پایان نامه : طرحواره های ناسازگار اولیه |
-
طرحوارههای ناسازگار اولیه یکی از مفاهیم بنیادی نظریه طرحواره درمانی[۱] است که در پاسخ به کاستیهای رویکردهای شناختی رایج در درمان اختلالات بلندمدت روانشناختی[۲] مانند اختلالات شخصیت، افسردگیها و اختلالات اضطرابی مزمن و مشکلات ارتباطی بلند مدت توسط جفری یانگ[۳] ارائه شد(کولارد[۴]،۲۰۰۴). مدل یانگ در واقع تلفیقی ابتکاری از آموزههای رویکرد شناختی رفتاری با رویکردهای گشتالت، روابط موضوعی، روانتحلیلی و نظریه دلبستگی است. طرحواره درمانی بر این فرض استوار است که طرحوارههای ناسازگار اولیه هسته اصلی آسیبشناسیهای شخصیت و مشکلات روانشناختی را شکل می دهند(نورداهل،هالث،هاگام[۵] ، ۲۰۰۵ ).
به نظر میرسد که طرحوارههای ناسازگار اولیه تجارب دوران کودکی مرتبط با تجربههای دلبستگی و تأیید و عدم تأیید را منعکس می کنند(یانگ و کلاسکو، ۱۹۹۴). رویکرد متمرکز بر طرحوارهها به جای متمرکز شدن بر افکار خودکار فرضهای زیربنایی، تأکید اصلی را بر عمیقترین سطح شناخت، یعنی؛ طرحوارههای ناسازگار اولیه میگذارد. الگوی متمرکز بر طرحوارهها، طرحوارههای ناسازگار اولیه را به عنوان موضوعات جامع و گسترده، با در نظر گرفتن خود و رابطه شخصی با دیگران تعریف می کند. این طرحوارههای ناسازگار اولیه در دوره کودکی تشکیل میشوند و در سرتاسر زندگی شخصی با درجهای از ناکارآمدی بسط و گسترش مییابند (همان منبع).
۲-۱-۲- طرحواره :
«طرحواره» درحوزه های پژوهشی مختلف به کار برده شده است و به عنوان ساختار، قالب یا چهارچوب تعریف میشود. در فلسفه کانت به معنی آنچه که در تمام اعضای یک طبقه عمومی باشد، آمده است. روانشناسان رشد شناختی، روانشناسان بالینی و اجتماعی و روانشناسان شناختی این مفهوم را به گستردگی مورد توجه قرار دادهاند (یانگ،۱۳۸۴).
این مفهوم در حوزه روانشناسی ریشه در کارهای روانشناسان رشد شناختی و بویژه پیاژه[۶] دارد.از دیدگاه این گروه طرحواره، الگوی شناختی انتزاعی است که تعبیر و تفسیر اطلاعات و حل مسائل را هدایت می کند.در جایی دیگر طرحواره را بعنوان الگوی شناختی ثابتی از توجه انتخابی به محرک ها، ترکیب محرکها برای ایجاد یک شکل قابل شناسایی و آشنا و مفهومبندی کلی موقعیت تعریف کردهاند(ر سیک و ویور[۷] ،۲۰۰۲؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۲). در این چارچوب طرحواره اساساً به عنوان بازنمایی شناختی جوانب خاصی از زندگی در نظر گرفته میشوند. (تورن دیک[۸]،۱۹۷۴؛ به نقل از جکوین[۹] ۱۹۹۷،ص۱۴).
این مفهوم همچنین یکی از مفاهیم اساسی در حوزه روانشناسی شناختی است که بیش از همه با نام بک[۱۰] تداعی میشود. بک طرحواره را، ساختاری شناختی برای گزینش[۱۱] ، رمزگردانی[۱۲] و ارزیابی محرکهایی که بر ارگانیسم تأثیر میگذارند تعریف می کند(بک،۱۹۶۷؛به نقل از ریزو[۱۳] و همکاران ،۲۰۰۶). وی معتقد است “بر پایه مجموعه ای از طرحواره ها افراد قادر میگردند تا موقعیت خویش را در رابطه با زمان و فضا تعیین نموده و تجارب را به گونهای معنیدار طبقه بندی و تفسیر نمایند.”(بک،۱۹۶۴به نقل از پلتز[۱۴] و همکاران،۲۰۰۲). به اعتقاد بک و فریمن[۱۵](۱۹۹۰) این ساختارهای شناختی اطلاعات مختلف در مورد افراد، موضوعات، رویدادها و موقعیتها را ترکیب کرده و به آنها معنی می دهند(بک وفریمن،۱۹۹۰به نقل از جکوین،۱۹۹۷ ص۱۴). طرحوارهها را همچنین به عنوان “عناصر سازمان یافته واکنشهای گذشته و تجاربی که بدنه نسبتاً پیوسته و دائمی شناخت را تشکیل می دهند و قابلیت هدایت ادراکها و ارزشیابیهای پسایند را دارند” تعریف کردهاند (سگال،۱۹۸۸؛به نقل از سیموس[۱۶]، ۱۳۸۴،ص۲۵۷).
