تغییر در طبیعت کار در سال های اخیر که موجب از بین رفتن مرزهای کار و زندگی شخصی گردیده ، نیاز به درک پدیده اعتیاد به کار را افزایش داده است برای مثال گسترش اینترنت که به کارکنان اجازه داده است خارج از چارچوب اداره های سنتی و ساعت های کاری رسمی کار کنند از جمله تغییراتی است که موجب اعتیاد به کار گردیده است. اعتیاد به کار یک پدیده پیچیده و چند وجهی بوده که دارای چندین زیر مفهوم می باشد (Wen Liang& Ming Cho, 2009, 646). عبارت اعتیاد به کار که از عبارت الکلیسم[۲] (اعتیاد به نوشیدن الکل) الگو برداری شده است ، اولین بار توسط آتس[۳] (۱۹۷۱) مطرح گردید. او در کتابش تحت عنوان(( اعتراف های یک معتاد به کار)) اجبار غیر معمول خود به کارکردن مداوم را توصیف و برخی از خصوصیت هایی که توسط معتادان به کار نشان داده می شوند و پیامد های منفی که از این پدیده نشات می گیرند را بیان نمود. از آن زمان به بعد این واژه به طور گسترده شهرت یافت . ارجاع به اعتیاد به کار در روزنامه ها و سخنرانی های روزانه عمومی گردید. در میان آنها ، روانشناسان صنعتی و سازمانی نظیر بورونسون[۴] (۱۹۷۸)، مکلووایتز[۵](۱۹۸۰)، می یر[۶](۱۹۷۴) و اسپرانکل و ابل[۷] (۱۹۷۸) مطالب گسترده ای را در خصوص این موضوع در کتاب ها و مقالات خود برای مخاطبان به رشته تحریر در آوردند. هم چنین ارجاع های علی به اعتیاد به کار در مجله های روانشناسی شروع به ظاهر شدن کرد(Spence& Robbins, 1992, 160). آتس(۱۹۷۱) معتادین به کار را افرادی می دانست که در آنان نیاز به کارکردن بسیار شدید بوده و این امر خطراتی را برای سلامتی، شادابی شخصی ، روابط بین شخصی و وظائف اجتماعی آنان در پی دارد (Snir& Etal, 2006, 369). سیبولد[۸] و سالامونی[۹](۱۹۹۴) بیان کردند که در موقعیت های معینی ، افراد ممکن است به اختصاص زمان و انرژی بیشتر به زندگی کاریشان متعهد گردند. این فرا تعهد به کار در ادبیات برای توصیف عبارت اعتیاد به کار مورد استفاده قرار گرفته است (Snir& Harpaz, 2006, 374)
البته، علیرغم عمومی شدن مفهوم اعتیاد به کار ، آگاهی کمی در خصوص معنی اعتیاد به کار حول ویژگی محوری آن یعنی سرمایه گذاری سنگین بروی کار وجود دارد. برای مثال موزی یر[۱۰] (۱۹۸۳) معتادین به کار را کسانی تعریف کرد که در یک هفته بیش از ۵۰ ساعت کار می کنند. در مقابل مکلو وایتز (۱۹۷۷) بیان کرد که آن چیزی که معتادین به کار را از سایرین متمایز می سازد نگرش[۱۱] آنان به کار می باشد نه تعداد ساعت هایی که آنها کار می کنند(Spence& Robbins, 1992, 161).
