هوش هیجانی، جدیدترین تحول در زمینه فهم رابطه میان تعقل و هیجان است و از آن به عنوان ماشه چکان یک انقلاب بزرگ در زمینه ارتقای بهداشت روانی یاد می شود. در واقع، مفهوم هوش هیجانی، یک حیطه چند عاملی از مجموعه مهارت­ها و صلاحیت های اجتماعی است که بر توانایی­های فرد برای تشخیص درک و مدیریت هیجان، حل مسأله و سازگاری تأثیر می­گذارد و به طرز مؤثری فرد را با نیازها، فشارها و چالش­های زندگی سازگار می کند. ریشه ­های تاریخی این مفهوم را می توان در قرن ۱۹ جستجو کرد. داروین در سال ۱۸۷۲ میلادی، اولین اثر معروف خود را در این زمینه منتشر نمود. او اثبات کرد که ابراز عواطف در رفتارهای سازگارانه افراد، نقشی اساسی ایفا می کند. این یافته به عنوان یک اصل مهم هوش هیجانی تا امروز مورد قبول صاحب­نظران بوده است.( صفوی، موسوی لطفی، لطفی، ۱۳۸۸).

 

پایان نامه ها

 

صاحب­نظران در طی تاریخ تکوین مفهوم هوش هیجانی، تعاریف مختلفی از آن ارائه نموده‌اند. مایر و سالووی هوش هیجانی را از توانایی ارزیابی، بیان هیجانات خود و دیگران و استفاده کارآمد از آن می‌دانند. (خائف الهی و دوستار، ۱۳۸۲).

 

نلی[۱] (۱۹۹۱) هوش هیجانی را توانایی غیر شناختی و شایستگی‌های روانی تعریف می‌کند که توانایی فرد را در مواجهه با مسائل و فشارهای محیطی تحت­تاثیر می‌دهد. مارتینز[۲] (۱۹۹۷) هوش هیجانی را مجموعه‌ای از مهارت‌های غیر شناختی توانایی‌ها و ظرفیت‌ها می‌داند که ظرفیت فرد را در مقابل مطالبات و فشارهای بیرونی مقاوم می‌سازند. طبق نظر مک گاروی[۳](۱۹۹۷) هوش هیجانی مشتمل بر توانایی پیگیری و با انگیزه بودن، توانایی کنترل تکانه‌ها، توانایی کنترل هیجانات، توانایی همدلی و عطوفت کردن است.

 

گلمن (۱۹۹۸) معتقد است هوش هیجانی ظرفیت انسان را در شناخت احساسات خود و دیگران تعیین و کمک می‌کند تا در خود ایجاد انگیزش کرده و هیجانات خود را کنترل و روابط خود با دیگران را بر اساس، پی‌ریزی نماییم. همچنین گلمن هوش هیجانی را مهارتی می‌پندارد که دارنده آن می‌تواند از طریق خودآگاهی، روحیات خود را کنترل و از طریق خود مدیریتی آن را بهبود بخشد. از طریق همدلی، تأثیر آن‌ها را درک و از طریق مدیریت روابط به شیوه‌ای رفتار کند که روحیه خود و دیگران را بالا برد (خائف الهی و دوستار، ۱۳۸۲).

 

به زعم وایزینگر[۴] (۱۹۹۸) هوش هیجانی توانایی نظارت بر هیجانات و احساسات خود و دیگران، توانایی تشخیص و تفکیک احساسات خود و دیگران و استفاده از دانش هیجانی در جهت هدایت تفکر و ارتباطات خود و سایرین است. بعدها وی اظهار می‌دارد که هوش هیجانی عبارت از هوش بکارگیری هیجان و احساس در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط موثر با همکاران، سرپرستان، مشتریان، چگونگی استفاده از زمان و چگونگی انجام دادن کار برای ارتقاء نتایج می‌باشد (وایزینگر، ۲۰۰۰).

 

بار- آن (۱۹۹۹) هوش هیجانی را مجموعه‌ای از توانایی‌ها، قابلیت‌ها و مهارت‌ها می‌داند که فرد را برای سازگاری موثر با محیط و نیل به موفقیت در زندگی تجهیز می‌کنند. بار­آن (۲۰۰۵) در تعریف دیگری معتقد است که هوش هیجانی سلسله‌ای توانایی‌های غیر شناختی قابلیت‌ها و مهارت‌ها است که بر توانایی افراد اثر می‌گذارد و به گونه‌ای که آنان را قادر می‌سازد بر فشارهای محیطی غلبه کنند. پتریمولکس[۵] (۱۹۹۹) شایستگی هوش هیجانی را مجموعه‌ای از ابزارها تعریف می‌کند که نیل به هدف را آسان‌تر، راحت‌تر و لذت بخش‌تر می‌سازد. وسینگر[۶](۲۰۰۰) هوش هیجانی را به کارگیری هیجان در هدایت رفتار، ارتباط موثر همکاران، استفاده از زمان چگونگی انجام دادن کار برای ارتقاء نتایج تعریف نموده است.

