کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



بر اساس پنج بعد گسترده تر و دو قطبی تنظیم کرد. این ابعاد به عنوان پنج عامل بزرگ[8] خوانده می شوند که عبارتند از روان آزرده خویی،[9] برون گرایی[10]، سازگاری[11]، پذیرا بودن به تجربه[12]و مسئولیت پذیری[13] (قلی زاده، برزگری، غریبی، بابا پور، 1388) کاستا و مک کری (1990) در نظریه ی خود پنج ویژگی شخصیت را به این صورت تعریف کرده اند؛ روان رنجورخویی به سازگاری، ثبات عاطفی فرد، ناسازگاری و روان نژندی مربوط است. داشتن احساسات منفی همچون ترس، غم، برانگیختگی، خشم، احساس گناه، احساس کلافگی دائمی و فراگیر مبنای این مقیاس را تشکیل می دهند (صفری، گودرزی، 1388). برون گراها افرادی اجتماعی هستند اما اجتماعی بودن فقط یکی از ویژگی های این افراد است. افزون بر این آنان در عمل قاطع، فعال و حراف یا اهل گفتگو هستند. این افراد هیجان و تحرک را دوست دارند و برآنند  که به موفقیت در آینده امیدوار باشند. مقیاس برون گرایی نشان دهنده ی علاقه افراد به توسعه صنعت و کار خود است. سازگاری بر گرایش های ارتباط بین فردی تأکید دارد (صفری، گودرزی، 1388). فرد موافق اساساً نوعدوست است، با دیگران احساس همدردی می کند و مشتاق برای کمک به آنان است. عناصر تشکیل دهنده گشودگی نسبت به تجربه، تصورات فعال، حساسیت به زیبایی، توجه به تجربه های عاطفی درونی و داوری مستقل می باشد، در باروری تجربه های درونی و دنیای پیرامون کنجکاو بوده و زندگی آنها سرشار از تجربه است. منظور از با مسئولیت و باوجدان بودن کنترل خویشتن به فرآیند فعال طراحی، سازماندهی و اجرای وظایف است (صفری، گودرزی، 1388).

از دیگر موضوعات مورد بررسی در این پژوهش راهبردهای مقابله­ای[14] است. در دنیای امروز تنیدگی به عنوان یکی از آفات نیروی انسانی شناخته شده است و اثرات مخرب آن بر زندگی فردی و اجتماعی افراد، به ویژه کارکنان یک سازمان کاملاً مشهود است. افراد سازمان در موقعیت های تنیدگی زا از شیوه­های مقابله­ای متفاوتی استفاده می­کنند (هارن و میشل[15]، 2003). مفهوم مقابله از دهه­های گذشته به طور رسمی در حوزه روان شناسی مطرح شده است و طی سال­های اخیر مطالعات زیادی در خصوص فرآیند مقابله و انواع سبک­های مقابله­ای انجام شده است. پژوهش­های اخیر نشان داده­اند که نوع راهبرد مقابله­ای فرد نه تنها سلامت روانی، بلکه بهزیستی جسمانی وی را نیز تحت تأثیر قرار می­دهد(ایرلند[16] و همکاران، 2005 ).

لازاروس و فولکمن[17] از اولین پژوهشگرانی بودند که در یک چارچوب منسجم به موضوع مقابله پرداخته­اند. افراد به منظور جلوگیری، مدیریت و کاهش تنیدگی، تلاش­های شناختی و رفتاری انجام
می دهند که لازاروس و فولکمن آن را مقابله نامیده­اند.

اندلر و پارکر[18](1990) سه نوع سبک مقابله­ای را مطرح کردند که عبارتند از: 1: سبک مقابله
)مساله مدار 2) سبک مقابله هیجان­مدار 3) سبک مقابله­ای اجتنابی. در سبک مقابله­ای مسأله­ مدار[19] فرد بر مسأله متمرکز می­شود و سعی در حل آن دارد. در این سبک فرد به جمع­آوری اطلاعات مربوط به حادثه فشار زا می­پردازد، درباره آن فکر می­کند، منابعی را که از آن برخوردار است ارزیابی می­کند، و برای استفاده از منابع در دسترس خود طرح و برنامه­ای آماده می­کند. مقابله هیجان­مدار بر کنترل هیجانات و واکنش­های عاطفی تأکید می­نماید. افراد در این سبک مقابله، هیجانی برخورد می­کنند و با گریه کردن، عصبانب شدن و فریاد زدن با فشار روانی مقابله می­کنند(کلینکه، 1999؛ به نقل از محمد خانی و باش­قره، 1387 ). در سبک مقابله­ای اجتنابی، فرد سعی در تغییرات شناختی و دور شدن از واقعیت­های فشارآور دارد و با فاصله گرفتن از مشکل، اقدام به فرار و اجتناب کرده و برای دریافت حمایت عاطفی تلاش می­کند. در این حالت فرد به دنبال برگرداندن آرامش بهم خورده­ای است که به خاطرموقعیت فشارزا، به وجود آمده است وکوشش می­کند تا خود را از آشفتگی های موجود و پریشانی برهاند(ایرلند و همکاران، 2005).

