برخی کیفیت زندگی را به مثابه رضایت از زندگی آورده‌اند یعنی این که افراد بطور کلی از زندگیشان رضایت داشته باشند. کاتر ( ۱۹۸۵) کیفیت زندگی را به مثابه رضایت فرد از زندگی و محیط پیرامونی تعریف می‌کند که نیازها خواست‌ها و ترجیحات سبک زندگی و سایر عوامل ملموس را که بر بهزیستی همه جانبه فرد تاثیر دارند در بر می‌گیرد( غفاری، ۱۳۸۸؛۵) اینگلهارت رضایت از زندگی را به عنوان مهم‌ترین شاخص سازنده بر می‌شمارد( اینگلهارت، ۱۳۷۳؛۴۴). کمپل و همکارانش کیفیت زندگی را رضایت از زندگی در حیطه‌های خاصی می‌دانستند آنها حیطه‌های کار، مسکن، سلامتی، همسایگی، دوستی‌ها، ازدواج، زندگی خانوادگی، سطح تحصیلات و پس‌انداز را مولفه‌های کیفیت زندگی قلمداد می‌کنند( فتوت، ۱۳۹۰؛۱۵۸) و احساس رضایت از زندگی شغلی و رضایت از زندگی خانوادگی ارکان کلی رضایت از زندگی می‌باشد. همچنین سینیتا و هایندس کیفیت زندگی را برداشت و ارزیابی مثبت یا منفی فرد از خصوصیات زندگی خود و میزان رضایت کلی خود از زندگی می‌دانند(‌همان، ۱۵۹) .غلامرضا غفاری (۱۳۸۸؛۴)در اثر خویش تحت عنوان « کیفیت زندگی شاخص توسعه اجتماعی» ضمن بر شمردن رضایت زندگی به عنوان مولفه اصلی کیفیت زندگی به چهار نوع رضایت از زندگی اشاره دارد:

 

رضایت ناشی از داشتن: که متاثر از میزان برخورداری افراد از امکانات می‌باشد.

 

رضایت ناشی از ارتباط: که معطوف به روابط اجتماعی است.

 

-رضایت ناشی از بودن: پنداشت فرد نسبت به خویشتن و تعریف از کیستی خود که دلالت بر   معناداری و کنترل بر زندگی خود در مقابل خود بیگانگی دارد.

 

– رضایت ناشی از اقدام و عمل: که بیشتر معطوف به چگونگی زمان در اختیار در قالب اوقات فراغت می‌شود.

 

بطور کلی رضایت از زندگی مبتنی بر درک فرد از وضعیت جسمی، روانی، اجتماعی و محیطی خود و احساس رضایت‌مندی و شادمانی از بودن در این وضعیت می‌باشد و براساس تلقی کلی از خشنودی و یا ناخرسندی از زندگی و بر اساس ارضاء نیازهای اساسی و هم‌‌چنین تناسب بین اهداف شخص و وسایل دستیابی به آن اهداف مفهوم‌پردازی می‌شود. لذا رضایت زندگی بعد ذهنی کیفیت زندگی است و سازه کیفیت زندگی مقوله‌ای عام‌تر از کیفیت زندگی می‌باشد.

 

۲-۲-۲-۲- سعادتمندی:

 

یکی دیگر از مفاهیمی که به مفهوم کیفیت زندگی بسیار نزدیک است و بعضاً سبب تداخل مفهومی با سازه کیفیت زندگی می‌شوداحساس سعادتمدنی می‌باشد که به چگونگی ارزیابی فرداز زندگی اشاره داردودربرگیرنده متغیرهایی ازقبیل رضایت از زندگی، رضایت از وضعیت زناشویی، رضایت از کار و متغیرهای روانشناختی چون فقدان افسردگی واضطراب و وجودعواطف و خلقیات مثبت می‌شود. احساس رضایت از زندگی بسیار نزدیک با این مفهوم می‌باشد چرا که هردوبه بعدذهنی کیفیت زندگی اشاره دارندوآن رابایدبعنوان یکی ازمعرفهای احساس  سعادتمندی به حساب آورد.دینروبیس واس برای احساس سعادتمندی سه جزء را قائل هستند:

 

پایان نامه

 

۱- ارزیابی مثبت محرک( عاطفه خوشایند)

 

۲- ارزیابی منفی محرک(عاطفه ناخوشایند)

 

۳- رضایت از زندگی

 

هر یک از این سه مولفه به تقسیمات فرعی دیگری تجزیه می‌شوند. رضایت کلی از زندگی را به رضایت از حوزه‌های گوناگون زندگی از قبیل تفریحات، عشق، ازدواج، دوستان و… در عین حال عاطفه خوشایند را به هیجانات و خلقیات ویژه‌ای از قبیل لذت ،محبت غرور و بالاخره عاطفه ناخوشایند را می‌توان به هیجانات و خلقیات ویژه‌ای از قبیل شرم، گناه، خشم و اضطراب تجزیه کرد. در میان اجزاءبر شمرده شده ارزیابی مثبت و منفی محرک بیشتر جنبه عاطفی داشته و جزء سوم یعنی رضایت از زندگی دارای جنبه شناختی است( نوبخت، ۱۳۸۹؛۲۵).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۲-۲-۲-۳- سبک زندگی

 

سبک زندگی در لغت به معنای روشی است که فرد در انجام یک فعالیت مشخص بکار می‌گیرد که شامل الگوهایی از روابط اجتماعی، مصرف، سرگرمی، تفریح و لباس پوشیدن می‌باشد که بازتابی کامل از ارزشهای اجتماعی، طرز برخورد، الگوهای رفتاری، عادات، علایق و دیدگاهای فردی در سراسر زندگی است که در پی اجتماعی شدن بوجود می‌آید.

 

مفهوم سبک زندگی در اواخر دهه ۱۹۲۰ توسط روانشناسی به نام آلفرد آدلر بیان شد و هسته مرکزی نظریه روانشناس فردی وی را شکل می‌دهد. و این مفهوم را به عنوان خود، شخصیت، فردیت، وحدت و یکپارچگی شخصیت، شکل دهنده فعالیت‌های خلاق فرد، شیوه مواجهه با مشکلات، عقیده و نظر فرد درباره خود و مشکلات زندگی و نگرشی کلی نسبت به زندگی بکار برد. و بر این  باور بود که شیوه‌ها وروش‌های عملی هر فرد در دوران کودکی شکل  می‌گیرد و از تعامل‌های اجتماعی که در سالهای اولیه زندگی رخ می‌دهد آموخته می‌شود.( هاشمی، ۱۳۸۶).آدلر در خصوص پدید آمدن سبک زندگی معتقد بود که همه انسانها به نوعی احساس کهتری مبتلا هستند که با روش خاصی در صدد برطرف کردن آن هستند، این رویه منحصر به فرد برای جبران احساس کهتری، سبک زندگی افراد را ایجاد می‌کند. سبک زندگی در سه دوره به کمال خود می‌رسد دوران کودکی، زمان شکل‌گیری پنج ریشه اصلی سبک زندگی است که عبارتند از سلامتی و ظاهر، وضعیت اقتصادی- اجتماعی، نگرش‌های والدینی، منظومه‌های خانوادگی و نقش جنسیتی، دومین بعد از سبک زندگی، نگرش‌ها نسبت به تکالیف زندگی می‌باشد که در دوران نوجوانی تحول می‌یابند این نگرش‌ها عبارتند از نگرش نسبت به خود، نگرش به سوی مشکلات، نگرش به سوی دیگران، نگرش به سوی جنس مخالف و نگرش به زندگی، سومین بعد از سبک زندگی، تکالیف زندگی است. وی بر سه تکلیف از زندگی تاکید دارد که عبارتند از: دیگران، شغل، عشق و مسائل جنسی. سبک زندگی در بزرگسالی در اهداف و راه های رسیدن به آنها خود را نمایان می‌کند( فاضل، ۱۳۹۰: ۱۴۳).

