کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



استقلال  دختر باکره در نکاح ازدیدگاه حقوقی حقوقی

 

حقوقدانان معتقدند که پدر وجد پدرولایتی بر باکره که به سن بلوغ رسیده ندارند ودختر در یک چنین مواردی خود می تواند به طور مستقل عقد نکاح خود را واقع سازد۱.همانطور که عنوان کردیم ویک امر پذیرفته شده را در علم حقوق نیز می باشد با رسیدن هر فردی به سن بلوغ از تحت ولایت خارج می شوند ومی توانند مانند دیگر افراد امور خود را خودشان به عهده گیرند وانجام دهندچه اصل در اصول حقوقی عدم ولایت افراد بر یکدیگر می باشد واینکه ما قائل به ولایت بر افراد در سن صغر وقبل از بلوغ می گردیم می توان عنوان کرد که به این علت است که افراد در سن صغر نمی توانند به درستی این امور را انجام دهند ولی بعداز صغر به سنی رسیده اند که می توانند امور خودرا بدرستی انجام دهندوامور ایشان به خود آنها واگذار می گردد ودیگر در این موارد نیازی به ولایت داشتن باقی نمی ماند ودر این زمینه هیچ تفاوتی بین دختر وپسر وجود ندارد ودختران نیز همانند پسران می توانند به رای وعقیده خود عمل کنند[۱].

 

گفتاردوم: استقلال  دختر باکره در نکاح ازدیدگاه فقه امامیه

 

بررسی کتب روایتی ودیگر موارد در کتب فقها واندیشمندان اسلامی بیانگر این مطلب می باشند که احادیثی درباره استقلال دختر از ائمه اطهار نقل شده است وکتب فقهی متاخر براین نظر می باشند که دختر نیز مانند پسر در امور خود مستقل می باشند روایتی که بدان در کتب فقهی اسناد شده از ابی جعفر(ع)نقل کرده اند که عبارت است((دختر مالک نفس خود می باشد وبه جز دختر سفیه….))آنچه که می توان بیان داشت که در این روایت دختر حق تصرف در امور خود را دارد ومانند دیگر افراد تنها در مواردی که عقل معاش(سفیه)نداشته باشد نمی تواند در امور خود مداخله کند ودر این جاست که دوباره به اذن پدر یا جد پدری نیاز دارد.

 

روایت دیگری که زراره از ابی جعفر(ع)نقل کرده است بدین مضمون می باشد که در هنگامی که دختری مالک امور خودش می باشد وخرید وفروش می کند و…می بخشد از اموال خود انچه می خواهد پس همانا امری جایز می باشد،وازدواج می کند،واگر این کارها را انجام ندهد پس ازدواج وی صحیح نمی باشد مگر بااذن ولی زناز این روایت نکاتی چند برداشت می گردد[۲] وقتی در مورد حدیث صحبت از خرید وفروش ودخل وخرج عقلانی در امور مالی توسط دختر می کند واینها از بلوغ عقلی به اصطلاح از بلوغ اجتماعی خبر می دهد که نکته ای بسیار ظریف ودر حال دقیق می باشد و آن مسئله ای است که ما به آن در حقوق رشد می گوییم رشدی که باعث دخل و تصرف  عقلایی در تمام امور فرد می گردد واین حکایت از آن دارد که در امر ازدواج علاوه بر بلوغ طبیعی وجنسی باید بلوغ عقلی را هم در نظر گرفت تا بتوان امر ازدواج را به خود افراد واگذار نمود به عبارتی دیگر اگر دختر بتواند در جامعه امور زندگی خود را رتق وفتق کند دیگر نیازی به اذن ولی نداردومی تواند آزادانه شوهر کند ودیگر نیازی به اذن پدر ویا جد پدری نیست به نظر می رسد این سخن از امام معصوم(ع)این مفهوم را هم به ما می رساند که دختر هایی که در جامعه با افراد متعدد سر وکار دارند بهتر می توانند خوب وبد را مشخص کنند این امر باعث تفکیک دخترهایی که در اجتماع کمتر بوده اند یا کمتر با افراد دیگر سروکار دارند به قول معروف به یک جدی نرسیده اند که بتوان گفت بالغ شده اند اینها اگر قصد ازدواج دارند باید اذن پدر یا جد پدری را به همراه داشته باشند.

