کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



    1. با اینکه نظریه بالبی به پیوندهای اولیه شکل گرفته میان شیرخوار و مراقبانشان می پردازد اما همان طور که پژوهشگران دلبستگی بزرگسال خاطر نشان کرده اند، بالبی نیز متقاعد شده بود که نظام دلبستگی نقش حیاتی در سراسر چرخه زندگی بازی می کند و رفتار دلبستگی در انسان

       

       

      « زگهواره تا گور[۱]»وجود دارد (فرالی و شیور، ۲۰۰۰). بالبی(۱۹۷۹) عنوان کرد درحالی که رفتار دلبستگی در اوایل کودکی بیشتر از هرزمان دیگر قابل مشاهده است اما می توان در چرخه حیات و به ویژه در فوریت ها آن را مشاهده کرد (به نقل از مظاهری، ۱۳۷۹).

       

      اینسورث (۱۹۸۹) نیز نشان قطعی برای روابط دلبستگی در سرتا سر گستره حیات (طول عمر) ارائه داده است. او اعتقاد دارد انسان به دلبستگی خود نسبت به پدر و مادر ادامه می دهد خواه دلبستگی اولیه مطلوب بوده یا نبوده باشد. درضمن عنوان می کند روابط دلبستگی، نوعی ویژه از پیوند عاطفی است که نسبتاً از روابط پایداری تشکیل شده است و به وسیله ی تمایلی برای حفظ نزدیکی به یک شریکی که به عنوان یک شخص منحصر به فرد و غیر قابل جایگزین با دیگری است مشخص می شود.

       

       

      ویس[۲] (۱۹۸۲) دلبستگی در بزرگسالان را به عنوان ایجاد یک پیوند توسط یک بزرگسال با بزرگسال دیگر می داند که در جنبه های اساسی و مهم، مشابه دلبستگی است که کودکان نسبت به مراقب اصلی خود ایجاد می کنند. این پیوند- درست مثل آنچه که در کودکان وجود دارد- تنها در روابطی ظاهری می شود که اهمیت هیجانی بسیار زیاد و محوری دارند. این دلبستگی در بزرگسالان نتیجه عملکرد نظام هیجانی مشابه با دلبستگی در کودکان است، اگرچه در جریان تحول جرح و تعدیل شده است. نکته مهمی که در تمامی تعاریف به وضوح مورد تأکید قرار گرفته این است که کنش دلبستگی- فراهم آوردن سلامتی و ایمنی- ثابت و تغییر ناپذیر درچرخه حیات باقی می ماند، اگرچه مکانیزم های دستیابی به آن ممکن است همراه با بلوغ تغیر کند، اصلاح یا تعدیل شود یا تحول یابد (به نقل از مظاهری، ۱۳۷۹).

       

      دراواخر دهه ۱۹۸۰ هازان و شیور بیان داشتند که دلبستگی  رمانتیک که در بزرگسالان وجود دارد به دلبستگی کودک با مراقبان اولیه مشابهت دارد (میکالینسر و شیور، ۲۰۰۷).

       

      اخیراً یک حرکتی به سمت به کار بردن تئوری دلبستگی برای رابطه بزرگسالان به ویژه روابط رمانتیک برای بررسی در مورد تداوم سبک دلبستگی از شیرخوارگی به بزرگسالی صورت گرفته است. بررسی ها نشان می دهد که بین سبک دلبستگی و رشد روابط رمانتیک ارتباط وجود دارد (الیور و شرکی[۳]، ۲۰۰۸ ).

       

      ویس(۱۹۹۴) عنوان می کند، دلبستگی در اغلب روابط رمانتیک در قالب ازدواج یا غیر ازدواج نیز یافت می شود (به نقل از نصوحیان، ۱۳۹۱). همین طور اینسورث (۱۹۸۹) خاطر نشان می سازد پیوندهای جفتی جنسی مربوط به دلبستگی بزرگسال است. او همچنین مشاهده کرد که دلبستگی به اشخاص دیگر مثل معلمین، بستگان نزدیک، مربیان یا خواهر و برادران بزرگتر نیز پیدا می شود. بنابراین چنین استدلالهایی می تواند به عنوان مبنا برای مطالعات تجربی دلبستگی بزرگسالان تلقی شوند (فینی و نولر، ۱۹۹۶). بنابراین مفهوم دلبستگی در زندگی بزرگسالان نیز تحت عنوان دلبستگی بزرگسالان به کار گرفته شده است (مظاهری، ۱۳۷۹).

       

      امروزه نظریه دلبستگی برای درک روابط عاشقانه بزرگسالان، نظریه شاخص و مهمی شده است. براساس این نظریه تجارب ارتباطی اولیه  به ایجاد الگوهای شناختی درونی درمورد خود و دیگران  در بافت ارتباطی منجر می شود. این الگوها سپس به انتظارات و رفتارهای ارتباطی خاصی می انجامد (کریسی[۴]، ۲۰۰۸؛ دی وایت و هاور[۵]، ۲۰۰۸).

