کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



      • ۲-۴-۳- محرک­های توجه به مدیریت ارتباط با مشتری                   

         

        الف- محرک­های درون سازمانی

         

        رقابت بر سر کسب مشتری تشدید شده است. از نقطه نظر اقتصادی، سازمان­ها می­دانند که حفظ مشتری ارزان‌تر از یافتن مشتری جدید است. آمارها نیز این مسأله را تایید می­نماید.

         

        براساس قانون پارتو ۲۰% مشتریان ۸۰% سودآوری را ایجاد می­ کنند.

         

        در بازارهای صنعتی فروش به مشتری جدید نیازمند ۸ الی ۱۰ تماس است، اما فروش به مشتری موجود نیازمند ۲ تا ۳ تماس است.

         

        جذب مشتری جدید ۵-۱۰ برابر گران‌تر از تکرار معاملات مشتریان موجود است. برای نمونه گروه مشاوران بوستون نشان داد که:

         

        پایان نامه

         

          • هزینه بازاریابی مشتریان فعلی از طریق وب ۸/۶ دلار در مقایسه با جذب مشتریان جدید کمتر است.

         

          • یک مشتری ناراضی تجربیات خود را با ۸ تا ۱۰ نفر دیگر در میان می­گذارد.

         

        • ۵% افزایش در هزینه حفظ مشتری، تبدیل به سودآوری ۲۵% یا حتی بیشتر می­گردد.

        در گذشته رویکرد اولیه حفظ مشتری عمدتاً با بهره­ گیری از تبلیغات پستی و رسانه­ها پیرامون آنچه که مؤسسات ارائه می­دادند بود. امّا این رویکرد تبلیغاتی به صورت انبوه بوده و افراد بسیاری (شامل مشتریان فعلی و افرادی که هرگز مشتری نمی­شوند)را هدف قرار می­دهد. برای مثال نرخ پاسخگویی به پست عمومی حدود ۲۰% است، از این رو پست کردن میلیون­ها کپی تبلیغاتی به طور متوسط تنها ۲۰۰۰۰ پاسخ را در بر دارد.

         

        ب- محرک­های تجارت الکترونیکی

         

        تغییرات صورت گرفته در تجارت الکترونیک دیگر عامل حرکت به سوی مدیریت ارتباط با مشتری است. در تجارت الکترونیکی مشتریان بجای اینکه مشتریان با فروشندگان به صورت تلفنی یا حضوری سروکار داشته باشند، در جلوی کامپیوتر شخصی خود در منازل یا محل کار به خرید مبادرت می­نمایند، لذا سازمان نیاز به افرادی دارای مهارت فروش جهت متقاعد کردن مشتری ندارد.

         

        ج- محرک­های اهداف زمینه

         

        افزایش رشد درآمد به علت افزایش رضایت مشتری (مثلاً با افزایش فروش محصولات جانبی یا تکرار خرید) کاهش هزینه­ های فروش و توزیع (بالا بردن احتمال پذیرش محصول توسط ابزارهای تبلیغاتی، استفاده از وب برای کاهش فروشندگان و کانال­های توزیع لازم) (الهی و حیدری، ۱۳۸۶، ص ۸).

         

        مدیریت ارتباط با مشتری همان‌گونه که در شکل ۶-۲ نمایش داده شده است، شامل ۳ مؤلفه مشتری، ارتباطات و مدیریت است. هدف هر یک از این مؤلفه‌ها این است که یک دید منفرد نسبت به مشتریان بدست آید و در واقع دنبال یک دیدگاه مشتری محوری است.

         

        ۲-۴-۴- اصول مدیریت ارتباط با مشتری

         

        فرآیندها و برنامه ­های کاربردی مدیریت ارتباط با مشتری براساس اصول پایه­ای زیر است:

         

        هدف­گذاری نمودن تک تک مشتریان: یکی از اصول مدیریت ارتباط با مشتری این است که مشتریان دارای انتخاب­های فراوانی بوده و هر مشتری محصول خاص خود را می­طلبد. مدیریت ارتباط با مشتری به لحاظ اینکه براساس فلسفه اختصاصی و سفارشی­سازی است، با هر مشتری به صورت جداگانه رفتار می­ کند. اختصاصی­سازی به این معنی است که مضامین و خدمات ارائه شده به مشتری، می­بایست براساس ترجیح‌ها و رفتارهای آنان طراحی شود. این عمل موجب راحتی مشتری و افزایش هزینه­­های تغییر منبع می­شود.

         

        جذب و حفظ وفاداری مشتری از طریق ارتباط شخصی: وقتی اختصاصی­سازی صورت گرفت، سازمان­ها نیازمند حفظ این ارتباط می‌باشند و تماس­­های مستمر با مشتری، خصوصاً زمانی که این تماس­­ها برای برآورده­سازی ترجیحات طراحی شوند می ­تواند موجب وفاداری گردد.

         

        انتخاب مشتری براساس مفهوم ارزش طول حیات مشتری: در مدیریت ارتباط با مشتری این اصل مورد توجه قرار گرفته است که مشتریان مختلف ارزش متفاوتی برای سازمان دارند، لذا باید سودآورترین آن­ها جذب و حفظ شوند. یک سازمان از طریق متمایزسازی می ­تواند منابع محدود خود را جهت کسب بازدهی بیشتر تخصیص دهد. به طور خلاصه اختصاصی­سازی محصولات، وفاداری مشتری و انتخاب آن­ها براساس مفهوم ارزش حیات[۱]، اصول اساسی اجرای مدیریت ارتباط با مشتری می­باشد (گرای و باین[۲]، ۲۰۰۱).

         

        ۲-۴-۵- مفروضات اساسی مدیریت ارتباط با مشتری         

         

        اقدامات مبتنی بر عادت: ایده اساسی مدیریت ارتباط با مشتری این است که رفتار آینده مشتری توسط رفتار مشابه قبلی آنان تعیین می­شود، به عبارت دیگر مردم مانند دیروز یا ماه قبل خود رفتار می­ کنند. این فرض تا حدی درست و تا حدودی نادرست است. با مرور زمان الگوهای رفتار تغییر می­ کند. بنابراین مسأله مهم پیش ­بینی رفتار آینده است که با این کار سازمان می ­تواند به روش بهتری به تقاضا و ترجیحات در حال تغییر مشتریان خود پاسخ دهد.

         

        اطلاعات فعلی مشتریان همیشه در دسترس است: حفظ کیفیت اطلاعات رفتاری و جمعیت شناختی مشتریان (سن، جنس، درآمد و …) از اهمیت شایانی برخوردار است. تصمیم صحیح مستلزم داده­ ها و اطلاعات صحیح است. آیا می­توان به داده­های موجود در پایگاه داده یا انبار داده­ ها اعتماد کرده و آن را باور کنیم؟ پایگاه داده­­های مشتری از منابع مختلف و از طریق روش­های مختلف ورودی بدست می­آید. لازم است به مرتب­سازی و پاک­سازی داده­ ها به طور دوره­ای توجه و برای آن هزینه قابل ملاحظه­ای صرف شود تا جهت کاربرد در مدیریت ارتباط با مشتری موثر واقع گردد. مؤسسات باید به محض تغییر اطلاعات مشتریان به روز شوند، برای نمونه افراد جابجا می­شوند، سطوح درآمدشان تغییر می­ کند، ازدواج، تولد و مرگ­ومیر اتفاق می­افتد. هر چند بسیاری از تصمیمات صحیح، گاهی از داده­های نادرست اتخاذ می­شود اما این امر به ندرت رخ می­دهد.

         

        مشتریان خواهان رفتار، خدمات کالاهای اختصاصی و متنوع هستند: فرض اساسی مدیریت ارتباط با مشتری بر این است که مشتریان همواره خواهان کالاها و خدمات منحصربفرد هستند، با اینحال این فرض همیشه نمی­تواند برآورده شود، زیرا یک سازمان همیشه نمی­تواند کالاها و خدمات لازم را ارائه دهد. افزون بر این بجای اختصاصی­سازی محصولات، تصمیمات خرید مشتریان برای کالاها و خدمات از یک روند خاص تبعیت می­ کند. توسعه فناوری نیز در فرآیند مربوط به تصمیم ­گیری مهم است. بنابراین برخی­ به اهمیت ارائه کالاها و خدمات صحیح در زمان صحیح به جای کالا و خدمات اختصاصی شده معتقدند (الهی و حیدری، ۱۳۸۸، ص ۲۱).

         

        [۱] Lifetime value

         

        [۲] Gray & Byun

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1399-06-08] [ 12:30:00 ق.ظ ]




      • با پیشرفت روز افزون رقابت در حوزه­ بازاریابی، بسیاری از شرکت‌ها از سیستم مدیریت روابط مشتری جهت بدست آوردن هوش تجاری بهتر، تصمیم ­گیری عاقلانه­تر، روابط مشتری قوی­تر و کیفیت برتر خدمات و محصولات استفاده کرده­اند. اساس مفهوم مدیریت مشتری­مدار، شناخت و ارضای نیازهای مشتری است تا ابقاء مشتری بیشتر شود که براساس قابلیت سوددهی مشارکتی است (دی[۱]، ۱۹۹۴). وی دریافت که سیستم مدیریت ارتباط با مشتری می‌تواند آینده‌ی قابل پیش ­بینی از برتری در رقابت را داشته باشد و سعی می‌کنند تا راه حل‌های مدیریت ارتباط با مشتری را برای برنامه ­ریزی مدیریت ارتباط با مشتری تحقق بخشند همان طور که این عمل برای سیستم‌های برنامه ­ریزی منابع تجاری (ERP)، سیستم‌های تجارت الکترونیکی و سیستم‌های پایگاه داده‌های توسعه یافته انجام شده است. (هولاند و لایت[۲]، ۱۹۹۹؛ شولین[۳]، ۲۰۰۲).

