کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



الف) رویکرد روان تحلیل‌گری

 

روان تحلیل‌گری، نخستین پیشنهاد دهنده یک الگوی نظری برای درک اختلالات عاطفی بوده است که برای نخستین بار از کارهای عملی آبراهام[۱]، فروید[۲] و رادو[۳]، سرچشمه گرفته است(رمضان‌زاده، ۱۳۸۳).

 

 

این مکتب معتقد است که سلامت عمومی، کنش متقابل بین سه ساخت مختلف شخصیت: نهاد، من و من برتر است. به نظر برخی روانکاوان، سلامت عمومی زمانی تضمین می‌شود که من با واقعیت سازگار شود و هم‌چنین تکانش‌های غریزی نهاد به کنترل درآید، حتی برخی از روانکاوان از قابلیت سازگاری فراتر می‌روند و می‌گویند فرد باید بتواند بین ساخت شخصیت تعادل برقرار کند. بنابراین اگر بین نهاد و من برتر تعارض به وجود آید بیماری روانی ظاهر خواهد شد. در حالت عدم تعادل، فرد احساس تنش می‌کند و برای حفظ خود، ابزارهایی را به وجود می‌آورد که مکانیزم‌های دفاعی[۴] نامیده می‌شوند و این مکانیزم‌ها از میزان سخت‌گیری واقعیت و اضطراب‌انگیزی آن می‌کاهند تا شخص بتواند با آن سازگار شود. وقتی مکانیزم‌های دفاعی کفایت نکنند شخص آسیب می‌بیند و در مقابل یک تعارض بزرگ قرار می‌گیرد (شاملو، ۱۳۸۲).

 

 

ب) رویکرد رفتارگرایی

 

مکتب رفتارگرایی معتقد است که بهداشت و سلامت عمومی به محرک‌ها و محیط وابسته است. این مکتب برخلاف مکتب روانکاوی، بر فرایندهای ناهشیار تأکید ندارد و سلامت عمومی و بیماری روانی را در مقابل هم قرار نمی‌دهد. این الگو سعی می‌کند رفتار را با عبارات عملیاتی تعریف کند و برای اینکه از رفتار دیدی عینی بدهد، بر مشاهده رفتار و تعامل بین آن و محیط تأکید دارد. بنابراین مکتب رفتارگرایی در سلامت عمومی بر سازگاری فرد با محیط خود تأکید دارد و معتقد است سلامت عمومی نیز رفتاری است که آموخته می‌شود (گنجی، ۱۳۸۴).

 

ج) رویکرد انسان‌نگری

 

آبراهام مزلو[۵] را می‌توان یکی از مؤسسین و پرنفوذترین روانشناسان انسان‌گرا در زمان معاصر دانست. مازلو معتقد است که نیازهای انسان متناسب با نیرومندی به ۵ طبقه تقسیم می‌شوند. به اعتقاد او سلامت عمومی عبارت است از حالت کسی که از نظر نیازهای بنیادی آنقدر ارضا شده است که می‌تواند برای خودشکوفایی[۶] انگیزه داشته باشد. مفهومی که مازلو از سلامت عمومی دارد بر رشد فرد در جهت خود شکوفایی تأکید دارد که این تمایل جنبه همگانی دارد. بنابراین هر عاملی که این نیرو را به حرکت درآورد فرد را در جهت سلامت عمومی و خلق نیازهای بالاتر هدایت خواهد کرد (گنجی، ۱۳۸۴).

 

برعکس، کسی که تمام تلاش‌هایش به ارضای نیازهای زیستی محدود شود، رشد نخواهد یافت و به سلامت عمومی کامل دست نخواهد یافت (شاملو، ۱۳۸۲)

 

برخلاف مازلو که بر رشد مطلوب ارگانیسم تأکید دارد، کارل راجرز[۷] یکی دیگر از انسان‌گرایان، مفهوم دیگری از سلامت عمومی ارائه می‌دهد. راجرز معتقد است که بیمار روانی بر اثر پذیرفته نشدن برخی رفتارها به وجود می‌آید. در واقع همه رفتارها پذیرفته نمی‌شوند و مورد تأیید دیگران قرار نمی‌گیرند. این عدم پذیرش بین تصویری که شخص از خود دارد و تصویری که واقعیت برای او فراهم می‌کند، انحراف ایجاد می‌کند. اینجاست که شخص بین خود پنداره خویش و خودپنداره واقع‌بینانه تعادل ایجاد کرده و به این وسیله سازگاری و بقای خویش را فراهم می‌کند (گنجی، ۱۳۸۴).

 

بخش دوم : خانواده و محیط خانواده

 

خانواده و اهمیت آن در نظریه های روان شناختی

 

خانواده اساسی ترین نهاد اجتماعی به شما می رود. نظریه پردازان در زمینه این نهاد بنیادی چارچوب های نظری گوناگونی ارائه نموده اند. از جمله این چارچوب های نظری تئوری سیستمی[۸]، تئوری تبادلی[۹]، تئوری تعارض[۱۰]، تئوری ساختاری-کارکردگرایی[۱۱] و تئوری نمادین[۱۲] هستند. پایه ها و اصول هر یک از این چارچوب های نظری با یکدیگر متفاوت می باشند.

 

در دیدگاه سیستمی، خانواده مجموعه ای از عناصر به شمار می رود که در این مجموعه هر یک از عناصر دارای نقش های تعریف شده و در عین حال پویا می باشند(اولسون، ۱۹۹۹) که در راستای دستیابی به هدفهای مشخص در کنش و واکنش درون سیستمی و برون سیستمی هستند.

 

در دیدگاه تبادلی که نوعی دیدگاه اقتصادی در زمینه خانواده به شمار می رود، محور اصلی ، تبادل امکانات برای ارتقای خود دیگر اعضای خانواده است. در دیدگاه تعارض،  تمرکز بر عوامل موثر بر بروز مشکلات زناشویی و خانوادگی می باشد(اینگولدسبای، اسمیث، میلر، ۲۰۰۴؛ اسپری، ۱۹۶۹). در دیدگاه ساختاری-کارکردگرایی، ساختارهای گوناگون خانواده از نظر ترکیب اعضا مورد بررسی قرار می گیرند. اما در دیدگاه نمادین که ریشه در باورهای روان تحلیلگران در باره خانواده دارد، کنش ها و هدفهای خانواده در چارچوب نمادهای جهان شمول تعریف می شود(کلاین و وایت، ۱۹۹۶).

