کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب

 



    1. سن بروز و شیوع اختلال اضطراب

       

      اختلال اضطراب  سومین اختلال شایع روانی بعد از افسردگی‌ها و سوء مصرف الکل است. به طور کلی هراس‌های شایع‌ترین اختلال طبقه اختلالات اضطرابی هستند. در درمانگاه‌های سرپایی میزان اضطراب  بین ۱۰٪ تا ۲۰٪ افراد مبتلا به اختلال اضطرابی است (ویتچین[۱] و دیگران ۱۹۹۹).

       

      مطالعه همه گیرشناسی و اجتماعی، میزان شیوع اختلال را در همه سنین در همه دوره‌های زندگی بین ۴ تا ۱۳٪ در جمعیت کلی گزارش کرده‌اند (ملسون و مارچ ۲۰۰۰) در راهنمای تشخیصی آماری اختلالات روانی، ۱۹۹۴ سن شروع آن را از ۱۰ تا ۲۰ سالگی ذکر کرده‌اند، سیر آن را اغلب پیوسته و مدت زمان متوسط آن ۲۰ سال و بهبودی آن به خودی خود غیرمحتمل است.

       

      پژوهش‌ها نشان می‌دهد که تنها یک چهارم مبتلایان بهبود می‌یابند. ضمن آنکه میزان بهبودی در بیمارانی که دارای تحصیلات بالاتر، سن شروع بالاتر و دیگر اختلالات توأم روانی نیستند بیشتتر است. شیوع این اختلال در زنان بیش از مردان است (سلیگمن و روزنمان،۱۹۷۶)

       

      ۲-۳-۶٫ بحران اضطراب در نوجوانی

       

      به ندرت اتفاق می‌افتد که در خلال فرایند نوجوانی، بحران‌های اضطراب مشاهده نشود. گواهی این اضطراب به طور ناگهانی و زمانی به صورت تدریجی ظاهر می‌شود، گاهی فراگیر است و زمانی به احساس مبهم و پراکنده‌ای محدود می‌گردد. گاهی هفته‌ها طول می‌کشد و زمانی بالعکس ما فقط در خلال چند ساعت پایان می‌پذیرد، اما صرف نظر از چگونگی بروز، شدت و مدت آن، اضطراب یک احساس بنیادی است که کمتر نوجوانی با آن بیگانه است (دادستان، ۱۳۷۸).

       

      نوجوانی که دچار اضطراب حاد است احساس ترس ناگهانی بر او چیره می‌شود ما گویی قرار است برایش حادثه بدی رخ دهد. ممکن است بی‌قرار و ناآرام شود، به سادگی از جا بپرد و علایم جسمانی مثل تهوع، سردرد، سرگیجه و استفراغ در او ظاهر شود. فراحنای توجه و حواسش منحرف می‌شود. اختلال در خواب معمول است، ممکن است نتواند به راحتی به خواب رود، در خواب هم بی‌قرار است و به طور کلی دچار کم خوابی است و زیاد غلت می‌خورد و گاهی هم کابوس می‌بیند و در خواب راه می‌رود. اگر هیچگونه دلیل بیرونی آشکاری برای اضطراب حاد نوجوانی وجود نداشته باشد ممکن است نگران شود که این حالات او از کجا سرچشمه می‌گیرد و در اوضاع و وقایع بیرونی و نسبتا جزئی به دنبال علت آن می‌باشد. البته با بررسی دقیق‌تر معمولا روشن می‌شود که به عوامل به مراتب اساسی‌تر و پراهمیت‌تری دخیل‌اند. عواملی که ممکن است نوجوان به آن آگاهی نداشته باشد، مانند اختلال در روابط فرزند و والدین، نگرانی در مورد مشکلات بزرگ شدن و ترس و احساس گناه در مورد سائق‌های جنسی و پرخاشگری (ماسن و دیگران، ۱۳۷۷)

       

       

      ۲-۴٫ احساس تعلق

       

      قبل از پرداختن به مفهوم احساس تعلق به مدرسه باید به مفهوم مهم­تر و کلی­تری احساس تعلق اجتماعی پرداخت. انسان طبیعتاً مخلوقی اجتماعی است و از این لحاظ  تثبیت شده است، نه اینکه از روی عادت، اجتماعی شده باشد، پس نمی­تواند در حالت جدا از بستر اجتماعی شناخته شود. ما در خانواده و جامعه به دنبال جایگاهی هستیم تا  نیازهای اساسی خود را به امنیت، پذیرش، و شایستگی ارضا کنیم. بسیاری از مشکلاتی که تجربه می­کنیم به ترس از پذیرفته نشدن در گروههایی که برای آنها ارزش قایلیم مربوط می­شوند. تعلق اجتماعی ظاهرا یک مفهوم واحد نیست بلکه مجموعه ای از احساسات و رفتارهاست که اکتسابی بوده و در کودکی تحت تاثیر تربیت خانوادگی و آموزشهای والدینی قرار دارد. از طریق بررسی چگونگی برخورد فرد با دیگران و نوع عضویت فرد در جامعه می توان شخصیت فرد را ارزشیابی کرد. تعلق اجتماعی در نوع احساسات ما نسبت به دیگران و روابط با آنها تأثیر بسزایی دارد و بشاشیت و جذابیت ما تا حد زیادی از همین تعلق اجتماعی متأثر است (آدلر، ۱۹۵۹).

       

      تعلق اجتماعی باعث کمک مداوم فرد به جامعه می شود تا جامعه سریعتر رشد کند و به هدفهای خود بیشتر نزدیک شود. به عبارت دیگر تعلق اجتماعی، احساس نیاز به پذیرفته شدن در یک گروه است به این امید که به فرد کمک شود تا بتواند بر ضعفهای طبیعی خود در یک قالب اجتماعی غلبه کند. انسان از اولین روز تولدش در یک زمینه اجتماعی خاص قرار می گیرد و دائما با شبکه ای از روابط اجتماعی متقابل سروکار دارد که فرد تحت تأثیر این شبکه افکار، احساسات، رفتار و هیجاناتش شکل می گیرد.

       

      رشد و پرورش تعلق اجتماعی، باعث افزایش عزت نفس، سازگاری با محیط بیرونی، داشتن ارتیاط سازنده با دیگران، عضویت فعال در گروه های اجتماعی، افزایش آگاهی، قبول مسئولیت شخصی، رفتار مبتنی بر طیب خاطر و داشتن علاقه و صمیمیت در رابطه با دیگران می شود، که اینها خود بر سلامت روانی دلالت دارند.

       

      بنابراین می­توان گفت که تعلق خاطر به جامعه به عنوان حسی بالنده میان مردمی که از منافع و سرنوشت مشترک برخوردارند بسیار حیاتی است و وجود جامعه متضمن علاقه و وابستگی و وفاداری افراد به آن و احساس پیوستگی به رمای، کلی است (پولیوی ، ۲۰۰۰). این همان پاسخ عاطفی نسبت به (مای) بزرگ‌تر است که تجلی عینی آن این است که فرد خود را جزئی از (مای) بزرگ‌تر و جامعه را خانه خود می‌داند، به عبارتی این احساس تعلق اجتماعی است که ریشه تفاوت یک فرد از یک جامعه با افرااد جوامع دیگر است  و آنچه اساس تمییز یک ایرانی از غیر ایرانی می‌شود، همین است؛ چرا که در هویت‌یابی ملی، مردم یک جامعه در این احساس با هم اشتراک دارند و به هم پیوند می‌خورند.

       

      از نظر مارکوسکی ولاوور، وابستگی احساسی موجب تقویت و تثبیت همبستگی گروهی می‌شود، زیرا حس تعلق گروهی، به عنوان عنصر اساسی و سازنده گروه، زمینه پیوند اعضای گروه و در نتیجه پویایی گروهی را تضمین می‌کند (هومانس، ۱۹۷۲). به نقل از هومانس[۴] از آنجا که حس تعلق گروهی به کنش اجتماعی افراد جهت می‌دهد، مسیر دوام و توسعه گروه را نیز هموار می‌کند و از این دو، هرگونه تضعیف آن موجب تضعیف بنیان‌های اجتماعی گروه می‌شود. از آنجا که کلی‌ترین (مایی) که فرد به آن تعلق دارد جامعه است، احساس تعلق نسبت به این (ما) شرط بقا و پویایی زندگی اجتماعی است. (رفیع‌پور،۱۳۷۷)

       

       

      شرایط اجتماعی از جمله عوامل تأثیرگذذار بر افزایش تعلقات اجتماعی است ما چرا که شرایط اجتماعی نامتعادل همانند وجود تبعیض و محرومیت می‌تواند سبب تصور و ادراک منفی در افراد نسبت به جامعه شود که نتیجه این ادراک، نارضایتی اجتماعی و سرخوردگی و بی‌اعتمادی عمومی است که بر احساس تعلق اجتماعی افراد مؤثر است . همچنین برخورداری از مزایای اجتماعی برابر، برای هر شهروندی لازمه ایفای نقش و حیات اجتماعی است؛ زیرا بدین صورت، مسیر فرار از تعاملات ملی و محیط اجتماعی مسدود می‌شود.

       

      نقطه مقابل حس تعلق اجتماعی، خودخواهی و منفعت طلبی فردی است که در کنش‌های فردی جلوه‌گر می‌شود. و منع کنونی جامعه به گونه‌ای است که افراد بر اساس نیازها و علایق فردی خودشان، در جامعه رفتار می‌کنند و در حقیقت می‌توان گفت نوعی فردگرایی منفی در جامعه گسترش یافته که شرایط اجتماعی زمینه‌ساز این مسئله بوده است. (موحدی، ۱۳۸۶).

       

      ۲-۴-۱٫ نظریه­ های احساس تعلق

       

      ۲-۴-۱-۱٫ نظریه آدلر

       

      تئوری آدلر با مفاهیم برجسته­ای هم­چون تلاش برای موفقیت و برتری، برد اشت­های ذهنی افراد، علاقه اجتماعی، سبک زندگی، و نیروی خلاق شناخته شده است. در بحث پژوهش حاضر دو مفهوم از مفاهیم فوق پیوند تنگاتنگی با موضوع احساس تعلق دارند و آن­ها عبارتند از  علاقه اجتماعی و سبک زندگی.