از دیدگاه یانگ “طرحوارهها باورهای عمیق و مستحکم فرد در مورد خود و جهان و حاصل آموزههای سالهای نخستین زندگیاند. آنها دانش ما در مورد خودمان و جهان هستند و به ما میگویند چگونهایم و جهان چگونه است(یانگ و همکاران،۲۰۰۳).
روانشناسان اجتماعی انواع مختلفی از طرحوارهها را مطرح می کنند، مانند طرحوارههای خود[۱۷] یا طرحوارههای ارتباطی[۱۸]. طرحوارههای خود عبارتند از توصیفات شناختی سازمان یافتهای از خود. یا به عبارتی آنها ساختارهای معنایی شامل دانش فرد در مورد خودش و دیگران هستند (هوروویتز و بارتولومو[۱۹]، ۱۹۹۱؛به نقل از جکوین،۱۹۹۷). طرحوارههای ارتباطی نیز از دیدگاه بالدوین[۲۰](۱۹۹۲) ساختارهای شناختی هستند که قواعد موجود در الگوهای روابط بین فردی را تبیین میکندآنها شامل یک طرحواره در مورد خود، یک طرحواره در مورد دیگری و متن نمایش نامه می شوند (بالدوین ۱۹۹۲؛به نقل از برازنده ،۱۳۸۴).
یانگ (۱۹۹۹و۱۹۹۰) معتقد است برخی از این طرحوارهها به ویژه آنها که عمدتاً در نتیجه تجارب ناگوار دوران کودکی شکل میگیرند ممکن است هسته اصلی اختلالات شخصیت، مشکلات منششناختی خفیفتر و بسیاری از اختلالات مزمن محور یک قرار بگیرند. یانگ برای بررسی دقیق این ایده، مجموعهای از طرحوارهها را مشخص کرد که به آنها طرحوارههای ناسازگار اولیه میگویند، که خصوصیات زیر را دارند. (یانگ، ۱۳۸۴).
- الگوها و درون مایههای عمیق و فراگیری هستند.
- از خاطرات، هیجانها، شناختوارهها و احساسات بدنی تشکیل شدهاند.
- در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفتهاند.
- در مسیر زندگی تداوم دارند
- در رابطه خود و رابطه با دیگران هستند
- به شدت ناکار آمدند
۲-۱-۳- ریشه های شکل گیری طرحواره
امکان شکل گیری طرحوارهها در هر مقطعی از زندگی وجود دارد، اما غالباً رشد و شکل گیری این ساختارهای بنیادین از دوران کودکی آغاز میشود و از عوامل گوناگونی چون ژنتیک، عوامل زیستی، خلق وخوی ذاتی ، خانواده و فرهنگ تأثیر میپذیرند.
