کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



اقسام مخالفت شرط با مقتضای عقد:

 

مخالفت شرط با «مقتضای عقد» ممکن است به صورت ذیل ظهور و بروز نماید:

 

 

    1. مخالفت شرط با مضمون عقد.

 

    1. مخالفت شرط با کلیه‌ی آثار عقد.

 

  1. مخالفت شرط با اثر ظاهر عقد.

 

 

 

بند اوّل: مخالفت شرط با مضمون عقد:

 

مخالفت با مضمون عقد، به معنای مخالفت با موضوع اصلی است که توسط متعاقدین انشا گردیده و هدف طرفین از انعقاد عقد، تحقق این مضمون و اثر می‌باشد.

 

به عنوان مثال، در عقد بیع که عبارت است از: تملیک عین به‌ازای عوض معلوم، مضمون بیع و مفاد اصلی تراضی، حاصل شدن تملیک و تملک خواهد بود؛ یا در عقد اجاره تبادل منافع با اجاره‌بها، موضوع اصلی عقد می‌باشد. حال، چنان‌چه در این دو عقد شرط شود که تملیک حاصل نگردد یا بدون عوض باشد، بدون شک این شرط، مخالف مقتضای عقد خواهد بود. این فرض، مصداق بارز مخالفت شرط با مقتضای عقد بوده و در بطلان چنین شرطی، تردیدی میان محققین ملاحظه نمی‌شود. البته چنین مثال‌هایی کمتر در قراردادها دیده می‌شود. آن‌چه بیشتر محتمل می‌باشد، این است که مفهوم شرط با تملیک، تنافی داشته و قابل جمع نباشد. به عنوان مثال: در عقد بیع شرط گردد که خریدار، مبیع را هبه نماید و یا در عقد اجاره قید گردد که انتفاع از عین اجاره با خویشاوندان موجر است نه شخص موجر. بنابراین در این مثال‌ها آن‌چه که از جمع مفاد شرط و عقد به‌خوبی نمایان‌گر است، این است که مقصود نهایی و واقعی تملیک نبوده و استفاده از قالب بیع یا اجاره، سرپوشی عاریتی و نامناسب برای مقصود پنهانی دیگر است.[۱]

 

 

 

بند دوم: مخالفت شرط با کلیه آثار عقد:

 

همان‌گونه که قبلاً بیان شد، در صورتی که شرط، مخالف با مضمون عقد باشد، باطل بوده و مبنای این بطلان روشن و غیرقابل انکار می‌باشد. اما به‌ندرت اتفاق می‌افتد که طرفین عقد، به صراحت بر خلاف مضمون عقد و مفاد اصلی آن در قالب شرطی، توافق نمایند. آن‌چه در عالم عمل بیشتر بروز می‌یابد این است که طرفین برای عملی نمودن نیات باطنی خویش، عقدی را به ظاهر منعقد نموده و بر خلاف کلیه‌ی آثار آن شرط می‌نمایند. به عنوان مثال، در ضمن فروش یک اتومبیل شرط شود که خریدار، حقّ فروش، به رهن گذاردن، انتفاع و به‌طور کلی حقّ هیچ‌گونه تصرف را نداشته باشد و فقط بتواند آن را عاریه دهد. این شرط معنایی جز این نخواهد داشت که تمام آثار مالکیت از خریدار سلب گردیده و عرف، چنین مالکیتی را در حکم عدم می‌داند.[۲]

 

در این فرض، هر چند مضمون اصلی عقد که همان تملیک است، نفی نگردیده است، اما به‌وسیله‌ی شرط، کلیه‌ی آثار تملیک از عقد سلب شده است. از این‌رو، یکی از فقها در این خصوص بیان داشته است: «اگر مرجع اشتراط، نفی تمام آثاری باشد که مترتب بر منشآت اوّلیه عقدی است، الحاقش به منافیات مقتضای عقد بعید نیست، زیرا منشآت اوّلیه وسیله‌ای برای رسیدن به آن آثارند و در صورت اشتراط عدم وجود آن آثار، مثل این است که بر واسطه عقد چیزی انشا نشده است.[۳] بنابراین چون نفی تمامی آثار عقد، ملازمه با نفی مضمون عقد و مفاد اصلی آن دارد، شرط را باید خلاف مقتضای عقد و باطل دانست.  نکته‌ای که در پایان این بند قابل توجه می‌باشد، این است که باید دانست که در تعارض شروطی که با یکی از اجزای مقتضای عقد منافات دارد و یک یا چند اثر مهمّ آن را نفی می‌نماید، اختلاف نظر وجود دارد و اشکال در جایی است که از بین بردن آن آثار تا چه حد و اندازه با تحقق موضوع عقد قابل جمع بوده و از چه مرحله‌ای آن را بیهوده و منقلب می‌کند. برای مثال: می‌دانیم مالک حقّ همه‌گونه تصرفی را در مال خود دارا است، حال اگر بر مالک شرط شود که او هیچ وقت نباید آن را بفروشد، تردیدی که در این‌جا حاصل می‌شود، این است که آیا باز هم می‌توان گفت که موضوع عقد (تملیک) صورت گرفته و خریدار مالک مبیع گردیده است؟

 

برخی از حقوق‌دانان در چنین مواردی معتقدند که دادگاه بایستی با توجه به داوری عرف و قانون و خواست‌ها و هدف‌های دو طرف تمیز دهد که اثر نفی شده چهره‌ی اساسی دارد و لازمه ماهیت عقد است یا فرعی و تبعی است و اعتقاد دارند که در این راه است که جهت یا هدف نهایی منظور در عقد می‌تواند معیار مفیدی باشد.[۴]

 

برخی دیگر از اساتید حقوق در خصوص آثار عقد قائل به تفکیک گردیده و بیان داشته‌اند، بایستی دانست که در هر عقد و معامله‌ای آن اثری که ماهیت عقد را ایجاد کند مقتضای ذات عقد را تشکیل داده و پاره‌ای آثار دیگر، وجود دارد که می‌توان آن را از مقتضیات با واسطه عقد دانست. در واقع این آثار، اثر ذات عقد بوده نه اثر خود ذات عقد. مثلاً: عقد هبه‌ی مبیع یا اجاره آن به وسیله خریدار و نظایر این امور که از آثار ذات عقد نبوده، بلکه از آثار اثر و مقتضای ذات عقد، یعنی انتقال مالکیت مبیع به خریدار است. به عبارت دیگر، عقد بدواً سبب انتقال ملکیت مبیع به خریدار می‌شود و این انتقال سبب جواز تصرف مادی و حقوقی خریدار در مبیع می‌گردد. حال، با این مقدمه بیان شده که آن‌چه عقد را باطل می‌نماید، شرط خلاف مقتضای ذات عقد است نه شرط خلاف مقتضای اثر عقد و مثالی در این‌جا ذکر گردیده که هرگاه در فروش عین خارجی به دیگری شرط شود که خریدار نتواند مبیع را به دیگری انتقال دهد، عقد و شرط، هر دو صحیح است، چرا که این شرط مخالف با آثار مقتضای عقد است نه با خود مقتضای ذات عقد.

 

در ادامه بیان گردیده ممکن است که برخی از آثار اثر عقد از چنان اهمیتی برخوردار باشند که شرط خلاف آن مانند شرط خلاف مقتضای ذات عقد باطل و مبطل عقد باشد؛ مثل شرط عدم محرمیت در عقد نکاح بین زوجین، زیرا ماهیت اصلی عقد نکاح، ایجاد رابطه زوجیت و از آثار این رابطه، ایجاد محرمیت است. بنابراین هر چند شرط خلاف اثر ذات محسوب نمی‌شود، اما به جهت اهمیت آثار مذکور، شرط خلاف آن، در حکم شرط خلاف مقتضای ذات عقد می‌باشد.[۵]

 

 

 

بند سوم: مخالفت شرط با اثر ظاهر عقد:

 

منظور از اثر ظاهر عقد، اثری است که هدف نهایی طرفین عقد، تحقق و ایجاد آن اثر باشد. حال سؤالی که در این‌جا مطرح می‌گردد این است که چنان‌چه شرطی، حصول این اثر و هدف نهایی طرفین عقد را نفی نماید و با آن در تعارض باشد، مخالف مقتضای عقد خواهد بود یا خیر؟

 

در پاسخ به این سؤال بایستی گفت که در این مورد در فقه اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی اعتقاد دارند که نفی اثر ظاهر، عرفاً ملازمه با نفی مضمون عقد دارد و با وجود این شرط در ضمن عقد، در مقام اثبات، عدم قصد به مضمون عقد کشف می‌گردد و در نهایت قائل به بطلان عقد و شرط گردیده‌اند.

 

برخی دیگر، بیان داشته‌اند که در مقام ثبوت، مانعی در جمع قصد مضمون عقد و صحت سلب اثر ظاهر از آن نیست و بنابراین مانعی در حکم نمودن به صحت شرط از جهت منافات با مقتضای عقد وجود ندارد.[۶]

 

روشن است که رسیدن به آثار و لوازم عقود، هدف طرفین از انعقاد آن می‌باشد که ممکن است در برخی مواقع آثار با توجه به شرایط و اوضاع و احوال آنان، جنبه‌ی فرعی داشته باشد. اما تحقق برخی از این آثار، منظور و قصد نهایی طرفین از انعقاد عقود باشد و طرفین به جهت وصول به آن اثر، مبادرت به تشکیل عقود نمایند. در جایی‌که آثار و لوازم فرعی عقد به وسیله‌ی شرط منتفی گردد، چون با وجود سلب این آثار از عقد، همچنان مضمون و مفاد اصلی عقد پابرجاست، بنابراین شرط منافاتی با مقتضای عقد نداشته و صحیح است.[۷]

 

اما در جایی‌ که اثر ظاهر عقد و مقصود نهایی طرفین، از قرارداد نفی‌گردد، در این‌جا، نفی آثار عرفاً ملازمه با نفی مضمون عقد دارد و در این مورد، شرط خلاف مقتضای عقد می‌باشد. مانند: شرط عدم تسلیم مبیع و ثمن یا خانه‌ی مورد اجاره، این شرط از جهتی به قسم اوّل مخالفت شرط با مقتضای عقد که قبلاً ذکر نموده‌ایم؛ یعنی مخالفت شرط با مضمون عقد برمی‌گردد.

