کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



  • اعتیاد و موج سوم رفتار درمانی

     

    بر اساس گفتۀ برزلین و همکاران (۲۰۰۲)، در درمان های شناختی رفتاری، تغییر در پردازش های توجه و حافظه که شامل سه استراتژی اجتناب از محرک های برانگیزانندۀ مصرف مواد[۱] (مانند افراد، مکان ها، اشیاء)، استراتژی های رفتاری فعال[۲] ( مانند مهارت های ارتباطی، مهارت حل مسئله که منجر به بالا رفتن اعتماد به نفس در موقعیت های پرخطر می شود)، و باز سازی شناختی[۳] (مانند بحث منطقی برای افکار ناکارآمد که عکس العمل های عاطفی را در موقعیت های پرخطر تنظیم می کند) باعث جلوگیری از عود مصرف مواد می شوند.

     

    دانلود پایان نامه

     

    دانلود پایان نامه

     

    ثابت شده است که درمان شناختی رفتاری سنتی به طور کامل در جلوگیری از عود مصرف مواد مؤثر نیست. برزلین و همکاران (۲۰۰۲) بیان می دارند که دلیلی که چرا درمان شناختی رفتاری سنتی بطور کامل در جلوگیری از عود مصرف مواد مؤثر نیست این است که این درمان بصورت اصلی روی استراتژی های کنترل رفتار و شناخت تکیه می کند، استراتژی هایی که ممکن است در موقعیت های پر خطر که مراجع کنترل کمتری دارد، مؤثر نباشد. اسموت و همکاران (۲۰۱۰) در مطالعه ای با قرار دادن ۱۰۴ نفر از افراد سوء مصرف کنندۀ مواد در دو گروه درمان شناختی- رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد[۴] نشان دادند که میزان ماندن افراد در درمان های روان شناختی شدیداً چالش برانگیز است، در حدود یک سوم افراد ریزش داشتند و تنها ۲۱ درصد در درمان شناختی- رفتاری در تمام ۱۲ جلسۀ درمان حاضر شدند، با این وجود، تأثیر این دو درمان بر مصرف آمفتامین و تسکین آسیب های روان شناختی آن معنادار بوده است.

     

    در پاسخ به ناکارآمدی نسبی درمان های شناختی رفتاری منجمله مدل درمانی ماتریکس در جلوگیری از مصرف و عود مصرف مواد منجمله مت آمفتامین، درمان های جدیدی از ترکیب ذهن آگاهی و عناصر درمان های شناختی رفتاری ابداع شدند. بنا به گفتۀ ایروین[۵] و همکاران (۱۹۹۹)، ممکن است ترکیبی از عناصر درمان های سودمند، اثرات درمانی «جلوگیری از عود مصرف»  را افزایش دهند. برزلین و همکاران (۲۰۰۲) شباهت و تفاوت بین شناخت درمانی رفتاری ((CBT[6] و ذهن آگاهی را اینگونه بیان می کنند:

     

    شباهت مهم بین CBT و ذهن آگاهی، نقش مشاهدۀ افکار، رفتار و خلق است و یک اختلاف اساسی بین ایندو کاربرد استراتژی های رفتاری فعال است، بدین صورت که به جای تغییر محرک های برانگیزانندۀ مصرف مواد، آنها را به خصوص عاطفۀ منفی تحمل می کنیم که در واقع نوعی حساسیت زدایی پنهان[۷] است. در بازسازی شناختی هم، رویکرد ذهن آگاهانه در پی تغییر ارتباط فرد با فکر است تا تغییر خود فکر (به عنوان مثال به فکر فقط به عنوان فکر نگاه می کنیم). بر خلاف CBT که در پی تغییر فرکانس و شدت هیجانات و شناخت ها است، مداخلات ذهن آگاهی در تلاش هستند تا ارتباطاتی را که یک فرد با این هیجانات و شناخت ها دارد تغییر دهد. در واقع، هدف CBT در جلوگیری از عود مصرف مواد، تغییر دادن ارتباطات شرطی از طریق تغییر در توجه و فرایندهای حافظه که در ارتباط با کاربرد مواد است، می باشد. در  صورتی که تلاش برای اجتناب از محرک های برانگیزانندۀ مصرف مواد مصرف مواد و حالت های خلقی مرتبط با آن (که باعث تحریک فرد برای مصرف مواد می شود) منجر به ابقاء ارتباط بین محرک های برانگیزانندۀ مصرف مواد و کاربرد مواد می شود، در واقع فرایند شرطی زدایی که هدف CBT است صورت نمی پذیرد. در جلوگیری از عود مصرف مواد، توانایی حفظ/ برخورد همراه با قبول در رویارویی با محرک های برانگیزانندۀ مصرف مواد، مانند عاطفۀ منفی لازمۀ پدیدۀ فرایند شرطی زدایی است، همان فرایندی که در ذهن آگاهی صورت می پذیرد. (ص ۲۹۰)

     

    در موج سوم روان درمانی ها (ترکیب ذهن آگاهی و عناصر درمان های شناختی رفتاری) که به روان درمانی های پست مدرن معروف هستند، عقیده بر این است که شناخت ها و هیجانات را باید در بافت مفهومی پدیده ها در نظر گرفت. به همین دلیل، به جای رویکردهایی مانند درمان شناختی- رفتاری که شناخت ها و باورهای ناکارآمد را اصلاح کرده تا هیجانات و رفتارها اصلاح شود، در اینجا به بیمار آموزش داده می شود که در گام اول هیجانات خود را بپذیرد و با زندگی در «اینجا و اکنون» از انعطاف پذیری روان شناختی بیشتری برخوردار شود. در زیر مهمترین این درمان ها که در درمان اعتیاد هم به کار می روند شرح داده می شوند.

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    ۲-۲-۸-۱ شناخت درمانی بر پایۀ ذهن آگاهی (MBCT)

     

    «شناخت درمانی بر پایۀ ذهن آگاهی»[۸]، به وسیلۀ تیزدیل ابداع شده است و برگرفته از مدل «زیر سیستم های شناختی در تبادلات»[۹] بارنارد و تیزدیل[۱۰] در سال ۱۹۹۱ می باشد (مانیکاواسکار[۱۱] و همکاران، ۲۰۱۱). این درمان در اصل برای افسردگی ابداع شد، اما برای جلوگیری از عود مصرف مواد مخدر هم استفاده می شود. دباغی و همکاران (۱۳۸۶) نشان دادند که شناخت درمانی بر پایۀ ذهن آگاهی می تواند در کاهش میزان عود، افزایش اطاعت درمانی، و میزان ابقاء در درمان مؤثر باشد. تحقیقات دیگر از تأثیرات «شناخت درمانی بر پایۀ ذهن آگاهی» بر افرادی که سه یا بیشتر از سه دوره افسردگی داشته اند ۵۰% کاهش عود را نشان داده است (مانیکاواسگار و همکاران، ۲۰۱۱).

