کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



۲-۳-۱۲-۱ دیدگاه زیست شناختی

 

نظریه های زیست شناختی فرض می کنند علت افسردگی یا در ژن ها هستند ویا در بعضی کارکردهای ناقص فیزیولوژیایی که احتمال دارد پایه توارثی داشته یا نداشته باشند . اگرچه عوامل ژنتیکی دربسیاری از موارد افسردگی مهم به نظر می رسند ، مکانیسم دقیق مبنی براینکه افسردگی به ارث برسد شناخته نشده و ممکن است از خانواده ای به خانواده دیگر تفاوت داشته باشد ( لینگجرد ، به نقل از ساراسون ،۱۹۸۳ ). همچنین مشخص است حتی درافرادی که آسییب پذیری ژنتیکی دارند برای ایجاد افسردگی به عوامل غیر ژنتیک ازجمله عوامل جسمی ، عوامل مربوط به محیط و عوامل مربوط به رابطه با دیگران نیاز می باشد . یافته های مربوط به همزادان از سال ۱۹۳۰ به بعد بیانگر آن است که عوامل ارثی موجب بروز نوعی افسردگی می شوند . بسیاری از پژوهندگان ، عوامل ارثی همراه با آنچه در شخص به وقوع می پیوندد یعنی ترکیب آمادگی های ارثی و فشار های روانی محیطی را علت احتمالی افسردگی و رفتارهای ناشی از آن می دانند ( آزاد ، ۱۳۷۸). دو نظریه دیگری که در این حوزه ارائه شده است، که نظریه اول افسردگی را ناشی از اختلال متابولیسم الکترولیت ها در نظر می گیرد ، چرا که کلروید های سدیم و پتاسیم در نگهداری پتاسیم و مهار تحریک پذیری دستگاه عصبی نقش مهمی دارند . در حالت طبیعی تراکم سدیم در بیرون غشای سلول عصبی وپتاسیم دردرون غشای سلول بیشتر است ، اما در افراد افسرده این توزیع دچار اختلال می شود . نظریه دیگری افسردگی را ناشی از بازداری انتقال دهنده های عصبی در نظر می گیرد ، به نظر می رسد این بازداری دردستگاه عصبی سمپاتیک اتفاق می افتد ومربوط به ناقل عصبی نور اپی نفرین است ( خداپناهی،۱۳۷۹). یک زمینه عمده پژوهش درباره علل زیست شناختی افسردگی مربوط به نقش انتقال دهندگان عصبی است . سال ها که نظریه کاتگو لامین در مورد افسردگی حاکم بوده است این نظریه بیان کننده آن است که افسردگی مربوط به کمبود کتکو لامین ها به خصوص نور اپی نفرین در محل گیرنده های مخصوص در مغز است (آزاد ، ۱۳۷۸).

 

 

۲-۳-۱۲-۲دیدگاه روان پویشی

 

مطالعه روان پویشی افسردگی توسط زیگموند فروید و کارل آبراهام آغاز شد. هردو افسردگی را واکنش پیچیده در قبال از دست دادن چیزی توصیف کردند( آبراهام ،۱۹۶۸-۱۹۱۱ و فروید ، ۱۹۵۷-۱۹۱۷). افسردگی نخستین اختلالی بود که فروید علت اصلی آنرا به جای میل جنسی ، عامل هیجانی معرفی کرده بود . مالیخولیا ، نامی که فروید برای افسردگی اختیار کرده بود عبارت است از غمزدگی افراطی اغلب بی ارتباط با محیط ، وظاهراً ناموجه . فروید عقیده داشت که فرد مبتلا به افسردگی یک وجدان یا فرا خود تنبیه کننده قوی دارد او براحساس گناه که وجدان موجب آن می شود ،تأکید می ورزد . طبق نظریه فروید دلیل اینکه وجدان چنین می شود ، مهار کردن احساسات خشم و پرخاشگری است در غیر این صورت ممکن است به صورت آسیب رساندن به دیگران بروز کند . همانطور که انتظار می رود نظریه فروید مهمترین مثال برای رویکرد روان تحلیل گری به افسردگی است . وی مطرح می کند که افراط وتفریط درارضای نیاز های مرحله دهانی باعث می شود که در فرد یک خود پنداشت بی نهایت وابسته شکل بگیرد . در کسانی که بیش از اندازه وابسته اند این فرایند به خود سرزنش گری وخود تنبیهی و در نتیجه افسردگی منجر می گردد. در واقع فروید افسردگی را بازگشت پرخاشگری به خود قلمداد می کند( خدا پناهی،۱۳۷۹).

 

۲-۳-۱۲-۳ دیدگاه رفتاری

 

نظریه پردازان یادگیری فرض می کنند که افسردگی و فقدان تقویت به هم وابسته اند. بسیاری از نظریه پردازان یادگیری به طور وسیعی تحت تأثیر مطالعات  ب . ف . اسکینر در مورد شرطی کردن کنش گر بوده اند . نظریه های مختلف یاد گیری غالباً درمورد افسردگی این گونه نظریه پردازی می کنند که افسردگی بر اثر فقدان یا کاهش تقویت به وجود می آید یعنی کاهش تقویت به کاهش فعالیت منجر می شود. هنگامی که برای اولین بار افسردگی بروز یابد توجه وهمدردی دیگران نیز ممکن است آن را تقویت کند . با نفوذترین نظریه دراین حوزه مربوط به سلیگمن(۱۹۷۵) است . هسته اصلی نظریه وی درماندگی آموخته شده است. وی معتقد است که پاسخ اصلی فرد به موقعیت تنیدگی زا ، اضطراب است اما اگر فرد به این باور برسد که موقعیت غیر قابل مهار است ، افسردگی جای اضطراب را می گیرد ( خدا پناهی،۱۳۷۹). وقتی افراد افسرده خود را درموقعیت های پرتنش می یابند تمایل دارند با تأخیر و کوشش برای گرفتن حمایت عاطفی از دیگران با فشار روانی مقابله کنند ( کوین ،۱۹۸۲). ممکن است جستجوی افراطی حمایت باعث شود دیگران احساس ناراحتی وتقصیر کنند وباعث شود آنها از تماس با شخص افسرده اجتناب کنند این پاسخ اجتنابی به نوبه خود ممکن است باعث تردید افراد افسرده نسبت به صداقت دیگران شود و ممکن است به همین خاطر باشد که آن ها خود را دارای کمبود حمایت می بینند(ساراسون،۱۹۸۷).