       

      ۲-۴-۱-۱-۱٫ علاقه اجتماعی

       

      اصل چهارم تئوری آدلر آدلر (۱۹۶۴) علاقه اجتماعی[۵] است. به عبارتی ارزش تمام فعالیت­های انسان را باید از زوایه­ی علاقه اجتماعی در نظر گرفت. از علاقه اجتماعی با تعابیر مشابهی مثل احساس اجتماعی، احساس جامعه نیز یاد شده است. به طور کلی این احساس وحدت با کل بشریت است و به عضویت همه­ی افراد اجتماعی اشاره دارد. به عقیده آدلر (۱۹۶۴) کسی که علاقه­ اجتماعی رشد یافته­ای دارد، برای برتری خودش تلاش نمی­کند، بلکه برای کمال تمام انسان­ها در یک جامعه ایده­ال تلاش می­ کند. علاقه اجتماعی را می­توان به صورت نگرش ارتباط داشتن با کل بشریت و همین­طور، همدلی با هر عضو نژاد انسان تعریف کرد. علاقه اجتماعی به صورت همکاری با دیگران برای پیشرفت جامعه به جای نفع شخصی آشکار می­شود.

       

      به عقیده آدلر علاقه­ اجتماعی در هرکسی به صورت بالقوه وجود دارد. اما قبل از این­که بتواند به سبک زندگی سودمند کمک کند، باید پرورش یابد. علاقه­ اجتماعی از رابطه­ والد و فرزند در ماه­های اولیه نوباوگی سرچشمه می­گیرد. هرکسی از نوباوگی جان سالم به در برده، فرد مهرورزی که از مقداری علاقه اجتماعی برخوردار بوده، او را زنده نگه داشته است. بنابراین بذرهای علاقه­ اجتماعی در ماه­های اولیه زندگی کاشته می­شود (فسیت و فیست[۶]، ۲۰۰۲).

       

      آدلر (۱۹۶۴) باور داشت که پدو مادر به صورت متفاوتی بر علاقه­ اجتماعی تاثیر می­گذارند. وظیفه-ی مادر برقرار کردن رابطه­ای است که به علاقه­ اجتماعی پخته­ی کودک کمک می­ کند و حس همکاری را پرورش می­دهد. پدر در محیط اجتماعی کودک در جایگاه دوم اهمیت قرار دارد. او باید نسبت به همسرش، شغلش و جامعه نگرشی متعهدانه داشته باشد. علاوه براینف علاقه­ اجتماعی او باید در رابطه با فرزندش آشکار شود. به عقیده آدلر پدری که از جدایی عاطفی و خودکامگی برخوردار است، از رشد و گسترش علاقه­ اجتماعی جلوگیری می­ کند(فسیت و فیست، ۲۰۰۲).

       

      علاقه­ اجتماعی معیار آدلر برای ارزیابی سلامت روانی بود و بنابراین تنها ملاک ارزش­های انسان است. از نظر آدلر علاقه­ اجتماعی تنها مقیاسی است که می­توان برای قضاوت کردن ارزش یک نفر به کار برد. علاقه­ اجتماعی معیار بهنجاری است که می­توان براساس آن ثمربخش بودن زندگی را تعیین کرد. هرچه فرد علاقه اجتماعی بیشتری داشته­ باشد از لحاظ روانی پخته­تر است. افرادی که از علاقه اجتماعی بی­بهره­اند، خودمحور هستند، و برای قدرت و برتری شخصی بر دیگران تلاش می­ کنند.

       

      ۲-۴-۱-۱-۲٫  سبک زندگی

       

      مفهوم دیگری با احساس اجتماعی ارتباط نزدیک دارد، سبک زندگی[۷] است. به عقیده آدلر (۱۹۶۴) ساختار شخصیت منسجم از از سبک زندگی سالم به وجود می­آید. سبک زندگی اشاره­ به حال و هوای زندگی دارد. سبک زندگی هدف فرد، خودپنداره، احساس­های فرد نسبت به دیگران، و نگرش نسبت به دنیا را شامل می­شود. افرادی که سبک زندگی سالم و از لحاظ اجتماعی مفیدی دارند، علاقه اجتماعی خود را در عمل نشان می­ دهند. آن­ها فعالانه می­کوشند به عقیده آدلر سه مساله مهم زندگی یعنی، عشق صمیمانه، عشق، و شغل را از طریق همکاری، جسارت، و اشتیاق به مشارکت داشتن در رفاه دیگران حل کنند. آدلر معتقد بود افرادی که سبک زندگی مفیدی دارند، عالی­ترین شکل انسانیت را در فرایند تکامل نشان می­ دهند و احتمالاً به دنیای آینده را رونق می­بخشند.

       

      به عقیده آدلر (۱۹۵۶) شالوده همه­ نوع ناسازگاری، علاقه­ اجتماعی رشد نایافته است که به سبک زندگی معیوب منجر می­شود. افراد روان­رنجور غیر از اینکه فاقد علاقه-ی اجتماعی هستند، هدف­های بلندپروازانه تعیین می­ کنند، در نیای خصوصی خودشان زندگی می­ کنند و سبک زندگی خشک و جزمی دارند. ایم سه ویزگی الزاماً از فقدان علاقه­ اجتماعی سرچشمه می­گیرند. خلاصه این­که افراد به این علت شکست می­خورند که بیش از اندازه به خودشان مشغول­اند و به دیگران کمی اهمیت می­ دهند. افراد ناسازگار برای جبران کردن احساس­های بی­کفایتی خودشان، به صورت انعطاف ناپذیر عمل می­ کنند.

       

       

       

      ۲-۴-۱-۲٫ نظریه آبراهام مازلو

       

      بارزترین بخش نظریه مازلو دیدگاه مازلو پیرامون انگیزش است. مازلو براین باور است که همه افراد در هر جایی به وسیله­ی نیازهای اساسی یکسانی برانگیخته می­شوند. مازلو (۱۹۷۰) معتقد است که انسان با مجموعه‌ای از نیازها متولد می‌شود که به رفتار او نه تنها انرژی بلکه جهت نیز می‌دهد. او معتقد است که این نیازها سلسله مراتبی سازمان یافته‌اند و ابتدا باید نیازهای پایین‌تر ارضا شود. این نیازها تا وقتی که ارضا نشده‌اند توجه فرد را تحت الشعاع قرار می‌دهد. وقتی این نیازها ارضا شدند نیازهای طبقه بعدی توجه شخص را به خود معطوف می‌کند. اگر همه نیازهای اصلی ارضا شوند شخص به بالای این سلسله مراتب که نیازهای تعلق است می‌رسد. وقتی نیازهای ایمنی کاملا ارضا شد، نیاز به تعلق ظهور پیدا می‌کند. در مدرسه و محیط کار می‌بینیم که چگونه افراد در وقت استراحت یا غذا گرد هم جمع می‌شوند. وقتی مردم برای مدتی در انزوا باشند، اغلب نیاز به نوعی تبادل اجتماعی حس می‌شود. به نظر می‌رسد که نیاز به تعلق موجب گرد آمدن افراد خانواده به دور یکدیگر می‌شود. به­طور کلی مازلو تقسیم­بندی­های متفاوتی از سلسله نیازهای انسانی ارائه داد که مشهورترین آن تقسیم بندی سلسله مراتب نیازها[۹] است.  این نیازها عبارتند نیازهای فیزیولوژیکی[۱۰]، ایمنی[۱۱]، محبت و تعلق­پذیری[۱۲]، احترام[۱۳] و خودشکوفایی[۱۴].

       

      از آنجایی که همه نیازهای مطرح شده توسط مازلو به صورت سلسله مراتبی و زنجیره­وار به هم مربوط­اند و پرداختن به آن­ خود نیازمند پژوهش مستقلی است. در این بخش برای اجتناب از طولانی شدن بحث به نیازهای محبت و تعلق­پذیری پرداخته می­شود. بعد از این­که افراد تا اندازه­ای نیازهای نیازهای فیزیولوژیکی، و ایمنی را ارضاء کردندف نیازهای محبت و تعلق­­پذیری، مانند میل به دوستی، میل به همسر و فرزند، نیازه به علق داشتن به خانواده، محله، یا ملت برانگیخته می­شود. اگر نیازهای محبت و تعلق افراد در همان سن کودکی ارضاء شوند، آنان احساس عزت نفس می­ کنند و حتی بزرگسالان خودشکوفایی می­شوند که دیگر به محبت مستمر دیگران وابسته نیستند. آن­ها به عنوان بزرگسالان خودشکوفاف حتی درصورتی که تحقیر شوندف طرد شوند، و فراموش شوند، احساس-های عزت نفس خود را حفظ می­ کنند. به عبارت دیگر عزت نفس و خودشکوفایی از آن پس به ارضای نیازهای محبت و تعلق وابسته نیستند، یعنی اکنون به نیازهای سطح پایین که به آن­ها هستی بخشیده­اند وابسته نیستند. مازلو روابط میان فردی عمیق و نزدیک را به عنوان یکی از ملاک­های خودشکوفایی برشمرد، بنابراین ارزیابی­های خودشکوفایی باید از روابط میان فردی سالم را پیش بینی کنند

       

      مازلو معتقد است که تمایل به پیوستن به سازمان‌ها از نیاز به تعلق برمی‌خیزد. اگر چه نیاز به تعلق‌پذیری به اندازه نیازهای ایمنی و بدنی، بنیادی نیست ولی هیچ شکی درباره قدرت آن وجود ندارد. مردم جان خود را به خاطر افراد مورد علاقه‌شان، یا حتی برای افراد غریبه، به خطر می‌اندازند. مردم برای حفظ سازمان‌هایی که از آنها حمایت می‌کنند، مانند دانشگاه و مدرسه تلاش می‌کنند. حفظ روابط خانوادگی از ابتدای تاریخ از ویژگی‌های انسان‌ها به شمار می‌آمده است. انسان‌ها در روابط خود با دیگران معنای زندگی را پیدا می‌کند

       

      ۲-۴-۱-۳٫ نظریه ویلیام گلاسر[۱۵]

       