 

برخی ایراد دارندبه این استدلال که منظور از کلمه خرید وفروش در موارد دیگر که بدان اشاره شده است نمی تواند بعنوان تفسیر باشد بلکه خبر ثانی می باشد واستدلال آنهایی که ادعا دارند باعث خروج از اذن پدر یا جد پدری در نکاح می باشد صحیح نبوده وبلکه منظور روایت در موردثیبه وکسی می باشدکه پدر نداردهمچنان که در روایت قبلی هم آوردیم دختر با بودن ولی خود هیچ گونه اختیاری ندارد پس چگونه می توان دختر را مالک امر خود دانست،این جمع خوبی بین اخبار می باشد[۳].

 

ولی به نظر می رسد روایت به هیچ وجه در صدد تفکیک بین دخترها نبوده است وگرنه از مفاد آن قابل استنباط بود از اینها گذشته می دانیم همان طور که ذکر گردید ثیبه خود به طور مستقل می تواند امر ازدواج خودرا برعهده بگیرد پس نیازی به اذن پدر یا جد پدری نداردواین سخن مورد قبول همگان می باشد.روایت دیگری هم از ابی عبدالله(ع)بدین مضمون نقل شده است که((هیج باکی نیست درمورد ازدواج دختر باکره که راضی بدان است بدون اذن پدرش))[۴].

 

در اینجا می توان اینگونه عنوان کرد که اصل ولایت بردیگران را تاموقعی که تصرف آنها در امور خود نمی تواند عقلایی باشد را می پذیریم ولی بعد از اینکه این افراد به بلوغ عقلی برسند دیگر اگر بخواهیم کارهای آنها را منوط به تنفیذ وتاییدغیر کنیم باید دلیل قاطع وغیر قابل خدشه داشته باشیم وگرنه روال عادی خود بعد از بلوغ به اصل اولیه برمی گردیم و نمی توانیم مانند حالت صغر از اصل اولی خود جداشویم وقائل به تفکیک بین زن ومرد وحتی بین زنها باکره یا ثیبه گردیم مورد دیگری که حائز اهمیت است ،موردی است که می توان به سیره عملی نبی اکرم(ص)در مورد ازدواج دختر بزرگوارشان فاطمه زهرا(س)به آن استناد کرد هنگامیکه امیر مومنان علی(ع)به خواستگاری حضرت فاطمه(س)می روند چون قبل از آن حضرت نیز افراد سرشناس به خواستگاری آن حضرت رفته بودند که حضرت زهرا(س)آنهارا رد کرده بودند ولی با ارائه پیشنهاد از طرف حضرت علی (ع)خشنود وراضی می گردد وروی خود را بر نمی گرداند به نقل از کتب فقهی وتاریخی در اینجا تنها نبی اکرم(ص)پیشنهاد ارائه شده را به دختر بزرگوارشان ارجاع می دهند واصلا دخالتی در پذیرش یا رد این خواستگاریها نمی کردند وتصمیم به عهده خودآن حضرت(س)بوده است وبا این رویه یا سیره عملی پیامبر(ص)می خواسته با اعراب که خانواده آنها براساس عشیره وقومیت بوده است متوجه سازد که دختر نیز حق انتخاب دارد وملاک رضایت وخشنودی پدر در این رانمی باشد چه دختر است که باید با مرد زندگی کند از این روست که تنها نمی توان به این باور باقی ماند که پدر می تواند دختر خود رابه هر کسی که بخواهد شوهر دهدیا از ازدواج وی با کسی که مورد رضایت پدر نیست هر چند دختر بدان راضی می باشد منع کند که از وقایع تاریخی وآداب ورسوم درآن زمان در بین اعراب که تا آن زمان پدر ریاست مطلق خانواده را بر عهده داشتند امر بدیع وبه اصطلاح بدعتی تازه بود اگر بخواهیم به سیره نبوی هم استناد نمائیم این یک سنت ونمونه خوبی برای این مدعی می باشد از این روایت که دختر می تواند مستقلا ازدواج کند ومستحب است که از اولیاءخود اذن بگیرد.

 

در برخی موارد دیگر اینگونه ادعا شده است که اکثر امامیه معتقدند که دختر بالغ رشید تمام امورات خود از قبیل عقود وغیر آن حتی ازدواج مانند ثیبه مالک می گردد ومی تواند خود مستقلا انجام دهد خواه پدر وجد پدر داشته باشد یا نه،خواه پدر رضایت داشته باشد یا از این امر ناراضی وکراهت داشته باشد[۵].

 

در جایی دیگر در کتب فقهی چنین آمده است که بعد از رسیدن دختر به بلوغ واینکه رشید شود ولایت پدر وجد پدری بر اینها زائل می گردد واگر از این صغر وجنون عارض گردد ولایت با حکم شرع می باشد[۶].

