راهنمای مقاله : پیشگیری و سالمزیستی |
گرچه بهویژه درباره حرفههای بهداشت روانی صحیح است که بگوییم “یک مثقال پیشگیری بهتر از یککیلو درمان است”، اما حقیقت این است که تا همین اواخر به پیشگیری در اینگونه حرفهها و ازجمله حرفههای بهداشت روانی کمی بیشتر از ادعا اهمیت داده میشد. درهرحال، نسلهای اخیر شاهد دنبالکردن سالمزیستی توسط میلیونها آمریکایی در حد یک شوق انقلابی بوده اند. در رشته بهداشت روانی، شاهد افزایش قابل توجه گزارشهای مربوط به فعالیتها و تحقیقات پیشگیری و آثار تخصصی متناسب برای مشاوران هستیم.
الگوی پیشگیری مورد استفاده مشاوران و سایر بهداشتکاران روانی، تا حد زیادی همان الگوی پیشگیری مورد استفاده در روانشناسی است که آن هم به نوبه خود از رشته بهداشت عمومی گرفته شده است. در این چارچوب، چنین مقرر شد که برنامه های پیشگیری در صورتی موفق خواهند بود که (الف) مربوط به آن دسته از دردها و آسیبهای اجتماعی باشد که می تواند عواقب فاجعهآمیز داشته باشد؛ (ب) به آسیبهایی مربوط باشد که شمار کثیری از مردم جامعه را تهدید می کند؛ (ج) مربوط به این آسیبها قبل از بروز آنها باشد؛ (د) جمعیت کثیری را ترجیحاً با اجبار یا ممنوعیت نجات دهد؛ و (ه) خصوصیاتی را مشخص کند که اشخاص یا گروهها را در “خطر” قرار میدهد (گیبسون و میشل؛ ترجمه ثنائی و همکاران، ۱۳۸۶).
پیشگیری را میتوان تلاشی دانست که در صدد اجتناب از وقوع امور نامطلوب است. با این تعریف، پیشگیری را با سه سطح اولین، دومین و سومین مشخص می کنند. پیشگیری اولین مربوط است به برنامه های هدفمند برای گروههای خاص و نسبتاً بزرگی از مردم است که در حال حاضر دچار اختلال نیستند، با این هدف که آنها را از دچارشدن به اختلال دور نگه داریم. مشخصه تلاشهای پیشگیری دومین، سعی در تشخیص و مداخله مشاورهای درباره اشخاصی است که دچار مراحل اولیه اختلال شده اند، چون بدیهی است که درمان در مراحل اولیه مؤثرتر از بعدهاست که اختلال قویاً ریشه کرده باشد. پیشگیری سومین فقط به این معنا پیشگیرانه است که سعی می کند از پیشرفت اختلال پیشگیری کند، اثرات آن را کاهش دهد و فرد آسیبدیده را توانبخشی کند (گیبسون و میشل؛ ترجمه ثنائی و همکاران، ۱۳۸۶).
با وجود اینکه پیشگیری تلاشی است برای اجتناب از عوامل نامطلوب، ما میدانیم که اولویت پیشگیری در هر جامعهای عبارت است از پیشگیری از آنچه که زندگی یا زندگی سالم را تهدید می کند. پیشگیری در حیطه بهداشت جسمی را همواره عموم و حرفههای پزشکی به عنوان باارزشترین روش پذیرفته اند. میلیونها دلار صرف ساختن و بهترکردن واکسنها و سایر اقدامات پیشگیرانه شده است. با این حال، درزمینه بهداشت روانی، عموم مردم (و دربسیاری موارد حتی حرفههای خود این رشته هم) تا همین اواخر اولویت بیشتری به التیام و درمان میدادند. بهعنوان مثال، به نظر میرسد که عامه مردم همواره از ساختن زندانهای بزرگتر و بهتر، برنامه های درمان اعتیاد، و مراکز بحران تجاوز جنسی حمایت کنند؛ و در همینحال، دربسیاری از مراکز، با تلاشهای پیشگیرانه مدارس برای آموزش جنسی و کاربرد فنون تصریح ارزشها مقابله شده است (گیبسون و میشل؛ ترجمه ثنائی و همکاران، ۱۳۸۶).
