کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



بازدارنده­ها

وقتی والدین از رفتار بچه­ها عصبانی می­شوند، پیام­های دستوری به آن­ها می­ دهند. این پیام­ها اشاراتی دارد به پیام­هایی که آن­ها در کودکی از والدین خود دریافت نموده ­اند و اغلب این پیام­ها بازدارنده می­باشد. برخی از این پیام­ها ناامیدی، ناکامی و اضطراب را به همراه دارد و بچه­ها نیز آن­ها را می­آموزند، به عبارتی برخی از این بازدارنده­ها هستند که باعث انواع احساسات نامطلوب در کودکی می­گردند، از نظر آسیب شناختی والدین انواعی از بازدارنده­ها را به کودکان خود می­ دهند. که شامل: وجود نداشته باش، بچه نباش، بزرگ نشو، نزدیک نباش، این­ها اوّلین بازدارنده­هایی بودند که تعیین شدند، سپس عبارات زیر به آن­ها افزوده شد: نکن، نساز، عاقل (خوب نباش) مهم نباش، تعلق نداشته باش. (گلدینک، ۱۹۹۷، نقل از بهمنی، ۱۳۸۹) فردی که در دوران کودکی هر کدام از این تصمیمات را اخذ کرده، در بزرگسالی آن­ها را تحت عنوان عقاید پیش­نویس وارد زندگی­اش  می­ کند. (استوارت، ترجمه عطارها، ۱۳۹۱)

بهبود مؤثر و حل برخی از بازدارنده­ها تنها از طریق یک فرآیند درونی امکان­پذیر است، که نیازمند محبّت و توجه دیگران است و البته ساختن دنیایی که علاقه و توجه دیگران از ملزومات اساسی زندگی تلقی می­شود نه از فرعیات. والدین آرام امّا پیوسته زمزمه می­ کنند که تأیید و تصدیق به معنی مهر و محبّت نیست. این هدایت، آرام امّا مستمر به فرد کمک می­ کند تا برای کسب مهر و محبت دیگران و نه برای کسب جایزه تلاش­کند. به همین دلیل تنها مهر و محبّت تأیید­شده، پذیرفته­شده و درونی­سازی شده می ­تواند به حل این بازدارنده­های وحشتناک کمک­کند.( مک نیل،۲۰۰۰)

دانلود مقاله و پایان نامه

نکن

این بازدارنده توسط والدینی صادر می­شود که می­ترسند، به دلیل ترسشان، آن­ها به کودک اجازه نمی­دهند بسیاری از کارهای طبیعی را انجام دهد. نزدیک پله­ها نرو ( به کودک تازه راه­افتاده) از درخت بالا نرو، اسکیت­سواری نکن و غیره. گاهی اوقات والدین در نتیجه از دست­دادن کودکشان بر اثر بیماری یا تصادف می­ترسند، دچار بیماری روانی می­شوند یا بیش از حد حمایت می­ کنند. در حین اینکه کودک بزرگ می­شود، والدینش درباره هر عملی که کودک پیشنهاد می­دهد یا می­گوید، نگران می­شوند، « امّا شاید بهتر می­شد، اگر درباره­اش بیشتر فکر می­کرد» کودک باور می­ کند که هرکاری که انجام می­دهد نادرست و خطرناک است، نمی­داند چه کند و به دنبال شخصی می­گردد تا به او بگوید. چنین کودکی در زندگی آینده خود، مشکلات زیادی برای تصمیم ­گیری خواهد داشت.( گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)

وجود نداشته­باش

این مهلک­ترین و اوّلین پیامی است که در درمان به آن توجّه می­کنیم. این پیام ممکن است به روش بسیار زیرکانه­ای داده شود، مانند « بچّه­ها اگر به خاطر شما نبود از پدرتان جدا می­شدم» کمتر زیرکانه، «ای کاش شما متولد نمی­شدید، تا من مجبور نمی­شدم با پدرتان ازدواج کنم» پیام ممکن است به صورت غیرکلامی به کودک منتقل شود، به این طریق که والدین کودک را بغل نکنند، اخم کنند، در حین حمام­کردن ، غذا خوردن با او بدرفتاری کنند، زمانی که کودک چیزی می­خواهد سر او داد بزنند یا از او سوء استفاده بدنی کنند. روش­های بسیار زیادی برای دادن این نوع پیام­ها وجود دارد. این بازدارنده، ممکن است توسط پدر، مادر، پرستاران و خواهر و برادران بزرگتر داده شوند.( گلدینگ و گلدینگ، ۱۹۷۹)

کسی که این بازدارنده در او وجود دارد در او یک یأس و ناامیدی اندوهباری وجود دارد. هنگامی که فرد به دنبال راهی برای کاهش این حس نومیدی است، زندگی کم­کم شکل بهتری به خود می­گیرد. اما زمانی که دوباره همین فرد به سوی ناامیدی می­گراید روند زندگی­اش دچار اختلال می­شود. هنگامی که فرد این احساس را دارد که « من مزاحم دیگران هستم » آنگاه در بیشتر موارد فکر خودکشی و آرزوی مرگ به ذهن وی خطور می­ کند. در این مواقع فرد علی­رغم تمایل به چنین نتیجه­ای بر این باور است که مرگ راه حل تمامی مشکلات است، در اغلب موارد این شرایط ازدیادخواهی بی­حد و حصری را درپی دارد. در اینجا هدف زودگذر فرد، کسب تأیید و تصدیقی است که انتظار می­رود در کاهش ناامیدی وی نقش داشته­باشد. (مک نیل،۲۰۰۰)

صمیمی نباش

اگر والدین کودک را از صمیمی­بودن منع کنند، کودک این پیام را، «صمیمی نباش » تعبیر می­ کند. کمبود تماس بدنی و کمبود نوازش مثبت منجر به چنین تعبیری از سوی کودک می­شود. همچنین، اگر کودک والدی را که با او بیشتر نزدیک و صمیمی است، از طریق مرگ یا طلاق، از دست دهد، کودک ممکن است با گفتن چنین عباراتی، پیام بازدارنده به خود بدهد، « صمیمی­شدن چه فایده­ای دارد، به هر حال آن­ها می­روند » و تصمیم می­گیرد که اصلاً با کسی صمیمی نشود. ( گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)

در بزرگسالی نشانه­ های این عقیده پیش­نویس عبارت است از: اضطراب نسبت به لمس­کردن و لمس­شدن، کمبود رابطه با خانواده و دوستان، دشواری در ارائه و دریافت توجه، بی­تمایلی در ورود به روابط تعهدآور. ( استوارت، ترجمه عطارها، ۱۳۹۱)

مهم نباش

برای مثال، اگر به کودکی که اجازه ندارد سر میز شام صحبت­کند، گفته­شود، «بچه­ها دیده می­شوند نه شنیده» یا به نوعی دیگر نادیده گرفته شوند، ممکن است برداشت کودک از این پیام به صورت «مهم نباش» باشد. او ممکن است چنین پیام­هایی را از مدرسه هم دریافت­کند. در کالیفرنیا، کودکان آمریکایی-اسپانیایی، مشکلات زیادی با مهم­بودن داشتند، به دلیل اینکه کودکانی که فقط به یک زبان صحبت می­کردند، آن­ها برای تلاش برای صحبت­کردن به زبان انگلیسی به خوبی اسپانیایی، و برای اینکه در ابتدا خیلی اشتباه داشتند دست می­انداختند به طور قطع، سیاه­پوستان نیز چنین پیام­هایی را از سفید­پوستان دریافت می­کردند. همچنین از مادران سیاه­پوستی که نمی­خواستند کودکانشان به قدر کافی مهم باشند تا توسط سفید­پوستان به دردسر نیافتند. ( گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)

