قائلین به این قول معتقدند که دختر می­تواند عقد دائم خود را به عهده بگیرد ولی در عقد متعه پدر و جد پدری این امر را بر عهده می­گیرند و دختر می­تواند با مرد دلخواه خود عقد دائم واقع سازد. قائلین به این قول به دو حدیث اشاره دارند یکی حدیثی است که ابی مریم از ابی عبدا… (ع) نقل می­کند چنین است: بکری که پدر دارد ازدواج موقت نمی­کند مگر به اذن پدرش.۱ دیگر حدیث، صحیحه­ای است که بزنطی از امام رضا (ع) نقل کرده است: باکره ازدواج متعه نمی­کند مگر به اذن پدرش۲ از این روایات نتیجه گرفته­اند که پدر تنها در متعه ولایتش استمرار دارد و دختر در ازدواج دائم صاحب اختیار می­باشد. در این ارتباط نیز ایراداتی مانند قبل بوجود می­آید اول اینکه وقتی روایتی آمد و در آن عقد متعه را در اختیار پدر قرار دارد نمی­توان از آن نتیجه عکس گرفت چه روایات ذکر شده در مقام بیان این امر نبوده­اند از طرفی همان طور که در مبحث قبلی اشاره کردیم روایت در مورد استقلال دختر در کتب احادیث نیز وجود دارد. که می­توان گفت «اذا تعارضاً تساقطا» همچنین اگر به دقت در احادیث ذکر شده دقت کنیم این روایت­ها ازدواج را مانند عقد دائم که در نظریه تشریک ولایی گفتیم بر عهده طرفین قرار داده است و نمی­توان چیزی بیشتر از این امر از احادیث فوق الذکر دریافت چه اذن برای فردی می­باشد که خود قدرت انشاء را دارد ولی برای تکمیل عقد اذن ولی نیاز دارد پس نمی­توان عنوان کرد که پدر با توجه به این احادیث در عقد متعه اختیار یا ولایت تام دارد. حال جای این سوال باقی می­ماندکه اگر ما با این امر مواجه شویم که پدر بخواهد دختر خود را به عقد موقت کسی در اورد و دختر بخواهد با فرد مورد نظر خود عقد دائم بندد چه باید کرد و در این بین حق با کیست؟ از یک طرف اگر بگوئیم مثلاً دختر زودتر اقدام به ازدواج کرده باشد هر چند پدر نیز حق ازدواج متعه دختر را دارد ولی چون دختر زودتر اقدام به این امر کرده است دیگر خود بخود حق پدر از بین می­رود حال اگر پدر بخواهد دختر خود را ازدواج دهد آیا در این مورد دختر باید این امر را بپذیرد و حق اعتراض ندارد اگر بخواهیم با توجه به اصول و کلیات صحبت کنیم در اینجا چون پدر و زودتر اقدام به ازدواج دختر خود کرده است دیگر دختر حقی برای مخالفت با این ندارد. اما می­توان گفت که اگر بخواهیم به این نظر با این توجیه برخورد کرد در عمل باعث یک تضاد و در نهایت موجب آن می­گردد تا مصلحت را نه پدر و نه دختر در امور خود در نظر نگیرند چه پدر ترس از اینکه مبادا دختر به ازدواج دائم با فردی دست زند وی را زود به عقد متعه فرد مورد نظر خود در می­آورد و همین امر در مورد دختر هم دقیقاً صدق می­کند و در عمل باعث درگیری و ایجاد التهاب در نزد خانواده می­گردد. حال برگردیم به سوال خودمان که آیا پدر اولویت دارد یا خیر؟ آنچه که به نظر می­رسد این است که باید به اهمیت هر مورد آگاهی داشت چه اگر بخواهیم یک حساب ساده هم داشته باشیم، به این نتیجه می­رسیم که از لحاظ اولویت ازدواج دائم بمراتب هم از لحاظ حفظ خانواده و هم رعایت حال افراد بر ازدواج متعه برتر می­باشد. بنظر ما چنین بر می­آید که حتی اگر پدر هم زودتر از دختر خود عقد متعه برای وی واقع ساخته باشد دختر حتی اگر نخواهد هم ازدواج نماید تن به تمکین نمی­دهد و هیچ قدرتی هم نمی­تواند وی را بدین امر اجبار نماید ولی بهتر آنست که برای جلوگیری از درگیری در خانواده ایرانی حق ازدواج دختر را در این نظریه- حتی اگر ما در فرض محال مجبور به پذیرش این دیدگاه گردیم- نسبت به ازدواج موقت دختر که به دست اولیاء می­باشد باید از اولویت خاصی برخوردار گردد و چه در غیر این صورت درگیری و عدم تفاهم به حد اعلای خود می­رسد.

 

 

 

۶) ولایت مادر و جد مادری

 

در مورد و عدم ولایت برادر، عمو، عمه، … بجز مادر و جد مادری بین فقها امامیه هیچ­گونه اختلاف نظری نیست زیرا که در این زمینه روایات زیادی وارد شده است. چنان­چه مثلاً عمو، برادر برای صغیر اقدام به ازدواج کرده باشد صغیر با رسیدن به سن بلوغ حق دارد و در صورت عدم رضایت ازدواج نسبت به فسخ آن اقدام نماید.

