کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب

 



          1. استرس سطح پایین

             

            برخی از محققان مطرح می کنند که شاید برای افراد مبتلا به اختلالات مربوط به خوردن تحمل استرس کم، مشکل باشد. لییل [۱]و همکاران (۱۹۹۵)  در تحقیقی که بر روی ۴۳۱ نفر انجام دادند که تعیین کنند آیا ارتباطی بین تحمل استرس و عوارض پرخوری در جنسیت های مختلف وجود دارد یا نه متوجه شدند که  آنهایی که نمره بالایی در آزمون تعیین پرخوری عصبی داشتند، استرس کمی راتحمل می کنند، اگر چه در مقایسه گروهی زنان و مردان، زنان نمره بالایی داشتند ولی در هر دو گروه مردان و زنان که نمره آنها بالاتر بود استرس کمتر را تحمل می کردند، زیرا در این آزمودنی ها از نظر بالینی رفتارهای اختلال خوردن تشخیص داده نشده بود، در این تحقیق تحمل استرس سطح پایین را داشتند که می تواند به عنوان یک عامل دخالت کننده در تمایل به اختلالات مربوط به خوردن باشد.

             

            پایان نامه

             

             

             

            استرس سطح بالا:

             

            وجود استرس شدید در افراد مبتلا به اختلالات خوردن گزارش شده است. در تحقیقی که ساکوب و همکاران (۱۹۹۰) بر روی ۴۵ زن که با توجه به معیارهای DSM-IV تعیین شده بودند، آزمودنی ها در شرایط استرس زا با همدیگر مقایسه شدند، بررسی ها نشان داد افرادی که پرخوری عصبی داشتند (۸/۲۲%) و افرادی که بی اشتهای عصبی (۵/۲۱%) استرس بیشتری رانسبت به گروه کنترل گزارش کردند.

             

             

             

             

             

             

             

            اعتماد به نفس

             

            عامل دیگری که در ابتلا به اختلالات خوردن در بین افراد مبتلا شایع است کاهش اعتماد به نفس می باشد  . این عامل موجب افزایش اختلالات بدنی و نارضایتی از شکل جسمانی می شود. در بین زنان ورزشکار به خصوص رشته هایی که تحت تاثیر فشار اجتماعی، فرهنگ و استانداردهای زیبایی و اقتصادی است، همچون باله، ژیمناستیک هنری و شیرجه مستعد آسیب زیادی اند. این افراد راجع به وزن و رژیم غذایی خود شدیدا نگران اند و مشغله ذهنی آنان نگرانی در مورد افزایش وزن است و در پی آن اعتماد به نفس  آنها پایین می آید  که به زندگی حرفه ای آنها آسیب می زند. تامپسون و هینبرگ (۱۹۹۳) متوجه شدند که اعتماد به نفس  پایین یک عامل مهم و پیشگو در بروز اختلالات مربوط به خوردن می باشد.

             

             

             

            ترکیب بدنی:

             

            انواع ترکیب بدنی همچون افزایش چربی بدن و یا افزایش توده بدنی با افزایش نمره در زیر مقیاس های اختلالات مربوط به خوردن ارتباط دارد. افرادی که درصد چربی بالایی دارند نسبت به افراد دیگر دلیل خوبی برای افزایش نمره نارضایتی بدنی یا تمایل به لاغری دارند. بنابراین افراد تلاش می کنند که وزن خود را بدون راهنمایی و رعایت دستورالعمل کم کنند و برای این منظور از مواد نامناسب استفاده می کنند.

             

            تحقیقات بسیار کمی بر روی اینکه آیا اختلال مربوط به خوردن با ترکیب بدنی ارتباط دارد یا نه انجام شده است و در اغلب موارد ترکیب بدنی قد و وزن را می سنجد و سنجش چین پوستی فقط در دو تحقیق دیده شده است. در مورد وضعیت قاعدگی با توجه ترکیب بدنی بررسی هایی انجام شده و اینکه آیا منظم اند یا نه. کاف و ریدن [۲](۱۹۹۳) در بررسی های خود متوجه شدند در زنانی که شاخص توده بدنی بالاتری داشتند دارای چین پوستی ضخیم تری در قسمت سه سر بازویی بودند، این نتایج نشان می دهد در افرادی که سنگین ترند خطر تمایل به اختلال مربوط به خوردن بالاتر است زیرا نارضایتی از بدن درآنها نمره بالاتری دارد.

             

             

             

            ۲-۲-۶- جنسیت و اختلالات مربوط به خوردن

             

            طبق گزارشات پاورس و جانسون (۱۹۹۶) بروز این رفتارها به میزان ۹۵-۹۰ درصد در بین زنان اتفاق می افتد نشان می دهد که مردان کمترین میزان خطر نسبت به زنان در برخی از رفتارها مربوط به خوردن دارد. تحقیقات [۳]NCAA بیان می کند که پرخوری در بین مردان نسبت به زنان شایع تر است.

             

              • مردان سه برابر بیشتر از حمام آب داغ و سونا برای کاهش وزن استفاده می کند.

             

              • درصدهای مشابهی از زنان و مردان از داروهای استروئیدی برای بهبودی اجرای ورزشی استفاده می کنند.

             

            • زنان ورزشکار ۴ برابر بیشتر نسبت به مردان از داروهای تهوع آور و مدر برای کاهش وزن استفاده می کنند.

             

             

            [۱]. Leal

             

            [۲]. Koff & Rierden

             

            [۳]. Natinal College Athletes association

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 08:14:00 ب.ظ ]




          1. تعلیم و تربیت، تعاریف و مفاهیم مربوط به آن

             

            اصطلاح تربیت[۱] معانی زیادی دارد. اما به رغم این نکته نمی­توان تعریفی واحد از آن به دست داد. واژه تعلیم می ­تواند هم به معنای پیشرفت و توسعه (معلومات و دانش خود را بالا بردن) باشد و هم به معنای نتیجه آن (یعنی مورد تعلیم و تربیت واقع شدن). بدین ترتیب اصطلاح تعلیم و تربیت، خواه ناخواه، رابطه محکمی‌با تربیت و آموزش دارد.

             

            تاکنون تعریف ثابتی از اصطلاح تعلیم و تربیت داده نشده است و تعریف آن همواره وابسته به زمان بوده است. یعنی همواره مفهوم آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت منعکس کننده درک از جهان بوده است؛ و همواره با گذشت زمان تغییر کرده است و به همین دلیل است که نمی­توان برای آن تعریف ثابتی ارائه کرد و هر زمان بسته به روح زمان آن دوره ارائه، باید از آن تعریفی به دست داد.اریش وبر در کتابش موسوم به «تعلیم و تربیت» عنوان می‌کند که می‌توان آن را از منظر اصطلاح تعلیم و تربیت معاصر عادلانه انگاشت:

             

            مقاله - متن کامل - پایان نامه

             

            “تعلیم و تربیت تنها محدود به مدرسه نیست و با دریافت مدرک و گذراندن آن تضمین نخواهد شد. تعلیم و تربیت در تمامی‌حوزه­های تجربی و اشکال زندگی فرهیخته وجود دارد و یا باید وجود داشته باشد. تعلیم و تربیت نباید یک امتیاز برای طبقات اجتماعی خاص باشد بلکه باید یک حق مدنی دموکراتیک باشد به گونه‌ای که امکان تعلیم و تربیت برای هر شخص متناسباً باید فراهم گردد. تعلیم و تربیت تنها در سن کودکی و یا نوجوانی صورت نمی‌پذیرد، بلکه یک تکلیفی است که مادام العمر بر عهده انسان می‌ماند . تعلیم و تربیت باید برای همیشه یک نوع خودپروری و خودآموزی منعطف باقی بماند و با چالش های گذرا بدان غنا بخشیده شود. تعلیم و تربیت نباید تنها به انتقال مواد مادی اختصاص داشته باشد، بلکه باید مقوله آن مساله محور باشد. تعلیم و تربیت تنها یک فرصت شخصی برای افراد نیست بلکه یک فرصت و موقعیت عمومی‌است. تعلیم و تربیت تنها با درونیات روحی و خود محور و بیگانه با واقعیت سروکار ندارد بلکه با چالش­های واقع گرایانه انتقادی- سازنده مربوط به جهان نیز مربوط می‌شود . تعلیم و تربیت نباید منحصر به نیروی عقلانی و خرد باشد، بلکه باید به انسان و تمایت و کلیت وی پرداخته شود (سر، قلب و دست) و آن را  ارتقا و تعالی بخشد. تعلیم و تربیت نباید تنها یک ابزار یک­طرفه تعیین صلاحیت باشد برای مثال تحصیلات حرفه‌ای (شغلی) و یا این که تنها و منحصراً علوم انسانی باشد بلکه باید آموزش و پرورش عمومی‌انسان را در بر بگیرد. تعلیم و تربیت نباید تنها منحصر به گذشته و سنت­های گذشته باشد، بلکه (باملاحظه گذشته) باید الزامات حال کنونی و آینده را در نظر بگیرد (وبر، ۱۹۹۹،به نقل از سادات­اسمعیلی، ۱۳۹۲)