خواستن چیزی امّا عدم درخواست آن به صورت آزادانه، احساس ناراحتی در هنگام هدایت امور، دشواری در هنگام سخنرانی در جمع، احساس حقارت، تجربه احساس کمتری نسبت به منابع قدرت. ( استوارت، ترجمه عطارها،۱۳۹۱)

بچه نباش

این بیان از طرف والدینی صادر می­شود که از کودکان بزرگتر می­خواهند مراقب کوچکترها باشند. همچنین این پیام­ها از طرف والدینی صادر می­شود که سعی می­ کنند از کودکان تازه به راه­افتاده، مردان و زنان کوچک بسازند، آن­ها را برای مؤدب­بودن نوازش می­ کنند، قبل از آنکه معنای ادب را به آن­ها آموزش دهند، زمانی که آن­ها هنوز کودک هستند، به آن­ها می­گویند: فقط بچّه­ها گریه می­ کنند. (گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)

الگوهایی که در بزرگسالی بروز پیدا می­ کنند عبارتند از : عادات سخت و یا وجود آداب و تشریفات در رفتار، سختی در ارتباط برقرارکردن با دیگران، ناخشنودی در موقعیت­هایی که شامل بازی، سرگرمی و رفتار خودانگیخته باشد، به خصوص درمواردی که قانون وجود نداشته باشد، خاطرات مربوط به اظهارات والدین : بچّه باید به چشم عزیز و چشم خوار باشد، خاطرات مربوط به عصبانیت والدین نسبت به رفتار خود انگیخته.

احتمال بیشتری وجوددارد که فرزندان ارشد و تک­فرزندان به صورت خاص این تصمیم را بگیرند که من باید کودک باشم. ( استوارت، ترجمه عطارها،۱۳۹۱)

بزرگ نشو

این پیام بازدارنده معمولاً از طرف مادران به آخرین بچه، بچه دومّی باشد چه دهمی، داده می­شود. همچنین این پیام به طور مکرر توسط پدر به دختری که به مرحله بلوغ رسیده و احساسات تحریک جنسی او شروع می شود، فرستاده می­شود، و او را از این کار می­ترسانند. ممکن­است او دختر را از کارهایی که همسالانش انجام می­ دهند، مانند آرایش­کردن، پوشیدن لباس­هایی مناسب با سن، یا معاشرت با جنس مخالف منع کند. همچنین ممکن است به محض اینکه دختر به سن بلوغ برسد، پدر نوازش بدنی را قطع کند و دختر هم چنین برداشت کند که، «بزرگ نشو یا من تورا دوست نخواهم داشت.» ( گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)

هنگامی که فرد معتقد است من نباید بزرگ شوم ممکن­است موارد زیر را در رفتار او مشاهده کنید:

عادت­های رفتارهای کودکانه، اجتناب از موقعیت­های مبتنی بر مسئولیّت­پذیری، استعداد در برقراری روابطی که در آن طرف مقابل مسئولیّت­ها را می پذیرد، عدم آمادگی جهت تعدیل احساسات در برابر استرس، ناخشنودی در موقعیّت­هایی که مبتنی بر محدودکردن خود است، به خصوص زمانی که این موقعیت­ها منجر به وضع قوانینی برای خود یا دیگران می­شود.( استوارت، ترجمه عطارها، ۱۳۹۱)

موفّق نباش

اگر در بازی پینگ­پنگ پدر از پسر ببرد و بعد اینکه پسر پدر را برد، پدر دست از بازی بکشد، ممکن است پسر این کار پدر را با این عبارت تعبیر کند که «برنده نشو در غیر این صورت من تو را دوست ندارم، »که به بازدارنده «موفّق نباش» تبدیل می­شود. عیب­جویی­های مداوم پدر کمال­گرا، این پیام را به کودک منتقل می­ کند که تو نمی­توانی هیچ­کاری را درست انجام­دهی، که از این جمله، پیام «موفّق نباش» برداشت می­شود. ( گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)

خودت نباش

این پیام اغلب برای کودکانی فرستاده می­شود که جنسیت­شان مخالفت خواست خانواده باشد. اگر مادری که یک پسر دارد، یک دختر می­خواهد، و مجدداً پسر به دنیا می­آورد، ممکن است آخرین پسرش را به عنوان دختر به حساب آورد، یا پدری چندین دختر دارد، با بزرگترین دخترش مانند پسرها رفتار کند. اکنون ما دریافته­ایم وراثت نیز مانند شرایط محیطی نقش بسیار مهمّی در هویت جنسی کودک بازی می­ کند. (گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)

نشانه­ های این عقاید پیش­نویس می ­تواند شامل موارد زیر باشد :

احساس حقارت در برابر دیگران، رفتارکردن و یا انتخاب لباس بر مبنای جنس دیگر، خاطراتی از یکی از افراد خانواده و یا کودک دیگر که همیشه موردتحسین واقع­شده است و یا در نزد مراجع محبوبیت داشته­است، خاطراتی از اظهارنظر والدین مانند : ما همیشه یک پسر/دختر می­خواستیم، امّا به جای آن تو به دنیا آمدی.( استوارت، ترجمه عطارها،۱۳۹۲)

عاقل و سالم نباش

اگر زمانی که کودک مریض می شود او را نوازش کنند و زمانی که کودک سالم است او را ز نوازش محروم کنند، این مثل این است که به او بگویند، سالم نباش. اگر رفتارهای دیوانه­وار پاداش دریافت­کنند، یا چنین رفتارهایی الگو قرارگیرند و تصحیح نشوند، این الگو خودش به تنهایی این پیام را می­رساند که عاقل نباش. ما بسیاری از کودکان شیزوفرن (مبتلا به جنون جوانی) را دیده­ایم که حتی اگر واقعاً بیمار روانی نیستند، در تشخیص واقعیّت مشکل دارند. آن­ها رفتارهای دیوانه­وار انجام می­ دهند و مانند یک بیمار روانی به طور مکرّر مورد درمان قرار می­گیرند. (گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)

تعلّق نداشته باش

اگر والدین مدام طوری رفتارکنند مثل اینکه باید جایی دیگر، مانند روسیه، ایرلند، ایتالیا، انگلستان (در مورد افراد انگلیسی زبانی که در استرلیا و نیوزلند زندگی می­ کنند) زندگی می­کردند، برای کودک مشکل است تا بفهمد واقعاً به کجا تعلّق دارد، ممکن است او همیشه احساس­کندکه به ایالات متحده، استرالیا یا نیوزلند تعلق ندارد، حتی اگر واقعاً در این مکان­ها متولد شده­باشد. (گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)

من نباید تعلّق داشته­باشم الگوی کودکانی است که والدین آن­ها خودشان در ارتباط برقرار کردن با گروه­ها دچار مشکل هستند. (استوارت، ترجمه عطارها،۱۳۹۱)

فکر نکن

کودک خردسال زمانی تصمیم می­گیرد من نباید فکرکنم که، والدین به صورت مداوم توانایی اندیشیدن کودک را مسخره می­ کنند این تصمیم همچنین می ­تواند در پاسخ به الگوگیری از والدین باشد. نشانه­ های عقیده من نباید فکرکنم به این صورت می ­تواند باشد:

فراموشی یا گیجی عادتی به هنگام مواجهه با مشکل، افزایش احساسات به عنوان جانشینی برای فکرکردن، استفاده از عباراتی چون من نمی­توانم فکرکنم و یا ذهن من ضعیف شده­است. (استوارت، ترجمه عطارها،۱۳۹۱)

مک­نیل(۲۰۰۰) در جدولی به ارائه برخی از این بازدارنده­ها پرداخته و الگوی فکری که در پس آن­ها وجوددارد را به دو دسته افکار بد (تلخ) و افکار مؤثر (التیام­بخش) تقسیم کرده، افکار تلخ همان قضاوت خشمگینانه و افکار التیام­بخش همان پذیرش است.