 

 

 

 

۲-۳-۱۲-۴ دیدگاه شناختی

 

احتمالاً با نفوذترین نظریه های روان شناختی افسردگی امروز ، از این دیدگاه مشتق می شود. اساس این نظریه ها این عقیده است که تجربه واحد ممکن است به طرز بسیار متفاوتی دو نفر را متأثر سازد . چندین نظریه روان شناختی در مورد افسردگی وجود دارد . این نظریات مشتمل هستند بر : الگوی شناختی بک ، نظریه های اسنادی از قبیل درماندگی آموخته شده ، نظریه سلیگمن و همکارانش ، نظریه های که بر جنبه های شناختی فشار روانی تاکید دارند ، و نظریه های پردازش اطلاعات . بعلاوه نظریه های مبتنی بر یادگیری نیز دارای جزء شناختی قوی هستند.

 

آرون بک معتقد است که افراد افسرده بدین دلیل افسرده اند که در نحوه فکر کردنشان خطا می کنند یا به راه مبالغه می روند . شخص افسرده نظری منفی درباره خود ، دنیا و آینده دارد . طبق نظر بک شناخت های منفی ونه سایر چیزهای پیرامون شخص ، علت افسردگی است . ممکن است برای یک حمله افسردگی عوامل بیرونی تشدید کننده باشند ، ولی حتی درآن صورت نیز آن شخص درباره آن حادثه فکر می کند ونه آنکه حادثه به خودی خود می تواند عامل ایجاد افسردگی باشد(بک و دیگران ،۱۹۷۸). از دیدگاه بک واکنش های هیجانی از شناخت سرچشمه می گیرند وتفسیر وبرداشت فرد افسرده از دنیای اطراف مطابق با واقعیت نیست . شخص مستعد افسردگی نه تنها در تعمیم زیاده روی می کند ، بلکه تمایل به بزرگ جلوه دادن گناهان شخصی و کوچک شمردن صفات شخصی دارد. مسأله دیگر برچسب زدن نادرست است، یک فرد افسرده یک موقعیت را بد می نامد ، آنگاه فقط به این نام گذاری تحریف شده پاسخ می دهد نه به موقعیت واقعی آن . بک فکر می کند که افراد افسرده تمایل دارند که خود را با دیگران مقایسه کنند واین موضوع خود باعث کاسته شدن عزت نفس آنان می شود. هرگونه مواجهه آنان با شخص دیگر ، فرصتی برای ارزیابی منفی از خود می شود. برای اولین بار مارتین سلیگمن اندیشه بی پناهی را انتشار داد(۱۹۷۴و۱۹۷۵) . این اندیشه که در اسناد نقش دارد چنین استدلال کرده که افراد افسرده در کار تسلط بر محیط ، احساس بی پناهی می کنند. آنان تصور می کنند که هر گونه کوششی بکنند، کارهای آنان در چگونگی گردش امور تأثیری نخواهد داشت. ممکن است این افراد به سبب پیش آمد موقعیتی معین در گذشته ، بی پناهی را آموخته باشند . دیدگاه پردازش اطلاعات در مورد افسردگی می کوشد تا نظریه یاد گیری اجتماعی و عقاید بک وسلیگمن با مفاهیم گرفته شده از کار روان شناختی علاقه مند به یادگیری و حافظه را ترکیب کند( اینگرام ،۱۹۸۴). نظر اساسی این است که خاطرات به وسیله عبارات توصیفی که با مسایل دیگری پیوند دارند به ذهن می آیند . وقتی این پیوند ها در ورای آستانه معینی فعال شوند ، محتویات سیستم در قالب شناخت ها به حیطه هوشیاری می آیند. علاوه بر این ممکن است کانون های هیجانی ابتدایی نیز وجود داشته باشند . این فرضیه پیشنهاد می کند که هر هیجان خاص ( مانند افسردگی ، خشم یا لذت )توسط یک بخش یا کانون در حافظه ظاهر می شود . کانون یک الگوی پاسخ خودکار ، برچسب های کلامی مورد استفاده به منظور توصیف هیجان ، یک الگوی پاسخ خودکارویژه ، وتوصیف رویداد های که آن هیجان مخصوص را پیش می آوردند به هم مربوط می سازد . طبق این نظریه ، کانون افسردگی از راه ارزیابی موقعیت های مختلف فعال می شود. افسردگی معمولاً به بعضی موقعیت ها که به از دست دادن چیزی مربوط هستند بستگی دارد ، اما تنها از دست دادن هایی که از نظر ذهنی معنی دار هستند کانون افسردگی را فعال می کنند ( ساراسون،۱۹۸۷).

 

 

 

جدول(۲-۵):  خطاهای شناختی بک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خطای شناختی فرض
تعمیم افرطی اگر این موضوع در یک موقعیت درست است ، در هر موقعیت دیگری هم که کمترین شباهت را دارد درست است.
برداشت گزینشی فقط رویدادهای که به شکست می انجامد اهمیت دارند، و این شکست ها، تنها معیار ارزیابی من از خودم است.
مسئولیت بیش از حد من مسئول همه رویدادهای نا گوار هستم، ازجمله رویدادهای ناخوشایند وشکست های زندگی.
ارجاع به خود من کانون توجه همه هستم ، مخصوصاً وقتی که در کاری شکست می خورم.

اقتباس از پروچاسکا، نورگراس(۱۳۸۱).

 

 

 

[۱] – Lyngjrd

 

[۲] – Abraham

 

[۳] – Freud

 

[۴] – Kevin

 

[۵] – Attribution

 

[۶] – Ingram

 

[۷] – Procheska

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 03:09:00 ب.ظ ]




حل تعارضات زناشویی یکی از آرزوهای مشاوران خانواده است. اگر بپذیریم که هیچ زندگی مشترکی بدون تعارضات قابل تصور نیست، آن گاه می توانیم خود را از فشار چرایی به وجود آمدن مشکل برهانیم و در عوض به حل آن فکر کنیم. شناسایی تعارضات همسران در زندگی مشترک متأسفانه برخی افراد سر هر موضوع و یا اتفاقی که از طرف فرد مقابلشان صورت می گیرد، پیش‌داوری و یا قضاوت زود هنگام می‌کنند که در زندگی آنها تأثیر منفی می‌گذارد. همه ما در زندگی کم و بیش شاهد مشاجره بین پدر و مادر بوده ایم و یا خود به عنوان والدین گاهی با همسرمان مشاجره کرده ایم. حتماً شنیده اید که قدیمی ها می گفتند دعوا، نمک زندگی است. شاید منظور آن ها این بوده است که هیچ زندگی بدون دعوا نمی شود. اما موضوع این است که اگر این دعواها یا تعارضات در زندگی مشترک حل نشود، دیگر نه نمک زندگی بلکه سمی مهلک خواهد بود که اساس آن را به خطر خواهد انداخت. از این رو حل این تعارضات که مایه اصلی اختلاف در زندگی مشترک است، هم و غم مشاوران و کارشناسان خانواده می باشد و هرچه در این زمینه تلاش شود باز کم است. خوشبختانه با پیشرفت علم مشاوره و آشنایی نسبی مردم با مشاوره ها، استفاده از تکنیک های مختلف برای حل مشکلات زناشویی رواج پیدا کرده است. کتاب های زیادی در این زمینه چاپ می شود و الگوهای مختلفی برای کمک به زوج ها ارائه می شود.

