کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



      1. تعصّب از مادّه «عَصَبَ» در اصل به معنای رشته هایی است که مفاصل استخوانها و عضلات را به هم پیوند می‌دهد. سپس این مادّه به معنای هر نوع وابستگی شدید فکری و عملی آمده است که غالبا بار منفی دارد؛ هر چند وابستگی مثبت نیز در مفهوم آن هست (حسینی، ۱۳۸۶).

         

         

        درلغت نامه دهخدا در معنای تعصب کردن آمده است:” جانب داری کردن، طرفداری شدید کردن، حمایت بدون چون و چرا کردن، عصبیت کردن” (لغت نامه دهخدا).

         

        تعصب در فرهنگ عمید، جانب داری کردن از کسی یا از طریقه و مذهبی، حمایت و یاری کردن، به چیزی دلبسته و مقید بودن و سخت از آن دفاع کردن، معنی شده است (فرهنگ عمید).

         

        همچنان دیگر فرهنگ ها تعصب را جانب داری کردن، حمایت کردن، حمیت داشتن، پرخاش کردن، سخت گرفتن، حمیت، عصبیت وسختگیری ترجمه کرده اند. تا این جا فکر نمی‌شود نقصی کلی یا جزیی درآن متصور باشد و مورد نکوهش قرارگیرد. چه بسا که در مواردی مثبت و پسندیده نیزمی باشد. اما کاربرد این واژه در اصطلاح در واقع مغایر و مناقض معنای لغوی آن است (رومان، ۱۳۸۷).

         

        ”تعصب” و”عصبیت” در اصل از ماده”عصب” به معنی رگ ها و پی‌هایی است که مفاصل را به هم ارتباط می‌دهد، سپس هر گونه ارتباط و به هم پیوستگی را تعصب و عصبیت نامیده‌اند، اما معمولا این لفظ در مفهوم افراطی و مذموم آن به کار می‌رود. تعصب و تحجر به‌ معنای‌ ایستایی، تحول‌ ناپذیری، جمود و برنتابیدن‌ فرهنگ‌ و ارزش‌های حق‌ و متعالی‌ است‌ که‌ هم‌ در ساحت‌ بینش‌ و دانش‌ (تحجر) و هم‌ در حوزه‌ گرایش‌ و رفتار (جمود) بروز و ظهور دارد و عقل‌ و دل‌ و ابزارهای‌ معرفت‌یاب‌ و منابع‌ شناخت‌زا را نیز شامل‌ می‌گردد (مطهری، ۱۳۷۷).

         

        تعصب، حالتى روانى است که به صورت حمایت و دفاع از خود و متعلقات خود بروز مى‏کند. این تعلقات، شامل وابستگى‏هاى دینى، ملکى، وطنى، ملى، منطقه‏اى و حتى شغلى و روابط استاد و شاگرد مى‏باشد. این حالت، ریشه در خودخواهى، خود پرستى و سلطه بر تمامى فعالیت‏هاى درونى و برونى دارد و به همین خاطر، از رذائل اخلاقى شمرده شده، منشأ بسیارى از مفاسد اخلاقى و رفتارى مى‏گردد(سایت آیینه رشد، ۱۳۸۴).

         

        تعصب در اصطلاح سختگیری خود خواهانه، پرخاشگرانه و گاه ستیزه جویانه برای نشان دادن برتری غیرواقعی نسبت به همتاها درشرایط و موقعیت های همسان است. از این دید گاه تعصب رنگ منفی به خود می گیرد وباعث ایجاد مشکل های اساسی دریک اجتماع، در بین اقوام، مذاهب وسایر گروهای انسانی می گردد (رومان، ۱۳۸۷).

         

        دانلود مقاله و پایان نامه

         

        اقسام تعصّب

         

        تعصّب و حمیّت به دو قسم مذموم و غیرمنطقی و ممدوح و منطقی تقسیم می شود؛ هرچند غالبا این واژه در منابع دینی در بخش منفی و مذموم به کار رفته است. اگر تعصّب و وابستگی انسان به امور غیرمنطقی همچون نژاد، قبیله و امثال آن باشد، تعصّب مذموم نامیده می شود و در قرآن و روایات از آن به نام «تعصّب جاهلی» یاد شده است و اگر تعصّب و وابستگی نسبت به امور مثبت همچون دین و آیین و مذهب از روی علم و آگاهی باشد، به آن تعصّب مثبت و ممدوح گفته می شود (حسینی، ۱۳۸۶).

         

        تعصب ممدوح و مذموم در آیات و روایات: تعبیر دیگر که از عصبیت در آیات و روایات آمده” حمیت” یا” حمیت جاهلیت” است.” حمیت” در اصل از ماده” حمی” به معنی حرارت است و سپس در معنی غضب و بعدا به معنی نخوت و تعصب آمیخته با غضب به کار رفته است. این واژه گاه در همین معنی مذموم (توأم با قید جاهلیت ، یا بدون آن) و گاه در معنی ممدوح و پسندیده به کار می‌رود و اشاره به غیرت منطقی و تعصب در امور مثبت و سازنده است (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴).

         

        فطری بودن غیرت و تعصب

         

        دین اسلام مساله غیرت و تعصب را باطل معرفی نکرده و بلکه اصل آن را حفظ نموده است. زیرا غیرت ریشه در فطرت انسانی دارد و اسلام هم دین فطرت است. البته در جزئیات تعصب دخالت کرده و فرموده است آن قدر از غیرت و تعصب که مطابق با فطرت است حق می‌باشد ولی شاخ و برگی که اقوام به آن داده‌اند باطل می‌باشد. مثلا در طی زندگی مواقعی وجود دارد که شخص احساس می‌کند دیگران به منافع او تجاوز می‌کنند ورعایت احترام مقدسات (مثلاً اطفال و ناموس ) او را نمی‌کنند ویا درصدد هستند آبروی او را بریزند وخاندان او را هتک حرمت نمایند، در اینجا است که باورهای دینی او را وادار به دفاع می‌سازد. به عبارت دیگر لزوم دفاع از خود و از متعلقات خود حکمی است که فطرت، به گردن بشر انداخته است. البته نحوه بکار بردن این نیرو و اطاعت از این حکم فطرت به دو گونه می‌باشد: یکی به نحو شایسته یعنی بکارگیری تعصب وغیرت انسانی برای دفاع از حق خود ودیگری به نحو ناشایست ومذموم‌؛ یعنی خود عمل باطل باشد وبرای حفظ باطل هم انجام گیرد که معلوم است در این صورت چه فساد وشقاوتی در پی دارد وچقدر نظام امور زندگی را به هم می‌زند (طباطبایی، ۱۳۷۴).