افکار بد و تلخ به خوبی در دارندگان اصلی پیام بازدارنده احساس می­شود. از آن جا که چنین پیام هایی مانع از رشد و پیشرفت طبیعی می­گردند یا آن­ها را به تأخیر می­اندازد، ممکن است فرد با توجه به سوابق گذشته­اش خود را به سوی یک الگوی بسته و دو طرفه محصور نماید. هنگامی که فرد از پاسخ­های تلخ به پاسخ­های التیام­بخش روی می­آورد کم­کم می ­تواند از مفارقت و جدایی فاصله گرفته و به جای سرسختی و تلخی با مفاهیمی همچون پذیرش، دلسوزی، بخشش و محبّت آشنا می­شود.

این جدول دو هدف را دنبال می­ کند : افراد می­توانند الگوهای فکری غالب خود را شناسایی کنند و همچنین به شناخت راهی برای بهبود اهداف و روش درست فکرکردن دست پیداکنند.

-فردی با بازدارنده وجود نداشته باش اغلب اینگونه با خود فکر می­ کند : از زندگی متنفرم ببین چقدر بی­خود و بی­استعدادم یا دلم می­خواهد بمیرم. آنجا که بسیاری از افراد درطی یک بحران یا شرایط سخت این موارد را احساس می­ کنند، برای اطمینان از وجود بازدارنده، ارزیابی میزان تنوع چنین افکاری حائز اهمّیت است. برای فردی با بازدارنده وجود نداشته باش، با پاسخ التیام­بخش من ارزشمند هستم نمی­توان به سادگی و به طور موقّت وی را از احساسات درونی  همیشگی­اش جدا ساخت. چرا که این جمله برای او کاملاً عجیب و بی­مفهوم است و شدت این احساس نشانگر وجود بازدارنده است.

–افرادی با بازدارنده مهم­نباش، همواره درباره زمان، فوریت احساس می­ کنند. در گفت­­وگوها، راه­رفتن، رانندگی و خوردن همیشه عجله دارند. آن­ها از درون احساس می­ کنند که باید به همه چیز پاسخ­دهند. در عوض افرادی که فاقد چنین پیامی هستند در اوّلویت­بندی موارد زندگی خود و اینکه به چه چیز پاسخ دهند و نسبت به چه چیز اهمّیت دهند و نسبت به چه چیزی بی­اعتنا باشند راحت­تر عمل می­ کنند. آن­ها عمیقاً این جمله را تأیید می­ کنند که من می­دانم که چه چیز اهمّیت دارد و به چه کسی باید اهمّیت بگذارم. افرادی که دارای چنین بازدارنده­ای هستند از شنیدن این جمله عصبی شده و وقتی مجبور به جواب دادن این جمله باشند می­گویند واقعاً وقت ندارم به این موضوع فکر کنم.

-برای افرادی با بازدارنده عاقل نباش، این ناراحتی شدت گرفته و از درون هم بسیاری موارد در زندگی این ناراحتی و خصومت را تشدیدکرده و موجب می­شود فرد احساس دیوانگی کند. برای این پاسخ اهداف مشخصی وجود دارد: همسران، افرادی که از نظر سیاسی یا قومی با فرد تفاوت دارد، والدین، فرزندان، ترافیک، یا ساده­لوحی یک مقام رسمی انتخاب شده. اغلب در زندگی گذشته فرد، افرادی بوده ­اند که شرایطی نه در حد غیرقابل تحمل، بلکه بسیار دردناک را ایجاد کرده­اند. این افراد به همان اندازه که از دیگران نفرت دارند از خودشان هم متنفرند و عبارت تسکین­دهنده­ای چون: خودم را دوست دارم، می­بخشمت به آن­ها امکان حل این بازدارنده را می­دهد.

-در تمام مواردی که بازدارنده اعتماد نداشته­باش از غیرقابل اعتمادبودن مؤسسات، افراد (آشنا، ناشناس) و خانواده آگاهند. تشدید چنین دردی باعث می­شود تا این احساس عمیقاً در فرد شکل بگیرد که به من خیانت شده است. اگر چه این افراد همیشه سعی می­ کنند خلاف چنین چیزی را عنوان کنند امّا همیشه جزئیات دقیق یک مورد مأیوس­شدن را بهتر از صدها مورد وفای به عهد به­خاطر می­آورند. از آنجا که در سنین کم و به شدّت به اعتماد آن­ها خدشه واردشده آن­ها در مورد دنیای قابل اطمینان دیدگاه غیرواقع بینانه­ای دارند. افرادی که چنین بازدارنده­ای ندارند به طور طبیعی خود را با مکان­ها، وعده­ها و افرادی که در زندگی به آن­ها اعتماد دارند همگام می­سازند. آن­ها هیچ تصوری درباره طبیعت دیکتاتوری زندگی و حوادث ندارند. امّا همچنین بر این باورند که من افراد قابل اطمینانی در اطرافم دارم و آن­ها را در زندگی­ام جای می­دهم.

-احتمالاً بعد از بازدارنده وجود نداشته­باش خطرناک­ترین بازدارنده سالم نباش، می­باشد. این دسته از افراد در مورد سلامت فیزیکی خود غفلت می­ورزند، آن­ها دلیل خستگی خود (ببین چقدر خسته­ام) را فشار بیش­از حد و طولانی مدت ناشی از خواسته و تلاش خود می­دانند. و البته عدم درک نگرانی اطرافیان در خصوص سلامتی آن­ها در این افراد به چشم می­خورد. (فقط سعی می­کنم مراقبم باشی. منشأ اصلی تمام خستگی­ها در دفتر ملاقات­ها و لیست قراردادها به چشم می­خورد. هر چند زندگی نیازمند صرف انرژی بسیار است امّا پایان این بازدارنده زمانی است که افراد توجهی برای کاهش آن از خودشان نمی­دهند یا گاهی اوقات که سلامتی افراد دچار بحر­ان­شده ولی او همچنان هیچ تغییری در خود ایجاد نکرده­است. افرادی که این مسئله برای آن­ها لاینحل باقی­مانده به این جمله که هرچند نیازهای بیرونی ضروری باشد امّا زمانی از زندگی تنها به خودم اختصاص دارد، اعتقادی ندارند. افرادی که با چنین بازدارنده­ای روبرو نیستند به این شیوه خودشان را از زندگی محروم نمی­کنند. برای آن دسته از افرادی که در حال حل این مشکل هستند این باور شکل می­گیرد که آن­ها نمی­توانند زمانی را هم به خودشان اختصاص دهند و پیش ­بینی­های بدی( اگر شکست بخورم عقب می­مانم، مردم طور دیگری درباره من فکر می­ کنند و غیره) که در تمام زندگی از آن­ها رنج می­برند، اتفاق نمی­افتد.