      گلاسر (۲۰۰۳) ابتدا تئوری واقعیت درمانی[۱۶] را مطرح کرد و سپس برای تکمیل دیدگاه واقعیت درمانی نظریه انتخاب[۱۷] را مطرح کرد. در واقعیت درمانی واژه­ی شخصیت و واژه هویت تقربیاً مترادف هم آمده­اند. واقعیت درمانی هویت را جزء لازم و اساسی تمام انسان­ها در همه­ی فرهنگ­ها می­داند که از لحظه تولد تا مرگ ادامه می­یابد. گلاسر معتقد است که هر فردی یک هویت متصور دارد، بدان وسیله احساس  موفقیت یا عدم موفقیت نسبی می­ کند. گلاسر هویت را به دو بخش هویت توفیق[۱۸] و هویت شکست[۱۹] تقسیم می­ کند. در اغاز هویت همه کودکان هویت توفیق است ولی بعداً مقارن سن به مدرسه رفتن هویت شکست نیز ظاهر می­شود. افرادی که هویت شکست دارند بی کسی را به شدیدترین وجه ممکن احساس می­ کنند و در حل مشکلات و معضلات زندگی با دشواری­های بسیاری روبرو هستند. در عوض کسانی که هویت موفقی دارند یا اصلاً احساس تنهایی نمی­کنند یا اینکه حداقل آن را احساس می­ کنند. به علاوه این گروه به نحو سازنده­ای با مشکلاتشان درگیر می­شوند و احساس ارزشمندی و عشق می­ کنند. بنابراین از نظر گلاسر افراد موفق دو خصیصه­ی بارز دارند. یکی آن­که مطمئن هستند که شخص دیگری در این دنیا آن­طوری که هستند به دلیل خصوصیاتی که دارند دوست می­دارد، و آن­ها نیز متقابلاً فرد دیگری را در زندگی خود دارند که نسبت به او عشق می­ورزند. دوم این­که آن­ها این درک و احساس را دارند که انسان­های با ارزشی هستند، و حداقل یک نفر در این دنیا آن­ها را با ارزش می­انگارد.

       

      به عقیده گلاسر هویت به طرق مختلفی رشد می­یابد. یکی از راه­های تکوین هویت داشتن ارتباط و درگیری عاطفی با خود و دیگران است. رشد هویت براساس آن چیزهایی است که دوست داریم مارا ارضاء می­ کنند. زیرا در مواردی که مورد محبت قرار می­گیریم در ما تاثیر روانی عمیقی برجای می­گذارند. اساس تشکیل هویت تلاش­ها و فعالیت­هایی است که علاقه­مند به تعقیب آن­ها هستیم و بر اثر تلاش­ها و فعالیت­های خود در می­یابیم که ما که هستیم و چگونه عمل می­کنیم. برخلاف سایر مکاتب که در آن­ها انواع مختلف غرایز و کشش­ها به مثابه اجزای اصلی تشکیل دهنده­ی شخصیت مورد بحث قرار می­گیرند، در واقعیت درمانی اعتقاد بر آن است، یکی از نیازهای برجسته انسان، نیاز به اساسی اجتماعی به هویت است و از نسلی به نسل دیگر منتقل می­شود. این نیاز همان نیاز هویت فردی است که با هویت اجتماعی فرد ارتباط نزدیکی دارد. نیاز به درگیری عاطفی جز لایتجزای لرگانیزم یه حساب می­آید که نیروی کشش درونی اولیه برای هدایت تمام رفتار لست. مبادله محبت، قبول مسئولیت، داشتن هدف، و پذیرش واقعیت در تکوین هویت مؤثرند (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۹۰).

       

      [۱] – wittchen

       

      [۲] – Social belonging

       

      [۳] – Alfered Adler

       

      [۴] – Homans

       

      [۵] – Social Interest

       

      [۶] – Feist & Feist

       

      [۷] – Life Style

       

      [۸] – Abraham Maslow

       

      [۹] – Hierarchy of needs

       

      [۱۰] – Biological and Physiological Needs

       

      [۱۱] – Safety and Security Needs

       

      [۱۲] – Love and Belonging Needs

       

      [۱۳] – Self – Esteem or Ego Needs

       

      [۱۴] – Self –Actualization Needs

       

      [۱۵] – william Glasser

       

      [۱۶] – Reality Therapy

       

      [۱۷] – Choice theory

       

      [۱۸] – Success Identity

       

      [۱۹] – Failure Identity

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 11:29:00 ب.ظ ]




    1. ماری انس و ورث و همکارانش برای درک کیفیت دلبستگی در رابطه والدین- فرزند روشی تحت عنوان موقعیت نا آشنا فراهم آوردند.این روش از یک سری هشت موقعیتی تشکیل می شود که در آن آزمایشگران کودکان را در سالن بازی- سالنی که قبلاً آن را ندیده اند مورد مشاهده قرار می دهند.آنها به کودک اجازه می دهند که درباره اسباب بازی به  کنجکاوی بپردازد و در حضور و در غیاب مادر خود با یک فرد بزرگسال ارتباط برقرار کنند.

       

       

      این روانشناس در جریان تحقیق خود تفاوتهای رفتاری کودکان، مخصوصاً شیوه واکنش آنها در مقابل بازگشت مادران را مورد توجه قرار داده است. تقریباً برای ۶۰ درصد کودکان از لحظه­ای که  می­توانستند در محیط کنجکاوی کنند،مادر برای عقب نشینی آنها ارزش اساسی داشت. پس از پایان جدایی منبع قوت قلب بود. وقتی مادران اتاق را ترک می کردند و بلافاصله بر می گشتند کودکان از آنها به گرمی استقبال میکردند. کمتر عصبانی می شدند و نشان می دادند که دوست دارند بغل شوند و قوت قلب بگیرند. اینثورث، این گروه را (کودکانی که دلبستگی آرام بخش پیدا کرده اند نامیده است.)(دلبستگی نوع B) . تقریباً ۱۰ درصد کودکان  نمی خواستند مادر خود را به هنگام بازگشت ببینند، این گروه( کودکان فراری) نامیده می شوند .(دلبستگی نوع A ) . تقریباً ۲۰ درصد کودکان از کنجکاوی در محیط تازه اجتناب می کردند از مادر خود اویزان میشدند و خود را از شخص بیگانه پنهان می کردند.با این همه در بازگشت مادر تمایل داشتند با او تماس بدنی داشته باشند و درعین حال به گریه کردن، وول خوردن و پس زدن مادر ادامه دهند. این گروه کودکان دو سوگرا نامیده شده اند (دلبستگی نوع C).

       

      اخیراً پژوهشگران گروه دیگری تحت عنوان ( کودکان در هم ریخته و گم گشته) دلبستگی نوع D تشخیص داده اند. کودکان انواع A وB و C برای واکنش در مقابل استرس جدایی و بازییها راهبردی منسجم اتخاذ می کنند در حالی که کودکان نوع D ظاهراً از هر نوع راهبرد سازگاری منسجم محرومند. به عقیده انس و ورث دلبستگی نوع A وB وC متجلی شده در موقعیتهای تازه کیفیت مراقبتهای مادرانه در طول اولین سال زندگی کودک را منعکس می کنند. کودکی ه برای خود دلبستگی آرام بخش تشکیل داده است ( نوع B ) ظاهراً مراقبتهای مادرانه منسجم، حساس و عاطفی دریافت کرده است از طرف دیگر هر چند که مادران تحت تأثیر خلق کودکان خود قرار می گیرند به نظر می رسد که این تحت تأثیر قرار گرفتن، مهمترین عامل تعیین کننده شیوه واکنش مادر در مقابل علایم و نیازهای کودک خود باشد. در مجموع پژوهشگران دیگر مشاهدات انس و ورث را، هر چند که احتمالاً رابطه به اندازه ای که او در ابتدای کار پیشنهاد کرده بود قوی نیست تأیید کرده اند به علاوه کیفیت رابطه پس از آن که تشکیل می شود الزاماً پایدار نیست. رفتار دلبستگی کودک این پیش بینی را نیز ممکن می سازد که عملکرد او در زمینه های دیگر چگونه خواهد بود به نظر می رسد که انگیزش عمیقی با دلبستگی آرام بخش همراه باشد و طبق برخی مطالعات بین درجه استحکام دلبستگی و رشد شناختی رابطه وجود دارد. اما بین درجه استحکام در روابط اجتماعی بعدی نیز احساس می شود. مثلاً طبقاتی که در آزمایش موقعیت نا آشنا تشخیص داده شده است. رابطه اجتماعی کودک کودکستانی با مربیان  و همسالان را پیش بینی می کند. کودکستانی هایی که با مادر خود دلبستگی محکم برقرار کرده اند اجتماعی ترند به آسانی شریک می شوند و در ایجاد و نگه داری رابط متقابل توانایی  بیشتری نشان می دهند.همچنین این کودکان به آسانی می پذیرند که مادر به خواهران و برادران بزرگتر که دلبستگی آرام بخش با مادر خود برقرار کرده اند نسبت به دیگران آمادگی بیشتری دارند که به خواهران و برادران کوچکتر خود کمک کنند و از آنها مراقبت به عمل آورند.کودکان نوع B وقتی در موقعیت استرس آور یاد شده قرار می گیرند مقاومتر و پایدارتر به نظر می رسند. این مشاهدات با فرضیه های نظریه پردازان دلبستگی مطابقت دارد. طبق این فرضیه کودکی که به والدین خود دلبستگی عمیق پیدا می کند از آنها طرحواره هایی در معنای  اشخاص مهربان و عاطفی فراهم می آورد.این کودک در مورد خود نیز طرحواره هایی در معنای کسی که شایستگی محبوبیت پرستاری و حمایت شدن را دارد فراهم می آورد. بر عکس کودکی که دلبستگی آرام بخش تشکیل نمی دهد و والدین خود را غیر عاطفی و نا مهربان و خود را برای محبوب  و پشتیبانی شدن ناشایست تجسم می کند (دبلیو، ۱۳۷۶).