برای عموم افراد به نظر می رسد اعتیاد به کار با کار کردن بسیار زیاد مترادف باشد. از این رو درک اعتیاد به کار تحت عبارت ساعت های کارکردن گمراه کننده می باشد زیرا طبیعت معتاد گونه آن به فراموشی سپرده شده است. یک معتاد به کار معمولی به وسیله نیروهای درونی که نمی تواند در برابر آنان مقاومت کند در مقابل انگیزننده های خارجی نظیر مشکلات مالی ، فرهنگ سازمانی، فشار سرپرستان و یا اشتیاق برای پیشرفت در مسیر شغلی ، برانگیخته می شود (Shimazu& Schaufeli, 2009, 496)
دانشمندانی نظیر “بولنز و پولمانز[۱۲]” (۲۰۰۴) و “مودراک و ناقتون[۱۳]” (۲۰۰۱) بحث می کنند که آشکارترین خصوصیت معتادین به کار این است که آنان بیش از حد لزوم کار می کنند و به تبع آن ، آنها زمان و انرژی زیادی را به کارشان اختصاص می دهند به نحوی که سایر حوزه های زندگی شان را به فراموشی می سپارند. برای مثال معتادین به کار در آمریکای شمالی به طور متوسط در هفته ۵۰ تا ۶۰ ساعت کار می کنند(Schaufeli& Etal, 2009, 156)
در گذشته افرادی که ساعت های طولانی مشغول به کار بوده را معتاد به کار می نامیدند.”داگلاس و موریس[۱۴]” (۲۰۰۶) بحث می کنند که معتادین به کار انگیزه دارند تا ساعت های طولانی را به طور مستقیم مشغول به کار باشند. اگر چه ساعت های کاری به عنوان یک معیار برای ارزیابی اعتیاد به کار مورد استفاده قرار گرفته شده است لیکن معیارهای کنونی که برای سنجش این پدیده مورد استفاده قرارمی گیرد به فراتر از ساعت های کاری در حال حرکت می باشد. ساعت های کاری به خودی خود یک شاخص کامل نیست، اگر چه همبستگی آن با اعتیاد به کار هم چنان باقی است(Aziz& Cunningham, 2008, 554)
“اعتیاد به کار” با پر کار بودن متفاوت می باشد افراد پر کار، کار را به عنوان چیزی واجب انجام می دهند و گاه آن را یک وظیفه ارضاء کننده می دانند . ولی معتادان به کار ، کار خود را به عنوان جای امنی در نظر می گیرند که می توانند در حین انجام آن از احساسات و تعهدات ناخواسته خارج از کار دور شوند ، افراد پر کار می دانند چگونه محدوده زمانی برای کار خود قائل شوند تا بتوانند در کنار خانواده و دوستان حضور یابند.ولی کار برای معتادان به کار بالاترین اهمیت را در فهرست امور زندگی دارد و به خاطر الزامات کاری نمی توانند زمانی را به خانواده و دوستان اختصاص دهند به طور کلی اعتیاد به کار مربوط به صرف کردن مقدار زیادی از زمان به منظور کار کردن می باشد. یعنی درگیری شناختی مداوم به همراه فکر کردن به کار در طی اوقات فراغت.
اگر چه گذشتگان ممکن بود از روحیه اعتیاد به کار طرفداری کنند و لیکن بعد ها با این پدیده مخالفت گردید. در مجموع واضح نیست که آیا اعتیاد به کار پیامدهای سازمانی مثبتی را به همراه دارد یا پیامدهای آن منفی می باشند (Aziz& Cunningham, 2008, 556).
