حسن نیت در سنت |
از :
۱-قاعده لاضرر و لاضراراً فی الاسلام که به عنوان حدیث از حضرت رسول اکرم نقل شده است.
۲-قاعده غرور (المغرور یرجع الی من غره) حدیث نبوی است یعنی فریب خورده باید به فریب دهنده مراجعه و مطالبه خسارت نماید.
۳-قاعده احسان –آیه «ما علی المحسنین من سبیل» از ادله این قاعده محسوب می شود . در نامه ۵۳ حضرت علی (ع) به مالک اشتر به تفاوت نیکوکار و بدکار اشاره شده است . برخی حقوقدانان همچون دکتر کاتوزیان عقیده دارند که احسان به کار مشروعی می گویند که برای جلب منفعت یا دفع ضرر از دیگران انجام شود.
و دیگر قواعدی همچون نفی عسر و حرج ، لزوم معاملات و صحت معاملات می تواند بر مبنای حسن نیت توجیه شود.
همچنین خیارهای تدلیس،عیب و غبن که مبتنی بر حدیث تلقی الرکبان هستند و ذوالخیار می تواند بر مبنای آن معامله را فسخ نماید از دیگر قواعدی هستند که مبتنی بر روح حسن نیت می باشند و براساس مفهوم حسن نیت توجه می گردند زیرا صداقت و درستی در معامله مستلزم این است که از دروغ اجتناب شود و عیوب کتمان شوند.(همان: ۴۷ تا ۵۲)
۱-۵-۳- مصادیق حسن نیت در حقوق ایران
در حقوق موضوعه ایران نمونه هایی از حسن نیت وجود دارد که به نحو اجمال به آن اشاره می شود .
۱-اصل چهل قانون اساسی : هیچکس نمی تواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد. هر چند این اصل برگرفته از کلام نبوی «لاضرر و لاضرار فی الاسلام »است که خود یکی از قواعد مهم فقهی است اما با نهی از اضرار و تجاوز به حقوق همنوع ، در واقع امر به درستکاری و نیک رفتاری می نماید که حسن نیت جلوه ای از آن است و متعاقدان باید در روابط قراردادی به دور از هر گونه تقلب و حیله ، با نهایت اعتماد و صداقت تعهدات خود را به پایان برسانند.
۲-ماده ۶۵ قانون مدنی ایران آمده است :« صحت وقفی که به علت اضرار دیّان واقف شده است منوط به اجازه دیّان است»
۳-ماده ۲۱۸ قانون مدنی(صلاحی ۱۳۷۰):هر گاه معلوم شود که معامله به قصد فرار از دین به طور صوری انجام شده آن معامله باطل است. در این جا نیز مقنن به طور تلویحی رعایت حسن نیت را مدّنظر داشته است .(همان:۶۰و۶۱)
۱-۶- منابع فقهی مربوط به تدلیس
۱-۶-۱-قرآن مجید:
کلمه تدلیس در قرآن کریم بکار نرفته است ولی با توجه به اینکه یکی از معانی لغوی تدلیس حیله، فریب ، کید، خدعه و نیرنگ است .کلمه کید و کلمه خدعه به دفعات در قرآن مجید بکار رفته است.آیاتی که در آن واژه خدعه به کار رفته است به شرح زیر می باشد :
۱)سوره بقره آیه ۹: «یخدِعون الله والذین آمنوا و ما یخدعونَ الّا انفسهم و ما یشعرون»
آنها می خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند (اما) نمی فهمند. خدعه نوعی مکر و نیرنگ است چون خداوند بر اعمال آنها و باطنشان اطلاع دارد ولی آنها اشعار به این مطلب ندارند و این را درک نمی کنند.
۲) سوره نساء آیه ۱۴۲ :«انّ المنافقین یُخدعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الی الصلوه قاموا کسالی یراءون الناس ولایذکرون الله الا قلیلا»
منافقین می خواهند خدا را فریب دهند در حالی که او آنها را فریب می دهد و هنگامی که به نماز برمی خیزند با کسالت برمی خیزند و در برابر مردم ریا می کنند و خدا را جز اندک یاد نمی کند.