برای رویارویی با رویدادهای زندگی آگاهی از عوامل شخصیتی بسیار مهم است. زیرا عوامل شخصیتی با این مسئله که یک فرد چگونه دنیا را مشاهده می­کند و چگونه به عوامل و موقعیت­های تنش­زا پاسخ می­دهد ارتباط نزدیکی دارد (کلینگ، به نقل از پوریوسف و آزاد فلاح، 1391). با نگرش به تأثیرگذاری برخی از عوامل شخصیتی بر کاربرد راهبردهای مقابله­ای، مثلاً این که، با وجدان بودن، راهبردهای مقابله­ای سازگارانه را تسهیل می­کند و برعکس روان آزرده­گرایی، راهبردهای مقابله­ای ناسازگارانه را تسهیل می­کند و با شناخت هر چه بیشتر و بهتر عوامل شخصیتی و به تبع آن راهبردهای مقابله­ای می­توان فرسودگی زناشویی را پیش­بینی کرد. ویژگی­های شخصیتی و راهبردهای مقابله­ای در کنار متغیرهای بسیاری از جمله فرسودگی شغلی، سلامت روان، رضایت زناشویی، سازگاری زناشویی و… مورد سنجش قرار گرفته است. حال باتوجه به نقش این دو متغیر در موارد مشابه همچون سازگاری و رضایت زناشویی و خلاء سنجش آن با فرسودگی زناشویی، انجام چنین پژوهشی در خور توجه است. از این رو در این پژوهش، در پی پاسخ به این سؤال هستیم که آیا ویژگی­های شخصیتی و سبک­های مقابله­ای می­توانند فرسودگی زناشویی را پیش­بینی کنند؟

هدف اصلی این پژوهش آن است که: باتوجه به ویژگی های شخصیتی و سبک های مقابله ای افراد، به پیش بینی فرسودگی زناشویی زنان شاغل شهرستان اسلام آبادغرب اهتمام نماید.

          1-2- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق:

یکی از مسائلی که خانواده ها با آن مواجه هستند فرسودگی زناشویی است. از آنجایی که برای حل هر مشکلی ابتدا باید عواملی که در آن مسئله دخیل است شناسایی شود بنابراین توجه به عوامل مؤثر بر فرسودگی زناشویی می­تواند مسئله­ای مهم برای مطالعات محسوب شود. توانایی درک و شناخت احساسات در روابط بین­فردی مقوله­ای بسیار مهم در پرداخت مسائل مربوط به روابط بین­فردی بخصوص روابط زناشویی است و این توانایی شناخت، مهارتی اساسی است که برای ترمیم و روابط بین ­فردی ضرورتی بسیار مهم و انکار ناپذیر است، ایجاد مهارت­های شناخت هیجانی در روابط بخصوص در درون سازمان پیچیده­ای بنام خانواده و تأثیر آن برنوع مقابله با تعارضات زناشویی موضوعی است مهم و حائز اهمیت است.

چون تداوم خانواده از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است وچون فرسودگی زناشویی عاملی تهدید کننده است، و از طرفی نقش عامل های شخصیتی و سبک های مقابله ای در جامعه هدف مورد مطالعه قرار نگرفته، مشخص شدن رابطه این متغییرهای پیش بین با متغییر ملاک برای کمک به تداوم زندگی زناشویی از اهمیت خاصی برخوردار است.

در بررسی یافته ها در زمینه کارکرد خانواده، هی جونگ و نادین(2008) در مطالعه ای تحت عنوان تعارضات زناشویی، نشانه های افسردگی وناکارآمدی زناشویی، به این نتیجه رسیدند که اختلالات زناشویی و ناکارآمدی  زوجین به طور مستقیم موجب افزایش افسردگی واختلالات کارکردی می شود و بر سلامت جسمانی وروان زوجین تأثیر می گذارد ، که این عامل نیز بر ناکارآمدی خانواده می افزاید. مطالعه زوجین در حال طلاق نشان داد که شکست در رسیدن به راه حلی برای زندگی مشترک به طور معنی داری با کارکرد خانوادگی هرج و مرج گونه وبی قید رابطه دارد. و همچنین تحقیقات مختلف نقش کارکرد خانواده را درسلامت جسمی و روانی اعضای خانواده مطرح کرده اند(میلر،2000؛ کیت ر،1991).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1399-06-06] [ 05:11:00 ب.ظ ]




کند؛ فریبکاری و دروغگویی های مکرر؛ رفتار تکانشی و ناتوانی برای طرح ریزی های پیشاپیش؛ تحریک پذیری و پرخاشگری به همراه نزاع و حملات فیزیکی مکرر؛   بی احتیاطی نسبت به ایمنی خود و دیگران؛ عدم احساس مسئولیت مستمر که با ناتوانی برای حفظ رفتار شغلی با ثبات تظاهر می کند و فقدان احساس پشیمانی، ویژگی های توصیف کننده مبتلایان به اختلال شخصیت ضداجتماعی هستند،از طرفی،این اختلال در مردان سه برابر بیشتر از زنان است(کاپلان و سادوک،۱۳۸۲).

   اختلال شخصیت ضداجتماعی سیر بدون پسرفت دارد و اوج شدت آن معمولاً دراواخر نوجوانی است. پیش آگهی اختلال متغیراست و گزارش هایی از کاهش علایم با افزایش سن داده شده است، البته مشخص نیست که این کاهش علایم به خاطر بالا رفتن سن است یا افزایش آگاهی اجتماعی. افسردگی، اضطراب، الکلیسم و         سوء مصرف دارو اختلالاتی هستند که بیشترین همایندی را با اختلال شخصیت ضداجتماعی دارند (کاپلان و سادوک،۱۳۸۲).