         

        تعصبات شدید نژادی و قبیلگی بدون شک انسان به هر سرزمین یا قبیله و نژادی تعلق داشته باشد نسبت به آن عشق می‌ورزد و این پیوند علاقه او با سرزمین و قوم و نژادش نه تنها عیب نیست بلکه عامل سازنده‌ای برای همکاریهای اجتماعی او است. ولی اگر این امر از حدش بگذرد به صورت مخرب و گاه فاجعه‌آفرین درخواهد آمد و منظور از تعصب نژادی و قبیلگی که مورد نکوهش قرار می‌گیرد همین” افراط” است. دفاع افراطی از قوم و قبیله و نژاد و وطن ، سرچشمه بسیاری از جنگها در طول تاریخ بوده است و عاملی برای انتقال خرافات و زشتیها -تحت عنوان آداب و سنن قبیله و نژاد- به اقوام دیگر شده است. این دفاع و طرفداری افراطی گاه به جایی می‌رسد که بدترین افراد قبیله در نظر او زیبا و بهترین افراد قبیله دیگر در نظر او زشت و شوم است و همچنین آداب و سنت‌های زشت و زیبا و به تعبیر دیگر تعصب نژادی پرده‌ای است از خودخواهی و جهل که بر روی افکار و درک و عقل انسان قرار می‌گیرد و قضاوت صحیح را از کار می‌اندازد. این حالت عصبیت در میان بعضی اقوام صورت حادتری دارد، از جمله گروهی از اعراب که به تعصب، معروف و مشهورند (وب سایت پژوهه، ۱۳۹۲).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 03:52:00 ب.ظ ]





      1. نظریه ی شخصیت استبدادی[۱] : این نظریه توسط تئودور آدورنو[۲] ارائه شده است. براساس تحقیقات انجام شده بسیاری از مردمانی که پیش داوری دارند، دارای شخصیت سلطه گر(خودکامه) هستند. طبق این نظریه کسانی که دارای این الگوی شخصیتی هستند، نسبت به بالا دستان خود فروتن ونسبت به زیردستان خود مردم آزار هستند. شخصیت سلطه گر به شدّت از ارزش های طبقه ی خود دفاع می کند. درباره ی ندانسته ها(آنچه ناشناخته است) با ترس و خرافات شدید عمل می کند. شواهدی حاکی از وجود تفاوت های فردی در تمایل کلی به نفرت و انزجار، در دست است. به دیگر سخن، کسانی هستند که آمادگی و تمایل بیشتری به تعصب و پیشداوری دارند، نه تنها به علت تأثیرات برونی بلافصل، بلکه به علت نوع افرادی که هستند. تئودور آدورنو و همکارانش این افراد را شخصیت استبدادی می نامند( ارونسون،۲۰۰۸،ترجمه شکرکن،۱۳۸۷).

         

        نظریه ی سپر بلا[۳] (بلاگردان): نظریه سپر بلا از کارهای زیگموند فروید [۴]مشتق شده است وبر این نکته تاکید دارد که هرگاه راه رسیدن افراد به هدف سد شود(ناکامی) چون نمی خواهند یا نمی توانند منابع یا مبانی ناکامی را پیدا کنند، در نتیجه خشم خود را متوجه فرد یا گروهی که در دسترس آنان است میسازند، در سه موقعیت گروه نژادی یا قومی ممکن است به صورت بلا گردان درآید. الف) به سادگی بتوان گروه نژادی یا قومی را برحسب رنگ، خال یا علائم پوست بدن، یا نشانه های دیگر نظیرستاره ی داودی که نازی ها در آلمان، یهودیان را به استفاده از آن وادار می کردند، تشخیص داد. ب) گروه نژادی یا قومی چنان باشد که احتمال اعتراض وجود نداشته باشد، ویا اعتراض بسیار اندک باشد.ج)گروه نژادی یا قومی در دسترس باشد. ناکامی ممکن است احتمال پرخاشگری فرد علیه ناظری ضعیف تر را افزایش دهد، حتی اگر درد ورنج وی اصلاً ارتباطی با آن فرد ناظر نداشته باشد( ارونسون،۲۰۰۸،ترجمه شکرکن،۱۳۸۷).

         

         

         

        نظریه کاتز[۵] : در این نظریه تعصّب نوعی نگرش[۶]پنداشته می شود و این نگرش دارای کارکردهایی است. الف)کارکرد دانشی[۷]: نگرش، تجربیات فرد را تشریح می کند ونگرش فرد بر اساس تجربیات وی شکل می گیرد. با نگرش ما فکر می کنیم آنچه را که مشاهده کرده ایم درک می کنیم. این یک نیاز بزرگ است که احساس کنیم دنیایی را که در آن زندگی می کنیم می فهمیم. ب)کارکرد ابزاری، سودگرایانه یا وسیله ای[۸]: یک نگرش در ذهن افراد با پاداش و تنبیه همراه است. فرد کارهایی را که پاداش به دنبال دارد انجام می دهند و از انجام کارهایی که تنبیه به دنبال دارد اجتناب می کند. این انگیزه مردم را در جهت اتخاذ  نگرش گروه مرجع خود تحت تأثیر قرار می دهد وباعث می شود فرد نگرش هایی را اتخاذ کند که یا پاداش به دنبال داشته باشند یا باعث فرار از تنبیه باشند. ج)کارکرد ارزش بیانی[۹]: افراد از طریق نگرش های خویش سعی در ابراز وجود دارند وپذیرش یک نگرش بخشی از تلاش ما برای خودشکوفایی است. با پیوستن به سیستمی از ارزش ها خودباوری وتمامیّت را بدست می آوریم. د)کارکرد دفاع از خود[۱۰]: نگرش های تعصب آمیز فرد به وی کمک می کنند تا از خود شکننده وضعیف خویش در برابر سرزنش ها وخودانتقادی ها[۱۱] محافظت کند. در واقع تعصب به فرد دارنده، احساس برتری نسبت به گروه دیگر را می دهد که از نظر عقلانی قابل توجیه نیست(وب سایت اُوِرکامینگ هَیت پورتال[۱۲]،۲۰۰۵).