 

دلایلی که تا اینجا بدان اشاره رفت براین امر ادعا شده است که اکثر متاخرین از فقها نظریه استقلال دختر را پذیرفته اند[۷].

 

مخالفان با نظریه استقلال دختر دلیل دیگر برای بی اثر کردن روایت ارائه داده اند اینها معتقدند که تمام روایاتی که از ائمه تقیه کرده اند واین روایتها بدین علت نمی توانستند درست باشند بدین خاطر از درجه اعتبار ساقط می باشند جوابی که می توان براین دلیل آورد آن است که به جز حنفیه که دختر بالغ را مستقل در امور ازدواج خود می دانند بقیه مذاهب اربعه که حنابله،شافعیه ومالکیه می باشد اعتقاد به ولایت بر دختر در امر ازدواج دارند پس اینکه این روایات که از چند امام معصوم ذکر شده است را نمی توان حمل بر تقیه نمود[۸].

 

و از طرفی سیره نبوی را هم داریم.گروهی نیز به تشریک ولایت اعتقاد دارند از این احادیث استفاده کرده اند که ما با توجه به هر دو دسته روایت می توانیم مستحب بودن اذن را در یابیم وچیز دیگری نمی توان از این روایت فهمید.

 

[۱] – شیخ الاسلامی-اسعد-احوال شخصیه جلد ۱ص۹۲

 

[۲] – الطوسی،ابی جعفر محمد بن حسن،الاستبصار،الجزءالثالث ص۳۴۳

 

[۳] – بحرانی.شیخ یوسف. الحدائق .طاهره جلد۲۳ص۲۰۱

 

[۴] – الحر العاملی، .محمد بن حسن،  وسائل الشیعه ، جلد، ۱۴ص۲۰۱

 

[۵] – مقنیه ، محمد جواد ،الفقه علی المذاهب الخمسه  ص۳۲۲

 

[۶] – کاشف الغطاء، :محمد حسن تحریر الهله،جلد دوم، .ص ۱۱

 

[۷] – الکرسی،علی بن حسین ،جامع المقاصد فی شرح القواعد .جلددوازدهم ، ص۱۲۳

 

[۸] – بحرانی شیخ یوسف،الحدائق طاهره  ،جلدیست وسوم ص۱۲۳

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-06-12] [ 02:46:00 ب.ظ ]




استقلال  دختر باکره در نکاح ازدیدگاه اهل سنت

 

در میان فقهای مذاهب اربعه حنفیه معتقدند که وقتی دختر به سن بلوغ وبه کمال رسید ولایت پدر بر وی زائل می گردد ومی تواند خود ازدواج کند واولیا حق اینکه به وی اعتراض نمایند راندارند مگر درموردی که  دختر خود رابه غیر هم کفو شوهر دهد تنها دراین مورد می توانند خواستار ضح نکاح شوند.

 

برای ورود به بحث با این سوال شروع می کنیم که آیا بین دختر باکره وبیوه تفاوت وجود دارد یاخیر؟

 

برای ورود دراین ارتباط براین اعتقاد می باشند که فرقی بین باکره و ثیبه وجود ندارد چه علت اجبارفرد صغر آن ها می باشد زیرا صغر مناط عدم آگاهی به احوال ازدواج و مانع از اختیار فرد ازدواج می گردد ولی زن کبیر وعاقل دیگر این محدویتها رانمیتوان برآنها باز کرد.

 

دلیل دیگری که اینها برای این نظر خود عنوان می کنند اخباری است بدین مضمون که:در بیوه مورد مشورت قرار می گیرد واز بکر اجازه گرفته می شود اینها معتقدند که منظور از این حدیث دختر باکره می باشد ودختر صغیر در اینجامحلی از اعراب ندارد ومورد بحث نمی باشد چون وی نه مورد مشورت ونه اجازه قرار نمی گیرد واینکه گفته از بیوه مشورت می شود واز دختر باکره اجازه گرفته می شود مقصود این است که هردوگروده رای خودشان گرفته می شود وهردو خودشان صاحب اختیار می باشند وهیچ تفاوتی نمی توان بین این دودسته از زن ها قرار داد.

 

دلیل دیگری که اینها درمورد عدم تفاوت ثیبه وباکره عنوان می کنند حدیثی است که ابوهیره از پیامبر الکرم (ص) نقل می کمد((لا تنکح الایم حتی تساتامرولاالکبر حتی تناذن))[۱].