       

      نیازهای دلبستگی در روابط بزرگسالان همان نیازهای رابطه ی والد- کودک هستند. احساس ایمنی به حس اعتماد و اطمینان به در دسترس بودن و پاسخگو بودن مظاهر دلبستگی و همچنین به حس خود ارزشمندی[۶] در ارتباط با مظاهر دلبستگی اطلاق می شود. یعنی اینکه فرد احساس طرد[۷] ، ترک یا رها شدگی[۸] از سوی دیگران نکند (جانسون و ویفن، ۱۳۸۸).

       

      نظریه دلبستگی بزرگسالان در واقع بسط نظریه دلبستگی بالبی و اینسورث است برای تعیین تفاوت های فردی از لحاظ شناخت، احساس و رفتار که در بافت روابط نزدیک بزرگسالی و نوجوانی اتفاق می افتد. براساس این نظریه، تفاوت های فردی در سبک دلبستگی ناشی از تجارب افراد در روابط نزدیک قبلی است و باروابط دلبستگی بین کودک و مراقبان اولیه شروع             می شود (فرالی و شیور، ۲۰۰۰؛ میکالینسر و شیور، ۲۰۰۷). از سال ۱۹۸۷ که این نظریه پیشنهاد شد بخش عظیمی از تحقیقات نشان داده اند که سبک دلبستگی به لحاظ نظری با فرایندهای ذهنی مربوط به روابط نزدیک، رفتارهای مشاهده شده در این روابط و پیامدهای چنین روابطی، چه ذهنی (مانند رضایت) و چه عینی (مانند جدایی و طلاق) مرتبط است (نوفل[۹] و شیور، ۲۰۰۶).

       

      ۲-۲-۱۳-۸-۲- سبک های سه گانه دلبستگی بزرگسالان

       

      هازان وشیور(۱۹۸۷) اظهار داشتند سبک های دلبستگی بزرگسالان به طرز قابل توجهی با فاکتورهای نگرش، شخصیت و هیجان در بزرگسالی مرتبط می باشد. بنابراین آنها براساس ارزیابی روش (موقعیت ناآشنا) اینسورث، به توصیف سه سبک دلبستگی بزرگسال به صورت مناسباتی از روابط بزرگسالان پرداختند که عبارتند از:

       

      ۱)سبک دلبستگی ایمن

       

      افراد دارای سبک دلبستگی ایمن، دارای روابط صمیمی بادیگران هستند. به در دسترس بودن دیگران هنگام روابط با آنها و هم به هنگام موقعیت های اضطراب آور خارجی اطمینان دارند. این افراد همچنین از روابط دوران بزرگسالی خود رضایت داشته و شیوه های مختلفی برای برخورد با تعارض های زندگی دارند، کمتر گوش به زنگ هستند و ترس کمتری نسبت به ترک شدن از طرف اطرافیان دارند و تلاش می کنند خواص دلبستگی ایمن خود را با سلامت جسمانی خود ربط دهند. بزرگسالان ایمن نسبت به سایرین راحت تر و بهتر می توانند با دیگران صمیمی شوند، درحالی که به آنها وابسته اند یا آنها به وی وابسته اند احساس آرامش می کنند. آنها غالباً درمورد اینکه ترک شوند یا اینکه شخصی  با آنها صمیمی شود نگران نیستند. آنها قادرند به دیگران اعتماد کنند و خود را دوست داشتنی و با ارزش می دانند. هم چنین بزرگسالان ایمن از اعتماد به نفس، مهارتهای اجتماعی و توانایی برقراری روابط عاطفی و صمیمی نسبتاً پایدار و رضایت بخش برخوردارند (هازان و شیور، ۱۹۸۷).

       

      بزرگسالان با سبک دلبستگی ایمن تمایل دارند تا روابط رمانتیک شان را به صورت شاد و مورد اعتماد توصیف کنند، آنها قادرند به آسانی  به دیگران نزدیک شوند و به حمایت از شریک زندگی شان تمایل دارند. پژوهش هازان و شیور(۱۹۸۷) نشان داد که حدود ۵۶% از بزرگسالان در طبقه دلبستگی ایمن قرار می گیرند. افراد با سبک دلبستگی ایمن گرایش دارند تا تجارب
      رابطه شان را بیشتر به صورت مثبت توصیف کنند و به ادامه روابط شان بیشتر از افراد       مضطرب / دوسوگرا تمایل دارند (کارداکتز[۱۰]، ۲۰۰۹).

