پایان نامه بررسی اثربخشی رویکرددرمانی روان پویشی کوتاه مدت بر کاهش تعارضات پدر- فرزند در میان دانشجویان دختر |
تعارضات اساس شکل گیری بسیاری از اختلالات و مشکلات روانی است. تعارضات انسان را بی آنکه بداند از این سو به آن سو می کشاند و او در تلاش راه گریزی بیشتر مستأصل می شود، چرا که ریشهی آن، برای او ناشناخته است. تعارضات حل نشده بر تمام ابعاد زندگی انسان تأثیرات مخربی میگذارد. گستره این تأثیرات را میتوان در افکار و احساسات و… تا روابط بین فردی مشاهده کرد. بر این مبنا ضرورت رفع تعارضات کاملا بدیهی به نظر میرسد. ریشه تعارضات را می توان در کودکی فرد و تجارب نخستین او جستجو کرد. از لحاظ علمی و نظری توجه بسیار کمی به بررسی روابط پدری شده است. نیز رابطه ای مهجور و نادیده بوده و نقش آن بسیار کمرنگ تر از آنچه که هست جلوه کرده است لذا به نظر می رسد تحلیل روابط پدری می تواند توفیقات علمی مناسبی داشته باشد. از آن جا که روش درمانی مذکور در صدد حل تعارضات فرد است و بر اهمیت تجارب کودکی تاکید دارد، رویکرد درمانی مناسب برای کاهش و رفع تعارضات پدر- فرزند، رویکرد روان پویشی کوتاه مدت در نظر گرفته شده است. پژوهش حاضر به بررسی این موضوع میپردازد.
1-2 بیان مسأله
خانواده بعنوان یکی از نهادهای اجتماعی که اساس حیات اجتماعی بشر را تشکیل میدهد(حسین پور و همکاران، 1389)، کانون حفظ سلامت و بهداشت روانی است و نقش مهمی در شکلگیری شخصیت فرزندان دارد(جراره و همکاران، 1387). روابط خانوادگی فشردهترین موقعیت برای تعارضات بین فردی است(طلوع ارجمند، 1391) و سرشت تعارض روانشناختی زیربنای مشکلات است(جراره و همکاران، 1387). علایم و نشانههای تعارض، استقلال- وابستگی بسیار متنوع و متغیر هستند. این تعارض نشان دهندهی روابط موضوعی است که یا نمایانگر بازنمایی ضعیف از خود و یا بازنمایی از دیگران بصورت قدرتمند است و بیشتر راهبردهای مقابلهای رشد نایافته به استفاده از مکانیزمهای دفاعی در سطح غیر بهینه و در نتیجه عواطف منفی شدید و فراوان منجر میشود(خدایاری فرد و عابدینی، 1384). کودک در محیط خانواده نوع ارتباط را میآموزد. در طی این ارتباطات دلبستگیها شکل میگیرد(شاور،کولینز و کلارک[2]، 1999 ). به عقیده لمب[3](1977) دلبستگی پدر-نوزاد به آگاهی بچه از موقعیتهای جدید اجتماعی کمک میکند. نزدیکی و درگیری پدرانه در زندگی عاطفی بچهها تأثیرگذار است. نیز حمایت رفتاری و عاطفی پدر از مادر، کیفیت رابطه مادر- فرزند را افزایش میدهد. پدر نقش مؤثری در اجتماعی شدن و تکامل فرزندان دارد. گاهی رابطه پدر از مادر هم در خانواده مؤثرتر است(طلوع ارجمند، 1391). مراقبت توام با عاطفه پدر از کودک مانند مادر، موجب دلبستگی ایمن میشود و هرچه پدر وقت بیشتری با فرزند سپری کند این تأثیر نیرومندتر میشود. در خانواده یکی از والدین میتواند وابستگی بیشتری ایجاد کند و کودک با وی احساس امنیت بیشتری کند و دیگر میتواند نقش مهمی در چالشها و تجارب کودک داشته باشد. بین این دو نقش در نظریه دلبستگی همپوشی وجود دارد. ارتباط پدر فرزند بیش از آن است که در نظریه دلبستگی در مرحله دوم قرار گیرد(نیولند،کویل[4]، 2010).
شوارتز(بی تا، به نقل از طلوع ارجمند، 1391) در تحلیل رابطه پدر- دختر میگوید: دخترانی که تجربه خوبی با پدر ندارند و هیچ عشق و مراقبتی از وی دریافت نمیکنند و در چشمان او تصویر شایستهای از خود ندارد، با یک درون پریشان و با رفتارهای دفاعی-اجتنابی و نابالغ برخورد میکنند.
بر هم خوردن روابط عاطفی واحساس ناامنی منتج از تعارضات والدین میتواند امنیت شخصی فرزندان و نیز روابط آنها با والدینشان را به خطر اندازد. لذا این تعارضات میتواند برای فرزندان بسیار آزاردهنده باشد(خواجه نوری و هاشمی نیا، 1390). کودک با برآورده نشدن نیازهای طبیعیاش به محبت و توجه از سوی پدر، خشم عمیقی از او در وی شکل میگیرد و برای اینکه طرد نشود و محبت مورد نیاز را دریافت کند، مسیر نیازمندی وابستگی را پیش میگیرد و از سویی خشم از پدر را که موضوع عشق است، در سطح کلیتر به ابژه دیگری مانند نامزد و همسر و…جابجا میکند تا تعارضی را که نسبت به پدر احساس میکند، به نفع وابستگی حل کند(خدایاری فرد، عابدینی، 1384). تصور کلی بر این است که تعارض همواره دارای پیامد منفی است. بدیهی است تعارض که میتواند بعضی از رفتارهای سازش نایافته را در افرادی که سعی در مقابله با آن را دارند ایجاد نماید(هاریگوپال[5]، 1995). تعارضات فردی با سلامت روانی فرد رابطه منفی دارد. تعارض نه تنها بر عملکرد تاثیر می گذارد، بلکه اختلالات روان تنی را نیز به دنبال دارد(باباپور خیرالدین، 1385).