         

        آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

         

        در دنیای رقابتی امروز هیچ سازمانی نمی‌تواند از طریق سرآمدی عملیات خود و یا نوآوری در محصولات خود، خود را از سایر سازمان‌ها متمایز کند مگر اینکه نیازها و خواسته‌های مشتریان خود را عمیقاً درک کرده باشد. این واقعیت موج کاربردهای سیستم‌های مدیریت ارتباط با مشتری را به تلاطم در می‌آورد. سازمان‌های موفق امروزی کالا و خدماتی را ارائه می‌دهند که توسط تک تک مشتریان تعریف شده است، در واقع این سازمان‌ها به سرآمدی در نقاط کلیدی تماس با مشتریان در بازاریابی، فروش و خدمات از طریق سفارشی ساختن انبوه[۴] نائل می‌شوند. امروزه بسیاری از صنایع به دنبال این هستند که چگونه خود را از فروش با حجم بالا و بازاریابی رادیو تلویزیونی به سمت مدیریت روابط انفرادی با مشتریان منتقل کنند.

         

        در اینجا ذکر این نکته ضروری به نظر می­رسد که یک سیستم مدیریت ارتباط با مشتری چیزی فراتر از اتوماسیون عملیات سنتی فروش، بازاریابی، زنجیره تأمین و یا خدمات از طریق فن­آوری است. یک سیستم ارتباط با مشتری همچنین فراتر از موضوع «کیفیت خدمات» یا «خدمات مشتری» است. سیستم‌های مدیریت ارتباط با مشتری، سیستم‌هایی در مورد دگرگونی کل سازمان و نحوه نگرش سازمان به مشتریان خود هستند. مدیریت ارتباط با مشتری راهبردی برای کسب مزیت رقابتی است. فلسفه و آرمان تحول در مورد نحوه رقابت کسب و کار در قرن ۲۱ است. می‌توان گفت که مدیریت ارتباط با مشتری سنگ بنای اساسی موفقیت مالی سازمان‌هاست (گالبرث و روجرز[۵]، ۱۹۹۹). سیستم‌های مدیریت ارتباط با مشتری روی این موضوع تمرکز می‌کنند که چگونه به صورت اثربخش اطلاعات را به دانش هوشمند کسب و کار تبدیل کنند به طوری که بتوانند روابط با مشتریان را بصورت بسیار کارا مدیریت کنند. در دنیای کسب و کار امروز بسیاری از سازمان‌ها از انبوه اطلاعات اشباع شده‌اند، منابع اطلاعاتی از هر جایی درون و بیرون سازمان جاری می‌شوند، اما بسیاری از سازمان‌ها از جمله بسیاری از سازمان‌های ایرانی از پایگاه‌های مختلف داده‌ها، مراکز تماس با مشتریان و اتوماسیون نیروهای فروش را انجام نداده‌اند تا بتوانند اطلاعات را به هوش کسب و کار تبدیل کنند. سیستم‌های مدیریت ارتباط با مشتری به سازمان‌ها کمک می‌کند تا بفهمند دستیابی به کدام مشتری برایشان به صرفه است؟ حفظ کدام مشتری برایشان به صرفه است؟ کدام مشتری، مشتری استراتژیک است؟ کدام مشتری مهم است؟ کدام مشتری سودآور است؟ و کدام مشتری را باید رها کرد؟ این دانش در نهایت به سازمان‌ها کمک می‌کند تا تعیین کنند که چگونه به نیازهای منحصربه­فرد مشتریان پاسخ دهند. البته در تئوری گفته می‌شود که سازمان‌ها باید با همه مشتریان خود به خوبی رفتار کنند اما در واقعیت امکان­پذیر نیست که سطح یکسانی از توجه و تمرکز معطوف به همه مشتریان شود. بهترین تلاش سازمان‌ها باید مختص مشتریانی باشد که برای سازمان بیشترین ارزش و سودآوری را دارند. به منظور دستیابی به هدف «تمرکز کسب و کار روی مشتری مناسب» سازمان‌ها نیازمند ترکیب خلاقانه‌ای از راهبردها، فرایندها، فن­آوری­ها، منابع اطلاعاتی و افراد هستند. ترکیب این فاکتورها به همراه تلفیق شرکای تجاری از طریق زنجیره تأمین و فن­آوری اکسترانت سازمان‌هایی مجازی خلق می‌کند که سرعت استفاده از هوش مبتنی بر بازار توسط سیستم‌های مدیریت ارتباط با مشتری را افزایش می‌دهند. خلق یک محیط دلخواه و بهینه مدیریت ارتباط با مشتری به طور روزافزونی تبدیل به چالش اصلی کسب و کار امروز شده است. مدیریت ارتباط با مشتری چالش اصلی قرن بیست و یکم است.

         

        پاتریک بولتما[۶] مشاور خدمات مشتری این گونه نظر می‌دهد: «مدیریت ارتباط با مشتری بزرگ‌ترین آرزوی سازمان شما برای آینده است». با توجه به چالش‌های جهانی و سرعت کسب و کار در دنیای امروز، چگونه یک کسب و کار می‌تواند در بازار، مزیت رقابتی ایجاد کند؟ امروزه خلق مزیت مشتری با فهم خواسته‌های مشتری آغاز می‌شود، مشتریان واقعی، باید آنچه را که می‌خواهند تحویل بگیرند (گالبرث و روجرز، ۱۹۹۹).

         

        ۲-۴-۷- اهداف مدیریت ارتباط با مشتری

         

        معمولاً استراتژی مدیریت ارتباط با مشتری مبتنی بر چند هدف اجرایی است:

         

          • تشویق مشتریان سایر شرکت‌ها یا مشتریان بالقوه جهت اولین خرید از شرکت،

         

          • تبدیل مشتریان موقّت به مشتریان وفادار،

         

        • ارائه خدمت با مطلوبیت بالا برای مشتریان وفادار به نحوی که به مبلغان شرکت بدل شوند،

        در حقیقت مدیریت ارتباط با مشتری، کلیه فرآیندها و فناوری­هایی است که سازمان برای شناسایی، انتخاب، ترغیب، گسترش، حفظ و خدمت مشتری به کار می­گیرد. مدیریت ارتباط با مشتری، مدیران را قادر خواهد ساخت تا از دانش مشتری برای بالا بردن فروش، ارائه خدمات و توسعه آن استفاده کنند و سودآوری روابط مستمر را افزایش دهند.

         

        هدف مدیریت ارتباط با مشتری، ایجاد هم­افزایی میان فعالیت­های بخش­های فروش، بازاریابی و خدمات پس از فروش در داخل یک سازمان به منظور کشف و حفظ مشتریان می­باشد. این هم­افزایی، از طریق تبادل اطلاعات به ویژه در خصوص مشتریان و در میان بخش­های مختلف سازمان اتفاق می­افتد (چن و پوپوویچ، ۲۰۰۳).

         

        بارنت[۷] (۲۰۰۱) اهداف مدیریت ارتباط با مشتری را در سه رده قرار می­دهد: صرفه­جویی در هزینه­ها، افزایش درآمدها و تأثیرات استراتژیک. براساس این سه رده وی اهداف زیر را در اجرای مدیریت ارتباط با مشتری منطقی می­داند:

         

          • افزایش درآمدهای فروش،

         

          • افزایش نرخ موفقیت در اجرای فرایندها،

         

          • افزایش سود ناخالص،

         

          • افزایش نرخ­های رضایت مشتری،

         

        • کاهش هزینه­ های فروش و مدیریت بازاریابی (بارنت، ۲۰۰۱).

        کینکید در رابطه با اهداف مدیریت ارتباط با مشتری چنین می­گوید:

         

        «هدف مدیریت ارتباط با مشتری، افزایش وفاداری مشتری است که یک شبه نمی‌توان به آن رسید». با توجه به نمودار ۶-۲ نمی­توان یک دفعه به نوک هرم (برنامه وفاداری) رسید مگر تا زمانی که تمامی سطوح پایینی هرم طی شود. اصولاً برای داشتن یک برای داشتن یک برنامه ارتباط با مشتری موفق، به یک سری تغییرات مهم و ساختاری در سیستم سازمانی، پروژه­های مدیریت اطلاعات فرایندهای کاری و رفتاری کارکنان نیاز می­باشد (مهدیانی، ۱۳۸۵).

         

         

         

         

         

        شکل ۲-۶: اهداف مدیریت ارتباط با مشتری از دیدگاه کینکید ( مهدیانی، ۱۳۸۵)

         

         

         

        نویل[۸] (۲۰۰۱) اهداف مدیریت ارتباط با مشتری را چنین شناسایی می‌کند:

         

          • شناسایی ارزش­های خاص هر بخش مشتری،

         

          • درک اهمیت نسبی ارزش­هایی که به هر بخش بازار متعلق است.

         

          • تعیین اینکه تحویل آن ارزش­ها چه اثرات مثبتی خواهد داشت.