       

      ۲)سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی

       

      دلبستگی اجتنابی با الگو فعال سازی دیگران در روابط مرتبط است. افراد دارای این سبک آسیب پذیری را انکار می کنند و ادعا می کنند که نیازی به روابط نزدیک ندارند و تمایل  به ترس از صمیمیت دارند (ویدرمن و آلگیر[۱۱]، ۱۹۹۶). بزرگسالان دارای سبک دلبستگی اجتنابی تمایل دارند که از صمیمیت و فراز و فرودهای هیجانی بیمناک باشند، اعتماد کردن به دیگران را مشکل
      می یابند و از زیادی نزدیک شدن به دیگران نگرانند. بزرگسالان اجتنابی حدود۲۵% از  جمعیت را تشکیل می دهند (هازان وشیور، ۱۹۸۷).

       

      [۱] -fram the cradle to the grave

       

      ۱- Wies

       

      [۳] -Oliver & Shirkey

       

      [۴]- Creasey

       

      [۵] – Houwer

       

      [۶] -self – worth

       

      [۷] -reject

       

      [۸] -abandoned

       

      [۹]- Noftle

       

      [۱۰]- Kardaktaz

       

      [۱۱] -Weiderman& Allgier

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 09:36:00 ب.ظ ]




    1. بزرگسالان دارای سبک دلبستگی دوسوگرا با عدم تعادل در احساسات و تعارضات بیشتر مشخص می شوند (کولینز و همکاران، ۲۰۰۲). دلبستگی اضطرابی با الگوهای فعال سازی خود در روابط مرتبط است. یعنی این افراد گرایش دارند که الگو ضعیفی از خودشان در روابط داشته باشند، هم چنین این افراد نگرانند که دوست داشته نشوند یا ترک گردند و در جستجوی اطمینان آفرینی مجدد و تجربه عاطفی منفی هستند (ویدرمن و آلگیر، ۱۹۹۶). بزرگسالان با سبک اضطرابی/ دوسوگرا عشق را به صورت یک وسواس تعریف می کنند و گرایش دارند تا روابط رمانتیکی را تجربه کنند که به وسیله فراز و فرودهای هیجانی، حسادت بیش از حد و تمایل قوی برای پیوند هیجانی مشخص می‌گردد (هازان و شیور، ۱۹۸۷). بزرگسالان اضطرابی/ دوسوگرا خواهان صمیمیت هستند و بیش از هرچیز دیگری از طرد می ترسند (پیتر ماناکو و بارت[۱]، ۲۰۰۰).

       

       

      ۲-۲-۱۳-۹- تفاوت دلبستگی بزرگسال و کودک

       

      نکته قابل توجه این است که الگوهای دلبستگی بزرگسالان ریشه در روابط دلبستگی کودکان دارد. در واقع شواهد مهمی وجود دارد که تأیید می کند نظام هیجانی دلبستگی در کودکی نقش الگوی اصلی (یا پیش الگو) را در نظام هیجانی دلبستگی بزرگسالان ایفا می کند (مظاهری، ۱۳۷۹). با این وصف دلبستگی بزرگسالان واجد تفاوت های مفهومی و ساختاری با دلبستگی در دوره کودکی است که عبارتند از:

       

      بالبی (۱۹۷۳؛ به نقل از یوسفی، ۱۳۸۹) رفتار دلبستگی را  به عنوان هر شکلی از رفتار که موجب به دست آوردن یا از دست ندادن برخی افراد مهم و ترجیح داده شده و حفظ همجواری با آنهاست که معمولاً به عنوان قوی تر یا داناتر تصور می شوند تعریف می کند. اینسورث (۱۹۸۹) با اشاره به این معیار(قوی تر/ داناتر) بالبی، برای تشخیص و تعیین چهره دلبستگی کودک و بزرگسال اشاره کرده است.

       

      در کودکی روابط دلبستگی بین طفل (مراقبت جوینده) و مادر(مراقبت کننده) ظاهر       می شود، در بزرگسالان روابط دلبستگی معمولا بین همسالان است (اینسورث، ۱۹۸۹).

       

      تفاوت دیگر در ماهیت تقابل است اگرچه بالبی (۱۹۸۰) تصریح کرده که در نظام دلبستگی مراقبت کردن رابطه ای متقابل است و با تشویق دو جانبه و تعامل متقابل بین چهره دلبستگی و طفل مشخص می شود یعنی پویایی والد- نوزاد یک سویه یا یک جانبه است، والد مراقبت می کند و نوزاد رفتارهای دلبستگی (جستجوی مراقبت) را به نمایش می گذارد. در حالی که روابط دلبستگی در بزرگسالان فرایند متقابل تر یا برابر تری را می طلبد که در برگیرنده هر دو کنش جستجوی مراقبت و ارائه مراقبت باشد، به عبارت دیگر در بزرگسالان نقش ها (مراقبت کننده و مراقبت جوینده) قابل جابه جایی با یکدیگر هستند (به نقل از اینسورث، ۱۹۸۹).