۳) سوره انفال آیه ۶۲ :«و ان یریدوا ان یخدعوک فَاِنَّ حسبک الله هوالذی ایّدک بِنَصرِهِ و بالمومنین »
و اگر بخواهند تو را فریب دهند خدا برای تو کافی است او همان کسی است که تو را با یاری خود و مؤمنان تقویت کرد.
مفسران در توضیح ایـن جمله از آیـه گفته اند که در همان لحظاتی که تفکر پلید خـدعه در مغز منافقـان می گذرد . خود در نوعی خدعه و نیرنگ واقع شده اند زیرا برای به دست آوردن سرمایه های ناچیزی ، سرمایه بزرگ وجود یعنی ایمان خود را از دست می دهند این درست شبیه داستانی است که از بزرگی نقل شده که به جمعی از کسبه و پیشه وران می گفت: از این بترسید که مسافران غریب برسر شما کلاه بگذارند . کسی گفت : اتفاقاً آنها افراد بی خبر و ساده ای هستند و ما می توانیم سر آنها کلاه بگذاریم . آن بزرگ گفت :منظور من هم همان است . شما سرمایه ناچیزی از این راه فراهم می کنید و سرمایه بزرگ ایمان را از دست می دهید . در روایتی نقل شده که شخصی از رسول خدا(ص) پرسید :نجات از عذاب فردای قیامت در چیست ؟حضرت فرمودند: نجات در این است که با خدا نیرنگ نکنید که او با شما نیرنگ می کند چون هر کس با خدا نیرنگ کند او نیز با وی نیرنگ می کند و ایمان را از دل او میبرد . کسی که با خدا نیرنگ می کند در حقیقت با خودش نیرنگ می کند ولی نمی فهمد.
شخصی پرسید : خداوند چگونه به وسیله بنده اش نیرنگ می شود ؟فرمود: «به دستور خدا عمل کند ولی منظورش غیرخدا باشد. بنابراین از ریا بپرهیزید که شرک به خداست و ریاکار در روز قیامت به چهار اسم خوانده می شود و به او می گویند : ای کافر، ای فاجر، ای حقه باز، ای زیانکار، عملت تباه شد و مودت از بین رفت و امروز پاداشی نداری اینک پاداشت را از کسانی طلب کن که عملت را برای خوشایند آنان انجام دادی »(المیزان ،ج۵ :۱۲۳)
۴)آیه ۲۹ سوره نساء :«یا ایها الذین امنوا لاتاکلوا و اموالکم بینکم بالباطل الّا ان تکونَ تجاره عن تراضٍ منکم…» ترجمه :ای اهل ایمان !اموالتان را بین خود به ناحق و باطل (مثل ربا و غصب و رشوه) نخورید (یعنی در آن تصرف نکنید) مگر آنکه با تجارت و داد و ستدی باشد که با تراضی خودتان واقع شده است.
خداوند در آیه ۲۹ سوره مبارکه نساء انسانها را از معامله زیانبار نهی می کند . طبق این آیه شریفه مفسران گفته اند که منظور معاملاتی است که نه تنها جامعۀ بشری را به سعادت و رستگاری نمی رساند بلکه به آنان ضرر می زند و جامعه را به فساد و هلاکت می کشاند . این معاملات ، معاملاتی هستند که از نظر دین باطل است و معاملاتی مانند ربا و قمار ومعاملاتی که دو طرف یا یک طرف نمی دانند چه می دهند و چه می گیرند و مشخصات کالا و بها معلوم نیست.
۵)همچنین نظیر همین حکم در آیه ۱۸۸ سوره مبارکه بقره عیناً تکرار شده آنجا که خداوند می فرماید:«ولا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل و تدلوا بها الی الحکام التاکلوا فریقاً من اموال الناس بالاثم و انتم تعلمون »: یعنی اموالتان را در بین خود به ناحق و باطل نخورید و کار را به محاکم قاضیان نیفکنید که بوسیله رشوه و زور پاره ای از مال مردم را بخورید با اینکه شما بطلان دعوی خود را می دانید.