         

          • ارتباط و تحول ارزش­های مناسب به هر مشتری به طریقی که مشتری مایل است.

         

        • اندازه ­گیری نتایج و تحقق بازگشت سرمایه (نویل، ۲۰۰۱).

        از دیدگاه گرای و باین نیز اهداف مدیریت ارتباط با مشتری چنین می‌باشد:

         

         

          • افزایش درآمد،

         

          • افزایش رضایتمندی مشتری براساس اطمینان از ایجاد تجربه شیرین برای مشتری و بازگشت وی برای خریدهای بعدی،

         

          • کاهش هزینه‌های فروش و توزیع با بهره گرفتن از تبلیغات هدفمند، فروش از طریق وب، مدیریت ارتباط با مشتری به جای مدیریت محصول،

         

        • کاهش هزینه‌های حمایت از مشتری با بهره گرفتن از اطلاعات قابل دسترس و اتوماسیون نمودن مرکز تماس (گرای و باین، ۲۰۰۱).

        از نقطه نظر کالاکوتا و رابینسون[۹]، مدیریت ارتباط با مشتری نوعی چارچوب یکپارچه و استراتژی کسب و کار محسوب می‌شود. آن‌ها سه هدف را برای چارچوب سازمانی مدیریت ارتباط با مشتری شناسایی کرده‌اند که عبارتست از:

         

          • استفاده از ارتباطات با مشتریان موجود جهت افزایش درآمد (افزایش سودآوری از طریق شناسایی، جذب و حفظ بهترین مشتریان)،

         

          • استفاده از اطلاعات یکپارچه شده برای خدمات برتر (استفاده از اطلاعات مشتریان برای ارائه خدمات بهتر به نیازهای آن‌ها)،

         

        • معرفی فرایندها و روش‌های سازگار مکرر (کالاکوتا و رابینسون، ۱۹۹۹)

        سویفت نیز در سال ۲۰۰۱ بیان داشت که هدف مدیریت ارتباط با مشتری افزایش فرصت‌های کسب و کار از طریق زیر است:

         

          • بهبود فرایند ارتباط با مشتریان واقعی

         

          • ارائه محصولات صحیح به هر مشتری

         

          • ارائه محصولات صحیح از طریق کانال‌های صحیح به هر مشتری

         

        • ارائه محصولات صحیح در زمان صحیح به هر مشتری (سوئیفت، ۲۰۰۱).

        اهداف کسب و کار از مدیریت ارتباط با مشتری، کمک به بهبود ارائه خدمت به مشتری، افزایش ارتباطات با مشتری، کاهش هزینه‌های توزیع، انگیزه عالی و توجیه بکارگیری بیشتر کسب و کار الکترونیکی است. بسیاری از مشتریان جهانی (فعال در سطح جهان) برای پیشبرد برنامه تغییر و دگرگونی کسب و کارشان در حال بهره­ گیری از مدیریت ارتباط با مشتری هستند. باید به این نکته توجه کرد که مدیریت ارتباط با مشتری، برخی اوقات برای تشریح مدیریت ارتباط حفظ مشتری مورد استفاده قرار می‌گیرد. در کل به صورت خلاصه می‌توان اهداف مدیریت ارتباط با مشتری را به صورت زیر نشان داد:

         

         

         




         

        اهداف مدیریت ارتباط با مشتری

         

         

        *افزایش در آمد                            *ایجاد وفاداری مشتری                     *کاهش هزینه

         

        شناخت فرصت‌های جدید                                   بهبود خدمات به مشتریان                                   ذخیره اطلاعات سازمان

         

        کاهش فرصت‌های از دست رفته                          بهبود جلوه سازمان                                          کاهش دوباره کاری‌های بازاریابی

         

        کاهش فرار مشتریان

         

         

         

                    

         

         

         




         

        جدول ۲-۲: اهداف مدیریت ارتباط با مشتری (موتمنی و دیگران، ۱۳۸۹)

        [۱] Day

         

        [۲] Holland & Light

         

        [۳] Shevlin

         

        [۴] Mass Customization

         

        [۵] Galbreath & Rogers

         

        [۶] Patrick Bultema

         

        [۷] Burnett

         

        [۸] Newell

         

        [۹] Kalakota and Robinson

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:29:00 ق.ظ ]




      • حفظ مشتری دارای دو فایده عمده می‌باشد:

         

          1. هزینه‌های بازاریابی شرکت‌ها کاهش پیدا می‌کند.

         

        1. هزینه کمتری صرف جایگزینی مشتریان از دست رفته می‌شود.

        به عنوان مثال برآورد شده است که هزینه یک شرکت تبلیغاتی در گرفتن مشتری جدید،۲۰ برابر هزینه حفظ مشتری می‌باشد. در انگلستان شرکت‌های بزرگ دو میلیون پوند برای تحقیقات، تحلیل استراتژیک و کارهای خلاقانه و ایده­پردازی برای جذب یک مشتری عمده مصرف می‌کنند. شرکت‌ها هنگامی که برای جایگزین کردن مشتریانی که از دست داده‌اند به دنبال به دست آوردن مشتریان آینده خود هستند ممکن است چندین برابر این هزینه‌ها را متحمل شوند. علاوه بر کاهش هزینه‌های جذب مشتری، هزینه‌هایی که برای ارائه خدمات به مشتریان فعلی صرف می‌شود، در طول زمان کاهش پیدا می‌کند. در نتیجه در تجارت و بازار (بازارهای سازمانی یا صنعتی یا تجاری) حتی ارتباطات نیز به صورت کاملاً خودکار در می‌آید. همان طور که این فرایند توسعه پیدا می‌کند شرکت‌ها درک بهتری از نیازمندی‌های مشتری بدست می‌آورند و مشتریان نیز متوجه می‌شوند که شرکت‌ها چه کارهایی را برای آن‌ها انجام می‌دهند. در نتیجه شرکت‌ها بهتر می‌توانند نیازمندی‌های مشتری را تشخیص دهند، کالای بیشتری را به فروش برسانند و خدمات بهتری را به مشتری ارائه دهند (الیور[۱]، ۱۹۹۹). از طرفی بتدریج که مشتری توسط شرکت نگهداری می‌شود، نیازمندی‌های مشتری بهتر درک می‌گردد. مشتریان هم به شرکت‌ها مراجعه می‌کنند تا بدانند که شرکت چه می‌تواند برای آن‌ها انجام دهد. با گذشت زمان که ارتباط عمیق‌تر می‌شود، اعتماد و تعهد بین طرفین افزایش می‌یابد. در چنین شرایطی، جریان درآمد و سودی که از سوی مشتری جاری است مطمئن‌تر می‌شود (شاهین، ۱۳۸۷). بعضی از شرکت‌ها از مدل‌هایی استفاده می‌کنند که به آن نردبان سود و یا پلکان سود[۲] می‌گویند و به شرکت‌ها کمک می‌کند تا متوجه شوند مشتریان در کجای پلکان قرار گرفته‌اند. این مدل شامل ۷ مرحله می‌باشد که در ذیل به آن‌ها اشاره می­نماییم:

         

         

          1. مشتری احتمالی: آیا مشتریان می‌توانند برای بازار مورد نظر مناسب باشند و یا خیر.

         

          1. مشتری بالقوه: مشتریان شرایط بازار را مطابق میل خود می‌کنند و برای اولین بار به سمت محصول گرایش پیدا می‌کنند.

         

          1. مشتری بالفعل با خرید آزمایشی: مشتریانی هستند که اولین خرید خود را از شرکت انجام می‌دهند.

         

          1. مشتری بالفعل با خرید مکرر: مشتری فرایند خرید خود از شرکت تکرار می‌کند.

         

          1. مشتری اصلی: مشتری است که شرکت را به عنوان توزیع­کننده کالا انتخاب می‌کند.

         

          1. مشتری وفادار: مشتری است که دید مثبتی نسبت به شرکت دارد و خرید خود را فقط از شرکت انجام داده و آن را تغییر نمی‌دهد.

         

        1. حامی شرکت: مشتری است که سود بیشتری را به شرکت می‌رساند (جونز[۱۰]، ۲۰۰۳).

        در این مدل مشتریان به یک شکل پیشرفت نمی‌کنند، و به صورت هماهنگ از مرحله ۱ به مرحله ۷ حرکت نمی‌کنند. بعضی از مشتریان مدت کوتاهی به یک شرکت متعهد هستند و گروهی دیگر از مشتریان مدتی طولانی به آن وفادارند. بعضی از مشتریان هرگز از مشتری بالفعل با خرید آزمایشی به صورت مشتری بالفعل با خرید مکرر در نمی‌آیند و گروهی نیز هرگز از مشتری بالقوه به مشتری بالفعل با خرید آزمایشی تبدیل نمی‌شوند. هزینه و درآمد مرحله به مرحله تفاوت می‌کند. در مراحل اولیه، یک شرکت مبالغ زیادی را صرف می‌کند تا مشتری بالقوه را به مشتری بالفعل با خرید آزمایشی تبدیل کند (باتل[۱۱]، ۲۰۰۴).

