کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



  • کیفیت زندگی انسان امروزی ابعاد گسترده ای پیدا کرده و در آینده نه چندان دور پیچیده تر و گسترده تر نیز خواهد شد، همچنان که روند گذشته تا حال مؤید این مطلب است. این پیچیدگی و گستردگی خود نتیجه افزایش آگاهی بشر به عوامل پیدا و پنهان است که زندگی وی را دستخوش تغییر کرده است. ابعاد کیفیت زندگی بشر امروز را شاید بتوان به طور کلی به شرح زیر بیان کرد: سرعت(استفاده هر چه بهتر از زمان، تنوع و انعطاف، پاسخ به نیازهای عملکردی، گذران اوقات زندگی، کار، فراغت، کسب آگاهی و…)، امنیت، ایمنی و سلامت(صدیقی،۱۳۸۶: ۴۱).

     

     

    علیرغم تلاش جدی بسیاری از متخصصین، بحث‌ها در ارتباط با ابعاد QOL بر قوت خود باقی است. به طور عمومی اساس تئوریکی اندکی برای ابعاد کیفیت زندگی وجود دارد(رخشنده رو و غفاری،۱۳۸۶). اگر چه بر ابعاد جسمانی، روانشناختی و اجتماعی توافق عمومی وجود دارد بعضی محققان ابعاد بیشتری را شناسایی کرده‌اند(رحیمی،۱۳۸۲). فینشتاین(۱۹۸۷) هشدار دارد که عقیده کیفیت زندگی یک نوع چتری شده است که تعداد زیادی شاخصهای مختلف را به رغم آنکه استفاده کننده می خواهد تمرکز کند، مورد بحث قرار می دهد(هولزمن،۱۹۹۵: ۵۴).

     

     

    کیفیت زندگی عمومی دارای چهار بخش است. اولین بخش: مهارتهای رفتاری است(فرد در حیطه سلامت خود و استفاده مناسب از زمان و رفتارهای اجتماعی تا چه اندازه خوب عمل می کند) که از طریق استانداردهای اجتماعی مورد قضاوت قرار می گیرند.

     

    دومین بخش: کیفیت محیطی است که از طریق معیارهای شخصی از قبیل آب و هوا و کیفیت مسکن مورد قضاوت قرار می گیرد. بخش سوم: کیفیت زندگی درک شده است که کاملاً ذهنی بوده و منعکس کننده ارزیابی خود فرد از سلامتی، خانواده، مسکن، محیط اطراف، استفاده از اوقات بیکاری، دوستان و سایر حیطه های زندگی می باشد. بخش چهارم: سلامت روانشناختی است که جنبه کلی از سلامت روان را در بر می­گیرد و شامل مفاهیمی چون افسردگی، وضعیت عواطف مثبت و رضایت کلی از زندگی است.

     

    تعاریف تک بعدی برای کیفیت زندگی اکثراً شامل آن تعاریفی می شود که مفهوم سلامتی را به عنوان مترادف با مفهوم کیفیت زندگی بیان نموده اند. به طور مثال میکالوس از آثار گویات و همکارانش یاد می‌کند که در آن مفهوم کیفیت زندگی را تک بعدی مورد سنجش قرار داده اند، آنها کیفیت زندگی را بر روی یک پیوستار به عنوان یک بعد بیان نموده اند. مرگ و میر در ابتدای خط و با ۰/۰  و سلامتی کامل با ۰/۱ نمایش داده شده است. در جایی دیگر کیفیت زندگی منحصراً بر حسب رضایت تعریف شده است. ریجسکی و میکالوس، هم سنجش تک بعدی کیفیت زندگی را به کار برده اند و هم چند بعدی. به طور مثال بر حسب رضایت از زندگی به طور کلی، یا اینکه رضایت را با حوزه های خاص از زندگی به طور جداگانه مورد توجه قرار داده اند. یکی از عام ترین سنجشها بوسیله آندروس و وایت نی انجام شد که شامل یک سوال به تنهایی می باشد: به طور کلی چه احساسی از زندگی تان دارید؟ و به صورت طیف لیکرت از رضایت کامل تا نارضایتی از کیفیت زندگی مورد سنجش قرار می‌گیرد (Galloway,2005:136).

     

    کامینز (۲۰۰۲) کیفیت زندگی را سازه ای می داند که دارای دو محور عینی و ذهنی است، هر محور برآیند هفت حوزه رفاه مادی، سلامتی، مولد بودن، صمیمیت، ایمنی ، اجتماع نگری، و رفاه هیجانی است. حوزه های عینی شاخص های مرتبط با فرهنگ رفاه عینی را شامل می شود و حوزه های ذهنی در برگیرنده وجه رضایت مندی از شاخص های عینی بر حسب اهمیتی است که فرد برای آنها قائل است. (به نقل از نائینیان،۱۳۸۸: ۱۲۰)

     

    بر این اساس است که تحقیقات گذشته عمدتاً در تعاریف خود در مورد کیفیت زندگی، دچار دوگانگی در مورد عینی یا ذهنی بودن شده اند. رویکرد عینی (لی، ۱۹۷۴؛ موریس، ۱۹۷۹؛ ویلیامز، ۱۹۷۹، ۱۹۸۵، به نقل از لی، ۲۰۰۶) کیفیت زندگی را به عنوان مواردی آشکار و مرتبط با استانداردهای زندگی می داند. این موارد می تواند سلامت جسمی، شرایط شخصی (از جمله ثروت و شرایط زندگی)، ارتباطات اجتماعی، اقدامات شغلی و یا دیگر عوامل اجتماعی و اقتصادی باشد. در مقابل، رویکرد ذهنی (کمپبل، ۱۹۸۰؛ هدی و ورینگ، ۱۹۸۸؛ اسکالاک، ۱۹۹۰، ۱۹۹۴، ۱۹۹۶؛ نوردنفلت، ۱۹۹۳، به نقل از لی، ۲۰۰۶) کیفیت زندگی را مترادف شادی یا رضایت فرد در نظر می‌گیرد. این منظر بر عوامل شناختی در ارزیابی کیفیت زندگی تأکید می کرد. در نوسان بین دو رویکرد عینی و ذهنی، یک دیدگاه کل نگر (فلس و پری، ۱۹۹۵، ۱۹۹۶؛ رنویک و براوان، ۱۹۹۶) به وجود آمد. این دیدگاه کیفیت زندگی را یک پدیده چندبعدی می بیند و هر دو مولفه عینی و ذهنی را درنظر می گیرد. (رحیمی،۱۳۸۷: ۷۶)

     

    در زمینه اولین بعد کیفیت زندگی، یعنی «سلامت جسمی»، شواهد نشان می‌دهد که وضعیت سلامتی فرد به طور وسیعی تحت تأثیر محرک های اجتماعی است (هاوس و همکاران، ۱۹۹۴؛ به نقل از ویکرما و همکاران، ۲۰۰۱). زیست شناسان نشان داده اند که شرایط محیطی استرس‌زا تأثیر مستقیمی بر سلامتی از طریق تولید مفرط کورتیزول و متعاقب آن بیماری فشار خون، ایجاد اختلال در سیستم ایمنی بدن، اختلالات تنفسی و سرماخوردگی‌های مزمن می شود (گروه انتشارات سلامت دانشکده پزشکی هاروارد، ۱۹۹۸، هربرت و همکاران، ۱۹۹۴، به نقل از ویکرما و همکاران، ۲۰۰۱؛ سانیک، ۱۹۹۹؛ دلونگیس، فولکمن، و لازاروس، ۱۹۹۸، کوهن، تیرل، و اسمیت، ۱۹۹۱، به نقل از سانیک، ۱۹۹۹).

     

    در مورد بعد دیگر کیفیت زندگی، یعنی «ارتباطات اجتماعی»، لونبچ (۲۰۰۴) نشان می دهد که اهداف و انتظارات مادران، رفتارهای اجتماعی فرزندان را پیش بینی می کند. همچنین، ارتباطات والد- فرزندی، پیش بینی کننده قوی ارتباطات و حساسیت های اجتماعی فرزندان است. شواهدی نیز در تأکید تأثیر تجارب اولینه زندگی ر رشد اجتماعی بعدی وجود دراد (موس، ۱۹۸۳؛ راتر، ۱۹۸۰؛ به نقل از تیلور، ۱۹۹۸).

     

    محققان آثاری را بررسی کردند تا مفهوم کیفیت زندگی را بر حسب نگرش های تعریفی نسبت به آن اصطلاح تشخیص دهند، در حالیکه بعضی دیگر یک مجموعه مدلهایی از مفهوم کیفیت زندگی تعریف نمودند که در آن نگرشها درمیان یک چارچوب نظری یا مفهومی با هم ترکیب می شوند. تلاش‌هایی در جهت تثبیت رویکردهای تعریفی کیفیت زندگی از مدلهای متفاوت وجود داشته اند که سه مورد از آنها در جدول ذیل نشان داده می شود: ۱- میبرگ  ۲- هاس  ۳-کارشناسان سازمان بهداشت جهانی

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    جدول:۲-۲ رویکردهای تعریف از دیدگاه میبرگ، هاس و کارشناسان سازمان بهداشت جهانی

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

      می برگ (۱۹۹۳) هاس (a1999) گروه سازمان بهداشت جهانی
    ۱ احساس رضایت از زندگی به طور کلی ارزیابی از کیفیت کنونی زندگی فرد از لحاظ ذهنی یعنی با درک فردی انجام می شود
    ۲ ظرفیت ذهنی برای ارزیابی زندگی فردی رضایت و یا چیزهایی دیگر چند بعدی چند بعدی
    ۳ یک بیان قابل قبول از سلامت احساسی، اجتماعی، ذهنی و یا جسمی که بوسیله افراد مورد مراجعه تعیین می شود ارزش ثابت و متغیر شامل ادراک فردی از ابعاد مثبت و منفی
    ۴ یک ارزیابی عینی بوسیله دیگران که شرایط زندگی فردی مناسب است یا تهدید آمیز ترکیبی از شاخص های عینی و ذهنی  
    ۵   بیشتر پایایی بوسیله شاخص های ذهنی که بوسیله افراد قادر به خود ارزیابی مورد سنجش قرار می گیرد  

    Haas (1999)a, p. 733, Meeberg (1993), p. 33 and The WHOQOL Group (1995), p. 1405.

     

    فرانس ۱۹۹۶ با بررسی مقالات و مطالعات انجام شده در ارتباط با کیفیت زندگی، به لحاظ مفهومی کاربرد این اصطلاح را را در شش حوزه ۱- زندگی عادی ۲- مطلوبیت اجتماعی ۳- شادکامی         ۴-رضایت از زندگی ۵- دستیابی به اهداف شخصی و ۶- استعدادهای ذاتی شناسایی و دسته بندی می‌کند که در جدول (۲-۳) ، این حوزه ها به عناصر موثر مربوط به هرکدام آورده شده است. (غفاری و امیدی، ۱۳۸۸: ۸)

     

     

     

     

     

     

     

    جدول : ۲-۳- حوزه های مختلف بکارگیری مفهوم کیفیت زندگی از دیدگاه فرانس

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    مفهوم حوزه کاربرد عناصر موثر در مفهوم سازی
    زندگی عادی توان تأمین نیازهای اساسی و حفظ سلامتی/ تمرکز بر توانایی های کارکردی
    مطلوبیت اجتماعی توانایی فرد به منظور ایجاد یک زندگی مفید اجتماعی/ ایفای نقش موثر در جامعه / برخورداری از موقعیت مناسب شغلی
    شادکامی تعامل میان احساس هیجان و افسردگی / متأثر از عوامل درونی و بیرونی / موقتی و کوتاه مدت
    رضایت از زندگی ارزیابی مثبت فرد از کیفیت زندگی خود / معطوف به توانایی های شخص / رضایتمندی در زمینه های مختلفی چون عشق، ازدواج، روابط دوستانه، اوقات فراغت، شغل و…
    دستیابی به اهداف شخصی توان فرد در دستیابی به اهداف / رضایت شخصی ، خود باوری و رضایتمندی در هنگام مقایسه خود با دیگران/ حداقل شکاف میان موقعیت واقعی و انتظارات فرد
    استعدادهای ذاتی توانایی ها و استعدادهای فیزیکی و ذهنی بالفعل و بالقوه فرد (به طور فطری)

     

     

    طبق نظر شالوک، ابعاد کیفیت زندگی به مجموعه ای از عوامل ارجاع دارد که احساس بهزیستی شخصی را به وجود می آورند (شالوک، ۲۰۰۴: ۲۰۵).

     

    به اعتقاد برخی از محققان تعداد ابعاد مورد بررسی کیفیت زندگی خیلی مهم نیست، بلکه آنچه اهمیت حیاتی دارد توجه به این مطلب است که هر مدل پیشنهادی برای سنجش کیفیت زندگی، باید بتواند نیاز به داشتن یک چارچوب چند بعدی را تشخیص دهد و به این که چه چیزهایی برای مردم در تعیین کیفیت زندگی شان مهم است توجه کند و شاخص های اساسی هر بعد را در کنار سایر ابعاد در کل نماینده مفهوم کاملی از کیفیت زندگی بداند. علی رغم اختلافات نظری فراوان، تحلیل اخیری که توسط شالوک (۲۰۰۴) صورت گرفته، حاکی از آن است که توافق قابل توجهی در خصوص هشت بعد مرکزی در سنجش کیفیت زندگی میان محققان وجود دارد. او این نتیجه را با توجه به تحلیل ۱۶ مطالعه چاپ شده درباره کیفیت زندگی به دست آورده است. در مطالعات مورد بررسی شالوک، ابعاد هشتگانه مذکور از طریق ۱۲۵ شاخص مورد سنجش قرار گرفته اند. این ابعاد به ترتیب عبارتند از:

     

      1. روابط بین شخصی ۲٫ پذیرش و ادخال اجتماعی                 ۳٫ رشد فردی

     

      1. احساس بهزیستی فیزیکی ۵٫ حق تعیین سرنوشت خود     ۶٫ احساس بهزیستی مادی

     

    1. احساس بهزیستی احساسی و          ۸٫ حقوق.

    در کنار ابعاد کیفیت زندگی، شاخص های اصلی سنجش این مفهوم باید به عنوان رفتارها، ادراکات یا شرایط مختص به هر بعدی در نظر گرفته شوند تا نشان دهنده احساس بهزیستی فرد در هر بعد خاص و در نهایت مجموع ابعاد باشند.

     

    جدول ۲-۴- شاخص های کیفیت: تحلیل محتوای ابعاد مورد نظر محققان در سنجش کیفیت زندگی

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    بعد تعداد شاخص
    روابط بین شخصی ۱۵
    پذیرش و ادخال اجتماعی ۱۴
    رشد فردی ۱۳
    احساس بهزیستی فیزیکی ۱۳
    حق تعیین سرنوشت خود ۱۲
    احساس بهزیستی مادی ۱۲
    احساس بهزیستی هیجانی ۸
    حقوق ۶
    محیط زیست (مسکن/اقامت/شرایط زندگی) ۶
    خانواده ۵
    تفریح و اوقت فراغت ۵
    امنیت/ ایمنی ۴
    رضایت ۳
    شأن و احترام ۲
    معنویت ۲
    محله و همسایگی ۲
    خدمات و حمایت ها ۱
    میزان ابراز وجود ۱
    مسئولیت پذیری مدنی ۱

    منبع: (شالوک، ۲۰۰۴)

     

    به اعتقاد شالوک، شاخص های تشکیل دهنده هر بعد باید دارای ویژگی های زیر باشند:

     

      1. به لحاظ کارکردی با بعد مربوط مرتبط باشند.

     

      1. آنچه را که مورد نظر است، مورد سنجش قرار دهند (دارای روایی باشند).

     

      1. از ثبات نسبی در بین محققان و تحقیقات مختلف برخوردار باشند (پایایی داشته باشند).

     

      1. تغییرات را به خوبی مورد سنجش قرار دهند (از حساسیت پذیری زیادی برخوردار باشند).

     

      1. تغییرات را تنها در حوزه مربوط به هر بعد خاص بسنجند (تخصصی باشند).

     

      1. به لحاظ زمانی، هزینه ای و توان محقق قابل اجرا باشند (قابل استطاعت باشند).

     

      1. از طریق طولی قابل ارزیابی باشند.

     

    1. به لحاظ فرهنگی حساس و دقیق باشند (شالوک، ۲۰۰۴: ۲۰۷).

    از سال ۱۹۸۵ تا ۲۰۰۴ میلادی، بیش از ۲۰۹۰۰ مقاله که اصطلاح کیفیت زندگی را در عنوان خود داشته اند، در عرصه بین المللی به چاپ رسیده اند. در تحلیلی که شالوک و وردوگو (۲۰۰۲) بر اساس مطالعه ۹۷۴۹ چکیده مقاله، ۲۴۵۵ مقاله و ۸۹۷ مطالعه عمیق مقاله با بهره گرفتن از دقیق ترین معیارها (با توجه به مبنای تجربی و استفاده از ارجاع نویسندگان به یک یا چند بعد خاص کیفیت زندگی) انجام دادند، سه مورد از معمول‌ترین شاخص ها در هر یک از ابعاد هشتگانه تشکیل دهنده مفهوم کیفیت زندگی مشخص شدند. این شاخص‌ها در جدول ۲ به همراه بعد مربوطه‌شان فهرست شده اند.

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    جدول۲- ۵-  شاخص ها و توصیف کننده های اصلی هر یک از ابعاد هشتگانه کیفیت زندگی

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    ابعاد هشتگانه کیفیت زندگی شاخص و توصیف کننده

    احساس بهزیستی هیجانی

     

     

    Emotional Well-being

     

     

    ۱)ارضا (رضایت، خلق ها، لذت)

     

     

    ۲)مفاهیم مربوط به خود (هویت، خودارزشمندی، عزت نفس)

     

    ۳)فقدان استرس (پیش بینی پذیری، کنترل)

    روابط بین شخصی

     

     

    Interpersonal Relations

    ۱)کنش های متقابل (شبکه های اجتماعی، تماس های اجتماعی)

     

     

    ۲)ارتباطات (خانواده، دوستان، همسالان)

     

    ۳)حمایت ها (احساسی، فیزیکی، مالی، بازخورد)

    احساس بهزیستی مادی

     

     

    Material Well-being

    ۱)پایگاه مالی (درآمد، سود)

     

     

    ۲)وضعیت اشتغال (وضعیت کار، محیط کاری)

     

    ۳)مسکن (نوع اقامت، مالکیت)

    رشد فردی

     

     

    Personal Development

    ۱)آموزش (دستاوردها، پایگاه تحصیلی)

     

     

    ۲)شایستگی فردی (شناختی، اجتماعی، عملی)

     

    ۳)عملکرد (موفقیت، دستاورد، کارآمدی)

    احساس بهزیستی فیزیکی

     

     

    Physical well-being

    ۱)سلامت (کارکردی، نشانه های بیماری، تناسب اندام، تغذیه)

     

     

    ۲)فعالیتهای جسمی زندگی روزانه (مهارت های مراقبت از خود، تحرک)

     

    ۳)فراغت (تفریح، سرگرمی ها)

    حق تعیین سرنوشت خود

     

     

    Self-determination

    ۱)استقلال/ کنترل شخصی (عدم وابستگی)

     

     

    ۲)اهداف و ارزش های شخصی (آرزوها، انتظارات)

     

    ۳)انتخاب ها (فرصت ها، گزینه ها، ترجیحات)

    پذیرش و ادخال اجتماعی

     

     

    Social Inclusion

    ۱)مشارکت و ادغام در اجتماع

     

     

    ۲)نقش های اجتماعی (کمک کننده، داوطلب)

     

    ۳)حمایت های اجتماعی (شبکه های حمایت، خدمات)

    حقوق

     

     

    Rights

    ۱)حقوق بشر (احترام، شأن، برابری)

     

     

    ۲)حقوق قانونی (شهروندی، برخورداری، فرایندی)

    منبع: (شالوک، ۲۰۰۴: ۲۰۶)

     

    آنگونه که از فحوای کلام محققین این حوزه برمی آید عمدتاً بر دو بعد اصلی در کنار سایر ابعاد برای کیفیت زندگی تأکید می شود این دو بعد عبارتند از بعد روانی و بعد اجتماعی:

     

    – بعد روانی کیفیت زندگی

     

    به نظر روان شناسان اولین عامل تعیین کننده در مطالعه کیفیت زندگی، بررسی نگرش فرد نسبت به زندگی است. در این زمینه، سطح سنجش در مقیاس خرد قرار دارد و بر حسب طبقه بندی‌های متداول در شمول شاخص های ذهنی طبقه بندی می شود. بسیاری از نظریه پردازان بر میزان احساس بهزیستی فرد در زندگیش به عنوان عامل تعیین کننده در نگرش فرد به زندگی تأکید کرده‌اند. در حقیقت، از جمله عواملی که برای مدت زیادی از جانب روان شناسان به عنوان مشخصات تعریف کننده احساس بهزیستی یا خوشبختی ارائه شده اند، می توان به معیارهایی نظیر دوست داشتن دیگران، لذت بردی از زندگی، یا شناخت خود اشاره کرد. اما تعریف جدیدی که داینر (۲۰۰۴: ۳۴) برای احساس بهزیستی، ارائه می دهد، متضمن این است که افراد خودشان از زندگی خود ارزیابی مثبتی داشته باشند. این تعریف ذهنی از احساس بهزیستی به اعتقاد وی، تعریفی مردم محور است؛ زیرا از خود فرد خواسته می شود که زندگیش را ارزیابی کند و شخیص دهد که آیا در زندگیش احساس خوشبختی می کند یا خیر. چنین تعریفی از یک زندگی خوب همان «احساس بهزیستی ذهنی» نامیده می شود که در محاورات دانشگاهی آن را به احساس شادکامی تعبیر می کنند. محققان زیادی در توصیف این احساس به ارزیابی مردم از زندگی خودشان توجه می کنند، ارزیابی‌ای که هم عاطفی است و هم شناختی. مسأله‌ای که در ارتقای احساس بهزیستی نقش بسیار مهمی دارد، نیازها و میزان برآورده شدن آنها در نزد افراد است. در این زمینه، اولین کوشش ها از جانب مازلو از منظری جامعه شناختی نسبت به مقوله نیازها صورت گرفت. مازلو نیازهای انسان را به چند دسته نیازهای فیزیولوژیکی و جسمی، نیاز به امنیت، نیاز به روابط اجتماعی و محبت، نیاز به تأیید و احترام و نیاز به خویشتن یابی طبقه بندی کرد و معتقد است تا نیازهای انسان در هر مرحله برآورده نشود، نیازهای بعدی مطرح نخواهند شد. بر اساس رهیافت های روان شناختی تا زمانی که نیازهای انسان، به طور کامل برآورده نشوند احساس بهزیستی انسان تأمین نخواهد شد. برای مثال، زیلر (۱۹۷۴) در بررسی خود احساس بهزیستی را مستقیماً با نیاز به احترام به خود در ارتباط می داند و معتقد است احساس بهزیستی تا حد زیادی با ارزیابی فرد نسبت به برآورده شدن این نیاز تأمین می شود. در مورد نظریه نیازها در ادامه به صورت مفصلتری بحث خواهد شد.

     

    عامل دیگر تعیین کننده احساس بهزیستی، به زندگی خانوادگی فرد بر می گردد. کونو و ارلی (۱۹۹۹) در مطالعه خود به این نتیجه رسیدند که احساس بهزیستی و شادکامی با ارزیابی فرد نسبت به همسر و زندگی زناشویی اش همبستگی بالایی دارد. همچنین، در مطالعه گلن و ویور (۱۹۷۹) مشخص شد که ازدواج موفقیت آمیز میزان احساس بهزیستی و شادکامی فرد را تا حد زیادی افزایش می دهد (گلن و ویور، ۱۹۷۹، به نقل از شوسلر و فیشر، ۱۹۸۵).

     

    علاوه بر این در بعد روانی، احساس بهزیستی و خوشبختی با عوامل دیگری مانند میزان رشد فردی ارتباط دارد. رشد فردی معمولاً به لحاظ شناختی، اجتماعی و عملی مورد توجه محققان قرار می‌گیرد. همچنین، عملکرد فرد و میزان موفقیت وی در رسیدن به اهداف تعیین شده در کنار میزان کارآمدی، از عوامل تعیین کننده این متغیر هستند (شالوک، ۲۰۰۴: ۲۰۶).

     

    به اعتقاد لئونارد (۱۹۹۳)، وجود یا عدم فشارهای روانی و به ویژه فشارهای روانی در زندگی شهری، تأثیر به سزایی در تعیین احساس بهزیستی فرد دارد. زندگی شهری معمولاً مملو از فشارهای روانی مزمنی است که افراد به واسطه زندگی در شهر و قرار گرفتن در مناسبات شهری گریزی از تجربه آنها ندارند. مراقبت و توجه مداوم به بچه های کوچک در خارج از خانه، رانندگی در ترافیک سنگین روزانه، احساس سنگینی و فشار کار و کمبود وقت، مثال هایی از این نوع استرس ها، در زندگی روزانه انسان های شهرنشینِ کلان شهرها هستند. این استرس ها خود را در طیف وسیعی از احساسات ناخوشایند، مانند احساس نگرانی، دلهره، اضطراب، ناکامی، بی قراری، خشم، آزرده دلی و… نشان می دهد که گاهی اوقات با علائم جسمانی خاصی نیز همراه می شود؛ مانند کشیدگی عضلات، اختلالات غذایی (اشتهای زیاد یا بی اشتهایی)، اختلالات خواب (کم خوابی، پرخوابی، بی خوابی)، خستگی و ضعف مفرط… . برای جلوگیری از صدمات مخرب این استرس ها، معمولاً تحرک بدنی و ورزش توصیه می شود (لئونارد، ۱۹۹۳: ۶۹).

     

    در کنار احساس بهزیستی، برخی محققان از احساس رضایت از زندگی در اجتماع نیز به عنوان عاملی موثر در بالا بردن کیفیت زندگی سخن گفته اند (داینر، ۲۰۰۰). همچنین این عامل از جمله شاخص‌های ذهنی در تعیین کیفیت زندگی است. تحقیقات قبلی به این مطلب اشاره کرده اند که نارضایتی از زندگی در اجتماع حتی تمایل به جابه جایی به اجتماعی دیگر را موجب می شود (زوچز، ۱۹۸۱؛ به نقل از فیلکینز و همکاران، ۲۰۰۰: ۱۹۴). در بررسی مدل های رضایت از زندگی، متغیرهای مختلفی به عنوان عوامل تأثیرگذار بر رضایت از زندگی در اجتماع ذکر گردیده اند. برای مثال، کاساردا و جانویتز (۱۹۷۴) یک مدل نظام مند تدوین کردند تا با بهره گرفتن از شاخص های طول مدت اقامت، موقعیت اجتماعی و چرخه زندگی شخص، میزان پیوستگی به اجتماع را پیش بینی کنند. در این مدل، اجتماع یک نظام پیچیده شبکه های رفاقت و خویشاوندی و پیوندهای رسمی و غیر رسمی دیده می شود که ریشه در زندگی خانوادگی و فرایندهای اجتماعی شدن دارد و در نهایت میزان رضایت فرد از زندگی در اجتماع را مشخص می کند. علاوه بر مدل فوق، گودی (۱۹۹۰) سامسون (۱۹۸۸) و استینر و همکاران (۱۹۹۰) نیز مدل هایی را برای ارزیابی رضایت از زندگی در اجتماع تدوین و ارائه کرده اند (فیلکینز و همکاران، ۲۰۰۰: ۱۹۶). با وجود این، هیچ یک از مدل های فوق نتوانسته اند جنبه های متفاوتی از زندگی اجتماعی، مانند رضایت از خدمات شهرداری را در نظر بگیرند و با یکدیگر ادغام کنند. در راستای چنین هدفی، نظریه «میدان اجتماع محلی» نظریه مناسبی است؛ زیرا در این نظریه، اجتماع محلی به عنوان ساختاری تعاملی تعریف می شود که از طریق آن شهروندان احتیاجات و علایق خود را برآورده می سازند (ویلکینسون، ۱۹۹۱: ۳۰۴). بنابراین، تمام جنبه های اجتماع، مثل فعالیت های شهرداری، فرصت های خرید (حراجی ها)، فرصت های شغلی و تعاملات اجتماعی، می‌بایست با هم در نظر گرفته شوند تا مشخص شود چگونه ترکیبی از عوامل مختلف، رضایت شهروندان از زندگی را متأثر می سازد. معمولاً در بررسی سطح رضایت از زندگی، محققان از پاسخ‌های مردم به ارزیابی خدمات شهرداری استفاده می کنند. با این وجود، در مطالعات گذشته این ارزیابی‌ها غالباً واریانس بسیار کمی از سطوح رضایت از اجتماع را تبیین کرده اند. برای مثال، مطالعه‌ای که کمپبل، کانورس و راجرز (۱۹۷۶) در سطحی ملی در کشور آمریکا به انجام رسانیدند، مشخص کرد که نه ویژگی اجتماع مانند مدارس، آب و هوا، خیابان ها و جاده ها، پارک ها و زمین های بازی و حفاظت پلیس، تنها ۱۹ درصد واریانس رضایت از زندگی در اجتماع را تبیین می کند (در فیلکینز و همکاران، ۲۰۰۰: ۱۹۵).

     

    بعد روانی کیفیت زندگی در مقیاسی خرد و با توجه به دو مقوله احساس بهزیستی و احساس رضایت مورد توجه روان شناسان و روان شناسان اجتماعی بوده است. اما کیفیت زندگی از بعدی اجتماعی هم برخوردار است که بررسی آن تخصص و همکاری جامعه شناسان را می طلبد. در بخش بعدی یعنی بعد اجتماعی کیفیت زندگی عناصر اجتماعی تشکیل دهنده کیفیت زندگی مورد بررسی قرار می گیرند.

     

    [۱] . Michalos

     

    [۲] . Guyatt

     

    [۳] . Rejeski

     

    [۴] . Andrews

     

    [۵] . Withney

     

    .material well being

     

    . health

     

    [۸]. productivity

     

    [۹]. intimacy

     

    [۱۰]. safty

     

    [۱۱]. community

     

    [۱۲]. emotional wellbeing

     

    [۱۳] – Morris

     

    [۱۴] – Williams

     

    [۱۵] – Wickrama

     

    [۱۶] – Harvard Medical School Health Publications Group

     

    [۱۷] – Herbert

     

    [۱۸] – Sunick

     

    [۱۹] – Delongis,Folkman & Lazarus

     

    [۲۰] – Cohen,Tyrrell & Smith

     

    [۲۱] – Levenbach

     

    [۲۲] – Moos

     

    [۲۳] – Rutter

     

    [۲۴] – Taylor

     

    [۲۵] – Miberg

     

    [۲۶] – Hass

     

    [۲۷] – WHO

     

    [۲۸]- Ferrans

     

    [۲۹] – Subjective Well-Being(SWB)

     

    [۳۰] -Community Field Theory

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 09:00:00 ب.ظ ]




  • بعد اجتماعی از جمله عوامل کلیدی در شکل دادن کیفیت زندگی است که تأثیر قابل توجهی بر احساسات اساساً اجتماعی مردم دارد. این بعد در سطح میانه مورد سنجش قرار می گیرد و شاخص‌های آن تلفیقی از شاخص‌های ذهنی و عینی کیفیت زندگی هستند. در صحبت از بعد اجتماعی کیفیت زندگی، معمولاً از ارزیابی کارکردی شهروندان سخن به میان می‌آید. به عبارت دیگر، وظیفه یا کاری که یک شهروند می‌تواند در اجتماع بر عهده بگیرد تأثیر مهمی بر کیفیت زندگی‌اش به جا می‌گذارد. هرچه نقش و کارکرد شهروندان در امور اجتماعی بیشتر باشد کیفیت زندگی آنها افزایش می یابد و در این جاست که معنا و مفهوم “شهروندی” عینیت یافته و ابعاد وجودی آن مشخص می‌شود.

     

    بعد از استانداردهای شهروندی، دومین عامل تشکیل دهنده بعد اجتماعی کیفیت زندگی، منزلت نقشی افراد در جامعه است. منزلت نقشی با بهره گرفتن از “نظریه ویژگی های پایگاهی” مورد بررسی قرار می گیرد. طبق این نظریه، هر ویژگی که افراد را در “گروه های مبتنی بر انجام وظیفه” از یکدیگر متمایز کند، می‌تواند به عنوان عاملی در تفکیک پایگاه و منزلت نقشی افراد عمل کند (کورل، ۲۰۰۴: ۹۶). ویژگی های پایگاهی، با توجه به الگوهای فرهنگی و یا نوع کار درحال انجام تعیین می‌شوند. برای مثال، در فرهنگ‌هایی که الگوهای مردسالارانه مسلط است، جنسیت می تواند به عنوان یک ویژگی پایگاهی عمل کرده و به مردان پایگاه و منزلت بیشتری نسبت به زن‌ها اعطا کند. به همین شکل، هنگامی که در یک گروه مبتنی بر انجام وظیفه، کاری در حال انجام باشد که استفاده از ظرفیت‌های عقلانی و محاسباتی را در حد بالا بطلبد، تحصیلات افراد می تواند به عنوان یک ویژگی پایگاهی وارد عمل شده و به افراد دارای تحصیلات بیشتر پایگاه بالاتری بدهد و به افراد دارای تحصیلات کمتر پایگاه پایین تر. وقتی یک ویژگی پایگاهی در گروه یا اجتماع از اهمیت زیادی برخوردار باشد، ارتباط آن ویژگی با ارزش یا شایستگی فرد حامل آن، انتظارات پنهانی را نسبت به عملکرد وی شکل می دهد. در نتیجه، از افرادی که دارای ویژگی پایگاهی با ارزش تری هستند یا از پایگاه بالاتری نسبت به سایرین برخوردارند انتظار عملکرد بهتری می‌رود. طبق اصول نظریه ویژگی‌های پایگاهی، چنین افرادی در گروه:

     

    دانلود مقاله و پایان نامه

     

      1. فرصت های بیشتری برای اجرا به دست می آورند

     

      1. عملکرد بهتری نسبت به سایرین از خود بر جا می گذارند

     

      1. عملکردشان با ارزیابی های بالاتر و مثبت تری مواجه می شود

     

    1. از قدرت تأثیرگذاری بیشتری در گروه برخوردار می شوند (برگر، روزن هولز و زلدیتچ، ۱۹۸۰؛ در لواگلیا و هوزر، ۱۹۹۶).

    فرایند مذکور سلسله مراتب پایگاهی گروه را شکل می‌دهد. در این سلسله مراتب، پلکان‌های بالای نردبان متعلق به افراد دارای ویژگی های پایگاهی بالا است و پلکان‌های پایین از آن افرادی است که از پایگاه اجتماعی پایینی برخوردارند. مجدداً، بر اساس نظریه ویژگی‌های پایگاهی، افرادی که در گروه از پایگاه بالایی برخوردار باشند اغلب احساسات مثبتی نظیر احساس رضایت، غرور و شادکامی را تجربه می کنند و افرادی که دارای پایگاه پایینی باشند مجبور به تجربه احساسات منفی از قبیل حقارت، خشم و ناکامی هستند. به عبارت دیگر، کنش متقابل گروهی در اعضای پایگاه بالا احساسات مثبت و مبتنی بر همبستگی ایجاد می کند و در اعضای پایگاه پایین احساسات منفی مبتنی بر تضاد. بنابراین، اعضای پایگاه بالا قاعدتاً خوشحال تر و راضی تر از سایر اعضا هستند. به اعتقاد لواگلیا و هوزر (۱۹۹۶)، اعضای پایگاه بالا وقتی احساسات مثبت دریافت کنند، با تلاش برای جذب اعضای پایگاه پایین به گروه (دادن فرصت بیشتر به آنها برای اجراء ارائه ارزیابی بهتر نسبت به عملکرد آنها، اجازه تأثیرگذاری بیشتر) واکنش نشان می دهند. به همین شکل، اعضای پایگاه پایین وقتی احساسات منفی تجربه کنند با تلاش برای فاصله گرفتن از اعضای پایگاه بالا (اعطای فرصت کمتر برای اجرا، ارائه ارزیابی منفی نسبت به عملکرد، مقاومت در برابر تأثیرگذاری) از خود واکنش نشان می دهند. نتیجه این فرایند به گونه ای است که افراد پایگاه بالا مداوماً احساسات مثبت و افراد پایگاه پایین مداوماً احساسات منفی را تجربه می کنند (لواگلیا و هوزر، ۱۹۹۶).

     

    بعقیده هورنکویست (۱۹۸۲) کیفیت زندگی دارای ابعاد پنج‌گانه زیر است:

     

    ۱- قلمرو فیزیکی شامل: سلامت بدن و فشار ناشی از بیماری خاص

     

    ۲- قلمرو روانی عاطفی شامل: احساس رضایت از زندگی یا احساس خوب بودن.

     

    ۳- قلمرو اجتماعی شامل: تماس اجتماعی و ارتباط مناسب با دیگران بطور عموم و با خانواده و همسر بطور ویژه.

     

    ۴- قلمرو رفتاری فعالیتی شامل: ظرفیت و پذیرش مراقبت از خود و انجام کار و فعالیت و حرکت.

     

    ۵- قلمرو مادی شامل: وضعیت اقتصادی و مالی فرد.

     

    تمامی این ابعاد به یکدیگر مرتبط هستند و بروز اختلال در هر یک بر سایر جنبه ها اثر می گذارد. مثلاً کاهش توانایی انجام کار با اضطراب و افسردگی همراه است و این بر وضعیت اجتماعی و معنوی تأثیر می گذارد(هورنکویست، ۱۹۸۲: ۱۲۳).

     

    فلانگان(به نقل از ­آندرسون و بارک هارد، ‌۱۹۹۹) پنج حیطه در­ گروه بندی کیفیت زندگی مطرح می کند:

     

    – خوب بودن فیزیکی و مادی شامل رفاه مادی و تأمین مالی بهداشتی و شخصی.

     

    – ارتباط با سایرین مثل: ارتباط با همسر، داشتن و اضافه کردن فرزندان، ارتباط با والدین، خویشان و سایر بستگان و دوستان.

     

    – فعالیتهای جمعی و اجتماعی از قبیل: فعالیتهایی در رابطه با کمک یا تشویق سایر مردم، فعالیتهایی در رابطه با نیروهای نظامی محلی یا ملی.

     

    – تکامل فردی و آشکار سازی شخصیت مثل: تکامل عقلانی، درک فردی و برنامه ریزی، خلاقیت و ابراز وجود و سرگرمی.

     

    – اجتماعی شدن از قبیل فعالیتهایی فعال سرگرم کننده قابل مشاهده و عملی.

     

    اکثر متخصصین و صاحبنظران معتقدند که به طور کلی کیفیت زندگی دارای چهار، پنج بعد پذیرفته شده است:

     

    ‌۱- فیزیکی،                                    ۲- روانی،                       ۳- اجتماعی،

     

    ۴- جسمی(نشانه‌های مربوط به بیماری و درمان)،                     ۵- روحی.

     

    بعد فیزیکی بیشتر از سایر ابعاد، معیارهای اندازه‌گیری نتایج را نشان می دهد، سؤالات مربوط به بعد فیزیکی عبارتند از سؤالات درباره قدرت، انرژی، توانائی برای انجام فعالیتهای روزمره زندگی. شایع‌ترین نشانه‌های روانی که مطالعه می‌شود، عبارتند از:‌ اضطراب، افسردگی و ترس. احساس بهتر بودن از لحاظ اجتماعی به کیفیت و چگونگی ارتباطات افراد با خانواده، دوستان، همکاران و اجتماع اشاره دارد. بعد جسمی به علائم بیماری و عوارض جانبی درمان اشاره دارد. در حالیکه احساس بهتر بودن از لحاظ روحی به این مفهوم اشاره دارد که زندگی هر کس هدف و معنایی دارد(رخشنده رو و غفاری، ۱۳۸۶: ۷۵).

     

    زان کیفیت زندگی را مفهومی چند بعدی توصیف نموده و معتقد است می توان آنرا به روش عینی و ذهنی اندازه گیری کرد. ابعاد کیفیت زندگی به عواملی نظیر رضایت از زندگی، کارکرد اجتماعی، اقتصادی و… تقسیم کرده است که طبق این مدل کیفیت زندگی تحت تأثیر سن، محیط، فرهنگ، موقعیت اجتماعی ، سلامت و خصوصیات شخصی فرد قرار می گیرد(کینگ و هینوس،۱۹۹۵: ۱۷۷ به نقل از:شیر افکن،۱۳۸۷:  ۲۸)

     

    رویکردهای ذهنی در مقابل رویکردهای عینی: تلاش‌های اولیه برای تعریف و سنجش کیفیت زندگی، بوسیله رویکردهایی با شاخص‌های عینی اجتماعی– اقتصادی بررسی می‌شد. مطالعات در دهه ۱۹۷۰ نشان دادند که سنجش عینی شرایط زندگی افراد را از لحاظ ذهنی مورد ارزیابی قرار دادند. از میان این مطالعات، پژوهش مهمی بوسیله آندروس و وایت نی، کمپل و همکارانش در زمینه کیفیت زندگی انجام شد که منجر به جهت گیریهای مجدد در ارتباط با سنجشهای ذهنی شد.استفاده متداول شاخصهای اقتصادی به عنوان ارزیابی ملی کیفیت زندگی باعث ایجاد چالشهایی شد و مطالعات تمرکز بیشتری به سمت پاسخهای ذهنی پیدا کردند. این مطالعات که گاهی از آنها به عنوان شاخصهای اجتماعی آمریکایی اشاره می شودمفاهیمی همچون شادکامی، رضایت از زندگی و خوشبختی را در بر می گیرد و سعی شد که سنجش اینها در یک سطح جمعیتی انجام شود. مثالهایی از دو نوع متفاوت شاخص های اجتماعی عینی و ذهنی در جدول ذیل نشان داده می شود.

     

    جدول ۲-۶- شاخصهای اجتماعی عینی و ذهنی (راپلی، ۲۰۰۳؛ ۱۰)

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    شاخص های اجتماعی عینی شاخص های اجتماعی ذهنی
    داده های اجتماعی نشان داده شده به صورت مستقل از ارزیابی های افراد ارزیابی فردی و ارزیابی شرایط اجتماعی
    امید به زندگی حس تعلق اجتماعی
    نرخ جرم ثروت مادی
    نرخ بیکاری احساس امنیت
    تولید ناخالص ملی (GDP) شادکامی
    نرخ فقر رضایت از زندگی به عنوان یک کل
    گرایش به تحصیل روابط خانوادگی
    میزان ساعت کاری در هفته رضایت شغلی
    نرخ مرگ و میر زندگی زناشویی
    نرخ خودکشی احساس عدالت توزیعی
      هویت طبقاتی
      عضویت در کلوپها و سرگرمیها

    امروزه کم و بیش یک آگاهی پیرامون نیاز به ترکیب جنبه های عینی و ذهنی کیفیت زندگی احساس می شود، برای مثال یک واحد تحقیق بین المللی به نام یورو مدل استفاده از شاخصهای اجتماعی را بنا نهاد. این تیم متشکل از ۱۹ کشور اروپایی می باشد و داده‌های مقایسه‌ای در زمینه شرایط زندگی را جمع آوری و هر دو بعد ذهنی و عینی را در نظر می‌گیرد. از نظر بعضی از محققان، زمانیکه بحث پیرامون تجربه یا احساس افراد از چگونگی زندگی آنها معیار اصلی می باشد، رویکردهای ذهنی کیفیت زندگی اعتبار بیشتری دارد. این دیدگاه بعضی اوقات بر آرمانگرایی یا پست مدرنیسم مبتنی می‌باشد که واقعیت یا عینیت فراتر از تجریه ذهنی ما از دنیا وجود ندارد و کیفیت زندگی ارزشهای ذهنی مورد نظر افراد را انعکاس می‌دهد. اسکالوک بیان می‌دارد که در این حوزه توافقی بر سر این موضوع وجود دارد که کیفیت زندگی ماهیتاً ذهنی است. این دیدگاه چارچوب این حوزه خاص از تحقیق را مشخص می کند. بنا به دلایل معنوی و اخلاقی بعضی از پژوهشگران بر این عقیده می‌باشند که فقدان رابطه عینی و ذهنی کیفیت زندگی دلیلی برای نادیده گرفتن شرایط عینی نمی‌باشد بلکه برای حفظ آنها می‌باشد.

     

    در ارتباط با مهمترین ابعاد کیفیت زندگی مطالعاتی انجام گرفته است که در ذیل بیان می شود:

     

    – اسکالوک هشت بعد اصلی را در مدل پیشنهادی‌اش بیان می کند، او ۱۲۵ شاخص را در ۱۶ مطالعه انجام گرفته در دهه ۱۹۹۰بررسی کرده و دریافته است که ۷۴٫۴ درصد این شاخص ها مربوط به این ۸ بعد اصلی می باشد.

     

    – کیت بر اساس مدل پیشنهادی اسکولاک از ۶ بعد نام برده و آنها را گسترش داده است.

     

    – سازمان بهداشت جهانی نیز ترکیبی از ۶ بعد را بیان نموده است که در نهایت در چهار بعد اصلی جمعبندی می شود.

     

     

    – هاگرتی[۱۰] و همکارانش بر اساس یک بررسی از۲۲ تا از شاخص های کیفیت زندگی در جهان ۷ بعد را پیشنهاد نمودند که اینها به عنوان مقدمه ای بر تشخیص تجربی و نظری به سوی بعد ساختاری کیفیت زندگی توسعه داده شدند. در حالیکه این ابعاد به عنوان ابعاد کلی برای همه کشورها در نظرگرفته شدند، آنها ابعاد دیگری را نیز با توجه به شرایط خاص بعضی از جمعیت ها در نظر گرفتند به طور مثال “فراغت” در اقتصادهای سرمایه داری پیشرفته و “مشارکت سیاسی” را در کشورهای دموکراتیک اصلاح طلب پیشنهاد نمودند. آنها این ۷ بعد اصلی را بر اساس بررسی‌ای که از ۲۷ تعریف کیفیت زندگی انجام دادند و نیز یافته‌هایشان از پرسش‌هایی که از مردم در مورد ابعاد مهم زندگی‌شان پرسیده‌اند، تعیین کردند.

     

     

     

    جدول ۲-۷- ابعاد کیفیت زندگی بر اساس نظریات گوناگون

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    فلس (۱۹۹۶) اسکالوک(۲۰۰۰) سازمان بهداشت جهانی(۱۹۹۳) هاگرتی و همکاران کومینز(۱۹۹۷)
    ناتوانی/ روانشناسی ناتوانی / روانشناسی سلامتی بررسی شاخصهای اجتماعی ناتوانی
    ۶ بعد اصلی ۸ بعد اصلی ۶ بعد ۷ بعد اصلی ۷ بعد اصلی
    رفاه فیزیکی رفاه فیزیکی جسمی یا فیزیکی  سلامتی سلامتی
    رفاه مادی رفاه مادی محیط رفاه مادی رفاه مادی
    رفاه اجتماعی پیامد اجتماعی روابط اجتماعی احساس تعلق به اجتماع محلی رفاه اجتماعی
    رفاه تولیدی     کار و فعالیت تولیدی کار و فعالیت تولیدی
    رفاه احساسی رفاه احساسی روانشناختی رفاه احساسی رفاه احساسی
    رفاه مدنی و حقوقی حقوق      
      روابط بین فردی   روابط با خانواده و دوستان ارتباطات خانوادگی و اجتماعی
      توسعه فردی      
      خود ارزیابی سطح استقلال    
        سطح معنوی یا روحی    
          امنیت فردی امنیت

    Felce(1996) ,  Schalock(2000),P.118,     World Health organizationQOL definition(1993),  Hagerty et al (2001),pp.74-75,  Cummins(1997)

     

    کومینس(۱۹۹۶؛ به نقل از ماهر، ۱۹۹۶) ۲۷ تعریف از کیفیت زندگی را مرور کرد، و ۷ حیطه شامل: بهزیستی عاطفی در ۸۵%، سلامتی در ۷۰%، صمیمیت در ۷۰% ، بهزیستی روانی در ۵۹% ، بهره وری در ۵۶%، امنیت در ۲۲%، و رابطه اجتماعی را در ۳۰%  از تعاریف کیفیت زندگی یافت.

     

    ویسینگ و وان دان(به نقل از زنجانی طبسی ،۱۳۸۳)، کیفیت زندگی را یک سازه بهزیستی روانشناختی کلی معرفی کردند که بوسیله «احساس انسجام و پیوستگی»‌ در زندگی، تعادل عاطفی و رضایت کلی از زندگی، مشخص و اندازه گیری می شود. آنان تأکید کردند که بهزیستی روانی، سازه‌ای چند بعدی است و به صورتهای زیر بروز می کند:

     

    ۱- عاطفه: احساسات مثبت،

     

    ۲- شناخت:‌ زندگی قابل درک و کنترل،

     

    ۳- رفتار:‌ علاقه به کار و فعالیت،

     

    ۴- خودپنداره: توانایی اثبات خویشتن،

     

    ۵- روابط بین فردی: تعامل اجتماعی بروز می کند.

     

    ریف(۱۹۸۹) کیفیت زندگی را شامل شش مؤلفه پذیرش خود، هدف داشتن در زندگی، رشد شخصی، تسلط بر محیط، خود مختاری، و روابط مثبت با دیگران می داند(ریف و سینگر،۱۹۹۸).

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

               
               

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     
       

     

     

     

     

     

     

    (منبع : ریف و سینگر،۱۹۹۸)

     

    شکل(۲-۱): مؤلفه های کیفیت زندگی

     

    ۱- پذیرش خود: به معنای احترام به نفس بر اساس آگاهی از نقاط قوت و ضعف خود است.

     

    ۲- هدف داشتن در زندگی: روشن ترین نظریه در مورد هدف داشتن در زندگی از فرانکل است. فرانکل(۱۹۹۲) سالهای سختی را در اردوگاه نازیها گذراند. او در طول این سالها به دلیل داشتن هدف زنده ماند. با بهره گرفتن از هدف در زندگی، افراد می توانند در مقابل سختیها و رنجها پایداری و مقاومت کنند.

     

    ۳- رشد شخصی: بصورت شکوفا ساختن کلیه نیروها و استعدادهای خود و بدست آوردن توانایی های جدید که مستلزم روبروشدن با شرایط سخت و مشکلات است حاصل می شود.

     

    ۴- تسلط بر محیط: یکی دیگر از مؤلفه های کیفیت زندگی تحت کنترل داشتن جهان پیرامون است. یعنی فرد باید بتواند تا حد زیادی بر زندگی و محیط اطراف خود تسلط داشته باشد. این کار در گرو آن است که فرد محیط را مطابق خصوصیات و نیازهای فردی خود شکل دهد و بتواند آن را به همان شکل نگه دارد. کنترل در زندگی، چالشی است که انسان تا آخر عمر با آن روبروست. این جنبه از کیفیت زندگی بر این نکته تأکید دارد که، برای ایجاد و حفظ محیط کار و خانوادگی مطلوب هر شخصی، همواره به نیروی خلاقه­ای احتیاج است.

     

    ۵- خود مختاری: به این معنا که فرد بتواند بر اساس معیارها و عقاید خویش عمل و زندگی کند، حتی اگر بر خلاف عقاید و رسوم پذیرفته شده در جامعه باشد.

     

    ۶- روابط مثبت با دیگران: عبارت است از توانایی برقراری روابط نزدیک و صمیمی با دیگران و اشتیاق برای برقراری چنین رابطه ای و نیز عشق ورزیدن به دیگران. این جنبه اجتماعی- ارتباطی، در برگیرنده­ی بالا و پایین شدنهای روابط و تعاملات اجتماعی و بین فردی است. به این معنا که روابط می تواند از یک رابطه ی شدیداً عاشقانه و صمیمی تا روابطی پر از مشکل و ناراحتی در نوسان باشد.

     

    ملاک های فوق با کنش وری مثبت از قبیل رضایت از زندگی رابطه مثبت و با کنش وری هایی از قبیل افسردگی رابطه منفی نشان می دهد(ریف و سینگر،۱۹۹۸). علاوه بر این، معیارهای موردنظر با بهزیستی زیست شناختی نیز رابطه نشان می دهند(ریف و سینگر،۲۰۰۲: ۱۵۴).

     

    مؤلفه های کیفیت زندگی بر اساس ارزش های فردی و اجتماعی و ملی تعریف می شوند. شکی نیست که واقعیت ها و شرایط عینی جامعه و وضعیت مادی زندگی فرد نیز در آن نقش تعیین کننده دارند(خوارزمی،۱۳۸۶: ۹۸).

     

    ۲-۱-۱-۴- دیدگاه های نظری مربوط به کیفیت زندگی

     

    تئوری‌های کیفیت زندگی هرکدام تلاش می‌کنند فرآیندهای شناختی، احساسی و نمادین که از طریق آنها افراد، کیفیت زندگی خود را ارزیابی، تعیین و تجربه می کنند را توصیف نمایند. اما هریک از این تئوری‌ها توجه به عوامل موثر بر کیفیت زندگی با یکدیگر تفاوت دارند. برای مثال، نظریه‌های روانشناختی بر برآوردن نیازهای اولیه انسان تأکید می‌کنند، در حالی که نظریات اقتصادی اختصاص منابع مالی محدود را بر اساس اصول عقلانی در تعیین کیفیت زندگی حائز اهمیت می‌دانند و نظرات جامعه شناسی بر اهمیت روابط در کیفیت زندگی پای می فشارند(ربانی خوراسگانی، ۱۳۸۵: ۴۶) با این وجود دیوید اسمیت معتقد است که همان میزانی که انسانها نیازهای مشترک دارند، نوعی اتفاق نظر نیز در مورد معیارهای کیفیت زندگی بوجود می آید.(فیشلر، ۱۳۸۱: ۲۲).

     

    در اینجا برای بر شمردن رویکردهای نظری مربوط به کیفیت زندگی به نظریاتی اشاره می کنیم که از دیدگاه‌های مختلف به موضوع مورد مطالعه اشاره کرده‌اند و در نهایت سعی در تدوین چارچوب نظری تحقیق خواهیم نمود.

     

    – نظریه نیازها

     

    نیازهای انسانی و تعریف و تحدید بار معنایی آن یکی از دغدغه های اندیشه ورزان در طول تاریخ بوده است و در این باره می توان به هزاران سال اندیشه مکتوب بشری بازگشت. اما طرح آرای متأخر می‌تواند ما را از معلول گویی باز دارد. فن هرمان در سال ۱۸۳۲ نیاز را «احساس یک کمبود، همراه با کوشش در جهت بر طرف کردن آن» تعریف می کند(رفیع پور،۱۳۶۵: ۱۴).

     

    از هر منظر که بنگریم، رضایت با نیاز ارتباط ارگانیکی دارد. تا نیازی نباشد، یا مطرح نشود و با وجود و طرح خود به دنبال برآوردن آن حرکتی، تلاشی و کوششی انجام نپذیرد، مقوله رضایت نمی‌تواند مطرح باشد (محسنی، ۱۳۷۹: ۱۱)

     

    بنابر این رضایتمندی از زندگی بیانگر میزان برآورده شدن و ارضای تمایلات و نیازهای اساسی انسانها است و از این طریق مفهوم رضامندی با مفهوم نیاز مرتبط می شود. به همین جهت می توان گفت: رضامندی از زندگی یکی از واکنشهای اساسی انسان در برابر امکانات زندگی است که انگیزش‌ها، نیازها، انتظارات و آرمانهای او ناشی می شود. از این رو، رضامندی نسبی بوده و در افراد مختلف متفاوت است(سلیمانی،۱۳۷۳: ۳۸)

     

    نیاز را می‌توان احساس فقدان یا حرمانی دانست که به یک موجود زنده (مخصوصاً انسان دارای آگاهی) به جهت آن که در جریان تحقق اهدافش خود را فاقد چیزی می بیند، دست می‌دهد. این احساس می‌تواند موجب تمایل به هر آنچه می‌شود که امکان ارضای نیاز را فراهم می سازد و یا حالت موجودی است که از خارج و در برابر آنچه در جریان تحقق اهدافش کم دارد، به او نگریسته می شود، در این معنی ممکن است فردی دارای نیازهایی باشد بدون آنکه از آن خبر یا آگاهی داشته باشد(بیرو، ۱۳۶۶: ۲۴۲).

     

    اما برای نیاز نمی توان حدی قائل شد، چرا که انسان دارای تمنیات بی پایان و توانایی های بالقوه بسیار متنوعی است، توانایی هایی که در بستر زندگی اجتماعی شکل گرفته و بالفعل می شوند. از این رو، نیازها بر حسب شرایط زمانی و مکانی، مراحل رشد و توسعه جامعه وضعیت فنی و تکنولوژیک میزان تحول در سطوح شهرنشینی و عوامل بسیار دیگر، تنوع می پذیرد. به لحاظ طبیعی، انسان از هنگام تولد برای بقا و رفع نیازهای خود محتاج دیگران است. این احتیاج تنها شامل رفع نیازهایی از قبیل خوراک و پوشاک و مسکن نمی شود. بلکه از یک سو نیازهای دیگری نیز وجود داردکه فرد ناگزیر از روابط اجتماعی است و بدون آن قادر به زندگی ورفع نیازهای خود نخواهد بود و از سوی دیگر، روابط اجتماعی، خود نیازهای دیگری را برای فرد و جامعه شکل می دهد. بدین معنی که در جریان تعاملات اجتماعی و در پی مقایسه‌های اجتماعی، خواسته‌های جدیدی در انسان پدید می‌آید. از این رو، طبیعی است که با گسترش روابط و تعاملات اجتماعی و به عبارتی با پیچیده شدن جوامع بشری و افزایش سطح روابط، زندگی اجتماعی در مقایسه با گذشته ابعاد بیشتری بگیرد. (رفیع پور، ۱۳۶۵: ۱۶)

     

    از این رو در سنجش کیفیت زندگی ضروری است ابعاد گوناگونی را مورد توجه قرار داد، ابعادی که هریک متأثر از بخشی از نیازهای اساسی انسان دارد، توجه به نظریه‌های نیاز ضروری می کند. در این زمینه، نظریه نیاز آبراهام مازلو  مبنای بسیاری از مباحث قرار گرفته است.

     

    آبراهام مازلو

     

    دسته بندی او از نیازهای اساسی انسان برای تعیین نیازهای اصلی در قلمروهای مختلف زندگی مکرر به کار گرفته شده است. مازلو بر آن بود که در تمامی انسانها گرایش برای تحقق خود هست… انگیزه آدمی، نیازهایی مشترک و نظری است که در سلسله مراتبی از نیرومندترین تا ضعیف ترین نیاز قرار می گیرد.(محسنی و صالحی، ۱۳۸۱: ۱۴)

     

    بر همین اساس او معتقد بود که  نیاز، پیش‌نیاز، نیاز دیگری است و برای پاسخگویی به نیازهای بالاتر باید نیازهای پایین برآورده شود تا فرد در نهایت به تحقق خویشتن و خود شکوفایی نایل شود. این نیازها در پنج گروه دسته بندی می شوند:

     

    ۱- نیازهای فیزیولوژیک                 ۲- نیازبه ایمنی                       ۳- نیازهای اجتماعی

     

    ۴- نیاز به احترام یا صیانت ذات                            ۵- نیاز به خود شکوفایی (مازلو،۱۳۶۷: ۷۳)

     

    نیازهای فیزیولوژیک: نیازهایی هستند که برای ارگانیسم ضروری قلمداد می شوند. مازلو معتقد است این نیازها هنگامی اهمیت خود را در پویایی جاری فرد از دست می دهند که ارضا شوند. تنها نیازهای ارضا نشده بر ارگانیزم مسلط می شوند تا آن را سازمان بندی می کنند.(مازلو، ۱۳۶۷: ۷۴)

     

    نیاز به ایمنی: اگر نیازهای قبل در حد مقبول و نسبتاً خوبی ارضا نشوند، مجموعه نیازهای جدیدی شکل می گیرند که مازلو با عنوان ایمنی از آنها یاد کرده است. وی این مجموعه را شامل: «امنیت، ثبات، وابستگی، حمایت، رهایی از ترس، رهایی از نگرانی و آشفتگی، نیاز به سازمان، نظم، قانون، محدودیت و داشتن حامی مقتدر» می داند(همان: ۷۵).

     

    او بر آن بود که ترس از بی قانونی، بی نظمی، آشوب و هرج و مرج و پوچ گرایی، نیازهای متعالی را واپس می زند و توجه به نیازهای ایمنی را غلبه می بخشد(همان:۷۹)

     

    نیازهای اجتماعی: با برآورده شدن نیازهای فیزیولوژیک و ایمنی در سطح نسبتاً خوب، نیازهای عشق و محبت و تعلق غلبه می‌یابد. در این وضعیت، شخص برخلاف گذشته به شدت غیاب دوستان، معشوق، همسر و یا فرزندان را احساس خواهد کرد. او تشنه روابط عاطفی با مردم به طور کلی، یعنی داشتن جایگاهی در گروه یا خانواده‌اش خواهد بود. (همان: ۸۰)

     

    بر همین اساس او به اهمیت قلمرو زیست، قوم و قبیله و خویشاوندان، همقطاران، طبقه، گروه همکاران و آشنایان در شکل دادن و پاسخ به این نیازها و ایجاد تعلقات اجتماعی در فرد، تأکید می‌کند و حتی شکل گرفتن گروه های غیررسمی و انجمن های عمومی را ناشی از نیاز به چیرگی بر احساسات ناشی از خود بیگانگی، غربت و بی همدمی، کم رنگ شدن روابط سنتی، پراکندگی خانواده‌ها، شکاف بین نسلها، رشد شهر نشینی و محو صمیمیت روستایی و در نتیجه نیاز به تعلق به گروه های دارای روابط نخستین و عاطفی عمیق دانسته است.

     

    نیاز به احترام یا صیانت ذات: فرد در یک ارزشیابی از خود در دو مجموعه فرعی طبقه بندی می‌شود: الف) تمایل به قدرت، موفقیت، کتابت، سیادت، شایستگی، اعتماد در رویارویی با جهان و استقلال و آزادی ب) تمایل به اعتبار و حیثیت، مقام، شهرت و افتخار، برتری به معروفیت، توجه به اهمیت اعتماد به نفس، ارزش، قدرت، لیاقت، کفایت و مفید و موثر بودن در جهان منتهی خواهد شد. اما بی اعتنایی به این نیازها موجب احساساتی از قبیل حقارت، ضعف و درماندگی می شود(همان).

     

    نیاز به خود شکوفایی: با برآورده شدن نیازهای پیش گفته، به زودی بی قراری و نارضایتی دیگری به وجود خواهد آمد و این نارضایتی، نیازی را شکل می دهد که گرایش به شکوفا شدن آن چیزی دارد که بالقوه در فرد وجود دارد. مازلو این گرایش را تمایل «نسبت به تکوین تدریجی آنچه که ویژگی فردی شخص ایجاب می کند، و شدت هر آنچه که شدت شایستگی شدنش را دارد» تعبیر می‌کند (همان: ۸۳) که ظهور آن معمولاً به ارضای نیازهای قبلی (فیزیولوژیکی، ایمنی، عاطفی و نیاز به احترام) بستگی دارد.

     

    همانطور که ملاحظه می شود، مازلو بین نیازهای جسمانی و روانی تمایز قائل می شود، هر چند بین آنها ارتباط می یابد. بر این نظریه، نقدهای بسیاری وارد شد. مهمترین نقد آن بود که لزوماً رفع نیازهای فردی همیشه از چنین نظم معقولی تبعیت نمی کند. در یک خانواده فقیر ممکن است هنگام مصرف یک مال باد آورده تهیه یک خوراک اشرافی یا تلویزیون بزرگ را بر رفع نیازهای اساسی خود ترجیح دهد. ممکن است اولویت های شخصی افراد تابع برخی ضروریات که آشکارترین آنها بقا است باشد، ولی حتی در چنین حالتی این امکان وجود دارد که زندگی را فدای اهداف متعالی کنند. آلن بیرو نیز هر چند بر آن است که معمولاً بین نیازهای جسمانی و زیستی از یک طرف و نیازهای روانی و روانشناختی از طرف دیگر، تمایز قائل می شوند. لیک باید نیازهای ناشی از زندگی در جامعه و نیازهایی را که نظم معقول نیازها بر اساس آن چه مازلو بیان کرده است پیش نرود. بر این مبنا او علاوه بر نیاز به آموزش و پرورش، نیاز به پدیده‌های نو و نوآوری، نیاز به فرارفتن از چارچوب نیازهای مادی، نیاز به محیطی اجتماعی- فرهنگی و نیاز به احراز مسئولیت نیز اشاره می‌کند که ترتیب و ترتبی بر آن حاکم نیست (بیرو، ۱۳۶۶: ۲۴۳).

     

    با توجه به تئوری سلسله مراتب نیازهای مازلو که در مباحث مربوط به کیفیت زندگی اهمیت می‌یابد. سلسله مراتب نیازهای مازلو را می‌توان به صورت یک هرم در نظر گرفت که در آن نیازهای فیزیولوژیکی همچون نیاز به آب، غذا، خواب، میل جنسی و، دفع و… در قاعده هرم قرار دارند و نیاز به خودشکوفایی در رأس این هرم می‌باشد. بین نیازهای فیزیولوژیکی موجود در قاعده هرم و نیاز به خود شکوفایی که در رأس قرار دارد، نیازهای دیگری- به ترتیب صعودی- نیز وجود دارد که عبارتند از نیازهای مربوط به تعلق و عشق، نیازهای مربوط به احترام و عزت نفس، نیازهای شناختی و نیازهای ذوقی و زیبا شناختی. به عقیده مازلو، نیازهایی که در قاعده هرم قرار دارند باید قبل از نیازهایی که در قسمت فوقانی هرم می باشند، ارضا شوند بنابر این نیازهای دیگر یعنی نیاز به تعلق و عشق، نیاز به عزت نفس و…. نیازهای شناختی و نیازهای ذوقی را مورد نظر قرار داد، که در این صورت بحث در مورد نیاز به خود شکوفایی معنی و مفهومی نخواهد داشت.(اقلیما، ۱۳۸۲: ۵۰)

     

     

     

    سرجی: سرجی دیدگاه توسعه یافته‌ای از نظریه مازلو در ارتباط با کیفیت زندگی ارائه داده است. او می‌گوید در جوامع توسعه یافته، افراد در این جوامع در مراتب بالاتر از نیازها اقناع می‌شوند. ولی برعکس در جوامع کمتر توسعه یافته افراد در مراتب پایین تر نیازها اقناع می‌شوند. کیفیت زندگی نیز با توجه به اینکه افراد یک جامعه مشخص، در کدام یک از سطوح مختلف این نیازها سلسله مراتب ارضاع و اقناع می‌شوند تعریف می‌شود. بنابر این هرچه افراد یک جامعه از برآورده شدن نیازهایشان رضایت بیشتری داشته باشند. کیفیت زندگی جامعه نیز بالاتر است، حال ممکن است به این نیازها در جوامع دیگر نیز پاسخ داده شود ولی افراد آن جامعه در سطوح بالاتری اقناع شوند، که در نتیجه احساس رضایت و کیفیت زندگی کمتری خواهند داشت. سرجی همچنین بیان می‌دارد که نهادها برای رفع نیازهای انسان و بالا بردن کیفیت زندگی جامعه طراحی شده اند(سرجی، ۱۹۸۶: ۳۱ به نقل از فرخ‌وندی،۱۳۸۸: ۴۶)

     

    اینگلهارت: بر اساس نظر اینگلهارت آرزوهای شخص به طور طبیعی با وضعیت او تطابق می‌یابند و بدینوسیله سطح رضایت فرد از زندگی و احساس خوشبختی افزایش می یابد. به نظر وی رضایت ذهنی فرد از هر جنبه خاص از زندگی بازتاب شکاف بین سطح آرزوی او و وضعیت عینی وی است. از نظر او چیزی با ارزش است که کمیاب باشد و فرد احساس نارضایتی به دنبال آن می رود. و زمانی که به خواسته‌ای ارزشمند می‌رسند، احساس خوشبختی و رضایت می‌کنند. لیکن این احساس سعادت ذهنی ذاتاً زودگذر است. درکوتاه مدت ممکن است آنچه شما بدست آورده اید موجب سرخوشی شود، اما در بلند مدت این طور نیست زیرا اگر این گونه بود فعالیتهای هدفمند متوقف می‌شد. پس از مدتی، مردم آنچه را دارند بدیهی پنداشته، زیاده خواهی می کنند و یا اینکه وقتی به نقطه اشباع می‌رسند، بدنبال سایر خواسته ها می روند. درصورتی که خواسته های معینی مدتهای مدیدی ارضاء شده باشند، مردم بهای کمی به آنها داده، متوجه خواسته های دیگری می شوند. احساس خوشبختی در دراز مدت تداوم ندارد زیرا احساس سعادت بازتاب توازن میان آرزوهای شخص و وضعیت او می‌باشد. با پیشرفت و ترقی بلند مدت، آرزوهای شخص افزایش یافته و با آن موقعیت تطابق می‌یابند (اینگلهارت،۱۳۷۳: ۲۴۲).

     

    فراگرد تطابق پیچیده است، زیرا توازن بین نیازها با آرزوها از یک سو و انجام آنها از سوی دیگر پیوسته برهم خورده و مجدداً تطابق می یابند. ارضاء یک نیاز خاص موجب خوشنودی فراوان می شود. اما شخص پس از مدتی آرزوی چیزهای بیشتر یا متفاوتی را می‌کند. اینگلهارت این نوع فراگرد تطابق را برای عمل و حیات انسان ضروری می‌داند (اینگلهارت،۱۳۷۳: ۲۴۵). زیرا در غیر این صورت ارضاء مجموعه ای از خواسته ها، به بی حرکتی از سر بی نیازی منتهی می شود. اینگلهارت برای تأیید مدل آرزو – تطابق به شواهد تجربی محکمی دستیافته است. از لحاظ مقطعی در یک کشور تفاوت اندکی بین گروه های اجتماعی ثابت در سطوح متفاوت ذهنی وجود دارد. با این وجود، در کوتاه مدت تغییرات اجتماعی- اقتصادی مثبت موجب افزایش چشمگیر در خوشبختی و رضایت از زندگی می‌شود. اما سطح آرزوهای شخص با اوضاعی که برای مدت نسبتاً بلندی دوام می‌آورند تطابق می‌یابد، پس از چند سال شخص برای آنکه به سطحی بالاتر از میانگین در احساس سعادت برسد باید مقادیر بیشتری از یک چیز معین را بدست آورد. علاوه بر این در صورتی که سطوح بالای امنیت اقتصادی و جانی برای مدتی طولانی دوام آورندبه میانگین نمی رسند، بلکه همچنین ممکن است خواسته‌هایی مورد توجه قرار گیرند که از لحاظ کیفیت متفاوت هستند. و سرانجام اینکه تفاوتهای بزرگی بین سطوح سعادت ذهنی در میان جوامع مختلف گزینش شده است. سبب این تفاوت‌های بزرگ ممکن است تا حدی تفاوتهای بلند مدت در سطوح اقتصادی باشد. به نظر می رسد سطح احساس سعادت در یک جامعه پاسخی به تغییرات جدید در محیط اقتصادی آن جامعه باشد، اما این مطلب نیز تنها بخشی از تفاوتهای مورد مشاهده را تبیین می کند. همچنین یک عنصر فرهنگی مهم و پایدار در مورد سطح سعادت ذهنی در یک کشور معین وجود داشته باشد.(اینگلهارت،۱۳۷۳: ۲۸۰).

     

    به طور کلی در نظریه آرزو تطابق می توان سه نکته را بیان نمود:

     

    – به طور خلاصه تغییر وضعیت عینی فرد می تواند موجب احساس آنی رضایت یا نارضایتی شود.

     

    – وضعیتی که برای مدتی دوام می آورد- احتمالاً برای چندین سال- ممکن است به تدریج سطوح آرزوهای افراد را در یک زمینه معین ارتقاء یا تنزل دهد.

     

    – وضعیتی که برای مدتی طولانی دوام آورد می تواند به دگرگونی ارزشهای نسلی منتهی شود، در نتیجه افراد یک جامعه معین اولویت اصلی خود را به ارزشهای متفاوتی خواهند داد.

     

    اینگلهارت با بررسی آرزو- تطابق در میان افراد درکشورهای غربی به این نتیجه رسید وقتی اهداف و آرزوهای افراد محقق می شوند. احساس خوشبختی و رضایت کوتاه مدت را موجب می شود چرا که اگر احساس رضایت طولانی و بلند مدت بود، آرزوها و فعالیت‌های هدفمند افراد متوقف می‌شد. با رسیدن فرد به نقطه اشباع، زیاده خواهی فرد را به آرزوهای سطح بالاتر سوق می دهد.

     

    نظریه تلفیقی ونتگودت[۱۷] و همکاران: ونتگودت کیفیت زندگی را از سه جنبه مورد بررسی قرار می‌دهد.

     

    – کیفیت زندگی از لحاظ ذهنی اینکه هر فرد چقدر احساس می کند که زندگی خوبی دارد. هر فرد به طور شخصی یک ارزیابی منحصر به فرد از دیدگاه ها و احساسات و نظریات خود دارد. اینکه یک فرد نسبت به زندگی خود راضی و خوشحال است یا خیر جنبه هایی است که کیفیت ذهنی زندگی را منعکس می کند.

     

    – کیفیت وجودی زندگی[۱۹] : به این معنا می باشد که زندگی شخص در سطوح عمیقتر چقدر خوب می‌باشد. فرض می شود که شخص دارای ماهیت وجودی عمیقی می باشد که باید به آن احترام گذاشته شودو شخص باید در هماهنگی با آن زندگی کند. ممکن است فکر کنیم که تعدادی از نیازها باید بوسیله ماهیت زیستی مان تأمین شود و یا اینکه همه ما باید زندگی ای را داشته باشیم که با ایده‌آل‌های مذهبی و روحی خاص تعیین شده بوسیله ماهیت وجودی مان مطابقت نماید.

     

    – کیفیت زندگی عینی[۲۰]: به این معنا می باشد که چگونه زندگی شخص  بوسیله جهان بیرون مشاهده می شود. این نقطه نظر تحت تأثیر فرهنگی است که مردم در آن زندگی می کنند. کیفیت عینی زندگی خود را در قابلیت شخص برای تطابق با ارزشهای فرهنگی نشان می دهدو در مورد زندگی شخصی اطلاعات کمی به ما می دهد. مثالهایی از وضعیت اجتماعی و یا نشانه هایی که شخص باید داشته باشد تا عنصر خوبی از آن فرهنگ خاص باشد (منظور از عینی در اینجا به مفهوم واقعیت‌های غیر ذهنی یا عینی اطلاق می شود) غیر ذهنی به آن دسته از شرایط خارجی و ساده زندگی گفته می‌شود که از نظر بسیاری از مشاهده گران ارزش مساوی دارد.

     

    نظریه ونتگودت و همکارانش که در شکل ذیل نشان داده می شود، لایه های طبقه بندی شده کیفیت زندگی را همچون یک پیازبا لایه های متعدد در نظر می گیرد که درآن، بین سطح وهسته مرکزی آن یعنی لایه رویی زندگی و لایه عمیق آن هماهنگی وجود دارد.

     

    رفاه[۲۱]: ساده ترین جنبه ذهنی کیفیت زندگی رفاه می باشد. کیفیت زندگی برحسب برآورد فرد از چگونگی زندگی خود تعریف می شود. وقتی که ما درباره داشتن احساس خوب صحبت می کنیم، معمولاً به یک بیان مفصل از معنی زندگی مبادرت نمی ورزیم و در مورد عمق وجودی و آرزوهایی که مأمن و پناهگاه همه ماست سخن نمی گوییم بنابر این رفاه چیز دیگری است و سطحی‌تر از مفهوم کیفیت زندگی، ارضای نیازها و خودپنداری است. اکثر مردم به خیلی از اطرافیان خود می‌گویند احساس خوبی دارند ولی فقط برای تعداد کمی از مردم عمق زندگی خودشان را ارزیابی می‌کنند. ما یک رویه سطحی داریم که آن را برای هرکس باز می کنیم و یک عمق پنهانی که تعداد کمی از مردم به آن دسترسی دارند و اغلب حتی خودمان نیز به آن آگاهی نداریم ارزیابی آنی فرد از کیفیت زندگی آنچنان ساده و طبیعی به نظر می رسد که ممکن است دلیلی باشد بر اینکه چرا در این زمینه بررسی جدی صورت نگرفته است.

     

    رضایت از زندگی : راضی بودن به معنای داشتن این احساس است که زندگی در مسیری است که باید باشد. وقتی که انتظارات، نیازها و تمایلات فرد در زندگی بوسیله دنیای بیرونی تأمین می شود شخص راضی است. رضایت یک بیان ذهنی است، یک ماهیت شناختی.

     

    شادکامی : شادی به شدت با بدن همبستگی دارد، اما به آن محدود نیست. شادی وجود فرد را به طور کامل در بر می گیرد شادی را نمی‌توان با سایر جنبه های کیفیت زندگی همچون راضی بودن و خوب بودن جدا کرد. بسیاری از مردم شادی را با طبیعت انسانی شان مرتبط می کنند. شادی در کسانی که هارمونی فوق العاده با طبیعت انسانی‌شان دارند وجود دارد. با این حال بسیاری هم باور ندارند که شادی صرفاً از طریق وفق دادن با طبیعت فرد و فاکتورهای وابسته‌اش  بدست بیاید.

     

    معنی در زندگی: جستجو درباره معنای زندگی پذیرش معنا و بی معنایی زندگی را در بر می گیرد. و سوالاتی از این قبیل را در بر می گیرد: آیا ارتباطمان با دوستانمان با معنی است؟ آیا استعدادهایم را در راه درست به کار می گیرم؟ آیا شغل درستی انتخاب کرده ام؟ آیا استعدادهایم را در راه درست به کار می گیرم؟ صحبت در مورد معنای زندگی وضعیت مبهمی را ایجاد می کند. فقدان معنا در زندگی شاید دلیلی باشد برای خودکشی ۱۴۰۰ نفر در سال در کشور دانمارک.

     

    نظم بیولوژیکی: این جنبه از کیفیت زندگی بستگی به ساختمان زیستی و بنیادی انسان دارد. اگر ارتباط بین ارگانیسم مطلوب نباشد، چگونگی و کیفیت زندگی نیز نمی‌تواند مطلوب باشد. در واقع این جنبه با وضعیت سلامت و بیماری فرد ارتباط دارد.

     

     

     

    درک زندگی بالقوه: درک پتانسیل زندگی مفهوم کلیدی کیفیت زندگی را تشکیل می‌دهد. انسانها از پتانسیل‌شان برای فعالیتها، روابط خوب اجتماعی، شغل معنی دار و زندگی تا بی نهایت استفاده می‌کنند.

     

    ارضاء نیازها: به طور کلی نیازها به کیفیت زندگی مربوط می شوند، آنجایی که نیازها برآورده می‌شود، کیفیت زندگی بالاست. برآورده شدن نیازها مرحله ای بین جنبه های تقریباً عمیق وجودی و پدیده‌های سطحی است.

     

    عوامل عینی همچون هنجارهای فرهنگی: به فاکتورهای بیرونی زندگی مربوط می شوند آنها شامل درآمد، شرایط زندگی زناشویی، وضعیت سلامتی و تماسهای روزانه با افراد دیگر می شوند. عوامل موثر بر کیفیت عینی زندگی با فرهنگی که ما در آن زندگی می کنیم ارتباط دارد (ونتگودت، ۲۰۰۳؛ ۱۴۰-۱۳۰).

     

    لن: نوع دیگر تمایزگذاری در بحث کیفیت زندگی، تقسیم بندی کیفیت به بیرونی و درونی است اولی به بحث کیفیت در محیط می پردازد و دومی به بحث کیفیت در درون فرد. این تقسیم بندی را با بکار بردن اصطلاحات کیفیت جامعه و کیفیت افراد می‌توان نشان داد. این نوع تقسیم بندی نیز در تحقیقات مربوط به سلامت عمومی کاربرد دارد. بیماریهایی با جلوه بیرونی از پریشانی‌های درونی کاملاً متمایز است. (لن، ۱۹۹۴: ۲۲۷).

     

    وینهون: وینهون با الهام از دیدگاه لن پیرامون کیفیت زندگی، دیدگاهی جدید را مطرح می کند. همانطور که در جدول ذیل می بینیم، در آن تمایز بین شانسها و نتایج به صورت عمودی و تمایز میان کیفیت بیرونی و درونی به صورت افقی نشان داده شده است.

     

    جدول ۲-۸- شاخص های نظریه وینهون

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

      کیفیت های بیرونی کیفیت های درونی
    شانس های زندگی قابل زیست بودن محیط توانایی فرد در زندگی
    نتایج زندگی سودمندی زندگی رضایت

    کیفیت زندگی بیرونی و درونی از ترکیب با شانس‌های زندگی دو تمایز را بیان می‌نمایند: قابل زیست بودن محیط و توانایی فرد در زندگی.

     

    قابل زیست بودن محیط: بوم شناسان قابل زیست بودن محیط را معمولاً به قابل زندگی بودن محیط طبیعی نسبت می دهند و مفاهیم آلودگی، گرم شدن کره زمین و از بین رفتن طبیعت را به عنوان مصادیق متضاد بر شمرده و تحقق این مفهوم را به طور اختصاصی و به حفاظت محیط زیست وابسته می دانند. برنامه ریزان شهری اغلب این واژه را معادل با قابل زیست بودن محیط ساخت بشر می‌دانند و آن را با بحث سیستم فاضلاب شهری، بحث ترافیک و شهرک سازی برای اقشار مختلف مرتبط می‌نمایند و در واقع اعتقاد دارند زندگی خوب میوه مداخله صحیح بشر در محیط پیرامونش می‌باشد. اما در دیدگاه جامعه شناسی این جامعه است که در مرکز قرار دارد و قابل زیست بودن با کیفیت جامعه به عنوان یک کل مرتبط است. اصطلاح جامعه خوب با واژه جامعه مرفه یا عدالت اجتماعی در ارتباط مستقیم قرار دارد و گاه این دو یکسان با هم فرض می شوند.

     

    به نظر وینهوون قابل زیست بودن محیط واژه مناسب تری می باشد، بدان دلیل که مستقیماً به خصوصیت محیط اشاره دارد، معنی محدود شرایط مادی را در بر ندارد و جزئیات بیشتری را در خود دارد (وینهوون،۱۹۹۶: ۹-۷؛ به نقل از: برزگر مروستی،۱۳۸۶: ۱۱)

     

    توانایی فرد در زندگی: این قسمت با واژه‌هایی نظیر کیفیت زندگی و بهزیستی به خصوص در عرصه علم پزشکی و روانشناسی شناخته می شود.

     

    متداول ترین تعریف برای این نوع کیفیت، فقدان عیوب عملکردی است. این واژه به صورت محدود به معنای سلامت است. عیوب عملکرد گاهی اوقات سلامت منفی نیز نامیده می شود. در این زمینه پزشکان بر فقدان عیوب جسمی اشاره می کنند در حالیکه روانشناسان فقدان عیوب روانی را مد نظر قرار می دهند از نظر آنان کیفیت زندگی و بهزیستی اغلب مترادف باسلامت روانی است. دراین مفهوم در واقع یک سطح طبیعی و نرمال برای فعالیت بدن وجود دارد و کیفیت زندگی به معنای عملکرد بدن و روان در این سطح ایده آل است.

     

    نهایتاً این واژه با اصطلاح هنر زندگی به توانایی‌های خاص و منحصر به فرد در زندگی کردن اشاره دارد و مفهومی متمایز از سلامت روانی می باشد حتی گاه داشتن این کیفیت به اشخاص پریشان نسبت داده می شود. این کیفیت با سلیقه ناب، توانایی لذت بردن از زندگی و داشتن شیوه ای نو برای زندگی همراه می باشد.

     

    سودمندی زندگی و رضایت نیز از ترکیب کیفیت های بیرونی و کیفیت های درونی با نتایج زندگی حاصل می شوند.

     

    سودمندی زندگی: در این نوع از کیفیت، ارزشهای متعالی تری متصور است. به طور کلی زندگی یک شخص ممکن است از جنبه های خاصی سودمند باشد بدون اینکه این ابعاد مورد شناسایی قرار گرفته باشند. مثلاً اهمیت زندگی یک فرد برای اطرافیانش از دید یک پزشک سودمندی آن را نشان می‌دهد. زندگی یک مادر با بچه های کوچک نسبت به زنی در همان سن فاقد کودک ممکن است از اهمیت و سودمندی بالاتری برخوردار باشد. در سطح بالاتر، این بعد از کیفیت زندگی به مشارکت اجتماعی در جامعه بر می گردد. تاریخ نگاران کیفیت را به اثری که یک فرد می تواند در فرهنگ بشری ایجاد کند منوط می دانند، بنابر این در این دیدگاه کیفیت زندگی مخترعین از رعیت های ناشناس بالاتر است و اخلاقیون این کیفیت را در حفظ اصول اخلاقی می دانند بنابر این زندگی یک پرهیزگار از زندگی یک گناهکار بالاتر است و در دیدگاه وسیعتر سودمندی زندگی به بررسی نتایج یک زندگی در ارزیابی دراز مدت منوط است.

     

    لذت از زندگی یا رضایت: این نوع، مفهوم کیفیت از دید کنشگر است. ما بازتاب این کیفیت را در افراد هوشیار به صورت لذت ذهنی از زندگی می بینیم و عموماً به این نوع کیفیت ، رفاه ذهنی، رضایت از زندگی، و احساس خوشبختی در مفهوم خاص لغت می گویند و دقیقاً همان خوشبختی از دیدگاه فلاسفه سودمندگرا است.(وینهوون، ۲۰۰۱) (به نقل از: برزگر مروستی،۱۳۸۶: ۱۱)

     

    اساساً تجربیات ارزشمند در زندگی انسانها اساس و پایه ارزیابی های کلی می گردد. هر بعدی در زندگی نظیر ازدواج یا شغل، ارزیابی را در خود دارد. در ضمن ارزیابی ما در زمان های متفاوت شکل می گیرد از آنجائیکه همیشه آینده نسبت به گذشته و حال ملموس نیست امیدها و هراسهایمان بر طبیعت موثر بیشتر مرتبط است تا بر یک نتیجه گیری شناختی در کنار ارزیابی جنبه های مختلف زندگی ما درباره کلیت زندگی نیز دست به ارزیابی می زنیم.(همان)

     

    رویکرد جامعه شناختی به کیفیت زندگی

     

    جامعه شناسان از جمله گرسون (۱۹۷۶) و آندریو و همکاران (۱۹۷۶) به تعریف و تبیین ابعاد و
    شاخص‌های اجتماعی کیفیت زندگی و احساس خوشبختی پرداخته اند. این مطلب آنقدر عمومی شده که پژوهشگران در زمینه های علمی دورهم جمع شده اند و مجله علمی تخصصی تحت عنوان تحقیق شاخص‌های اجتماعی را منتشر کرده اند (سال آغاز انتشار مجله مورد نظر ۱۹۳۸ میلادی است). شاخص‌های اجتماعی یا جنبش کیفیت زندگی با گزارش کمیته هوور تحت عنوان تمایلات اجتماعی اخیر در ایالات متحده آمریکا آغاز شده است. افزایش تولیدات علمی در زمینه تحقیق به آنجا سرانجامید که مجله علمی تخصصی دیگری تحت عنوان تحقیق کیفیت زندگی از سال ۱۹۹۱ منتشر شده است.(شقایق،۱۳۸۷)

     

    کیفیت زندگی در بردارنده الگوهای متعدد اجتماعی است که جامعه شناسان را برآن داشته تا به ابعاد اجتماعی کیفیت زندگی بپردازند. الگوهای اجتماعی کیفیت زندگی شامل سن، جنسیت، نژاد، حوزه‌های اجتماعی شهری و روستائی، طبقه اجتماعی، میزان تعلقات و پیوند اجتماعی، همبستگی اجتماعی و سرمایه اجتماعی می باشد. بخشی از بررسی‌های دانشمندان اجتماعی اختصاص به تحولات ساختاری و همچنین تغییرات کیفیت زندگی می باشد که البته این تحولات مربوط به ساخت اجتماعی می باشد.(شقایق،۱۳۸۷) از آنجایی که پژوهش حاضر با رویکرد جامعه شناسی به کیفیت زندگی می پردازد در ادامه این رویکرد و مجموعه ای از عوامل اجتماعی موثر بر کیفیت زندگی به طور مبسوطتر مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

     

    ۲-۱-۱-۵- عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی (با تأکید بر عوامل اجتماعی)

     

    کیفیت زندگی مفهومی چند وجهی، نسبی، متأثر از زمان و مکان و ارزشهای فردی و اجتماعی است. عوامل مؤثر بر آن به دوره زمانی و مکان جغرافیایی و شرایط فرهنگی تغییر می کنند. شکی نیست که واقعیت‌ها و شرایط عینی جامعه و وضعیت مادی زندگی فرد نیز در آن نقش تعیین کننده دارند(خوارزمی، ۱۳۸۶: ۴۵).

     

    از دید الیور و همکاران(۱۹۹۷) عوامل تعیین کنندهی کیفیت زندگی در سه طبقه قرار دارند:

     

    ۱- مشخصات فردی شامل متغیرهای دموگرافیک.

     

    ۲- شاخص‌های عینی کیفیت زندگی که شرایط محیطی هستند و متغیرهای مربوط به رفاه عمومی، بهداشت محیط اجتماعی، تحرک،  فرهنگ و مذهب،  محیط طبیعی و سیاست ها.

     

    ۳- شاخص های ذهنی کیفیت زندگی که با مفاهیمی همچون احساس رضایتمندی از زندگی، رفاه و آسایش جسمی و روانی و شادکامی توصیف می شود.

     

    فرانس(به نقل از اسلامی، ۱۳۸۴) ارتباط عوامل مرتبط با کیفیت زندگی را به صورت دیاگرام زیر نشان داده است.

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

           
         
       
     

     

     

     

     

     

     

     

     

    شکل(۲-۲): ارتباط عوامل مرتبط با کیفیت زندگی

     

    همانطوریکه دیاگرام بالا نشان می‌دهد. این چهار متغیر می توانند مستقلاً یا توأم با یکدیگر بر روی کیفیت زندگی تأثیر گذار باشند. درک فرد از کیفیت زندگیش نیز می‌تواند به هرکدام از متغیرهای نامبرده تأثیر بگذارد.

     

    می‌توان گفت که عامل اصلی تعیین کنندهی کیفیت زندگی عبارت است از تفاوت درک شده بین آنچه که هست و آنچه که باید باشد. در این مورد دو معیار وجود دارد: معیار ذهنی و معیار عینی. شرایط عینی مشتمل بر وضعیت رفاهی، اقتصادی، سیاسی و عوامل محیطی و فرهنگی، جایگاه اجتماعی و اقتصادی، سن، جنس، ارتباط اجتماعی، درآمد، مسکن، اشتغال قابلیت‌های رفتاری، مهارتهای اجتماعی، توانایی های عملکردی و روانی افراد است؛ شاخص ذهنی همان احساس رفاه و رضامندی و یا احساس خشنودی است که حاصل برداشت ذهنی و ارزشیابی فرد از زندگی است و اگر چه در این احساس جنبه های شناختی نیز مطرح است ولی جنبه های عاطفی آن در سنجش کیفیت زندگی بیشتر مد نظر قرار دارد(خوارزمی، ۱۳۸۶: ۴۷).

     

    مرکز مطالعات کیفیت زندگی از مدل ها و تکنیک هایی استفاده می کند که ادعا می‌شود هم وجه عینی و هم وجه ذهنی کیفیت زندگی را می سنجد و بر تعریفی از زندگی مبتنی است که هم سطح و هم عمق زندگی را در بر دارد و ضمن توجه به وضعیت فرد از نظر ثروت مادی و پایگاه اجتماعی وسلامتی، معنایی که این شرایط برای فرد دارد و احساس خوب و رضایت از زندگی را نیز در بر می‌گیرد. نمونه ای از یافته های این مرکز به این شرح است:

     

    ۱- در ارتباط با کیفیت زندگی، مهم نیست که از نظر عینی فرد چه شرایطی داشته باشد(جنسیت، قد، تحصیلات، شغل و…) کیفیت زندگی او به مقدار زیاد بستگی دارد به این که چه احساسی درباره خودش دارد.

     

    ۲- میزان در آمد سالانه، همبستگی چندانی با کیفیت زندگی فرد ندارد.

     

    ۳- نوع شغل فرد رابطه مستقیمی با کیفیت زندگی او ندارد. مسأله اساسی این است که فرد از کارش راضی باشد و با همکاران خود رابطه خوبی داشته باشد.

     

    ۴- در رابطه با سلامتی، کیفیت زندگی اغلب با این تشخیص که فرد بیمار است، آسیب می بیند، ولی بیشتر به این دلیل که بیماری مشکلات و دردسرهایی برای فرد می آفریند و روال عادی زندگی را بر هم می زند.

     

    ۵- کیفیت زندگی تقریباً هیچ ارتباطی با مصرف الکل و سیگار و عادات غذا خوردن و ورزش ندارد (خوارزمی، ۱۳۸۶: ۴۷).

     

    فلانگان(۱۹۸۲؛ به نقل از آندرسون و بارک هارد،۱۹۹۹) چنین اظهار نموده است که اعضاء یک جامعه از این نظر که عوامل مختلف تا چه حد بر کیفیت زندگی آنها تأثیر می گذارد متفاوتند. این اختلاف نظر بخصوص در میان گروه های سنی و جنسهای متفاوت قابل مشاهده است چون افراد از این نظر که کدام بعد اهمیت بیشتری در کیفیت زندگی آنها دارد،  متفاوت هستند.

     

    مطالعات همچنین نشان می دهند که در کشورهای ثروتمند افراد اغلب بیش از کشورهای فقیر گفته اند که احساس راحتی و رضایت دارند ولی همبستگی میان سطح زندگی و احساس خوب نسبت به زندگی ضعیف بوده و در نقطه ای که در نقطه ثبات نسبی است، این احساس افت می کند. به بیان دیگر به نظر نمی رسد که احساس خوشبختی با پیشرفتهای بیشتر در حوزه ثروت، بالا رود (خوارزمی، ۱۳۸۶).

     

    تحقیقات زیادی در خصوص عوامل موثر بر کیفیت زندگی در جهان انجام گرفته است که به طور خلاصه در ذیل به برخی از این عوامل اشاره می شود:

     

    درآمد و کیفیت زندگی

     

    در همه کشورها اثر درآمد یکسان نبوده و در حالیکه همبستگی بین درآمد و رفاه در ایالات متحده آمریکا برابر با ۱۲درصد بوده) این همبستگی در محله های کثیف و شلوغ کلکته ۴۵ درصد می باشد. با این حال وجود درآمد شخصی کمتر از آنچه که به نظر می رسد دارای اهمییت است. درمطالعه ای که توسط آهوریا (۲۰۰۲) انجام شده، برآورد شده است که درآمد فردی فقط ۲تا ۳ درصد واریانس کیفیت زندگی فردی را تبیین می نماید۰(اهوریا، ۲۰۰۰؛ به نقل از فرخی،۱۳۸۶). وینهوون نیز همبستگی بالایی را بین درآمد و رفاه در کشورهای فقیر مشاهده نموده است.

     

    کیم نیز در بررسی خود وجود یک رابطه مثبت و معنادار را بین درآمد و رضایت افراد از زندگی تأیید می کند. به عبارت دیگر آنهایی که درآمد بیشتری دارند رضایت آنها نیز از زندگی بالاتر می باشد.(کیم: ۲۰۰۸)

     

    شغل

     

    یکی از مولفه های دیگر که اخیراً در بحث کیفیت زندگی مطرح می شود، شغل و کار مفید افراد و شهروندان جامعه است، چرا که اگر افراد جامعه ای فاقد شغل و کار مناسب اجتماعی باشند به طور قطع، تأمین کننده نیازهای جامعه برای رسیدن به یک توسعه پایدار نخواهند شد و به طور کلی، از این جوامع نمی توان انتظار شادابی، شاد زیستن و رضایت خاطر شهروندان را داشت. از طرفی، این سوال که (آیا شرایط موجود و حاکم بر جامعه در ابعاد مختلف باعث بهبود و پیشرفت من می شود یا نه؟ از جمله مباحث پایه ای در کیفیت زندگی است، یعنی شرایط مناسب و خوب زندگی، سطح کیفی زندگی در ابعاد گوناگون اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همان استانداردهای زندگی می باشند. به طور کلی، امروزه همزمان با گسترش روند جهانی شدن، کیفیت زندگی در سطح بین المللی در حوزه های اقتصادی نوین، توسعه منابع انسانی، مدیریت و برنامه ریزی و به طور مشخص تر، پیشرفت و توسعه جوامع ارزیابی می شود، چرا که سطح رضایتمندی افراد یک جامعه در ابعاد مختلف، اثر مستقیمی بر روند پیشرفت و توسعه آن جامعه در حوزه‌های گوناگون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارد و برعکس، عدم رضایت باعث نزول یک جامعه و کشور در این ابعاد و لذا افت شاخص ها در سطح بین المللی می شود). {۹۱}

     

    روابط اجتماعی، سرمایه اجتماعی  و کیفیت زندگی

     

    به نظر دورکیم، در جریان انتقال از همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیکی، ارزشهای جمعی تضعیف می شوند، تعهد افراد به جامعه کاهش می یابدو هر فردی می کوشد تا تمایلات شخصی خودرا دنبال کند. آنجا که هیچ سدی در برابر تمایلات فردی وجود ندارد، هیچ نوع امکانات و شرایط عینی قادر به پاسخگویی آن نیست، پیوند فرد با جمع که سرچشمه اخلاقیات است این تمایلات را مهار می کند (دورکیم،۱۳۶۹، ص۹). دورکیم در صدد بود که نشان دهد جامعه ای که افراد آن بوسیله نظامی از ارزشها و هنجارها یا به تعبیر دیگر اخلاقیات هدایت می شوند، رضایت بیشتری از موقعیت خود در نظام دارند (بادن، ۱۹۸۹؛ ۳۵).

     

    رابطه اجتماع از یک سو نیازهای عاطفی و شناختی و حتی بخشی از نیازهای مادی افراد را پاسخ می گوید و از سوی دیگر به آرزوها، تمایلات و خواست های افراد شکل و جهت می دهد. شکل دادن به آرزوها دو وجه دارد: یکی ایجاد گسترش آرزوها در فرد و دوم مهار تمایلات است، به این معنی که از شکل گرفتن آرزوها و خواسته های بی حد و حصر و ارضانشدنی جلوگیری می شود و نوعی انطباق را بین آرزوها و شرایط و موقعیت فرد ایجاد می کند. به این ترتیب، رابطه اجتماعی با شکل دادن و پاسخ به بخش قابل توجهی از نیازها می تواند ارزیابی فرد را از زندگی خود تحت تأثیر قرار دهد. بنابر این، روابط اجتماعی به طور کلی از دو جهت بر زندگی افراد تأثیر می گذارند یکی به کمک سازو کارهای ایجابی چون تأکید بر تعاون و مشارکت دارند و باعث تأمین نیازهای عاطفی و روانشناختی می گردند، می تواند منبعی برای حمایت های اجتماعی و رفاه اجتماعی و در نهایت رضایت از زندگی شوند. سازوکارهای سلبی به خاطر ویژگی های بازدارندگی و مهار تملایلات افراد می توانند منبعی برای کنترل های اجتماعی و امنیت جانی گردند و از این طریق موجبات رضایت افراد را از زندگی اجتماعی برآورده سازند.

     

    دورکیم آثار مثبت پیوند فرد با جامعه از طریق گروه های میانی را تنها برای جامعه نمی دید. از دیدگاه او وجود این گروه ها، سرچشمه شادی و شادکامی برای فرد است. وی می گوید: تنها جامعه نیست که به تشکیل شدن این گروه ها ی خاص علاقه مند است تا بتواند فعالیتی را که در آن جریان دارد، و در صورت نبود گروه فعا لیتی پر هرج ومرج می شد تنظیم کند. فرد هم به توجه خود در وجود این گروه ها سرچشمه ای برای شادی و شادکامی خویش می بیند. زیرا هرج و مرج برای او هم دردناک است. خود اوهم از کشاکش ها و بی نظمی ها ی ناشی از نبود قانون انتظام دهنده روابط فردی رنج می برد. زیستن به حالت آماده باش جنگی آن هم در بین همراهان و صدمات خویش به هیچ وجه برای انسان مفید نیست. احساس خصومت عمومی، و بی اعتمادی متقابل که از آن بر می خیزد، فشار روحی حاصل از آن هنگامی که مزمن و ریشه دارشوند دردناک پیدا می کنند. هنگامی که افراد منافع مشترکی پیدا می کنند و متحد می شوند تنها به خاطر دفاع از آن منافع نیست ، به خاط اعتماد با یکدیگر، به خاطر این است که در بین رقبا تنها نباشند، و از لذت همدلی و یگانگی با دیگران بهره مند شوند، یعنی خلاصه زندگی اخلاقی واحدی با یکدیگر داشته باشند (دورکیم،۱۳۶۹: ۲۱ ). رابطه اجتماعی از دو جهت بر رضایت فرد و در کیفیت زندگی او بالا می رود و از سوی دیگر از طریق مهار تمایلات افراد، از آرزوهای بی پایان و ارضا نشدنی جلوگیری می کند.

     

    سرمایه اجتماعی به شبکه ای از روابط بین افراد و گروه ها و نیز هنجارهای اعتماد، عمل متقابل و منافع دوسویه که آنها را به هم متصل کرده است اشاره دارد. این شبکه ها یک منبع یا دارایی را برای فرد بوجود می آورند ، لذا به آن سرمایه گفته می شود که می تواند در دامنه وسیعی از موقعیتها ارزشمند محسوب می شود.

     

    لین با طرح نظریه اجتماعی (۱۹۸۲) مشخصاً این مسأله را طرح کرده است که دستیابی به منابع اجتماعی و استفاده از آنها می تواند به موفقیتهای اجتماعی و اقتصادی بهتر منجر گردد.

     

    در حقیقیت محتوا، نوع و کیفیت شبکه روابط یا سرمایه اجتماعی تأثیرات زیادی بر موفقیت افراد در
    حوزه های مختلف زندگی آنها و کل کیفیت زندگی شان بر جا می گذارد. این موضوع بر یافته های محققان بیشماری منطبق می باشدبه عنوان مثال میلور و همکارانش در سال ۱۹۹۹  در بررسی ابعادی که بر رتبه بندی ذهنی از بهترین و بدترین زندگی انجام شد عنوان نمودند که… جنبه تعیین کننده، روابط با دیگران می باشد. این موضوع ۴۳ درصد از جنبه های ذکر شده برای بدترین زندگی و ۳۹ درصد ازجنبه‌های عنوان شده برای بهترین زندگی را در بر می‌گیرد(میلور،۲۰۰۳: ۱۲۴) بوردیو نشان داد که چگونه سرمایه اجتماعی موجود در کنار سرمایه فرهنگی و اقتصادی می تواند بخشی از استراتژی برای افراد و گروه ها در جهت باز تولید سرمایه بیشتر و یا تبدیل آن به دیگر صورتهای سرمایه باشد. (فرخی،۱۳۸۶: ۶۴)

     

    متغیرهای جمعیت شناختی و کیفیت زندگی

     

    ویژگیهای جمعیت شناختی مانند جنسیت تأثیر کمتر از آنچه مورد انتظار می باشند دارند(کومینوس،۱۹۹۵). برای مثال اینگلهارت بیان می نماید که با وجودیکه زنان بیش از مردان خوشحالتر می باشند، اما سطوح بالاتری از افسردگی را نشان می دهند.

     

    برخی از محققان در اظهار نظر در خصوص رابطه کیفیت زندگی با سن به یک توزیع u شکل اشاره می‌کنند، بدین معنی که جوانان و افراد مسن در مقایسه با افراد میانسال از نظر رفاه و کیفیت زندگی در سطح بالاتری قرار می‌گیرند. علت این موضوع نیز شاید به این خاطر باشد که افراد قرار گرفته در گروه سنی ۳۰تا ۳۵ سال (غیر خوشبخت ترین ها) مسئول نگهداری از والدین (افراد مسن) و کودکان می باشند(اینگلهارت، ۱۹۹۰) به هر حال مطالعات انجام شده در اروپا و آمریکای شمالی رابطه مثبتی را بین افزایش سن (با وجود کاهش سلامتی جسمانی) و افزایش رفاه ذهنی نشان می‌دهند(سلیگمن،۲۰۰۲)

     

    محله و کیفیت زندگی

     

    در سلسله مراتب تقسیمات شهری، محله یکی از بخشهای کوچک شهر به شمار می آید و از خانه های مجاور هم در یک فضای جغرافیایی خاص تشکیل می شود(شکویی،۱۳۶۹: ۴۸)

     

    محله به لحاظ ایجاد حس تعلق مکانی در افراد، از چنان جایگاهی برخوردار است که خانواده ها نسبت به آنها احساس خانه مسکونی خود را دارندو با ورود به محله، خود را در یک محیط آشنا و خودی می بینند. درحقیقت محله از تجمع، پیوستگی کم یا زیاد، معاشرت نزدیک، روابط محکم همسایگی و اتحاد غیر رسمی میان گروهی بوجود  می آید و برای تشکیل آن شرایطی چند لازم است:

     

      • دارا بودن یک حوزه جغرافیایی از شهر با وسعت کم یا زیاد

     

      • پیدایش و تکوین یک اجتماع کوچک از مردم شهر

     

    • وابستگی میان گروهی از مردم(قبلی:۴۹)

    به دلیل آنکه افراد به طور پیوسته در محیط ها ی مختلف با افراد و گروه های مختلف زندگی می کند، در نتیجه شرایط و محله هایی با کیفیت پایین می تواند به سرعت کیفیت زندگی ساکنین آن محله را تحت تأثیر قرار دهد. از سوی دیگر دیدگاه افراد نسبت به کیفیت زندگی و ارزیابی این مفهوم، با توجه به محیط بیرونی تغییر می کند. تأکید بر کیفیت زندگی نه تنها باید بر شرایط عینی زندگی افراد متمرکز شود بلکه باید ارزیابی های ذهنی نظیر احساسات و دیدگاه های روانشناختی را نیز شامل شود.

     

    کمپل و همکارانش رضایتمندی از زندگی را به عنوان مجموعه رضایتمندی های افراد از ابعاد گوناگون محیطی در نظر گرفتند. این رضایتمندی از یک فرآیند ارزیابی اولیه، ادراک ارزیابی و رفتار بدست می‌آید. این مدل در طول سالهای گذشته مطرح شده و بر یک ساختار سلسله مراتبی و تمایز قائل شدن بین ویژگی های عینی و ذهنی مبتنی بوده است(کمپبل و همکاران،۱۹۷۶).

     

    [۱] -Status Characteristics Theory(SCT)

     

    [۲] -Task Group

     

    [۳] -Correll

     

    [۴] -Anderson and Burchhard

     

    [۵] . Zhane

     

    [۶] . Campbell

     

    [۷] – Rapley

     

    [۸] . Schalock

     

    [۹] . Keith

     

    [۱۰] . Hagerty

     

    [۱۱] . Cummins

     

    [۱۲] -Ryff

     

    [۱۳] – V.Herman

     

    [۱۴] – Abraham Mazlow

     

    [۱۵] – Sirgy

     

    [۱۶] . Ingelhart

     

    [۱۷] .Ventegodet

     

    [۱۸]. The Subjective Quality Of Life

     

    [۱۹] . The Existensial Quality Of Life

     

    [۲۰] . The Objective Quality Of Life

     

    [۲۱]. Well Being

     

    [۲۲]. Satisfaction With Life

     

    [۲۳]. Happiness

     

    [۲۴] . Meaning  in Life

     

    [۲۵]. Biological Order

     

    [۲۶] . Realization of Life Potential

     

    [۲۷] . Fulfillment of Needs

     

    [۲۸] . Ventegodt

     

    [۲۹] . Lan

     

    [۳۰] .Veenhoven

     

    [۳۱] . Livability of Life

     

    [۳۲] . Slfe actualization

     

    [۳۳] . Functional Dfects

     

    [۳۴] . Negative Health

     

    [۳۵] . Subjective Welfare

     

    [۳۶] . Life  Satisfaction

     

    [۳۷] – Oliver

     

    [۳۸] – France

     

    [۳۹] – Flangan

     

    [۴۰] . Ahuria

     

    [۴۱] – Boudon

     

    [۴۲] – Mellor

     

    [۴۳] – Cumminus

     

    [۴۴]- Seligman

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:59:00 ب.ظ ]




  • اوقات فراغت و کیفیت زندگی

     

    اوقات فراغت و حضور افراد در محیط های طبیعی و تفریحی تأثیرات مثبت بسیاری بر سلامت روانی و جسمانی افراد می گذارد و افزایش پیوندهای اجتماعی و رضایت اجتماعی را به همراه خواهد داشت.مالر و همکارانش بیان کرده اند که تماس با طبیعت و گذران اوقات فراغت در این مکانها می تواند سلامت جسمانی را از طریق کاهش واکنشهای جسمانی به استرس‌ها،  تقویت تمدد اعصاب و کاهش اثرات منفی بیماری بهبود ببخشد(مالر و همکاران،۲۰۰۱ به نقل از فرخی، ۱۳۸۶).

     

    در نظریات دومازیدیر اوقات فراغت از اهمیت ویژه ای برخوردار است اوانواع فراغت را براساس نیازهای جسمی و روانی افراد طبقه بندی نموده است.

     

      • فراغت های جسمانی نظیر ورزش های مختلف، قدم زنی، استراحت و….

     

      • فراغت های هنری نظیر بازدید از منابع طبیعی مختلف ، موزه ها و بناهای یادبود ، رفتن به سینما و تئاتر ، کنسرت ، نقاشی و نواختن موسیقی و…

     

      • فراغت های عملی نظیر کارهای دستی (سفال سازی ، باغبانی و…)

     

    • فراغت های اجتماعی که انواع تفریح ها، دید و بازدید ها، گردهم آیی دوستان و … را شامل می شود(شعبان زاده،۱۳۷۴: ۳۷).

    پاتریک تفریح را نوعی استراحت تلقی می کند و معتقد است که تفریح از فعالیت هایی است که به خودی خود جالب بوده و موجب رضایت، آرامش و آسایش می گردد. پاتریک معتقد است که در شرایط سخت زندگی مدرن که انسان تحت فشارهای مفرط و طاقت فرسا قرار می گیرد و در نتیجه آن را می توان در اختلالات عصبی و امراض روحی مشاهده کرد، بشر احتیاج به شیوه های سالم روحی و جسمی دارد تا بدین وسیله فشارها و ناملایمات اضافه شده به زندگی روزمره را از بین ببرد.(صادقی ، ۱۳۷۸: ۶۵)

     

     

     

     

     

     

     

    ۲-۱-۱-۶- جمع بندی کیفیت زندگی

     

    مرور تاریخی مفهوم کیفیت زندگی نشان می دهد که این مفهوم سابقه ای دیرینه دارد و از دیر باز مورد توجه بوده است. اما اساسا از اوایل قرن بیستم بوده که به طور علمی مورد بررسی قرار گرفته است. این مفهوم طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی، به عنوان ادراک افراد از موقعیت شان در زندگی از حوزه های فرهنگی و نظام ارزشی که در آن زندگی می نمایند و در ارتباط با اهداف ، انتظارات، استاندارد ها و نگرانی هایشان تعریف می شود.

     

    در حالی که جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی توجه خود را به کیفیت زندگی گروه ها و جوامع معطوف کردند، سایر پژوهشگران زندگی فردی را مورد مطالعه قرار داده اند (دادریل،۱۹۸۴ به نقل از ربانی،۱۳۸۸).

     

    به طور کلی، کیفیت زندگی مفهومی نسبی و چند بعدی دارد که بر اساس شرایط زمانی و مکانی جوامع و همچنین فرهنگ ها، آداب و رسوم و معیارهای فردی و اجتماعی بررسی می شود. از طرفی، طرز نگاه، برداشت و برخورد انسان ها نسبت به نوع زندگی خودرو در کل، حسی که آنها نسبت به چگونه زیستن خود دارند، مفهوم کیفیت زندگی را نسبی می نماید.

     

    می توان گفت آنجائی که افراد احساس می کنند تلاش هائی که اطرافشان صورت می گیرد باعث بهبود زندگی آنها در ابعاد گوناگون می شود، مفهوم کیفیت زندگی را بهتر احساس می کنند. در گذشته، عمر بالا را در جوامع از معیارهای اصلی کیفیت زندگی بر می شمردند که این شاخص را نیز با شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور به طور مستقیم قیاس می کردند، اما پس از مدتی، این نظریه منسوخ شد؛ چرا که برخی دانشمندان معتقد بودند کسی که خودکشی (مرگ داوطلبانه می کند و یا کسی که برای تأمین شادی و شادابی مجازی روی به مواد اعتیادآور، داروهای روان گردان و … می آورد، به طور قطع، عمر کمتری نسبت به بقیه دارد. یعنی کسی که به دلیل ناراضی بودن از زندگی به بن بست رسیده و شرایط موجود برایش قابل تحمل نبوده یا به دلیل ناامیدی یا ترس از آینده (به علت شهرت، ثروت، مقام و ….) دست به خودکشی می‌زند یا به وسیله ای مجازی و کاذب پناه می برد، عمر کمتر می کند، لذا این شاخص نمی تواند شاخص اصلی و معیار مناسبی برای کیفیت زندگی به حساب آید. این دانشمندان اعتقاد داشتند خوشی و لذت بردن، سلامت زیستن، امنیت و رضایت خاطر افراد و… که هیچ کدام به معنای طول عمر نیست، معیارهای اصلی یک زندگی با کیفیت محسوب می‌شوند. (شقایق،۱۳۸۷)

     

     

     

    کیفیت زندگی، مفهوم چند وجهی است و مورد توجه علوم مختلف بوده و از منظرهای مختلف قابل بررسی است از یک منظر می توان کیفیت زندگی را در دو سطح خرد (فردی- ذهنی)و کلان (اجتماعی- عینی ) تعریف کرد. شاخص های کلان شامل درآمد، اشتغال، مسکن، آموزش و پرورش و سایر شرایط زندگی و محیط است و شاخص های خرد نیز شامل ادراکات کیفیت زندگی، تجارب و ارزش های فرد و معرف های مرتبط مانند رفاه، خوشبختی و رضایت از زندگی می شوند (براون، ۲۰۰۴: ۷-۶).  بر این اساس می  توان گفت که کیفیت زندگی ابعاد مختلفی دارد که می توان آن را در چهار بعد جسمانی، روانی، محیطی و اجتماعی خلاصه کرد.

     

    برای تبیین کیفیت زندگی نظریه‌های گوناگونی مطرح شده است و در کنار آن، علل مختلفی در راستای تأثیر گذاری  بر آن مطرح شده است که برخی بر تصورات و تلقی افراد، برخی بر علل اجتماعی و اقتصادی و برخی بر متغیرهای جمعیت شناختی تأکید داشته اند. بر این اساس، علت شناسی کیفیت زندگی از منظر برخی  از این متغیرها خصوصاً با تأکید بر متغیر های اجتماعی در این پژوهش مدنظر قرار می گیرد.

     

    دانلود پایان نامه

     

     

    [۱] – Maller

     

    [۲] – Dumazidier

     

    [۳] – Patrick

     

    [۴] – Brown

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:59:00 ب.ظ ]




  • ۲-۱-۲-۱- تاریخچه مفهوم معنویت

     

    اهمیت معنویت و رشد معنوی انسان تا حدی است که سازمان بهداشت جهانی در تعریف ابعاد وجودی انسان، به ابعاد جسمانی، روانی، اجتماعی و معنوی اشاره می‌کند و بعد چهارم، یعنی بعد معنوی را نیز در رشد و تکامل انسان مطرح می‌سازد (وست، ۲۰۰۰؛ هیل و هود، ۱۹۹۹، به نقل از غباری بناب و همکاران، ۱۳۸۴). همچنین، در چهارمین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی DSM-IV (2000: 741)، بخش جدیدی تحت عنوان “مشکلات مذهبی یا معنوی” وجود دارد (شریفی و همکاران، ۱۳۸۷).

     

     

    در برهه‌ای از تاریخ بشر، به گمان بسیاری دین بر اثر سیطره‌ی علم و عقلانیت، در سراشیب افول قرار گرفت (وولف، به نقل از دهقان، ۱۳۸۶) و از زمان گالیله تا فروید پستی‌ها و بلندی‌های بسیاری را پشت سر گذاشت (زمانی، ۱۳۸۴).

     

    اما پر واضح است که دین، راهی است که انسانها با پیمودن آن زندگی خود را معنادارتر و هدفمند می‌سازند. انیشتین آشکارا اظهار می‌داشت که برای معنای زندگی باید به سراغ دین و مسایل مربوط به آن رفت. فروید نیز بر این نکته پای می‌فشرد که هدفمندی و هدفدار نبودن زندگی به پایداری و زوال نظام دینی بسته است. البته او از این ارتباط وثیق نتیجه نمی‌گرفت که ما باید از یک موضع دینی جانبداری کنیم (کاتینگهام، ۱۹۹۹، به نقل از شریفی، ۱۳۸۶).

     

    مقاله - متن کامل - پایان نامه

     

    همزمان با گسترش حوزه کاربردی مفهوم معنویت و اهمیت روز افزون آن امروزه بحث بر سر این مفهوم در رشته های مختلف علمی اعم از علوم اجتماعی روانشناسی فلسفه و… رواج یافته است – که به فراخور بحث سعی خواهد شد گوشه هایی از نظرات مطرح در این حوزه ها مرور گشته و از این طریق آشنایی اجمالی با کاربرد مفهوم معنویت به دست آید-. در این میان، سلیگمن قرن ۲۱ را قرن آشتی دین و روانشناسی می‌داند و برخلاف اسلاف خویش که تا حدودی با دین و مسائل معنوی موافقت نسبی داشتند به طرح مسائل معنوی در چهارچوب روانشناسی مثبت می‌پردازد و توجه همگان را به فضیلت‌های انسانی معطوف می‌سازد (شریفی، ۱۳۸۶).

     

    از سویی دیگر محققان ایرانی ظهور معنویت در علوم انسانی را به سه دلیل می‌دانند:

     

      • بازگشت به فطرت انسان که همان خداجویی است.

     

      • معنویت توانسته است با ظهور خود آشتی زیرکانه‌ای را با روش‌های علمی و استفاده از ابزارهای آن برقرار کند.

     

      • پژوهش‌های متعدد به کرات اثر بخش قایل شدن برای اهمیت موضوع معنویت در روان درمانی را تایید کرده‌اند (کامگار و جعفری، ۱۳۸۷). هارتز (۱۳۸۷، همان) نیز اذعان می‌کند که علل گرایش به این حوزه وابسته به عواملی همچون:

     

      • پیر شدن نسل متعلق به انفجار جمعیت [ در میانه سالهای ۱۹۴۶ و ۱۹۶۴[ و س‍‍والات اساسی و کلی است که پیری در آنها بر می‌انگیزاند،

     

      • افزایش درآمد، و

     

    • چند فرهنگی بودن فعالیت‌های بالینی، نسبت می دهد.

    معنویت به مثابه آگاهی از هستی یا نیرویی فراتر از جنبه های مادی زندگی است و احساس عمیقی از وحدت یا پیوند با کائنات را به وجود می آورد. افکار مثبت و سخت رویی هردو مولفه های معنویت هستند و با سلامت و مقاومت در برابر استرس ارتباط دارند. تکیه گاه معنوی می تواند تأثیر ضربه گیری در برابر استرس داشته باشد و همچنین میان سلامت روانی، سلامت جسمی، رضایت از زندگی و سرزنده بودن، رابطه مثبت و معنادار وجود دارد (اکستین و کرن،۲۰۰۲). آلپورت(۱۹۵۰) بتسون، چائنراد  و ونسو (۱۹۹۲) معتقدند که معنویت به دلیل تأثیر سودمند بر سلامت و بهزیستی شخصیت راهی است که در آن معنای برتر و نهایی خلق می شود و می توانیم آن را تا حدودی به عنوان یک جنبه سازماندهی شده بنیادی شخصیت در نظربگیریم (پیدمنت،۲۰۰۴)

     

    می و یالوم (۱۹۸۹) بیان می کنند انسان ها به معنادار بودن نیاز دارند. در مورد تعالی نفس این اعتقاد وجود دارد که ذات انسان هاست که از محدوده وضعیت فعلی خویش فراتر بروند و چیزی بیش از آنچه هستند بشوند(شارف، به نقل از فیروزبخت،۱۳۸۴).

     

    به عقیده آدلر (۱۹۵۴) درمانی که هر کار دیگری انجام دهد، از قبیل رفع مشکل و یا کاهش نشانه ها، اصلاح رفتار و یا ایجاد بینش، ولی مراجع را به فلسفه خاص از زندگی مجهز نکند، درمان ناقصی خواهد بود (علیزاده،۱۳۸۳؛ شفیع آبادی و ناصری۱۳۷۸). ویلیام وست (۲۰۰۴؛ ترجمه شهیدی و شیرافکن،۱۳۸۳) عنوان می کند که معنویت بخش مهمی از زندگی مردم را تشکیل می دهد و تأثیر مهمی بر سلامت و بهزیستی آنان دارد. (بهرامی و همکاران، ۱۳۸۴)

     

    انسان ها، موجوداتی چندوجهی هستند که نادیده گرفتن هریک از این وجوه، بخشی حیاتی از انسانیت افراد و نیز نتایج قابل توجه آن که بر کل زندگی، را حذف می کند. کارسون، منابع وجوه جسمی، روان شناختی، اجتماعی و روحی را برای انسان ها عنوان می نماید(کارسون،۲۰۰۰). لمار می‌گوید: در سال ‌های اخیر، معنویت به عنوان بعد انسانی فرد و با درک نقشی که در بهبودی دارد، توجه فزاینده ای را به دست آورده است. کمک در برآورده شدن نیازهای روحی بیماران و خانواده های آنها عنصر اساسی مراقبت بالینی شناخته شده است. (مظاهری و همکاران،۱۳۸۷)

     

    برخی معتقدند ابعاد معنویت شامل تلاش برای معنا و هدف، تفوق و برتری (مثلاً احساس این که انسان بودن فراتر از وجود مادی ساده است)، اتصال (مثلاً اتصال به دیگران، طبیعت یا الوهیت) و ارزشها (مانند عشق، دلسوزی و عدالت) می باشد(مولر،۲۰۰۱: ۱۲۲۵). این در حالی است که «معنا و هدف در زندگی، خودآگاهی، اتصال به خود، دیگران و یک واقعیت برتر» از اجزاء سلامت معنوی نیز شمرده شده اند(هاوکس،۱۹۹۵: ۳۷۱).

     

    برخی معتقدند معنویت فراتر از مذهب و شامل مفاهیم دیگری همچون سلامت معنوی، آرامش و راحتی ناشی از ایمان و تطابق معنوی(کاتون،۲۰۰۵: ۵۲۹)، تجربیات و تظاهرات روح فرد در یک روند بی همتا و دینامیک که منعکس کننده ایمان به خدا یا یک قدرت بی نهایت است، اتصال (به یک فرد، دیگران، طبیعت یا خدا) و یکپارچگی همه ابعاد انسانی می باشد(مراویگلیا،۱۹۹۹: ۱۸).

     

    بحثهای موجود در مورد معنویت، منجر به این شده است که معنویت امری ذهنی، مبهم و قطبی شود. در یک انتهای طیف، به معنویت مترادف با مذهب نگریسته شده است در حالیکه در انتهای دیگر طیف برای تمام افراد فاقد ایمان یا اعتقاد به خدا نیز، به کار می رود(اسمیت،۲۰۰۴: ۳۰۷). برخی معتقدند امروزه معنویت یک پدیده جهانی است که برای همه (معتقدان و نیز بی ایمانی‌ها) به کار می رود(کاولی،۱۹۹۷: ۳۱ ؛ برنارد،۱۹۸۸: ۱۳۰). گفته می شود معنویت برای افراد مختلف، بسته به نگرش آن ها به جهان یا فلسفه زندگی آن ها معانی مختلفی دارد(مارتسولف،۱۹۹۸: ۲۹۴) ؛ در حالیکه برخی دیگر قاطعانه اظهار می کنند که هنگامیکه معنویت از همراهی با مذهب جدا شود، عاری از هرگونه معنا یا مفهوم واقعی می شود(براد شاو،۱۹۹۴ ؛ پاتیسون،۲۰۰۱: ۳۱) . طبق این دیدگاه، در حال حاضر اصطلاح معنویت از زمینه تاریخی خود جدا شده است و به نظر می رسد نتیجه آن پدیدار شدن شکلی از معنویت است که به صورت فردی تعیین می شود و منجر به کمرنگ شدن اصطلاح معنویت می شود و ممکن است هویت معنوی از دست برود. در این حالت اشکال متعددی از معنویت که «فرد» تعیین می کند، ظاهر می شود. برخی مطرح می کنند که این مسأله منعکس کننده اشتغال فکری سیستم مراقبت سلامتی با نظریه فردگرایی است(اسمیت،۲۰۰۴: ۳۰۸).

     

    ۲-۱-۲-۲- تعاریف معنویت

     

    از آنجا که واژه معنویت در زمینه های گوناگون به کار می رود، تعریف آن مشکل است. همان طور که هیل در کتاب زندگی معنوی درباره حساسیت تعریف معنویت بیان می دارد: «در حالی که از یک سو ناگزیریم از ابهام و انتزاع بسیار جلوگیری کنیم، از سوی دیگر باید مانع تعاریف سخت و شتابزده شویم، چرا که تقریباً هیچ واژه ای در زبان انسانی ما در مورد واقعیت های معنوی مناسب و صحیح نیست»(آندرهیل،۱۹۳۷). در نظر هیل، وصف ناپذیری معنویت مانع تعریف آن می شود، در حالی که دیگران تلاش کرده اند معنویت را به تفصیل تعریف کنند. باومن، بیان آندر هیل را از چشم انداز پسامدرن چنین بازگو می کند: «تعاریف اصلاحاتی همچون معنویت به همان اندازه که روشن گر است، پنهان کننده است(باومن،۱۹۹۸). به عبارت دیگر، تعریف این اصطلاحاتی در حالی که تظاهر به شرح و تفضیل دارند، بیشتر موضوع را پیچیده تر می کنند. با وجود این، برای انجام هر مطالعه و پژوهش، رسیدن به یک تعریف قابل قبول ضروری است. (فرهنگی،۱۳۸۵)

     

    لغت معنویت در لغت نامه هم به “اصول زندگی، تفکر، انگیزه و بخش احساس” یا به “زندگی، اراده، وجدان و تفکر” اشاره می کند. لغت انگلیسی معنویت از واژه لاتین spiritus که به معنای هوا تنفس زندگی و شجاعت است برگرفته شده است.  Spiritusاز واژه یونانی pneuma که به معنای هوا و تنفس است گرفته شده. این واژه در زبان عبری هم وجود دارد. بنابر این معنویت چیزی جاندار است که جان می بخشد نیرو و احساس می دهد و به عبارت دیگر چیزی است به به ما برای فعالیت انگیزه می دهد.معنویت چیزی است که به ابعاد زندگی معنا می بخشد(بیکر، ۲۰۰۲).

     

    معانی بسیار مختلفی در مقالات و کتب گوناگون در مورد معنویت و سلامت معنوی ارائه شده است(جانپل،۲۰۰۶: ۴۵۷) . هنگام پرداختن به این دو، مفهوم مذهب نیز به میان می آید. گفته می‌شود کلمه مذهب (Religion)، از ریشه لاتین (Religare) به معنای به هم پیوستن (To bind together) است. یک مذهب، تجربیات معنوی جمعی (Collective) یک گروه از مردم را در داخل سیستمی از باورها و اعمال (Beliefs and practices)، سازماندهی می کند. مذهبی بودن به درجه شرکت دریا میزان پذیرش  باورها و اعمال یک مذهب سازمان یافته، اطلاق می شود. معنویت (Spirituality) از ریشه لاتین (Spiritualitas) به معنای تنفس (Breathe) است و مفهومی وسیعتر از مذهب دارد و به طور اولیه یک روند پویا، شخصی و تجربی (Experiential) است. (امیدواری،۱۳۸۷)

     

    بنابراین در یک تعریف نسبتاً جامع تر و دقیق تر در سنخ معنویت فرادینی با رویکرد روان شناختی، معنویت را به عنوان «تلاشی در جهت پرورش حساسیت نسبت به خویشتن، دیگران، موجودات غیر انسانی و خدا، یا کندوکاوی در جهت آنچه برای انسان شدن مورد نیاز است، و جستجویی برای رسیدن به انسانیت کامل دانسته اند»(هینلس،۱۹۹۵). به نظر می رسد، این تعریف هم به لحاظ تئوریک و هم به لحاظ عملی حائز اهمیت باشد. از یک سو، به ابعاد چهارگانه ارتباطاتی انسان اشاره دارد که وجود آن در هر لحظه از زمان، حداقل در یک بعد اجتناب ناپذیر است و از سوی دیگر، تلاش و پرورش حساسیت نسبت به برقراری چهار نوع ارتباط موثر را برای انسانیت کامل پیشنهاد می کند. همچنین به همه ابعاد وجودی انسان یعنی زیستی، اجتماعی، روانی و معنوی نظر دارد. علاوه بر این، در یک تحلیل مقایسه ای و تطبیقی که درباره معنویت انجام شد، مولفه های تعریف اخیر مورد تأیید قرار گرفت(روجاس،۲۰۰۳) و همچنین در تحلیل تطبیقی تقریباً ۴۰ تعریف گوناگون که درباره معنویت ارائه گردید تعریف اخیر جامع و کامل تر شناخته شد. از این رو، با توجه به جامعیت و شمولیت، تعریف مذکور، تعریف مورد قبول این تحقیق قرار گرفته و بر اساس آن، سازه های مربوط استخراج گردید و تعریف عملیاتی انجام گرفت(فرهنگی،۱۳۸۵).

     

    بر این اساس، معنویت به معنای نیروی روح اغلب در ابعاد اخلاقی و مذهبی مورد بررسی قرار می‌گیرد و اغلب در ارتباط با خرد یا چیزی که اغلب بخش بالاتر یا بهتر تفکر خوانده می شود مرتبط است. معنویت روی اعتقادات و ارتباط با قدرتهای برتر تمرکز می کند. این بخشی از زندگی است که هدف معنا و جهت می بخشد و ممکن است شامل مذهب شود. وقتی بسیاری از مردم به معنویت فکر می‌کنند آن را با مذهب اشتباه می گیرند. اما معنویت بیش از اعتقادات مذهبی است. معنویت یک مفهوم وسیع تر است که با معنا اهداف و جهت سر و کار دارد. الیسون که مقیاس سلامت معنوی را بنیان گذاری کرده معنویت را به عنوان یه قدرت یا نیروی یکپارچه می بیند که از روان و جسم تأثیر می پذیرد و بر آن تاثیر می گذارد. الیسون معتقد است که انسانها موجوداتی معنوی روانی هستند که با این ابعاد با هم ترکیب شده و در جاهایی نقاط مشترک دارند. اما این دو زیر مجموعه نسبتاً از هم مجزا هستند. بعد معنویت یکی از زیر مجموعه ها و نیروی یکپارچه کردن همه زیر مجموعه ها محسوب می شود. معنویت نیروی ترکیب کننده است که همه ابعاد  زندگی را یکپارچه می کند. ما به خود بر اساس شخصیت کلی – حافظه و تصورات خود نگاه می کنیم. ما بر اساس جامعه خود – روابط خود با خانواده و دوستان و همسایگان- نوع ارتباط با همنوعان و نه شناخت خود از محیط خود را تعریف می کنیم. این که ما  محیط اطرافمان  را پر از موسیقی- طبیعت می کنیم. یا این که مذهب را چگونه می بینیم. به عنوان نیروی روشنایی بخش زندگی یا یک حقیقت یا تکامل با خداوند متعال به عنوان بخشی از ابعاد معنویت. همه چیز با معنویت ترکیب می شود این نیرویی است که به همه چیز معنا می بخشد و به همه چیز مفهوم می دهد(بیکر، ۲۰۰۲)

     

    در تعریفی آمده است؛ «معنویت نیرویی روح بخش و انگیزاننده زندگی است، انرژی ای که الهام بخش فرد به سمت و سوی فرجامی معین، یا هدفی به سوی ورای فردیت است»(مک نایت،۱۹۸۴). یا در تعریفی دیگر «معنویت به عنوان انرژی، معنا، هدف و آگاهی در زندگی»(کاواناگ،۱۹۹۹) آمده است. مایر معنویت را چنین تعریف می کند: «معنویت، جستجوی مداوم برای یافتن معنا و هدف زندگی است، درک عمیق و ژرفای ارزش زندگی، وسعت عالم، نیروهای طبیعی موجود، و نظام باورهای شخصی»(مایرز،۱۹۹۰) و تعریفی به همین مضمون از میت رف می گوید: «معنویت به مثابه شوق و میل به یافتن معنا و هدف زندگی و زیستن بر اساس آن می باشد»»(کاواناگ،۱۹۹۹). معنویت در نظرگاه کلی و عام، «جست و جوی چیزی که در پیوند با انسان شدن باشد» آمده است. تعریفی دیگر از معنویت چنین است: «شیوه ای که در آن، شخص بافت تاریخی خویش را در می یابد و در آن زندگی می کند. آن جلوه ای از دین، فلسفه یا اخلاق او است که به مثابه متعالی ترین، شریف ترین و سنجیده ترین چیز نشان داده می شود و به غنای آرمان یا کمال مطلوب می انجامد» و یا در تعریف دیگر از کار نیز آمده است: «معنویت به جنبش های درونی روح انسان به سوی واقعی، متعالی و الهی می پردازد»(کینگ،۱۹۹۹: ۶۷۰). کلارک تعریفی از معنویت ارائه می‌دهد که بیشتر رویکرد دینی دارد: «وقتی فردی پدیده ای ماوراء الطبیعی را احساس می کند، مهمترین ویژگی این کار او را می‌توان تجربه درونی شخصی دانست. به ویژه هنگامی که بخواهد این تجربه را با تلاش‌های فعالانه برای هماهنگ ساختن زندگی اش با ماوراء الطبیعه هویدا سازد»(کلارک،۱۹۵۸). به همین سان، معنویت اسلامی، معنویت مبتنی بر دین است. سرچشمه معنویت اسلامی قرآن کریم و فرموده‌های حضرت محمد (ص) به عنوان پیامبر خداست. (فرهنگی،۱۳۸۵)

     

    معنویت، بعدی از انسان تعریف شده است که به افراد احساس بودن را با کیفیت‌هایی نظیر فطرت، ظرفیت برای دانستن درونی و منبع تقویتی، تجربه ذهنی مقدس، تعالی فرد به سوی ظرفیت عشق و دانش بزرگتر، یکی شدن با سایه کلی همه زندگی و یافتن معنایی برای موجودیت فرد که محور هر موجودی است، القا می کند.

     

    همچنین معنویت، مجموعه‌ای از ارزش‌ها، نگرش و امیدهایی دانسته شده است که به هستی برتر ارتباط می یابد و زندگی فرد را هدایت می کند و به ویژه با تجاربی از زندگی مرتبط است که فرد را به آستانه عدم قطعیت می آورند. در دوران عدم ثبات که مربوط به جنگ، حملات تروریستی، مصایب و گرفتاریهای اقتصادی است، انسان ها پرسشگری در مورد سیستم اعتقادی و ایدئولوژیک خود را آغاز کرده اند و مسایل معنوی اهمیت بسیار یافته اند. کاوندیش اظهار می دارد نیازهای معنوی که در هر بیمار وجود دارد، با عدم قطعیت در وقایع زندگی وی آشکار و پدیدار می شوند(کاوندیش،۲۰۰۳: ۱۱۱).

     

    آین میتروف استاد مدیریت دانشگاه کالیفرنیای جنوبی معنویت را اینگونه تعریف می کند: «تمایل به یافتن هدف غایی زندگی و زیستن بر اساس آن هدف». پژوهشگر دیگری معتقد است که معنویت «احساس وابستگی و درهم تنیدگی عمیق و به شدت شهودی بین انسان و جهانی که در آن زندگی می کند، است»(کاواناک،۱۹۹۹: ۱۸۶). معنویت درباره خودآگاهی و یکی شدن با دیگران است. معنویت ترکیبی از فلسفه اصلی زندگی ما و ارزشها و اعمال ماست(هوارد،۲۰۰۲: ۲۳۰).

     

    برای برخی افراد، معنویت در کار، نوعی اتصال دینی است در حالی که برای دیگران این معنی را نمی دهد(نک،۱۹۹۴: ۹). رابینز می گوید معنویت در محل کار به معنای انجام سازماندهی شده شعائر مذهبی نبوده و به همین ترتیب در مورد خدا یا الهیات نیست(روبینز،۲۰۰۳). محقق دیگری می گوید: «معنویت زمانی جنبه دین بود، اما هم اینک به دین به عنوان یکی از راه های معنوی ممکن نگریسته می شود. زمانی معنویت راهی به سوی پیوند عمیق با خدا بود، اما اکنون برای بسیاری، خداوند دیگر تنها هدف جستجوی معنوی آنان نیست، بلکه یکی از راه های جستجوی معنوی و راهی برای پیوند با بسیاری از مفاهیم متعالی دیگر است»(مقیمی، ۱۳۸۶)

     

    عده ای در تعریف معنویت بر اثرات بیرونی و قابل مشاهده آن متمرکز شدند. هوارد می گوید: معنویت در برگیرنده واژه هایی از قبیل اعتماد، عشق، خدمت، خرد، لذت بردن، صلح، وحدت و انسجام است(هوارد،۲۰۰۲: ۲۳۰) . پژوهشگر برجسته دیگری می گوید: منظور از معنویت، برخورداری از ارزشهای والای انسانی است که در زیر به بعضی از آنها اشاره شده است: ایمان به خدا، عشق به دیگران، پشتکار، تحرک، تحمل، تقوا، تواضع، توکل، جوانمردی، خدمت، محبت، احترام به موجودات، اعتماد به نفس، امید به آینده، پذیرش، خوشبینی، خیرخواهی، رضایت، سپاسگذاری، شجاعت، صبر، صداقت، صرفه جویی، عدم وابستگی، فداکاری، گذشت، محدود کردن آرزوها، وفای به عهد(بهادرینژاد،۱۳۸۳: ۳۳ ). در نهایت نویسنده دیگری به جمع بندی این مولفه های پراکنده در چهار زیرمجموعه پرداخته است. او معنویت را مجموعه ای از چهار ارتباط می داند: ارتباط با خدا، ارتباط با دیگران، ارتباط با طبیعت یا محیط، ارتباط با یک قدرت برتر(هوارد،۲۰۰۲: ۲۳۰) .

     

    فونتانا (۱۳۸۵) معنویت را بیانگر اندازه شناخت انسان از ماهیت معنوی خود می‌داندکه به وی اجازه می‌دهد این ماهیت را در رفتار و زندگی دنیوی متجلی سازد، که هر چه بیشتر تجلی یابد انسان به خدا نزدیکتر شده و مشیت او را به انجام می‌رساند.

     

    معنویت مفهومی جهان شمول است. اگر چه محتوای خاصی از انواع عقاید معنوی وجود دارد، اما همه فرهنگ‌ها مفهومی از نیروی غایی، متعالی، مقدس و الهی را در خود دارند. همچنین همه مذاهب در جستجوی کمک به افراد برای رسیدن به هسته ارتباطات وجودی و نقش مثبت و با ارزشی که افراد را به سمت رابطه دوستانه هدایت می‌کند بوده‌اند، که این بهتر از تلاش افراد برای کنار آمدن با رنج‌های زندگی است (پترسون و سلیگمن، ۲۰۰۴).

     

    بیکر (۲۰۰۳) معنویت را آن چیزی که به همه مسایل زندگی معنا می‌بخشد، تعریف می‌کند. او معتقد است معنویت، تمرکز بر یک باور یا رابطه با یک نیروی متعالی است. معنویت جنبه‌ای از زندگی است که به آن هدف، معنا و شیوه عملکرد می‌دهد. یونگ (۱۳۷۰) بر اصیل و درونی بودن گرایشات معنوی تاکید می‌کند و این گرایشات را اصیل‌ترین تجربیاتی می‌داند که در ذات هر انسانی نهفته است. اما فروید (۱۹۶۳؛ به نقل از پترسون و سلیگمن، ۲۰۰۴) در برابر ادعاهای مربوط به تجربه‌های معنوی، موضع دیگری اتخاذ کرد و گفت: «من نمی‌توانم این احساسات اقیانوس گونه را در خود کشف کنم».

     

    کن ویلبر (۱۹۸۹؛ به نقل از وست، ۲۰۰۰) قلمرو معنویت را به سه سطح تقسیم می‌کند که عبارتند از سطح روحی، سطح دقت و ظرافت، و سطح علّی. فراتر از این سطوح، سطح نهایی است که آن را آتمن می‌نامد و معتقد است شامل کلیه تجربه‌های بشر می‌باشد.

     

    اما تعریف دیگر متعلق به پترسون و سلیگمن (۲۰۰۴) است که معنویت را ارتباط خصوصی و صمیمی بین انسان و خدا می‌دانند و معتقدند دامنه‌ای از فضیلت‌ها نشانه معنویت می‌باشد که در زندگی نمایانند و در یک زندگی خوب تجلی می‌یابند.

     

    تعاریف مربوط به رشد به طور اختصاصی‌تر، معنویت را به عنوان «نیاز برای یافتن معنا و هدف و رشد توانایی‌های بالقوه» در نظر می‌گیرند (هاوارد، ۲۰۰۲، به نقل از جلالی، ۱۳۸۵)، بطوری که از طریق معناهای گسترش یافته خود فرد، رشد می‌کنند تا حدی که ارضا شود. از این دیدگاه معنویت فرایند دستیابی به ارضای فردی یا رشد معنوی می‌باشد. این تعاریف با ارضای نیازهای سطوح بالای مازلو مثل خودشکوفایی در ارتباط است (تیسکلر، ۱۹۹۹، به نقل از درایور، ۲۰۰۵، به نقل از جلالی، ۱۳۸۶).

     

    تعریف who از معنویت دیدگاهی وسیع تر از آن ارائه می دهد و به اعتقادات مذهبی رایج وابسته نیست. این تعریف با آنچه الیکون و دیگران در ابتدای شروع مطالعات بر روی معنویت ارائه دادند نزدیک است. معنویت به عنوان سطحی از درگیری و میزان اگاهی یا فداکاری در راه قدرت برتر یا فلسفه زندگی تعریف شده است. در پایه کار ارائه شده توسط الکین و دیگران در سال ۱۹۸۸ و تحقیقات منتشر شده دیگر در ان سال ، ما در می یابیم که معنویت به عنوان وسیله ایی  که  نیاز های معنوی مختلف (مانند اعتقادات شخصی متفاوت در مورد زندگی ، شامل معنا دار بودن زندگی و ارزش ها  و غیره )  را با  تلاش برای تامین (مانند مدیتیشن، ارتباط با دیگران ، فعالیت های مذهبی ) این نیاز ها ترکیب می کند دیده می شود.

     

    با دنبال کردن مفهوم کیفیت زندگیwho ما نیاز های معنوی را به عنوان نیاز فرد برای داشتن یک سیستم اعتقادی و ارزشی و حفظ این سیستم در این ارتباط تعریف می کنیم. نیازهای معنوی، اگر براورده شوند به فرد کمک می کنند بر دشواری های زندگی فائق ایند.و در کل در فرد احساس سلامت به وجود می اید. برای بسیاری از افراد، مذهب ،اعتقادات شخصی و معنویت یک منبع ارامش ، سلامت ،امنیت ،احساس تعلق ،هدف و قدرت است(تیچمن، موردوی و ساکس، ۲۰۰۶ )

     

    در کل می‌توان گفت که در بسیاری از تحقیقات رایج در ادبیات پژوهش اصطلاح معنویت را با بهره گرفتن از یک یا دو عنصر از عناصر زیر توصیف می‌کنند: ادراک (شناخت) هدف، حس پیوند با خود، دیگران، طبیعت یا خداوند (هاسد، ۲۰۰۰)، جستجوی کمال و یکپارچگی (هایمفریز، ۲۰۰۰) جستجوی امید و توازن (مک شری، ۲۰۰۰)، اعتقاد به جوهری بالاتر و عظیم‌تر (هاسد، ۲۰۰۰)، بعضی از سطوح تقدس، حسی که فراتر از زندگی عادی ماده و عمل است (اولدنال، ۱۹۹۴) و فعالیت یا مناسکی که به زندگی افراد معنا می‌بخشد. زیر بنای بسیاری از این تحقیقات این فرضیه است که فعالیت‌های ذاتی و درونی بشر تلاشی برای درک معنای خویش، دنیای اطرافش و برقرارکردن ارتباط با آن (اوریلی، ۲۰۰۴، پاول، ۲۰۰۲، به نقل از ساعد و روشن، ۱۳۸۷) است. پارگامنت (۲۰۰۵) معنویت را به معنای جست و جوی “امر مقدس” به کار می‌برد (به نقل از کلانتری، ۱۳۸۷) و پایدمونت (۲۰۰۱) معتقد است که معنویت تلاش فرد برای ساختن معنایی وسیع از هدف نهایی مرگ و زندگی است. اما تعریفی که با نوشته‌ی حاضر همخوانی دارد از نشست سران انجمن ارزشهای معنوی، اخلاقی و مذهبی در مشاوره (ASERVIC) در سال ۱۹۹۶، در مورد معنویت بدست آمده است:

     

    «روح می‌تواند به عنوان نیروی جان بخش زندگی تعریف شود که از طریق مظاهری مثل، جان، نفس، شور و اشتیاق و شهامت ارائه می‌شود. معنویت هم چنین قابلیت و گرایشی است که برای هر فرد، فطری و منحصر به فرد است. این گرایش‌های معنوی افراد را به سمت معرفت، عشق، معنا، آرامش، امید واری، تعالی، پیوند، شفقت، خوبی و یکپار چگی سوق می‌دهد. معنویت قابلیت فرد برای آفرینندگی، رشد و تحول یک نظام ارزشی را در بر می‌گیرد و شامل مجموعه‌ای از پدیده‌ها مثل تجربیات، عقاید و اعمال است. چشم انداز‌های مختلف روان معنوی، مذهبی و فرا شخصی ما را به معنویت نزدیک می‌کنند. اگر چه معنویت عموما از طریق فرهنگ منتقل می‌شود، اماهم مقدم بر فرهنگ است و هم متعالی‌تر از آن» (میلر، ۲۰۰۳).

     

    [۱] – spirituality

     

    [۲] – West

     

    [۳] – Ainshtain

     

    [۴] – Hartz

     

    [۵] – Hardiness

     

    [۶] – Carson

     

    [۷] – lemmer

     

    [۸] – Meaning and purpose

     

    [۹] – Connectedness

     

    [۱۰] -Mueller

     

    [۱۱] -Hawks

     

    [۱۲] – Spiritual well-being

     

    [۱۳] -Cotton

     

    [۱۴] -Meraviglia

     

    – Subjective

     

    – Confused

     

    – Polarized

     

    [۱۸] -Smith

     

    [۱۹] -Cawley

     

    [۲۰] -Burnard

     

    [۲۱] -Martsolf

     

    [۲۲] -Bradshaw

     

    [۲۳] -Pattison

     

    [۲۴] – Individualism

     

    [۲۵] -Underhill

     

    [۲۶] -Bavman

     

    [۲۷] – Backer

     

    [۲۸] -Gohn-Paul

     

    [۲۹] – King

     

    [۳۰] – Religious

     

    [۳۱] – Secular

     

    [۳۲] – Mystical

     

    [۳۳] – Gibbons

     

    [۳۴] – Meta religious

     

    [۳۵]- Hinnells

     

    [۳۶] – Rojas

     

    [۳۷] -Mc Knight

     

    [۳۸] -Cavanagh

     

    [۳۹] -Myers

     

    [۴۰] – Clark

     

    [۴۱] – Cavendish

     

    [۴۲] -Howard

     

    [۴۳] -Neck

     

    [۴۴] -Robbins

     

    [۴۵] – psychic

     

    [۴۶] – subtle

     

    [۴۷] – causal

     

    [۴۸]-  atman

     

    – Teichmann, Murdvee & Saks

     

    [۵۰] – Hassed

     

    [۵۱] – Hymphrize

     

    [۵۲] – Mcsherry

     

    [۵۳] – Oldenal

     

    [۵۴] – Pargament

     

    [۵۵] – Paydemont

     

    [۵۶]- Association for Spiritual Ethnic and Religious Values in Counseling

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:58:00 ب.ظ ]




  • از نظر بیکر (۲۰۰۳) معنویت دارای ۳ بعد است که هر کدام از آن ابعاد دارای دو قطب هستند و به شکل فردی یا جمعی نمود می­یابند.

     

      • بعد فرا روندگی: این بعد نمایانگر دیدگاه یک کودک به محیط اطراف و ادارک حیرت آمیز آن از دنیاست. همچنین این بعد نشانگر وجود نیازی برای معناست که می ­تواند مولفه­های مذهبی یا فلسفی داشته باشد.

     

    دانلود مقاله و پایان نامه

     

      • بعد فرافردی: این بعد اشاره به دیدگاه و نظر فرد نسبت به خود و دیگران از منظر یک بالغ دارد. این بعد از دو مولفه­ی درون روانی و بین فردی تشکیل شده است.

     

    • بعد انتقال: در این بعد فرد در جایگاه یک والد می­باشد که باید ارزشها، اخلاقیات، دانش و مهارتهایی را که خود در طول زندگی کسب کرده به نسل بعد انتقال دهد.

    در مورد ابعاد معنویت بسته به دیدگاه‌های نظری مختلف، تعابیر گوناگونی نیز به کار رفته است. درواقع محققین این حوزه در پژوهشهای خود ابعاد گوناگونی را برای این مفهوم بیان نموده اند. برخی از این ابعاد نیز از دل پژوهش های تجربی استخراج شده است. برای مثال، غباری بناب، غلامعلی و محمدی(۱۳۸۴) آزمون تجربه معنوی دانشجویان را با ۷۵سؤال ساختند. در این آزمون ۶ عامل به دست آمد که عبارتند از:

     

     

    عامل اول: معنایابی در زندگی؛

     

    عامل دوم: تأثیر ارتباط با خدا؛

     

    عامل سوم: شکوفایی و فعالیت معنوی؛

     

    عامل چهارم: تجربیات متعالی و عرفانی؛

     

    عامل پنجم: تجربیات سلبی؛

     

    عامل ششم: فعالیت های اجتماعی و مذهبی

     

    مقیاس دیگری که توسط مک شری و همکاران (۲۰۰۲ ؛ به نقل از غباری بناب و همکاران، ۱۳۸۴) تهیه شده است، دربرگیرنده «بعد امیدواری» «معنایابی در زندگی» «توانمندی گذشت از خطای دیگران» «باورها و ارزش های اخلاقی» «مراقبت های معنوی» «داشتن رابطه حسنه با دیگران» «باور به خدا» «اخلاقی بودن» «خلاقیت» «اظهار وجود» می باشد. مقیاس دیگری که در مورد باورهای معنوی است و توسط هاچ و همکاران (۱۹۹۸؛ به نقل از غباری بناب و همکاران، ۱۳۸۴) ساخته شده است، دربرگیرنده دیدگاه های مسیحیت، یهودیت، اسلام و هندوئیسم می باشد. این مقیاس، چهارخرده مقیاس دارد که عبارتند از: مراسم عبادی بیرونی؛ سیالی درونی؛ مراقبه و هستی نگری؛ تواضع و فروتنی. کس و همکارانش(۱۹۹۱) آزمون شاخص هسته ای تجربیات معنوی را با ۱۱ گویه تدوین کردند و در نهایت آنان سه عامل با چرخش واریماکس در این آزمون به دست آوردند.

     

    در پژ‍وهشی دیگر نیز (شریفی و همکاران،۱۳۸۷) که به بررسی گرایشهای معنوی پرداخته شده است چهار بعد برای این متغیر به دست آمده است که عبارتند از:

     

    ۱- باورهای معنوی

     

    ۲- خودشکوفایی معنوی

     

    ۳- احساس معنویت

     

    ۴- رفتارهای معنوی

     

    از آنجایی که در این پژوهش نیز گرایشهای معنوی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و از ابزار به کار رفته در آن پژوهش نیز استفاده خواهد شد، همین چهار بعد، مورد نظر خواهد بود.

     

    با توجه به ارتباط تنگاتنگ و نزدیک معنویت با مفهوم دینداری به گونه ای که در بسیاری موارد این دو مفهوم به جای یکدیگر به کار برده می شوند، و به مناسبت بحث از ابعاد معنویت اشاره ای خواهد شد هرچند مختصر به ابعاد دینداری. در یکی از مشهورترین تعابیر از مفهوم دینداری و ابعاد آن که مربوط است به نظریه گلارک و استاک اینگونه آمده است: در همه ادیان دنیا، به رغم تفاوت هایی که در جزئیات دارند، عرصه های مشترکی وجود دارد که دینداری در آنها متجلی می شود. این عرصه‌ها که می توان آنها را ابعاد مرکزی دینداری به حساب آورد عبارتند از: شناختی، اعتقادی، تجربی(عاطفی)، پیامدی و مناسکی که در اکثر مطالعات تجربی به این ابعاد استناد شده است.

     

    بعد اعتقادی دینداری: بعد اعتقادی، یا باورهای دینی، عبارت است از باورهایی که انتظارمی رود پیروان آن دین بدانها اعتقاد داشته باشند، مانند: اعتقاد به خدا، اعتقاد به روز معاد و روز جزا و….

     

    بعد مناسکی : بعد مناسکی،  یا اعمال دینی، شامل اعمال دینی مشخص همچون عبادت، نمازهای روزانه، شرکت درآیینهای دینی خاص، روزه گرفتن و….که انتظار می رود پیروان دین آنها را به جا آورند.

     

    بعد تجربی (عاطفی): این بعد ناظر به عواطف، تصورات و احساسات مربوط به داشتن رابطه با جوهری ربوبی چون خدا است. در دینی مانند اسلام انتظار می رود که معتقدان، عواطف و احساساتی مانند ترس ازخدا، توبه و تقرب به خدا، پیامبر، ائمه و اولیإ را تجربه کنند. میزان عمق این تجارب را می توان برای سنجش بعد عاطفی دینداری به کاربرد.

     

    بعد پیامدی : بعد پیامدی، یا آثار دینی، ناظر به اثرات باورها، اعمال، تجارب و دانش دینی بر زندگی پیروان آنها است. مانند رعایت حجاب، پرهیز از مصرف خوراکیها و آشامیدنیهای حرام، مانند گوشت خوک و الکل در زندگی روزمره و…..(سراج زاده؛ ۱۳۸۳: ۱۶۶)

     

    البته دین و معنویت علی رغم تشابهات فراوانی که دارند وجوه تمایزی نیز دارند حوزه کاربردی آنها را از هم جدا می کند در بحث بعدی به برخی از آشکارترین نظرات در باب تمایز دین و معنویت پرداخته می شود.

     

    ۲-۱-۲-۴- تفاوت دین و معنویت

     

    دین کهن ترین و نافذترین و اثرگذارترین نهاد اجتماعی بشر است، عقاید و ارزشهای دینی بخشی از زندگی هر فرد است. دین برای آدمی موهبتی است که او را به یک فلسفه حیاتی مسلح می کند، به عقل وی روشنگری می بخشد، بر اراده تأکید دارد و آن را می پروراند، ‌به آدمی کمک می کند تا به فرمان عقل گردن نهد و نیازهای اساسی روح به ویژه نیاز به عشق و جاودانگی را تحقق بخشد (میسیاک؛ به نقل از آلستن و همکاران، ترجمه توکلی، ۱۳۷۶). از این روست که تار و پود زندگی انسان با باورهای دینی تنیده شده است. گواه این مطلب ان است که با مطالعه‌ی جوامع انسانی و تاریخ تمدنها، همواره با رگه‌هایی از دین و باورهای دینی مواجه هستیم.

     

    بنیامین راش (۱۸۱۳-۱۷۴۵) پدر روانپزشکی آمریکا یاد کرد. وی اظهار نمود “مذهب آنقدر برای پرورش سلامت روح آدمی اهمیت دارد که هوا برای تنفس.” جیمز (۱۳۶۷)، یونگ (۱۳۵۴) و فروم (۱۳۶۸) هر کدام به نوبه ی خود نیز اهمیت رفتارها و اعتقادات مذهبی را یادآور شده اند.(به نقل از غباری بناب، ۱۳۷۴). ویلیام جیمز (۱۹۶۲) می گوید ایمان نیروی انسانی است که باید برای کمک به انسان در زندگی وجود داشته باشد؛ فقدان ایمان زنگ خطری است که ناتوانی انسان را در برابر سختیهای زندگی اعلام می دارد و در جایی دیگر ذکر می کند که انسان متدین واقعی تسلیم اضطراب نمی شود و توازن شخصیت خویش را حفظ می کند و همواره آمادهی مقابله با مسائل ناخوشایندی است که احتمالاً روزگار برایش پیش می آورد (جیمز، ۱۹۰۰؛ ترجمه قائتی، ۱۳۷۱)،(نیلمن و پرساده ،۱۹۹۵)

     

    دین یکی از عمیقترین جنبه های به شدت شخصی زندگی انسان است که برخی از مهم ترین مسائل اسرارآمیز و وصف ناپذیرترین تجربه های بشر را دربر می گیرد.

     

    عموماً ذکر می شود که معنویت، کیفیتی فراتر از وابستگی مذهبی است و برای الهام، احترام، خشیت، معنا و هدف تلاش می کند. در این حالت، معنویت حتی در کسانی که به هیچ خدایی اعتقاد ندارند، می تواند وجود داشته باشد(مورای،۱۹۸۹) . معنویت لزوماً نباید شامل یک جزء مذهبی باشد؛ اگرچه مذهب ممکن است شیوه ای باشد که توسط آن افراد، معنا را در مورد زندگی شان، درک کنند(کاولی،۱۹۹۷: ۳۳) یا اغلب تظاهر معنویت از طریق اعمال مذهبی و فرهنگی باشد(پسات،۲۰۰۲: ۱۲۸).

     

    های فیلد و لارسن (۱۹۹۲) هم خاطرنشان می کند که اگرچه معنویت به مذهب شباهتی ندارد، معنویت یک مفهوم کلی تر است که احساس ارامش فرد، اهداف و ارتباط او با دیگران همچنین اعتقادات او را در مورد معنای زندگی تحت تاثیر قرار می دهد.

     

    معنویت و سلامت معنوی می توانند به طرق مختلف تظاهر کنند: تبادلات روزانه با دیگران، تعاملات معنوی مشخص به وسیله عشق، اعتماد،صداقت و درستکاری، یکپارچگی، احترام، فداکاری و دلسوزی، تجربیاتی در مورد طبیعت که احساس نزذیکی و اتحاد با دنیای طبیعی را ایجاد کند، ارتباط با ارواح جدا شده از جسم، ارتباط غیر شخصی با برخی نیروهای برتر یا قدرتی که جهان را هدایت می کند یا با یک خدای شخصی که فرد را می شناسد و از او مراقبت می کند(کارنس،۱۹۹۸: ۱۱۳).

     

    برخی معتقدند معنویت یک تجربه شخصی است که از فردی به فرد دیگر شکل آن متفاوت است. در این دیدگاه، زمینه های مشترک که در تمام تظاهرات معنوی گسترده اند، عبارتند از: احساسات دوست داشتن و دوست داشته شدن، کمک کردن به دیگران، لذت را تجربه کردن، یک هدف اساسی در زندگی داشتن، تجربه کمال و آرامش در زندگی(کارنس،۱۹۹۸: ۲۵).

     

    هرچند بین دو واژه دین و معنویت رابطه‌ای تنگاتنگ و عمیق وجود دارد، اما بین آنها تفاوت نیز به چشم می خورد. از لحاظ تاریخی معنویت ریشه در دین دارد(هیلنز،۱۹۹۵)، اما کاربردهای رایج آن ممکن است با یک سنت دینی خاص همراه نباشد. ریشه این تمایز حداقل به اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، و تمایزی که جیمز در کتاب گوناگونی تجربه های دینی بین دین شخصی و دین نهادی قائل شد، بازگشت می کند(جیمز،۱۹۶۱). دین به معنای اقرار بشر به نیروی فوق بشر ناظر و به ویژه تصدیق خدا یا خدایان متشخص سزاوار تسلیم و پرستش آمده است. دین به معنای نظام اعتقاد به خداوند یا نیروی فوق بشری، شعائر عبادی یا دیگر مراسم متمایل به چنین نیرویی است(فونتانا،۲۰۰۳)، اما در مقابل، معنویت، تجربه‌ای است که با آگاهی یافتن از یک بعد غیرمادی همراه است و ارزش‌های قابل تشخیص آن را معین می‌سازد. این ارزش‌ها به دیگران، خود، طبیعت و زندگی مربوطند و به هر چیز که فرد به عنوان غایی قلمداد می‌کند اطلاق می شود. به عبارت دیگر، معنویت آگاهی از بعد غیرمادی، داشتن معنا و هدف در زندگی، داشتن رسالت در زندگی، تقدیس زندگی، احساس نوع دوستی و آگاهی از تراژدی زندگی خود و دیگران است(وست،۱۹۹۹).

     

    پارگامنت در این باره می‌گوید: «دین با امور سازمانی، شعائر و ایدئولوژی مرتبط است و معنویت با امور شخصی، تأثیرگذار، ناشی از تجربه و تفکرآمیز». وی دین را امری ناپسند، محدودکننده و بازدارنده نیروهای انسانی می‌پندارد و معنویت را امر پسندیده که با بزرگ ترین توانمندی‌های بشر در ارتباط است. البته در جای دیگر بیان می‌کند که این دیدگاه از نظر تاریخی قابل توجیه نیست(پاراگامنت،۱۹۹۹: ۳). آندرهیل در کتاب زندگی معنوی، معنویت را قلب هر دین می‌داند و زندگی معنوی در نظر وی، زندگی کامل و اصیلی است که انسانیت برای آن ساخته شده است(آندرهیل،۱۹۳۷).

     

    میترف و دنتون در تحقیقات جامع و تجربی که در سال ۱۹۹۹ داشته‌اند به این نتیجه رسیده‌اند که افراد بین دین و معنویت فرق می گذارند. تقریباً ۳۰ درصد از پژوهش شدگان در این تحقیقات در مورد دین و معنویت دیدگاهی مثبت داشتند، درصد کمی، (تقریباً ۲ درصد) دیدگاه مثبت به دین و دیدگاه منفی به معنویت داشتند، حدوداً ۶۰ درصد یا اکثریت به معنویت دیدگاهی مثبت و به دین دیدگاهی منفی داشتند و دیدگاه ۸ درصد از آنان، هم نسبت به دین و هم نسبت به معنویت منفی بود(میتروف،۱۹۹۹) و بنابراین تقریباً ۹۰ درصد از افراد نسبت به معنویت نگرش مثبت داشتند. (فرهنگی،۱۳۸۵)

     

    معنویت جدا از مذهب تاریخچه کوتاهی دارد و این امر به علت مقابله با مادیگری مطرح شده است(کونیگ و همکاران، ۲۰۰۱ به نقل از شریفی ۱۳۸۷)؛ به هرحال، مطالعات اخیر نشان می دهد؛ که بعضی از افراد تفاوت ذاتی بین معنویت و مذهبی بودن قایل هستند(ماتیس،۲۰۰۰ ؛ زینباور،۱۹۹۷)

     

    آلپورت برای اولین بار افراد را براساس دو نوع نگرش طبقه‌بندی نمود، افرادی که مذهب آنها ناپخته و بیرونی است و افرادی که مذهبی پخته و درونی دارند(افراد معنوی). درهرحال، نکته مهم این است که بین مذهب به عنوان یک نهاد یا سازمان، احساس مذهبی بودن و معنویت تمایز قایل شویم(پترسون و سلیگمن ، ۲۰۰۴) زین باور، کولی گس(۱۹۹۷) و ماتیس(۲۰۰۰) اظهار می کنند که هر دو کلمه مذهبی بودن و معنویت بر باوری نسبت به وجود یک جنبه متعالی از زندگی دلالت می کنند؛ به هرحال، مذهبی بودن عقیده‌ای است که درجه ای از پذیرش افراد در فعالیت های عمومی و خصوصی عبادت کردن را نشان میدهد. معنویت، درمقابل، به توصیف ارتباط‌های خصوصی و صمیمی بین انسان و خدا اطلاق میشود و دامنه ای از فضیلت ها نشانه این ارتباط میباشد؛ در نهایت می توان گفت که افعال مذهبی، تجلی معنویت را تسهیل می کند تا شخصیت معنوی سریعتر شکل گیرد.

     

    [۱]- Biker

     

    [۲]- transcendent

     

    [۳] -transpersonal

     

    [۴] -intrapsychic

     

    [۵]- interpersonal

     

    [۶] – benjamin rush

     

    [۷] – James

     

    [۸] – Jung

     

    [۹] – Fromm

     

    [۱۰] – Nealiman

     

    [۱۱] – persaud

     

    [۱۲]- Inspiration

     

    [۱۳] -Murray

     

    [۱۴] – Meaning

     

    [۱۵] -Pesut

     

    [۱۶] – Interchange

     

    [۱۷] – Integrity

     

    [۱۸] – Impersonal

     

    [۱۹] – Kearns

     

    [۲۰] – Fulfillment

     

    [۲۱] -Fontana

     

    [۲۲] – Pargament

     

    [۲۳] -Paragament

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:58:00 ب.ظ ]