کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



انسان گرایی درروان شناسی معاصر جایگاه مهمی احراز کرده است، به گونه ای که گاهی در برابر رفتارگرایی، و روان‌کاوی از آن به عنوان دیدگاه سوم یاد می شود. این دیدگاه در کل روان شناسی و بویژه در حوضه روان‌شناسی رشد و به طور خاصی در روان – شناسی رشد شخصیت، تاثیربسزایی داشته است (پترسون، ۱۹۸۸). نقش عمده انسان گرایان در بحث رشد شخصیت، موضع گیری در برابردیدگاه‌های رفتارگرایی است. رفتارگراها انسان را منفعل و ساخته محیط می دانند. در حالی که انسان گراها تاکید می کنند که انسان تحت تأثیر انتخاب فعال خویش قراردارد. در بین انسان گراها دو چهره برجسته وجوددارد. «کارل راجرز» و «آبراهام مزلو». ابتدا رشد شخصیت وعزت نفس را از دیدگاه مزلو مطرح می کنیم و بعد نظر راجرز را بیان می کنیم.

 

نظریه مزلو:

 

مزلو معتقد است همه افراد جامعه مابه یک ارزشیابی ثابت و استوار و معمولاً عالی از خودشان و به احترام به خود یا عزت نفس و یا به احترام به دیگران، تمایل یا نیاز دارند(مزلو، ۱۹۵۴). او نیاز به احترام را دو نوع می‌داند که عبارتند از: احترامی که دیگران به ما می‌گذارند و احترامی که خود به خود می‌گذاریم. وقتی احساس احترام درونی می کنیم که به خود احترام بگذاریم. یعنی احساس ایمنی درونی و اعتماد به خود پیدا کنیم و خود را ارزشمند و شایسته احساس کنیم زمانی که فاقد احترام به خود باشیم در مقابله بازندگی احساس حقارت – دلسردی و ناتوانی می‌کنیم، این احساسات خود به وجودآورنده دلسردی و یاس اساسی و یا گرایش‌ های روان نژندانه یا جبرانی خواهد شد(شولتز، ۱۹۷۷). به نظر مزلو در همه انسان‌ها تلاش یا گرایش فطری برای تحقق خود هست. تحقق خود را می توان کمال عالی و کاربرد همه توانایی‌ها و متحقق ساختن تمامی خصایص و قابلیت‌ها دانست(شولتر، ۱۹۷۷). مزلو در مطالعات خود، دریافت که نوعی اطمینان درونی و یا حس غلبه در انسان‌ها وجود دارد و آن را، جزء ارزش دادن به خود و اطمینان از شخصیت خویشتن، چیز دیگری تصور نمی کرد. او خودشکوفایی را در به کارگیری و پرورش کامل استعدادهای بالقوه یعنی به فعلیت درآوردن «خود» واطمینان از خود می‌دانست – یعنی آن‌گونه شود که می تواند بشود. این بیان مزلواندرز «نیچه» را به یاد می آورد که می گفت «آن چیزی شو که هستی»(شکرکن، ۱۳۷۲).

 

 

نظریه ی راجرز:

 

تصور نسبتاً دائمی هر فرد راجع به ارزشی که او برای خود قائل می‌شود و رابطه این ارزش یا خود واقعی است که شامل تمام افکار، ادراک‌ها و ارزش‌ها که من را تشکیل می‌دهد و من شامل آنچه هستم وآنچه می‌توانم و بر ادراک فرد از جهان تأثیر دارد. پشتکار انسان را موفق می‌کند و بهترین نردبان ترقی است. افرادی که بر عزت نفس و پشتکار  خود تکیه دادند، بیش از اشخاصی که به قریحه و مواهب طبیعی خود متکی هستند بر رستگاری و پیشرفت نزدیکند و از خسران دور هستند. نسبت پشتکار و عزت نفس با مواهب طبیعی مثل نسبت اراده است به قابلیت، همانطوری که شخص هر قدر قابلیت انجام کاری را داشته باشد تا اراده انجام آن را نکند به انجامش موفق نخواهد شد، همینطور هم هر قدر انسان، صاحب ذوق و قریحه و هوش باشد تا آن ذوق مقرون به پشتکار و عزت نفس و تلاش نباشد مثمرثمر نیست، پس عزت نفس اساس امید است(سیف‌پناهی، ۱۳۷۸).

 

مفهوم خویشتن مهمترین پدیده و عنصراساسی در نظریه راجرز است. به نظر راجرز، انسان عوامل محیط خود را درک می کند ودر ذهن خود به آن معنی می دهد- مجموعه این سیستم ادراکی و معنایی، میدان پدیداری روانی فرد را می سازد. به مرور که آگاهی از خود ظاهرمی شود او فرد نیازی شکل می گیرد که نیاز به توجه مثبت و احترام نامیده می شود. نیاز به دریافت توجه مثبت، آن‌قدر قوی است که فرد ممکن است آن‌را به تجارت مثبتی که در جریان تحقیق نفس احساس می کند، ترجیح دهد. از طریق نگرش های مثبت و احترام‌ آمیزی که توسط دیگران نسبت به فرد بروز داده می شود احترام و توجه مثبت نسبت به خود، به وجود می آید. پس از تشکیل نگرش مثبت نسبت به خود، در فرد به جای آن که او توجه مثبت و احترام را از دیگران بگیرد، از خودش می گیرد. به وجود آمدن نگرش مثبت و احترام آمیز نسبت به خود در فرد، گام دیگری درجهت ایجاد یک شخصیت خودمختار و سالم است (شفیع آبادی، ۱۳۷۱). هنگامی که خود رشد می کند، انسان نسبت به دوستی و قبول دیگران احساس علاقه و نیازمی کند و توجه مثبت نامشروط دیگران را طلب می‌کند. – راجرز این نیاز را ذاتی انسان می داند (فریک، ۱۹۷۱).

