بررسی رابطه بین هوش معنوی معلمان با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پایه پنجم دوره ابتدایی شهر میاندوآب در سال تحصیلی ۹۱ ۹۰ |
۵ـ تشخیص فضیلت فراروندگی از رنج و خطا و به کارگیری عفو و گذشت در روابط بین فردی؛
۶ـ تشخیص الگوهای معنوی و تنظیم رفتار بر مبنای الگوی معنوی؛
۷ـ تشخیص کرامت و ارزش فردی و حفظ و رشد و شکوفایی این کرامت
۸ـ تشخیص فرایند رشد معنوی و تنظیم عوامل درونی و بیرونی در جهت رشد بهینه این فرایند معنوی؛
۹ـ تشخیص معنای زندگی، مرگ و حوادث مربوط به حیات، مرگ و برزخ، بهشت و دوزخ روانی؛
۱۰ـ درک حضور خداوندی در زندگی معمولی
۱۱ـ درک زیباییهای هنری و طبیعی و ایجاد حس قدردانی و تشکر؛
۱۲ـ داشتن ذوق عشق و عرفان که در آن عشق به وصال منشأ دانش است نه استدلال و قیاس؛
۱۳ـ داشتن هوش شاعرانه که معنای نهفته در یک قطعه شعری را بفهمد؛
۱۴ـ هوش معنوی باعث فهم بطون آیات قرآنی می شود و موجب میگردد افراد کلام انبیا را راحتتر و با عمق بیشتر درک نمایند؛
۱۵ـ هوش معنوی در فهم داستانهای متون مقدس و استنباط معنای نمادین این داستانها کمک فراوانی می کند(غباری بناب و همکاران ،۱۳۸۶،ص۱۳۶).
۱۶ـ هوش معنوی که در قرآن در مورد صاحبان آن صفت اولوالالباب به کار رفته است، باعث می شود افراد به جوهره حقیقت پی ببرند و از پردههای اوهام عبور نمایند.
هر چند عرفای اسلامی نیز این مؤلفه ها را ذکر نموده اند، ولی از آنجا که این مؤلفه ها به انسان بینش می دهند و باعث افزایش سازگاری او با هستی میشوند، میتوان آنها را جزء مؤلفه های معنوی قلمداد نمود. عوامل مؤثر در هوش معنوی که در متون اسلامی تقوا و پرهیزگاری قلمداد شده است، به همراه تمرینات روزمره از قبیل تدبر در خلقت، تدبر در آفاق و انفس، روزهداری، عبادات، خواندن قرآن و تدبر صادقانه در آیات آن میتوانند نقش اساسی در تقویت هوش معنوی داشته باشند. (غباری بناب و همکاران ، ۱۳۸۶،ص۱۳۷).
۲ – ۸ تاریخچه ی هوش معنوی
آن چه از بررسی تعریف صاحب نظرانی همچون گاردنر ، هیلگارد ، وکسلر و … از هوش معنوی برمی آید ، آن است که همگی «هوش » را قابلیت بهر ه گیری از نرم افزارهای وجودی تعریف می کنند . هوش معنوی اولین بار در سال ۲۰۰۰ از سوی متفکران غربی چاپ شد و این نقطه عطفی بود برای انتشار این موضوع که ذهن چگونه کار می کند . بنابراین هوش معنوی مستلزم راه های چند گانه برای یکپارچگی زندگی درونی ذهن و روح با زندگی بیرونی از امور جهان است . درمیان تحقیقاتی که نوع های مختلف هوش را کشف کرده اند هوارد گاردنر (۱۹۹۳) پیشقدم کار بر روی هوش های چندگانه درهاروارد است که به مردم کمک کند بفهمند هوش چند گانه است . او به صورت رایج در مدارس بسیاری در آمریکا به کار پرداخت . تحقیقات گاردنر دلالت بر انواع متفاوت هوش که نسبتا”مستقل از یگدیگر رشد پیدا می کند و هر مهارت مخصوص ناحیه ای از مغز است که بالاترین سطح آن هوش معنوی می باشد آن را به صورت هرم نمایش داده است (عبداله زاده و همکاران،۱۳۸۸ ص۳۳):
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. |
شکل شماره :۲-۱ هرم هوش های چندگانه (از ویگلز ورث[۱۷] )
۱-هوش بدنی (PQ) [۱۸]:ابتدایی ترین کانون توجه ما را به خود اختصاص داده است و شامل توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیا می باشد .
۲- هوش عقلانی ( IQ)[19]:مربوط به مهارت های منطقی و زبان شناسی ماست که بیش از سایر هوش ها در سیستم آموزشی مورد توجه است .
۳-هوش هیجانی (EQ)[20] :بیانگر آن است که در روابط اجتماعی و شرایط خاص چگونه عمل کنیم و به عبارتی توانایی همدلی با دیگران و شنیدن احساسات دیگران است.
۴-هوش معنوی ( SQ): شامل هدایت و معرفت درونی ، حفظ تعادل فکری ، آرامش درونی و بیرونی و عملکردی همراه با بصیرت و ملایمت و مهربانی و توانایی به دست آوردن قدرتی که مارا برای رسیدن به رویاهایمان یاری می دهد (عبداله زاده و همکاران ،۱۳۸۸ص۳۴ ).
شواهد علمی زیادی وجود این هوش را تایید می کنند . زوهر و مارشال[۲۱] چهار جریان پژوهشی را که منجر به وجود هوش معنوی شده است را این گونه بر می شمارند .
اول : پژوهش پرسینگر و راماچاندران[۲۲] درباره ی وجود ناحیه ی خدا در مغز انسان . آن ها نشان داده اند در مغز مرکزی وجود دارد که بین اتصالات عصبی دو قسمت شقیقه ای مغز قرار دارد . وقتی فرد در معرض یک تجربه ی معنوی یا مذهبی قرارمی گیرد ،دستگاه های بررسی فعالیت های مغزی در این ناحیه فعالیت عصبی ثبت می کنند . البته ناحیه ی خدا وجود خداوند را ثابت نمی کند . ولی نشان می دهد که مغز انسان طوری رشد یافته است که پرسش هایی درباره ی وجود هستی شناسی بپرسد .
دوم : ولف سینگر[۲۳] در دهه ۱۹۹۰ نشان داد که یک فرایند عصبی در مغز مسئول معنا دادن و وحدت بخشیدن به تجربیات ما است . او متوجه شد هر گاه مغز تحریک می شود ، اعصاب درگیر شده در آن تحریک خاص ، با فرکانس ثابتی نوسان پیدا می کنند، در نتیجه نوسانات وحدت بخش مبنای هوشیاری مغز هستند ؛ یعنی این نوسانات به پاسخ فرد به محرک معنا می دهند . آن ها هوش خطی و تعاملی را یکی می کنند تا معنای وسیع تر به یک تجربه یا محرک بدهند(آقایی و همکاران،۱۳۹۰ ،ص۹۷).
سوم : زوهر و مارشال به کار ردولفولیناس[۲۴] اشاره می کنند که با بهره گرفتن از مغز نگاری مغناطیسی که نقشه برداری از کل مغز را ممکن می کند ، بر مبنای کار سینگر به مطالعه ی فعالیت های مغز پرداخت.
چهارم : به پژوهش دیکن [۲۵] درباره ی توانایی تعبیر نمادها و معانی در مغز اشاره می شود که با رشد غددپشت پیشانی توسعه می یابد و به انسان توانایی سخن گفتن می دهد . (آقایی و همکاران ،۱۳۹۰ص۹۸).
۲- ۹ مقایسه ی هوش معنوی با هوش های دیگر ازدیدگاه های مختلف
هوش عقلانی به عنوان هوشی که در جستحوی چیستی اشیا است ، هوش هیجانی به عنوان هوشی که در جستجوی درک و فهم چگونگی اشیا است و هوش معنوی به عنوان هوشی که در جستجوی درک چرایی اشیا است. مک هاوک[۲۶] معتقد است هوش معنوی نسبت به آموزش غیر دینی و دانش واقع بینانه ، با شهود ، نگرش و خردمندی رابطه ی نزدیکتری دارد . ماهیت غیر اختصاصی و کل نگر آن ادراک فرد را گسترش می دهد و آن را عمق می بخشد . این امر به غنی سازی روابط و بهبود کار روزمره کمک می کند . علاوه بر این ، حرکت به سمت خودشکوفایی و رشد معنوی ، بیشتر به هوش معنوی مربوط می شود تا نیاز به کنترل خود و پایبندآیین و رسوم بودن . به نظر می رسد افرادی که هوش معنوی یکپارچه دارند ، ممکن است سبک زندگی متفاوتی داشته باشند . (عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۳۵ ).
لیچفیلد[۲۷] شباهت های مختلف (هوش های گاردنر ) را چنین عنوان می کند :
- وجود لایه های همپوشی بین همه ی هوش ها ؛
- تفاوت هریک از هوش ها در افراد مختلف ؛
- قابل رشد بودن هوش ها .
تفاوت های عمده میان هوش معنوی و دیگر هوش ها از نظر لیچفیلد :
- هوش معنوی انحصارا” با دیگران سرو کار دارد .
- همه ی سطوح دیگر (هوش های دیگر ) را دربر می گیرد .
- ارزیابی آن ذهنی تر از سایر هوش هاست (عبداله زاده و همکاران ،۱۳۸۶،ص۳۶).
جدول شماره ۲-۱ مقایسه ی هوش معنوی و هوش متعارف (مک هاوگ[۲۸] ، ۲۰۰۲ )
هوش متعارف | هوش معنوی |
اختصاصی | غیر اختصاصی |
معنایی (دارای معنای خاصی است ) | نمادین (از آن معانی مختلفی استنباط می شود ) |
متمایز کننده | متحد کننده |
کنترل کننده ی خود | شکوفا کننده ی خود |
کمی | کیفی |
مادی | معنوی |
عقل | شهود |
(عبداله زاده و همکاران ،۱۳۸۶ ،ص۳۶ )
۲ – ۱۰ تعاریف هوش معنوی
تعریف ایمونز:
ایمونز (۲۰۰۰ ) به تعریف گاردنراز هوش نزدیک شده است و معتقد است که معنویت می تواندبه عنوان شکلی از هوش مورد بحث قرار گیرد ؛چرا که هوش معنوی نه تنها معنویت، بلکه میزان انطباق پذیری افراد را پیش بینی می کند . این هوش قابلیت هایی را به فرد می دهد که اورا برای حل مسایل و دستیابی به اهداف قادر می سازد . در واقع ایمونز معنویت را از زاویه ی هوش مورد توجه قرارمی دهد و بیان می کند که :«هوش معنوی ، چارچوبی برای شناسایی و سازماندهی مهارت ها و توانمندی های مورد نیاز است ؛ به گونه ای که با بهره گرفتن از معنویت میزان انطباق پذیری فرد افزایش می یابد(آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۱۱ ).
تعریف آمرام
«هوش معنوی ؛توانایی به کارگیری و بروز منابع ، ارزش ها و کیفیت های معنوی است ؛ به گونه ای که بتواند کارکردروزانه و آسایش (سلامت جسمی و روحی )را ارتقا دهد ».
