کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



          1. سازگاری اجتماعی کودکان، کانون تحقیقات گسترده ای در سالهای اخیر شده است این تمرکز نتیجه تحقیقی بنیادی می باشد که رابطه قوی بن کفایت اجتماعی اولیه و سازگاری زندگی آینده و رشد سالم را بیان می کند (کریک و داج[۱] ، ۱۹۹۴). اگر چه تعاریف بی شماری از کفایت اجتماعی در ادبیات وجود دارد، یک اتفاق نظر بارز در میان اکثر تعاریف منتشر شده وجود دارد که کفایت به موثر بودن در تعامل با دیگران شاره می کند که هم از دید خود شخص و هم از دید دیگران می تواند در نظر گرفته شود (رز – گراستور[۲]، ۱۹۹۷؛ سکرین[۳]، ۲۰۰۰).

             

            کفایت اجتماعی یک مفهوم قابل استفاده برای تنظیم و فراهم کردن انسجام ابعاد نسبتاً متمایز روابط دوستانه است. کفایت اجتماعی متشکل از گروهی از رفتارهای کلیدی بر اساس رشد بچه ها می باشد (گرونیگ، ۱۹۹۴). با توجه به زینس، الیاس، کرین برگ و ویسبرگ (۲۰۰۰)، کفایت اجتماعی شامل رفتارها و مهارت های اجتماعی، عاطفی و شناختی می باشد که بچه ها برای سازگاری موفق نیاز دارند. کفایت اجتماعی در چگونگی گذر سالم فردا از کودکی به بزرگسالی تنش اساسی دارد. برون مهارت های اجتماعی لازم، فرد در عرصه هایی از کار، مهارت های زندگی روزانه، زندگی مستقل و مشارکت در جامعه به دردسر می افتد. کار فرمایان اغلب ادعا  می کنند که کفایت اجتماعی از تجربه واقعی در مکانهای کار مهم تر است.

             

             

            بچه هایی با اختلال هایی در کارکرد اجتماعی، رفتارهای ناسازگارانه زیادی (مانند عصبانیت، افسردگی)، طرد شدن از طرف همسالان و سازگاری اجتماعی ضعیف تر در زندگی آینده نشان می دهند. یکی از ویژگی های اصلی کفایت اجتماعی رشد و کاربرد مهارت های فرا اجتماعی است. مهارتهای فرا اجتماعی در ایجاد روابط اجتماعی سالم و مثبت مهم هستند (راینیکه[۴]، ۱۳۸۰).

             

            کفایت اجتماعی، تمرکز بر رفتارهای فرا اجتماعی

             

            سنجش کفایت اجتماعی معمولاً کیفیت هایی همچون مسئولیت پذیری، انعطاف پذیری همدلی و توجه، مهارتهای ارتباطی، شوخ طبعی و دیگر رفتارهای فرا اجتماعی را ارزیابی می کند. هنوز، تعریف کفایت اجتماعی مبهم می باشد. دلیل این ابهام به خاطر کاربرد متفاوت عباراتی مانند مهارتهای اجتماعی، مهارتهای زندگی، عزت نفس، مهارتهای بین فردی و کفایت اجتماعی در ادبیات پژوهشی است (سگرین، ۲۰۰۰).

             

            مدلی از کفایت اجتماعی که توسط فلنر و همکاران (۱۹۹۰) بیان شده، مفهوم نظام مندی از کفایت اجتماعی را فراهم کرده است. در این مدل، فلنر و همکارانش چهار گروه از مهارت ها و توانایی ها را معرفی می کنند که مولفه های اصلی کفایت اجتماعی را تشکیل می دهند. این مهارتها عبارتند از: ۱) مهارتها و توانایی های شناختی ۲) مهارتهای رفتاری ۳) کفایت های هیجانی ۴) آمایه های انگیزشی و انتظار.

             

            ویژگی عمده دیگر مدل از تعریف های اجتماعی کفایت اجتماعی حاصل می شود که بر اهمیت تبادیل یا تعامل های شخص[۵] – محیط[۶] به منظور فهم کفایت اجتماعی و مضامین انطباقی آن تاکید دارند. این وجه از مدل با میزان «تناسب» بین محتوا و شکل رفتارهایی که رخ می دهند و ویژگیهای زمینه هایی[۷] که در آنها موفقیت انطباقی انتظار می رود، ارتباط دارد. یک مضمون مهم ایندیدگاه این است که به هنگام قضاوت در خصوص کفایت یا کارآوری یک رفتار اجتماعی کودک یا نوجوان خاص باید نظم ها  ترتیبات فرهنگی و بوم شناختی زمینه های رشدی را در نظر گرفت و ویژگی های عمده نهایی مدل به رابطه بین کفایت اجتماعی و بهداشت سازنده روانی مربوط میشود (رانییکه و همکاران، ۱۹۹۱).