 

بر پایه دیدگاه تعارض، یکی از عوامل موثر در بروز مشکلات زناشویی و خانوادگی، ناتوانی اعضای خانواده و بویژه والدین در فرآیندهای خانوادگی می باشد باشد(اینگولدسبای، اسمیث، میلر، ۲۰۰۴). مراد از فرآیندهای خانوادگی کارکردهایی هستند که خانواده را در سازگاری با شرایط گوناگون یاری می رسانند. به بیان دیگر فرآیندهای خانوادگی به کنش هایی گفته می شود که سازماندهی خانواده را در پی دارند(سامانی، ۲۰۰۵).

 

مشکلات خانوادگی(بلس، ۱۹۹۶)، رضایتمندی از خانواده(کلارک و اسوالد، ۱۹۹۶) و شیوه همسرگزینی(باس و بارنز، ۱۹۸۶) از مواردی هستند که از کیفیت کارکردهای خانواده تأثیر می پذیرند؛ از این رو پژوهشگران می کوشند تا با تقویت این کارکرد ها و فرآیندها در خانواده ، سلامت خانواده را افزایش دهند. با توجه به اهمیت ت أثیر ف رآیندهای خانوادگی بر کیفیت عملکرد خانواده، شناسایی مهم ترین فرآیندهای خانوادگی برای پژوهشگران در زمینه روانشناسی خانواده و جامعه شناسی دارای اهمیت خواهد بود.

 

در مجموع خانواده به عنوان یک پدیده اجتماعی و فرهنگی افزون بر عملکردهای جهانشمول دارای عملکردها و کنش های ویژه و وابسته به فرهنگ نیز می باشد. خانواده به عنوان یک پدیده زمینه ای در فرهنگ های گوناگون، دارای کنش های گوناگونی است(پکرتی و توماس، ۲۰۰۳؛ به نقل از سامانی، ۱۳۸۷).

 

 

 

[۱] – Abraham

 

[۲] – Freud

 

[۳] – Rado

 

[۴] – Defens Mechanisms

 

[۵] – Maslow, A

 

[۶] – Self-actualization

 

[۷] – Rogers,C

 

[۸] – Systemic Theory

 

[۹] – Exchange Theory

 

[۱۰] – Conflict Theory

 

[۱۱] – Structural/Functionalism Theory

 

[۱۲] – Symbolic Theory

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 04:42:00 ب.ظ ]




۲-۲-۱- تعریف عواطف

 

معمولاً پاسخ مردم به این که عواطف چیست، این است که عواطف یعنی احساس محبت و علاقه و بروز آن احساس نسبت به شخص دیگر. گاهی هم می شنویم که می گویند: فلانی آدم عاطفی است. و منظورشان این است که فلانی آدم لطیف و حساس و پرمحبتی است. درمجموع وقتی صحبت از عواطف می شود بلافاصله حالت احساسی خوشایندی از جنس عشق و محبت به ذهن متبادر می شود(احمدی، ۱۳۸۵).

 

معمولاً هیجان[۱] و عواطف نیز از نظر علوم رفتاری یکسان یا نزدیک به هم معنی شده‌‌اند. هیجان، واکنش احساسی پیچیده‌ای است مرکب از یک عده تغییرات فیزیولوژیک که در تغییرات بدنی که مقدمه ی اعمال آشکارند، ظاهر می شود. پس هیجان یاعاطفه نوعی واکنش است. یعنی نوعی رفتار و جنبه‌ی احساسی دارد یعنی ناشی از یک حس و ادراک آن است. از آنجا که احساس در انسان‌ها دارای جنبه‌های خوشایند یا ناخوشایند است. پس عواطف و هیجان‌ها که رفتارهای ناشی از احساس‌های انسان است. خود دارای جنبه‌های خوشایند و ناخوشایند می باشد. بنابراین تصور این‌که عواطف تنها دارای بار خوشایند است، درست نیست. با چند مثال از هیجان‌ها و عواطف به اثر آن‌ها در زندگی می پردازیم. حالت هایی مثل غم، شادی، خشم، عصبانیت، ترس، اضطراب، افسردگی همگی حالت های عاطفی یا هیجانی است که به نوعی عکس العمل رفتاری را نیز با خود دارد(ایمانی و مهترپور، ۱۳۹۰).

 

شیوه‌های بروز عواطف در افراد، گوناگون است و تحت تاثیر یادگیری و زمینه‌های زیستی و ارثی قرار می گیرد. اما آنچه قطعیت دارد این است که رفتارهای‌ عاطفی بیشتر متاثر از الگوهای محیطی است و چون این رفتارها جنبه‌ی یادگیری دارد، بنابراین می توان برنامه‌هایی برای آموزش ایجاد تعادل و هماهنگی در بروز عواطف در نظر گرفت و به این ترتیب بطور غیرمستقیم به کودکان کمک کرد تا عواطف خود را به نحو درست بروز دهند. عده‌ای فکر می کنند که تسلط بر رفتار عاطفی یعنی کوشش برای سرپوش گذاشتن برآن و بروز ندادن آن‌ها؛ که این تصور نادرست است و باید به فکر ایجاد محیط‌هایی باشیم تا در آن فرزندان ما بطور غیرمستقیم و با یادگیری از الگوهای سالم در اطراف خود بتوانند عواطف خود را به درستی و به اندازه‌ی لازم نشان دهند. اصولاً نشان دادن عواطف چه عواطف خوشایند چه عواطف ناخوشایند برای سلامتی، بقا و ارتباط سالم بین انسان‌ها ضروری است(احمدی، ۱۳۸۵).