   اختلال شخصیت ضداجتماعی و مرزی نیز همانند دیگر اختلالات شخصیت، بواسطه نشانه های رفتاری، هیجانی، شناختی و نیز بین فردی شان به کارکردهای روزانه‌‌ مبتلایان، تأثیرات منفی بر جا می گذارند (هالیجین و ویتبورن،۲۰۰۳).روابط بین فردی مختل، مشکلات هویتی، مشکلات تحصیلی و شغلی و نیز   درگیری های قانونی ازجمله این مشکلات هستند(کاپلان و سادوک،۲۰۰۷).مسأله تنظیم هیجان به عنوان یک مشکل و مشخصه اساسی مبتلایان به اختلالات شخصیت خوشه Bاست (کریک و جی گر؛۲۰۰۱).

    هرچند دلایل نظری در خصوص اختلال شخیت مرزی، به نقش محوری بدتنظیمی هیجانی در بیماری زایی این اختلال معطوف اند(لینهان،۱۹۹۳؛ لی وزلی[46] و همکاران،۱۹۹۸؛به نقل از بارنو والو وا[47] و همکاران،۲۰۰8)، لیکن تعریف مشخصی که در خصوص بدتنظیمی هیجانی ارائه بشود، بین پژوهشگران مختلف متفاوت است (پوتنام[48] و سیلک[49]،۲۰۰۵؛ به نقل از بارنووالووا و همکاران،۲۰۰8). اگرچه برخی پژوهشگران، بدتنظیمی هیجانی را با ویژگی های تمپورامنتال شدت/ واکنش پذیری هیجانی یکسان فرض می کنند (لی وزلی و همکاران،۱۹۹۸؛ به نقل از بارنو والو وا و همکاران،۲۰۰8)، دیگر پژوهشگران، تنظیم هیجان را به صورتی مجزا از محتوا و کیفیت پاسخ هیجانی تعریف می کنند (لینهان،۱۹۹۳ ؛تامپسون[50] و کالکینز[51]،۱۹۹۶؛ به نقل از بارنووالووا و همکاران،۲۰۰8).

   مفهوم سازی های اخیر، بدتنظیمی هیجانی را به عنوان روش های ناسازگار پاسخدهی به آشفتگی های هیجانی، شامل، پاسخ های غیر قابل قبول، مشکلات مربوط به کنترل رفتار ها در مواجهه با آشفتگی های هیجانی و تعارضاتی در استفاده کاربردی از هیجانات به عنوان اطلاعات، معرفی می کند .طبق این تعریف، بدتنظیمی هیجانی یک سازه چند بعدی است و در بر گیرنده، فقدان آگاهی، فهم و پذیرش هیجانات، فقدان دسترسی به راهبردهای سازگار برای تعدیل شدت یا طول دوره پاسخ های هیجانی، بی میلی به تجربه    آشفتگی های هیجانی بعنوان بخشی از متعاقبات اهداف مطلوب و نیز ناتوانی در کنترل رفتار ها به هنگام تجربه آشفتگی های هیجانی است (گراتز[52] و رومیر[53]،۲۰۰۴، به نقل از بارنووالووا و همکاران،۲۰۰8).

   چندین نظریه پرداز تأکید می کنند که واکنش پذیری هیجانی، اساسی ترین خصیصه مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی است که به مشکلات بین فردی (لینهان؛۱۹۹۳، به نقل از تراگیسر[54] و همکاران؛۲۰۰۸)و        بی ثباتی عاطفی یا واکنش پذیری بسیار شدید، بعنوان مؤلفه اساسی اختلال شخصیت مرزی منجر می شود (موری[55]وهمکاران؛۲۰۰۲،ترول[56]؛۲۰۰۱،ترول،شر[57]،مینکزبراون[58]،دوربن و بور[59]،۲۰۰۰؛ به نقل از تراگیسر و همکاران؛۲۰۰۸ ). در حمایت از این موضوع، مدارکی وجود دارند که نشان می دهند ویژگی بی ثباتی عاطفی، می تواند برای مشکلات اجتماعی، اقتصادی و تحصیلی این افراد دلیل موجهی به شمار آید (باق[60] و همکاران؛۲۰۰۴ ،ترول و همکاران؛۲۰۰۰ ، به نقل از تراگیسر و همکاران؛۲۰۰۸). همچنین مدارکی نیز وجود دارند که بیان می کنند بی ثباتی عاطفی، یکی از ویژگی های اصلی، بویژه مرتبط با مشکلات بین فردی است(کوانیزبرگ[61]و همکاران،۲۰۰۱؛به نقل از تراگیسر و همکاران؛۲۰۰۸ ).

   از سویی ویژگی اساسی شخصیت ضداجتماعی در بزرگسالان، هیجان پذیری سطحی و به طور کلی، سطوح پایین درماندگی هیجانی[62] است. مفهوم تنظیم هیجان، به توانایی فرد در تنظیم هیجانات منفی به منظور کاهش احساسات ناشی از درماندگی هیجانی اشاره دارد. از آنجایی که تنظیم هیجانی ناسازگار با سطوح بالایی از درماندگی هیجانی مرتبط شناخته شده است، پس می توان انتظار داشت که اشخاصی که صفات سایکوپاتیک دارند، راهبردهای ناسازگارانه ای را در تنظیم تهییج پذیری منفی شان به کار ببرند. بر اساس این انتظار، نتایج مطالعه ای که هینزین[63] و همکارانش(۲۰۱۱)، بر روی بررسی رابطه بین صفات سایکوپاتیک، خودسنجی درجه مشکلات هیجانی و راهبردهای تنظیم هیجانی بر روی ۱۰۴ نفر از جوانان تبهکار زندانی انجام دادند، نشان داد که ویژگی های سایکوتیک با مشکلات هیجانی یا با راهبردهای تنظیم هیجانی سازگار مرتبط نبودند اما با راهبردهای تنظیم هیجانی ناسازگار همبستگی مثبتی داشتند(هینزین،کوهلر[64]ر،اسمیتس[65]،هافر[66]و   هاچزیرمییر[67]،۲۰۱۱).