 

در مورد مادر و جد مادری نیز اکثر قریب به اتفاق اصحاب امامیه بر عدم ولایت عقیده دارند و قانون مدنی نیز با رعایت اصول و ضوابطی حق حضانت را به مادر سپرده است.

 

لذا بسیاری از فقهاء برای حفظ و رعایت جانب احتیاط و جمع بین روایات، قائل بر شراکت بین زن و ولی او شده­اند، امام خمینی (ره) در تحریرالوسیله در این رابطه می­گویند: سزاوار بلکه مستحب است برای زنی که مالک امر خودش است از پدر یا جدش اذن بگیرد.

 

عمده بحث بین فقها حول استقلال و عدم استقلال دختر باکره رشیده دور می­زند و لذا در این رابطه عقاید و آراء متفاوتی ذکر گردیده که در این مجال به طور مختصر به استدلالات مذکور می­پردازیم:

 

قائلین به عدم استقلال دختر باکره رشیده به احادیث و آیات قرآن کریم استناد کرده، و  می­گویند:

 

احادیث و روایات زیادی وارد شده که بر بطلان نکاح دختر، بدون اذن ولی دلالت دارند، از جمله قول پیامبر اکرم (ص) که می­فرمایند «ایحاامرأه نکحت نعیر اذن ولیها فنکاحها باطل» و یا روایت علا از ابن ابی یعفور از امام صادق (ع) که حضرت می­فرمایند:

 

«لا تنکح ذوات الا باء من الا بکارالرشیده الا باذن آبائهن» و …

 

 

 

گفتار سوم) حدود اجازه ولی در نکاح دختر باکره رشیده

 

با توجه به جمیع مطالب گفته شده می­توان اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده را واجد اوصاف ذیل دانست.

 

۱- چون اصل، آن است که افراد بعد از دارا شدن اهلیت قانونی، در کلیه امور خود دارای اختیار باشند، لزوم اذن ولی نیز در ازدواج دختر باکره رشیده، خلاف اصل است. بنابراین، بایستی در لزوم کسب اجازه به قدر متقین اکتفا کرده و اجازه نکاح را شخصی و منحصر به ولی قهری دانست. مستنبط از ماده ۱۰۴۴ اصلاحی قانون مدنی نیز همین معنا است: «در صورتی که پدر و جد پدری در محل حاضر نباشند و استیذان از آن­ها نیز عادتاً غیر ممکن بوده و دختر نیز احتیاج به ازدواج داشته باشد، وی می­تواند اقدام به ازدواج نماید» ماده ۱۰۴۴ قبلی با صراحت بیشتری به این موضوع اشاره می­کرد و بیان می­داشت که: «اجازه را باید شخص پدر یا جد پدری بدهد و اگر به علیت تحت قیومیت باشد اجازه قیم او لازم نخواهد بود». مادر و سایر خویشاوندان دختر نیز حق دخالت در نکاح را ندارد. وصی منسوب از طرف ولی قهری نیز این حق بی­بهره است.

 

۲- موافقت یکی از اولیاء دختر برای ازدواج وی کافی است و لذا هر گاه پدر یا جد پدری با ازدواج او موافقت نمایند می­تواند ازدواج کند. هر چند امروزه با حیات پدر معمولاً جد پدری از مداخله در امور نوادگان خود، خودداری کرده و با افزایش سن ازدواج نیز اصولاً‌چنین توانی را هم ندارد.

 

۳- هر گاه دختری بدون اجازه ولی به اقدام به عقد نکاح کرده و بعداً ولی، عقد را اجازه داد و آن را تنفیض نمود، این اجازه دیگر قابل رجوع نخواهد بود.۱

 

۴- اذن ولی قابل رجوع است، بدین معنا که ولی می­تواند در صورت موافقت با ازدواج دختر رشید، خود و قبل از نکاح، از تصمیم خود رجوع کرده و آن را تغییر دهد فرضاً با ذهنیت خوبی که از داماد داشته با ازدواج دخترش با وی موافقت می­نماید ولی بعداً با تحقیق در می­یابد وی بی­بندوبار است. از تصمیم قبلی خود رجوع می­کند.

 

۵- ولی نمی­تواند به دختر، اذن و آزادی کامل در انتخاب همسر بدهد و آن را به طور کلی به دختر واگذارد. بلکه این اذن موردی بوده و باید درباره نکاح با شخص معین صادر گردد.[۱]

 

۶- در صورتی­که پدر یا جد پدری از اختیار خود سوء استفاده کرد و از نکاح دختر معانعت غیر موجه نماید، در این صورت دختر می­تواند بدون کسب اجازه و صرفاً با تشریفات خاصی  اقدام به ازدواج کند. ماده ۱۰۴۳.

 

۷- اذن ولی خاص است، بدین معنا که رضای او باید درباره نکاح با شخص معین صادر شود، ولی نمی­نواند انتخاب همسر را به طور کل به دختر واگذار کند.

 

۱- حر العاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه، ج۱۴، باب ۱۱، حدیث ۱۲، ص۴۵۹.

 

۲- همان منبع، حدیث ۵، ص۴۵۸.

 

۱- کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی خانواده، نشر میزان، ج ۱، ص ۷۹.

 

[۱] همان منبع ,ص ۱۵۵

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...