 

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 

 

 

۲-۲-۲- ویژگى هاى رشد عاطفى نوجوان

 

رشد عاطفى نوجوان ویژگى هاى خاصى دارد که عبارتند از:

 

۱- هیجان و عواطف تند و شدید

 

۲- نوجوان از محرّک هاى هیجانى به سرعت متأثر مى شود که دلیل آن نامتعادل شدن ترشّحات غدد داخلى و تغییر گرایش او نسبت به محیط است که از یک سو، نمى خواهدو نمى تواند واکنش هاى کودکى را از خود نشان دهد و از سوى دیگر، هنوز نمى تواند کاملاً با وضع موجود سازش یابد و واکنش مطلوب اطرافیان را نشان دهد. از این رو، وقتى به رفتار او انتقاد مى شود سریع ناراحت و غمگین مى شود.

 

۳- گاهى در تعبیر و بیان عواطف خویش دچار تردید مى شود و حتى به دلیل نگرانى از انتقاد و سرزنش مردم، آن ها را آشکار نمى کند. به این دلیل، در خود فرو مى رود، به توهّمات پناه مى برد، از مردم کناره مى گیرد و گاهى از ناسازگارى امیال با واقعیات ناامید مى شود.

 

۴- واکنش هاى هیجانى و عاطفى نوجوان ناپایدار است که دلیل این ناپایدارى در دو چیز مى باشد: الف. تغییر در ترشحات غدد درون ریز که موجب تحریک عاطفى بیش تر او مى شود. و ب. تغییرات رشدى خاص دوران بلوغ و تردیدهاى اجتماعى که تنش عاطفى نوجوان را افزایش مى دهد.

 

۵- به دلیل آن که نوجوان تجربه بزرگ سالان را ندارد، در نحوه اظهار پاسخ هاى هیجانى و عاطفى نمى تواند سنجیده عمل کند; مثلاً، نمى داند محبت خودراچگونه به جنس مخالف نشان دهد(فتحی آشتیانی، ۱۳۹۱).

 

 

 

۲-۲-۳- انواع عواطف در دوره نوجوانى

 

عواطف در دوره نوجوانى به امور خاصى تعلّق مى گیرد که شاید در ابتداى امر متناقض به نظر برسند؛ مثل ترس و خشم که نوجوان از طرفى مى ترسد و از طرف دیگر خشم مى کند.

 

الف ـ ترس: برخى تحقیقات نشان مى دهد که نوجوان در اوایل بلوغ هنوز برخى ترس هاى کودکى را دارد؛ مثل ترس از اشباح که به تدریج، این ترس ها را از خود دور مى کند. موضوع ترس در نوجوانى ممکن است این موارد باشد:

 

۱- ترس هاى مدرسه اى؛ مثل ترس از امتحان، کوتاهى در انجام تکالیف، تمسخر و استهزاى معلمان و هم کلاسان و اجبار به شرکت در بحث گروهى و سخنرانى؛

 

۲- ترس هاى بهداشتى که به شکل ترس از حوادث ناگهانى، مصیبت ها، بیمارى و مرگ ظاهر مى شود؛

 

۳- ترس هاى خانوادگى که هنگام بیمارى افراد خانواده یا مشاجره آن ها مشاهده مى شود؛

 

۴- ترس هاى اقتصادى که از پایین آمدن سقف اقتصادى خانواده ناشى مى شود؛

 

۵- ترس هاى اخلاقى که به صورت احساس گناه در هنگام خطا و اشتباه ظاهر مى شود؛

 

۶- ترس هاى جنسى که ناشى از نگرانى کیفیّت ارتباط با جنس مخالف واختلال احتمالى کارکرد اعضاى تناسلى اومى باشد(رحمتی، ۱۳۹۰).

 

نمودها و مظاهر ترس: الف)- اضطراب و دلواپسی که معمولا علت آن روشن نیست؛

 

ب)- کم رویی که با ترس از وضع موجود در محیط همراه است و از توجه نوجوان به خویش ناشی می شود؛

 

ج)- پریشانی که با ترس همراه است و هنگام نومیدی و نیافتن راه گریز از وضع موجود، پیدا می شود و همچنین ترس از استهزای دیگران یا افراط در تعریف و تمجید که او را پریشان می کند؛

 

د)- افسردگی که غالباً نتیجه یادآوری ناکامی ها، شکست ها و غم خوردن های پیشین است(شعاری نژاد، ۱۳۸۶)

 

ب – خشم: عوامل خشم در نوجوان عبارت است از:

 

۱- به تعویق انداختن: او اگر نتواند در فعالیتی که انجام می دهد موفق شود یا او را از گفت وگو، خواب یا غذا منع کنند و کارش را به تعویق اندازند؛

 

۲- احساس ستم و محرومیت: وقتی از اعضای خانواده، معلم یا دوستان نسبت به خود ستمی احساس نماید یا دیگران به نزدیکان او ظلمی کنند؛

 

۳- تعدی به حریم و مقدسات فرد: مثل این که کسی به خط و فکر و دین نوجوان توهین کند؛

 

۴- وضع مزاجی: مزاج نوجوان از عوامل طبیعی خارجی متاثر می شود؛ مثلاً اگر باد تند بوزد یا گرما شدید باشد یا دیر به ماشین برسد خشمگین می شود(رستمی، ۱۳۹۰).

 

[۱] Emotion

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:41:00 ب.ظ ]




بدیهی است افراد کاملاً تحت کنترل هیجانات نیستند، بلکه حق انتخاب داشته و می توانند الگوهای هیجانی سازنده را انتخاب کنند.

 

الف) راهبردهای شناختی: اولین گام در مهار کردن احساساتی همچون خشم، ترس و غم این است که به آن حالت آگاهی پیدا کنیم و برای رسیدن به این آگاهی باید احساسات و عواطف خود را در هنگام مواجه با موقعیت های ناخوشایند، افکار، باورها و انتظارات و خواسته های خود را بشناسیم.

 

پایان نامه - مقاله - متن کامل

 

    • آگاهی از احساسات خود: افراد مختلف در برابر محرک های یکسان، احساسات متفاوتی را تجربه می کنند. فردی در مقابل یک محرک ناخوشایند احساس غمگینی می کند و دیگری در مقابل همان محرک احساس خشم می کند. دلیل این تفاوت های هیجانی به دو دلیل بستگی دارد: تفاوتهای ژنتیکی بین افراد و تفاوت در ساختار و سبک زندگی خانوادگی.