 

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 

برونفن برنر(۱۹۹۴) در نظریه نظام های بوم شناختی پاسخ های اعضای خانواده را درپیوند با هم می داند. او شخص را به صورتی در نظر می گیرد که در یک نظام پیچیده از روابط رشد می کند، به طوری که چندین سطح از محیط اطراف بر او اثر می گذارند. در این الگوتعاملات رفتاری میان همسران ، یکی از عوامل تأثیر گذار بر رشد روانی کودکان به شمار می رود. تعارض بین والدین ، یکی از مشکلاتی است که کودکان سراسر دنیا با آن مواجهه هستند وتقریباً همه کودکان حدی از تعارض بین والدین را تجربه و آن را به عنوان منبع تنیدگی معرفی می کنند(کامینگز،کوروس وپاپ،۲۰۰۷). زمانی که رابطه زناشویی والدین صمیمی باشد ، فرزندان خود را بیشتر تشویق وتحسین می کنند و کمتر از آنها ایراد می گیرند و یا آنها را سرزنش می کنند . در مقابل، وقتی که زندگی زناشویی تنش زا وخصمانه است، والدین به احتمال بیشتری به فرزندان ابراز خشم ، انتقاد وتنبیه می کنند(ارل وبورمن ،۱۹۹۵ ؛هاروادو کانگر  ،۱۹۹۷). تعارض زناشویی، با تأثیر بر روحیات وخلق وخوی کودک موجب تنش ومشکلات رفتاری وعاطفی برای کودکان است وهم با اثرگذاری بر رضایت از زندگی زناشویی پدر ومادر ، به صورت غیر مستقیم موجب اختلال در تعامل والد– کودک و فرزند پروری خواهد بود. چنانچه زن وشوهر نتوانند یک الگوی ارتباطی سالم را در تعاملات خود بکار گیرند ، روابط آنها در تعامل با دیگر اعضای خانواده نیز دچار بحران می شود(فورز ،۱۹۹۸). براساس مطالعه برنان (۱۹۹۰)، در کنشهای متقابل تعارضات خانوادگی، به طور معمول چند الگوی رفتاری مختلف نظیر مقابله منفی ومقابله منفی توأم با خشنوت بروز می کند.

 

 

مطالعات نشان داده اند کودکانی که پدر و مادر آنها مرتب با یکدیگر در تعارض هستند اغلب مشکلات رفتاری جدی نظیر عدم اطاعت ، پرخاشگری ، اضطراب وگوشه گیری (امری ،۱۹۹۹،دیویس وکامینگز،۱۹۹۴،کاتز وگاتمن ،۱۹۹۳) و اختلال در کنش های شناختی ، اجتماعی( مانند احساس بی کفایتی)، افت تحصیلی، روانشناختی ومسایل بهداشتی( الیس وگاربر ،۲۰۰۰، دیویس وکامینگز،۱۹۹۴، ماتیسون فورنس ،۱۹۹۵) دارند. حتی کودکان نوپا به عواطف منفی وخصمانه در خانه با اضطراب ، اندوه آشکار وخشم پاسخ می دهند ، چه آنها که خود درگیر این مسائل باشند یا نباشند(کامینگز، زان وکسلر ورادک یارو  ،۱۹۸۱؛ کامینگز ، کوروس وپاپ ،۲۰۰۷ ) نشان دادند که کشمکش های زناشویی به عنوان یک عامل استرس زا می تواند با کاهش احساس ایمنی هیجانی کودک به مشکلات سازگاری او بی انجامد.

 

سطح بالای تعارض والدین احساس امنیت وایمنی را در کودکان دچار اشکال می کند . این کودکان مرتب دچار این بیم هستند که ثبات فضای خانواده بر هم خورد ومورد خشم والدین قرار گیرند. با مشاهده تعارض ودرگیری های شدید والدین این کودکان روش اداره کردن عواطف منفی را یاد نخواهند گرفت ورفتار والدین الگویی  برای برون ریزی عواطف منفی وپرخاشگری خواهد بود( کمپل ،۲۰۰۱).

 

ازدیدگاه دیگری ارتباط بین تعارضات زناشویی ومشکلات کودکان یک ارتباط دو سویه است بدین صورت که کودکان دشوار که رفتار انعطف ناپذیر ، بهانه گیر وسختی دارند خود موجب بالا رفتن تعارض برای والدین خواهند بود و تعارض های والدین هم رفتار کودک را تشدید می کند . والدین در برابر کودکان سخت بیشتر احساس بی کفایتی دارند و مایل هستند بهتر بتوانند رفتارهای انضباطی اعمال کنند وگاهی این عمل منجر به بالا رفتن درگیری بین خود آنها می شود (کمپل ،۲۰۰۱).

 

بنا به نظریه سیستمی، سطح اضطراب جاری، شیوه های برخورد با اضطراب، و شدت استرسورهای جاری، یا وقایع التهاب زا، که تشدید کننده اضطراب و فرآیندهای آن در سیستم خانواده گسترده است، عوامل اصلی تعیین کننده زمان، شدت و تداوم تعارض زناشویی است (ثنایی، ۱۳۷۸ب). باید توجه داشت که همیشه احتمال برخورد و اصطحکاک در سیستم وجود دارد، لذا این سیستم باید خود را برای ایجاد تغییرات بافتی مورد نیاز آماده کند (مینوچین و فیمشن، ترجمه بهاری و سیا، ۱۳۸۱). به عبارت دیگر، وجود یا عدم تعارض نیست که کیفیت ازدواج را تعیین می کند، بلکه چگونگی مقابله با شرایط تعارضی است که کیفیت رابطه را تعیین می کند (وود، ۱۹۹۷).

 

روابط زناشویی روی شرکای ارتباطی تأثیر گذاشته و باعث تغییر آنها می شود و همه اینها با تغییر روابط همراه است (کیومینگز و دیویس، ۲۰۰۲). باورها، شناخت و اسطوره هایی که در ذهن افراد، از جمله زوج ها، موجودند در نحوه ارتباطات آنان تأثیرگذار است. شناخت این باورها و نفوذ آنها در زوج ها بر کارکرد خانواده و در سازگاری زناشویی و تداوم این ارتباط نمی تواند نادیده گرفته شود (ذوالفقارپور و دیگران، ۱۳۸۳).

 

ارتباط، عنصر اصلی تعارض در تمام تعارضات بین فردی است. رابطه بین ارتباط و تعارض به یکی از اشکال زیر است (ویلموت و هاکر، ۲۰۰۱):

 

–   رفتار ارتباطی اغلب باعث ایجاد تعارض می شود.