 

اما وصف شاخص این دسته، تعارض داشتن با انگیزه اصلی معامله است و گاهی مصداق‌هایی وجود دارد که با مفاد عقد ارتباط کمتری دارد تا با آثار آن. به عنوان مثال: در جایی که بر بازرگانی که کالا را به قصد فروش می‌خرد و معامله را بر همین اساس انجام می‌دهد، شرط شود که حقّ انتقال آن را ندارد یا مثلاً: در جایی که تعدادی پزشک، محلی را به جهت احداث بیمارستان اجاره می‌کنند، در عقد اجاره شرط شود که انتفاع از مورد اجاره بایستی مباشرتاً صورت پذیرد، در حالی که این شرط در جایی که عقد اجاره به صورت مطلق منعقد می‌گردد هیچ‌گونه خدشه‌ای به عقد وارد نمی‌سازد، همان‌گونه که قانون نیز به صراحت این شرط را نافذ دانسته است (چنان‌که در اجاره‌های محلّ سکونت شرط می‌شود که مستأجر حقّ انتقال به غیر را ندارد).[۸]

 

بنابراین به نظر می‌رسد، در تعیین اثر ظاهر عقد نیز بایستی به خواست و قصد مشترک طرفین مراجعه کرد و با توجه به شرایط و اوضاع و احوال طرفین، خواست‌ها و اهداف آنان را با ملاک عرفی سنجیده و اثر ظاهر را حاصل نمود.

 

 

  1. ۱. کاتوزیان، ناصر؛ قواعد عمومی قراردادها، صص ۱۶۴ و ۱۶۳.

 

[۲]. شهیدی، مهدی؛ حقوق مدنی ۳ (تعهدات)، ص ۱۳۸.

 

[۳]. نائینی، میرزا؛ منیه الطالب، جلد دوم، ص ۱۱۲، «اذا کان مرجع الاشتراط الی منع جمیع الاثار المترتبه علی ما ینشا بالعقد من زوجیه و الملکیه و نحوهما، فلا یبعد الحاقه الی ما ینافی مقتضی العقدلان ما ینشا به انما هو طریق للوصله الی تلک الاثار، فمع اشتراط عدمها کانه لم یشا بالعقد شیئاً …» به نقل از: عابدیان، میرحسن، پیشین، ص ۱۳۲.

 

 

    1. کاتوزیان، ناصر؛ قواعد عمومی قراردادها، جلد سوم، صص۱۶۶و۱۶۵.

 

    1. شهیدی، مهدی؛ حقوق مدنی۳ (تعهدات)، صص۱۳۸و۱۳۷.

 

  1. ۲. موسوی بجنوردی، سید محمد؛ القواعد الفقیه، جلد سوم، ص ۲۳۶ (هر دو نظر از ایشان نقل گردیده است). به نقل از: عابدیان، میرحسن، پیشین، صص ۱۳۳ و ۱۳۲.

 

[۷]. عابدیان، میرحسن؛ پیشین، صص ۱۳۲ و ۱۳۳.

 

 

    1. ۲. کاتوزیان، ناصر؛ قواعد عمومی قراردادها، جلد سوم، ص ۱۶۵.

 

  1. لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-06-12] [ 03:25:00 ب.ظ ]




اثر شرط خلاف مقتضای ذات عقد و مبنای بطلان آن:

 

قبلاً بیان شد هیچ‌گونه تردید و اختلافی میان فقها و حقوق‌دانان در بطلان شرط خلاف مقتضای عقد وجود ندارد و به موجب نصّ صریح قانون مدنی، شرط خلاف مقتضای عقد باطل و موجب بطلان عقد است. اما محلّ اختلاف در معیار و ملاک تشخیص مقتضیات و مبنای بطلان آن می‌باشد. لکن در این‌جا با توجه به اهمیت اثرگذاری شرط خلاف مقتضای عقد در وضعیت حقوقی عقد، به اختصار در این خصوص سخن خواهیم گفت و سپس در گفتار دوم، نظریه‌های مختلف درباره‌ی مبنای بطلان شرط خلاف مقتضای عقد، مورد مطالعه قرار می‌گیرد.

 

گفتار اوّل: اثر شرط خلاف مقتضای  ذات عقد:

 

شرط مبطل، عقد اصلی را فاسد نموده و عقد فاسد هیچ اثری نخواهد داشت. برای مثال: چنان‌چه بیع فاسد باشد، به موجب آن ملکیتی برای مشتری بر مبیع حاصل نمی‌شود و حتی در صورتی که آن را قبض کند، مالک آن نخواهد بود و فرقی نمی‌کند که عقد از اصل باطل باشد یا بطلان آن به‌واسطه اقتران به شرط فاسدی باشد که فساد آن را موجب گردد.[۱] در صورت بطلان عقد، آن‌چه که به موجب عقد فاسد، به هر کدام از طرفین منتقل گردیده است، بایستی به صاحب آن رد شود.[۲] زیرا آن‌چه که باعث انتقال عوضین به طرفین عقد می‌باشد، عقد بوده که در صورت فساد نمی‌تواند موجب اثر باشد.

 

یکی از حقوق‌دانان[۳] در مورد اثرگذاری شرط مبطل بر عقد یا تأثیر بطلان عقد متضمن آن بر شرط، دو تفسیر را قابل بررسی و شرح دانسته است: اوّل آن‌که بگوییم برای بطلان عقد، به‌واسطه یک شرط باطل، لازم است که فساد شرط به عقد اصلی سرایت کرده و از جهت اخیر است که عقد، محقق نمی‌گردد و عدم تحقق عقد نیز به منزله‌ی فوت اجزای آن می‌باشد و چون شرط در ضمن عقد منظور شده است، فساد عقد به معنای فساد شرط و موجب بطلان آن است.

 

دوم این که می‌دانیم که در عقد متضمن یک شرط باطل، عقد به‌واسطه عاملی که ارکان اصلی آن را متزلزل ساخته و از حصول آن، جلوگیری می‌نماید و به عبارت دیگر، آن را فاسد می‌کند، باطل می‌شود و این عامل چیزی جز شرط نمی‌باشد که سبب بطلان عقد می‌گردد.

 

ایشان در ادامه سؤالی مطرح نموده که آیا به راستی در عقدی که متضمن یک شرط مبطل است، سبب بطلان عقد، شرط مفسد می‌باشد که ضمن آن مندرج گردیده یا در حقیقت، پس از اثرگذاری شرط مبطل بر عقد است که بطلان عقد، انتفاء شرط را به همراه خواهد داشت؟

 

در پاسخ بیان داشته: «باید دانست سرایت فساد شرط به عقد، مبطل آن است، یعنی با اندارج شرط مفسد در ضمن آن از حصول عقد جلوگیری شود. آن‌گونه که با فقد شرایط لازم برای صحت عقد، عمل حقوقی ایجاد شده، باطل و بی‌اثر است و سرایت فساد شرط به عقد، فرع بر فساد و بطلان شرط است.  یعنی در صورت مبطل بودن شرط، فساد آن به عقد سرایت کرده و موجب ابطال عقد می‌گردد، نه این‌که بطلان عقد، موجب ابطلال و انتفاء شرط باشد».[۴]

 

 

 

بند اوّل: نقش علم و جهل طرفین به مبطل بودن شرط خلاف مقتضای عقد:

 

ممکن است در ضمن انعقاد عقد و اشتراط بر امری که مبطل عقد خواهد بود، طرفین عقد یا یکی از آن‌ها به مبطل بودن شرط مورد نظر، جاهل باشند. به این معنا که آن‌ها به اثر شرطی که در حال توافق بر آن هستند، آگاه نبوده و ندانند که اندراج چنین شرطی، عقد را اساساً باطل و بی‌‌اثر می‌نماید. در چنین وضعیتی، آیا جهل یک یا هر دوی آن‌ها، در بطلان یا عدم بطلان عقد، تأثیری دارد یا خیر؟

 

در این رابطه بیان گردیده، در جایی که فساد شرط موجب بطلان عقد نمی‌گردد، جهل مشروط له به فساد شرط، ثبوت خیار، به نفع او خواهد بود و علم وی به بطلان شرط، به منزله‌ی اقدام علیه خود، تلقی شده و درنتیجه از ثبوت خیار فسخ به نفع او جلوگیری می‌نماید. از این‌رو نقش علم و جهل مشروط له در ثبوت خیار یا عدم آن مؤثر می‌باشد و نمی‌تواند موجبی برای عدم بطلان شرط باطل باشد. به عبارت دیگر علم و جهل یک طرف عقد یا هر دوی آن‌ها، در ماهیت شرط باطل، هیچ تأثیری نخواهد داشت. با این مقدمه به طریق اوّلی، هنگامی‌که شرطی باطل و مبطل عقد نیز باشد، عدم آگاهی بر چنین وضعیتی، موجب صحت عقد نخواهد بود.[۵]