         

        ۲-۴-۱۳-۱-۲ رضایت مشتری، وفاداری، عملکرد تجاری

         

        عملکرد تجاری از طریق افزایش در رضایت مشتری و وفاداری مشتری، افزایش پیدا می‌کند. در مدل زنجیره سود-رضایت، رضایت مشتری افزایش پیدا می‌کند چون شرکت‌ها درک بهتری از مشتریان و نیازمندی‌های آنان پیدا می‌کنند و سود مشتری نیز افزایش می‌یابد. به همان اندازه نیز مشتری به خرید مجدد بیشتر ترغیب می‌شود. که در واقع تأثیر بسیار مهمی روی عملکرد مشتری دارد (گرملر[۱۲]، ۱۹۹۶).

         

         

        شکل ۲-۹: تاثیر رضایت و وفاداری مشتری و عملکرد تجاری بر ارتباط مشتری (گرملر، ۱۹۹۶)

         

         

        رضایت مشتری می‌تواند در محصول، خدمات و فرایند خریدی که تجربه می‌کند باشد. وفاداری مشتری نیز از مسائل مهم در مدیریت ارتباط با مشتری می‌باشد. ۲ روش برای برآورد وفاداری مشتری وجود دارد. یک روش بر پایه رفتار است و روش دیگر بر پایه گرایش و طرز برخورد. اخیراً طرح جدید و کاملی در رابطه با وفاداری مشتری ارائه داده‌اند. بهترین مدل توسط دیک و باسو[۱۳] (۱۹۹۴) ارائه شده در شکل زیر قابل مشاهده می‌باشد.

         

         

         

         

         

         
           

         

         

         

         

         

         

        مشتریان وفادار حقیقی آن دسته از مشتریانی هستند که تکرار خرید بیشتر و رفتار نسبی قوی‌تر دارند. محققان چهار شکل از وفاداری را بر طبق تکرار خرید[۱۴] و مقاومت رفتار نسبی[۱۵] تعریف کرده‌اند. اگر تکرار خرید بالا در خرید با رفتار نسبی در ارتباط همراه نباشد، نشان­دهنده سکون، عدم علاقه و هزینه بالا است. وفاداری پنهان[۱۶] هنگامی به وجود می‌آید که گرایش و یا برخوردی قوی با تکرار خرید همراه نباشد. از نقطه نظر علمی خرید و سود، از کار و اقدامات انجام شده بدست می‌آید نه از گرایش. مدیران با بهره گرفتن از روش‌های رفتاری می‌توانند به مواردی که برای به وجود آمدن سطح بالاتری از تعهد نیاز است پی ببرند و آن را با عملکرد رقبای خود مقایسه کنند. از این مدل نمی‌توان دریافت که رفتار مقدم بر گرایش است و یا گرایش مقدم بر رفتار. محققان بر این عقیده هستند که ارتباط متقابلی میان هر کدام وجود دارد و هر کدام تکمیل کننده دیگری است. تحقیقات نشان می‌دهد که ارتباط محکمی بین درک مشتری از ارزش، سطح رضایت مشتری و وفاداری وی وجود دارد (اندرسون[۱۷]، ۱۹۹۴). شواهد عمده‌ای وجود دارد که ارتباط زنجیره رضایت – سود بسیار قوی است. هر چند این ارتباط می‌تواند نامتقارن و غیر خطی باشد. به عنوان مثال افزایش رضایت مشتری می‌تواند مانند شکل ۱۲-۲ بر تکرار خرید مشتری داشته باشد.

         

         

         

         

         

         

         

         

         
         

         

        شکل ۲-۱۱: تاثیر رضایت مشتری بر میزان خرید (اندرسون، ۱۹۹۴)

         

         

         

         

        یکی دیگر از جنبه‌های مهم در ارتباط با مشتری که از پیچیدگی زیادی برخوردار است وفاداری مشتری است. نمودار زیر نیز نشان می‌دهد که چگونه ترکیب راهبردهای مبتنی بر محصول و مشتری، روی وفاداری وی تأثیر می‌گذارد.

         

        در این نمودار مشتری الف از خرید خود راضی است اما رابطه­اش با سازمان رضایت­بخش نیست. این نوع مشتری آسیب­پذیر است. اگر سازمان بتواند مرتباً رابطه خود با مشتری را بهبود بخشد مشکلات موجود کمتر می‌شود. روابط مشتری / سازمان عمیقاً بر چگونگی رفتار مشتری بر سازمان تأثیر می‌گذارد. با مدیریت صحیح و سرویس مناسب این وضع به وضعیت سمت راست یعنی وفاداری خواهد رسید.

         

        مشتری (ب) مشتری است که هر سازمانی خواهان آن است.

         

        مشتری (ج) کابوس یک سازمان است. او تجربه خرید یک محصول بد را از سازمان داشته و رابطه خوبی نیز از طرف سازمان با وی برقرار نشده است. در این مورد می‌توان تضمین داد که هرگز برای بار دوم، مشتری مذکور از این سازمان خرید (یا تقاضای خدمات) نخواهد کرد.

         

        مشتری (د) از محصول راضی نیست اما امیدوار است که تعامل بعدی رضایت­بخش باشد. یک رابطه خوب موجب می‌شود که مخزنی از آرزوها برای مشتریان وجود داشته باشد که امیدوار باشند در معاملات بعدی کیفیت لازم را دریافت کنند.

         

        نمودار ۱۳-۲ نشان می‌دهد که چگونه می‌توان مشتری را بهتر درک کرده و رضایت وی را افزایش داد. همان طور که در نمودار نشان داده شده، حتی اگر هر دو مشتری (ج) و (د) محصول مناسبی از سازمان دریافت نکنند، مشتری میل خود را برای دریافت محصول بهتر از سازمان از دست نخواهد داد.

         

        مدیریت ارتباط با مشتری نشان می‌دهد که چگونه یک سازمان می‌تواند تجربه ناخوشایند مشتری را به وفاداری تبدیل کند. برای این هدف سازمان نیازمند ایجاد هماهنگی در فعالیت‌های مختلف خود است (مین[۱۸]، ۲۰۰۵؛ میترا[۱۹]، ۲۰۰۲).

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

        شکل ۲-۱۲: تأثیر راهبردهای مبتنی بر محصول و مشتری روی وفاداری (مین، ۲۰۰۵)

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

        ۲-۴-۱۳-۲- ارتباط

         

        «ارتباط مجموعه‌ای از رویدادها بین دو گروه در طول زمان است». هر کدام از رویدادها از مجموعه‌ای از ارتباطات تشکیل شده است. رویدادها در یک زمان شروع و در زمان دیگر خاتمه پیدا می‌کنند. رویدادها شامل مواردی مثل خرید، پرس و جو در مورد محصول، تماس برای فروش، رسیدگی به شکایات می‌باشد. ارتباطات تجاری از رویدادهای کاری و رویدادهای اجتماعی تشکیل شده است (باتل، ۲۰۰۴).

         

        ارتباطات پویا و فعال می‌باشند و با گذر زمان تغییر می‌کنند. دایر[۲۰] (۱۹۸۷)، ۵ مرحله برای ارتباطات در نظر گرفته است که شامل موارد ذیل است:

         

        • آگاهی[۲۱]، جستجو[۲۲]، توسعه[۲۳]، تعهد[۲۴]، انحلال تجزیه و تحلیل[۲۵].

        آگاهی هنگامی است که هر گروه در معرض توجه دیگران به عنوان طرف مبادله قرار می‌گیرد. جستجو دوره بررسی و آزمایش است که در طول این دوره‌ها گروه‌ها قابلیت و عملکرد یکدیگر را شناسایی می‌کنند.

         

        فرایند توسعه از ۵ زیر مجموعه تشکیل شده است: جذب[۲۶]، ارتباط و معامله[۲۷]، توسعه و پرورش توانایی‌ها[۲۸]، توسعه روش‌ها[۲۹]، توسعه انتظارات[۳۰].

         

        مورگان و هانت (۱۹۹۴)، ۲ مشخصه یک ارتباط توسعه یافته را اعتماد و تعهد بیان کردند که در ذیل هر یک را مختصراً توضیح می‌دهیم:

         

        1. اعتماد

        هنگامی که اعتماد وجود نداشته باشد، عدم اعتماد افزایش پیدا کرده و مشارکت از بین می‌رود.

         

        ویژگی‌های اعتماد شامل موارد زیر می‌باشد:

         

        اعتماد مبتنی بر محاسبه: در اولین مراحل ارتباط وجود دارد و به سود اقتصادی مربوط می‌شود.

         

        اعتماد مبتنی بر دانش: به گذشته ارتباط فردی و پیش بینی که از یکدیگر دارند بستگی دارد و گروه‌ها می‌توانند در مورد یکدیگر پیش ­بینی‌های لازم را انجام دهند.

         

        اعتماد مبتنی بر شناخت: در مراحل آخر ارتباط وجود دارد و هنگامی اتفاق می‌افتد که درک دو جانبه وجود داشته باشد که عملکرد هر کدام از اعضاء گروه بتواند جایگزین دیگری در ارتباط درونی فرد شود (نیراج[۳۴]، ۲۰۰۱).