 

–   رفتار ارتباطی تعارض را نشان می دهد.

 

–   رفتار ارتباطی وسیله ای است برای برخورد سازنده یا تخریب کننده با تعارض.

 

پاترسون، هیپ، ویس و ترنر (۱۹۷۵، به نقل از منصور و ادیب راد، ۱۳۸۳) منابع تعارض را به این صورت دسته بندی کرده اند:

 

۱- زمینه های اجتماعی که در بر گیرنده تغییر روابط افراد به دلایل مختلف تغییرات اجتماعی ناشی از دوره های مختلف زندگی زناشویی، تقسیم مسئولیت های والدین، فشارهای اقتصادی و بی ثباتی اجتماعی می باشد.

 

۲- فشارهای موقعیتی که دربرگیرنده اتفاقات غیرقابل پیش بینی بیماری های کهنه، مرگ والدین و … است.

 

۳- تفاوت های ادراکی مانند متفاوت دیدن موقعیت برای شروع و ادامه زندگی از طرف زن و همسر.

 

۴- مشکلات رفتاری که شامل ناهمانندی های رفتاری، مشکلات مربوط به نحوه گفتگو به دلیل تدابیر توافقی ناقص و اختلاف به دلیل تغییر بر اثر مراحل رشدی خانواده که باعث تغییر در چرخه رشد خانواده می شود.

 

لانگ و یانگ (۱۹۹۷) و نوابی نژاد (۱۳۸۰) نیز دسته بندی هایی را درباره عوامل مؤثر در ایجاد تعارضات زناشویی بیان کرده اند، اما در این میان ثنائی (۱۳۷۸) از عوامل زیر نام می برد:

 

«پول، روابط جنسی، روابط خویشاوندی، دوستان، فرزندان، مصرف مواد مخدر، نحوه صرف اوقات فراغت، اختلافات مذهبی، خیانت جنسی، به پایان رسیدن عشق متقابل، مشکلات عاطفی، مشکلات مادی، سوء استفاده جسمی، مشکلات ارتباطی، ازدواج در سنین پایین، درگیریهای شغلی و امثال آنها.» (ص. ۵۰)

 

به طور کلی، آشفتگی رابطه از طریق ارزیابی ذهنی رابطه به وسیله زوج ها مشخص می شود. آشفتگی مداوم در رابطه غالباً به اقدام برای طلاق و جدایی می انجامد. به هر حال، بعضی از زوج ها با وجود مشکلات ارتباطی جزئی جدا می شوند. در حالی که سایر زوج ها با وجود مشکلات ارتباطی شدید و جدی در کنار هم می مانند. زوج درمانی معمولاً، و نه همیشه، پاسخی مناسب به آشفتگی رابطه است (هالفورد، ترجمه تبریزی و دیگران، ۱۳۸۴).

 

پیش درآمد جدایی زوج ها، تعارض های زناشویی است که از بگو مگوهای ساده شروع شده و تا درگیری های لفظی، نزاع و کتک کاری و گاهاً جدایی ممکن است، گسترش پیدا کند. تعارضات زناشویی زمانی بالا می گیرد که درجات مختلف استقلال یا وابستگی زوج ها به یکدیگر جهت همکاری و تصمیم گیری مورد نیاز باشد. درجه اختلافات می تواند در نتیجه حساسیت ها به وجود آید و باعث اختلاف های جزئی تا تعارضات شدید شود (منصور و ادیب راد، ۱۳۸۳).

 

وقتی یکی از دو طرف احساس عدم تساوی کند و یا در دریافت دستاورد، عدم تعادل را تجربه کند، باعث بروز تعارض می شود (لانگ و یانگ، ۲۰۰۶). کارلسون و دیگران (ترجمه نوابی نژاد، ۱۳۸۴) معتقدند که تعارض زناشویی در مورد هر زوج به طور معناداری با زوج های دیگر متفاوت است. تعارض زناشویی ممکن است آشکار یا پنهان، واقعی یا غیر واقعی، هشیار یا نا هشیار باشد که هر کدام تبعات خاصی را برای کل خانواده در پی دارد (آکرمن،۱۹۸۲ ؛ لانگ و یانگ،۱۹۹۷؛ مینوچین و فیشمن، ترجمه بهاری و سیا، ۱۳۸۱؛ ثنائی، ۱۳۷۸؛ هالفورد، ترجمه تبریزی و دیگران، ۱۳۸۴).

 

چنانچه در روابط درمانی زناشویی به زخم یا جراحت عاطفی اشاره نشود یا چنانچه زخم های عاطفی به خصوص اگر کهنه و مزمن باشند، زیاد شوند، روابط صمیمانه فرو می پاشد. یعنی به عوض یک زخم، روابط مملو از زخم ها شده یا آسیب پذیر می شوند. در این باره گاتمن، برای توصیف فروپاشی زناشویی از مدلی به نام آبشار استفاده می کند. وی می گوید که اولین اقدامات عبارتند از: گلایه کردن، رنجش و اتخاذ موضع دفاعی، یعنی هر گونه حملاتی که از طریق بی ارزش کردن شخص مقابل صورت می گیرد. چنانچه اختلافات زناشویی ادامه یابد، ممکن است به صورت مزمن کنار بکشند، که گاتمن آن را دیوار سنگی کشیدن می نامد. اصطلاح دیوار سنگی کشیدن آخرین حد کناره گیری است و حاکی از آن است که واحد زن و شوهری در معرض خطر دفن شدن می باشد و قادر نیست از طریق حتی یک واقعه عاطفی قدرتمند خود را ترمیم کند (لانگ و یانگ، ۲۰۰۶).

 

در این میان رحمت اللهی، فاتحی و احمدی (۱۳۸۵) اختلالات مرتبط با تعارض های زناشویی را بدین شکل دسته بندی کرده اند:

 

الف) عوامل درون فردی، شامل: اختلالات شخصیتی، اختلالات روانی، اختلالات جسمی، عادات و صفات شخصیتی آزار دهنده.

 

ب) عوامل برون فردی، شامل: اختلالات جنسی، الگوهای ارتباطی ناسالم، اختلالات عشق، اختلالات ارتباط کلامی و غیر کلامی، همسر آزاری، خیانت، افکار و باورهای غیر منطقی زوج ها، تفاوت ویژگی های شخصیتی، مشکلات ساختاری، مشکلات مربوط به صرف وقت با یکدیگر، اختلاف ارزشها، اختلافات فرهنگی و مشکلات رشدی.

 

ج) عوامل فرافردی، شامل: مشکلات اقتصادی، شغلی، مشکلات مربوط به خانواده های اصلی و اقوام، دخالت منفی خانواده های اصلی، اقوام و دوستان، مشکلات مربوط به مسائل سیاسی، مشکلات مربوط به فرزندان، سایر عوامل فشارزا و تغییرات مهم زندگی.

