. در همه­ی جوامع روایط زوجی ارزش زیادی دارند. همین عامل باعث می­ شودکه بیش از ۸۰%از افراد طلاق گرفته دوباره ازدواج کنند (گلدنبرگ،۲۰۰۰ ).

 

بر طبق سرشماری سال ۱۹۹۰ آمریکا نشان می­دهد که حدود ۵۶ درصد آمریکایی­های بالای ۱۵ سال ازدواج کرده اند و با همسرانشان زندگی می­ کنند، ۱۸ %طلاق گرفته اند و فقط ۲۶%ازدواج نکرده ­اند (نظری ،۱۳۸۶). بالتبع داشتن ازدواج­های متفاوت، تعداد خانواده­های تشکیل شده نیز متفاوت می­باشد.

 

Lehman &Postrado-2

 

MC Danad-[2]

 

-Alleyne-1

 

Payne–2

 

Horne-[5]

 

Molzahn-4

 

-Anderson &Burchhardt5

 

-Dalkey4

 

status characteristics theory (SCT)-[9]

 

take group-[10]

 

Correll-[11]

 

Diener-[12]

 

being-subjective well-[13]

 

Ziller-[14]

 

eyEarl & Konow-[15]

 

  Janowit  &  Kasarda-[16]

 

۱-Ardel

 

۱-Levinson

 

ulturalc-socio-[19]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:29:00 ب.ظ ]




انواع گوناگون خانواده­ها عبارتنداز: هسته­ای، تک والدی، ازدواج مجدد، اقوام نزدیک وبدون فرزند (بهاری،۱۳۸۲). در تقسیم بندی دیگری شلزینجرد (۱۹۷۹) خانواده­های کانادایی را در دسته­های زیر تعریف نموده که احتمالاٌ این طبقه بندی در تمامی دنیای غرب قابل اعمال است :الف) خانواده­ی هسته­ای متشکل از شوهر، همسر و فرزندان ب)زوج­های بی­فرزند متشکل از شوهر و همسر ج)خانواده های تک والدی متشکل از زنان بیوه، مردان بیوه، اشخاص طلاق گرفته، همسران جدا شده و ترک شده، مادران ازدواج نکرده و)خانواده­های رضاعی، متشکل از شوهر، همسر و فرزند خوانده ه)خانواده­های بازسازی شده، متشکل از ازدواج­های دوم و «خانواده­های مرکب ». در خانواده­های باز سازی شده یکی از هشت حالت زیر به چشم می­خورد :

 

۱-مرد طلاق گرفته – زن مجرد ۲- مرد طلاق گرفته – زن بیوه ۳-مرد طلاق گرفته – زن طلاق گرفته ۴-مرد مجرد-زن بیوه ۵–مرد مجرد- زن طلاق گرفته ۶-مرد بیوه – زن مجرد ۷-مرد بیوه – زن طلاق گرفته دامنه خانواده­های بازسازی شده واقعاٌ بیشتر از آن است که این فهرست به آن اشاره دارد، زیرا متغیرهای ممکن زیادی، بسته به این که آیا بچه­ها توسط زن یا شوهر به زندگی زناشویی وارد می­شوند یا هر دو همسر، و نیز نوع سرپرستی این فرزندان، وجود دارد .به علاوه ممکن است فرزندانی که حاصل زندگی زناشویی «باز سازی شده » هستند نیز به خانواده مذکوراضافه شوند. و)خانواده­های اشتراکی،که ممکن است از گروهی خانواده بچه­دار و تعدادی بزرگسال مجرد تشکیل شود. (دهقانی ،۱۳۷۵ ).

 

 

ازلحاظ تاریخچه، اکثرخانواده­های تک والدی به علت مرگ یاترک یکی از زوجین به وجودآمده اند. دردهه ۱۹۵۰روندجدیدی آغازشد. درصدخانواده­های تک والدی حاصل ازطلاق نسبت به خانواده­های تک والدی حاصل ازمرگ افزایش چشمگیری پیدا کرد (لوتیان وکان وی ،۱۹۹۰).