در حقوق اسلام خسارت تنها در نتیجه زیانی مورد حکم قرار می گیرد که به سبب تخطی و تجاوز وارد شده است این تخطی ممکن است تخطی قراردادی و یا تخطی موجب مسئولیت مدنی باشد. خسارات حاصله در نتیجۀ تخطی از قرارداد ، در حقوق قراردادها و خساراتی که در نتیجه شبه جرم حاصل می شود. در حقوق مسئولیت مدنی مورد بررسی قرار می گیرد . شخص متخلفی که دارایی شخص دیگر را مورد تعدی و تجاوز قرار داده است مسئولیت دارد که وضعیت زیان دیده را به حالت قبل از وقوع تعدی، برگرداند . خداوند متعال در آیه ۱۹۴سوره مبارکه بقره می فرماید :…. فمن اعندی علیکم فاعندوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم…
«اگر شخصی شما را مورد تعدی قرارداد حق دارید تلافی و مقابله به مثل کنید.»
(بهروم، ۱۹۵۱،چ۱: ۳۰۰)
۶)خداوند در آیه ۳۳ سوره لقمان فریب را به عنوان بزرگترین عوامل انحراف بیان می کند: «یا ایها الناس اتقوا ربکم و اخشوا یوماً لایجزی والدٌ عن ولده و لامولود هو جاز عن والده شیئاً اِنَّ وعدالله حقٌ فلا تغزَّ نکمُ الحیوه الدنیا و لایعزنَّکم باللهِ الغَرور»ای مردم ! تقوای الهی پیشه کنید و بترسید از روزی که نه پدر کیفر اعمال فرزندش را تحمل می کند و نه فرزند چیزی از کیفر (اعمال) پدرش را، بیقین وعده الهی حق است پس مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد و مبادا (شیطان) فریبکار شما را به (کَرَم) خدا مغرور سازد .
این آیه هشدار می دهد که زرق و برق زندگی دنیا شما را نفریبد سپس از فریب شیطان سخن می گوید و در مورد آن اعلام خطر می کند؛ زیرا مردم چند گروهند: بعضی آن قدر ضعیف و ناتوان اند که تنها مشاهدۀ زرق و برق دنیا برای فریب و غرورشان کافی است . اما بعضی که مقاومت بیشتری دارند وسوه های شیطان نیز باید به آن افزوده شود و شیطان درون و برون باید دست به دست هم دهند تا آنها فریفته شوند. تعبیرات این آیه، هشداری به همه این گروه هاست ذکر این نکته لازم است که «غرور» به معنای هر درجه و فریبنده است و این که آن را به شیطان تفسیر کرده اند بیان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان فریبنده ،هر کتاب فریبنده ،هر شخص با موقعیت وسوسه گر و هر موجودی که انسان را گمراه کند در مفهوم وسیع این کلمه داخل است این که بعضی آن را به دنیا تفسیر کرده اند به خاطر فریبندگی دنیاست از امام علی(ع) دربارۀ دنیا نقل شده است :«دنیا می فریبد و زیان می رساند و می گذرد .» نکته ای که باید بدان توجه داشت این است که فریبندگی دنیا و مذمت آن به خاطر این است که بسیاری از مظاهر دنیا غفلت زا است و گاه چنان انسان را به خویشتن مشغول می کند که از هر چیز غیر آن غافل می شود. با این حال در لابه لای صحنه های گوناگون همین دنیای فریبنده صحنه های گویایی است که ناپایداری جهان و توخالی بودن زرق و برق آن را به روشن ترین وجه بیان می کند؛ حوادثی که هر انسان هوشمندی را می تواند بیدار کند و بلکه ناهوشمندان را نیز به هوش آورد.(تفسیر نمونه،ج۱۷ :۹۵)
چند نمونه از مصادیق مذمت مکر و حیله در قرآن کریم و روایات
تدلیس به چیزی اطلاق می شود که سبب ابهام امر، بر فرد فریب خورده می گردد . ادیان الهی همواره بر لزوم رعایت مسائل اخلاقی در روابط افراد، تأکید ورزیده و مؤمنان را از تدلیس و نیرنگ بازداشته اند.