             

            [۱] – Crick & Dadge

             

            [۲] – Roise – Kransor

             

            [۳] – Segrin

             

            [۴] – Rinike

             

            [۵] – Transactions

             

            [۶] – Person – environment

             

            [۷] – Contexts

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 07:37:00 ب.ظ ]




          1. مهارت ها و توانایی های شناختی، به عنوان نخستین حوزه محوری مدل چهار بعدی، توجه نسبتا وسیعی را در ادبیات مربوط به کفایت اجتماعی دریافت کرده است. از عناصر اساسی در این حوزه، اکتساب دانش فرهنگی و اجتماعی است که کودکان باید برای عملکرد موثر در جامعه در جریان رشد و نیز به هنگام بزرگسالی، در اختیار داشته باشن (فلنر و همکاران، ۱۹۹۰).

             

             

            دومین عنصر اصلی در حوزه مهارتهای شناختی، توانایی تصمیم گیری است. تمایز در این حوزه می تواند بین مهارتهای تصمیم گیری بین فردی از یک طرف و غی رشخصی[۱] از طرف دیگر ایجاد شود (فلنر و همکاران، ۱۹۹۰). این مهارتها، که حل مسأله بین فردی – شناختی خوانده می شوند، عبارتند از توانایی :

             

            ۱)ایجاد راه حل های بدیل مسأله

             

            ۲) پیدایش طرح های عملی و کارآمد برای رسیدن بهاهداف مطلوب

             

            ۳) پیش بینی پیامد رفتارهای برگزیده برای اجرا

             

            ۴) ارزیابی موثر پیامدهای بالقوه

             

            مهارت های حل مسأله غیر شخصی نیز با فرایندهای مشابهی مفهوم سازی شده اند، ولی به طور مستقیم با موقعیت ها و مسائل بین فردی ارتباطی ندارند.

             

             

            سومین حوزه اصلی مهارتهای شناختی به پردازش اطلاعات و دقت و انطباق نظرات و باورهای منتج در خصوص خود، دیگران و محیط پیرامون مربوط می شود. در این حوزه به روشهایی که خطاها و تحریف های شناختی و باورهای غیر منطقی افراد به هنگام تعبیر و تفسیر رویدادها موجب حالات هیجانی و باورهای غیر منطقی افراد به هنگام تعبیر و تفسیر رویدادها موجب حالات هیجانی و یا پاسخ های رفتاری ناسازگارانه می شوند، توجه قابل ملاحظه ای شده است (راینیکه و همکاران، ۱۹۹۱).

             

            مهارتهای رفتاری

             

            مهارت های رفتاری عنصر دوم مدل چهار بعدی هستند. موقعی که شخص برای رسیدن به یک نتیجه دلخواه رفتاری را بر می گزیند، باید آن رفتار در دسترس فرد باشد؛ یعنی، رفتاری که فرد هم از آن اطلاع دارد و هم کاملاً مهارت های لازم برای ابراز آن رفتار را فرا گرفته است.

             

            مجموعه مهارت های رفتاری ویژه ای که ممکن است مفید باشند، اصولاً نامحدود است. با این همه، چندین آمایه گسترده از رفتارها وجود دارد که تعداد زیادی از مهارت های ویژه را در بر می گیرند. و بدین ترتیب چهارچوب سازمان دهنده مفیدی را مهیا می سازند. آمایه های گسترده مهارت ها که برای موفقیت انطباقی کودک مهم تشخیص داده شده اند عبارتنداز مذاکره، ایفای نقش یا اتخاذ دیدگاه، جرات مندی انطباقی، اکتساب حمایت و یا اطلاعات، مهارتهای محاوره ای برای شروع و تداوم تعامل های اجتماعی، مهارت های فراگیری / یادگیری دانش و رفتار مهربانانه با دیگران (راینیکه و همکاران، ۱۹۹۱).

             

            کفایت های هیجانی

             

            نظم بخشی و ظرفیت های کارآمد مقابله سومین حوزه محوری کفایت های بنیادی را تشکیل می دهند. برای عملکرد موثر در موقعیت های اجتماعی، کودک باید ظرفیت کنترل برانگیختگی هیجانی را داشته باشد که از موقعیت های فشارزا، اضطراب زا و خشم ساز ناشی می شود. کودکان و نوجوانانی که خودشان را قادر به تعدیل پاسخ های عاطفی در چنین موقعیت هایی نمی بینند، نمی توانند راهبردهای حل مسأله را که قبلاً یاد گرفته اند به یوه انطباقی انجام دهند (دومین آمایه کفایت های اجتماعی موثر بر توانایی کودک در انطباق هیجانی، ظرفیت های عاطفی برای برقراری روابط مثبت با دیگران است (فلنر و همکاران، ۱۹۹۰).