مطابق دیدگاه زوهر هوش معنوی عبارتند از :
- خودآگاهی :یعنی شما بدانید که واقعا”چه کسی هستید و چگونه با دنیای پیرامون خود ارتباط برقرار می کنید .
- تعیین ارزش ها و چشم انداز (آرمان گرایی ): نهایت انسانیت ما در چشم اندازو ارزش های ما مشخص خواهد شد .
- قابلیت مواجهه با مشکلات و ناملایمات و حتی به فرصت تبدیل کردن آن ها ، کنار آمدن با اشتباهات و مشکلات و درس گرفتن از آن ها .
- مستقل بودن (شهامت ) : واژه ای روان شناسانه که به معنای شهامت است نه سازگاری و همرنگ جماعت شدن ، داشتن شجاعت کافی برای عمل برخلاف عرف رایج (استقلال از محیط ).
- کل نگر بودن : مشاهده ی ارتباط بین چیزها و امور (آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۱۱ ).
- تنوع پذیری : به خوبی کنار آمدن با تنوع . برای مثال دیدن جنبه های متفاوت هرفرد و تشویق به دانستن ارزش این تفاوت ها و شکرگزاری بابت آن ها
- تمایل به پرسیدن چرا ؟پرسیدن سوالات اساسی و یافتن پاسخ های بنیادین
- قابلیت چارچوب بندی دوباره ی موضوعات : مشاهده ی پدیده ها در زمینه ای وسیع تر
- خودجوش بودن:انجام اعمال بر اساس بینش خود و پاسخگوبودنبابت آن ها به دنیا و عمل نکردن بر اساس ترس و هوس (آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص،۱۱۲).
۲ – ۱۱ ابعادهوش معنوی :
یکی از محققینی که سعی در معرفی هوش معنوی داشته است رابرت ایمونزاستاد روان شناسی دانشگاه کالیفرنیا است . او عقیده دارد تعابیر و معانی مختلف معنویت و مذهبی بودن سبب تمرکز تحقیقات بر روی معنای معنویت شده است . هم زمان روند های جدیدی در روان شناسی دین ظهورکرده است و به واسطه ی آن ها اقداماتی اثرگذار ولی غیر منسجم صورت گرفته است که به واسطه ی آن ها باورها ، تعهد و اعمال معنوی مرتبط با موفقیت در زندگی روزمره قلمداد می شوند. ایمونز عقیده دارد در چنین شرایطی وجود مفهومی که این پتانسیل را داشته باشد که ادبیات این موضوعات را یک پارچه کند ، بسیارمهم است . او عقیده دارد این مفهوم هوش معنوی است (همان ،ص ۱۱۲ ) .
او معتقد است اگر معنویت را به عنوان مجموعه ای از توانایی ها و قابلیت ها که افراد را در حل مشکلات و کسب اهداف خود توانمند می سازد تعریف کنیم ، آن گاه می توانیم امکان هوش بودن معنویت را نیز در نظر گرفته و بررسی کنیم .بنابراین ایمونز هوش معنوی را متشکل از پنج توانایی می داند که در اغلب فرهنگ ها مورد ستایش قرار گرفته اند . برخی فرهنگ ها به این مهارت ها اولویت بیشتری داده اند اما توجیه خاصی مبنی بر این که این توانایی ها باید به پنج مورد محدود باشند ، عنوان نشده است . ضمن این که هیچ ترتیب خاصی هم برای قرار گفتن آن ها وجود ندارد . ایمونز عقیده دارد افرادی که از هوش معنوی برخوردارند دارای دارای ویژگی هایی هستند که عبارتنداز :
- قابلیت تعالی فیزیکی و مادی : به ظرفیت انسان برای ورود به سطوح نامتعارف و متعالی هوشیاری و نیز بالاتر رفتن از محدودیت های عادی و جسمی گفته می شود .
- توانایی تجربه به حالات برتر آگاهی : آگاهی از یک حقیقت غایی که ایجاد احساس یگانگی و وحدت می کند ،در آن همه ی مرزها ناپدید می شوند و همه چیز در یک کل واحد متمرکز می گردد . افرادی که از هوش معنوی برخوردار باشند می توانند ، وارد این سطح از آگاهی و یا سایر حالات برتر معنوی مثل مراقبه و مکاشفه شوند .
- توانایی به کار گیری منابع معنوی برای حل مسایل زندگی: افرادی ذاتا” مذهبی هستند راحت تر می توانندبا استرس ها برخورد کنند ، این افرادبیش از سایرین در بحران های روحی و مشکلات معنایی برای یادگرفتن می یابند و از طریق مشکلات رشد می کنند . (آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص،۱۱۲).
- توانایی انجان رفتار فاضلانه : رفتار های درست و پسندیده ای همچون بخشش ، نشان دادن سخاوت ، انسانیت ، شفقت ، و عشق ایثارگرانه که از زمان های گذشته تاکنون پسندیده انگاشته شده اند . ایمونز اظهار می دارد که خود کنترلی هسته ی اصلی تمام رفتار های فاضلانه است ، و برای موفقیت در تمام حوزه های زندگی لازم است و خود کنترلی نیز در مقابل هفت گناه کبیره قرار می گیرد که عبارتند از :شکم پرستی ، تنبلی ، غرور ، خشم ، حرص ، شهوت و حسد .
ایمونز عقیده دارد که شناسایی این پنج جزء اولین گام طراحی ساختارهوش معنوی است . این که این ویژگی ها پنج تا هستند یا کمتر یا بیشتر هنوز قطعی نیست . با توجه به این که در مراحل اولیه توسعه این مفهوم هستیم ، به کار گیری رویکرد مفهومی ایمونز مناسب به نظر می آید (آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۱۴).
۲ – ۱۲ مدل های هوش معنوی :
مدل وگان[۲۹] : (۲۰۰۹ )
وگان ، جهت تشریح هوش معنوی ، مدلی ارائه می دهد که بیشتر بر درک معنای زندگی تکیه دارد . به علاوه او همانند ایمونز ، معتقد است که هوش معنوی مانند سایر هوش ها جهت حل مسئله کاربرد دارد و مبتنی بر آگاهی فرد است .
مدل وگان بر سه جزء هوش معنوی دلالت دارد :
- توانایی یافتن معنا بر اساس درک عمیق مسایل مربوط به هستی ؛
- آگاهی از سطوح چند گانه هوشیاری و توانایی استفاده از آن جهت حل مسئله
- آگاهی از تعامل میان همه ی موجودات با یکدیگر و تعامل آن ها با ماورا(همان ،ص ۱۱۴ ).
مدل بروس لیچفیلد :
لیچفیلد نیز مانند سایر دانشمندان به بعد آگاهی اشاره می کند ، اماتوجه او بیشتر بر کاربرد درونی هوش معنوی است . علاوه بر این ، او جنبه های اخلاقی این هوش را مورد توجه قرار می دهد .
بروس لیچفیلد مشخصات هوش معنوی را چنین مطرح می کند :
- آگاهی از تفاوت
- حس ماوراء الطبیعه
- حکمت و خرد
- آگاهی و دور اندیشی
- آرام بودن در هنگام آشفتگی و تناقص و دوگانگی
- تعهد ، فداکاری و ایمان (عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۴۶ ).
مدل کینگ[۳۰] : (۲۰۰۸ )
کینگ معتقد است هوش معنوی ، ظرفیت و توانایی منحصر به فردی را در شخص ایجاد می کند ، تا معنارا در زندگی درک کند و به موقعیت های معنوی بالاتر راه یابد .
او مدل چهار عاملی از هوش معنوی ارائه می دهد .عناصر این مدل عبارتند از :
- تفکر انتقادی در خصوص مسایل مربوط به هستی :
ظرفیت تفکر انتقادی نسبت به مباحث متافیزیکی و مربوط به هستی از جمله حقیقت ، جهان ، زمان ، فضا ، مرگ و … (آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۱۶).
- ایجاد معنای شخصی :
توانایی استفاده از تجارب فیزیکی و روحی جهت ایجاد معنا و هدف شخصی .
- آگاهی متعالی :
توانایی شناسایی جنبه های متعالی خویشتن ، دیگران و جهان با بهره گرفتن از هوشیاری .
- ایجاد موقعیت هوشیاری :
توانایی ورود به موقعیت های معنوی بالاتر از جمله تفکر عمیق ، نیایش و مراقبه و خروج از آن
(آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۱۶).
مدل سیسک[۳۱] : (۲۰۰۸ )
سیسک در تشریح هوش معنوی ، طبقه بندی تقریبا” جامعی ارائه می دهد . وی با ارائه مولفه های هوش معنوی ، بر ویژگی های منحصر به فرد این هوش صحه می گذارد .
به عقیده وی ، مولفه های کلیدی هوش معنوی عبارتند از :
- ارزش های هسته ای هوش معنوی :
اتصال ، رحم ،وحدت در همه چیز ، احساس تعادل ، مسئولیت ، خدمت .
- تجارب هسته ای هوش معنوی :
آگاهی از ارزش های غایی و معنای آن ها ، تجربه های برتر ، احساس تعالی ، آگاهی فراوان
- ظرفیت های مرکزی هوش معنوی :
دغدغه و دلمشغولی نسبت به مباحث مربوط به هستی و داشتن مهارت شهود ، مراقبه و تجسم .
خواص کلیدی هوش معنوی
صداقت ، انصاف ، دلسوزی ، باعاطفه بودن (مهربانی ).
- سیستم های نمادین هوش معنوی :
شعر ، موسیقی ، استعاره و داستان (آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۱۸).
۲- ۱۳ ویژگی های افراد دارای هوش معنوی از دیدگاه دانازوهر:
- خودآگاهی : یعنی این که شما واقعا” بدانید که هستید که با کل جهان مرتبط هستید .
- ایده آل بودن : آنچه طبیعت انسان نشان می دهد این است که بشر طبیعتا” می خواهد خدمت کند و این ایده تعیین کننده ی انسانیت اوست .
- ظرفیت روبرو شدن با سختی ها و مشکلات : اقرار به اشتباهات و قدرت مقابله با درد ها و سختی ها را دارد .
- کمی نگر بودن : قدرت دید ارتباط بین اشیا ،بسط دادن و علاقمند بودن به همه چیز را دارد .
- تحسین کردن ، تنوع در جهان و پیشرفت کردن : وقتی به سوی تو نگاه می کنم و آن تفاوتی که در تو وجود دارد را می بینم ، می گویم خدایا متشکرم یعنی خدا را به خاطر تنوع در جهان شکر گذاری می کند .
- عرصه ی آزادی و جرأت : توانایی ایستادن در برابر جمع و هم رأی نشدن با عامه مردم را دارد .
- گرایش پرسیدن چرا : سوالات نامحدودندو با پرسیدن است که واقعیت به وجود می آید و معلوم می شود .
- توانایی بیان کردن چیزی : قرار دادن چیزها در متن یا زمینه ی بزرگتر(عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۷۰ ).