جای تعجب نیست که عقاید، مشاهده ها و نتیجه ها در خصوص اعتیاد به کار هم متنوع و هم در تعارض هستند. برخی از نویسندگان نظیر کُرن، پیرات و لامبرو[۱۵](۱۹۸۷)، مکلووایتز (۱۹۸۰) و اسپرانکل و اِبل(۱۹۸۷) به اعتیاد به کار از منظر سازمانی به صورت مثبت نگریسته اند. و برخی دیگر از دانشمندان مانند کیلینگر[۱۶](۱۹۹۱)، آتس[۱۷](۱۹۷۱)، پورتر[۱۸](۲۰۰۱) و شائف و فَسِل[۱۹](۱۹۸۸) به صورت منفی به این پدیده توجه نموده اند. هم چنین در خصوص ارتباط میان رفتارهای معتادان به کار با شاخص متنوع سلامتی نظیر سلامتی فیزیکی و روانی و عزت نفس تردید وجود برخی از محققان اعتیاد به کار از مدل های اعتیاد ، نظریه یادگیری،چارچوب های کاری مبتنی بر شخصیت و رفتار ، مدل های شناختی و نظریه سیستمی به منظور تشریح این پدیده استفاده نموده اند. تئوری رفتار ، اعتیاد به کار را به عنوان الگوهای رفتاری پایدار نگریسته که این الگوها ذاتاً قابل تسری بوده و ممکن است در موقعیت های ویژه نشان داده شوند. برای مثال وسواس، افراطی بودن و داشتن انرژی بالا با اعتیاد با کار همبستگی دارند. تعدادی از نظریه های عمومی شخصیت گرایش دارند تا به اعتیاد به کار به عنوان جنبه غیر عادی و غیر معمول شخصیت بنگرند.”کلارک” و همکارانش (۱۹۹۶) گزارش نمودند که اعتیاد به کار ممکن است به صورت مثبت با وظیفه شناسی رابطه داشته باشد. ضمناً استفاده کامل از تئوری شخصیت و رفتار برای تشریح اعتیاد به کار مورد حمایت واقع شده اس(Burke& Etal, 2005, 1224)
آنچه که تاکنون بیان شد ، عنصر عمومی در بحث اعتیاد به کار این است که افراد تحت تاثیر واقع شده ، به میزان بالائی به کار خود متعهد بوده و مقدار زیادی از زمان خود را به کار اختصاص می دهند. بنابراین ، در برخی از مواقع ، به درستی بیان شده است که اعتیاد به کار به مانند الکلسیم یک نوع اعتیاد می باشد. معتادین به کار تمایل به کار داشته و مجبور به کار کردن می باشند، نه به دلیل فشارها و تقاضاهای خارجی بلکه به دلیل فشارهای درونی که فرد را درهنگام کارنکردن غمگین و عصبی می سازد.این همان جنبه ای است که اسپنس و رابینز آن را برای تعریف اعتیاد به کار انتخاب کرده اند (Spence& Robbins, 1992, 161)
اعتیاد به کار ریشه در فلسفه کهن کالوینیستیک[۲۰] دارد. در این فرهنگ بیان شده است که کار مؤمن را رهائی می بخشد و غرق شدن در لذت لعن ابدی به ارمغان می آورد. حتی امروزه این گفته ها که کار کردن یک فضیلت بوده و وقت گذرانی گناه می باشد هنوز هم در جوامع صنعتی نفوذ دارد. اخلاق کار، مردم را به کار سخت و اختصاص ساعت های طولانی به کار تشویق می کند.تقدیر از این گونه رفتار در اصطلاحاتی نظیر یک فرد در مورد کار خود “فداکار” می باشد، انعکاس یافته است. با این حال ، بر اساس گفته “روکیچ”(۱۹۶۹) می توان ادعا کرد که یافته هایی که در بالا مطرح شده بودند توسط متغیرهای مانند تفاوت در تربیت مذهبی تحت تاثیر قرار می گیرند بنابراین چنین نامگذاری هایی برای انعکاس اعتقاد دینی کافی نیست.شواهد تجربی به طور فزاینده ای نشان می دهند که اخلاق عمومی کار ممکن است در فرهنگ های گوناگون وجود داشته باشد و صرفاً با ارزش های پروتستان در ارتباط نیست . حتی نیلز (۱۹۹۹) دریافت که بودایی های سریلانکا در شاخص اخلاق کاری جهانی نسبت به مسیحیان استرالیا به طور قابل توجهی امتیاز بالاتری را کسب نموده اند او اشاره می کند که اکثر مذاهب و بسیاری از فرهنگ ها به نظر می رسد دارای مفهوم مشترکی از اخلاق کار می باشند در مواقعی که اخلاق کار به عنوان تعهد به کار زیاد و عالی تعریف می شود.
