کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



مقدمه

 

 

در این فصل ابتدا به بررسی اختلال افسردگی و اضطراب فراگیر  خواهیم پرداخت. سپس به توصیف متغیرهای وابسته مورد استفاده در این پ‍ژوهش یعنی طرحواره های ناسازگار اولیه و شخصیت خودشیفته می­پردازیم.

 

 

 

افسردگی

 

افرادی که خلق پایین دارند (افسردگی) با کاهش انرژی و علاقه، احساس گناه، اشکال در تمرکز، بی­اشتهایی و افکار مرگ و خودکشی مشخص می­شوند (سایر علایم و نشانه ها عبارت­اند از تغییر در سطح فعالیت، توانایی­های شناختی، تکلم و اعمال نباتی- ایمنی مانند خواب، اشتها، فعالیت­های جنسی و سایر ریتم­های بیولوژیک). این اختلالات معمولاً همیشه منجر به اختلال در عملکرد شغلی، روابط اجتماعی و بین فردی می­گردند (سادوک و سادوک، ۲۰۰۳ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۵).

 

 

 

تاریخچه افسردگی

 

مردم موارد افسردگی را از زمان­های قدیم ثبت کرده­اند. توصیف­هایی از آنچه امروزه اختلالات خلقی می­خوانیم در بسیاری از منابع طبی قدیم وجود دارد. داستان عهد عتیق شاه سائول و داستان خودکشی آژاکس درایلیاد هومر، هر دو یک سندرم افسردگی را توصیف کرده­اند. حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد، بقراط اصطلاح مانی ملانکولی را برای توصیف اختلالات روانی به کار برد. در حدود سال ۳۰ میلادی،  سلسوس[۱] پزشک رومی در کتابش، ملانکولی را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود (از ریشه یونانی Melan (سیاه) و Chole (صفرا). همچنین آرتیوس[۲]پزشک یونانی در ابتدای قرن اول میلادی دریافت که مانی و افسردگی که بعضی اوقات در یک فرد رخ می­دهند به نظر می رسد که از یک اختلال واحد ریشه می­گیرند. در اوایل قرن نوزدهم فلیپ پینل[۳](۱۸۰۱)، گزارش جالبی از افسردگی به رشته تحریر در آورد که نام امپراطور و پادشاه فرانسه در آن منعکس گردیده بود. همچنین افسردگی از طریق ارائه بعضی از قربانیان مشهورتر به طور آشکار توصیف شده است. آبراهام لینکن در یکی از حمله­های عودکننده افسردگی چنین نوشت اگر آنچه من احساس می­کنم به طور مساویبین تمام انسان­های دنیا توزیع می­شد، هیچ چهره شادی روی زمین وجود نداشت. چرچیل نیز درباره جدال­هایش با آنچه وی “سگ­های دیوانه افسردگی” نامیده، صحبت کرده است (آزاد، ۱۳۸۴).

 

اگرچه قرن­هاست این اختلالات توسط محققان مختلف، مورد توجه دقیق و امعان نظر واقع شده، ولی هنوز این افراط­های ناتوان کننده خلقی به صورت یک راز باقی­مانده است (آزاد، ۱۳۸۴).

 

 

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه ها اینجا کلیک کنید

 

 

 

  اختلال افسردگی اساسی

 

در دوره افسردگی منحنی خلق نسبت به دوره مانی، به سمت پایین افت می­کند. اگر چه در بعضی موارد، یک ضایعه روان­شناختی شدید ممکن است فرد را در خلال یک شب، دچار افسردگی سازد ولی ظهور افسردگی شدید همواره تدریجی است و طی دوره چند هفته یا چند ماه به وقوع می­پیوندد. دوره حمله افسردگی نوعاً طولانی تر از حمله مانی است و پس از پایان مانی، بتدریج و به آهستگی ظاهر می­شود. شخصی که وارد دوره افسردگی می­شود مانند حمله مانی احساس می­کند که تغییرات عمیقی در اکثر جنبه­های عملکردی وی رخ داده است و آن نه فقط در خلق، بلکه درانگیزه، تفکر و کنش­های بدنی و حرکتی وی آشکار است (آزاد، ۱۳۸۴).