             

             

            با نگاهی به تاریخ تعلیم و تربیت کودک می‌توان دید دیدگاه‌های مختلف و گاه متضادی را مشاهده نمود. مثلاً در قرن گذشته تا دهه­یسیقرن بیستم، شیوه تربیت کودکان متأثر از دیدگاه‌های رفتارگرایی بود که نوزاد را شیء فرضی قلمداد می‌کردند که می‌توان به صورت نظام‌بندی شکل داد و شرطی کرد. در این دوره اعتقاد بر این بود که رفتار پسندیده اجتماعی زمانی حاصل می‌شود که کودک در یک نظام تربیتی قرار گیرد و در صورت مشاهده هرگونه رفتار ضداجتماعی تنبیه صورت گیرد تا رفتارهای پسندیده اجتماعی حاصل شود. (اقلیدس، ۱۳۸۶). از دهه­یسی تا اواسط دهه­ی شصت، شیوه‌های تربیت به صورت انعطاف‌پذیری بیشتر دگرگون شدند. در این دوره به والدین توصیه می‌شد که به احساسات و استعدادهای کودکان خود توجه بیشتری نشان دهند (هزینگتون و پارک، به نقل از تهمتن، ۱۳۷۳). در واقع نگارش آزادتر درمورد کودکان در سال‌های دهه­ی چهل  پدیدار شد. با تأثیر مداوم مربیان مترقی مانند جان دیویی، ماسلو و راجرز این روند سریع‌تر صورت گرفت، آنها معتقد بودند که اگر به افراد آزادی کشف و ترقی در یک محیط باز و پذیرا داده شود، همه آن‌ها برای یادگیری و پیشرفت سازنده و خلاق به فعل درآوردن توانایی‌های بالقوه خود «استعداد ذاتی» دارند. (هزینگتون و پارک، به نقل از تهمتن، ۱۳۷۳).

             

            امروزه به والدین توصیه می‌شود برای شکل دادن به رفتار کودک کمی سخت‌گیرتر و فعال‌تر باشند. والدین باید حدودی را تعیین کنند و محدودیت‌های ناشی از مقررات‌شان را برای کودک توضیح دهند و برای کنترل فرزند خود از تنبیه خصومت‌آمیز استفاده نکنند. (تهمتن، ۱۳۷۳).

             

            [۱]- education

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:13:00 ب.ظ ]




          1. ارتباط والدین و فرزندان از جمله موارد مهمی است که سال­ها نظر صاحب­نظران ومتخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. خانواده نخستین پایگاهیاست که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود می‌آورد. کودک درخانواده پندارهای اولیه را در مورد جهان فرا می‌گیرد؛ از لحاظ جسمی و ذهنیرشد می‌یابد؛ شیوه‌های سخن گفتن را می‌آموزد؛ هنجارهای اساسی رفتار را یاد می‌گیرد؛ و سرانجام نگرش­ها، اخلاق و روحیاتش شکل می‌گیرد و به عبارتیاجتماعی می‌شود (اقلیدس؛ نقل از هیبتی، ۱۳۸۱).

             

            هر خانواده‌ای شیوه‌های خاصی را در تربیت فردی – اجتماعی فرزندان خویشبکار می‌گیرد. این شیوه‌ها که شیوه‌های فرزندپروری نامیده می‌شود متاثر ازعوامل مختلف از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می‌باشد (هاردی و همکاران،۱۹۹۳؛ نقل از هیبتی، ۱۳۸۱).

             

            در سده­ی بیستم توصیه­هایی درباره اهمیت محیط درون خانواده برای اجتماعی شدنکودک به عنوان بخشی از نظریه‌های روان شناختی مطرح شد. تقریبا از دهه ۱۹۲۰ تا ۱۹۶۰نظریه‌های یادگیری رفتارگرا حاکم بودند. از نظر آنان، کودکان به منزلهلوحی سفید هستند و قدرت والدین برای آموزش آنها بصورت خوب یا به عنوان عاملاصلی قلمداد می‌شود. نظریه‌های روانکاوانه بر اهمیت تجربه‌های اولیهخانوادگی در تعیین پیامد اضطراب‌های درونی ساز و کارهای دفاعی و اجتماعیشدن ارزش‌ها تاکید می‌کرد. از زمانی که انقلاب شناختی به وجود آمد و نظریهیادگیری به عنوان نظریه اجتماعی- شناختی بازنگری شد، به نقش فعال کودکانبعنوان عامل مهم در اجتماعی شدن خودشان تاکید فزاینده‌ای شد و در حال حاضربه صورت روزافزونی بر نقش ادراک­های متقابل والد و کودک در زمینه خواسته‌ها وتصمیمات یکدیگر بعنوان تعیین کننده تاکید می‌شود. اما هیچ­یک از اینتغییرات نظری به صورت عمده این فرض اساسی را که والدین تاثیر نیرومندی بررشد ویژگی‌های کودکان و سرپرستی زندگی آنها دارند، تحت تاثیر قرار ندادهاست (مکوبی و مارتین،۱۹۸۳).

             

             

            در طی هفتاد سال گذشته در مورد نحوه­ی تربیت کودک اختلاف نظرهای عمده‌ای وجود داشت. در سال ۱۹۱۴ به مادران توصیه می‌شد به دلیل حساس بودن دستگاه عصبی کودکان، آنها را بیش از حد تحریک نکنند و از سال ۱۹۶۰به بعد به مادران آموزش داده می‌شد که بگذارند کودکان تا جایی که می‌توانند همه چیز را بیازمایند زیرا از این طریق می‌توانند دنیای اطرافشان رابشناسند. در سال ۱۹۱۴به مادران می‌گفتند نباید به محض اینکه فرزندشان گریه کرد به او غذا بدهند یا با اوبازی کنند، زیرا با این کار کودکان را لوس می‌کنند. نیم قرن بعد به مادرانگفتند ترسی از لوس شدن فرزندشان نداشته باشند. اگر مادر همیشه به محض اینکه کودکش گریه کرد به او برسد کودک احساس امنیت و اطمینان می‌کند. در حالحاضر به حداقل رساندن اضطراب و به حداکثر رساندن راحتی و احساس امنیت کودکیک ساله اهمیت فراوان تری دارد (ماسن،۱۳۸۳).

             

             

             

            ۲-۴- فرزندپروری[۱]

             

            فرزند به عنوان نتیجه فرآیند تربیتی خانواده و تأثیر فرآیندهای تعامل والدین و فرزند از دیرباز مورد توجه روان‌شناسان، جامعه‌شناسان و رهبران جوامع بشری بوده است. آنها ایمان دارند که برای اصلاح جامعه و بهبود روابط جامعه لاجرم باید به تحکیم بنیان خانواده و اصلاح آن پرداخت. به عنوان نمونه درمان­گران انسان‌گرا شرط شکوفایی کودک را محبت بی‌قید و شرط به خصوص از جانب مادر می‌دانند (راجرز[۲]، ۱۹۹۰، به نقل از خلیلی، ۱۳۷۸). مک کابی و مارتین[۳] (۱۹۸۱) معتقدند که خانواده و شیوه‌های تربیتی حاکم در آن بر نوجوانان و مسائل و مشکلات آنان، تأثیر مستقیم دارد به طوری که نوجوانان که مشکلات رفتاری هیجانی دارند، کسانی هستند که والدین آنها در ابراز محبت و توجه به فرزندان خود ناتوان بوده و روش‌های تربیتی متناقضی داشته‌اند.