   از دیدگاه گارنفسکی و همکاران (2006) راهبردهای شناختی تنظیم هیجان (سرزنش خود[68]، سرزنش دیگران[69]، نشخوار ذهنی، فاجعه آمیز ساختن[70]، ارزیابی مجدد مثبت[71]، تمرکز مجدد مثبت[72]، پذیرش[73]، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی[74] و دیدگاه پذیری[75]) روابط تنگاتنگ با آسیب شناسی روانی دارند و در این راستا پژوهش نولن-هاکسما، بارکر و لارسون[76](۱۹۹۴) در حوزه نشخوار فکری، سالیوان و همکاران[77](۱۹۹۵) در خصوص فاجعه آمیز ساختن، آندرسون[78]، میلر[79]، ریگر[80]، دیل[81] و سدیکیدز[82](۱۹۹۴) درباره سرزنش خود، و کارور[83]، اسچیر[84] و وین تراب[85](۱۹۸۹) درباره فقدان ارزیابی مجدّد مثبت، نشان می دهند که این این راهبردها، معتبرترین پیش بینی کننده های هیجانات منفی (افسردگی،اضطراب،خشم و استرس) هستند(به نقل از صالحی و همکاران،۱۳۹۰).

    از سویی، در پژوهشی که پرتی و میکلی آ[86] (۲۰۱۱) به منظور نشان دادن تفاوت بین راهبردهای مقابله ای به کار برده شده در جمعیت بیمار (شامل مبتلایان به اختلالات افسردگی،اضطرابی، سوءمصرف الکل،اختلالات شخصیت و اختلال اضطراب و افسردگی تؤام) و غیر بیمار، انجام دادند مشخص شد که نمونه بیمار،راهبردهای مقابله ای ناسازگار مثل فاجعه بار تلقی کردن، نشخوار فکری و سرزنش خود را به کار می برند درحالیکه نمونه غیر بیمار در مقایسه با نمونه بیمار، راهبردهای سازگارانه تری نظیر ارزیابی مجدد مثبت، دیدگاه پذیری و   تمرکز مجدّد مثبت را به کار می برند.

   هم ICD-10[87] و هم DSM-IV  به طور ضمنی به این موضوع صحّه می گذارند که اختلال منشی در تنظیم هیجان، در بیشتر اختلالات شخصیت و همه خوشه های شخصیتی یافت می شود. خوشه ی B اختلالات شخصیت نمونه کلاسیک ناتنظیمی هیجان است و اختلال شخصیت مرزی یک پروتوتایپ[88] در میان اختلالات این خوشه است (کریک و جی گر؛۲۰۰۱).

   در این خوشه (B) مدارک بالینی دال بر بدتنظیمی همه هیجانات منفی بویژه برای ترس، خشم، افسردگی و اضطراب وجود دارد(جایدیپ سارکر و گوین آدشید؛۲۰۰۶).[89]پژوهش های صورت گرفته در مورد اختلال شخصیت مرزی، نشان می دهند که ویژگی اساسی این اختلال،ناکارآمدی در سیستم تنظیم هیجان است و بیشتر الگوهای رفتاری مشاهده شده در این بیماران، تلاش فرد برای تنظیم عواطف شدید یا پیامد بدتنظیمی هیجان است (لینهان،a۱۹۹۳،وستن[90]،۱۹۹۱). در حمایت از این اظهارات، تحلیل عاملی ملاک های تشخیصی اختلال شخصیت مرزی، بدتنظیمی هیجانی را به عنوان 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:10:00 ب.ظ ]




خطاهای حسی کاذب و واکنشهای هذیانی)، دردهای روان‌تنی (از جمله سردرد، خستگی و دردهای عضلانی، ناتوانی در نقشهای اجتماعی و …) می‌باشد. با توجه به این مسائل در خانواده جانبازان  PTSDنیز  به دلیل مشکلات خاص جانباز و تأثیر این مشکلات بر همسر و فرزندان، جوّ خانواده آرامش لازم را نخواهد داشت، چرا که در نتیجه عوارض ناشی از جنگ این افراد برخلاف افراد عادی، معمولا با مسائلی ازجمله عدم مسؤولیت‌پذیری، ناتوانی در انجام نقش پدری و …روبرو هستند و جرّ و بحثهای کلامی زیادی با افراد خانواده خود دارند (شریفی­راد غلامرضا و مطلبی محمد 1385). لذا کودکان چنین خانواده‌ای در شرایط یکسانی نسبت به سایر کودکان قرار ندارند، از این رو ممکن است از وضعیت تحصیلی متفاوتی نیز برخوردار باشند. بنابراین بررسی وضعیت تحصیلی فرزندان جانبازان PTSD از اهمیت زیادی برخوردار است و لازم است به طورخاص مورد توجه محققان، روانشناسان، روانپزشکان، مسؤولین بنیاد ، مسئولین آموزش و پرورش و معلّمان قرار بگیرند.