       

      ۲-۴-۱-۴-۳٫ ثبات دلبستگی

       

      در تحقیقات انجام گرفته معلوم شد که اگر چند سال بعد هم کودک را در موقعیت نا آشنا مجدداً آزمایش کنند. نوع دلبستگی او کاملاً ثابت می ماند مگر آنکه وضعیت زندگی خانواده او تغییراهای عمده ای کرده باشد. رخدادهای پر فشار زدگی ممکن است بر نوع پاسخ دهی والدین کودک اثر بگذارد و این خود بر احساس امنیت کودک اثر می نهد.همچنین به نظر می رسد که الگوی دلبستگی کودکان به نحوه مدارای آنها با اتفاقات جدید در سالهای بعد بستگی داشته باشد. مثلاً یکی از بررسیها به این صورت بود که برای بچه های دو ساله مسئله ای را مطرح کردند به نحوی که حل آنها مستلزم استفاده از ابزار بود. برخی از این مسائل در حد قابلیت کودک و بقیه واقعاً دشوار بود.کودکان نوپایی که در دوازده ماهگی در طبقه دلبستگان دارای احساس امنیت قرار گرفته بودند با شوق و پشتکار به حل این مسائل پرداختند و هر گاه با مشکلی روبه رو شدند زاری یا خشم چندانی نشان نداند بلکه از بزرگسالان حاضر در محل کمک طلبیدند ولی آنهایی که در کودکی جزء دلبستگان بدون احساس امنیت بودند به نحوی کاملاً متفاوت عمل کردند. فوراً سر خورده و خشمگین شدند از دیگران کمک چندانی نگرفتند و راهنمایی بزرگترها را اغلب نادیده گرفتند یا رد کردند و خیلی زود از تلاش برای حل مشکلات دست کشیدند (ایتنکسون و دیگران، ۱۳۸۳).

       

      در بررسی دیگری رفتار اجتماعی بچه های مهد کودک (۵/۲ ساله) را مطالعه کردند به این صورت که ارتباط های مبتنی بر دلبستگی آنها را در پانزده ماهگی سنجیدند و دیدند که بچه هایی که در این سن در گروه دلبستگان دارای احساس امنیت قرار می گیرند. اغلب رهبران اجتماعی می شوند، چون مشارکت و ابتکار عمل زیادی به خرج می دهند و اغلب کودکان دیگر از آنها پیروی می کنند. معلمهای این بچه ها آنها را خود هدایتگر و مشتاق یادگیری  می دانستند..بچه های دلبسته بدون احساس امنیت اغلب از اجتماع کناره می گرفتند و نمی توانستند بر تردیدی که برای مشارکت در فعالیتها داشتند غلبه کنند. معلمانشان نیز کنجکاوی آنها را به پدیده های جدید و قدرت آنها در نیل به اهدافشان کم می دانستند این تفاوتها باهوش آنها ارتباطی نداشت (ایتنکسون و دیگران، ۱۳۸۳).

       

      ماین و همکاران (۱۹۸۵) بیان داشتند در پژوهش از کودکان ۶ ساله خواسته شد تا روابط خود را با خانواده شان ترسیم کنن بازنمایی این کودکان از ارتباط خود با دلبستگی آنها در شیر خوارگی ارتباط معنی دار داشت. در نتیجه این پژوهشها استنباط می شود که کیفیت دلبستگی در این سنین ثابت باقی مانده است در تحقیق دیگری که روی کودکان خانواده های متوسط با محیطی ثابت انجام شده است نشان داده دلبستگی از لحاظ کیفیت در طول زمان کاملاً ثابت باقی مانده است. البته مدارک زیادی نیز وجود دارد که نشان می دهد که تغییر در الگوهای مراقبتی در طول شیرخوارگی و اوایل کودکی  می ­تواند منجر به تغییر کیفیت ارتباط دلبستگی شود.گرچه سیستم های دلبستگی کودکان با تمرکز به مراقبین اولیه رشد می یابد. باید تأکید کرد که سیستمی پویاست و به سرعت گسترش می یابد تا کودکان بتواند با دیگران مانند مراقبین ثانویه معمولاً پدر، همچنین برادر و خواهر ارتباط برقرار کنند.به عبارتی همچنان که سیستم دلبستگی به دیگران توسعه پیدا می کند طبیعت اصلی آن ثابت باقی  می­ماند (وفائیان، ۱۳۸۵).

       

      اگر کودک دلبستگی ایمن با مراقبین اولیه خود برقرار کند احتمالاً دلبستگی ایمن را نیز با دیگران به دنبال خواهد داشت. بنابر این رابطه دلبستگی با مراقبت نخستین نوع الگوی دلبستگی فراهم می آورد این الگو به دیگر اعضا خانواده بسط داده می شود.کسانی که انتظار می رود پیوند هیجانی مشابه را با کودک برقرار کنند.علاوه بر این افراد معمولاً به دلبستگی بنا شده در زمان کودکی می پردازد. تا روابط زمان نوجوانی و بزرگسالی. پژوهش های دیگر نشان دادهاند که اگر سطح تنیدگی بالا باشد با اوضاع خانوادگی با تغییرات دردناکی مواجه می شود برخی تغییر جهتی از دلبستگی ایمن به دلبستگی نا ایمن نشان می دهند و اگر تغییر در موقعیت خانواده همراه با کاهش تنش باشد نوزادان در طول زمان به سمت دلبستگی ایمن تر گرایش پیدا می کنند ( وفائیان، ۱۳۸۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:28:00 ب.ظ ]




    1. ، یک فراینداست که در طول زندگی زوج به وجود می‌آید و لازمه­ی آن انطباق سلیقه‌ها، شناخت ویژگی‌های شخصیتی، ایجاد قواعد رفتاری و شکل‌گیری الگوهای مراوده­ای است (لازول و لازول،۱۹۸۲به نقل از احمدی، مرزآبادی و ملازمانی۱۳۸۴).

       

      برای توصیف رضایت زناشویی از اصطلاحات متعددی مانند سازش، خشنودی، موفقیت و کیفیت خوب زناشویی استفاده‌شده است. کیفیت، سازگاری و رضایت‌مندی معمولاً به‌جای هم بکار می‌روند. اسپانیر[۱] (۱۹۷۶) کیفیت زناشویی را به‌عنوان موفقیت و کنشوری یک ازدواج دانسته است.

       

      آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

       

      کیفیت زندگی به‌عنوان ارزیابی ذهنی از رابطه زناشویی روی دامنه‌ای از ابعادی شامل رضایت زناشویی، خشنودی زناشویی و سازگاری زناشویی تعریف‌شده است (لویس و اسپانیر، ۱۹۷۹)؛ بنابراین کیفیت بالای زناشویی به سازگاری خوب، ارتباط کافی و درجه بالایی از رضایت در رابطه وابسته است. سازگاری زناشویی به‌عنوان توافق زن و شوهر در هرلحظه از زمان تعریف‌شده است. «کمیل و واندروین»[۲] (۱۹۷۴)سازگاری زناشویی را به‌عنوان چیزی که شامل دو جزء موافقت جنسی و همسازی است تعریف کردند.

       

      رضایت زناشویی وضعیتی است که در آن زن و شوهر در بیشتر مواقع احساس خوشبختی و رضایت از یکدیگر دارند، سازگاری از طریق علاقه‌ی متقابل، مراقبت از یکدیگر، پذیرش، درک یکدیگر و ارضای نیازها ایجاد می‌شود. زوجین سازگار زن و شوهرهایی هستند که توافق زیادی با یکدیگر دارند از نوع گذراندن اوقات فراغت رضایت دارند و وقت وسایل مالی خودشان را به‌خوبی برنامه‌ریزی می‌کنند (ملازمانی، ۱۳۸۴).

       

      سازگاری زناشویی، بنیادی‌ترین شیوه سلامت روانی افراد در نظام خانواده است و یکی از برجسته‌ترین موضوع نگرش جامعه انسانی است که بر کارکرد شایسته خانواده اثر می‌گذارد سازگاری زناشویی پیوندی دوستانه همراه با تفاهم و درک یکدیگر و تعادلی منطقی میان نیازهای مادی و معنوی همسران است (ابوالقاسمی، ۱۳۸۵).

       

      لنتال (۱۹۷۷) رضایت زناشویی را به‌عنوان پیامد مقایسه انتظارات زناشویی و نتایج زناشویی توصیف کرد. بسیاری از تحقیقات مقطعی در مورد رابطه بین چرخه زندگی زناشویی و کیفیت زناشویی، ادعا کرده‌اند که کیفیت زناشویی در طول چرخه زندگی از یک الگوی U شکل پیروی می‌کند که بالاترین کیفیت زناشویی در طول چرخه زندگی در مراحل اولیه ازدواج، قبل از تولد اولین فرزند و در مراحل بعدی کیفیت بالا بعدازاینکه فرزندان خانه را ترک می‌کنند به‌دست‌آمده است هشدار دادند که بررسی‌های مقطعی ممکن است به خاطر تمایل به محاسبه جداگانه تأثیرات گروهی، تأثیرات مربوط به سن، جامعه پسندی اجتماعی و همچنین به خاطر تمایل آن به اینکه شادی را در ازدواج‌ها در طول زمان پایدار نشان دهند، گمراه‌کننده و ناقص باشند.

       

      به‌طورکلی افراد متأهل از افراد مجرد شادتر هستند. (چان و لی، ۲۰۰۱؛ به نقل از ویلسون و اوسولد، ۲۰۰۵؛ گرین و راجرز، ۲۰۰۱) و سلامت جسمی و روانی‌ها آن‌ها بیشتر و طول عمر آن‌ها زیادتر است (ویلسون و اوسوالد، ۲۰۰۵). زنان متال بدون بچه و مردان متال بدون بچه‌های بزرگ نسبت به دیگران بخصوص افراد مجرد شادتر بودند (کمپل، ۱۹۸۱).

       

      (دینر، ۲۰۰۰) معتقد است که مردم به حوادث خوب و بد زندگی ابتدا شدیداً واکنش نشان می‌دهند، ولی بعد به سازش با آن می‌پردازند و به سطوح متعادل شادکامی روی می‌آورند. گاهی سطوحی که قبلاً برایشان شادی‌آور بود اکنون دیگر شادی در پی ندارد و گاه هنگام رویارویی با عوامل منفی در آغاز حس بدبختی دارند، اما به‌زودی به این سطح نیز عادت می‌کنند و با آن سازگار می‌شوند (دینر و لوکاس، ۲۰۰۰).

       

       

      تحقیقات نشان داده زنانی که هیجان‌های خود را به‌خوبی درک کنند و درباره‌ی خودشان احساس مثبتی داشته باشند معمولاً در زندگی زناشویی سازگاری بیشتری دارند (رفیعی – نورانی پور، ۱۳۸۴).

