مقاله (پایان نامه حقوق) حل و فصل اختلافات بین المللی |
۲-۱ مقدمه
فصل هفتم منشور به شورای امنیت حق داده تا به منظور استقرار و حفظ صلح و امنیت بین المللی به استفاده جمعی از زور متوسل شود. احیای سیستم امنیت جمعی نگرانیهای جدیدی را ایجاد کرد و سبب طرح واکنشهای مختلفی در میان دولتها و ادبیات حقوقی شد. از سویی مداخلات سازمان ملل به ویژه در مخاصمات داخلی به نحو فزاینده مورد انتقاد و از سویی دیگر شورای امنیت به تجاوز از اختیارات خود به موجب منشور متهم شد. این اعتراض در تحریم لیبی بعد از بمب گذاری لاکربی توسط شورا به اوج رسید. در پاسخ ، لیبی دعوایی را علیه ایالات متحده آمریکا و انگلستان که نقش اصلی در اصدار قطعنامه شورا بر علیه لیبی داشتند، نزد دیوان اقامه کرد و ادعا نمود قطعنامه شورای امنیت غیر قانونی است. چرا که هم با کنوانسیون مونترال ۱۹۷۱ و هم با منشور مغایرت دارد. و از دیوان خواست تا به بررسی قضایی تصمیمات شورا بپردازد. و لذا مسئله بررسی بین المللی قضایی در اینجا مطرح می شود که به طور یقین یکی از حساسترین مسائل در حقوق بین الملل و چالشی به قواعد مسلم سازمانهای بین المللی است. البته با اختتام قضایای لاکربی، که بعد از توافق طرفین از فهرست دعاوی حذف شد، نشان داده است که تمایلی برای به چالش کشاندن قطعنامه های شورا به موجب فصل هفتم منشور را ندارد. فلذا همواره اولویت را به کارایی شورا در حفظ صلح و امنیت بین المللی داده است. با این حال رویه نشان داده است که هر گاه شورا در کارکردهای خود با تأخیر مواجه بوده، دیوان آمادگی دارد تا فعالیت این رکن سیاسی را مورد مداقه قرار دهد.
نکته ای که لازم می دانم در مقدمه به آن اشاره کنم اینست که؛ دیوان دائمی دادگستری تا سال ۱۹۳۹ و شروع جنگ جهانی دوم در طول حیات خود تعداد ۳۲ دعوی ترافعی و ۳۰ قرار و ۲۲ نظریه مشورتی صادر نمود که هیچکدام از احکام و نظرات دیوان با مشکل عدم اجرا از سوی کشورهای بازنده در حکم مواجه نگردید. در حالیکه دیوان فعلی در طول حیات خود با موارد متعددی از عدم پذیرش آراء مواجه شده است. مواد ۹۴ تا ۹۶ منشور مقرراتی را در رابطه با اجرای احکام تصمیمات و نظرات مشورتی دیوان در بر دارد. ماده ۵۹ اساسنامه دیوان نیز احکام دیوان را برای طرفین دعوی الزام آور دانسته است. بعضاً کشورها علیرغم پذیرش صلاحیت دیوان در امر رسیدگی به اختلافات بین المللی چه از طریق معاهدات دو جانبه یا چند جانبه و چه از طریق صدور اعلامیه یک جانبه پذیرش صلاحیت اجباری دیوان از پذیرش و اجرای حکم دیوان خودداری می نمایند. به همین دلیل نتوانسته است پاسخگوی نیاز جامعه جهانی باشد. لذا در این مجال با نگاهی دوباره به پرونده های مشروحه به بررسی مکانیزمهای موجود و نارسائیهای آن پرداخته می شود.