             

            مهارت های مبتنی بر عاطفه مورد نیاز برای برقراری روابط رضایت بخش عبارتند از ظرفیت برقراری پیوند مثبت و سازنده با دیگران، ایجاد و گسترش اعتماد و روابط حمایتی دو جانبه، شناسایی و پاسخ دهی مناسب به علایم هیجانی در عامل های اجتماعی و ایفای نقش به نحو عاطفی و همدلی، نارسایی این حوزه ها توانایی کودک را در انطباق اجتماعی در هر نقطه رشدمحدود می سازد (راینیکه و همکاران، ۱۹۹۱).

             

            آمایه های انگیزشی و انتظارات

             

            چهارمین و آخرین حوزه محوری مدل چهار بعدی بر جنبه «عملکرد» کفایت اجتماعی مربوط می شود. حتی موقعی که کودک دارای توانایی شناختی حل مساله می باشد تا رفتارهای معینی را برگزیند.

             

            ظرفیت نشان دادن رفتارهای برگزیده را نیز دارد و می تواند برانگیختگی هیجانی را نظم ببخشد، با این همه اگر اعمال مزبور خوشایند به نظر نرسند و یا اعمالی تلقی شوند که به نتایج ارزشمند نمی انجامند، کودک ممکن است در انجام آن با شکست مواجه گردد (فلنرو همکاران، ۱۹۹۰).

             

            فلنر و همکاران (۱۹۹۰) سه حوزه جداگانه از عوامل انگیزشی و انتظارات را مشخص کرده اند که برای رفتار با کفایت اجتماعی حایز اهمیت هستند: ساختار ارزشی فرد، سطح رشد اخلاقی فرد و احساس اثر بخشی و کنترل خود. حوزه ای که توجه بیشتری را جلب کردهاست، ساختار ارزشی فرد می باشد. در این حوزه عواملی مانندانگیزش برای پیشرفت تحصیلی، موفقیت درروابط و دستیابی به اهداف شغلی ارزشمند از نظر اجتماعی، همه اثرات چشمگیری بر رفتار دارند.

             

            در مورد سطرح رشد اخلاقی، استدلال اخلاقی کودک یا نوجوان ممکن است او را بدانجا سوق دهد که به رفتارهایی متفاوت از آنچه به عنوان رفتارهای مناسب یا صحیح توسط پژوهشگران، متخصصان و یا کلا جامعه تعریف شده اند، اقدام کند (فلنر، کاوس و پریماورا[۲] ، ۱۹۸۸).

             

            کفایت اجتماعی و بهداشت روانی مثبت

             

            آخرین ویژگی اصلی مدل به رابطه کفایت اجتماعی با پیامدهای انطباقی و بهداشت روانی مثبت مربوط می شود. فلنر و همکاران (۱۹۹۰) استدلال کرده اند که تمایز بین کفایت اجتماعی و بهداشت روانی، رویکرد کارآمدتری است. آنها پیشنهاد کرده اند که بهتر است کفایت اجتماعی به متدله «یک مؤلفه ضروری، ولی … نه برابر، برای بهداشت روانی سالم.

             

            در نظر گرفته شود (فلنر و همکاران، ۱۹۹۰). این دیدگاه حکایت از آن دارد که انتظار می رود مقداری کفایت اجتماعی برای بدست آوردن پیامدهای مثبت بهداشت روانی ضروری باشد. با وجود این، برخی افراد ممکن است کفایت اجتماعی داشته باشند و باز هم در دستیابی به بهداشت روانی به دلایل دیگر با شکست مواجه شوند (فلنر و همکاران، ۱۹۹۰).

             

            همچنین لازم به ذکر است که ارتباط بین کفایت اجتماعی و بهداشت روانی سالم دوجانبه می باشد (فلنر و همکاران، ۱۹۹۰؛ سامروف و فیس[۳]، ۱۹۸۹؛ واچتل[۴]، ۱۹۹۴). برای مثال، انتظار می رود بر خورد موثر با دنیای اجتماعی، خود انگاره مثبت را پرورش دهد. با این وجود، سطح عزت نفس نیز به طور دوجانبه جنبه های گوناگون کفایت اجتماعی را تحت تاثیر قرار می دهد، مثلاً اگر کودک در پرداختن بهانواع مختلف تعامل های اجتماعی احساس کارآمدی کند احتمال آن می رود که به راهبردهای انطباقی مهمی دست زند که بدون چنین احساس کارآمدی باز داری می شوند (برای مثال، تلاش برای شروع و استمرار تعامل های مثبت با همسالان). بررسی های تجربی درباره همبسته های انطباقی کفایت اجتماعی در میان کودکان و نوجوانان عموماً رابطه مثبتت معناداری بین شاخص های کفایت اجتماعی و بهداشت روانی نشان داده اند (کومپاس، ملکاونه و فوندارکارکارو[۵]، ۱۹۸۸).