کار به طور عموم از سایر حوزه های زندگی افراد معتاد به کار، جدائی ناپذیر و غیر قابل تفکیک می باشد .”اسکات[۲۱]” و همکارانش بیان داشتند که معتادین به کار زمان زیادی را برای انجام فعالیت های کاری سپری می نمایند، در نتیجه فعالیت های مهم اجتماعی، خانواده و تفریح و شیفتگی خود را از دست می دهند (Snir& Harpaz, 2006, 378)
تعاریف اعتیاد به کار
در حالیکه اعتیاد به کار نگاه های زیادی را در نشریه های معتبر به خود جلب نموده است، مطالعه های تجربی و نظری اندکی به علت عدم وجود تعریف مورد پذیرش عموم دانشمندان ، صورت پذیرفته است (Wen Liang & Ming Cho, 2009, 646)اولین تعریف در خصوص اعتیاد به کار را “آتس[۲۲]” در سال ۱۹۷۱ انجام داد او معتادین به کار را افرادی می دانست که در آنان نیاز به کارکردن بسیار شدید بوده و این امر خطرهایی را برای سلامتی، شادابی شخصی ، روابط بین شخصی و وظائف اجتماعی آنان در پی داشته باشد (Snir& Etal., 2006, 369)
در حالی که تعریف های بی شماری از اعتیاد به کار بیان شده اند، مفیدتر و قطعاً به صرفه تر می باشد تا به این تعریف ها در طبقات مختلف توجه شود. به طور گسترده ، این تعریف ها با بهره گرفتن از یکی از سه رویکرد مختلف زیر ایجاد شده اند, پویایی، علائم مشخصه و عملیاتی.
تعریف های پویا اثر یک رفتار را تصریح می کنند و عموماً براین نکته اشاره دارند که اعتیاد به کار روشی برای اجتناب از مسئولیت های فردی در قبال خانواده و دوستان در حالی که تحسین کارکنان و همکاران را بدست می آورند.تعریف های بر مبنای رویکرد علائم مشخصه ساختار و شدت رفتارها را تصریح می کنند و اغلب شامل قضاوت های ارزشی تلویحی نظیر “غیر منطقی”، “شدید” و “بی توجهی” می باشند . برای مثال پر تکرارترین تعریف بر مبنای رویکرد علائم مشخصه این تعریف می باشد” اشتیاق برای کارکردن سخت و طولانی در جائی که عادت های کاری همیشه از دستورالعمل های شغلی تجاوز می نمایند”.
تعریف های عملیاتی که تصریح کننده چگونگی ایجاد نمودن یک متغیر می باشند، عموماً توسط محققان ترجیح داده می شوند اما در ادبیات اعتیاد به کار این دسته از تعریف های نادر هستند.یک تعریف عملیاتی از اعتیاد به کار باید جنبه ها و رفتارهای وسیعی را که برای بروز اعتیاد به کار ضروری هستند را تصریح کند. وسیعترین تعریف عملیاتی مورد استفاده در خصوص اعتیاد به کار به طور مقایسه ای عجین شدن با کار بالا( درگیری روانشناختی با کار در کل) ، تمایل بالا(یک فشار درونی برای کارکردن) و لذت از کار پائین را بیان می دارد. تا به حال سه مطالعه قادر بوده اند تا بعد عجین شدن با کار اسپنس و رابینز را مجدداً تکرار نمایند. اعتیاد به کار به عنوان یک اجتناب فردی از عدم درگیری با کار که گواه آن داشتن گرایش به کار و یا فکر کردن در مورد کار در هر زمان و در هر مکان می باشد، تعریف شده است (McMillan& Etal, 2001, 71)
“داگلاس و موریس[۲۳]”(۲۰۰۶) تعریف های گوناگون در خصوص اعتیاد به کار را در چهار طبقه دسته بندی کرده اند. این طبقه ها عبارتند از,
- تعریف های رفتاری و نگرشی
- اعتیاد به کار به عنوان یک نوع اعتیاد مورد توجه قرار گرفته شده است
- تعریف هایی که اعتیاد به کار را به صورت مثبت یا منفی نگریسته اند
- تعریف هایی که انواع گوناگون اعتیاد به کار را،که هرکدام دارای عوامل به وجود آورنده و پیامد های مختص به خود می باشند را بیان نموده اند (Douglas& Morris, 2006, 395)
در ذیل برخی دیگر از تعریف ها در خصوص اعتیاد به کار که توسط دانشمندان دیگر بیان شده اند ، مطرح می گردد:
“موزی یر[۲۴]”(۱۹۸۳), معتادین به کار افرادی هستند که در هفته بیش از ۵۰ ساعت کار می کنند(Spence& Robbins, 1992, 161)
“اسنیر و زوهار[۲۵]”(۲۰۰۰), اختصاص مداوم و قابل توجه زمان شخصی به کار، فعالیت های مرتبط به کار و فکر کردن در مورد کار که از نیازهای خارجی فرد نشات نمی گیرد.