 

کرن و همکارانش( ۱۹۹۳) برای سنجش سبک زندگی نمونه‌هایی به شرح ذیل تدوین کرده‌اند:

 

– علاقه اجتماعی(BSI): به بیان تعلق فرد به جامعه می‌پردازد.

 

– کنارآمدن( GA): این که فرد تا چه اندازه تمایل دارد که در سه حیطه مربوط به تکالیف زندگی یعنی ارتباطات اجتماعی، کار و صمیمیت از روندی قاعده‌مند پیروی کنند.

 

– مسئولیت‌پذیری( TC): اینکه تا چه اندازه هدایت و رهبری  دیگران برای فرد خوشایند و قابل قبول است.

 

– نیاز به تایید( WR): اینکه فرد تا چه اندازه به اظهار نظرهای دیگران بها می‌دهد و نظر آنها را حائز اهمیت می‌داند.

 

– محتاط بودن(BC): این که تا چه اندازه فرد در موقعیت‌های بین فردی احساس امنیت و اعتماد می‌کند( سعیدی، ۱۳۹۰؛۱۰).

 

سبک زندگی از فرهنگ، نژاد، مذهب، وضعیت اقتصادی، اجتماعی، اعتقادات، باورها تاثیر می‌پذیرد و هر شخص بر اساس سبک زندگی خاص خود ایفای نقش می‌کند. سبک زندگی در طول زندگی ثابت می‌ماند مگر آنکه باورهای راسخ با میانجی‌گری و روان درمانی تغییر کند.لذا سبک زندگی باز نمودی است از جستجوی هویت و انتخاب فردی، بنابراین فهمیدن فرد مستلزم فهمیدن سازمان شناختی و سبک زندگی اوست.

 

سبک زندگی دارای وجوهی هم چون فعالیت بدنی، تغذیه، الکل، دخانیات و … می‌باشد که در مبحث مربوط به سلامت جهانی بسیار مطرح می‌باشند. از سوی دیگر سلامت جهانی یکی از ابعاد چهارگانه کیفیت زندگی در تقسیم‌بندی سازمان بهداشت جهانی می‌باشد لذا می‌توان بیان داشت که کیفیت زندگی مقوله‌ای عام‌تر از سبک زندگی می‌باشد که می‌تواند در سبک زندگی و شیوه زندگی فرد نمود پیدا کند.

 

۲-۲-۲-۴- خوشبختی

 

خوشبختی یکی از مفاهیم مرتبط با کیفیت زندگی است پژوهشگران بهداشت روانی، خوشبختی را یکی از مولفه‌ای بهزیستی ذهنی می‌داند. از دید آنان جلوه‌های گوناگون بهزیستی ذهنی، نشانه سلامت روانی است بهزیستی ذهنی به معنای ذهنیتی است که فرد درباره کیفیت زندگی دارد تا حد بسیار شبیه معیارهای ذهنی کیفیت زندگی است.

 

کوری کیز مدلی را برای بهزیستی ذهنی در نظر دارد که دارای سه وجه مهم است:

 

بهزیستی احساسی

 

بهزیستی روانی

 

بهزیستی اجتماعی

 

وی بهزیستی روانی واجتماعی را نشانه کارکرد مثبت می‌داند و چنانچه اگر فرد شرایط دو بعد بهزیستی احساسی( احساس خوب و رضایت از زندگی) و بعد کارکرد مثبت را داشته باشد، از سلامت روانی برخوردار است ( مختاری، ۱۳۸۹؛۳۱-۳۰).