 

توجه مثبت که انسان یک نیاز عمومی و بسیار جدی و شایع است. در صورتی‌ که ناکام بماند- در کودک حالتی می کند که راجرز «توجه مثبت مشروط» می خواند یعنی عشق و محبتی که کودک دریافت می کند، مشروط به رفتار درست او نسبت با پرورش توجه مثبت مشروط کودک شیرخوار انتظارات مادر را درونی می سازد و با این عمل گرایش های مادر می گیرد و در مورد خود بکار می برد. حاصل این وضع که کودک نخست توجه مثبت مشروط را از مادر و سپس از خود دریافت می کند پیرایش شرایط ارزشمندی است یعنی کودک برای ارزشمند بودن خود شرط هایی قایل می شود و تنها در شرایط خاصی خود را ارزشمند می‌یابد(شواتز،۱۹۷۷).

 

خلاصه این که راجرز معتقد است که اگر اولیا از همان اول زندگی به طفل محبت بدون قید و شرط دهند بعدها از چنان عزت نفسی برخوردار می شوند که لزومی در طرد کردن تجارب واقعی نمی بینند و در هر شرایطی خود را اندیشمند می‌دانند چنین شخصی آزاد و رهاست و می تواند به تحقیق خود بپردازد و سهم استعدادهای بالقوه‌اش را بپروراند. لیکن اگر اولیاء به طفل به طور مشروط مهر و محبت کنند و یا نظر مثبت دهند کودک تجربه هایی را که با خودپنداریش هماهنگ نباشد طرد و انکارمی کند (شاملو،۱۳۷۰).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 04:36:00 ب.ظ ]




مثل هر مفهوم نظری و انسانی دیگر، تعریف خلاقیت نیز تابع گرایشات و برداشت های شخصی و مکتبی صاحبنظران است که در مجموع مشابه به نظر می رسند. بمنظور جلوگیری از طولانی شدن بحث، ذیلا به ذکر تعاریف خلاصه چند تن از مشاهیر زمینه تحقیقات و منابع علمی خلاقیت اشاره می گردد.

 

پایان نامه

 

–        فرهنگ توصیفی اصطلاحات روانشناسی: “تفکرخلاق تفکری است که مشخصه اصلی آن توانائی کنارگذاشتن فرض های غیرلازم و زایش افکاراصیل است “(برونو، ۱۳۷۰).

 

–        استیفن رابینز[۱](۱۹۹۱): “خلاقیت به معنای ترکیب ایده ها در یک روش منحصر به فرد یا ایجاد پیوستگی بین ایده هاست “(طالب زاده و انوری، ۱۳۷۵).

 

–        استین، پارنس و هاردینگ[۲](۱۹۶۲): “خلاقیت همان چیزی است که به ایجاد یک کار جدید منجر می شود، که در زمانی به عنوان یک چیز قابل دفاع یا مفید یا خشنود کننده مورد قبول گروه قابل توجهی قرار گیرد”.

 

–        مدنیک[۳] (۱۹۶۲): “خلاقیت عبارت از سازمان دادن به عناصر همخوانده به صورت ترکیبهای جدیدی است که به خواسته های خاص پاسخ می دهند یا اینکه به گونه ای مفید هستند “.

 

–        فاکس[۴] (۱۹۶۶):” فرآیند خلاق به هر نوع فرآیند تفکری گفته می شود که مساله را به طریق مفید و بدیع حل کند”.

 

–        هورلاک[۵] (۱۹۸۲): “خلاقیت در واقع همان شکل کنترل شده تخیل است که منجر به نوعی ابداع و نوآوری می گردد”.

 

–        استرنبرگ (۱۹۸۹): ” خلاقیت ترکیبی از قدرت ابتکار، انعطاف پذیری و حساسیت در برابر نظریاتی که یادگیرنده را قادر می سازد خارج از نتایج تفکر نامعقول به نتایج متفاوت و مولد بیندیشد که حاصل آن رضایت شخصی و احتمالا خشنودی دیگران خواهد بود”( کفایت، ۱۳۷۳).

 

–        لوتانز[۷](۱۹۹۲): “خلاقیت به وجود آوردن تلفیقی از اندیشه ها و رهیافت های افراد و یا گروه ها در یک روش جدید، است”(انوری، ۲۰۰۷).

 

–        فرانکن[۸] (۲۰۰۵): “خلاقیت رویکرد خلق یا تشخیص ایده ها و احتمالاتی است که در حل مسئله یا در ارتباطات انسانی و سرگرم کردن خود و دیگران مفید است”وی اضافه می کند که برای خلاق بودن، افراد باید قادر باشند که مسائل را از دیدی تازه بنگرند، احتمالات و جایگزینهای بدیع خلق نمایند ( همتی، ۱۳۸۷).

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

–        هالپرن : خلاقیت توانائی شکل دادن به ترکیب تازه ای از نظرات یا ایده ها برای رسیدن به یک نیاز یا تحقق یک هدف می باشد”( سایت فکر نو، به نقل از نگین برات، ۱۳۸۲).

 

–        تورنس[۱۰] (۱۹۷۳): “خلاقیت عبارت است از حساسیت به مسائل، کمبودها، مشکلات وخطاهای موجود در دانش، حدس زدن، تشکیل فرضیه هایی در باره این کمبودها، ارزشیابی و آزمایش این حدسها و فرضیه ها و احتمالاً اصلاح و آزمودن مجدد آنها و در نهایت نتیجه گیری “. تورنس که تحت تاثیر چهارچوب نظری گیلفورد است خلاقیت را مرکب از چهار عامل اصلی می دانند که عبارتند از:

 

۱-       سیالی[۱۱]  : توانائی تولید تعداد بی شماری ایده در قالب تصویر با فرض پاسخ و عقیده در مورد آن.

 

۲-       ابتکار[۱۲]  : توانائی تولید ایده هایی که از ایده های عادی و رایج متفاوت است.

 

۳-       انعطاف پذیری[۱۳]  : توانائی تولید انواع گوناگون و متنوع ایده ها در قالب تصویر و ارائه راه حلهای نو.

 

۴-       بسط[۱۴]  : توانائی اضافه کردن جزئیات یا تکمیل ایده های تصویری( کفایت، ۱۳۷۳).

 

به زبان ساده می توان گفت : “خلاقیت عبارت است از بکارگیری توانائیهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید “. از مضامین بکار گرفته شده در تعاریف فوق چنین برمی آید که اولاً ماهیت خلاقیت به چگونگی تفکر انسان و نتیجه آن بستگی دارد و ثانیاً مشتمل بر یافتن راه ها و روش های جدید و مؤثر می باشد. بنابراین بدون وجود سه ویژگی اساسی:

 

۱- ذهنی بودن[۱۵]

 

۲- نوبودن[۱۶]

 

۳- موثر بودن [۱۷]

 

نمی توان لفظ خلاقیت را بر یک فرآیند و فعالیت ذهنی و یا عملکرد اطلاق نمود.

