کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



  • بسیاری از معلمان تصور می­ کنند که ارزشیابی میزان یادگیری فراگیران تنها به منظور ارتقای فراگیران صورت می­گیرد، در حالی که هدف ارزشیابی به مراتب گسترده­تر و مهم­تر از چنین مفهومی است. ارزشیابی از یک سو باید وسیله تشخیص باشد و از سوی دیگر، ارزشیابی باید وسیله پیش ­بینی باشد.

     

    صرف نظر از اینکه چه چیزی مورد ارزشیابی قرار می­گیرد و کدام الگوی ارزشیابی به کار بسته می شود فرایند ارزشیابی همواره یکسان است زیرا در همه انواع ارزش یابی­های آموزشی فعالیت های زیر بنایی کار ارزشیابی بی تغییر باقی می­ماند.یعنی فرایند اساسی ارزشیابی یکی است  (گراسمن و تامسون[۱]، ۲۰۰۸). همچینین در انواع مختلف ارزشیابی­ها چیزی که تغییر می­ کند موضوع آنچه که ارزشیابی, نحوه به کاربردن  فرایند ارزشیابی و نوع تصمیماتی است که گرفته می شود, هستند. در نتیجه چه ما به ارزشیابی دانشجویان, دانش آموزان و یا دروه آموزشی اقدام کنیم و یا یک پروژه علمی و نظایر اینها اصول و مراحل اساسی کار یکی است و هیچ تغییری نمی­کند (مالکولم[۲]، ۲۰۰۵).

     

    به طور کلی هدف­های ارزشیابی را می­توان در مقوله­های زیر تجزیه و تحلیل کرد:

     

    ۱- ارزشیابی، به­عنوان وسیله­ای برای شناخت توانایی و زمینه ­های علمی فراگیران و تصمیم ­گیری برای انجام دادن فعالیت­های بعدی آموزشی.

     

     

    ۲- ارزشیابی به­عنوان وسیله­ای برای شناساندن هدف­های آموزشی در فرایند تدریس.

     

    ۳- ارزشیابی به­عنوان وسیله­ای برای بهبود و اصلاح فعالیت­های آموزشی.

     

    ۴- ارزشیابی به­عنوان وسیله­ای برای شناخت نارسایی­های آموزشی فراگیران و ترمیم آنها.

     

    ۵- ارزشیابی به­عنوان وسیله­ای برای ایجاد رغبت و کسب عادات صحیح آموزشی در فراگیران.

     

    ۶- ارزشیابی به­عنوان عاملی برای ارتقای فراگیران.

     

    ونیز به طور مختصر می ­تواند به موارد زیر اشاره نمود:

     

     

    – قضاوت در مورد برتری در مهارت­ها و دانش ضروری

     

    – سنجش پیشرفت در طول زمان و رتبه­بندی فراگیران

     

    – تشخیص مشکلات فراگیران و  ارزشیابی روش­های یاددهی

     

    – ارزشیابی تاثیر یک دوره آموزشی و  برانگیختن فراگیران برای مطالعه (سیف، ۱۳۸۴).

     

    وسایل ارزشیابی: جهت انجام ارزشیابی سطوح یادگیری فراگیران می­توان از روش­های مختلف استفاده کرد که به طور کوتاه مشاهده را بررسی می­کنیم.

     

    اکثر معلمان از طریق مشاهده دانش آموزان و فراگیران به ارزشیابی آنان می پردازند زیرا معلم از طریق مشاهد اغلب با احساس فراگیر درگیر شده و نوع تدریس خود را متوجه می­شود و می داند که تاثیر گذار بوده یا نه. پس نوع ارزشیابی بسیار مهم است (خان[۳]، ۲۰۱۰).

     

    مشاهده رفتار فراگیر به دو صورت انجام می­گیرد:

     

    الف- مشاهده مستقیم: در این مشاهده معلم حین انجام کار حضور دارد.

     

    ب- مشاهده غیر­مستقیم: در این مشاهده معلم در حین انجام کار حضور ندارد ولی با بررسی نتیجه کار متوجه یادگیری می­شود (آنجل[۴]، ۲۰۰۶).

     

     ۲-۲- پیشینه پژوهش

     

    بطور کلی درباره نظارت و راهنمایی آموزشی، نقش و جایگاه آن، نقاط ضعف و قوت آن و راهبردهای اصلاح و بهبود چنین فرایندی، مخصوصاً در کشور ما کار پژوهشی بسیار چشمگیری صورت نگرفته است. شاید بتوان از این واقعیت به این گونه استنباط کرد که چنین مقوله­ای برای مسؤلین آموزشی کشور حتی در اولویت­های پژوهشی هم از اعتبار و اهمیت بالایی برخوردار نیست. به هر حال شواهد و نتایج پژوهش­های انجام گرفته در داخل و خارج از کشور چشم انداز بسیار مثبتی را برای نظارت و راهنمایی آموزشی ترسیم نمی­کنند و راهنمایان آموزشی را در انجام رسالت­های حرفه­ای خود موفق ارزیابی نمی­نمایند. تأملی بر نتایج تحقیقات انجام شده می ­تواند در بازنگری و اصلاح سیاست­ها و خط مشی­های سازمانی برای بهبود نقش و جایگاه نظارت و راهنمایی آموزشی در مدارس ابتدایی کشور مؤثر واقع شود.

     

    [۱] Grossman & Thompson

     

    [۲]-Malcolm

     

     

     

    [۳]-Khan

     

    [۴]-Angel

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 06:45:00 ب.ظ ]




  •  ۲-۱-۱هوش

     

    هوش[۱] یکی از مفاهیم بنیادین در علم روانشناسی است که مطالعات و تحقیقات بسیاری راجع به آن صورت گرفته است ولی با وجود این کوشش­ها به لحاظ پیچیدگی و چند ساختی بودن و نیز عوامل متعدد دخیل در آن هنوز صاحبنظران به همسویی یکی در مورد ابعاد هوش و حتی تعریف دقیقی از آن دست نیافته اند (صمدی، ۱۳۸۵).