       

      رابطه دلبستگی کودک رابطه مکملی است و تصویر دلبستگی نسبت به مراقبت نخستین اوست. در مقایسه سبک دلبستگی بزرگسالان متقابل است و تصویر دلبسته او اغلب با همسر و شریک جنسی او است. تلفیقی از سه سیستم رفتاری شامل دلبستگی، مراقبت و مسئولیت و  ملاقات های جنسی، جزء موارد نخستین دلبستگی بزرگسالان است. شیور این را مبنا قرار داد که سبک دلبستگی که در کودکی مورد رشد قرار گرفت می تواند در تعهدات و رفتار های جنسی تأثیر گذار باشد (ویس، ۱۹۸۲؛ به نقل از نصوحیان، ۱۳۹۱).

       

      در طفولیت فرایند جفت شدن مراقبت کننده و مراقبت شونده تقریباً همیشه فرایندی طبیعی است و هیچ شانسی برای انتخاب وجود ندارد، اما در دلبستگی بزرگسال این فرایند برای هردو طرف رابطه، با نوعی انتخاب همراه است (اصغری نژاد،۱۳۸۰).

       

      نظام دلبستگی در بزرگسالان، غالباً نسبت به تصویری ایجاد می شود که روابط زناشویی با وی نیز وجود دارد، یعنی در تعامل با نظام رفتار جنسی عمل می نماید، همانگونه که برمن و همکاران (۱۹۹۴) نیز به آن اشاره کرده اند. نظام دلبستگی در نوزادان و کودکان از نظر نتیجه نهایی، بیشتر در خدمت بقای نوزاد عمل می کند درحالی که درمورد بزرگسالان فراهم آوردن واحد خانواده در خدمت تنظیم سطح بهینه پایدار و مداوم همجواری- فاصله با همسر است که معمولا به افزایش امکان بقاء نوع منجر می شود (به نقل از اصغری نژاد،۱۳۸۰).

       

      علی رغم تفاوت های مفهومی دلبستگی در کودکی و بزرگسالی، فعالیت های نظری و تجربی در طول دو دهه گذشته نقش و اهمیت روابط دلبستگی در چرخه حیات را به وضوح مورد تأیید قرار داده است و افزایش قابل ملاحظه ای  در فراوانی نظریه ها و تحقیقات تجربی  در این زمینه مشاهده می شود که همگی نشان دهنده این نکته اند که دلبستگی نقش مهمی را در پیوندهای بزرگسالان شامل روابط عاشقانه و زناشویی بازی می کند (سیمپسون، ۱۹۹۰).

       

      [۱]- Pieteromonaco & Barrett

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:36:00 ب.ظ ]




    1. به طور کلی مفهوم الگو های فعال درونی، مفهوم اصلی نظریه دلبستگی بالبی (۱۹۶۹) است. زیرا این الگوها ی فعال درونی (یا بازنمایی های ذهنی[۱]) به عنوان ساز و کاری (مکانیسمی) معرفی شده است که به وسیله آن تجربیات دلبستگی اولیه، سراسر زندگی یک فرد را تحت تأثیر قرار
      می دهد. او اینگونه فرض می کند که این الگو، فرد را برای پیش بینی و مدیریت جهان توانا

       

      پایان نامه

       

      می سازد، زیرا افراد هم به الگو محیطی نیازمندند (الگو محیطی) و هم به یک الگو از مهارتها و استعدادهای بالقوه (الگوی ارگانیسمی). بالبی این الگو فعال درونی را همانند نقشه یا طرح می بیند که برای تشخیص و پیش بینی رفتار دیگران در تعامل اجتماعی و همچنین طرح ریزی رفتار خود شخص برای پیشرفت به سمت اهداف روابط استفاده شده اند (فینی و نولر، ۱۹۹۶).

       

      الگو های فعال درونی به عنوان رشد گسترش رابطه کودک تصور شده اند به گونه ای که کودک روابطش را از میان رفتارهایی مثل درخواست های توجه و آرامش، کشف می کند. هنگامی که والدین تعاملاتشان با فرزندانشان حمایت کننده و همیار باشد، کودکان احتمالاً الگوهای فعال درونی را این گونه توسعه می دهند که برای داشتن روابط مثبت با دیگران توانمند هستند و در ضمن در می یابند که توانایی کشف همراه با اطمینان و تسلط را هم دارند(فینی و نولر، ۱۹۹۶).   به طور کلی رویکردهای متفاوت از زبان های متفاوتی برای توجیه الگوهای ساختار ذهن، ماهیت تفکر، خصوصیات روابط صمیمی و از این قبیل بهره برده اند. برای مثال ذکر بازنمایی های درونی توصیف شده در روان تحلیل گری برحسب یک دنیای استقراریافته درونی با اشیای درونی و روابط میان آنهاست. در روان شناسی شناختی تمرکز بر طرحواره[۲] است که فرضیه های زمینه ای و نسبتاً تغییرناپذیر و پابرجا درباره خود و روابط می باشند. دیدگاه سیستمی به اصلاح و اسنادهای رویداد[۳] علاقمند است که تسلسل های رفتار خود در رابطه با دیگران است که زمینه اش در کودکی چیده شده است و به روابط بعدی رنگ و شکل می دهد. اما نظر بالبی از این پدیده الگو فعال درونی است که یک واژه عامدانه انتخاب شده به عنوان زبان عمل[۴] می باشد که برگرفته از فرایند دانشمند- عامل[۵] پیاژه ای است به معنای اینکه کودکان جهانشان را اینگونه استنباط می کنند. بنابراین الگو فعال درونی بیشتر ساختی شناختی دارد تا مربوط به نظریه های روان تحلیلی باشد (بطلائی، ۱۳۸۷).