- ناگهانی : این عمل از روی خیال نیست … این کلمه ریشه هایی شبیه لاتین می آید ، مانند واکنش و مسئولیت ، این قضیه مربوط به ترس نیست بلکه متناسب با واکنش نسبت به جهان است . تعاملی که فرد با جهان هستی دارد (عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۷۰ ).
۲– ۱۴ فرد بدون هوش معنوی :
- وقتی کارها نادرست پیش روند ، آن ها دیگران را مقصر می دانند چون می ترسند شهرت و مقامشان و تصدیق دیگران را از دست دهند .
- آن ها به شغلشان وابسته می شوند و ایگونه احساس امنیت می کنند .
- به آسانی از محیط و تغییر جهانی به لحاظ شخصی آسیب می بینند و تهدید می شوند .
- هنوز در جستجوی عشق و شادی از دیگران و جهان می باشند.
- تمایل دارند کار یا مکانی را که مجبورند برای کسب پول به آنجا می روند را وحشتناک فرض کنند .
- آن ها تمایل دارند زندگی را سخت بگیرند ؛ چون معتقدندکار و تجارت عمل سختی است و از زندگی می ترسند (عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۷۱ ).
۲- ۱۵ افراد با هوش معنوی بالا:
آگاه کنندگان[۳۲]:
- موسیقی دانان ، شاعران ، نویسندگان و هنرمندان ما را از احساسات عمیق تر مان که در زندگی هوشمندانه اهمیت دارند ، آگاه می کنند (عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۷۲ ).
- ورزشکارانی که زیبایی و وقارجسم بشر را به ما یادآوری می کنند ، این که بدن انسان فراتر از یک ماشین محض می باشد(عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۷۲ ).
معنا دهندگان[۳۳]:
- افراد اخلاقی که اعمال نشات گرفته از افکار نادرست را شرح می دهند . دانشمندانی که امور اخلاقی و غیر اخلاقی را شرح می دهند تا اثرشان در فضایی فراتر از فشار اجتماعی نمایان شود .
- معلمانی که بر عوامل بازدارنده غلبه کرده اند تا به دیگران خدمت کنند . پزشکان و پرستارانی که نیروی خود را برای خیر خواهی دیگران به کار گرفته اند(عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۷۲).
ارزیاب ها[۳۴] :
افرادی که با موضوعات دشوار (کوچک و بزرگ ) مواجه می شوند و از فرضیات اجتناب می کنند . بنابراین می فهمند که چیز های بیشتری برای درک کردن ، انجام دادن و کشف کردن وجود دارد . آن ها که ، فرضیات فرهنگشان را به چالش طلبیدند ، روش های درمانی جدید خلق کردند و راه حل های جدید برای مسایل قدیمی کشف کردند . روش های جدید تدریس را کشف کرده اند تا کودکان ارتباطشان را بهبود بخشند و بر مشکلات زندگی از یک سطح متعالی خویش ، غالب آیند (همان ، ص ۷۲) .
متمرکز کننده ها[۳۵]:
- افرادی که داستان زندگی شان ما را مجذوب خود می کند ، آن هایی که بحران زیادی متجمل شده اند و هنوز در زندگی به دنبال ارزش ها هستند .
- تمام کسانی که عشق و دوستان خود را از دست داده اند و همچنان در برابر ناگواری ها مقاومت می کنند و بر احساس شان غلبه می کنند تا معنای جدیدی را بیابند(همان ، ص ۷۳ ).
- آن هایی که به اندازه ی کافی متمرکز شده اند تا جهالت و نادانی را کناربگذارند و با آموزش ، روشنی را به ارمغان بیاورند . افرادی که با متانت و بزرگی در گذشتند و ما برایشان ارزش قایلیم .
الهام گران [۳۶] :
- آن هایی که در حوادث روزانه همیشه چیز بیشتری برای انجام دادن و برنده شدن می بینند . خدمتکاری که مدرسه را آماده می کند تا بچه ها بهترین موقعیت را برای یادگیری داشته باشند . پدر ومادری که نور درونی فرزندان شان را درک می کنند و درجستجوی هر موقعیتی هستند تا آن استعداد ها شکوفا شوند(عبداله زاده و همکاران ،۱۳۸۸،ص۷۳ ).
- داستان سرایانی که ماهیت واقعی شخصیت بشرای را آشکار می سازند . آنهایی که سعی در التیام ذهن و رهایی دیگران دارند .
- آن هایی که شغلی را با خلوص ویژه اتخاذ می کنند زیرا می خواهند آن ها را به خاطر ارزش خودشان ببینند نه مزایای شخصی و شهرت(همان،ص۷۳ ).
تصویر گران[۳۷] :
- آن هایی که سعی دارند هوش جدید (هوش معنوی ) را به هر موقعیتی بیاورند . از طریق یک لطیفه ، نگاه ، امنتاع از اتقاد کردن و محکوم کردن نه به خاطر مزایا و موقعیتی به دست آورند بلکه آن ها معتقدندکه تنها خوبی از خوبی بیرون می آید چه به آن ها مربوط باشد یا نباشد .
- ذهن های بزرگی که می توانند تصویر آینده را در خود نگاه دارند و با مصیبت و عدم محبویتی که این فعالیت برایشان می آورد . زندگی می کنند(همان ، ص ۷۳ ).
- کسانی که حضورشان آزادی و رهایی از رنج را به ارمغان می آورد .
رسالت دهندگان[۳۸]:
کسانی که موضوعات همگانی را باانگیزه شخصی شان (در راستای هوش معنوی ) یکپارچه می کنند . افرادی که جزئی از یک گروه هستند که رسالتی را به عهده دارند. همه افرادی که در بالا ذکر شد ، بخشی از گروه بزرگتر بشری هستند آن ها به روش خودشان در جهت یک رسالت و ماموریت ترکیبی و همگرا عمل می کنند (عبداله زاده و همکاران ،۱۳۸۸،ص۷۴ ).
۲- ۱۶ آیا هوش معنوی معیارهای هوش را برآورده می سازد؟
تعریف معنویت به عنوان مجموعه ای از توانایی ها و مهارت ها اولین گام معرفی آن به عنوان یک هوش است، ولی باید دید که آیا می تواند معیارهای پذیرفته شده هوش که توسط دانشمندانی همچون گاردنر (۱۹۹۳) و مایر[۳۹] (۲۰۰۰) مطرح شده است را کسب کند یا نه. برای مثال گاردنر(۱۹۹۳) یکسری معیار مطرح کرده است و عقیده دارد اگر یک هوش بتواند اکثریتی از این معیارها را برآورده سازد، می توان آن را هوش دانست.مبنای تکاملی: یکی از شروط گاردنر این است که هوش دارای یک نوع تاریخچه و مبنای تکاملی باشد از دیدگاه روانشناسی بقای جهانی سیستم های باور مذهبی را می توان از طریق برخی سازوکارهای روانی بررسی نمود، یعنی طبق نظریه انتخاب طبیعی هر سیستم باوری که بهتر توانسته طبقه خاصی از مسائل پیش روی گذشتگان را حل نماید، گسترش بیشتری یافته است. بنابراین هوش معنوی این شرط را برآورده می کند.مطالعات عصب شناسی درباره تجربیات معنوی امکان به ارث بردن باورهای مذهبی نقش بیولوژی را در مذهب بیان می کنند ولی درباره سازوکارهای عصبی خاص آن حرفی نمی زنند. پیشرفت رشته عصب شناسی نیز با روشن کردن طرز کار سیستم های عصبی به درک مبانی بیولوژیک معنویت کمک می کند. همانطور که پیشتر ذکر شد، پژوهش های عصب شناسی نشان داده اند که ممکن است برای تجربیات مذهبی، بویژه برای تجربه عرفانی یگانگی و وحدت، سیستم های عصبی مجزایی وجود داشته باشد. با وجود این که ماهیت این سازوکارهای عصبی هنوز مورد بحث است، ولی کشف این سیستم ها باعث تقویت معنویت به عنوان یک هوش می شود. شواهد روان سنجی یکی دیگر از معیارهای گاردنر برای هوش تایید یافته های روان سنجی است.در سال های اخیر تلاش زیادی برای ایجاد آزمون وضعیت های معنوی و مذهبی صورت گرفته است. پیدمونت[۴۰] (۱۹۹۹) داده هایی درباره استقلال تعالی معنوی از مدل پنج عاملی شخصیت ارائه داد و مدعی شد که معنویت بیانگر بعد ششم شخصیت است که تا کنون شناسایی نشده بود. علاوه براین، پژوهش های روان سنجی نشان داده اند که معیارهای تعالی معنوی و گرایش های مذهبی از نظر آماری از هوش عمومی مستقل هستند. برای ایجاد معیاری که مورد تایید علمی باشد باید ابتدا سازه معنویت و هوش معنوی را مفهوم سازی نمود(آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۲۰).
ویژگی توسعه در طول زمان: یک هوش باید در طول زمان پیشرفت و توسعه قابل شناسایی بروز دهد. به نظر می رسد معنویت از این معیار برخوردار است. الگوهای سنی پیشرفت اعتقادات نشان داده اند که رشد معنوی و ظرفیت ورود به مسیرهای معنوی دارای دوره های سنی جهانشمول است. در سال های اخیر تحقیقات بسیاری درباره پیشرفت مذهبی بزرگسالان صورت گرفته است. اکنون درباره آمادگی سنی درک تعالی معنوی توافقی کلی حاصل شده است. توانایی های معنوی نیز مثل سایر سیستم های دانش سطوح پیشرفت و تخصص از تازه کار تا متخصص دارد. این ویژگی را می توان در آزمون روان سنجی معنویت که ولمن[۴۱] (۲۰۰۱) طراحی کرده مشاهده نمود. در این آزمون امتیاز معنوی افراد با رشد سن افزایش می یابد. ولمن مشاهده کرد که زنان و مردان مسن تر مورد آزمون تجربیات و رفتار معنوی بیشتری را بروز می دادند. بهبود هوش معنوی با گذشت زمان، افزایش تجربیات زندگی، و افزایش تمایل به پرسش هایی درباره معنای غایی منطقی به نظر می رسد. در این راستا یونگ[۴۲] گفته است که افراد پس از میانسالی اهمیت و علاقه بیشتری به مسائل معنوی نشان می دهند(آقایی و همکاران ، ۱۳۹۰،ص ۱۲۲).
