است . علیرغم اینکه ازدواج رضایت بخش یکی از عوامل مهم بهداشت روانی جامعه محسوب می شود، ولی چنانچه زندگی خانوادگی شرایط نامساعدی برای ارضاء نیازهای روانی زوجین ایجاد کند، نه تنها بهداشت روانی تحقق نمی یابد، بلکه اثرات منفی و گاهی جبران ناپذیر به جا می گذارد که اختلالات عصبی، افسردگی و خودکشی از پیامدهای اختلالات خانوادگی می باشد. در روابط میان زوجین که گاه منجر به نارضایتی و بعضاً جدایی آنها می شود عوامل بسیاری از جمله ویژگی های شخصیتی نقش تاثیرگذاری ایفاء می کنند، از جمله عوامل روانشناختی دخیل در پدیده طلاق، کمال گرایی می باشد (امان الهی فرد، 1384).

کمال گرایی به عنوان یک ویژگی شخصیتی همواره امری دشوار بوده است. اگر چه هنوز اتفاق نظری در میان دانشمندان در رابطه با این ساختار روانی وجود ندارد، هولندر[2] (1987) کمال گرایی را توقع بی اندازه شخص از خود یا دیگران در رابطه با کیفیت عملکرد می داند. فلت و هوویت[3] (2002) نیز کمال گرایی را نیاز شدید فرد برای انجام تمام کارها کاملاً بدون نقص تعریف می کنند. فلت و همکاران[4] (1991) معتقدند که کمال گرایی قراردادن استانداردهای بسیار بالا برای عملکرد است که همواره همراه با گرایش به ارائه ارزیابی های بسیار انتقادی از خویش می باشد. کمال گرایی از جمله ویژگی های شخصیتی پایدار است که دارای تاثیرات زیاد بر موفقیت و یا شکست فرد در زندگی اجتماعی می شود.

کمال گرایی به منزله تمایل پایدار فرد به وضع معیارهای کامل و دست نیافتنی و تلاش برای تحقق آن هاست (برنز[5]، 1980) که با ارزشیابی های انتقادی از عملکرد شخصی همراه است (فراست، مارتن، لهارت و روزنبالت[6]، 1990). کمال گرایی یک الگوی پایدار فکر و رفتار است که به میزان کمی در طی زمان تغییر می کند، بر عکس سایر حالات انسان مانند ترس و یا اضطراب که در موقعیت خاصی به کار می رود (آنتونی و سوینسون[7]، 1998 ؛ آنشل و ایوم[8]، 2002 ؛ به نقل از آنشل، ویتربای، کانگ و واتسون[9]، 2009). تحقیقات مختلف، کمال گرایی را به عنوان یک صفت پایدار شخصیتی، که از اوایل زندگی تشکیل می شود در نظر می گیرند (فراست و هندرسون[10]، 1991 ؛ به نقل از آنشل و همکاران، 2009).

به بیان ساده، انسان های کمال گرا کسانی هستند که گرایش بسیار زیادی به ناتمام گذاشتن کارهای خود دارند و اغلب نگرانی عمیق و توام با شک در مورد به کیفیت عملکرد خود دارند (بونز[11]، 1980) . چنین افرادی همواره در تلاش برای انجام کارهای کاملاً بدون نقص اند و احساس وجود کوچک ترین خطا باعث می شود تا کل کار را یک شکست تلقی کنند. این احساس شکست به نوبه خود به انتقاد شدید از خویش و افسردگی (بلت[12]، 1995) یا اضطراب می انجامد (کاوامور  و همکاران[13]، 2001).

هوویت و فلت (1991) از جمله پژوهشگرانی بودند که در ارائه مدلی جامع و  چندبعدی از کمال گرایی کوشیدند. مقیاس چند بعدی کمال گرایی که از شناخته شده ترین ابزارهای سنجش این سازه به شمار می آید و حاصل تلاش هوویت و فلت (1991) می باشد، در واقع به سنجش کمال گرایی از سه بعد می پردازد. این سه بعد شامل کمال گرایی خودمدار[14]، کمال گرایی دیگر مدار[15] و کمال گرایی جامعه مدار[16] است . ایندو کمال گرایی خودمدار را نوعی از کمال گرایی با ماهیت درون شخصی به شمار می آورند، این در حالی است که دو بعد دیگر اساساً جنبه بین شخصی دارند.