جهت آشنایی با فریب کاری و حیله گری چند نمونه از موارد آن در قرآن کریم که مورد مذمت و نکوهش خداوند متعال قرار گرفته است بیان می گردد:
۱- حیله ورزی برادران حضرت یوسف در جدایی بین پدر و فرزند؛ خداوند برادران حضرت یوسف را مورد سرزنش قرار می دهد که به واسطۀ حیله، بین پدر و فرزند جدایی افکندند.(سوره یوسف، آیات ۱۸-۷)
۲- نیرنگ همسر عزیز مصر؛ قرآن کریم همسر عزیز مصر را در مورد یوسف (ع) مورد نکوهش قرار می دهد. .(سوره یوسف آیات ۳۴-۳۰)
۳- نهی از طلاق مکرر و رجوع به زن با هدف زیان رساندن ؛ اگر مردی نیرنگ به کار برده و همسر خود را مکرر طلاق دهد و بدون قصد زندگی با زن ، به او رجوع کند، مورد نکوهش قرار گرفته است. البته این عمل را معمولاً بدین منظور انجام می دهد تا از ازدواج زن با مرد دیگر جلوگیری نمایند. .(سوره بقره آیات ۲۳۰-۲۲۹)
۴- نهی از نیرنگ زنان مطلقه؛ حیله زنان مطلقه در کتمان بارداری نهی شده است . این امر توسط زنان چه بسا به این دلیل است که مدت عده کوتاه گردد و بدین وسیله حق زوج در رجوع به زن از بین برود یا شوهر از حق پدری فرزندش محروم گردد. .(سوره بقره ، آیه ۲۲۸)
از آنجایی که اگر عقدی یا معامله ای براساس تدلیس واقع شود علاوه بر قاعده غرور بر پایه قاعده فقهی لاضرر نیز دارای ایراد بوده و حق فسخ برای فریب خورده ایجاد می کند لذا به چند نمونه از آیات و روایات که نهی از ضرر کرده اشاره می شود.
دکتر محقق داماد در کتاب قواعد فقه ـ بخش مدنی ـ به چند نمونه از این آیات اشاره کرده است.
۱-آیه ۲۳۳ سوره مبارکه بقره : «لاتُضارّ والِدهٌ بِوَلَدِها ولا مواردٌ لَهُ بِوَلَدِهِ »: یعنی نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق ضرر زدن به کودک را دارد و نه پدر .
۲-آیه ۲۳۱ سوره مبارکه بقره:«ولاتمسِکُو هُنّ ضرارا لِتعتدوا »:یعنی نگاه ندارید آن زنان را تا تعدی کنید در مورد این آیه توضیحی لازم است. ظاهراً گروهی از مردان، زنان خود را طلاق می دادند و بعد به آنها رجوع می کردند البته نه به علت رغبتی که به آنها داشتند بلکه با نیت تجاور و تعدی و گاه پایمال کردن حقوق مالی ناشی از زوجیت که به زنان تعلق می گرفت. خداوند در قرآن کریم در این آیه مردان را از این عمل نهی کرده است . براساس تفسیری که فاضل مقداد در کتاب (کنزالعرفان فی فقه القرآن ) از این آیه کرده :«ضراراً لتعتدوا»یعنی ضرر وارد آوردن به زن و آزار رساندن به او تعدی از حدود الهی است و به تعبیری ضرر رساندن به آنها تعدی و تجاوز است آن هم تعدی و تجاور از حدود الهی (منبع پیشین: ۱۳۲)
۳-آیه ۱۲ سوره مبارکه نساء: «مِن بَعدِ وصیهٍ یوحی بها او دینٍ غیر مُضارّ»یعنی پس از وصیتی که بدان وصیت می شود یا دینی «غیر ضرر رساننده» طبق این آیه ، ترکه بعد از آن که مورد وصیت یا دین از آن خارج گردید بین ورثه تقسیم می شود. مشروط بر این که موصی زیان دیده نباشد، یعنی وصیتی که در آن موصی به ورثه ظلم نکرده و ضرر نزده باشد نافذ و لازم الاجرا است؛ چون چه بسا موصی به قصد اضرار به ورثه به دین اقرار کند یا وصیتی ظالمانه کند و بدین وسیله ورثه را از میراث محروم سازد.
۴-آیه ۲۸۲ سوره مبارکه بقره:«و لایضّار کاتب ولاشهید»یعنی کاتب و گواهی دهنده دین نباید ضرر برساند بدین معنا که کاتب و تنظیم کننده دین و معامله (سندنویس) نباید امری را که غیرواقع است بنویسد و هم چنین شاهد باید دقیقاً به چیزی که اتفاق افتاده گواهی دهد و چیزی از آن نکاهد.
