صور خیال در غزلیّات خواجوی کرمانی- قسمت ۳۲ |
بهر دیار که محل رود ز چشم منش گذار بر سرآب زلال خواهد بود
(همان :۲۲۱)
دیار جمع دار به معنی خانه است و مجازاَ به معنای” سرزمین” است.
یک تشبیه مُضمر با اغراق و غلّو در بیت وجود دارد:
از چشم من چونان رود اشک جاری است. بنابراین محمل (معشوق) هر جا رود گویی بر سر آب سیرو عبور می کند.
مشبه :مخّیلاً راه و خط سیر معشوق سوار بر کجاوه که پر از اشک شاعر عاشق است.
مشبهٌ به:وجود رود تخّیلی که در راه عبور محمل ایجاد شده است. بنابراین کجاوه ی معشوق، تنها بر سر شک جاری عاشق، سیر و عبور ندارد، بلکه گویا(ادات تشبیه) بر رود سیر و عبور میکند.
تشبیه از نوع مرکب به مرکب است چراکه امور منتزع و خیالی در طرفین تشبیه متعددند.
ایهام :”ز چشم منش” دو معنی دارد یکی همان که در تشبیه ذکر شد دیگر آنکه : ازمنظر من از نظر من، گذر محمل معشوق بر رود است.
۳-۵۴-استعاره ی مصّرحه و کنایه قریب (تشبیه کنایی)
هرکه با صورت خوب تونیامد درکار چون بدیدیم بحر صورت دیوار نبود
(همان:۲۲۶)
“درکارآمدن” به معنای عشقبازی کردن است “کار” ظاهراً در زبان ادب و گفتار به همین معنا یاد شده آمده است و روی هم کنایه (ایما) است.
جوانی را با او کار بود و از وجنات وی آثات محبت و غلبات عشق ظاهر
(طرسوسی،۲۰۹:۱۳۷۰)
“صورت دیوار” (مستعار) استعاره ی مصّرحه (در ژرف ساخت مشبهٌ به) است از جسم بی جان (مستعار منه)
جامع:عدم احساس و عشق و درک و فهم که در ژرف ساخت استعاره در مشبه و مشبهٌ به(هر نادان) و از عشق به دوری نقش روی دیوار موجود است.
۳-۵۵-استعاره ی مطلّقه و تبعّیه
همچوسرمستان دلم تا صبحدم در باغ وصل از رخ و زلفش سخن می چید و سنبل می درود
(همان:۲۲۰)
دلم: (مشبه مقید) چون سرمستان (مشبهٌ به غیر مقیّد) تا صبحدم از رخ و زلفش سخن میگفت .تشبیه یاد شده مرسل و مفصل است.
“چیدن “در سخن چیدن،استعاره ی تبعّیه است از توصیف و گزینش سخن در وصف یار.
از آنجا که لفظ استعاره ی” می چید “(مستعار) مستعار له و فعل است، استعاره ی تبعّیه و افزون بر این محققه است.
“سنبل می درود “نیز مجاز بالاستعاره است از سخن گفتن درباره زلف یار، چه “سنبل “استعاره ی محّققه مجّرده یا نمادین است از آن ملایم مشبه و مشبهٌ به (در ژرف ساخت استعاره ) رخ و زلف و درودن است که ذکر شده و استعاره را از نوع مطلقه کرده است.
۳-۵۶-استعاره ی مصّرحه مطلقه کنایه قریب(ایما)
گفتم کرانه گیرم از آشوب عشق او وین بحر را چونیک بدیدم کران نبود
(همان:۲۲۴)
کرانه گرفتن (کران گرفتن) (مکنیٌ عنه ولازم) به معنای دوری گزیدن و کنارکشیدن (مکنیٌ عنه و ملزوم) است.کنایه فعلی و از نوع ایما با واسطه اندک .
“آشوب” با توّجه به معنای مصراع دوم (تعبیر و توصیف بحر از عشق) به معنای شورش دریا و ایجاد یا وجود موج است.