       

      هم‌چنین پژوهش نشان می‌دهد شادمانی و رفاه بیشتر در پی سازگاری بیشتر و آرامش روانی در خانه ایجاد می‌شود (کهکی، ۱۳۸۷).

       

      همسرانی که از سازگاری زناشویی بالایی برخوردارند عزت‌نفس بیشتری دارند و در روابط اجتماعی سازگارترند. سازگاری زناشویی نتیجه‌ی فرایند زناشویی و شامل عواملی مانند ابزار محبت، عشق همسران، تشابه نگرش و چگونگی ارتباط و حل مسئله است (مارکویسکی و گرین وود[۹]، ۱۹۸۴) و افزایش اضطراب و نگرانی موجب کاهش سازگاری می‌شود (اسپانیر و لوئیس[۱۰]؛ به نقل از سودانی، ۱۳۸۵).

       

      (لترینگر و گوردون، ۲۰۰۵) دریافتند که روابط جنسی و ابراز محبت باعث بالا رفتن سازگاری زناشویی و درنتیجه بالا رفتن شادکامی در افراد می‌شود.

       

      غالباً هر همسر مفهوم خاصی از نقش زن و شوهر داردکه بر انتظاراتش از طرف دیگر (همسر)اثر می‌گذارد حال اگر انتظارات نقش تأمین نشود به تعارض و ناسازگاری خواهد انجامید (شعاری نژاد، ۱۳۷۳).

       

      بیشتر سردرگمی زنان و مردان دارای رابطه‌ی پایدار از بحث راجع به تغییر نقش‌های زن و مرد ناشی می‌شود. نهضت زنان توجه را به روابط غیرمنصفانه در ازدواج می‌کشاند باروری، پرورش فرزند، نبود موقعیت مساوی در کار خارج از خانه و نبود اجرت مساوی از اولین موضوعاتی است که موردتوجه قرارگرفته است (روبوتهام[۱۱]، ۱۹۸۳ و اکلی، ۱۹۷۴ به نقل از شعاری نژاد، ۱۳۷۳).

       

      نویسندگان پیش‌گام در مورد تفاوت باروری و پرورش فرزند به بحث پرداخته‌اند تا مسئولیت بیشتری را به مردان اختصاص دهند (همان منبع).

       

      از طرفی بیشتر زنانی که نا گریزند درآن‌واحد دو نوع کار را انجام دهند، یکی در میدان شغل و دیگری در کارخانه و خانواده، ممکن است احساس گناه کنند، همچنین از این‌که نمی‌توانند فعالیت‌های تفریحی لازم برای فرزندانشان ترتیب دهند احساس گناه می‌کنند به‌طورکلی احساس گناه از نرسیدن در حد مطلوب به کارهای خانه همسر و فرزندان سبب می‌شود که زن از رضایت خاطر لازم درباره کل خانواده محروم شود . علاوه بر آن متأسفانه در جامعه ما تعداد مادرانی که با شرایط بالا مشغول به کار هستند بسیار اندک هست این خود فقط باعث می‌شود که مادران تحت‌فشار روانی و جسمانی زیادی قرار گیرند و با افزایش خستگی و نارضایتی وقت و انرژی لازم برای فرزندان و همسر خود نخواهند داشت.

       

      [۱] – Spinner

       

      [۲] – Camille & Vandrvyn

       

      [۳]- Lenthal.

       

      [۴] – Chun & Lee

       

      [۵] – Wilson & Oswald.

       

      [۶]-Green & Rodgers

       

      [۷]-Campble

       

      [۸]- Diener, Ed. & Richer E. Lucas

       

      [۹] – Markvysky & Greenwood

       

      [۱۰] – Spinner & Lewis

       

      [۱۱] – Rvbvtham

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:28:00 ب.ظ ]




    1.  

       

      چنانچه روابط زناشویی رابطه‌ای سست باشد پایه‌های لازم برای موفقیت‌آمیز بودن و مطلوب بودن عملکرد خانواده لرزان و یا حداقل ضعیف خواهد بود برای زوجی که خودشان باهم سازگار نیستند مشکل است که والدین خوبی باشند. سؤال اساسی این است که آیا شرکای ازدواج از روابط میان خود احساس رضایت می‌کنند؟ درواقع آن‌ها باید یکدیگر را سیراب، تصدیق و حمایت نمایند. رابطه زناشویی باید بر اساس اطمینان و احترام متقابل باشد که در این امر عوامل عاشقانه و صمیمت نیز دخالت دارند. علاوه بر این هر یک از زوجین نیازمند همسر باکفایت و آگاهی هستند که بتواند به‌موقع به حل تعارضات موجود بپردازد (بارکر[۱]، به نقل از دهقانی، ۱۳۷۵).

       

       

      نظام تربیتی دربرگیرنده تمام شیوه‌هایی است که والدین با کمک یکدیگر و برای تربیت و نگهداری بچه‌ها در پیش می‌گیرند بنابراین می‌بایست نسبت به اصول مورد استناد خود متفق باشند و جهت توجه شان نیز معطوف به احتیاجات بچه‌ها و تأمین رشد و سلامتی آن‌ها باشد درمجموع تعاملات یا شبکه روابط بین والدین و کودک و نیز روابط بین خود کودکان به‌طور گسترده‌ای چگونگی جریان رشد کودک را تأمین می‌کند (کجباف، آقایی وکاویانی، ۱۳۸۳).

       

       

      به‌طورکلی کارکرد مطلوب خانواده مفهوم مفیدی است که نه‌تنها در مورد مشکلات احتمالی به وجود آمده در خانواده بلکه در تعیین این‌که آیا نیازهای زوجین و فرزندان آن‌ها، آن‌چنان‌که می‌بایست برطرف می‌شوند یا نه نیز مدنظر قرار می‌گیرد هر خانواده باید هم نیازهای عاطفی و هم روان‌شناختی اعضای خود را برآورده سازد و کودکان را برای زندگی مستقل در دنیایی که بعدها در آن قرار خواهند گرفت آماده سازد و در موقع مناسب آن‌ها را روانه جامعه کند (بارکر، به نقل از دهقانی، ۱۳۷۵).

       

       

       

      ۲-۲-۲- معنی و مفهوم خانواده متعادل

       

      شرفی (۱۳۷۴)، در مورد معنی و مفهوم خانواده متعادل عنوان می‌کند :

       

      بدن شک همه افراد در پی دست یافتن به الگوی خانواده متعادل هستند با این انگیزه به ازدواج روی می‌آورند لیکن ابتدا باید معلوم نمود که خانواده متعادل چیست و شیوه تحقق آن کدام است تا بر اساس آن ضابطه بتوان داوری نمود و اختلاف‌ها را از بین برد . برای پی بردن به مفهوم خانواده متعادل ابتدا واژه اعتدال را موردبررسی قرار می‌دهیم پدیده یا کسی رازمانی دارای اعتدال و توازن می‌دانیم که حداقل برخی از ویژگی‌های زیر را دارا باشند.

       

        • نقطه (مرکز) ثقل آن مشخص و معلوم است.

       

        • تساوی کشش‌ها و جاذبه‌ها در پدیده متوازن محرز است.

       

        • شی‌ء متعادل پس از مختصر حرکت و یا ضربه وارده واژگون نمی‌شود و مجدداً به تعادل پایدار خود برمی‌گردد.

       

      • توازن و تعادل زیبایی می‌آفریند شی‌ء متعادل موزون و جذاب است.

      برخی از خصوصیات بارز افراد متعادل، نرمال و بهنجار عبارت‌اند از :

       

        • فرد متعادل از توانایی‌های خودآگاهی دارد.

       

        • میان خواسته‌ها و داشته‌های فرد متعادل نوعی تناسب و تلازم واقعی برقرار است به این مفهوم که شعاع خواسته‌ها و انتظارات فرد از خویش بر اساس توانایی‌هایش حد می‌خورد و تنظیم می‌شود.

       

        • فرد متعادل روابط خود را با دیگران بر اساس توازن در تعادل برقرار می کند و از افراط‌وتفریط در مناسباتش به دور است.

       

      • نوعی هماهنگی و هم‌خوانی در کلیه رفتارها و عناصر شخصیتی فرد متعادل مشاهده می‌شود یعنی نه‌تنها رابطه منطقی میان گفتار و کردار وی وجود دارد بلکه اجزای گفتاری وی از یک نوع وحدت و هماهنگی آکنده است و در عملکردهایش نیز تضاد وجود ندارد.

      تصویر واقع‌بینانه از خانواده متعادل نوعی بصیرت و اعتمادبه‌نفس در انسان می‌آفریند منظور از خانواده متعادل، سارقان فاقد عیب و نقص نمی‌باشد بلکه این مفهوم به شبکه‌ای از روابط متقابل اطلاق می‌شود که اعضای آن درگیر با مشکلات و موانع احتمالی بوده و ضعف‌های کم‌وبیش قابل‌اعتنایی نیز دارند لیکن در مقابله با موارد مذکور شیوه منطقی اتخاذ می‌کنند و برای مسائل اهمیتی درخور آن قائل می‌شوند و در برابر موقعیت‌های دشوار نا گریز از انتخاب باشند تصمیم به‌موقع و مقتضی را اتخاذ می‌کنند.

       

      ۲-۲-۳- خانواده مدرن

       

      انسان در گروه زنده می‌ماند این امر ذاتی وضع انسانی است اساسی‌ترین نیاز نوزاد وجود مادری است که او را تغذیه و حفاظت کند و آموزش دهد. فراتر از این انسان در تمام جوامع با تعلق به گروه‌های اجتماعی پابرجا مانده است. در فرهنگ‌های مختلف این جوامع ازنظر سطح سازمان‌یافتگی و تمایز متفاوت‌اند. جوامع بدوی متکی به اجتماعات بزرگ و همراه با توزیع ثابت نقش‌ها یا وظایف است. با پیچیده‌تر شدن جامعه و ضرورت یافتن مهارت‌های تازه ساخت‌های اجتماعی متمایز می‌شوند تمدن صنعتی شهری مدرن از انسان دو چیز مطالبه می‌کند:توانایی کسب مهارت‌های بسیار تخصصی و قابلیت تطابق سریع با شرایط اجتماعی و اقتصادی دائماً متغیر (مینو چین[۲]، به نقل از ثنایی، ۱۳۸۱).