 

ویژگی­های حمله افسردگی اساسی عبارت اند از:

 

۱- خلق افسرده: تقریباً همه افراد افسرده، درجاتی از غمگینی شدید یا ناشادی را که دامنه آن از یک مالیخولیای (اندوهگینی) متوسط تا ناامیدی شدید درنوسان است گزارش کرده­اند. این نوع غمزدگی، ممکن است توسط فرد به صورت ناامیدی شدید، تنهایی یا دلگیری ساده توصیف شود. کسانی که افسردگی ملایم یا متوسط دارند ممکن است همواره گریه کنند. ولی افرادی که به افسردگی شدید دچارند، اغلب اظهار می­دارند که دوست دارند گریه کنند ولی نمی­توانند. افراد مبتلا به افسردگی عمیق، غالباً اوضاع و احوال خود را برگشت­ناپذیر پنداشته و معتقدند که نه خود می­توانند کمکی به خویش بنمایند و نه دیگران قادرند کمکی به آنها بکنند. این نوع طرز تفکر، به عنوان سندرم ناامیدی – بی پناهی[۴] نام گرفته است (آزاد، ۱۳۸۴).

 

۲- نبود علاقه یا لذت نسبت به فعالیت­های عادی زندگی: مهمترین ویژگی معمولی حمله افسردگی اساسی علاوه بر خلق افسرده، کاهش انگیزه است. وجود یکی از این دو ویژگی یعنی خلق افسرده یا فقدان انگیزه، برای تشخیص افسردگی اساسی لازم است. به نظر می­رسد که در شخص افسرده کلیه فعالیت­های که صورت می­گیرد از قبیل کار، مواظبت از فرزندان، صحبت کردن با دوستان و تماشای فیلم و غیره بی ارزش بوده و تمایلات جنسی آنان دستخوش کاهش شدید می­شود. بیماران مبتلا به افسردگی اساسی ممکن است این تجربه را داشته باشند که دچار فلج شدگی کامل اراده شده­اند و به طور کلی در به حرکت در آوردن اعضای خود برای انجام هر کاری عاجز و ناتوانند (آزاد، ۱۳۸۴).

 

[۱].Celsus

 

[۲].Aretaeus

 

[۳]. Pinel

 

  1. ۱. helplessness – hopelessness syndrom

 



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-06-12] [ 04:19:00 ب.ظ ]




 

.estp-changedby-essin a{color:#045FB4 !important}

 

 

 

 

«مراد از آمار جنایی، وقایع گوناگون مرتبط به تبهکاری سرزمین مفروض، جرائم شناخته شده، محکومیّت های اعلام شده، تعداد افراد بازداشت شده و غیره می باشد.»[۱]ولی علی رغم این تعریف، واقعیات اجتماعی انطباق کامل با آن ندارند. این عدم انطباق، ناشی از مشکلاتی است که در فرآیند ثبت جرایم ارتکابی و تنظیم آمار جنایی وجود دارد؛

 

 

مرحله ی اوّل از این فرآیند، مرحله ی کشف جرم است. با توجه به اینکه تمام جرایم ارتکابی در سطح جامعه کشف نمی شوند، لذا جرایم کشف نشده در آمار جنایی ملحوظ نظر قرار نمی گیرند. عدم کشف جرایم می تواند معلول عوامل متعدّدی همچون؛ ناتوانی دستگاههای امنیّتی و قضایی، حرفه ای بودن متّهمان، به کار بردن فنون پیچیده در ارتکاب جرایم و … باشد.

 

 

مرحله ی دوّم از فرآیند مذکور، مرحله ی گزارش جرم است. این مرحله نیز، از دقّت کافی و انطباق کامل با جرایم ارتکابی در سطح جامعه برخوردار نیست. عدم گزارش تمامی جرایم به مقامات انتظامی یا قضایی نیز می تواند معلول عوامل مختلفی باشد. عواملی از قبیل ملاحظات و تعصّبات خانوادگی، جلوگیری از افشای اسرار خانوادگی؛ به خصوص در اعمال منافی عفّت، تهدیدی که از جانب بزهکار یا بستگان وی صورت می گیرد، عدم اعتماد به پلیس و دستگاه قضایی در احقاق حق، پُر هزینه بودن و طولانی بودن فرآیند رسیدگی کیفری، عدم آگاهی مردم به موازین قانونی و حقوقی و … در عدم گزارش جرایم از ناحیه ی شهروندان به پلیس، مؤثّر است.