     

     

    هوش یکی از با ارزشترین ویژگی­های آدمی است، نقش مهمی در توانایی­ها و کارایی­های ما ایفا می­ کند و تمام فعالیت­های ما را تحت تأثیر قرار می دهد.

     

    هوش مجموعه استعدادهایی است که به وسیله آن شناخت­هایی به دست می آوریم، آنها را حفظ می­کنیم و عناصر تشکیل دهنده فرهنگ خود را، برای حل مسائل روزانه و برای سازگاری سریع با محیط ثابت و در حال تغییر به کار می بریم.

     

     

    برخی از فعالیت­های ذهنی که به طور معمول در تعریف هوش گنجانده می­شوند و کم و بیش به وسیله آزمون­های هوش اندازه گیری می­شوند شامل این موارد است:

     

    الف) توانایی یادگیری و بهره­ گیری از تجربه

     

    ب) توانایی تفکر انتزاعی و استدلال

     

    ج) توانایی سازش و انطباق با محیط

     

    د) توانایی سازمان بخشیدن به اطلاعات

     

    هـ)توانایی حل مشکل (گنجی، ۱۳۹۰: ۱۰۲).

     

    ولی از هوش تا­کنون تعریف واحدی که مورد توافق همه صاحب­نظران باشد؛ به دست نیامده است. هوش چیزی است که ارزیابی و اندازه ­گیری آن کار ساده­ای نیست؛ چون انواع متفاوتی دارد. در سال (۱۹۸۳ م) دکتر “هاوارد گاردنر[۲] ” استاد دانشگاه­ هاوارد مفهوم جامع­تری از هوش ارائه داد و آن را چند هوشی نامید. تئوری او با نظریات سنتی کاملاً مغایر بود. او یک طبقه بندی هفتگانه اولیه از هوش ارائه نمود:

     

    هوش زبانشناختی: یعنی مهارت کار کردن با زبان و کلمات. گاهاً می­بینیم که بعضی قادر به تکلم به چندین زبان مختلف هستند؛ در حالی که بعضی در یادگیری یک زبان هم درمانده­اند.

     

    هوش منطقی و ریاضی: حل مشکلات به طریقی کاملاً منطقی.

     

    هوش موسیقی: قابلیت فکر کردن در قالب نت­های موسیقی و ریتم.

     

    هوش فضایی: حل مشکلات به صورت بصری در مغز فرد.

     

    هوش فیزیکی: داشتن توانایی در حرکت عضلات و سایر حرکات ورزشی.

     

    هوش میان فردی: توانایی شناخت احساسات؛ حالات و عواطف دیگران و مهارتهای اجتماعی.

     

    هوش درون فردی: اطلاع از خودمان؛ احساسات و افکار خودمان. به طور کلی هوش را توانایی حل و فصل امور و مسائل به طرزی عقلانی و اصلاح و تلفیق رفتار با تغییرات محیطی نامید (تومین، ۱۳۷۲: ۱۲۶).

     

    بنابراین نمی­توان تعریف واحد و مشخصی از هوش ارائه داد که مورد توافق همه صاحبنظران باشد.اما عناصری از هوش وجود دارد که مورد توافق اکثریت قرار گرفته است. گیج و برلاینر[۳] (۱۹۹۲) عناصر فوق را به سه دسته تقسیم کرده­اند:

     

    ۱٫توانایی پرداختن به امور انتزاعی، منظور این است که افراد باهوش بیشتر با امور انتزاعی( اندیشه­ها، نماد­ها، روابط، مفاهیم، اصول) سروکار دارند تا امور عینی(ابزار مکانیکی، فعالیتهای حسی)

     

      1. توانایی حل کردن مسائل، یعنی توانایی پرداختن به موقعیت­های جدید، نه فقط دادن پاسخهای از قبل آموخته شده به موقعیتهای آشنا.

     

    1. توانایی یادگیری، به ویژه یادگیری انتزاعیات، از جمله انتزاعیات موجود در کلمات و سایر نمادها و نیز توانایی استفاده از آنها (سیف، ۱۳۸۴: ۵۷۸).

    هوش مجموعه استعدادهایی است که با آنها شناخت پیدا می­کنیم، شناختها را به یاد می­سپاریم و عناصر تشکیل­دهنده فرهنگ را به کار می­بریم تا مسائل زندگی روزانه را حل کنیم و با محیط ثابت و محیط در حال تغییر سازگار شویم(گنجی، ۱۳۸۲: ۲۱).

     

     ۲-۱-۲ انواع هوش

     

    در مورد انواع هوش نظریات گوناگونی توسط متخصصان و صاحب­نظران مربوطه بیان شده که در ذیل به برخی آنها اشاره می گردد:

     

    هوش هیجانی یا هوش عاطفی[۴] (EI) : در سال ۱۹۹۰ مقاله ای توسط سالووی و مایر منتشر شد که در آن اصلاح هوش هیجانی برای اولین بار استفاده شد. آنان EI را به عنوان توانایی درک و بیان هیجانات، استفاده از هیجانات و مدیریت آن تعریف کردند (چرنیس[۵]، ۲۰۰۲)

     