قابلیت درک نظام نمادها: یکی دیگر از معیارهای هوش قابلیت درک نظام نمادها است. این معیار کاملا پذیرفته شده است. نظام نمادها اغلب نقش مهمی در سنت های مذهبی ایفا می کند و بیانگر حقایق و بینش هایی است که به زبان نمی آیند. کارکرد نمادهای مذهبی کمک به افراد جامعه مومنین در کسب تعالی و درک واقعیت غایی است؛ از این رو نمادها به صورت اجتماعی ساخته می شوند. نمادهای مذهبی قدرتی دارند که آنها را از سایر نمادها متمایز می کند. آنها یا موضوعاتی سر و کار دارند که عمیق ترین دغدغه های انسان است؛ «معنای غایی». گاردنر تشریفات، مراسم و اسطوره های مذهبی را کدهای نمادینی می داند که نشان دهنده جنبه های اساسی هوش انسان هستند. متمایز بودن: ادواردز (۲۰۰۳) این پرسش را مطرح کرده که آیا می توان هوش معنوی به شکل مناسبی از سایر هوش ها، بویژه هوش اجتماعی متمایز کرد. استقلال هوش ها از یکدیگر و متفاوت بودن افراد مختلف در میزان داشتن هوش های مختلف یکی دیگر از معیارهای مطرح شده توسط گاردنر است. این ویژگی ها را می توان در برخی قابلیت های منسوب به هوش معنوی مشاهده کرد که عبارتند از توانایی ورود به حالت های متعالی، بکارگیری فرایندهای تفکر استعاری ، و ایجاد دیدگاهی کل نگر نسبت به تجربیات زندگی. این ویژگی ها هوش معنوی را کاملا از سایر هوش ها تفکیک می کنند.بنابراین می بینیم که هوش معنوی معیارهای هوش گاردنر را کسب می کنند. نکته ای که اینجا قابل ذکر است، این است که نگرش به معنویت به عنوان هوش به معنای این نیست که معنویت چیزی بیشتر از حل مسأله نیست و یا افراد از معنویت فقط برای حل مسائل روزانه استفاده می کنند. معنویت در واقع یک مفهوم و یا سازه بسیار غنی و چندوجهی است، طوریکه نمی توان آن را به سادگی تعریف کرد یا سنجید. بنابراین هوش معنوی را می توان تنها یکی از جنبه های کاربردی معنویت دانست، نه اینکه معنویت را به نوعی هوش و یا یکسری از مهارت های ادراکی تقلیل دهیم(آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۲۴ ).
۲- ۱۷آیا هوش معنوی تنها مناسب حل مسائل معنوی و وجودی است؟
ادواردز(۲۰۰۳) درستی و اثربخشی بکارگیری معنویت را برای حل مسائل در زمینه های غیرمعنوی مورد پرسش قرار داده است. خود او عقیده دارد این هوش تنها برای حل مسائل معنوی کاربرد دارد. در این رابطه، ایمونز (۲۰۰۰) از بکارگیری هوش معنوی برای حل مسائل روزمره بحث قرار می کند، ولمن نیزهوش معنوی را فقط برای حل مسائل وجودی و اخلاقی مناسب می داند.یکی از عوامل مهمی که در این نگرش ادواردز و و ول من نادیده انگاشته می شود آن است که برای فرد معنوی، تمام جنبه های زندگی معنوی است. به نظر می رسد ایده جداسازی مسائل و امور معنوی از غیرمعنوی به منظور بکارگیری راهبردهای حل مسأله، بحث برانگیز است. در بسیاری از آیین های معنوی و مذهبی، زندگی در هر لحظه باید با آگاهی و حضور کامل همراه باشد. مثلا بسیاری از مسلمانان و مسیحیان برای انجام فعالیت های روزانه با احساس تقدس و ادراک حضور خداوند در تمام رویدادها و تجربیات شان ارزش قائلند.با بهره گرفتن از هوش معنوی، جستجوی معنا و توانایی دیدن تصویر بزرگ تری از زندگی فردی را می توان در هر رویداد یا تجربه از زندگی دنبال کرد. همچنین برخی توانایی ها و قابلیت های هوش معنوی از قبیل خرد، خودآگاهی، تعقل خلاق، انسجام، شفقت، و پرسش های چرایی، علاوه بر امور معنوی و وجودی، طیف بسیار وسیع تری از مسائل و امور را در بر می گیرند ، مثلا، این قابلیت ها را می توان برای مفهوم سازی و شفاف سازی مسائل ارتباطی، و برنامه ریزی و تنظیم خط مشی ها و بیانیه رسالت سازمان بکار برد. بنابراین می توان استدلال کرد که بسته به میزان حضور معنویت در زندگی روزمره و کارهای شخصی، می توان از هوش معنوی هم برای حل مسائل روزانه زندگی و هم برای امور معنوی و وجودی استفاده کرد(آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۲۵ ).
۲- ۱۸ کاربرد هوش معنوی در محیط کار :
خلیل جبران خلیل یکی از بهترین فلاسفه و شاعر قرن نوزدهم می گوید ” کارسبب می شود تا عشق آشکار شود ” از این جمله می توانیم بفهمیم که در آن زمان وی به دنبال زمانی بوده که معنویت با تجارت و کاردر هم می آمیزد و هوشمندی معنوی ، راه خودش را در محیط کار و برنامه ی جدیدپیدا می کند.باید بدانیم که هوش معنوی چیزی است که هر شخص به میزان متفاوت داراست اما افراد کمی می آموزند که آن را توسعه دهند . امروزه آموزش مدارس و دانشگاه ها همه بر روی هوش عقلی متمرکز است اما نوع جدید از هوش ، یعنی هوش معنوی می تواند تفاوت شیوه ادره کارها و هدایت دیگران در کار را بیان کند . یکی از چالش های هر مدیر و رهبر فراهم کردن فرصت هایی برای افرادجهت مشارکت در کارهای خلاقانه است و این که چطورآن هامی توانند کارشان را روشن معنی دارو هدفدار نمایندو امروزه این ویژگی در محل کار به ندرت یافت می شود در حالی که بسیاری از زمینه های کاری در زندگی هوش معنوی کاربرد دارد. به عقیده ی جورج[۴۳] (۲۰۰۶) مهم ترین کاربردهای هوش معنوی در محیط کار عبارتنداز (آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۱۸ ):
- ایجاد آرامش خاطر و چگونگی تاثیر آن بر اثر بخشی فرد:
آگاهی از خود ، شایستگی کلیدی هوش معنوی است ، متاسفانه اغلب ما خود را موجوداتی فیزیکی و مادی می بینیم و معتقدیم که زندگی تجربه ای مادی و فیزیکی است و آرامش خاطر ما وابسته به شرایط فیزیکی زندگی از جمله پول ، دارایی و … است که همه ی این ها بستگی به شغل ما دارد ، بنابراین نبود این ها برای ما احساس ناامنی ایجاد می کند . شغل ، پول و دارایی چیز هایی هستند که می آیند و می روند و ما کنترل اندکی به روی آن ها داریم و یا اصلا”کنترلی نداریم . در این صورت این ناامنی ، احساس ترس و استرس ایجاد می کند ، به گونه ای که عملکرد و روابط ما را در کارو محیط تحت تاثیر قرار می دهد. رشد هوش معنوی که به معنای آگاهی عمیق تر از خود به عنوان موجودی غیر مادی است ؛ در واقع منبعی از استعداد های غیر عینی است که قبلا”کشف نشده است . هنگامی که هوشیاری فرد افزایش پیدا می کند و مورد استفاده قرار می گیرد ، در او احساس امنیت به وجود می آید و بدین ترتیب عملکرد او در محیط کار بهبود می یابد(آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۱۸ ).
- ایجاد درک متقابل و تفاهم :
یکی از بنیان های اساسی برای ایجاد رابطه ی سالم ، یک دلی است . ایجاد یک دلی برای بسیاری از مدیران سخت است ، زیرا آن ها را وادارمی کند که فراتراز کارکردهای وظیفه ای حرکت کنند و بدین ترتیب احساسات و عواطف افرادی را که مشغول انجام وظیفه هستند ، درک کنند . تنها در ۱۰ تا ۱۵ سال اخیر ، ایجاد ارتباطات که بخشی ازکار مدیر تلقی می شود که اهمیت فزاینده ای یافته است (آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۱۹ ).
امروزه بسیاری از افراد ، سازمان خود را ترک نمی کنند ، بلکه مدیران خود را ترک می کنند ، بنابراین تمایل به حفظ نیروی کار یکی از دلایلی است که درک کارکنان از سوی مدیران را الزامی می سازد . توانایی شناخت ، فهم و پاسخ به احساسات دیگران ، نیازمند درک عاطفی و احساس قوی است و این در حوزه ی هوش عاطفی قرتر دارد . با این وجود ، لایه ی دیگری در زیر آن وجود دارد . لایه ای که علت وجودی احساسات است که ریشه ی اصلی این شناخت ، در هوش معنوی قرار دارد ((آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۱۹ ).
مدیریت تغییرات و از میان برداشتن موانع راه :
برای اغلب افراد ، تغییر رنج آور است . نمی توان تصور کرد زمانی که افراد در مورد چالش های احتمالی آینده صحبت می کنند ، کاملا” آرام باشند و بخندند. مقاومت در برابر تغییر با ایجاد رفتارهایی از جمله کنترل ، شکایت ، کنارکشیدن ، انکار و خود داری کردن بروز می کند . احساسات نهفته در این رفتار ها ، ترس ، آشفتگی و عصبانیت است . حتی زمانی که فرد الزام به تغییر را به لحاظ عقلانی درک می کند ، ممکن است این احساس ترس وجود داشته باشد . دلیل این امر ، راحت طلبی و وابستگی به راه های قبلی است . زمانی که افراد ، اشتباهات درونی خود را عمیقا” درک کنند، آن را تکرارنخواهند کرد و از ترس و آشفتگی در برابر تغییر رها خواهد شد.این عمیق ترین سطح هوش معنوی است(همان ، ص۱۲۰ ).
رشد هوش معنوی : ۲- ۱۹
به نظر میرسد اگر تعاریف هوش معنوی، روشهای مختلف دانستن را در برنگیرند، ناقص هستند. در بررسی اخیر رابرت فورمن[۴۴]، افرادی که دارای سنین مختلفی بودند، معنویت را مفهومی تجربهای میدانستند تا فراعقلی . تمرینهای تأملی مانند مراقبه، به این دلیل که وابسته به آشنایی با سه روش متمایز دانستن است، برای پالایش هوش معنوی مناسب به نظر میرسد. سه روش دانستن عبارتند از: حسی، عقلی و تأملی. به نظر میرسد این سه روش دانستن، بخش جداییناپذیری از هوش معنوی هستند که بعضی از افراد نشان می دهند(غباری بناب و همکاران ،۱۳۸۶،ص۱۳۸).
آگاهی هشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی و پرورش خود آگاهی از جمله عوامل اصلی رشد هوش معنوی تلقی میشوند. علاوه بر این، بعضی از روشها، راهبردها و تمرینها برای رشد آن مفید تلقی میشوند؛ مثلاً وگان معتقد است هوش معنوی از طریق افزایش وسعت نظر و گشودگی و داشتن نقطه نظرهای مختلف، حساسیت زیاد نسبت به تجارب و واقعیاتی نظیر حالت تعالی (ماورایی) و موضوعهای معنوی، فهم عمیقتر نمادها و بازنمایی افسانهها و کهن الگوهای ناهشیار کشف نشده افزایش مییابد.هوش معنوی را میتوان با تمرینهای مختلف توجه، تغییر هیجانات، و تقویت کردن رفتارهای اخلاقی افزایش داد. این تمرینها منحصراً متعلق به یک دین خاص یا آموزش معنوی خاص نیستند. گرچه هوش معنوی با رشد شناختی، هیجانی یا اخلاقی مرتبط است، ولی نمیتوان آن را با هیچ یک از آنها برابر دانست (همان،ص۱۳۸).