در ادامه همانطور که اشاره شد شورای امنیت در برخی موارد تصمیماتی اتخاذ نموده که نه تنها با موازین منشور بلکه حقوق بین الملل را رعایت نکرده است بلکه تعهدات جدیدی نیز برای دولتها بوجود آورده است. مثل قطعنامه هایی در مورد عراق، لیبی، بوسنی و هرزگوین، تشکیل دادگاههای گیفری بین المللی بری یوگسلاوی، رواندا، حوادث یازده سپتامبر و انفجار در شهر بالی اندونرپزی. در این قطعنامه ها هم کار قانونگذاری و هم شبه قضایی کرده است. قضیه لاکربی و بعد حوادث ۱۱ سپتامبر دولتها را بر آن داشت که دیوان باید مشروعیت تصمیمات شورای را از نظر مطابقت با منشور و حقوق بین الملل بررسی و در صورت تعارض بی اعتباری آن را اعلام نماید. حال باید دید در منشور ، در حقوق بین الملل معاهدات و حقوق ب عرفی صلاحیت دیوان بر تصمیمات شورا به رسمیت شناخته شده است یا خیر؟ و آیا محدودیتی بر اختیارات شورا وضع شده است؟ [۱]
در گذشته و قبل از آن که مقولاتی مانند روشهای جایگزین حل اختلافات در محافل حقوقی متداول شوندارجاع به شیوههای حل اختلافات در کنار رسیدگی در محاکم قضایی دولتی پدیدهای رایج و شناخته شده بوده است . حتی در زمان اوج تسلط محاکم قضایی بر فضای حل اختلافات نیز استفاده از روش مذاکره مستقیم طرفین متنازع یک رویکرد معمول در عرف حقوقی بوده است . داوری نیز سابقهای چند قرنی دارد و در طول ۸۰ سال گذشته موارد متعددی از احکام مستند بر آراء داوری را می توان در قالب نظام حقوقی کامن لا تشخیص داد. در سالهای آغازین اسکان اروپائیان در مستعمره نشینهای تازه کشف شده آمریکا، استفاده از روش میانجی گری رواج فراوانی داشته است . این روند تا بدانجا ادامه یافت که در اواسط دهه ۴۰ میلادی قرن گذشته، میانجی گری توسط داوران حرفهای به رویکرد اصلی محافل حقوقی آمریکا برای حل و فصل اختلافات مبدل شد . حتی قضات آمریکا جرائم کوچک را برای بررسی به میانجیگران حرفهای واگذار می کردند و احکام صادره از سوی آنان از جانب محاکم قضایی حمایت و اجرا می گردید . بر این اساس مطالعه بر روی شیوههای جایگزین حل و فصل اختلافات در کانون توجه حقوقدانان کامن لا و به ویژه ایالات متحده آمریکا قرار گرفت.
در گزارشی که در مجله Access to Justice در سال ۱۹۷۹ در بررسی روند شیوههای حل اختلاف در آمریکا منتشر شد ۵ ویژگی عمده که سبب فراگیری این روشها در مقایسه با دادرسی در محاکم قضایی شدند به شرح زیر عنوان گردیدند :
۱- ارائه کمک های حقوقی وسیع
۲- نمایندگی منافع عمومی
۳- ظهور رویکرد دسترسی به عدالت برای همه
۴- تجربه و تکامل روشهای حقوقی گذشته
۵- توسعه تئوری حل و فصل اختلافات
اولین موج رویکرد حل اختلافات به سال ۱۹۶۵ یعنی زمانی که طرح ارائه خدمات مشاورهای و وکالتی به مراجعان تهی دست دادگاههای آمریکا عنوان شد بازمی گردد. متعاقب آن و در سالهای دهه ۷۰ قرن گذشته در اعتراض به عدم کارآیی و نقایص عدیده سیستم قضایی آمریکا بحث شیوههای جایگزین حل و فصل اختلافات رواج بسیاری پیدا کرد .
در آن زمان تلاش بر این بود تا با ارائه مشاوره و راهنمایی های حقوقی ضمن توانمندسازی ایشان به حل اختلافات به طول علیالرأس ، بسیاری از هزینههای دادرسی قضایی تحمیلی به طرفین متنازع را کاهش دهند .
مرحله دیگری که رویکرد فراگیر شدن حل و فصل اختلافات شاهد آن بود، مطرح شدن رویکرد مبتنی بر حمایت از منافع طرفین متنازع با تأکید بر صیانت از منافع عمومی جامعه جهانی بود. این مطلب بیشتر در مواردی مصداق داشت که به طور مثال یک شخص حقیقی یا حقوقی از اهرمهای قدرت کافی برای تضمین حفظ منافع خود در جریان رسیدگی به اختلاف برخوردار نیست اما از لحاظ ادله اثبات دعوا و وجاهت ادعاهای مطروحه ذیحق میباشد.