             

            دلبستگی

             

            اصطلاح دلبستگی، برای توصیف میل کودک به نزدیک شدن به افراد خاص و احساس ایمنی بیشتر در حضور آن‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد (اسمیت و همکاران؛۲۰۰۳ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۵).

             

            دلبستگی با رفتار حاکی از دلبستگی فرق دارد. رفتار حاکی از دلبستگی به کنش‌هایی گفته می‌شود که فاصله فیزیکی کودک را با شخصی که با دنیا بهتر کنار می‌آید کم می‌کند (بالبی[۶]، ۱۹۶۹، به نقل کاپلان، ترجمه فیروزبخت، ۱۳۸۶).

             

            کار نظام دلبستگی عبارتست از تنظیم فاصله فیزیکی و اکتشاف. در شرایطی که فشار روانی کمی ایجاد می‌کنند مراقب کودک نقش نقطه اتکایی برای اکتشاف محیط را بازی می‌کند. اما هرچه محیط‌ پرفشار‌تر می‌شود، اطفال خودشان را به مراقبان خویش نزدیک‌تر می‌کنند (کاپلان[۷]،۲۰۰۲) ترجمه فیروزبخت، ۱۳۸۶). تحقیقات و تعاریف فراوان نشان می‌دهد که دو بعد اصلی در دلبستگی وجود دارد. بعد شناختی- عاطفی دلبستگی که به عنوان کیفیت عواطف در جهت چهره د‌لبستگی مطرح می‌شود و بعد رفتاری که در واقع به بهره گرفتن از حمایت و مجاورت شخص مورد نظر مربوط می‌شود. هرچه شخص از کودکی به سمت بزرگسالی حرکت می‌کند بعد شناختی دلبستگی اهمیت بیشتری می‌یابد (پاکس ، ۱۹۸۲؛ پیرسون[۸]، ۱۹۹۵، ۱۹۷۳؛ به نقل ملک‌زاده، ۱۳۸۴).

             

            [۱] – Impersonal

             

            [۲] – Cauce & Primarera

             

            [۳] – Sameroff & Fiese

             

            [۴] – Wachtel

             

            [۵] – Compas, Malcame & Fondacaro

             

            [۶] . Balby

             

            [۷] . Kapllan

             

            [۸] . Pax & Person

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:37:00 ب.ظ ]




          1. برطبق نظریه شناختی شکل گیری دلبستگی به سطح شناختی کودکان وابسته است . قبل از اینکه دلبستگی به وقوع بپیوندد ، نوزاد باید بتواند افراد خانواده خود را ازغریبه ها تشخیص دهد مبنی براینکه افراد خانواده وی دارای ثبات و دوام است ( ثبات شی ء ) .

             

            آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

             

            مراحل دلبستگی

             

            دلبستگی امری ناگهانی و بدون مقدمه نیست، بلکه مراحل همسانی در ۶ ماه اول زندگی دارد؛ سه مرحله کلی از یکدیگر تمییز داده شده اند. اول اینکه نوزاد به سمت همه موضوعات اجتماعی کشیده می شود و انسانها را به اشیای بی جان ترجیح می دهد. دوم اینکه نوزاد به تدریج یاد می گیرد که افراد آشنا و ناآشنا را از یکدیگر تمییز دهد و بالاخره نوزاد فعالانه در پی حفظ تماس با آنهاست (هترینگتون و پارک؛ ترجمه طهوریان و همکاران، ۱۳۸۳).

             

            تشکیل دلبستگی نیاز به زمان دارد و همپای توانایی‌های شناختی کودکان به‌وجود می‌آید. پس با این که دلبستگی ریشه‌های زیست‌شناختی دارد اما یادگیری و شناخت نیز در آن نقش دارند (کاپلان؛ ترجمه فیروزبخت، ۱۳۸۶).

             

            پایان نامه

             

            رویکرد رفتاری[۱]

             

            رفتارگرایان معتقدند شخصی که کودک را تغذیه می‌کند، چهره اصلی دلبستگی می‌شود. آن‌ها بر این باورند که مراقبت کننده یک تقویت‌کننده شرطی می‌شود، نوزاد یک پاسخ بازتاب غریزی به تغذیه شدن دارد. او لذت را تجربه می‌کند و مراقبت کننده را با این لذت مرتبط می‌کند. این احساس به حس لذت بردن از تمامی موقعیت‌هایی که مراقبت کننده به وی نزدیک می‌شود، تعمیم پیدا می‌کند (فلانگان[۲]، ۱۹۹۹، به نقل از مزرعه شاهی، ۱۳۸۴).