از آنجا که هر یک از انواع مختلف هوش به میزان متفاوتی رشد می کنند، ممکن است در یک فرد یکی از آنها رشد زیادی کند، ولی انواع دیگر رشد چندانی نکرده باشند. زمانی که موضوعات هیجانی یا اخلاقی حل نشده باقی میمانند، از رشد معنوی جــلوگیری می کنند. بلوغ معنوی به عنوان یــکی از جلوههای هوش معنوی، شامل درجهای از بلوغ هیجانی و بلوغ اخلاقی (روحیه اخلاقی) و رفتار اخلاقی می شود و خردمندی و دلسوزی برای دیگران را صرف نظر از جنس، قومیت، سن یا نژاد در بر میگیرد. میتوان گفت بلوغ معنوی دید عمیق و گستردهای است که با آگاهی همراه است و شامل ارتباط زندگی درونی ذهن با زندگی بیرونی می شود(غباری بناب و همکاران ،۱۳۸۶،ص۱۳۹).
زهر و مارشال معتقدند هوش معنوی از طریق جستجوی معنای اصلی موقعیتها، مطرح کردن «چرا» برای مسائل و تلاش برای برقراری ارتباط میان رویدادها رشد می کند. همچنین یادگیری و بازشناسی و گوش دادن به پیامهای شهودی راهنمایی کننده یا صدای درونی، متفکر بودن، بالا بردن خودآگاهی، آموختن از اشتباهات و صداقت داشتن با خود باعث افزایش هوش معنوی می شود.خودآگاهی برای افزایش بلوغ معنوی ضروری است. زمانی که توجه مستقیماً متوجه درون است، فرد ممکن است تلاش کند تا به احساسهای ذهنی و تفکرات خود توجه نماید. در ابتدا، فرد ممکن است کاملاً درگیر موضوعات شخصی شود و نتواند ذهنش را حتی برای یک لحظه خالی کند. جذبه مسائل شخصی می تواند در صورت تلاش فرد برای تمرکز بر آنها یا پرورش آگاهی بدون انتخاب، منحرفکننده باشد. آگاهی از امکان تغییر جهت ارادی توجه، می تواند آغازی بر فرایند کنارگذاشتن عادات فکری پیشین و الگوهای رفتاری باشد. روان درمانگران نیز آموزش میبینند تا سرگذشت دیگران را با توجه کامل و عدم دخالت خویش شاهد باشند. واضح است هنگامی که با ذهن آرام به دیگری توجه میکنیم، در پرتو هوش معنوی، زخمهای قدیمی التیام مییابند و قلبها گشوده میشوند. همراهی با دیگران با میانجیگری خاموش نیز می تواند اثرات درمانی داشته باشد(همان ،ص ۱۴۰).
۲- ۲۰خطرات بالقوه جستجوی هوش معنوی
به نظر می رسد هوش معنوی به طور کلی با سلامت روانی ارتباط داشته باشد، جستجوی معنوی ممکن است خطراتی در پی داشته باشد. کویلکی[۴۵] (۲۰۰۰) مسائلی را در ارتباط با کاربردهای بالقوه نامناسب هوش معنوی مطرح کرده است؛ مثلا وقتی که هوش معنوی به جای هوشی که در یک زمینه خاص مناسب تر است بکار برده می شود. وی استدلال می کند که اتکای بیش از حد فرد به معنویت برای حل مسائل ممکن است فرد را از روش های کاربردی تر و واقعی تر حل مسأله منحرف کند. مثلا کسی که برای حل مجادلات اش با دیگران به جای بکارگیری مهارت های اجتماعی و هوش بین فردی اش، برای دخالت الهی دعا می کند، احتمالا اتکای بیش از حد و نادرستی به منابع معنوی دارد. همچنین توسعه بیش از حد هوش معنوی ممکن است فرد را از توجه به سایر حوزه ها مثل مهارت های بین فردی غافل کند .مذهبی بودن یا معنویت بیش از حد افراد ممکن است بر دریافت و تفکر آنان به حدی تاثیر بگذارد که مانع از تفکر عقلایی یا مهارت های استدلال انتقادی شود و در یک بستر مذهبی باید بیش از قضاوت های اخلاقی به ایجاد معنویت توجه شود. هنگامی که توجه یک مذهب، به جای پرورش رشد معنوی به اصرار بر ادعای حقیقت یا تاکید بیش از حد بر اجتماعی سازی متمرکز شود، ممکن است هوش معنوی مورد غفلت واقع شود.
دستاورد های هوش معنوی: ۲- ۲۱
هوش معنوی رهبر در سازمان موجب گسترش و تضمین معنویت در سطح فردی (تلاش برای یافتن معناو هدف در زندگی کاری )گروهی (ارتباط قوی بین همکاران و افرادی که به تحول در کار مشارکت دارند ) و سازمان (هماهنگی بین اعتقادات و باورهای اصلی و ارزش های سازمان ) می گردد
(آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۲۸).
شکل ۲- ۲ دستاوردهای هوش معنوی
همانند بهره هوشی و هوش هیجانی ، هوش معنوی نیز در مدیریت و رهبری بسیار کاربرد دارد . به عقیده اندیشمندان پارادیم مدیریتی جدیدی که معنویت رادربر می گیرد در حال ظهور است . پارادایم جدید مدیریت حاصل تغییر در سطح هوشیاری کارکنان و مدیرانی است که در محیط کار خود در پی معنای بیشتری هستند . افرادی که دیدگاهی معنوی دارند ، تغییرات را پذیرا ترند و در زندگی خود احساس هدفمندی و معنا دارند ، اهمیت اتصال به یک کل بزرگ تر را می فهمند ، و ادراک و بیانی فردی از معنویت خود دارند . این افراد از ذهنیت بالابرخوردارند،یعنی باور دارندکه منابع کافی برای همه وجود دارد و نیازی به رقابت نیست . در نتیجه این افراد راحت تر به یکدیگر اعتماد می کنند ، اطلاعات و کارشان را به مشارکت می گذارند و با همکاران و اعضای گروه خود هماهنگ می شوند تا به اهداف متقابل دست پیدا کنند.در سطح سازمانی نیز، افراد در سلسله مراتب سازمان هایی که گرایش معنوی دارند ، برای توانمند سازی یکدیگر تلاش می کنند . افرادی که در این پارادایم معنویت زندگی می کنند در تصمیم گیری ها بیشتر به بصیرت و عواطف توجه می کنند و در برد- برد بهره می جویند . اخیرا تحقیقات زیادی در زمینه معنویت در محیط کار انجام شده است. محققان بیان می کنند که تشویق معنویت در محیط کار می تواند منجر به مزایا و منافعی از قبیل افزایش خلاقیت، افزایش صداقت و اعتماد، افزایش حس تکامل شخصی، افزایش تعهد سازمانی، بهبود نگرش های شغلی کارکنان همچون افزایش رضایت شغلی، مشارکت شغلی، و نیز کاهش نیات ترک محیط کار، افزایش اخلاق و وجدان
کاری، انگیزش بیشتر، و نیز عملکرد و بهره وری بالاتر شود(آقایی و همکاران ،۱۳۹۰،ص۱۲۹).
۲ – ۲۲ اندازه گیری هوش معنوی
زوهر و مارشال (۲۰۰۰) درباره خطر کمی سازی هوش معنوی هشدار داده اند. ایمونز (۲۰۰۰) نیز از تلاش برای اندازه گیری کمی هوش معنوی اجتناب می کند. در حقیقت، در ادبیات هوش معنوی هیچ معیار رسمی یا تایید شده ای برای سنجش آن وجود ندارد. شاید به این علت که برخلاف هوش عمومی که از طریق سرعت و صحت پاسخ دهی سنجیده می شود، در حل مسائل معنوی هیچ پاسخی کاملا درست یا نادرست نیست. به همین دلیل نمی توان گفت که آیا هوش معنوی میزان بهینه ای دارد یا نه، و آیا می توان کسی را از نظر معنوی کم هوش نامید. به همین دلیل، تعیین الگوهایی منحصر به فرد برای بروز هوش معنوی ممکن است مفیدتر از تلاش برای ارزیابی کمی میزان هوش معنوی یک نفر باشد.شاید هوش معنوی را باید در هر فرهنگ جداگانه سنجید. بااینحال به عقیده نویسنده هوش معنوی همان معنویت نیست که در هر زمینه فرهنگی متفاوت باشد و بنابراین احتمالا باید امکان ساخت یک مقیاس جهانشمول وجود داشته باشد. چنین امری نیازمند تعامل، همکاری و همفکری دانشمندان و محققان مختلف از فرهنگ های مختلف و معتقد به آیین های معنوی و مذهبی مختلفی می باشد. برای مثال یوسی آمرام (۲۰۰۷) از طریق یک تحقیق کیفی تلاش کرد تا ابعاد جهانشمول هوش معنوی را بدست آورد. برای این کار او با ۷۱ معلم و روحانی معنویت و مذهب از آیین های بودا، اسلام/صوفیسم، یهودیت، مسیحیت، تائو، یوگا، شمنیزم و غیره مصاحبه کرد و تلاش نمود تا ابعادی که به دست می آورد از نظر همه این آیین ها مورد قبول باشد. همچنین دیوید کینگ[۴۶] (۲۰۰۷) که هم اکنون در حال ساخت یک مقیاس جهانشمول برای سنجش هوش معنوی است، عقیده دارد مجموعه ای از قابلیت های جهانشمول وجود دارد که به معنویت با هر دیدگاهی مرتبط است و بر همین اساس مشغول ساخت این مقیاس است. از نظر او تا زمانی که بر روی چنین مقیاسی توافق جمعی صورت نگیرد،
مفهوم هوش معنوی جدی گرفته نخواهد شد(آقایی و همکاران ۱۳۹۰ ).
۲- ۲۳ کاربردهای بی شمار هوش معنوی
رشد معنوی راهی برای فرار از مسئولیت غیرعادی رفتارکردن و تبدیل شدن به فردی غیرفعال نیست، بلکه روشی برای رشد، قوی تر، شادتر و مسئولیت پذیرتر شدن است. به گزارش عصر امروز، افرادی که هوش معنوی دارند اشخاصی هستندکه درزندگی خودبرای اکثرآنچه در اطرافش اتفاق میافتد معنایی پیدا میکنند، و این نکته را درک میکنند که هیچ چیز بی معنی در این عالم وجود ندارد و همه اتفاقات دنیا بر گرفته از حکمتی خاص و والا ایجاد شده است (عبداله زاده و همکاران ،۱۳۸۸،ص۱۳۱ ).