 

التیام­بخش (پذیرفتن) تلخ (از زوی قضاوت)  

 

من ارزشمند هستم

از زندگی متنفرم، ببین چقدر زندگی­ام به هم ریخته­است. وجود نداشته­باش
می­دانم به چه کسی و چه چیزی اهمّیت بدهم باید به همه جواب پس بدهم مهم نباش
خودم را دوست دارم و تو را می­بخشم ­­ عاقل نباش
من افراد قابل اطمینانی در اطرافم دارم و آن­ها را در زندگی­ام جای می­دهم.

 

همه به من خیانت می­ کنند

 

اعتماد نداشته باش

زمانی از زندگی­ام تنها به خودم اختصاص دارد. ببین چقدر خسته­ام ( فقط سعی کن از من مراقبت کنی) سالم نباش

 

 

 

سایق­ها

سایق­ها پیام­هایی از خود والدینی هستند که محدودکننده­اند و اگر از آن­ها پیروی شود، می ­تواند مانعی برای رشد و انعطاف­پذیری به حساب آیند. این سوق­دهنده­ها توسط تایبی کاهلر به این ترتیب لیست شده­است. ۱- قوی باش ۲- سخت تلاش­کن ۳- کامل باش ۴- عجله کن ۵- دیگران را خشنودکن (گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹، به نقل از رئیسی،۱۳۸۹)

علّت این نامگذاری کیفیت اجباری یا قهری آن در شرایط تنش­زاست. سایق­ها، تلاش­های نیمه­آگاهانه ما هستند که باعث می­شوند به گونه­ای رفتارکنیم که نیاز ما به کسب تأیید از جانب دیگران را برآورده­کند. واقعیّت این است که هرگز نمی­توانیم به قدرکافی، هرآنچه را سوق­دهنده می­خواهد، انجام دهیم. هرچه بیشتر از باورهای باید پیروی کنیم، به مشکلات بیشتری دچار خواهیم­شد. این امر خود باعث احساس فشار بیشتر می­شود، در نتیجه، نیروی بیشتری برای رفتار سوق­دهنده خود صرف می­کنیم، مشکلات بیشتری می­آوریم و مجدداً احساس فشار بیشتری می­کنیم( هی ،۱۹۴۴، ترجمه پرنیانی، ۱۳۸۶)

از دیگر خصوصیات سایق­ها این است که ما معمولا همان کارهایی را می­کنیم که در کودکی برای خشنودکردن بزرگترها انجام می­دادیم. نکته دیگر مهمّی که می­بایست اشاره شود این است که سایق­ها، خارج از چارچوب وارد آگاهی ما عمل می­ کنند. (هی،۱۹۴۴، ترجمه پرنیانی، ۱۳۸۶)

قراردادها

قراردادهای درمانی بر روی درمان تمرکز می­ کنند. مراجع بر اساس اعتقادات، احساسات و رفتارش و آنچه قرار است به خاطر رسیدن به اهدافی که خودش طراحی­کرده، در مورد خویش تغییرکند، تصمیم می­گیرد. او به منظور تعیین قرارداد و عهدبستن با خودش با درمانگر همکاری می­ کند. درمانگر نیز به عنوان شاهد و تسهیل­گر در جلسه حضور دارد. بعضی مراجعین می­دانند دقیقاً چه می­خواهند و بعضی نیز نمی­دانند قبل از اینکه از مراجع بپرسیم چه چیزی قراراست تغییرکند، باید بدانیم او درباره چه چیزی دارد صحبت می­ کند. مراجع و درمانگر نیاز به اطلاعات کلّی دارند. شیوه­ی ما درباره به دست­آوردن اطلاعات، مثال خواستن است. از مراجع بخواهید صحنه­ی نمایش را به اینجا و اکنون بیاورد و نقش هر فرد در آن صحنه را اجرا کند. ما مراجع را به گفت­وگوی «من-تو» تشویق می­کنیم، حتی اگر تو فقط در تصور مراجع حضور داشته­باشد. چنین­کاری با ارزش­تر و واقعی­تر از تکرار شفاهی آنچه در گذشته اتفاق افتاده­است، می­باشد. (گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)

اریک برن قرارداد را به عنوان یک تعهد دوسویه و شفاف می­داند که شیوه­ی کار را به طور واضح تعریف می­ کند. در قراردادبستن، با بهره گرفتن از یک اظهار نظر شفاف بین درمانگر و مراجع در مورد تغییراتی که مراجع قصد انجام آن را دارند، توافق حاصل می­شود. همچنین مشارکت هر کدام از آن­ها جهت کسب این تغییرات به صورت واضح مشخص می­شود. یکی از دلایل این امر ریشه در فلسفه تحلیل تبادلی دارد که ابراز می­ کند انسان­ها خوب هستند. مشاور و مراجع هیچ­کدام در موقعیّت بالاتر یا پایین­تری قرار ندارند. این فرض وجود دارد که هرفردی نسبت به تصمیمات و اعمال خودش مسئولیت دارد. (استوارت، ترجمه عطارها، ۱۳۹۱)

یکی دیگر از اهداف قراردادبستن این است که از طولانی­شدن روان­درمانی جلوگیری می­ کند و مانع از این می­شود که درمانگر و مراجع ماه­ها و سال­ها را صرف­کار بر روی مشکل مراجع کنند. (به نقل از بوستان،۱۳۸۶)

قرارداد با مراجعین بی­میل و اجباری:

مشکل اساسی در مواجهه با مراجعین بی­میل و آن­هایی که به صورت اجباری به مشاوره آورده می­شوند این است که آن­ها تصور می­ کنند افرادی که آن­ها را وادار به مشاوره کردند، مسئول قرارداد هستند. البته این موضوع اغلب درست است. این والدین هستند که تصمیم می­گیرند چه علایمی در کودک لازم است که درمان شود. درمان­گران در کانون­های بازپروری، در زندان­ها و در بیمارستان­ها، اغلب اهداف مراجعین را خودشان انتخاب می­ کنند. مردی که از ملحق­شدن به جلسه­ی گروه درمانی همسرش امتناع می­ کند، دقیقاً در همان مرحله­ای قراردارد که درمان­گر و گروه تعیین می­ کنند، کدام­یک از کارهایش غلط هستند و چه چیزهایی را او باید تغییردهد. با یک مراجع بی­میل و ناراضی با این سوأل شروع می­کنیم که:« افراد دیگر در زندگی­اش از او می­خواهند که چه چیزی را تغییر دهد؟ » ما توضیح می­دهیم که این را می­پرسیم به دلیل اینکه ما خود را با آن­ها هماهنگ نکنیم، حتّی اگر قراردادهایشان مورد علاقه­ مراجع باشند. برای مثال : همسرتان می­خواهد که خوردن مشروبات الکلی را کنار بگذارید. شما می­دانید او درست می­گوید. این ماده سمّی است که او می­خواهد. اگر می­تونستی خودت رو با هر روشی که دوست­داری تغییردهی، چه آرزویی می­کردی؟ (گلدینگ و گلدینگ، ۱۹۷۹)

نوازش­ها:

در ارتباط با مردم نیازهای انسانی خود را بر آورده می­کنیم به همین جهت زندان انفرادی یکی از مجازات­های شدید می­باشد و به همین دلیل است که نوزادانی که به آن­ها توجه و نوازش داده نمی­ شود، چنانچه در رومانی اتفاق افتاد، به طور طبیعی رشد نمی­کنند. اگر چه هرفردی دارای نیازهای متفاوتی در به دست آوردن تأیید می­باشد امّا اگر بخواهیم مانند یک انسان سالم عمل کنیم می­بایست حداقّل توجه از دیگران را به دست­آوریم. (هی، ۱۹۹۴، ترجمه پرنیانی، ۱۳۸۶)

