کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



برقرار کردن ادراک کنترل

 

کنترل موضوعی است که اغلب در گفتگوها و تعامل های روزمره با دیگران مطرح می شود. افرادی که میل زیاد به کنترل دارند، برای کنترل کردن گفتگوهای میان فردی (اینکه درباره چه چیزی صحبت شود، افراد در این گفتگو چه نگرش هایی داشته باشند، چه برنامه هایی ریخته شود) با صدای بلند، و به سرعت صحبت می کنند؛ به سؤال ها و اظهار نظرها سریع جواب می دهند؛ و صحبتهای طرف مقابل را قطع می کنند و حرف خودشان را بر کرسی می نشانند (دمبروسکی، مک دوگال، و موزانت، ۱۹۸۴). افراد دارای میل زیاد به کنترل، گرایش دارند هر وقت که بخواهند به گفتگو ها خاتمه دهند و معمولاً این کار را بعد از اینکه حرف خودشان را زده باشند یا بعد از اینکه طرف مقابل را به درستی نقطه نظر خودشان قانع کرده باشند، انجام می دهند(برگر، ۱۹۹۰، ۱۹۹۲).

 

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

 

در صورتی که موقعیت ها قابل کنترل باشند، میل به کنترل عموماً سازکارانه و ثمربخش است. اما افرادی که میل زیاد به کنترل دارند می خواهند و انتظار دارند بر وقایعی کنترل داشته باشند که در واقع پیامدهای آنها تصادفاً تعیین شده اند. برای مثال ،خیلی از فرصت های قماربازی مانند دستگاه های جک پات، بازی های بخت آزمایی، و بازی رولت، شانسی هستند، با وجود این، افراد دارای میل زیاد به کنترل، گرایش دارند تصور کنند که می تواننداین گونه پیامدها را از طریق تلاش، کنترل کنند. میل به کنترل به خطای کنترل تبدیل می شود (برگر، ۱۹۸۶،  ۱۹۹۲).

 

موقعیت های پیشرفته، عرصه را برای افراد دارای میل زیاد به کنترل فراهم می کند(برگر، ۱۹۸۶). این افراد معمولاً تکلیف دشوار را چالشی برای توانایی کنترل کردن خودشان می دانند. بنابراین، وقتی با تکلیف دشواری رو به رو می شوند، باید از افرادی که میل کمی به کنترل دارند، استقامت بیشتری به خرج دهند. جری برگر برای آزمودن این عقیده، تعدادی معمای حل نشدنی را به دانشجویان داد و استقامت افراد دارای میل زیاد و کم به کنترل رامورد مشاهده قرار داد. همان طوری که پیش بینی شده بود، افراد دارای میل زیاد به کنترل بیشتر از افراد دارای میل کم به کنترل در معمّا استقامت به خرج دادند.

 

جدول۱-۲ مدل چهار مرحله ای را به نمایش می گذارد که ماهیت چند بعدی جستجوی افراد دارای میل زیاد به کنترل را در برقرار کردن کنترل در موقعیت های پیشرفتی نشان می دهد (برگر، ۱۹۸۶). این افراد تکالیف دشوار را انتخاب می کنند زیرا عموماً آرزوها و معیارهای عالی دارند، در صورتی که به چالش طلبیده شوند تلاش زیادی به خرج می دهند ،در تکالیف دشوار استقامت نشان می دهند و به راحتی دست از تلاش بر نمی دارند، و انتساب های خودیاری و تقویت کننده کنترل می کنند، نظیر اینکه برای موفقیت امتیاز زیادی قایل می شوند اما شکست را به علت ناپایدار نسبت می دهند (برگر، ۱۹۸۶، ۱۹۹۲). میل به کنترل کلاً منبع خوبی برای موقعیت های پیشرفتی است. اما شکل ۱-۲ جنبه مخرب میل به کنترل را نیز نشان می دهد . چون این افراد عمیقاً میل به کنترل دارند، گاهی هدف های بیش از حد دشوار را تعیین می کنند، وقتی شکست می خورند، عکس العمل خصمانه نشان می دهند، در تکالیفی که نمی توان آنها را حل کرد خیلی استقامت به خرج می دهند، و دچار خطاهای کنترل می شوند. آنچه این اطلاعات نشان می دهند این است که میل به کنتلر باعث می شود افراد عملکرد خود را بیش از خد ارزیابی کنند، انرژی بیش از اندازه صرف کنند، در تمالیف دشوار خیلی زیاد استقامت به خرج دهند، و بازخورد موفقیت و شکست را به شیوه ای تعبیر کنند که خطای کنترل به وجود می آورد.