۱-۶-۲- سنت
در روایات منتسب به حضرت رسول(ص) و ائمه اطهار (ع) قباحت تدلیس و فریبکاری و نیرنگ نیز بیان شده و این عمل مذموم در سیره نبی اکرم و امامان معصوم نهی شده است.
۱-روایات حضرت پیامبر(ص) :
اول-هر کس مسلمانی را فریب دهد یا به او زیان رساند یا به او نیرنگ زند از ما نیست.
دوم-حدیث رفع:نه چیز از امتم برداشته شد: ۱-اشتباه ۲- فراموشی ۳- آنچه به ناچار وادار به آن شوند۴- آنچه نمی دانند۵- آنچه توان آن را ندارند۶-آنچه به آن ناگزیر می شود ۷- حسادت ۸- فال بد ۹- اندیشیدن برای وسوسه در آفرینش تا زمانی که نه با لب و نه با زبان به آن سخن نگویند.
سوم- هر کس با مردم معامله کند و به ایشان ظلم نکند و با آنان سخن بگوید و به ایشان دروغ نگوید و به آنها وعده ای دهد خلف وعده شان نکند از کسانی است که جوانمردی اش کامل گشته و عدالتش آشکار شده و پاداشش واجب گشته و غیبتش حرام شده است .
چهارم-روایت شده است «معاذبن جبل ، یکی از اصحاب پیامبر(ص) –درباۀ آیه شریفه۱۸ سوره مبارکه نباء و آیات پس از آن . از پیامبر اکرم (ص) پرسش کرد. پیامبر در پاسخ به او فرمود:ای معاذ درباره مطلب بزرگی پرسش کردی ، آنگاه چشمان مبارکش را فرو بست و فرمود: ده طایفه از امت من به طور پراکنده محشور می شوند خداوند آنان را از مسلمانان مشخص فرموده: صورت بعضی از آنها به شکل میمون و بوزینه است و برخی به صورت خوک و بعضی وارونه اند که پاهایشان بالا و صورتشان پایین است و در این حال به صورت هایشان به زمین کشیده می شوند بعضی کورند و به این طرف و آن طرف می روند بعضی کر و گنگ هستند و شعور ندارند بعضی زبان های خود را می جوند و چرک از دهانشان جاری می شود که اهل محشر از بوی گند آن ناراحت می شوند بعضی دست و پایشان بریده و بعضی از ایشان بر شاخه هایی از آتش آویزان اند و بعضی دیگر از آنها عفونتشان از مردار گندیده بدتر است و بعضی از ایشان با لباس هایی از مس گداخته شده به آتش که چسبیده به بدنشان است ، پوشیده شده اند .آنها که به صورت میمون اند سخن چینان از مردم اند آنهایی که به صورت خوک اند حرام خوارها هستند. آنهایی که وارونه اند رباخواران هستند کورها کسانی هستند که در قضاوت ظلم می کردند و کرها و گنگ ها کسانی هستند که اعمالشان را بزرگ شمردند .کسانی که زبان هایشان را می جوند علما و قاضیانی هستند که اعمالشان مخالف سخنانشان بوده است. آنها که دست و پاهایشان بریده شده کسانی هستند که همسایگان را آزار می دادند . آنهایی که به شاخه هایی از آتش آویزان اند کسانی هستند که مردم را نزد سلاطین می بردند(و باعث زندان، تبعید، اعلام و … آنها می شدند) کسانی که از مردار متعفن تر هستند آنهایی هستند که (از حرام) شهوت رانی و لذت جویی می کردند و حقوق واجب مالی خود را که حق ا… است ادا نمی کردند و کسانی که لباس آتشین بر تن دادند فخرفروشان و متکبران هستند (مکارم شیرازی ، ناصر، ترجمه و شرح آیات منتخب قرآن کریم، ص ۵۸۲ منقول از مجمع البیان ،ج۱۰:ص۲۴۲)
پنجم-امام باقر از رسول الله (ص) نقل کرده که آن حضرت فرمود :«سباب المؤمن فسوق و قتالُهُ کفر و اَکل لَحِمِه معصیهٌ و حُرمهٍ مالِهِ کَحرمه دَمه» یعنی ناسزاگفتن به مؤمن فسق است و جنگ با او کفر است و احترام مال او همانند احترام خون(جان) او است . این روایت در مقام بیان شدت گناه تصرف غیرمجاز در مال مردم است و همان طور که در مقام بیان منع مبارزه مسلحانه و ناسزاگویی و توهین و هتک حیثیت به آنان است و اقدامات مسلحانه علیه مردم مؤمن را خروج از ایمان و به منزله کفر بوده، احترام اموال مردم را نیز همانند احترام خون و جان آنان به حساب آورده است .(آخوند خراسانی، ۱۴۰۶: ۳۴)
ششم-حدیث شریف«لایَحِلُ مالِ أمر الّا بطیب نَفسه» یعنی مال مردم حلال نیست مگر با رضایت خاطر آنان» مطابق حدیث فوق هر گونه تصرف در مال دیگری بدون رضایت خاطر او عملی نامشروع است (حر عاملی، ۱۴۰۶، ج۲۵: ۳۸۶)
هفتم-حدیث «انه لایصلح زهاب حق احد»
موارد شرح ذیل که با موضوع مرتبط است بر مبنای قاعده فقهی غرور و به استناد احادیث و روایات وارده می باشد.