 

 

مرحله ی سوّم از فرآیند مورد بحث، مرحله ی ثبت جرم است. در این مرحله اعمالی که به نظر شاکی یا متضرّر از عمل، مجرمانه تلقّی می شوند، به مقامات انتظامی یا قضایی منعکس شده، دستور تعقیب صادر می شود و تحقیقات لازم صورت می گیرد. پس از ختم تحقیقات در دادسرا، اعمالی که واجد وصف مجرمانه بوده و قابل انتساب به متهمّ باشند، در خصوص آنها قرار مجرمیّت صادر شده و با تأیید دادستان و تنظیم کیفرخواست به دادگاه ارسال می شوند؛ جز در خصوص جرایمی که در مورد آنها تعلیق تعقیب صادر می شود[۲]یا جرایمی که بدون طرح در دادسرا، مستقیماً در دادگاههای مربوطه مطرح می شوند[۳]یا جرایمی که رسیدگی به آنها، در صلاحیت شورای حلّ اختلاف است.[۴]

 

 

چنانچه دادگاه نهایتاً حکم محکومیّت صادر کند، مجموع احکام محکومیّت صادره را که دلالت قطعی بر ارتکاب جرم دارد، در جرمشناسی تحت عنوان «بزهکاری قانونی» یا «قضایی»، مورد توجّه قرار می دهند که در مقایسه با بزهکاری واقعی، ممکن است رقم بسیار ناچیزی را تشکیل دهد. آن دسته از جرایم ارتکابی که به مقامات انتظامی منعکس می شود و یا پلیس آنها را کشف کرده و ممکن است پرونده برخی از آنها به دلائلی به دادگستری اعلام و ارسال نشود یا در صورت اعلام به دادگستری، در مرحله ی تحقبقات مقدّماتی به هر کیفیّتی مختومه شود (قابل گذشت بودن جرم و گذشت شاکی خصوصی، فوت متّهم، عدم امکان انتساب اتهام، عدم کفایت دلیل و …)، «بزهکاری ظاهری» یا «پلیسی» تلقی می شوند.[۵] لذا روشن می شود که فقط بزهکاری قانونی در آمار جنایی دادگستری منعکس می شود؛ در حالیکه بزهکاری قانونی، فقط جزئی کوچک از بزهکاری واقعی در جامعه را تشکیل می دهد. ولی بزهکاری پلیسی به بزهکاری واقعی نزدیکتراست؛ زیرا همان طور که گفته شد، عدم صدورحکم محکومیّت در مورد جرایمی که به پلیس گزارش نشده، الزاماً به معنی عدم وقوع جرم نیست و ممکن است عدم صدور حکم محکومیّت، دلائل مختلفی داشته باشد.

 

 

فاصله ی بین بزهکاری قانونی و پلیسی با بزهکاری واقعی، نامعلوم است، چنانکه آن را تحت عنوان «رقم سیاه بزهکاری»[۶]مورد توجّه قرار می دهند. از این نظر است که گفته می شود که رقم سیاه بزهکاری، یکی از موانع اصلی ارزیابی تعداد جرایم ارتکابی است. یکی از علل اختلاف و فاصله ی موجود بین بزهکاری واقعی و ظاهری (رقم سیاه جرایم) را باید در عدم توانایی پلیس، در شناخت و کشف جرایمی؛ مانند سرقت، کلاهبرداری و … و نیز خودداری بزهدیدگان از طرح شکایت، جستجو نمود.

 

 

و بالأخره، افزایش یا کاهش آمار جنایی، ممکن است ناشی از افزایش یا کاهش فعّالیت پلیس در یک دوره ی زمانی معیّن یا نقطه ی جغرافیایی معیّن باشد. همچنین افزایش فعالیّت پلیس در یک دوره ی زمانی و در یک منطقه ی جغرافیایی معیّن، ممکن است باعث جا به جایی بزهکاری از نقطه ی مورد نظر، به نقطه ی دیگر شود. بنابراین با توجّه به جمیع عوامل، می توان گفت که آمار جنایی نمی تواند سیمای جنایی واقعی یک کشور یا منطقه ی معیّن را نشان دهد.

