پایان نامه بررسی نقش واسطهگری راهبردهای مقابلهای در رابطه بین ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی و تابآوری |
5-7- پیشنهادها 79
پیوست یک 80
پیوست دو 88
منابع فارسی 97
منابع لاتین 103
مقدمه
خانواده، به عنوان نخستین واحد اجتماعی مرتبط با کودک و نوجوان، و همچنین ارتباط والدین و فرزندان، از جمله مواردی هستند که نظر صاحبنظران تعلیم و تربیت را به خود جلب کردهاند. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود آورده و موجب رشد همه جانبهی کودک میشود. از اینرو بیش از تمام محیطهای اجتماعی در رشد و تکامل فرد تأثیر دارد و یکی از فضاهای مؤثر در تکوین ابعاد شخصیتی فرزندان میباشد (سامرز[1]، 2006). کودکان و نوجوانان بیشتر وقت خود را در ارتباط مستقیم با خانواده سپری میکنند. در نتیجه انتظار میرود که والدین محیطی امن و به دور از استرس را برای رشد هر چه بهتر فرزندانشان فراهم سازند. فرزندان از دوران کودکی تا هنگام بلوغ و بعد از آن دارای مشکلات مخصوص به خود میباشند. بر این اساس، والدین موظف هستند تا با آگاهی داشتن از این مشکلات و خطرات احتمالی، درصدد رفع آنها برآیند و با این کار محیطی امن و سر پناهی مناسب، برای آنها بوجود آورند. در نتیجه، کودکان در چنین شرایطی به والدین خود اعتماد کرده و آنها را به عنوان تکیه گاهی امن به حساب میآورند که میتوانند در صورت وجود مشکلات به آنها پناه برند. بنابراین، تزلزل پایههای خانواده باعث به وجود آمدن پیامدهای مخرب میشود و فرزندان به عنوان اولین قربانیان این پیامدها دچار آسیبپذیریهای روان شناختی بسیار میشوند.
یکی از مؤلفههای متزلزل کنندهی پایههای خانواده، تعارضات زناشویی میباشد. ازدواج یکی از مهمترین رویدادهای زندگی است که ممکن است برای هر فرد رخ دهد. اکثر زوجها زندگی خود را با عشق، و به امید داشتن یک زندگی موفق و همچنین خوشبخت شدن شروع میکنند. در اوایل زندگی دو طرف فکر میکنند که هیچگاه مشکلی پیش نخواهد آمد. اما به مرور زمان و با شناخت بیشتر از یکدیگر مشکلات کمکم شروع شده و عدم تفاهم آشکار میشود. این اختلافات ممکن است در نتیجه حساسیتها به وجود آید و باعث اختلافات جزئی تا تعارضات شدید شود. در واقع پیش درآمد جدایی و طلاق زوجین، تعارضات زناشویی است که از بگومگوهای ساده شروع شده و تا درگیریهای شدید لفظی، نزاع و کتککاری و گاهاً جدایی گسترش مییابد (لانگ و یانگ[2]، 1998). نخستین نشانههای هشدار دهنده در مورد اینکه تعارض در حال افزایش و شدت میباشد اغلب همراه با رخ دادن مسائلی از قبیل طعنهزنی، کنایهای بودن، سر به سر همدیگر گذاشتن، بهانهگیری و انتقادگرایی، فریاد یا نعره کشیدن، دوری از همدیگر و سکوت سنگین میباشد. نارضایتی و ناسازگاری مفاهیمی هستند که با تعارض رابطه دارند، بدین معنی که با افزایش تعارض در ارتباطهای زوجی، ناسازگاری افزایش یافته و نارضایتی بیشتر میشود (سودانی، نظریفر و مهرابیزاده هنرمند، 1385).
وجود تعارضات زناشویی در خانواده میتواند به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، تابآوری کودکان را تحت تأثیر قرار دهد. در سالهای اخیر، رویکرد روانشناسی مثبت، با هدف توجه به استعدادهای انسان، مورد توجه پژوهشگران حوزههای مختلف روانشناسی قرار گرفته است. این رویکرد هدف غایی خود را شناسایی سازهها و شیوههایی میداند که بهزیستی و شادکامی انسان را فراهم میکند (جوکار، 1386). تحقیقات متعدد حاکی از آن است که وقایع استرسزای زندگی نقش مهمی را در آسیبهای روانشناختی و جسمانی ایفا میکنند. از اینرو، شناخت عواملی که سبب سازگاری هر چه بیشتر آدمی با نیازها و تهدیدهای زندگی گردند، امری ضروری به نظر میرسد. در این میان تابآوری، یکی از عواملی است که باعث ایجاد سازگاری مثبت با شرایط استرسزا میشود.