۱-روایت صحیحۀ حلبی در مورد مردی که در میان قومی ازدواج میکند و بعد معلوم می شود زن اعور است و این عیب قبلاً اظهار و بیان نشده است حضرت صادق(ع) در این مورد فرمودند نکاح را نمی توان فسخ کرد زیرا این عیب از عیوبی مانند جذام و قرن نیست که باعث فسخ نکاح گردد ولی زوج به مقداری که گول خورده و مهر اضافی پرداخته حق دارد به زوجه مراجعه کند و از او بگیرد (حر عاملی ،۱۴۰۳،ج۱۴ : ۵۹۳)
۲-روایت محمدبن مسلم از حضرت صادق(ع) که فرمودند : در کتاب علی(ع) آمده است : هر کس زنی را به عقد دیگری درآورد در حالی که در آن زن عیبی وجود دارد و برای شوهرش بیان نکند و آن را بپوشاند زوجه مستحق مهر است زیرا مورد تمتع قرار گرفته است ولی ضمان مهریه به عهده کسی است که عیب را بیان نکرده است (بحارلانوار ، ج۱۴: ۵۹۷)
از این روایت استنباط می شود که اگر در زنی عیبی وجود داشته باشد و واسطه ای که او را به مرد دیگری تزویج می کند از بیان عیب خودداری کند زوج می تواند مقدار مهری را که اضافه پرداخته به خاطر سکوت و عدم اظهار عیب پس بگیرد . حال که سکوت و عدم اظهار عیب موجب ضمان است به طریق اولی چنانچه افعال و اعمالی صادر گردد که باعث فریب خوردن زوج شود باعث ضمان خواهد شد مثلاً اگر علی رغم عیب، تعریف زیادی از زن شود که دارای چنین و چنان اوصافی است با توجه به روایت بالا، مورد حتماً مشمول قاعده غرور و موجب ضمان غارّ خواهد بود.(همان: ۱۶۸)
۱-حدیث معروف از پیامبر(ص): «لا ضرر و لاضرار» این حدیث اجمالاً اینکه درباره مزاحمت و ضرر معنوی بود که سمره برای یکی از اصحاب رسول الله (ص) ایجاد می کرد. به این نحو که بدون اطلاع قبلی وارد ملک مرد انصاری می شد تا از درخت خرمایی که در جوار خانه او داشت سرکشی کند. لذا مرد انصاری به رسول اکرم(ص) شکایت کرد . پیامبر(ص)بطریق مقتضی و به جهت رفع مزاحمت و دفع ضرر و زیان از مرد انصاری به سمره پیشنهادهایی از جمله معاوضه حتی تا ۱۰ درخت خرما و نیز بالاتر از آن و دادن یک درخت خرما در بهشت در ازاء قلع و قمع آن درخت خرما به سمره داد که آن ملعون همه را رد کرد و نپذیرفت النهایه پیامبر(ص) فرمود: تو ]سمره[ مرد ضرر زننده ای هستی و به مؤمن کسی نباید ضرر بزند . بعد از آن دستور داد آن درخت را کندند و نزد سمره انداختند.