       

      در طول زمان، نوزاد ویژگی های تکرار شونده تعاملات خود را به عنوان بازنمایی های شناختی عاطفی تعمیم یافته از خود و دیگری در روابط سازمان می دهد. بر طبق نظر بالبی، الگوهای فعال درونی دلبستگی، ساختار یادگیری انباشته شده کودک است که به طور مؤثر به برانگیختن توجه مثبت و جلب نظر مراقب می پردازد. بنابراین الگو فعال درونی به نوزاد اجازه     می دهد که پاسخ های مراقب را پیش بینی کند و خود را با رفتارهای او برای به حداکثر رساندن درگیری عاطفی ملایم و بی خطر سازگار نماید (تالبوت و مک هیل[۶]، ۲۰۰۳؛ به نقل از نصوحیان، ۱۳۹۱).

       

      الگوهای دلبستگی بزرگسالان احتمالا بازتاب پیچیدگی و تراکم شبکه ای روابط معلول بزرگسالان است. همان طور که برترتون[۷] (۱۹۸۵) خاطر نشان می سازد، الگوهای زود شکل یافته در زندگی در سراسر عمر مؤثر باقی می مانند و در پاسخ به تجارب جدید سازگار پذیرند. همچنین او عنوان می کند که اصلاح الگوهای فعال، مهم و حیاتی است به خصوص در کودکی که رشد نسبتاً سریع است و تغییر، هنجار تلقی می شود. با این حال در شخص یا محیط ممکن است منجر به اصطلاحات مهیج تر الگوهای فعال شود. اگرچه بالبی تغییر را، حتی در این شرایط هم کند و مشکل می بیند، اما در کل ادعا نمی کند که الگوهای فعال در سراسر زندگی ثابت اند بلکه عنوان می نمایند تجربه آغازین با مراقب اولیه بر الگوهای رشد یافته در کودکی بسیار تأثیر گذار هستند. یکی از دلایلی که الگوها  فعال احتمالاً نسبت به تغییر مقاوم هستند این است که آنها مکرراً تأیید می شوند، یعنی از اعمال مبتنی بر این الگو نتایجی تولید می شود که آنها را تقویت می کند ( به نقل از کولینز و رید، ۱۹۹۴).

       

      گذشته از اینها شواهد چندی در دست است که افراد ممکن است الگو های متفاوتی را در روابط مختلف خود رشد و توسعه دهند. برای مثال یک فرد ممکن است با مادر، ایمن اما با پدرش ناایمن باشد (فینی و نولر، ۱۹۹۶).

       

      نکته بسیار مهم درمورد الگوهای فعال این است که تفاوت های فردی در سبک دلبستگی، بازتاب تفاوت های نظام مند در این الگوهای اساسی از خود و دیگران است که در آغاز کودکی شکل گرفته و از میان تجربه های متعدد تغییر و اصلاح یافته است. به نظر ماین و همکاران (۱۹۸۵) سه سبک دلبستگی معرفی شده توسط اینسورث و شاگردانش در واژه هایی برای ارجاع به انواع خاص الگوهای فعال درونی روابط هستند. الگوهایی که نه تنها احساسات و رفتار را بلکه توجه، حافظه وشناخت را نیز هدایت و اداره می کنند (به نقل از فینی و نولر، ۱۹۹۶). متعاقباً کولینز و رید(۱۹۹۴) نیز عنوان می کنند الگوهای فعال باید مشتمل بر چهار مؤلفه که از درون باهم در ارتباطند تصور شوند:

       

      پایان نامه

       

      ۱-خاطرات تجارب مرتبط  با دلبستگی (به خصوص آنهایی که شامل چهره های دلبستگی اولیه می‌شوند).