     

     

     

    ۲-۲-۸-۲  رفتاردرمانی جدلی(DBT)  

     

    کاربرد درمان بر پایۀ ذهن آگاهی در «رفتاردرمانی جدلی»[۱۲] هم راه پیدا کرده است، (دیمف[۱۳] و همکاران، ۲۰۰۰) بیان می دارند که امروزه این درمان همراه با کاربرد روش درمانی ذهن آگاهی که برای اختلال شخصیت مرزی[۱۴] به کار می رود، در سوء مصرف مواد هم مورد استفاده قرار می گیرد. «رفتار درمانی جدلی»، اختلال هیجانی را هستۀ اصلی تکانشگری های خطرناک از قبیل سوء مصرف مواد در اختلال شخصیت مرزی می داند و مکانیزم اصلی تغییر در این درمان هدف قرار دادن رشد تنظیم هیجانی است (آکسلراد و همکاران، ۲۰۱۱). اسکور[۱۵] (۲۰۰۳، به نقل از چمبرز و همکاران، ۲۰۰۹) بیان می دارد که  هیجان تنظیم شده منتج از درمان «رفتاردرمانی جدلی» فرد را در پنجره ای از تحمل[۱۶] یعنی بین برانگیختگی پایین/ بالا[۱۷] نگه می دارد، جایی که عملکرد اجتماعی مناسب و درگیری با هدف امکان پذیر می شود. بنا به گفتۀ برزلین و همکاران (۲۰۰۲)، «رفتاردرمانی جدلی» بر اصل تئوری زیستی- اجتماعی[۱۸] استوار است و بیان می کند که رفتار ناکارآمد پس آیند اختلال در تنظیم هیجانی است، افراد دچار اختلال شخصیت مرزی باید استراتژیهای انطباقی بیشتری را بیاموزند تا قادر به تنظیم عکس العمل های خود و همچنین تنظیم شدت و طول پاسخ های هیجانی خود شوند.

     

     

     

     

    ۲-۲-۸-۳ درمان قبول و تعهد (ACT)

     

    عنصر ذهن آگاهی هستۀ اصلی درمانی در «درمان قبول و تعهد»[۱۹] می باشد، (آپل و کیم-آپل، ۲۰۰۹) بیان می دارند که این درمان شاخه ای از درمان شناختی رفتاری است که استراتژی های ذهن آگاهی و قبول را همراه با استراتژی های تغییر رفتار به کار می برد تا انطباق روانی را در بیماران افزایش دهد. در سه درمان شرح داده شده، دیدگاه مشترک این است که آگاهی و قبول عاطفۀ منفی (عنصر اساسی در ذهن اگاهی) می تواند یک استراتژی مفید برای کاهش آسیب پذیری هایی مانند اختلال شخصیت مرزی و افسردگی و سوء مصرف مواد شود (برزلین و همکاران، ۲۰۰۲).

     

     

     

    [۱]- Avoid Triggers

     

    [۲]- Active Behavioral Strategies

     

    [۳]- Cognitive Restructuring

     

    [۴]- Acceptance and Commitment

     

    [۵]-Irvin

     

    [۶]- Cognitive-Behavior Therapy

     

    [۷]- Covert Decensitization

     

    [۸]- Mindfulness-Based Cognitive Therapy (MBCT)

     

    [۹]- Interacting Cognitive Subsystems (ICS)

     

    [۱۰]- Barnard and Teasdale

     

    [۱۱]-Manicavasgar

     

    [۱۲]- Dialectical Behavior Therapy (DBT)

     

    [۱۳]-Dimeff

     

    [۱۴]- Borderline Personality Disorders (BPD)

     

    [۱۵]-Schore

     

    [۱۶]- window of Tolerance

     

    [۱۷]- Hypo/Hyper Arousal

     

    [۱۸]- Biosocial

     

    [۱۹]- Acceptance and commitment Therapy (ACT)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 06:01:00 ب.ظ ]




  • یکی از جدیدترین درمان هایی که هم عنصر ذهن آگاهی را دارا است و هم به خصوص برای جلوگیری از عود مصرف مواد ابداع شده است «پیشگیری از بازگشت بر پایۀ ذهن آگاهی»[۱] می باشد. (هیز و همکاران، ۲۰۰۶) بیان می دارند که ویتکی ویتز، مارلات، و واکر در سال ۲۰۰۵ این مداخلۀ جدید شناختی رفتاری را برای اختلالات سوء مصرف مواد پیشنهاد کرده اند، این درمان رفتاری جدیدی است که فنون پیشگیری از بازگشت شناختی رفتاری سنتی را با مراقبۀ ذهن آگاهی برای درمان اختلالات سوء مصرف مواد ترکیب می کند. در واقع این درمان، عناصر مهمی را از درمان های مختلف که در خود عنصر ذهن آگاهی را دارا هستند گرفته و آنها را با هم ترکیب کرده است.

     

    دانلود مقاله و پایان نامه

     

    بوئن و همکاران (۲۰۰۹) بیان می دارند که درمان «پیشگیری از بازگشت بر پایۀ ذهن آگاهی» عناصر اساسی جلوگیری از عود مصرف مواد را با تمارینی که از «درمان شناختی بر پایۀ ذهن آگاهی» و «کاهش استرس بر پایۀ ذهن آگاهی» گرفته شده است در هم ادغام می کند، افراد علائم اولیه خطر برای عود مصرف مواد را تشخیص می دهند و آگاهی خود را از عوامل داخلی (مانند هیجانی و شناختی) و خارجی (مانند موقعیتی) که قبلاً با سوء مصرف مواد در ارتباط بوده است، افزایش می دهند، در نتیجه مهارت های انطباقی موثر و خود کارآمدی کسب می شود. ویتکی ویتز و بوئن (۲۰۱۰) هم بیان می دارند که «پیشگیری از بازگشت بر پایۀ ذهن آگاهی» برنامۀ جلوگیری از عود مصرف شناختی رفتاری مارلات  را با تمرین های ذهن آگاهی (با کاربرد ساختاری مشابه MBCT) ترکیب می کند.

     

    این درمان طوری طراحی شده است که مستقیماً خلق منفی، ولع مصرف، و نقش آنها در فرایند عود را هدف قرار دهد. اگرچه مدت زمان زیادی از ابداع این روش درمانی نمی گذرد اما در عمل سودمندی و کارآمدی خود را به اثبات رسانده است. بوئن و همکاران (۲۰۰۹) بیان می دارند که نتایج تحقیقشان  مدارکی دال بر عملی بودن و کارآمدی این روش درمانی ارائه می دهد و حمایت تجربی را برای این درمان به عنوان جایگزین درمان استاندارد بر پایه ۱۲ گام[۲] و یا دیگر برنامه های مرتبط که در درمان اعتیاد استفاده می شوند، فراهم می آورد.