             

            مرحله پیش دلبستگی (تولد تا ۶ هفتگی)

             

            انواع علایم فطری، چنگ زدن، لبخند زدن، گریه کردن و زل زدن به چشمان والدین، به نوزادان کمک می‌کنند تا با سایر انسان‌ها تماس نزدیک برقرار کنند. وقتی که مادرها پاسخ می‌دهند، نوباوگان آن‌ها را ترغیب می‌کنند نزدیک بماند، زیرا وقتی آن‌ها را بلند می‌کنند، نوازش می‌کنند و به آرامی با آن‌ها صحبت می‌کنند تسلی می‌یابند. نوزادان در این سن می‌توانند بو و صدای مادر خودشان را تشخیص دهند. اما آن‌ها هنوز به مادر دلبسته نیستند، زیرا اهمیتی نمی‌دهند که با افراد ناآشنایی به سربرند (برک، ترجمه سید محمدی،۱۳۸۱).

             

            مرحله دلبستگی در حال انجام (۶ هفتگی تا ۶-۸ ماهگی)

             

            در طول این مرحله نوباوگان به مراقبت کننده آشنا به صورتی پاسخ می‌دهند که با یک غریبه فرق دارد. اما با این که نوباوگان می‌توانند مادر خود را تشخیص دهند، در صورتی که از او جدا شوند، هنوز اعتراض نمی‌کنند. بنابراین، دلبستگی در حال انجام است، ولی هنوز ایجاد نشده است (برک، ترجمه سید محمدی،۱۳۸۱).

             

            مرحله دلبستگی واضح (۶-۸ ماهگی تا ۱۸ ماهگی- ۲ سالگی)

             

            اکنون دلبستگی به مراقبت کننده آشنا به وضوح مشهود است. نوباوگان، اضطراب جدایی نشان می‌دهند، یعنی، وقتی که فرد بزرگسالی که به او تکیه کرده‌اند، آن‌ها را ترک می‌کند، ناراحت می‌شوند. اضطراب جدایی بعد از ۶ ماهگی در همه بچه‌های دنیا وجود دارد و تا حدود ۱۵ ماهگی شدید می‌شود (برک؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۱).

             

            شافر[۳] معتقد است که شروع اضطراب جدایی با سطح کودک از نظر مفهوم پایداری شیء رابطه مستقیم دارد (زندن؛ ترجمه گنجی، ۱۳۸۳).

             

            منحصر شدن دلبستگی کودک به یک ‌والد، در تقریباً ۷ یا ۸ ماهگی نمایان می‌شود که کودک ترس از غریبه‌ها را نشان می‌دهد. این واکنش، از آمادگی برای گریه کردن با دیدن یک غریبه، شروع می‌شود و واکنش‌های شدید معمولاً هنگامی اتفاق می‌افتد که کودک بیمار باشد یا در یک موقعیت ناآشنا قرار بگیرد (کرین؛ ترجمه خوی نژاد و رجایی، ۱۳۸۴). به نظر می‌رسد که محیط، در واکنش کودک به غریبه‌ها نقش مهمی دارد اگر به کودک مجال داده شود که به غریبه‌ها عادت کند، این شانس بیشتر خواهد بود که واکنش مثبت نشان دهد. از طرف دیگر اگر کودک در محیط ناآشنا قرار بگیرد و مادرش نیز حضور نداشته باشد بیشتر تمایل نشان خواهد داد که با غریبه‌ها ارتباط برقرار کند. به نظر می‌رسد که غریبه‌ها در محیط ناآشنا، تسلی بخش هستند، از طرف دیگر کودک بیشتر تمایل دارد که در مقابل یک کودک ناآشنا در مقایسه با یک بزرگسال ناآشنا واکنش مثبت نشان دهد (زندن؛ ترجمه گنجی، ۱۳۸۳). نوباوگان و کودکان نوپای بزرگتر، غیر از اعتراض کردن به ترک والد، سخت تلاش می‌کنند تا او را نزد خود نگه دارند. نوباوگانی که سینه خیز راه می‌روند، نزدیک شدن به والد، دنبال کردن او و بالا رفتن از بدن او را به سایر افراد ترجیح می‌دهند و از او به عنوان یک پایگاه امن استفاده می‌کنند که با اتکاء به آن، به واکنش و خطر کردن در محیط می‌پردازند و بعد برای حمایت عاطفی به سمت آن برمی‌گردند (برک؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۱).