             

            فرزندپروری فرایند بهره­ گیری از دانش و مهارت­های مناسب برای برنامه ­ریزی، پرورش و تدارک مراقبت از فرزند است(جان بزرگی و همکاران،۱۳۸۷).

             

            فرزندپروری از دو جزء تشکیل شده است: ۱ –پاسخ­دهی۲- توقع والدینی

             

            پاسخدهی والدینی، به میزان تعهد والدین برای ایجاد فردیت و خوداطمینان­بخشی کودک مرتبط می­شود درحالی که والدین سازگاری، حمایت کنندگی و نیازها و مطالبات خاص کودک را درنظربگیرد. توقع والدینی عبارت است از تلاش­های والدین برای وادارکردن کودکان به هماهنگ­شدن با کل خانواده با اعمال  نظارت و تلاش­های انضباطی است (باومریند، ۱۹۹۱ ؛ نقل از جان بزرگی وهمکاران، ۱۳۸۷). والدین را براساس دو محور پاسخدهی و سطح توقعات، می­توان به چهاردسته تقسیم نمود. محور اول(پاسخ­دهی) شامل دو زیر گروه است : گروه اول والدینی هستند که دارای سطوح بالای پاسخدهی هستند. این والدین نسبت به نیازهای کودکان خود حساس هستند و نه تنها قادر به شناسایی نیازهای کودکان خود هستند بلکه با توجه به شرایط، پاسخ مناسبی به آن نیازها می­ دهند. گروه دوم والدینی هستند که دارای سطوح پایین پاسخدهی هستند. این والدین نه نیازهای فرزندان خود را تشخیص می­ دهند نه پاسخ مناسبی به آن نیازها می­ دهند. محور دوم(سطح توقعات والدینی)، نیز شامل دو زیرگروه است ،گروه اول والدینی که توقع بالایی دارند. آن­ها در کارهای فرزندانشان مداخله کرده و آن­ها را کنترل می­ کنند و گروه دوم والدینی هستند که دارای سطوح پایین توقع هستند. آن­ها کنترل کمتری روی فعالیت­های فرزندانشان اعمال می­ کنند و توقع و انتظار چندانی ندارند. براساس این دو محور باومریند چهار شیوه فرزندپروری را معرفی کرده است(جان­بزرگی و همکاران ، ۱۳۸۷) .

             

             

            فرزندپروری فعالیتی پیچیده و دربرگیرنده رفتارهای خاصی است که یا به طور مجزا یا با هم رفتارهای کودک را تحت تأثیر قرار می‌دهد. علاقه به بررسی تأثیر والدین بر رشد کودک پیامد طبیعی تئوری رفتارگرایی و فرویدی بود. رفتارگرایان کودک، علاقه‌مند بودند به این که چگونه الگوهای تقویت در محیطی که کودک در تماس با آن است، منجر به رشد می‌شد. نظریه‌پردازان فرویدی در مقابل بحث می‌کردند که تعیین کننده‌های اساسی رشد، زیستی هستند و به صورت اجتناب‌ناپذیری با آرزوهای والدین و خواسته‌های اجتماعی در تعارض می‌باشند. در این نظریه فرض می‌شود که تعامل بین نیازهای لیبیدویی کودک و محیط خانوادگی، تعیین کننده تفاوت‌های فردی در رشد کودک می‌باشد، بنابراین از دو مدل به بررسی کودک پرداخته می‌شود:

             

            مدل تحلیل روانی: محققانی که اجتماعی شدن را از دیدگاه تحلیل روانی مورد بررسی قرار می‌دهند تأکیدشان بر روی رابطه هیجانی والد- کودک و تأثیر این رابطه بر رشد روانی جنسی، روانی اجتماعی و شخصیت است. این تئوری‌ها مطرح می‌کنند که تفاوت‌های فردی در رابطه­ هیجانی میان والدین و فرزندان ضرورتاً باید از تفاوت در نگرش‌های والدین ناشی شده باشد (استنبرگ[۴]، ۱۹۹۴).

             

            مدل یادگیری: محققانی که به سبک فرزندپروری از دیدگاه رفتارگرایی و یادگیری اجتماعی پرداخته‌اند، سبک‌های فرزندپروری را بر اساس رفتارهای والدینی تبیین می‌کنند. تأکید آنها بر تمرین‌های والدینی متمرکز است تا نگرش‌های آنان، تا آن حد که تصور می‌شود که تفاوت‌ها در رشدونمو کودک، انعکاسی از تفاوت‌ها در محیط یادگیری است که کودک در معرض آن بوده است (همان).

             

             

             

            ۲-۵-سبک­های فرزندپروری[۵]

             

            سبک‌های فرزندپروریاز جمله مفاهیمی است که مطرح کننده روش‌ها و فنون برخورد والدین با فرزندان در خانواده می‌باشد. دارلینگ[۶]و استنبرگ[۷] سبک‌های فرزندپروری را منظومه‌ای از نگرش‌ها، نحوه برقراری ارتباط و روش نگهداری فرزند و همچنین جو عاطفی حاکم بر فضای رفتاری والدین تعریف می‌کنند. سبک‌های رفتاری والدین از سه جنبه مورد بررسی قرار گرفته است. اهداف مربوط به جامعه‌پذیری، عملکرد والدین در کسب اهداف از سوی فرزندان و جو عاطفی حاکم بر خانواده، منظور از اهداف، نتایج و غایت‌هایی است که والدین در جریان جامعه‌پذیری فرزندان خود در پی آن هستند. مقصود از عملکرد والدین نیز،مجموعه کنش‌های پدر و مادر در ارتباط با کودک و اعضای دیگر خانواده می‌باشد و در نهایت منظور از جو عاطفی، مجموعه روابط عاطفی،دلبستگی‌ها و انسجام میان اعضای دیگر خانواده می‌باشد(دارلینگ و استنبرگ، ۱۹۹۳،به­نقل از عطاپور،۱۳۸۰) نوع سبک فرزندپروری که والدین از خود نشان می‌دهند بر رشد کودک تأثیر بسیاری می‌گذارد (بورن­استین[۸]، ۲۰۰۸)، باوم ریند[۹]، مک­کوبی[۱۰] و مارتین[۱۱]، ۱۹۸۶، به نقل از بورن استین، ۲۰۰۸) در مشخص ساختن چهار نوع سبک فرزندپروری نقش اساسی داشتند. سبک مقتدرانه[۱۲]، سبک مستبدانه[۱۳]، سهل‌گیرانه[۱۴] و بی‌تفاوت[۱۵].

             

            مایز[۱۶] و پتیت[۱۷] (۱۹۹۷) سبک‌های فرزندپروری را این‌گونه تعریف کرده‌اند: مجموعه‌ای از رفتارها که تعیین کننده ارتباطات متقابل والد- فرزند در موقعیت‌های متفاوت و گسترده است و این‌گونه فرض می‌شود که موجب ایجاد یک فضای تعامل گسترده می‌گردد. سبک فرزندپروری به عنوان مجموعه‌ای از نگرش‌ها به کودک در نظر گرفته می‌شود که منجر به ایجاد جو هیجانی می‌شود که رفتارهای والدین در آن جو بروز می کند. این رفتارها دربرگیرنده رفتارهای مشخص، رفتارهایی که در جهت هدف والدین است، که از طریق آن رفتارها والدین به وظایف والدینی‌شان عمل می‌کنند، اشاره به تمرین‌های فرزندپروری دارد، و هم رفتارهای غیرمرتبط با هدف والدینی مانند ژست‌ها، تغییر در تُن صدا یا بیان هیجان‌های غیرارادی می‌باشد (استنبرگ، ۱۹۹۴).