 

زیرا شرط و ارکان اساسی صحت یک عقد، لازمه‌ی تحقق آن است و فقدان هر کدام از این شرایط در مرحله‌ی ایجاد عقد، به منزله‌ی عدم تحقق آن است. از این‌رو جهل متعاقدین یا یکی از آن دو، به مفسد بودن شرط، موجد رکن مفقود و مکمل جزء معلول، برای درستی عقد نمی‌باشد و بطلان عقد و تخریب آن، ناشی از اندراج، عامل فاسد در متن عقد و در ضمن انشاء آن است.[۶]

 

یکی از حقوق‌دانان[۷] نیز در خصوص نقش علم و جهل طرفین عقد یا یکی از آن‌ها، پس از بیان و تشریح شرط خلاف مقتضای ذات عقد، گفته: اثر ذات عقد از آن قابل انفکاک نیست و تشکیل عقد فاقد آن اثر، قانوناً امکان ندارد. در این مورد جهل یکی از دو طرف یا هر دوی ایشان، نسبت به اثر ذات عقد یا تصور عدم ثبوت آن اثر برای عقد، مؤثر در حکم مسأله نمی‌باشد و در هر حال عقد باطل است. مثلاً: هرگاه ثابت شود که موجر به هنگام انشای عقد اجاره، نمی‌دانسته که اجاره موجب انتقال مالکیت منافع عین مستأجره در مدت اجاره به موجر است یا گمان می‌کرده که عقد اجاره، صرفاً موجب اباحه انتفاع از عین مستأجره است و به این علت، بقای مالکیت خود را نسبت به منافع در مدت اجاره، شرط نماید بدون تردید این شرط به علت تضاد با مقتضای ذات عقد، آن را باطل می‌نماید. زیرا عدم اطلاع بر اثر ذات عقد یا گمان عدم ثبوت آن برای عقد به لحاظ ملازمه‌ای که بین آن اثر و ذات عقد وجود دارد، در حقیقت موجب اشتباه در نوع عقد و در نتیجه بطلان آن خواهد بود.

 

«بنابراین ماهیتی که مورد قصد انشاء قرار می‌گیرد، ماهیتی است که قصد کننده، آن را هر چند به طور اجمال، به وسیله آثار ذاتی آن می‌شناسد، نه آن‌چه صرفاً (اجاره) یا (صلح) یا نظایر آن نام دارد، در نتیجه قصد انشاء یک عقد فاقد اثر ذاتی، نمی‌تواند موجد آن عقد باشد. هم‌چنان که قصد انشاء یک ماهیت مبهم در اثر مجهول ماندن اثر ذات آن برای انشاکننده نیز نمی‌تواند مؤثر باشد. پس هرگاه شرطی در عقد درج شود که این ماهیت را از بین ببرد، عقد را باطل می‌کند».[۸]

 

 

 

بند دوم: عدم تأثیر اسقاط شرط خلاف مقتضای ذات عقد در ماهیت عقد:

 

از آن‌جایی که شرط باطل به ارکان اساسی عقد، صدمه‌ای وارد نمی‌سازد، در جواز اسقاط آن، تردیدی وجود ندارد و مشروط له با صرفنظر نمودن از آن، از امر فاسدی می‌گذرد که اساساً لازم‌الوفا نبوده و تنها ممکن است با اثبات جهل خویش به بطلان، چنین شرطی، اختیار فسخ عقد اصلی را به دست آورد.

 

بنابراین زدودن، منبع تعهد از شرط فاسد، فضای آن را سالم‌تر و تداوم آن را پایدارتر می‌سازد. اما شرط مبطل، قابل اسقاط نیست تا بتوان به اعتبار آن عقد را صحیح دانست. یعنی نمی‌توان با اسقاط شرط مبطل (شرط خلاف مقتضای عقد) عقد را به اعتقاد این‌که سبب بطلان آن منتفی شده است، سالم تلقی نمود. زیرا شرط مفسد موجب آن است که عقد، اساساً متحقق نشود و از ابتدا، شرط و عقد باطل و بی‌اثر می‌باشند. از این رو نه تنها اسقاط شرط مبطل موجد عقد نبوده و آن را دوباره به وجود نمی‌آورد؛ بلکه به واسطه بطلان هر دو در مرحله‌ی ایجاد، اکنون چیزی وجود ندارد تا اسقاط گردد. بنابراین اسقاط شرط مفسد نتیجه‌ای به دنبال نخواهد داشت.[۹]

 

 

 

گفتار دوم: نظریه‌های مختلف در خصوص مبنای بطلان شرط خلاف مقتضای عقد:

 

بین فقها درباره مبنای بطلان شرط خلاف مقتضای عقد نیز، اختلاف وجود دارد و با بررسی در اقوال ایشان می‌توان به سه نظر در این خصوص پی برد:

 

 

    1. برخی از فقها (متقدمان) شرط خلاف مقتضای عقد را از اقسام شرط نامشروع می‌دانند.

 

    1. برخی در مبنای بطلان شرط خلاف مقتضای عقد به وجود تعارض بین مفاد عقد و شرط اعتقاد دارند.

 

  1. گروه دیگر، مبنای بطلان شرط خلاف مقتضای عقد را به دلیل تناقض در مقتضیات عقد و شرط می‌دانند.

 

در این گفتار سعی بر آن است، هر یک از نظریات مطروح، به صورت اختصار مورد بررسی قرار گیرد.

 

[۱]. علامه، سید مهدی؛ پیشین، ص ۲۴۲.

 

[۲]. علامه حلی؛ تذکرۀ الفقها، جلد ۱، چاپ سنگی، ص ۴۹۴، به نقل از: همان.

 

[۳]. علامه، سید مهدی، پیشین، ص ۲۴۴.

 

 

  1. ۱. علامه حلی؛ تذکرۀ الفقها، جلد ۱، چاپ سنگی، ص ۴۹۴، به نقل از: همان.

 

[۵]. علامه، سید مهدی؛ پیشین، صص ۲۴۵ و ۲۴۴.

 

[۶]. همان، ص ۲۴۵.

 

[۷]. شهیدی، مهدی؛ حقوق مدنی (شروط ضمن عقد)، جلد چهارم، ص ۱۱۴ و ۱۱۳.

 

[۸]. شهیدی، مهدی؛ حقوق مدنی (شروط ضمن عقد)، جلد چهارم، ص ۱۱۴.

 

 

    1. ۱. علامه، سید مهدی؛ پیشین، ص ۲۴۵.

 

  1. لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:24:00 ب.ظ ]




نظریه بطلان شرط خلاف مقتضای عقد به دلیل مخالفت با کتاب و سنت:

 

برخی از فقها، شرط خلاف مقتضای عقد را به جهت مخالفت با کتاب و سنت در زمره‌ی شرط نامشروع می‌دانند. این گروه از فقها معتقدند که هر عقدی از ناحیه شارع مترتب آثاری است، از آن‌جایی که شرط خلاف مقتضای عقد با آن‌چه که شارع جعل نموده، مخالف دارد، باطل می‌باشد. بدین معنا که مبنای بطلان این شرط مخالفت با قواعدی است که قانون‌گذار یا شارع برای ارکان یا آثار عقد وضع نموده است. صاحب جواهر نیز در مورد مبنای بطلان این شرط، قائل به این نظریه به جهت مخالفت شرط با شرع است.[۱]

 

در رد این نظریه بیان شده است: اگر چه طبق آیه‌ی شریفه «اوفو بالعقود» التزام در وفاداری به عقود استنباط می‌گردد و از این‌رو می‌باشد شرطی که مخالف مقتضای عقد است، با امر شارع در تعهد به انجام عقود مغایر است و در نهایت این شرط با کتاب و سنت مغایر بوده و نامشروع می‌باشد. اما این توجیه و استدلال از این جهت که قصد مشترک و رضای طرفین به مجموع عقد و شرط تعلق گرفته و متعلق امر شارع در وفای به عقد، هر دوی عقد و شرط است قال خدشه بوده و بنابراین مخالفت شرط با مقتضای عقد، نمی‌تواند خلاف ادله ی وفای به عهد باشد.[۲]

 

 

 

بند دوم: نظریه بطلان شرط خلاف مقتضای عقد به دلیل تناقض موجود در مجموعه عقد و شرط:

 

برخی از فقها (متأخران) بر جدایی شرط خلاف مقتضای عقد از شرط نامشروع تأکید داشته و در مقام بیان دلیل و مبنای بطلان این شرط، به وجود تعارض بین مفاد عقد و شرط اعتقاد دارند. بدین شرح که از یک‌سو، ادله‌ی لزوم وفای به عقد، موجد وفای به آثار عقدی ا‌ست که دارای کلیه‌ی شرایط صحت است. از دیگر سو، عموم ادله وفای به شرط، مقتضی التزام به مفاد شرط می‌باشد. حال، در جایی که تعارضی بین مفاد این دو نباشد مشکلی نخواهد بود، اما در جایی که تعارض و تناقض بین مفاد عقد و شرط ظاهر می‌گردد؛ بطلان شرط حادث خواهد شد، چرا که همان‌گونه که قبلاً بیان شد، هر عقد موجد و مترتب آثار و لوازمی است که قابلیت جدا شدن از عقد را ندارند (مقتضای ذات عقد)، در جایی که شرطی یا مخالف اقتضای ذات عقد باشد و مانع ایجاد این اقتضای ذاتی گردد، در واقع عقدی به وجود نمی‌آید که محلی برای وفای به شرط وجود داشته باشد.[۳]

 

بند سوم: نظریه تفکیک مقتضیات مطلق عقد به آثار عرفی و شرعی و مبنای بطلان هریک:

 

بعضی از فقها در خصوص مبنای بطلان شرط خلاف مقتضای عقد، معتقد به تفکیک مقتضیات مطلق عقد به لوازم و آثار عرفی و شرعی می‌باشند. به این معنا که در مورد آن دسته از شروطی که مخالف لوازم عرفی عقد هستند (عقد از حیث تحقق منوط به آن‌ها است) مبنا و علت بطلان شرط را تناقض بین مقتضیات عقد و شرط، ذکر نموده‌اند و در خصوص شرطی که مخالف لازمه‌ی شرعی عقد است، ثبوت تناقض را مورد تردید قرار داده و با استدلال به این‌که با وجود از بین رفتن لازمه شرعی عقد، به مقتضای عمل به شرط، حقیقت عرفی قرارداد، همچنان محفوظ باقی است، مخالفت آن با کتاب و سنت را مورد استناد قرار داده اند.