تجربه مکرر انواع خاصی از موقعیتها منجر به رشد طرحواره هایی در ارتباط با آن موقعیت خاص میشود لذا طرحوارهها میتوانند در خصوص فرایندهای عمومی، اشیا، رویدادها و پیامدهای آنها و یا موقعیتهای اجتماعی شکل گرفته باشند(جولا[۲۱]،۱۹۸۶؛به نقل از همان منبع)طرحوارهها دارای ساختار شناختی پیچیدهای هستند که هم طرحوارههای سطح بالا و هم طرحواره های سطح پائین و هم ارتباط این سطوح را با یکدیگر شامل میشود(اینگلن و کندال،۱۹۸۶؛ به نقل از حقیقت منش، ۱۳۸۶) در این سلسله مراتب هر چه به سمت طرحواره های مراتب بالاتر برویم معانی پیچیدهتر و بطور بیش روندهای گستردهتر میشوند. آنها در مواجهه با محرکهای جدید اطلاعات بدست آمده را غربال، رمزگردانی و ارزیابی می کنند(بک،۱۹۶۷به نقل از همان منبع)
این ساختارها همچنین امکان یک صرفهجویی شناختی را فراهم می کنند. آنها از طریق توجه انتخابی به جوانب خاصی از محیط پردازش اطلاعات را تحت تأثیر قرار می دهند و از این طریق به عنوان فیلتری برای محرکهای محیطی عمل می کنند.محرک ها، مجموع اطلاعات سازمان یافته و مرتبط قبلاً ذخیره شده را در بر میگیرند و این باعث میشود تا طرح وارهها برای تمامی موقعیتهای مربوط به هم معانی همسانی داشته باشند حتی اگر واقعیت یک موقعیت خاص چیزی غیر از آن باشد. این مسئله باعث میشود پردازشهایی که افراد در موقعیتهای مشابه دارند و شیوه عملکردشان در آن موقعیت تکرار شود. شناختوارهها، برانگیختگیهای عاطفی و انگیزشی، حاصل تعامل محرکهای محیطی با طرحوارههایند که منجر به انتخاب و راهاندازی استراتژیهای مرتبط با خودشان میشوند(بک و پرتزر،۱۳۸۱؛جکویین،۱۹۹۷)این مسئله ویژگی متمایز کننده طرحوارههای مطرح شده توسط بک و یانگ است.
در نگاهی کلی طرحوارهها، ساختارهای شناختی بازتابنده جوانب مختلف زندگیاند. آنها تمایل به ثبات و خود تداومبخشی در طی زمان دارند و به ادراک محرکها و پاسخ دادن به آنها کمک می کند. در مواجه با محرکها و رویدادهای مختلف طرحوارههای مرتبط با آن موقعیت فعال شده و توجه نسبت به محیط را به شیوهای همخوان با خود جهت می دهند. طرحوارهها به عنوان فیلترهایی برای اطلاعات ورودی عمل می کنند. انسانها دنیا را از پشت عینکهای طرحواره رنگ[۲۲] خود میبینند بر این اساس آنها ممکن است باعث خطاهای ادراکی شوند (جکویین،۱۹۹۷)
یانگ و کالسکو(۲۰۰۳) سه عامل را بعنوان ریشه های شکل گیری طرحوارههای ناسازگار اولیه بیان می کنند: تجارب اولیه زندگی[۲۳]، نیازهای عاطفی اساسی[۲۴] و خلق وخوی عاطفی[۲۵]
- تجارب اولیه زندگی
یکی از عللی که منجر به پیدایش طرحوارهها میشود، الگوهای مداوم تجارب آزار دهنده و ناکارآمد اولیه کودک و والدین، خواهر و برادرها و گروه همسالان در طی سالهای اولیه زندگی است هنگامی که افراد بزرگسال در موقعیتهایی قرار میگیرند که طرحوارههای آنها را فعال می کند، آنچه که معمولاً تجربه می کنند یک تجربه ناخوشایند از دوران کودکی خصوصاً در ارتباط با والدین است(یانگ و همکاران ،۱۳۸۶ ).
میلون ۱۹۸۱بر تأثیر تجارب منفی اولیه تأکید می کند:”تجارب مهم اوایل زندگی ممکن است هرگز تکرار نشود اما اثرات و نشانههایشان به جا میماند. آنها خاطرات ثبت شدهای هستند که اثرات پایداری دارند و به محرکهای درونی اضافه شده اند. هنگامی که ثبت میگردند،باعث میشوند اثرات گذشته به صورت بی وقفه ،گریز ناپذیر و پاکنشدنی ادامه یابند. باقیمانده تجارب گذشته بیشتر به صورت فعالانه در زمان حال مشارکت می کنند. آنها ویژگی وقایع فعلی را تعیین می کنند، شکل می دهند یا تحریف می کنند. آنها نه تنها حضور دارند بلکه می کوشند به تدریج تجارب تازه را با گذشته همساز کنند (یانگ،۱۳۸۴).
چهار نوع تجربه اولیه زندگی وجود دارد که منجر به تسهیل رشد طرحواره ها میشود.
- اولین آنها ناکامی ناگوار نیازهاست.کودک هنگامی این دسته از تجارب را تجربه می کند که محیط پیرامونش فاقد غنای کافی در مورد عناصر مهمی همچون محبت صمیمیت، ثبات، پذیرش و درک باشد.