 

اینها معتقدند که دراین حدیث برنهی ازدواج بدون رضایت اینها وولایت اختیار دراینجا براینها صادق می باشد.اما درمورد اینکه چرا باکره می تواند خواه امرازدواج خودش رابدست بگیرد ادله ای ذکر کرده اند که می توان به آن اشاره نمود.اولین ادله ای که ذکر می کنند آیات قرآن می باشد وبرای این منظور آیه ۲۳۰بقره که بیان میدارد:

 

((فان طلقها فلد نحل که من بعد حتی تنکح زوجا غیره))

 

بدین معنی است که هرگاه زن را طلاق دهد برای وی بعدا حلال نیست مگر اینکه زن شوهردیگری انتخاب کند از این آیه چیزی که متضاد می گردد این است که عقد نکاح مربوط به زن است ووی می تواند متصدی امر نکاح گردد.در دنباله همان آیه چنین آمده است که(( فلد جناح علیها این یتراجها ))گناهی برای زن وشوهر ندارد اگر بخواهد بریکدیگر رجوع کنند دراینجا نیز خداوند ازدواج را بدون دخالت ولی آورده است.در آیه ۲۳۱ بقره چنین آمده است که ((واذا طفتم النساءفبلغن اجلهن فلد تفصلوهن ان نیکحن ازواجهن)) بدین معنی است که هرگاه زنهای خودرا طلاق دادید وعده آنها سپری شد مانع از نکاح آنها باشوهرانشان نشوید.دلیل دیگری که برای ازدواج به صورت مستقل توسط دختر ارائه داده اند روایت میباشد که حضرت محمد (ص)نقل شده است.

 

[۱] – بخاری ،مسلم ،صحیح ،جلد ۷ ،ص۳۳

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:46:00 ب.ظ ]




تشریک بین دخترو پدریاجدپدری در نکاح

 

بدین معنا که ولایت برای پدر است که باید با رضای دختر، او را به ازدواج در آورد،یعنی هیچ یک استقلال در ازدواج ندارند، بلکه عقد متوقف بر اذن هر دو است، این قول را شیخ مفید و ابوصلاح حلبی اختیار کرده اند مهم ترین دلیل های این قول، روایت های خاص و جمع بین روایتهای دو قول است

 

عبدالرحمان با امام کاظم(ع) درباره تزویج دخترش با برادر زاده اش مشورت نمود، حضرت فرمود: انجام ده ولی این امر باید با رضایت خود دخترباشد. زیرا او در نفس خویش سهمی دارد.

 

همچنین نیز صفوان می نویسد خالد بن داود با امام کاظم(ع) درباره تزویج دخترش به علی بن جعفر مشورت نمود امام فرمود: انجام ده ولی این امر باید با رضایت خود دختر باشد زیرا او در نفس خویش بهره ای دارد در این حدیث از طرفی امام(ع) به پدر امر به اقدام در نکاح دختر کرده و از طرف دیگر فرموده است: دختر هم در نفس خویش بهره و نصیبی دارد پس نکاح دختررضایت او و پدر، هر دو شرط است.

 

از امام باقر(ع) شنیدم که می فرمود: نکاح را جز پدر، کسی نمی تواند نقض نماید

 

در این حدیث به صورت حصری، نقض نکاح دختر، حق پدر شمرده شده است روشن است که در مورد ثبیه پدر حق نقض عقد او را ندارد و عقد ثبیه اگر چه با اذن پدر واقع شده باشد باطل است، پس به طور منحصر مورد روایت، ازدواج بالغ باکرهی است که بدون اذن پدر واقع شده باشد و چنین عقدی صحیح است زیرا از اهلش صادر و در محلش واقع گردیده است ولی صحت آن شانی و متوقف بر رضایت پدر است درنتیجه حدیث بر اشتراک دختر و پدر در امر ازدواج دلالت دارد .

 

بعضی از روایت ها بر استقلال باکره در امر ازدواج و برخی دیگر به استقلال پدر دلالت دارند از جمع بین این دو دسته از روایت استفاده می شود که برای هر یک از پدر و دختر در امر ازدواج حتمی است یعنی ازدواج با رضایت دختر و اراده ولی تحقق می یابد که از آن به تشریک تعبیر میشودو چون ادله استقلال باکره، ولایت پدر را نفی نموده و اذن او را معتبر نمی داند وادله استقلال پدر نیز رضایت دختر را معتبر نمیداند، بنابراین قول به تشریک راه جمع مقبولی میان ادله نیست.