 

این نظریه نیز مورد نقد قرار گرفته و بیان گردیده، پذیرش این تفکیک دشوار می‌نماید، چرا که لوازم شرعی عقد، آن آثار غیرقابل انفکاکی است که از سوی شارع برای عقد وضع شد و عقد قانوناً مقدم به آن است و از سوی دیگر، مبنای بطلان شرط را مخالفت با کتاب و سنت دانسته‌اند.[۴]

 

به علاوه بیان شده، تخلف مسبب از سبب ممکن نیست، در صورتی که به واسطه شرطی، حصول اثر و لوازم (مسبب) از عقد سلب شود، طبیعتاً بایستی قائل به منتفی شدن سبب (عقد) شد، زیرا از نظر قانون‌گذار با تحقق عقد، ناگزیر بایستی آثار لاینفک آن ظاهر شود و عدم حصول این آثار، دلیل بر عدم تحقق عقد، در نظر شارع است و بر فرض این‌که بقای حقیقت عرفی عقد را با منتفی شدن لوازم شرعی آن بپذیریم، باز حقیقت موجود، به عنوان یک عقد، توسط شارع به رسمیت شناخته نمی‌شود و در نهایت باید قائل به بطلان آن و فساد شرط گردید.[۵]

 

بند چهارم: نظریه مبنای بطلان شرط خلاف مقتضای عقد به دو جهت حصول تعارض بین مفاد عقد و شرط و به لحاظ مخالفت با کتاب و سنت:

 

نراقی در «عوائد الایام» و پیش از او شیخ انصاری در مکاسب، مبنای بطلان شرط را هم تعارض با مفاد عقد دانسته و هم مخالفت با حکمی که اثر نفی شده را لازمه‌ی مقتضای عقد شمرده یا تخلف عقد را از مقتضای خویش جایز ندانسته است.[۶]

 

دکتر کاتوزیان در توجیه این نظر بیان نموده است: اگر قبول کنیم که حاکمیت اراده امری ذاتی نمی‌باشد و از حکم مقنن نشأت گرفته، شرطی که با مضمون عقد تنافی دارد، با دستور قانون در لزوم وفای به آن نیز مخالفت دارد، ولی ایشان بلافاصله به این مبنا ایراد گرفته و اظهار نموده است:

 

«این استدلال قابل انتقاد به نظر می‌رسد، زیرا مفاد قرارداد مجموع عقد و شرط است و نمی‌توان این دو امر را که برحسب طبیعت خود یا مفاد تراضی، به هم پیوند خورده است، جداگانه ارزیابی کرد، قصد مشترک به مفاد هر دو تعلق یافته و امر قانون‌گذار در لزوم وفای به عقد به این مجموعه قرار می‌گیرد.  پس اشکال اصلی در تعارض درونی این مجموعه است و برای رفع آن یا باید عقد را مقصود اصلی شمرد و به مفاد شرط بی‌اعتنا ماند یا ترجیح عقد را ممکن ندانست و هر دو را باطل شمرد و در هر حال، نسبت به بطلان شرط تردیدی باقی نمی‌ماند».[۷]

 

ایشان در ادامه تشریح نموده، گاه قانون‌گذار در ایجاد مفاد تراضی، عنصری را بر ماهیت عقد می‌افزاید یا آثاری را لازمه آن ماهیت قرار می‌دهد؛ پس شرطی که با این عناصر و آثار مخالف است، در واقع با قانون هم مخالفت خواهد داشت و هر دو چهره را می‌توان در شرط مشاهده نمود.

 

وانگهی در عقود معین، بر مبنای تراضی و احکام مترتب بر آن، مقنن نهاد قراردادی را تبدیل به سازمان حقوقی خاص نموده و هر شرط باطل به‌گونه‌ای با قواعد امری حاکم بر این سازمان مخالفت دارد.  منتها، شرط مخالف با مقتضای عقد، این ویژگی را دارد که ناظر به ماهیت عقد و جزء لاینفک آن است و به همین دلیل، از سایر شرایط نامشروع جدا می‌شود.

 

بنابر آن‌چه گفته شد، به نظر می‌رسد بایستی مبنای بطلان شرط خلاف مقتضای عقد را در تنافی و تعارض درونی بین مجموعه عقد و شرط دانست و بر جدایی این شرط از شرط نامشروع اعتقاد داشته و قائل به تقدم نظریه دوم در این گفتار بود.

 

 

 

 

    1. ۲. نجفی، محمدحسن؛ جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، جلد بیست و سوم، تصحیح و تحقیق و تعلیق آخوندی، علی؛ دارالکتاب الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۴، به نقل از عابدیان، میرحسن، پیشین، ص ۱۳۷.

 

    1. ۱. عابدیان، میرحسن؛ پیشین، ص ۱۳۸.

 

  1. میرفتاح، عناوین؛ ص ۲۵۲، میرزا نائینی و خوانساری، منیه ‌الطالب، صص۱۱۲ و ۱۱۱، بجنوردی، ص ۲۳۶، به نقل از: کاتوزیان، ناصر؛ قواعد عمومی قراردادها، جلد سوم، ص ۱۶۶.

 

[۴]. عابدیان، میرحسن؛ پیشین، ص ۱۳۹.

 

[۵]. همان، ص ۱۴۰.

 

 

    1. ۱. کاتوزیان، ناصر؛ قواعد عمومی قراردادها، جلد سوم، ص ۱۶۶.

 

    1. ۲. همان، ص ۱۶۷.

 

  1. لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:24:00 ب.ظ ]




اقتضای عقد نکاح چیست؟ آیا برای یافتن اقتضای عقد نکاح بایستی آن را همانند سایر عقود دانست؟ آیا معیارهای مطروحه در مباحث پیشین بر عقد نکاح قابل انطباقند؟

 

 

پاسخ دادن به سؤالات فوق‌الذکر در گام اوّل مستلزم مطالعه، دقت و یافتن معیار مناسب جهت شناخت اقتضا و جوهره‌ی اصلی عقد نکاح است، به عبارت دیگر همان‌گونه که قبلاً ذکر شد، بطلان شرط خلاف  مقتضای عقد مورد تردید فقها و حقوق‌دانان نبوده، آن‌چه محلّ اختلاف و بحث قرار گرفته است، معیار و ملاک تمیز مقتضیات ذات و اطلاق عقد است، به همین دلیل شناسایی معیار درست و دقیق، در کشف مقتضای عقود به طور کلی و عقد نکاح به صورت خاص، راهگشا خواهد بود.

 

 

 

مبحث اوّل: اقتضای اطلاق و ذات عقد نکاح:

 

یکی از راه‌های شناخت مقتضای هر عقدی، تأمل و دقت در تعاریفی است که قانون و شرع برای آن، بیان نموده، بر خلاف رویه نه‌تنها در قانون مدنی درباره‌ی عقد نکاح، تعریفی وجود نداشته و قانون‌گذار بدون مقدمه، قوانین مربوط را بیان کرده، بلکه در فقه نیز نظر واحدی وجود نداشته و چنین ابهام و نقصی در تعریف این عقد وجود دارد. از این‌رو به جهت مرتفع نمودن این ابهام و حلّ آن، در ابتدا چند مورد از نظریه‌های علمای حقوق در این خصوص مطرح شده و سپس اقتضای عقد نکاح، بررسی خواهد گردید.

 

تعاریف برخی از حقوق‌دانان در خصوص عقد نکاح بدین شرح می‌باشد:

 

دکتر کاتوزیان: «نکاح عقدی است که به موجب آن زن و مردی به منظور تشکیل خانواده و شرکت در زندگی، با هم متحد می‌شوند».[۱]

 

دکتر صفائی: «نکاح قراردادی است که به موجب آن زن و مرد با یکدیگر شریک و متحد شده، خانواده‌ای تشکیل می‌دهند».[۲]

 

دکتر محقق داماد: «نکاح رابطه‌ای است حقوقی- عاطفی که به وسیله عقد بین زن و مرد حاصل می‌گردد و به آن‌ها حق می‌دهد که با یکدیگر زندگی کنند، مظهر بارز این رابطه حقّ تمتع جنسی است».[۳]

 

مرحوم دکتر امامی: «رابطه حقوقی است که به وسیله عقد بین زن و مرد حاصل می‌گردد و به آن‌ها حق می‌دهد که از یکدیگر تمتع جنسی ببرند».[۴]

 

دکتر یثربی قمی: «نکاح میثاق الهی و رابطه حقوقی ـ عاطفی است که به وسیله عقد بین زن و مرد ایجاد می‌گردد و به آنان حق می‌دهد که با یکدیگر زندگی کنند و مظهر بارز این رابطه، حقّ تمتع خاص می‌باشد».[۵]

 

محی‌الدین عبدالحمید (حقوقدانان اسلامی): «نکاح عقدی است که به هر یک از زوجین حقّ استمتاع از دیگری را به وجه مشروع می‌دهد».[۶]

 

چنان‌که ملاحظه گردید، حقوق‌دانان در تعریف عقد نکاح نظر واحدی ندارند و همین امر، سببی برای بروز اختلافات در تعیین مصادیق شروط خلاف مقتضای ذات عقد گردیده است.