- دسته دوم تجارب، مربوط به آسیبدیدگی یا قربانیشدن است. تجاربی مانند سوء رفتارهای جسمی و یا جنسی قرار گرفتن
- دسته سوم از تجارب اولیه زندگی اشاره به آن دسته از تجاربی دارد که در ارتباط با ارضاء بیش از حد نیازهای مختلف کودک و توجه افراطی والدین به آنها می باشد. این دسته از تجارب مانع از رشد استقلال و خودمختاری در کودک میشوند
- چهارمین دسته از تجاربی که منجر رشد طرحوارههای ناسازگار اولیه میشوند، تجارب مربوط به درونیسازی انتخابی کودک با دیگران مهم است. کودک در جریان این نوع تجربیات آن دسته از افکار، احساسات، تجربیات و رفتارهای مهم دیگران (که غالباً همان والدینشان میباشند)که خودش انتخاب می کند را، درونسازی کرده و با آنها همانندسازی می کند. آنچه نقش اساسی را در این انتخاب بازی می کند، خلق وخوی عاطفی کودک است (یانگ و همکاران،۲۰۰۳).
- نیازهای عاطفی اساسی
یانگ معتقد است که انسان دارای پنج نیاز اساسی تحولی است که عدم ارضای آنها به شکل گیری طرحوارههای ناسازگار اولیه ارتباط دارد. این نیازها به شرح زیرند:
- نیاز به دلبستگی امن به دیگران(که در برگیرنده نیاز به امنیت، ثبات، محبت و پذیرش است)
- نیاز به خودگردانی ، صلاحیت و احساس هویت
- نیاز به آزادی برای بیان نیازها و احساسات قابل اطمینان
- نیاز به خودمختاری و بازی
- نیاز به محدودیت های واقع بینانه و خودکنترلی
یانگ و کالسکو(۲۰۰۳)معتقدند که این نیازها جهانی هستند و همه این نیازها را دارند. هر چند شدت آنها در بعضی افراد نسبت به بعضی دیگر بیشتر است. تعامل بین خلق وخوی ذاتی فرد و محیط اولیه بیشتر ناکام کننده بوده تا ارضاء کننده و در نتیجه این ناکامی باعث پیدایش طرحوارههای ناسازگار اولیه در فرد میشود(یانگ و همکاران،۲۰۰۳).
- خلق وخوی عاطفی
خلق و خوی عاطفی خاص کودک، ویژگیها و خصوصیات منحصر به فردی است که از همان بدو تولد هر کودکی را از دیگر کودکان متمایز می سازد. تاکنون پژوهشهای مختلفی در ارتباط با این عامل بر رفتار و رشد کودک صورت گرفته است. نتایج نشان میدهد، وجود برخی خلق وخویهای خاص، افراد را مستعد رفتارهای خاصی می کند، مثلاً کودکی که ذاتاً تحریکناپذیر است، بیشتر احتمال دارد در آینده مرتکب رفتارهای پرخاشگرانه شود. با این وجود این عنصر در تعامل با محیط تعدیل مییابد به عنوان مثال کودکی با خلق و خوی ذاتی شرم هنگامی که در کانون خانواده گرم و صمیمی قرار گیرد، می تواند رفتاری کاملاً گرم و دوستانه از خود نشان دهد(یانگ و همکاران،۱۳۸۶).
بدین ترتیب میتوان گفت خلق و خوی عاطفی ذاتی کودک در ارتباط با رویدادهای ناخوشایند سالهای نخستین زندگی، منجر به عدم ارضاء نیازهای عاطفی اساسی کودک و در نتیجه شکل گیری طرحوارههای ناسازگار اولیه میشود(یانگ و همکاران،۲۰۰۳).
[۱] . Schema Therapy
[۲] . Long-term Psychiatric
[۳] . Jeffrey Young
[۴] . Collard,P
[۵] . Nordahl,Holthe,Haugum
[۶] . Piaget
[۷] . Resick & Weaver
[۸] . Dik
[۹] . Jacquin
[۱۰] . Beek,A
[۱۱] . Selection
[۱۲] . Encoding
[۱۳] . Riso,L.P
[۱۴] . Platts
[۱۵] . Beck & Friman
[۱۶] . Simos
[۱۷] . Self-schema
[۱۸] . Relationship schema
[۱۹] . Horwitz
[۲۰] . Baldwin
[۲۱] . Juola
[۲۲] . Schema-colored glass
[۲۳] . Early life experience
[۲۴] . Core emotional needs
[۲۵] . Emotional temperament
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1399-06-07] [ 11:39:00 ب.ظ ]
|