 

 

«قابل اتّکا نبودن گزارشهای مجریان قانون به دلایلی مانندگزارش نشدن حادثه در اثر جدی نگرفتن عمل انجام شده (یا توجّه محض به ثبت جرمهای خطرناک یا بسیار خطرناک) یا  حتّی حادثه تلقی کردن واقعه و ناتوانی در شناخت مجرم یا پیگری جرم یا اشتباه یا کاهلی در گزارش جرمها، جزئی قلمداد کردن جرمهای خطرناک با اهدافی مانند حفظ آبروی اداره ی محلّی یا پاسگاه یا حتی به سبب ملاحظه ی سنّ، جنس یا موقعیّت اجتماعی مجرم یا بزه دیده و …»، از عوامل دیگر در کاستی های موجود آمارهای رسمی است.[۷]

 

 

 

 

 

 فقدان نظام آمار جنایی کارآمد

 

 

اگر چه آمار جنایی، با مشکلات و چالش های فراوانی رو به روست و نمی تواند مبیّن سیمای واقعی جنایی یک جامعه باشد، بلکه فقط قسمتی یا نیمرخی از سیمای جنایی را نشان می دهد، با این حال در نبود وسیله ی مؤثّر دیگر که بتواند به تنظیم برنامه های پیشگیری از وقوع جرم کمک کند، آمار جنایی مؤثّرترین وسیله به شمار می رود.[۸]

 

 

اوّلین مرحله از پیشگیری، شناخت وضعیّت موجود است که در این شناخت وضع موجود، آمار و اطّلاعات به ما خیلی کمک می کند؛ زیرا برای بررسی برنامه های پیشگیری مبنی بر اینکه آیا فلان تدبیر منجر به کاهش سرقت شده یا خیر، بایستی «پیش از برنامه، حین اجراء و بعد از آن »، آمار داشته باشیم. این در حالی است که ما در حال حاضر، آمار جنایی کارآمد نداریم.[۹]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 







موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:18:00 ب.ظ ]




.estp-changedby-essin a{color:#045FB4 !important}

 

 

 

 

سرقت، یکی از جرایم مهمّ و پُر تعدّد بیشتر کشورهاست و عملی است که تقریباً درکلیّه ی جوامع دیده می شود. بزه مذکور، اصولاً در قوانین جزایی اکثریّت قریب به اتّفاق کشورهای دنیا و با اندک تفاوتی، جرم انگاری شده است.[۱]

 

 

این جرم در گذشته های دور نیز وجود داشته و به اشکال مختلف، انجام می شده است. جرم سرقت که بعد از قتل، با سابقه ترین جرایم است، دستخوش تحوّلات و تغییرات زیادی بوده و شکل انجام آن در زمانهای متفاوت و در جوامع مختلف، تغییر می کرده است. ولی چیزی که از بدو پیدایش آن تا کنون، ثابت بوده، زشتی و مذموم بودن ماهیّت آن است که همواره وجود داشته و با مرتکب آن، مقابله و برخورد گردیده است.

 

 

گذشت زمان بر این پدیده، نظیر تمام امور اثر گذاشته و تحوّلاتی در آن، به وجود آورده است. شکل انجام، شیوه ها، وسایل و ابزار مورد استفاده، نوع اموال و اشیاء مسروقه و … همچنین وضعیّت سارقین از جهات گوناگون، تغییر نموده است. امروزه اغلب سرقت ها، با برنامه ریزی دقیق و با بهره وری از امکانات پیشرفته، انجام می شود و سارقین از آخرین تکنولوژی موجود، در جهت کار خود سود می برند. به همین لحاظ، مقابله و برخورد با سرقت و سارقین نیز، متناسب با اقدامات آنان، متحوّل گردیده است.

 

 

در این فصل، برآنیم با تکیه بر مفاهیم مندرج در قانون مجازات اسلامی، به تعریف سرقت و ذکر انواع آن، بپردازیم؛ سپس ضمن تعریف سرقت مقرون به آزار یا تهدید و بررسی عناصر سه گانه ی آن، به تبیین قیود مذکور در مادّه ی ۶۵۲ قانون مجازات اسلامی در تحقّق سرقت مقرون به آزار یا تهدید، خواهیم پرداخت؛ و بالأخره سرقت مقرون به آزار یا تهدید را، از نگاه کارآگاهان، با ادبیّات پلیسی، به بحث خواهیم گذاشت.