 

 

 

مبحث چهارم:وجود اذن پدروجدپدری درنکاح دایم واستقلال دختر باکره درنکاح منقطع

 

یعنی اگر دختر باکره ا ی بخواهد ازدواج دائم کند باید از پدر و جد پدری خویش پیروی نماید و پدر و جد بر او ولایت دارند به خلاف ازدواج موقتی که منجر به وطی نشود. این قول را شیخ طوسی در نوشت های خود در جمع بین روایت ها اختیارکرده است

 

مرحوم بحرانی میفرماید: شاید وجه این نظر این باشد که بین روایات قول اول که دلالت بر استقلال ولی داشتند و روایتهایی که مثبت استقلال دختر در نکاح منقطع می باشد جمع و به مضمون هر دو عمل شود به امام صادق(ع) عرض کردم دختر باکرهی که پدر و مادر دارد می خواهد من با او پنهانی ازدواج کنم، آیا چنین کنم؟

 

حضرت در پاسخ فرمود:

 

آری می توانی با او ازدواج نمایی، اما از موضع فرج خودداری کن،

 

پرسیدم حتی اگرخودش راضی باشد؟

 

فرمود: حتی اگر راضی باشد، چون این کار برای دختران باکره ننگ است.

 

روایت حلبی: از امام پرسیدم دختر باکره را می توان بدون اجازه پدر، متعه کرد؟

 

در پاسخ فرمود: اشکالی ندارد، مادامی که امری اقتضا ننماید که عفت خود را با آن حفظ می کند

 

با توجه به این موارد، روایتهای عام قول استقلال ولی، تخصیص زده می شود و درنتیجه، ویژه موردی می شود که عقد دایم باشد، یعنی ولایت پدر فقط در عقد دایم است و در عقد منقطع طبق این روایت ها عمل می شود.

 

ولی صاحب حدائق میفرماید: این اخبار به دلیل ضعف قادر به معارضه با احادیث صحیحه ای که قبلاً ذکر شد نمیباشد، چرا که روایت ابی سعید مرسله است. به ویژه این معارض است و در نتیجه  تمتع نیست جز با اذن پدرش، قابلیت معارضه با روایات صحیحه را ندارد.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:45:00 ب.ظ ]




استقلال باکره درنکاح دایم ووجوداذن پدروجدپدری درنکاح منقطع

 

ظاهراً این قول معلوم نیست و دلیل این قول هم این است که روایت ها، نظریه ی استقلال دختر را حمل بر نکاح دایم نماییم و دو روایت را که در آن متعه باکره به اذن پدر شرط شده است را حمل بر نکاح منقطع نماییم. ولی محدث بحرانی میگوید: که این نظر ضعیف است چرا که روایات دال بر استقلال انصراف به عقد دایم ندارند.

 

فقهای اهل سنت در این مسأله دو نظر را مطرح کرد ه اند که بر اساس آن فقهای شافعیه، مالکیه و حنابله معتقدند که ولی می تواند منفرداً، دخترباکره را به ازدواج کسی در آورد، البته به شرط آن که باکره باشد و فقهای حنفیه معتقدند که باکر ه بالغه و رشیده در امر ازدواج مستقل است برای توضیح بیشتر نظر هر یک را همراه با استدلاتشان بیان می کنیم.

 

گفتارنخست: فقه شافعی

 

اینان معتقد به استقلال ولی میباشد که میتواند باکره را اجبار به تزویج نماید، خواه صغیره باشد، خواه کبیره، و استدلال کرده اند به آیه ها و روایتها از جمله:

 

الف: آیه ۳۲ از سور ه ی بقره : عام است و شامل صغیره و کبیره میشود، چرا که به کسی گفته می شود که شوهر نداشته باشد و وقتی که ولایت بر باکره ثابت شد خودش نمی تواند ولی خودش باشد.

 

ب: روایت( لانکاح الاّبولی ) که عایشه از پیامبر نقل کرده است که حضرت فرمودند:

 

((هیچ نکاحی بدون ولی منعقد نمی شود))

 

ازاین رو استنباط شده است که اگر زنی عقد نکاح منعقد کند عقد صحیح نیست.

 

و هم چنین روایت زهدی از عایشه نقل می کند که رسول خدا(ص) فرمودند(( زن بدون اذن ولیش ازدواج نماید نکاحش باطل است، نکاحش باطل است، نکاحش باطل است و اگر مرد با او آمیزش کند باید در مقابل استحلال فرج، مهر وی را بپردازد ودر صورت اختلاف در مقدار مهریه، حاکم شرع ولی کسی است که ولی ندارد))

 

در نتیجه نکاح بدون اذن ولی را با سه بار تأکید باطل دانسته اند.

