-
-
-
-
انواع مختلف خانوادهها برنامههای زمانبندی شده و انتظارات مختلف را برای هر سن و رفتارهای اجتماعی مناسب با محبت کودکان دارند. تحقیقات انجام شده بوسیله فیشن پاتریک[۱] ۱۹۹۴ نشان داده است که والدین در خانوادههای وفاقی[۲]، آزادمنش، کثرت گرایانه و حمایتی[۳] میتوانند براساس ایدئولوژیهای نقش جنس مقابل، خصوصیات به خود نسبت داده در ارتباط با جنس مذکر و یا مؤنث و شیوههای تعارض کنش متقابل زناشویی از یکدیگر متمایز شوند (فیش و پاتریکو ریتچی[۴]، ۱۹۹۴).
این خصوصیات و ویژگیها دست کم به ۳ روش ممکن بر نتایج رفتاری کودک تأثیر میگذارند. در وهله اول به انواع مختلف خانوادهها شیوههای تعاملی متفاوتی را الگو قرار میدهند که کودک در معرض آنها قرار گرفته است و آنها را ملکه ذهن خود قرار میدهد. ثانیاً خانوادههای مختلف در انتظاراتی که از رفتار مناسب از کودک پسر یا دختر خود در ارتباط با جنسیت آنها به اجرای این انتظارات با یکدیگر تفاوت دارند. در نهایت انواع مختلف خانوادهها در توجه و نگرانی خود نسبت به سازگاری و هماهنگی کودکانشان با گروه همسالان خود و اتخاذ شیوههای مداخلهجویانهای که ممکن است درگیر آنها شوند تا از این رهگذر شانس کودکان خود را برای موفقیتهای اجتماعی بهبود دهند نیز از یکدیگر متمایز میشوند. ماهیت خاص هریک از مکانیسمها در پایین برای هر نوع خانواده نشان داده میشوند.
۱- خانواده وفاقی: والدین در این گونه خانوادهها دارای ایدئولوژیهای سنتی درخصوص نقش هریک از دو جنس زن و مرد میباشند (فیشن پاتریک، ۱۹۸۸). اینگونه خانواده معتقدند که مردها باید نقش رهبریت در جامعه را به عهده بگیرند و زنان باید در فعالیتهایی که بیشتر به صورت کلیشهای خاص زنان است شرکت جویند. در حالی که پدران خانوادههای وفاقی خود را برحسب خصوصیات مردانهای از قبیل جسارت، لیاقت و تعقل و خردمندی توصیف میکنند. مادران در این گونه خانوادهها خود را با خصوصیات زنانهای از قبیل حساس بودن، محبت و مهرورزی بیان میکنند. والدین وفاقی مایل بوده و نیز توانایی آن را دارند تا موفقیت در تعارضات در خصوص مسائل مهم شرکت جویند. این ایدئولوژیهای سنتی در خصوص نقش هردو جنس همراه با فشار زیاد برای همنوایی با این نقشهای والدین در خانوادههای وفاقی بر آن میدارد تا رفتارهای کلیشهای و سنتی در ارتباط با جنس مذکر و مؤنث در کودکان خود ارتقاء بدهند. از آنجا که افراد چنین خانوادههایی به استثنای پسرها از خویشتنداری کمتری برخوردارند به احتمال بسیار زیاد سعی چندانی در از میان برداشتن عدم حس همکاری و طغیان رفتارهای پرخاشگرانه نخواهند کرد. علاوه بر این، به دلیل آن که چنین خانوادههایی برای خصوصیات زنانهای از قبیل ابراز احساسات و مهرورزی ارزش قائل میشوند، پس فعالانه در پی آن هستند تا یکپارچگی با اجتماع و توسعه مهارتهای اجتماعی در میان دختران خود را بالا ببرند در حالی که همزمان با آن پرخاشگری و عمد خویشتنداری را در آنها کاهش میدهند.