     به منظور برطرف نمودن مشکلات تحصیلی فرزندان شاهد و ایثارگر، ستادی در آموزش و پرورش به همین نام به وجود آمده است. در بین مسئولین این ستاد که مسئولیت رسیدگی و بهبود شرایط تحصیلی فرزندان جامعه تحت پوشش خود را برعهده دارند، همواره این سئوال مطرح بوده که با توجه به اینکه فرزندان جانبازان بدلایل ذکر شده در شرایط یکسانی نسبت به فرزندان سایر خانواده­ها قرار ندارند، و فرزندان شهدا نیز از نعمت وجود پدر در خانواده بهره مند نیستند، آیا نیاز به حمایت های آموزشی و پرورشی بیش­تری دارند؟ و مهم­تر این­که کدامین ابعاد از شرایط زندگی فرزندان، برای بهبود و یا اصلاح در اولویت قرار دارند؟ در این راستا دو بعد از مسائل این قشر خاص مورد توجه محقق قرار گرفته است. یکی از این ابعاد وضعیت سلامت عمومی جانبازان است، که شامل 4 خرده مقیاس شامل افسردگی، اختلال در عملکرد اجتماعی، اضطراب و بی­خوابی و علائم روان­تنی است که تصور می­شود ساختار خانواده و در نتیجه شرایطی که فرزندان در آن درحال رشد هستند، تاثیر قابل ملاحضه­ای داشته است. همچنین شیوه فرزندپروری آن­ها و ارتباط آن با وضعیت روحی و جسمانی آن­ها نیز بعد دیگری از وضعیت خاص این جامعه است که مورد بررسی قرار گرفت. بنابراین پژوهش حاضر با هدف برسی رابطه بین سلامت عمومی جانبازان و سبک های فرزند پروری آنان با وضعیت تحصیلی فرزندان انجام پذیرفت. لذا سئوال کلی که در این پژوهش به آن پاسخ داده شد، این است که کدام یک از سبک های فرزند پروری با وضعیت تحصیلی فرزندان شاهد و ایثارگر رابطه دارد و تاثیر آسیب های وارده ناشی از جنگ در وضعیت تحصیلی در چه حدی می باشد ؟

ضرورت انجام تحقیق

جنگ به عنوان یک عامل استرس زا می تواند منجر به عوارض ناگواری در زندگی انسان­ها شود. افرادی که مستقیما در جنگ شرکت می کنند و به نوعی در معرض ترومای ناشی از این بلای خانمان سوز قرار می گیرند، اولین قربانیان جنگ هستند. اثرات جنگ تا اعماق خانواده ها و جامعه نیز نفوذ می کند. خانواده مجروحین، معلولین، شهدا و اسرا قربانیان فراموش شده جنگ محسوب می شوند. شیوه های فرزندپروری جانبازان ممکن است متاثر از وضعیت جانبازی و سلامت روانی آنان باشد که می­تواند در وضعیت تحصیلی فرزندان آن­ها موثر واقع شود. از طرف دیگر، یکی از وظایف ذکر شده در اساسنامه طرح شاهد، تربیت، آموزش و رشد همه جانبه فرزندان شاهد و فرزندان جانبازان می باشد که در آینده بتوانند باکسب دانش و معنویت اسلامی انسانهایی مفید و مثمرثمر برای جامعه خویش باشند.

با استفاده از نتایج این تحقیق می­توان با تعیین نوع ارتباط سبک تربیتی ایشان بر نتیجه عملکرد تحصیلی فرزندان در جهت اصلاح شیوه های فرزندپروری آن­ها ازطریق اطلاع رسانی و برگزاری دوره های مشاوره خانواده اقدم نمود. لذا علاوه بر ستاد شاهد آموزش و پرورش، بنیاد شهید و امور ایثارگران نیز می تواند براساس یافته های این تحقیق اقدام به برنامه ریزی از طریق اختصاص اعتبارات لازم در راستای تقویت بنیه علمی فرزندان جانبازان نماید.

برخی از صاحب‌نظران در حیطه‌ی تعلیم و تربیت مانند جودیت ریچ هریس[5] معتقدند که والدین، هیچگونه اثر بلند مدتی بر روی شخصیت یا هوش فرزندان خود ندارند . به نظر او ، والدین کودک ، نقش اساسی در دوران کودکی فرزند خود دارند اما هیچگونه تاثیر بلند مدت بر هوش یا شخصیت یا شیوه ی رفتارفرزند خود، در شرایطی که کنار او نیستند ، بر جا نمی گذارند . بر اساس نظر وی ، بررسی تازه یی نشان داده کودکانی که بیشترین اوقات 3 سال اول زندگی خود را در مراکز مهد کودک سپری کرده بودند با کودکانی که د رخانه بودند ، از نظر رفتار یا سازگاری ، فرقی با هم نداشتند .کودکانی که باید با خواهران وبرادران خود برای جلب توجه والدین رقابت کنند ، از نظر شخصیتی ، با تک فرزندان خود فرقی ندارند .

البته برخی از محققان نیز مانند جروم کیگان[6] با این نظر مخالفند. به نظر او اثرات والدین بر کودکان تاثیر آشکاری دارد. والدینی که به طور مستمر با فرزندان خود حرف می‌زنند و برای آن‌ها کتاب می‌خوانند، معمولاً کودکانی به وجود می‌آورند که وسیع ترین خزانه لغات، بالاترین نمره هوش و بهترین نمرات درسی را دارند.