 

انواع خانواده های تک والدی

 

خانواده­های تک والدی گونه های بسیارمتفاوتی دارند. خواه برنامه ریزی شده یابرنامه ریزی نشده باشند، بالاخره به مرورزمان به وجودمی­آیند. سه گونه اصلی ازخانواده­های تک والدی ناشی ازطلاق، مرگ وقصد و نیت به وجودمی­آیند. باوجوداین، روندشکل­گیری خانواده­های تک والدی درهمه مواردیکسان است ودارای مراحل مشخص ومعینی است(گلادینگ،ترجمه بهاری،۱۳۸۲٫(

 

خانواده تک والدی حاصل ازطلاق  

 

درخانواده­های تک والدی حاصل ازطلاق، به غیرازبرخی ازتمهیداتی که براساس آنهاپدرومادرمی­توانندحضانت مشترک رابرعهده بگیرند بایدبه دو واحدفرعی توجه داشت .یکی تک والدقیم وتعاملات وی باهمسر سابق و فرزندان و واحد فرعی دیگر شامل، تک والد غیرقیم وروابط وی باهمسرسابق وفرزندان است (کارترومک گلدریک ،۱۹۸۸ ترجمه بهاری،۱۳۸۲).

 

طرح وبرنامه­هایی که هردو والد پس ازطلاق بدان طریق درارتباط بابچه قرارمی­گیرند، فشارهای عصبی ودرعین حال محاسنی رابه همراه دارد در چنین موفعیتهایی، فشارهای عصبی برای والدقیم شامل بازسازی منابع مالی وتجدیدشبکه­های اجتماعی است وفوایداصلی برای یک والدقیم موفق تجدید (احیای )حس اعتمادبه نفس در فرد است .درچنین خانواده­ای برای والد غیرقیم، محرک­های تنش زا عبارت از راه های ادامه ارتباط با فرزندان خود به عنوان والد (پدر یا مادر) وبازسازی شبکه ­های اجتماعی است والد غیرسرپرست وقتی که موفق شد پاداش می­گیرد. این پاداشها عبارت انداز: تدبیر و یافتن راه حل برای مشکلات و ایجاد اعتمادبه نفس. (گلادینگ، ترجمه بهاری،۱۳۸۲).

 

پایان نامه

 

خانواده­های تک والدی حاصل ازمرگ

 

مراحل شکل­ گیری خانواده­های تک والدی حاصل ازمرگ به اندازه خانواده­های تک والدی حاصل از طلاق مشخص و معین نیست. با وجود این، روشن است که مرگ به خانواده ضربه شدیدی واردمی کندووظیفه اصلی، بازسازی کردن آن خانواده است (براون ،۱۹۸۸؛مودی ومودی ،۱۹۹۱ ؛نقل از بهاری، ۱۳۸۲).

 

پیدایش این نوع خانواده­هاچنانچه درجدول ۳-۲نشان داده شده است، طی سه مرحله صورت می گیرد.اولین مرحله درفرایند ظهور یک خانواده تک والدی، سوگواری است. این مرحله برای بازماندگان برای خالی کردن احساسات مثبت ومنفی در مورد متوفی بسیار ضروری است .

 

هارلو[۱] (۱۹۹۱) نشان داد که تقریبا یک سوم بیوه ها از افسردگی در شش ماه بعد از داغدیده­گی رنج می برند .بنابراین این نوع تخلیه هیجانی امکان آغاز مرحله دوم یعنی سازگاری مجدد را فراهم می­ کند. فراگیری وظایف جدید، کنارگذاردن کارهای گذشته ویا محول کردن وظایف همسر متوفی به دیگراعضای خانواده دراین مرحله انجام می­گیرد (مورداک ،۱۹۸۰) .باسپری شدن این مرحله، خانواده به مرحله نهایی یعنی مرحله پیشرفت واحیامی­رسد. در این مرحله، اعضای خانواده وبه طورکلی خانواده می­تواندموقعیت­های جدیدی برای رشد پیدا کرده واز این موقعیت­هااستفاده کنند. این آخرین مرحله، ممکن است منجر به ایجاد و یا عدم ایجاد روابط وهویتهای جدید فردی و جمعی گردد.

 

جدول ۴-۲خانواده­های تک والدی حاصل ازمرگ

 

مرحله                                                        وظیفه                                     نتیجه

 

——————————————————————————————————-عزاداری                                         تخلیه هیجانی                                تجزیه و تحلیل روابط گذشته

 

سازگاری مجدد                                  فراگیری /رهاکردن وظایف

 

احیا و پیشرفت (دستاورد)                      پیشرفت خانوادگی وشخصی             کسب مهارتهاوعلائق جدید

 

 

 

تک والدی حاصل ازقصدونیت

 

قصد و نیت عامل دیگر ظهور خانواده­های تک والدی است. مواردی که درارتباط باعامل قصدونیت مشخص شده اندعبارت انداز:الف) حامله شدن بدون عقد ازدواج (حاملگی نامشروع ) ب) تصمیم به نگهداری بچه حاصل ازحاملگی بدون عقد ازدواج به صورت اتفاقی یاج) قبول کردن یک بچه به عنوان فرزندخوانده توسط بزرگسال مجرد. ویژگی منحصر به فرد این نوع خانواده­های تک والدی این است که والد پیش از رسیدن فرزند، فرصت برای آماده شدن دارد.