    بارآن[۶] (۱۹۹۷) ، نظریه­پرداز دیگری است که هوش هیجانی را به عنوان مجموعه ­ای از ظرفیت­ها،­ قابلیت­ها و مهارت­های غیرشناختی که توانایی­های فرد را در موفقیت­آمیزی با مقتضیات و فشارهای محیطی افزایش می­ دهند وی هوش هیجانی را در پنج مقوله کلی تعریف می­ کند: ۱- بهره هیجانی درون شخصی شامل قاطعیت، استقلال، خودآگاهی و خودشکوفایی ۲- بهره هیجانی بین شخصی شامل همدلی و مسئولیت­ پذیری اجتماعی ۳- بهره هیجانی قابلیت سازش­یافتگی شامل انعطاف­پذیری، آزمون واقعیت و توانایی حل مسأله ۴- بهره هیجانی مدیریت تنیدگی شامل مهار تکانه،­ تحمل تنیدگی ۵- بهره هیجانی خلق عمومی شامل امیدواری و شادمانی

     

    با توجه به  نظریه پیاژه که هوش را توانایی سازگاری و انطباق با محیط می­داند، به نظر می­رسد که یکی از عوامل موثر در سازگاری اجتماعی، هوش باشد. بنابراین هوش هیجانی به عنوان علل مهمی در قدرت سازگاری و پذیرش اجتماعی می ­تواند نقش ایفا کند.

     

    همچنین بار­آن (۲۰۰۵) مفهوم هوش هیجانی – اجتماعی  (ESI) را مطرح کرده است که عملکردهای هیجانی اجتماعی را که منجر به سلامت روانی و نهایتاً موفقیت در تحصیل می­شوند را اندازه گیری می­ کند.(پورشهریاری، ۱۳۸۷) هوش معنوی : برای اولین بار در سال ۱۹۹۶ توسط استیونز مطرح شد و به توسط ایمونس[۷] در سال ۱۹۹۹ گسترش یافت.

     

    زوهر و مارشال[۸]  (۲۰۰۰)  هوش معنوی را به عنوان هوشی که به حل مشکلات، معنا و ارزش می­دهد تعریف می­ کنند که با بهره گرفتن از آن می­توان اعمال و زندگی را در بافتی که از لحاظ معنا عمیق­تر و وسیع­تر باشد، قرارداد و به کمک آن می­توان سنجید که کدام راه و روش زندگی از دیگر راه­ها و روش­ها کاراکتر، موثرتر و معنادارتر است.

     

    ایمونس(۲۰۰۰) پیدایش سازه هوش معنوی را به عنوان کاربرد ظرفیت­ها و منابع معنوی در زمینه­ها و موقعیت عملی در نظر می­گیرد. به عبارتی، افراد زمانی هوش معنوی را به کار می­برند که بخواهند از ظرفیت­ها و منابع معنوی برای تصمیم گیری­های مهم و اندیشه در موضوعات وجودی یا تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده کنند. او هوش معنوی را چارچوبی برای تشخیص و سازمان­دهی مهارت­ها و قابلیت­هایی که مستلزم کاربرد انطباقی معنویت است تعریف می­نماید او پنج مؤلفه برای هوش معنوی پیشنهاد می­ کند که شامل این موارد است:

     

    ۱- ظرفیت تعالی، گذشتن از دنیای جسمانی و مادی و متعالی کردن آن

     

    ۲- توانایی ورود به حالت های معنوی از هوشیاری

     

    ۳- توانایی و آراستن فعالیت­ها، حوادث و روابط زندگی روزانه همراه با احساس تقدس

     

    ۴- توانایی استفاده از منابع معنوی برای حل مسائل زندگی

     

    ۵- توانایی رفتار فضیلت مأبانه مانند بخشش، سپاسگذاری، فروتنی و احساس شفقت.

     

    علاوه بر موضوع هوش مذکور برخی دیگر از متخصصان نوع خاصی از هوش تحت نام هوش مصنوعی[۹] را مطرح کرده اند.

     

    هوش مصنوعی: عبارت است از بررسی روش­های استفاده از سیستم­های مبتنی بر رایانه جهت انجام وظایف یا حل مسائلی که به طور معمول توسط قوای ذهنی انسان­ها انجام می­شوند. توسعه چنین سیستم­هایی که از هوش انسان تقلید می­ کنند انگیزه اصلی محققان هوش مصنوعی است.

     

    بادن[۱۰] هوش مصنوعی را به معنای مطالعه ساخت یا برنامه ­ریزی رایانه­هایی می­داند که آنها را قادر به انجام انواع کارهایی می­ کنند که ذهن می ­تواند انجام دهد.

     

    مینسکی[۱۱] (۱۹۶۸) در تعریفی مشابه هوش مصنوعی را علم ساخت ماشین­هایی می­داند که کارهایی انجام می­ دهند که اگر انسان بخواهد انجام دهد باید از هوش خود استفاده کند( فان[۱۲]، ۲۰۰۳) .

     

    نحوه کارکرد سیستم­های هوش مصنوعی به این صورت است که هر سیستم هوش مصنوعی از یک مغز یا پردازشگر اطلاعات و از یک حافظه تشکیل شده که با یک هدف اصلی ساخته می­شود. حافظه در اغلب اوقات در ابتدای کار، یک سیستم هوشمند خالی است یا اطلاعات بسیار محددوی دارد. در یک سیستم هوش مصنوعی غالباً تلاش می­شود که بین اطلاعات به دست آمده ارتباط برقرار شود و از آنها حقایق جدیدتری کشف گردد. این نوع سیستم سیستمی است که یاد می­گیرد چگونه عمل کند تابه هدف خود دست یابد، به کمک حسگرهایش با محیط ارتباط برقرار می کند و از تجربیات خود استفاده می­ کند، اعمالی را انتخاب می­ کند و انجام می­دهد (داوود آبادی، ۱۳۸۹).

     

    مهم­ترین نکته قابل توجه احتمالاً این است که میزان هوش هر فرد را صرفاً می­توان از ملاحظه رفتار او سنجید. هوش یک مفهوم انتزاعی (نه ملموس و نه عینی) است که متشکل از عوامل متعددی است و نه یک ذات عینی و ملموس که بتوان آن را بلاواسطه و مستقیماً مورد اندازه ­گیری و سنجش قرار داد. به نظر روانشناسان هوش صرفاً عاملی ارثی نیست. از اینرو در قسمت­های سنجش هوش، هم ضریب هوشی متأثر از محیط و هم قابلیت­های ژنتیکی فرد مورد ارزیابی قرار می­گیرد (تومین ، ۱۳۷۲:  ۱۲۷).