 

ج : انواع ضرر برای نکاح دخترنکاح برای دختر از چند نظر ضرر دارد ضرر نفسی و ضرر حکمی. ضرر نفسی به این خاطر که زن با تزویج برده می شود و اسیر می گردد بردگی هم نوعی ضرر است یعنی اراده و اختیار خود را از دست می دهد.

 

اما ضرر حکمی بدین جهت که زن با تزویج به تملک در میآید چون زوج با تزویج مالک منافع بضع می شود و می تواند استیفای حق نماید با وطی و هم با طلاق اسقاط حق نماید و این ضررها جز با مصلحتی که توجیه کننده باشد نمی توان بدان اقدام کردتا بتوان این ضررها را جبران ساخت و این مصلحت جز با یک نظر کامل مورد تشخیص قرار نمیگیرد و چون رأی زن ناقص است رآی وی نمیتواند معیار باشد.

 

گفتار دوم: فقه حنبلی و مالکی

 

در فقه حنبلی و مالکی نیز مشهور فقها به استقلال پدر درتزویج باکره بالغه رشیده هستند با استدلاتی که در فقه شافعیه آمده است، تنها تفاوتی که بین مذهب شافعی و مذهب حنبلی و مالکی در این زمینه وجود دارد این است که شافعی حق اجبار دختر را بر نکاح هم برای پدر هم برای جد پدر قائل هستند اما دومذهب حنبلی و مالکی فقط برای پدر حق را قائل شد ه اند چرا که شافعیه معتقدند که جد علاوه بر این که ولایت عصبه دارد، ولایت ناشی از ولادت نیز دارد

 

گفتارسوم: فقه حنفی

 

مشهور فقهای حنفیه معتقدند به استقلال دختر در امر ازدواج هستند و فقط مستحب می دانند که دختر در این امر از پدر خود متابعت نماید و برای اثبات این نظریه به آیه ها و روایتها استدلال کرده اند:

 

الف-  آیه شریفه ۲۳۲ از سوره بقره:

 

که منع اولیا از تزویج زنان نسبت به خویشتن به معنای این است که آنان حق انتخاب داشته و می توانند در آن نظر دهند

 

ب-  روایتی که از ابن عباس نقل شده که پیامبر(ص) فرمودند:

 

که دختر در باره ی تصمیم گیری در حق خویشتن سزاوارتر است و پدر هم قدرت بر آن دارد، بنابراین برای پدر ثابت است و اگر دختر بالغ شد حقیقتاًعجز از بین می رود و خودش ولی خودش می گردد چرا که ولایت به سبب وجودضرورت ثابت بوده است و پس از دفع ضرورت دلالت نیز از بین می رود

 

بنابراین در بین فقهای اهل سنت فقط فقهای حنفیه قائل به استقلال دختر باکره در امر ازدواج هستند ولی فقهای مالکی و شافعی و حنبلی معتقدند که ولی بردختر باکره ولایت دارد و میتواند بدون اذن و رضایت دختر او را به عقد دیگر پدر آورد که اصطلاحاً به این ولی ولی مجبر گفته می شود.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:45:00 ب.ظ ]




 

بررسی تطبیقی فقهی و  وسنی وحقوقی اذن پدروجدپدری

 

 

ماده ۱۰۴۳قانون مدنی مقرر می دارد((نکاح دختری که هنوز شوهر نکرده،اگرچه به سن بلوغ رسیده باشد،موقوف به اجازه پدر یا جد پدری او است))

 

 

پدر وجد پدری در مورد دختر باکره می باشد نه ثیبه،حال به طریق اولی می توان از مفهوم مخالف ماده استفاده نمود وازدواج دختر ثیبه را خارج از ماده فوق دانست وبه طور یقین ادعا نمود که در مورد ثیبه اذن پدر وجد پدری لازم نمی باشد وثیبه در ازدواج خود مستقلا عمل می کند اذن پدر وجد پدری در صورتی است که دختر هنوز شوهر نکرده است

 

 

حال این سوال به ذهن می رسد که وصف باکره چیست وبه چه معنایی حمل می شود

 

 

در اینجا لازم می باشد که تعریفی از دختر باکره داشته باشیم باکره از دیدگاه علمی دختری است که پرده بکارت سالم باشد ودر صورتی که پرده بکارت دختر(به هر علتی)پاره شود آن دختر دیگر باکره محسوب نمی شود واز نظر فقهی دختری است که پرده بکارت آن سالم باشد وقتی اولین نزدیکی صورت گرفت دختر دیگر باکره محسوب نمی شود وحتی اگر از دیدعلمی باکره باقی مانده باشد در این میان تعاریفی از باکره در حقوق بدین صورت ارائه می شود

 

 