۲-جمله لاضرر در ذیل روایات گوناگونی دیده می شود که از جمله ذیل روایت شفقه است که مرحوم کلینی از عقبه بن خالد و او از حضرت صادق (ع) نقل کرده که آن حضرت (ع) فرمود: «وقفی رسول الله بالشفعه بین الشرکاء فی الارضین و المساکین » و قال:لاضرر و لاضرار»یعنی حضرت رسول خدا (ص) در مورد شفعه بین شرکا در زمین و مسکن قضاوت کرد و فرمود لاضرر ولاضرار.
از این حدیث معلوم می شود که علت و حکمت اعتبار حق شفعه در حقوق اسلامی برای شریک همان لزوم نفی ضرر و ضرار است زیرا انسان به هر شریکی راضی نیست. این سخن در اموری مشاعی که قابل قسمت باشد قبل از تقسیم مصداق دارد و لذا بعد از افراز و تقسیم، دیگر حق شفقه مطرح نیست در دنباله حدیث پیغمبر (ص) می فرمایند: «اذا رفّت الارف و حدّت الحدود فلا شفعه »یعنی اگر در زمین علامت گذاشته شد و حدود مالکیت ها تعیین گردید دیگر شفعه ای در کار نیست (منبع پیشین : ۱۳۵)
مولا علی(ع) درباره پرهیز از حیله و نیرنگ که همان معنای تدلیس است مطالب بسیار ارزشمندی در نهج البلاغه بیان کرده است که به نمونه های از آن اشاره می شود .
جملاتی از کلام امیر توسط امیرکلام علی (ع)
۱-امیرالمؤمنین (ع) در خطبه۴۱ می فرماید: ای مردم! وفا همراه راستی است که سپری محکم تر و نگهدارنده تر از آن سرغ ندارم آن کس که از بازگشت خود به قیامت آگاه باشد خیانت و نیرنگ ندارد. اما امروز در محیط زمانه ای زندگی می کنیم که بیشتر مردم حیله و نیرنگ را زیرکی می پندارند و افراد جاهل آنان را اهل تدبیر میخوانند چگونه فکر می کنند .خدا بکشد آنها را ! چه بسا شخص مؤمن پیش آمدهای آینده را می داند و راه های مکر و حیله را می شناسد ولی امر و نهی پروردگار مانع او است و با اینکه قدرت انجام آن را دارد و آن را به روشنی رها می سازد اما آن کسی که از گناه و مخالفت با دین پروا ندارد از فرصت برای نیرنگ بازی استفاده می کنند.
۲- مولا علی (ع) در خطبه ۱۹۱ در پرهیز از دنیای حرام می فرماید: در برابر دنیا، خویشتن دار و در برابر آخرت دلباخته باشید. آنکس را که تقوا بلند مرتبت کرد خوار نشمارید و آن کس را که دنیا عزیزش کرد گرامی ندارید .برق رخشندۀ دنیا شما را خیره نکند و سخن ستاینده دنیا را نشنوید به دعوت کنندۀ دنیا پاسخ ندهید و از تابش دنیا روشنایی نخواهید و فریفته کالای گرانقدر دینا نگردید.همانا برق دنیای حرام ، بی فروغ است و سخنش دروغ و اموالش به غارت رفتنی و کالاهای آن تاراج شدنی است آگاه باشید دنیای حرام چونان عشوه گر هرزه ای است که تسلیم نشود و مرکب سرکشی است که فرمان نبرد. دروغگویی جنایتکار ، ناسپاسی حق نشناس ،دشمنی حیله گر، پست کننده ای سرگردان، حالتش متزلزل، عزتش خواری،جِدّش بازی و شوخی ، و بلندی آن سقوط است، خانه جنگ و غارتگری ، تبهکاری و هلاکت و سرمنزل ناآرامی است . جایگاه دیدار کردن ها و جدایی هاست . راه های آن حیرت زا، گریزگاهش ناپیدا،و خواسته هایش نومیدکننده و زیانبار است . پناهگاه های آن انسان را تسلیم مرگ می کند و از خانه های خود بیرون می راند و چاره اندیشی های آن ناتوان کننده است نجات یافته ای مجروح ، یا مجروحی پاره پاره تن، دسته ای سر از تن جدا، و دسته ای دیگر در خون خود تپیده . گروهی انگشت به دندان و جمعی از حسرت و اندوه دست به دست می مالاند. برخی سر به روی دست ها نهاده، به فکر فرورفته اند . عده ای بر اشتباهات گذشته افسوس می خوردند و خویشتن را محکوم می کند و عده ای دیگر از عزم و تصمیم ها دست برداشته اند چرا که راه فرار و هر نوع حیله گری بسته شده و دنیا آنها را غافلگیر کرده است و کار از کار گذشته . «عمر گران بها هدر رفته است »هیهات!هیهات!