 

آن‌چنان که برخی از حقوق‌دانان[۷] بیان داشته‌اند تعریف اخیر جامع‌تر و مانع‌تر است، زیرا عبارت استمتاع مشروع، شامل همه نوع استمتاع و بهره‌ای که زوجین می‌توانند به طور متقابل از یکدیگر ببرند می‌گردد:

 

 

    1. «استمتاع جنسی: تشکیل عقد به زوجین امکان ارضای غریزه‌ی جنسی را به صورت مشروع فراهم می‌کند و این امری دو طرفه (متقابل) است.

 

  1. استمتاع غیرجنسی: با وقوع عقد نکاح، طرفین حقوق و تکالیف غیرجنسی نیز نسبت به یکدیگر پیدا می‌کنند. مرد ملزم به پرداخت مهریه و نفقه به زن شده و باید با او حسن معاشرت کند، در واقع زن هم از نظر مالی و هم از نظر روحی و عاطفی از شوهر متمتع می‌گردد، در مقابل زن نیز وظیفه‌ی تمکین از شوهر، حسن معاشرت با او و معاضدت به وی در جهت تشیید مبانی خانواده و تربیت اولاد را دارد».[۸]

 

با دقت در تعاریف فوق و از آن‌جایی که قانون مدنی در خصوص جوهر و ذات عقد نکاح مسکوت مانده و همچنین لحاظ نمودن استدلال‌های آتی که از سوی موافقان صحت اشتراط شرط عدم نزدیکی بیان شده، چنان‌چه در تعیین معیار و ملاک تشخیص مقتضای عقد نکاح قائل به هر سه معیار قانون، عرف و قصد مشترک به صورت جمعی باشیم، به نظر می‌رسد اگر چه تمتع جنسی از مهم‌ترین اغراض نکاح است ولی اغراض دیگری مانند: توالد، تناسل و همکاری در زندگی نیز در نکاح وجود دارد و در عین حال هیچ یک از این اهداف جزء ماهیت نکاح نیست و بدون هر یک از آن‌ها نکاح ممکن خواهد بود.

 

بنابراین نتیجه‌ی حاصل چیزی غیر از این‌که مقتضای ذات عقد نکاح «ایجاد رابطه زوجیت بین زن و مرد و تشکیل خانواده است»، نخواهد بود و شرط خلاف این اثر ذاتی است که منجر به بطلان شرط و عقد می‌گردد. مثالی که در این خصوص بیان شده: چنان‌چه ضمن عقد نکاح شرط شود که مرد زن را طلاق دهد، یعنی عقد نکاح به شرط طلاق واقع شود، در این صورت عدم صحت نکاح و شرط از آن حاصل می‌شود: «زیرا عقد نکاح ثبوت شرط را اقتضا دارد و ثبوت شرط مقتضی رفع نکاح است و از این‌رو بین این دو منافات است، چون شرطی که منافی با مقتضای نکاح باشد، منافی با نکاح است و در این حالت، ثبوت هر کدام از احد متنافیین رفع دیگری را می‌طلبد.[۹]

 

نکته‌ی مهم و قابل توجه این است که به تبع شناخت دقیق مقتضای ذات عقد نکاح، امکان شناخت صحیح شروط خلاف مقتضای آن که باطل و مبطل این عقد هستند، فراهم می‌آید.

 

اما غیر از این اثر ذاتی و اصلی، پاره‌ای از آثار و لوازم هستند که اگر عقد، به صورت مطلق و بدون قید و شرط واقع شود، آثار مذکور تحقق می‌یابند و این دسته از آثار و لوازم، اثر ذاتی عقد نبوده و توافق بر خلاف آن‌ها امکان‌پذیر است. (در مباحث قبلی به صورت مفصل بیان شده است و در گفتار بعدی نیز به صورت اجمالی به آن خواهیم پرداخت).

 

 

 

گفتار اوّل: اقتضای اطلاق عقد نکاح:

 

مقتضای اطلاق عقد به هر امری گفته می‌شود که شارع آن را به عقد، از این جهت که عقد است، مترتب نموده و آن را اقتضاکننده عقد قرار دهد، هر چند بدون جعل شارع نیز امکان تحقق آن وجود داشته است. لذا هیچ ممانعتی وجود ندارد که بر خلاف آن شرط شود و از عقد قابل انفکاک می‌باشد.

 

گفته شده: «از مصادیق اطلاق عقد نکاح می‌توان به مسأله مهر، نفقه و ارث اشاره نمود، به عنوان مثال: زوجین می‌توانند نکاح بدون مهر منعقد نمایند و عدم ذکر آن، نکاح را باطل نمی‌کند، زیرا مهر در ماهیت شرعی نکاح، لحاظ نشده است».[۱۰]

 

بند اوّل: اقسام و مصادیق شرط خلاف مقتضای اطلاق عقد نکاح:

 

شروط خلاف اقتضای اطلاق عقد به سه صورت، قابل تحقق می‌باشند که ما نیز به تبعیت از قانون مدنی (ماده ۲۳۴) که شروط صحیح را به سه دسته تقسیم نموده، اقسام شروط ضمن عقد نکاح را به سه دسته‌ی شرط صفت، فعل و نتیجه تقسیم‌بندی می‌کنیم.

 

الف: شرط صفت:

 

هرگاه وجود صفت خاصّی مثل داشتن تحصیلات عالیه، مقامی مشخص، یا شغلی خاص در وجود یکی از طرفین عقد شرط گردیده باشد، عقد مشروط به صفت منعقد گردیده است و در صورتی که از شرط مذکور تخلف شود، مطابق ماده ۱۱۲۸ قانون مدنی، طرف مقابل حقّ فسخ نکاح را خواهد داشت.[۱۱]

 

ب: شرط فعل:

 

شرط فعل مطابق ماده ۲۳۴ قانون مدنی، عبارت است از این‌که: اقدام یا عدم اقدام به فعلی بر یکی از طرفین یا شخص خارجی شرط شود.

 

مثلاً: زن شرط کند که مرد پس از انعقاد عقد، خانه‌ای تهیه کرده و آن را به ملکیت زن درآورد یا این‌که زن شرط کند که مرد از اشتغال به شغلی که دارد، امتناع کرده و به شغلی که زن مشخص می‌کند، اشتغال یابد.

 

ضمانت اجرای متخلف از این شرط در عقد نکاح با سایر عقود متفاوت است. در سایر عقود اگر مشروط علیه به شرط عمل نکند، ابتدا بایستی درخواست الزام او به انجام شرط خواسته شود، چنان‌چه امکان الزام او میسر نباشد و شرط هم از جمله اعمالی نباشد که دیگران بتوانند انجام دهند، مشروط له، حقّ فسخ قرارداد را خواهد داشت؛ اما در عقد نکاح موارد فسخ محدود می‌باشد و این از موارد احصا شده‌ی حقّ فسخ در قانون نمی‌باشد، بنابراین حقّ فسخ برای مشروط له وجود نداشته و تنها راه، آن است که اگر از این جهت خسارتی به وی وارد آمده، بتواند طرح دعوا نموده و مطالبه خسارت نماید.[۱۲]

 

ج: شرط نتیجه:

 

شرط نتیجه به این معنا است که تحقق امری در خارج شرط شود. (ماده ۲۳۴، قانون مدنی) در این نوع از شرط، نتیجه یکی از اعمال حقوقی به صرف شرط کردن در عقد و بدون این‌که سبب دیگری لازم باشد، حاصل می‌شود. مثل این‌که ضمن عقد نکاح شرط شود که شوهر مالک مال معینی باشد که متعلق به زن است یا شرط شود که یکی از زوجین از جانب همسر دیگر برای انجام امری وکالت داشته باشد؛ در این صورت نیاز به ایجاب و قبول، مستقلی نبوده و به محض تحقق عقد نکاح، نتیجه منظور هم حاصل می‌شود.[۱۳]

 

ضمانت اجرای تخلف از شرط نتیجه در خصوص عقد نکاح مانند ضمانت اجرای تخلف از شرط فعل است. بنابراین نمی‌توان در این مورد هم قائل به حقّ فسخ گردید اما امکان مطالبه خسارت از مشروط علیه وجود دارد.[۱۴]

 

[۱]. کاتوزیان، ناصر؛ دوره مقدماتی حقوق خانواده، پیشین، ص ۳۵.

 

 

    1. ۲. صفائی، حسین و امامی، اسدالله؛ پیشین، ص ۲۴.

 

    1. ۳. محقق داماد، سید مصطفی؛ پیشین، ص ۲۲.

 

    1. ۴. امامی، سید حسن؛ حقوق مدنی، جلد چهارم، انتشارات گنج دانش، چاپ سوم، تهران، ۱۳۸۴، ص ۲۶۸.

 

    1. ۵. یثربی قمی، سید علی‌محمد؛ حقوق خانواده، چاپ دوم، انتشارات سمت، تهران، ۱۳۸۸، ص ۱۳.

 

    1. عبدالحمید، محمد محی‌الدین؛ پیشین، ص ۱۰، به نقل از: صفائی، سید حسین و امامی، اسدالله؛ پیشین، ص ۲۳.