اهداف کلی و جزئی

از جمله اهداف ویژه این تحقیق می توان به شناخت سبک فرزند پروری جانبازان و ایثارگران و بررسی رابطه آن با وضعیت تحصیلی دانش­آموزان اشاره کرد، علاوه بر این می تواند به شناخت ابعاد مشکلات و دغدغه های این افراد در خصوص عوامل موثر بر وضعیت تحصیلی این فرزندان منجر شود.

با توجه به این­که ایثارگری از جمله مفاهیمی است که در کلیه فرهنگها مورد توجه و احترام ویژه ای  است و بعلاوه در کشور ما این مفهوم بار ارزشی نیز پیدا نموده، لذا منش و بینش آنان می تواند به عنوان الگویی برای نسل بعدی قرار گیرد. همچنین خانواده ی آنان در انتقال این ارزش نقش بی بدیلی دارند. اگر یافته های این تحقیق  بتواند در این فرایند تاثیر گذار باشد هدف آرمانی این تحقیق حاصل شده است.

یافته های این تحقیق برای ایثارگران ، فرزندان آنان ، مسئولین آموزش وپرورش و سازمان بنیاد شهید و امور ایثار گران کاربرد دارد.

این تحقیق در بین دانش آموزان ستاد شاهد صورت می گیرد و نتایج آن در بین همان دانش آموزان کاربرد خواهد داشت به این نحو که امکان برسی نگرش والدین که همان ایثارگران منطقه باشد را فراهم می کند و می توان برنامه های آموزشی ویژه ای برای آنان به اجرا در آورد .

سئوالات

آیا بین شیوه­های فرزندپروری والدین و وضعیت تحصیلی فرزندانشان رابطه وجود دارد؟

آیا شیوه­های فرزندپروری وضعیت تحصیلی فرزندان جانباز را پیش­بینی می­کند؟

آیا بین وضعیت سلامت عمومی جانبازان و وضعیت تحصیلی فرزندانشان رابطه وجود دارد؟

آیا وضعیت سلامت عمومی، وضعیت تحصیلی فرزندان جانباز را پیش­بینی می­کند؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:10:00 ب.ظ ]




بین شخصیت و آسیب شناسی روانی، ابعادی است و ه) مدل علی مشترک : هر دو تحت تأثیر یک متغیر دیگر هستند (بینونو  و استین[4] ، 2003؛ کریستنسن  و کسینگ[5] ، 2006). در دهه ی1990 در باب مطالعات مربوط به روابط بین شخصیت و آسیب شناسی روانی تجدیدنظرهایی صورت گرفت و از آن زمان تاکنون تحقیقات دراین حوزه رشد کرده است (واتسون  و کلارک[6]، 1994؛ به نقل از واتسون،a 2005).

بسیاری از تحقیقات در شخصیت و روانشناسی بالینی، فهم روابط بین اختلات روانی و تغییر ابعاد شخصیت بهنجار را هدف خود قرار داده­اند. بسیاری از این بررسی ها مدل پنج عاملی ساختار شخصیت را به کار گرفته­اند و بطور کلی نتایجی همسو با روابط مفهومی بین ابعاد شخصیت واختلالات گوناگون نشان داده­اند (آشتون[7]،a 2008).

2-1 بیان مساله

اختلال وسواسی- جبری[8] یک اختلال اضطرابی ناتوان کننده است که با افکار وسواسی مقاوم (افکار، تکانه­ها یا تصاویر مزاحم) و یا اعمال وسواسی (رفتارهای تکراری یا اعمال ذهنی متمرکز بر کاهش استرس) تعریف شده است و ناراحتی قابل ملاحظه و اختلال در عملکرد اجتماعی و شغلی قابل ملاحظه ای را باعث می شود (انجمن روانپزشکی آمریکا[9]، 2000؛ کران، سینمن، داونپورت[10]، 1996). اگرچه پیشتر اختلال وسواسی- جبری اختلال نسبتاً نادری محسوب می شد ولی تخمین های اخیر دامنه­ی شیوع آن را در طول عمر%3/2 برآورد کرده اند (روسییو، استین، چییو و کسلر[11]، 2010) و برآورد بالینی افکار وسواسی و اعمال وسواسی در دامنه ی13/0 تا 49/0 قرار دارد (فولانا[12] و همکاران، 2009). اختلال وسواسی- جبری معمولاً با اختلال های مهمی همراه است. داده­های حاصل از تکرار مطالعه ملی همبودی[13] اختلال وسواسی- جبری با سایر اختلالات روانی، این اختلال را به عنوان یک اختلال اضطرابی معرفی نموده  است که از نظر آسیب زایی در طبقه بندی “جدی” قرار می گیرد. لازم بذکر می باشد که این نوع طبقه­بندی با بکارگیری شاخص های مختلفی، از جمله سابقه­ی اقدام به خودکشی در طول 12 ماه گذشته، یا ناتوانی کاری قابل توجه و یا اختلال در نقش (کسلر، برگلاند[14]، دملر[15]، مریکانگاس[16] و والترز[17]، 2005) تعیین می شود. همچنین روسییو و همکاران (2010) گزارش نموده اند که مبتلایان  به این اختلال در طول 12 ماه اختلال نقش جدی درمقیاس ناتوانی شیهان نشان دادند (لئون، الفسون، پرترا، فاربر و شیهان[18]، 1997). )، این در حالی است که بیش از 90% افراد جامعه علایم وسواسی- جبری را با همان کیفیت و شکل افراد مبتلا به اختلال وسواسی- جبری  تجربه می کنند (راکمان و دسیلوا، 1978؛ پوردون و کلارک، 1993) و همین امر لزوم بررسی و شناخت علایم وسواسی- جبری را دوچندان می نماید، چراکه می تواند به شناسایی دقیق، ارزیابی و درمان این اختلال کمک نماید.