خانواده از جمله مواردی است که هم میتواند آرامش روحی فرد را تامین کند و هم میتواند تبدیل به یک محیط تنشزا و مملو از استرس برای فرد شود. مشکلات درون خانوادگی، تعارضات والدین و تاثیر آن بر روابط اعضای خانواده، میتواند به عنوان یک منبع تهدید و استرس مطرح گردد که بر سلامت روان افراد، به خصوص فرزندان تاثیر بسزایی دارد. در این خانوادهها، والدین به جای توجه به فرزندان خود، مدام سرگرم اختلافات خود بوده و نسبت به شرایط فرزندان خود بیتفاوت شده و یا تحت تاثیر تعارضات با همسر خود، رفتاری متفاوت را با فرزندان نشان خواهند داد، و فرزندان نیز به جای درگیری با مشکلات خود و یا حتی لذت بردن از دوران زندگی خود به طور مداوم درگیر این تعارضات والدینی شده و به گونهای متفاوت رشد پیدا خواهند کرد. ترس از اختلافات و جدایی احتمالی والدین، کودکان را از دنیای کودکانه خود بیرون کشانده و آنها را به سمت نگاهداری بنیاد خانواده سوق خواهد داد. و در حالت دیگر ممکن است نوجوانان را از خانه و خانواده دور کرده و وارد جامعه کند تا از این تنش درون خانواده رهایی یابند. در واقع تعارضات زناشویی تاثیر مخربی بر فرزندان میگذارد که ممکن است تا مدتها باقی بماند و بعضی مواقع موجب افسردگی، پرخاشگری و … شود. در نتیجه پرداختن به این مسئله امری ضروری است که افراد مهارتهایی را بیاموزند که هنگام مواجهه با مشکلات و موقعیتهای استرسزا به شیوهی تابآورانهتری تفکر و سپس عمل کنند. از اینرو، مداخلههایی که هدفشان تحت تاثیر قراردادن فرآیندهای فکری است، میتوانند گام مهمی در ایجاد مهارتها و تواناییهای مربوط به تابآوری باشند (کاوه، 1388). در جوامع، مرسوم است که به نقصانها و کاستیها بیشتر از تواناییها توجه شود، اما تابآوری آن روی سکه است (شیخالاسلامی، 1388) و از جمله سازههایی است که جایگاه ویژهای در حوزههای روانشناسی تحولی، روانشناسی خانواده و بهداشت روانی یافته است، به طوریکه هر روز بر شمار پژوهشهای مرتبط با این سازه افزوده میشود (سامانی و همکاران، 1386).
از نظرکورهونن[3] ( 2007)، اگر چه تابآوری تا حدودی یک ویژگی شخصی و تا حدود دیگری نیز نتیجه تجربههای محیطی افراد است، ولی انسانها قربانی محیط یا وراثت خود نیستند، افراد میتوانند تحت آموزش قرار گیرند تا ظرفیت تابآوری خود را به وسیلهی آموختن برخی مهارتها افزایش دهند. همچنین میتوان عکسالعمل افراد در مقابل استرس، رویدادهای ناخوشایند و دشواریها را تغییر داد، به طوریکه بتوانند بر مشکلات منفی محیطی غلبه کنند (کاوه ، 1388). رسنیک[4] (2000)، در تحقیقات خود مطرح میکند که بخشی از محبوبیت مفهوم تابآوری و پژوهشهای مرتبط با آن به این دلیل است که این دیدگاه بر توانمندیها، ظرفیتها، امید و قدرت فرد تمرکز دارد. اینکه عوامل محافظت کننده به عنوان سپری بر علیه رفتارهای خطرزا و پیامدهای همراه با آنها مطرح هستند، تبیین کنندهی این موضوع است که چرا بسیاری از جوامع در سطوح محلی و ملی به شناسایی عوامل موثر بر تابآوری و به دنبال آن، طراحی برنامههای درمانی و ارتقای تواناییهای لازم در نوجوانان اقدام کردهاند. بنابراین، از آنجا که تابآوری به عنوان معیاری برای توانایی مقابله با استرس قلمداد میشود، میتواند هدف مهمی در روان درمانی باشد (کردمیرزا نیکوزاده، 1388)، که بررسی پیش آیندهای آن در رابطه با تعارضات زناشویی، هدف پژوهش حاضر است.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1399-06-06] [ 05:18:00 ب.ظ ]
|