       

      خانواده همواره به‌موازات تغییرات جامعه دستخوش تغییراتی شده است و خانواده در پاسخ به نیازهای فرهنگ جامعه نقش حمایت و اجتماعی کردن اعضای خود را تقبل و رها کرده است. خانواده به یک معنا دو نقش متفاوت ایفا می‌کند یکی داخلی که حمایت روان اجتماعی از اعضای خود باشد و دیگری خارجی یعنی برون سازی بافرهنگ و انتقال آن. (مهدیزداگان، ۱۳۷۷).

       

      جامعه صنعتی شهری باقدرت در خانواده دخالت کرده است و بسیاری از نقش‌هایی را که زمانی وظایف خانواده بود در اختیار گرفته است پیران خانواده امروز به‌طور جداگانه و در خانه کهن‌سالان یا خانه شهروندان ارشد زندگی می‌کنند مخارج مربوطه را جامعه از طریق برنامه‌های امنیت یا رفاه اجتماعی تأمین می‌کند. جوانان از مدرسه وسایل ارتباط‌جمعی و همسالان تعلیم می‌گیرند. تکنولوژی جدید ارزش آنچه را که کار طبقه زن تلقی می شد. به شدت کاهش داده است طوری که وظایف لازم برای بقای واحد خانواده را، ماشین با تولید بهتر آن تغییر داده است شرایط جاری که به زن و شوهر اجازه کار می‌دهد، یا الزام کار خارج از خانه را ایجاد کرده است. باعث می‌شود شبکه روابط برون خانگی بالا بگیرد و تعارض بین زن و شوهر تشدید شود. انسان مدرن باوجود تمام این تغییرات هنوز به یک رشته ارزش هایی چسبیده است که متعلق به جامعه متفاوتی است جامعه ای که در آن مرزهای بین خانواده فردای آن به وضوح ترسیم شده بود. پای بندی به یک الگوی منسوخ منجر به این امر شده است که بسیاری از وضعیت هایی که به وضوح مربوط به استحاله خانواده است، اطلاق نابهنجار و آسیب زا پیدا کند، هنوز ه محک زندگی خانواگی این افسانه است که : «و بدین ترتیب آن‌ها عروسی کردند و از آن پس با خوبی و خوشی تا پایان عمر زندگی کردند». تعجب آور نیست که هیچ خانواده ای به این ایده آل نمی‌رسد (مینو چین، به نقل از ثنایی، ۱۳۸۱).

       

       

       

      ۲-۲-۴- زیر منظومه زن‌وشوهری

       

      ثنایی (۱۳۸۱)، به نقل از مینو چین زیر منظومه زن‌وشوهری را متشکل از دو بزرگ‌سال با جنسیت های مخالف می داند که با هدف ابراز شده تشکیل خانواده به هم ملحق شده اند. زیر منظومه زن‌وشوهری دارای تکالیف یا نقش‌هایی است که برای عملکرد خانواده حیاتی است مهارتهای اصلی لازم برای به ثمر رسیدن تکالیف این زیر منظومه عبارت از «مکملیت» و «برون سازی متقابل» است یعنی زن و شوهر باید الگوهایی به وجود آورند که درآن هرکدام عملکرد دیگری را در بسیاری از زمینه ها حمایت کند. باید الگوهای مکملیتی به وجود آورند که به هرکدام از آن‌ها این امکان را بدهد که تسلیم شود بی آن که احساس کند «تسلیم شده است» هم زن و هم شوهر باید بخشی از مجزا بودن خود را برای کسب تعلق از دست بدهند پافشاری زن و شوهر در حفظ حقوق مستقل خود، ممکن است زیر بار «بهم وابستگی» رفتن را در یک رابطه قرینه مختل کند.

       

      زیر منظومه زن‌وشوهری می‌تواند پناهگاه یا مفر استرس‌های جهان خارج و چارچوب تماس با سایر سیستم های اجتماعی باشد می‌تواند یادگیری خلاقیت و رشد را در دامان خود تقویت کند. زن و شوهر در روند برون سازی متقابل خود می‌توانند وجوه خلاق ولی نهفته همسر خود را فعال کنند و بهترین ویژگی‌های یکدیگر را مورد تقویت قرار دهند البته ممکن است زن و شوهر وجوه منفی یکدیگر را فعال کنند زن و شوهر می‌توانند در بهسازی یا نجات دادن همسر خود مصر باشند و با این کار مانع کسب صلاحیت او شوند. به عوض قبول همسر خود، به همان صورتی که هست استانداردهای تازه ای را به او تحمیل می‌کنند. آن‌ها ممکن است الگوهای مراوده ای متکی – حامی ایجاد کنند الگوهایی که در آن عضو متکی، متکی باقی می‌ماند تا احساس حامی بودن همسر خود را تقویت کند. این قبیل الگوهای منفی می‌تواند در بین زوجین متوسط وجود داشته باشد بی آن که دال بر وجود آسیب گسترده یا انگیزش ناروای هیچ یک از آن‌ها باشد.

       

      زیر منظومه زن‌وشوهری باید مرزی ایجاد کند که ان را از مداخله انتظارات و نیازهای سایر سیستم ها حفظ کند این امر خصوصاً وقتی مصداق دارد که خانواده دارای کودکانی هم باشند بزرگسالان باید یک حیطه روان – اجتماعی مخصوص به خود داشته باشند، پناهگاهی که بتوانند در آن از یکدیگر حمایت عاطفی کنند اگر مرز حول زیر منظومه زن‌وشوهری خیلی سخت و خشک باشد، ممکن است که انزوای آن‌ها سیستم خانواده را تحت‌فشار و استرس قرار دهد اما اگر زن و شوهر مرزها را سست نگه دارند ممکن است زیر گروه های دیگر ازجمله بچه‌ها و خویشاوندان در وظایف و عملکرد زیر منظومه آن‌ها مداخله کنند . به زبان ساده زن و شوهر به یکدیگر به‌عنوان پناهگاهی در مقابل انتظارات عدیده زندگی احتیاج دارند.

       

       

       

      ۲-۳- ب: تفاوت های زنان و مردان

       

      به اعتقاد روان شناسان در پیدایش تفاوت های زنان و مردان هم عوامل ارثی و هم عوامل محیطی هر دو سهم مهمی دارند اما جامعه شناسان معتقدند که تفاوت های زن و مرد معلول تفاوت در رفتاری است که جامعه در مورد آن‌ها پیش می‌گیرد و در کل تفاوت زن و مرد در جزئیات است و نه کلیات ازآنجاکه یکی از عوامل مؤثر در رضایت از زندگی زوجین درک تفاوت های بین زوجین هست در اینجا به ذکر بعضی از موثرترین تفاوت ها فیزیولوژیکی، عاطفی و شناختی می پردازیم.۰

       

       

       

      ۲-۳-۱- نقش کروموزوم y در ایجاد تفاوت ها

       

      کروموزوم y اولا باعث می‌شود که جنین انسان پسر باشد و ثانیا با الگوی خاص و کاملا متفاوتی از الگوی جنین دختر رشد کند علاوه بر این کروموزوم ویژگی جنس نر را نیز به او می‌دهد مثلا پسر در مقابل انواع آسیب های جسمی روانی نسبت به دختر حساس تر است . مرگ و میر پسران در دوران جنینی و در طول زندگی بیشتر از دختران است و مردها عموما ازنظر بدنی نیرومندتر از زن ها هستند؛ که همه این‌ها جزء ویژگی‌های بنیادی مردهاست و چندان به محیط اجتماعی بستگی ندارد (گنجی، ۱۳۷۵).

       

       

       

      ۲-۳-۲- تفاوت در رشد

       

      جنین پسر در رحم مادر خیلی سریعتر از جنین دختر رشد می‌کند، این برتری تا ۱۲ سالگی است و از آن پس رشد دخترها بیشتر می‌شود ولی خلاصه باز پسرها جلو می افتند. دوره استراحت قلب در هر زمان در پسرها کوتاه تر از دخترهاست. بعد از شروع عادت ماهانه بسیاری از دختران هم ازنظر جنسی و هم ازنظر روانی دچار ناراحتی می‌شوند آستانه حس درد و حس لمس دختران از بدو تولد پایین‌تر از پسران است ولی توانایی شنوایی و بویایی زن ها بالاتر از مردان است. این تفاوت طوری است که پسران را برای زندگی فعال و پر جنب و جوش و دختران را برای زندگی آرام آماده می‌کند (همان منبع).

       

      حجم مغز : صد سال پیش دانشمندان متوجه شدند که حجم مغز مردان بیشتر از آن است و همین مسئله را دلیل هوشمندی بیشتر مردان برشمردند. این نگرش بعدها با این فرضیه که حجم مغز انسان تابع ابعاد جسمانی است (هاید[۳]، به نقل از رحمتی، ۱۳۸۰).

       

      هیپوتالاموس : ناحیه کوچکی در بخشی از مغز است و تفاوت های جنسی در این ناحیه به چشم می‌خورد این تفاوت ها ناشی از تمایز بافت مغزی است که در مرحله رشد جنینی صورت می‌گیرد ممکن است تفاوت های جنسیتی در هیپوتالاموس اثراتی بر روی رفتارهای دو جنس داشته باشد لیکن این مسئله تحقیقا ثابت نشده است (گیبونز، به نقل از رحمتی، ۱۳۸۰).

       

      نیمکره راست، نیمکره چپ : به عقیده جری لوی میزان جانبی شدن (استفاده از نیمکره خاصی از مغز) مغزی زنان کمتر از مردان بوده و احتمال این‌که دو طرفه باشد در زنان بیشتر است. بدین صورت فضای عصبی بیشتری برای پردازش کلامی اختصاص یافته و پدیده واسطه کارایی زنان در آزمون کلامی بهتر از مردان است. از سوی دیگر به همان نسبت که زنان در توانایی‌های کلامی مهارت کسب می‌کنند به همان میزان نیز در توانایی‌های فضایی ضعیف می‌شوند. ما حصل کلام این‌که بنا بر ادعای لوی مهارت‌های کلامی زنان بیشتر از مردان بوده و در مهارت‌های فضایی ضعیف تر از مردان هستند پژوهش های انجام شده فرضیه مطرح شده توسط لوی را اثبات می‌کنند در رابطه با سنجش توانایی کلامی مردا ن نیز ثابت شد که مردان بیشتر از زنان جانبی می‌شوند و این مسئله دلیل ضعف شان هست. (هالپرن، به نقل از رحمتی،۱۳۸۰).