عوامل متعددی همچون سبک تربیتی والدین، عوامل ارثی و ژنتیکی، استرسورهای زندگی، ویژگیهای روانشناختی منحصر به فرد افراد و … در ایجاد و نگهداری این اختلال نقش دارند که یکی از مهمترین این عوامل در شروع و نگهداری اختلال وسواسی- جبری، صفات شخصیتی افراد می باشد. از این رو محققان و متخصصان از دیرباز به مطالعه ی صفات شخصیتی دخیل در ایجاد اختلالات روانی همچون اختلال وسواسی – جبری علاقه مند بوده اند (کلونینجر[19]، 1987؛ آیزنک[20] و آیزنک، 1985؛ ژانت، 1903؛ زاکرمن[21] و همکاران، 1993) و بر همین اساس دیدگاههای مختلفی برای مطالعه ی نقش شخصیت و صفات شخصیتی در اختلال وسواسی- جبری مطرح شده است.

بررسی آسیبهای شخصیت در قالب ارتباط موجود بین اختلال وسواسی- جبری و شاخص های اختلالات محور II توجه زیادی را به خود جلب نموده است. با وجود این،‌ دیدگاه مقوله ای مورد انتقادات بسیاری واقع شده است، چرا که بسیاری از طبقات تشخیصی اختلالات شخصیتی همپوش می­باشند. بنابراین عدم تمییز دقیق مفهوم تشخیصی یک اختلال شخصیتی در مقایسه با اختلال دیگرمی تواند کاربرد بالینی این نوع طبقه بندی را محدود نماید. در واقع استدلال می شود که اختلالات شخصیتی تفاوت های دوگانه­ی مفروض در دیدگاه مقوله ای را دقیقاً منعکس نمی­نمایند. بلکه پیوستاری از عملکرد را منعکس می نماید که در آن مرزهای بین شخصیت های بهنجار و نابهنجار مشخص نمی باشد (سالزمن و پیج[22]،2004).

بنابراین با توجه به این محدودیت­ها، توجه به سمت استفاده از دیدگاه ابعادی متمرکز شده است. در این دیدگاه اخذ نمرات بسیار بالا در صفات مختلف شخصیتی به همراه وجود پریشانی­های شخصی برای نشان دادن وجود آسیبهای شخصیتی بکار گرفته می شود. علاوه بر این، بررسی تعداد ملاکهای مشاهده شده در مورد یک اختلال می تواند به عنوان ابزاری  برای قضاوت در مورد شدت اختلال مورد استفاده قرار گیرد (اگان، ناتان و لوملی [23] ، 2003). این رویکرد این مزیت را دارد که درباره ی صفات شخصیتی افراد، به ویژه در رابطه با صفات شخصیتی بهنجار و قضاوت در باب طیف قرار گیری آنها (یعنی امکان قضاوت در مورد بهنجار یا نا بهنجار تلقی شدن شدت صفت مد نظر) اطلاعات سودمندی را ارائه می نماید. اگرچه تحقیقاتی که دیدگاه ابعادی را در مطالعه شخصیت و نشانه های وسواسی- جبری بکار برده اند به نتایج جالبی دست یافته اند، ولی مطالعات بسیار اندکی اختلال وسواسی _ جبری را در این ابعاد بررسی کرده اند و همین امر لزوم بررسی های جامعتر در این خصوص را نمایان می­­­­­­سازد.

هم اکنون مدل پنج عاملی از شخصیت (FFM[24]) یکی از رایج ترین و مقبول ترین مدلها در باب ساختار شخصیتی بهنجار می باشد و پرسشنامه ی شخصیتی NEO PI-R[25] در این راستا و به منظور ارزیابی این مدل پنج عاملی از شخصیت گسترش یافته است، که این پرسشنامه از پنج حوزه ی صفات شخصیتی گسترده تشکیل شده است که این پنج حوزه عبارتنداز: روان نژندی[26]، برونگرایی[27]، توافق[28]، باز بودن به تجربه[29]، و با وجدان بودن[30]، که هر یک از این پنج حوزه ی گسترده صفات از شش صفت یا رویه سطح پایین­تر تشکیل یافته اند. بنابراین تجزیه و تحلیل شخصیت در سطح این رویه های سطح پایین­تر به بدست آمدن تحلیل های جزئی­تر و اختصاصی­تری را در خصوص شخصیت ممکن می­سازد.

علاوه بر اینها، از آنجایی که مدل پنج عاملی سبک های انگیزشی و عاطفی و میان فردی  را که به طیف گسترده ای از تشخیصها مربوط می باشند مورد سنجش قرار می دهد، بنابراین بررسی صفات مربوط به این مدل پنج عاملی در افرادی که تجربه علایم وسواسی-جبری را دارند ممکن است در شناسایی صفاتی که به طرق متفاوتی به نگهداری از وسواسهای فکری و عملی کمک می­نمایند مفید واقع بشود.