             

            تشکیل رابطه متقابل (۱۸ ماهگی تا ۲ سالگی و بعد از آن )

             

            در پایان سال دوم زندگی، رشد بازنمایی ذهنی و زبان به کودکان نوپا امکان می‌دهد تا آمد و رفت والد را درک کرده و برگشت او را پیش‌بینی کند. در نتیجه، اعتراض به جدایی کاهش می‌یابد. اکنون کودکان مذاکره با والد را آغاز می‌کنند و به جای دنبال کردن و آویزان شدن به او، از قانع سازی و خواهش استفاده می‌کنند (برک؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۶).

             

            به عقیده بالبی (۱۹۸۰) کودکان در نتیجه تجربیات خود در طول این چهار مرحله، پیوند عاطفی اثباتی با مراقبت کننده برقرار می‌کنند که در غیاب والدین می‌توانند از آن به عنوان یک پایگاه امن استفاده کنند، این بازنمایی درونی، جزء مهمی از شخصیت می‌شود که به عنوان الگوی واقعی درونی وقتی آن‌ها تنها می‌مانند ممکن است گریه کنند یا نکنند، اما اگر گریه کنند، به علت غیبت والد است، زیرا او را به فرد غریبه ترجیح می‌دهند. وقتی که والد برمی‌گردد، فعالانه تماس با او را می‌جویند و گریه آن‌ها فوراً کاهش می‌یابد (برک؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۶). هنگامی که بالبی مشاهدات اولیه خود را در مورد شیوه رفتار با این کودکان در خانه‌هایشان بررسی کرد، دریافت که مادران آن‌ها معمولاً به عنوان فردی حساس و پاسخ دهنده به گریه‌ها و سایر علایم کودک، درجه‌بندی شده بودند. هر زمان که این کودک به آرامش بخشی مادرانشان نیاز داشتند، آن‌ها با محبت و عشق به نیازهای کودکان رسیدگی کرده بودند کودکان در خانه کم گریه می‌کردند (کرین؛ ۲۰۰۴ترجمه خوی نژاد و رجایی، ۱۳۸۴).

             

            مادران اطفال دارای دلبستگی توأم با ایمنی با فرزندانشان ارتباط و درگیری بیشتری دارند به علایم و حالت آن‌ها بیشتر پاسخ می‌دهند، پاسخ‌های مناسب بیشتری می‌دهند و رفتارهای مثبت بیشتر و رفتارهای منفی کمتری دارند، تا مادران اطفالی که دلبستگی مضطرب و ناایمن دارند (ایزابلا[۴]، ۱۹۹۳؛ به نقل کاپلان؛ ترجمه فیروزبخت، ۱۳۸۶).

             

            مادران این گروه کودکان به فرزندان خود اجازه می‌دهند تا در اول زندگی نقش فعالی در تعیین سرعت، شروع و پایان تغذیه بازی کنند (هترینگتون و پارک؛ ترجمه طهوریان و همکاران، ۱۳۸۳).

             

            [۱] . behaviorism

             

            [۲] . Flangan

             

            [۳] . Schaffer

             

            [۴] . Izabella

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:36:00 ب.ظ ]




          1. الگوهای دلبستگی -دلبستگی اجتنابی یا مضطربانه- اجتنابی[۱]

             

            به نظر می‌رسد که نوباوگان، هنگام حضور والد، نسبت به او بی‌اعتنا هستند. وقتی والد آن‌ها را ترک می‌کند، معمولاً ناراحت می‌شوند و به فرد غریبه، خیلی شبیه والد خود واکنش نشان می‌دهند هنگام پیوند مجدد، آن‌ها از استقبال کردن والد دوری می‌جویند یا در این زمینه کند هستند، وقتی والد آن‌ها را بلند می‌کند، معمولاً به او نمی‌چسبند (برک؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۱).

             

            توجهی به بازگشت مجدد مادرشان نمی‌کنند و ممکن است از برقراری تماس مجدد فعالانه پرهیز کنند آن‌ها محیط جدید بدون اتکاء به مادرشان کشف می‌کنند و اهمیتی به حضور یا عدم حضور وی نمی‌دهند  (ماین و کسیدی[۲]، ۱۹۸۸؛ به نقل کاپلان؛ ترجمه فیروزبخت، ۱۳۸۶).

             

            مشاهده وضعیت کودکان در خانه‌هایشان، حدس اینزورث را در این مورد که مشکلی وجود دارد، تأیید کرد. مادران آن‌ها به عنوان افرادی نسبتاً بی‌توجه، مداخله کننده و طردکننده درجه‌بندی شده بودند (کرین؛ ترجمه خوی نژاد و رجایی، ۱۳۸۴).