 

    • آگاهی از افکار خود: شناخت افکار هنگام مواجه با موقعیت های ناخوشایند در شناخت هر چه بهتر خود و کنترل هیجانات به ما کمک می کند. اگر فرد به این آگاهی برسد که در موقعیت های ناخوشایند، افکاری غیر واقعی در ذهنش فعال می شود، این افکار قابل کنترل هستند و بتواند عوامل ناکارآمدی افکار خود را بشناسد، آنگاه خواهد توانست این افکار را تحت کنترل خود در آورده و احساسات ناخوشایند کمتری را تجربه کند.

 

    • آگاهی از چگونگی پردازش رویدادها: هر فرد متناسب با ساختار ذهنی خود اطلاعات دریافتی را پردازش می کند به همین دلیل، دو نفر از یک رویداد یکسان، برداشتی متفاوت دارند.

 

    • آکاهی یافتن از خواسته ها و انتظارات خود: اگر کاری مطابق خواسته های شما انجام نشود، چه احساسی را تجربه می کنید؟ باید بدانیم در مواجه با موقعیت ها تنها محیط پیرامون ما تعیین کننده نیست، بلکه خود فرد نیز مؤثر است. با این حال افرادی که خودپنداره ی ضعیف داشته و انتظارات زیادی از اطرافیان دارند بیشترین احساس ناخوشایند را تجربه خواهند کرد و برعکس اگر خود پنداره ی قوی داشته باشیم همه ی موقعیت ها را بر اساس انتظار از دیگران نمی بینیم.

 

 

ب)- راهبردهای رفتاری: دو شیوه برای از بین بردن تجربیات ناخوشایند وجود دارد:

 

۱- شیوه های بلند مدت: این شیوه در طی زمان آستانه تحمل فرد در مقابل موقعیت های ناخوشایند را افزایش می دهد وآرامش نسبی برای فرد به دنبال خواهد داشت. روش هایی مانند ورزش، پیش بینی کردن وقایع و تمرین آرام سازی خود از همین شیوه هاست.

 

۲- شیوه های کوتاه مدت: گاهی به روش هایی احتیاج داریم که سریعتر به نتیجه رسیده و بتوانیم در همان لحظه هیجان را کنترل نماییم. مانند راهبردهایی که برای مقابله با خشم اعمال می کنیم راهبردهایی مثل تنفس عمیق، شمردن اعداد، ترک موقعیت، خواندن یک جمله و تلقین برخی جملات. (مهارت مقابله با هیجانات فرد را قادر می سازد تا هیجانات را در خود و دیگران تشخیص داده، نحوه ی تاثیر هیجانات بر رفتار را بداند و بتواند واکنش مناسبی به هیجانات مختلف نشان دهد. اکثر اوقات حالات و احساسات خودرا تحت دو واژه ی خوب یا بد توصیف می کنیم و بیشتر اوقات از حالات روحی خود به طور دقیق و درست خبر نداریم. کلمات بسیاری وجود دارد که احساسات را توصیف می کنند؛ مثل غمگینی، ناراحتی، بی حوصلگی، خستگی، افسردگی، شادی، حسرت، خجالت و … که اینها یا خوب هستند یا بد! اگر با حالات هیجانی مثل غم و خشم یا اضطراب درست برخورد نشود این هیجانات تاثیر منفی بر سلامت جسمی و روانی داشته و برای سلامت، پیامدهای منفی به دنبال خواهد داشت) (ایمانی، ۱۳۹۲: ۱۲).

 

 

 

۲-۲-۹-  کنترل براساس یادگیری عاطفی

 

فرایند تصمیم گیری در مغز انسان محدود به محاسبه و منطق که توسط قشر فوقانی انجام می گیرد نیست بلکه عواطف که منشأ آنها در مخچه و مغز میانی می باشد نیز در تصمیم گیری دخیل هستند. در واقع، حل یک مساله تصمیم گیری با توجه به پیچیده بودن راه حل مبتنی بر محاسبه و منطق و نیز وجود نایقینی گاه بسیار مشکل است. از این رو پیش از اینکه مساله در سطح شناختی، یعنی با در نظر گرفتن بازنمایی کامل محرک خارجی، پردازش شود، پردازش مساله در سطح ادراکی با کمک یک بازنمایی ساده تر از محرک خارجی توسط عواطف صورت گرفته و به سرعت یک جواب موقتی و نسبتاً خوب بدست می آید. از این رو پردازش عاطفی به فرایند تصمیم گیری سرعت می بخشد(شهیدی و همکاران، ۱۳۸۴: ۴۹۰).

 

 

 

۲-۲-۱۰- عوامل تعیین کننده جو عاطفی خانواده

 

    • ارتباط کودک با والدین: نخستین فرد درخانواده که باکودک رابطه مستقیم دارد مادر است و زندگی با ارتباط زیستن میان او و مادرش آغازمی شود مطالعاتی که روان شناسان کودک درباره ناراحتیها واختلالات کودکان به عمل آورده اند نشان می دهد که علت بیشتر آنها محرومیت از مادراست به عبارت دیگر وقتی نیاز  به تعلق خاطر کودک ارضا نشود به اضطراب و آشفتگی دچار می شود واکنشهای ناسازگار از او بروز می کند علت اینکه دربحث تأثیر والدین در شخصیت کودک، کمتراز پدر صحبت میگردد این است که پدر نخستین روزهای تولدنقش کمی دارد. ولی مطالعات چند سال اخیر نشان داده است که نقش پدر در رشد و تکامل شخصیت کودک کمتر از مادر نیست. مخصوصا درمورد پسران، حضورپدر درخانه اهمیت خاصی دارد.

 

  • موضع اقتصادی و اجتماعی خانواده: اوضاع اقتصادی خانواده ممکن است بطورمستقیم در شخصت کودکان تأثیر بگذارد ترس از گرسنگی و نداشتن پوشاک و پناهگاه، اثر عمیقی در رشد کودک دارد کودکانی که از تمام وسایل زندگی برخوردارند. نسبت به زندگی خویشتن بوده وکمتر دچار اضطراب و دلهره می شوند کودکی که درخانه فقیر پرورش می یابد، همواره در عدم اطمینان خاطر و احساس حقارت رشد می کند. بنابراین می توان گفت که عقاید ونظرات کودک از وضع اقتصادی والدینش متأثر است.