     

      1. Intelligence

     

    1. Gardner

    ۱٫Gag and Brliner

     

      1. Emotional Intelligence

     

    1. Chernise

    ۳٫Baran

     

    ۴٫Aymvns

     

      1. Zahor & Marshall

     

      1. Artificial Intelligence

     

      1. Baden

     

      1. minsky

     

    1. phan
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:45:00 ب.ظ ]




  • اخلاق واژه عربی و جمع خلق است. لغت­شناسان می­گویند که واژه خُلق و خَلق در اساس واحدند اما در کاربرد رایج مواد از خُلق، شکل و صورت قابل رویت با چشم است ولی خَلق به قوای نفسانی و سجایای درونی اطلاق می­شود که با بصیرت قابل درک است. بر این اساس اخلاق به معنای خُلق و خوی­، خصلت­های رفتاری، سرشت طبیعت و مزاج به کار می­رود (ابوالحسینی، ۱۳۸۹: ۳۷).

     

    در اصطلاح واژه اخلاقی را معمولاً در سه مقام به کار می­برند: گاهی به معنای صفات نفسانی رسوخ یافته است (اعم از فضیلت یا رذیلت) که موجب رجحان و سبب انجام عمل بدون تفکر و عقل می گردد، گاهی در مورد افعال ناشی از صفات غیر راسخ اعم از فضیلت و رذیلت به کار می­رود. به بیان دیگر در مورد صفات رسوخ نیافته­ای است که سبب انجام فعل، از روی فکر و تأمل می­شود، گاهی نیز اصطلاح اخلاق در مورد اخلاق فاضله به کار می­رود برای مثال می­گویند: فلان کار اخلاقی است، یعنی خوب و شایسته است و فلان کار غیر اخلاقی است یعنی بد و ناشایست است.

     

     

    موضوع و قلمرو اخلاق منحصر به – نفسانی یا رفتارهای اجتماعی انسان نیست، بلکه شامل همه صفات اکتسابی و کارهای اختیاری او می­شود به این اساس، اخلاق به معمای آنچه شامل افعال ارادی اختیاری انسان، خواه ظاهری و خواه باطنی می شود  را در بر می­گیرد (یزدی، ۱۳۶۷: ۱۰).

     

    اخلاق از جمله مباحث مهم علمی و فلسفی است که از گذشته تا به امروز همواره مورد بررسی و تحقیق علاقمندان بوده است.

     

    اخلاق، اصول اخلاقی و ارزش­ها همگی اصطلاحاتی هستند که برای نشان دادن آنچه درست و خوب است استفاده می­شود ( انگلیش[۱]، ۲۰۰۶).

     

    پایان نامه

     

    محققانی چون پیرس و بکاف[۲] (۲۰۰۹) التزام به رفتارهای اخلاقی را مهم و قاعده­مند می­دانند و معتقدند که رفتارهایی چون عدالت، همدلی، بخشش، اعتماد، نوع دوستی تحمل اجتماعی و صداقت به طور گسترده­ای در میان آنها وجود دارد.

     

    ناروائز[۳] (۲۰۱۰) معتقد است هوش اخلاقی با احساسات و عقل گره خورده و رفتارهای اخلاقی به احساسات یکپارچه، شهود و استدلال وابسته است.

     

    دی نورسیا[۴] (۲۰۱۱) معتقد است که نیات خوب، ایجاد حق انتخاب و انجام عمل انتخاب شده، نتایج مثبت و خوب برای فعالیت­ها از جمله عوامل تأثیرگذار بر هوش اخلاقی است و همچنین نتایج منفی در فعالیت­ها ممکن است باعث از بین رفتن هدفها شود و این به دلیل محدودیت های ذهنی، انسانی، تعاملات اجتماعی پویا و پیچیده و تغییر در شرایط محیطی باشد.

     

    بنابراین رخنه در نیات بر کاهش هوش اخلاقی تأثیرگذار است و باید این اشتباهات و محدودیت­ها، یادگیری و برای رفتارهای آینده اصلاح گردد. همچنین لنیک، کیل و جوردن (۲۰۱۱) اجرای برنامه های آموزشی شایستگی­های عاطفی را در افزایش هوش اخلاقی مؤثر می­دانند، آنها شایستگی عاطفی را ظرفیتی برای تنظیم و هم­ترازی در بین اهداف، اقدامات و ارزش­ها تعریف می کنند.

     

    همچنین نگاموک[۵] (۲۰۱۱) معتقد است مراکز آموزش عالی باید در تمام سطوح ضمن بررسی وضعیت اخلاقی، ویژگی­های اخلاقی را به تدریج به دانشجویان آموزش دهند تا دانشجویان بتوانند رفتارهای درست از غلط را تشخیص دهند.

     

    موسسه پژوهش در آموزش عالی (۲۰۰۳) به دانشگاه­ها توصیه می­ کند که توسعه شخصیت اخلاقی و ارزش­ها در میان دانشجویان را در اولویت فعالیت­های خود قرار دهند.