         

        1. تعهد

        لازمه موفقیت و دوام یک ارتباط است. مورگان و هانت (۱۹۹۴) تعهد را این گونه تعریف کرده‌اند: «اعتقاد دو گروه مبنی بر این که ارتباط به صورت مداوم با یکدیگر بسیار مهم می‌باشد و تعهد، ضامنی برای حفظ ارتباط است». رابطه میان یک سازمان و مشتریانش یک رابطه مداوم دو جانبه، فعل و انفعالاتی و بسیار با ارزش و سودمند می‌باشد. حتی این رابطه می‌تواند کوتاه مدت و یا بلندمدت، مداوم و یا گسسته، به دفعات و یا یکباره باشد. حتی اگر مشتریان نسبت به سازمان و محصولات آن نظر مثبتی داشته باشد، باز هم رفتار آن‌ها در مورد خرید از سازمان، غیر قابل پیش ­بینی بوده و بستگی زیادی به شرایط و موقعیت خواهد داشت. مدیریت این رابطه بر عهده مدیریت ارتباط با مشتری می‌باشد (علی بیک و همکاران،۱۳۸۴).

         

        ده گام برای ایجاد و حفظ ارتباط مشتری اثربخش با مشتری عبارتند از:

         

          1. برای جذب مشتری جدید هیچ‌گاه از مشتری قدیمی غافل نشوید.

         

          1. پس از بروز مسئله از نظر ارتباط با مشتری هر چه سریع‌تر آن را حل کنید.

         

          1. همیشه حالت بدون باخت بوجود آورید.

         

          1. همیشه حق با مشتری است.

         

          1. مشتری خواستار لذت بردن و نه تأمین رضایت است.

         

          1. نباید فراموش کرد که در یک سیستم اقتصادی بازار آزاد، مشتری حق انتخاب دارد.

         

          1. با مشتری داخلی همانند مشتری خارجی – برون از سازمان-رفتار نمایید.

         

          1. برای پی بردن به خواست مشتری به حرف‌های او گوش فرا دهید.

         

          1. درباره کالاها و خدمات دیدگاه مثبت داشته باشید.

         

        1. ۱۰خود را به جای مشتری بگذارید تا نوع احساس او را درک کنید (راجر، ۱۳۸۳).

         

         

        ۲-۴-۱۳-۳- مدیریت

         

        مدیریت ارتباط با مشتری فعالیتی نیست که تنها در بخش بازاریابی مورد استفاده قرار گیرد بلکه، شامل تغییرات مداوم در مراحل، فرایندهای کاری و فرهنگ سازمانی می­باشد. اطلاعات جمع­آوری شده مشتریان به دانش­های سازمانی مبدل می­گردند که از آن‌ها به منظور برتری یافتن بر رقبا در جهت دستیابی به موقعیت­های بازار، استفاده می­گردد. در رابطه با مدیریت ارتباط با مشتری، توجه به این نکته بسیار حائز اهمیت است که، مدیریت ارتباط با مشتری، محصول و یا خدمات قابل ارائه توسط یک سازمان نیست، بلکه راهبرد تجاری سازمان است، به عبارتی دیگر خود به عنوان یک فن­آوری اطلاعاتی مطرح نمی‌باشد، بلکه از فن­آوری اطلاعات برای دستیابی به اهداف خود استفاده می کند. این امر بیانگر این نکته است که نیازمندی استقرار مدیریت ارتباط با مشتری در یک سازمان، طراحی راهبرد تجاری بوده است (وو[۳۵]، ۲۰۰۵).

         

        [۱] Oliver

         

        [۲] Value ladder,Value Stairecase

         

        [۳] Suspect customer

         

        [۴] Prospect customer

         

        [۵] First time customer

         

        [۶] Repeat customer

         

        [۷] Majority customer

         

        [۸] Loyal customer

         

        [۹] Advocate customer

         

        [۱۰] Jones

         

        [۱۱] Buttle

         

        [۱۲] Gremler

         

        [۱۳] Dick & Basu

         

        [۱۴] Repeat-purchase behavior

         

        [۱۵] Relative attitudinal strength

         

        [۱۶] Latent loyalty

         

        [۱۷] Anderson

         

        [۱۸] Min

         

        [۱۹] Mitra

         

        [۲۰] Dwyer

         

        [۲۱] Awareness

         

        [۲۲] Exploration

         

        [۲۳] Expansion

         

        [۲۴] Commitment

         

        [۲۵] Dissolution

         

        [۲۶] Attraction

         

        [۲۷] Communication & Bargaining

         

        [۲۸] Development & Exercise Of Power

         

        [۲۹] Development of Norm

         

        [۳۰] Development of  Expectation

         

        [۳۱] Calculus-based trust

         

        [۳۲] Knowledge-based trust

         

        [۳۳] Identification-based trust

         

        [۳۴] Niraj

         

        [۳۵] Woo

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:29:00 ق.ظ ]




      • ژیوگاس و کیرسی، مزایای مدیریت ارتباط الکترونیکی با مشتری را به صورت جدول ۵-۲ بر می­شمارند.

         

        جدول ۲-۶: مزایای ECRM (ژیوگاس و کیرسی، ۲۰۰۴)

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

        الف:فواید ملموس ب:فواید ناملموس
        افزایش درآمد و سودآوری افزایش رضایت با مشتری
        اجرای سریع‌تر  ایجاد تبلیغات دهان به دهان
        کاهش هزینه‌های داخلی بهبود خدمات به مشتری
        بهره وری بالاتر نیروی انسانی هم راستا کردن فرایند کسب و کار الکترونیکی
        کاهش هزینه‌های بازاریابی افزایش اثربخشی و بخش بندی مشتری
        بالا بردن نرخ جذب مشتری دقیق‌تر سازی هدف بندی تعیین مشتریان هدف
        حفاظت از سرمایه گذاری در بازاریابی به همراه بازده حداکثر درک بهتر نیازمندی‌ها و الزامات مشتری

         

         

        ۲-۴-۱۶- اجزاء سازنده مدیریت ارتباط با مشتری

         

        طبق مطالعات انجام شده توسط سین و همکارانش[۱] در سال ۲۰۰۵، در ارتباط با موضوع، می­توان مفهوم مدیریت ارتباط با مشتری را سازه­ای ۴ بعدی فرض نمود که شامل چهار عنصر رفتاری گسترده زیر می‌باشد:

         

          • تمرکز بر مشتریان اصلی[۲]،

         

          • سازمان مدیریت ارتباط با مشتری[۳]،

         

          • مدیریت دانش،[۴]

         

        • مدیریت ارتباط با مشتری مبتنی بر فن­آوری[۵].

        فرض مذکور، سازگار با تفکری است که موفقیت مدیریت ارتباط با مشتری را منوط بر توجه به چهار حوزه اصلی استراتژی، مردم، فن­آوری و فرایندها می‌داند (فاکس و استد[۶]، ۲۰۰۱) و تنها زمانیکه هر چهار عنصر، هماهنگ با هم عمل نمایند، قابلیتی برتر در رابطه با مشتری ظهور می کند (دی، ۲۰۰۲).

         

         

         

         




         
         

         

        شکل ۲-۱۴: ابعاد چهارگانه مدیریت ارتباط با مشتری (سین و همکاران، ۲۰۰۵)

         

         

         

         

         

         

        بطور کلی، حداکثرسازی عملکرد بلندمدت یک کسب و کار از جنبه­هایی نظیر رضایت مشتری، جلب اعتماد، بازده فروش و سرمایه­گذاری، نیازمند ایجاد، حفظ و ارتقای روابط سودمند درازمدت و متقابلی با خریداران بازار هدف می‌باشد؛ لذا در ادامه هر یک از اجزای سازه مدیریت ارتباط با مشتری را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

         

        ۲-۴-۱۶-۱- تمرکز بر مشتریان اصلی

         

        تمرکز بر مشتریان اصلی یک رویکرد مشتری محوری بوده و همواره نیازمند خلق ارزشی برتر و افزوده برای مشتریان برگزیده، بواسطه ارائه پیشنهاداتی ویژه و مطابق با سلیقه آنان می­باشد. جنبه­های اصلی این بعد عبارتند از: بازاریابی مشتری محور[۷]، شناسایی ارزش مادام‌العمر مشتریان اصلی[۸]، شخصی­سازی[۹]، و بازاریابی خلاق (هم آفرینی) تعاملی[۱۰] (شت، ۲۰۰۰ و واندرمیریو[۱۱]، ۲۰۰۴).

         

         

        بازاریابی مشتری محور: بازاریابی مشتری محور که در هزاره جدید شتاب بیشتری به خود گرفته، تلاشی در جهت درک و ارضای نیازها، خواسته­ها و تقاضای تک تک مصرف کنندگان برگزیده است (شت، ۲۰۰۰). انتخاب آگاهانه مشتریان اصلی یک ضرورت راهبردی است، چرا که تمام مشتریان از مطلوبیت و سودمندی یکسانی برخوردار نیستند (ریالس و ناکس[۱۲]، ۲۰۰۱؛ توماس[۱۳]، ۲۰۰۴). این مطلب در قانون ۸۰/۲۰ پارتو نیز قابل توجه می‌باشد: ۸۰ درصد سود یک بنگاه از ۲۰ درصد مشتریان بدست می‌آید. برگزیدن دقیق مشتریان اصلی مستلزم آنست که یک شرکت مبتنی بر مدیریت ارتباط با مشتری، تمام تلاش خود را در جهت درک نیازها و خواسته‌های مشتریان مبذول دارد. به طوری که این تلاش‌ها برای توسعه روابط پایدار با آنان حیاتی می‌باشند (هافمن و کشمیری[۱۴]، ۲۰۰۰).