این تعریف دارای چندین مزیت نسبت به سایر تعریف های موجود در ادبیات موضوع می باشد. اول اینکه این تعریف عنصر محوری مهمی از اعتیاد به کار را در بر دارد, یک سرمایه گذاری شناختی و رفتاری مداوم در کار بدون تعیین اینکه اعتیاد به کار پیامدهای مثبت یا منفی و یا ترکیبی از این دو را برای معتادین به کار و محیط های کاری آنان دارد. دوم این سرمایه گذاری شناختی و رفتاری مداوم در کار باید یکنواخت باشد این بدین معنی است که اعتیاد به کار نباید از حجم زیاد کاری نشات بگیرد. سوم اینکه ،این تعریف هم چنین به نیازهای خارجی که ممکن است اعتیاد به کار را بپروراند ، نیز توجه بر اساس دیدگاه تعامل گرایان در رابطه با مباحثه شخص / موقعیت، “اسنیر”(۱۹۹۸) بحث می کند که هم موقعیت و هم شخص برای درک اعتیاد به کار دارای اهمیت هستند. فاکتورهای موقعیتی بیشماری ممکن است بر میزان زمان اختصاص داده شده به کار اثر گذار باشند. برای نمونه,
- پاداش های بیرونی نظیر پرداخت ها و سرایت های اجتماعی
- فرهنگ سازمانی تقاضا کننده
- تقاضاهای کارکنان
- قرار داشتن در پست های مدیریتی و یا حرفه ای
- قرار داشتن در یک پست کلیدی در هنگام رکود اقتصادی
- رونق اقتصادی
- سیاست های اتحادیه و مقررات بازارهای کاری
- نیروهای اقتصادی و تکنولوژیکی ناشی از جهانی شدن
به هر حال، “ای کس[۲۶]” و همکارانش مدعی بودند که افراد به طور فعالانه ای به سوی برخی از موقعیت ها کشیده می شوند و از برخی دیگر دوری می گزینند. هم چنین انتخاب موقعیت ها توسط آنان بازتابی از ویژگی ها و هویت شخصی آنان می باشد(نظیر نگرش ها، رفتارها، ادراک از خود) از این گذشته سازمان های مختلف انواع گوناگونی از افراد را انتخاب، جذب و حفظ می کنند. بیش از هر زمانی، فرایند خود انتخابی، انتخاب و استخدام کارفرما، اجتماعی شدن و سیستم های پاداش معتادین به کار را قادر می سازد ، تا گرایش های خود را در برخی از سازمان ها نسبت به سایر سازمان ها آسانتر بروز دهند. بنابراین، در حالی که کارکردن بیش از حد برای بازپرداخت بدهی ها و یا پیشرفت در مسیر شغلی می تواند به عنوان نیازهای خارجی مورد توجه قرار گیرد. همچنانکه “اسکات،موری و میکلی” (۱۹۹۷) بیان می کنند, افرادی که ساعت های زیادی به کار خود ادامه می دهندو به شدت به کار خود فکر می کنند، به عنوان معتاد به کار نگریسته می شود در مواقعی که سازمان های دیگری که ممکن است انها را استخدام کنند به چنین از خودگذشتگی هایی نیاز نداشته باشند.