 

هم‌چنین کیفیت زندگی متفاوت از استاندارد زندگی و سطح زندگی است. استاندارد زندگی و سطح زندگی معرف پیشرفت‌هایی هستند که بیشتر ماهیت اقتصادی دارند و شامل معیارهایی کاملاً عینی می‌شوند که قابل اندازه‌گیری هستند و با مولفه‌های اقتصادی سنجیده می‌شوند مانند:GDP یا تولید ناخالص ملی، وضعیت مسکن، وضعیت شغل و … که در کیفیت زندگی موثر هستند اما همانطور که گفته شد کیفیت زندگی مفهومی پیچیده‌تر و شامل دو جنبه عینی و ذهنی است و منعکس کننده اختلاف بین امیدها و انتظارات یک فرد  و تجربیات فعلی او می‌باشد.

 

۲-۲-۳-ابعاد کیفیت زندگی

 

با توجه به آنچه که در صفحات قبل آمد مشهود است یک اتفاق نظر عمومی بر سر این موضوع وجود دارد که کیفیت زندگی تنها در زندگی مادی خلاصه نمی‌شود لذا به دلیل ناتوانی شاخص‌های صرفاً اقتصادی و عینی در بهبود شرایط زندگی، توجه به شاخص‌های ذهنی نیز مطرح شد، لذا دو دسته از معیارها جهت ارزیابی و سنجش تغییرات کیفیت زندگی را شاهد هستیم:

 

 

۱- شاخص‌های کمی( عینی)

 

۲- شاخص‌های کیفی( ذهنی)

 

شاخص‌های عینی ارقام و داده‌های آماری موجود در زمینه شرایط واقعی زندگی افراد هستند و شرایط بیرونی زندگی را نمایش می‌دهند. این بعد از کیفیت با بهره گرفتن از شاخص‌هایی که مرتبط با واقعیت قابل مشاهده و ملموس زندگی هستند اندازه‌گیری می‌شوند مانند حساب بانکی، بهداشت، آموزش. اما بعد ذهنی کیفیت زندگی محصول ادراکات و تصورات فردی است و از درک فرد و ارزیابی ذهنی وی از زندگی نشات میگیرد.احمداشرف( ۵۷:۱۳۸۰) در این خصوص بیان می‌دارد که جنبه‌عینی زندگی آدمی بر ۲ امر دلالت دارد:

 

 

 

الف: چگونگی محیط زیست آدمی مانند آلودگی محیط، مسکن، اوقات فراغت و مانند آن

 

ب: برخی از مشخصات افراد جامعه هم چون تندرستی، دستاوردهای اموزشی، انسجام خانوادگی.سلامت روانی و مانند آن.

 

هم چنین بعد ذهنی کیفیت زندگی بر جنبه‌هایی ازتجربه فردی مانند سرخوردگی، احساس بیگانگی از جامعه واز خویشتن خویش، احساس سرشکستگی، احساس رضایت و نارضایتی از زندگی، اشتیاق‌های آدمی و ادراکات انسانی دلالت دارد.لی در بیان تفاوت شاخص‌های ذهنی و عینی بیان می‌دارد که مناسب‌ترین روش برای کشف کیفیت زندگی، پرسیدن ادراک مردم از زندگی آنهاست اما معتقد است که شاخص‌های عینی ارجح‌تر است زیرا این شاخص بازخوردی‌های ارزشمندی را برای برنامه‌ریزان و سیاستگذاران فراهم می‌کند. اما با وجود این، شاخص‌های ذهنی پایایی کمتر و قابلیت اطمینان بیشتری دارند و دلیل این امر را ناتوانی این شاخص‌ها برای نمایش وضعیت محیط زندگی مردم می‌داند( رضوانی،۱۳۸۸؛۹۵-۹۴).

 

با مدنظر قرار دادن  دو بعد ذهنی وعینی کیفیت زندگی، دو سنت در خصوص تحقیقاتی که در رابطه با کیفیت زندگی انجام شده‌اند وجود دارد:

 

– رویکرد اسکاندیناوی: این رویکرد در اکثر کشورهای اروپایی بخصوص کشورهای اسکاندیناوی طرفداران زیادی داشته و توسط« جان درینوفسکی» و « ریچارد تیتموس» بوجود امده است. در این رویکرد بر شرایط عینی زندگی و مولفه‌های مرتبط با آن تاکید شده است.