             

            بیشتر محققانی که تلاش کرده‌اند محیط فرزندپروریرا توصیف کنند،به مفهومسبک فرزندپروری دیانا بامریندتکیه کرده­اند. سازه سبک فرزندپروری، به منظورتفاوت در تلاش­های والدین برای کنترل واجتماعی کردن فرزندانشانبه کار می‌رود(بامریند، ۱۹۹۱۱). دو نکته درفهماین تعریف مهم است: اول اینکه سبک فرزندپروری برای توصیف فرزندپرورینرمال به کار می‌رود؛ به عبارت دیگر گونه­شناسی سبک فرزندپروری، نباید فقطدربرگیرنده­ی فرزندپروری انحرافی باشد. دوم این­که بامریند فرض کرده بود کهفرزندپروری نرمال،حول موضوع کنترلمی‌چرخد ،هر چند که ممکن است والدین دراینکه چگونه فرزندانشان را کنترل ویا اجتماعی کنند،متفاوت باشند،ولی بهطورکلی فرض می‌شود که نقش اولیه همه والدین تاثیر گذاشتن، درس دادن وکنترل فرزندانشان می‌باشد (کیسل و لاینز،۲۰۰۱).

             

            علاقه به بررسی تاثیر والدین بر رشدکودک پیامد طبیعی، تئوری رفتارگرایی و فرویدی بود . رفتارگرایان کودک علاقمند بودند که چگونه الگوهای تقویت در محیطی که کودک در تماس باآن است، منجر به رشد می‌شود. نظریه­پردازان فرویدی در مقابل بحث می‌کردندکه تعیین­کننده‌های اساسی رشد، زیستی هستند و به صورت اجتناب ناپذیری باآرزوهای والدین و خواسته‌های اجتماعی در تعارض می‌باشند. در این نظریه، فرض می‌شود که تعامل بین نیازهای لیبیدویی کودک و محیط خانوادگی، تعیین کنندهتفاوتهای فردی در رشد کودک می‌باشد. اکنون دو سوال اساسی در تحقیقات مربوطبه اجتماعی کردن مطرح است: سبک فرزندپروری چه چیزی است؟ و پیامد سبک­هایتربیتی متفاوت چه می‌باشد؟(دارلینگ و استنبرگ،۱۹۹۳). در حال حاضر اجماع نظری مبنی بر اینکه تمرین­های فرزندپروری بر رشد کودکتاثیر می‌گذارد، وجود دارد، البته مدارک نشان داده­اند رفتارهایفرزندپروری مجموعه رفتارهای زیادی را در بر می‌گیرد. بنابراین تاثیر یکرفتار والدینمی‌تواند به آسانی مورد بررسی قرار گیرد. به عنوان مثالممکن است کودکی که به خاطر عملی که انجام داده، سیلی بخورد ولی هنوز نسبتبه والدین احساس عاطفه،مهر و گرمی کند و یا اینکه ممکن است والدین به صورتتکنیکی درست عمل کنند، اما چون عاطفه و مِهر کمی را آشکار نمایند، کودکاناحساس سردی و بی‌میلی می‌کنند. تلاش‌های کمی و کیفی برای ارزیابی سبکفرزندپروری بر روی سه مولفه خاص تمرکز کرده‌اند: رابطه هیجانی، رفتارها وتمرین­های والدین و سیستم­های اعتقادی والدین (دارلینگ و استنبرگ، ۱۹۹۳).

             

            [۱]- Child Upbringing

             

            [۲]- Rajers

             

            [۳] – Mccabe&Martin

             

            [۴]- Sternberg

             

            [۵]- Parenting style

             

            [۶]- Darling

             

            [۷]- Steinberg

             

            [۸] – Bornstein

             

            [۹]- Baumrind

             

            [۱۰]- Maccoby

             

            [۱۱]- Martin

             

            [۱۲]- authoritative style

             

            [۱۳]- authoritarian style

             

            [۱۴]- permissive style

             

            [۱۵]- indifferent style

             

            [۱۶]-Mize

             

            [۱۷]- Petit

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:13:00 ب.ظ ]




          1. انواع سبک­های فرزندپروری

             

            ۲-۶-۱- سبک قاطعانه

             

            سبک قاطعانه(مقتدرانه)، مناسب‌ترین روش فرزندپروری است. والدین مقتدر، درخواست‌های معقولی برای پختگی دارند و این درخواست‌ها را با تعیین محدودیت‌ها و اصرار بر این‌که کودک باید از آن‌ها تبعیت کند، به اجرا می‌گذارند. در عین‌حال، آن‌ها صمیمیت و محبت نشان می‌دهند، صبورانه به نقطه‌نظرهای فرزندانشان گوش می‌کنند و مشارکت در تصمیم‌گیری خانوادگی را ترغیب می‌نمایند. فرزندپروری مقتدرانه، روش منطقی و دموکراتیک است که طی آن، حقوق والدین و کودکان محترم شمرده می‌شود (ماهر و کمیجانی، ۱۳۸۶).

             

            دانلود مقاله و پایان نامه

             

            باوم ریند در سال ۱۹۶۸ والدین دارای اقتدار منطقی را این‌گونه تعریف می‌کند: این والدین همواره در تلاشند تا فعالیت‌های کودک را به شیوه‌ی عقلانی و موضوع‌مدار هدایت کنند. روابط کلامی را تشویق کنند و کودک را در جریان علت و منطق نهفته در روش خود قرار دهند و به ویژگی‌های بیانی و ابزاری و نیز استقلال رأی و ثبات قانونمند ارزش می­ دهند. بدین ترتیب، این والدین در نقاط اختلاف والد- فرزند، کنترل شدیدی را اعمال می‌دارند اما کودک را در این­باره مقید و محدود نمی‌سازند. این والدین حقوق ویژه خود، به عنوان یک بزرگسال را شناخته‌اند، اما علایق فردی و ویژگی‌های خاص کودک را نیز مشاهده می‌کنند. والد مقتدر اَعمال کنونی کودک را می‌پذیرد، اما برای اَعمال آتی، معیارهایی را نیز تعیین می‌کند. او برای کسب اهدافش، علاوه بر زور بر استدلال نیز تکیه می‌کند.او تصمیم‌های خود را بر پایه توافق گروه یا امیال فردی کودک بنا نمی‌کند، در عین حال خودش را نیز از خطا و اشتباه مصون نمی‌داند و اعتقاد ندارد که تصمیمات او بدون اشتباه هستند (باوم­ریند، ۱۹۷۱).

             

             

            این والدین کوشش می‌کنند تا فعالیت‌های فرزندان‌شان را در یک روش منطقی و مطلوب جهت دهند. آنها کودکانشان را به استقلال تشویق می‌کنند، اما برای فعالیت‌هایشان، کنترل و محدودیت‌هایی قرار می‌دهند. روش کلامی آنها حالت «بده‌بستان» دارد و والدین به این صورت با آنها گرم بوده و حالتی مهربان دارند. آنها از فرزندانشان حمایت می‌کنند و به آنها مسئولیت‌های اجتماعی می‌دهند. رفتار پخته از آنها انتظار دارند، اما در عین حال حقوق آنها را به رسمیت می‌شناسند و همچنین به فرزندان در بعضی موارد استقلال می‌دهند و در مورد درخواست‌ها و قوانین، برای آنها دلیل می‌آورند و در مورد عقاید فرزندان‌شان پاسخگو بوده و در تصمیم‌گیری‌های خانوادگی آنها را شرکت می‌دهند (وارنر و برگ، ۱۹۹۷).

             

            در این شیوه والدین ضمن اعطای آزادی به فرزندان خود، برای هدایت آنها مقررات و چارچوب‌های روشنی تعیین می‌کنند و با این که در این چارچوب‌ها قاطع و مصمم هستند، اما مستبد و بازدارنده نیستند. در عین حال آنها برای مقررات وضع شده دلایلی ارائه می‌دهند. این والدین به نیازها و عقاید فرزندان‌شان حساسند و آنان را به رعایت مقررات خانوادگی تشویق می‌کنند (احدی و جمهری، ۱۳۷۸). به زعم باربر، بین و اریکسون (۲۰۰۲) این والدین هم برای رفتار خودمختارانه و هم انضباط ارزش قائلند زیرا معتقدند کنترل منطقی و نیز آزادی حساب شده، موجب می‌گردد کودکان قوانین و اصول رفتارهای صحیح را درونی کرده و در قبال رفتار و اعمال خود احساس مسئولیت نمایند (احدی و جمهری، ۱۳۷۸). آن­ها پشتیبان عاطفی قوی‌ای برای کودک به حساب می‌آیند (ماسن، ۱۳۸۳).