 

۲-۴-۱ ابعاد تعارض

 

در زندگی روزمره ما استرس زاهای مختلفی، وجود دارد. عوامل استرس زای بیرونی، با واکنش های درونی همراه است که معمولاً به صورت آشفتگی های هیجانی یا فیزیکی یا روانی تجربه می شود. ناتوانی در مقابله مؤثر با این آشفتگی ها معمولاً باعث ایجاد تعارض بین افراد، بدون توجه به ثبات رابطه آنها، می شود. تعارض در فرهنگ فارسی عمید (۱۳۶۹) به معانی زیر آمده است؛ با هم خلاف کردن، معترض و مزاحم یکدیگر شدن، اختلاف داشتن. البته تعارض به خودی خود منفی نیست و الزاماً نتایج مخرب به بار نمی آورد (کریستنسن و والکینسکی، ۱۹۸۸)، بلکه فرآیندی است که می تواند باعث درک بهتر تفاوت ها شود. برای حفظ ثبات عاطفی خود و روابط، داشتن روش های مثبت و منطقی در برخورد با تعارض بسیار مهم است (ویلموت و هاکر، ۲۰۰۱). در آموزش برخورد با تعارض است که می فهمیم چه کسی هستیم؟ سپس فرصت پیدا می کنیم تا مهارت های مناسب چگونگی برخورد با فشارهایی که روی ماست، بیاموزیم. چگونگی برخورد ما با تعارض و نتایج آن، بسته به درک مثبت ما از تعارض است (وود، ۱۹۹۷).

 

معمولاً تعارض را به صورت ناهماهنگی و مزاحمت تعریف می کنند اما مطالعه درایور و گاتمن (۲۰۰۴) نشان می دهد که بروز عواطف مثبت، مانند شوخی و خنده، در جریان تعارض یک پیش بین خوب برای ثبات و رضایت در رابطه ی زناشویی است و همین هم، برخلاف آنچه در بالا آمد، باعث هماهنگی می شود. اگرچه در رسانه ها، فیلم ها، کتاب ها، و مقاله هایی که در مجلات منتشر می شود همواره این پیام منتقل می شود که تعارض خوب نیست، اما بهتر است تا دید خود را نسبت به این مفهوم تغییر داده و آن را طور دیگری ببینیم (وود، ۱۹۹۷). 

 

۲-۴-۲ تعارضات خانوادگی، چرا؟

 

پنج نیاز اساسی انسان که با او زاده می شود و مبنا و سرچشمه رفتارهای اوست عبارتند از : نیاز به آزادی، قدرت، بقا، سرگرمی، عشق و نحوه تامین آن و شدت و ضعف آن ها در ذهن هر یک از ما تصاویری را به وجود می آورد. به عنوان مثال درباره نیاز به عشق، تصویری از همسر ایده آل در ذهن خود داریم از او توقع برآورده شدن این نیاز را داریم. این تصویر و تصاویری از این دست در دنیای کیفی یا آرمانی ما جا می گیرد. دنیایی که با دنیای واقعی تفاوت دارد. در دنیای آرمانی تصاویر خودمان و چیزهایی را که دوست داریم، می گذاریم اما در دنیای واقعی زندگی می کنیم. یک زوج که عاشق همدیگر می شوند و با هم ازدواج می کنند، در واقع مشابه همسر ایده آل خود در دنیای آرمانی را پیدا کرده اند. اما نباید رفع نیاز به عشق تنها دلیل ازدواج ۲ نفر باشد زیرا زوج ها در زندگی مشترک ممکن است ازجانب دیگر نیازهای اساسی خود با همسرشان دچار تعارض شوند. مثلاً اگر در نیاز به آزادی و دیگری در نیاز به قدرت هم خوانی نداشته باشند، هر یک برای رفع نیاز خود به طرف مقابل فشار می آورند و از این جا تعارضات شروع می شود. آن ها کم کم از تصویری که در دنیای آرمانی خود از همسرشان داشته اند، فاصله می گیرند و به همین دلیل که زوج ها گاه به یکدیگر می گویند: ((تو با آن چیزی که من فکر می کردم، خیلی فاصله داری)). البته نباید شدت و ضعف نیازهای مختلف را در انسان ها فراموش کرد. زوج ها باید در علاقه به نیازهای مختلف با یکدیگر هم خوانی داشته باشند. زوج ایده آل، زوجی است که نیاز به قدرت و آزادی اش پایین باشد، نیاز به بقا و سرگرمی درحد متوسط و هر دو به عشق و تعلق خاطر نیاز بیشتری داشته باشند. انتظار می رود چنین زوجی با هم کمترین تعارض را داشته باشند. توجه به تصاویر دنیای آرمانی و تعارضاتی که با دنیای واقعی در زندگی یک فرد دارد، می تواند زمینه ساز یک سری مشکلات کوچک و بزرگ برای او شود. به عبارتی تعارض یعنی فاصله گرفتن دنیای کیفی از دنیای واقعی. زوج ها درچنین شرایطی در واقع از برآورده نشدن یکی از پنج نیاز اساسی خود و فاصله گرفتن همسر از تصویری که در دنیای آرمانی داشتند، گلایه مند می شوند.

 

وقتی کلمه تعارض را می شنویم هزاران سؤال در ذهنمان شکل می گیرد از جمله:

 

۱- تعارض چیست و چگونه در زندگی انسان رخ می دهد ؟

 

۲- تعارض برای زندگی انسان مفید است یا مضر؟

 

۳- چه روشهایی  برای حل یا کنار آمدن با آن وجود دارد؟

 

[۱] – Bronfenbrenner

 

[۲] – Kouros & Popp

 

[۳] – Erel & Burman

 

[۴] – Harold & Conger

 

[۵] – Fawerz

 

[۶] – Bernon

 

[۷] – Emery

 

[۸] – Katz & Gattman

 

[۹] – Ellis & Garber

 

[۱۰] – Mattison & Forness

 

[۱۱] – Radke- Yarrow

 

[۱۲] – Campbell

 

[۱۳] – Cascade Mode

 

[۱۴] – Stone Walling

 

[۱۵] – Christensen & Walkinsky

 

[۱۶] – Wilmot & Hacker

 

[۱۷] – Wood

 

[۱۸] – Driver & Gottman

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:09:00 ب.ظ ]




در واقع تعارض عبارت است از: عدم توافق و مخالفت دو فرد با یکدیگر، ناسازگاری و نظرات و اهداف و رفتاری که درجهت مخالفت با دیگری صورت می‌گیرد و همچنین ستیزه‌ای بین افراد دراثر منافع  ناهمسو و اختلاف اهداف و ادراکات مختلف.