که دختری است که سابقه ازدواج ثبت شده نداشته باشد وبه محض اینکه اولین ازدواج دختر از لحاظ قانونی ثبت شود دختر دیگر باکره نیست حتی اگر از دیدعلم باکره باشد وقبل از ثبت ازدواج قانونی دختر باکره محسوب می شود،حتی اگر باکره نباشد با تعاریف گوناگونی که از نظر علمی وفقهی وحقوقی از باکره بودن دختر انجام گرفت م توان اذعان داشت که اذن پدر وجد پدری فقط در مورد ازدواج دختری لازم است که باکره باشد بنابراین دختری که ی توان اذعان داشت که اذن پدر وجد پدری فقط در مورد ازدواج دختری لازم است که باکره باشد بنابراین دختری که یک بار ازدواج کرده وبکارت اوزائل شده است برای ازدواج بعدی نیاز به اذن پدر وجد پدری ندارد همچنین اگر بکارت دختر بدون ازدواج براثر ازدواج باطل با عمل جنسی از بین رفته باشد می تواند بدون اذن پدر وجد پدری ازدواج کند[۱].

 

 

بنابراین اگر دختری یکبار شوهر کند واین نکاح پس اززنا شویی سببی منحل شود بار دوم آزاد می باشد وبدون نیاز به اذن پدر وجد پدری می تواند ازدواج کند ومحدودیتی از لحاظ قانونی نمی توان برای آن قائل شد حال این سوال در ذهن متبادر می شود اگر فردی به نکاح دیگری در آید ولی پیش از نزدیکی عقد نکاح به سببی از بین برود تکلیف چیست؟

 

 

آیا در این مورد نیز دختری که بدون نزدیکی ازدواج او بهم خورده است در ازدواج بعدی خود ولو با همان شخص نیاز به اذن پدر وجد پدری ندارد وخود مستقلا می تواند ازدواج کند در وهله اول به نظر می رسد نیازی به اذن ندارد وخود می تواند مستقلا ازدواج کند ولی باید این نکته را در نظر داشت که ازدواج فقط خواندن خطبه عقد نبوده وقاعده وقواعدی برآن حاکم می باشد در مقابل می توان گفت که قانون به صراحت بیان نموده است که در نکاح دختری که شوهر نکرده باشد))ولی در فرض ما دختری که نکاح وی به سببی از بین برود اینکه نزدیکی انجام شود از دید جامعه شوهر کرده محسوب می شود وبا شخصی که ازدواج کرده یا به عبارت صحیح قانونی شوهر کرده باشد ونزدیکی هم انجام شده باشد به یک چشم دیده می شود که این موجب ایجاد نظریه های متفاوت می شود چه بسا که می توان در عقد نکاح شرط عدم نزدیکی را به عنوان شرطی نافذ به عده بعضی از حقوقدانان آورد که مورد انتقاد شدید حقوقدانان مقابل می باشد در کل به عقیده حقوقدانان صاحب نظر مقصود ماده ۱۰۴۳قانون مدنی که مقرر می دارد.

 

 

((نکاح دختری که هنوز شوهر نکرده موقوف به اجازه پدر وجد پدری او است در مورد دختری که ازدواج او به سببی از بین رفته ونزدیکی انجام نگرفته در ازدواج بعدی خود نیاز به اذن پدر یا جد پدری دارد واذن ساقط نشده است))[۲].

 

 

بنابراین اگر دخترباکره یکبار شوهر کرده وقبل از نزدیکی از او جدا شده باشد برای ازدواج دوم نیاز به اذن پدر وجد پدری دارد حال سوالی دیگر به ذهن می رسد وآن این است که آیا دختری که به علتی غیر از نزدیکی بر اثر عقد نکاح مانند بازی کردن یا پرش یا در اثر ورزش کردن وفعالیتهایی که انجام میدهد ویا حتی در عمل جراحی ونظایر آن پرده بکارت دختر زایل شود حکم چیست؟ آیا می توان نام باکره بر اوعنوان کرد یا از حالت باکره بودن خارج می شود که اثر آن در اذن پدر وجد پدر نمایان وآشکار می شود.

 

 

با توجه به سکوت قانون در این زمینه می توان از نظرات فقهی در این مورد بهره جست با توجه به تعریفی که ابتدا از باکره در دیدگاه فقهی بیان نمودیم استنباط می شود که نزدیکی راشرط از بین برنده باکره بودن دختر دانسته است.