 

درحقیقت، از آنچه که ما به عنوان خلاقیت و تفکر خلاق[۱۸]  ازآن نام می بریم شامل یک فرآیند ذهنی و نتیجه نوع فکرانسان است یعنی چیزی که چگونگی فعالیت فکری فرد و نتیجه آن است بعبارتی خلاقیت تفکری است که شامل نگرش نو و ایده های بکر می باشد. بدیهی است خلاقیت مثل هر مفهوم دیگر ذهنی، تعاریف مختلفی از اصطلاح خلاقیت ارائه شده است. پیچیدگی و دشواری شناخت ماهیت، تعریف و کارکرد خلاقیت، بیشتر ناشی از ماهیت غامض کنشهای مغزی است(بزرگ خلیلی،۱۳۸۷).

 

[۱] .Robbins,S

 

[۲] .Steine, Parnes & Harding

 

[۳] .Mednick

 

[۴] .Fox

 

[۵] .Hulark

 

[۶] .Sternberg,R

 

[۷] .Lotans

 

[۸] .Franken,R

 

[۹] .Holpern

 

[۱۰] .Torence

 

[۱۱] .Fluency

 

[۱۲] .Originality

 

[۱۳] .Flexibility

 

[۱۴] .Elaboration

 

[۱۵] .Mental

 

[۱۶] .New(Innovative)

 

[۱۷] .Effective

 

[۱۸] .Creative Thinking

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:35:00 ب.ظ ]




 در مورد خلاقیت چون سایر مفاهیم روانشناسی دیدگاه های مختلف و متفاوتی وجود دارد که ماهیت، خاستگاه و کارکرد آنرا به شکلی خاص تبیین می نماید. در این مجال به اختصار به مهم ترین آنها اشاره می شود.

 

– خلاقیت به عنوان ودیعه الهی[۱]  : در دنیای باستان، فیلسوفانی چون افلاطون معتقد بودند که خداوند اذهان این گونه مردان را از آنها گرفته و با دادن قوه ابتکار آنان را به عنوان سفیرانش بکار می گیرد (افلاطون[۲]،  ۱۹۲۵). عنصر خلاقیت فرد یک هدیه خداوندی است و بیش از آنکه از تربیت ناشی شود از الهام ناشی می‌شود (کارلایل[۳] ، ۱۹۳۴ ). سامرست موام نیز معتقد بود الهام پایه واساس تفکر خلاق است (مؤیدنیا، ۱۳۸۴).

 

 

– خلاقیت به عنوان دیوانگی[۴] : این دیدگاه قدیمی خلاقیت را نوعی جنون و دیوانگی تلقی می کند غیرعادی بودن، بی ارادگی، خودجوشی و ظاهر غیرعقلائی خلاقیت عاملی بود که افرادی چون لمبروزو( ۱۹۸۱)، خلاقیت را نتیجه آسیب عقلی دانسته و برای اثبات ادعای خود نمونه هایی از افراد نابغه و مشاهیر را نام ببرد که کم وبیش عصبی و یا دیوانه بوده اند. مثلا فیلسوفی چون نیچه در تمام زندگی بخصوص زمان خلق آثار خود بین حالت تعادل وعدم تعادل روانی به سر برده است. امروزه نیز افراد عامی بعضا کار غیرعادی و خلاقانه را که تا حدود زیادی از استانداردهای رفتاری و عرف جامعه متفاوت باشد بیمارگونه می پندارند. براساس تحقیقات انجام شده خودکشی، تمایل کمتر به ازدواج و داشتن فرزند کمتر و طلاق زیاد در زندگی افراد خلاق بیشتر از نرم جامعه است. تحقیقات جدید صورت گرفته براساس معیارهایIV-DSM[5] ( چهارمین ویرایش سیستم طبقه بندی بیماریهای روانی – انجمن روانپزشکی امریکا) نشانگر شیوع بیشتر اختلالات روانی در میان افراد خلاق است. شایع ترین اختلالات انواع بیماریهای اسکیزوفرنیا و اختلالات خلقی گزارش شده است. امیل کراپلین طی تحقیقات خود به این نکته اشاره می کند که احتمالاً اختلال روانی مانیا[۶] (شیدائی) باعث دگرگونی هایی در فرآیند تفکر شده و منجر به افزایش خلاقیت گردد. خودکشی و اختلالات روانی بیشتر در میان هنرمندان که مصادیق بارز خلاقیت محسوب می شوند دلیل دیگر ارتباط بیماریهای روانی و خلاقیت شمرده می شود. فلیکس پست( ۱۹۹۴)، روانشناس انگلیسی با بررسی فراوانی اختلالات روانی در بین افراد خلاق و برجسته نشان داده است که ارتباطی بین این دو عامل وجود دارد ( احدی، مظاهری و فخری، ۱۳۷۱، ص۳). عامه مردم نیز کم وبیش در مورد ایده ها ی خلاقانه نظر نامناسبی دارند بطوریکه با مسخره کردن و دیوانه پنداری موجب یاس افراد خلاق می شوند. برنارد شاو در این باره می گوید ” تمام اندیشه های بزرگ ابتداء مسخره پنداشته می شوند “( مؤید نیا، ۱۳۸۴).

 

 

– خلاقیت بعنوان نبوغ شهودی[۷]  : با تعدیل دیدگاه دیوانه پنداری، ماهیت اشراقی [۸]، شهودی و غیرقابل آموزش بودن خلاقیت مطرح گردید که دارنده آن شخصی نادر و متفاوت تلقی شود که می تواند بدون واسطه و استفاده از قدرت استدلال و بطور مستقیم ایده خلاق را دریابد. لغزشهای ظاهرا غیرمنطقی، کپرنیک و کالیله را یاری کردند تا نظریه های خود را به نظم درآورنداینان راه های ذهنی معمولی و منطقی تفکر را پیگیری نکردند. بلکه به واسطه کمک ذهن ناخودآگاه هدایت شده اند. مطابق این دیدگاه خلاقیت را نمی توان آموزش داد چرا که غیرقابل پیش بینی بوده و از اصول خاصی پیروی نمی کند و درعین حال غیرعقلائی ومختص افراد غیرعادی است ( مردیث[۹] ، ۱۹۱۱ ). درمجموع خطرناک است که بپنداریم خلاقیت ها از مکاشفه و اشراق سرچشمه می گیرند و نتیجه بگیریم که دیگر نمی توانیم و نیازمند هم نیستیم کاری در این باره انجام دهیم این کار شبیه معمای جعبه سیاه است که مستلزم به کنار گذاشتن مساعی آگاهانه و در انتظار ظهور مکاشفه نشستن است. با این حال امیدواری ما به شهود و مکاشفه باید گاهگاهی باشد نه همیشگی. با این فرض سهم آن نیزارزشمند خواهد بود ( قاسمی، ۱۳۸۶).