 از طرفی، با توجه به این موضوع که اختلال وسواسی– جبری  یک اختلال ناهمگن می باشد که از حوزه های علامتی چندگانه ای تشکیل شده است، تحلیل­های عاملی ابزارهای سنجش اختلال وسواسی – جبری به شناسایی چندین حوزه ی علامتی منجر شده است. کالاماری[31] و همکاران (2004)، باخلاصه نمودن نتایج به دست آمده از هشت تجزیه و تحلیل عاملی و خوشه­ای منتشر­ شده از نشانه­های وسواسی دریافتند که زیرگونه­های آلودگی/شستشو[32]، افکار وسواسی/چک کردن[33] و زیرگونه­ی احتکار[34] به طور جهان شمولی شیوع دارند. به همین ترتیب ماتایکس کولس، روساریو کمپوس و لکمن[35] (2005) با بررسی 12 مطالعه ی تحلیل عاملی به این نتیجه رسیدند که چهارحوزه­ای که با بیشترین ثبات استخراج می شوند عبارتند از:1) تقارن/نظم[36] 2) احتکار 3) آلودگی/شستشو و 4) افکار وسواسی/چک کردن. علاوه بر اینها، در یک نظر سنجی بین المللی از متخصصان در حوزه­ی اختلال 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:09:00 ب.ظ ]




فصل پنجم

بحث و نتیجه گیری

1-5 مقدمه …………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………85

2-5 بحث و نتیجه گیری…………………………………………………………………………………………………………………………………………………….85

3-5 محدودیت ها ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………95

4-5 پیشنهادات ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….95

منابع

منابع فارسی ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….96

منابع لاتین ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………100

پیوست ها

پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان

پرسشنامه وسواس فکری- عملی مادزلی

پرسشنامه حساسیت اضطرابی

پرسشنامه پن اسمیت

پرسشنامه افسردگی بک

پرسشنامه شخصیت نئو

چکیده انگلیسی

مقدمه

در حال حاضر اختلالات روانی به دلیل ماهیت آشفته ساز، شیوع فراوان و پیچیدگی های ماهیتی و همچنین هزینه های گزاف مراقبتی مورد توجه فراوان قرار گرفته اند. بعلاوه ،نگاه جامعه امروز به آن ها، نگاهی علمی و به سرعت در حال پیشرفت است. امروزه اختلالات اضطرابی و خلقی از شایعترین اختلالات روانی هستند و افراد مبتلا به این اختلالات به وفور توسط روان شناسان بالینی تحت درمان قرار می گیرند ( بخشی پور، دژکام، مهریار و بیرشک، 1383).

   در این راستا، نرخ شیوع اختلال افسردگی در طول عمر 17درصد (کسلر[1] و همکاران، 2005) و میزان بروز سالیانه افسردگی اساسی 59/1 درصد (زنان 89/1 درصد و مردان 1/1 درصد) است (سادوک[2]و کاپلان[3]،2007). همچنین نرخ شیوع اختلالات اضطرابی به 8/28 درصد و میزان بروز آن به 18 درصد می رسد (کسلر و همکاران، 2005).

   فهم سازه های تاثیر گذار و بیان صریح عواملی که به طور مستقیم و یا غیر مستقیم بر افسردگی و اضطراب تاثیر می گذارند،  کاری دشوار است .  با این حال ، تلاش پژوهشگران و محققان در این عرصه ، نتایج امیدوارکننده ای در پی داشته است . در همین راستا ، توجه به نقش سازه های شخصیتی و راهبردهای شناختی تنظیم هیجان در سبب شناسی اختلال های افسردگی و اضطرابی و بررسی اثرات مستقل و تعاملی این سازه ها با بهره گیری نظام آماری پیشرفته مدل یابی معادلات ساختاری جهت پیش بینی و تبیین اثرات این سازه ها بر این حوزه از اختلال های روانشناختی می تواند کمک کننده پژوهش ها و رویکردهای درمانی آتی در زمینه اختلال های هیجانی باشد.

2-1 بیان مساله :

اختلالات افسردگی و اضطرابی ، جزء اختلالات شایع و ناتوان کننده بوده و در طول دو دهه اخیر ،  چندین مطالعه ملی در این حوزه ها  انجام گرفته و دو طبقه از اختلالات روانی را که به ویژه در جمعیت عمومی بزرگسالان رایج است ؛ اختلال افسردگی با شیوع در طول عمر تقریبا 17 درصد و اختلالات اضطرابی با شروع در طول عمر  تقریبا 29 درصد رامشخص کرده اند (کسلرو همکاران، 2005). این اختلالات هزینه های زیادیبه جامعه تحمیل می کنند و با توجه به این مسائل ، تشخیص و توصیف دقیق این اختلالات از اهمیت خاصی برخوردار است.

   خلق افراد افسرده، غمگین، مضطرب و تحریک پذیر است، تفکر آن ها کند و آشفته بوده، دچار فقدان تمرکز هستند، دیدگاه بدبینانه ای دارند، خود را سرزنش می کنند، دچار تردید و دودلی اند، عزت نفس پایینی دارند. از فعالیت های شغلی و اجتماعی اجتناب می کنند، تمایل به فرار و گوشه گیری دارند، دچار وابستگی زیادی هستند. در افراد افسرده، راه رفتن کند می شود، گریه کردن وجود دارد. این افراد دچار کاهش یا افزایش اشتها، فقدان نیروی زندگی، اختلال خواب، کندی و بیقراری هستند(بلک برن[4]و دیویدسون[5]، 1989).

    از طرفی احساس اضطراب دو مولفه دارد: با خبر شدن فرد از تغییرات جسمی خود (مثل تپش قلب و تعریق) و با خبر شدن از اینکه عصبی شده است یا ترسیده است. اضطراب بر تفکر، ادراک، و یادگیری فرد هم اثر می گذارد (سادوک و کاپلان،2007).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:09:00 ب.ظ ]