 

– رویکرد آمریکایی: از تاثیرگذاران بر این رویکرد« دبیلو. آی. توماس» که یک روانشناس اجتماعی بود می‌باشدکه برمعرف‌های ذهنی وتجارب ذهنی افراد در زندگی‌شان توجه می‌شود.

 

توافق عمومی در میان محققان وجود دارد که از طریق یکپارچه کردن ابعاد عینی و ذهنی کیفیت زندگی امکان بدست آوردن تصویری کامل‌تر و مفیدتر از کیفیت زندگی وجود دارد چه بسا افرادی با امکانات مالی مناسب در ذهن خود هیچ احساس رضایتی از زندگی خویش نداشته باشند و یا برعکس افرادی با سطح پایینی از استانداردهای زندگی، به عللی متفاوت از زندگی خویش اظهار رضایت نسبی یا حتی کامل داشته باشند. تفاوت شاخص‌های عینی وذهنی کیفیت زندگی از آن جهت مهم است که تجربه درک عمومی از رضایت زندگی را به بعد فردی آن پیوند می‌دهد. بنابراین ارزیابی جامعی از کیفیت زندگی باید دربرگیرنده جنبه‌های عینی وذهنی باشد کیفیت زندگی بدین شکل می‌تواند از توان هر دو رویکرد برای رسیدن به اطلاعات پایاتر و قابل اطمینان‌تر درباره کیفیت زندگی استفاده نماید.نول (۲۰۰۳) اظهار می‌کند که می‌توان بر حسب سطوح کیفیت زندگی در ابعاد ذهنی و عینی ماتریسی ۲×۲ شامل حالت‌های بهزیستی محرومیت، انطباق و ناهماهنگی را مفهوم‌سازی کرد.

 

جدول ۲-۴-حالات مختلف کیفیت زندگی با ترکیب ابعادعینی و ذهنی (منبع:رضوانی،۹۶:۱۳۸۸)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ارزیابی ذهنی
شرایط عینی زندگی خوب بد
خوب بهزیستی( ثروتمند شاد) ناهماهنگی ( ثروتمند ناشاد)
بد انطباق( فقیر شاد) محرومیت( فقیر ناشاد)

با توجه به شکل فوق اگر فردی شرایط عینی و ذهنی خوبی داشته باشد در حالت بهزیستی قرار دارد اگر هر دو شرایط بد باشند حالت محرومیت وجود دارد. حال اگر شرایط عینی خوب و شرایط عینی بد باشد ناهماهنگی وجود دارد و اگر شرایط عینی بدو شرایط ذهنی خوب باشد انطباق صورت گرفته است.

 

 

 

۲-۲-۴ -شاخص‌های سنجش کیفیت زندگی

 