 

  1. ۱. جلالی، سید مهدی؛ حقوق خانواده (۱) نکاح و انحلال آن، انتشارات خرسندی، چاپ اوّل، تهران، ۱۳۸۹، ص ۲۲.

 

[۸]. همان.

 

[۹]. علامه، سید مهدی؛ پیشین، ص ۱۹۰.

 

 

    1. قنبرپور، بهنام و نقیبی، سید ابوالقاسم؛ مقاله: «بررسی مشروعیت شرط عدم تمکین در عقد نکاح»، فصل‌نامه پ‍‍ژوهش‌های فقه و حقوق اسلامی، شماره سی و سه، پاییز ۱۳۹۲، ص۱۱۷.

 

    1. ۱. جلالی، مهدی؛ پیشین، ص ۶۲.

 

  1. ۲. همان، ص ۶۳.

 

[۱۳]. صفائی، سید حسن؛ امامی، اسدالله؛ پیشین، ص ۶۱.

 

[۱۴]. جلالی، سید مهدی؛ پیشین، ص ۶۳.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:23:00 ب.ظ ]




آثار عملی پذیرش صحت شرط در باب نسب و تکالیف مالی:

 

برخی حقوق‌دانان[۱]در بیان فرضی که شرط عدم نزدیکی در عقد نکاح، صحیح دانسته شود، بحث آثار صحت شرط را مطرح نموده و در خصوص وضعیت حقوقی آثاری چون نسب، نفقه و مهریه سخن گفته که ما نیز به جهت اعتقاد به صحت اشتراط شرط عدم نزدیکی در عقد نکاح و نیز به دلیل تبیین و توجیه دقیق‌تر در راستای پذیرش این شرط به پیروی از ایشان، به صورت اجمالی به این آثار می‌پردازیم.

 

 

 

بند اوّل: وضعیت حقوقی نسب در صورت صحت شرط عدم نزدیکی:

 

نقل شده است: «مراد از نسب، مفهوم خاصّ آن، به ترتیبی که در مواد ۱۱۵۸ و ۱۱۶۷ مقرر گردیده، می‌باشد. نسب قانونی و ترتیبی که از مواد قانونی برداشت می‌گردد، مشروط به دو شرط است:

 

الف: وجود نکاح صحیح بین زن و مرد.

 

ب: انعقاد نطفه در زمان زوجیت.

 

راه‌های اثباتی این اساس بدین ترتیب است: اثبات عقد نکاح با هر وسیله‌ای ممکن است و عموماً امروزه با سند نکاح که ثبت آن طبق قوانین اجباری است، انجام می‌شود اما اثبات انعقاد نطفه در زمان زوجیت یا به وسیله‌ی اماره فراش است یا ادله دیگر»[۲]؛ اماره‌ی فراش مذکور در ماده ۱۱۵۸ قانون مدنی در جایی که شرط عدم نزدیکی شده باشد نیز قابل اعمال است، چرا که با وقوع این شرط در ضمن عقد، نزدیکی حرام نمی‌شود، بلکه با اثبات وقوع آن که طبق قاعده «البینه علی‌المدعی» و اصل عدم نزدیکی، بر عهده زن می‌باشد ارکان آن محقق می‌گردد. گفته شده: حتی اگر امکان اعمال قاعده فراش در اثبات نسب فرزندی که عقد نکاح آن مشروط به عدم نزدیکی گردیده، دشوار باشد، در اثبات نسب از طریق ادله دیگر تردیدی نمی‌باشد، چرا که عقد صحیحاً واقع شده و از آثار پذیرش صحت عقد نسب صحیح است، علاوه بر آن قانون‌گذار در ماده ۱۱۶۷ قانون مدنی، تنها زنا را مانع شناسایی نسب دانسته است.  بنابراین در هر مورد که زنا صادق نباشد، مانع از انتساب طفل به شخصی که از نطفه او تکون پیدا کرده، وجود نخواهد داشت[۳] و در نهایت نتیجه‌گیری شده که آثار منسب قانونی و مشروع مانند حرمت نکاح، نگهداری و تربیت اطفال (ماده ۱۱۶۸ قانون مدنی) الزام به انفاق (ماده ۱۱۹۵ قانون مدنی) و توارث بار می‌شود. لذا اثبات نسب و نفی آن (لعان) تفاوت زیادی با نکاح غیرمشروط به شرط مذکور نخواهد داشت.

 

بند دوم: وضعیت حقوقی نفقه در صورت صحت شرط عدم نزدیکی:

 

قانون مدنی ایران به پیروی از فقه در خصوص عقد نکاحی که به صورت صحیح واقع شده، آثاری را مترتب دانسته است. از جمله: تکلیف مرد به پرداخت نفقه (ماده ۱۱۰۶ قانون مدنی) و شرط پرداخت نفقه (ماده ۱۱۰۸ ) و وظایف زوجیت (تمکین به معنای خاص) مطرح نموده است.

 

حال در خصوص رابطه‌ی این تکلیف با تمکین به معنای خاص دو مبنا وجود دارد:

 

الف: رابطه‌ی دو تعهد متقابل در عقود معاوضی.

 

ب: کیفر زنی که بدون عذر موجه از تمکین امتناع نموده است.

 

به نظر برخی از حقوق‌دانان، در عقد نکاح با توجه به وضعیت ویژه‌ی آن نظر دوم ارجح می‌باشد، لذا با توجه به پذیرش این مبنا و عنایت به ماده ۱۱۰۲، بیان شده: اوّلاً نشوز مانع استحقاق نفقه است نه این‌که تمکین موجد آن. ثانیاً: این امر از حقوق مربوط به شوهر است. ثالثاً: نشوز به معنای عدم ایفای وظیفه توسط زن است بدون رضایت همسر، لذا شرط عدم نزدیکی، اخلال به حقوق زوج و عدم رضایت او را منتفی می‌سازد و مرد آگاهانه از حقوق خود صرفنظر کرده و به نوعی علیه خویش اقدام نموده و محروم کردن زوجه از نفقه بدون دلیل قانونی، موجه نمی‌باشد.[۴]به علاوه شکّ ایجاد مانع و عمل به اصل عدم، اثبات نفقه را در چنین شرایطی تقویت می‌کند و به خصوص با انتخاب مبنای کیفر برای زنی که بدون عذر موجه از ادای وظایف زناشویی امتناع کرده به عنوان پایه‌ی سقوط نفقه، به خوبی روشن است که زنی که با همسر خود بر این موضوع توافق نموده، اصلاً ناشزه نمی‌باشد تا مستحق کیفری باشد.[۵]

 

 

 

بند سوم: وضعیت حقوقی مهریه در صورت صحت شرط عدم نزدیکی:

 

مهریه، مالی است که مرد به مناسبت عقد دائم ملزم به پرداخت آن می‌شود. ماده‌ی ۱۰۸۲ قانون مدنی به صراحت سبب استقرار تمام مهر را «عقد نکاح» می‌داند و طلاق با فرض عدم نزدیکی را سبب بازگشت نیمی از آن به ملکیّت شوهر (در صورت پرداخت) یا ابراء وی از آن نیمه (در صورت عدم پرداخت) می‌شمرد.

 

دو سؤال اساسی مرتبط با موضوع این بحث آن است که: اوّلاً: آیا با وجود شرط عدم نزدیکی و عمل به آن، زن مستحقّ تمام مهر است یا نصف آن و ثانیا:ً آیا استناد مرد به حقّ حبس جهت نپرداختن مهریه صحیح است یا خیر؟

 

الف: استحقاق زن بر نصف مهریه:

 

«ماده‌ی ۱۰۹۲ قانون مدنی درباره‌ی تأثیر نزدیکی بر انحلال مالکیت نیمی از مهریه صراحت دارد. حکم این ماده به گونه‌ای است که شرط عدم نزدیکی و توافق شوهر با آن نیز تأثیری بر موضوع نخواهد گذاشت و بالعکس به نوعی اقدام زن علیه حق ّمالکیت خود را نشان می‌دهد. بدین ترتیب که با پذیرش چنین شرطی در عقد نکاح، از مالکیت نیمی از مهر صرفنظر می‌کند. در مقابل می‌توان استدلال کرد که با پذیرش شرط توسط مرد (در فرض پیشنهاد از طرف زوجه)، مرد نیمه‌ی دیگر مهریه را ابرا کرده یا تبرعاً به زن بخشیده و اگر پیشنهاد دهنده‌ی شرط، خود مرد باشد که به طریق اولی …! امّا نباید این‌گونه پنداشت که مهریه از ابتدا به صورت ناقص به ملکیت او در می‌آید و از این جهت با عقد غیرمشروط متفاوت است؛ بلکه در صورت وقوع نزدیکی پس از عقد و با وجود شرط، تمام مهر از آن زن خواهد بود و مانعی در این باب وجود ندارد. اگر طلاق قبل از نزدیکی واقع شود، در هر حال زن مستحق مهرالمتعه‌ی مذکور در ماده‌ی ۱۰۹۳ قانون مدنی بوده؛ این در صورتی است که مهریه (مهر المسمی) در بین نباشد وگرنه با وجود مهر المسمی، زن مستحق تمام یا نصف آن خواهد بود. وجود چنین شرطی به معنای صرفنظر کردن وی از مهریه نیست؛ علاوه بر آن‌که شرط عدم مهر به هر ترتیبی در عقد قابل اعتنا نمی‌باشد. (ماده‌ی ۱۰۸۱ قانون مدنی) البته زن و مرد می‌توانند ضمن عقد توافق کنند که حتی با عدم نزدیکی، تمام مهر مستقر گردد. چرا که خود مهر الزام قانونی است که تراضی خلاف آن صحیح نمی‌باشد؛ ولی امکان تعیین شرایط آن به تراضی امکان‌پذیر می‌باشد. اگر شرط عدم نزدیکی از جانب مرد مطرح شده باشد و زن بپذیرد، می‌توان گفت که این شرط به معنای ابرای نیمی از مهریه که در صورت عدم نزدیکی قابل پرداخت نیست یا در صورت پرداخت قابل بازگشت به مرد است، از سوی زوج به زوجه می‌باشد. این دیدگاه اگر چه ظاهراً صحیح به نظر می‌رسد پذیرش آن به شکل مطلق صحیح نیست. چرا که مبنای آن به نوعی توافق ضمنی طرفین در بطن شرط عدم نزدیکی یا بیان ضمنی و یک‌طرفه‌ی این ابرا یا اسقاط از جانب مرد است که چون به صراحت ذکر نشده، نیاز به احراز دارد. چرا که مستنداً به صراحت قانون مدنی در خصوص متزلزل بودن مالکیت نیمی از مهر قبل از نزدیکی و در صورت عدم احراز چنین قصدی از جانب زوج، اصل بر عدم ابرا یا تبرع است و در صورت طرح از جانب زوجه که به طریق اولی این مسأله صدق می‌کند. به این ترتیب می‌توان گفت در صورتی که از اوضاع و احوال همراه با شرط این گونه استنباط شود که طرفین با توافق خود خواسته‌اند که مهر بالتمامه مستقر شود و شرط مزبور مانعی برای انفساخ نیمی از آن نباشد، این اراده محترم است. اما اصل بر خلاف وجود چنین اراده‌ای است و می‌بایست با توجه به تمامی شرایط احراز شود».[۶]