     

     

     

    ۲-۲-۹-۲ خود- طرحواره درمانی معنوی (۳-S)

     

    درمان «سه اس»[۳] برگرفته از بودا و روان شناسان شناختی منتها با تأکید خاص بر تئوری که هر فرد، طرحی خاص برای خود دارد، می باشد. بودا طی کردن ۸ جادۀ معنوی را برای دستیابی به شادمانی ضروری می داند؛ این اصول پایه و اساس خود- طرحواره درمانی معنوی می باشد که با به کارگیری تکنیک های شناختی رفتاری زمینۀ تغییر در افراد مهیا می شود (آوانتز و مارگولین[۴]، ۲۰۰۴). مارکوت[۵] (۲۰۰۳) بیان می دارد که درمان «سه- اس» بر اساس خود- طرحواره درمانی شناختی[۶] است و هدفش کمک به بیماران برای خلق، ارزیابی، و دسترسی به خود- طرحواره معنوی شناختی[۷] می باشد که با مصرف مواد و رفتارهای جنسی خطرزایی که خطر ابتلاء به ایدز را بالا می برد در تضاد است. مارکوت همچنین دریافت که این درمان منجر به تسهیل شیفت شناختی از فعال شدن عادات مرتبط به اعتیاد، به خود- طرحواره معنوی شناختی و رفتارها و عقاید کاهندۀ آسیب و پاک باقی ماندن از مواد می شود. در واقع علاقۀ فزاینده به ادغام عقاید مذهبی و معنوی افراد در درمان های جلوگیری از اعتیاد و ابتلاء به ایدز باعث توسعۀ درمان «سه- اس» شد (آوانتز و مارگولین، ۲۰۰۴).

     

     

     

    تاریخچۀ موضوع

     

    در زیر تاریخچۀ مختصری از متغیرهای مورد مطالعه در پژوهش آورده می شوند.

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    ۲-۲-۹  تاریخچۀ مواد مخدر منجمله شیشه

     

    نژاد انسانی همیشه به دنبال چندین هدف در زندگی خود از قبیل رهایی از درد، تسلط بر دیگران و مواردی از این قبیل بوده است. در مورد رهایی از درد، او به ارزش موادی که او را از این درد و رنج می رهاندند پی برد. (برایسون و فراست[۸]، ۲۰۱۲) در کتاب خود در بارۀ تاریخچۀ مواد مخدر اینگونه بیان می کنند:

     

    اپیوم[۹] یا تریاک احتمالاً اولین ماده ای بوده است که در سومر[۱۰] (قدیمیترین تمدن شناخته شده) در حدود ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح به کار می رفته است، سومریان این اجازه را داشته اند که محصولات زیاد که بدون شک تریاک یکی از آنها بوده است کشت و ذخیره کنند، این ماده نه تنها برای درد بلکه برای لذت و خواب هم به کار می رفته است…. تریاک در طی سالهای ۱۲۹۲ تا ۱۵۵۰ قبل از میلاد مسیح به مصر آورده شد، گفته می شود که فراعنه آنها را در باغ های خود می کاشتند و این ماده در نقاشی های باستان به تصویر کشیده شده است، کاربرد «پاپی»[۱۱] برای کاهش رنج و فراموشی غم ها در ایلیاد و اودیسه هومر[۱۲] هم شرح داده شده است…. پزشکان یونان هم کاربرد این ماده را در آثار خود شرح داده اند. (صص ۴-۳)

     

    با گذشت زمان انواع مختلف مواد مخدر و با اثرات جدید روی کار آمدند. بنا به گفتۀ برایسون و فراست (۲۰۱۲)،  به تدریج و با گذشت زمان پزشکان بخصوص در ارتش به این نکته پی بردند که انرژی و تحمل از ماده ای به نام کوکائین ایجاد می شود و از آن برای خود و سربازان استفاده کردند، البته پزشکان دیگری هم بودند که با دسترسی عمومی افراد به اینگونه مواد جنگیدند.

     

    اشنایدر[۱۳] (۱۹۷۴، به نقل از کرینگ و همکاران، ترجمه شمسی پور، ۱۳۸۸)، در بارۀ تاریخچۀ تولید آمفتامین ها چنین بیان می کند:

     

    در دهۀ ۱۹۲۰، داروشناس آمریکایی چینی تبار به نام کو کیوئی چن[۱۴] در جستجوی درمانی برای آسم، توصیف داروها را در چین باستان مطالعه کرد. وی دریافت که از برگ های یک درختچۀ بیابانی به نام ماهو آنگ[۱۵] (از خانواده افدرا) به عنوان دارویی موثر بارها تمجید شده است. چِِن پس از تلاش نظام مند توانست الکالوئیدی به نام افدرین را از این گیاه جدا کند که واقعاً در درمان آسم بسیار موثر از آب درآمد. اما اتکا به این درختچه برای بدست آوردن دارو چندان ثمربخش قلمداد نشد، و به همین دلیل تلاش ها برای ساخت جایگزین مصنوعی شروع شد. آمفتامین ها نتیجۀ این تلاش ها بود. اولین آمفتامین، یعنی بنزدرین[۱۶] در سال ۱۹۷۲ به طور مصنوعی ساخته شد و آمفتامین های دیگر مدت کوتاهی پس از آن ساخته شدند…. (ص ۳۹۴)

     

    ترکیبات آمفتامین و از جمله متامفتامین از انواع جدید مواد مخدر هستند که به صورت جهانی و منجمله در ایران به معضل بزرگی تبدیل شده است. بر اساس گفتۀ کرینگ  و همکاران (۲۰۰۷، ترجمۀ شمسی پور، ۱۳۸۸)، «مت آمفتامین در شکل کریستالیِ شفاف خود، معمولاً «مت کریستالی» یا «یخ[۱۷] »  گفته می شود که هَوَس آن بسیار شدید است و اغلب چند سال پس از قطع مصرف آن ادامه می یابد» (ص ۳۹۶). بنا به گفتۀ سادوک و سادوک (ترجمه رضاعی، ۱۳۸۷)، «آمفتامین ها در بریتانیا، استرالیا، آسیا، و چندین کشور اروپای غربی پس از حشیش و ماری جوانا رایج ترین داروی غیرمجاز هستند» (ص ۵۰۹). کاربرد متامفتامین مشکل رو به گسترش و قابل توجهی در آمریکا است (آنجلینا و همکاران، ۲۰۰۰) و یا موسسه ملی راهکارهای کنترل مواد مخدر[۱۸] (۲۰۰۳) اعلام می دارد که کاربرد متامفتامین در آمریکا به صورت اپیدمی درآمده و هم اکنون مشکل برجسته در بین مواد مخدر دیگر است که بیشتر هم بر نواحی روستایی و نیمه روستایی تأثیر گذاشته است. فارل و همکاران (۲۰۰۲)، در کتاب خود در مورد تاریخچۀ مت آمفتامین در نواحی آسیا اینگونه بیان می کنند:

     

    …. گذشته از ژاپن، امروزه در دیگر نواحی از قبیل چین، اندونزی، مالزی، فیلیپین، سینگاپور و تایلند هم مصرف مت آمفتامین به معضل اجتماعی تبدیل شده است…. در تایلند، مت آمفتامین اولین بار به صورت فرآوردۀ دارویی به نام «متدرین»[۱۹] در دسترس بوده است که به تدریج در بین رانندگان کامیون، کارگران کارخانه، و دیگر گروه های حرفه ای به نام «یاما»[۲۰] با نقش سر اسب بر روی قرص محبوب شد و در نهایت منجر به کنترل های حکومتی بر روی این ماده شد. (صص ۱۱-۱۰)

     

    یکی از عوامل شیوع باور نکردنی مصرف مت آمفتامین در سطح جهانی سهولت ساخت آن است. بر اساس گفتۀ کرینگ و همکاران (ترجمه شمسی پور، ۱۳۸۸)، «زمانی مواد شیمیایی لازم برای ساخت مت آمفتامین مانند افدرین به راحتی در دسترس بود، تصویب قوانینی مانند حکم سال ۱۹۹۶ در بارۀ کنترل مت آمفتامین باعث کاهش عرضۀ این ماده شد اما افدرین کاذب[۲۱]، مادۀ مشترک در بسیاری از داروهای ضد احتقان بدون نسخه، جایگزین آن شد که به راحتی در دسترس عموم می باشد» (ص ۳۹۷).