             

            مادران این نوزادان به علامت‌های نوزادان حساسیتی نشان نمی‌دهند. به ‌ندرت تماس نزدیک بدنی با آن‌ها برقرار می‌کنند و به جای عاطفی بودن به گونه‌ای خشم آلود و آزاردهنده عمل می‌کنند (هترینگتون و پارک؛ ترجمه طهوریان و همکاران، ۱۳۸۳).

             

            پیوسته با خواسته‌های فرزندشان مخالفت می‌کنند، به آن‌ها پرخاش می‌کنند و مزاحم کارهای طفل می‌شوند و دایم دستورات شفاهی می‌دهند (اینزورث و همکاران، ۱۹۷۸؛ به نقل کاپلان، ترجمه فیروزبخت، ۱۳۸۶).

             

            دلبستگی مقاوم یا مضطربانه- مقاوم[۳]

             

            این نوباوگان، قبل از جدایی، نزدیکی به والد را می‌جویند و اغلب به کاویدن محیط نمی‌پردازند. وقتی والد آن‌ها برمی‌گردد، خشم، رفتار خصمانه، و گاهی کتک زدن، نشان می‌دهند. خیلی از آن‌ها حتی بعد از بلند کردن به گریه ادامه می‌دهند و نمی‌توان به راحتی آن‌ها را آرام کرد (برک؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۶).

             

            بهترین صفت برای مادران کودکان مقابل، صفت دمدمی است. آن‌ها کمتر از والدین کودکان دارای دلبستگی توأم با ایمنی با فرزندشان رابطه و درگیری دارند. این مادران در بیشتر اوقات حساس نیستند. قوه زمان‌بندی آن‌ها ضعیف است و غالباً وقتی فرزندشان تمایلی به تعامل با آن‌ها ندارد یا درگیر کار دیگری است با او در تعامل می‌شوند. این مادران زیاد درگیر نمی‌شوند، در مواقع ضروری حضور ندارند و غیرقابل پیش‌بینی هستند. به همین دلیل هم اطفال آن‌ها هم عصبانی و مرددند (کاپلان؛ ترجمه فیروزبخت، ۱۳۸۶).

             

            دانلود مقاله و پایان نامه

             

            دلبستگی آشفته – سردرگم[۴] یا مضطربانه- سردرگم[۵]

             

            این الگو، بیشترین ناامنی را نشان می‌دهند. این نوباوگان هنگام پیوند مجدد، انواع رفتارهای سردرگم و متضاد را نشان می‌دهند (برک؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۱).

             

            مثلاً در حالی که سعی می‌کنند به مادرشان نگاه نکنند به او نزدیک می‌شوند. برخی از آنان حتی از مادرشان می‌ترسند. آن‌ها آشفته، دلواپس و گاهی افسرده[۶] به نظر می‌رسند (هرستگارد،[۷] ۱۹۹۵؛ به نقل کاپلان، ترجمه فیروزبخت، ۱۳۸۶).

             

            بسیاری از این کودکان جز کودکانی هستند که با آن‌ها بدرفتاری شده و فراموش شده‌اند. در بدن این اطفال میزان هورمون‌های فشار روانی بالاست (گروسمن[۸]، ۱۹۹۳؛ به نقل کاپلان، ترجمه فیروزبخت، ۱۳۸۶).

             

            [۱] . anxious – avoidant

             

            [۲] . Cassidy

             

            [۳] . anxious – resistant

             

            [۴] . disorganized – disoriented

             

            [۵] . anxious – disorganized

             

            [۶] . depressed

             

            [۷] . Hertsgaard

             

            [۸] . Grossman

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:35:00 ب.ظ ]




          1. ۱- حساسیت

             

            ۲- در دسترس بودن

             

            ۳- پاسخگو و حامی بودن

             

            ۴- فرصت برقراری یک رابطه نزدیک : عدم وجود یک فرصت مناسب برای شکل گیری دلبستگی به هر دلیل طرد شدگی و ترک و طلاق والدین و شغل مادر و مرگ والدین و غیره موجب اختلال در رشد هیجانی کودک می شود

             

             

            ۵- کیفیت پرستاری :مراقب با عاطفه و پاسخ دهی بی درنگ و مناسب موجب تمایز مادران کودکان ایمن از نا ایمن می گردد کودکان ناایمن اجتنابی غالبا دارای مراقب سرد و کم عاطفع بوده و یا به دلیلی هیچ مراقبتی دز یافت نکرده اند و نوزادان دو سو گرا معمولا پرستاری بی سباتی و بی اعتنایی تجربه می کنند

             

            ۶-ویژگی های جسمی یا روانی نوزادان :

             