         

        آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

         

        نظریه ی هویت اجتماعی تاجفل[۱۳]: یکی دیگر از اجزای مهم در بحث در مورد علل ونگهداری تعصب این نظریه است. طبق این نظریه افراد به طور طبیعی تصویر از خود[۱۴] وهویت اجتماعی مثبتی در نظر دارند که با این روند افزایش یافته است وطبقه بندی افراد به صورت درون گروهی[۱۵](خودی)وخارج از گروهی[۱۶](غیر خودی) است به این ترتیب، نیاز به هویت اجتماعی از تشکیل تعصّب حمایت می کند(گیدنز[۱۷]،۲۰۰۱، ترجمه چاوشیان، ۱۳۸۳).

         

           بر اساس نظریه پیاژه[۱۸] : می توان گفت فرد متعصّب، از نظر شناختی، دچار خطایی بنیادین است او اجازه نمی دهد محتوای دانش وآگاهی های جدید با محتوای دانش وآگاهی های پیشین وی درگیر شوند ودر تعامل باشند. «ذهن، اطلاعات رسیده از جهان خارج را بازسازی وتفسیر وتعبیر مجدد می کند تا آن را با چارچوب درونی خود منطبق گرداند» ورود افکار واطلاعات جدید، همواره باعث تغییر در محتویات دانش وآگاهی قبلی نمی شود؛ بلکه گاهی خود آنها در معرض تغییر قرار می گیرند ودر نهایت، به تجارب فرد، افزوده می شود و واقعیت کشف می گردد. بنابراین، «ذهن، نه از جهان خارج، رونوشت می گیرد، بدین صورت که آن را همان طور که هست بپذیرد و نه نسبت به آن بی تفاوت است و خودمحورانه به خلق یک مفهوم خودساخته و بی ربط با محیط می پردازد». پیاژه نام این عملکرد ذهن را «درون سازی ـ برون سازی[۱۹]» می نامد. بیان این مسئله مهم، ما را با مهم ترین خطای فرد متعصّب، آشنا می سازد؛ این گونه افراد، به ذهن خود اجازه چنین تفسیری را نمی دهند و تلاش می کنند تا آن را متوقّف سازند؛ البته همان گونه که اشاره شد، ممکن است فقط در زمینه ای خاص چنین رفتاری را بروز دهند(فلاول،۱۹۲۸،ترجمه ماهر،۱۳۷۷).

         

        از دید راجرز : فرد کارآمد ومتعادل، کسی است که آماده تجربه کردن است و «حالت دفاعی» ندارد افراد متعصب در مقابله با تجربیات جدید حالت دفاعی به خود می گیرند(فلاول،۱۹۲۸، ترجمه ماهر،۱۳۷۷).

         

        از نظر جورج کِلی[۲۱] : روان شناسی که نظریه پرداز سازه های شخصی[۲۲] است، پاسخی راهگشا وچشمگیر ارائه می دهد، بدین مضمون که شخص، گزینه ای را انتخاب می کند که بهترین فرصت را برای پیش بینی رویداد های آتی فراهم سازد، هر چند که ضعیف تر از گزینه های دیگر باشد. بنابراین می توان دریافت که افراد متعصّب، به شدت به عقاید خود می چسبند وآنها را رها نمی سازند؛ چون با آنها راحت تر می توانند حوادث را پیش بینی و تعبیر کنند ودقیقاً به همین دلیل است که هرگز حاضر نیستند عقاید وروش های جدید را ـ که بدان ها عادت ندارند ـ وارد چرخه زندگی خود کنند، هر چند که واقعیّت، چیز دیگری است(گیدنز،۲۰۰۱ ،ترجمه چاوشیان،۱۳۸۷).

         

        از نظر جینز[۲۳] : «هر اندازه یک گروه، انسجام بیشتری داشته باشد، اعضای آن بیشتر تمایل خواهند داشت که احساس وحدت نظر را حفظ کنند واین کار، آنها را وادار خواهد کرد تا پیشنهادهای رهبر یا اکثریت اعضا را بی چون و چرا بپذیرند». در نهایت، برخی گروه ها به آن جا می رسند که از سر «تعصّب»، تصمیم های تأسفبار و فاجعه آمیز می گیرند: «یورش به محل استقرار مخالفان، پس از ایراد یک سخنرانی آتشین»، «ضرب و شتم گروه یا تیم مقابل، پس از یک باخت»(گیدنز،۲۰۰۱ ،ترجمه چاوشیان،۱۳۸۷).

         

        [۱] . Authoritarian Personality

         

        [۲] .Adorno,T

         

        [۳] .Scapegoating

         

        [۴] .Freud,S

         

        [۵] .Katz

         

        [۶] .Attitude

         

        [۷] .Knowledge Function

         

        [۸] .Adjustive, utilitarian or instrumental Function

         

        [۹] .Value-expressive functions

         

        [۱۰] .Ego-defensive function

         

        [۱۱] .Self-Criticisms

         

        [۱۲] .Overcominghateportal

         

        [۱۳] .Tajfels social identity theory

         

        [۱۴] .Self-image

         

        [۱۵] .In-Group

         

        [۱۶] .Out-Group

         

        [۱۷] .Giddens,A

         

        [۱۸] .Piaget,J

         

        [۱۹] . Internalizing and Externalizing

         

        [۲۰] .Rogres,C

         

        [۲۱] .Kelly,G

         

        [۲۲] . Personal Constructs

         

        [۲۳] .jinnes

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:51:00 ب.ظ ]




      1. نظریه های بهزیستی روان شناختی

         

        ۲-۲-۳-۱- نظریه فرانکل

         

        نظریه فرانکل بر معناجویی افراد در زندگی تأکید دارد. او معتقد است، که رفتار انسان ها نه بر پایه لذت گرایی نظریه روانکاوی فروید و نه بر پایه نظریه قدرت طلبی آدلر است، بلکه انسان ها در زندگی به دنبال معنا و مفهومی برای زندگی خود می باشند. ( فرانکل ، ۱۹۹۵، ۱۹۵۸، ۱۹۵۹، ۱۹۶۶ ) اگر فردی نتواند معنایی در زندگی خویش بیابد، احساس پوچی به او دست می دهد و از زندگی ناامید می شود و ملالت و خستگی از زندگی تمام وجودش را فرا می گیرد. الزاماً این حس منجر به بیماری روانی نمی شود، بلکه پیش آگهی بدی برای ابتلا به این اختلالات است. بنابراین فرانکل بهزیستی را در یافتن معناو مفهوم در زندگی  می داند(اصفهانی اصل ، ۱۳۸۱).