 

– خلاقیت به عنوان نیروی حیاتی[۱۰]  : داروین به موازات نظریه مشهور تکاملی خود، خلاقیت را عامل ذاتی حیات که پیوسته در حال نوشدن است دانست. براین اساس ماده بی جان غیرخلاق محسوب می گردد. به نظر می رسد که نیروی خلاق تکامل، خود را به صور گوناگون پایان ناپذیری عرضه می کند که یکتا، بی نظیر، غیرقابل تکرار و بازگشت ناپذیر هستند. (دوبزهانسکی[۱۱]، ۱۹۵۷). یکی از پیشتازان این نظریه بیولوژیکی شخصی بنام ادموند سینوت ( ۱۹۶۲ )، است وی اعتقاد داشت که حیات ماهیتا خلاق است چرا که خود را سازمان می دهد تنظیم میکند و همواره در حال نوشدن می باشد. در این میان انسان بی همتاست چون از داده های درهم و برهم، اثری هنری و یا علمی پدید می آورد انسان توانائی آنرا دارد که الگوهای تنظیمی خود را خلق کند ( قاسمی، ۱۳۸۶).

 

– نظریه تداعی گرایی[۱۲] : تداعی گرایی بعنوان مکتب مسلط روانشناسی قرن نوزدهم امریکا و انگلستان که ریشه در افکار و عقاید جان لاک دارد اذعان می کند ایده های جدید، از ایده های قدیم و بوسیله آزمون و خطا حاصل می شوند به عبارت دیگر وقتی که ایده ای خاص در ذهن ظاهر شود ایده مرتبط نیز بلافاصله در ذهن متداعی می گردد هرقدر این دو ایده بیشتر، تازه تر و واضحتر بهم مرتبط باشند. احتمال همراه شدن آنها بیشترخواهد بود. بنابراین سه اصل مهم فروانی، تازگی و وضوح در نظریه تداعی گرایی مهم هستند. ایده‌های تازه در واقع ترکیبی از ایده های قدیم هستند که از نو سازماندهی شده اند. تفکر خلاق نیز چیزی جز برقراری ارتباطات ذهنی  نیست وهرچه انسان قادر به تداعی بیشتری باشد خلاقیت بیشتری خواهد داشت( قاسمی، ۱۳۸۶).

 

– نظریه گشتالت : کلی نگری شاکله نظریه گشتالت را تشکیل میدهد. فلذا خلاقیت نیزعبارت از بازسازی الگوهایی است که ساختار ناقص دارند و ذهن در صدد تکمیل آن است به عبارتی دیگر تفکر خلاق معمولا با وضعیتی مسئله دار شروع می شود که از جهاتی ناتمام است و نهایتا ذهن جهت کامل و هماهنگ کردن آن فعال شده و راه های جدیدمی یابد( قاسمی، ۱۳۸۶).

 

نظریه روانکاوی[۱۴] :(خلاقیت بعنوان نتیجه تصعید[۱۵] و پالایش روانی[۱۶] و تعادل حیاتی[۱۷] )همواره مفهوم روانکاوی نام زیگموندفروید (۱۹۴۹)، یکی از تاثیرگذارترین متفکرین تاریخ جهان و واضع تئوری روانکاوی را تداعی می کند. روانکاوی فروید، بیش از هرمکتب دیگری ایده هایی بنیادی در مورد خلاقیت ارائه داده است که رهنمودی برای پژوهشهای علمی مربوط است. فروید معتقد بود خلاقیت و هنر در واقع نوعی تطهیر عاطفی و پالایش روانی است که موجب حفظ سلامتی انسان می شود. به زعم او هنرمند خلاق کسی است که هنر را وسیله ای برای ابراز تعارضات درونی خود قرار داده و تمایلات مطرود و سرکوفته را در قالب پذیرفته شده ای ظاهر می سازد که در غیر این صورت می بایست شاهد روان نژندی فرد باشیم. به نظر فروید رشد و تعادل روانی فرد درگرو تعادل صحیح بین نیروهای خلاقه و نیروهای متهاجم(تا حدودی با برتری نیروهای خلاقه)بستگی دارد. فروید زندگی و هر نوع گرایش مثبت به آنرا ناشی از یک نیروی غریزی بنام اروس[۱۸] ( نام خدای عشق در یونان قدیم وسمبل غریزه عشق به زنده ماندن ) می داند که سرمنشاء همه نیروهای خلاقه و حیاتی است. در مقابل از نیروی غریزی دیگری بنام تاناتوس[۱۹]  (نام خدای مرگ و برادر هوپنوس[۲۰]  که خدای خواب در نزد یونانیان قدیم بود) نام می برد که مانع خلاقیت و انرژی حیاتی است (وهاب زاده، ۱۳۶۶، ص۲۰). او معتقد بود خاستگاه خلاقیت، در تعارضی[۲۱]  است که در ذهن ناخودآگاه وجود دارد و ذهن پیوسته در پی حل آن است که در صورت حل موجه و موفقیت آمیزمنجر به خلاقیت میگردد(با کمک بخش خودآگاه شخصیت) و گرنه آن تعارض واپس زده شده و یا در شکل بیماری (روان نژندی[۲۲] ) ظاهر می گردد(مغایر راه حل بخش خودآگاه شخصیت ). بنابراین خلاقیت و روان نژندی هر دو ریشه واحد در تعارضات ناخودآگاه فرد دارند یعنی هم فرد خلاق و هم فرد روان نژند با یک نیروی واحد هدایت می شوند. شخص خلاق، در واقع میزان کنترل “خود[۲۳]”  بر روی “نهاد[۲۴]”  را کم کرده و اجازه میدهد اندیشه های آزادخیز[۲۵] ناخودآگاه بروز داده شوند یعنی تکانه های خلاق[۲۶]  از سطح ناخودآگاه به سطح خودآگاه آیند. به نظر فروید خلاقیت ماهیتی چون غذا دارد. بوسیله غذا تنش درونی و عدم تعادل ناشی از گرسنگی فرد رفع می گردد بوسیله خلاقیت نیز تنش فرد برطرف می گردد. در هرحال به زعم فروید خلاقیت ریشه بیمارگونه داشته و نتیجه عدم تعادل و تعارضات درونی است. فروید معتقد بود جوامع اساسا نسبت به رفتار خلاقانه حالت تدافعی و حتی سرکوبگر دارد.