نوازش، یعنی واردشدن به آگاهی فرد، نوازش چیزی است که کودک ما احساس می­ کند. آبراهام مزلو نوازش را محرک ارجح می­نامد و آن را در سلسله مراتب نیازهای انسان هم­ردیف آب و غذا می­داند. (هریس، ۱۹۸۵،  ترجمه پرنیانی، ۱۳۸۶)

در ابتدا نوازش­ها به صورت نوازش بدنی است. اما بزرگترها رفته­رفته یاد می­گیرند نوازش­های کلامی را جایگزین نوازش­های بدنی کنند. با این حال گاهی اوقات، والد ایرادگیر با قواعدش، مثلاً با قاعده نوازش نکن، نوازش نخواه یا خودت را قبول نداشته باش و نوازش نکن- بر داد و ستد نوازش­ها حکم فرما می­شود و جلوی مبادله­ آزادانه نوازش را می­گیرد. به همین دلیل­ است که اکثر افراد در حالت « گرسنگی نوازشی » به سر می­برند و وقت و انرژی زیادی صرف نوازش­شدن می­ کنند. نوازش­های مثبتی مثل لبخندزدن، گوش­دادن، گرفتن دست­ها یا گفتن جمله « دوست دارم »، در طرف مقابل احساس خوب­بودن ایجاد می­ کنند. به این نوازش­ها، « کرک­های گرم » نیز می­گویند. امّا نوازش­ها نوع منفی هم دارند. نوازش­های منفی، به جا آوردن­های دردناکی مانند زخم­زبان زدن، تحقیرکردن، سیلی­زدن، توهین­کردن یا جملاتی چون از « تو متنفر هستم » می­باشد، به این نوازش­ها، « خارهای سرد » می­گویند. نوازش­های منفی در طرف مقابل احساس غیرخوب بودن ایجاد می­ کند. با این حال حتّی این  نوازش­های ناخوشایند هم می­توانند «جلوی خشک­شدن نخاع» را بگیرند. به همین دلیل افراد نوازش­های منفی را به نوازش­نشدن ترجیح می­ دهند. بنابراین موجه به نظر می­رسد که بعضی افراد در روابطشان عمداً به خودشان آسیب برسانند و خودشان را در معرض اذیت و آزار قرار بدهند. آن­ها نه به دلیل لذت­بردن از آزردن خویش، بلکه برای به جا آورده شده- به حساب­آمدن- این کار را می­ کنند. (فیروز بخت،۱۳۸۴)

نوازش مثبت، یکی از همگانی­ترین روش­های مفید برای شکوفایی وجود و رسیدن به خویشتن جدید است. این نوع نوازش به انسان­ها کمک می­ کند که چه به صورت فردی و چه بین فردی، هرچه بیشتر احساس خوب­بودن داشته باشند نوازش مثبت برای آن دسته از افرادی که هم­اکنون احساس­های خوبی دارند، باعث تقویت تصوراتشان نسبت به خود (خودپنداره مثبت) می­شود و در آنان انگیزه­های قوی برای خویشتن­سازی ایجاد می­ کند. کسانی که نوازش­های مثبت فراوانی را دریافت کرده­اند، احتمالاً بعدها در دوران زندگی­شان، پیش­نویس­های زندگی مثبتی خواهندداشت و برعکس کسانی که مورد نوازش­های منفی بسیاری قرارگرفته­اند و یا از نوازش محروم بوده ­اند، معمولاً پیش­نویس زندگی منفی دارند. (جیمز و ساوری، ترجمه دادگستر، ۱۳۷۱) نوازش­ها به شرح زیر طبقه بندی می­شوند:

  • کلامی یا غیرکلامی
  • مثبت یا منفی
  • شرطی یا غیرشرطی

[۱]-Injunctions

[۲]-Drives

[۳]-Contracts

[۵] -Abraham Mazlou

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-02-31] [ 05:17:00 ب.ظ ]




  • از آنجا که فعالیت واحدهای تحقیق و توسعه غالباً جنبه نوآوری داشته و از هر گونه تکرار به دور است، می­بایست هر فعالیت در چارچوب پروژه­هایی با زمان و هزینه مشخص، تعریف و اجرا شود. مسیر انتخاب، اجرا و بهره برداری از نتایج پروژه، نیازمند انجام عملیاتی است که در زیر توضیح داده می­شود. (بیدالت، م. شاکری و دره شیری، ۱۳۹۲)

    • انتخاب پروژه

    یکی از اساسی­ترین و مهم­ترین فعالیت­های واحدهای تحقیق و توسعه، انتخاب پروژه است که می­بایست مسیر زیر را طی نماید:

    ۲-۱-۷-۱-۱- دریافت پیشنهادات؛ اساسی­ترین منابع ارائه­کننده پیشنهادات، مدیریت مؤسسه، کارکنان مؤسسه و مشتریان و استفاده­کنندگان از کالاها و خدمات مؤسسه هستند. اخذ پیشنهادات مستلزم طراحی و بکارگیری سیستم­های مناسبی است که از جمله می­توان به سیستم پیشنهادات اشاره کرد.

    ۲-۱-۷-۱-۲- مقایسه پیشنهادات با استراتژی­ها و اهداف مؤسسه؛ بدون شک از میان پیشنهادات متعددی که به واحد تحقیق و توسعه می رسند، تعداد کمّی از آنها با استراتژی­ها، اهداف و سیاست­های مؤسسه مطابقت دارند که انتخاب آنها مستلزم آگاهی درست مدیران و کارشناسان واحد تحقیق و توسعه از استراتژی­ها، اهداف و سیاست­های مؤسسه است.

    ۲-۱-۷-۱-۳- تدوین پیشنهادات به صورت پروژه­ها؛ پیشنهادات انتخاب شده هنوز خام بوده و امکان بررسی آنها از جنبه امکان­پذیری فنی و اقتصادی وجود ندارد. لذا می بابیست برای هر یک از پیشنهادات هزینه و زمان لازم، توسط کارشناسان مطلع، برآورد شود تا امکان انتخاب و تصمیم ­گیری فراهم گردد. (شبلی، ۱۳۷۵)

    اینکه چه پروژه­ای مناسب است و باید اجرا شود، سئوال پیچیده ای است. نتایج یک پروژه خوب باید به طور مؤثر توسط واحد مربوطه قابل استفاده بوده و با اهداف شرکت سازگار و استفاده از منابع شرکت را بهینه کند. مؤثرترین را بکارگیری منابع تحقیق و توسعه، مرتب­کردن پروژه­ها بر حسب اولویت است.

    برای انتخاب پروژه­های تحقیق و توسعه، وجود یک سیستم ضروری است. یک نقطه خوب برای شروع ، تهیه چک لیستی است که شامل معیارهای لازم باشد. البته معیارها از مؤسسه­ای به مؤسسه دیگر متفاوت است اما چک­لیست یک نقطه شروع قابل قبول برای اکثر مؤسسات است تا بتوانند چک لیست مناسب خود را تهیه کنند. علاوه برآن می توان از نمودار پروژه و یا شایستگی پروژه استفاده نمود. (برگن، ۱۹۹۰)

    • اجرای پروژه

    پس از انتخاب پروژه­های مناسب، نوبت به اجرای آنها می­رسد. اجرای هر پروژه هفت گام اساسی را طی می­ کند که عبارتند از: (فولادی، ۱۳۹۱)

      • انتخاب مجری پروژه؛ برای اجرای هر پروژه می­بایست یک نفر مسؤلیت و اختیار نسبتاً کامل داشته باشد. شرایط لازم برای مجری هر پروژه علاوه بر زمینه تخصصی و تجربی، مستلزم ویژگی­های مدیریتی نیز هست. مجری پروژه باید مدیری باشد که با وظایف برنامه ­ریزی، سازماندهی، هدایت و رهبری و کنترل فعالیت آشنا بوده واز توانایی­های لازم برخوردار باشد.