         

         

        شناسایی ارزش مادام‌العمر مشتریان اصلی: منظور از ارزش مادام‌العمر مشتری عبارت است از: «خالص درآمدهای حاصل از مشتری طی مدت زمان مبادلات با وی منهای هزینه‌های جذب، فروش و خدمت­رسانی، البته با در نظر گرفتن ارزش زمانی پول». در رویکرد مدیریت ارتباط با مشتری، تصمیم ­گیری بازاریابان برای ایجاد رابطه با مشتریان و ارائه پیشنهادات مشتری­پسندی، براساس ارزیابی ارزش مادام‌العمر تک تک آنان صورت می‌پذیرد. این تصمیم با تمرکز بر مشتریان سودآور، از طریق ارائه پیشنهادات مشتری پسند و کاهش حمایت از مشتریان غیر مفید، سودآوری شرکت را ارتقاء می‌بخشد (جین و سینگس[۱۵]، ۲۰۰۲).

         

        شخصی­سازی: منظور از شخصی­سازی، انجام بازاریابی تک تک افراد با بهره گرفتن از تولید انبوه مطابق با سلیقه مشتری (سفارشی­سازی انبوه[۱۶]) می‌باشد، که به تمامی مشتریان اجازه می‌دهد با توجه به نیازهای خاص خود، راه­حل‌های منحصربفردی را تقاضا کنند. وسعت تنوع در نیازها، خواسته‌ها و منابع مصرف­ کنندگان، موجب گردیده دقت پیش ­بینی رفتار مصرف­ کنندگان تنزل یابد. در چنین شرایطی، بازاریابی انبوه منسوخ گردیده و شرکت‌های موفق باید از طریق بازاریابی مبتنی بر رابطه، عرضه خویش را سریعاً با تقاضا تطبیق نمایند، چرا که این نوع بازاریابی تلاشی در جهت تناسب بازاریابی با تک تک مشتریان می‌باشد (دایچه[۱۷]، ۲۰۰۰ و هارت[۱۸]، ۱۹۹۵).

         

        بازاریابی خلاق (هم­آفرین) تعاملی: وجود ارتباطی دو جانبه میان طرفین درگیر مبادله در بازاریابی هم آفرین که موجد تعامل بازاریابان و مشتریان در جنبه‌هایی از طراحی محصول و تولید است، برای ایجاد و حفظ روابط پایدار، ضروری تلقی می‌باشد پایه و اساس بازاریابی هم­آفرین را همکاری، مشارکت و ارتباط تشکیل می‌دهد. به واسطه این تعامل، بنگاه قادر به همکاری با تک تک مشتریان به منظور ارائه پیشنهادهای مشتری­پسند، ایجاد ارزش حاصل از رابطه، ارتقای وفاداری مشتری و کاهش هزینه‌های اجرایی و کاهش هزینه‌های اجرایی کسب و کار، می‌باشد (بری[۱۹]، ۱۹۹۵؛ دی ۱۹۹۹؛ فاکس و استد، ۲۰۰۱؛ مورگان و هانت ۱۹۹۵ و نارایاندس و رانگمن[۲۰]، ۲۰۰۴).

         

        ۲-۴-۱۶-۲- سازمان مدیریت ارتباط با مشتری

         

        مدیریت ارتباط با مشتری، اساساً به معنای تغییراتی بنیادین در شیوه سازماندهی بنگاه و نحوه اجرای فرآیندهای کسب و کار می‌باشد (ریالس، ۲۰۰۱ و هافمن ۲۰۰۰). بنگاه‌ها باید نسبت به چالش‌های سازمانی که ماحصل آغاز فعالیت در زمینه مدیریت ارتباط با مشتری بوده، توجه زیادی داشته باشند. در مجموع، ملاحظات اصلی برای سازماندهی موفق بنگاه در زمینه مدیریت ارتباط با مشتری عبارتند از: ساختار سازمانی[۲۱]، تعهد وسیع منابع انسانی[۲۲] و مدیریت منابع انسانی[۲۳] (آگاروال[۲۴]، ۲۰۰۴).

         

        ساختار سازمانی: مدیریت ارتباط با مشتری مستلزم آنست که تمامی فعالیت‌های سازمانی در جهت یک هدف مشترک، یعنی ایجاد و پرورش روابط استوار با مشتری، هدایت گردد. به عنوان مثال، برخی از طرح‌های ساختار سازمانی که به نحو اثربخشی موجب بهینه­سازی روابط با مشتری گردیده، شامل ایجاد تیم‌های فرایندی، تیم‌های مشتری محور، تیم‌های بخشی میان رشته‌ای و تیم‌های میان وظیفه‌ای می‌باشند. البته تمامی این طرح‌های ساختاری نیازمند نوعی هماهنگی و یکپارچگی قوی در درون وظایف نیز می‌باشد (شت، ۲۰۰۲؛ ریالس، ۲۰۰۱).

         

        تعهد وسیع منابع انسانی: به دنبال طراحی ساختار سازمانی و تلفیق مناسب اجزاء دخیل، وجود تعهدی وسیع در منابع انسانی دارای اولویت می‌گردد. همچنین تناسب در منابع فروش و بازاریابی، تخصص‌های فنی و منابع موجد ارتقای برتری در خدمات نیز حائز اهمیت فراوان می‌باشد. در واقع، موفقیت در جذب، توسعه، حفظ و ارتباط مجدد با مشتری، همگی منوط بر تعهد زمانی و منابع شرکت نسبت به شناسایی و تأمین نیازهای مشتریان اصلی می‌باشد (نایکمپ، ۲۰۰۱).

         

        مدیریت منابع انسانی: راهبرد، افراد، فن­آوری و فرایندها، هر یک دارای اهمیتی حیاتی در مدیریت ارتباط با مشتری می­باشند، اما این کارکنان هستند که پایه‌های روابط با مشتری را خلق می‌نمایند (ریالس، ۲۰۰۱؛ هورن[۲۵]، ۲۰۰۳؛ برون، ۲۰۰۰ و مک گاورن و پانارو[۲۶]، ۲۰۰۴). طبق گفته یکی از صاحب­نظران «فن­آوری، دشوارترین بخش در گرایش یک سازمان به سوی مدیریت ارتباط با مشتری نیست، بلکه این افراد و مدیریت آنها می‌باشد که گرایش به سوی مدیریت ارتباط با مشتری را دشوار می­سازد». (کراس[۲۷]،۲۰۰۲). بازاریابی داخلی که وجه مشترک منابع انسانی و بازاریابی بوده، اهمیت فراوان استعداد خدمت­رسانی و مشتری محوری را به کارمندان القا می کند (گرونروس، ۱۹۹۰). چهار فرایند قابل ملاحظه در بازاریابی داخلی عبارتند از: تعلیم و آموزش بازار، ارتباط درونی، سیستم‌های پاداش و مشارکت کارمندان.

         

        ۲-۴-۱۶-۳- مدیریت دانش

         

        براساس دیدگاه دانش محور، فلسفه وجودی یک بنگاه، ایجاد، انتقال و بکارگیری دانش است. مفهوم دانش از دیدگاه مدیریت ارتباط با مشتری، عبارتست از: آنچه که براساس تجربه و مطالعه تجربی داده‌های حاصل از مشتری آموخته می‌شود. جنبه‌های اصلی مدیریت دانش عبارتند از: یادگیری و تولید دانش، انتشار و اشتراک دانش و تأثیرپذیری از دانش.

         

        یادگیری و تولید دانش: داشتن دانش درباره مشتریان اصلی، در خصوص مدیریت ارتباط با مشتری حیاتی است (استفانو[۲۸]، ۲۰۰۳)، چرا که توسعه «رابطه یادگیری (محور)» با مشتریان مفید بوده و در نتیجه می‌تواند سطح رقابت­پذیری یک بنگاه را تا حد زیادی ارتقاء بخشد. اطلاعات مربوط به مشتریان از جمله نیازها و ترجیحات آنان به طور مستقیم، و یا غیرمستقیم، از طریق ارتباطی دو جانبه در یک سامانه بازخوردی متعامل قابل ذخیره می‌باشد. هدف اولیه از تولید دانش، توانایی کسب یک دیدگاه کامل و ۳۶۰ درجه‌ای از مشتریان می‌باشد. ابزارهای اکتساب اخبار و اطلاعات در کسب و کار نظیر داده کاوی، انبارهای داده و مراکز مبادله داده می‌توانند بنگاه را در راستای ترکیب اطلاعات مشتری با اخبار و اطلاعات راهبردی کسب و کار یاری نمایند (زاهای و گریفین[۲۹]، ۲۰۰۴).

         

        انتشار و اشتراک دانش: در صورت عدم انتشار دانش در سرتاسر سازمان، ارزش آن محدود می‌گردد (اسچولز[۳۰]، ۲۰۰۱). در واقع، ارزش دانش از طریق انتشار و اشتراک گسترش می‌یابد. بنابراین، ایجاد و توسعه مکانیسم‌های معقول و دقیق برای تقسیم دانش حاصل از مشتری برای سازمان‌ها ضروریست، چرا که موجد فعالیت‌های مربوطه میان بخش‌های مختلف می­گردد (هالت، ۱۹۹۷؛ اسلیتر و نارور[۳۱]، ۱۹۹۵).