 

تعارض به طور طبیعی درتمام زمینه‌های شغلی،تحصیلی، خانوادگی، ازدواج و درسطح فردی وجمعی روی می‌دهد. روابط خانوادگی فشرده‌ترین موقعیت برای تعارضات بین فردی است. روابط عاطفی وعاشقانه زمینه رابرای محک زدن جدی مهارتهای آموخته شده برای زندگی مهیا می‌کنند. در ارتباط بین افراد، تعارض وقتی بروز می‌کند که فرد بین اهداف، نیازها، یا امیال شخصی خودش و اهداف، نیازها و امیال شخصی طرف مقابلش ناهمسازی و ناهمخوانی می‌بیند. بروز اختلاف و عدم تفاهم درخانواده امری شایع است و هیچ خانواده‌ای از این امر مستثنی نیست، اما گاهی این اتفاقات به تعارض‌های شدید منجر می‌شود. کافی است نگاهی به صفحات روزنامه یا گذری به دادگاه خانواده بزنید. امروزه خانواده‌ها درگیرانواع مختلفی ازتعارضات واختلافات شدید هستند که این اختلافات باعث عدم کارکرد خوب و سالم خانواده به عنوان اولین و قدیمی‌ترین نهاد اجتماعی می‌شود. نهادی که وظیفه اصلی آن ایجاد روحیه وشخصیت سالم است خود به عاملی برای اختلالات عاطفی، رفتاری وشخصیتی تبدیل شده است.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

۲-۴-۴ تعاریف تخصصی متعددی از تعارض

 

تعاریف متعددی برای واژه تعارض زناشویی ارائه شده است. درمانگران سیستمی تعارض زناشویی را تنازع برسر تصاحب پایگاه‏ها و منابع قدرت و حذف امتیازات دیگری می‏دانند (براتی،۱۳۷۵).

 

    1. تعارض مجادله ای است بر سر اثبات ارزش ها و ادعاها برای دستیابی به موقعیت، قدرت و منابعی که باعث صدمه، تخریب و حذف طرف مقابل می شود (کوزر، ۱۹۶۷؛ به نقل از ویلموت و هاکر، ۲۰۰۱).

 

    1. تعارض وقتی بروز می کند که یکی از طرفین درگیر نیازمند تغییر باشد، تا ادامه رابطه و رشد امکان پذیر گردد (جردن، ۱۹۹۰؛ به نقل از ویلموت و هاکر، ۲۰۰۱).

 

    1. موقعیتی که در آن افراد وابسته به هم در ارضای نیازهای شخصی با هم تفاوت دارند و یکدیگر را مخل دستیابی به اهداف خود می دانند (دونوهو و کلت، ۱۹۹۲؛ به نقل از ویلموت و هاکر، ۲۰۰۱).

 

  1. تعارض مجادله ای است، بین حداقل دو فرد وابسته به یکدیگر، که در آن هر یک، طرف مقابل را مانعی بر سر رسیدن به اهداف خود می داند (ویلموت و هاکر، ۲۰۰۱).

۲-۴-۵ تعارض زناشویی از نظروایل

 

کنش و واکنش دوفردکه قادر نیستند منظور خود را تفهیم نمایند، تعارض یا تنازع نامیده می‏شود.

 

۲-۴-۶ دیدگاه های تعارض

 

آنچه که تعارض را ایجاد می کند ، وجود نظرات مختلف و بدنبال آن سازگاری یا ضد و نقیض بودن آن نظریات است. درک نظریات مختلف کمک می کند تا شیوه های مناسبی  را برای حل تعارض انتخاب کنیم. در طول سالهای اخیر ، سه نظریه  متفاوت در مورد تعارض مطرح شده است.

 

 

 

 

 

۲-۴-۶-۱ دیدگاه سنتی  

 

ازتعارض باید گریخت چراکه کارکردهای زیانباری در درون سازمان بجای خواهدگذاشت . دراین دیدگاه تعارض با واژه هایی چون ویران سازی، تعدی، تخریب، بی نظمی مترادف است لذا باید ازآنها دوری جست.

 

۲-۴-۶-۲ دیدگاه روابط انسانی

 

تعارض پدیده ای غیرقابل اجتناب وطبیعی است و نمی توان آنرا حذف کرد . باید تعارض را فراگرفت و در صورت امکان آنرا حل و فصل کرد .

 

۲-۴-۶-۳ دیدگاه تعاملی

 

تعارض نه تنها می تواند نیروی مثبتی درسازمان ایجادکند بلکه یک ضرورت بدیهی برای فعالیت های سازمانی بشمارمی رود. ابتدا باید ریشه تعارض که بنیادی است شناخت سپس درجهت نظم دادن به آن کوشید(دکترعلیرضارزقی رستمی–سیروس آقایار،۱۳۸۹(.

 

۲-۴-۷ عقاید مثبت و منفی نسبت به تعارض از نظر ویلموت و هاکر(۲۰۰۱)

 

عقاید منفی نسبت به تعارض:

 

۱-  هماهنگی طبیعی و تعارض غیرطبیعی است.

 

۲-  تعارض و عدم توافق مثل هم هستند.

 

۳-  تعارض نتیجه یک آسیب درونی است.

 

۴-  تعارض اصلاً نباید مطرح شود.

 

۵-  برخورد با تعارض بایستی مؤدبانه و با قاعده باشد.

 

۶-  عصبانیت مشخص ترین هیجان در تعامل تعارضی است.

 

۷-  فقط یک راه برای حل تعارض ها و تفاوت ها وجود دارد.

 

 

 

عقاید مثبت نسبت به تعارض:

 

۱-  تعارض غیر قابل اجتناب است و حقیقت زندگی یافتن راه حلی برای رویارویی مؤثر با تعارض ها است.

 

۲- تعارض به معنی رو کردن مشکلات و مواجهه با آن ها است.

 

۳-  تعارض گاهی به افراد کمک می کند تا به هم نزدیک شده و اهدافشان را مشخص کنند.

 

۴-  تعارض می تواند به کنار گذاشتن دلخوری ها کمک کند و زوج ها را در فهم بیشتر همدیگر یاری دهد.

 

۲-۴-۸ هشت کارکرد مثبت تعارض از نظر ترنر

 

    • بهره‏ گیری از انرژی به جای سرکوب آن .

 

    • استفاده خلاقانه ازتعارض درجهت رشد پرسش‏ ها و آرای جدید.

 

    • برملاشدن احساسات و افکاری که تاکنون مخفی مانده‏اند.

 

    • خلق شیوه‏ هایی نوین برای مدیریت تعارض توسط زوجین.

 

    • ارزیابی مجدد قدرت در رابطه.

 

    • خلق یک فضای همکاری و مشارکت.

 

    • یادگیری دیدی منطقی نسبت به مسائل.

 

  • مذاکره دوباره درمورد قراردادهای دیرین وتغییرانتظارات در رابطه.