     

     

     

     

     

    ۲-۲-۱۰  تاریخچۀ ذهن آگاهی

     

    مفهوم «ذهن آگاهی» از مذهب بودا با سنت ۲۵۰۰ ساله از هند شروع شده است. کلمۀ «بودا» به معنی شخص بصیرت یافته است یعنی آنکه رهایی را تجربه کرده است، بدان عمل کرده است، و با تلاش خود به هدف نهایی دست یافته است (هارت[۲۲]، ۱۹۲۴، ترجمه گروه مترجمان، ۱۳۸۲). بودا در نزدیکی شهر بنارس[۲۳] در هند به دنیا آمد و در ابتدا فقط پنج پیرو داشت ولی به تدریج پیغام او به سرزمین های زیادی گسترش یافت و هم اکنون مذهب بیش از ۶۰۰ میلیون نفر در جهان می باشد؛ تنها اسلحۀ او عشق و محبت جهانی بود و به خاطر تعلیمات خاصش، پیغام او به تمامی فرهنگ ها نفوذ و وارد جهان متمدن شد (ترا[۲۴]،  ۲۰۰۸). از نظر تاریخی، ذهن آگاهی «قلب»[۲۵] مراقبۀ بودایی است که در سنت به وسیلۀ کلمۀ سانسکریت[۲۶] «دارما» یا «دامما»[۲۷] که به معنی قانون طبیعت یا قانون رهایی است، شرح داده شده است؛ در واقع بودا هیچ نوع مذهب، فلسفه، یا نظام اعتقادی را آموزش نداده است ولی تعالیمش را دارما نامید (ویلیامز و کابات- زین[۲۸]، ۲۰۱۱). توانایی معنوی «ذهن آگاهی» در آموزش های بودا «ویپاسانا» نام دارد، ویپاسانا راهی ساده و منطقی برای رسیدن به آرامش راستین ذهن و یک زندگی سعادتمند و پربار است؛ این واژه از زبان باستانی «پالی»[۲۹] اقتباس شده و به معنای داشتن بصیرت و مشاهده ی هر چیز همان گونه که واقعاً هست، می باشد (هارت، ترجمه گروه مترجمان، ۱۳۸۲). اگرچه مفهوم «ذهن آگاهی» از مذهب بودا سرچشمه گرفته است ولی این تکنیک در دیگر مذاهب هم با عناوین دیگر وجود دارد، به عنوان مثال از «مراقبه» در مسیحیت به عنوان «دعا» یاد شده است و یا در اسلام به خصوص در صوفی از این مفهوم به عنوان «تفکر و تدبر» که به معنی تأمل در هستی است یاد شده است. تیچ نات هان[۳۰] اولین فردی بوده است که توجه غربی ها را به روش درمانی به وسیلۀ ذهن آگاهی جلب کرده است (کابات- زین، ۱۹۹۰). روش ذهن آگاهی از ریشه ی خود که مذهبی است جدا شده و هم اکنون به صورت مستقل از مذهب و فرهنگ تعلیم داده می شود. مارتین (۱۹۹۷، به نقل از هیز و همکاران، ۲۰۰۴) بیان می دارد که اگرچه ذهن آگاهی از آموزش های بودا اقتباس شده است اما مضامینی از تئوری های شناختی، رفتاری، تجربی و روان پویایی را در خود ادغام کرده است.

     

     

     

    [۱]- Mindfulness-Based Relapse Prevention (MBRP)

     

    [۲]- ۱۲ Step-Based Program

     

    [۳]- Spiritual Self-Schema Therapy (3-S)

     

    [۴]-Avants and Margolin

     

    [۵]-Marcotte

     

    [۶]- Self-Schema Cognitive Theory

     

    [۷]- Cognitive Spiritual Self-Schema

     

    [۸]-Bryson and frost

     

    [۹]-Opium

     

    [۱۰]- Sumerian

     

    [۱۱]- Poppy (Opium Plant with Red Flowers)

     

    [۱۲]- Homer’s Iliad and Odyssey (An ancient Greek epic poem and the oldest works of western literature that is dated to the eighth century BC)

     

    [۱۳]-Schneider

     

    [۱۴]- Ku Kuei Chen

     

    [۱۵]- Mahuang

     

    [۱۶]- Benzedrine

     

    [۱۷]-Ice

     

    [۱۸]- ONDCP

     

    [۱۹]- Methedrine

     

    [۲۰]- Ya-ma (Horse Pill)

     

    [۲۱]- Pseudo Ephedrine

     

    [۲۲]-Hart

     

    [۲۳]- Benares

     

    [۲۴]-Thera

     

    [۲۵]- Heart

     

    [۲۶]- Sanskrit

     

    [۲۷]- Dharma or Dhamma

     

    [۲۸]-Williams and Kabat-Zinn

     

    [۲۹]- Pali

     

    [۳۰]- Thich Nhat Hanh

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:01:00 ب.ظ ]




  • تاریخچۀ  درمان «کاهش استرس بر پایۀ ذهن آگاهی»  (MBSR)

     

    درمان «کاهش استرس بر پایۀ ذهن آگاهی» یا «ام.بی.اس.آر»[۱] قدیمی ترین درمان بر پایۀ ذهن آگاهی است که سودمندی خود را به اثبات رسانده است. این درمان توسط جان کابات- زین به دنیای پزشکی معرفی شد. در سال ۱۹۷۹ این درمان با وارد شدن به کلینیک کاهش استرس در مرکز پزشکی دانشگاه ماساچوست[۲] آمریکا رو به گسترش نهاد؛ در برنامه ریزی پروتوکل درمانی تلاش بر این بود که این درمان از مذهب، فرهنگ، و ایدئولوژی بودایی آزاد باشد و در عین حال به دارمای جهانی[۳] وفادار باشد (ویلیامز و کابات- زین، ۲۰۱۱). مطالعات جدید، مراقبۀ ذهن آگاهی بر اساس رویکرد اصلی کابات- زین را برای درمان سوء مصرف مواد و نیز افسردگی، اضطراب و درد به کار برده اند( کابات-زین، ۱۹۹۰).