         

        دانلود مقاله و پایان نامه

         

        ۲-۲-۳-۲- نظریه الگوی ویسینگ و وان دان

         

        ویسینگ( ۱۹۸۸)، ووان دان ( ۱۹۹۴ ) ، یک سازه بهزیستی، روان شناختی کلی را معرفی کردند که بوسیله « احساس انسجام و پیوستگی » در زندگی، تعادل عاطفی و رضایت کلی از زندگی، مشخص و اندازه گیری می شود. آنها تأکید می کنند که بهزیستی روانی، سازه ای چند بعدی یا چند وجهی است و این حیطه ها را در بر می گیرد:

         

        عاطفه : در افراد بهزیست یا خوشبخت، احساس مثبت بر احساسات منفی غلبه دارد.

         

        شناخت :  این افراد رضایت از زندگی را تجربه می کنند. به نظر آنها زندگی قابل درک و کنترل است. رفتار: افراد بهزیست، چالش های زندگی را   می پذیرند و به کار و فعالیت علاقه دارند.

         

        روابط بین فردی :  افراد بهزیست به دیگران اعتماد می کنند و از تعامل اجتماعی نیز برخوردارند (زنجانی طبسی ، ۱۳۸۳).

         

         

        ۲-۲-۳-۳- نظریه ریف

         

        در طول دهه گذشته برای اولین بار تعریفی چند بعدی برای بهزیستی روانی ارائه شد (ریف، ۱۹۹۵). شش مؤلفه در اینجا مطرح شد. تحقیقات بسیاری بر روی بهزیستی با توجه به این مدل انجام شد که برخی به بررسی تأثیر سن، جنسیت یا وضعیت اقتصادی- اجتماعی بر بهزیستی پرداختند و برخی دیگر بهزیستی را به عنوان عاملی متاثر از تجارب زندگی ( ازدواج ، بچه دار شدن و طلاق و… ) و یا تحولات زندگی و نیز چالش های خاص ( داشتن والدین الکلیک، داشتن بچه عقب مانده ذهنی، پرستاری از همسر یا والدین بیمار ) مورد مطالعه قرار دادند. این مؤلفه ها عبارتند از :

         

        پذیرش خود :  یکی از مؤلفه های کلیدی بهزیستی، داشتن نگرش مثبت در مورد خود است البته نه به معنای خودشیفتگی یا عزت نفس خیلی بالا و غیر معمول بلکه به معنای احترام به نفسی که بر اساس آگاهی از نقاط قوت و ضعف خود باشد. بطوری که جانگ ( ۱۹۳۳) و رنز ( ۱۹۶۴ ) تأکید داشتند که آگاهی از کاستی های خود و نیز پذیرش اشتباهات خویش، یکی از مشخصه های بسیار مهم داشتن شخصیتی کامل و تکامل یافته است. اریکسون ( ۱۹۵۹) بیان داشت که یکی از عوامل یکپارچگی خود، رسیدن به آرامش در عین وجود پیروزیها و شکست ها و ناامیدی های گذشته است. چنین خودپذیری بالایی براساس خودسنجی واقع بینانه، آگاهی از اشتباهات و محدودیت های خود، و عشق نسبت به خود و دیگران، بنا شده است.

         

        هدف و جهت گیری در زندگی :  توانایی پیدا کردن معنا و جهت گیری در زندگی، و داشتن هدف و دنبال کردن آنها، که تمامی اینها در تقابل با خوشبختی قرار دارند، از وجوه مهم بهزیستی هستند. اولین و روشن ترین نظریه در مورد هدفمند بودن دز زندگی را فرانکل ( ۱۹۹۲) داده است. فرانکل سه سال بسیار سخت را در اردوگاه نازی ها گذراند و در طول این سالها با داشتن اهداف خویش زنده ماند. دید او نسبت به ارتقاء سطح زندگی، اهداف و معنای زندگی آنقدر عمیق بوده که توانسته در سالهای پس از آزادیش، روشی از روان درمانی ( معنا درمانی ) را برای کمک به همنوعانش در یافتن معنایی در زندگی پیدا کند. با بهره گرفتن از این روش افراد می توانند در مقابل سختی ها و رنج ها پایداری و مقاومت کنند (بهاری، ۱۳۸۸).

         

        رشد شخصی :  یا توان شکوفا ساختن کلیه نیروها و استعدادهای خود. پرورش و بدست آوردن توانایی های جدید که مستلزم روبرو شدن با شرایط سخت و مشکلات می باشد، زیرا روبرویی با این شرایط باعث می شود فرد نیروهای درونی خویش را بجوید و نیز توانایی های جدید بدست آورد. چه زمانی بیشترین احتمال یافتن این نیروها می رود؟ زمانی که فرد تحت فشار است، این استعدادها مکررا” کشف می شوند و قدرت خود در تغییر شرایط را نشان می دهند. خودشکوفایی انسانها در طی چالش ها و شرایط نامطلوب، بیانگر توانایی روانی انسان در کنار آمدن با مشکلات، تحمل بسیاری از مصیبت ها و برگشت به حالت طبیعی پس از پشت سر گذاشتن آن و پیشرفت پس از گذر از موانع، می باشد(کارآمد ، ۱۳۸۶).