تعلق داشتن به یک خانواده ثروتمند رضایت خاطر را درکسب شهرت اجتماعی بیمه می کند در صورتی که تعلق به یک خانواده  فقیرمی تواند شهرت اجتماعی پستی را برای کودک در برداشته باشند زندگی اقتصادی- اجتماعی خانواده کودک نه تنها درتعیین آنچه باید دوست بدارد موثراست. بلکه چگونگی ارضای این نیازها را نیز تعیین میکند وضع اجتماعی خانواده همچنین در میل حرفه ای کودکان نیز تأثیردارد بدین معنی که بعضی خانواده  هاشهرت شغل را مهمتر از میل فرزند خود می دانند از اینرو  اورابه کار تشویق می کنند شهرت داشته باشند اگر چه وی رغبتی  بر آن نداشته باشد.

 

  • وضع روانی افراد خانواده: اوضاع احوال روانی افراد خانواده، موجب اضطراب وناراحتی کودکان شده و آنان را از رشد سالم و طبیعی باز می دارد و خانواده ای که برای کوچکترین موضوعی عصبانی می شوند و به کینه ورزی  با مردم می پردازند و به انتقام راغب می شوند، جز یک عده افراد بیمار که همواره با اضطراب شدید و ناراحتی های روانی دیگر زندگی می کنند به جامعه تحویل نمی دهند. مادران و پدرانی که به علت تجارت قبلی دروان کودکی خود را انجام دادن وظیفه والدین، تزلزل دارند و عدم اطمینان خاطر احساس می کنند، ثبات عاطفی ندارند، به فرزندان خود نظر مساعدی ندارند یا درباره روش تربیت با یکدیگر موافق نیستند (شعاری  نژاد، ۱۳۷۶: ۳۷۱).
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:41:00 ب.ظ ]




افسردگی یک‌قطبی: در طی این نوع بیماری، فرد فقط از نشانه‌های افسردگی رنج می‌برد. این نوع از افسردگی شباهت زیادی به افسردگی بهنجار دارد، با این تفاوت که در افسردگی یک‌قطبی علایم و شدت آنها بیشتر شده و زمان طولانی‌تری بیمار را درگیر می‌کند.

 

علایم و نشانه‌های هیجانی: غم، برجسته‌ترین و فراوان‌ترین نشانه هیجانی در افسردگی است. به این صورت که فرد افسرده، تقریبا در تمام ساعات بیداری خود گریه می‌کند. همراه با احساس غم، اضطراب نیز نمایان می‌شود. فقدان حسرت، از بین رفتن شادی زندگی، بی‌تفاوتی در برابر حوادث چه خوشایند و چه ناخوشایند، بی‌علاقگی نسبت به انجام کارها، کاهش لذت ناشی از تفریحات، سرگرمی و خانواده، دوری از اجتماع و بالاخره کاهش اشتها و میل جنسی از دیگر علایم هیجانی در فرد افسرده می‌باشند.(روزنهان، ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۷۹ : ۶).

 

 

نشانه‌های شناختی: فرد افسرده به صورت کاملاً منفی درباره خودش فکر می‌کند. این افکار منفی نظر او را نسبت به خودش و آینده تحت‌الشعاع قرار می‌دهند.

 

نظر منفی نسبت به خود: فرد افسرده اغلب عزت نفس کمی دارد. او خود را شکست‌خورده ‌دانسته و خود را مسئول این شکست می‌پندارد.

 

اعتقاد به آینده نومیدانه: علاوه بر عقاید منفی نسبت به خود، فرد افسرده تقریبا همیشه آینده را با بدبینی و نومیدی زیاد می‌بیند.

 

نشانه‌های انگیزشی: افراد مختلف از نظر میزان برانگیختگی با هم فرق دارند. ما اغلب صبح از خواب بیدار می‌شویم، سر کار می‌رویم و راه‌هایی برای سرگرم کردن خودمان پیدا می‌کنیم. ولی افراد افسرده به سختی می‌توانند فعالیت‌های خود را آغاز کنند. به این صورت که ذوق اشتیاق، ابتکار عمل، قدرت برنامه‌ریزی و اراده، در این افراد بسیار کمرنگ شده و متعاقبا روی رفتارهای فرد تاثیر می‌گذارد. در حالت‌های شدید، عدم شروع پاسخ، فلج اراده است. چنین بیمارانی حتی نمی‌توانند خود را به انجام کارهای ضروری مثل بیرون آمدن از تخت خواب، تغذیه، نظافت‌های شخصی و… وادارند. در افسردگی حاد، ممکن است، کندی روانی حرکتی[۱] وجود داشته باشد که طی آن حرکات کند می‌شوند و بیمار بیش از اندازه آهسته راه می‌رود و صحبت می‌کند.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

نشانه‌های جسمانی: یکی دیگر از نشانه‌ها در افسردگی، تغییرات جسمانی می‌باشد. تمامی لذت‌های زیستی و روانی که زندگی را ارزش می‌بخشد، از بین می‌روند. از دست دادن اشتها در افسردگی متوسط تا شدید که باعث از دست دادن وزن شده ولی در افسردگی خفیف افزایش وزن دیده می‌شود. اختلال خواب نیز از دیگر تغییراتی است که فرد افسرده از آن رنج می‌برد و شامل دیر به خواب رفتن در شب و یا زود برخواستن از خواب و عدم دوباره خوابیدن می‌باشد. کاهش میل جنسی نیز در زنان و مردان افسرده بسیار مشهود می‌باشد(ابراهیم پور، ۱۳۹۰).

 

 افسردگی دوقطبی: ضابطه اصلی اختلالات دوقطبی، تناوبی از آشفتگی و دوره‌های افسردگی است، به گونه‌ای که فرد، در یک دور پایان‌ناپذیری که از اوج وجد تا عمق یاس گسترده است، گرفتار می‌شود. به طور کلی، مقوله اختلال‌های دوقطبی در برگیرنده اختلال دوقطبی I، اختلال دوقطبی II، ادواری‌خویی و اختلال دوقطبی تصریح‌نشده، می‌باشد (دادستان، ۱۳۸۲: ۷۷).