افراد کمال گرا در محیط خانواده  بیشتر اوقات عصبانی هستند، سختگیرند، دایم ایراد می گیرند، انتقاد می کنند، بسیار تمیز و منظم هستند، مودب هستند، کمی وسواسی هستند، بهترین ها را می خواهند، کیفیت برایشان اهمیت خاصی دارد، در یک کلام این افراد صفر و یکی هستند، و بر این باورند که همواره یک راهِ درست برای مواجه شدن با هر مشکلی وجود دارد، ایده آل گرا هستند، ترس از خوب نبودن و کامل نبودن آنها را آزار می دهد، برای بهبود بخشیدن به همه چیز تلاش می کنند، مشکل پسند هستند، از این رو در محیط خانوادگی یا به شدت دچار مشکل شده و از برقراری ارتباط موثر غافل می شوند و انزوا را انتخاب می کنند یا اگر نتوانند در محیط خود تغییر ی ایجاد کنند راهی جز فرار را انتخاب نمی کنند (بلت، 1995). از نقطه نظر بشارت افراد کمال گرا در محیط خانوادگی رفتارهایی توام با خودخوری و تکانه های پرخاشگری نشان می دهند(بشارت، 1385). در روابط میان فردی به شدت سلطه جویانه و خود خواهانه عمل می کنند، به نحوی که زندگی خانوادگی آنان را تحت الشعاع قرار می دهد و از سوی نزدیکان خود مورد طرد قرار می گیرند(بونز، 1980).هرچند برخی کمال گرایی مثبت را موجب پیشرفت فردی می دانند اما نوع منفی و افراطی آن را موجب آزار فرد و اطرافیان درجه یک از جمله همسر برای ادامه زندگی می دانند(فلت و هوویت، 2002).

از بعد نظری کمال گرایی به عنوان یک متغیر پایدار شخصیتی به وجود آورنده انتظارات فراوان فرد از خود، دیگران و اجتماع می باشد که گاه در محیط خانوادگی ایجاد کننده تنش ها و فشارهای فراوانی می باشد که محیط فرد از جمله خانواده وی را آزار دهنده می نماید. در این میان بیشترین تنش در رابطه با همسر فرد ایجاد می شود، که این مساله نیز بر روی احتمال تقاضای جدایی افراد به ویژه زنان به دلیل حساسیت روانی بیشتر بالاتر می باشد که نیاز به پژوهش نظری در آن احساس می شود.

 از آنجایی که کمال گرایی دارای ابعاد مهم فردی و اجتماعی است و بر روی توانایی و مهارت فرد در برابر دشواری های محیطی و خانوادگی که ناظر بر بعد اجتماعی وی می باشد، اعمال نفوذ می کند.یکی از این ابعاد مهم خانوادگی رضایت شغلی و گرایش افراد به جدایی و طلاق تحت تاثیر کمال گرایی فرد می باشد.

از دیدگاه بار – آن[17] هوش هیجانی دسته ای از مهارت ها، استعدادها و توانایی های غیر شناختی است که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و محدودیت های محیطی افزایش می دهد. بنابراین هوش هیجانی از عوامل مهم در موفقیت زندگی فردی می باشد. بار – او ن معتقد است است که تفکر هیجانی قسمتی از تفکر منطقی و هوش کلی است و هوش دارای ابعاد شناختی و هیجانی است. بعد هیجانی هوش دو جزء کلی را شامل می شود به عنوان مهارت های درون فردی و برون فردی. هوش درونی فردی هوشی است که به ما کمک می کند تا به افکار و احساسات خود معنا ببخشیم و هوش بین فردی به ما کمک می کند تا روابط خود با دیگران، همدلی با آنها، برانگیختن بین آنها و فهم ارتباط بین آنها را تنظیم کنیم. بنابراین هوش هیجانی از مجموعه ای از مهارت ها، توانایی ها و تسهیل کننده های گوناگونی ساخته شده است که بیشتر آنها را می توان از طریق یادگیری در دیگران ایجاد کرد یا پرورش داد(بار – آن، 1997).