 

 

 

 

 

   مبحث نخست: تعریف جرم سرقت و انواع آن:

 

 

قانونگذار در مادّه ی ۱۹۷ قانون مجازات اسلامی، جرم سرقت را این گونه تعریف می کند: «سرقت عبارت است از ربودن مال دیگری به طور پنهانی.»

 

 

در نظام حقوقی فعلی ایران به تبعیّت از فقه اسلامی که حرمت مال مسلم را همچون خون او می داند، ارتکاب سرقت، جرم شناخته شده و طی موادّ گوناگونی برای آن، مجازات تعیین شده است. از لحاظ قوانین فعلی ایران، انواع مختلف این جرم را می توان به پنج دسته ی کلّی تقسیم کرد:

 

 

۱- سرقت های مستوجب حدّ (موضوع موادّ ۱۹۷ به بعد قانون مجازات اسلامی).

 

 

۲- سرقت های خاصّ (موضوع موادّ مختلف قانون تعزیرات مصوب سال۱۳۷۰ و برخی از قوانین متفرّقه)

 

 

۳- سرقت هایی که فاقد شرایط اجرای حدّ می باشند، ولی موجب اخلال در نظم یا خوف شده و یا بیم تجرّی مرتکب یا دیگران برود؛

 

 

۴- سرقت های ساده ی مستوجب تعزیر (موضوع مادّه ی ۶۶۱ قانون مجازات اسلامی).

 

 

۵- سرقت های مرتبط با رایانه و سرقت ادبی که قانونگذار به ترتیب در موادّ ۷۴۱ قانون مجازات اسلامی و تبصره ی ۶ قانون مطبوعات مصوب اسفند ۱۳۶۵، به آنها پرداخته است؛ اگر چه عناصر متشکّله این جرایم با نوع به اصطلاح سُنّتیِ آن، متفاوت است و فقط قانونگذار از واژه ی سرقت در تبیین و تعریف آنها استفاده نموده است.

 

 

شیوه ی تقسیم بندی مذکور، در این نوشتار، مَطمح نظر نیست؛ زیرا سرقت های مورد بحث، سرقت هایی هستند که با چاشنی خشونت و آزار همراهند؛ بنابراین به تقسیم بندی دیگری که اهداف ما را در این پژوهش برآورده سازد، نظر داشته ایم:

 

 

سرقت ها را به لحاظ نحوه ی ارتکاب هم، می توان تقسیم بندی کرد؛ از این زاویه، سرقتها به «سرقت های عادی» و «سرقت های مسلّحانه»، تقسیم می شوند.[۲]در تقسیم بندی دقیق ترِ سرقت ها به لحاظ نحوه ی ارتکاب، می توان سرقت ها را به «سرقت های عادی» که عاری از خشونت هستند و «سرقت های مقرون به آزار یا تهدید» که با چاشنی خشونت همراهند، تقسیم و طبقه بندی نمود؛ زیرا آزار یا تهدید، ممکن است از طریق سلاح، ایجاد شده باشد.

 

 

[۱] – قانونگذار فرانسوی در ماده ی ۱-۳۱۱ قانون جزایی فرانسه، سرقت را اینگونه تعریف نموده است: «سرقت عبارت است از ربودن متقلّبانه ی مال دیگری.»

 

 

[۲] – نجفی ابرندآبادی (علی حسین)، تقریرات درس جرمشناسی (جرمشناسی اختصاصی: قتل سرقت و قاچاق موادّ مخدّر)، دوره ی کارشناسی ارشد دانشکده ی حقوق دانشگاه شهید بهشتی تهران، نیمسال نخست ۷۹- ۱۳۷۸.{تهیّه و تنظیم: امیر حمزه زینالی}

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 





موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:18:00 ب.ظ ]




.estp-changedby-essin a{color:#045FB4 !important}

 

سرقت های مقرون به آزار یا تهدید با ادبیّات پلیسی

 

 

«برداشتن یا تلاش برای برداشتن هر چیز ارزشمندی از یک شخص به زور یا تهدید که به صورت غیر منتظر، ناگهانی و گاهی اوقات همراه با ترسانیدن را سرقت مقرون به آزار می گویند. ویژگی مشترک در تمامی این نوع سرقت ها عبارت است از اینکه مجرم با فرد قربانی مواجه می شود. اگر زور یا تهدید نباشد از شمول این گونه سرقت ها خارج است.