 

روانکاوان و پیروان جدید فروید : آن ها معتقدند خلاقیت نه در ناخودآگاه، بلکه ریشه در نیمه آگاه دارد، ذهن نیمه آگاه بدلیل داشتن آزادی در جمع آوری ایده ها، مقایسه و آرایش مجدد آنها، سرچشمه خلاقیت به شمار می آید. افرد خلاق لزوما دارای زمینه های بیمارگونه و آشفتگی روانی نیستند بلکه همچون افرادی دارای چهارچوب شخصیتی محکم هستند تا بتوانند به عمق ناخودآگاه خود مراجعه و پس از کشفیات خلاقانه سالم به واقعیت برگردند. اریک فروم(۱۹۴۱)، بیان می دارد که خلاقیت در شرائط سلامتی و هماهنگی فعالیت روانی بروز داده می شود(کفایت، ۱۳۷۳). او پنج طرح شخصیتی را که شامل شخصیت پذیرا، بهره کش، سوداگر، محتکر و سازنده است توصیف می نماید که آخرین آنها نمونه کامل شخصیت رشد یافته بوده و ویژگی مهم آن ” عشق به خلاقیت “است. چهارچوب نظریه فروم در تائید نقش ویژه عوامل محیطی و فرهنگی است که به شخصیت افراد شکل می دهد. او می گوید ” افراد محصولی از فرهنگ خویش هستند” براین اساس در جوامع صنعتی، انسانها دچار از خودبیگانگی[۲۷] می شوند(وهاب زاده، ۱۳۶۶).

 

– نظریه انسانگرایی کارل راجرز وآبراهام مازلو : راجرز (۱۹۵۴)، و مازلو(۱۹۶۲)، دو تن از مشهورترین روانشناسان انسانگرا[۲۸]  هستند. راجرز صاحب نظریه “پدیدارشناختی [۲۹]” معتقد است انگیزه عمده دررشد شخصیت عبارت است از ” تمایل فعلیت بخشیدن به استعدادها، توانائیها و خواسته ها “. خلاقیت نیز در حقیقت نوعی خودشکوفائی[۳۰]  بعنوان عالی ترین مرحله ارضاء نیازها و رشد شخصیت است و آن عبارت است از اینکه موجود زنده میل دارد و تلاش می کند تمام استعدادهای بالقوه خود را تا حد امکان بالفعل ساخته و تعالی ببخشد. (وهاب زاده، ۱۳۶۶). خاستگاه این میل، واقع بینی، استقلال عقیده و رضایت درونی فرداست. بطوریکه واقعیت پدیده ها را همانگونه که هستند بپذیرد، نظرات خود را تابع دیگران نسازد و از نتیجه تلاش فکری و کار خلاقانه نیز احساس شعف نماید. به زعم راجرز امنیت روانی و آزادی، احتمال ظهور خلاقیت را افزایش می دهند(مویدنیا، ۱۳۸۴). مازلو خلاقیت را به دو حالت عمده ” خلاقیت استعداد ویژه[۳۱]  ” و” خلاقیت خودشکوفائی ” تقسیم بندی می کند. به نظراو شکل اول می تواند همراه با حالت روان نژندی نیز بروز داده شود لکن شکل دوم در بستر شخصیتی سالم ظاهر می گردد (کفایت، ۱۳۷۳، ص ۲۸). هاتز[۳۲](۲۰۰۱)، تصریح دارد در نظریه های انسان‌گرایانه خلاقیت ذاتی انسان در نظر گرفته شده است. چراکه انسان سرشت زیباشناسانه داشته و میل وافر به پیشرفت دارد و دراثر نیل به موفقیت و عملکرد خلاقانه احساس مثبت کسب می کند (حاجی دخت، ۱۳۸۷).

 

– نظریه تحلیل عوامل[۳۳]  گیلفورد[۳۴]  : در بحث ماهیت و اندازه گیری خلاقیت بیش از هرکس دیگر نام گلیفورد (۱۹۶۰)،  مطرح است. به نظر او هوش ۱۲۰ عامل و توانائی مختلف را شامل می شود که تنها حدود ۵۰ عامل آن شناخته شده است. این توانائیها به دو دسته اصلی “مربوط به حافظه ” و “مربوط به تفکر” تقسیم می شوند البته سهم توانائیهای مربوط به تفکر خیلی زیادتر است. توانائیهای تفکر همگرا[۳۵] و تفکر واگرا [۳۶] بخشی از توانائیهای تفکر هستند که هر کدام عوامل ریزتری نیز دارند. گیلفورد در ابتدا، توانائیهای مربوط به خلاقیت را شامل تفگر واگرا دانست اما بعداً دریافت عوامل جزیی تر دیگری نیز در این مقوله دخیل هستند. به نظر گیلفورد تفکر واگرا یا همان خلاقیت هشت بعداساسی به شرح زیر دارد که عبارتنداز : ( حسن زاده، ۱۳۸۳).