     

     

     

     

    ۲-۲-۱۲  تاریخچۀ درمان های مختلف در درمان اعتیاد

     

    ۲-۲-۱۲-۱  درمان های شناختی رفتاری منجمله ماتریکس

     

    در پاسخ به میزان رو به گسترش سوء مصرف مواد، مجموعه ای از درمان های متفاوت ابداع شدند. زگیرسکا و همکاران (۲۰۰۹) بیان می دارند که برای درمان سوء مصرف مواد در بین مداخلات رفتاری ، درمان شناختی رفتاری حمایت قابل ملاحظه ای را کسب کرد، با این وجود، علیرغم بهترین درمانِ استاندارد، میزان عودِ بالا ادامه داشته که این امر نیاز برای توسعۀ روش های درمانی جدید را بیان می کند. پس از گذشت مدت زمانی، روان درمانی با الگوی ماتریکس (نوعی درمان شناختی رفتاری) به دنیای پزشکی معرفی شد که اکنون به عنوان شناخته شده ترین روش درمان اعتیاد به آمفتامین ها در سراسر دنیاست. برنامه متشکل از گروه های جلوگیری از عود مصرف، گروه های آموزشی، گروه های حمایت اجتماعی، مشاوره فردی، و تست تنفس و ادرار است که در طی ۱۶ هفته به روشی باساختار ارائه می شود (اُبرت و همکاران، ۲۰۰۰). اثر بخشی مدل درمانی ماتریکس در وابستگان به الکل هم به اثبات رسیده است، سیل پاکیت و پراسِرتچای[۴] (۲۰۰۷) در پژوهش خود با به کارگیری الگوی ماتریکسی متشکل از فعالیت سه گروه اصلی (گروه بهبود اولیه: ۸ جلسه، گروه جلوگیری از عود مصرف: ۳۲ جلسه، و گروه آموزش خانواده: ۱۲ جلسه) به این نتیجه دست یافتند که این مدل درمانی می تواند در وابستگان به الکل هم مثمرثمر باشد.

     

    دانلود مقاله و پایان نامه

     

    راوسون و همکاران (۲۰۰۴) بیان می دارند که مدل ماتریکس اساساً به خاطر افرادی که در طول دهۀ ۱۹۸۰ در مرکز ماتریکس لوس آنجلس به خاطر اعتیاد به کوکائین درمان می شدند، گسترش یافت. راوسون و همکاران (۱۹۹۱، به نقل از راوسون و همکاران، ۲۰۰۴) بیان می دارند که مدل ماتریکس، تکنیک ها و عناصری را از ادبیات مربوط به درمان های شناختی رفتاری اقتباس کرده که شامل موارد تمرکز بر تأثیرات محرک های مواد، آموزش خانواده، برنامۀ ۱۲ گامی، و تقویت مثبت برای تغییر رفتار است.

     

     

     

    ۲-۲-۱۲-۲  تلفیق درمان های شناختی رفتاری و ذهن آگاهی

     

    همان گونه که قبلاً گفته شد، از بین درمان های مختلف، درمان شناختی رفتاری محبوبیت زیادی را به منظور درمان سوء مصرف مواد کسب کرد و از سویی درمان بر پایۀ ذهن آگاهی هم وارد دنیای پزشکی شد. وارد شدن درمان بر پایۀ ذهن آگاهی به دنیای درمان زمینه را برای وارد شدن این درمان به منظور درمان سوء مصرف مواد مخدر آماده کرد. پایه های تئوریکی برای ترکیب ذهن آگاهی با جلوگیری از عود مصرف شناختی رفتاری سنتی (مارلات، ۲۰۰۲) بیان می دارد که ذهن آگاهی ممکن است باعث گسستگی و رها شدن[۵] از افکار و احساسات مرتبط با مواد شود و از رشد الگوهای فکری که به عود منتهی می شوند جلوگیری کند (تیزدیل، ۱۹۹۷، به نقل از بوئن و همکاران، ۲۰۰۹).

     

    زگیرسکا و همکاران (۲۰۰۹) بیان می دارند که علاقۀ فزاینده به پزشکی مکمل و جایگزین[۶] ، خصوصاً درمان هایی که جسم و ذهن[۷] را همزمان تحت تأثیر قرار می دادند باعث روی آوری به تحقیقاتی شد که ارزش اثرات «مراقبه» را در دامنه ای از زمینه های کلینیکی منجمله مشکلات مربوط به اعتیاد بررسی می کند. برزلین و همکاران (۲۰۰۲) بیان می دارند که ترکیب درمان شناختی رفتاری و ذهن آگاهی به خصوص در جمعیت هایی که گذشته از اعتیاد مبتلا به اختلالات عاطفی و خلقی همایند[۸] هم هستند نتیجۀ درمانی قویتری به دنبال دارد.

     

    درمان های معروفی که از ترکیب درمان شناختی رفتاری و ذهن آگاهی به وجود آمده اند و در درمان اعتیاد استفاده می شوند شامل «شناخت درمانی بر پایۀ ذهن آگاهی»، «رفتار درمانی جدلی»، «درمان قبول و تعهد»، و «پیشگیری از بازگشت بر پایۀ ذهن آگاهی» می باشند. هیز (۲۰۰۴) بیان می دارد که درمان های «رفتار درمانی جدلی»، «درمان شناختی بر پایۀ ذهن آگاهی»، و «درمان قبول و تعهد»، به موج سوم درمان های شناختی[۹] معروفند که همه در خود عنصر ذهن آگاهی را دارا می باشند.

     

    عنصر درمانی «ذهن آگاهی» در درمان های دیگری از قبیل درمان موریتا[۱۰]، درمان تجربی[۱۱]، رویارویی درون نگری[۱۲]، آگاهی فراشناختی[۱۳] (نوعی تمرکززدایی)، و درمان هیجان- محور[۱۴]، عامل مهم درمانی محسوب می شود؛ این درمان ها در اعتیاد هم استفاده می شوند (کومار و همکاران، ۲۰۰۸).

     

    به عنوان مثال، پایه تئوریکی و قوانین درمانی مرتبط به درمان موریتا اقتباس شده از زِن بودایی[۱۵] (مانند رشد «من»[۱۶]، وحدت جسم و روح، طبیعت درونی و بیرونی، و قوانین پوچی) می باشد (واتاناب و مک لیدت[۱۷]، ۲۰۰۳)، این محققان بیان می دارند که موسس این درمان، بهبودی بیماران را نه در رهایی از ترس بلکه در قبول درونی[۱۸]  این ترس ها که هم راستا با اصول اساسی زِن می باشد، می داند. هافمن[۱۹] (۲۰۰۸) در رابطه با ارتباط «درمان قبول و تعهد» و درمان موریتا بیان می دارد که این درمان برگرفته از درمان موریتا (که ۸۰ سال پیش در ژاپن ابداع شده است) می باشد و باید از اصطلاح موج سوم برای درمان قبول و تعهد خودداری کرد. بنا به گفتۀ واتاناب و مک لیدت (۲۰۰۳)، در ژاپن، درمان موریتای سنتی برای بیماران با اختلالات اضطرابی نوروتیک (به خصوص با علائم فوبیا و هیپوکندریا) به کار می رود که شامل یک دورۀ هفت روزۀ  ایزوله و سخت (در تختخواب) و سپس شروع مرحله به مرحلۀ درمان حرفه ای می باشد.

     

    درمان دیگری که عنصر ذهن آگاهی را در خود دارا می باشد و برای سوء مصرف مواد هم استفاده می شود،  «درمان شناختی رویارویی- محور»[۲۰] است. به گفتۀ کومار و همکاران (۲۰۰۸) این درمان در اصل برای افسردگی به کار می رود و متشکل از ۲۴-۲۰ جلسۀ درمانی در طول دوره ای از سه فاز است، آموزش مراقبه ی ذهن آگاهی یکی از عناصر مهم این درمان ترکیبی می باشد.