حامیان استفاده از روشهای جایگزین حل و فصل اختلافات بر این عقیدهاند که در رسیدگی به اختلافات باید از چارچوبهای محدود کننده رسیدگی قضایی در محاکم دولتی پا را فراتر نهاد و فضایی را ایجاد کرد که در آن حقوقدان با شجاعت در دفاع از حق و حقیقت به جلو گام بردارد و تمامی موانع را از سر راه خود بردارد . همین روند نهایتاً منجر به استفاده از شیوههای غیررسمی و غیردولتی حل و فصل اختلافات مانند مذاکره، میانجیگری و دیگر روشهای مبتنی بر توافق طرفین شد.
در بررسی ریشههای اصلی روشهای حل اختلافات ضروریست تا مواردی مانند آموزههای برخاسته از رویههای سیاسی بینالمللی، حقوق ملی و زمینههایی از قبیل تجربیات حاصله در مدیریت نیروی انسانی و حتی ساختارهای مذهبی را تحت بررسی و امعان نظر قرار داد .
موج سوم رویکرد فراگیر شدن روشهای جایگزین حل و فصل اختلافات با ظهور جنبش حقوقی تحت عنوان «عدالت و دسترسی به قانون برای همه» مقارن است و تمامی نهادها، اشخاص و طیفهای حقوقی دخیل در مدیریت و رسیدگی به اختلافات در جوامع مدرن را دربرمیگرفت.
در این زمان بود که دگرگونی های عظیمی در عرصه دانش حقوق پدید آمد و اصلاحات گستردهای در آئین دادرسی و ساختار دادگاه به وجود آمد علاوه بر این در سطح وسیع از نیروهای کارآزموده و متخصص کمک گرفته شد و شیوههای گوناگون حل و فصل اختلافات در عمل در بوته آزمایش گذارده شدند.
از ما حصل این اقدامات چنین به دست آمد که روشهای حل اختلاف نظام مند جوابگوی نیازهای حقوقی جامعه مدرن هستند علاوه بر این ، نظام مندی روش حل اختلاف به طور مستقیم تحت تأثیر قانون به کار رفته برای رسیدگی مؤثر و کارامد است.
به طور کلی هدف اصلی در موج سوم رویکرد فراگیری روشهای جایگزین حل اختلافات، بر روی تعیین نقاط ضعف و علل عدم کارآیی سیستم دادرسی قضایی تمرکز یافته تحت محاکم دولتی بود. دیدگاه اصلی حول محور این مسئله قرار داشت که با در نظر داشتن جنبههای سیاسی، روان شناختی، اقتصادی و جامعه شناختی ، کانون تمرکز روشهای ترکیبی و جایگزین حل اختلاف ، توسعه و عمق بیشتری پیدا کند.
همان گونه که انتظار میرفت رویکرد فراگیر شدن روشهای جایگزین حل اختلافات با انتقادات و مخالفتهای فراوانی مواجه شد . به خصوص حقوقدانان دولتی و قضایی که احساس میکردند سیستم قضایی دولتی و منافع اقتصادی آنها در معرض خطر قرار گرفته است گزندهترین انتقادات را متوجه روشهای حل اختلاف نمودند . از بین روشهای مختلف حل اختلاف، میانجیگری که در آن زمان شیوهای نوظهور بود آماج شدیدترین حملات قرار گرفت .
منتقدان معتقد بودند که در شیوههای جایگزین حل و فصل اختلافات عدالت سیستم قضایی تا به سرحد انصاف فروکاهیده شده است. مضاف بر این که به اعتقاد ایشان، وظیفه سیستم قضایی دولتی تنها در دستیابی به اهداف مدنظر طرفین متنازع خلاصه نشده است بلکه مقولاتی مانند حفظ صلح و از همه مهمتر تفسیر، توضیح و اجرای قانون را نیز دربرمیگیرد .
در نتیجه انتقادات و فشارهای وارده روند کلی شیوههای جایگزین حل اختلافات دچار تغییر گردیدند و به تبع آن موج چهارم آغاز شد که عنصر مشخصه آن همان تجربه تئوری های جدید و ارزیابی آنها در عرصه عمل است.
حقوقدانان طرفدار شیوههای جایگزین حل اختلاف اقدام به تنظیم اساسنامه و مقررات ساختاری برای هر یک از شیوههای مطرح کردند تا از این طریق ضامن عدالت در آراء صادره و حافظ اسلوب حقوقی رسیدگی دعاوی باشند و همچنین با تعیین حد و مرزهای صلاحیت هر یک از شیوههای یاد شده بتوانند اختلافاتی که تناسبی با آنها ندارند را تعیین کرده و از طرح آنها در ضمن شیوههای جایگزین حل اختلاف خودداری کنند.