       

      ۲-عقاید و نگرش ها و انتظارات از خود و دیگران در ارتباط با دلبستگی

       

      ۳-اهداف، نیازهای مرتبط با دلبستگی

       

      ۴-راهبردها و طرح هایی برای بدست آوردن اهداف مرتبط با دلبستگی

       

      [۱]- mental representaion

       

      [۲]-schema

       

      [۳]-event script

       

      [۴]- action language

       

      [۵] -scientist- proctitioner

       

      [۶] -Talbot & Mc Hale

       

      [۷]- Bertherton

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:35:00 ب.ظ ]




    1. همانند تحقیقات اولیه که بر روی سبک های دلبستگی در نوزادان و کودکان انجام گرفته است، تحقیقاتی نیز در زمینه دلبستگی بزرگسالان انجام شده که از همان سه سبک دبستگی ایمن، ناایمن اجتنابی و ناایمن دوسوگرا در کودکان اقتباس شده است. این سبک ها از نظر عملکردی هماهنگ با طبقه بندی اصلی اینسورث و دلبستگی در کودکان می باشد (هازان وشیور، ۱۹۸۷؛ لیبرمن[۱]، ۲۰۰۲).

       

       

      اولین گام دور شدن از مقیاس های گروهی و مفهوم سازی دلبستگی به عنوان یک       سنخ شناسی(سبک های دلبستگی)، معرفی مقیاس های نوعی لیکرت توسط لوی و دیویس[۲] (۱۹۸۸) به نوعی تصحیح مقیاس هازان و شیور بود. یعنی حرکت از سبک دلبستگی به سوی ابعاد دلبستگی. بدین ترتیب که به جای انتخاب یک گروه واحد، از شرگت کنندگان خواسته می شد تا خود را با توصیف هازان و شیور مقایسه کنند و گزارش دهند چگونه خصوصیات هرکدام از این توصیف ها مربوط به خودشان است (با بهره گرفتن از مقیاس لیکرت از اصلاً تا کاملاً) (نصوحیان، ۱۳۹۱). تکامل عمده بعدی در بی اثر شدن توصیفات گروهی مربوط به کولینز و رید (۱۹۹۰) و سیمپسون (۱۹۹۰) بود. کولینز و رید، مقیاس دلبستگی بزرگسال را باتوجه به مقیاس هازان و شیور توسعه دادند و سیمپسون، با تجزیه مقیاس هازان و شیور به آیتم های جداگانه، اندازه گیری سبک دلبستگی را بوجود آورد. به طور کلی مطالعات پیشین تلاش کرده اند تا سبک دلبستگی را به دو بعد کاهش دهند و تقریباً به دو عاملی که بارثومولیو[۳](۱۹۹۰) از هم متمایز نموده است، منتج شده اند. در واقع الگوی هازان و شیور که توصیف در سه طبقه داشت و مبتنی بر طبقات موقعیت ناآشنای اینسورث بود، برخی از مشکلات را در استفاده از آن به عنوان مقیاس گزینه اجباری مشخص کرد. اما تحلیل عامل سه عبارت مقیاس هازان وشیور را در دو بعد اصلی نشان  می داد، راحتی با نزدیکی[۴] و اضطراب در روابط . راحتی با نزدیکی یک بعد دو قطبی است، با ایمنی در یک قطب آن، اجتناب در دیگر سوء . اما اضطراب در روابط مربوط به دلبستگی های دوسوگرا می باشد (بینگ و هال[۵]، ۱۹۹۹؛ به نقل از بطلائی، ۱۳۸۷). فینی، نولر و هان راهان[۶](۱۹۹۴؛ به نقل از بطلانی، ۱۳۸۷) نیز اضطراب در روابط و ناراحتی با نزدیکی (راحتی با نزدیکی) را مشخص نمودند که بعداً با عناوین اضطراب (نیاز برای تأیید، دل مشغولی با روابط، ترس از تنها ماندن) و اجتناب (ناراحتی با صمیمیت و نزدیکی) نامیده شدند.

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

      اجتناب پایین
      اضطراب بالا سبک دل مشغول سبک ایمن اضطراب پایین
      سبک بیمناک اجتنابی سبک بی تفاوت اجتنابی
      اجتناب بالا

      شکل (۲-۳) محورهای اجتناب و اضطراب و سبک های چهارگانه دلبستگی بزرگسال (اقتباس از فرالی و شیور، ۱۹۹۸) .

       

       

       

      بارثولومیو (۱۹۹۰) برحسب آنچه بالبی الگوهای فعال خود و چهره های دلبستگی نامیده بود، تفسیری از این دو بعد را فراهم کرد. او ادعا کرد این دو بعد مقیاس های اساسی دلبستگی بزرگسال، می تواند «الگوی خود» (مثبت در برابر منفی) و «الگوی دیگران» (مثبت در برابر منفی) مفهوم سازی شود.