 

 

 از دست دادن ادراک کنترل

 

گاهی افراد با موقعیت هایی مواجه می شوند که کنترل کمی در آنها امکان پذیر است. در شرایط شلوغی، زندگی نظامی، خانه های سالمندان، بیمارستان ها، زندان، و زندگی کردن  در مجاورت زباله دانی متعفن یا فرودگاه گوش خراش، امکان کنترل خیلی کم است. چنین موقعیت هایی وضع اسفناکی را برای افراد دارای میل زیاد به کنترل ایجاد می کنند. وقتی کنترل آنها تهدید می شود یا کلاً از دست می رود، واکنش های بارزی چون اندوه، اضطراب، افسردگی، سلطه جویی، و مقابله کردن جسورانه نشان می دهد (برگر، ۱۹۹۲).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جدول ۱-۲ تأثیر میل به کنترل هنگام عملکرد مرتبط با پیشرفت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  سطح آرزو پاسخ به چالش استقامت انتساب های موفقیت و شکست
افراد دارای میل زیاد به کنترل در مقایسه با افراد دارای میل کم به کنترل تکالیف دشوارتر را انتخاب می کنند؛  هدف ها را واقع    بینانه تر تعیین می کنند با تلاش بیشتر واکنش نشان می دهند به مدت      طولانی تری روی تکلیف دشوار کار        می کنند. به احتمال بیشتری موفقیت را به خود و شکست را به منبع ناپایدار نسبت می دهند.
منافع میل به کنترل زیاد به هدف های   عالی تری دست      می یابند تکالیف دشوارکامل  می شوند تکالیف دشوار کامل می شوند سطح انگیزش بالا می ماند
دردسر میل زیاد به کنترل امکان دارد      هدف های بسیار دشوار را تعیین کنند امکان دارد واکنش هایی نشان دهند که مانع از عملکرد      می شوند امکان دارد تلاش خیلی زیادی به خرج دهند امکان دارد دچار خطای کنترل شوند

 

 

رفتن به دندانپزشکی یکی از این موقعیت های کم کنترل است. وقتی افراد دارای میل زیاد به کنترل به دندانپزشکی می روند، این فکر که کسی از ابزارهایی برای دندان های آنها استفاده می کند، اضطراب خیلی زیاد، انتظار درد، و ناراحتی ایجاد می کند. جالب اینکه ،۲۰ دقیقه آموزش ایمن سازی در برابر استرس، بلافاصله قبل از رفتن به دندانپزشکی، می تواند به افراد دارای میل زیاد به کنترل راهبردها و پاسخ های کنار آمدن را آموزش دهد (لاو[۱]، لوگان[۲] و بارون [۳]، ۱۹۹۴).

 

شلوغی موقعیت کنترل دیگری است. شلوغی که با تعداد افراد در هر متر مربع تعریف می شود، به این دلیل کنترل را تحلیل می برد که انسان نمی تواند آزادانه حرکت کند (استالکس[۴]، ۱۹۷۲). وجود تعداد زیادی آدم، مثلاً در ترافیک سنگین، پیاده روهای پر جمعیت، و صف های طویل، سوپر مارکت، توانایی هر کسی را برای انجام دادن کارهایش مختل می کند. افرادی که میل زیاد به کنترل دارند، در برابر شلوغی آسیب پذیر هستند و به همین خاطر سعی می کنند از این گونه موقعیت های ناراحت کننده اجتناب ورزند.

 

وقتی افراد میل به کنترل دارند ولی محیط از دادن آن خودداری می کند، نسبت به درماندگی آموخته شده و افسردگی آسیب پذیر می شود. جری برگر و رابرت آرکین (۱۹۸۰) از افراددارای میل زیاد و کم به کنترل خواستند در یک آزمایش درماندگی آموخته شده شرکت کنند که با صدای گوشخراش، غیر قابل کنترل، و غیر قابل پیش بینی مواجه می شدند. افراد دارای میل زیاد به کنترل در مقایسه با افراد دارای میل کم به کنترل، افسردگی پس از تکلیف سطح بالاتری را گزارش دادند. علاوه بر این، میزان درماندگی و افسردگی به نسبت اینکه کنترل برای ان فرد درآن موقعیت چقدر مهم بود، نوسان داشت (میکولینسر[۵]، ۱۹۸۶). بنابراین در محیط های قابل کنترل، میل به کنترل، نعمت انگیزشی است، ولی در محیط های غیر قابل کنترل، دردسر انگیزشی است.

 

[۱] Law

 

[۲] Logan

 

[۳]Baron

 

[۴] Stalks

 

[۵] Mikulincer

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 09:13:00 ب.ظ ]




راتر(۱۹۶۶)، سه مرحله آموزش خودکنترلی و ادراک کنترل  برای رسیدن به منبع کنترل درونی به دانش‌آموزان را به شرح زیر ذکر کرد:

 

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

 

مرحله اول: این مرحله‌ شامل اداره رفتار دانش‌آموز از طریق معلم است. معلم با بهره گرفتن از روش‌های تقویت مثبت، محروم کردن، جریمه کردن، رهنمود دادن و حذف پاداش بعد از بهبود رفتار و همچنین با بهره گرفتن از روش الگوسازی و تمرکز دانش‌آموز بر رفتارهای مثبت و منفی همسالان، می‌توانند رفتارهای نامناسب دانش‌آموزان را تغییر دهند.

 

مرحله دوم: این مرحله مستلزم تغییر کنترل از شیوه مرحله یکم به خود دانش‌آموز است. به عبارت دیگر، در این مرحله به دانش‌آموز یاد می‌دهیم که بر رفتار خود نظارت کند و با رفتار مناسب، مثل انجام دادن تکلیف، به تقویت خود بپردازد.

 

وجود مهارت‌های خودکنترلی و ادراک کنترل دانش‌آموزان، یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت آنها در جامعه است که منجر به سازگاری و تطابق فرد با محیط و اجتماع می‌شود و افراد را به میزان لازم به استقلال و مسئولیت‌پذیری می‌رساند.

 

مرحله سوم: آموزش شیوه‌های حل مسأله و آموزش خود­تعلیمی به دانش‌آموزان. اصطلاح آموزش خودکنترلی و ادراک کنترل رفتار به اجرای روش‌های خودنظارتی، خودارزیابی، و خودتقویتی اشاره دارد. منظور از خودنظارتی، حفظ توجه فعال به رخداد افکار و رفتارهای هدفمند خاص است. خودارزیابی به قضاوت در مورد میزان یا کیفیت رفتاری مربوط می‌شود که در مقابل برخی از ملاک‌ها با استانداردهای موجود تغییر می‌کند. خودتقویتی به اجرای تقویت توسط خود فرد، در صورتی که یک معیار خاص برای رفتار در دست باشد، اشاره دارد. شیوه‌های آموزشی حل مسأله و آموزش خودتعلیمی، از روش‌های مناسب برای خودکنترلی و ادراک کنترل  در دانش‌آموزان است.

 

آموزش حل مسأله، شامل آموزش راهبردهای منظم به افراد برای حل مسأله است. آموزش خودتعلیمی، شامل آموزش دانش‌آموزان است تا بتوانند در مواجهه با مشکل، از طریق خودبیانی، مسأله را برای خودشان حل کنند. دانش‌آموزان در این روش یاد می‌گیرند که قبل از عمل فکر کنند و در مواقع مشکل آن را تشخیص دهند، راه‌حل‌های متفاوتی را در نظر بگیرند، به عواقب کار فکر کنند، موانع را پیش‌بینی کنند و برای کنترل رفتارشان راهبرد لازم را به خدمت گیرند. باید به آنها آموزش داد که یک راهبرد حل مسأله پنج مرحله‌ای را از طریق آموزش خودتعلیمی به خودشان بگویند. از آنها خواسته می‌شود که خود را به این شیوه آموزش دهند و بدین وسیله راهبرد حل مسأله به تدریج در دانش‌آموزان درونی می‌شود (اصغری مقدم، ۱۳۸۵).

 

در ابتدا برای ایجاد خودکنترلی و ادراک کنترل  رفتار لازم است چند مرحله طی شود.

 

مرحله نخست: استفاده از روش‌های اصلاح رفتار به وسیله‌ معلم است؛ از جمله تقویت مثبت، محروم کردن، جریمه کردن، رهنمود دادن، حذف کردن و الگوسازی.‏ اما با توجه به محیط خارج از کلاس درس و ندادن پاداش و بازخورد مثبت فوری به دانش‌آموزان و وجود تفاوت بین کلاس درس و محیط بیرون از آن، ضرورت ایجاب می‌کند که به دانش‌آموزان آموزش دهیم که خودشان در مرحله بعدی بازخوردهایی را برای خود فراهم کنند؛ یعنی خود را تقویت کنند. بازخوردی که خودکنترلی و ادراک کنترل رفتار به وجود می‌آورد، همیشه توسط محیط ما فراهم نمی‌شود. تحقیقات نشان داده‌اند که شیوه‌های خودکنترلی و ادراک کنترل رفتاری می‌تواند برای کاهش رخداد رفتارهای مخل، ناسازگار، به کار برده ‌شود. برای مثال،‌ دانش‌آموزی ممکن است یاد بگیرد که برای سرجای خود ماندن و بالا بردن دستش و با اجازه صحبت کردن، از خودکنترلی و ادراک کنترل رفتاری استفاده کند (اصغری مقدم، ۱۳۸۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:12:00 ب.ظ ]




تغییر شناختی – رفتاری دونالد مایکنبام

 

در واقع می توان گفت نخستین رویکرد شناختی تمام عیاری که علاقه پژوهشگران رفتاری را برانگیخت، آموزش خود-آموزی (ُُSIT) مایکنبام بوده است. شهرت این رویکرد بر اساس مبانی نظری ساده آن و نیز شباهت آن به مفهوم رفتار کنشگر ذهنی در چهارچوب نظریه کنشگر، مربوط  می شود. چرا اینکه شیوه ابداعی مایکلنبام هم بر مولفه های شناختی و هم بر فنون رفتاری تأکید دارد و هدف از آموزش این روش، آموزش مهارت ها به درمانجویان برای رویارویی با مشکلات خود درآینده می باشد. در واقع این روش به مانند شیوه پزشکی که بدن را علیه بیماری های بدنی واکسیناسیون می کند، عمل می نماید. این شیوه برای آماده سازی افراد در برابر فشارهای پیش بینی شده، اضطراب ها، فشار های عصبی و گروه وسیعی از حوادث آسیب زا و یا شرایطی که افراد را ناتوان می کند، مورد استفاده قرار می گیرد(ترخان، ۱۳۹۱).

 

پایان نامه

 

به عقیده مایکنبام (۱۹۷۷)، گفته های شخصی به همان شیوه گفته های دیگران، بر رفتار فرد تأثیر می گذارد. اصل بنیادی تغییر رفتاری  شناختی این است که درمانجویان به عنوان شرط لازم برای تغییر رفتار باید به اینکه چگونه فکر، احساس، و رفتار می کنند و بر دیگران تأثیر می گذارند، توجه کنند. برای اینکه تغییر روی دهد، درمانجویان باید رفتار خود را طوری تعبیر کنند که بتوانند آن را در موقعیت های مختلف ارزیابی نمایند (مایکنبام، ۱۹۸۶ ).

 

مایکنبام (۱۹۸۶) اظهار می دارد که «تغییر رفتار از طریق زنجیر فرایندهای میانجی روی می دهد که تعامل گفتار درونی، ساختارهای شناخت، و رفتارها و پیامدهای ناشی از آنها را شامل می شود». او فرایند تغییر سه مرحله ای را شرح می دهد که به موجب آن، این سه جنبه، درهم تنیده هستند. به عقیده او، تمرکز کردن روی فقط یک جنبه، کفایت نمی کند.

 

مرحله ۱: خودنگری: در مرحله اول فرایند تغییر، درمانجویان یاد می گیرند چگونه رفتار خود را مشاهده کنند. وقتی درمانجویان درمان را شروع می کنند، گفتگوی درونی آنها با خودگویی و تصویرسازی ذهنی منفی مشخص می شود. عامل مهم، تمایل و توانایی آنها به گوش کردن خودشان است. این فرایند، حساسیت بیشتر به افکار، احساسات، اعمال، واکنش های فیزیولوزیکی و شیوه واکنش نشان دادن به دیگران را شامل می شود.

 

مرحله ۲: شروع کردن گفتگوی درونی تازه: درمانجویان در اثر تماس های اولیه با درمانگر، یاد می گیرند به رفتارهای ناسازگارانه خود توجه کرده و فرصت هایی را برای گزینه های رفتاری سازگارانه پیدا کنند. اگر درمانجویان بخواهند آنچه را که به خودشان می گویند تغییر دهند، باید زنجیره رفتاری تازه ای را شروع کنند، زنجیره ای که با رفتار های ناسازگارانه آنها مغایر باشد درمانجویان یاد می گیرند که ناراحتی روانی حاصل وابستگی متقابل شناخت ها، هیجانات، رفتارها و پیامدهای ناشی از آنهاست. درمانجویان در درمان یاد می گیرند گفتگوی درونی خود را تغییر دهند که وظیفه راهنما را برای رفتار تازه بر عهده دارد.

 

مرحله ۳: یادگیری مهارت های تازه: در مرحله سوم فرایند تغییر، به درمانجویان کمک می شود تا حرکت مارپیچی نزولی تفکر، احساس، و رفتار کردن را قطع کنند و با بهره گرفتن از توانایی های خود، شیوه های کنار آمدن سازگارانه تر را یاد بگیرند. درمانجویان مهارت های کنار آمدن مؤثرتر را یاد می گیرند که در موقعیت های زندگی عملی تمرین می شوند (مایکنبام، ۱۹۸۶).

 

ایجاد مهارت های شناختی و رفتاری مربوط به خودکنترلی

 

درمانگر می تواند به درمانجویان آموزش دهد تا برای کنترل رفتارهای ناکارآمد مختلف از مهارت های خود – کنترلی بهره جوید. مهارت های خودکنترلی برای کمک به درمانجویان در کنترل تمام رفتارهای ناخواسته طراحی شده اند. نمونه هایی از رفتارهای ناکارآمد درمانجویان در این زمینه عبارتند از: سوء مصرف مواد و الکل، پرخوری، فرار از مدرسه، بیزاری از مطالعه و شکست های تحصیلی.

 

درمانجویان با یادگیری مهارت های خودکنترلی، علاوه بر کاستن از فراوانی رفتارهای ناخواسته، تکرار و فراوانی رفتارهای مطلوب را افزایش می دهند. کانفر در سال ۱۹۷۵ چند مهارت خودکنترلی مشخص کرده که درمانجو می تواند با همکاری درمانگر، در پیشگیری و کنترل فشارزا نماید (ذارب، به نقل از خدایاری فرد و عابدینی، ۱۳۸۳).

 

۱-   خودآگاهی به رفتارهای نامطلوب.

 

۲-   بنا نهادن و ایجاد قواعد خاص رفتاری از طریق بستن قرارداد با خود و دیگران.

 

۳-   ایجاد پیامدهای تقویت کننده قوی برای انجام رفتاری که دستیابی به خود – کنترلی را تسهیل کند.

 

۴-   به تعویق انداختن یک عمل نامطلوب.

 

۵-   مشغول شدن به رفتارهای حرکتی و شناختی جایگزین.

 

۶-    مشخص کردن فعالیت هایی برای خود که مستلزم تلاشند.

 

۷-   مرور پیامدهای مثبت خود – کنترلی.

 

۸-   استفاده مشروط از انتقاد از خود و تشویق خود.

 

روش های بسیار متفاوتی در مرحله دوم آموزش خود – آموزی مایکل بام وجود دارد که درمانگر بایستی به منظور مقابله و کنار آمدن درمانجو با موقعیت های فشارزا و تغییر شناخت های معیوب به او آموزش دهد. درمانجویان هم بایستی مهارت های مقابله با فشار روانی را تمرین کنند و از درمانگر بازخورد و تقویت دریافت نمایند. هدف مرحله دوم مسلح کردن درمانجویان به مهارت های رفتار و شناختی مقابله با فشار روانی و دستیابی به احساس خوشایند از انجام این مهارت ها می باشد.

 

مرحله سوم: کاربرد و پیگیری مهارت های اکتساب شده

 

وقتی درمانجویان در کنار بکارگیری مهارت های اکتسابی مرحله دوم، توانمندی و مهارت پیدا کردند، آماده می شوند که مرحله سوم را تمرین کنند. نخست درمانجویان مهارت های اکتسابی را کمک درمانگر مرور ذهنی و به صورت خیالی تمرین می کنند و بعد از اینکه احساس خوبی از انجام مهارت های اکتسابی به صورت خیالی پیدا کردند، کم کم و به طور تدریجی با اتفاقات و حوادث پرفشار واقعی روزمره زندگی روبرو می شوند و این مهارت ها را آنقدر تمرین می کنند تا بتواند در مقابل موقعیت های فشارزا توانمند گردند. موفقیت در این مرحله، مستلزم ایفای نقش، سرمشق گیری ارائه بازخوردهای لازم از سوی درمانگر، تقویت و خود- پاداش دهی درمانجو و مشارکت جدی بین درمانگر و درمانجو می باشد (سیاروچی[۱]، یانگ[۲]، ۲۰۰۴).

 

[۱] Ciarrochi

 

[۲] yung

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:12:00 ب.ظ ]




  عملکرد تحصیلی

 

عملکرد تحصیلی دانش آموزان یکی از شاخص های مهم در ارزشیابی آموزش و پرورش است و تمام کوششها در این نظام درواقع تلاش برای جامعه عمل پوشاندن بدین امر تلقی می شود. به طور اعم کل جامعه و به طور اخص نظام آموزش و پرورش نسبت به سرنوشت کودکان، رشد و تکامل موفقیت آمیز آنان جایگاه آنها در جامعه علاقه مند و نگران است و انتظار دارد دانش آموزان در جوانب گوناگون، اعم از ابعاد شناختی و کسب مهارت و تواناییها و نیز در ابعاد عاطفی و شخصیتی، آن چنان که باید پیشرفت و تعالی یابند (پورشافعی، ۱۳۷۰).

 

 

بدون شک در دنیای پیشرفته امروزی یکی از علایم موفقیت فرد، عملکرد تحصیلی می باشد که بدون آن توسعه و ترقی هیچ کشوری امکان پذیر نخواهد بود. ترقی هر کشوری رابطه مستقیمی با پیشرفت علوم و دانش و تکنولوژی آن کشور دارد و پیشرفت علمی نیز حاصل نمی شود مگر اینکه افراد خلاق تربیت شده باشند. عملکرد تحصیلی ضمن اینکه در توسعه و آبادانی کشور مؤثر است در سطوح عالی منجر به یافتن شغل و موقعیت مناسب و در نتیجه درآمد کافی می شود. دانش آموزان و دانشجویان که از موقعیتهای تحصیلی برخوردارند، خانواده و جامعه با دیده ی احترام به آنان می‏نگرند. در جامعه با روحیه و نشاط بیشتری حضور خواهند یافت و در کنار اینها از هزینه های گزافی که از افت تحصیلی برآموزش و پرورش تحمیل می شود، کاسته خواهند شد. دستیابی به بهره وری و بهبود کیفیت نظام آموزشی را می توان اثر گذارترین عوامل در توسعه کشور ها دانست. تجارب کشورهای پیشرفته ای چون ژاپن در زمینه توسعه همه جانبه نیز حکایت از سرمایه گذاری بر روی منابع آموزشی و انسانی دارد. در راستای دستیابی به این اهداف بهبود کیفیت موقعیت تحصیلی از جمله اهداف اساسی برنامه های آموزشی است. در حالی که امروزه افت تحصیلی یکی از نگرانی های خانواده ها و دست اندرکاران تعلیم و تربیت است. از جمله موضوعات مورد علاقه صاحب نظران علوم تربیتی یافتن شرایط و امکانات لازم و موثر در جهت تحصیلی موفق و عملکرد تحصیلی است. اما عدم موفقیت در تحصیل زمینه ساز مشکلات فردی و اجتماعی و انحراف از دستیابی به اهداف سیستم آموزش است. محققین عوامل مختلفی را در عملکرد تحصیلی دانش آموزان دخیل دانسته اند. اما با توجه به تفاوت های فرهنگی و تغییرات سریع عوامل در طول زمان نمی توان به عنوان یک قانون عمومی و کلی، علل خاصی را برای جوامع مطرح نمود. زیرا قوانین بافت فرهنگی و نسبت جامعه، نگرش مردم به تحصیلات، سطح درآمد والدین و غیره، همه از عواملی هستند که به طور اخص در یک جامعه بر شکست یا موفقیت تحصیلی تأثیر می گذارند. منابع موجود نشان می دهد که آموزش به طور کلی تحت تأثیر پنج عامل فراگیر آموزش گر، برنامه، تجهیزات و محیط آموزشی است که هر یک از عوامل مذکور دارای ویژگی هایی است که می توانند در عملکرد تحصیلی و یادگیری تأثیرات متفاوتی داشته باشند (سیف، ۱۳۸۷).

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

هر فرد جهت ورود به اجتماع و در نتیجه رویارویی با موقعیت های گوناگون و افراد مختلف (از نظر فرهنگی، اقتصادی) به پاره ای از ابزار مجهز شده است، این ابزارهای فردی را می توان ساختارهای روانی فرد دانست که می توانند او را در مقابله با رویدادهای زندگی یاری رسانند، این ساختارهای روانی به طور متقابل تحت تأثیر عوامل مختلفی مانند خانواده، اجتماع، گروه همسالان و غیره قرار دارد از سویی آنان را تحت تأثیر قرار می دهد. به همین دلیل محققان همواره به تأثیرات این مولفه‏های روانی بر جنبه های گوناگون زندگی افراد توجه بسیاری کرده اند که از این میان به تأثیر این مؤلفه ها بر عملکرد شغلی، تحصیلی و اجتماعی اشاره کرد (صاحب،  ۱۳۸۹).

 

در این میان عملکرد تحصیلی بیشتر از سایر متغیرها مورد توجه روانشناسان قرار گرفته است. زیرا به نظر می رسد آنچه می تواند یک فرد، خانواده در نهایت یک کشور را در مسیر پیشرفت، بیش از همه یاری دهد، بهره مندی از افرادی است که نه تنها دارای سلامت روانی مناسبی هستند، بلکه در امر آموزش نیز تحصیلات خود را با موفقیت پشت سر گذاشته اند، آگاهی از جنبه های روانی دانش آموزان می تواند همانند یک ابزار کمک آموزشی قدرتمند عمل کند. برای نمونه فهمیدن این نکته که دانش آموز در شرایطی خاص چگونه رفتار می کند، می تواند منجر به افزایش تأثیرگذاری ابزارهای آموزشی و همچنین روش های آموزشی معلم و سیستم آموزشی و پرورش و در نهایت عملکرد تحصیلی دانش آموزان گردد (صاحب،  ۱۳۸۹).

 

بلومر: بلوم در نظریه یادگیری آموزشگاهی خود می کوشد تا متغیرهایی که موجب تفاوتهای افراد در عملکرد تحصیلی می شوند را تعیین کند. وی معتقد است که اگر سه متغیری که مشخص کرده است، به دقت مورد توجه قرار گیرند، یادگیری در آموزشگاه ها به بهترین وجه صورت خواهد گرفت و آموزشگاه ها به سمت یک نظام آموزشی خالی از اشتباه قدم برخواهند داشت. این سه متغیر عبارتند از:

 

۱-  میزان تسلط دانش آموز بر پیش نیازهای مربوط به یادگیری مورد نظر

 

۲-   میزان انگیزشی که دانش آموز برای یادگیری دارد (یا می تواند داشته باشد).