 

۱- حساسیت به مسئله[۳۷] ۲- سیالی[۳۸] ۳- افکار نوین[۳۹] ۴ – انعطاف پذیری[۴۰]

 

۵- هم نهادی ( ترکیب )[۴۱] ۶- تحلیل گری[۴۲] ۷- پیچیدگی[۴۳] ۸- ارزشیابی [۴۴]

 

– نظریه رشد روانی  اجتماعی اریک اریکسون : یکی از نظریه پردازان بنام عرصه روانشناسی که در تائید تأثیر بلامنازع تجربه، فرهنگ، محیط و اجتماع در برابر وراثت بر شکل گیری شخصیت و خصوصیات روانی انسانها مانند ابتکار و خلاقیت سخن گفته اریک اریکسون (۱۹۰۲) ، روا نکاو و روانشناس مشهور آمریکایی و واضع نظریه رشد روانی – اجتماعی است که رابطه میان شخصیت و گستره اجتماع و فرهنگ را نشان می دهد وی هشت دوره قابل پیش بینی و معینی برای رشد که از بدو تولد شروع و تا کهنسالی ادامه می یابد فرض می کند که هرکدام دارای نیازها، تجارب، تضادها، تعارضات مخصوص خود است. برای مثال تجربه خلاقیت و ابتکار کودکان در مرحله سوم ( ۳ تا ۶ سالگی ) مطرح می گردد که در تضاد و تعارض  با تجربه احساس گناه است و درحالت توازن، اکثر مردم حد میانه تجربه ها را در پیش می گیرند که در آن میزان تجربیاتی که احساس ابتکار را به آنها می دهد احتمالا بیشتر از میزان تجربیاتی است که منجر به احساس گناه می شود. در دوره سوم رشد کودک شروع به کشف جهان می کند و می آموزد که دنیا چگونه جایی است و او چگونه می تواند بر آن تاثیر گذارد. هرگاه فعالیت کودک موفقیت آمیز باشد، با دید سازنده با دنیا برخورد و حس ابتکار پیدا می کند و هرگاه مورد سرزنش و تنبیه قرار گیرد، در برابر بیشتر کارهای خود احساس گناه خواهد داشت. تاثیرات برخورد با تجارب و نحوه حل تعارضات، بیشتر در میانسالی خود را نشان می دهند که در صورت حل موفقیت آمیز تعارضات، توانائی همکاری و همراهی فرد با دیگران و اشتغال به کارهای خلاقانه فراهم می گردد. ( بنی جمالی و احدی، ۱۳۷۰).

 

– نظریه سینکتیکز یا بدیعه پردازی[۴۵]گوردون : درسال ۱۹۶۱ ویلیام گوردون[۴۶] این روش را برای توضیح جریان بروز خلاقیت و نوآوری ابداع و ارائه کرد. وی اعتقاد داشت می توان با یک سری تمرین های گروهی، خلاقیت را آموزش و توسعه داد مهم ترین عنصر در بدیعه پردازی همان استفاده از قیاس است. به زعم گوردون تولید فکر وعمل نوآورانه چندان ماهیت پیچیده ندارند و تقربیا برای تمام افراد قابل دسترس است وی چهار پایه برای بدیعه پردازی برشمرده که عبارتند از :

 

۱- خلاقیت به واسطه داشتن آثار شگرف ومفید در زندگی دارای اهمیّت است.

 

۲- فرآیند خلاقیت به هیچ وجه اسرارآمیز نیست بطوریکه می توان آنرا شرح داد، آموزش داد و بکار برد عوام آنرا اسرارآمیز و ذاتی افراد خاص می پندارند در حالیکه با تحلیل آگاهانه قابل انتقال و افزایش است.

 

۳- ماهیت فرآیندهای خلاقیت در تمامی رشته ها یکی است. هرچند مردم عادی خلاقیت را بیشتر در زمینه هنر قبول دارند و حاصل آنرا در زمینه مهندسی و علوم ” اختراع [۴۷]” می نامند.

 

۴- فرآیند بروز خلاقیت فردی و جمعی شبیه هم هستند هرچند اکثر مردم خلاقیت را امر فردی می پندارند.

 

گوردون تاکید داشت در خلاقیت بعد عاطفی از بعد عقلی و نامعقول از معقول بیشتر است فلذا می بایست برای بروز خلاقیت ضرورتا عناصر نامعقول و عاطفی درک شده و با کشاندن عناصرعاطفی و ناخودآگاه به سطح آگاهی و کنترل آن، زمینه بروز خلاقیت را فراهم کرد( حسن زاده، ۱۳۸۳).

 

[۱] .Granted By God

 

[۲] .Plato

 

[۳] .Carlyle

 

[۴] .Insanity

 

[۵] .Diagnodtic and Statistical Manual of Mental Disorder,Rd Ed.

 

[۶] .Mania

 

[۷] .Genius Intuitive

 

[۸] .Illumination

 

[۹] .Merdice

 

[۱۰] Vital Force ( Vitality)

 

[۱۱] .Dobzhansky

 

[۱۲] .Associationism

 

[۱۳] .Gestalt

 

[۱۴] .Psychoanalysis

 

[۱۵] .Sublimation

 

[۱۶] .Abreaction ( Catharsis)

 

[۱۷] Homeostasis

 

[۱۸] .Eros

 

[۱۹] .Tanatos

 

[۲۰] Hypnos

 

[۲۱] .Conflict

 

[۲۲] .Neurotic

 

[۲۳] .Ego

 

[۲۴] .Id

 

[۲۵] .Freerising

 

[۲۶] .Creative Impulses

 

[۲۷] .Alienation

 

[۲۸] .Humanist

 

[۲۹] .Phenomenology

 

[۳۰] .Self-actualization

 

[۳۱] .Special Talent  Creativeness

 

[۳۲] .Houtz

 

[۳۳] .Factor Analisis

 

[۳۴] .Gulford

 

[۳۵] .Convergent Thinking

 

[۳۶] .Divergent Thinking

 

[۳۷] – Sensetive to problem

 

[۳۸] – Fluency

 

[۳۹] – New ideas

 

[۴۰] – Flexibility

 

[۴۱] – Synthesizing

 

[۴۲] – Analizing

 

[۴۳] – Complexity

 

[۴۴] – Evaluation

 

[۴۵] – Rarity

 

[۴۶] – Gordon,W

 

[۴۷] – Invention

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:35:00 ب.ظ ]