 

 

سرقت مقرون به آزار، از نظر اکثر صاحب نظران علم حقوق، به سرقتی از اموال گفته شده که صاحب مال، با ضرب و جرح خفیف، در حین سرقت، تسلیم خواسته ی سارقین، می شود. حال، آنچه در تعاریف و تشریح سرقت های مقرون به آزار یا به عنف و سرقت مقرون به شکنجه از سوی تحلیلگران حقوقی مطرح شده، تحقّق فعلی سرقت، با کاربرد زور است که باعث می شود صاحب مال به رغم میل خود، مجبور به اطاعت شود.

 

 

از نگاه کارآگاهان، این گونه سرقت ها، صرف نظر از میزان شدت و ضعف آثار ضرب و جرح بر جوارح صاحب مال، سرقت به عُنف تلقی می شود و این مهمّ، با کیفیّاتی  که محکمه به موازات شدّت و ضعف آثار جارحه (آزار و شکنجه ی بدنی) از باب تشدید مجازاتها، در نظر می گیرد، هیچ گونه منافات یا مغایرتی ندارد. در تحلیل و ادبیّات پلیسی، در نگاه کارآگاهان، به کلیّه ی سرقت هایی که سارقین صاحب مال را با اسباب قهری (مشت و لگد، دست و یا بستن با چوب و سنگ و امثالهم، کسی را مورد ضرب و جرح یا حمله قرار دادن) مجبور به تسلیم پذیری می کنند، سرقت به عُنف تلقی می شود و همچنین به کار گیری زور از منظر پلیس، لزوماً با ایجاد ضرب و جرح همراه نیست.»[۱]

 

 

اگر چه این تعریف و تفسیر، تا حدود زیادی با تعریف مندرج در قانون مجازات اسلامی، انطباق دارد، اما قائل شدن ادبیّات جداگانه در تعریف جرایم از سوی کارآگاهان پلیس، منجر به خروجی های ناهمگون و متهافت، به ویژه در مباحث مربوط به آمار جنایی، خواهد شد. به عنوان مثال، کارآگاهان پلیس بین سرقت مسلّحانه و مقرون به آزار یا تهدید، قائل به تفکیک اند؛ این در حالی است که تفکیک به عمل آمده بدین شکل، در بسیاری از موارد، از سوی قانونگذار، پذیرفته نشده است؛ زیرا ممکن است سرقت مقرون به آزار یا تهدید، به شیوه ی مسلّحانه، ارتکاب یافته باشد؛ یا آزار و تهدید مورد نظر قانونگذار در این مادّه، به وسیله ی یک اسلحه ایجاد شده باشد. مهم تر آنکه سرقت مسلّحانه و مقرون به آزار یا تهدید، در فرض عدم احراز قیود موادّ ۶۵۴ ، ۶۵۳ و ۶۵۱، به لحاظ عنصر قانونی، یکی هستند.     

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 





موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:17:00 ب.ظ ]




.estp-changedby-essin a{color:#045FB4 !important}

 

«پیشگیری از جرم»، یکی از مفاهیم کلیدی در ادبیّات علوم جنایی است و جایگاه مهمّی در سیاست جنایی دارد. این مفهوم که از دهه ی هفتاد خورشیدی به ادبیّات علوم جنایی راه یافت، امروزه – به ویژه از بُعد بنیانهای نظری – در محافل دانشگاهی و حتّی مجامع سیاستگذاری و اجرایی، موضوعی شناخته شده به شمار می آید.

 

 