 

خانواده های دارای مادرتک والدی 

 

بنابرآمارهای به دست آمده ،۸۵% تا۹۵ % از کودکان در خانواده­های تک والدی با مادران خود زندگی می­ کنند (گلیک ،۱۹۸۸).”درسال ۱۹۸۸، بیش از۱۳میلیون کودک فقط بامادران خودزندگی می­کردند”اگر چه این رقم در چند سال اخیرکاهش یافته است (لویتان وکان وی ،۱۹۹۰).

 

همچنین مادران با مطالبات زمانی جدیدی همچون وظایف شغلی یاتعهدات مدرسه روبرومی­شوند. برای برخی ازاین مادران، سروکار داشتن با خانواده همسر سابق مشکل ودشوار است. برای مثال آنهامی­خواهند در زمانی معین فرزندان را ملاقات کنند. خواه برای پدر یا مادر قیم راحت باشد یاراحت نباشد. این نوع مطالبه زمانی به طورکلی با آرامش خانواده تک والدی تداخل دارد، اما روی مادر تاثیر بخصوصی می­گذارد.

 

این مادران بامشکل حفظ کردن هویت یا تغییر هویت مواجه می­شوند. مادران جوان تک والدی معمولا”به توجه، حمایت و راهنمایی نیازمندند. به عنوان یک گروه اکثرا”ازاعتمادبه نفس پایین وتجربه کاری ویاتحصیلات محدودی برخوردار هستند (لویتان وکانی وی ،۱۹۹۰). علاوه برمشکلات عملکردی وهویتی، والد این نوع خانواده­ها غالبا”از خدمات روانشناختی و پزشکی آگاهی ندارند. ازسوی دیگر، زنان بالای ۴۵ سال به ویژه آنهایی که اساسا”خانه دار هستند برای بازسازی زندگی از نظر اقتصادی، روانشناختی و اجتماعی زمان بسیار سخت و دشواری را سپری می­ کنند (والراشتاین ،۱۹۸۶).

 

به طورکلی، سلامتی و سالم بودن خانواده­هایی که توسط مادران تک والدی اداره می­شوند، به سن و مرحله مادر و فرزندان، سطح تحصیلات، درآمد و حمایت اجتماعی بستگی دارد. معمولا”شرایط زندگی مخاطره آمیز و پردغدغه است اگرچه خانواده­های تک والدی بسیاری به سرپرستی مادران وجود دارند که از عملکرد بسیار خوبی بهره مندند.

 

Harlow-[1]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:28:00 ب.ظ ]




محدودیت خانواده­های تک والدی مرزها و نقشها را در برمی­گیرد (گلن ویک وماوری ،۱۹۸۶). نواحی مختلف و مشکل ساز عبارتند از: مشاجرات درباره مرز میان زن وشوهر سابق ومیان فرزندان و پدر یا مادر قیم با پدر یا مادر قیم مشترک آنها، مشکلات مرزی میان زن وشوهر سابق هر چیزی از ملاقات تا رابطه جسمی را شامل می­شود (گلداسمیت ،۱۹۸۲). درخانواده­های تک والدی هنگامی که مشاجره میان همسر سابق وپدر یا مادر قیم پیش می­آید؛ اگر مرزها روشن وواضح نباشند، تعاملات دچارآشفتگی و بی­نظمی می­شودو فرزند یا فرزندان از کنترل خارج می­شوند (گلنویک وموری ،۱۹۸۶). متاسفانه بچه­هایی که درخانواده­های تک والدی بزرگ می­شوند اغلب به علت مشکلات مرزی ، دچار مشکلات رفتاری می­شوند. (گلادینگ،ترجمه بهاری،۱۳۸۲).

 

ازدیگرمشکلات این خانواده­هانقشهامی­باشند. اگرچه انعطاف­پذیری در ایفای نقش برای کمک به خانواده تک والدی به طورکلی درانجام وظایف مفید و باارزش است ، اماممکن است سبب افزایش استرس (فشارعصبی) و مشغله برای افراد خاصی ازخانواده شود. این اعضاء ممکن است به ترتیب نامطلوبی نقش یا سنگینی نقش را تجربه کنند (ویس ،۱۹۷۹).در حقیقت خستگی مفرط و فرسودگی ناشی ازکار زیاد که سبب آزار و پریشانی یک عضو یا بیش از یک عضو می­شود، معمولا”نتیجه این شیوه عملی باز است.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