چهارمین مزیت تعریف “اسنیر و زوهار” این است که این تعریف برروی ارزش ها و نگرش های کاری پایه گذاری نشده است. همچنانکه در بالا اشاره شد، عنصر محوری مهم اعتیاد به کار به الگویی از سرمایه گذاری شناختی و رفتاری در کار در مقابل یک نگرش یا یک عقیده صرف درباره کار، اشاره دارد. هم چنین بیان شده است که یک تعریف مفهومی بایستی گسترده بوده و دارای حد و مرز مشخص باشد و با سایر مفاهیم همپوشانی نداشته باشد. یک نقص عمده تعریف مبتنی بر نگرش از اعتیاد به کار این است که ممکن است از سایر مفاهیمی که به خوبی بیان شده اند نظیر تمرکز بر روی کار، عجین شدن با کار و رضایت شغلی، قابل تمییز نباشد. برای مثال تعریف کردن اعتیاد به کار بر پایه لذت از کار و بررسی ارتباط آن با نتیجه ها مثبت حاصل از کار نظیر رضایت شغلی ممکن است حیرت آور باشد (Snir& Harpaz, 2006,376)
“چرینگتون[۲۷]”,اعتیاد به کار یک نوع تعهد غیر منطقی به کار زیاد می باشد(همان منبع، ۳۷۶). “اسپنس و رابینز”, معتاد به کار فردی است که به مقدار زیادی با شغل خود درگیر (عجین) بوده و به دلیل فشار های درونی احساس می کند که مجبور به کارکردن می باشد و از کار لذت چندانی نمی برد.تعریف آنان از اعتیاد به کار اولین تعریف آکادمیک-تحقیقی در خصوص این مفهوم می باشد. مقیاس آنان جزئیات کافی را برای اندازه گیری اعتبار و پایائی این پدیده را در بر دارد . علاوه بر آن مقیاس اسپنس و رابینز همپوشانی محتوائی کمی با مفهوم رفتار نوع A و با شاخص های آسودگی روانی دارد و سرانجام اینکه مقیاس اسپنس و رابینز در کشورهای مختلفی مورد استفاده قرار گرفته است (Burke& Et al., 2004, 354)
شوفلی و همکاران(۲۰۰۸), میل درونی قوی به سخت کارکردن که نمی توان در برابر آن مقاومت نموداز دیدگاه دانشمندان اخیر ، اعتیاد به کار دو عنصر را در بر دارد, یک میل درونی قوی و سخت کارکردن. مفهوم سازی دو بعدی آنان از اعتیاد به کار با معنی اصلی این عبارت که به وسیله “آتس”(۱۹۷۱) مورد استفاده قرار گرفته بود مطابقت دارد. او اعتیاد به کار را اینگونه توصیف می کند “نیاز غیر قابل کنترل و شدید به کار مداوم ” او بحث می کند که همانند معتادان ، نیاز به کار کردن برای یک معتاد به کار بسیار شدید بوده و این امر به سلامتی آنان آسیب رسانده، شادابی آنان را کاهش می دهد وباعث اختلال در روابط میان فردی و نقش های اجتماعی انان می گردد. به علاوه دیدگاه های مختلف ، هر دو بعد را که در اکثر تعریف های در خصوص اعتیاد به کار به آنها اشاره گردیده را مورد تائید قرار می دهد. برای مثال “اسکات” و همکارانش (۱۹۹۷) مشاهده کردند که همه تعریف های اعتیاد به کار بر روی این نکات اتفاق نظر دارند که معتادین به کار:
- زمان زیادی را برای فعالیت های کاری صرف می کنند هنگامی که تشخیص می دهند باید کاری را انجام دهند به عبارتی دیگر آنها کارکنانی بسیار سخت کوش هستند.
- از عدم دلبستگی به کار متنفر بوده و به طور پایدار و مداوم و حتی در زمانی که در سر کار نیستند در مورد کارشان فکر می کنند، به عبارتی دیگر آنان کارکنانی تسخیر شده هستند.
- کارکردن وسیله ای است که آنان انتظار دارند توسط آن الزامات اقتصادی و سازمانی را بر آورده سازند.
در نهایت می توان گفت که ویژگی اول و دوم یک حقیقت خاص می باشند زیرا این دو ویژگی با فرایند انگیزشی به منظور صرف کردن مقدار زمان زیاد برای کارکردن، مرتبط می باشند. تحلیل مفهومی اسکات و همکارانش آشکار ساخت که معتادین به کار به دلیل وجود میل درونی قوی و نه به خاطر عوامل خارجی فراتر از مقداری که مورد نیاز است، کار می کنند.مشابه به این حالت، در هفت تعریف از نه تعریفی که اخیراً توسط “مک میلان و اودریسکول” (۲۰۰۶) لیست بندی شده اند، کارکردن بسیار شدید و به جلو رانده شدن توسط یک میل درونی قوی ، به عنوان خصوصیت های محوری اعتیاد به کار بیان شده اند.