محیط و روش استفاده از گفتگو برای حل تعامل که در خانوادههای وفاقی مشاهده میشود بیشتر برای رفتارهای اجتماعی کودکان تأثیر میگذارد. بالاخص اگرچه پسران در خانوادههای وفاقی از مقداری آزادی به لحاظ عدم خویشتنداری برخوردار هستند ولیکن آنها در معرض الگوهای والدین خود برای اجرای موفقیتآمیز شیوههای مدیریت تعارض قرار میگیرند که میتوانند این الگوها را به کنشهای متقابل با همسالان خود انتقال دهند. الگو گفتگو و محاوره و همچنین مهارتهای لازم برای دختران را فراهم میآورد تا خود را با انتظارات والدین خود درخصوص یکپارچگی اجتماعی منطبق سازند میتوانیم نقش اصلی آشنایی و خود گرفتن با این انطباق و سازگاری را به صورت امر و نهی کردن یا فرمان دادن مشاهده کنیم خواه خانواده مستقیماً بر کودک فشار وارد کنند تا خود را با انتظارات خانواده انطباق دهد و خواه از روش دیگری استفاده کند. بدلیل آن که میزان این انطباق در خانوادههای وفاقی بسیار بالاست، بنابراین انتظار میرود که والدین میزان فشار برای کنترل اعمال و رفتار کودکان خود را همزمان با گذر آنها از مرحله نوجوانی افزایش دهند. به رغم آن که اساساً ممکن است به کودکان جوان آزادی داده شود تا از انتظارات والدین خود تخطی کنند ولیکن والدین با نزدیک شدن این کودکان به دوران نوجوانی به حد زیادی تحمل خود را در برابر این نافرمانیها از دست میدهند. بالنتیجه انتظار افزاش تخطی در میزان خویشتنداری و کاهش در میزان انزوای اجتماعی برای دختران خانوادههای وفاقی را داریم. همچنین پیشبینی میشود که تا قبل از پایان تحصیلات دوره ابتدایی پسران در این گونه خانوادهها افزایش میزان خویشتنداری را تجربه کنند. خانوادهها که از فرزندان خود انتظار اطاعت کامل دارند احتمال کمتری دارند تا اجازه دهند که رفتارهای پرخاشگرانه در پسران با نزدیک شدن به دوره نوجوانی در آنها تداوم یابد چرا که چنین خانوادههایی چنین رفتارهایی را در پسران بزرگتر نوعی تهدید برای سلسله مراتب مرسوم در خانواده به حساب میآورند. خانوادههای وفاقی میتوانند با موفقیت میزان خویشتنداری در پسران را افزایش دهند زیرا این گونه خانوادهها نهتنها با اعمال فشار اطاعت و فرمانبرداری را بدست میآورند بلکه محیطی گرم و حمایتی را نیز برای فرزندان ایجاد میکنند.
۲- خانوادههای کثرتگرایانه: والدین این نوع خانوادهها متعهد به تساوی زن با مرد بوده و معتقد هستند که برتری فرد به جای ممنوعیتهای کاری بایستی تعیینکننده رفتار فردی باشد (فیشن پاتریک، ۱۹۸۸). گرچه پدران کثرتگرایانه خود را به عنوان فردی دارای خصوصیات سنتی مردانه توصیف میکنند. مادران در چنین خانوادههایی خود را افرادی توانمند در تلفیق خود و خصوصیت جنس مذکر و مؤنث تبدیل خود به شخصیتی دوجنسی میبینند. برای چنین مادرانی محبت و مهرورزی با شایستگی و لیاقت خردمندی تلفیق میشود. زوجهای کثرتگرایانه فعالانه درگیر خصوصیات مردانه از قبیل داشتن اعتماد به نفس و جسارت، لیاقت و منطقی بودن تعریف میکنند (فیشن پاتریک، ۱۹۸۸). والدین از خانوادههای حمایتی از تعامل و برخورد حتی در مورد مسائل جدی خودداری میکنند اگرچه به جنگهای لفظی زیادی با حالت پرخاشگرانه میپردازند. در نتیجه وجود سنتگرایی شدید در مورد نقش زن و مرد، اینگونه والدین از پسران خود انتظار دارند که کمتر خویشتندار بوده و در عوض دخترانشان هم اینگونه هستند (خویشتندار بوده) و هم مهارتهای اجتماعی را دارا میباشند. بنابراین آنها ممکن است که سعی در کاهش حس عدم همکاری و پرخاشگری در پسران داشته باشند و لیکن فشار شدیدی بر دختران خود وارد میکنند تا آنها منفعل بوده و از برخورد و تعامل پرهیز کنند.