 

بین ۵ تا ۲۰ درصد از افسردگی‌ها به صورت بخشی از مانیک – دپرسیون[۲]یا دوقطبی رخ می‌دهند. در صورت بروز نشانه‌های مانیک، چنانچه فرد در گذشته یک یا چند دوره افسردگی داشته باشد، او را مانیک – دپرسیون می‌نامند ولی اگر هرگز دوره افسردگی را تجربه نکرده باشد، فقط مانیک تشخیص داده می‌شود. دوره مانیک به تنهایی نادر است و بالاخره دوره افسردگی روی خواهد داد. شکل مزمن مانی را اختلال هیپومانیک مزمن[۳]می‌نامند. چنانچه افسردگی با نزدیک شدن زمستان آغاز شده باشد، آن را اختلال عاطفی فصلی[۴] می‌خوانند (روزنهان، ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۷۹: ۷۷).

 

نشانه‌های شیدایی: شروع دوره مانیک، کم و بیش ناگهانی است. خلق بالا، افکار شتابان، اعمال پرهیجان و بی‌خوابی ناشی از آنها کاملا با عملکردهای عادی فرد، مغایرت دارد. شیدایی از ۴ مجموعه نشانه‌ها برخوردار است:

 

 نشانه‌های هیجانی: فرد در حالت مانیک، خلقی بالا دارد که با حالت‌های سرخوشی[۵] و سرحالی خود را نشان می‌دهد. افراد مانیک در حالت نشئگی نیز آماده اشک ریختن هستند و در صورت ناکامی هم می‌توانند شلیک گریه را سر دهند. این دلیلی است بر این باور که مانی کاملا حالت مخالف افسردگی نیست، بلکه عنصر افسردگی نیرومندی همراه با آن وجود دارد.

 

نشانه‌های شناختی: شناخت‌های افراد مانیک، بلندپروازانه می‌باشد که با خلق این افراد نیز تناسب دارد. افراد مانیک به محدودیت‌های توانایی خود اعتقاد ندارند و همچنین به پیامدهای ناگواری که متعاقب انجام کارهای وی رخ می‌دهد، بی‌توجه است. فرد مانیک، ممکن است افکار یا عقاید پرشتابی در ذهن خود داشته باشد که سرعت آنها بیشتر از آن باشد که او بتواند آنها را بنویسد یا بازگو کند و چون حواس‌پرت هستند، افکارشان به راحتی منحرف می‌شود که به آن پرش افکار[۶]گفته می‌شود. افراد مانیک، افکار هذیانی درباره خودشان دارند و ممکن است که خود را پیام‌آور مخصوص خداوند بدانند. تفکر فرد مانیک درباره دیگران، سیاه و سفید است؛ به این صورت که افراد شناخته‌شده از جانب وی، یا همگی خوب هستند یابد(همان، ص ۷۸ و ص ۷۹).

 

 نشانه‌های انگیزشی: رفتار فرد مانیک بیش‌فعال است. فرد مانیک به فعالیت‌های پرهیجان می‌پردازد. حال این رفتار می‌تواند در شغلش باشد و یا در محافل سیاسی، مذهبی و همچنین در روابط جنسی. اعمال افراد مانیک همراه با مزاحمت، توقع و سلطه‌جویی می‌باشد. رفتارهای دیگری که عموما در طول مدت مانی روی می‌دهد عبارتند از: قماربازی وسواسی، رانندگی بی‌پروا، سرمایه‌گذاری‌های مالی ناشیانه و پوشیدن لباس‌ها و آرایش پرزرق و برق.

 

 نشانه‌های جسمانی: به علت رفتارهای پرهیجان و پرجوش‌وخروش افراد مانی، طبیعتا نیاز به خوابیدن بسیار کاهش می‌یابد. این کم‌خوابی تقریبا همیشه در مدت مانی روی می‌دهد. به علت داشتن شرکاء جنسی متعدد، معمولا گرفتار بیماری‌های منتقل‌شونده از راه آمیزش جنسی نیز هستند(همان، ص ۷۸ و ص ۷۹).

 

[۱] psychomotor retardation

 

[۲] manic- depression

 

[۳] chronic hippomanic disorder

 

[۴]  SAD

 

[۵]  Elation

 

[۶]  flight of ideas

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:40:00 ب.ظ ]




نوجوانی دوره ای از رشد، در حد فاصل کودکی و بزرگسالی است که در طی آن روابط با همسالان تعمیق می شود. استقلال در تصمیم گیری رشد می کند و فرد در پی مشغله های فکری و اجتماعی بر می آید. نوجوانی عمدتاً دوره ی کاوش، انتخاب و فرایند تدریجی حرکت به سمت خودپنداری منسجم است، همچنین بهترین توصیف این دوره، فرایند پیشرفت[۱] است که مشخصه ی آن افزایش توانایی تسلط بر چالش های پیچیده ی تکالیف تحصیلی[۲]، بین فردی و هیجانی و در عین حال جستجوی استعدادها، هویت های اجتماعی[۳] و علایق جدید است(سادوک و سادوک[۴]، ۱۳۸۷). با این وجود است که لزوم توجه کارشناسان مسایل تربیتی و روانشناسی در جهت آموزش مهارت های لازم به نوجوانان برای کمک به عبور آنان از موانع، دستیابی به نقاط عطف ویژه ی این دوره از رشد و انطباق روان شناختی موفقیت آمیز، احساس می گردد.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

اختلالات اضطرابی از شایعترین نوع آسیب روانی در میان کودکان و نوجوانان است (موریس[۵] و همکاران، ۲۰۰۴). طبق تعریف اختلاف اضطراب منتشر کودکی و نوجوانی که از همان چاپ چهارمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی در طبقه اختلال اضطراب منتشر بزرگسالان طبقه بندی می شود، اختلالی مزمن که ممکن است در تمام عضر تدوام یابد. این اختلال معمولاً همراه دیگر اختلالات اضطرابی با بیماری های روانی مشاهده می شود(کاپلان و همکاران، ۱۹۹۴، ترجمه پورافکاری، ۱۳۷۹).