     

    ۲-۱-۴ هوش اخلاقی

     

    هوش اخلاقی توانایی درک درست از نادرست است­. این عبارت به معنای برخوردار بودن از عقاید اخلاقی راسخ و قوی و عمل کردن به آنهاست به گونه­ای که فرد به شیوه­ای صحیح و محترمانه رفتار کند. این استعداد فوق العاده، در بردارنده­ ابعاد ضروری از زندگی از جمله توانایی تشخیص رنج افراد و خودداری از رفتار ظالمانه­ تعمدی، مهارکردن هیجان های ناگهانی، به تعویق انداختن کامروایی، گوش دادن به همه جنبه­ های قبل از قضاوت کردن، پذیرش و ادراک قضاوت­ها، شناخت گزینش­های ممکن غیر اخلاقی، همدلی کردن، ایستادگی در برابر بی­ عدالتی و رفتار با دیگران همراه با احترام و عطوفت است. (بوربا­، ۲۰۰۵)

     

    به عبارت دیگر می­توان هوش اخلاقی را به معنی توجه به زندگی انسان و طبیعت، رفتار اقتصادی و اجتماعی، ارتباطات باز و صادقانه و حقوق شهروندی دانست. افراد با هوش اخلاقی قوی کار درست انجام می­ دهند، اعمال آنها پیوسته با ارزشها و عقایدشان هماهنگ است، عملکرد خوبی ارائه می­ کنند و همیشه کارها را با اصول اخلاقی پیوند می­ دهند.

     

    هوش اخلاقی شامل گستره­ فراشناختی یا فراعملی است که واکنش شناخت­ها، نگرش­ها و فعالیت­های اخلاقی را فقط در چارچوب سیستم­های ارزشی فردی امکان­پذیر می­سازد. هوش اخلاقی قادر است مسئولیت انتخاب­ها و فعالیت­ها را از نظر اخلاقی برعهده گیرد. محققی هوش اخلاقی را وابسته به هفت ارزش عمده می­داند: همدلی، وجدان، خودکنترلی، احترام، مهربانی، تحمل، و انصاف. سه اصل اول- همدلی، وجدان و خودکنترلی- ” هسته اخلاقی” هوش اخلاقی را نشان می­ دهند(گرجولج[۶]، ۲۰۰۵: ۹-۸).

     

    هوش اخلاقی” توانایی ذهنی برای شناسایی این موضوع است که چگونگی اصول انسانی مانند قانون طلایی( قانونی که بسیاری از تمدن­ها را در مدت قرنها هدایت و راهنمایی کرده است و سخن پیامبر اسلام(ص) نیز هست: با دیگران همان­گونه رفتار کنید که می­خواهید با شما رفتار شود و تلاش کنید این اصل، قانون اساسی اخلاقی سازمان شما باشد”(مختاری­پور و سیادت، ۱۳۸۸: ۳۲-۳۱)، باید در ارزش­ها، اهداف و کارکردهای فردی ما به کار گرفته شود(لنیک و کیل، ۲۰۰۵: ۴۵-۵). هوش اخلاقی توصیف­کننده تمایل و توانایی فرد در پیشبرد اهداف غیر شخصی و مسائلی به غیر از مسائل شخصی است(دورهایورو بلاچ فلنر[۷]،  ۲۰۰۹ : ۱). هوش اخلاقی هوشی است که قواعد پویا و پایدار را در ساختاردهی می­ کند و فعالیت فرد را در محیطش شناسایی می­­کند. هوش اخلاقی ظرفیت خود را با اضافه کردن ارزش، نفوذ خود را بر روی محیط و  بر دیگران و مدیریت زمان خود مشخص می­سازد(بلوهالک[۸]، ۲۰۰۷: ۸).

     

    به زعم بوربا (۲۰۰۵) هفت اصل مورد نیاز برای هوش اخلاقی، هوشیاری، همدردی، خود کنترلی، توجه و احترام، مهربانی، صبر و  بردباری و انصاف است.

     

    امروزه سازمان­ها نیز به صورت فزاینده­ای، خود را درگیر مسئله­ای می­بینند که آن را معمای اخلاقی می نامند، یعنی اوضاع و شرایطی که باید یکبار دیگر، کارهای خلاف و کارهای درست را تعریف کرد، زیرا مرز بین کارهای درست و خلاف بیش از پیش از بین رفته است. بدین ترتیب اعضای سازمان شاهد افرادی هستند که در سازمان و اطراف آن وجود دارند و به کارهای خلاف دست می­زنند. در چنین شرایطی مدیر باید از نظر اخلاقی جوی سالم برای کارکنان در سازمان به وجود آورد تا آنان بتوانند با تمام توان و بهره ­وری هر چه بیشتر کار کنند. این امر نیازمند وجود رهبری با هوش اخلاقی قوی است.

     

    امروزه پژوهشگران به هوش اخلاقی علاقمند هستند زیرا مرز بین نوع دوستی و خود پرستی را توصیف می­ کند. توجه به هوش اخلاقی یک ایده آسمانی است که الهام بخش رفتارهای افراد می­باشد. تحقیقات نشان می­دهد که رشد اخلاقی افراد با رفتارهایی که آنان از خود نشان می­ دهند در ارتباط است (سیادت و همکاران­، ۱۳۸۷).

     

      1. English

     

      1. Pierce and Bekoff

     

      1. Narvaez

     

      1. Di norcia

     

    1. Ngamouk

    ۱٫Gerjolj

     

    ۲٫Thorhauer & Blach fellner

     

    ۳٫Belohlavek

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:44:00 ب.ظ ]