             

            در مجموع این سبک یک روی‌آورد آزادمنشانه و منطقی است که هم حقوق والدین و هم حقوق فرزندان را مشخص می‌کند و هم برای آنها احترام قائل است (ویس و اسکوارز، ۱۹۹۶، به نقل از اسلمی، ۱۳۸۵). به فرزندان خود استقلال و آزادی فکری می‌دهند و آنها را تشویق می‌کنند و نوعیمحدودیت و کنترل را برآنها اعمال میدارند. درخانواده‌هایی با والدین مقتدر، اظهارنظر و ارتباط اخلاقی وسیع در تعامل کودک و والدین وجود دارد و گرمی‌و صمیمیت نسبت به کودک در سطح بالاست( ماسن، کانگر و کاگان، ۱۳۷۰). فرزندان این خانواده ازثبات شخصیتی خوبی برخوردارند، اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی دارند. در مواجهه بامسائل زندگی پختگی بیشتری نشان داده و برای کنارآمدن با مشکلات بیشتر از شیوه هایمقابله ای متمرکز بر مساله استفاده می‌کنند( احدی، ۱۳۷۳).

             

            ۲-۶-۲- سبک آزادمنشانه

             

            بومریند والدین آسان‌گیر را این‌گونه توصیف می‌کند: یک والد آسان‌گیر در تلاش است تا با شیوه‌های موافق و همسو با تکانه‌ها، امیال و اَعمال کودک رفتار کند. او درباره خط مشی خود با کودک مشورت می‌کند و قواعد خانواده را برای او توضیح می‌دهد. او توقع چندانی برای انجام کارهای منزل و رفتار صحیح از کودک خود ندارد؛ بلکه خود را به کودک همچون منبعی معرفی می‌کند که هرگاه بخواهد می‌تواند از آن استفاده کند و نه به عنوان عامل فعال که مسئول شکل‌دهی یا تغییر رفتار کنونی یا آتی کودک است. او به کودک اجازه می‌دهد که تا حد امکان، خود به تنظیم فعالیت‌هایش بپردازد، از اعمال کنترل اجتناب می‌ورزد و پیروی از معیارهای مشخص شده بیرونی را تشویق نمی‌کند. به علاوه، در تلاش است از استدلال استفاده کند و در دستیابی به اهداف آشکار از زور استفاده نمی‌کند (باوم ریند، ۱۹۷۱).

             

            این والدین با فرزندان خود گرم و بامحبت هستند و تنبیه کمی را برای آنها اِعمال می‌کنند و خواسته‌های کمی از فرزندان خود دارند. آنها فرزندان خود را رها می‌کنند تا رفتار خود را تنظیم کنند. فرزندان این والدین، خوداعتمادی و تکانش‌گری کمی دارند و فاقد استقلال و مسئولیت‌پذیری اجتماعی هستند. رفتار این والدین بیشتر پذیرنده، مثبت و غیرتنبیهی است. آنها با فرزندان‌شان درباره‌ی تصمیم‌گیری مشورت می‌کنند و در مورد قوانین خانوادگی به آنها توضیح می‌دهند و از اعمال قدرت پرهیز می‌کنند و فرزندان را به اطاعت از معیارهای تعیین شده توسط محیط بیرونی تشویق نمی‌کنند. والدین آسان‌گیر، انتظارات اندکی از فرزندان خود داشته و هیچ‌گونه کنترل و پاسخ‌گویی هم نسبت به آنان ندارند (لایبل و تامپسون، ۲۰۰۲).

             

            خانواده­هایی که به سبک آزادمنشانه اعتقاد دارند به صورت افراطی نسبت به فرزندان خود پذیرش و پاسخ دهیدارند، آنها توقعی از فرزندان خود ندارند و نسبت به آموزش رفتارهای اجتماعی فرزندخود سهل انگار هستند. در این خانواده­ها نظم و ترتیب و قانونِ کمی‌حکم فرماست وپایبندی اعضا به قوانین و آداب و رسوم اجتماعی کم است و هر کس هر کاری که بخواهد می ­تواند انجام دهد( استین برگ، ۱۹۹۶). این خانواده ها نقطه مقابل خانواده­های مستبدمی­باشند. هیچ الگوی تربیتی بر خلاف خانواده مستبد در این خانواده­ها وجود ندارد.فرزندانی­که در این خانواده­ها رشد کرده­اند اساساً لوس و نُنُر از خود راضی و پرتوقع هستند و از دیگران انتظارات بیش از اندازه دارند. تاب و توان مقابله با مشکلاتو ناملایمات و دشواریهای زندگی را ندارند. چرا که اساساً همیشه خواسته هایشان توسطوالدین برآورده شده و شکست و ناکامی ‌را تجربه نکرده ­اند. بنابراین در برابرناملایمات زندگی به سرعت به روش های اجتنابی مانند اعتیاد متوسل می‌شوند. شخصیت ضعیف و شکننده، مسئولیت پذیری پایین، عدم قدرت تصمیم ­گیری و وابستگی به دیگران ازویژگی­های فرزندان تربیت شده در چنین خانواده­هایی می­باشد( احدی، ۱۳۷۳).

             

            ۲-۶-۳- سبک مستبدانه

             

            شیوه­ی فرزندپروری استبدادی با ویژگی­های توقع بالا و پذیرش پایین مشخصشده است.این والدین قوانین خود را به صورت انعطاف­نا­پذیری تحمیل می­ کنند. از نظرتربیتی خشن و تنبیه­گرند. با رفتار بد مقابله می­ کنند و فرزندِ بدرفتار را، تنبیه می­ کنند. ابراز محبت و صمیمیت آنها نسبت به فرزندان در سطح پایین است. آنها امیالفرزندان رادرنظرنمی­گیرندوعقایدشراجویانمی­شوند. کودکاندارایچنینوالدینیثبات روحی و فکری ندارند و خویشتن را بدبخت می­پندارند. آنها زود ناراحت می­شوند ودر برابر فشارهای روانی آسیب­پذیرند( هیبتی، ۱۳۸۱). فرزندانی که در این خانواده هاتربیت می‌شوند رفتاری اجتماعی دارند، مودب، راستگو و دقیق هستند. اما از سوی دیگرافرادی شرمسار، مطیع، دارای هویت وابسته و متکی به دیگران، عزت نفس پایین و حساسیتبالا می‌باشند. اعمال اخلاقی آنها مبتنی بر ترس و تنبیه می‌باشد و در حضور عواملتهدیدکننده (والدین) بسیار درستکار هستند، اما به محض دوری از والدین ( تحصیل،اشتغال و …) به راحتی به سوی انحرافات اجتماعی کشیده می­شوند؛ زیرا درک درستی ازبایدها و نبایدهای اجتماعی و اخلاقی پیدا نکرده ­اند( احدی، ۱۳۷۳).

             

            والدینی که از سبک مستبدانه استفاده می‌کنند نیز متوقع هستند، و برای پیروی نکردن فرزندان و دلیل آوردن آنها مبنی بر دلایل پیروی نکردن، ارزش زیادی قایل نیستند و جمله­ی «همان کاری را که من گفتم انجام بده»، نگرش این دسته از والدین است. در نتیجه، چون آنها انتظار دارند فرزندانشان از دستورات بزرگترها، بی‌چون و چرا اطاعت کنند، کمتر با آنها به بحث می‌پردازند. اگر کودک دستورات آنها را انجام ندهد، والدین مستبد به فشار و تنبیه متوسل می‌شوند (رضوان‌فر، ۱۳۹۱).