 

اضطراب احساس ناخوشی، نگرانی یا تنشی است که شما در پاسخ به شرایط تهدید کننده یا فشارزا ارائه می دهید. توجه به این نکته لازم است که برخی از افراد بیش از دیگران مضطرب اند(رحمتی، ۱۳۹۰).

 

اضطراب به منزله بخشی از زندگی هر انسان، در همه جوامع، به عنوان یک پاسخ مناسب و سازگار تلقی می گردد. فقدان اضطراب یا اضطراب بیمارگونه ممکن است ما را با مشکلات و خطرات زیادی مواجه سازد. اضطراب در حد متعادل و سازنده ما را وا می دارد که برای انجام امور خود، به موقع و مناسب تلاش کرده، بدین ترتیب زندگی خود را بادوام تر و بارورتر سازیم(ابوالقاسمی و همکاران، ۱۳۷۸).

 

بندرت اتفاق می افتد که در خلال فرآیند نوجوانی بحرانهای اضطراب مشاهده نگردند، گاهی این اضطراب به طور ناگهانی و زمانی به صورت تدریجی ظاهر می شود. گاهی فراگیر است و زمانی بالعکس در خلال چند ساعت پایان می پذیرد. بنابراین، اضطراب به منزله بخشی از زندگی کودکان و نوجوانان، یکی از مولفه های ساختار شخصیت آنها را تشکیل می دهد و از این زاویه است که پاره ای از اضطراب های دوران کودکی و نوجوانی را می توان بهنجار تلقی کرد و تاثیر مثبت آنها را بر فرآیند تحول پذیرفت. چون این فرصت را برای افراد فراهم می آورد که مکانیزم های سازشی خود را در جهت مواجه با منابع استر س زا و اضطراب آور گسترش دهند. بالعکس، اضطراب مرضی نیز وجود دارد که به منز له منبع شکست و سازش نایافتگی به شمار می شود و طیف وسیعی از اختلال های شناختی و بدنی تا ترس های غیرموجه و وحشتزدگی را شامل می شود و فرد را از بخش عمده ای از امکاناتش محروم می کند(دادستان، ۱۳۷۶).

 

 

بین تمام سندرم های مورد مطالعه روانشناسی، ناهنجاری اختلالات اضطرابی از همه شایعتراست. در مطالعات مختلف، شیوع اضطراب بر حسب جنسیت، متفاوت گزارش شده است(لشکری پور و همکاران، ۱۳۸۵).

 

مطالعات همه گیر شناسانه نشان داده است که بین ۸ الی ۱۲ درصد از نوجوانان از اختلالات اضطرابی رنج می برند که در عملکرد روزانه آنها تداخل ایجاد می کند(برنشتاین[۶] و همکاران، ۱۹۹۶). در مطالعه بل- دولان[۷] و همکاران (۱۹۹۰) دامنه میزان شیوع اختلالات اضطرابی در نوجوانان بین ۵۷ الی ۷/۱۷ درصد است که میانگین آنها به میزان ۱۰ درصد است(موریس و همکاران، ۲۰۰۴).

 

در کودکان ۱۱ ساله میزان شیوع اختلال اضطراب جدایی ۵/۳،  اختلاف بیش اضطرابی(اختلال اضطراب منتشر) ۹/۲، فوبی ساده ۴/۲ و فوبی اجتماعی یک درصد به دست آمد(باوینگ[۸] و همکاران، ۲۰۰۴). همچنین شواهد موجود نشان می دهد نشانه های، فرعی اختلالات اضطرابی در میان کودکان و نوجوانان بهنجار نیز وجود دارد، به عنوان مثال بل- دولان و همکاران (۱۹۹۰) دریافتند که نشانه های اختلال اضطراب منتشر، اختلال اضطراب جدایی و فوبی های ساده بین ۳۰ الی ۲۰ درصد از نوجوانانی وجود دارد که هرگز اختلال روانپزشکی نداشته اند(موریس و همکاران، ۲۰۰۴). که این امر بر لزوم توجه بیشتر برای یافتن شیوه های درمان این اختلال می افزاید.

 

با توجه به اینکه روش های درمان شناختی به بدکارکردی شناخت ها در آشفتگی هیجانی تأکید دارند(لودج[۹]، ۱۹۹۸). این دیدگاه مطرح است که اختلالات اضطرابی از اختلال در شناخت نشات می گیرد و اختلال در عملکردهای شناختی را باعث می شود (کینت و ون دن هوت[۱۰]، ۲۰۰۱). فنون درمانی این روش ها نیز با هدف تصحیح شناخت ها پایه ریزی شده اند.

 

 

 

۲-۲-۱۱-۳-۱- نشانه های اضطراب کدامند؟

 

نشانه های اضطراب را می توان به دو بخش طبقه بندی کرد: روان شناختی و جسمانی، نشانه های روان شناختی اضطراب عبارتند از: دلواپسی، تحریک پذیری، هراس، بی تابی، احساس خطر غریب الوقوع، بی قراری، ترس، ناتوانی در حفظ آرامش، دشواری در تمرکز، مشکلات خواب و فقدان لذت. نشانه های جسمانی نیز مشتمل است بر: خشکی دهان، سرخ شدن، تهوع و استفراغ، غش و ضعف، اسهال، یبوست، سرگیجه، تنش عضلانی، تکرر ادرار، تحرک بیش از حد، مشکلات جنسی، لرزش، طپش قلب، افزایش ضربان قلب یا بی نظمی ضربان آن، آه کشیدن، تنفس تند و سریع، تعریق به ویژه در کف دست ها، تنفس های کوتاه، رنگ پریدگی و احساس خفگی(قاسمی، ۱۳۹۰).

 

 

 

۲-۲-۱۱-۳-۲- انواع اضطراب

 

اساساً دو نوع اضطراب وجود دارد: الف)- اول، نوعی که به طور طبیعی به عنوان عکس العمل در مقابل استرس یا خطر تجربه می شود، مثلاً وقتی که شخصی، تهدید علیه امنیت یا سلامتی اش را به روشنی تشخیص دهد، در این هنگام احساس لرزه و رعشه می کند، دهانش خشک می شود و معده اش احساس سوزش می کند. بیشتر مردم این گونه احساسات را به هنگام رویارویی با خطر یا فشار تجربه کرده اند.