به نظر گلمن[18](1995) هوش هیجانی توانایی اداره مطلوب خلق و خو و وضع روانی و کنترل تکانش هاست. عاملی است که به هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف، در شخص ایجاد انگیزه و امید می کند. گلمن ضمن مهم شمردن هوش شناختی و هیجانی بیان می کند که هوش بهر (IQ) در بهترین حالت خود، تنها عامل 20درصد موفقیت های زندگی است و 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهند.

هوش هیجانی(EQ)، دسته ای از مهارت ها، استعدادها و توانایی های غیر شناختی است که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با استرس ها و اقتضاهای محیطی افزایش می دهد (بار – آن، 1997). در نتیجه هوش هیجانی یک عامل مهم در تعیین موفقیت فرد در زندگی است و مستقیماً متغیرهای مربوط به خود شخص را تحت تاثیر قرار می دهد. هوش هیجانی موجب پردازش مناسب اطلاعاتی می شود که بار هیجانی دارند و استفاده از آنها برای هدایت فعالیت های شناختی مانند حل مساله و تمرکز انرژی بر روی رفتارهای لازم ضرورت دارد(سالوی و مایر[19]، 1997). آموزش هوش هیجانی با بالا بردن شناخت فرد از خودش و دیگران، به ارتباط با دیگران و سازگاری و انطباق با محیط پیرامون که برای موفق شدن در برآوردن خواسته های اجتماعی لازم است منجر می گردد (بار- آن، 1997).

به صورت نظری و تجربی عمدتاً کاستی در هوش هیجانی و حتی آموزش آن به عنوان یک متغیر روانشناختی در راستای حل مساله در میان برخی از خانواده ها و در نتیجه زنان و دختران مشاهده می شود. این مسئله حتی در میان خانواده ها و افراد تحصیل کرده نیز مشاهده می شود که به ارتباط و سازگاری افراد در درون فضای خانوادگی در راستای حل مساله ایجاد اختلال می نماید که شکاف در خانواده و کاهش انسجام آن همراه با جدایی و طلاق از نتایج آن می باشد.

با توجه به آنچه که بیان شد این پژوهش در پی آن است تا متغیرهای روانشناختی کمال گرایی و هوش هیجانی را در مساله طلاق بهتر بشناسد، زیرا با آنچه که پیشتر آمد کمال گرایی با ایجاد انتظارات غیر واقعی فرد از خودش و هوش هیجانی به عنوان یک مهارت اجتماعی در فضاهای اجتماعی از جمله خانواده و شناخت این متغیرها در میان زنان متقاضی طلاق و مقایسه آن با زنان عادی می تواند در شناخت بعد روانشناختی مساله پژوهش لازم به نظر می رسد.

 3-1. اهمیت موضوع تحقیق

طلاق به عنوان یک مسئله اجتماعی که در برگیرنده انحلال قانونی ازدواج و جدایی زن و شوهر می باشد، به لحاظ تأثیرات گسترده در دگرگونی ساختار خانواده ها و اجتماع حائز اهمیت به سزایی می باشد.

طلاق به عنوان یک پدیده اجتماعی منبعث از مجموعه علل و عوامل متعدد اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خاصه مباحث فرهنگی می باشد و تعیین یک عامل اصلی و قطعی بروز طلاق امکانپذیر نیست. در کشور ما عوامل متفاوت اجتماعی و فردی در بروز پدیده طلاق مداخله می نمایند. گرچه نقش عوامل مختلف بر اساس نظام فرهنگی ـ شخصیتی و ساختار روابط اجتماعی و الگوهای هنجاری در اجتماعات و ادوار گوناگون، تفاوت های زیادی دارد. اما تأکید بر مهم ترین عوامل تأثیرگذار در شناخت زیرساخت های طلاق بسیار گره گشا است. بر این اساس مهم ترین عوامل تأثیرگذار بر طلاق را می توان بر اساس محورهای ذیل دسته بندی نمود:

