بعد از دو نظر و عقیده­ای که گذشت یکی از نظریات دیگر که می­توان عنوان کرد از لحاظ شهرت نسبت به دیگر آراء در درجه سوم قرار دارد و می­توان گفت تنها در کتب فقهی امامیه یافت می­شود قول تشریک ولایی می­باشد این عقیده بدین معنی است که دختر برای اینکه بتواند ازدواج کند باید اذن ولی خود را بگیرد یعنی لزوم اذن ولی دختر در عقد نکاح، روایاتی در تایید این نظر می­آورند که یکی از این حدیث حدیثی است موثق که از صفوان نقل شده است: عبدالرحمن موسی بن جعفر(ع) مشورت کرد در مورد تزویج دخترش برای پسر برادرش پس فرمودند: انجام بده اگر به رضایت او بود، پس همانا برای وی در آن نصیبی است،…[۱] دلیل دیگری که علی الظاهر می­توان برای این امر عنوان کرد این است که نظریه تشریک ولایی به لحاظ جمع بین اخبار می­باشد که در مباحث قبلی بدان اشاره شد بنا به قرائن این نظریه یکی از ضعیف­ترین نظریاتی است که در این مساله ذکر شده است. این عده از علما آمده­اند و بین روایاتی که پدر را مستقل در امر ازدواج می­دانند با روایاتی که دختر را مستقل در امر ازدواج می­دانند جمعی بزنند و بگویند که برای عدم طرد روایات باید این دو نوع روایت را جمع ببندیم و هر دو را در امر ازدواج شریک بدانیم چه گفته­اند «الجمع مهما امکن اولی من الطرح» این موارد را که در نظر بگیریم می­توانیم بدین نتیجه برسیم که جمع بودن و جمع کردن بهتر است اما بر این نظریه ایراداتی گرفته­اند و بیان داشته­اند که روایاتی که پدر را در امر ازدواج مستقل می­داند با شرکت و دخالت غیر اولیاء عقد- دختر- مخالف می­باشد و همچنین روایاتی که دختر را در امر ازدواج مستقل می­دانند از دخالت پدر در امر ازدواج نهی می­کنند و توهم اینکه ما بین اخبار و اصله از طریق روایاتی با وجود تفاوت مضامین جمع ببندیم باعث شده است که علما بر این عقیده باشند که بنظر می­رسد این یک اشتباه محض می­باشد، ولی به هر صورت عده­ای از فقها این نظر را پذیرفته­اند و چنین نظر داده­اند که مثلاً برای دختر باکره رشیده جایز نیست با وجود پدر و جد پدری بدون اذن اینها مبادرت به ازدواج نماید[۲]- عقد دائم منظور است برخی دیگر از فقها هر چند که قائل به استقلال دختر در امر ازدواج می­باشند ولی احتیاط را بر گرفتن اذن ولی گذاشته­اند. [۳]که می­توان گفت این نظریه فرعی بر نظریه تشریک ولایی می­باشد چون در نظریه فوق هر دوی دختر و ولی باید راضی به انجام این امر باشند به عبارتی اینها با هم عقد را واقع می­سازند. اما در این نظریه­ای که در آخر عنوان کردیم دختر خود مستقلاً می­تواند ازدواج کند منتهی فقها برای رعایت حال والدین و عدم خود سری دختر و شاید به خاطر عرف جامعه ایران بدین نظر روی آورده­اند تنها استحباب اذن گرفتن را آورده­اند و این استحباب را برای بکر و حتی ثیبه قائل شده­اند ولی بر باکره رشیده تاکید دارند و اینکه برخی از فقها دختر باکره را بخاطر عدم استبداد ملزم به گرفتن اذن کرده­اند این امر نمی­تواند بیانگر استحباب اذن گرفتن از ولی باشد.[۴] پس حتی عقیده به گرفتن اذن به علت مستحب بودن این امر ندارد چه اول باید استحباب این امر به اثبات برسد که با توجه به آراء فقها این امری ناشدنی می­باشد از طرفی دیگر وقتی الزام به گرفتن اذن ولی می­کنند به خاطر مستحب بودن این امر باید توجه داشت که امر مستحب ایجاد تکلیف حتمی و الزامی برای افراد در بر ندارد می­توان گفت این نظریه از خیلی از جهات با نظریه استقلال ولی یکی می­باشد هر چند در عمل تفاوت­هایی به نظر می­رسد.