محدودیت دیگر در خانواده­های تک والدی مربوط به هویت می­شود. بسیاری از این فرزندان، بخصوص آنهایی که در خانواده­های تک والدی حاصل ازطلاق بزرگ می­شوند، درکسب هویتی روشن وقوی وبرقراری ارتباط باجنس مخالف دچار مشکل هستند.”بچه­های طلاق خیلی زودتر از دیگران خانه را ترک می­ کنند، اما نه برای تشکیل خانواده، آنها در مقایسه بادوستان خود کمتر، پیش از ازدواج با کسی زندگی می­کنندو هنگامی هم که ازدواج می­ کنند، طلاق می­گیرند “(کارلسون واسپری ،۱۹۹۳،ص۶۰).آنها از دوران کودکی خود لذت کافی نمی­برند. در دوره بزرگسالی، از اینکه به سرعت رشد کنند، ابراز تنفر می­کنندو آگاهانه یا ناآگاهانه مناسب سن خود رفتار نمی­کنند.

 

محدودیت دیگر در خانواده تک والدی مربوط به وضع روحی –عاطفی اعضای خانواده می­شود. از جمله حالات روانی که فرزندان و والدین این خانواده­ها ابرازمی­کنند عبارتند از : درماندگی، ناامیدی ، ناکامی، یاس، گناه، افسردگی وتبعیض است (موداک ،۱۹۸۰؛گلداسمیت،۱۹۸۲،بورگرافل وباروت ،۱۹۹۱).

 

خانواده­های دوباره ازدواج کرده  

 

درتوصیف خانواده­های ازدواج مجدد عبارت ­های بسیاری به کارمی­روند: خانواده­های ناپدری نامادری، خانواده­های بازسازی شده خانواده­های زوجیت یافته مجدد، خانواده­های درهم آمیخته وخانواده­های مخلوط. بدون توجه به اصطلاحات به کاررفته یک چنین خانواده­ای از دو بزرگسال و نافرزندیها، فرزند خوانده­ها، فرزندان حضانتی تشکیل می­شود (پیرسن ،۱۹۹۳).

 

تشکیل خانواده­های ازدواج مجدد

 

تشکیل خانواده­های ازدواج مجدد بیشتر هنگامی رخ می­دهد که کسی ازدواج قبلیش به مرگ یاطلاق منجرشده، تصمیم به ازدواج بافردی بگیرد که وی  نیز قبلا” ازدواج کرده یا هرگز ازدواج نکرده است .نتیجه­ی آن، ترکیب جدیدی از افراد، گذشته­ها، مشکلات وتعامل­هاست که مختص این رابطه خاص است .از این پیوند پیچیده میان شخصیت­ها و خانواده­ها، موقعیت­ها و شرایط بی­نظیری پدیدمی­آید.

 

 

خانواده دارای ناپدری یا نامادری[۱]دارای ویژگی­های خاص خود هستند چون تعداد افراد بیشتری با هم در تعامل قرار می­گیرند، خانواده دارای مشکلات بیشتری است (هترینگتون،۱۹۸۹رشک،۱۹۸۷؛نقل از بهاری، ۱۳۸۲).

 

زمانی که زن و مرد هر دو دارای فرزند هستند، روابط در خانواده­ی جدید بسیار پیچیده می­شود. معمولا پدر و خویشاوندان پدر در رابطه­ جدید حذف می­شوند. و در این گونه موارد زوجین بایستی فشار زیادی را تحمل کنند (موسوی ،۱۳۸۴).

 

تشکیل خانواده­های ازدواج مجدد بیشتر هنگامی رخ می­دهد که کسی ازدواج قبلیش به مرگ یاطلاق منجرشده، تصمیم به ازدواج بافردی بگیرد که وی  نیز قبلا” ازدواج کرده یا هرگز ازدواج نکرده است .نتیجه­ی آن، ترکیب جدیدی از افراد، گذشته­ها، مشکلات وتعامل­هاست که مختص این رابطه خاص است .از این پیوند پیچیده میان شخصیت­ها و خانواده­ها، موقعیت­ها و شرایط بی­نظیری پدیدمی­آید.

 

صرفنظر از اینکه نامادری چه اقداماتی برای برقراری رابطه ی صمیمانه ی والد –کودک انجام دهد، تلاش­های او احتمالا درکوتاه مدت محکوم به شکست است (برک،ترجمه سید محمدی ،۱۳۸۶).

 

عموما ۳ تا ۵ سال طول می­کشد تا خانواده­های آمیخته، پیوند و آسایش خانواده­های تنی دست  نخورده را برقرار کنند (ای هینگر –تالمن و پسلی ،۱۹۹۷).

 

lystepfamil-[1]لل

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:28:00 ب.ظ ]