انسانهای اولیه برای بدست آوردن غذا، لباس، مسکن و نیز برای مقابله با دشمن ناچار به تلاش وکوشش بوده و غریزه طبیعی میل  به زندگی بشر را قادر ساخته است بر توانایی‌های خود بیفزاید تا بتواند رفته رفته به مهارت‌هایی دست یابد که برای محافظت از خود و مصون ماندن از شر دشمنان و حوادث و خطراتی که همواره زندگی او را تهدید می کردند به آنها نیاز داشته است. تنها پرورش قدرت فیزیکی و توانایی‌های بدنی بود که می‌توانست انسانهای اولیه را از نظرامنیت به ادامه زندگی مطمئن کند. و از همین جاست که افراد قبایل نخستین وجود کودکان قوی بنیه و چابک را موهبت و کودکان ضعیف و ناتوان را خطری برای گروه می پنداشتند. با این همه، اهمیت و اعتبار بسیاری که انسانهای روزگاران کهن برای قوای جسمانی و مهارتهای بدنی و چابکی و چالاکی، به منطور مقابله با حیوانات درنده یا جنگ با دشمن یا شکار و تهیه غذا قائل بودند آنان را از توجه به برخی دیگر از نیازهای بشری غافل نکرده بود. تحقیقات دانشمندان نشان می دهد که آنان احترام بزرگتران و از جمله پدر و مادر را نگه می داشتند و به روابط گروهی و زندگی اجتماعی و امور تفریحی و عبادت نیز توجه خاص مبذول می داشتند. اگر با دقت در نحوه‌ی زندگی انسانهای اولیه بنگریم شاید بتوانیم موضوعاتی را که آنان برای تعلیم و تربیت به فرزندانشان انتخاب می کردند به چهار دسته تقسیم کنیم:

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

الف) تعلیماتی که جوانان را برای مسائل ایمنی و زیستی از قبیل تهیه ی خوراک، پوشاک، پناهگاه و حفاظت خود و وابستگانشان آماده و تربیت می‌کرد.

 

ب) تعلیماتی که راه و رسم زندگی دوستانه ی اجتماعی را به آنان می آموخت.

 

ج) تعلیماتی که جهان هستی و عظمت آن و آفرینش و اعتقادات مذهبی و عبادات و اموری از این قبیل را به آنان یاد می داد.

 

د) تعلیماتی که مسائلی همچون قدرت بیان و سخنوری، مراسم ها وغیره را دربرمی‌گرفت.

 

همانگونه که مشخص است موضوع امنیت و مسائل مربوط به آن که لزوم پرداختن به افزایش قدرت استقامت بدنی و تواناییهای جسمانی را ایجاب می کند از اولویت و اهمیت خاصی برخوردار بوده است (حسینی، کریمی، فتحی-۱۳۸۸).

 

۲-۱-۱- تاریخ تربیت بدنی در ایران باستان

 

ایران به معنی مکان آریاییان سرزمینی است که در آسیای غربی واقع شده و مردمان آن در روزگاران بسیار قدیمی به این منطقه از آسیا آمده اند. این اقوام هم نژاد را آریا یا ایریا به معنی دوست با وفا می نامیدند. ایران در حقیقت معرف فرهنگی خاص و منحصر به فرد است. روحیات، طرزتفکر و شخصیت ایرانیان با سایر مردم مشرق زمین متفاوت است و آنان بر روی هم مردمی خون گرم، مهربان، خوش مشرب و باگذشت هستند. به طورکلی ایرانیان از لحاظ دینی به مبدأ اصلی که آفریننده همه چیز است معتقدند و ازمذهب خویش لزوم فعالیت و امید و احساس مسئولیت فرد و اندیشه درست و نیز سلحشوری و جنگجویی و احیاناً ستیزه جویی و کشورگشایی را الهام میگیرند. آغاز تحصیل در ایران باستان از ۵سالگی و در مواردی هم ۷سالگی ذکرشده است. هرودت و استرابون ۵سالگی را سن آغاز تحصیل در ایران ذکر می کنند و افلاطون و دینکرد و شاهنامه ی فردوسی به سن هفت سالگی اشاره کرده اند. قبل از پرداختن به امر ورزش و تربیت بدنی در ایران باستان بی مناسبت نیست یادآوری کنیم که درباره روش تدریس و برنامه‌های آموزشی و سوادآموزی در ایران باستان به علت نبودن اسناد و مدارک لازم نمی‌توان به طورقطع  و یقین اظهار عقیده کرد و فقط ضمن مطالعه سیر تحول آموزش در آن دوران می توان آگاهی مختصری به دست آورد.

 

 

۲-۱-۲- برنامه های آموزشی تربیت بدنی در ایران باستان

 

ایران در میان کشورهای مشرق زمین تنها کشوری بود که که در نظام تعلیم و تربیت خود بیشترین اولویت را به ورزش و تربیت بدنی داده بود. ایرانیان به اهمیت و ارزش توانایی و سلامت بدنی به عنوان وسیله ی بسیار مهمی برای فراهم آوردن ارتشی سلحشور و پیروز پی برده بودند. در ایران باستان به موجب تعالیم زردشت حفظ مرز و بوم ایران که مقدس به شمار می رفت وظیفه بزرگی محسوب می شد. به همین دلیل به استثنای فرزندان طبقه ی اعیان و شاهزادگان تقریباً همه آموزش و پرورش به تربیت بدنی معطوف می شد و تربیت بدنی هم باتوجه به اهداف نظامی شکل می گرفت.کودکان تا هفت سالگی زیر نظر مادران پرورش می یافتند و پسران از هفت سالگی تحصیلات رسمی خود را آغاز می کردند و از همان هنگام رسماً متعلق به کشور شناخته می شدند و تا سن پانزده سالگی به آموختن فنون نظامی مشغول بودند و از آن سن خدمت در ارتش را شروع می کردند و تا سن پنجاه سالگی همچنان به عنوان عضو رسمی  ارتش در خمت باقی بودند. برنامه‌های تربیت بدنی در ایران باستان بیشتر به آماده سازی جوانان برای جنگ های احتمالی اختصاص داشت. هرودت تاریخ نویس مشهور یونانی می نویسد: ایرانیان از پنج سالگی تا بیست سالگی سه چیز را می آموختند:

 