         

        تسلط بر محیط :  یکی دیگر از کلیدهای رسیدن به بهزیستی، تحت کنترل داشتن جهان پیرامون است. یعنی هر کسی باید بتواند تا حد زیادی بر زندگی و محیط اطرافش تسلط و احاطه داشته باشد و این کار در گرو این است که فرد محیطش را مطابق خصوصیات و نیازهای فردی خود شکل دهد و بتواند آن را به همان شکل نگه دارد. چنین تسلط و احاطه ای تنها با تلاش ها و عملکرد خود فرد، و در متن کار، خانواده و زندگی اجتماعی او بدست می آید. داشتن کنترل در زندگی، چالشی است که انسان تا آخر عمر با آن روبروست. این جنبه از بهزیستی بر این نکته تأکید دارد که، برای ایجاد و حفظ محیط کاری و خانوادگی مطلوب هر شخصی، همواره به نیروی خلاقه او احتیاج است. چنین محیطی است که برای فرد و اطرافیانش بهترین ها را به همراه دارد و زمانی که در چنین محیطی قرار داریم، متوجه می شویم که تسلط، قوی ترین نیرو و توانایی انسان است (خدایاری فرد و همکاران ، ۱۳۸۵).

         

        خود مختاری : به این معناست که فرد بتواند بر اساس معیارها و عقاید خویش عمل و زندگی کند، حتی اگر برخلاف عقاید و رسوم پذیرفته شده در جامعه باشد. جانگ ( ۱۹۳۳)، تأکید می کند که یک انسان کاملاً رشد یافته و خودشکوفا، کسی است رها از هرگونه قرارداد اجتماعی و سنن.   به نظر                می رسد این وجه از بهزیستی کاملاً مفهوم فضیلت غربی را می رساند که در آن فرد برای رسیدن به خودمختاری و انتخاب سبک زندگی براساس خواسته ها و دیدگاه شخصی و درونی خویش، کاملاً انزواطلب می شود و حتی برخی از ننگ ها را می پذیرد. بنابراین، فردی که چنین روشی را برای زندگی بر می گزیند، توانایی زندگی در تنهایی و بی کسی را دارد. چنین طرز زندگی هم شجاعت و هم تنهایی را می طلبد (کارآمد، ۱۳۸۶).

         

        روابط مثبت با دیگران:  عبارت است از توانایی برقراری روابط نزدیک و صمیمی با دیگران و اشتیاق برای برقراری چنین رابطه ای و نیز عشق ورزیدن به دیگران. این جنبه اجتماعی- ارتباطی بهزیستی، در بر گیرنده بالا و پایین شدنهای روابط و تعاملات اجتماعی و بین فردی است. به این معنا که روابط می تواند از یک رابطه شدیداً عاشقانه و صمیمی تا روابطی پر از مشکل و ناراحتی در نوسان باشد. تجزیه و تحلیل عمیق تر روابط صمیمانه، یا در حقیقت آمیخته ای از احساسات مثبت و منفی افراد نسبت به یکدیگر، است. چگونگی درهم آمیختن این دو احساس متضاد، چیزی است که برای درک بهتر عملکردهای فردی به دنبالش هستتند (زنجانی طبسی ، ۱۳۸۳).

         

        خلاصه اینکه، عدم وجود حوادث و احساسات نامطلوب نیست که عامل خوشبختی است، بلکه نحوه کنار آمدن با این مسائل ناگوار و چگونگی برخورد با آنها ست که تعیین کننده بهزیستی فرد است.

         

        اگر بخواهیم این شش بعد بهزیستی روانی را بطور خلاصه در یکجا جمع کنیم، می توان گفت که : خوشبختی و خوشی از طریق رویارویی و مواجه با چالش های زندگی، مشکلات و نیازها بدست              می آید نه از طریق تفریح کردن و عدم داشتن هر گونه کشمکش و تعارض و نه با داشتن زندگی ای یکنواخت و بدون تغییر و پستی و بلندی، در حقیقت بهزیستی انسان در گرو تعامل و همراهی مقولات متضادی چون: درد و لذت، بلندپروازی و امیدواری در مقابل رنج و ناامیدی است (کارآمد ، ۱۳۸۶).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:51:00 ب.ظ ]