 

 

۴) استقلال ولی در عقد دائم و عدم آن در متعه

 

این نظریه بدین معنی است که پدر و جد پدری بر دختر باکره در ازدواج دائم ولایت کامل دارند ولی در ازدواج موقت، این خود دختر می­باشد که به طور مستقل می­تواند در امور خود تصمیم­گیری نماید. ظاهر امر این است که علما خواسته­اند بین اخباری که قائل به استمرار ولایت بر دختر باکره به طور مطلق شده­اند و دیگر اخبار و احادیثی که در آن­ها قائل به استقلال دختر باکره شده­اند و دیگر اخبار به نحوی جمع بندی کنند و بتوانند همه موارد را در حکم خود در نظر بگیرند. روایاتی که باعث ارائه این نظر گردیده است را برای نمونه ذکر خواهیم کرد. در جایی نقل شده است: گفت سوال کردم از تمتع از بکری که پدر و جد پدری دارد بدون اذن از پدر و جد پدری: فرمودند که: هیچ باکی نیست.[۵] آنچه که از ظاهر این روایت بر می­آید دختر می­تواند به طور استقلالی در عقد موقت خود دخالت کند. روایتی دیگر ابی سعید از ابوعبدا… (ع) نقل کرده است سوال کردم از آن حضرت از تمتع از باکره که دارای پدر و جد پدری می­باشد… است. فرمودند: باکی نیست و ما نمی گوئیم آن طور که می­گویند این از ضعف نفس می­باشد.[۶] این احادیث ذکر شده البته به نظر ما علاوه بر اینکه به عقد متعه توسط خود دختر صحه گذاشته است به یک امر مهم دیگر که امروزه شاید دیدگاه منفی مردم را همراه داشته است، مسئله­ای است که در آخر روایت بدان اشارت رفته است که همان استناد به عدم ضعف نفس برای عقد متعه می­باشد که متاسفانه در جامعه ما با آن برخورد مناسبی نشده است ولی شاید امر با عرف و سلایق در جامعه ما سازگاری ندارد چون ما این احکام و احادیث را تنها می­توانیم در لابلای کتب فقهی پیدا کنیم. سوالی که می تواند برای خوانندگان مطرح شود این است که آیا پدر بر دختر بعد از متعه ولایت دارد یا خیر؟ آیا این اجازه نافی ولایت پدر و جد پدری در عقد دائم نمی­گردد؟ و آیا این نظر باعث فرار از قانون نمی­شود؟ و پرسش­های متعدد دیگر که در این رابطه به ذهن هر جوینده می­آید. همانطور که می­دانیم ازدواج موقت (متعه) تنها در فقه امامیه پذیرفته شده است و همین امر باعث آن شده است که این نظریه و نظریه بعدی که خواهد آمد تنها در بین فقهای امامیه و در کتب آن­ها پیدا شود. و اهل تسنن این نظریات را قبول ندارند. خب حال ما در فقه امامیه اگر بخواهیم این نظریات را بپذیریم چه باید بکنیم. در فقه امامیه نیز حتی اگر ما قائل به این شویم که پدر بر دختر ولایت دارد، بر دختری این ولایت مفروض است که باکره باشد و اتفاق فقهای امامیه بدان امر می­باشد که پدر و جد پدری بر ثیبه هیچ ولایتی ندارد و می­توان گفت که علت ولایت بکارت می­باشد که اگر دختری بتواند به عقد متعه در آید دیگر جایی برای ولایت پدر و جد پدری باقی نمی­ماند مگر به این امر قائل شویم که نزدیکی از قبل صورت نگیرد که این هم نمی­تواند دیدگاه صحیحی باشد. حال از طرف دیگر وقتی دختری