آنچه از دست رفت گذشت و آنچه سپری شد رفت و جهان چنان که می خواست به پایان رسید.
آیه ۲۹ سوره دخان:«نه آسمان به آنها گریست و نه زمین و هرگز دیگر به آنها مهلتی داده نشد .»
ره آورد شوم حرام خواری از دیدگاه حضرت امیر (ع):
حکمت ۱۷۱ -قال علی(ع) : بسا لقمه ای گلوگیر که از لقمه های فراوانی محروم میکند .
حکمت۱۸۰-قال علی(ع) : طمع ورزی و بردگی: طمع ورزی ،بردگی همیشگی است .
حکمت۲۲۶ -قال علی(ع) : طمع ورزی و خواری : طمع کار همواره خوار و زبون است.
حکمت ۴۱۶: روش برخورد با دنیا : حضرت امیر به فرزندش امام حسن مجتبی خطاب کرد : چیزی از دنیای حرام برای پس از مرگت باقی مگذار ، زیرا آنچه از تو می ماند نصیب یکی از دو تن خواهد شد یا شخصی است که آن را در طاعت خدا به کار گیرد . پس سعادتمند می شود به چیزی که تو را به هلاکت افکنده است و یا شخصی که آن را در نافرمانی به کار گیرد پس هلاکت می شود به آنچه که تو جمع آوری کردی پس تو در گناه او را یاری کرده ای که هیچ یک از این دو نفر سزاوار آن نیستند تا بر خود مقدم داری .
۱-۶-۳- اجماع: سومین منبع فقهی مربوط به تدلیس اجماع است. با توجه به بررسی نظریات فقهی در ادوار گذشته و حال، اینگونه برمی آید که جملگی فقها تدلیس را امری مذموم و قبیح شمرده و حق فسخ را برای زبان دیده قائل شده اند. اجماع فقها به تأسی از آیات و روایات می باشد که مطابق آن حیله و خدعه و فریبکاری در عقود و معاملات و دیگر ارتباطات مردم مغایر با دستور شرع بوده و فاعل این عمل را مکلف به جبران خسارت فریب خورده می کند. لذا اگرچه شاید برخی فقها در مصداقهای تدلیس و نحوه ارتکاب آن اختلاف نظراتی را داشته باشند اما قاطبۀ آنان معتقدند که تدلیس موجب ورود ضرر و خسارت به مدلّس شده و باید برای جبران آن ، خیار فسخ را برای مغرور یا متضرر در نظر گرفت . توضیح اینکه فقهای اسلامی در این خصوص اجماعاً به بحث تدلیس در عقد نکاح و تدلیس در تصریه پرداخته اند. و در مجموع مستندات فقهی در این راستا با تکیه بر آیات و روایات مخصوص می باشد و خود دلیل مستقلی نمی تواند باشد .
۱-۶-۴- عقل: نظر به اینکه ایراد وارده بر تدلیس مبتنی بر قاعده لاضرر و تسبیب و غرور است یکی از مستندات فقهی این قواعد عقل است که البته در قاعده لاضرر مهمترین منبع عقل محسوب می شود یعنی بدون حکم شرع ،خود عقل به آن حکم می کند. در عرف متداول ، عقلا هر گاه از عمل دیگری گول بخورند و زیانی متحمل شوند به گول زننده مراجعه و مطالبه جبران خسارت می کند به همین اساس جبران خسارت ناشی از خدعه و نیرنگ در همه نظامهای حقوقی دنیا مورد توجه بوده است هر چند که هر نظام حقوقی با روش مخصوص به خود خسارات زیان دیده را جبران می کند .
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-06-08] [ 08:39:00 ب.ظ ]
|