در قسمت زیر به بخشی از کاربردهای هوش معنوی اشاره می شود:یادگیری هوش معنوی برای شغل، سلامتی، تحصیل و شخصی که به دنبال پرورش راه حل های هوشی بالا هستند، مفید است. آموزش هوش معنوی ، اساسی برای مهارت های رهبری و مدیریت در همه لحظات زندگی است.درکی که ما از خود و دیگران داریم، این است که برای فرصت ها، شناخته شدن و مورد تأیید قرار گرفتن، با دیگران رقابت می کنیم. انواع هوش هایی که قبلاً شناختیم نیز بر این رقابت و تفاوت ها تأکید می کنند.هوش معنوی رسالتی متفاوت دارد و همگرایی افراد را به نحو مطلوبی افزایش می دهد. برای اینکه اثر بخش تر باشیم، باید در جستجوی سطح جدیدی از هوش باشیم، برای اینکه اثر بخش تر باشیم، باید در جستجوی سطح جدیدی از هوش باشیم، تا با فشار روانی کمتر، کار بیشتری انجام دهیم. ما همه روزه در حال معرفی خودمان هستیم. تغییر نیازها و شیوه ها فقط بخش کوچکی از مهارت های معرفی خودمان است . وقتی که هوش معنوی در زندگی بیشتر شود، خود به خود هوش درونی خود را آزاد می سازیم . تا با فشار روانی کمتر، کار بیشتری انجام دهیم. ما همه روزه در حال معرفی خودمان هستیم. تغییر نیازها و شیوه ها فقط بخش کوچکی از مهارت های معرفی خودمان است. وقتیکه هوش معنوی در زندگی بیشتر شود، خود به خود هوش درونی خود را آزاد می سازیم(عبداله زاده و همکاران ،۱۳۸۸،ص۱۳۱ ).
باید بگوییم در بسیاری از زمینه های کاری و زندگی، هوش معنوی کاربرد دارد، که سه تای آنها از همه مهم تر است:۱- برقراری ثبات در زندگی.۲- تحول در ارتباطات افراد.۳- ارتقاء کیفیت مدیریت.
هوش معنوی در محیط کار و زندگی نیز وجود دارد اما موانع ممکن است که جلوی رشد و شکوفایی آن را بگیرد. یکی از موانعی که بر سر راه توسعه هوش معنوی وجود دارد این است که، متأسفانه تاکنون چنین آموخته شده که ما تمایل داریم هوش معنوی را تصادفا بیاموزیم و حتی در سطحی کم عمق.اغلب آموخته ایم که باور کنیم موجودات فیزیکی و مادی هستیم و در نتیجه طبیعتاً معتقد می شویم که امنیت زندگی ما بر اساس اجزای مادی و فیزیکی مثل پول و ثروت و دارایی و … است که به شغل ما بستگی دارد. در واقع این مجموعه ذهنی و مادی احساس ناامنی ایجاد می کند چنان که هر شخص می داند که شغل و ثروت و پول می آید و می رود و ما کنترل اندکی بر آنها داریم و این ناامنی ترس را تعمیم می دهد و موجب استرس می شود که بر روابط در محل کار تاثیرگذار است.توسعه هوشیاری معنوی آگاهی عمیق از مجموعه استعدادهای جدا نشدنی است. یکی دیگر از موانع، ساختار روابط و درک بین فردی است، یکی از پایه های روابط سالم، دلسوزی است، ساختار یک رابطه دلسوزانه برای بسیاری از مدیران سخت است چون باید از وظایف و عملکردها فراتر روند.احساسات و هیجانات شخص خارج از کار است ما تمایل داریم بیاموزیم که علت احساسات ما حوادث بیرونی و عملکردهای دیگر افراد است، در صورتی که خودمان باعث تمام احساساتمان هستیم و درک معنی بررسی عامل احساسات در محدوده هوشیاری معنوی است. و در فرهنگی که خیلی بر وظایف متمرکز است تنها در ۱۰ تا۱۵ سال اخیر است که ساختار رابطه دلسوزانه به عنوان بخش مهمی از مدیریت شده است، بازار کار در این محیط که ساختار بر اساس رابطه درک، قادر بودن به تشخیص و موقعیت کارمند و پاسخ به احساسات دیگران است باعث شده که افراد قدردان باشند و سازمان و شغلشان را ترک نکنند.ما تمایل داریم بیاموزیم که علت احساسات ما حوادث بیرونی و عملکردهای دیگر افراد است، در صورتی که خودمان باعث تمام احساساتمان هستیم و درک معنی بررسی عامل احساسات در محدوده هوشیاری معنوی است. وقتی من می آموزم که هوش معنوی ام را توسعه دهم و دریافته ام که چگونه دیگران را درک کنم وقتی توانایی من برای درک احساسات رشد می کند درمی یابم (می فهمم) که می توانم در سطح عمیق تر به دیگران در کنترل احساساتشان کمک کنم و این که چطور تواناییشان را در تصدیق کردن به کار بگیرم و این که چه چیز واقعاًآنها را می آزارد کمک کنیم .یکی دیگر از موانعی که بر سر راه توسعه معنوی وجود دارد تغییرات است اغلب افراد در مقابل تغییرات رفتارهایی مثل شکایت، انتقاد، ترس وحسادت نشان می دهند یعنی سعی در کنترل آن دارند به اینگونه رفتارها، رفتارهای مقاومتی می گویند و حتی اگر تغییرات منطقی و درست باشند باز هم برخی افراد دچار ترس و مقاومت می شوند. برای افراد تغییر دردناک است و اگر تغییرات رخ دهد فرد خود را به عقب می کشد در اینجا کاری که هوش معنوی می تواند انجام دهد این است که دلایل درستی که چرا افراد وقتی با تغییرات مواجه می شوند نمی توانند اقدام درستی انجام دهند را مشخص کنند. هوش معنوی به ما کمک می کندکه افراد با تغییر، در ذهن خود مبارزه کنند منظور این است که وقتی ترس از تغییر ایجاد می شود در واقع این ترس از ذهن خودمان سر چشمه می گیرد و نه از تغییر محیط و ترس ایجاد شده از نفس وخودماست و این عمیق ترین سطحی است که در هوشمندی معنوی دیده می شود وقتی ما یاد بگیریم که این اشتباه را درونی ببینیم پس می توانیم به دیگران کمک کنیم تا این تغییراتی که در اصل از درونشان به وجود می آید را ببینند و خود را از ترس و فشار رها کنند.رشد معنوی فرایند بیداری و هوشیاری درونی است یعنی صعود و بالا رفتن هوشیاری فراتر از وجود عادی و بیداری در مقابل حقایق جهان، یعنی فراتراز ذهن و نفس خود رفتن و درک اینکه واقعاً چه هستید. (عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸ ،ص۱۳۳).
۲– ۲۴ هفت گام به سوی هوش معنوی :
- آگاهی
- معنا
- ارزشیابی
- درمرکزیت بودن
- بصیرت
- تصور
- رسالت
گام اول : آگاهی
آگاهی چیست ؟ ما درهمه حال آگاه هستیم البته به چیزهایی که می خواهیم ببینیم . ما اکثرا”به چیزهای غلط به راه های نادرست آگاه هستیم . ماغالبا” به یک حقیقت بزرگ که ممکن است توجه مارا به خودش جلب کند ناآگاه هستیم . آگاهی واقعی نسبت به چیزهایی که هنوز ندیده ایم ، نشنیده ایم و توجه نکرده ایم ، بیدارمان می کند. آن همیشه آغازکننده یک سفر جدید است . با توجه به این که فرایند کنش های عصبی ما به عنوان یک شاهراه عمل می کند تا مغز را تحت تاثیر قرار دهد و اطلاعات عصب بینایی ، شنوایی و دیگر حواس را به جنبش درآورد ، حواس چیزی است که ما فکر می کنیم راه های عبوری برای آگاهی ما از جهان اطراف است . آگاهی باعث پیشرفت بازشناسی ، تداعی و خاطرات می شود و می تواند راه انداز واکنش ها ، زمزمه های درونی ، یادآوری کننده ی رفتار ، چهره ها ، خاطرات و غیره باشد . هویت ما هنرپیشه ای است که در غیاب رشد هسته (هوش معنوی ) سعی می کند زنده بماند . هویت از تمام نظام های هوشی و احساسی و هم چنین IQ مااستفاده می کند اما نمی تواند به تنهایی رشد کند . هرچند می تواندخیلی زیرک باشد و جلب توجه کند و یا باهوش و یا کند ذهن باشد ، اما بطور ذاتی ثابت و یک عادت همیشگی و تکراری است . هوش معنوی همیشه در جستجوی رشد و توسعه می باشد که سبب گسترش رابطه ی معناداربا جهان و همه ی تعلقاتش می شود . ما می دانیم که سیستم عصبی ما وقتی نشانه ای از خطر دریافت می کند به شکل نبرد و فرار واکنش نشان می دهد . ما نیز ممکن است برای محافظت از هویت مان با هر چیز متفاوت و غیر عادی واکنشی این چنین نشان دهیم .در صورتی که هوش معنوی با چیز های جدید ، غیر عادی و چیزهایی که هنوز برایمان در حکم ناشناخته است در ارتباط است . آگاهی ممکن است سطحی و کم عمق باشد و فقط روی جزئیات تمرکز یابد و توجهی به چرایی و معنای رویدادهای اطرافمان نداشته باشد . ما هر لحظه با موقعیت هایی روبرو می شویم که نیاز است با آگاهی بیشتری با آن ها برخورد کنیم (عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۹۱ ).
عشق یکی از ضد عفونی کننده های فضای درون است . فردی که به کار در حال انجام ، عشق می ورزد همیشه به جنبه های جدید و فرصت های پیش رو توجه می کند . در صورتی که کار کردن به خاطر این که ما مجبور به انجام آن هستیم در واقع سبب مرگ تدریجی استعدادهای درون مان می شود . دو نوع تمرین کاربردی که کمک می کند ذهن خود را از چیز های مبتذل و بی ارزش کنیم و کمک می کند به صداهای درونمان آگاه شویم عبارتند از (همان،ص۹۳):
*تمرینات خنثی سازی ، بازپروری یا بهبودی : برای کنترل فعالیت های هویت فرض شده و فریبنده.
– فاصله ی بیت خودتان و تراک برداشت های درونیتان را تمرین کنید . و به آن ها از دید یک تماشگر بنگرید .
– ازبه وجود آمدن چیز هایی که مورد نیاز تان نیست آگاه باشید .
*تمرینات رشدی : برای گسترش تاثیر هوش معنوی در هسته درون
– تمرین کنید که از فضای درون خود که در هر لحظه حاضر است آگاه باشید . (خودتان را درگیر مواد غیر ضروری مثل بحث با افراددیگر یا روزنامه دیروز و امروزنکنید مگر این که شما بخواهید و آن را آگاهانه انتخاب کرده باشید ).
– نسبت به مسایلی که واقعا” ذهنتان را به خود مشغول کرده آگاهی پیدا کنید .و اجازه ندهید ذهنتان را مجبور به انجام هر کاری بکند .