 

ب)- نوع دیگر اضطراب، اضطراب درون زاد است. این اضطراب ناگهان و بدون هشدار و بدون هیچ علتی ضربه می زند و گاهی چنین به نظر می رسد که بخش هایی از بدن از کنترل شخص خارج می شود. عبارت درون زاد به معنی ایجاد شده از درون است، به این معنی که در اینجا اضطراب در اثر عوامل محیط خارجی فرد به وجود نمی آید، بلکه از درون فرد سرچشمه می گیرد(آقا محمد رضا، ۱۳۸۷).

 

 

 

۲-۲-۱۱-۴- عاطفه مثبت

 

عواطف، یکی از جنبه های رفتار انسان است که نقش مهمی در زندگی انسان ها دارد. بدون عواطف، زندگی بشر تقریباً خسته کننده و بی معنی می شود. انسان از طریق همین عواطف است که دنیا را پر از معنی و سرشار از احساسات در می یابد (هریس، ۱۳۸۰). عواطف، بخشی اساسی از نظام پویای شخصیت آدمی است. ویژگی ها و تغییرات عواطف، چگونگی برقراری ارتباط عاطفی و درک و تفسیر عواطف دیگران، نقش مهمی در رشد، سازمان شخصیت، تحول اخلاقی، روابط اجتماعی، شکل گیری هویت و مفهوم خود دارد(لطف آبادی، ۱۳۸۰).

 

واتسون و تلگن[۱۱](۱۹۸۵) عواطف را به دو بعد عاطفی پایه تقسیم بندی می کنند. یکی عاطفه منفی است. بدین معنی که شخص تا چه میزان احساس ناخرسندی و ناخوشایندی می کند. عاطفه منفی یک بعد عمومی از یأس درونی و عدم اشتغال به کار لذت بخش است که به دنبال آن حالت های خلقی اجتنابی از قبیل خشم، غم، تنفر، حقارت، احساس گناه، ترس و عصبانیت پدید می آید. بعد عاطفی دوم، عاطفه مثبت است که حالتی از انرژی فعال، تمرکز زیاد و اشتغال به کار لذت بخش می باشد. عاطفه مثبت در برگیرنده طیف گسترده ای از حالت های خلقی مثبت از جمله شادی، احساس توانمندی، شور و شوق، تمایل، علاقه و اعتماد به نفس است.

 

عاطفه مثبت و منفی، بیانگر ابعاد اصلی حالات عاطفی می باشند(واتسون و همکاران، ۱۹۸۸؛ واتسون و تلگن، ۱۹۸۵). این گونه به نظر می رسد که افرادی که عاطفه مثبت زیادی را تجربه می کنند، باید عاطفه منفی نسبتاً کم تری را تجربه کنند و اشخاصی که عاطفه منفی زیادی را تجربه می کنند، باید عاطفه مثبت اندکی داشته باشند. اما در حقیقت، شواهد زیادی در دست است که نشان می دهد عاطفه مثبت و منفی هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و دو روی یک سکه نیستند. دلیل این امر این است که عامل مولّد عاطفه مثبت، رویدادها و تجارب خوشایند است، در حالی که عاطفه منفی به واسطه رویدادها یا تجارب ناخوشایند ایجاد می شود(آیزنک، ۱۳۷۵). این دو بعد خلق، از یکدیگر جدا هستند، و روابط آنها با متغیرهای دیگر، دارای الگوهای متفاوتی است. واتسون و تلگن(۱۹۸۵) دریافتند که این دو عامل عاطفی ارتباط متفاوتی با افسردگی و اضطراب دارند. از آنجا که هم در اضطراب و هم در افسردگی، حالت های عاطفی منفی دیده می شود، ابزارهای سنجش مربوط به هر دو سازه، به یک اندازه دارای عامل عاطفه منفی هستند. بنابراین عاطفه منفی، رابطه مثبتی با اضطراب و افسردگی دارد. از سوی دیگر، اضطراب و افسردگی رابطه متفاوتی با عاطفه مثبت دارند. ابزارهای سنجش عاطفه مثبت با خلق افسرده و علائم مرتبط با آن، همبستگی منفی بالایی دارند، اما با خلق مضطرب و علائم مرتبط با آن، همبستگی ندارند.

 

به نظر می رسد که افزایش میزان لذت در طول زندگی، می تواند به افزایش عواطف مثبت و کاهش عواطف منفی منجر شود. به عنوان مثال، نتایج پژوهش دینر[۱۲] و همکاران(۱۹۹۱) نشان داد که بین فراوانی رویداد های مثبت روزانه و عاطفه مثبت، رابطه معنی داری وجود دارد. برنباوم[۱۳] (۲۰۰۲) نیز پژوهشی در مورد فعالیت ها و احساسات لذت بخش انجام داد. او در این پژوهش از ۱۶۲ دانشجو خواست تا فعالیت هایی را که از نظر آنها لذت بخش است، بنویسند. تحلیل عوامل، سه نوع از احساسات خوشایندی را که این فعالیت ها ایجاد می کردند، آشکار ساخت: سرخوشی، رضایت خاطر و شعف. همچنین به آنها پرسش نامه ای داده شد که میزان لذتی را که به وسیله سه نوع فعالیت ایجاد می شد، اندازه گیری می کرد. این سه نوع فعالیت عبارت بودند از فعالیت های اجتماعی، فعالیت های فکری و فعالیت هایی که در جهت ارضای نیازهای اساسی انجام می گیرد (مانند خوردن یا خوابیدن). نتایج پژوهش، حاکی از آن بود که فعالیت های لذت بخش با احساسات مثبتی همچون سرخوشی و رضای تخاطر ارتباط دارد.

 

 

 

[۱] Progress

 

[۲] Academic Assignments

 

[۳] Social Identity

 

[۴] Sadock & sadock

 

[۵] Muries

 

[۶] Bemstein

 

[۷] Bell- Dolan

 

[۸] Baving

 

[۹] Lodge

 

[۱۰] Kindt, Van Den Hoot

 

[۱۱] Watson & Tellegen

 

[۱۲] Diener

 

[۱۳] Berenbaum

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:40:00 ب.ظ ]