با خویشتن آمدنبه خود آمدن
چون از آن کوفتگی پارهای با خویشتن آمد، از اندیشهی جور باغبان جوارِ باغ بگذاشت. (۳/۸۲) پروریدن
جز در پناه این جناب مجد و مکارم نپروریدم. (۷/۲۶)
درجنبش آوردنحرکت دادن
اراقم شر و ضراغم فتنه را در جنبش آورد. (۲/۵۲۴)
حمل کردننسبت دادن (خطیب رهبر)
و این معنی حمل بر نظر رحمت آفریدگار تعالی می شاید کرد. (۲/۴۱۳)
خبر باز دادنخبر دادن
هرچه از اندرون ببیند، از بیرون خبر باز دهد. (۶/۴۰۴)
خوش شدنشاد و شیرین شدن
آهو را به حلاوت آن کام جان خوش میشد. (۴/۴۳۱)
در رسیدنرسیدن، واصل شدن
اندیشید که اگر بگریزم، در من رسد. (۳/۵۸۹)
محاصر شدنمحاصره شدن
یکی اندیشه تنگی آب و تعذّر علف از خصم محاصر شوند، به عجز اِدا کند. (۲/۴۹۷)
۴-۲-۴- افعالی متروک یا کم کاربرد در مرزباننامه
اختلاج کردن: جنبیدن (دهخدا)
شفقت ازدواج در ضمیر او اختلاج کرد. خواست که او را اختیار کند. (۶/۵۱)
انداختن: پیشنهاد کردن (خطیب رهبر)
جواب داد که آنچه ایشان انداختند در خاطر تو جای گرفت. (۲/۲۲۱)
استیصال کردن: از ریشه کندن، از بیخ برآوردن (معین)
استیصال تو خواهم کردن و ترا از بن بریدن. (۸/۴۰۱)
اهتزاز نمودن: شادی و شادمانی کردن (معین)
به ورود و تلاقیِ او چه مایه اهتراز نمود. (۷/۷۱۹)
انتهاز کردنغنیمت شمردن (دهخدا)
اکنون فرصتِ آن ساعت که ترا به خدمت او شاید آمدن، انتهاز باید کرد. (۴/۷۰۳)
استقالت کردنفسخ و بیع خواستن (معین)
اگرچه او از سر خسرانِ صفقهی خویش فردوسی وار به حکم تندم از آن مقالت استقالتی کرده است. (۵/۱۳)
اختلاط و امتزاج دادن: ترکیب کردن و آمیخته شدن (معین)
اجزاء هر چهار را با یکدیگر اختلاط و امتزاج داده آمد. (۸/۲۶۲)
اصغا کردنگوش دادن (معین)
سر در گریبان تغافل کشیده، این سخن اصغا کرد. (۹/۶۱۴)
اقبال نمودنروی آوردن (معین)
به روی تقبل و تکفل پیش آمد و بر کار اقبال نمود. (۵/۱۰۵)
اهمال رفتن: به خود فرو گذاشتن چیزی را (دهخدا)
بیماری اگرچه در آغاز سهل نماید، چون در مداوات آن اهمال رود، مزمن شود. (۳/۵۲۵)
افسردن و تفسیدن:
از سرما بیفسرد و از گرما بتفسید. (۲/۲۰۱)
افگار کردن: آزردن، مجروح و زخمی کردن (خطیب رهبر)
هر روز به زخم سروی گوسفندی را افگار کردی و بره و بزغالگان را به زیان آوردی. (۴/۳۵۱)
اصدار فرمودنباز گرداندن(دهخدا)
پس گرگ را به خدمت شیر حاضر کرد و این نامه را به شاه پیلان اصدار فرمود. (۸/۵۳۵)
استقبال کردن: پذیرفتن (خطیب رهبر)
سخن آن گویند که قبولش استقبال کند نه آنکه به جهد و رنج در اسماع و طباع شنوندگان باید نشاند (۱/۳۴۲)
استنهاض فرمودن: برخاستن و رفتن فرمودن (خطیب رهبر)
پس زیرک کبوتر را به همان رسالت سوی شکاریان استنهاض فرمود. (۵/۴۲۱)
از جای شدن: عصبانی شدن
درین تصور و اندیشه سخت از جای شد و آثار غضب از بَشَره او منتشر گشت. (۱۱/۳۹۱)
آگنده داشتنپر نمودن
خمیر منسم را مدد میدادی که بغل بگرده کلکل چنان آگنده داشتی. (۱/۵۳۰)
انها کردن: خبر دادن (دهخدا)
آنچه دانستی بر رأی ملک انها نکردی و در تنبیه چنین عذری اهمال روا داشتی. (۸/۶۱۵)
انبساط کردن:گشاده روئی و شادمانی کردن (خطیب رهبر)
با هر یک به نوعی از سر نشاط انبساط کند. (۴/۷۰۵)

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...