– آگاهی و هوشیاری تان را رشد دهید زیرا یادآور ارتباط بین ذهن و بدن است. همانطور که احساس می کنید، سطوح انرژی شما نتیجه ی مستقیم روش هایی است که شما به تصوری والاتر متعهد هستید .
رسیدن به آگاهی هوش معنوی برای ما حوزه های جدید و کاملی از معنا را آشکار می کند . به این موضوع هوشیار می شویم که اگر از هسته ی درونیمان جدا شویم ، درگیر استرس و فعالیت های اضافی می شویم که هر روز باعث رنجش ما خواهد شد(عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸ ،ص۹۴).
گام دوم : معنا
ترکیب هوش شناختی و هوش هیجانی هرگز هوش معنوی نیست . افراد دارای هوش معنوی با دیگران از روی الگوهای تعیین شده و قالبی هویت فریبنده رفتار نمی کند ؛ بلکه بر اساس معنای درونی که استنباط می کنند ، رفتار و فکر می کنند . فرد با هوش معنوی از فضا و زمان استفاده می کند تا کشف و مشاهده کند،آگاه باشد،ارزشیابی کند و معنای زندگی اش را رشد دهد ، هوش معنوی در جستجوی معناست. معنا یعنی، ما چطور با اصول بالاتر از تصویر والاتر از زندگی سروکار داریم . معنا ،فیزیولوژی درونی دارد که همراه آن است . احساس شوق و اشتیاق ، متصل بودن ، کامل بودن یا کامل شدن ، معنا ، روحیه بخش و متعالی است و از افسردگی و فشار روانی می کاهد. هوش معنوی در جستجوی تلاش ، پذیرفتن آن چه هست و واقعیت دارد و توجه به ناشناخته هاست . تلاش و جدیت به فرد دارای هوش معنوی کمک می کند تا واکنش های هویت خود را بشناسد و آن ها را متناسب با حقیقت موقعیت توسعه و تعالی دهد . تواضع فرد دارای هوش معنوی از روی اجبار و الزام نیست ، فرایندی انتخابی است که با معانی والای هسته ی درون همخوانی دارد .فرایند هوش معنوی ، آن چه را به دست می آوریم و آن چه را که انتظار داریم در کوتاه مدت یا بلند مدت به دست می آوریم را محاسبه نمی کند . زمانی که احساسات درونی به وسیله هوش معنوی هدایت می شود هیجانات توسعه می یابند که باعث ارتقاء زندگی مان به سطوح جدید رضایت ، علاقه و کنجکاوی می شود . معنی ، پاداش خود زندگی است . افراد با هوش معنوی به خاطر فرصت های زندگی کردنشان سپاسگزارند و پاسخ های خود را از رشد معنادارهوش معنوی درونشان می بینند . افراد دارای هوش معنوی هسته ی درون شان را از طریق فعالیت های روزانه شان نشان می دهند . برای مثال روزی فرانسیس مشغول باغبانی بود که دانش آموزی سوال کرد : اگر بداند امروز روز آخر عمرش است چه خواهد کرد ؟ او پاسخ داد : تمام کردن باغبانی ام(عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸ ،ص۹۴).
*تمرین های بازپروری و بهبودی :
–دایما” خودتان را مجبور به واکنش نشان دادن نسبت به مردم و موقعیت ها ندانید . سعی کنید قبل از هر کاری صبر کنید و فکر کنید . بین زمان واکنش تان و محرک ها فاصله بیندازید .
– به خودتان آموزش دهید که با حدس و گمان و سطحی نگری زندگی نکنید . به طور مثال ؛ تصور نکنید که می توانید با جر و بحثی که قبل از خواب داشته اید ، با نشاط از خواب بیدار شوید .
*تمرین های رشدی :
- به ذهن خود آموزش دهید تا انتخابگر پاسخ ها باشد نه این که قربانی واکنش ها .
- تغییر خلق تان نیاز به آموزش گسترده دارد .
- قبل از خوابیدن دلایل با معنی را برای روز جدید در ذهنتان بیاورید (مرور کنید ) و هدفمندانه برای روز جدید ، به خواب بروید (عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۱۰۰ ).
گام سوم : ارزشیابی
ارزشیابی بر اساس هوش معنوی بر اساس یک هوش زنده است که در صدد است تا ارزش های حقیقی زندگی ، بوجود آید و توسعه یابد . ارزشیابی یعنی رهایی از قضاوت و ارتقا یافتن به سوی ادراکاتی که نشات گرفته از یک تصویر بزرگترند . ما فقط باید از طریق یک معنا و تصویر والاتر ، ارزشیابی کنیم . در غیر این صورت درگیر همان کشمکش ها و تناقض ها می شویم .
هنگامی که ما دیگران را با محدودیت های خودمان مورد قضاوت قرار می دهیم ما می توانیم فقط مقایسه ای انجام دهیم از این که چقدر من بهتر هستم یا چقدر آن ها از من بدتر هستند . ما با این کار مانع تاثیر حقیقت موقعیت می شویم و هسته ی درونی ما محصورمی شود ما نمی توانیم تصویر بزرگتری را درک کنیم (همان ، ص۱۰۱ ).
*تمرین های بازپروری و بهبودی :
- طبق تصورات خودتان درباره ی دیگران با عبارت های حق داشتن یا خوب و بد قضاوت نکنید . بلکه دلیلی پیدا کنید که چرا آن ها آن کار را انجام می دهند .
- اجازه ندهید که حالت فیزیکی تان نسبت به عصبانیت ها واکنش پذیر باشد .
- آنچه که سایر مردم می گویند بپذیرید و سعی کنید تا آن ها را بفهمید نه این که سریع واکنش نشان دهید .
*تمرین های رشد :
- شما در سراسر زندگی تان دایما” در حال یادگیری هستید . به شرطی که زندگی و یاد گرفتن را از هم جدا نکنید .
- استفاده کردن از زبان را با دقت و مهارت تمرین کنید . از عبارت های ارزیابی تکراری استفاده نکنید .
گام چهارم : در مرکزیت قرارداشتن :
ما اغلب ، عبارت در مرکزیت قرار گرفتن را می شنویم در حالی که آن ها را برای توضیح و توصیف برخی از نکات مثل تعادل بین زندگی و کار استفاده می کنیم . ما می دانیم که نقطه ی مرکزی یعنی قرار داشتن بین چیزهای خوب از جهتی و چیز های بد از جهت دیگر . در این گام می بینیم معنی هوش معنوی خود ما به حقیقت موقعیت کشیده می شود . وقتی ما در مرکزیت آن چیزی قرار داریم که واقعا” مهم است ، در رشد و ترقی زندگی مان تاثیر گذاراست ، می توانیم بر همه چیز پیروز شویم .
در این گام ما تبدیل به کل می شویم و یا تبدیل به فردی می شویم که به رشد خودش مانند یک زندگی معنادار؛ متعهد می شود (عبداله زاده و همکاران ،۱۳۸۸،ص۱۱۲ ).
افراد با هوش معنوی ، هوش درونی خودشان را در محدوده ی جهان ماورا گسترش می دهند . هنگامی که ما از مرکزیت قرار دادن خودمان صحبت می کنیم ، اغلب به اشتباه فکر می کنیم که داریم از برخی از حالات تعادل عقب نشینی می کنیم . ما به تعادل مثل یک نقطه ی وسط نگاه کنیم که از تمام فشار ها ، نگرانی ها ، تنش ، کار، مسئوولیت ها دور است . در هوش معنوی ، در مرکزیت قرار داشتن یعنی به دست آوردن سطح بالاتری از تعهد با یکدیگر . فرد با هوش معنوی به هویت اجازه می دهد تا با یک هدف بزرگتر مثل کمک کردن ، به سطح جدیدی از خود متعالی برسد (عبداله زاده و همکاران ،۱۳۸۸،ص۱۱۴).
*تمرین های بازپروری و بهبودی :
- توازن با تمرکز کردن یکسان نیست . وقتی مغایرتی بین کار و زندگی یا خانواده و مسئولیت ها وجود دارد ، سعی نکنید آن ها را از تعادل و توازن خارج کنید ، زمانتان را تقسیم بندی کنید .
- اجازه ندهید یک مجموعه از هیجانات یا الگوهای فکری از یک موقعیت به موقعیتی دیگر منتقل شود . این باعث مخالفت و تعارض و بحث های مضر می شود .
- سعی کنید به جای خودتان ، حقیقت والاتر را محور قرار دهید و براساس آن عمل کنید .
*تمرین های رشدی :
- فعالانه در خدمت حقیقت والا باشید . سعی نکنید حقیقت را دور بزنید ، پیروزی برگرفته از حقیقت ، تعهدی اطمینان بخش ایجاد می کند
- ارزیابی درست ، پیدا کردن معنای موقعیت و شروع دوباره کارها را تمرین کنید (همان ، ص۱۱۴ ).
گام پنجم : بصیرت
بصیرت به این معناست که ما به چه چیزهای گوناگون ، از دیدگاهی جدید بنگریم . این دیدگاه ما را به حقیقت واقعی سوق می دهد . بصیرت به ما کمک می کند چیزهایی را که قبلا” نمی دیدیم ، حالا ببینیم .این بینایی عمیق است که ما را از تجارب روزمره به معنای واقعی می رساند . اساس هوش معنوی بر این است که ما حقیقت موقعیت را بفهمیم و بر اصول آن تمرکز کنیم .بصیرت یعنی ، انتخاب برای دیدن چیزها ، همانطور که در واقع هستند ، به وسیله ارتباط برقرار کردن با هوش معنوی ، یا هسته ی درونمان که البته با چشم دیده نمی شود . بصیرت ، کارکرد هوشیاری رشد یافته است . بصیرت دیدن با چشمان جدید است نه دیدن سرزمین های جدید . همه ی ما نیاز داریم روزمان را واقعا” از نو و با نشاط شروع کنیم . این ، ما را به هسته ی درونمان متعهد می کند و هوش معنوی ما را تقویت می کند و مانع انجام کارهای قالبی و تکراری که قبلا” شکل گرفته ، می شود (عبداله زاده و همکاران ،۱۳۸۸،ص۱۱۵ ).
تمرین های بازپروری و بهبودی : سعی کنید از روش هایی که باعث می شود در مورد عمق افرادیا چیزهایی که در اطرافتان وجود دارد کمتر توجه کنید ، آگاه شوید . اجازه ندهید فشار ها و آن روش ها ، توانایی ذهنی تان را به مخاطره بیاندازد .
- نگاه کردن به شده تحت تاثیر وضع بدنی و حالت روانی است . سعی کنید به وضع بدنی تان و حالت های روانی تان توجه کنید و خود را از فشارها خارج کنید .
- اگر شما حقیقت موقعیت را ببینید ، حتی وقتی که در نوبت دکتر هستید از آن زمان نیز به نحو احسن استفاده می کنید(همان ،ص۱۱۶ ).
تمرین های رشدی : راه های زیادی برای احترام گذاشتن به دیگران وجود دارد که ما می توانیم به آن ها توجه کنیم . معنی لفظ به لفظ (Re-spect )به معنای دوباره دیدن است یعنی نگاه با دیدی جدید است .