  • هوش اخلاقی توسط بوربا در روانشناسی وارد شده است. او هوش اخلاقی را ظرفیت و توانایی درک درست از خلاف، داشت اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آنها و رفتار در جهت صحیح و درست تعریف می­کند. هوش اخلاقی اشاره دارد به اینکه ما به صورت ذاتی، اخلاقی یا غیر اخلاقی متولد نمی­شویم، بلکه یاد می­گیریم که چگونه خوب باشیم.
    ۲-۱-۵-۱ اصول هوش اخلاقی از دیدگاه بوربا
    ۱-همدردی: تشخیص احساسات و علایق افراد و همچنین یک مغهوم اخلاقی قوی است که فرد را وادار می­سازد تا به درستی رفتار کند به دلیل آنکه می­تواند، رنج­های عاطفی را در دیگران تشخیص دهد و همین مسئله او را از رفتار ظالمانه باز می­دارد و شامل این مراحل است:
    الف) پرورش آگاهی
    ب) افزایش حساسیت نسبت به احساسات دیگران
    ج) همدردی با دیدگاه اشخاص دیگر.
    ۲- هشیاری: داشتن راه صحیح و درست و عمل در همان راه و شامل این مراحل است:
    الف) ایجاد زمینه­ای برای رشد اخلاقی
    ب) ترویج معنویت برای تقویت هوشیاری و هدایت رفتار
    ج) پرورش انضباط اخلاقی برای کمک به افراد به منظور یادگیری درست از خلاف
    ۳- خودکنترلی: کنترل و تنظیم تفکرات و اعمال خود به طوری که به هر فشار از درون و بیرون ایستادگی کند و در همان راهی که احساس می­کنید درست است، عمل کنید، شامل این مراحل است:
    الف) الگوسازی و اولویت­ بندی خود کنترلی افراد
    ب) تشویق افراد به خود انگیزش
    ج) آموزش راه­هایی به افراد برای رویارویی با وسوسه­ها و تفکر قبل از عمل.
    ۴- توجه و احترام:  ارزش قائل شدن برای دیگران با رفتار مودبانه و با ملاحظه و شامل:
    الف) انتقال معنی توجه به افراد از طریق آموزش دادن
    ب) افزایش توجه به اقتدار و بی­توجهی،  بی­ادبی و بی­احترامی
    ج) تأکید بر رفتارهای خوب، ادب و تواضع که به عنوان تعارف در نظر گرفته می­شود.
    ۵- مهربانی:  توجه به نیازها و احساسات دیگران شامل:
    الف) تدریس معنی و ارزش مهربانی
    ب) ایجاد آستانه تحمل صفر برای زشتی و بدی
    ج) تشویق مهربانی و خاطرنشان شدن تأثیرات مثبت آن
    ۶- صبر و بردباری:  توجه به آن و حقوق تمام افراد حتی آنان که عقاید و رفتارشان با ما مخالف است شامل:
    الف) پرورش صبر و تحمل از سنین پائین
    ب) القای درک تنوع  و گوناگونی
    ج) مخالفت با کلیشه­سازی و عدم تحمل تعصبات بی دلیل.
    ۷-انصاف:  انتخاب­های عقلانی و عمل به شیوه منصفانه شامل:
    الف) رفتار با دیگران به طورمنصفانه
    ب) کمک به دیگران برای داشتن رفتار منصفانه
    ج) تدریس روش­هایی به افراد برای مقاومت در برابر بی­انصافی و بی­عدالتی (سیادت و همکاران ، ۱۳۸۷).
     
     
    ۲-۱-۵-۲ اصول هوش اخلاقی از دیدگاه لینک وکیل
    لینک و کیل (۲۰۰۵) هوش اخلاقی را توانایی تشخیصی درست از اشتباه می­دانند که با اصول جهانی سازگار است به نظر آنان­، چهار اصل هوش اخلاقی زیر برای موفقیت مداوم سازمانی و شخصی ضروری است:
    ۱-درستکاری: یعنی ایجاد هماهنگی بین آنچه که به آن معتقدیم و آنچه که به آن عمل می­کنیم، انجام آنچه که می­دانیم درست است و گفتن حرف راست در تمام زمان­ها کسی که هوش اخلاقی بالایی دارد، به شیوه­ای عمل می­کند که با اصول و عقایدش سازگار باشد.
    ۲- مسئولیت­پذیری: کسی که هوش اخلاقی بالایی دارد، مسئولیت اعمال خود و پیامدهای آن، همچنین اشتباه­ها و شکست­های خود را نیز می­پذیرد.
    ۳-دل­سوزی: توجه به دیگران که دارای تأثیر متقابل است. اگر نسبت به دیگران مهربان و دل سوز باشیم، آنان نیز در وقت نیاز با هم­دردی می­کنند.
    ۴- بخشش: آگاهی از عیوب خود و تحمل اشتباه­های دیگران
    ۲-۱-۶ فواید هوش اخلاقی
    هوش اخلاقی فقط برای رهبری اثربخش اهمیت ندارد. هوش اخلاقی، “هوش حیاتی” برای همه انسان­ها است. به دلیل اینکه هوش اخلاقی، اشکال دیگر هوش را به انجام کارهای ارزشمند هدایت می­کند. هوش اخلاقی به زندگی ما هدف می­دهد. بدون هوش اخلاقی، ما قادر به انجام کارها و وقایع تجربه شده هستیم، اما آنها فاقد معنی هستند. بدون هوش اخلاقی، ما نمی­دانیم آنچه که انجام می­دهیم چرا انجام می­دهیم و یا حتی چه چیزهایی وجود ما را در نظام خلقت از برخی مسائل متفاوت می­سازد(لنیک و کیل، ۲۰۰۵: ۴۵-۵). هوش اخلاقی رفتار مناسب را تقویت می­کند و قادر است پایداری زندگی اجتماعی را در طول زمان فراهم سازد تا حدی که هوش اخلاقی شانس بقاء را افزایش می­دهد، و حتی به طول عمر افراد کمک می­کند. بدون هوش اخلاقی، زندگی اجتماعی دوامی نخواهد داشت و بقای این گروه در معرض خطراست(دینورسیا[۱]، ۲۰۱۰: ۱۶). هوش اخلاقی نشان­دهنده این واقعیت است که ما اخلاقی یا غیراخلاقی به دنیا نمی­آییم بلکه ما باید یاد بگیریم که چگونه می­شود خوب باشیم. آنچه که ما احتیاج داریم روشهایی هوشمندانه برای انجام کارهای درست و این چیزی است که ما به آن هوش اخلاقی می­گوییم و این نتیجه آموزشی است که چگونه می­توان با دیگران رفتار کرد(کولز[۲]، ۱۹۹۷). هوش اخلاقی شامل ترکیبی از دانش، تمایل و اراده است. این هوش شامل روشی است که فکر می­کنیم، احساس می­کنیم و عمل می­کنیم. تشخیص درست از اشتباه به تنهایی ممکن نیست احساسات، مهارت­ها یا اعمال ما را تغییر دهد(کلارکن[۳]،۲۰۱۰: ۱۵-۱).
    ۱٫DI Norcia
    ۱٫Coles
    ۲٫Clarken