       

      این تفکیک به توسعه یک نظام طبقه بندی جدید دلبستگی به چهار گروه منتهی شد که میان دو نوع اجتناب تمایز قائل می شد. در نهایت به جای لفظ اجتناب، دو گروه هراسان (بیمناک[۷] ) و طرد کننده (بی تفاوت[۸] ) جایگزین شد و به جای لفظ اضطراب، لغت دل مشغول[۹] که مهمترین منظر این سبک است جایگزین شد(یرنوز- یابن[۱۰]، ۲۰۱۰).

       

      بارثولومیو (۱۹۹۰) خاطر نشان نمود که تلفیق این دو بعد می تواند به جای سه تا، چهار الگوی اصلی دلبستگی را نشان دهد. او نام های فرضی چهار الگو خویش را تلفیقی از            سنخ شناسی های اینسورث، هازان و شیور، و ماین به این عناوین نامید: گروه مثبت- مثبت «ایمن». گروه منفی- مثبت «دل مشغول»، گروه مثبت- منفی«بی تفاوت» و گروه منفی- منفی «بیمناک».

       

      الگو چهار گروهی بارثولومیو، همان طور که بیان شد مبتنی بر ادعای بالبی است که الگوهای دلبستگی بازتاب الگوهای فعال خود و چهره دلبستگی است. اما برطبق نظر بارثولومیو (۱۹۹۰) الگوهای خود می تواند به دو بخش تقسیم شود: یا مثبت (که درآن خود، شایسته و سزاوار عشق و توجه دیده شده است) یا منفی (که در آن، خود نالایق دیده شده است). به همین صورت الگوهای چهره دلبستگی، هم می تواند مثبت باشد (دیگری به عنوان فردی در دسترس و مراقبت کننده و دلسوز) هم منفی (دیگری به عنوان فرد طرد کننده) غیر مراقب و غیر قابل اتکاء (فینی و نولر، ۱۹۹۶).

       

      بارثولومیو (۱۹۹۰) عنوان کرد الگوی فعال خود( مثبت، منفی) می تواند با الگوی فعال دیگری به منظور تعریف سبک های دلبستگی بزرگسال تلفیق شود.

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

       

        الگوی مثبت دیگران  
       الگوی منفی خود سبک دل مشغول سبک ایمن             الگوی مثبت خود
      سبک بیمناک اجتنابی سبک بی تفاوت اجتنابی
        الگوی منفی دیگران  

      شکل۲-۴ الگوهای مثبت و منفی از خود و دیگران

       

       

       

      بنابراین چهار سبک از دو بعد اصلی بیرون آمده اند: موضوع الگوهای ذهنی (خود یا دیگری) و احساس غالب درمورد آن موضوع (مثبت یا منفی). همانطور که در شکل۲-۴ نشان داده شده است الگو خود، محدوده وابستگی به پذیرش دیگران را منعکس می کند (الگوهای منفی خود با وابستگی مرتبط شده است) و الگوی دیگری، محدوده اجتناب از روابط نزدیک را انعکاس          می دهد (الگو منفی دیگران با اجتناب در ارتباط است).

       

      [۱]- Liberman

       

      [۲]- Levy& Davis

       

      [۳] -Bartholomew

       

      [۴]- closeness

       

      [۵]- Bing & Hall

       

      [۶] -Hanrahan

       

      [۷] -fearful

       

      [۸] -dismissing

       

      [۹] -preoccupied

       

      [۱۰] -Yarnoz- Yaben

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:35:00 ب.ظ ]




    1. ناتوانی در غلبه کرن بر احساسهای حقارت ، آنها را تشدید می‌کند و به رشد عقده حقارت می انجامد . افراد دارای عقده حقارت ، نظر بدی نسبت به خود دارند و در کنار آمدن با درخواستهای زندگی احساس درماندگی و ناتوانی می‌کنند . به نقل از زمانی شرفشاهی ، ۱۳۷۰ .

       

      ناز پروردگی کودک نیز می‌تواند موجب عقده حقارت شود .

       

       

      چون آنها در مواجهه با زندگی واقعی از نیروی تجهیز عاری اند و طبعاٌ تحمل شکست مختصری را هم ندارند ، دیر یا زود تمایلات انزواجویانه در آنها پدیدار می‌شود . در موارد اختلالات روان نژند همچنین اغلب انحرافات جنسی ، اعتیاد ، بزهکاری و دیگر اختلالات منش ، همواره یک شمای فکری مشترک وجود دارد که طرح و ریشه ای در ناز پروردگی است .