کیفیت زندگی
کیفیت زندگی یکی از بنیادیترین مفاهیم مطرح در روانشناسی مثبت نگر است. تغییر عقیده از اینکه تنها پیشرفتهای علمی، پزشکی و تکنولوژی می تواند منجر به بهبود زندگی شود، به این باور که بهزیستی فردی، خانوادگی، اجتماعی و جامعه از ترکیب این پیشرفتها به همراه ارزش ها و ادراکات فرد از بهزیستی و شرایط محیطی به وجود میآید، از منابع اولیه گرایش به کیفیت زندگی است (اسکالاک، براون، براون، کامینز، فلس، ماتیکا، کیت، پارمنتر[۷]، ۲۰۰۲).
تاریخچه کیفیت زندگی
از نظر تاریخی کیفیت زندگی به عنوان مفهومی در فلسفه یونان مطرح شد. ارسطو اظهار کرد که شادی از فعالیتهای شرافتمندانه و با ارزش فرد ناشی میشود و انسان را به سمت زندگی خوب[۸] هدایت می کند. واژه کیفیت زندگی نخستین بار توسط پیگو[۹] در سال ۱۹۲۰ در کتابی در مورد اقتصاد و رفاه مورد استفاده قرار گرفت. وی در آن کتاب در مورد حمایت دولت از اقشار پایین و تاثیر آن بر زندگی آنها و سرمایه های ملی به بحث پرداخته بود. البته این مطلب تا بعد از جنگ جهانی مسکوت ماند. همچنین در آن سال ها تعریف سازمان جهانی بهداشت (WHO) از سلامت که آن را سلامت جسمی [۱۰]،روانی و اجتماعی نامید، باعث بحث زیادی درباره ی اندازه پذیر بودن سلامت شد و نیز در اواسط دهه ۱۹۶۰، واژه کیفیت زندگی تحت عنوان «گزارش کار ریاست جمهوری در مورد اهداف ملی در آمریکا »مورد استفاده قرار گرفت. در حال حاضر نیزکیفیت زندگی یکی از نگرانیهای عمده سیاستمداران و دانشمندان و متخصصین بهداشت عمومی است و به عنوان شاخصی برای اندازه گیری وضعیت سلامت در تحقیقات، شناخته شده و به کار میرود .به دلیل اهمیتی که مفهوم کیفیت زندگی پیدا کرده است، سازمان جهانی بهداشت یکی از اهداف عمده خود راتا سال ۲۰۱۰ افزایش کیفیت زندگی ذکر می کند(سایت سازمان جهانی بهداشت، ۲۰۰۵). اما با وجود تلاشهای فراوانی که برای توسعه این مفهوم شده ماهیت آن همچنان مبهم است. در نتیجه تعداد زیادی تعریف از آن بر اساس دیدگاه ها و از جنبه های مختلف وجود دارد( اسکات[۱۱]،۲۰۰۰ ). به مرور توجه به این واژه و مفهوم، آن را مورد توجه مردمان قرار داد، به طوریکه بررسیهای به عمل آمده در تحقیقات پزشکی در پایگاه اطلاعاتی مدلاین[۱۲] نشان میدهد که مقالات موجود تحت عنوان کیفیت زندگی و کیفیت زندگی مربوط به سلامت بین سالهای ۱۹۸۵تا ۱۹۹۴از ۲۱% کل مقالات به ۷۶% افزایش داشته است. همین طور پس از ارائه ی هرم نیازها توسط مزلو[۱۳] (۱۹۵۴) که سلسه مراتبی از نیازها را ارئه کرده، توجه از نیازهای صرفاً مادی و اقتصادی به نیازهای شناختی که در این هرم در سطوح بالاتر قرار دارد معطوف شد. در این موقع روانشناسان معتقد شدند که احساس رضایت وبرداشت شخص از رفاه مادی عامل اصلی برای رسیدن به یک کیفیت زندگی خوب میباشد. در حال حاضر مفهوم کیفیت زندگی توجه به معنویات واحساسات فردی و تمامی سطوح نیازها از نیازهای فیزیولوژیک تا نیاز به عزت نفس و خود شکوفایی را در بر میگیرد ( نیس، ۱۹۹۹).
[۱]- wellness
[۲]- first prevention
[۳]- secondary prevention
[۴]- tertiary prevention
[۵]- healthy living
[۶]- values clarification techniques
Parmenter,Keith,Matikka,Felce,Cummins,Brown,Schalock-[7]
good life-[8]
[۹]- Pigou
[۱۰]- well – being
Scott-[11]
[۱۲]- Medline
Mazlow-[13]
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1399-06-07] [ 03:30:00 ب.ظ ]
|