             

            والدین خودکامه و مستبد بر خلاف والدین دموکرات، تحریک‌پذیر، انعطاف‌ناپذیر،  زورگو، خشن و نسبت به نیازهای کودکان بی‌توجهند. به نظر آنان اطاعت بی‌چون و چرا یک فضیلت است. کودکانی که والدین خودکامه دارند، کمتر متکی به خود هستند و نمی‌توانند به تنهایی کاری انجام دهند یا از خود عقیده‌ای داشته باشند. بیشتر متمایل به ساکت بودن، مؤدب بودن، خجالتی بودن و از نظر اجتماعی غیر مثبت بودن ودرمانده بودن هستند. آنان معمولاً والدین خود را نامهربان و سهل‌انگار می‌دانند و معتقدند که انتظارات و تقاضاهایشان غیرمنطقی و نادرست است. اما از اینکه بخواهند در چنین محیط خصومت‌آمیزی عرض اندام کنند، می‌ترسند. این وضعیت به رفتار نامناسب، تعارض و روان رنجوری که غالباٌ در چنین کودکانی یافت می­شود، منجرمی­گردد (هترینگتونوپارک،۲۰۰۸).

             

            بومیرند ویژگی‌های این والدین را این‌گونه توصیف می کند: بر اساس تعریف، شیوه‌ی استبدادی نشانگر والدی است که می‌کوشد رفتارها و نگرش‌های کودک را بر اساس یک دسته معیارهای رفتاری شکل داده و کنترل و ارزیابی کند. معیارهایی که معمولاً مطلق بوده و قدرتی بالاتر آنها را تعیین کرده است. او اطاعت کردن را یک حُسن تلقی می‌کند و در مواقعی که اعمال و رفتار کودک در تعارض با معیارهای رفتاری وی قرار می‌گیرد از تنبیه و اعمال زور برای مهار خواسته‌ی کودک استفاده می‌کند. او به القاء ارزش‌هایی همچون احترام به قدرت و احترام به کار، احترام به حفظ نظم و ساختار سنتی باور دارد. او روابط کلامی را تشویق می‌کند و معتقد است که کودک باید هر آنچه را که از نظر والدین درست است، بپذیرد (باوم ریند، ۱۹۷۱).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:12:00 ب.ظ ]




          1. ۲-۷-۱- نظریه اریکسون:

             

            بنابر نظریه تحول روانیاجتماعی اریکسون، شکل­ گیری شخصیت بر طبق مراحل و بر اساس رشد بدنی که تعیین کننده کشش فرد نسبت به جهان خارجی و هشیارشدن وی نسبت به آن است تحقق می‌پذیرد. بر اساس مراحل هشت­گانه روانی اجتماعی اریکسون، اهداف و سبک­های فرزندپروری والدین در مراحل مختلف رشد تغییر می­ کند (هترینگتون،۱۹۷۸،به نقل از اسلمی،۱۳۸۵).

             

            در مرحله اول رشد روانی اجتماعی اریکسون که اعتماد در برابر عدم اعتماد می‌باشد و از تولد تا هیجده ماهگی را شامل می­شود. هدف اصلی فرزندپروری در این مرحله، پاسخگویی به نیازهای فرزند می­باشد. هدف اصلی فرزندپروری برای کودکانی که در سنین هیجده ماهگی تا سه سالگی به سر می­برند و در مرحله خودمختاری در برابر شک وتردید می­باشند،کنترل رفتار فرزندان می‌باشد.برای کودک سه تا پنج ساله که در مرحله ابتکار در برابر احساس گناه به سر می­برد،هدف عمده فرزندپروری باید پرورش خود گردانی باشد (هترینگتون، ۱۹۷۸، به نقل از اسلمی،۱۳۸۵).

             

             

            مرحله چهارم که اریکسون این مرحله را کارایی در برابر احساس حقارت نامیده است و کودکان پنج تا یازده ساله را در بر می­گیرد، هدف اصلی فرزندپروری ترقی دادن و پیشرفت کودک است.در مرحله پنجم که دوران نوجوانی است(یازده تا سیزده سالگی) مرحله هویت در برابر آشفتگی می­باشد، هدف اصلی فرزندپروری تشویق به استقلال و حمایت­های عاطفی است(هترینگتون،۱۹۷۸، به نقل از اسلمی،۱۳۸۵).

             

            ۲-۷-۲- نظریه مورای

             

            هنری مورای نخستین نظریه­پرداز شخصیت به این مجادله علاقمند بود که آیا شخصیت به صورت ساختار صفات بهتر توصیف می‌شود(آلپورت، ۱۹۶۱) یا به صورت پویاتر برحسب نیازها یا انگیزه‌ها بهتر توصیف می‌گردد. از نظر مورای، بسیاری از رفتارها(نه همه آنها)، توسط مجموعه‌ای از نیازهای انسانی همگانی توصیف می‌گردد. مهم‌ترین کمک مورای به مطالعه انگیزش، مفهوم نیاز اوست و نیازها پایه فیزیولوژیکی دارند و نیروهای زیست‌شیمیایی را در مغز درگیر می‌سازند.

             

            نیازها یا از فرآیندهای درونی و یا از وقایع بیرونی ناشی می‌شوند ولی همه نیازها در شخص تولید تنش می‌کنند و شخص برای کاهش تنش با ارضاء نمودن نیاز عمل می‌کند هر فرد را می‌تواند صاحب مجموعه ­ای مشخص از نیازهای اساسی در نظر گرفت که رفتارش را جهت ارضاء آن نیازها که برای شخصیتش حیاتی هستند نیرو بخشیده و هدایت می‌کند (سیدمحمدی، ۱۳۷۶).

             

            برخلاف رویکردهای شناختی، مفهوم نظری مورای بیشتر متأثر از مدل های بیولوژیکی بود تا فیزیکی. بر طبق نظر وی، محیط می‌تواند نیاز را بروز دهد و می‌تواند در جهت بازداری از نیاز و رفتار مربوط به هدف ارائه دهد او بین محیط ادارک شده و محیط مورد هدف، فرق می‌گذارد.

             

            به نظر مورای چیزی که اهمیت دارد محیط ادارک شده بین محیط ادارک شده است و افراد براساس ادارک خویش از محیط اطراف عمل می‌کنند (واینر، ۱۹۹۰).مورای فهرستی از نیازهای انسانی را تهیه کرد که عبارت بود از: نیارهای متضاد(مثل تسلط و دنباله‌روی)، نیازهای عقلی (مثل درک کردن)، نیازهای تلاش(مثل پیشرفت)، نیازهای اجتماعی(مثل مهرورزی) و نیازهای دفاعی (مثل تحقیرگریزی).

             

            در نظام مورای، جفت بودن نیازها مهم بودند زیرا وی معتقد بود تمام نیازها تا اندازه‌ای با یکدیگر هماهنگ‌اند. یک نیاز امکان دارد با نیاز دیگر در تضاد باشد. امکان دارد نیازهای دیگر در هم ادغام شوند (مثل پرخاشگری و تسلط)در حالی که نیازهای دیگر ممکن است یکدیگر را تسهیل نمایند (مثل پیشرفت و عمل متقابل). تعریفی که مورای از نیاز ارائه می‌دهد این است «نیاز تصور آدمی از نیرویی است که در مغز جای دارد و اندیشه و عمل را چنان تنظیم می‌کند که وضعیت موجود نامطلوبی را به جهت موجب گردد تصادفی و خود به خودی نیست و مقصود از وضعیت نامطلوب این است که نیاز زاده­ی نارضایتی است و آدمی را به سوی هدف رضایت‌بخش متوجه می‌سازد از نظر نیازها پنج ویژگی عمده دارند که عبارتند از:

             

            ۱- نتیجه مستقیم یک جریان درونی (انگیزه درونی) یا نتیجه عوامل خارجی هستند.

             

            ۲- همیشه با یک خلق انفعالی یا هیجانی همراهند.

             

            ۳- خفیف یا شدید هستند.

             

            ۴- گذرا یا کم‌دوام یا پایدار و بادوام هستند.

             

            ۵- سبب رفتاری نمایان یا فعالیت روانی ناآشکار (خیال‌بافی) هست.