    پایان نامه

    • برنامه ­ریزی و بودجه­بندی تفصیلی پروژه؛ یکی از اساسی­ترین وظایف مجری پروژه تعیین نقاط استراتژیک پروژه و فعالیت­های کلیدی آن، زمان و هزینه لازم برای هر مرحله و نتیجه حاصل از هر مرحله از پروژه است. زیرا بدون وجود چنین نقاط استراتژیک و فعالیت­های کلیدی، امکان کنترل فعالیت­ها وجود نخواهد داشت.
    • تجهیز نیروی انسانی مورد نیاز اجرای پروژه؛ هر پروژه­ای نیازمند نیروی انسانی متخصص ویژه خود می­باشد که ممکن است از درون مؤسسه تأمین شود و یا ناگزیر از جذب آنها از بیرون مؤسسه باشد. در هر صورت اجرای موفقیت­آمیز هر پروژه­ای در گرو دانش و توانایی­های تخصصی نیروی انسانی و نیز قابلیت­های آنها در انجام کار گروهی می­باشد.
    • تدارکات مواد و تجهیزات؛ غالباً پروژه­ها نیازمند مواد و ابزار آزمایشگاهی مختلفی است که می­بایست یا از طریق سایر واحدهای مؤسسه و یا مراکز و مؤسسات دیگر تأمین شود. نکته حائز اهمیت دیگر اینکه برخی از پروژه­ها نیازمند سرمایه­گذاری زیاد در این زمینه است و گاهی به همین دلیل این­گونه پروژه­ها متوقف می­شوند و به اتمام نمی­رسند.
    • تدوین گزارش پیشرفت پروژه رفع موانع و انحرافات؛ در هنگام اجرای پروژه و خصوصاً در نقاط استراتژیک برنامه می­بایست گزارش پیشرفت پروژه تدوین شود تا موانع و انحرافات مشخص شده و نسبت به رفع آنها اقدام شود. مطمئناً ارائه گزارش پیشرفت پروژه به مدیریت مؤسسه، در رفع موانعی که مربوط به سایر واحدها و همکاری آنها می­شود، نقش اساسی در پیشرفت پروژه دارد.
    • تدوین گزارش نتایج پروژه؛ هر پروژه تحقیق و توسعه­ای به نتیجه یا نتایجی منجر می­شود که ممکن است بهبودی در مواد، اطلاعات، ابزار، محصول و… بوده و یا اصولاً بتوان آن را یک نوآوری به حساب آورد، اگرچه در مواردی ممکن است نتیجه پروژه صرفاً ارزش عملی داشته و نتیجه عملی به بار نیاورد. در چنین مواردی نیز باید نتیجه را یک پیروزی به حساب آورد زیرا این نتایج غالباً زیربنای تجربی مناسبی برای سایر پروژه­ها فراهم می­آورد.
    • بهره برداری از نتایج پروژه

    با تدوین گزارش نتایج پروژه، کار تیم تحقیق پایان نمی­پذیرد و می­بایست تا هنگام بهره ­برداری کامل از نتایج آن با مسئولان ذیربط همکاری داشت. البته در خیلی از پروژه­ها نتیجه پروژه یک روش یا یک محصول یا ترکیبی از مواد است و نمی­توان مرز مشخصی میان گزارش نتیجه پروژه و بهره ­برداری از آن را مشخص نمود. اما به هر حال می بایست همکاری مناسبی میان مجری، کارشناسان پروژه و مسئولان واحد استفاده کننده از نتایج پروژه، وجود داشته باشد تا نسبت به استفاده از نتایج پروژه مقاومتی ایجاد نشود. (امام­جمعه زاده، ۱۳۸۳)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:17:00 ب.ظ ]




 

هزینه بالا

ریسک بالا

هزینه پایین

ریسک بالا

هزینه بالا

ریسک پایین

هزینه پایین

ریسک پایین

 
 
 
 
 ریسک تامین
پایین
بالا
پایین
بالا
هزینه
شکل ۲-۹- ماتریس ریسک تامین – هزینه (چشم براه و مرتضوی، ۱۳۸۳)

پس از تعیین تکلیف در مورد ساخت یا خرید فعالیت­ها، سایر تصمیمات استراتژیک در مورد آن گروه از فعالیت­ها که تصمیم بر برون­سپاری (خرید) آنهاست، ادامه خواهد یافت. بدین منظور لازم است فعالیت­های قابل برون­سپاری دسته­بندی شود. این فعالیت­ها را می­توان با بهره گرفتن از ماتریس"ریسک تامین- هزینه” به چهار دسته تقسیم بندی نمود (شکل ۲-۹). این ماتریس، با انجام یک ارزیابی دو بعدی فعالیت­های قابل برون­سپاری را بر اساس هزینه در مقابل ریسک تامین به صورت زیر دسته­بندی می­ کند: (چشم براه و مرتضوی، ۱۳۸۳)

 

 

 

 

 

بدین ترتیب، برای تعیین هر یک از اجزاء استراتژی­های برون­سپاری، می توان از ماتریس یاد­شده بهره برد. اما چنانچه هدف ، پاسخ به این سوال باشد که : برای هر فعالیت قابل برون­سپاری چند تامین­کننده انتخاب شود؟ باید ماتریس “ریسک تامین-هزینه ” را به صورت شکل ۲-۱۰ بازنویسی می­کنیم، بدین معنا که ((ریسک تامین)) به ((تعداد تامین­کنندگان توانمند)) ترجمه می شود.

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 هزینه
پایین
بالا
پایین
بالا

تعداد تأمین کنندگان توانمند

 

تعداد تأمین کنندگان زیاد

هزینه بالا

تعداد تأمین کنندگان کم

هزینه بالا

تعداد تأمین کنندگان زیاد

هزینه پایین

تعداد تأمین کنندگان کم

هزینه پایین

۳
۴
۱
۲
شکل ۲-۱۰- ماتریس تامین­کنندگان توانمند-هزینه (چشم براه، ۱۳۸۹)

 

 

 

 

 

 

برای اقلام قرار گرفته شده در هر یک از ربع­های چهارگانه ماتریس بالا، سیاست­های زیر پیشنهاد می­گردد، که در شکل ۲-۱۱ نشان داده شده است. (چشم براه و مرتضوی، ۱۳۸۹)

۲-۲-۹-۱- گروه اول؛ در حالتی که تعداد تامین­کنندگان توانمند زیاد نبوده و هزینه گزینه مورد نظر پایین است، به دلیل تعداد کم تامین­کنندگان طبیعتاً قدرت چانه­زنی سازمان خریدار پایین بوده و ممکن است یافتن تامین­کننده مناسب و اصولاً برقراری رابطه برنده-برنده[۱] دشوار باشد. در عین حال نیز تامین داخلی آن هزینه چندانی به سازمان تحمیل نمی­کند. در این حالت علیرغم تصمیم اولیه در تحلیل ساخت/خرید مبنی بر برون­سپاری، ممکن است استراتژی مناسب، تامین فعالیت در داخل سازمان باشد.