رویکرد روان پویشی کوتاه مدت یا فشرده که ریشه در سنت روان تحلیلی دارد (دوانلو، 1389)، توسط دوانلو از دهه 1960 به بعد در مونترال کانادا تدوین شد(جراره و همکاران، 1387). بدین ترتیب تحلیل روانی توسط دوانلو از یک رویکرد بلند مدت سازمان نایافته و نامشخص، به یک روش کوتاه مدت اثربخش و سازمان یافته تحول یافت(مهدوی، 1390). دوانلو از نوع خاصی از مصاحبه متمرکز استفاده میکند و به شدت به سه اصل بنیادین روانتحلیلی پایبند است: آزاد کردن احساسات بیمار با کار فعال روی آنها و تفسیر مقاومت، توجه دقیق به رابطه انتقال و ارتباط دادن آن به روابط جاری و گذشته(دوانلو، 1389). نقش فعال درمانگر معطوف به پرداختن به مکانیسمهای دفاعی بیمار، مدیریت اضطراب وآگاه کردن بیمار از احساسات خود میباشد(مهدوی، 1390). توالی پویشی محوری بزرگراه مدرنی است(قربانی، 1392) که دفاع بیمار را از هرگونه ترفندی- خودآگاه و ناخودآگاه- برای مواجه شدن با تجارب معنادار و دارای بار هیجانی مرتبط با هدف درمان خنثی میکند(دوانلو، 1389). عمق ناهشیاری نه خاطره رویدادهای گذشته بلکه احساسات بیمار و نحوه مقابله با آنهاست که از گذشته های دور و نزدیک شکل گرفته اند و در حال اثرگذاری بر تجارب فعلی بیمارند(قربانی، 1392)، آنگاه این تجارب به تجارب دیگر از جمله روابط با همشیرها، والدین و همسر و… و خود درمانگر پیوند میخورد و الگوهایی نمودار میشوند که بینش وسیعی درباره زمینههای رفتار و هیجانات مرتبط با آن فراهم میسازد(دوانلو، 1389) بیمار با ملایمت اما بیوقفه با احساساتش در وضعیت فعلی، در رابطهی انتقال و در گذشته روبرو میشود و هر زمان ممکن باشد روابطی بین این سه وضعیت برقرار میگردد(همان منبع). الگوی نظری- عملیاتی روان پویشی فشرده تنها به عمل مثلث تعارض در سه گوشه مثلث شخص محدود است. در این رویکرد به سبب الگوی هدایتگر آن –مثلث تعارض و شخص- مشاهده نابتر و تجربهایتر است(قربانی، 1392).
شیوهای که فرد در مقابل احساسات نهفتهای که اضطراب برانگیزند به دفاع از خود بر میخیزد، مثلث تعارض گویند. این احساسات همواره در خصوص یا در واکنش نسبت به دیگران برانگیخته میشوند و از اینجاست که مفهوم مثلث شخص مطرح میشود. مثلث شخص، فعال شدن مثلث تعارض در ارتباطهای مهم زندگی فرد را نشان میدهد.
یک بخش حیاتی این روش از برقراری رابطه در مثلث دوم، یعنی مثلث شخص، بویژه خاطر نشان کردن همانندیهای میان واکنشهای بیمار در انتقال و افراد فعلی، و بین انتقال و گذشته تشکیل میشود(دوانلو، 1389).
از نظر فروید افزایش آگاهی نسبت به سایقهای جنسی و پرخاشگرانه(یعنی فرایندهای اید) به انسانها کمک میکند در تعامل با دیگران(فرایندهای ایگو) تسلط بیشتری داشته باشند. روانشناسان ایگو نیز روی تاثیر مجذوب خود شدن یا آرمانی کردن والدین تأکید میورزند، مواردی که میتوانند مشکلات شدیدی در زمینه رابطه برقرار کردن با دیگران ایجاد کنند. این گروه نیز به دنبال اصلاح تجارب اولیهاند(شارف[6]،1381). به نظر روانشناسان روابط موضوعی افراد نه فقط با دیگری واقعی بلکه با دیگری درونی نیز وارد تعامل میشوند (طلوع ارجمند، 1391). واژه موضوع که اولین بار توسط فروید مورد استفاده قرار گرفت به روابط بین شخصی اشاره دارد و حاکی از بقایای درونی روابط گذشتهای است که تعاملات کنونی فرد با دیگران را شکل میدهد(دانیلز[7]، 2007). فردی که بتواند آنچه در درونش است را با شهامت به آگاهی و هشیاری بیاورد و افشا نماید، گامی مهم در خود شناسی برداشته است. و این افشاگری یکی
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1399-06-06] [ 10:40:00 ب.ظ ]
|