             

            مورای در تشکیل شخصیت به عوامل زیستی اهمیت زیادی می‌دهد. جمله معروف «اگر مغز نباشد شخصیت نیست» مؤید تکیه بیش از حد مورای بر پایه‌های زیستی است. نظریه‌ی مورای در شخصیت ریشه در نظریه نیروهای تحریکی شخصیت دارد از نظر مورای شخصیت عبارتند از: نیازها (انگیزه‌های درونی) فشارها (محرک‌های خارجی)، نیازهای عاطفی، ارزش‌ها و عمل متقابل هستند (سیاسی، ۱۳۷۸).

             

            ۲-۷-۳- نظریه شیفر

             

            شیفر از جمله کسانی است که در این زمینه پژوهش‌هایی انجام داده است. او براساس مشاهداتی که از تعامل کودکان ۱ تا ۳ ماهه با مادرنشان انجام داد. طرح یک طبقه‌بندی براساس دو جنبه رفتار والدین یعنی آزادی- کنترل (سهل‌گیری در مقابل سخت‌گیر) سردی- گرمی (پذیرش و طرح) ارائه نمود. او نتیجه گرفت که مادران پذیرنده یا طردکننده می‌توانند سخت‌گیر یا آسان‌گیر باشند. این دو بعد اساساً به سطوح حمایت عاطفی که والدین درمورد کودکانشان به کار می‌برند و نیز اشاره به کنترل دارد که والدین درمورد کودک خود اعمال می‌کنند. بدین‌ترتیب از ترکیب این دو بعد الگوهای مختلف رفتار والدین شکل می‌گیرند. به طور کلی، بسیاری از رفتارهای والدین می‌تواند در مدلی چهار بعدی قرار گیرند (یعقوب‌خانی  و غیاثوند، ۱۳۷۲).

             

             

              • والدین گرم(با محبت) و آزاد گذارنده:این والدین معمولاً بعنوان والدین نمونه شناخته می­شوند. کودکان آنها دارای استقلال بوده و رفتارهای اجتماعی مناسبی دارند. محبت وگرمی توام با آزادی موجب می­شود به علت داشتن فضای مناسب برای برون­ریزی و عدم وجود پاسخ­های نامناسب و حالت­های پرخاشگری از سوی والدین،حالت­های پرخاشگری در کودکان چنین خانواده هایی مشاهده نگردد.مشخصات کودکان این والدین عمدتاًدارای اعتماد به نفس،احساس خودمختاری،تمایل به کنترل محیط و گرایش به سمت رفتارهای دوستانه نسبت به همسالان است(شفر ۱۹۹۳، به نقل از احدی،۱۳۷۳).

             

              • والدین گرم و کنترل­ کننده(محدود کننده): گاهی محبت والدین محدودیت­هایی را نیز به دنبال دارد.این والدین فرصت کسب تجربه و یادگیری را از کودکان سلب می­ کنند. آنها با محبت افراطی موجب گرفتن آزادی لازم از کودک می شوند.کودکان چنین خانواده­هایی معمولاً وابستگی بیشتری را نشان می­ دهند. این کودکان در مقایسه با فرزندان والدین با محبت و آزاد گذارنده،خصومت و پرخاشگری بیشتری از خود نشان می­ دهند ودر روابط با همسالان خود مسلط نیستند. شفر معتقد است محدودیت اعمال شده از سوی والدین در سه سال اول زندگی نسبت به بعد از آن تاثیر عمیق­تری بر رفتار کودک خواهد گذاشت (همان).

             

              • والدین سرد و متخاصم(آزاد گذارنده): تفاوت کودکان این گروه با گروه قبلی در این است که همراه شدن عامل خصومت با عامل آزادی موجب ایجاد رفتارهای پرخاشگرانه به شدیدترین حالت در این کودکان می‌شود. تحقیقات نشان داده که والدین کودکان بزهکار این الگوی تربیتی را در مورد فرزندانشان اعمال می‌کنند (همان)

             

            • والدین سرد و کنترل کننده: رفتارهای خصومت­آمیز این والدین که بیشتر بر اصل تنبیه استوار است به همراه سخت­گیری و محدودیت شدیدی که نسبت به فرزندانشان اعمال می­ کنند، موجب ایجاد احساس خصومت شدید در فرزندان آنها می­شود. از سویی عدم اجازه به کودک در ظاهر ساختن این احساس خصومت،کودکان را عصبانی بار می­آورد. تمایل به خودکشی و خودآزاری در سنین بزرگسالی در این کودکان قابل مشاهده است. این کودکان معمولاً در روابط اجتماعی ناموفق­اند. گوشه گیری،خجالت و عدم اعتماد به نفس در این کودکان به وفور یافت می­شود(همان).

             

             

             

             

             

             

            ۲-۷-۴- نظریه زیگلمن

             

            زیگلمن روش­های ارتباطی والدین و فرزندان را به چهار قسمت کلی تقسیم کرده است:

             

            ۱- والدین مقتدر ۲- والدین مستبد ۳- والدین سهل­گیر ۴- والدین مسامحه­گر یا بی­اعتنا، که در زیر ویژگی‌های هر یک از آنها را مورد بحث قرار می‌دهیم.

             

            والدین مقتدر: والدین مقتدر انعطاف­پذیر و مطالبه­کننده هستند. آنها بر روی فرزندانشان کنترل اعمال می­ کنند اما در عین حال پذیرنده و پاسخ دهنده نیز هستند. به طور پیوسته آن قوانین را اجرا می­ کنند. آنها همچنین دلیل و منطق این قوانین و محدودیت ها را توضیح می‌دهند. نسبت به نیازها و دیدگاه­های کودکانشان پذیرنده هستند و مواقعی که آنها در حال توصیه به فرزندان هستند احترام فرزندانشان را نیز رعایت می­ کنند (زیگلمن،۱۹۹۹).
            مقررات واضحی برای رفتارهای کودکان وضع می­ کنند. قاطع هستند ولی سخت­گیر و تحمیل کننده نیستند. روش­های انضباطی شان، حمایتی است تا اینکه تنبیهی باشد. آنها می­خواهند کودکانشان ابراز وجود کنند. همچنین این کودکان از لحاظ اجتماعی مسئولیت­پذیر و خودنظم­ده و اهل مشارکت می­باشند (بامریند،،۱۹۹۱ به نقل از زیگلمن،۱۹۹۹)والدینی که از سبک اقتدار منطقی استفاده می‌کنند به فرزندان خود می­آموزند که درگیری و اختلاف نظر با در نظر گرفتن نقطه نظر فرد دیگر و در چارچوب گفتگو، به طور موثر حل خواهد شد. آنها متناسب با سن فرزندانشان به آنها مسئولیت می­ دهند و برای رسیدن فرزندان به حداکثر سطح رشدی لازم برای دستیابی به یک فردیت مطمئن و مستقل، ساختار لازم را فراهم می­آورند (زیگلمن،۱۹۹۹).

             

            والدین مستبد: این والدین قوانین را به طور انعطاف­ناپذیری تحمیل می‌کنند. از نظر تربیتی خشن و تنبیه گرند. با رفتار بد مقابله می‌کنند و کودک بدرفتار را تنبیه می­ کنند. ابراز محبت و صمیمیت آنها نسبت به کودکان در سطح پایین است. آنها امیال کودکان را در نظرنمی­گیرند و عقایدشان را جویا نمی­شوند. کودکان دارای چنین والدینی، ثبات روحی و فکری ندارند و خویشتن را بدبخت می‌پندارند. آنها زود ناراحت می‌شوند و در برابر فشارهای روانی آسیب­پذیرند.والدین مستبد از نظر درخواست کنندگی و دستوردادن در سطح بالایی هستند اما پاسخ دهنده نیستند. آنها قدرت مدار و واضع قانون هستند و انتظار دارند دستوراتشان بدون توضیح دادن اطاعت شود. همچنین آنها محیط های ساختار یافته با قواعد واضح فراهم نمی­کنند (زیگلمن،۱۹۹۹).