تا پیش از تولّد جرمشناسی، کیفر تنها سلاح مبارزه با جرم، تلقی می شد و جوامع بشری، (از دوران باستان تا تولد انسان شناسی جنایی) برای کاهش بزهکاری، از نظام کیفری و شدّت مجازات، بهره می گرفتند. به دنبال افزایش نرخ بزهکاری با وجود شدّت یافتن مجازات ها، برخی اندیشمندان، سرعت، حتمیّت و قطعیّت اجرای کیفر را، برای کارآیی بیشتر نظام کیفری در کاهش نرخ جرم، پیشنهاد کردند. این امر به نوبه ی خود مؤثّر بود، اما نظام عدالت کیفری همچنان در مهار بزهکاری ناتوان ماند. تا اینکه در سالهای پایانی قرن نوزدهم، دانش جرمشناسی با گسترش مکتب تحقّقی، پدید آمد. پیدایش این دانش با دستاوردهای فراوانی همراه بود؛ که از آن جمله مورد توجّه قرار گرفتن شخصیّت بزهکار، (به عنوان فاعل جرم) به جای رفتار بزهکارانه ی وی بود. بدین سان، «جرم مداری» در نظام کیفری، جای خود را به «مجرم مداری»، سپرد. این تحوّل سبب شد تا بزهکاران از آن پس، دسته بندی شوند؛ چرا که اعتقاد بر این بود که علل بزهکاری هر گروه، با گروه دیگر و راه مقابله با بزهکاری هر یک از آنان با سایرین، متفاوت است.

 

 

جرمشناسی، – به شرحی که آمد – از دسته بندی بزهکاران، اهداف دیگری را دنبال می کند که یکی از آن هدف ها، پیشگیری از بزهکاری و تکرار جرم است.

 

 

پیشگیری از جرم، برای نخستین بار توسط آنریکو فری، با عنوان «هم اَرزهای کیفری» یا جانشینهای کیفری مطرح شد. وی پی برده بود که نظام کیفری به تنهایی نمی تواند برای بزهکاری موفق باشد و در کنار آن باید از مداخله های پیش از وقوع جرم، به عنوان تدبیر تکمیلی بهره جُست. از هنگامی که پیشگیری از جرم، توسط آنریکوفری تبیین شده، بسیاری از کشورها کوشیدند تا با بهره گیری از اقدامات پیشگیرانه، نرخ جرایم را کاهش دهند. به همین دلیل، دولت ها بر آن شدند تا با تدوین قوانین مناسبی، پیشگیری از جرم را نهادینه و قانونمند کنند. بند ۵ اصل ۱۵۶ قانون اساسی کشورمان نیز با قرار دادن «اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین» به عنوان یکی از وظائف قوّه ی قضائیه، در صدد توجیه این امر بوده است.

 

 

اگر چه موضوع اصلی این نوشتار، بررسی چالشهای موجود در پیشگیری از سرقت های مقرون به آزار در ابعاد مختلف است، ناگزیر جهت تبیین و درک بهتر موضوع، در این فصل – به صورت هر چند اجمالی و محدود – ، به بیان تعاریف پیشگیری و اقسام آن خواهیم پرداخت؛ زیرا نگارنده را اتقاد برآنست که چالشها و مشکلات وقتی نمایان می شوند که اصل موضوع – که همان پیشگیری است – ، به خوبی تبیین و تحلیل شود.

 

 

 

 

 

تعریف لغوی

 

 

واژه ی پیشگیری از لحاظ لغوی، به معنای «جلوگیری کردن مانع شدن جلو بستن و نیز اقدامات احتیاطی برای جلوگیری از رخدادهای بد و ناخواسته،[۱]آمده است.»

 

 

پیشگیری آنچنان که برخی جرمشناسان گفته اند، امروزه بیشتر در معنای «پیش دستی کردن» یا «آگاه کردن و هشدار دادن»، به کار میرود.[۲] امّا از میان این معناها در ادبیّات علوم جنایی و جرم شناسی، همانا معنی و مفهوم نخست، مدّ نظر است. بر اساس این مفهوم، بایستی با اتّخاذ تدابیر شایسته و به کارگیری اقدامات مناسب، به استقبال جرم رفت و از ارتکاب این پدیده جلوگیری کرد.

 

 

 

 

 

تعریف علمی                                  

 

 

با توجّه به دیدگاهها و نگرشهای متعدّد و گوناگونی که در میان جرمشناسان وجود دارد،[۳]پیشگیری از بزهکاری را می توان به دو صورت عامّ و خاصّ تعریف کرد:[۴]

 

 

 تعریف عامّ: در مفهوم عامّ یا موسّع، «پیشگیری، طیف وسیعی از اقدامات کیفری و غیر کیفری است که مانع ارتکاب جرم می شود». به عبارت دیگر، هر آنچه علیه جرم باشد و سبب کاهش نرخ بزهکاری گردد، در گستره ی معنای عامّ پیشگیری از جرم، قرار دارد.[۵]