      1. روان شناسی بالینی شادکامی

        نشاط و شادکامی یک پدیده کاملاً طبیعی است که پیدایش آن در همه انسانها نمادهای یکسانی ندارد همچنین عوامل متعددی می توانند در پیدایش شادکامی دخالت داشته باشند. این عوامل می تواند           مجموعه ای از عوامل بیرونی مثل رنگ، منطقه جغرافیایی، تغذیه و یا هر چیز دیگر باشد و یا نتیجه عوامل درونی و پیدیده های مربوط به روابط انسانی باشد.اما همه محققان معتقدند که روابط انسانی در پیدانش شادکامی مهم ترین نقش را ایفا می کند(نصوحی دهنوی ، ۱۳۸۳).
        شادکامی حالتی ذهنی یا احساسی است که ویژگی آن خرسندی،عشق، رضایت ،لذت و خوشی است. شادکامی یکی از موضوعات اساسی زندگی انسان است،آنقدر که سازمان بهداشت جهانی تاکید خیلی زیادی بر شادکامی به عنوان یکی از مولفه های سلامت انسان دارد.شادکامی از طریق یک سری عوامل پیچیده ارادی و غیرارادی تعیین می شود. محققان در زمینه های مختلف از جمله پزشکی،اقتصادی، روان شناسی،عصب شناسی،زیست شناسی تحولی،دامنه وسیعی از محرک هایی را که بر شادکامی تأثیر دارند مشخص کرده اند از جمله این محرک ها برنده شدن در قرعه کشی،          انتخابات ها، درآمد خوب، از دست دادن شغل ، بی عدالتی اجتماعی اقتصادی، طلاق ، بیماری ، داغدیده گی و ژن ها. شادی حالتی ذهنی است.در زبان عامیانه اصطلاح شادکامی را هم برای احساسات ناپایدار و هم برای درک پایدار ارزش زندگی به کار می برند.شادکامی به میزان ارزیابی مثبت کیفیت زندگی کنونی هر فرد اطلاق می شود.به عبارت دیگر اینکه فرد تاچه حد روند زندگی کنونی اش را دوست دارد.اصطلاحاتی که هم معنی با شادکامی هستند عبارتند از:رضایت از زندگی که معنی مشابهی دارد و اغلب به جای عبارت شادکامی به کار می رود.اما مزیت عبارت رضایت از زندگی نسبت به عبارت شادکامی،این است که عبارت اول بر ویژگی ذهنی و درونی این مفهوم تأکید دارد.واژه شادکامی برای اشاره به وضعیت خوب برونی هم به کار می رود.اصطلاح دیگر «خوشبختی درونی» است.این عبارت هم می گوید که خود شخص است که خوشبختی اش را برآورد می کند،اما مشخص نیست که فرد دقیقا چه چیزی را براورد می کند این اصطلاح نه تنها برای رضایت از زندگی به طور کلی به کار می رود بلکه ناراحتی ها و حالات خلقی گذرا را هم در برمی گیرد.مفهوم شادکامی به معنای یک ارزیابی کلی از زندگی است.پس این مسئله که زندگی”هیجان  انگیز”است نشان نمی دهد که زندگی »شاد»است. چون ممکن است که در زندگی هیجان زیاد باشد اما کیفیت  های دیگر اندک باشند. بر آورد کلی زندگی شامل همه معیارهایی  است  که در ذهن فرد مجسم می شود:چقدراحساس خوبی دارد،چقدر به انتظاراتش در زندگی دست می یابد،چقدر زندگی برای فرد مطلوب وخوشایند است و غیره.ارزیابی مربوط به زندگی به عنوان یک “کل” است نه یک حوزهء خاص مثل زندگی کاری،لذت از کار به رضایت از زندگی می افزاید اما خود شادی نیست (مرادی ، ۱۳۸۴).
        شادکامی تقریباً فرایندی دینامیک است و هر کس در زندگی بالا و پایین دارد و این رویدادهای زندگی میزان شادکامی را تحت تأثیر قرار می دهند (علی‌محمدی و جان‌بزرگی ،۱۳۸۷).
        سلیگمن(۲۰۰۴)، بیان داشت که عبارت پر معنای«شادکامی»را می توان به سه مؤلفه علمی قابل کنترل تجزیه کرد:هیجان مثبت(زندگی لذتبخش)،فعالیت (زندگی درگیرانه و متعهدانه) و معنا(زندگی معنادار).زندگی لذتبخش آن چیزی است که تئوری های لذت گرایانه مربوط به شادی تصدیق می کنند و عبارتست از داشتن هیجانات مثبت زیاد در مورد حال،گذشته وآینده و یادگیری مهارت های وسعت دهنده به عمق و تداوم این هیجانات.هیجانات مثبت در مورد گذشته شامل رضایت، خرسندی،خشنودی و سربلندی، افتخار وآرامش و تمرین قدردانی و بخشش برای افزایش خاطرات مثبت و خوشایند مربوط به گذشته به کار می روند. هیجانات مثبت در مورد آینده عبارتند از امید و خوشبینی، ایمان ،توکل و اعتماد و اطمینان و این هیجانات، بخصوص امید و خوشبینی برای مقابله با افسردگی مهیا شده اند. هیجانات مثبت مربوط به حال عبارتند از رضایت  حاصل از لذت و خوشی آنی. دومین “شادی”زندگی در نظریه سلیگمن زندگی فعال است، زندگی که به دنبال تلاش، مشار کت و جذب شدن به کار و فعالیت، روابط خصوصی و فراغت و آسودگی باشد. سلیگمن می گویدکه یک راه برای دست یافتن به زندگی فعال و جاری بودن و در حرکت بودن این است که والاترین استعداد ها و توانمندی های افراد را بشناسیم و به آنها کمک کنیم تا فرصت های لازم برای استفاده از این توانایی ها را پیدا کنند. سومین شادی زندگی در نظریه سلیگمن عبارتست از در جستجوی معنابودن. این عمل شامل استفاده از توانایی های و استعداد های افراد برای مشارکت وخدمت در چیزی است که معتقدند بزرگتر و والاتر از«خود»است تعداد زیادی از چنین نهادهای مثبتی وجود دارند. مذهب،سیاست،خانواده،جامعه و ملت.صرف نظر از نهاد خاصی که فرد در آن خدمت می کند تا زندگی معناداری داشته باشد، خود انجام این کارحس رضایت و خشنودی در فرد به وجود می آورد و باور می کند که خوب زندگی کرده است ( سلیگمن ، ۲۰۰۴).
        معمولاً نظام های مختلف تعاریف وابزارهای سنجش متفاوتی براساس روش های نظری و عملی خود برای واژه ها دارند.پس عجیب نیست که در زمینه روان شناسی،اقتصاد و جامعه شناسی          تفاوت هایی در تعریف شادکامی و جودداشته باشد.به طور کلی در روان شناسی توافقی در مورد مفهوم شادی وجود ندارد با این حال،همه به طور کلی موافقند که شادکامی یک حالت ذهنی، مثبت و درونی است. (دماتو ، ۲۰۰۵).
        رایج ترین اختلاف نظر در مورد مفهوم شادکامی در روان شناسی این است که آیا شادکامی مقیاس عاطفه است یا مقیاس شناخت یا شاید هردو (کروکر[۱] و نیر، ۱۹۹۸).
        به عبارت دیگر آیا شادکامی مقیاسی از هیجان است یا مقیاسی از تفکر یا هر دو.در مطالعات مربوط به شادکامی مبحث عاطفی به چگونگی احساس فرداشاره دارد و مبحث شناختی تفاوت موجود بین آنچه که فرد دارد و آنچه که فرد می خواهد،را در بر می گیرد(ون هوون [۲]،۲۰۱۰ ).
        آنهایی که معتقدند شادکامی مقیاسی از عاطفه است می گویند که شادکامی تحت تاثیر تغییرات ناگهانی خلق است .یعنی اگر شادکامی تحت تاثیر خلق است یا شبیه هیجانات است،دلیلش این است که شادی مقیاسی از عاطفه ما است. آنهایی که معتقدند شادکامی مقیاسی از شناخت است می گویند که شادکامی در دوران زندگی نقطه ای ثابت است و اگر شادکامی نقطه ثابت است پس رابطه نزدیکی با عوامل بیولوژیکی دارد (کروکروینر، ۱۹۹۸). پس آنهایی که می گویند شادکامی ترکیبی از عاطفه وشناخت است، معتقدند که شادکامی تحت تاثیر تغییرات ناگهانی خلق است،اما در طی زمان این تغییر به نقطه تعادل برمی گردد(ون هوون،۲۰۱۰).
        تمایزبین شادکامی درونی و شادکامی روان شناختی را اولین  بار ارسطو مطرح کرد از نظر ارسطو شادکامی را می توان به دو جزء شادکامی لذت جویانه و شادکامی اخلاق گرایانه تقسیم کرد.شادکامی لذت جویانه شامل تجربه لذت آنی است در حالیکه شادکامی اخلاق گرایانه شامل عمل کردن به       شیوه ای است که سازنده واز نظر اجتماعی مفید باشد و منجر به رشد فردی شود.در مفاهیم جدید،شادی اخلاق گرا به عنوان شادکامی درونی مطرح شده و شامل تجربه مداوم خلق مثبت،تجربه خیلی کم خلق منفی و احساس رضایت از زندگی است (دنیر[۳]، ۱۹۸۴).
        در مقابل شادکامی روان شناختی معمولا به عنوان در برگیرنده خودپذیری، روابط مثبت بادیگران، رشدفردی، هدفمندی زندگی و تسلط بر محیط و استقلال و خود مختاری به کار می رود (ریف،۱۹۸۹). بسیاری از پژوهش های تحلیل عاملی نشان داده است که شادکامی درونی و شادکامی روان شناختی با هم همبسته اند اما جنبه های متفاوت شادی اند که الگوهای ارتباطی متفاوتی دارند. شادکامی درونی زندگی که از نظر هیجانی مثبت است را مشخص می کند، در حالیکه شادکامی روان شناختی زندگی پراز معنا، فعالیت سازنده و رشد را مشخص می کند.(وود،ژوزف،مالتبی[۴]،۲۰۰۸).
        [۱] . Crooker
        [۲] . Veenhoven
        [۳] . Diener
        [۴]. Wood, Joseph, Maltby
         