۲-۲-۹-۲- گروه دوم؛ در جایی که فعالیت هزینه چندانی نداشته باشد و برای تامین آن، تعداد تامین­کنندگان زیادی در بازار وجود داشته باشد، می­توان از سیاست چند منبعی بهره برد. در چنین حالتی می­توان با اتخاذ سیاست­هایی مانند تشویق به برآورده کردن نیازمندی­های سازمان خریدار توسط تامین­کنندگان، میان آنها یک فضای رقابتی ایجاد نمود.

۲-۲-۹-۳- گروه سوم؛ هنگامی است که علیرغم این که فعالیت از هزینه بالایی برخوردار است (جذاب برای تامین­کننده) ، اما تعداد محدودی تامین­کننده توانمند برای تامین آنها وجود دارد. برای این اقلام که بیشترین توان سازمان را به خود اختصاص می دهند، سیاست پیشنهادی، گزینش یکی از تامین­کنندگان و برقراری ارتباط استراتژیک با وی است.

 هزینه
پایین
بالا
پایین
بالا

تعداد تأمین کنندگان توانمند

 

سیاست

اهرمی

سیاست ارتباط

استراتژیک

سیاست

چند منبعی

سیاست

اکتسابی

۳
۴
۱
۲
شکل ۲-۱۱- استراتژی­های ماتریس تامین­کنندگان توانمند – هزینه (چشم براه و مرتضوی، ۱۳۸۹)

۲-۲-۹-۴- گروه چهارم؛ هنگامی است که فعالیت از هزینه بالایی برخوردار است (جذاب برای تامین­کننده) ، اما در عین حال برای تامین آن، تعداد تامین­کنندگان زیادی وجود دارد. از نظر سازمان خریدار، این شرایط بسیار مناسب است، چرا که با توجه به جذابیت ناشی از بالا بودن هزینه های فعالیت برای تامین­کنندگان بالقوه از یک سو، و زیاد بودن تعداد تامین­کنندگان بالقوه مناسب از سوی دیگر، قدرت چانه زنی سازمان خریدار در حد بیشینه ممکن قرار دارد. در چنین شرایطی با گزینش یک یا تعداد محدودی از تامین­کنندگان برتر، می­توان از سیاست­های اهرمی استفاده نمود. بدین معنی که سازمان خریدار، تعداد تامین­کنندگان موجود در بازار را به عنوان عاملی برای جلوگیری از هرگونه اقدام فرصت­طلبانه تامین­کنندگان انتخابی و بهره مندی از حداکثر تخفیفات و تسهیلات او استفاده می کند.

 

 

 

 

 

  • اجرای استراتژی­های برون­سپاری

استراتژی­های برون­سپاری باید توسط ساز و کارهای اجرایی مربوطه، ساری و جاری شود. این استراتژی‌ها می­بایست در تمام مراحل برون­سپاری از جمله “فرایند انتخاب تامین­کننده"، “بررسی پیشنهادها"، “روش های قیمت­ گذاری” و “طول مدت و میزان انعطاف­پذیری در قرارداد” تجلی یابد. (اوبرت و همکاران[۲]، ۱۹۹۷)

[۱] Win-Win

[۲] Aubert, B. A., Party, M., Rivard, S.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:17:00 ب.ظ ]




تعریف ریسک

بر طبق تعریف PMI ریسک رویدادی نامطمئن یا موقعیتی که اگر اتفاق بیافتد، بر هدف پروژه تاثیر مثبت یا منفی خواهد گذاشت. ریسک دلیلی دارد و در صورت اتفاق نیز تجربه­ای از آن حاصل خواهد شد. (PMBOK:2008)

هیمز (۱۹۹۸) بیان می­دارد که: شرایط ریسک به صورت شرایطی تعریف می­شود که در آن شرایط پیامدهای بالقوه می توانند به وسیله توزیع های نسبتاً معروف احتمال بیان شوند.

پریت­چارد (۱۹۹۷) نیز دو تعریف از ریسک ارائه می­دهد؛ اولی “تاثیر تجمعی احتمال رویدادهای غیرقطعی که ممکن است بر اهداف پروژه به طور مثبت یا منفی تاثیر بگذارند” و دومی “میزان قرارگرفتن در معرض رویدادهای منفی و پیامدهای محتمل این رویدادها. این رویدادها به وسیله سه فاکتور (معروف به فاکتورهای ریسک) توصیف می­شوند : رویداد ریسک، احتمال ریسک و مقداری که در معرض خطر بوده است.”

تعریف دیگری از ریسک وجود دارد که با تعاریف بالا مغایر است. این تعریف توسط نویل توربیت ارائه شده است. از نظر وی ریسک چیزی است که ممکن است اتفاق  بیافتد و در صورت وقوع، اثر نامطلوبی بر پروژه خواهد گذاشت. (یانگ و همکاران[۲]، ۲۰۰۸)ریسک به عنوان” اطمینان نداشتن نسبت به وقوع یک حادثه ” نیز تعریف شده است. (کول­ویل و گری[۳]، ۲۰۰۷)

صحبت از نداشتن اطمینان است، یعنی احتمالات در آن وجود دارد و احتمال در حقیقت عواملی هستند که این عوامل دست به دست هم داده وقوع یک حادثه یا عدم وقوع آن را تشکیل می دهند. بنابراین در این ارتباط دو واژه احتمال[۴] و عدم­اطمینان[۵] را نیز باید در تعاریف ارائه شده بالا در نظر گرفت. (دره شوری و عابدپور، ۱۳۸۴) ریسک و عدم­قطعیت می تواند در دو سر یک پیوستار دیده شود. این­مسئله به طور شماتیک در شکل ۲-۱۲ نشان داده شده است.

دانلود مقاله و پایان نامه

ریسک
عدم قطعیت
شکل ۲-۱۲- پیوستار ریسک-عدم قطعیت (دره شوری،۱۳۸۴)

 

 

 

۲-۳-۲- تقسیم بندی ریسک­ها

ریسک­ها از جهات مختلفی تقسیم­بندی می­شود، یکی از این تقسیم­بندی­ها بر اساس توصیف عدم­قطعیت می باشد بر این اساس سه دسته ریسک معرفی می­شود: (ایرمیک[۶]، ۲۰۰)

۲-۳-۲-۱-  ریسک­های شناخته­شده[۷] : ریسک­هایی هستند که هم خودشان و هم تاثیرشان شناخته شده است.

۲-۳-۲-۲- نامعلوم­های شناخته­شده[۸] : ریسک­هایی هستند که وجودشان شناخته­شده می­باشد ولی حدود و تاثیر آنها در پروژه ناشناخته است.

۲-۳-۲-۳- نامعلوم­های شناخته­شده[۹] : آن دسته از ریسک­هایی هستند که نه وجودشان و نه تاثیرشان شناخته شده است.

ریسک­های شناخته­شده در نهادشان هیچ عدم­قطعیتی ندارند، نامعلوم­های شناخته­شده رویدادهایی هستند که از وجودشان آگاه هستیم ولی چگونگی تاثیرشان را نمی­شناسیم. نامعلوم­های ناشناخته نیز مواردی هستند که وجود آن برایمان قابل تصور نیست. در شکل ۲-۱۳ طیف عدم­قطعیت و محدوده مدیریت ریسک نشان داده شده است.