 

 

در این نگرش و دیدگاه سیاست جنایی، همه تدابیر کیفری و غیر کیفری را که حکومت با استمداد از قوای سه گانه، با هدف تحدید و مهار بزهکاری و نیز پیشگیری اتّخاذ می کند، در بر می گیرد. نا گفته پیداست که در این زمینه، مردم نقش بسیار پُر اهمیّتی دارند.[۶]

 

 

بدین ترتیب در سیاست جنایی، «پیشگیری را می توان به کارگیری راهکارهای گوناگون برای جلوگیری از بزهکاری» تعریف کرد.[۷]

 

 

پیشگیری در این مفهوم، شامل پیشگیری واکنشی و پیشگیری کنشی می شود و بر مبنای این رویکرد، ساز و کارهای کیفری مانند ابتکارات اصلاحی- درمانی و ساز و کارهای غیر کیفری، مانند اقدامات موقعیّت مدار، می توانند داخل در دایره ی پیشگیری از جرم، قرار گیرند.

 

 

با این وجود، تعریف عامّ پیشگیری، دو ایراد اساسی دارد:

 

 

ایراد نخست آن است که از نظر جرم شناسی، مقوله ی پیشگیری از جرم و سرکوبگری، متفاوت با همدیگرند؛ زیرا این دو تأسیس سیاست جنایی، با وجود اینکه از هدف مشترک کاهش نرخ جرم، برخوردارند، امّا ویژگی های گوناگونی دارند؛ زیرا از یک طرف، تدابیر پیشگیرانه، ماهیّت قهرآمیز دارند، از طرف دیگر، با مشارکت جامعه ی مدنی و دولت قابل اعمال هستند. این در حالی است که نهاد سرکوبگری و سزادهی، تنها در اختیار دولت قرار دارد و قابل واگذاری به جامعه ی مدنی یا بخش خصوصی نیست.

 

 

 و بالأخره؛ ایراد دوّم این است که از نظر کارکرد نیز میان این دو مقوله، تفاوت هایی وجود دارد؛ زیرا اگر چه برخی از مجازات ها جنبه ی پیشگیرانه دارند، اما دسته ای از پاسخ های کیفری- مانند پرداخت جریمه ی روزانه، که هدفی جز اجرای کیفر، دنبال نمی کنند-، کارکرد پیشگیرانه ندارند.[۸]

 

 

تعریف خاصّ: اگر چه در خصوص پیشگیری از جرم در معنای خاصّ، تعاریف گوناگونی از ناحیه ی جرمشناسان ارائه شده است،[۹]مع الوصف به صورت کلّی می توان گفت؛ «پیشگیری از جرم در معنای خاصّ، مجموعه ی تدابیر و اقدامات غیر کیفری با هدف مقابله با بزهکاری از طریق کاهش یا از بین بردن علل جرم زا و نیز، اثر گذاری بر فرصت های پیش جنایی است؛ به گونه ای که بتوان با استفاده از ابتکارات و ساز و کارهای غیر قهر آمیز، بر شخصیّت افراد و وضعیّت پیش از ارتکاب جرم، اثر گذاشت تا از رخ دادن بزه، جلوگیری شود.»[۱۰] بنابراین، با توجّه به تعریف فوق و نیز آنچه درباره ی مفهوم پیشگیری در جرمشناسی گفته شده، شاخصه های این تعریف را می توان به شرح زیر بیان کرد:

 

 

نخست آنکه؛ اقدام پیشگیرانه تدبیری است که قهرآمیز، نباشد؛ بنابراین ضمانت اجراهای کیفری- چه با هدف سزادهی یا اصلاح- بازپروری و … از دایره ی شمول مفهوم جرمشناسانه ی پیشگیری، بیرون می مانند؛

 

 

دوّم آنکه؛ پیش از ارتکاب جرم اعمال شوند؛

 

 

سوّم آنکه؛ هدف اصلی آنها، اثر گذاری علیه عوامل و فرآیندهایی باشد که در بروز بزهکاری، نقش تعیین کننده ای دارند؛

 

 

و بالأخره چهارم آنکه؛ جنبه ی جمعی داشته باشند و تمامی جمعیّت یا گروه معیّنی از آنرا، نشانه روند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 





موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:17:00 ب.ظ ]