۱-سواری ۲- تیروکمان ۳- راستگویی. جوانان تمرینات روزانه را از طلوع آفتاب با دویدن و پرتاب نیزه آغازمی کردند و از جمله تمرینات معمولشان ساختن با جیره اندک و تحمل گرمای بسیار و پیاده روی های طولانی و عبور از رودخانه بدون خیس شدن سلاح‌ها و جستن بر روی اسب و فرو پریدن از روی آن در حال دویدن و به طور کلی سرعت و چالاکی از ویژگی های سوارکاران سواره نظام ایران بود. از ورزش‌های رایج در ایران باستان می توان به اسب سواری، تیراندازی، شکار، چوگان بازی و کشتی و شنا اشاره کرد. گفتنی است که ایرانیان باستان عقیده داشتندکه ورزش گذشته از تأمین تندرستی و نیرومندی پروراننده ی صفات نیکی همچون شجاعت، جوانمردی و فروتنی نیز هست. و برای رسیدن به مقام پهلوانی علاوه بر مهارت در فنون شکار، سوارکاری، تیراندازی و کشتی، برخورداری از سجایای اخلاقی، جوانمردی، شجاعت، بزرگواری و معرفت را نیز لازم و ضروری می دانستند. (حسینی، کریمی، فتحی- ۱۳۸۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:35:00 ب.ظ ]




همانگونه که می‌دانیم دین مقدس اسلام نه تنها سعادت و نیک بختی بشر، بلکه هدف زندگی انسان را از نزدیک شدن به پروردگار بزرگ از طریق اجرای فرمان‌های الهی می داند. احکام الهی که برای راهنمایی همه انسانها صادرگردیده است و هر مسلمان با ایمانی برای نیل به هدف نهایی، که نزدیکی به خداوند است، ملزم به رعایت دقیق آن‌هاست، در توجه است که بخش بسیاری از این احکام، چه آنها که در بردارد(همچون معاملات و جهاد و حمایت از مستضعفان) با بحث ما که عبارت از ورزش و تربیت بدنی و اهمیت سلامت جسم و توان کارآیی بدن است رابطه نزدیک دارد.اخبار و احادیث زیادی در کتب معتبر اسلامی آمده است که عنایت خاص اسلام را به جسم نشان می دهد. پیامبراکرم(ص) تندرستی را با ارزش‌ترین نعمت‌ها اعلام فرموده است و برای تشویق مسلمانان و پرورش تن می فرماید: «مؤمن نیرومند بهتر و محبوتر از مؤمن ناتوان است». برای جلب توجه مسلمانان بدن را شخصیتی مستقل و صاحب حق قرار داده و فرموده است:«بدن بر تو حقی دارد که باید آنرا ادا کنی». ونیز مولای متقیان هنگام راز و نیاز با پروردگار از خدای خویش می خواهد تا اعضای بدن وی را برای خدمتگزاری نیرومند گرداند« قو علی خدمتک جوارحی» (آذریانی و همکاران، ۱۳۸۸).

 

 

اهمیت حفظ سلامت تن در اسلام تا آنجاست که حتی اگر ادای فرائض با اهمیتی همچون نماز و روزه نیز سلامت مسلمانان را به مخاطره اندازد یا وجود آن فریضه از میان می رود یا چگونگی ادای آن به مقتضای توانایی جسم تغییر می پذیرد. پرورش بدن به منظور حفظ تندرستی و نیرومند ساختن جسم از ضروریات اسلام شمرده شده است. بسیاری از احکام اسلامی همچون تحصیل و رعایت نظافت و امثال آن نیز از توجه اسلام به پرورش و حفظ سلامت و نیرومندی جسم سرچشمه گرفته است. استاد شهیدمرتضی مطهری درباره ضرورت پرورش جسم چنین می‌گوید: «تضعیف جسم در روش های غیراسلامی یعنی همان روش معروف هندی که می گوید جسم و قوای جسمانی را ضعیف نگه داشت، اینچنین طرزتفکری در اسلام نیست. از نظر اسلام انسان وقتی جسم سالم و قوی نداشته باشد آنوقت روح سالم هم نخواهدداشت.اما داشتن جسم سالم هم تنها شرط و زمینه است نه هدف و غایت». (کریمی وهمکاران، ۱۳۸۸).

 

 

اسلام تن و روان نیرومند و متعادل را  به عنوان وسیله ای سودمند برای نیل هدف نهایی که جلب رضایت خداست می‌شناسد و ارج می نهد. پس هر فعالیتی که جسم و جان آدمی را با نشاط و نیرومند سازد ازنظر اسلام هم مورد تأیید است. اما فعالیت‌هایی را که به جسم زیان می رساند و یا روح و فکر را بیهوده بی‌آنکه از آن نتیجه ای حاصل شود مشغول می دارد نمی پذیرد. به طورکلی ورزش‌ها و فعالیت‌های جسمانی مجاز را به دو دسته می توان تقسیم کرد:

 

    • بازی‌ها و فعالیت‌های گروهی کودکان و نوجوانان

 

  • فعالیت‌های رزمی به منطور کسب مهارت‌های جنگی و نظامی

درمورد بازی‌های کودکان و نوجوانان و فواید و اخبار و احادیث توصیه های بسیاری دیده می‌شود. کسب مهارت‌های جنگی به منظور شرکت در جهاد و حمایت از مستضعفان همواره مورد توجه اسلام بوده است. حلال بودن شرط بندی در اسب دوانی و تیراندازی در حالی که هرگونه شرط بندی در اسلام حرام است بهترین شاهد این مدعاست ( وسایل الشیعه چاپ جدید،ج۱۳). ورزش شنا نیز به سبب نقشی که در نجات جان افراد از خطر غرق شدن دارد همواره مورد توجه و توصیه بوده و پیغمبراکرم(ص) آنرا بهترین سرگرمی شمرده اند و به مسلمانان توصیه کرده اند که:«به فرزندان خود شنا و تیراندازی بیاموزید».

 

بدین گونه می بینیم که اسلام نه تنها به امر تربیت بدنی بی توجه نیست بلکه به امر بهداشت و حفظ سلامت جسم و جان مسلمانان نیز اهمیت بسیاری می دهد و بازی‌های سودمند ورزشی را برای کودکان و نوجوانان و بزرگسالان جایزشمرده است. جای آن دارد که این مبحث را با کلام گهربار پیامبر گرامی اسلام به پایان برسانیم که فرموده است:«تفریح کنید و بازی کنید زیرا دوست ندارم که در دین شما خشونتی دیده شود»(خلجی و همکاران، ۱۳۸۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:34:00 ب.ظ ]