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:50:00 ب.ظ ]




      1.  

         

        پیرامون سطوح سرمایه­ی اجتماعی میان صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد. به عنوان نمونه از نظر گروهی از محققان، سرمایه­ی اجتماعی قابل تفکیک به سه سطح خرد، میانی و کلان می­باشد که در ادامه به توضیح مختصری پیرامون هریک پرداخته شده است (شجاعی باغینی، ۱۳۸۷):

         

        ۱ ) سطح خرد (فردی)

         

        سرمایه­ی اجتماعی فردی بیانگر مجموعه ­ای از منابع می­باشد که اعضای شبکه‌ی فردی از طریق برقراری رابطه با دیگران بدان دست می­یابند و قابل تفکیک به دو بُعد شناختی و ساختاری می­باشد. در توضیح این دو بُعد می­توان گفت بر خلاف سرمایه اجتماعی ساختاری که بسیار محسوس و قابل لمس است و به اشکال مختلف سازمان­های اجتماعی شامل نقش­ها، قواعد و رویه­های معمول سازمانی می ­پردازد؛ سرمایه­ی اجتماعی شناختی، مفهومی انتزاعی است که بیانگر ابعاد غیر ملموس، نگرش­ها و هنجارهای رفتاری، ارزش­ها، اعتماد و تعاملات می­باشد (گروتر و باستلار[۱] ، ۲۰۰۱). علاوه بر تقسیم­بندی مذکور از سرمایه­ی اجتماعی فردی، از منظر فلپ (۲۰۰۲) نیز سرمایه­ی اجتماعی مشتمل بر سه بُعد به شرح ذیل می­باشد:

         

         

          1. حجم شبکه (تعداد افراد موجود در شبکه)

         

          1. منابع موجود در شبکه

         

        1. میزان دسترسی به این منابع

        ۲) سطح میانی (جمعی)

         

        بر خلاف سرمایه­ی اجتماعی فردی که افراد به آن به عنوان ابزاری جهت نیل به خواسته­ های خود نگاه می­ کنند (بوردیو، اریکسون و لین[۲]، ۱۹۹۹) در سرمایه­ی اجتماعی جمعی، سرمایه به عنوان امری دانسته می‌شود که به طور جمعی تولید می­شود و کل اجتماع از آن بهره­مند می­شوند. به عبارتی از این نظر سرمایه­ی اجتماعی دارای یک نفع جمعی است که در قالب هنجارهایی مانند اعتماد تجلی می­یابد. در این رابطه پوتنام (۲۰۰۰) با تعیین دو بُعد ساختاری (شبکه ­های اجتماعی) و فرهنگی (هنجار اجتماعی)، پیوندهای بین افراد (شبکه های اجتماعی) و هنجارهای اعتماد و معامله به مثل را که از این پیوندها ناشی می‌شود را سرمایه­ی اجتماعی می­نامد.

         

         

         

        ۳) سطح کلان (نهادی)

         

        مطابق با این سطح، یک شبکه­ی خاص سرمایه­ی اجتماعی در درون یک سیستم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کلان­تری قرار دارد که ضمن شکل­دهی به ساختارهای اجتماعی آن شبکه، توسعه­دهنده­ی هنجارهای اجتماعی آن نیز می­باشند. لذا توجه به آن در تحلیل و توسعه­ی سرمایه­ی اجتماعی یک سیستم حائز اهمیت است.

         

        از منظر گروه دیگری از محققان سطوح سرمایه­ی اجتماعی قابل تفکیک به سطوح سه‏گانه­ای به شرح زیر است ( شجاعی باغینی، ۱۳۸۷؛ کمیسیون بهره ­وری استرالیا، ۲۰۰۳):

         

        الف) سطح پیوندی[۳] (محکم­کننده)

         

        این سطح از سرمایه­ی اجتماعی، به روابط بین گروه­های نسبتاً همگن ( مانند یک گروه مذهبی، قومی و …) اشاره دارد که به­دلیل عدم پیوستگی با سایر سازمان­ها و تقویت پیوندهای اجتماعی درون­گروهی جنبه­ی انحصاری به خود می­گیرد.