اگرچه دختران خانوادههای حمایتی برای بدست آوردن مهارتهای اجتماعی تحت فشار میباشند ولیکن فقدان محاوره و گفتگو در محیط خانواده الگوهای کافی برای تعامل ماهرانه اجتماعی فراهم نمیکنند. معهذا دختران در مجموعه وسیعی از روش های تعارفی – اجتناب قرار میگیرند. آنها ممکن است در نتیجه الگوپذیری از والدین خود الفاظی پرخاشگرانه با همسالان خود گفتگو کنند اما این احتمال وجود ندارد تا به رفتارهای پرخاشگرانه و تهاجمی و مخرب بپردازند، پسران اینگونه خانوادهها احتمال دارد تا دچار انزوای اجتماعی شوند که این خود نتیجه عدم وجود الگوهای گفتاری و نیز فقدان فشار والدین بر آنها برای ایجاد مهارتهای یکپارچگی با اجتماع میباشد. درخصوص خویشتنداری، انتظار میرود که خانوادههای حمایتی در پسران خود در اوایل دوران ابتدایی در این حیطه آزادی عمل دهند اما سعی بر آن داشته باشند با نزدیک شدن دوران نوجوانی برای تحکیم سلسله مراتب قدرت در خانه پرخاشگری و اعمال تهاجمی را اعمال و مهار کنند. این تلاش احتمالاً با شکست مواجه میشود چرا که فشار برای اطاعت از جانب فرزند بدون آزادی برای گفتگو صورت میگیرد و این پسر در داخل خانواده هیچ گونه راه و فرصتی برای ابراز احساسات منفی خود پیدا نمیکند (مارتین و مک کبی[۵]، ۱۹۸۳).
۳- خانوادههای آزاد منش: به دلیل آنکه چنین خانوادههایی از سوی هردو زوج رهبری و هدایت میشوند (فیشن پاتریک ۱۹۹۴) کودکانی که در این گونه خانوادهها پرورش مییابند با ناهماهنگی روبرو میشوند این تضاد هم در الگوهای نقش دو جنسیتی زن و مرد و هم در روش های حل تعارض به چشم میخورد. شوهران در چنین خانوادههایی به رغم تأیید و حمایت از خصوصیات مردانه ممکن است در انتظارات مربوط به نقش جنس خود یا مساوات طلب باشند و یا به صورت سنتی عمل کنند. برعکس خانمهای آزادمنش یا خود را به صورت موجودی دوجنسیتی دیده و یا فردی که فاقد خصوصیات مثبت هریک از دو جنس میباشد (فیشن پاتریک، ۱۹۸۸). از آنجایی که یکی از این دو، پدر و یا مادر تمایل و سعی در شروع یک تعارض آشکار را داشته باشد، دیگری ممکن است به صورت سیستماتیکوار سعی بر آن داشته باشد تا از آن اجتناب ورزد. این عدم هماهنگی خود را به صورت عدم موفقیت در ایجاد انتظارات هماهنگ برای رفتار کودک و همچنین عدم ایجاد الگوی منسجم برای شناخت کودک بروز میدهد.
مک لود و چافی[۶] (۱۹۷۲) نشان دادند که فقدان محبت، ساختار و هماهنگی در محیط خانواده باعث شده تا پسران و دختران در خانوادههای آزادمنش احتمالاً در سنین پائینتری برای یافتن حمایت به گروههای همسالان خود تمایل پیدا کنند. در سالهای ابتدایی مدرسه موفقیت گروه همسالان تا حاد زیادی وابسته به پیروی از کلیشههای مربوط به هردو جنس است (آدلر، مکس، ادلر[۷] ۱۹۹۲) بدلیل آن که دختران خانوادههای آزادمنش دارای الگویی از سوی مادر بر رفتار کلیشهای این جنس و نیز الگوی خانواده برای مهارت محاورهای نمیباشند و همچنین فشاری از جانب خانواده برای یکپارچگی با اجتماع دریافت نمیکنند، اینگونه دختران ممکن است در معرض خطر خاصی برای انزوای اجتماعی باشند. پسران اینگونه خانوادهها به رغم آنکه الگوی محاورهای هماهنگی دریافت نمیکنند ولیکن با خصوصیات مردانه سنتی مواجه میشوند که توسط گروه همسالان آنها به نحو مثبتی ارزیابی میشود.
علاوه بر این از آنجا که این پسران ارزش خاصی برای پذیرش از سوی گروه همسالان خود قائل هستند، بنابراین ممکن است خویشتنداری بیشتری از خود نشان دهند تا بدین وسیله از احساس بیگانگی و تنهایی در گروه اجتناب ورزند.
[۱] – Fitzpatrick
[۲] – Consensual
[۳] – Protective
[۴] – Ritenie
[۵] – Martin & Maccoby
[۶] – Maclud & et al
[۷] – Adler & et al
-
-
-
[جمعه 1399-06-07] [ 03:59:00 ب.ظ ]
|