نمونه این تلاشها در مقررات مندرج در مقررات اجرایی کانون وکلای کانادا مصوب سال ۱۹۸۹ مسجل شده است که اشعار می دارد: حقوقدانان در بررسی یک دعوا و قبل از طرح آن نزد محاکم قضایی ملزمند تا با بررسی جمیع جوانب پرونده به سنجش امکان و تناسب استفاده از شیوههای جایگزین حل اختلاف برای رسیدگی به موضوع را بنمایند و تنها پس از آن که معلوم شد شیوههای مذکور مناسب رسیدگی به طبیعت دعوا نیستند آنگاه مجاز به طرح آن نزد محکمه قضایی خواهند بود.
از اواخر دهه ۹۰ میلادی قرن گذشته موج پنجم رویکرد فراگیری روشهای جایگزین حل اختلافات آغاز شد و در آن روند نهادسازی براساس آنچه که تجربه سالهای گذشته در خصوص کارآیی روشهای جایگزین طرح دعوا در محاکم قضایی به دست داده بود در دستور کار قرار گرفت. در همین دوره بود که ارتباط بین مقوله حل اختلافات و معضلات اجتماعی و تعارضات آنها عمیقاً مورد بررسی ومطالعه واقع شد. به طور مثال قانون موسوم به آیین روشهای جایگزین حل و فصل اختلافات مصوب ۱۹۹۸ در آمریکا به طور صریح دادگاههای محلی را ملزم میسازد تا به منظور دسترسی طرفین متنازع به روشهای جایگزین حل اختلافات، بخش ویژهای را به منظور راهنمایی و اجرای روشهای مذکور تحت مقررات ایالتی و محلی راهاندازی کنند و همچنین دادرسان محاکم ایالتی ملزم شدهاند تا در همه مراحل دادرسی قضایی امکان بهره گیری از روشهای جایگزین حقوقی را مد نظر داشته و در صورت نیاز به آنها مراجعه کنند.
میتوان گفت که مجموعه روشهای جایگزین حل اختلافات در حال طی مستمر تکامل هستند و به سمتی در حرکتند تا به تکنیک های کاربردی حقوقدانان حرفهای برای پاسخگویی بهتر به اختلافات فراوان و پیچیده جهان معاصر و آینده تبدیل شوند .
بررسی سیر تطورات شیوههای جایگزین حل اختلافات نشان دهنده مجموعه تأثیراتی است که این روشها بر کلیت نظام دادرسی حقوقی بر جای گذراندهاند و موارد زیر را شامل میشود:
– کاهش حجم پروندهها و هزینههای تحمیلی به دادگاهها
– صرفهجویی در وقت و هزینه طرفین متنازع
– حل سریع اختلافات
– افزایش سطح رضایت عمومی در خصوص نظام قضایی
– ترغیب روشهایی که متناسب با اختلافات با مختصات خاص میباشند.
– افزایش متابعت داوطلبین از آراء صادره
– افزایش نقش ارزشهای اجتماعی در حل و فصل اختلافات و آراء صادره
– افزایش دسترسی طرفین متنازع به نهادهای حقوقی حل اختلاف
– آموزش عمومی در خصوص بهتر بودن مراجعه به شیوههای جایگزین حل و فصل اختلافات به جای توسل به خشونت و یا طرح دعوا در محاکم قضایی دولتی
رمز موفقیت شیوههای جایگزین حل اختلافات را میتوان در این نکته جستجو کرد که آنها به جای تمرکز بر روی حقوق قانونی طرفین،به نیازها و منافع آنها توجه میکنند و بدین ترتیب سبب تجمیع عدالت و آشتی در قالب واقعیات اجتماعی میشوند .
در حال حاضر در تمامی کشورهای زیر روشهای جایگزین حل اختلافات از جایگاه ویژهای در رسیدگی به تنازعات برخوردارند: استرالیا، کانادا، آلمان، هنگکنگ، چین، هلند، نیوزیلند، سنگاپور، آفریقای جنوبی، آمریکا، سوئیس و بریتانیا.[۲]
[۱] ملکم شاو، حقوق بین الملل، ترجمه محمد حسین وقار، تهران ۱۳۷۴
[۲] محمد ابراهیمی، اسلام و حقوق بین الملل عمومی، تهران سمت، ۱۳۷۷، ج۲
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1399-06-09] [ 01:09:00 ق.ظ ]
|