       

      اعتمادبه‌نفس : تحقیقات انجام شده حاکی از این است که جنس مونث در قیاس با مردان از اعتمادبه‌نفس کمتری برخوردار است تحقیقات انجام شده در مورد کودکان پیش دبستانی در مقطع سنی ۵/۴ – ۴ سالگی نیز نتایج مشابهی را به دست داده است ؛ به عبارت دیگر جنس مونث تلقی چندان مثبتی از کارکردهای خویش ندارد (کراندال، به نقل از رحمتی،۱۳۸۰).

       

      مستندات و یافته های موجود حاکی از این است که اشخاصی که در رابطه با موفق شدن مردد هستند از اعتمادبه‌نفس کارآمدی برخوردار نبوده و بدین واسطه از پس کارهای چالش برانگیز بر نمی آیند برای ارزیابی اعتمادبه‌نفس حقیقی زنان باید برخی از مسایل روشن شود. فرضا چنانچه زنان وظیفه ای را متعلق به جنسیت خویش بدانند در این مقوله اعتمادبه‌نفس چشمگیری را عرضه داشته و کار را به نحو احسن انجام می دهند به علاوه چنانچه زنان در رابطه با وظایف محوله باز خورد و پس خوراند مثبت مواجه شده و از کیفیت توانایی‌های واقعی خویش آگاه شوند به لحاظ داشتن اعتمادبه‌نفس هیچ گونه کاستی و نقیصه ای ندارند. نکته آخر در رابطه با قیاس میزان اعتمادبه‌نفس دو جنس این‌که اگر زنان احساس کنند که کارشان با دیگران مقایسه می‌شود، دستخوش ضعف اعتمادبه‌نفس می‌شوند حال اگر کارشان انفرادی بوده و مورد مقایسه با دیگران قرار نگیرد اعتمادبه‌نفس بالایی را از خود نشان می دهند (رحمتی،۱۳۸۰).

       

      مسئله قابل تامل دیگر این‌که تفسیر مردان از نتیج احتمالی امری قدری اغراق آمیز است، در صورتی که عکس این مطلب در مورد زنان صدق می‌کند به زبان دیگر زنان در قیاس با مردان از اعتمادبه‌نفس استواری برخوردار نیستند (توماس، به نقل از رحمتی،۱۳۸۰).

       

      [۱] – Barker

       

      [۲] – Mynvchyn

       

      [۳] – Hide

       

      [۴]- Gibonz

       

      [۵] – Halpern

       

      [۶] – Krandal

       

      [۷]Tomas

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:27:00 ب.ظ ]




    1. نانسی گود، به نقل از داورپناه (۱۳۸۴) زوج کامل و خوشبخت را این گونه تعریف می‌کند :

       

      زوج کامل، مسالمت جو است. ممکن است زن و شوهر در مواردی اختلاف نظر پیدا کنند و حتی با یکدیگر به مشاجره بپردازند اما می‌توانند هم چنان به شیوه ای عاشقانه به زندگی مشترک خود ادامه دهند. زوج کامل خود انگیخته است . چنین زن وشوهری می‌توانند توافق کنند که جایگاه خاصی را برای تغییر قائل شوند حال چه تغییر در مسیر زندگی شان باشد و چه تغییر در دیدگاهشان نسبت به خلق و خو یا تصمیماتی که می‌گیرند، چنین زوجی می‌توانند چه در خلوت و چه در حضور دیگران با یکدیگر صمیمی‌باشند . هر یک از آن‌ها برای رشد و تعالی همسر خود حمایتی اساسی فراهم می‌کند چنین همسرانی می‌توانند وضعیت عاطفی همدیگر را درک کنند و بپذیرند اما نه تا حدی که لازم شود تفاوت های موجود را بپوشاند زوج خوشبخت سعی می‌کنند تا احساسات خود را به زبان بیاورند و سپس بدون آن که از این ابراز احساسات دلسرد یا پشیمان شوند، آن‌ها را به دست فراموشی می سپارند و کلام آخر آن که هر یک از دو همسر علی رغم آن که به وجود تفاوت میان خود باهمسر خویش اذعان دارد به شدت مراقب و دوستدار دیگری است.

       

      دانلود پایان نامه

       

       

       

      ۲-۴-۴- نقش عشق در ازدواج و تداوم زندگی

       

      کرو و ریدلی، به نقل از موسوی (۱۳۸۴)، این مطلب را این گونه بیان می‌کنند.

       

      قبول این تصور که ازدواج منبع رفاه فردی است باعث شده است تا ازدواج بر اساس عشق مورد پذیرش جامعه قرار گیرد : «صرف نظر از جنبه‌های مثبت و منفی امکانات گوناگون مردان و زنان جوان سراسر جهان انتخاب خود را کرده‌اند زنان و مردان جوان بر ازدواج مبتنی بر عشق تاکید دارند (هات فیلد، ۱۹۹۶). هات فیلد علاقه مند به درک این تغییرات است : و در حال حاضر دردنیا نسبت به نوشته هایی که درباره عشق و ازدواج است نظر مثبت وجود دارد اغلب خوانندگان امیدوارند که تساوی جنسی، آزادی فردی و امکان زندگی بهتر برای همه در سراسر جهان فراهم شود.

       

      دیگران درباره این موضوع نظر متفاوت دارند. دیون و دیون (۱۹۹۳) معتقدند که در جوامع فرد گرا ونه در جوامع جمع گرا عشق پایه ازدواج محسوب می‌شود.

       

      گرچه عشق در طول تاریخ وجود داشته است اما این موضوع در قرن ۱۹ و ۲۰ به‌عنوان اساس ازدواج معرفی شد هنوز در بسیاری از مناطق جهان مانند هندوستان، افریقا و بیشتر مناطق آمریکای لاتین و آسیا ازدواج به دلایل اقتصادی و موقعیت اجتماعی صورت می‌گیرد و بعد از ازدواج ممکن است رابطه عاشقانه به وقوع بپیوندد. در این مناطق عشق شرط لازم برای ازدواج نیست.

       

      عشق و داشتن این احساس نه فقط برای فرد بلکه برای افراد دیگر نیز مهم است دیگران سعی می‌کنند این احساس را درک کنند نسبت به آن توجه داشته باشند و در زمان جدایی یک زوج عاشق احساس تاسف کنند . عاشق فرد مورد نظر خود را ایده آل می بیند و هیچ ضعفی را به او منتسب نمی‌کند زوج یکدیگر را ایده ال فرض می‌کنند و نمی‌توانند توضیح دهند که چرا عاشق این فرد خاص شده اند . این دو عامل ایده آل گرایی و بی منطقی با ناتوانی در توضیح اساس خوش بینی و اضطراب درباره آینده در رابطه است. به نظر می‌رسد عامل خوش بینی باوجود بی منطقی زوج را به سمت پیدا کردن راه حل برای مشکلات بعدی رابطه خود سوق می‌دهد. زوج اضطراب دارند چون وقتی مرحله ایده آل بودن به سر می‌آید چالش گریز ناپذیر برای زوج به وجود می‌آید تا رابطه خود را بر اساس واقعیت بنا نهند و با نقاط ضعف زوج خود کنار بیایند برخی رفتارهای ابتدایی زوج عاشق شامل خیره شدن در چشمان یکدیگراحساس نیاز به لمس نزدیکی بدنی و زمزمه کردن غلوهای عاشقانه است. این تصویر برای همه ما به دلیل تجربه شخصی مشاهده دیگران و توصیف رمآن‌ها آشنا است (همان منبع).

       

       

       

       

      ۲-۴-۵- مدل مثلث عشق استرنبرگ

       

      استربنرگ برای عشق یک مدل مثلثی در نظر گرفته، که شامل سه ضلع است: شهوت، صمیمیت، تعهد وتصمیم.

       

      این نظریه بیان می‌کند میزان عشقی که یک فرد تجربه می‌کند بر قدرت این سه عنصر بستگی دارد. بعلاوه نوع عشقی که هر فرد تجربه می‌کند به تعامل بین این سه عنصر بستگی دارد.

       

      صمیمیت شامل ابراز احساس و احساس وابستگی به یکدیگر می‌شود. رابطه صمیمانه رابطه‌ای است که در آن احساس آرامش وجود دارد.

       

      شهوت شامل علاقه‌ی شهوانی زن ومرد به یکدیگراست. انرژی ای که منجر به عشق رمانتیک، تماس فیزیکی، جذبه ی فیزیکی و احساس جنسی می‌شود، می‌توان به‌عنوان شهوت توصیف کرد.

       

      عنصر تعهد در رابطه رشد می‌کند و شامل تصمیم به وفاداری به همسر می‌شود. تصمیم_تعهد، به این موضوع اشاره که زن وشوهر تصمیم گرفته اند به یکدیگر وفادار باشند و رابطه‌ی وفادارانه را تشکیل دهند.

       

      بر مبنای این سه جزء، استرنبرگ عشق را به انواع مختلفی تقسیم می‌کند که در آن جایگاه و ارتباط این سه جزء باهم، نشان‌دهنده نوع عشق است:

       

        1. دوست داشتن: در این نوع عشق، «تعلق» مهم‌ترین عنصر رابطه است، اما احساسات تند و فیزیکی و الزام و سرسپردگی در رابطه وجود ندارد.

       

        1. شیدایی: مهم‌ترین عنصر در این نوع عشق، احساسات شهوانی است و دو عنصر دیگر در آن وجود ندارد.

       

        1. عشق رمانتیک: در این نوع عشق، تعلق و احساس شهوانی وجود دارد، اما عنصر سوم موجود نیست.

       

        1. مؤانست و رفاقت: تعلق و ماندگاری در این رابطه بسیار مشهود است؛ اما از احساسات تند و شهوانی در آن خبری نیست.

       

      1. عشق احمقانه: در این نوع عشق، احساسات شهوانی همراه با الزام حضور دارد، اما تعلق وجود ندارد.