         

        ب) سطح پل­زننده[۴]

         

        این سطح از سرمایه­ی اجتماعی نیز به فعالیت­های فراگیری اشاره دارد که مشتمل بر افراد متعددی با خاستگاه­های متفاوت (گروه­های ناهمگن) می­باشد که به خاطر یک هدف مشترک با یکدیگر کار می­ کنند.

         

        ج) سطح ارتباطی[۵] (پیونددهنده)

         

        در این سطح از سرمایه­ی اجتماعی نیز به روابط افراد و گروه­ها به صورت افقی و عمودی اشاره می­شود که امکان دستیابی به شأن و قدرت اجتماعی را از طریق برقراری رابطه با گروه­های مختلف اجتماعی فراهم می­آورد.

         

        نظر به آنچه گفته شد، می­توان گفت، سرمایه­ی اجتماعی مفهومی چندبعدی و متشکل از ابعاد و عناصر متعددی است که هم بر پیوندها و ارتباطات میان اعضای یک شبکه به عنوان یک منبع با ارزش می­نگرد و هم از طریق ویژگی­هایی چون هنجار و اعتماد اجتماعی به تسهیل همکاری و هماهنگی دو جانبه بین افراد یاری می­رساند. بنابراین توسعه­ی سرمایه­ی اجتماعی علاوه بر اینکه به انسجام درونی سازمان­ها از جمله دانشگاه­ها کمک می­ کند، به بهبود عملکرد اعضا و در نتیجه بهبود وجه­ی بیرونی دانشگاه نیز یاری خواهد رساند. لذا شایسته­ی توجه و توسعه است.

         

        مقاله - متن کامل - پایان نامه

         

         

         

        ۲ ـ ۱ ـ ۳ـ رضایت تحصیلی

         

         

         

        ۲ ـ ۱ ـ ۳ـ ۱ ـ تعریف رضایت تحصیلی

         

         

         

        مفهوم رضایت و رضایت تحصیلی دانشجویان که بیانگر میزان احساسات و نگرش­های مثبت دانشجویان به وضعیت موجود آموزشی می­باشد، مهم ترین و شایعترین موضوعات در حوزه­ رفتار سازمانی در شرایط پر رقابت امروز محسوب می­شود (اسپکتر[۶]، ۱۹۹۷). از دیدگاه بسیاری از صاحبنظران، رضایت تابع عملکرد ذهنی و انتظارات افراد است. به­همین دلیل، هر گونه احساس خوشایندی که نتیجه­ی مقایسه­ عملکرد ذهنی افراد با انتظارات آنان باشد، رضایت نامیده می­شود (فارسیجانی، ۱۳۸۶).

         

        رضایت یکی از ویژگی­های رفتار فردی محسوب می­شود که به واسطه­ی فرهنگ سازمانی، موجب شکل­ گیری نگرش­ها و رفتار سازمانی افراد می­شود (تسوئی و کایفدکار[۷]، ۲۰۰۷). اُلیور و دیساربو[۸] (۱۹۸۹) نیز رضایت­تحصیلی دانشجویان را به معنی تناسب بین ارزشیابی ذهنی آنها با تجارب و پیامدهای متنوع ارزشیابی شده از آموزش میدانند. لذا از این منظر، رضایت تحصیلی دانشجویان متأثر از رضایت کلی آنان از میزان تحقق انتظارات­شان می­باشد. سی­مور[۹] (۱۹۹۳) نیز با بیان این نکته که هر چه در کلاس اتفاق می­افتد و هرگونه گزینش علمی که توسط دانشجویان صورت می­گیرد، منفک از تجارب کلی آنها در زندگی دانشگاهی نیست، اظهار می­دارد که تجارب دانشجویان بر رضایت کلی آنها مؤثر است. کُو (۲۰۱۰) نیز رضایت دانشجویان را بیانگر چگونگی ادراک آنها از تجارب یادگیری­شان دانستند، به نحوی که مطابق با تحقیقات، وجود دانشجویانی با تجارب رضایت بخش به حفظ و بهبود بقای آنها در دانشگاه خواهد انجامید (دِبورگ[۱۰]، ۱۹۹۹؛ کاسِک[۱۱] و کاسِک، ۱۹۹۱).

         

        از نظر چو[۱۲] (۲۰۰۴) رضایت یکی از چهار عنصر کلیدی جهت ایجاد و توسعه­ی تجارب رقابتی محسوب می­شود به نحوی که جلب رضایت دانشجویان نه تنها به وفاداری آنها کمک خواهد کرد، بلکه منجر به حفظ و نگهداشت آنها در طولانی مدت نیز خواهد شد (آتناسپولوس و همکاران، ۲۰۰۱). از نظر برخی نیز رضایت مفهومی چندبعدی است و اغلب به منظور بررسی تجانس یا توافق بین انتظارات و نتایج، مورد بررسی قرار می­گیرد (اُرپن[۱۳]، ۱۹۹۰).

         

        در مجموع می­توان گفت، رضایت تحصیلی به معنای ادراک دانشجویان از تجربیات زندگی دانشگاهی است که تعیین کننده­ نگرش مثبت یا منفی آنها از دانشگاه خواهد بود. محققان و صاحبنظران، علل و عوامل چندی را برای رضایت تحصیلی دانشجویان برشمرده­اند که چگونگی هر یک از این عوامل، بر میزان رضایت­مندی آنها مؤثر می­باشد. لذا در ادامه به برخی از ابعاد و عناصر ذکر شده توسط محققان و پژوهش­گران پرداخته شده است.

         

        [۱]-  Grootaert & Bastelar

         

        [۲]-  Ericsson & Lin

         

        [۳]  -Bonding

         

        [۴]  -Bridging

         

        [۵]  -Linking

         

        [۶]  -Spector

         

        [۷]  -Tsui&  Kifadkar

         

        [۸]  -Oliver & Desarbo

         

        [۹]  -Symour

         

        [۱۰]  -Debourgh

         

        [۱۱]  -Kaseke

         

        [۱۲]  -Chua

         

        [۱۳]  -Orpen

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:50:00 ب.ظ ]