خود را مواجه با پدر و جد پدری و مخالفت­های آن­ها می­بیند به عقد متعه تن   می­دهد تا خود را از مخالفت­ها نجات دهد و از این طریق خود را از حکم استقلال ولی در ازدواج دائم رهایی دهد و فرار کند و به اصطلاح همان طور که در فقه هم عنوان می­کنند کلاه شرعی بر قانون بگذارد. آنچه که در این راستا به ذهن می­رسد آنست که نمی­توان این نظر را به همین راحتی از دیدگاه نقادانه کنار گذاشت. آنچه که ابتدای امر به ذهن می­رسد این است که فقها برای دادن یک نظر جوانب امر را در نظر می­گیرند این در حالی است که بنظر می­رسد این امر در حکم مورد نقد، مورد توجه قرار نگرفته است و می­توان گفت که این دیدگاه بدون توجه به مسائل حاشیه­ای و بعضاً مسائل اصلی نکاح ارائه شده است که جای بررسی و دقت بیشتری دارد چه هیچ عقل سلیمی نمی­پذیرد که در عقد متعه که به نظر ارزش آن کمتر از عقد نکاح دائم می­باشد را به دختر و امر نکاح دائم به پدر داد چون متعه امری است خطیر و از طرفی وقتی مانند متعه را به دختر اجازه می­دهیم چرا ازدواج دائم را به وی نمی­دهیم. از طرف دیگر موردی که می­توان به آن اشاره کرد آنست که در عرف جامعه ما عقد دائم با نظارت اولیاء همراه بوده است و این یک امری مقبول در روزگار اجداد ما بوده است. و فقها هم برای عدم مخالفت با این رویه و از طرفی با بودن احادیثی در تایید این دیدگاه اولیاء را مانند رویه عرفی جامعه در ازدواج دائم صاحب اختیار دانسته­اند ولی نکاح موقت را که کمتر در متون تاریخی اعراب و ایران قابل دسترسی می­باشد را به دختر داده­اند تا هم از مخالفت با اولیاء دختر رها شوند و هم از طرفی متهم به در قید کردن دخترها نشود ولی باید عواقب این امر هم در نظر گرفته شود و بدون توجه به آثار مطالب را عنوان نکنیم چه احادیثی که در این زمینه آمده است تنها دختر را در متعه مستقل دانسته است و اصلاً در مقام ازدواج دائم نبوده است و از این رو نمی­توان بدین نتیجه رسید که پدر و جد پدری در عقد دائم ولایت دارند و دختر در عقد موقت چه احادیثی نیز راجع به استقلال دختر در نکاح داریم که با قسمت اول نظریه مخالفت می­نماید.

 

[۱] حر العاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه، ج۱۴، باب ۹، حدیث ۲، ص۲۱۴. به نقل از منبع فوق الذکرص ۴۳

 

[۲] طوسی، ابی جعفر محمد بن علی (ابن حمزه)، الوسیله الی نیل الفصیله، مکتبه آیه ا… العظمی المرعشی النجفی، الطبعه الاولی، ص۲۹۹. به نقل از پایان نامه فوق ص ۸۳

 

[۳] موسوی الخمینی (ره)، سید روح ا…، تحریر الوسیله، نشر بیتا، ج۲، ص۳۹۳.

 

[۴] نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، الجزء التاسع و العشرون، المکتبه اسلامیه، الطبعه الثانی، ص۲۲۹.

 

[۵] حر العاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ج۱۴، باب ۱۱، حدیث ۹، ص۴۵۹.

 

[۶] همان منبع، حدیث۶، ص۴۵۸.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...