      استرنبرگ، هیچ یک از این انواع عشق را مناسب نمی‌داند؛ بلکه معتقد است هر سه جزء عشق باید در ترکیب و هماهنگی باهم باشند تا فرد به عشق نهایی برسد؛ و این عشق، یک عشق ایده‌آل و مطلوب است.

       

      جانسون، مدل استرنبرگ را قبول دارد، اما آن را کامل نمی‌داند. مازلو نیز عشق را به دو گروه تقسیم می‌کند:

       

        1. عشق کمبود: یک نوع از عشق، عشق کمبود، عشق خودخواهانه، تسخیری و حرص است؛ در این عشق، نیازهای برآورده نشده فرد، دخیل است. یعنی فرد دیگری را به این دلیل دوست دارد که نیازهایش را ارضا می‌کند. مازلو این عشق را «عشق کمبود» می‌نامد. این نوع عشق مثل اعتیاد به دارو است. فرد، خود را به دیگری می‌آویزد و به دلیل نابسندگی خود، نمی‌تواند بدون او هیچ کاری انجام دهد. درواقع همان‌طور که اعتیاد به دارو در طبقه پایین شایع است، اعتیاد به این عشق نیز در طبقه متوسط بسیار شیوع دارد. به نظر می‌رسد عشق رمانتیک استرنبرگ، همان عشق کمبود مازلو باشد. عشق کمبود، مانند چاهی است که باید پر شود. یک خلأ، که عشق در آن ریخته می‌شود.

       

      1. عشق وجودی: نوع دیگر عشق، عشق بالغ و فروتن است، که تنها بر اساس عشق وجود، دیگری بنا می‌شود. باز و خودمختار است. متکی به خویش است و آزادانه ارزانی می‌شود. عشق وجودی، بدون شک ارزشمندتر، بالاتر و بسیار باشکوه‌تر از عشق کمبود است. برای این نوع از عشق، آزادی تمام و کمال لازم است و منظور از آزادی این است که فرد «بی‌همتایی» درونی خود و فرد دیگری را به تمامی پذیرفته باشد.

      میل به سخاوت و تمایل به بخشش و خشنود کردن دیگری، در این عشق دیده می‌شود. فرد در تلاش است تا دیگری را بشناسد و همین امر موجب صمیمیت در دو فرد می‌گردد.

       

      عشق مبتنی بر کمبود، با حالت تدافعی در طرفین خود نشان می‌دهد؛ در حالی‌که ویژگی عشق وجودی، خودانگیختگی و حفظ فردیت در رابطه است. این عشق فقط معطوف به فرد نیست، بلکه در رابطه فرد با جهان نیز صدق می‌کند. فرد در این مرحله، می‌تواند طبیعت را همان‌گونه که هست ببیند و از آن لذت ببرد. در صورتی که عشق مبتنی بر کمبود، جهان را پدیده‌ای می‌داند که قرار است تنها هدف خاصی را ارضا کند.

       

      عشق وجودی هوشیارانه است و از آنجایی که مالکانه و تسخیری نیست، باعث رنج و عذاب نمی‌گردد. بدون هیچ هدف خاصی، تنها لذت‌بخش و شادی‌آور است. معمولاً از عشق وجودی، به‌عنوان تجربه‌ای شگفت‌انگیز و بی‌نیاز یاد می‌شود.

       

       

       

      ۲-۴-۶- اثرات نزدیکی و فاصله در تداوم زندگی

       

      اکثر در ما نگران مفهوم نزدیکی و فاصله را اساس چالش در رابطه می دانند. در حالی که این مفهوم یک مفهوم رشدی ساختاری برای درک ماهیت رابطه صمیمانه و نزدیک است اما به خودی خود نیز مفهوم بسیار ساده ای است (کرو و ریدلی[۶]، به نقل از موسوی، ۱۳۸۴).

       

      از نقطه نظر مشاهدات بالینی به نظر می‌رسد که مفهوم نزدیکی/ فاصله مفهومی یکپارچه نیست بلکه از مجموع چند متغیر متفاوت شکل می‌گیرد مفهوم کلی نزدیکی/ فاصله اشکال متفاوتی دارد که باهم یا جداگانه حداقل ۴ عامل را شکل می دهند که این عوامل می‌توانند موفقیت درمانی را پیش بینی کند (هال وگ و همکاران، ۱۹۸۴) این متغیرها را به این صورت می‌توان توصیف کرد:

       

        1. نزدیکی جنسی : ویژگی این متغیر به راحتی در رابطه جنس و میزان نزدیکی قابل قبول برای هر زوج مشخص می‌گردد.

       

      1. نزدیکی جسمی و کلامی : این متغیر گرفتن و دادن مهر و عاطفه را در تعاملات غیر کلامی مانند آسودگی در آغوش گرفتن مشخص می‌کند، این نیاز و توانایی قبول و تحمل آن از فردی به فرد دیگر متفاوت است، اغلب لازم است به زوج کمک کنیم تا درباره میزان نزدیکی جسمی به توافق برسند.

       

      • نزدیکی عاطفی : این متغیر با توانایی همدلی با احساسات و تجارب زوج ارتباط دارد و از فردی به فرد دیگر متفاوت است. وقتی همدردی مخل فرد دیگر است یا فرد دیگر بسیار خود را کنار می کشد می‌تواند زمینه استرس بین زن و شوهر را فراهم آورد.

       

      1. نزدیکی عملی : این واژه بالینی برای جنبه‌هایی از رابطه مورد استفاده قرار می‌گیرد که با نزدیکی روزانه زوج مرتبط است و شامل مشارکت در انجام وظایف اطلاع از محل و فعالیت زوج دیگر و نقشه کشیدن و سازمان دادن زندگی مشترک باهم یا به تنهایی به‌وسیله حمایت از فعالیت های یکدیگر است.

      در مراحل مختلف چرخه زندگی فردی یا خانوادگی زوج به تفاوت یا میزان نزدیکی یا فاصله توجه می‌کنند یا وقایع استرس زای زندگی پاسخ های کاملا متفاوت را در هر زوج ایجاد می‌کنند. برای مثال اگر زن در این دوره میزان نزدیکی جسمی و غیر کلامی بیشتری را انتخاب کند در حالی که شوهر نزدیکی جنسی بیشتری را ترجیح دهد، این دو نیاز متفاوت باعث درگیری زن و شوهر می‌شود (همان منبع).

       

       

       

      ۲-۴-۷- خصوصیات زوجین دارای رضایت زناشویی

       

      فروقان فر (۱۳۸۶) خصوصیات زوجین دارای رضایت زناشویی و سازگار را به شرح زیر نقل می‌کند:

       

      ۱-زن و شوهر با رابطه‌ای که دارند خود را خوشبخت می دانند.

       

      ۲- ارضای کامل نیازهای جسمانی و عاطفی انجام می‌گیرد.

       

      ۳-هر یک از همسران زندگی همسرش را بارور می‌سازد.

       

      ۴-محیط زناشویی شخصیت هر یک از زن و شوهر را ارزشمند می شمارد و به هر یک کمک می‌کند تا به‌عنوان یک شخص استعدادهای ذاتی خود را شکوفا سازد.

       

      ۵-زوجین پشتیبانی متقابل از هم دارند، زوجین (من) یکدیگر را تهدید نمی‌کنند و از بودن باهم احساس خشنودی می‌کنند.

       

      ۶-نسبت به همدیگر درک و پذیرش متقابل دارند.

       

      ۷- رابطه زن و شوهر به شکل های زیر منعکس می‌شود: مراقبت، توجه به رفاه و خوشبختی یکدیگر، احترام متقابل، احساس مسئولیت (اختیاری) به نیازهای یکدیگر.

       

      رضایت زناشویی، به مذاکره مداوم، ارتباط و فرایند سازش مربوط می‌شود. رضایت زناشویی، مطلوبیت زندگی، خشنودی از آن، کیفیت و میزان سازگاری زناشویی نیز مانند سازگاری زندگی مجردی از عواملی مختلف تأثیر می پذیرد که ارزیابی آن‌ها در افراد و روابط شان بخشی از ادبیات مشاوره ی ازدواج و خانواده است.

       

      رضایت زناشویی بر کیفیت عملکرد والدین، طول عمر، میزان سلامت، رضایت از زندگی، میزان احساس تنهایی، رشد و تربیت فرزندان، روابط اجتماعی و گرایش به انحرافات اجتماعی تأثیر دارد. (احمدی، فتحی، آشتیانی و نوابی نژاد،۱۳۸۴)

       

      پژوهش ویلسن (۲۰۰۱)، در مورد رابطه بین پیشینه فردی و خانوادگی و سازگاری دو نفره نشان داد که تنیدگی کلی، سلامت هیجانی، دفعات ازدواج، مشکلات خانوادگی و رضایت زناشویی با سازگاری دو نفره ارتباط معناداری دارد.

       

      لیدرو (۲۰۰۶) معتقد است زن و شوهرهای خشنود و سازگار نه‌تنها یکدیگر را سرزنش نمی‌کنند بلکه به دنبال عواملی هستند که تأثیر مثبتی بر روابط آن‌ها بر جای بگذارد.

       

      ادراکات زن و شوهر و برداشت‌هایی که آن‌ها از زندگی خانوادگی خود داشته اند در سازگاری و رضایت زناشویی آن‌ها تأثیر گذار است و نیز تأثیرات که زن از ادراکات و تجربیات خانواده اش می‌گیرد برجسته تر و بیشتر از مرد است یعنی دخالت الگوهای قبلی در رضایت و سازگاری زناشویی از ناحیه‌ی زن قوی‌تر است. (سباتیلی، ۲۰۰۳؛ به نقل از شاهمرادی،۱۳۸۴)

       

      درواقع الگوهای ارتباطی، تعاملات، رضایت و سازگاری از بین نسل ها قابل انتقال هستند و این انتقال در رشد اجتماعی کودکان قابل نفوذ است. (سباتیلی، ۲۰۰۳؛ به نقل از شاهمرادی،۱۳۸۴)

       

       Good

       

      – Croee

       

      [۳] – Ridley

       

      [۴] – Hatfild

       

      [۵]  Dion

       

      [۶] – Crowe & Ridley

       

       Halweg

       

       

       

      [۸]- Lidero

       

      [۹] – Sebatil

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:27:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم