تاریخچه آموزش عالی |
دانشگاهها و موسسات آموزشعالی نهادهایی هستند که در پیشرفت و توسعه کشور نقش بسیار موثر و تاثیرگذاری دارند و سابقه دوره نوین آن کوتاه میباشد، واژه دانشگاه بعنوان محلی برای آموزش و پژوهش در سطح عالی میباشد. واژه دانشگاه در کشور ما سابقهای هفتادوپنج ساله دارد، درحالی که قدمت نهادهای آموزش در سطح عالی به دوران قبل از اسلام بر میگردد. تاریخ دانشگاه در جهان با تاسیس آکادمی در یونان و در ایران با تشکیل جندیشاپور آغاز گردیده و سپس دستاوردهای آنان در قلمرو فلسفه، ریاضیات و علوم و فنون از قرن دومهجری به دنیایاسلام انتقال یافت، که در نهایت به تشکیل بیتالحکمهها، دارالعلمها، مدرسهها و نظامیهها انجامید، آنگاه مدارساسلامی در کشور اسپانیا در قرن دوازدهم میلادی الگوی نخستین دانشگاههای اروپا قرار گرفتند. یکی از محققان، سیر آموزشعالی در جهان را از نظر تاریخی در سه مرحله به شرح ذیل مشخص نموده است:
مرحله اول: ویژگی بارز آموزشعالی در بیشتر جوامعسنتی، پیوند نزدیک بین علم و دین است، علاوه بر ویژگی فوق، کارکرد دیگر آموزشعالی در این نوع جوامع، پرورش نخبگانسیاسی، اداری و نظامی است. در قرون دوازدهم و سیزدهم تا اوایل رنسانس که دانشگاههای اروپایی طی آن بنا نهاده شده، هدف آنها در وهله اول آموزش دینی و تربیت مبلغان مذهبی بود. از قرون شانزدهم و هفدهم تا اوایل قرن نوزدهم به تبعیت از رنسانس که نوعی بازگشت به فرهنگ، ادب و هنر باستان بود و نیز بر اثر غلبه اندیشههای اصالت عقل و رواج اصول روشنگری و آزادمنشی و آزادیخواهی،دانشگاهها صورت فلسفی به خود گرفته بود. در این مرحله درهای دانشگاه به روی اکثریت مردم بسته بود و دانشگاه در حصار قشر خاصی قرار داشت.
مرحله دوم: درجامعه صنعتی و با انقلاب صنعتی و پیدایش نظام سرمایهداری در اروپا پدید آمد. در این مرحله نقش دانشگاه بصورت اساسی دگرگون یافت، انقلاب صنعتی جنبه علمی دانشگاهها را تقویت کرد و آنگاه گرایش فنی و صنعتی را که در این جوامع رایج بود را در این موسسات تقویت نمود، از این رو دانشگاهها بسوی آموزش حرفهها، ایجاد خدمات پشتیبانی، توسعهاقتصادی و اجتماعی و پیشرفت علوم و فنون تمایل پیدا کردند و در این زمینه گاهی چنان مبالغه میشد که نقش دیرینه دانشگاهی در آشناسازی دانشجویان با ارزشهای اصیل فرهنگی و دینی فراموش می شد یا مورد بیاعتنایی و یا حتی تحقیر قرار میگرفت. مهمترین ویژگی بارز این دوره بازشدن درهای دانشگاهی به روی تمام طبقات جامعه است. بطوری که آموزش عالی رفتهرفته همگانیتر شده و پیوند دانشگاه و جامعه مستحکمتر گردید.
مرحله سوم: در این مرحله جوامع پیشرفته در دهههای اخیر وارد مرحله جدیدی از مسیر توسعه و پیشرفت شدند که معمولا با عناوینی چون جوامع فراصنعتی، جامعه اطلاعاتی و اخیرا پسامدرن نامیده میشوند. ویژگی مهم این مرحله مبادله گسترده اطلاعات و تحول تکنولوژی متکی به نیروی کار و سرمایه به سمت آینده میباشد. در این مرحله اطلاعات از انحصار دانشگاهها خارج شده و به صورت عمومی در آمده است(صفوی،۱۳۷۲ : ۴۷، نقل از خراسانی،۱۳۸۸).
۲-۴- روند تحولات آموزش عالی در ایران
دانشگاهها چه در جوامعی که اطلاعاتی میشوند و چه در جوامع نیمه صنعتی و صنعتی دارای گذشتهای دور و نزدیک، دارای کارکردها و عملکردهایی هستند. دانشگاه سازمان است و مانند هر سازمان دارای ساختار و فرهنگ خاصی است. در عین حال سیستمی است که با پیرامون خود ارتباطاتی دارد(یمنی،۱۳۸۲ : ۱۱).
برای بررسی ساختارها و فرهنگ نظام آموزشعالی بهتر است نظری هر چند خلاصه به روند تحولات در داخل کشور داشته باشیم تا با شناخت فرهنگ بومی آموزشعالی در گذشته ایران به درک بهتر نظام آموزشعالی در حال حاضر دست یابیم، مروری کوتاه بر تغییرات آموزشعالی جهان به ما کمک خواهد کرد تا تغییرات روزافزون نظام آموزشعالی را درک کنیم. تغییر و انطباق برای آموزشعالی ایران امری ضروری است تا بتوان با پرورش شایستگیها و رفع نواقص سمت و سوی روشها و آموزشها را بهتر ساخت. روند تحولات آموزشعالی ایران از ابتدا تا به حال را می توان در مراحل زیر بررسی کرد:
۲-۵- آموزشعالی در دوره اخیر
پیآمدهای جهانی مربوط به انقلاب علمی و صنعتی در اروپا را میتوان بهعنوان یکی از عوامل موثر و تعیینکننده در آموزشعالی ایران در دورههای اخیر محسوب کرد. در قرن نوزده برخی از کشورهای اروپایی بر پیشرفتهای علمی و صنعتی، بصورت یک قدرتجهانی در آمدند به طوری که بسیاری از ممالک آسیایی و آفریقایی در سیاستگذاریها و برنامه ریزیهای خود نمیتوانستند از تاثیر قدرتجهانی اروپا به دور باشند.
توجه به آموزشعالی کشورهای اروپایی و الگوبرداری از این کشورها از دوره صفویه با نظر به قدرتهای انگلیس و فرانسه شروع شد. در ادامه در زمان محمدقاجار با برنامه ریزیهای قائم مقام فراهانی تعداد محدودی از محصلین ایران به اروپا اعزام شدند و پس از آن امیرکبیر با کسب تجارب از طریق مسافرت به کشورهای اروپایی، اعزام دانشجو به خارج و دعوت از اساتید خارجی مدرسه عالی را به سبک دانشگاههای اروپایی افتتاح کرد. تاسیس دارالفنون از جانب امیرکبیر نقطه عطف سیر تحولات مربوط به آموزشعالی در ایران تلقی میشود.(بیانی،۱۳۷۷)
بالاخره قانون تشکیل دانشگاهتهران در سال ۱۳۱۳ با توجه به نیازهای کشور و ضرورت تحولات اقتصادی و اجتماعی تصویب و اجازه برپایی آن در قالب شش دانشکده به وزارت معارف داده شد. و سپس ما شاهد افتتاح مراکز دانشگاهی در مناطق دیگر کشور بودیم، با ایجاد دانشگاه در مناطق مختلف و افزایش تعداد موسسات آموزشعالی کشور در سال ۱۳۴۴ شورای مرکزی دانشگاهها در بطن آموزش و پرورش تشکیل و وظیفه هماهنگی بین دانشگاهها و رسیدگی به امور آنها به این شورا محول شد. و سرانجام در سال۱۳۴۶ قانون تاسیس وزارت علوم و آموزشعالی تصویب و این وزارت به منظور انجام وظایف خاص شکل گرفت.
از ویژگیهای آموزشعالی ایران در دوره قبل از انقلاباسلامی ایران می توان به موارد زیر اشاره کرد:
رویکرد بیشتر و منسجمتر به الگوهای غربی را می توان از مشخصههای بارز آموزشعالی در این دوره تلقی کرد.
۲- آموزشعالی بر اساس نیازها و سیاستهای حاکمیت ایجاد میشد و فعالیت میکرد.
۳- سعی در برآوردهکردن نیازهای جامعه داشت.
۴- سعی در همگام شدن آموزشعالی با پژوهش از ویژگیهای آموزشعالی در این دوره بود(بیانی، ۱۳۷۷).
۲-۶- آموزشعالی بعد از انقلاباسلامی:
در پی انقلاباسلامی در سال ۱۳۵۷، برنامه ریزی بخشهایآموزشی کشور در چارچوب برنامه پنج ساله اول توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوریاسلامیایران مورد توجه قرار گرفت، اهداف این برنامه عبارت بود از:
۱-بررسی عملکرد وضعموجود
۲- عوامل محیطی و پیشفرضهای مهم برنامه آموزشعالی
۳- تعیین اهدافبخشی
۴- تعیین استراتژی یا استراتژی های بخشی
۵- تعیین سیاستهای کلی بخشی
۶- تدوین برنامه های اجرایی بخشی
۷- منابع موجود بخشی به تفکیک زیربخشها در طی سالهای برنامهتوسعه
۸- پیشنهاد سیاستهای مشخص در زمینه تجهیز منابع بخشدولتی(یمنی،۱۳۸۰)
در عملکرد سالهای اول برنامه پنج ساله اول بخش آموزشعالی ویژگیهای زیر ملاحظه میشود:
۱-اهداف کمی و کیفی بخشی در جهت بررسی عملکرد آموزشعالی و وضعیتموجود بصورت منسجم و علمی انجام نگرفته بود بطوریکه هنگام ارائه برنامه آموزشعالی الگوی مشخص و صریح از سیستم آموزشعالی وجود نداشته است.
۲- اهداف کمی آموزشعالی تنها در بخشی از ابعاد آن(افزایش دانشجو) تحقق یافت. و تحقق اهداف کمی نمیتواند معیار ارزیابی تحقق اهداف کیفی مطرح در برنامه باشد.
۳- برنامه ریزی آموزشعالی کلیت دارد و نظر بر درون سیستم آموزشعالی، آن هم از بعد کمی، متمرکز بوده است.
۴- ناهماهنگی در سازماندهی علمی دانشگاهها و موسسات آموزشعالی دولتی و غیردولتی، افت کیفی آموزشعالی، انعطافکمتر محتواهای آموزشی و مشخص نبودن وضعیت آموزشعالی، آخرین ویژگی آموزشعالی برنامه اول توسعه است.
به نظر می رسد که یکی از اقدامات اولیه در پیشبرد اهداف برنامه های توسعه کشور از بعد آموزش عالی داشتن دید پویا در خصوص توسعه دانشگاهها و موسسات آموزشعالی است. بررسیها نشان می دهند که آموزشعالی در طی برنامه اولتوسعه از اهداف خود فاصله گرفت. این امر می تواند برای توسعه کشور زیانآور باشد. تنزل کیفیت آموزشعالی همراه با افزایش تعداد دانشجویان، در توانایی علمی و تخصصی جامعه تاثیر منفی میگذارد و فاصلهگیری آموزش دانشگاهها از تفکرعلمی اساسی به توان نسل جوان در جامعه لطمه میزند(یمنی،۱۳۸۲).
۲-۷- آموزش عالی در عصر حاضر:
با توجه به ورود جهان و سازمانهای آن به عصر اطلاعات و ارتباطات، دانشگاه بخصوص دانشگاههای کشورهای پیشرفته به ویژگیهایی دست یافتهاند که عملکرد و وظایف آنها را نسبت به دانشگاههای سنتی تغییر داده است.
این ویژگیها عبارتند از:
۱- پویایی این سازمانها هم از نظر ساختاری و هم از نظر کارکردن
۲- رقابتیشدن دانشگاهها با توجه به کیفیت عناصر انسانی آن(کارکنان، هیات علمی و دانشجویان)
۳- خارجشدن رقابت از عرصه ملی و حضور در عرصه بین المللی
۴- تمرکزگرایی در مدیریتدانشگاهی با رویکرد و دیدیجدید
۵- ایجاد دانشگاههای میانرشتهای و چندرشتهای به منظور رفعنیازهای شغلی و حرفهای جامعه
۶- ایجاد آموزشهای مستمر بعد از پایان تحصیل به صورت بیشتر عملی و کمتر نظری (یمنی،۱۳۸۰)
۲-۸-اهداف آموزش عالی
نظام آموزشعالی نقش حساس و مهمی در توسعه ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و…بر عهده دارد. در واقع این نظام که غالبا به عنوان دانشگاه از آن یاد میشود، از طریق آموزش و ارائه اطلاعات علمی، ایجاد دانش نو و جستجو و تحقیق و نیز ارتباط دادن بین این دو مقوله با مشکلات و مسائلاجتماعی در جهت توسعه حرکت می کند. اگر به هدفهایی که نظام آموزشعالی وظیفه تحقق آنها را برعهده دارد توجه کنیم، به تربیت نیروی انسانی متخصص و نقش مهم آن در رفع تنگناهها و کمک به پیشبرد امور اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی در فرایند توسعه بیش از پیش واقف میشویم(رئوفی،۱۳۷۹).
بطور کلی اهداف عمده نظام آموزشعالی در هر کشور را می توان در چهار محور زیر خلاصه کرد:
۱- کمک به تحقق هدفهای اجتماعی از طریق فراهم آوردن برابری در استفاده از فرصتهای آموزشعالی
۲- برآوردن تقاضای اجتماعی برای آموزشعالی متناسب با ویژگیها، انگیزهها، انتظارات و تحصیلات افراد، پرورش توانائیهای بالقوه شهروندان و تسهیل فرآیند یادگیری مستمر
۳- پرورش نیرویانسانیمتخصص و مورد نیازتوسعه کشور و کمک به حل مسائل جامعه
۴- پیشبرد مرزهای دانش و تولید دانشنو(بازرگان،۱۳۷۴).
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-02-31] [ 05:02:00 ب.ظ ]
|