         

        تأثیرپذیری از دانش: تأثیرپذیری از دانش در واقع نوعی فعالیت در زمینه تولید و انتشار دانش می‌باشد اجزای این جنبه از مدیریت دانش عبارتند از: انتخاب بخش‌های هدف، ایجاد آگاهانه آمیخته بازاریابی که موجد واکنش‌های مطلوب مشتریان گردد و مشتری پسند نمودن محصولات و خدمات که پاسخگوی نیازهای جاری و پیش ­بینی شده مشتریان باشد. با توجه به آنکه بیشتر فعالیت‌های کنونی بازاریابی مربوط به واکنش مطلوب‌تر به تقاضای مشتریان بوده، عملکردهای سریع نه تنها مستلزم ارتقای کیفیت خدمات بوده، بلکه نیازمند بهبود روابط درازمدت با مشتریان نیز می‌باشد (کوهلی و جاورسکی[۳۲]، ۱۹۹۰).

         

        [۱] Sin,Tse & Yim

         

        [۲] Key Customer Focus

         

        [۳] CRM organization

         

        [۴] Knowledge Management

         

        [۵] Technology-Based CRM

         

        [۶] Fox & Stead

         

        [۷] Customer-centric marketing

         

        [۸] Key customer life time value identification

         

        [۹] personalization

         

        [۱۰] Interactive correlation marketing

         

        [۱۱] vandermerwe

         

        [۱۲] Knox

         

        [۱۳] Thomas

         

        [۱۴] Hofman & Kashmeri

         

        [۱۵] Jain & Singh

         

        [۱۶] Mass Customization

         

        [۱۷] Dyche

         

        [۱۸] Hart

         

        [۱۹] Berry

         

        [۲۰] Narayandas & Rangman

         

        [۲۱] Organizational Structure

         

        [۲۲] Organization-wide commitment of resource

         

        [۲۳] Human resource management

         

        [۲۴] Agarwal

         

        [۲۵] Horne

         

        [۲۶] McGovern & Panaro

         

        [۲۷] Krauss

         

        [۲۸] Stefanou

         

        [۲۹] Zahay & Griffin

         

        [۳۰] Schulz

         

        [۳۱] Slater & Narver

         

        [۳۲] Kohli & Jaworski

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:28:00 ق.ظ ]




      • تمامی مراحل اجرای مدیریت ارتباط با مشتری را می‌توان به چند مرحله زیر تقسیم کرد که عبارتند از:

         

          • طراحی و ایجاد راهبرد مدیریت ارتباط با مشتری،

         

          • طراحی مجدد فعالیت‌ها با در نظر گرفتن راهبرد مدیریت ارتباط با مشتری،

         

        • مهندسی مجدد فرایندهای کاری و انتخاب نرم­افزار مناسب.

        هدف از ایجاد راهبردهای کسب و کار مشتری مدارانه، برنامه ­ریزی برای تعیین راهبردها و فرصت‌هایی است که شرایط برنده – برنده را در فضای رقابتی ایجاد کند. اجرای راهبرد کسب و کار مشتری مدارانه مستلزم ایجاد تغییرات در نحوه انجام تعاملات و به طور کلی ساختار تجاری آن شرکت است. در این راه باید نقش بخش‌ها و واحدهایی که با مشتری تعامل دارند، به درستی روشن و مشخص شود که کدام واحد می‌تواند ارزش افزوده بیشتری را برای مشتری ایجاد می‌کند. طراحی مجدد فعالیت‌های کاربردی و مهندسی مجدد فرایندها، با هدف کاهش هزینه‌های غیر ضروری مشتری و افزایش رو به بهبود میزان خدمات به مشتری انجام می‌شود. در واقع، فرایندهایی که دوباره تعریف شده‌اند باید بتواند تمام فعالیت‌ها را به سمتی هدایت کنند که مرکز توجه این فعالیت‌ها، رضایتمندی مشتری باشد. بازنگری زنجیره فعالیت‌ها در فرایند باید به طور مرتب تکرار شود؛ در این میان، در انتخاب یک نرم­افزار مناسب برای تسهیل فرایندها و خودکارسازی فرایندها، (تا جایی که امکان دارد) بسیار با اهمیت است که این رویداد چگونه اتفاق خواهد افتاد. مزایایی که برای مدیریت ارتباط با مشتری بیان گردید تنها با خرید و نصب یک نرم­افزار CRM محقق نخواهد شد. برای آنکه یک سیستم مدیریت ارتباط با مشتری عملاً اثربخش باشد، سازمان باید پیش‌تر تصمیم گرفته باشد که به دنبال کدام یک از اطلاعات مشتری است و نیز از جمع­آوری این اطلاعات چه هدفی را دنبال می‌کند. به عنوان مثال بسیاری از مؤسسات مالی شرایط زندگی مشتریان خود را به دقت پیگیری می‌کنند تا بتوانند خدمات بانکی مناسبی نظیر رهن یا اجاره را در مواقع مناسبی به آن‌ها ارائه کنند تا نیازهای آن‌ها را به بهترین شکل پاسخ دهند. در گام بعدی، سازمان باید به منابع مختلفی که از طریق آن‌ها اطلاعات مشتریان وارد سازمان می‌شود، توجه داشته باشد و مشخص کند که در حال حاضر این داده‌ها در کجا و به شکل ذخیره شده و چگونه مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عنوان مثال یک سازمان ممکن است از راه‌های بسیار متعددی با مشتریان خود تعامل داشته باشد، مانند نامه­نگاری، وب سایت، انبارهای فیزیکی، مراکز تلفنی ارتباط با مشتری، تیم‌های سیار فروش و بازاریابی و نیز تبلیغات. سیستم‌های مدیریت ارتباط با مشتری از توانایی زیادی جهت اتصال این نقاط به یکدیگر برخوردارند. اطلاعات جمع­آوری شده به سیستم‌های عملیاتی (مانند فروش و انبار) و سیستم‌های تحلیل­کننده اطلاعات، رد و بدل شده و می‌توانند قالب‌های موجود در آن‌ها را استخراج و مرتب کنند. سپس تحلیل­گران سازمان از طریق همین اطلاعات قادر خواهند بود تا تصویر جامعی از هر مشتری و حوزه‌هایی که به خدمات بهتری نیاز دارند، به دست می‌آورند. به عنوان مثال، در صورتی که فردی از خدمات رهن املاک، وام تجاری، حساب ذخیره بازنشستگی و یک حساب جاری یک بانک استفاده کند، برای بانک کاملاً مقرون به صرفه است که با چنین شخصی به محض تماس به بهترین وجه رفتار کند (سرافرازی و معمار زاده، ۱۳۸۵).

         

         

        ۲-۵-۳- ارزیابی آمادگی سازمان برای اجرای مدیریت ارتباط با مشتری

         

        آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

         

        مدیریت ارتباط با مشتری در سازمان‌ها به عنوان طرح نوآوری مطرح است که تحقق آن در سازمان‌های خدماتی دارای اولویت خاصی می‌باشد. امروزه سازمان‌ها به این حقیقت پی برده‌اند که دیگر نمی‌توانند مثل گذشته تولید کرده و مشتریان را به مصرف تولیدات متمایل سازند. در سیر تکامل تدریجی، توجه به نیازمندی‌ها و علایق بالقوه و بالفعل مشتریان برای موفقیت ضروری است. بهبود پتانسیل مدیریت ارتباط با مشتریان و عدم اطمینان‌های موجود در مورد اجرای آن در سازمان‌ها باعث ایجاد نگرش جدیدی به عوامل تعیین کننده تصمیم شرکت جهت استفاده از استراتژی مدیریت ارتباط با مشتری شده است. با توجه به مرور ادبیات، مفاهیم و اصول مدیریت ارتباط با مشتری می‌توان به این نتیجه دست یافت که مشتریان، کارکنان، رهبری، فرهنگ سازمانی، استراتژی و ساختار عوامل اصلی مورد نیاز برای اجرای مدیریت ارتباط با مشتریان بوده و بر این اساس  می‌توان مدل نظری زیر را که شامل سه بعد فکری، اجتماعی و فناوری اطلاعات است طراحی و تبیین نمود:

         

        شکل ۲-۱۸: مدل اجرای مدیریت ارتباط با مشتری (غفاریانف ۱۳۸۷)

         

        ۲-۵-۳-۱-  بعد فکری مدیریت ارتباط با مشتری الف) استراتژی: واژه استراتژی از واژه یونانی “استرات گوس” به معنای “هنر ژنرال­ها” اقتباس شده است. در ارتش، استراتژی کار ژنرال­هاست، کما اینکه در کسب و کار نیز وظیفه مدیران ارشد است. برای استراتژی تعاریف متعددی ذکر گردیده و هر یک از این تعاریف ابعادی از مفهوم استراتژی را مورد توجه قرار داده است. هنری مینتزبرگ به عنوان یکی از متأخرین این حوزه برای استراتژی ۵ معنی پیشنهاد می­ کند: استراتژی به عنوان طرح[۲]، استراتژی به معنی تمهید[۳]، استراتژی به معنی الگو[۴]، استراتژی به عنوان وضعیت[۵] و استراتژی به معنی دیدگاه[۶] (غفاریان، ۱۳۸۷، ص ۴۴). بروس هندرسون صاحب نظر برجسته و مؤسس گروه مشاورین بوستون استراتژی را ایجاد یک مزیت منحصربفرد برای تمایز سازمان از رقبا تعریف می­ کند و اساس کار را مدیریت این تمایز می­داند (همان، ص ۱۵). محیط‌های جهانی بسیار رقابتی بازارهای امروزی فشارهایی را برای کاهش هزینه‌ها، و در حین حال متمایزسازی خود از طریق بهبود خدمات به مشتریان در جهت کسب درآمد اعمال می‌کنند. فرض مدیریت ارتباط با مشتری این است که اگر سازمانی نحوه مدیریت ارتباط با مشتریانش را بهبود دهد، نتیجه آن افزایش بهره­وری و رضایت مشتری و در نهایت رسیدن به عملکردهای بهتر است. با این حال سازمان‌ها باید از نگریستن به مدیریت ارتباط با مشتری به عنوان یک راه­حل مقابله با فشارهای رقابتی اجتناب کنند. زیرا مدیریت ارتباط با مشتری چیزی بیش از این‌هاست و طرحی است که باید به صورت یک استراتژی سازمانی به آن نگریسته شود. به این منظور لازم است پس از تدوین اهداف مورد نظر از اجرای مدیریت ارتباط با مشتری اقدام به تهیه و ارائه استراتژی در خصوص نحوه ایجاد ارتباط با مشتریان ارزشمند و تثبیت وفاداری آن‌ها نمود. گام‌های عملی و اجرایی تدوین استراتژی برای مدیریت ارتباط با مشتری توسط سازمان‌ها را می‌توان به صورت زیر ارائه نمود:

         

        ۱: بخش بندی بازارها و مشتریان در گروه‌های مختلف و تعیین اهداف و معیارها و سنجش برای هر بخش و گروه.