     

    گشتالت درمانی، درمان دیگری است که شاید بتوان آن را اقتباس شده از عناصر درمانی ذهن آگاهی دانست. فردریش پرلز[۲۱] (۱۹۷۰-۱۸۹۳)، بانی درمان گشتالتی[۲۲] و استاد به کارگیری مفاهیم گشتالتی برای آگاه کردن هر چه بیشتر افراد از خود و بدنشان بود؛ پرلز می گوید «برای آزاد شدن از مایا (لایۀ جعلی و خیالی وجود) باید ذهن خود را رها کنیم و به حواسمان بپردازیم، این رها کردن ذهن در واقع تغییر اساسی در هوشیاری است که با این هوشیاری می توانیم با تمام حواسمان، واقعیت خود و دنیایمان را تجربه کنیم» (پروچاسکا و نورکراس، ۱۳۸۹، ترجمۀ سیدمحمدی، ص ۲۳۳) که این امر همان چیزی است که در ذهن آگاهی صورت می پذیرد. کُری (۱۳۸۹، ترجمۀ سیدمحمدی) هم در کتاب خود بیان می کند که «زمان حال مهمترین زمان در درمان گشتالتی است، یکی از خدمات اصلی رویکرد گشتالت، تأکید آن بر یادگیری درک کردن و تجربه کردن کامل زمان حال است» (ص ۲۱۷) که این درست همان تأکیدی است که در آموزش های ذهن آگاهی هم وجود دارد.

     

    [۱]- MBSR

     

    [۲]- University of Massachusetts Medical Center

     

    [۳]- Universal Dharma

     

    [۴]-Silpakit and Prasertchai

     

    [۵]- Detached and De-Centered

     

    [۶]- Complementary and Alternative Medicine (CAM)

     

    [۷]- Mind-Body Treatments

     

    [۸]- Comorbidity

     

    [۹]- Third Wave Cognitive Therapies

     

    [۱۰]- Morita Therapy

     

    [۱۱]- Experimental Therapy

     

    [۱۲]- Introspective Exposure

     

    [۱۳]- Metacognition Awareness

     

    [۱۴]- Emotional-Based Therapy

     

    [۱۵]- Buddhist Zen

     

    [۱۶]- Ego

     

    [۱۷]-Watanabe and Machleidt

     

    [۱۸]- Inner Acceptance

     

    [۱۹]-Hofman

     

    [۲۰]- Exposure-Based Cognitive Therapy (EBCT)

     

    [۲۱]-Frederich Perls

     

    [۲۲]-Gestalt Therapy

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:00:00 ب.ظ ]




  • نشخوار فکری در پایداری علائم افسردگی پی برد و نظریۀ «نشخوار فکری در پاسخ به استرس»[۲] را در مورد افسردگی ارائه کرد (رابینسون و آلوی، ۲۰۰۳). پس از او نظریه پردازانی مانند نالن هاکسما[۳] (۱۹۹۱) که روی سبک های پاسخ در افسردگی تحقیق می نمود، تئوری «سبک پاسخ نشخواری»[۴] را ارائه کرد (موریسون و اُکانر، ۲۰۰۸). پس از او افراد دیگر از قبیل هارل  و دیگران در زمینۀ نشخوار فکری تحقیقات بیشتری انجام دادند (نالن هاکسما و هارل  ، ۲۰۰۲) و هم اکنون هم این تحقیقات ادامه دارند.
     
    ۲-۲-۱۴  تاریخچۀ مطالعه در بارۀ تنظیم هیجانی
    مطالعه و بحث در بارۀ هیجان تاریخچه ای طولانی دارد. از زمان های دور، بحث در بارۀ اینکه «هیجان»[۵] چیست و چه ارتباطی با ذهن دارد، وجود داشته است. به عنوان مثال افرادی مانند افلاطون، دکارت، ارسطو، و هیوم در مورد اینکه هیجان چیست عقاید متفاوتی را بیان نموده اند. تاریخچۀ جدی مطالعه در بارۀ تنظیم هیجانی به افرادی مانند فروید (آغاز کنندۀ بحث در این مورد)، لازاروس، تامپسون، و گراس برمی گردد و هم اکنون هم این تحقیقات ادامه دارند.
     
    بررسی تئوری ها در خصوص موضوع پژوهش
    در زیر شرحی مختصر از تئوری هایی که در خصوص موضوع وجود دارند آورده می شود.
     
    ۲-۲-۱۵  تئوری ها در خصوص اعتیاد و عود مصرف
    تئوری های متفاوتی برای اعتیاد و عود مصرف مواد ارائه شده اند که هر کدام از آنها روی جنبۀ خاصی از عوامل مرتبط به اعتیاد و عود مصرف تکیه می کنند:
     
    ۲-۲-۱۵-۱ تئوری انگیزه
    بر اساس گفتۀ (وست و هاردی[۶]، ۲۰۰۵)، «تئوری انگیزه»[۷] در مورد اعتیاد بیان می کند که سیستم انگیزه ای[۸] انسان از محیط داخلی مانند هیجانات و محیط خارجی مانند محرکات محیطی تأثیر می پذیرد؛  تئوری مرتبط به این مبحث «تئوری ذهن ناپایدار»[۹] است که بیان می دارد ذهن انسان به گونه ای تکامل یافته که ذاتاً ناپایدار و به محرک های برانگیزاننده و حوادث جزیی حساس است. نبود بالانس به عنوان مثال در افراد معتاد، مسئول تحریک شدن با محرک های برانگیزانندۀ مصرف مواد و عود مصرف مواد است.
     
    ۲-۲-۱۵-۲ تئوری جلوگیری از عود مصرف مواد مارلات و گوردون 
    «تئوری جلوگیری از عود مصرف مواد»[۱۰] توسط مارلات و گوردن[۱۱] در سال ۱۹۸۵ بر اساس تئوری یادگیری اجتماعی و شناختی[۱۲] ارائه شد؛ این محققان مجموعه ای از عواملی را که منجر به عود مصرف می شوند را با استراتژی های شناختی و رفتاری ترکیب کرده و مدل خود را ارائه دادند (لارمیر و همکاران، ۱۹۹۹). بر اساس مدل شناختی رفتاری مارلات و گوردون، فقدان مهارت های مناسب مانند قاطعیت[۱۳] و داشتن افکار ناکارآمد[۱۴] در زمان مواجه شدن با موقعیت های پرخطر و یا استرس زا منجر به عود مصرف مواد می شوند (برزلین و همکاران، ۲۰۰۲) و تغییر افکار ناکارآمد و پاسخ های انطباقی (ازقبیل تنظیم هیجانات مناسب) منجر به کاهش در عود مصرف مواد می شود (مارلات و گوردون، ۱۹۸۵، به نقل از برزلین و همکاران، ۲۰۰۲). لارمیر و همکاران (۱۹۹۹) هم بیان می دارند که مارلات و گوردون در ارائۀ تئوری خود موقعیت هایی را که باعث عود مصرف مواد می شوند به دو دستۀ «تعیین کننده های آنی»[۱۵] و «پیش آیندهای پنهان»[۱۶] تقسیم بندی کرده اند؛ آنی ها شامل موارد موقعیت های پر خطر، مهارت های انطباقی، انتظارات پیامد، تأثیرات لغزش  و پیش آیندها ی پنهان شامل موارد سبک زندگی، انگیخته ها و ولع مصرف  می باشند. مداخلات اختصاصی با هدف خنثی کردن این عوامل صورت می پذیرد.
     