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:43:00 ب.ظ ]




  • ۲-۲-۱ سرمایه اجتماعی چیست

     

    سرمایه اجتماعی از مفاهیم نوینی است که امروزه در جامعه­شناسی، اقتصاد و به تازگی در مدیریت و سازمان به صورت گسترده استفاده شده است. این مفهوم به پیوند­ها، ارتباطات میان اعضای یک شبکه به عنوان منبع با ارزش اشاره دارد، که با خلق هنجار­ها و اعتقاد متقابل موجب تحقق اهداف اعضا می­شود. این سرمایه امروزه نقشی بسیار مهم­تر از سرمایه فیزیکی و انسانی در سازمان­ها و جوامع ایفا می­ کند، و شبکه ­های روابط جمعی و گروهی، انسجام بخش میان انسان­ها، انسان­ها با سازمان­ها و سازمان­ها با سازمان­ها می­باشد و نقش بسیار مهمی در احساس مسئولیت اجتماعی سازمان­ها در جوامع ایفا می­ کند. در حقیقت، اصطلاح سرمایه به ثروت انباشته، به خصوص آنچه برای تولید ثروت بیشتر به کار می­رود اطلاق می­شود.

     

     

     

    همچنین ریشه­شناسی کلمه«اجتماعی» در سرمایه اجتماعی به ما کمک می­ کند تا معنی سرمایه اجتماعی و تفاوت آن با سایر انواع سرمایه بهتر درک شود.کلمه «اجتماعی» یکی از گسترده­ترین و کلی­ترین صفات زبان انگلیسی است که به چیز­های متنوعی مانند انرژی، بیماری­ها، بازاریابی و مانند آن اشاره می­ کند. اسم این صفت، کلمه جامعه است. که از کلمه لاتین«Socius» به معنای «دوست یا رفیق» مشتق شده است. چنین ریشه­یابی نشان می­دهد که اساساً کلمه«اجتماعی» از پدیده دوستی ناشی شده است، و حاکی از دلبستگی شخصی، همکاری، یکپارچگی، احترام متقابل و احساس منفعت مشترک است. در تعاریف سرمایه اجتماعی و ابعاد و مسائل پیرامون آن توافق و همگونی چندانی وجود ندارد. به طور کلی این زمینه ­های نظری گسترده و کلی را می­توان به عنوان ریشه ­های نظری سرمایه اجتماعی در نظر گرفت که هنوز هم هریک طرفدارانی دارد، با توجه به سوگیری­هایی که در هریک از این نحله­ها جریانات فکری وجود دارد، تعاریف نیز متفاوت خواهد بود(بورت،۱۹۹۲: ۲۴-۸).

     

     

     

    سرمایه­ اجتماعی با فراهم ساختن زمینه نظارت و کنترل اجتماعی غیراقتدارآمیز بر فرد و جامعه­پذیر ساختن وی که از مجرای احترام به عرف، سنت­ها، هنجارها و ارزش­های اجتماعی حاصل می­شود، از یک سو به معنادار ساختن زندگی اجتماعی برای فرد و زمینه­سازی مشارکت مثبت و فعال وی در زندگی اجتماعی می ­پردازد و از سوی دیگر از جهت پیامدهای جمعی و عمومی، موجب سلامت کلی جامعه، پایداری و ثبات­اجتماعی می­شود(تقی­لو، ۱۳۸۵: ۲۴۰). در واقع، افزایش و انباشت سرمایه اجتماعی سبب پدید آمدن حسن نیت و اعتماد متقابل میان کنشگران می­شود، همگرایی و همبستگی اجتماعی آنان را تقویت می­ کند و با ایجاد رابطه­ای پایدار و استوار زمینه همکاری گسترده آنها را برای تحقق هدف­های مشترک فراهم می­آورد( اجتهادی، ۱۳۸۶: ۵).

     

     ۲-۲-۲ تاریخچه سرمایه اجتماعی

     

    «اصطلاح سرمایه اجتماعی قبل از سال ۱۹۱۶، در مقاله­ای توسط هانی فان[۱] از دانشگاه ویرجینیای غربی مطرح شد. اما اولین بار در سال ۱۹۶۱، کتابی در آمریکا به وسیله شخصی به نام جین جاکوبز[۲] نوشته شد که این اصطلاح سرمایه اجتماعی را به کار برد و منظورش این بود که در حاشیه­نشین­های شهر، ویژگی­ها و خصلت­هایی وجود دارند که آن­ها می­توانند به خوبی با همدیگر ارتباط برقرار کنند و گروهایی را تشکیل دهند که خودشان مسائل و مشکلات­شان را حل کنند. در اصل، در آنجا منظور از سرمایه اجتماعی، نوعی همکاری و هم­فکری خودجوش و از درون گروه­های مردم حاشیه نشین بود» (توسلی، ۱۳۸۴: ۲).