1. عوامل اقتصادی مؤثر بر طلاق عوامل شخصیتی مؤثر بر طلاق 3. عوامل ارتباطی بین زوجین    4. عوامل اجتماعی مؤثر بر طلاق(آزاد ارمکی، 1386). در این میان کمال گرایی و هوش هیجانی به عنوان دو متغیر این پژوهش در محورهای عوامل شخصیتی، ارتباطی و اجتماعی نقش بارزی دارد. از این رو شناخت این دو متغیر در زنان متقاضی طلاق و مقایسه آنان با زنان عادی دارای اهمیت ویژه ای است.
همراه با شروع قرن جدید، جوامع با معضلات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بسیاری مواجه می باشند. نظر اغلب کارشناسان بر این است که برای حل بسیاری از مشکلات موجود به شهروندانی نیاز است که نه تنها دارای قابلیت های خردمندانه، بلکه به همان نسبت دارای مهارت های اجتماعی و هیجانی قابل توجه نیز باشند. تشخیص اهمیت مهارت های اجتماعی وتوان کنار آمدن موثر بادیگر افراد موجبات علاقه مندی روزافزون به مفهوم « هوش هیجانی» را فراهم آورده است.

با توجه به اهمیت کارکرد متعادل خانواده و جلوگیری از متلاشی شدن آن، شناخت عوامل مرتبط با رضایت زناشویی که پایه ی استحکام بخش زندگی خانوادگی است، ضروری به نظر می رسد. بنابراین در صورت توجه به عوامل موثر بر رضایت زناشویی می توان انتظار داشت که با افزایش سطح رضایت مندی زناشویی بسیاری از مشکلات روانی، عاطفی و اجتماعی خانواده ها و درکل جامعه کاهش یابد. همچنین با ارتقاء سطح رضامندی زناشویی و رضایت از زندگی، افراد جامعه با آرامش خاطر بیشتر به رشد و تعالی وخدمت اجتماعی فرهنگی و اقتصادی خواهند پرداخت و خانواده ها نیز از این پیشرفت سود خواهند برد (ثنایی، علاقبند  و هومن، 1379).

یکی از عواملی که می تواند بر رضایت زناشویی موثر باشد کمال گرایی است. کمال گرایی به عنوان یک ویژگی شخصیتی و از جمله ابعاد روانی مهم در میان افراد شناخته می شود. تحقیقات وسیع روانشناسان در سالهای اخیر نشان از آن داده است که نگرش های کمال گرایانه افراد می تواند پیش بینی کننده مهمی در رابطه آنها با سایر افراد نقش ایفا کند. روابط فرد با سایرین در عرصه اجتماعی تحت تاثیر دیدگاه آن فرد از خود واقعی و خود آرمانی وی می تواند باشد، این خود آرمانی همان کمال گرایی فرد است که در موفقیت یا شکست فرد در اجتماع تاثیر می گذارد. در همین راستا موفقیت فرد در زندگی خانوادگی و با شریک خود نیز تحت الشعاع این جنبه از شخصیت روانی فرد می باشد. گاه انتظارات نابه جای فرد از خودش به نارضایتی زناشویی و جدایی او منجر می شود و طلاق به شکل یک راه حل جهت حل تعارضات شخصیتی از تنش های روانی ناشی از این انتظارات غیرواقعی پدیدار می شود.

همراه با شروع قرن جدید، جوامع با معضلات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بسیاری مواجه می باشند. نظر اغلب کارشناسان بر این است که برای حل بسیاری از مشکلات موجود به شهروندانی نیاز است که نه تنها دارای قابلیت های خردمندانه، بلکه به همان نسبت دارای مهارت های اجتماعی  و هیجانی قابل توجه نیز باشند. تشخیص اهمیت مهارت های اجتماعی و توان کنار امدن موثر با دیگر افراد موجبات علاقه مندی روز افزون به مفهوم « هوش هیجانی» را فراهم آورده است. از دیدگاه بار – آن هوش هیجانی دسته ای از مهارت ها، استعدادها و توانایی های غیر شناختی است که توانایی موفقیت فرد را در 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...