    ۲-۲-۱۵-۳  تئوری مواجهه با سرنخ
    «تئوری مواجهه با سرنخ»[۱۷] که نوعی تئوری یادگیری می باشد، اقتباس شده از شرطی سازی کلاسیک[۱۸] پاولف می باشد. «ایوان پترویچ پاولف[۱۹] دانشمند روسی در آغاز قرن بیستم میلادی به هنگام پژوهش در بارۀ فیزیولوژی غدد بزاقی به نظریۀ شرطی سازی پاسخگر یا کلاسیک رسید که نتایج پژوهش ها را در کتاب معروفش با عنوان «بازتاب های شرطی»[۲۰] در سال ۱۹۲۷ انتشار داد» (سیف، ۱۳۸۹، ص ۱۶۶). کانکلین و تیفانی[۲۱] (۲۰۰۲) بیان می دارند که بر اساس مدل یادگیری شرطی سازی کلاسیک پاولف، مواد، «محرک غیرشرطی»[۲۲] است، تأثیرات دارو، «پاسخ غیرشرطی»[۲۳] است، شرایطی که در آن مواد مصرف می شود، «محرک شرطی»[۲۴] است که منجر به کاووش دارو و مصرف آن یعنی «پاسخ شرطی»[۲۵] می شود. امروزه درمان مواجهه با سرنخ برای اختلالات متفاوتی که در آن عاملی (سرنخ) منجر به فعال شدن و شدت یافتن اختلالی می شود، به کار می رود. دروموند[۲۶] و همکاران (۱۹۹۵) بیان می دارند که «درمان مواجهه با سرنخ  یک روش بالینی روتین در درمان اختلالاتی از قبیل فوبیا و وسواس شده و در حوزۀ اعتیاد هم نوید بخشی خود را به اثبات رسانده است» (ص ۸). مصرف مواد مخدر و عود مصرف آنها چه از نظر بالینی و چه از نظر تجربی به صورت قوی با سر نخ ها و محیط ارتباط دارند. کانکلین و تیفانی (۲۰۰۲) بیان می دارند که زمانی که یک معتاد با سرنخی که قبلاً به مصرف مواد مربوط بوده روبرو می شود پاسخ هایی از قبیل رفتارهای کاووش دارو[۲۷] و علائم شبیه محرومیت در فرد برانگیخته می شود که واسطۀ مصرف مواد می شوند. این مشاهدات محققان را به این سمت هدایت کرد که فایدۀ درمانی حذف تأثیر ارتباطی سرنخ های مواد را مورد ملاحظه قرار دهند. هاورمنز و جانسِن[۲۸] (۲۰۰۳) بیان می دارند که درمان مواجهه با سرنخ[۲۹] ، درمانی سودمند برای جلوگیری از عود مصرف مواد است که از نظر تئوریکی قادر است با خاموش کردن پاسخ شرطی شده به مواد مخدر، از عود مصرف مواد جلوگیری کند.
    [۱]- Aaron Temkin Beck (A. T. Beck)
    [۲]- Stress-Reactive Rumination(SRR)
    [۳]- Nolen-Hoeksema
    [۴]- Ruminative Response Style (RRS)
    [۵]- Emotion
    [۶]-West and Hardy
    [۷]- Motivation Theory
    [۸]- Motivational System
    [۹]- Unstable Mind
    [۱۰]- Marlatt and Gordon’s Cognitive Behavior Relapse Prevention (CBRP)
    [۱۱]-Marlatt and Gordon
    [۱۲]- Cognitive Social Learning Theory
    [۱۳]- Assertiveness
    [۱۴]- Dysfunctional Thoughts
    [۱۵]- Immediate Determinants
    [۱۶]- Covert Antecedents
    [۱۷]- Cue Exposure Theory (CET)
    [۱۸]- Classical Conditioning
    [۱۹]- Ivan Petrovich Pavlov
    [۲۰]- Conditioned Reflexes
    [۲۱]-Conklin and Tiffany
    [۲۲]- Unconditioned Stimulus (US)
    [۲۳]- Unconditioned Response (UR)
    [۲۴]- Conditioned Stimulus (CS)
    [۲۵]- Conditioned Response (CR)
    [۲۶]-Drummond
    [۲۷]- Drug-Seeking
    [۲۸]-Hovermans and Jansen
    [۲۹]- Cue Exposure Treatment

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:00:00 ب.ظ ]




  • پایه های نظری برای درمان های جلوگیری از عود مصرف مواد کنونی منجمله مدل درمانی ماتریکس به تئوریسین های رفتار گرا و شناخت گرا که در واقع نوعی جدایی از دیدگاه روان کاوی محض بوده است، برمی گردد. تاد و بوهارت[۱] (۱۹۹۹، ترجمه فیروز بخت، ۱۳۷۹) بیان می دارند که «رفتار گرایی اولیه از جهت مخالفت با برداشت های ذهن گرایانه و تأکید بر رفتارها و وضعیت های قابل مشاهده، مغایر روان درمانی سنتی بوده، به عنوان مثال رفتارگرایان افراطی همچون بی. اف. اسکینر[۲] معتقدند بدون توجه به آنچه در سر انسان ها می گذرد با اتکای صرف به اصول یادگیری و شرطی شدن می توان رفتار انسان را تبین کرد» (ص ۳۴۳). بنا به گفتۀ  کُری[۳] (۲۰۰۵، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۹)، «رویکرد رفتاری از دهۀ ۱۹۵۰ و اوایل دهۀ ۱۹۶۰ آغاز شد، رفتار درمانی امروزی را با در نظر گرفتن چهار زمینۀ گسترش عمده می توان شناخت: «شرطی سازی کلاسیک» توسط ایوان پترویج پاولف، «شرطی سازی کنشگر»[۴] توسط جوزف ولپی[۵] و بی اف اسکینر، «نظریۀ یادگیری اجتماعی»[۶] توسط آلبرت بندورا[۷] و ریچارد والترز[۸] ، و «درمان های شناختی-رفتاری»[۹] توسط آلبرت الیس[۱۰]، آرون بک، و دونالد مایکنبام[۱۱]» (صص ۶-۲۵۴). رفته رفته گرایش به سمت درمان هایی که بر یایۀ شناخت افراد بودند شکل گرفت. «شناخت درمانی جدید از اواسط دهۀ ۱۹۵۰ میلادی با رفتار درمانی عقلانی- هیجانی[۱۲] آلبرت الیس آغاز شد، رویکرد الیس که به روش ABC معروف است، بر این اساس بنا نهاده شده که چگونه وقایع یا «حوادث تحریک کننده»[۱۳] تحت تأثیر «باورهای ما»[۱۴] قرار گرفته و در نتیجۀ این باورها «واکنش های عاطفی و یا عواقب رفتاری»[۱۵] ایجاد می شود» (شاملو، ۱۳۸۷، ص ۶-۲۸۵). «آرون تی. بک که در سال ۱۹۲۱ در آمریکا متولد شد همانند آلبرت الیس، از خاستگاه روان کاوی به پیشگامی درمان شناختی رسید، موضوع پژوهش اولیه و تمرکز بالینی او افسردگی بود، اما به اختلال های سوء مصرف مواد، اختلال های اضطرابی، و اختلال های شخصیت گسترش یافت» (پروچاسکا و نورکراس[۱۶]، ۱۹۹۹، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۹ ،صص ۴-۴۲۳). چگونگی ابداع رفتار درمانی شناختی ریشه در مجموعه ای از تحقیقات و تئوری های افراد ذکر شده دارد ولی مؤسس اصلی آن آرون بک می باشد. «مشاهدات او از افکار و احساسات بیماران با تئوری های روان کاوی رایج جور نبود، همزمان با آرون بک، تعدادی از روان شناسان در آمریکا هم در حال بررسی عقاید اسکینر در مورد شرطی سازی کنشی برای مشکلات بالینی بودند که ترکیبی از این کاووش ها منجر به ابداع «رفتار درمانی شناختی» توسط آرون بک شد» (دیویدسون، ۲۰۰۸، ص ۱). امروزه از این درمان و ترکیب آن با دیگر درمان ها برای درمان اعتیاد و جلوگیری از عود مصرف مواد استفاده می شود.