            برخی از نظریه پردازان معتقدند که برخی از ویژگی های نوزادان مانند عقب ماندگی ذهنی و اختلال رفتاری و بیماری های خاص بر ایمنی یا نا ایمنی دلبستگی تاثیر مستقیم دارد پژوهش های نهایی حاکی از این است که تاثیر ویزگی های کودک بر کیفیت دلبستگی توسط حساسیت والدین تعدیل می شود به این معنی که تاثیر ویزگی های نوزادان به میزان انطباق والدین بستگی دارد

             

            ۶-شرایط خانوادگی :

             

            شرایط استرس زایی چون شغل و زندگی زناشویی نابسامان و مشکلات مالی و استرس های دیگر می تواند ایجاد اختلال در حساسیت والدین کیفیت دلبستگی را تضعیف کند .

             

            انواع اختلالات دلبستگی

             

            بالبی به وضوح پیش‌بینی کرده است که مختل شدن رابطه دلبستگی با ایجاد اضطراب[۱]  و بی‌اعتمادی در کودک منجربه اختلالات روان‌شناختی خواهد شد. علاوه بر نقش و تأثیر دلبستگی ناایمن در انواع مختلفی از اختلالات روانی و مشکلات رفتاری، وجود اختلالات دلبستگی نیز در نظام‌های اختلالات روانی پذیرفته شده و مورد توجه قرار گرفته است (مظاهری، ۱۳۷۹؛ به نقل کریمی، ۱۳۸۲). زینه[۲] و همکاران (۱۹۹۳) پنج نوع اختلال دلبستگی[۳] را در طبقه‌بندی خود ذکر کرده‌اند:

             

             

            نوع اول: اختلال دلبستگی بدون تعلق (دل‌بسته)

             

              1. کودک در گزینش یک مراقب بزرگسال به ویژه ناموفق است، حتی به هنگام صدمه زدن، ترسیدن، بیماری یا موقعیت‌های دیگری که به طور معمول نظام رفتاری دلبستگی تحریک می‌شود.

             

              1. کودک در نشان دادن اعتراض- جدایی ناموفق است یا اعتراض به جدایی را به صورت نامتمایز نشان می‌دهد (اغلب زمانی که کسی ترکش می‌کند گریه سر می‌دهد)

             

              1. اگر کودک با کسی معاشرت داشته باشد احتمالاً این معاشرت او نامتمایز است به طور معناداری با دیگران رابطه ندارد.

             

            1. کودک حداقل از سن عقلی ۸ ماه برخوردار است.

             

            نوع دوم: اختلال دلبستگی نامتمایز

             

              1. کودک به طور مکرر امنیت ایجاد شده با حضور چهره دلبستگی را ترک گفته و بدون وارسی و حصول اطمینان از حضور مراقب پرسه می‌زند، خانه را ترک کرده و به خیابان می‌رود و یا در مجامع عمومی جیم می‌شود.

             

              1. کودک الگوی ورود به موقعیت‌ها یا مکان‌هایی را نشان می‌دهد که در آن احتمال خطر صدمه فیزیکی می‌رود.

             

              1. کودک ممکن است رفتارهای ضد اجتماعی درهم آمیخته‌ای از خود نشان دهد، و به وسیله ابراز پیشنهادات دوستانه (اعتماد سریع و رفتار دوستانه افراطی با غریبه‌ها در جهت به دست آوردن ایمنی و آرامش) یا از طریق پذیرش دلداری و مراقبت بزرگسالان نسبتاً ناآشنا یا کاملاً آشنا.

             

              1. نشانه‌ها در اختلال بیش فعالی- کمبود توجه توجیه خوبی ندارد.

             

            1. این اختلال دارای دو نوع فرعی است:

            الف) درهم آمیختگی اجتماعی. دوستی‌های نامتمایز و پاسخ دهی یا حساسیت اجتماعی سطحی، از غالب‌ترین ویژگی‌های رفتاری ممکن است دلداری هنگام پذیرش را بپذیرد ولو اینکه در این زمینه هم گزینش چهره دلبستگی نباشد و اغلب دلجویی از او مشکل است.

             

            ب) بی‌احتیاطی، تمایل به حادثه، خطر کردن. کودک الگویی از بی‌ملاحظه‌گی، تمایل به خطر و حادثه در رفتار خطر کردن را نشان می‌دهد که بیش از هر چیز دیگر در ناتوانی نسبت به وارسی و چک کردن حضور چهره دلبستگی قابل توجیه است.

             

            رفتار بی‌ملاحظه‌گی کودک ممکن است موجب عقب راندن او شود.

             

            [۱] . anxiety

             

            [۲] . Zwanah

             

            [۳] . attachment disorder

             

            [۴] . indiscriminate

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:35:00 ب.ظ ]