 

بر اساس مجموع تعاریف فوق می‌توان، هوش هیجانی را توانایی تشخیص، فهم، تمیز، الویت بندی، کنترل و مدیریت هیجانات در تعاملات فردی، گروهی و سازمانی به منظور کمک به یکدیگر و نیل به اهداف فردی، گروهی و سازمانی تعریف نمود. تمامی جوامع برای مهارت‌ها و رفتارهای خاص ارزش قائل هستند. این‌که هر جامعه از کدام استعداد‌ها تجلیل می‌کند بستگی دارد به این‌که جامعه برای بقا و تداوم خود چه نیازها و خواسته‌هایی دارد. از نظر غالب مردم داشتن هوش توانایی سازش موفقیت آمیز با نیازها و خواسته‌های فرهنگی و محیطی است.

 

آنچه مسلم است، هوش از جذاب‌ترین نیروهای روانی است که جلوه‌های آن در موجودات مختلف به مقادیر متفاوت قابل رویت و مشاهده است. هر چه موجودات از تکامل بیشتری بهره‌مند بوده و به همان نسبت از پیچیدگی بیشتری برخوردار باشند از نظر هوش نیز پیشرفته‌تر خواهند بود. چرنیس[۷] (۲۰۰۱) اظهار داشته است، هیجان به طور ساده می‌توان تحرک در مرکز احساسات معنا کرد و به علاوه توان سامان دادن به احساسات و مهارکردن تنش‌ها جنبه‌ای از هوش هیجانی و لازمه موفقیت در کار و زندگی است. ثراندیک هوش هیجانی را توانایی درک و شناخت دیگران تعریف می‌کند. مایر و سالوی (۱۹۹۰) هوش هیجانی را مجموعه‌ای از توانایی‌ها دانسته است که به فرد کمک می‌کند تا احساسات خود و دیگران را شناخته، درک نموده و در نهایت بتواند احساسات خود را اداره و تنظیم نماید.

 

 

در تعریفی دیگر مایر و سالووی (۱۹۹۳) معتقدند، هوش هیجانی امکان تفکر با خلاقیت بیشتر و استفاده از احساست و هیجانات برای حل مشکلات‌ را فراهم می‌سازد. آن‌ها بر این باورند که هوش هیجانی نوعی از هوش اجتماعی است که مستلزم توانایی نظارت بر هیجانات خود و دیگران، تمایز­گذاری میان آن‌ها و استفاده از اطلاعات برای راهنمایی تعقل و اقدامات شخصی است. (سبحانی نژاد و همکاران، ۱۳۸۷: ۳۴).

 

صاحب نظران، هوش هیجانی را با توجه به ویژگی­ها و کارکردهای آن به صور ت زیر تعریف کرده اند:

 

    • نوعی از هوش که توجه به احساسات و هیجان­های خود فرد و دیگران، فرق گذاشتن بین آنها و استفاده از این اطلاعات برای راهنمایی افکار و اعمال فرد را شامل می­شود.( مایر[۸] و سالوی[۹]، ۱۹۹۰).

 

    • «بارون» به نقل از وثوقی­کیا بیان می­دارد هوش هیجانی را توانایی های یک شخص در مواجهه با چالش­های محیطی می داند که موفقیت های فرد را در زندگی پیش ­بینی می­ کند.

 

    • استیو هین(۱۳۸۴)، توانایی مهار عواطف و تعادل برقرار کردن بین احساسات و منطق به طوری که ما را به حداکثر خوشبختی برساند.

 

  • به اعتقاد دانیل گلمن هوش هیجانی مهارتی است که دارنده آن می ­تواند از طریق خودآگاهی، روحیات خود را کنترل کند، از طریق خود مدیریتی آن را بهبود بخشد، از طریق همدلی، تأثیر آنها را درک کند و از طریق مدیریت روابط، به شیوه­ای رفتار کند، که روحیه خود و دیگران را بالا ببرد.(خائف الهی و دوستار، ۱۳۸۲).

به زبان ساده، هوش هیجانی نوعی از هوش است که توانایی فرد را در برقراری و حفظ ارتباط با دیگران، شناخت احساسات و عواطف دیگران و استفاده از این هیجانات و عواطف در جهت تحقق اهداف فردی و سازمانی مورد ارزیابی قرار می دهد. از این منظر با هوش انتزاعی(IQ) که توانایی فهمیدن و ماهرانه بکار بردن نمادهای شفاهی، آماری، لغات و استدلال منطقی را در­بر­دارد تفاوت دارد.

 

[۱]-Neely

 

[۲]-Martinez

 

[۳]-McGarvey

 

[۴]-Weisinger

 

[۵]-petrimoulex

 

[۶]-Vesinger

 

[۷]-Cherniss

 

[۸] John Mayer

 

[۹] Peter Salovey

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...