 

ب: امکان استناد زوج به حقّ حبس:

 

«گروهی را اعتقاد بر این است که مهر در نکاح، عوض است و وجود حقّ حبس برای زوجه در ماده‌ی ۱۰۸۵ قانون مدنی بر همین مبناست و در این مورد اختلافی وجود ندارد. اما درباره‌ی این‌که آیا مرد نیز حقّ حبس دارد یا خیر، نظرها یکسان نیست. با وجود شرط مذکور همان‌گونه که ذکر شد، زن حق دارد مهریه‌ی خود را مطالبه کند؛ امّا به دو دلیل حقّ امتناع از پرداخت توسط مرد وجود ندارد. اوّلاً: هر چند در فقه حقّ حبس برای زوج از جانب اکثریت شناسایی شده است، در قانون مدنی تنها از حق حبس زن سخن گفته شده است و به نظر، مقنن در مقام بیان بوده و مرد را از چنین حقّی برای احتراز از مشکلات، ممنوع ساخته است. ثانیاً: بر فرض پذیرش این حق برای مرد، وی با پیشنهاد یا پذیرش شرط عدم نزدیکی در نکاح، حقّ خویش را ساقط کرده است و این اعلام ضمنی اسقاط حقّ حبس، او را موظف به پرداخت میزان قانونی مهریه می‌کند».[۷]

 

 

 

گفتار سوم: شرط عدم تمتعات در عقد نکاح:

 

در خصوص اندراج شرط عدم مطلق استمتاعات در عقد نکاح نیز اختلافاتی وجود دارد که با بررسی‌های صورت گرفته در خصوص نظریات فقها و حقوق‌دانان، به نظر می‌رسد اکثریت بر بطلان اشتراط چنین شرطی، اتفاق دارند. با تفسیری که در خصوص اقتضای ذات عقد و همچنین ادله‌ی مخالفان اندراج شرط عدم نزدیکی بیان گردید به دلیل اشتراک در نوع و مبانی برخی استدلال‌ها، از بیان مجدد آن‌ها خودداری شده و صرفاً موارد مهمّی که قبلاً بیان نگردید، به صورت مختصر مورد بررسی قرار می‌گیرد. البته قبل از آن لازم است که بیان شود، مخالفان به دو دسته عمده قابل تقسیم می‌باشند: ۱- عده‌ای که مخالف شرط عدم مطلق استمتاعات (استمتاع جنسی و غیرجنسی) بوده و این شرط را باطل و مبطل و خلاف مقتضی عقد می‌دانند. ۲- گروهی که شرط خلاف مطلق استمتاع جنسی را باطل و مبطل دانسته‌اند.

 

 

 

مهم‌ترین ادله مخالفان صحت شرط عدم تمتعات در عقد نکاح:

 

از آن‌جایی که ادله دو گروه مخالف صحت شرط مطلق استمتاعات و مطلق استمتاع جنسی، مشترک بوده و فقط در حدود و ثغور موضوع، تفاوت داشته، دلایل و استدلال‌های ایشان در کنار هم بیان شده و به شرح زیر می‌باشد:

 

الف: اشتراط عدم مطلق تمتع شرط خلاف تمامی آثار عقد است:

 

برخی[۸] پس از بیان رابطه‌ی استمتاع و مواقعه که رابطه عام و خاص است، بیان نموده: اشتراط و توافق به جمیع تمتعات (جنسی و غیرجنسی)، خلاف تمامی آثار عقد بوده و مثل این است که خانه‌ای فروخته شود و در ضمن عقد بیع بر خریدار شرط شود که حقّ هیچ‌گونه انتفاعی از مبیع نداشته باشد و چنان‌چه چنین شرطی در عقد نکاح به مطلق منظور باشد، چنین شرطی باطل است.

 

ب: اشتراط عدم مطلق تمتع با اثر ظاهر عقد منافات دارد:

 

برخی دیگر[۹] بدون تفکیک میان استمتاعات (جنسی و غیرجنسی)، شرط خلاف مطلق استمتاع جنسی را  باطل و مبطل عقد دانسته و آن را به غالب فقهای امامیه منتسب نموده‌اند. ایشان معتقدند که چنین شرطی از جمله‌ی مصادیق شروطی که اثر عقد را نفی می‌کند، بوده و این شرط در واقع مضمون و مفاد اصلی عقد را نفی می‌نماید و نکاحی با چنین شرطی، عرفاً نکاح تلقی نمی‌شود، به عبارت دیگر مبنای اصلی مورد توافق طرفین و اثر مطلوب عقد، شرط مذکور نفی گردیده، لذا اگر ضمن عقد شرط شود که زوجین هیچ‌گونه استمتاع جنسی از یکدیگر نداشته باشند، شرط مزبور اگر چه خلاف مقتضای ذات عقد نمی‌باشد، اما چون یکی از اهداف اساسی عقد نکاح را نفی نموده، عرف چنین پیمانی را نکاح نمی‌شناسد و آن را قراردادی سست و متزلزل تلقی می‌کند، مگر غرض مهم‌تری لحاظ شود که مصحح چنین شروطی باشند.[۱۰]

 

ج: نفی مطلق استمتاعات ضمن عقد نکاح از مصادیق سلب حق است:

 

استدلال شده که اندراج شرط عدم کلیه‌ی استمتاعات (جنسی) از مصادیق سلب حق به طور کلی یا تحریم مباح است و مغایر با قوانین آمره و اخلاق حسنه تلقی می‌شود.[۱۱]

 

بنابر مراتب فوق، ما نیز همانند برخی فقها و حقوق‌دانان[۱۲] به صحت شرط مطلق عدم استمتاع جنسی، معتقد بوده، چرا که اوّلاً: بر عقد نکاح آثار بسیار مهمّ دیگری، غیر از نزدیکی به صورت خاص و استمتاع جنسی به صورت عام مترتب بوده است. ثانیاً: در قانون و شرع به صورت صریح یا ضمنی، شرط عدم استمتاع جنسی نفی نگردیده است. ثالثاً: استمتاع جنسی از حقوق زوجین بوده و رابعاً: عقد نکاح اشخاصی که امکان برقراری رابطه جنسی را ندارند صحیح دانسته شده و لذا غالب استدلال‌ها در این‌جا، همان است که در خصوص ادله‌ی طرفداران شرط عدم نزدیکی مطرح گردیده و استدلال‌های نگارنده نیز ذیل مباحث قبلی، در خصوص شرط عدم نزدیکی، به صورت مفصل‌تر، مطرح شده است.

 

 

 

گفتار چهارم: بررسی برخی از مصادیق مشتبه دیگرشرط خلاف مقتضای ذات عقد:

 

بند اوّل: شرط بچه‌دار نشدن از طرف هر یک از زوج و یا زوجه:

 

گفته شده: «این شرط نتیجه حکم عدم جواز عزل است. برخی از فقها می‌گویند: زوج نمی‌تواند از بچه‌دار شدن زوجه جلوگیری کند. شهید اوّل عقیده دارد که اگر زوج بدون رضایت زوجه از باردار شدن او جلوگیری نماید، باید به او دیه بپردازد، اما اگر در ضمن عقد نکاح شرط کرده باشد، جایز است و دیه ندارد. اهل سنت در عدم جواز عزل بدون اذن زوجه اتفاق نظر دارند.[۱۳]

 

شهید ثانی در مقام دفاع از حکم بطلان چنین شرطی به جهت تنافی با مقتضای ذات عقد، گفته است که توالد و تناسل یکی از حکمت‌های نکاح است.[۱۴] در این‌جا نیز به تبعیت از نظریه‌ی موافقان شرط عدم نزدیکی و رابطه‌ی جنسی، به نظر می‌رسد در جایی‌که مشهور، امکان عدم نزدیکی را پذیرفته، به قیاس اولویت امکان عدم شرط بچه‌دار نشدن را نیز پذیرفته ، ضمن این‌که دلایل عقلایی مختلفی بر این امر مترتب است. مثلاً: فرض که هر یک از زوجین قبلاً ازدواج نموده، دارای فرزند بوده و هم‌اکنون، تمایلی به بچه‌دار شدن ندارند.