حیطه مربوط به کیفیت زندگی و سنجش آن شاید در هیچ زمانی به اندازه امروز وسیع نبوده است. اقتصاددانان، دانشمندان علوم اجتماعی و دولتمردان هرکدام، از دیدگاه خاصی به این مقوله می‌نگرند. این امر از آن‌جا ناشی می‌شود که شاخص‌های مربوط به کیفیت زندگی طیف وسیعی را در بر می‌گیرند که از تغذیه و پوشاک گرفته تا مراقبت‌های بهداشتی و محیط اجتماعی و مادی پیرامون را شامل می‌شود به همین خاطر برای سنجش کیفیت زندگی ابزار بسیاری تدوین شده است. اقتصاددانان اولین کسانی بودند که بطور غیر مستقیم به این امر پرداختند تولید ناخالص ملی( GDP) اولین شاخص بود که اقتصاددانان برای  سنجش پیشرفت اجتماعی و بطور تلویحی کیفیت زندگی تدوین کردند. تولید ناخالص داخلی، معرف ارزش پول همه کالا و خدماتی است که در طول یک سال، در محدوده جغرافیایی یک کشور تولید می‌شود و بر میزان تولید تاکید دارد( عنبری، ۱۳۸۸؛۱۵۵). اما در دهه ۱۹۷۰ در مقابل پیامدهای رشد اقتصادی نظیر گسترش فقر، آلودگی‌ها، گسترش شکاف طبقاتی، افزایش بی‌رویه جمعیت، شاخص GDP مورد نقد گرفت.برای مثال کمپل و همکارانش ( ۱۹۷۶) طی مقایسه‌ای که در مورد شرایط زندگی مردم در قبل و بعد از جنگ جهانی دوم انجام داده‌اند به این نتیجه رسیدند که اتکا محض به اندازه‌گیری پولی- اقتصادی به تنهایی نمی‌تواند بازگو کننده مناسب سطح کیفیت زندگی و یا رضایتمندی مردم باشند چرا که سالهای پس از جنگ جهانی افزایش چشمگیر در میانگین استاندارد زندگی مردم روی داده است. با وجود این در همان زمان مردم آمریکا شاهد کاهش امنیت فردی، افزایش سوء مصرف مواد، قتل و بی‌ثباتی سیاسی بودند. آگاهی از نبود یک رابطه کامل مستقیم بین شاخص‌های اقتصادی ومیزان رضایتمندی از زندگی پژوهشگران را واداشت تا بدنبال سایراندازه های غیر پولی باشند تا بتواند برآورد کننده بهتر میزان رضایت عمومی باشد(کمپبل،‌۱۹۷۶؛۴۹). همچنین استرلین واگلسکو نیز در مطالعات خود به این نتیجه رسیده‌اند که « مقایسه‌های بین‌المللی نشان می‌دهد که افزایش درآمد سرانه همواره با یک افزایش معنی‌دار در کیفیت زندگی همراه بوده است اما بهبود جنبه‌های کیفیت زندگی، در تمامی نقاط جهان تاثیر مشابهی بر روی رشد اقتصادی نداشته، مطمئناً بهبودی قابل توجهی در متغیرهای قابل مشاهده مانند غذا، مسکن و پوشاک بوجود خواهد آورد اما در سوی مقابل رشد اقتصادی نوین، افزایش شهرنشینی، آلودگی آب و هوا و آلودگی صوتی را بدنبال خواهد داشت در نتیجه از میزان اثر مثبت رشد اقتصادی بر افزایش کیفیت زندگی خواهد کاست» ( باسخا،۱۳۸۹). نمود دیگر این موضوع را می‌توان در مقاله تونی بلر نخست‌وزیر وقت انگلیس( ۱۹۹۹) مشاهده کرد که در مقاله خود درباره کیفیت زندگی می‌نویسید:

 

« دولت‌ها فراموش کرده‌اند که پول همه چیز نیست و موفقیت دولت‌ها، فقط با GDP ‌سنجنده نمی‌شود. حال آنکه ایجاد بهترین کیفیت زندگی برای مردم، مهم‌تر از تمرکز صرف بر رشد اقتصادی است …وبرای ما راه‌حل آن است که برای سنجش عملکردمان ابزار دیگری بیابیم» چنین بود که توسعه پایدار با تاکید بر کیفیت زندگی در دستور کار دولت انگلستان قرار گرفت( مختاری،۱۳۸۹؛۳۸).