             

            والدین سهل­گیر: این والدین نسبت به آموزش رفتارهای اجتماعی سهل انگار هستند. نظم و ترتیب و قانون کلی در این نوع خانواده حاکم است و پایبندی اعضا به قوانین و آداب و رسوم اجتماعی بسیار کم است. هر کس هر کاری که بخواهد می ­تواند انجام دهد. فرزندان در چنین خانواده هایی دارای استقلال فکری و عملی هستند و به سبب هرج و مرج، نوعی تزلزل روحی در این­گونه خانواده ها به چشم می­خورد.این تزلزل باعث بی­بندوباری کودکان شده و سبب می­شود آنان نسبت به زندگی احساس مسئولیت نکنند. همچنین از ویژگی­های فرزندان رشدیافته در چنین خانواده هایی می­توان گفت آنها در مقابل بزرگسالان مقاوم و لجوجند. آنها دارای اتکای به نفس پایینی هستند، زود خشمگین و زود خوشحال می­شوند، تکانشی و پرخاشگرند و در مقابله با فشارهای روانی دچار مشکل می‌شوند (زیگلمن، ۱۹۹۹).

             

            والدین مسامحه گر یا بی­اعتنا (بی­کفایت یا طرد کننده): والدینی که کنترل پایین و پذیرش پایین را ترکیب می‌کنند، نسبتاٌ در پرورش کودکانشان غیرمداخله گر هستند. به نظر می‌رسد آنها از فرزندانشان مواظبت نمی‌کنند و ممکن است آنها را طرد کنند. به عبارت دیگر آنها به گونه­ای غرق در مشکلات خود شده‌اند که نمی­توانند نیروی کافی برای برقراری و اجرای قوانین اجتماعی انجام دهند (زیگلمن،۱۹۹۹). والدین بی‌توجه،هم کم­توقع و هم طردکننده هستند. فرزندان آنها یعنی کودکانی که محبت یا پذیرش ناچیزی از جانب والدین خود تجربه کرده­اند و همزمان انضباط کم یا نظارت ناهماهنگ والدین در مورد آنها اعمال شده است، در سال­های بعدی مشکلات سازگاری نشان می­ دهند؛ به ویژه زمانی­که تنبیه بدنی روی آنها اعمال شده باشد. وقتی کودکان تنبیه بدنی تجربه می­ کنند، می­آموزند که استفاده از خشونت روش مناسبی برای حل درگیری و اختلافات است. در نتیجه تمایل پیدا می­ کنند از چنین روشی برای حل درگیری و اختلافات استفاده کنند. از همین رو کودکانی که تنبیه جدی شده ­اند در خطر ابتلا به مشکلات رفتاری قرار دارند و به آزار و اذیت دیگران می­پردازند (زیگلمن،۱۹۹۹).

             

            با اندک تأملی پیداست که دیدگاه زیگلمن و شیفر تفاوت چندانی ندارند و تفاوت بیشتر در الفاظ است. درواقع باید گفت مدل ارائه شده توسط شیفر علیرغم گذشت سالیان زیاد هم‌چنان ثابت مانده است. (دهقانی، ۱۳۷۹) بنابراین با توجه به الگوهای مطرح شده می‌توان گفت رشد صحیح بچه‌ها در گروه محبت، صمیمیت و محدودیت و خواهندگی و پذیرش صحصح می‌باشد اگر آنها طرد شوند و کمتر مورد کنترل و هدایت قرار گیرند، آنها کنترل بر خود را نخواهند آموخت و ممکن است خود خواه و قانون گریز شوند. هم‌چنین اگر زیاد هم مورد کنترل و هدایت قرار گیرند مانند آن‌چه که والدین مستبد انجام می‌دهند، به آنها فرصت کمی برای اعتماد به نفس داده می‌شود و آن‌ها در تصمیم‌گیری دچار بی‌اعتمادی می‌شوند. (کارول، ۱۹۹۹)

             

            ۲-۷-۵- نظریه پیشرفت اتکینسون:

             

            اتکینسونفرض کرد رفتارهای پیشرفت نه‌تنها گرایش به نزدیک شدن به موفقیت بلکه به سمت گرایش به دور کردن از شکست نیز هدایت می‌شوند. گرایش به دوری از شکست، شخصی را برای دفاع در برابر از دست دادن عزت‌نفس، احترام اجتماعی و دفاع در برابر تنبیه اجتماعی و سرافکندگی برمی‌انگیزد. گرایش به دوری از شکست که مخفف Taf است با فرمولی محاسبه می‌شود که برابر با فرمول TS است.Tf× Pf× Maf= Taf

             

            ترس از شکست دارای سهم مؤلفه­ی عمده­ی «انگیزه اجتناب از شکست»، «احتمال شکست» و «ارزش مشوقی شکست» می‌باشد.انگیزه اجتناب از شکست در فرمول فوق نقش همپای با انگیزه موفقیت، در امید به موفقیت را ایفا می‌کند. انگیزه اجتناب از شکست، ظرفیتی برای به تجزیه درآوردن شرمساری حاصل از عدم دستیابی به یک هدف (شکست) است. (وایند به نقل از احمدی، ۱۳۸۳)

             

            ترس از شکست، اضطرابی را توصیف می‌کند که در رابطه با احساس شکست به وجود می‌آید نه در رابطه با شکست واقعی. فرضیه اتکنیسون این است که در این ویژگی (اضطراب ترس از شکست) تفاوت‌های فردی وجود دارد و عده‌ای از افراد بیشتر از دیگران واجد چنین اضطرابی هستند. وی پیشنهاد می‌کند ترس از شکست با دیگر ویژگی‌های فرد و با موقعیت خاص وی ترکیب می‌شود و به شرح زیر رفتار موفقیت‌آمیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

             

            ۱-افرادی که در متغیر ترس از شکست در سطح بالایی قرار دارند عموماً مایلند که از امور موفقیت‌آمیز پرهیز کنند.

             

            ۲- این افراد معمولاً تکالیفی با درجه‌ی دشواری متوسط را برمی‌گزینند. اتکینسون برای این امر دو دلیل را ذکر می‌کند.

             

            الف: اگر به انجام کار بسیار دشوار بپردازد، هیچکس آنهارا به خاطر شکست سرزنش و نکوهش نمی‌کند،زیرا آنان از شکست واقعی رویگردان نیستند و بلکه از احساس شکست گریزانند.

             

            ب: اگر به انجام وظیفه‌ای بسیار سهل بپردازند احتمال اینکه دچار شکست گردند، وجود ندارند. ویژگی‌های افرادی که واجد شرایط ترس از شکست هستند:

             

            ۱-از موقعیت‌هایی که دقیقاً در آن ارزشیابی خواهند شد پرهیز می‌کنند.

             

            ۲- ترجیحمی‌دهند خود را از با گرو­ههایی مقایسه کنند که با خودشان تفاوت فاحش دارند.

             

            ۳- حریم خصوصی خودشان را ترجیح می دهند.

             

            ۴- سنجش مهم و غیردقیق از عملکرد را ترجیح می­ دهند.

             

            ۵- از مسئولیت گریزانند.

             

            ۶- هنگامی که از عهده یک سطح از عملکرد برنیایند دیگران را سرزنش می‌کنند. (جاگرن، ۱۳۸۵).

             

            از آنچه گفته شد روشن می‌شود که تئوری اتکینسون قادر است به دقت گرایش افراد را به سوی درجات متوسط موفقیت بین افراد موفقیت‌گرا و شکست‌گرا تشخیص دهد علت اینکه نتایج تحقیقات درباره کارایی افراد مشخص نبوده، می‌توان آن را تا اندازه‌ای مربوط به کیفیت پیچیدگی دانست. بالاخره گرچه صحیح نیست بگوییم این مدل تئوری، فقط در شرایط رقابت‌انگیز اجتماعی دارای اعتبار می‌باشد، معهذا بیشتر تحقیقاتی در شرایط انگیزه پیشرفت را اندازه‌گیری کرده‌اند که تا اندازه‌ای رقابت در میان بوده است. در شرایطی که رقابت شخص با خودش بوده نه با اجتماع، نتیجه مشابه به دست نیامد. (همان).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:12:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم