کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



  • مراحل پاسخ به استرس از دیدگاه هانس سلیه:  

     

    هانس سلیه (۱۹۸۶)، اعلام کرد که اغلب اثرهای زیان بار استرس ناشی از ترشح طولانی مدت گلوکوکورتیکوئیدها[۱] است. این آسیب ها شامل صدمه به بافت های عضلانی، بیماری قند استروئیدی، نازایی، توقف رشد و فشارخون بالا و هم چنین کاهش مقاومت دستگاه ایمنی بدن می باشند. حتی کودکانی که تحت استرس مداوم قرار می گیرند، رشد مناسبی ندارند. استرس التیام زخم های بدن را دشوار می سازد و به احتمال قوی فرد را در برابر عفونت ها و سرطان آسیب پذیر می سازد(قربانی،۱۳۸۲).

     

    بنا بر نظر سلیه پاسخ به استرس سه مرحله را طی می کند، این واکنش ها به نام نشانگان انطباق عمومی نامیده شد. در هنگام مواجه با هر رویداد استرس زا بسته به عمق استرس یکی یا دو یا هر۳ مرحله آن طی می گردد.

     

    ۲-۲-۵-۱٫ مرحله ی اول- اعلام خطر[۲]:

     

    این مرحله در اصل پاسخ ناگهانی یا اضطراری سیستم بدن به عامل ایجاد فشار است. با توجه به موقعیت استرس آور دستگاه سمپاتیک شروع به فعالیت می کند. ضربان قلب افزایش یافته، فشار خون بالا می رود و بدن آماده می گردد تا با صرف انرژی زیادتری با عامل ایجاد کننده استرس مبارزه کند(قربانی،۱۳۸۲).

     

    ۲-۲-۵-۲٫ مرحله دوم- مقاومت[۳]:

     

    با ادامه ی ااسترس مقابله با آن وارد مرحله دوم می گردد، در این مرحله ارگانیسم خود را با عامل استرس زا منطبق می کند و با صرف انرژی زیادتر از حد معمول با عامل استرس مبارزه می کند. معمولاً بدن با واکنش خود سعی می کند تا عامل استرس زا را برطرف نماید. کورتیزول و دیگر مواد مشابه کورتیکوییدی ترشح می گردند و بدن را با موقعیت سازش می دهند. این دوره برای بدن دوره بسیار دشواری است چونبدن بیش از اندازه انرژی و ذخایر زیستی را مصرف می کند(قربانی،۱۳۸۲).

     

     

    ۲-۲-۵-۳٫ مرحله سوم- فرسودگی[۴]:

     

    اگر مرحله ی مقاومت طولانی گردد و فشار همچنان ادامه پیدا کند، صرف انرژی بیش از اندازه خواهد بود، در این هنگام عمل کورتیزل موجب می گردد سیستم ایمنی بدن تضعیف شده و فرد نسبت به ابتلاء به بیماری های گوناگون مستعد گردد. در نهایت بدن انرژی لازم را برای مبارزه با عامل استرس زا از دست می دهد(قربانی،۱۳۸۲).

     

    ۲-۲-۶٫ ارزیابی استرس، راهبردهای رویارویی و سازگاری روان شناختی

     

    استرس بخشی از زندگی روزمره است. استرس حالت یا فرآیندی روانشناختی است که در هنگام وقوعش فرد با حوادثی مواجه می شود که آن ها را نسبت به بهزیستی جسمی و روانشناختی تهدیدآمیز ادراک می کند. استرس از تعامل فرد با محیط نشأت می گیرد و زمانی رخ می دهد که بین فشارهای موقعیتی (واقعی یا ادراک شده)و منابعی که در اختیار فرد است ناهماهنگی(واقعی یا ادراک شده) وجود داشته باشد. حوادث محیطی که مضر یا تهدیدآمیز ادراک می شوند استرس آور هستند؛ واکنش های فیزیولوژیکی و روانشناختی به آن ها پاسخ های استرس هستند. برای اجتناب از تجربه استرس نیاز به راهبردهای رویارویی مؤثر برای غلبه بر استرس ورها است(بورن و روسو[۵]،۱۹۹۸).

     

    آیا استرس همیشه بد است؟ قطعاً این طور نیست. همان گونه که محقق استرس” هانس سلیه[۶]” بیان کرده است بدون هیچ گونه استرس مرده ای بیش نیستیم. به طور طبیعی، حوادث ناخوشایند مانند فشارهای کاری، مشکلات زناشویی یا مشکلات مالی و تحصیلات و امتحانات ایجاد استرس می کنند. حتی مسافرت، ورزش ها، شغل جدید، کوهنوردی، قرار ملاقات . دیگر فعالیت های لذت بخش نیز استرس به وجود می آورند. حتی اگر جست و جو گر هیجانی نباشیم، سبک زندگانی سلامت گونه نیز تا حدی استرس تولید می کند(کن[۷]،۱۹۹۸).

     

     

    بسیاری ازپژوهشگران این فرض اساسی را به چالش می کشانند که تغییری خاص در زندگی سبب استرس می شود و این که حادثه برای همه ی افراد استرس مساوی به وجود می آورد. همان طور که لازاروس(۱۹۷۷)، بیان می کند، استرس ناشی از حادثه به چگونگی تفسیر افراد از حادثه و این که درباره ان چه می توانند انجام دهند بستگی دارد(کالات[۸]،۱۹۹۶).

     

    به گفته ی لازارس، استرس موقعیتی است که فرد با توجه به تهدیدآمیز بودن احتمالی آن منابع خود را بسیج می کند. این دیدگاه تأکید بیشتری بر دانش، تجربه، شناخت های افراد دارد(لازاروس،۱۹۷۷).

     

    میزانی که استرس به فرد وارد می شود، به تفسیر وی از حادثه مربوط می شود، به عبارت دیگر به خود حادثه ارتباط ندارد و افراد می توانند بیاموزند بر حوادث استرس زا غلبه کنند. آن ها می توانند بیاموزند فعالانه به حل و فصل مشکل بپردازند به جای این که احساس تهدید کنند(کالات،۱۹۹۶). البته بعضی حوادث نسبت به سایر وقایع، استرس بیشتری ایجاد می کنند و ارزیابی حوادث استرس آمیز تحت تأثیر جنبه های مختلفی از خود حوادث نیز هست که می توان به دو عامل قابلیت کنترل حوادث و پیش بینی پذیری حوادث اشاره کرد(فلک من،۱۹۸۴؛ ماتیوز، اسچیر، برانسون و کارداسی[۹] ، ۱۹۸۹).

     

     

     

    ۲-۲-۶-۱٫ ارزیابی استرس:

     

    همه ی افراد یک حادثه را استرس زا تجربه نمی کنند. شناخت ها نقش مهمی در هیجانات دارند، به همین ترتیب، عوامل شناختی نقش مهمی در این که افراد استرس را تجربه کنند یا نه دارند. هیجاناتی که در هنگام مواجهه با استرس تجربه می شود به میزان زیادی متأثر از شیوه ارزیابی است. چرا برخی افراد به وسیله ی حوادثی دچار استرس می شوند که افراد دیگر به آن ها به دیده ی هیجانی یا چالش نگاه می کنند. پس استرس به این بستگی دارد که چگونه موقعیت ارزیابی شود. هنگامی که یک استرس ور تهدیدآمیز ارزیابی شود، واکنش استرس قدرتمندی به دنبال خواهد داشت(لازاروس،۱۹۹۱).

     

    تجربه ی احساس استرس به چگونگی توجه به استرس، چگونگی ارزیابی یا تفسیر آن بستگی دارد. حوادثی که برای یک فرد استرس زا هستند، ممکن است برای دیگری معمولی باشند. مثلاً بسیاری از افراد، پرواز را تا حدی استرس زا می دانند، اما کسانی که پروازهای زیادی دارندبه هیچ وجه دچار پریشانی نمی شوند. برخی افراد از قرار ملاقات با فردی جدید دچار هیجان زدگی می شوند در حالی که سایر افراد از این عدم قطعیت دچار ترس می شوند(ویتن[۱۰]،۱۹۹۸).

     

    ارزیابی شناخت ها دو مرحله دارد. در طی ارزیابی اولیه، فرد سؤال می کند” آیا مشکلی نیست یا من در مشکل هستم؟ این برای من به چه معنا است؟ در طی ارزیابی ثانویه فرد سؤال می کند” با توجه به این موقعیت چه می توانم انجام دهم؟ چه منابعی برای مواجهه با آن در اختیار دارم؟(موسوی نسب،۱۳۸۴).

     

    ۲-۲-۶-۱-۱٫ ارزیابی اولیه:

     

    به گفته ی لازاروس(۱۹۹۱)، دو گام مهم در مدیریت موقعیت تهدیدآمیز وجود دارد. گام اول، ارزیابی اولیه؛ آیا موقعیت مربوط است یا نامربوط، مثبت است یا تهدیدآمیز. ارزیابی اولیه می تواند به سه نتیجه گیری درباره معناداری شخصی درباره استرس ور منتهی شود.موقعیت(۱) نامربوط- مشکلی برای من نیست؛ (۲) بی خطر یا مثبت- مضر نیست و حتی مفید است؛ (۳) استرس زا- مشکل وجود دارد. اگر فرد موقعیتی را استرس زا ارزیابی کرد گام بعدی این است که تعیین کند با چه نوع مشکلی مواجه شده است: (۱) آیا آسیب دیده ام یا دچار فقدانی شده ام (مثلاً کاهش عزت نفس یا از دست دادن فرصت شغلی یا دچار صدمه فیزیکی شدن)؟ (۲) آیا با آسیب یا فقدان در آینده تهدید شده ام؟(۳) آیا با چالش مواجه شده ام- آیا موقعیت پاداش ها به علاوه ریسک هایی دارد؟ زمانی که فرد با موقعیت استرس زا مواجه شود منابع رویارویی را برای حذف تهدید و اضطراب همراه با آن بسیج می کند. ارزیابی یک موقعیت استرس زا به عنوان یک چالش، هیجانات مثبت مانند شوق و هیجان به وجود می آورد که می تواند به مواجهه با اثرات ترس و اضطراب کمک کند (موسوی نسب،۱۳۸۴).

     

    درحالی که جنبه های منفی استرس می توانند تهدیدکننده زندگی باشند، جنبه های مثبت استرس، زندگی ما را به چالش می کشند. اکثر افراد نیاز به حداقل کمی استرس دارند تا احساس خطر و زندگی کنند. اگر به حوادث استرس زا به عنوان چالش توجه شود، ممکن است را هایی برای غلبه پیدا شود که سبب رشد شخصی می شوند. وظیفه اصلی در زندگی تعیین میزان استرسی است که قابل مدیریت است و ایجاد راهبردهای رویارویی است که سلامتی و بهزیستی را افزایش می دهند(بورن و روسو،۱۹۹۸).

     

    ۲-۲-۶-۱-۲٫ ارزیابی ثانویه:

     

    ارزیابی ثانویه در گام دوم انجام می شود. فرد امکانات خود را می سنجد و راهی برای مواجهه با تهدید یا چالش انتخاب می کند(در برابر موقعیت چه می توانم انجام دهم؟) تأکید بر تهدید- با تصور شکست، طرد یا شرمندگی- ایجاد ناراحتی می کند(لازاروس،۱۹۹۳).

     

    در ارزیابی ثانویه فرد به این پرسش پاسخ می دهد که ” در برابر حادثه ی استرس زا چه توانایی دارم؟” جواب شامل تصمیم درباره ی حداقل سه چیز است: ۱) چه کسی یا چه چیزی مسؤل حادثه ی استرس زا است؟ ۲) آیا احتمال موفقیت یا شکست در غلبه بر این حادثه وجود دارد؟ ۳) در آینده چه می شود اگر بتوانم استرس را مدیریت کنم یا در غلبه بر آن شکست بخورم؟ جواب به این سؤالات به عوامل بسیاری مانند تجربه گذشته فرد در برابر مشکلاتی مشابه، عزت نفس، مهارت های حل مسأله، حمایت اجتماعی و منابع اقتصادی بستگی دارد(کوهن[۱۱] و لازاروس،۱۹۷۹؛ لازاروس و فلک من، ۱۹۸۴).

     

    ۲-۲-۶-۲٫ رویارویی با تهدید

     

    رویارویی مسأله مدار به مدیریت یا تغییر و اصلاح خود موقعیت ناراحت کننده کمک می کند. در رویارویی هیجان مدار، فرد برای کنترل واکنش های هیجانی موقعیت تلاش می کند(لازاروس، ۱۹۹۳). در رویارویی مسأله مدار شرایط استرس زا ارزیابی می شود و برای تغییر یا اجتناب از آن کاری صورت می گیرد. در رویارویی هیجان مدار، برای کاهش تنش و اضطراب ناشی از مسأله به جای پرداختن مستقیم به مشکل تلاش می شود. هر چند افراد در حل و فصل موقعیت های استر س زا به شیوه های منحصر به فرد عمل می کنند، افرادی که به طور مؤثری رویارویی می کنند اغلب از ترکیبی از راهبردهای مسأله مدار و هیجان مدار استفاده می کنند که به این بستگی دارد چه چیز مفیدترین جهت غلبه بر استرسور خاصی است(زیدنر[۱۲] و اندلر[۱۳]، ۱۹۹۶).

     

    برای بسیاری از مشکلات، رویارویی مسأله مدار مؤثرتر است- حل مشکلات یا کاهش آن ها ترجیح بیشتری دارد تا این که با آن ها زندگی شود. گاهی اوقات دو نوع رویارویی به یکدیگر کمک می کنند. برای مثال خانمی که هنگام رفتن به طرف تریبون برای ایراد سخنرانی احساس اضطراب می کند؛ اگر چند نفس عمیق برای کاهش اضطراب بکشد(رویارویی هیجان مدار) بهتر می تواند به نوشته هایش نگاه کند تا سخنرانی را بهتر ارائه کند(رویارویی مسأله مدار).(کن،۱۹۹۸).

     

    هم چنین ممکن است دو نوع رویارویی با یکدیگر تضاد داشته باشند. مثلاً اگر قرار باشد که تصمیم مهمی گرفته شود، ممکن است فرد از ناراحتی هیجانی با دوامی رنج ببرد. در چنین شرایطی فرد ممکن است وسوسه شود انتخابی عجولانه و بد انجام دهد که به رنج هیجانی خود پایان دهد. این عمل به فرد اجازه می دهد بر هیجانات خود غلبه کند اما رویارویی مسأله مدار کمی صورت گیرد. به طور کلی رویارویی مسأله مدار زمانی که فرد با یک استرس ور قابل کنترل مواجه می شود مفید است- یعنی واقعاً می تواند در این باره کاری انجام دهد. تلاش های هیجان مدار زمانی برای مدیریت استرس ور مناسب ترین هستند که قابل کنترل نباشند(لازاروس،۱۹۹۳؛ تیلور[۱۴]،۱۹۹۰).

     

    [۱] -Glucocorticoid

     

    [۲] -Alarm

     

    [۳] -Resistance

     

    [۴] -Exhaustion

     

    [۵] -Bourne, L. & Russo, N

     

    [۶] -Hans Selye

     

    [۷] -Coon, D

     

    [۸] -Kalat, J

     

    [۹] -Mathews, K.A, Scheier, M. F., Brunson, B. I., & Carducci, B.

     

    [۱۰] -Weiten, W

     

    [۱۱] -Cohen, F

     

    [۱۲] -Zeidner, M

     

    [۱۳] -Endler, N

     

    [۱۴] -Teylor

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 06:54:00 ب.ظ ]




  • مقابله با استرس عبارت از تلاش های شناختی و رفتاری است که به منظور تسلط بر تعارض های فشارزا، کاهش یا تحمل آن هاست(کوهن[۱] و لازاروس، ۱۹۷۹).دو نوع غالب از شیوه های مقابله با استرس، عبارت است از:

     

    ۲-۲-۷-۱٫ مقابله مسأله محور[۲]

     

    ۲-۲-۷-۲٫ مقابله هیجان محور

     

    در مقابله مسأله محور، هدف اصلی فرد، تسلط یافتن بر موقعیت و ایجاد تغییر در منبع فشارزا است؛ در حالی که در مقابله هیجان محور، هدف اصلی کاهش یا تعدیل سریع آشفتگی هیجانی است(لازاروس و فولکمن[۳]،۱۹۸۴). از این رو ممکن است چنین به نظر برسد که رویارویی مستقیم با مسأله و تلاش برای حل آن، در مقایسه با شیوه های دیگر مقابله، تدبیری بهنجارتر است(کرونکیت و موس[۴]،۱۹۸۴). اما باید اذعان داشت که مهارت های حل مسأله مستلزم به کارگیری فرآیندهای عالی ذهن است و تداخل هیجانی شدید، کارکرد این فرآیندها را با مانع رو به رو می سازد(ساراسون[۵]،۱۹۸۸). بنابراین، استفاده از مهارت های هیجان محور به فرد کمک می کند تا به وضعیت روانی تثبیت شده تری برسد و فرصتی را برای فعال سازی فرآیندهای پیچیده تر ذهنی خود به دست آورد. اگر چه مقابله هیجان محور از رویارویی با واقعیت مسأله می پرهیزد و راه حلی موقتی برای کاهش استرس است، باید متذکر شد که هر مسأله ای نیز به سادگی قابل حل نیست و حل واقع گرایانه یک مسأله با صرف کوشش شناختی و رفتارهای مداوم در درازمدت، اگر بدون کسب آرامش موقتی و کوتاه مدت، صورت گیرد؛ ممکن است سلامت روانی فرد را به مخاطره افکند(موس و بیلینگ[۶]،۱۹۸۲). لذا می توان نتیجه گرفت که ترکیبی از هر دو گونه مهارت های مقابله ای مشتمل بر مهارت های مسأله محور و هیجان محور، برای رویارویی مؤثر با استرس ها لازم است(خیّر و سیف،۱۳۸۳).

     

    پایان نامه

     

    برخی از نویسندگان، رویارویی با استرس را  فرآیندی مستمر و پویا خوانده اند که مستلزم برنامه ریزی، تلاش و ارزیابی مستمر است، اما همیشه به پیامدهای مثبت و موفقیت آمیز منتهی نمی شود. به بیان دیگر تلاش های انسان برای حل تعارض بین مقتضیات یک موقعیت تنش زا و ظرفیت های فردی، ممکن است با شکست رو به رو گردد و تجارب مکرر شکست، شخص را به سوی کوشش هایی می کشاند که موجب تخریب خود اوست(کسیدی[۷]،۱۹۹۹). در این نوع واکنش ها، که اجتناب از رویارویی خوانده شده است، شخص نگرش بدبینانه و مأیوس کننده ای به موقعیت دارد و از تلاش شناختی و رفتاری در جهت حل مسأله یا سازگاری عاطفی با آن، کناره می جوید(مدی[۸]،۱۹۸۴).

     

     

    ۲-۲-۸٫ مهارت های مقابله با استرس در مدل جرابک[۹]

     

    در مدل جرابک[۱۰](۱۹۹۶)، مهارت های مقابله با استرس به ۷ جزء تقسیم می شوند:

     

    ۱) واکنش به استرس[۱۱]

     

    ۲) توانایی ارزیابی موقعیت[۱۲]

     

    ۳) خوداتکایی[۱۳]

     

    ۴) چاره جویی[۱۴]

     

    ۵) انطباق و انعطاف پذیری[۱۵]

     

    ۶) نگرش فعال[۱۶]

     

    ۷) توانایی آرامش یابی[۱۷]

     

    اجزای فوق را با توجه به مبانی نظری می توان به دو مقوله تفکیک کرد:

     

    ۲-۲-۸-۱٫ مهارت های معطوف به حل مسأله

     

    مهارت های معطوف به حل مسأله  که عبارت از توانایی ارزیابی موقعیت، چاره جویی، انطباق و انعطاف پذیری، خوداتکایی و نگرش فعال است. این مهارت ها به فرد کمک می کند تا موقعیت را به طور همه جانبه ارزیابی نماید و به اجزاء مسأله و روابط بین آن ها با انعطاف پذیری بیندیشد و در جست و جوی تدبیری خردمندانه برای حل آن باشد.به علاوه فرد متکی به خود بر این باور است که توانایی حل مشکلات و فائق آمدن بر استرس ها را دارد. از سوی دیگر نگرش فعال به او کمک می کند تا موقعیت استرس و منبع استرس زا را تغییر پذیر ارزیابی کند، حال آن که در نگرش منفعلانه، امیدی به تغییر نیست و فرد خود را محکوم به شکست می داند.

     

    [۱] -Cohen, F

     

    [۲] -Problem- oriented coping

     

    [۳] -Folkman, S

     

    [۴] -Cronkit, R.C., and Moos, R.H

     

    [۵] -Sarason, L.G

     

    [۶] -Billings, A.G.

     

    [۷] -Cassidy, T

     

    [۸] -Maddi, S.

     

    [۹] -Jerabek, I.

     

    [۱۰] -Jerabek, L

     

    [۱۱] -Reactivity to stress

     

    [۱۲] -Ability to assess situation

     

    [۱۳] -Self- reliance

     

    [۱۴] -Resourcefulness

     

    [۱۵] -adaptability and flexibility

     

    [۱۶] -proactive attitude

     

    [۱۷] -ability to relax

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:54:00 ب.ظ ]




  • مهارت های هیجانی

     

    مهارت های هیجانی که عبارت از کنترل واکنش به استرس و توانایی رسیدن به آرامش است. مهارت های مزبور به فرد اجازه می دهد تا واکنش های هیجانی خود را در حین رویارویی با استرس کنترل و تعدیل نماید. طی دهه های اخیر شیوه های انطبق با استرس و آثار آن بر کارکردهای مختلف اجتماعی افراد، مانند فعالیت های تحصیلی و شغلی مورد توجه محققان قرار گرفته است.

     

    ۲-۲-۹٫ راه های مقابله با استرس:     

     

    برای افزایش مهارت های انطباقی و کاهش استرس از روش های مختلف استفاده می شود. روش ها عمدتاً به سه دسته تقسیم می شوند:
    پایان نامه

     

    ۱) افزایش مهارت های رفتاری

     

    ۲) افزایش مهارت های شناختی(مایکن بام،۲۰۰۱؛ ترجمه مبینی،۱۳۸۶).

     

    ۳) افزایش منابع اجتماعی

     

     

     

    ۲-۲-۹-۱٫ مهارت های رفتاری

     

    ۲-۲-۹-۱-۱٫ سلامتی و توانایی

     

    ابتدایی ترین عامل مقابله با استرس، سلامت بدنی و جسمانی است. سلامتی فرد، توانایی سازگاری او با عامل استرس زا را تحت تأثیر قرار می دهد. فرد می تواند بدون این که وارد مرحله ی فرسودگی شود با حفظ سلامتی بدنی در مقابل استرس مقاومت کند. برای مقابله با استرس از روش سلامتی و توانایی انجام ورزش، تغذیه مناسب و خواب کافی می توان استفاده کرد(رشیدی،۱۳۹۱).

     

    ورزش: ورزش برای داشتن سلامت کافی و مقابله با استرس داشتن جسم سالم ضروری است. توجه به نحوه ی ورزش و چگونگی انجام ورزش مهم است. ۳ تا ۵ بار در هفته و هر بار ۲۰ تا ۶۰ دقیقه حرکات بدنی لازم است، تا ضربان قلب افزایش پیدا کند. تمرین ها با حرکت ها باید هوازی باشد، مثل دویدن، دوچرخه سواری یا شنا. حداقل ۲۰ دقیقه لازم است تا ضربان قلب به ۱۴۰ بار در دقیقه برسد(قربانی،۱۳۸۲).

     

    تغذیه: تغذیه مناسب تأثیر به سزایی در مقابله با استرس دارد. متأسفانه در فرهنگ غذایی ما رژیم غذایی مملو از چربی است. لازم است که چربی مصرفی خود را کاهش داده، هم چنین استفاده از هیدروکربن ها کم شود، در عوض میزان مصرف ویتامین ها افزایش یابد و از خورد چیزهایی مثل غذاهای سرخ شده، برگرها و گوشت های چرب اجتناب شود. استفاده از محصولات لبنی مثل پنیر، پنیر محلی، شیر و خامه باید از نوع کم چرب باشد(قربانی،۱۳۸۲).

     

    خواب مناسب: معمولاً افراد مختلف از نظر نیاز به خواب با هم تفات دارند، اما به طور معمول و طبیعی هر فرد به ۷ تا ۹ ساعت خواب احتیاج دارد. معمولاً خوابیدن اثر مهمی بر کاهش میزان استرس دریافتی دارد، افرادی که کارهای ذهنی(دانشجویان) یا بدنی(کارگران) بیشتر از حد معمول انجام می دهند، بیشتر نیاز به خواب دارند(حدود ۹ ساعت). به ویژه هنگامی که تلاش بدنی سنگین دارند، یا تحت فشار فکری قرار دارند. خواب مناسب تأثیر به سزایی در افزاش توانایی های ذهنی و جسمی، افراد دارد. پس یک خواب مطلوب موجب افزایش کارآیی جسمانی و هوشی می شود(رضاییان،۱۳۸۲، شلی[۱]،۱۹۹۵).

     

     

     

     

     

    ۲-۲-۹-۱-۲٫ تعامل های اجتماعی مثبت:

     

    برخوردهای اجتماعی(دور هم جمع شدن، ملاقات های دوستانه، قرارهای محبت آمیز، جشن ها و …)، اغلب به عنوان منابع شادی به حساب می آیند. قدرت اجتماعی شدن به فرد اجازه می دهد، تا آرزوها، تمایلات و نیازهای خود را به راحتی انتقال دهد، در صورت نیاز درخواست کمک نماید، یا به کمک به دیگران بشتابد و بدین وسیله خصومت ها را کاهش دهد(رضاییان،۱۳۸۲، کوزیا[۲]، ۱۹۹۸).

     

    ۲-۲-۹-۱-۳٫ مدیریت زمان:

     

    یکی از روش های کنترل و کاهش استرس در مورد افرادی که در انجام کارها بی نظم هستند، و برای انجام کار دچار استرس می شوند، مدیریت زمان است. در مدیریت زمان بر تنظیم وقت افراد برای انجام کارها، هم چنین اولویت بندی کارها تأکید می شود. طفره رفتن از انجام کار(دزدی زمان) نام دارد. لازمه مدیریت خوب زمان این است که افراد وقت خود را با کارنکردن یا نگرانی در مورد کارهای انجام نشده نگذرانند. فرد باید وقت خود را بین انجام مؤثر کار، استراحت و تفریح تنظیم کند و برای انجام کارهای بزرگ کارها را به قسمت های کوچک تقسیم کرده و آن را برای آینده برنامه ریزی کند(فاتحی زاده، ۱۳۸۱).

     

    ۲-۲-۹-۱-۴٫ روش تنفسی:

     

    اگر چه این روش به صورت دوره آموزشی به افراد آموزش داده می شود اما امکان این که این روش را در دوره آموزشی برای تنفس درست به کار برد نیز وجود دارد. برای این کار می توان تنفس را با آرامش و به شکل تنفس شکمی انجام داد، این تمرین به فرد کمک می کند تا روش تنفسی درست را انجام دهد. این روش تنفس مانند هنگامی است که فرد در حالت خواب است. به طور کلی روش معمولی تنفس افراد از راه قفسه ی سینه است که تنفسی سطحی است و موجب احساس خستگی می شود(مایکن بام[۳]، ترجمه مبینی،۱۳۸۶).

     

     

    [۱] -Shely

     

    [۲] -Coscia, S.

     

    [۳] -Micenbam

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:54:00 ب.ظ ]




  • مهارت های شناختی             

     

    ۲-۲-۹-۲-۱٫ افکار مثبت:

     

    نگرش و تصویر ذهنی مثبت از خود سودمندی خاصی دارد. پژوهش ها نشان می دهد که حتی افزایش موقتی اعتماد به نفس، اضطراب ناشی از موقعیت های استرس آمیز را کاهش می دهد. امیدواری نیز می تواند به هنگام گرفتاری به فرد کمک کند. همان طور که فعالیت و پیروزی افراد در موقعیت های دشوار و ظاهراً غیرممکن موجب تقویت روحیه افراد می شود، به نظر برخی دانشمندان امیدواری موجب اعتماد به دیگران می شود(رشیدی،۱۳۹۱؛ حسینیان،۱۳۸۸).

     

     

    ۲-۲-۹-۲-۲٫ توانایی حل مسأله:

     

    سازگاری با مسایل یعنی به کار بردن شیوه هایی برای حل آن ها، هر اندازه فرد تمایل داشته باشد که مسایل خود را حل کند، به همان اندازه بیشتر توان خواهد داشت که راهبردهای مؤثر برای مقابله با استرس را فراهم آورد. راهبردهای مؤثر عبارت است از: تعیین منبع استرس، بیان راه حل های قابل تصور، آشکار کردن راه حل مناسب و به کارگیری مناسب آن به منظور حذف استرس(رشیدی،۱۳۹۱).

     

     

    ۲-۲-۹-۲-۳٫ منبع کنترل :

     

    اگر شخص منبع کنترل درونی داشته باشد، یعنی شانس و تصادف را قبول نکند و معتقد باشد که سرنوشت انسان به دست خود اوست، می تواند رویدادهای مؤثر بر زندگی را تحت کنترل خود درآورد و بهتر با استرس کنار بیاید. متخصصان معتقدند که منبع کنترل درونی یکی از مطمئن ترین ابزارهای مبارزه با استرس است. فرد با کمک به خود برای کنترل رویدادها احساس کنترل درونی را برای خود ایجاد می کند، تا بتواند با استرس به شکل مؤثری مقابله نماید(رشیدی،۱۳۹۱). در واقع افراد در برخورد با رویدادهای زندگی و تحصیلی شروع به کنکاش ذهنی می کنند. فردی که روند ذهنی او مبنی بر کنترل عوامل بیرونی باشد کمتر از فردی که احساس کند نمی تواند عوامل بیرونی را کنترل نماید دچار تنش و استرس می شود(امین یزدی و صالحی فدردی، ۱۳۸۷).

     

     

     

    ۲-۲-۹-۲-۴٫ کمک حرفه ای:

     

    دانشجویان و محصلان در صورتی که تحت استرس های زیاد تحصیلی و یا تنش های درسی باشند، و نشانه های تحت استرس را نشان دهند لازم است از کمک یک روانشناس یا مشاور برخوردار گردند. در غیر این صورت، ممکن است استرس باعث تنش در سایر افراد و یا آسیب های شدید روانی و جسمانی در آن ها شود(رشیدی،۱۳۹۱).

     

    ۲-۲-۹-۳٫ منابع اجتماع

     

    ۲-۲-۹-۳-۱٫ حمایت اجتماعی:

     

    دوستان و سازمان های اجتماعی غیر رسمی، از جمله گروه ها، سازمان ها و انجمن های خود جوش، می توانند برای رو به رو شدن با استرس کمک های خوبی باشند. وقتی شخص در موقعیت استرس زا قرار می گیرد، می تواند به وسیله ی سایرین مورد محبت و جنبه های عاطفی قرار بگیرد و از آن ها حمایت اجتماعی دریافت نماید. باید در مورد ارتباط اجتماعی با سایر افراد دیگر رابطه ی صمیمانه و دوستانه داشته باشد، و به حمایت آن ها اعتماد داشته باشد. گوش کردن به صحبت های یکدیگر گوش دهنده و گوینده را کمک می کند تا خود را بخش زنده سازمانی بدانند که یگانه است. تلاش برای ادامه ی فعالیت در انزوا و تنهایی احتمالاً اثربخشی بهینه ی تحصیلی و کیفیت تحصیل را کاهش می دهد.  درواقع روابط صادقانه با هم کلاسی ها می تواند از افت تحصیلی در روند آموزشی پیشگیری نماید(رضاییان،۱۳۸۲، رشیدی،۱۳۹۱، حسینیان، ۱۳۸۸ و شلی،۱۹۹۵).

     

    ۲-۲-۹-۳-۲٫ امکانات مالی:

     

    هنگام رو به رویی با استرس، پول و ان چه پول می تواند فراهم آورد، منبعی غیر قابل انکار است. هر اندازه پول بیشتر در اختیار باشد به همان اندازه بیشتر امکان خواهد داشت که راه های مبارزه با استرس را در اختیار گرفت و وسایل لازم را راحت تر فراهم کرد. هم چنین درآمد کم و نامناسب با کار می تواند از منابع استرس باشد. کاهش اختلاف بین درآمد واقعی و مبلغی که شخص دریافت می کند، می تواند از میزان استرس آن بکاهد(رشیدی،۱۳۹۱، فلچر[۱]، ترجمه نوری، ۱۳۸۱).

     

    ۲-۲-۱۰٫ استرس و راهبردهای مقابله با آن:  

     

    استرس به شرایطی گفته می شود که فرد در محیط آموزشی یا زندگی با آن رو به رو می شود و این شرایط با ظرفیت ها و امکانات کنونی وی هماهنگی ندارد و او را دچار عدم تعادل، تعارض و کشمکش های درونی می کند(لازاروس و فولکمن، ۱۹۸۴). در واقع امروزه فشار روانی و استرس های ناشی از کار و زندگی در میان عامه مردم بسیار شایع است و جوانان به دلیل شرایط خاص سنی، اجتماعی و فیزیولوژیایی بیشتر از سایر قشرهای جامعه تحت تأثیر انواع استرس ها و فشارهای روانی قرار دارند(پارسا،۱۳۸۹).

     

    در جهان امروز استرس مسأله بزرگی به شمار می رود. گفته شده که ۷۵% بیماری های بدنی با استرس ارتباط دارند و یکی از عوامل مؤثر در بیماری های قلبی و سرطان که دو عامل مهم مرگ و میر در جهان شناخته می شوند می باشد(آلن[۲]،۱۹۸۳). به نظر می رسد که استرس در بسیاری از ناخشنودی ها، بی قراری ها و دلسردی ها نقش داشته باشد. از سوی دیگر افزایش بیماری های قلبی- عروقی، سرطان، می بارگی و اعتیاد به مواد مخدر، با شهرنشینی، افزایش تنش و برخورد با موقعیت های تنش زا پیوندی ناگسستنی دارد و در نتیجه آن ها تعادل پویای ارگانیزم و سازگاری آن با محیط خارجی مختل می گردد(خاچاطوریان، ۱۳۸۱). از این رو در سال های اخیر توجه به منابع استرس و راهبردهای مقابله با آن در گروه های مختلف، به ویژه در مبتلایان به بیماری ها و مشکلات روانی و بدنی گوناگون(محمد خانی،۱۳۸۱)، مبتلایان به اختلال وسواسی- اجباری(ابراهیمی،۱۳۸۱)، جانبازان قطع نخاعی افسرده، قطع عضو مبتلا به درد اندام شبح وار(محمدیان، ۱۳۸۴)، خانواده های دارای کودک عقب مانده ی ذهنی(ریحانی، ۱۳۸۴)، مراقبین بیماران اسکیزوفرنیک(شاه محمدی، بیان زاده و احمدی، ۱۳۸۶)، بسیار مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. این بررسی ها نشان داده اند که به کار گرفتن راهبردهای مقابله ای مؤثر نقش مهمی در کاهش استرس وارده بر این گروه ها داشته است (بوالهری، احسان منش و کریمی کیسمی،۱۳۷۹).

     

    در این میان دانشجویان به عنوان قشری از جامعه که پیوسته در معرض استرس ها و فشارهای محیطی و روانی زیادی از جمله مشکلات آموزشی، خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی قرار دارند، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته اند. روشن است که پیامدهای استرس بر عملکرد تحصیلی، رضایت شخصی و از همه مهم تر سلامت روانی آن ها تأثیر نامطلوب خواهد داشت. پژوهش هایی که در زمینه بررسی استرس ها و راهبردهای مقابله با استرس در دانشجویان دانشگاه های مختلف انجام شده نشان می دهند که شرکت در امتحانات مهم، دوری از محل سکونت، دوری از خانواده و افراد مورد علاقه، بهم خورد رابطه با یک دوست قبلی و مردود شدن بالاترین استرس های زندگی آن ها به شمار می رفته است. این افراد بیشتر از راهبردهای مقابله ای متمرکز بر حل مسأله و تمرکز بر هیجان بهره می گرفتند و کم تر از بعد مقابله ای غیر مؤثر استفاده نموده اند بوالهری،۱۳۷۹).         

     

    به طور کلی ورود به دانشگاه، تغییر عمده ای در زندگی اجتماعی، خانوادگی و فردی به وجود می آورد. در این دوره، فرد با تغییرات زیادی در روابط اجتماعی و انسانی روبرو می شود و با انتظارات و نقش های جدیدی روبرو می شود. قرار گرفتن در چنین شرایطی، غالبا با فشار و نگرانی توام بوده، عملکرد و بازدهی افراد را تحت تاثیر قرار می دهد(رتک[۳]، ۱۹۹۰).آشنا نبودن بسیاری از دانشجویان با محیط دانشگاه در بدو ورود، جدایی و دوری از خانواده ، عدم علاقه به رشته ی تحصیلی، ناسازگاری با سایر افراد در محیط زندگی و کافی نبودن امکانات رفاهی و اقتصادی، از جمله شرایطی هستند که می تواند موجبات مشکلات و ناراحتی های روانی و افت عملکرد (لپس لی[۴]، ۱۹۸۹)، را فراهم کرده و سلامت روانی آن ها را تحت تاثیر قرار دهد (ساکی، ۱۳۸۱).

     

    از نظر(وایت[۵]،۲۰۰۰) زمانی که افراد تحت استرس هستند، باید مهارت های مقابله ای لازم را داشته باشند تا بتوانند، اثر استرس را کاهش دهند. چنان چه استرس، مدیریت شود و مهارت های مقابله ای موثر فراهم شود، فرد قادر خواهد بود تا با نیازها و چالش های زندگی خود به شیوه ی بهتری کنارآید. پژوهش ها نیز نشان می دهد، آنان که انتظار خودکارآمدی بیشتری دارند (ماسی جفسکی، پریگرسون، مازور[۶]،۲۰۰۰)، از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند (هک هاوزن[۷]،۲۰۰۱). در زندگی خود تعهد، چالش و   کنترل بیشتری اعمال می کنند، شوخ طبع هستند (گادفری[۸]، ۲۰۰۴)، از حمایت اجتماعی بیشتری، در مقابل آن نشان می دهند و به اصطلاح دیرتر ، برخوردارند پریشان می شوند و در مقابل پریشانی، مقاوم ترند.

     

    آن گونه که راتوس ( ۲۰۰۷ )، آورده است، انبوهی از تحقیقات روان شناسی سلامت، درباره ی روش هایی است که در آن ها فرایندهای ذهنی و رفتاری می توانند به افراد، برای مقابله با استرس کمک کنند. روش هایی چون کنترل افکار غیرمنطقی، کاهش برانگیختگی و کاهش هشدار درونی در کنار ورزش و روش های مبتنی بر مهارت حل مساله می توانند بر افزایش عزت نفس و کاهش نشان دادند که آرامش ، اضطراب منجر شوند

     

    [۱] -Flchier

     

    [۲] – Allen

     

    [۳] – Retteck

     

    [۴] – Lepsley

     

    [۵] – White

     

    [۶] – Macinejewski, P. K., Prigerson, H. G., & Mazure

     

    [۷] -Hechausen

     

    [۸] -Godfrey

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:53:00 ب.ظ ]




  • عملکرد تحصیلی به معنای توانایی دانش‎آموزان در پاسخ دهی به مسائل مربوط به موضوع یا موضوعات خاص پیش‎بینی شده برای یک دوره آموزشی است( سپهوندی، ۱۳۸۵). عملکرد تحصیلی شامل ثبت کلیه فعالیت‎های شناختی فرد تحصیل کننده است که با یک سیستم درجه بندی مورد توافق با توجه به سطوح  مختلف فعالیت‎های هیجانی و آموزشی و جدول زمانی سنجیده می‎شود و به عنوان فرایند پیشرفت تحصیلی در نظر گرفته می‎شود ( خوش کنش، ۱۳۸۶).

     

    دانلود مقاله و پایان نامه

     

    نیاز به پیشرفت یکی از انگیزه‎های اولیه بشر است. افرادی که نیاز به پیشرفت در آن‎ها قوی‎تر است، تمایل بیشتری به کامل شدن و بهبود عملکرد خود دارند. آنان ترجیح می‎دهند با وظیفه ‎شناسی کارهایی انجام دهند که چالش برانگیز بوده به طوری که ارزیابی پیشرفت آنان در مقایسه با پیشرفت سایر مردم بر حسب ملاک هایی امکان پذیر باشد. به بیان دیگر پیشرفت رفتاری است مبتنی بر وظیفه، که اجازه می‎دهد عملکرد فرد بر طبق ملاک های فرض شده درونی یا بیرونی مورد ارزیابی قرار گیرد(کاموراجا، کارو و اسچمک[۱]، ۲۰۰۹).

     

    پیشرفت تحصیلی دانش‎آموزان یکی از شاخص‎های مهم در ارزشیابی آموزش و پرورش است و سطوح بالای آن می‎تواند پیش‎بینی کننده آینده روشن برای فرد و جامعه باشد و تمام کوشش‎ها و سرمایه‎گذاری‎های هر نظامی، تحقق این هدف می‎باشد. بر این اساس روان‎شناسان و متخصصان تعلیم و تربیت به بررسی  عوامل انگیزشی در یادگیری و عملکرد دانش‎آموزان در حوزه های گوناگون درسی توجه داشتند. از دهه ۱۹۸۰ میلادی اکثر تحقیقات صورت گرفته در زمینه پیشرفت تحصیلی بر عوامل روانی که بر یادگیری دانش‎آموزان تأثیر دارند تأکید کرده‎اند( لینن برینک[۲] و پنتریچ[۳]، ۲۰۰۲).

     

    گروه‎های تخصصی و روان‎شناسان همواره به بررسی جوانب مختلف تحصیلی تأکید دارند. توجه به پیشرفت تحصیلی از زمان بینه[۴] آغاز شد او دریافت که نمرات آزمون‎های وی قادر است کودکانی که با توجه به مشاهدات کلاس درس،( باهوش) و ( کم هوش) قلمداد شده بودند را از هم تفکیک نماید و بعدها نتایج امتحانات دانش‎آموزان ملاک قرار گرفت( لانس بری، سادارگاس، گیبسون و لئونگ[۵]،۲۰۰۵).

     

    یادگیری اساس رفتار انسان را تشکیل می‎دهد و فرایندی که مدام در طول زندگی انسان و در هر مرحله از  رشد الزامی می‎باشد. موجودیت و بقای هر فرهنگ به توانایی اعضای جدید آن برای یادگیری انواع مهارت‎ها، هنجارهای رفتاری، باورها و …. وابسته است. در واقع پیشرفت تحصیلی فرایندی است که می‎توان آن را نتیجه یادگیری انسان دانست و منظور از پیشرفت تحصیلی موفقیت در امر تحصیل است که می‎توان به مهارت در امر خاص، تخصص در بخشی از دانش منجر شود. در نظام آموزش و پرورش پیشرفت تحصیلی اصطلاحی است که به جلوه‎ای از جایگاه تحصیلی دانش‎آموزان اشاره دارد. و این جایگاه می‎تواند به صورت نمرات دوره‎های مختلف باشد که به وسیله آزمون‎های استاندارد شده اندازه‎گیری شود(سیف، ۱۳۸۷).

     

    راسل[۶]( ۲۰۰۳)، اهدافی که عموماً رفتار پیشرفت تحصیلی را بر می‎انگیزد به عنوان اهداف درونی و بیرونی طبقه بندی می‎کند. به نظر او در اهداف درونی، اهداف مربوط به تکلیف( مثلاً تلاش برای فهم مطالب) و اهداف مربوط به خود( مثلاً بهتر از دیگران عمل کردن، اثبات هوش و تلاش) قرار دارند. و اهداف بیرونی مربوط به انسجام اجتماعی( خشنود کردن دیگران و پاداش‎ها) می‎باشند(علیوندوفا، ۱۳۸۴). تفاوت‎های فردی در انگیزه پیشرفت می‎تواند موفقیت تحصیلی را پیش‎بینی کند. دانش‎آموزانی که از دست‎یابی به اهداف خود اجتناب می‎کنند، ترس از ارزیابی داشته و مشکلات را به عنوان عامل تهدید کننده تلقی می‎کنند و در نتیجه دست از تلاش برای دستیابی به اهداف برمی‎دارند. در مقابل کسانی که در پی دستیابی به اهداف خود هستند از یادگیری لذت می‎برند و مشکلات را به عنوان چالش می‎پذیرند و در دست‎یابی به اهداف خود پافشاری می‎کنند(کاموراجا و همکاران، ۲۰۰۹).

     

    سازه‎ی انگیزش موفقیت به رفتارهایی که به یادگیری و در نتیجه پیشرفت تحصیلی منجر می‎شود اطلاق می‎گردد(کاموراجا و همکاران، ۲۰۰۹).

     

    متخصصان روان شناسی پرورشی و صاحب نظران آموزشی عقیده دارند که تجارب موفقیت آمیز و یا توأم با شکست دانش‎آموزان در دوران تحصیل در مدرسه بر همه جنبه‎های شخصیت  و از جمله سلامت روانی آنان تأثیر مستقیم دارد.

     

    ۲-۲-۲-۲ عوامل مؤثر در عملکرد تحصیلی عبارتند از:

     

    ۲-۲-۲-۲-۱٫ عوامل فردی: هدف، انگیزه، هوش، توجه، برنامه‎ریزی، ابعاد شخصیتی و آمادگی جسمی و روانی.

     

    ۲-۲-۲-۲-۲٫ عوامل خانوادگی و اجتماعی:

     

    شرایط عاطفی و امنیت خانواده، شرایط اجتماعی و اقتصادی، تحصیلات و سطح فرهنگ خانواده، تعداد اعضای خانواده و سبک والدینی.

     

    ۲-۲-۲-۲-۳٫ عوامل آموزشگاهی: 

     

    مهارت معلمان، شرایط آموزشی و امکانات مطلوب تحصیلی، تعداد دانش‎آموزان کلاس و ترکیب آن‎ها، متناسب بودن هدف‎ها و محتوای برنامه‎ها با نیازها، استعدادها و علایق دانش‎آموزان، متناسب بودن مقررات، کتاب‎های درسی و مواد آموزشی، تسهیلات مدرسه و انتظارات مدرسه از دانش‎آموزان( بیابانگرد، ۱۳۸۳).

     

    ۲-۲-۲-۲-۴٫ جنس:

     

    تحقیقات نشان می‎دهد که جنس رابطه چندانی با پیشرفت تحصیلی ندارد. با وجود این میانگین نمرات پسران در دروسی مانند ریاضی و توانایی‎های فضایی نسبت به دختران از سطوح بالایی برخوردار است (نول[۷] و هدکس[۸]، ۱۹۹۸).

     

    هالپرن[۹] (۲۰۰۰)، عنوان می‎کند که تفاوت میان توانایی‏های کلامی و فضایی در بین مردان و زنان چندان درست نیست و این تفاوت‎ها  در حوزه‎های کوچکی از استعدادهای فضایی و کلامی می‎باشد و در تحقیقات اخیر با بهره گرفتن از تست‎های استاندارد شده، نشان دهنده بهبود توانایی زنان در تکالیف فضایی می‎باشد( لینور[۱۰]، دیویس[۱۱]، اکلس[۱۲]، ۲۰۰۳).

     

    [۱] – Komarraja, M., Karau, S. J., Schmeck, R.

     

    [۲]-Linen Brink, E. A

     

    [۳] -Pintrich, P.R

     

    [۴] -Binet, A.

     

    [۵] – Lounsbury J. W., Saudargas, R. A., Gibson, L. W., & Leong, F. T

     

    [۶] -Russel, A.

     

    [۷]-Nowell, A.

     

    [۸] -Hedges, L.V.

     

    [۹] -Halpern

     

    [۱۰] -Linver, M. R.

     

    [۱۱]-Dauis, P.E.

     

    [۱۲] -Eccles, J. S.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:53:00 ب.ظ ]