     

    جین جاکوبز سرمایه اجتماعی را شبکه ­های اجتماعی فشرده­ای می­داند که در محدوده­های قدیمی شهری در ارتباط با حفظ نظافت، نبودن جرم و جنایت­های خیابانی و دیگر تصمیم­ها در مورد بهبود کیفیت زندگی، در مقایسه با عوامل نهادهای رسمی مانند نیروی حفاظتی، پلیس و نیروهای انتظامی، مسئولیت بیش­تری از خود نشان می­دهد. سپس این مفهوم در اقتصاد مورد استفاده قرار گرفت، ولی در واقع این جیمز کلمن[۳] و پژوهش او در زمینه مشارکت در امور مدرسه در شهر شیکاگو بود که سبب جلب توجه امروزی به این مفهوم شد، سپس بوردیو[۴] و پس از آن پوتنام[۵] در دهه ۱۹۹۰، از این مفهوم برای مطالعه نهادهای مردم سالار در ایتالیا استفاده کردند (شارع­پور، ۱۳۸۳).

     

    « گلن لوری[۶] اقتصاددان نیز همچون ایوان لایت[۷] جامعه­شناس، اصطلاح سرمایه اجتماعی را در دهه ۱۹۷۰ برای توصیف مشکل توسعه اقتصادی درون شهری به کار برد»(فوکومایا، ۱۳۷۹: ۱۰). در دهه ۱۹۷۰ سرمایه اجتماعی در روش­های خیلی ملموس، توسط اقتصاددان­های دارایی و مالی مطرح شد. از نگاه آن­ها، سرمایه اجتماعی فقط به مدعیان جمعی، اخلاقی یا قانونی دلالت دارد و فقط به اصطلاح اجتماعی بماند، محدود شده است. اقتصاددان­ها، اصطلاح­هایی نظیر زیر ساخت اجتماعی، سرویس­های اجتماعی یا هزینه­ های اجتماعی را اساساً بدون از دست دادن هر معنی مورد نظر، برای سرمایه اجتماعی به کار می­برند. به طور عمده در جامعه در جامعه­شناسی آمریکای شمالی به ویژه در نگاه کارکردگرایان، سرمایه اجتماعی عبارت است از روابط دوسویه، کنش دوجانبه و شبکه­هایی که در بین گروه های انسانی به وجود آمده است(نازک­تبار و ویسی، ۱۳۸۷: ۱۲۸-۱۲۹).

     

    «سرمایه اجتماعی از جمله مفاهیم چند وجهی در علوم اجتماعی است که در اوایل قرن بیستم به صورت علمی و آکادمیک مطرح و از سال ۱۹۸۰ وارد متون علوم سیاسی و جامعه­شناسی شد و ابتدا توسط جاکوبز، بوردیو، پاسرون و لوری مطرح می­شود، اما توسط کسانی چون کلمن، بارت، پاتنام و پرتز بسط و گسترش داده می­شود»(ازکیا و غفاری، ۱۳۸۳: ۲۷۸) و (وال، ۱۹۹۸: ۲۵۹). کاربرد مفهوم سرمایه اجتماعی به صورت آنچه که امروز مدنظر است به تدریج در دهه ۱۹۹۰ رایج شده است اما این به معنای این نیست که در آثار جامعه­شناسان کلاسیک اثری از این مفهوم نباشد، در آثار اندیشمندان و جامعه­شناسانی چون مارکس وبر و دورکیم می­توان به جست­و جوی این مفهوم پرداخت و در اندیشمندانی چون مارکس، امیل دورکیم، وبر و پارسونز به مفاهیم همچون اضطرار، نفع جمعی، ارزش­ها و اعتماد اجتماعی توجه شده که هر یک ابعادی از مفهوم سرمایه اجتماعی را دربر می­گیرد(توسلی، ۱۳۸۴: ۳).

     

    ۲-۲-۳ اهمیت سرمایه اجتماعی

     

    در دو دهه­ مفهوم سرمایه­ اجتماعی در زمینه­ها و اشکال گوناگونش به عنوان یکی از کانونی­ترین مفاهیم، ظهور و بروز یافته است. هرچند شور و اشتیاق زیادی در بین صاحب نظران و پژوهش­گران ایجاد کرده است لیکن، نگرش­ها، دیدگاه­ها و انتظارات گوناگونی را نیز دامن زده است. افزایش حجم قابل توجه پژوهش­ها در این حوزه بیان­گر اهمیت و جایگاه سرمایه­ اجتماعی در بسترهای متفاوت اجتماعی است. به طور کلی میزان سرمایه­ اجتماعی در هر گروه یا جامعه­ای نشان­دهنده­ میزان اعتماد افراد به یکدیگر است( فقیهی و فیضی، ۱۳۸۵). وجود میزان قابل قبولی از سرمایه­ اجتماعی موجب تسهیل کنش­های اجتماعی می­شود، به طوری که در مواقع بحرانی می­توان برای حل مشکلات از سرمایه­ی اجتماعی به عنوان اصلی­ترین منبع حل مشکلات و اصلاح فرآیندهای موجود سود برد. از این رو شناسایی عوامل مؤثر در تقویت یا تضعیف سرمایه اجتماعی اهمیت به سزایی دارد(رنانی، ۱۳۸۵).

     

    تعدادی از عناصر اصلی که می­توان سرمایه اجتماعی را با آن مورد اندازه ­گیری قرار داد عبارتند از: آگاهی به امور عمومی، سیاسی، اجتماعی، وجود انگیزه در افراد جامعه که در پی کسب این دسته از آگاهی­ها هستند، اعتماد عمومی به یکدیگر و مشارکت غیررسمی همیارانه در فعالیت­های داوطلبانه و در مجموع می­توان گفت که یکی از معیارهای اصلی در شناخت سرمایه اجتماعی، شکل و شیوه روابط اجتماعی افراد با یکدیگر و نحوه همزیستی آنها در جامعه مورد مطالعه است(آدلر، ۲۰۰۲).

     

    ۱٫Hanifan

     

    ۲٫Jacobs

     

    ۳٫Coleman

     

    ۴٫Bourdieu

     

    ۵٫Putnam

     

    ۱٫Glen Lowry

     

    ۲٫Ivan Light

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:43:00 ب.ظ ]