       

      ( ادوان شولتز و سیدنی آلن شوالتز ، سید محمدی ، ۱۳۷۷ )

       

      عقده برتری جویی

       

      این عقده شامل گرایش به مبالغه در مهارتهای جسمی ، عقلی و اجتماعی است  چنین فردی به منظور فائق آمدن بر حقارتهای خود ،‌لاف زن ،‌متکبر ، خودپسند ، خود محور شده و به تحقیر دیگران گرایش دارد . همچنین وی خویشتن پذیری بسیار کمی دارد و تنها از طریق تحمیل به دیگران است که می‌تواند احساس مهم بودن کند . (هجل و زیگلر ، ۱۹۷۶ . عسگری )

       

      در حالی که فروید ،[۱] معتقد بود که رفتار انسان بوسیله گذشته تعیین می‌شود یعنی بوسیله غرایز و تجربیات کودکی ، آدلر انگیزش [۲] انسان را بر حسب انتظارات برای آینده می دید . وی مدعی بود که ما نمی توانیم به غرایز یا تکانه های اولیه به عنوان اصل توجیهی متوسل شویم ، فقط هدف نهایی برتری یا کمال می‌تواند شخصیت و رفتار را تبیین کند . ( شولتز ، ۱۹۹۰ کریمی و همکاران )

       

      آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

       

      مفهوم غایت نگری خیالی آدلر ، گستره ای را آشکار می‌سازد که در آن بر جنبه غایت شناختی و هدف گرایی انگیزش انسان تأکید می‌شود . پس رفتار ما براساس ادارک مان از هدف خیالی زندگی خویش هدایت می‌شود . هر چند این هدفها در آینده وجود ندارد اما در ادراک کنونی از آینده به چشم می خورد و با وجود آن که هستی عینی ندارد اما تأثیرات بیشماری در جهت گیری زندگی ما اعمال می‌کنند . ( هجل و زیلگر ، ۱۹۷۶ ، عسگری )

       

      سبک زندگی

       

      سبک زندگی گسترش و پالایش مفهومی است که آدلر در تلاش برای یک هدف نهای بیان می‌کند به عبارت دیگر سبک زندگی اشاره به الگوی منحصر به فرد مصفات ،‌رفتارها و عادتهایی دارند که وقتی به همراه یکدیگر می آیند ،‌مسیر ویژه ما را که خود برای رسیدن به هدف زندگی ترسیم کرده ایم ، تعریف می‌کنند . الگوهای رفتاری که افراد برای جبران حقارتهای خود ترتیب داده اند ، بخشی از سبک زندگی آنها می‌شود . به نظر آدلر این سبک زندگی در سنین ۴ و ۵ سالگی به گونه بسیار محکمی شکل می گیرد ، سنی که پس از آن به گونه کلی در برابر تغییرات ، مقاومت صورت می گیرد . ( شولتز ، ۱۹۹۰ ، کریمی و همکاران )

       

      • به اعتقاد آدلر سبک زندگی توسط قدرت خلاق فرد رشد می‌کند . به عبارت دیگر هر کسی اختیار دارد تا آزادانه سبک زندگی خود را بیافریند ولی نهایتاٌ در قبال اینک چه کسی هستند و چگونه رفتار می‌کنند ، مسئولند . این قدرت خلاق فرد است که مسئولیت هدف زندگی او را دارد و شیوه تلاش وی را برای رسیدن به هدف تعیین می‌کند و در رشد علاقه اجتماعی او سهیم می‌شود . نیروی خلاق بر ادراک ، حافظه ، تخیل ، خیالپردازی و رویا نفوذ کرده و از انسان یک فرد آزاد و خود مختار می‌سازد . ( هجل و زیگلر ، ۱۹۷۶ ، عسگری )

      آدلر ۲- « ما سرنوشت خود را در کنترل داریم نه اینکه قربانی آن باشیم ».

       

      آدلر باور داشت که رابطه داشتن با دیگران ، اولین تکلیفی است که در زندگی با آن مواجه می شویم . سطح سازگاری اجتماعی ما ،‌که بخشی از سبک زندگی ماست بر برخورد ما با تمام مشکلات زندگی تأثیر می گذارد . پس مفهوم احساس تعاون یا علاقه اجتماعی بطور گسترده تر بصورت استعداد فطری فرد برای همکاری کردن با دیگران جهت دستیابی به هدفهای شخصی و اجتماعی تعریف می‌شود . ( استپانسکی ، ۱۹۸۳ ، به نقر از عسگری )

       

      تکلیف کار

       

      کار به عنوان مهمترین مسأله زندگی هر فرد ( حتی مهمتر از ازدواج ) ، از منظر روانشناسی تعریف می‌شود و به زعم جامعه شناسان نیز ، یک نیاز برای زندگی جمعی و ارزش گذاری اجتماعی است .

       

      هیچ انسانی تا عاشق کارش نباشد ،‌موفق نمی شود . تصویری که نقاش از روی عشق صرف به هنرش خلق می‌کند ، بزرگترین شاهکار اوست . آثار هنرمندی که فقط برای امرار معاش کار می‌کند ، همواره فراموش می‌شود . ( اسکاول شین ، خوشدل ، ۱۳۷۴ )

       

      Zigmudn freud

       

      ۴- motivation

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:34:00 ب.ظ ]