         

        ۲: ارزیابی وضعیت، موقعیت و جایگاه مشتری به عنوان یک دارایی برای سازمان از طریق تشکیل ماتریس دارایی مشتری (جدول ۷-۲) که در آن دو بعد زیر مزایا و نقاط قوت ارتباط با مشتریان را نشان می‌دهد:

         

        مشتری تا چه اندازه برای سازمان ارزشمند است؟ و سازمان تا چه اندازه برای مشتری ارزشمند است؟

         

        جدول۲-۸: ارزیابی جایگاه مشتری (یحیایی، ۱۳۸۵)

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

         

        کم                      قدرت رابطه (ارزش برای مشتری)                        زیاد زیاد
        شکننده آسیب پذیر امن بسیار امن
        محدود کردن زیان سرمایه­گذاری برای جذب کردن سرمایه­گذاری جهت حفظ موقعیت حفظ موقعیت کلیدی

        پتانسیل مشتری

         

         

        (ارزش مشتری برای سازمان)

        مدیریت دقیق استفاده از فرصت­ها سرمایه­گذاری برای ایجاد ارتباط رقابت مقابله جویان سهم بالا
        مدیریت برای درآمد مدیریت برای درآمد ایجاد گزینش مدیریت برای سودآوری تا حدی بالقوه
        تحریم مدیریت برای درآمد مدیریت برای سودآوری مدیریت برای سودآوری مبادله­ای

         

         

        ۳: تشریح اهداف و تاکتیک‌های مورد نیاز برای دستیابی به آن‌ها برای مدیران و کارکنان عملیاتی.

         

        حال چنانچه سازمان را به دو بخش کلی فرایندهای عملیاتی و مشتریان تقسیم نماییم می‌توان نقشه استراتژیک مدیریت ارتباط با مشتری را براساس مدل بریتون[۷] به شکل زیر ترسیم نمود:

         

        شکل ۲-۱۹: نقشه استراتژیک مدیریت ارتباط با مشتری (فیضی، ۱۳۹۰)

         

        ب) ساختار: ساختار سازمانی چارچوبی است که مدیران برای تقسیم و هماهنگی فعالیت­های اعضای سازمانی آن را ایجاد می­نمایند. ساختار سازمانی در سازمان‌های مختلف متفاوت است؛ زیرا شرایط محیطی و راهبردها و اهدافی که سازمان­ها دنبال می­ کنند با هم تفاوت دارد (استونر، ۲۰۰۴، ص ۳۱۵). ساختارهای زنده و پویای سازمانی اثر مثبتی بر خلاقیت و نوآوری دارند، زیرا این ساختارها رسمیت و تمرکز کمتری داشته و با انعطاف­پذیری بیشتر می­توانند خود را با نیازهای محیطی سازگار و خلاقیت و نوآوری را تسهیل نمایند. ساختار منعطف سبب می­گردد تا تبادل اطلاعات و ارتباطات براحتی انجام شود و افراد در فرآیند تصمیم سازی مشارکت داشته باشند (فیضی، ۱۳۹۰، ص ۴۵). ساختار سازمانی، تعیین کننده خطوط اختیارات، ارتباطات و همچنین مشخص­کننده مکانیزمی است که وظایف و برنامه‌های سازمانی از طریق آن تحقق می­یابند (آکر، ۱۳۸۶). ادبیات نوآوری نشان می­دهد که شرکت­های دارای ساختار مسطح و غیر متمرکز نسبت به شرکت­های سلسله مراتبی متمرکز از توسعه ایده­های خلاقانه بیشتر حمایت می­نمایند. با این حال با در نظر گرفتن اجزای نوآور، ساختار متمرکز نیز دارای تأثیرات زیادی است براساس نوآوری تکنولوژی اطلاعات، عوامل ساختاری شامل، سازگاری سیستم با طرح سازمانی، سلسله مراتب، اختیارات، ارتباطات گزارشگری و امثال این‌ها می­باشد. مدیریت موثر ارتباط با مشتری باید فرایندهای کسب و کار را به نوعی طراحی و پشتیبانی کند که باعث ایجاد تجربیات مثبت مشتریان با شر کت گردد. این فرایندهای کاری، کل شرکت یعنی فرایندهای تعامل با مشتریان، بازاریابی، فروش و خدمات به مشتریان و همچنین خدمات پس از فروش را شامل می‌شود. یک عامل استراتژیک مهم، تعیین این مطلب است که آیا استراتژی مدیریت ارتباط با مشتری با ساختار فعلی شرکت مطابقت دارد یا خیر. با توجه به مدل جانسون و استروم[۸]  (۲۰۰۲) تأثیر مدیریت ارتباط با مشتری بر ساختار سازمانی را می‌توان به صورت زیر طراحی نمود:

         

        شکل ۲-۲۰: تاثیر مدیریت ارتباط با مشتری بر ساختار سازمانی (جانسون و استروم، ۲۰۰۲)

         

        ج) مدل‌های کسب و کار: بخش بعدی مدل‌های کسب و کار در مدیریت ارتباط با مشتری است. “کین” شش عامل اساسی در این رابطه ارائه نمود که عبارتند از:

         

        ۱: انجام دادن عملیات حمل و نقل،

         

        ۲: داشتن ارتباط درازمدت با مشتری،

         

        ۳: هماهنگ کردن کانال‌های ارتباطی،

         

        ۴: ساختن یک مارک تجاری قوی،

         

        ۵: تغییر دادن ساختار سرمایه­گذاری و هزینه­ها

         

        ۶: ایجاد ارزش افزوده برای مشتریان (البداوی و عنایت تبار، ۱۳۸۵)

         

        د) برنامه­ریزی: مسیر ممتد نوآوری با برنامه ­ریزی آغاز می­گردد. برنامه ­ریزی یعنی انتخاب مأموریت‌ها، اهداف و اقداماتی برای نیل به آن­ها که مستلزم تصمیم ­گیری و انتخاب از میان راه­های مختلف در خصوص عملکرد آینده سازمان است. برنامه ­ریزی را می‌توان عملی دانست که در آن مجموعه‌ای از طرح‌های مرتبط دارای کیفیت بالایی چون طرح‌های واحد تجاری، طرح‌های کل سازمان و طرح‌های IT به وجود می‌آید. برنامه استراتژیک کل سازمان باید محرک طرح‌های واحدهای کاری و طرح‌های IT باشد. محققان دریافته­اند که مدیران فناوری اطلاعاتی که در برنامه ریزی کسب و کار سازمان مشارکت بیشتری دارند می‌توانند اهداف عالی سازمان را بهتر درک کنند. افزون بر این فرایند برنامه ­ریزی یکپارچه می‌تواند باعث ایجاد ارتباط بین مدیران کسب و کار و مدیران IT شود و برای ایجاد درک مشترکی بین حوزه‌های وظیفه‌ای مختلف درون سازمان اهمیت دارد (گری، ۲۰۰۱).

         

        ه) رهبری: سبک رهبری سازمان نیز یکی از عوامل کلیدی موفقیت به شمار می‌رود. برخی از محققین رفتار سازمانی، سبک‌های رهبری مدیریت تغییر را به صورت سبک دستوردهی، سبک مشارکتی، سبک آموزش دهی و سبک جامعه­پذیری یا ترکیبی از سبک‌های فوق بر شمرده‌اند. انتخاب هر کدام از آن‌ها به موقعیت و شرایط سازمان بستگی دارد. همچنین ممکن است رهبر موفق در طول دوره و مراحل مختلف سبک رهبری خود را تغییر دهد. مثلاً در مراحل ابتدائی از سبک دستوردهی و در مراحل بعدی از سبک مشارکتی نیز استفاده کند (اُکر[۹]، ۲۰۰۳).

         

        [۱] Strategoss

         

        [۲] paln

         

        [۳] ploy

         

        [۴] pattern

         

        [۵] position

         

        [۶] perspective

         

        [۷] Brewton

         

        [۸] Johnson & Storm

         

        [۹] Ocker

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:28:00 ق.ظ ]