 

آمارتیاسن ( ۲۰۱۱) اقتصاددان هندی تبار برنده جایزه نوبل در مقاله خویش تحت عنوان «کیفیت زندگی؛ چین در مقایسه با هند» ضمن تحلیل وضعیت اقتصادی و رشد اقتصادی این دو کشور به نقد وبررسی شاخص رشد اقتصادی پرداخته و بیان می‌دارد که شاخص رشد اقتصادی به تنهایی و بدون در نظر گرفتن سایر عوامل نمی‌توانند سبب بهبود استانداردهای زندگی باشد. اگر چه وقتی به تاثیر رشد اقتصادی بر زندگی مردم نگاه می‌کنیم در بسیاری از موارد اوضاع کاملاً به نفع چین است: امید به زندگی(۵/۷۴در چین درمقابل۴/۶۴در هند)، نرخ مرگ و میر نوزادان( فوت ۵۰ نوزاد به ازای ۱۰۰۰نوزاد در هندو ۱۷ نوزاد به ازای هر ۱۰۰۰نوزاد در چین)، مرگ ومیر مادران به هنگام زایمان ۲۳۰ مرگ در هر ۱۰۰۰زایمان در هند و ۳۸ مرگ در هر ۱۰۰۰ زایمان در چین).اما زمینه‌هایی وجود دارند که بطور واضح با رشد اقتصادی ارتباط ندارند. بسیاری از هندیها از ساختار دموکراتیک کشور‌شان راضی هستند، ساختاری که شامل احزاب سیاسی مختلف ، انتخابات آزاد، رسانه‌های آزاد و دستگاه قضایی مستقل. هندی‌ها از طریق دموکراسی به مواهبی دست یافته‌اند که چینیها از آن محروم هستند. هندی‌ها رکورد تولید و فروش روزنامه در جهان هستند. در هند حداقل ۳۶۰ کانال تلویزیون وجود دارد و اینترنت بطور نامحدود، رسانه‌های سانسور نشده در آن کشور وجود دارند اما در چین یک دستگاه خبری دولتی وجود دارد. تعداد افرادی که در یک هفته در چین اعدام می‌شوند به اندازه تمامی افرادی است که هنداز زمان استقلالش در ۱۹۴۷ تا به امروز اعدام کرده است. بنابراین اگر بخواهیم که کیفیت زندگی را بررسی کنیم باید از شاخص‌های اقتصادی فراتر برویم وی هم چنین در اثبات این مدعی به بررسی وضعیت هندو بنگلادش می‌پردازد:

 

وی می‌گوید که اگرچه درامد سرانه در هند (۱۱۷۰ دلار) به مراتب بیشتر از بنگلادش است(‌۵۹۰ دلار) اما امید به زندگی۶۶۱۹ به ۴/۶۴ به نفع بنگلادش است. میانگین تحصیلات در بنگلادش با ۸/۴ سال در برابر ۴/۴ سال در هند وضعیت بهتری دارد. زنان بنگلادش سواد بیشتری نسبت به مردان دارند اما در هند عکس این قضیه می‌باشد.

 

با توجه به انتقادات وارد شده بر شاخص‌های اقتصادی، بتدریج شاخص‌های دیگری توسط محققان تدوین گشته است وهر یک متغیرهای جدیدی را برای سنجش کیفیت زندگی وارد کرده‌اند:

 

[۱] -Cutter

 

[۲] -Campel

 

[۳] -Life satisfaction

 

[۴] -Synthia& hinds

 

[۵] -Having

 

[۶] -Relating

 

[۷] -Being

 

[۸] -Action

 

[۹]- Well- being

 

[۱۰] -Diener& Biswas

 

[۱۱] -Life style

 

[۱۲] -Alfered Adler

 

[۱۳]- Belonging social-interest

 

[۱۴] -Going Along

 

[۱۵] -Taking charge

 

[۱۶]- Wanting recognition

 

[۱۷] -Being coution

 

[۱۸] – Subeic Tive Well-being

 

[۱۹]- Corey keyes

 

[۲۰] -lifes standard

 

[۲۱] -Lee

 

[۲۲] -Jun Drenowski

 

[۲۳] -Richard Titmus

 

[۲۴]- w.I.thomas

 

[۲۵]- Noll

 

[۲۶] -Crass Domestic Product

 

[۲۷]- Compbell

 

[۲۸] -Easterlin and agelescu

 

[۲۹] -Amartyasen

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...