 

۳-   میزان تناسب روش آموزشی با شرایط و ویژگی های دانش آموز (بلوم[۱]، ۱۹۸۲).

 

تعاریف عملکرد تحصیلی

 

در مورد عملکرد تحصیلی تعاریف گوناگونی وجود دارد که به شرح آن می پردازیم: عملکرد تحصیلی عبارت است از موفقیت دانش آموزان در یک یا چند موضوع درسی(مثل: درک، فهم خواندن یا محاسبه عددی)، چنین پیشرفتهایی توسط آزمون های میزان شده تحصیلی اندازه گیری می‏شود. همچنین این اصطلاح بر پیشرفت فرد در کلاس، آنطور که در کار مدرسه ارزیابی می شود دلالت دارد (دو دانگه، ۱۳۷۶).

 

عملکرد تحصیلی به جلوه ای (نمایی) از جایگاه تحصیلی دانش آموزان اشاره دارد که این جلوه ممکن است بیانگر نمره ای برای یک دوره، میانگین نمرات در دوره ای مربوط به یک موضوع یا میانگین نمرات دوره های مختلف باشد. برای عملکرد تحصیلی می توان ملاک های گوناگون را در نظر گرفت که مشهورترین آنها میانگین نمرات کلاسی می باشد (آتش روز و همکاران، ۱۳۸۷).

 

از عملکرد تحصیلی به عنوان یکی از شاخص های پیشرفت در نظام آموزش و پرورش مفهوم «انجام تکالیف و موفقیت دانش آموزان در گذراندن دروس یک پایه تحصیلی مشخص» یا «موفقیت دانش آموزان در امر یادگیری مطالب درسی» استفاده می شود و وجه مخالف آن، اُفت تحصیلی است که یکی از معضلات نظام آموزشی می باشد که به شیوه های گوناگون همچون عدم موفقیت دانش آموزان در دست یابی به هدف های مقاطع تحصیلی مربوطه، مردودی و تکرار پایه های تحصیلی، ترک تحصیل زودرس، بیکاری و بلاتکلیفی خود را نشان می دهد (پورشافعی، ۱۳۷۰).

 

معیارهای عملکرد تحصیلی

 

در مورد معیارهای عملکرد تحصیلی باید گفت که عملکرد تحصیلی از راه های مختلف و با معیارهای متفاوت مشخص می شود، یکی از این معیارها معدل دانش آموزان در یک نیم سال تحصیلی و محاسبه معدل یک سال وی است. معیار دیگر مشخص کردن عملکرد تحصیلی، محاسبه نمرات دانش آموزان در یک درس است. شیوه دیگر استفاده از مجموعه نمرات دروس یک سال می‏باشد و معیار آخر تعیین عملکرد تحصیلی در طی چند سال و یا یک دوره تحصیلی است. اگر یک نمره از یک دوره تحصیلی یا میانگینی از یک گروه از دروس مختلف در حیطه موضوعی خاص یا میانگینی از دوره های مختلف تحصیلی، ملاکی برای عملکرد تحصیلی باشد، این ملاک ها مسائل و مشکات تشخیصی را به دنبال خواهد داشت. مثلاً کاربرد یک نمره واحد از یک دوره تحصیلی ویژه دارای روایی و پایایی کمتر است تا نمره ای که بر اساس ترکیب چندین نمره بدست می آید. کاربرد نمره های بدست آمده از دوره های مختلف تحصیلی در موضوعات مختلف نیز به منظور بدست آوردن معدل نمرات کلاس مسأله ای دشوار و غامض است، زیرا این گونه نمرات شامل نمراتی است که از دوره ها و رشته های تحصیلی متفاوت بدست آمده است و در یک مقیاس واحد ترکیب شده‏اند، در صورتیکه هر یک از دانش آموزان می توانند سطوح متفاوتی از پیشرفت را در هر موضوع داشته باشند (آتش روز و همکاران، ۱۳۸۷).

 

به نظر می رسد که پذیرش یک مقیاس چند بعدی از پیشرفت به جای مقیاس یک بعدی از عملکرد تحصیلی، مفیدتر است. این بدین دلیل است که میانگین نمرات کلاسی برای هر مجموعه از دوره‏های تحصیلی پیش بینی کننده بهتری از عملکرد تحصیلی می باشد تا ترکیب مجموعه ای از دروس متفاوت تحصیلی در یک مقیاس واحد. به هر حال می توان مقیاس های پیشرفت یک فرد را در یک حیطه خاص مانند ریاضیات، علوم، تاریخ و ادبیات و غیره تحت عنوان معدل کلاسی ویژه طبقه بندی کرد. در حالی که مقیاس های معدل کلاسی عمومی به پیشرفت فرد در همه موضوعات اشاره می‏کند. از طریق انتخاب یک مقیاس های معدل کلاسی ویژه این امکان وجود دارد که عملکرد تحصیلی هر فرد در یک گروه ویژه از موضوعات مربوطه تعیین کرد، ولی زمانی که «معدل کلاس عمومی» به کار برده می شود امکان پیگیری پیشرفت فرد در حیطه های موضوعی مختلف وجود ندارد. خلاصه اینکه میانگین نمرات کلاسی، ملاکی رایج برای اندازه گیری عملکرد تحصیلی می باشد (آتش روز و همکاران، ۱۳۸۷).

 

[۱] Blom

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:11:00 ب.ظ ]




خانواده و عملکرد تحصیلی

 

خانواده به ویژه در سنین حدود ۲ تا ۱۰ سالگی مهارتهایی به کودک می آموزند که در رابطه با کار آموزشگاه نقش اساسی دارند. این مهارت ها عبارتند از زبان، توانایی یادگیری از بزرگسالان، جنبه هایی از نیاز به پیشرفت، عادت به کار کردن و توجه به وظایف. اگر چه خانواده ها در آموزش این مهارت ها به کودکان با هم تفاوت دارند، اما نتایج کار بعضی از خانواده ها در ایجاد مهارت ها و توانمندی های دیگر قابل توجه و بررسی است. نتایج بسیاری از تحقیقات نشان می دهد که بخش بزرگی از تغییرات پیشرفت درسی به ویژه تغییرات توانایی های کلاسی کودکان ناشی از تفاوت های محیط خانواده است (ملک مکان، ۱۳۷۸). اگر چه مختصات خانواده از ابعاد گوناگونی چون ساختار ارزشهای حاکم، نحوه انتظارات و توقعات والدین، روش های تربیتی، پایگاه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، حجم و تعداد فرزندان، شخصیت و منش والدین، روش های تربیتی، پایگاه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی می تواند بر عملکرد تحصیلی فرزندان تأثیر مثبت داشته باشد. به طور خلاصه، محیط خانواده در ایجاد پاره ای از ویژگی های کودک که برای یادگیری های بعدی وی در آموزشگاه نقش تعیین کننده دارند، هم از جنبه مثبت و هم از جنبه منفی تأثیر بسیار زیادی دارند (سیف ۱۳۸۶). در یک تحقیق ۸۵% از موفق ترین دانش آموزان، اولیای خودشان را الهام بخش در کارهای مدرسه دانسته اند، بنابراین در اکثر موارد همکاری تشریک مساعی والدین است که دانش آموزان موفق به وجود می آورد. اگر چه ممکن است دیگر اعضای خانواده بر پیشرفت دانش آموزان تأثیر بگذارند اما به نظر می رسد که طرز تفکر و گرایش مثبت والدین به مدرسه مهمترین عاملی است که در موقعیت یا شکست تحصیلی دانش آموز اثر می گذارد(سیف ۱۳۸۶).

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

ارزشها و انتظارات والدین و عملکرد تحصیلی

 

تلاشهای کودک برا ی موفق شدن تحت تأثیر ارزشهای دستیابی، انتظار توفیق، استنباطی که از توفیق خود دارند و علت یابی های آنان است. والدین از طریق بالا بردن انتظارات معقول خود،      می توانند عملکرد تحصیلی کودکان خود را به سطح برتر سوق دهند. در مطالعه ای که در این زمینه در دانشگاه میشیگان درباره موفقیت در ریاضیات انجام پذیرفت، معلوم شد ارزشی که والدین برای قلمروهای مختلف قائلند، ارزشهای فرزندان را تحت تأثیر قرار می دهند. در ضمن ادراک والدین از توانایی های فرزندان در احساس کارآیی و انتظارات آنها تأثیر مستقیم دارد. انتظار کودکان از موفقیت به انتظار والدینشان بیشتر بستگی دارد تا عملکرد خودشان. ظاهراً استنباطی که والدین از تواناییهای فرزندنشان دارند، مستقیماً در اعتماد به نفس کودکان و میزان موفقیت آنها تأثیر می گذارد. همچنین والدین در شکل گیری نگرش کودکان تأثیرگذار می باشند. مهمترین نقش آنها در زمینه عملکرد تحصیلی فرزندان ایجاد محیطی روانی – عاطفی آرام و مساعد، فراهم نمودن کتاب های غیردرسی و وسایل آموزشی است (بیابانگرد، ۱۳۷۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:11:00 ب.ظ ]