 

 

در فقه این برداشت انجام می گیرد که بکارت دختر از راه مواقعه زایل نگر دیده باشد واگر بکارت دختر از طریق غیر مواقعه ازبین برود،چنین دختری باکره یا در حکم او محسوب می شود.۲اما اگر بکارت با مواقعه زایل گردد اذن پدر وجد پدری ساقط می شود[۳]. بنابراین اگر بکارت دختری در اثر سقوط یا پریدن یا ازاین قبیل ازبین برود چون دختر شوهر نکرده است ودر عرف نیز او را دوشیزه می دانند باید اذن پدر وجد پدری را بر دختر استوار وثابت دانست[۴].

 

 

اگر در اثر ورزش وبازی کردن یا عمل جراحی ومانند آنها بکارت دختر زایل شده باشد،وصف باکره از وی سلب نمی گردد وهر گاه زنی شوهر اختیار کرده باشد ولی به علت عدم مواقعه یا حتی با مواقعه بکرت وی زایل نشده باشد در این موارد نیز دختر باکره محسوب می شود اما اگر بکارت دختری در اثر مواقعه شرعی یا غیر شرعی زائل گردد ،چنین زنی باکره نیست وبه او ثیبه می گویند واین قول مشهور فقعای امامیه است[۵].

 

 

در مقابل عده ای از فقیهان حتی ازاله بکارت غیر شرعی(مثلا زنا)را نیز باعث از بین رفتن اذن پدر یا جد پدری نمی دانند واین راه با با ظاهر ماده ۱۰۳۴ قانون مدنی موافق وسازگار می دانند[۶].

 

 

ماده ۱۰۴۳قانون مدنی مبتنی بر فقه امامیه می باشد که درآن دختر باکره در نکاح مستقل نبوده ونیاز به اذن پدر یا جد پدری دارد واگر از باکره بودن خارج گردد نیازی به این اذن ند ارد در این زمینه می توان به رای وحدت رویه ردیف۶۲مورخه۲۹/۱/۶۳اشاره نمود که اعلام می نماید در دخول وازله بکارت چه مشروع باشد،چه نامشروع،موجب سقوط ولایت پدر است ومشروعیت دخول قبل از عقد،شرط صحت عقد ویا شرط سقوط ولایت پدر نیست ودخول مطلقا(مشروع باشد یا غیر مشروع)سبب سقوط ولایت پدر میباشد))

 

 

پس می توان اعلام داشت که مشروعیت وعدم مشروعیت دخول وازاله بکارت قبل از عقد نکاح شرط سقوط اذن ولی نبوده و بعد از عقد شرط سقوط می باشد قابل ذکر می باشد که این نیز قابل انتقاد می باشد مثلا اگر دختری بدون اذن پدر شوهر کند ودر اثر مخالفت پدر ودرخواست او نکاح نامتناسب ابطال شود،دختر می تواند با همان مرد دوباره ازدواج کند وچون باکره نیست ونامشروع بودن آمیزش نخستین نیز از سقوط ولایت پدر جلوگیری نمی کند،این بار پدر حق اعتراض ندارد دختر با این حیله از اجرای حکم قانون می گریزد وبا شوهر دلخواه ونامتناسب خود به سر می برد.و بااین رویه باانتقاد حقوقدانان روبرو گردیده است وصدور چنین حکمی را ناشی از انصاف وتاثیر پاره ای از فقها دانسته اند تااجرای درست ودقیق قانون. ودلیل خود را براین قرار داده است که اگر نکاح نخست دختر به دلیل مخالفت پدر ابطال شده است چگونه می توان ادعا کرد که دختر شوهر کرده است؟آیا عقد باطل می تواند در اسقاط حق ولی موثرباشد؟وانگهی،این رای راه رابرای حیله گری وتقلب نسبت به قانون می گشاید و باحکمت ماده ی ۱۰۴۳ قانون مدنی که تا اندازه ای می تواند خطر های ناشی از ازدواج دختران خرد سال راتعدیل کند،تعارض دارد.

 

 

[۱] – صفایی، حسین ،مامی.اسداله ،مختصر حقوق خانواده ، ص۷۹

 

 

[۲] – کاتوزیان-ناصر-حقوق خانواده جلد اول ص ۸۱

 

 

[۳] – شهید ثانی، مالک الافهام فی شرح شراتع الاسلام. جلداول  ص۴۴۸

 

 

[۴] – کاتوزیان،ناصر ، همان  ص۸۱

 

 

[۵] – علامه حلی ،قواعد،جلد۲ .کتاب نکاح، ص۲۷

 

 

[۶] – ملاا،حمد نراقی ،مستندالشیعه ،جلد ۲،ص۴۸۱

 

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:44:00 ب.ظ ]