اطلاعاتی وجود ندارد

(نامعلوم­های ناشناخته)

اطلاعاتی ناقص

(نامعلوم­های شناخته­شده)

اطلاعاتی کامل

(شناخته شده­ها)

عدم قطعیت مطلق
قطعیت مطلق
عدم قطعیت خاص
عدم قطعیت عمومی
محدوده مدیریت ریسک پروژه
شکل ۲-۱۳- طیف عدم قطعیت (حق نویس، ۱۳۸۹)

 

 

 

 

 

۲-۳-۳- مدیریت ریسک

برخی مدیریت ریسک را به صورت فرایند و تلاشی برنامه ­ریزی شده در جهت شناخت، ارزیابی، کاهش و توزیع صحیح ریسک­های یک پروژه تعریف می کنند. (حق نویس و ساجدی، ۱۳۸۹) استاندارد استرالیا/نیوزیلند مدیریت ریسک را چنین تعریف می­ کند: فرهنگ، فرایندها و ساختارهایی که در جهت مدیریت موثر فرصت­های بالقوه و تاثیرات نامطلوب هدایت می­شوند. (دپارتمان استاندارد استرالیا، بی تا)

در تعریف دیگری از PMI مدیریت ریسک فرایند سیستماتیک شناسایی، تجزیه و تحلیل و پاسخ به ریسک­های پروژه به منظور حداکثرکردن نتایج و وقایع مثبت و حداقل­کردن احتمال وقوع یا اثر پیامدهای منفی بر اهداف پروژه است. (PMBOK:2008)

۲-۳-۴- چرا باید ریسک مدیریت شود؟

هدف ار مدیریت ریسک شناسایی، تحلیل و پاسخگویی به هرگونه عدم­اطمینان پروژه است که شامل حداکثرسازی نتایج رخدادهای مطلوب و به حداقل رساندن نتایج وقایع نامطلوب است. مدیریت ریسک کارامد نیازمند سازمانی است که از فرهنگ ارزیابی ریسک برخوردار باشد. (مرتضوی، ۱۳۸۴) براساس استاندارد مدیریت ریسک استرالیا/نیوزیلند، دلایل پرداختن به مدیریت ریسک (شکل ۲-۱۴) به صورت زیر بیان می­شود: (اولاداپو و همکاران[۱۰]، ۲۰۰۹)

  • کسب و کار خوب و اجرای درست وظایف مدیریت
  • کمک به برنامه ­ریزی ریسک
  • کاهش رخدادهای پر هزینه و پیش ­بینی نشده
  • تخصیص موثر منابع
  • کسب نتایج بهتر از پروژه­ها و برنامه­ها
  • کسب اطلاعات بهتر برای تصمیم ­گیری
  • ترغیب کارکنان برای شرکت در فعالیت­های سازمان در جهت کاهش ریسک
  • هم تراز کردن فرصت و ریسک

 

[۱] Risk

[۲] Yang, Y., Sun, J., Tang, L.

[۳] Colwill, C., Gray, A.

[۴] Probability

[۵] Uncertainty

[۶] AIRMIC

[۷] Known risks

[۸] Known unknowns

[۹] Unknown unknowns

[۱۰] Oladapo, S., Zavarsky, P., Ruhl, R., Lindskog, D., Igonor, A.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:16:00 ب.ظ ]




از دیدگاه هیمز و پناک (۱۹۹۸)، ریسک­ها به دو دسته کلی ریسک­های فنی و ریسک­های برنامه­ای تقسیم می­شوند. ریسک­های فنی بیانگر آن ریسک­هایی هستند که پروژه در برآوردن معیارهای عملکرد خود دچار ناکامی می­شود. این دسته از ریسک­ها در برگیرنده خطاهای سخت­افزاری و نرم­افزاری، کمبود ملزومات و موارد مشابه می باشد. ریسک­های برنامه­ای دارای دو زیر مجموعه اصلی می­باشد که عبارتند از: تفاوت هزینه واقعی و پیش بینی شده، تاخیر در برنامه زمانبندی.

از منظر دیگر، منابع ریسک به دو دسته کلی داخلی و خارجی تقسیم شده اند، (دره­شوری و عابدپور، ۱۳۸۴)

از جمله منابع داخلی می­توان به ( اندازه پروژه، پیچیدگی پروژه، نوآوری در پروژه، سرعت طراحی و ساخت در پروژه و محل فیزیکی ) و از منابع خارجی به ( تورم جامعه، هزینه­ های دستمزد، فراهم بودن نیروی کار، شرایط سیاسی، آب و هوا و طیف محدوده تکنولوژیکی ) اشاره نمود.

تقسیم بندی دیگر برای ریسک­ها عبارت است از: (حق نویس و ساجدی، ۱۳۸۹)

ریسک­های سیاسی؛ ثبات سیاسی کشوری که در آن پروژه انجام می­شود. ریسک­های اقتصادی؛ نرخ تورم، صنایع جانبی با محصولات مرتبط، میزان رشد زیر ساخت­های اقتصادی، سطح بدهی­های خارجی و … . ریسک های اقلیمی؛ سیاست­های تجاری و سرمایه­گذاری منطقه­ای، محدودیت­ها و قانون­گذاری­های حفاظت از محیط­زیست، حکومت­های محلی و … . ریسک های مستقیم؛ ماهیت پروژه از نظر بزرگی و پیچیدگی، مشکلات مفهومی پروژه، نوع قرارداد، تصور پیمانکاران و … .

پاور[۱] و همکاران وی (۲۰۰۴) نیز ریسک­های برون­سپاری را به ۴ دسته اصلی ریسک­های استراتژیک، ریسک­های مالی، ریسک­های عملیاتی و ریسک­های تکنولوژیک تقسیم کرده­اند.

تامپکینز (۲۰۰۶)، ریسک­های برون­سپاری را به ۴ دسته اصلی زیر تقسیم کرده است:

  • ریسک­های استراتژی برون­سپاری که شامل ریسک­های مربوط به راهبردها می­باشد.
  • ریسک­های انتخاب در برون­سپاری که شامل ریسک­های مربوط به انتخاب تامین­کنندگان است.
  • ریسک­های اجرای برون­سپاری که شامل ریسک­های مربوط به اجرای ضعیف، نقص در انتقال و تغییر وظعیت کارکنان و منابع و … می­باشد.
  • ریسک­های مدیریت برون­سپاری که ریسک­های مربوط به فقدان برنامه ­های جایگزین در موارد قطع تامین، عدم تبادل تجربیات، عدم تعامل مناسب با تامین­کنندگان و … را شامل می­شود.

۲-۳-۶- دارایی­های در معرض ریسک شرکت­ها

منبع برتری رقابتی یک شرکت دارایی اصلی آن است که باید دست کم با همان میزان حفاظتی که از زیر ساختار شرکت به عمل می آید تحت حفاظت و پاسداری قرار گیرد. در عمل ممکن است برای بسیاری از شرکت­ها یک حق انحصاری، نیروی کار وفادار و یک تصویر ایده آل از شرکت در اذهان عمومی بسیار مهم­تر از حفظ و نگهداری ساختمان­ها باشد. این دارایی­ها عبارتند از: دارایی­های فیزیکی، جریان نقدی، حسن نیت، برتری رقابتی. این چهار دارایی از نظر قابلیت بیمه­پذیری و قابلیت پیش ­بینی خطرات تقسیم­بندی شده در قالب شکل ۲-۱۵ به تصویر کشیده شده ­اند. (بل[۲]، ۲۰۰۱)

 

 

دارایی­ها
درآمدها
حسن نیت
برتری رقابتی
دارایی­های کنونی
دارایی­های آینده
شکل ۲-۱۵- بیمه­پذیری دارایی­ها و قابلیت شناخت خطرات (بل، ۲۰۰۱)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[۱] Power

[۲] Bell, D. E.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:16:00 ب.ظ ]