سرانجام ، در تحلیل اخیر “ان جی” و همکارانش(۲۰۰۷) از تعریف های دانشمندان نتیجه گرفته شد که سخت کارکردن و وجود یک میل درونی قوی برای کار کردن دو جنبه مهم اعتیاد به کار هستند. (Schaufeli& Etal., 2009, 156/157)
“اسکات،موری و میککلی”(۱۹۹۷) اعتیاد به کار را سه الگوی رفتاری پایدار تعریف کرده اند
- سپری نمودن آگاهانه زمان در جهت فعالیت های کاری
- فکر کردن در مورد کار در زمان عدم حضور در محل کار
- کارکردن در راستای الزامات سازمانی و اقتصادی(Mudrack& Naughton, 2001, 94)
“بولنز و پولمانز”(۲۰۰۴), این دانشمندان بیان کردند که اعتیاد به کار دارای ۳ بعد اصلی می باشد:
- فرا تعهد به کار
- وابسته شدن افراطی به کار
- لذت از کار
“ان جی سورنسن” و همکارانش (۲۰۰۷), آنان تعریف برجسته ای از اعتیاد به کار را که تلاش، شناخت و رفتار را منعکس می ساخت ، بیان کردند. آنان معتادین به کار را کسانی تعریف کردند که از عمل کارکردن لذت برده و با کار پیوند روحی ایجاد نموده و ساعت های طولانی و زمان شخصی خود را به کار اختصاص می دهند.
دو زیربعد وجود دارد که از ابعاد اثرگذار در تعریف اعتیاد به کار می باشند. لذت بردن در هنگام کار کردن، و سرگردان و عصبانی بودن در هنگام کار نکردن. بعد شناختی اعتیاد به کار ، ایجاد پیوند روحی با کار بوده که منعکس کننده شیفتگی عمیقی است که معتادین به کار نمی توانند با آن مقابله کرده و تحت کنترل در آورند. سر انجام دو جزء زیر مجموعه بعد رفتاری عبارتند از , ساعت های کاری زیاد و ترکیب نمودن کار و زندگی شخصی. تعریف ان جی و همکارش دو مزیت مهم را نسبت به سایر تعریف های که توسط نویسندگان دیگر ارائه گردیده داشته که این مزیت ها می تواند منجر شود که این تعریف از اعتیاد به کار به طور وسیعی مورد اقبال قرار گیرد. اولاً این تعرف تصویری از محوری ترین عناصر که در تحقیقات گذشته به منظور توصیف کردن اعتیاد به کار مورد استفاده قرار گرفته است، ارائه می دهد. دوماً این تعریف پایه ای برای تحقیقاتی است که اعتیاد به کار را شامل ۳ بعد تلاش، شناخت و رفتار می دانند(Wen Liang& Ming Cho, 2009, 647)
[۱]- workaholism
[۲]- alcoholism
[۳]- Oates
[۴]- Boronson
[۵]- Machlowitz
[۶]- Meyer
[۷]- Sprankle & Ebel
[۸]- Seybold
[۹] – Salomone
[۱۰]- Mosier
[۱۱]- attitude
[۱۲]- Buelens & Poelmans
[۱۳]- Mudrack & Naughton
[۱۴] – Douglas and Morris
[۱۵] – Korn, Pratt, & Lambrou
[۱۶] – Killinger
[۱۷]- Oates
[۱۸]- Porter
[۱۹]- Schaef & Fassel
[۲۰] – Calvinistic
[۲۱] – Scott
[۲۲]- Oates
[۲۳]- Douglas & Morris
[۲۴]- Mosier
[۲۵]- Snir & Zohar
۲–Ickes
[۲۷]- Cherington
[شنبه 1399-06-08] [ 03:13:00 ب.ظ ]
|