“بحر” استعاره ی مصّرحه مطّلقه است از عشق، با وجود ملایم طرفین :آشوب وکران.
۳-۵۷-استعاره ی مطّلقه و ایهام
دریاب که سیلاب سرشکم بشدازسر پیوسته چنین غرقه طوفان نتوان بود
(همان:۲۲۴)
سیلاب سرشکم:تشبیه فشرده و مقّید محسوس به محسوس (با تشبیه سرشک به سیلاب) وجه شبه : روان و جاری بودن طرفین تشبیه.
“سیلاب از سر شدن “مانند اصطلاحاً” آب از سرگذشتن” کنایه قریب است از کار از کار گذشتن (مکنیٌ عنه و ملزوم)
ضمنا ایهام در مصراع اول وجود دارد” سرشکم بشد از سر” یکی به معنایی است که گفته شد و دیگر بر طبق عقاید پزشکی قدیم ،سرشک(اشک) از سرو جمجمعه می آید (اشک از سرم یعنی از مغز و جمجمه ام جاری شد و سرچشمه گرفت…)
طوفان:استعاره ی محققه مطلقه از سیلاب سرشک و از ملایمات مشبه و مشبهٌ به (طوفان و سرشک) هر دو وجود دارد.
۳-۵۸-استعاره ی مکنّیه
حدیث سوز درون از زبان نی بشنو ولی چو شمع نباشد چه آگهی ز سماع
(همان:۳۰۲)
زبان نی: اسناد” زبان” به” نی” از باب استعاره ی مکّنیه تخییّلیه است و اسنادی مجازی است. نی تصّوراً و تخّیلاً به قوّال یا خواننده ای ماننده شده است که زبان دارد. بنابراین” زبان” از ملایمات مستعار منه ( در ژرف ساخت مشبهٌ به ) است و” نی” هم لفظ استعاره است (فقط لفظ بدون توجّه به معنای آن ) که مستعار گویند و هم مستعار له است با توجه به معنای طبیعی و عادی از” نی “تخییل زبان “برای نی استعاره را مکّنیه تخییّلیه ساخته است.
بجز ثنای تو نبود همیشه ورد زبانم که حِرز بازوی جانم بجز دعای تو نبود
(همان:۲۲۷)
حِرز:دعایی که به بازوی بیمار می بندند و برای شفا و یا برای بر حذر بودن از چشم زخم.
بازوی جان: اسناد” بازو” به جان (مستعار له) از باب مجاز و اسناد مجازی است.
“بازو” از ملایمات مستعارمنه است( در ژرف ساخت استعاره ملایم مشبهٌ به است).
استعاره از نوع مکنّیه تخیّیلیه است.
۳-۵۹-استعاره مکنیه (اضافه استعاری)
گوش جانم بر سماع بلبلان صبح خیز چشم عقلم بر جمال گلرخان شنگ بود
(همان:۲۲۳)
گوش جان:” اسناد گوش” به جان(مستعار له) اسنادی مجازی است و گوش از ملایمات مستعار منه (در ژرف ساخت استعاره مشبهٌ به یعنی انسان)است” چشم عقل” نیز همین گونه است شاعر تخیّیلاً چشم را به عقل اسناد مجازی داده است نخست با اصل “این همانی “عقل را انسانی دانسته است (ژرف ساخت استعاره یک تشبیه است) پس برای این مستعارله(عقل)چشمی فرض نموده که در واقع آن انسان است به اصطلاح بلاغیون چشم ملایم یا قرنیه است.
شِنگ sheng و شَنگshang یک واژه ی اصیل فارسی است که معمولا با”شوخ”[=گستاخ] همراه و متعاطف است : شوخ و شنگ و به صورت حاصل مصدر یعنی “ش.خی و شنگی ” نیز کاربرد دارد.
۳-۶۰-استعاره ی مکنیه و کنایه (ای
ماء)
حال گیسوی تو از باد صبا می پرسم گرچه باداست حدیثی که صبا می گوید
(همان:۲۵۴)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید. |
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1399-12-18] [ 09:58:00 ب.ظ ]
|