     

     

     

     

     

     

     

     

    ۲-۲-۱۶  تئوری ها در خصوص نشخوار فکری

     

    پایه های نظری برای نشخوار فکری هم به آرون بک برمی گردد. او تئوری «مدل شناختی آسیب پذیری به استرس در افسردگی»[۱۷] را در سال ۱۹۶۷ ارائه داد و اضافه کرد که افرادی که هم سبک شناختی منفی[۱۸] دارند و هم تمایل به نشخوار فکری روی این شناخت های منفی در پاسخ به حوادث استرس زای زندگی دارند (که همان تئوری نشخوار فکری در پاسخ به استرس»[۱۹] توسط بک است)، احتمال زیادی دارد که افسردگی در آنها آغاز شود (رابینسون و آلوی، ۲۰۰۳). از نظر ارتباط این تئوری با عود مصرف مواد باید گفت که در مدل بک بیان می شود که باورهای هسته ای (که بر تفکر و نگرش فرد از جهان اثر می گذارند)، در مواجهه با برانگیزاننده های معینی مثل حالات هیجانی منفی (افسردگی، خستگی و عصبانیت)، حالات فیزیکی (علایم ترک، درد) یا مسائل بیرونی (مکان های مرتبط با مصرف مواد) فعال می شوند، فعال شدن این باورها، موجب برانگیخته شدن باورهای مرتبط با مواد و افکار خودآیند می شوند (بک، ۱۹۹۳). ارتباط بین اعتیاد و شناخت های منفی هم به اثبات رسیده است. (گولد[۲۰]، ۲۰۱۰) بیان می دارد که اعتیاد، از دید روان شناسی و نورولوژیکی نوعی اختلال ناشی از تغییر در شناخت افراد است، این محقق همچنین بیان می دارد که نواحی مغزی و فرایندهای عصبی که به اعتیاد مربوطند با نواحی از مغز که اعمال شناختی از قبیل یادگیری، حافظه، استدلال منطقی، و کنترل تکانش را رهبری می کنند، همپوشی زیادی دارند. نالن هاکسما، نظریه پرداز دیگری است که به پیروی از تئوری «مدل شناختی آسیب پذیری به استرس در افسردگی» آرون بک، «تئوری سبک های پاسخ در افسردگی»[۲۱] را و سپس «تئوری سبک پاسخ نشخواری»[۲۲] را در سال ۱۹۹۱ ارائه داد. موریسون و اُکانر (۲۰۰۵) بیان می دارند که سبک پاسخ نشخواری یا نشخوار فکری به عنوان افکار و رفتارهایی که در پاسخ به خلق منفی یا غمگین داده می شوند، تعریف می شود که نتیجۀ آن تمرکز فرد بر علتها و عواقب هیجاناتشان است که این امر منجر به عدم توانایی فرد برای تمرکز بر انجام فعالیت هایی که حواس را از آن هیجان پرت می کند، می­شود. در تحقیقی که توسط جاست و آلوی[۲۳] (۱۹۹۷) انجام شد این تئوری مورد آزمایش قرار گرفت، در این تحقیق آزمودنی های غیرافسرده که در پاسخ به علائم افسردگی سبک پاسخ نشخواری داشتند احتمال اینکه دوره های افسردگی را در طول ۱۸ ماه تجربه کنند بیشتر از آزمودنی هایی بود که از «پرت کردن حواس» در پاسخ به علائم افسردگی استفاده می کردند. رود (۲۰۱۱) بیان می دارد که «نشخوار فکری متمرکز بر هیجانات» [۲۴]که نقش کلیدی در تئوری سبک های پاسخ نالن هاکسما بازی می کند، یک تئوری شناختی توانمند است که به خصوص برای شرح اختلاف جنس[۲۵] در افسردگی به کار می رود. به گفتۀ رود، نالن هاکسما در سال ۱۹۹۴ تئوری سبک های پاسخ خود را به «مدل دیاتز- استرس»[۲۶] دوباره مفهوم سازی کرده است، این تئوری بیان می دارد که نشخوار فکری متمرکز بر هیجان در افراد مستعد به استرس، آسیب پذیری افسردگی را تشدید می بخشد. نالن هاکسما و هارل (۲۰۰۲) و نالن هاکسما و همکاران (۲۰۰۷)، «مدل دیاتز- استرس» را به عنوان فاکتور آسیب پذیری برای سوء مصرف مواد شرح داده اند. در مطالعه ای که با بهره گرفتن از نمونۀ دانشجویان کالج انجام شد،

     

    نالن هاکسما و مارو[۲۷] (۱۹۹۱، به نقل از اسکیچ و آبلا، ۲۰۰۸) گزارش کردند که سطح بالاتر نشخوار فکری با تمایل برای در گیری در رفتارهای بی پروا مانند سوء مصرف مواد در پاسخ به خلق افسرده همراه است.

     

    [۱]-Todd and Bohart

     

    [۲]- B. F. Skinner

     

    [۳]-Corey

     

    [۴]- Operant Conditioning

     

    [۵]- Joseph Wolpe

     

    [۶]- Social Learning Theory

     

    [۷]- Albert Bandura

     

    [۸]- Richard Walters

     

    [۹]- Cognitive Behavioral Treatments

     

    [۱۰]- Albert Ellis

     

    [۱۱]- Donald Meichenbaum

     

    [۱۲]- Rational Emotive Behavior Therapy (REBT)

     

    [۱۳]- Activating Events

     

    [۱۴]- Beliefs

     

    [۱۵]- Consequences Behavioral

     

    [۱۶]-Prochaska and Norcross

     

    [۱۷]- Cognitive Vulnerability-Stress Model of Depression

     

    [۱۸]- Negative Cognitive Style

     

    [۱۹]- Stress-Reactive Rumination (SRR)

     

    [۲۰]-Gould

     

    [۲۱]- Response Styles Theory in Depression

     

    [۲۲]- Rumination Response Style (RRS)

     

    [۲۳]- Just and Alloy

     

    [۲۴]- Emotion-Focused Rumination (EFR)

     

    [۲۵]- Gender Difference

     

    [۲۶]- Diathesis-Stress Model

     

    [۲۷]- Morrow

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:00:00 ب.ظ ]