 

 

 

بند دوم: شرط عدم پرداخت نفقه در عقد نکاح:

 

بین فقها و حقوق‌دانان، در خصوص بطلان یا صحت شرط عدم پرداخت نفقه اختلاف‌نظر وجود داشته، از این‌رو، برخی آن را باطل دانسته و مبنای بطلان را به جهت مخالفت با شرع و قوانین امری (شرط نامشروع) دانسته که از جمله می‌توان به دکتر کاتوزیان اشاره نمود که در این خصوص بیان داشته: «نتیجه‌ی طبیعی گسستن آثار نکاح از حکومت اراده و پیوند آن با موقعیت حقوقی زن و شوهر، ناتوانی تراضی در تغییر احکام آن است» و در ادامه بیان داشته زن و شوهر نمی‌توانند در نکاح شرط کنند که اداره خانواده با شوهر نباشد یا شوهر نتواند با مصالح خانوادگی زن مخالفت کند یا نفقه نپردازد.[۱۵]

 

تعداد قلیلی دیگر، معتقدند پرداخت نفقه شوهر به زن اقتضای ذات عقد نکاح است و به همین دلیل درج این شرط موجب بطلان عقد و شرط است و در نهایت، گروه سوم اعتقاد به صحت چنین شرطی دارند.

 

در این‌جا با بیان مقدمه و ذکر ادله‌ی دسته‌ی اخیر، خلاف مقتضا بودن این شرط را رد خواهیم نمود.

 

مذاهب بر وجوب نفقه تحت شرایطی اتفاق دارند و در زوجه ناشزه (زنی که مطیع شوهر نباشد و ناسازگاری و بدرفتاری کند) متفقند که نفقه ندارد اما در تحدید و تعریف نشوزی که نفقه را ساقط می‌کند اختلاف دارند.[۱۶] دلیل وجوب نفقه در عقد نکاح رفع نیازمندی‌های زوجه می‌باشد، به این جهت است که مقدار آن به قدر احتیاج زوجه و بر اساس  شؤون او تعیین می‌شود، هرچند در این راستا نبایستی اندازه توانایی زوج را نادیده انگاشت. گفته شده: «ممکن است زنی برای رفع هزینه‌های خود به نفقه‌ای که شوهر می‌پردازد نیازی نداشته باشد و یا این‌که خود در صدد رفع نیازمندی‌های شوهر برآید و هزینه‌ها و مخارج زندگی او را تأمین کند و می‌دانیم که مورد اخیر در جامعه چندان هم کم نیست، در این صورت آیا باز هم بر وجوب نفقه حسب مورد اصرار می‌شود؟ یا این‌که وجوب نفقه به مواردی تعلق می‌گیرد که با غرض اصلی از تحقق آن سازگار باشد؟

 

بدین ترتیب که یا اطلاق عقد آن را مقتضی بوده و یا نیاز زوجه بر آن مسلم و قطعی باشد و هر دو در صورتی است که زوجه خود به اختیار از آن صرفنظر نکند و حقّی را که به موجب عقد نکاح برای او شناخته می‌شود، خود در ضمن آن ساقط ننماید؛ به عبارت دیگر همان‌گونه که زن حق دارد با مرد شرط کند که اگر به او نفقه ندهد و یا چنان‌چه غایب شود و نفقه زن را به او نرساند، زن وکیل شود در گرفتن طلاق از حاکم شرع، بعد از اثبات ادعای خودش و یا این‌که زوج، زوجه خود را وکیل نماید در طلاق گرفتن و یا این‌که از او برای طلاق وکالت در توکیل بگیرد به این معنی که بتواند کس دیگری را برای گرفتن طلاق خود وکیل نماید، همان‌طور می‌تواند حقّ خود را نسبت به دریافت نفقه ساقط کند یا به تعبیر دیگر می‌تواند عدم پرداخت نفقه از جانب شوهر به زن را در عقد نکاح شرط کند».[۱۷]

 

بر اساس آن‌چه بیان شد، جواز اشتراط بر عدم پرداخت نفقه به چند دلیل معلوم می‌شود:

 

«اوّلاً: گفته شد که یکی از اسباب ثبوت نفقه زوجیت است و شرط وجوب نفقه آن است که زوجیت به عقد دائم باشد. بنابراین شرط بقا نفقه دوام زوجیت است. در این صورت در عقد منقطعه نفقه ثابت نیست مگر آن‌که بر آن شرط شود. پس در عقد دائم نیز چنان‌چه بر عدم آن شرط شود، چنین شرطی صحیح و لازم‌الوفا است».

 

ثانیاً: وجوب نفقه به موجب اطلاق عقد نکاح، ظهور در عدم اقتضای ذات عقد نکاح بر آن دارد. یعنی تحقق عقد بدون نفقه نیز ممکن است، برای این‌که نفقه از اموری است که شارع آن را بر عقد مترتب کرده است و حقّی قابل اسقاط می‌باشد. مثل: خیار مجلس و خیار حیوان در بیع که قابل اسقاط و اشتراط خلاف است.[۱۸] مقتضیات اطلاق عقد در صورتی ظاهر می‌شوند که عقد به طور اطلاق واقع شده باشد.

 

بنابراین اگر در ضمن عقد شرطی برخلاف چنین مقتضیاتی مندرج گردد و طرفین بر عدم آثار بعضی از مقتضیات اطلاق عقد توافق نمایند آن اثر مشروط از بین می‌رود. به عبارت دیگر؛ مقتضیات اطلاق عقد اموری هستند که چنان‌چه متعاقدین در ضمن عقد برخلاف آن توافق ننمایند، عقد آن‌ها مقتضی است.[۱۹]

 

«ثالثاً: درست است که قانون‌گذار در عقد دائم نفقه زن را به عهده شوهر می‌داند. (ماده ۱۱۰۶ ق.م) اما این امر ناظر به موقعی است که در ضمن عقد نکاح طرفین برخلاف آن توافق نکرده باشند. مضافاً این‌که، تکلیف مرد به پرداخت نفقه منصرف از وقتی است که زوجه مطالبه نفقه ننموده یا با طیب خاطر از آن بگذرد یا چنان‌چه گفتیم آن را به زوج خویش ببخشد و یا ضمن عقد نکاح از آن بگذرد. قوانین موجود هم تاب بیشتری از آن‌چه را که بیان شد، ندارد. بنابراین بطلان چنین شرطی قابل پذیرش نیست، زیرا اشتراط بر عدم پرداخت، نفقه نه حلالی را حرام می‌کند و نه موجب تحلیل حرامی است تا آن را مخالف مشروع بدانیم و چنان‌چه بیان شد، با قوانین امری هم مخالفتی ندارد».[۲۰]

 

رابعاً: فلسفه انفاق مرد به همسر خود، در این است که اکثر زنان اموال و درآمد کافی برای تأمین مخارج خود و شرکت در پرداخت هزینه خانواده را ندارند.[۲۱]

 

به هر حال «شرط عدم پرداخت نفقه» از شروط صحیحه است و عموم ادلّه وفا به شرط آن را شامل می‌شود، از این‌رو طرفین بدان پای‌بند و ملزم خواهند بود

 

[۱]. جعفرپور، جمشید و ذوالفقاری، سهیل؛ پیشین، ص ۳۹.

 

[۲]. جعفرپور، جمشید و ذوالفقاری، سهیل؛ پیشین، ص ۴۰.

 

 

  1. همان.

 

[۴]. جعفرپور، جمشید و ذوالفقاری، سهیل؛ پیشین، ص ۴۱.

 

[۵]. همان.

 

[۶] . جعفرپور، جمشید و ذوالفقاری، سهیل؛ پیشین، صص۴۳ و۴۲.

 

[۷] . جعفرپور، جمشید و ذوالفقاری، سهیل؛ پیشین، ص۴۳.

 

[۸]. علامه، سید مهدی؛ پیشین، ص ۱۸۹.

 

[۹]. عابدیان، میرحسن؛ پیشین، ص ۱۳۴، میرشمسی، فاطمه، پیشین، ص ۱۷۲.

 

[۱۰]. قنبرپور، بهنام؛ نقیبی، سید ابوالقاسم؛ پیشین، صص ۱۲۷ و ۱۲۶.

 

[۱۱]. همان.

 

[۱۲]. صفائی، سید حسین و امامی، اسدالله؛ صص۲۴ و ۲۳.

 

[۱۳] . میرشمسی، فاطمه، پیشین، ص ۱۷۲.

 

[۱۴] . همان.

 

[۱۵]. کاتوزیان، ناصر؛ دوره مقدماتی حقوق مدنی (خانواده)، ص۱۸۳.

 

[۱۶]. مغنیه، فقه تطبیقی، به ترجمه: کاظم پورجوادی؛ ص۳۳۸ به بعد، به نقل از: علامه، سیدمهدی؛ پیشین، ص۱۹۲.

 

[۱۷]. علامه، سید مهدی، پیشین، صص۱۹۳ و ۱۹۲.

 

[۱۸]. مامقانی، شیخ عبدالله؛ منهاج المتقین، ص۳۷۹، به نقل از: همان، ص۱۹۳.

 

[۱۹]. علامه، سید مهدی؛ پیشین، ص ۱۹۳.

 

[۲۰]. همان، ص۱۹۴.

 

[۲۱]. همان.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:22:00 ب.ظ ]