[۱] – Coser

 

[۲] – Jordan

 

[۳] – Donoho & Kolt

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:09:00 ب.ظ ]




عوامل تعارض

 

رفتارفردی

 

خصوصیات رفتاری، اخلاقی و نظام های ارزشی افراد ، عواملی ازقبیل تحصیلات، سابقه کار، تجربه وآموزش، هر فرد را به صورت یک شخصیت یا مجموعه ای خاص ازدیگران جدا می کند . عدم درک این خصوصیات ازسوی دیگران می تواند موجب کشمکش و بروزتعارض شود .

 

 

 

ساختاری

 

عدم توافق برروی ساختارها، اهداف، معیارهای عملکرد، شیوه های تصمیم گیری، قوانین ومقررات و ….

 

 ارتباطی

 

عدم درک پیام، پیچیدگی معانی پیامها، اختلاف درمجاری ارتباطی و …….

 

۲-۴-۱۰ زمینه های تعارضات زناشویی

 

دربررسی تحقیقات به عمل آمده عوامل گوناگونی به عنوان عامل زمینه ساز بروز مشکلات زناشویی به چشم می خورند(دهقان، ۱۳۸۰) ،که به طور اجمال عبارتنداز:

 

    • تعداد زیاد فرزندان ویا نداشتن فرزند.

 

    • ازدواج درسنین پایین.

 

    • عدم تمکین زن وندادن نفقه توسط شوهر.

 

    • تفاوت سنی زیاد زن وشوهر.

 

    • اختلاف طبقاتی وتحرک طبقاتی (مثبت ومنفی).

 

    • زندانی شدن شوهر.

 

    • فقرومشکلات اقتصادی.

 

    • فرزندان ازدواج قبلی.

 

    • ناآشنایی یاکوتاه بودن مدت آشنایی با همسر قبل از ازدواج.

 

    • ازدواج اجباری.

 

    • عدم تفاهم درگذراندن اوقات فراغت.

 

    • رابطه نامشروع.

 

    • بدبینی به همسرو عدم صداقت قبل و بعد از ازدواج.

 

    • اعتیاد شوهر.

 

    • بدرفتاری زن یا شوهر.

 

  • بیماری یکی از زوجین.

۲-۴-۱۱ مراحل تشدید تعارض زناشویی

 

مشاهده رشد تعارض زوج ها یکی از راه های درک این پدیده است؛ هر چه گفتگوی زوج در مراحل تعارض بی فایده تر باشد، تعارض بالا گرفته و وارد مرحله بعدی می شود. هر چه مراحل بالاتر باشد، تعارض شدیدتر است و مداخلات بیشتری را می طلبد (لانگ و یانگ، ۲۰۰۶).

 

۵ .  مرحله اول : کمترین حد تعارض، در زوج هایی دیده می شود که تازه ازدواج کرده اند. مدت تعارض کمتر از ۶ ماه است و هنوز رنجش و تنش خاصی ایجاد نکرده است.

 

۶ .  مرحله دوم : تعارض در این زوجها حدود ۶ ماه طول کشیده است. ارتباط بین طرفین باز است و هر دو نارضایتی خود را ابراز می کنند، با این حال مثلث سازی و سرزنش اوج گرفته است. زوج ها اوقاتی را با هم هستند و خوش حالند اما رنجش نیز مشهود است.

 

پایان نامه

 

۷ .  مرحله سوم : این زوج ها بیش از ۶ ماه تعارض دارند و دوره های شدید اضطراب و استرس را تجربه می کنند. سرزنش و قدرت نمایی مشهود است. در ابتدا خشم و کنترل بیرونی بروز می کند و به مرور به مثلث سازی می رسد. ارتباط ها بسته و اعتماد پایین است.

 

۸ .  مرحله چهارم : زوج هایی که در این مرحله هستند در تمام ابعاد ارتباطی خود استرس شدیدی را تجربه می کنند. به همین خاطر، ارتباطات ضعیف است، کسب قدرت و سرزنش بالاست،  قضاوت شدید است،  خود افشایی کم است و مثلث سازی وجود دارد. درمان ارتباطی مؤثر نیست، چرا که شدت خشم بالاست.

 

بر همین اساس کارلسون و دیگران (ترجمه نوابی نژاد، ۱۳۸۴) نیز سطوح تعارض ارتباطی را بدین ترتیب فهرست کرده اند:

 

–   سطح اول : شامل زوج هایی است که تعارض زناشویی در حداقل درجه، و میزان یا تعارضی را درست پیش از درمان بروز داده اند. درمان در این سطح عمدتاً مداخله های روانی- آموزشی گروهی است.

 

–   سطح دوم : شامل زوج هایی است که تعارض های مهمی را تجربه کرده اند. هرچند الگوهای ارتباطی آن ها باز و مناسب است، انتقاد و فرافکنی رو به افزایش است.

 

–   سطح سوم : با تعارض زناشویی شدید مواجه هستند. این تعارض غالباً بیش از حد معمول است و فرافکنی بسیار زیاد است. انگیختگی عاطفی، اضطراب و شدت قطبی شدن مثلث های محیطی بالاست و ارتباط همراه با تعارض مشخص، روابط بسته و قطع است. درجه انتقاد کردن بالاست و سرزنش کردن متداول است.

 

–   سطح چهارم : آن است که همه ملاک های ارزشیابی تعارض زناشویی در اوج خود و در نقطه بی نهایت قرار دارند، ارتباط کاملاً بسته است، تبادل اطلاعات بسیار ضعیف است، سوءاستفاده و سرزنش بسیار زیاد است و درد دل کردن و همدلی در روابط اساساً وجود ندارد و یا بسیار اندک است. مشخصه بارز این سطح، مذاکره با یک وکیل حقوقی توسط یکی یا هر دوی آنهاست.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:08:00 ب.ظ ]




الگوهای ارتباطی

 

واتزلاویک، بیان و جکسون (۱۹۶۷) معتقدند که رفتار، متضادی ندارد. یعنی، مفهومی با عنوان «بی رفتاری» وجود ندارد. به عبارت ساده تر، فرد نمی تواند رفتاری از خود بروز ندهد. به دنبال این عقیده، اگر تمام رفتارها در یک موقعیت تعاملی پیامی را به دنبال داشته باشد، پس خواه ناخواه در یک رابطه تعاملی نمی توانیم ارتباط نداشته باشیم. گاهی حتی با سکوت هم، معنایی را منتقل می کنیم.

 

گلدنبرگ (۲۰۰۰) رابطه را دارای دو بخش می دانند: یکی محتوا، که مانند گزارش است، و بعد ارتباطی، که تقاضایی را بیان می کند.  این پیام ها هستند که الگوهای ثبات روابط را تعیین و قواعد خانوادگی را تعریف می کنند. الگوهای ارتباطی، نوع رابطه گیرنده و فرستنده را نشان می دهند. وقتی رابطه ای بر اساس تساوی برقرار می شود، الگوی تعاملی قرینه ای است. چنین الگویی هم می تواند باعث تغییر سالم دیدگاه ها شود و هم رقابتی شدید را به دنبال داشته باشد. اگر بافت ارتباطی به صورت تقابلی باشد، الگو تکمیلی است. در این الگو یک نفر دارای موقعیت برتر، است در حالی که دیگری موقعیت حقیرتری دارد. روابط قرینه ای دارای ویژگی های تساوی گرایی و کاهش تفاوت بین طرفین می شود. در حالی که روابط تکمیلی، بر اساس عدم مساوات و افزایش تفاوت طرفین می شود (پروچاسکا و نورکراس، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۱). اگر اعضای یک خانواده نحوه برقراری ارتباط خود را تغییر دهند، دیدگاه های آنها نسبت به خود و دیگران نیز تغییر خواهد کرد (مینوچین، ترجمه ثنایی، ۱۳۸۱).

 

 

هی لی (۱۹۹۷) نیز ارتباط را به دو قسمت کلامی یا کمی و غیر کلامی یا استعاری تقسیم می کند. او معتقد است که ارتباطات در سطوح مختلف روی می دهد، که فرا ارتباط در بالاترین سطح قرار دارد.

 

۲-۶ تجزیه و تحلیل تعارض

 

برای حل هر تعارض نیاز داریم به سه سوال اساسی پاسخ بدهیم :

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

    • چه کسی درگیرتعارض است؟

 

    • منبع تعارض چیست؟

 

  • سطح تعارض چه میزان است؟

[۱] – Watzlavick

 

[۲] – Bion

 

[۳] – nonbehavior

 

[۴] – Digital Communication

 

[۵] – Analog Communication

 

روش های حل تعارض  

 

پس از تجزیه و تحلیل تعارض باید به حل آن پرداخت. برخی از روش های حل تعارض بشرح ذیل می باشند:

 

مذاکره

 

در این روش طرفین راه حل های مختلف را جهت حل تعارض بررسی می کنند تا به راه حلی که برای هردو قابل قبول است دست یابند به طور کلی دو نوع مذاکره وجود دارد :

 

۱-رویکرد برد- باخت

 

که یکی از طرفین می برد و دیگری می بازد . راهبرد های غالب در این روش ، زور ، تقلب و امتناع از اطلاع رسانی ضعیف است.

 

۲-رویکرد دوم برد  برد

 

که بدنبال به حداکثر رساندن نقاط مشترک است و راهبرد حاکم آن مشارکت است.

 

میانجیگری

 

دراین روش ، شخص ثالث به عنوان میانجی سعی می کند که به طرفین در یافتن راه حلی برای رفع تعارض کمک کند. داوری

 

اگر در فرایند میانجیگری طرفین قادر نباشند که از طریق میانجیگری به راه حلی برسند ،آنگاه میانجیگری تبدیل به داوری می شود و شخص ثالث بی طرف راه حل ارائه می دهد و طرفین باید آن را بکار گیرند .

 

۲-۸ سبک ها و استراتژی های حل تعارض

 

پس از تشخیص تعارض و علل آن، نکته کلیدی در مدیریت تعارض ، انتخاب استراتژی و سبک مناسب است. پنج سبک اصلی برای مدیریت تعارض بکار می رود . ارائه تمثیل از حیوانات کمک می کند تا تفاوت سبکها را بهتر به یاد داشته باشید.

 

مشارکتی یا تشریک مساعی( سبک جغد)

 

انتخاب این سبک به افراد کمک می کند تا به گونه ای کنار هم کار کنند که همه برنده باشند . یعنی هم روابط با دیگران وهم منافع خود مهم می باشد و حل تعارض به سود طرفین است ، علی رغم مزایای این روش ، تلف شدن زمان و تضعیف توان و انرژی افراد از معایب آن است. جغدها بخاطر دانایی و هوشیاری که دارند این روش را انتخاب می کنند.

 

 رقابتجویی و زور (سبک کوسه)

 

انتخاب این سبک بدین معناست که فرد به طور یک طرفه علایق و خواسته های خود را مقدم بر خواسته های دیگران می داند . این روش ممکن است تعارض را به طور موقت حل کند اما در استفاده از آن باید محتاط بود چرا که ممکن است تعارض را افزایش دهد و بازنده را به اقدامات تلافی جویانه وادار سازد.

 

اجتناب یا بی تفاوتی (سبک لاک پشت)

 

وقتی افراد احساس کنند هم هدفهای خودشان ، هم  ارتباط با دیگران برای آنها اهمیتی ندارد ممکن است به راحتی از تعارض کنار بکشند . از این شیوه معمولاً زمانی استفاده می شود که موضوع پیش پا افتاده و جزئی باشد و درگیر شدن در تعارض به صدمات زیادی منجر نشود. البته همانطور که لاک پشت تا ابد نمی تواند در لاک خود پنهان بشود اجتناب در تعارض نیز همیشگی نمی باشد.

 

گذشت یا تطبیق (سبک خرس کوچولو)

 

افرادی که این سبک را انتخاب می کنند از علایق و خواسته های خود می گذرند و به دیگران اجازه می دهند به خواسته هایشان دست یابند . در واقع تمرکز این سبک بر حفظ روابط شخصی با دیگران است. البته ممکن است با این روش ما اعتبار و نفوذ آتی خود را از دست بدهیم.

 

مصالحه یا توافق (سبک روباه)

 

زمانی از این روش استفاده می شود که بدنبال بدست آوردن تمام خواسته ها و علایق خود نیستند ، یعنی ارضای برخی نیازها برایشان کافی است. در این روش ، انعطاف پذیری ، مبادله و مذاکره جایگاه ویژه ای دارند.

 

انتخاب استراتژی و سبک مدیریت تعارض ، بستگی به اعتماد به نفس فرد، میزان شناخت او از خواسته ها و اهداف طرف مقابل، میزان اطلاعات موجود و قابل افشا درباره طرفین و حس همکاری و مشارکت آنها دارد(دکترعلیرضا رزقی رستمی–سیروس آقایار،۱۳۸۹).

 

اولین نشانه های شادمان نبودن در زندگی مشترک زمانی بروز پیدا می کند که زوج ها، چهار اشتباه مهلک را انجام دهند:

 

اول این که : همسرم را مجبور به انجام کاری که دوست ندارد، می کنم .

 

دوم این که : همسرم من را مجبور به کاری که دوست ندارم، می کند.

 

سوم این که : خودم مجبورم کاری را که دوست ندارم، انجام دهم و

 

چهارم این که : هر دو در حال مجبور کردن همدیگر به کاری که دوست نداریم، هستیم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:08:00 ب.ظ ]