- سعی کنید با این عقیده به مردم نگاه کنید که آن ها داری هوش بالقوه هستند که ممکن است بالقوه بمانند یا پیشرفت کنند . وقتی با دیدی تازه به مردم نگاه کنید بصیرت بهتری درباره ی رفتار آن ها پیدا می کنید(عبداله زاده و همکاران ،۱۳۸۸،ص۱۱۶ ).
گام ششم : تصور
تصور نیاز به ترک مکان دارد ، زیرا ما می خواهیم چیزی اتفاق بیفتد و ما توانایی پیشگیری نداریم . تصور ، ذهن را به طرف هدف آشنا پیش می برد و از عمل جلوتر است .
تصور معنوی همیشه سطوح جدید هوش را به دو علت گسترش می دهد :
- کاهش در غفلت و نادانی (هویت )
- افزایش هوشیاری که باعث پیشرفت هوش جدید و گسترش ایده های نو می شود .
تصوربت دنبال نتایج مادی نیست که هویتمان را به اثبات برساند ، بلکه هدفی والاست برای خلق ابتکاری جدید در جهان با درک حقیقت موقعیت هر لحظه و هر فرد .
*تمرین های بازپروری و بهبودی :
- وقتی در فردی چیزی می بینید که مورد علاقه شما نیست ممکن است او را سرزنش کنید . این نسبت دادن ها به دیگران شما را محدود می کند(همان ، ص۱۱۷ ).
این کار فقط به ذهن تان می آموزد تا سطح هوش تان در همان شرایط باقی بماند و مانع درک و پیدا کردن راه حل های جدید از سطوح بالاتر شود.
- هز گز تصور نکنید که مشکلات شما حتما” به یک نتیجه نامناسب منتهی می شود . همیشه کار بر اساس هویت دروغین ، شرایط را به سمت غیر ممکن ها می برد . زیرا این گونه تصور از حقیقت موقعیت و آگاهی دور است .
- تصورات بیمارگونه را متوقف کنید . مثل می می خواهم متفاوت از دیگران باشم . این تصورات فشار هیجانی ایجاد می کند(عبداله زاده و همکاران ،۱۳۸۸،ص۱۱۷).
گام هفتم : رسالت
«آن چه را می شنوم ، فراموش می کنم . آن چه را می بینم به یاد می آورم و آن چه را که من اجام می دهم ، درک می کنم ». کنفوسیوس
مراحل هفتگانه هوش معنوی ، هوشیاری ما را نسبت به رسالتی والا افزایش می دهد و آن رسالت والا ، همان حقیقت موقعیت است که به زندگی معنا می دهد .
موقعیت های مختلف زندگی رسالتی دارند . ما به واسطه ی شناخت و بازبینی هوشیاری می توانیم آن رسالت را شناسایی یا تصدیق کنیم .
تا زمانی که درس های سطح موجود زندگی را یاد نگیریم نمی توانیم به مرحله ی بعدی تعالی یابیم . اگر روش کار امروز مثل دیروز باشد ، اگر مردم را با انتظارات مشابه دیروز بیبینم ، زندگی دیروز و امروز مشابه است . آن هایی که نمی توانند از گذشته و حال درس بگیرند و نسبت به آن آگاه شوند محکوم به تکرار آن می باشند (عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۱۱۸ ).
تمرین های بازپروری و بهبودی : درآرزوی داشتن یک رسالت مهم نباشید . چرا که باعث جدایی شما از هدف می شود و اغلب این موضوع فرد را واداربه پذیرش این باور نادرست می کند که رسالت باید توسط دیگران بازشناسی شود و مهم فرض شود.
- خودتان را درگیر ابهت و منزلت نکنید ، جایگاهی در فعالیت های کوچک بیابید . چرا که در انجام فعالیت های کوچک نیز می توان معانی والایی یافت .
- قبول کنید که رد و نشان رسالت در تاریخ جهان یافت می شود . جرات داشته باشید و از نقش یگانه ی خود آگاه شوید ، بخاطر این که معنای زندگی را درک کرده اید و فرصتی برای رشد و تکامل به دست آورده اید نه این که فقط هیاهو کرده باشید .
تمرین های رشدی :
- عظمت بزرگی بشر را تا جایی که می توانید بشناسید و آن را سرلوحه ی دانایی تان قرار دهید .
- به دوران کودکی تان علاقمند شوید ، نه این که از روی احساسات به روزهای خوب گذشته فکر کنید بلکه احساس خود را توسعه دهید زیرا رسالت ، دوران کودکی مان را توسعه و تحقق می بخشد و آن را به ثمر می رساند .
- اعتبار هوش تان به این که چقدر یاد گرفته اید نمی باشد بلکه چطور با موفقیت ، استعداد درونی هوش معنوی را آزاد کرده اید ، می باشد (عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۱۱۹ ).
۲- ۲۵ تمرین های پرورش هوش معنوی :
*یادتان باشد که شما معجزه خلقت هستید . اطلاعاتی درباره ی توانایی های جسم و مغزتان جستجو کنید . شما اثر یک طراح بزرگ هستید . خداوند چیز بی ارزش خلق نمی کند .
*به یاد بیاورید که همه معجزه اند . دانش تان را در سطح بالا نسبت به دیگران به کار ببرید . تصمیم بگیرید که شما می توانید بیشتر ، قدردانی ، کمک کنید و یاد بگیرید .
* قدر جهان طبیعت را بدانید . سعی کنید زیبایی های مختلفی که اطراف شما را احاطه کرده ، قدرشان را بدانید . هوی تازه استشمام کرده و صداهای مختلف بشنوید و آرامش را در طبیعت تجربه کنید .
* از خودتان بپرسید . آیا جهان همیشه وجود داشته است ؟ آیا حقیقت از نیستی به وجود آمده است ؟ و …
* زمان را غنیمت بشمارید . وقتی که صبرمان تمتم شده یا تحت فشار روانی قرار داریم ، سعی کنیم در آن لحظه چیز های معنوی که در حال اتفاق افتادن است را به یاد بیاوریم . به یا بیاورید که جزئی از تصویر بزرگ و عضوی از خلقت هستید .
* برای زندگی تان هدف داشته باشید و برای رسیدن به آن مصمم باشید .
* به دیگران کمک کنید .
*مراقب حرف هایتان باشید .
* نسبت به دیگران مهربان باشید
* درباره ی مردم قضاوت نکنید . روی نقص ها و ضعف های دیگران تمرکز نکنید . حضرت علی (ع ) دز زمینه ی نهی از تجسس می فرماید : «درپی عیوب دیگران بودن قبیح ترین عیوب و بدترین گناهان است .»
* کارها را بدون منظور و از روی لطف و هربانی انجام دهید . (عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۱۲۳ ).
* با دیگران همکاری کنید .
* به مردم اعتماد کنید .
* قدر چیزهای کوچک را بدانید .
* به دعاها یتان اهمیت بدهید .
* تجارب جدید به دست آورید .
* نگرش بذله گویی را در خودتان تقویت کنید .
* بشاش باشید . (عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۱۲۴ )
۲-۲۶ قدرت معنوی معلم
قدرت و نفوذ معنوی معلم را میتوان در عمل مشاهده نمود. از اینکه معلم پروسه تدریس را فرا گرفت و در جریان کار فعالیت خویش از کدام متد ها و وسایل درسی استفاده می نماید و همچنان چگونه موارد درسی را برای شاگردان و تفهیم می نماید، نخست برای شاگردان وانمود می گردد که معلم شان تا چه اندازه با علم و دانش، اندوخته علمی و تجارب علمی آراسته اند.
اما باید گفت قدرت و نفوذ معنوی معلم را باید مراجع جذب کننده خیلی دقیق در نظر داشته باشند. زیرا در قدم نخست مراجع فوق الذکر از توان علمی و نفوذ معنوی معلمان با خبر نباشند نه تنها به نظام آموزشی خویش بلکه به تمام جامعه صدمات جبران ناپذیری خواهند زد . مراجع جذب کننده معلمان درنظام های آموزشی بایستی دارای اصول خاصی باشند، یعنی در جذب معلمان علاوه بر توان علمی ، شخصیت ،اخلاق اجتماعی و فردی شخص مورد نظر اولی تر از همه ویژگی های آن، در نظر گرفته شود.
البته سخن معلم در نزد شاگردانش از اعتبار و نفوذ خاصی برخور دار است. لیکن تماماً سخنان معلمان باید سودمند باشد، در آنصورت قدرت و نفوذ معنوی معلم اثرات مفید بالای دانش شاگردان و رشد و تکامل جامعه می گذارد.
دانشمندان را عقیده بر این است و در این نکته تأکید دارند که تمام انسان های روی زمین همه در پرتو قدرت و نفوذ معنوی معلم به سعادت رسیده اند و نیز معتقد اند که اگر این نفوذ معنوی و سخنان با ارزش معلم نمی بود هرگز انسان به این درجه عالی سعادت رشد و تکامل تکنولوژی نمی رسید.
می توان به این نتیجه رسید که قدرت و عظمت معلم چون قدرت اقیانوس و آسمان ها است و دیگران را چون قطرات و اجرام در بین آسمان ها و اقیانوس ها احساس می کنند.
۲ -۲۷ دانش و مهارتهای معلم:
یکی دیگر از ویژگیهای مسلکی معلم، دانش و مهارتهای اوست. این ویژگی که بیشتر جنبه تطبیقی و هنری داشته، معلم را در شناخت و به کار برد روشها و فنون تدریس، نحوه استفاده از وسایل و مواد کمکی آموزشی در جریان تدریس، فضا و محیط درسی مناسب، طرح و تطبیق پلان های درسی و چگونگی ارزیابی از آموزش شاگردان، کمک می کند. آشنائی معلم از انواع روش های تدریس و به کار گیری مهارتهای پیداگوژیکی او در جریان آموزش، سبب می شود، که هدف های تعلیم و تربیت با سهولت بیشتر و در مدت زمانی کوتاه تر تحقُق یابند. چرا که زمانی عقیده بر این بود، که فردی چیزی را بداند میتواند آن را به دیگران یاد بدهد. یعنی شرط تدریس را داشتن معلومات معلم می دانستند. در حالیکه تنها داشتن معلومات برای تدریس کافی نبوده بلکه شرایط دیگری نیز باید وجود داشته باشد،آن شرایط عبارت است از دانش و مهارتهای معلم. بنابر این بیشترین تاثیر در کار معلمان، مهارت در تدریس و اطلاع از دانش تدریس است.
آگاهی معلم از انواع متدهای های تدریس یکی از نیاز های همیشگی و پایدار هر انسان یاد گرفتن است، که برای رسیدن به این نیاز باید همواره کوشش و تلاش نماید. انسان ها باید بدانند که نیاز به یادگرفتن از کجا شروع می شود، و به کجا خاتمه می یابد؟ جواب این است که نیاز به یاد گرفتن از همان آغاز تولد شروع و الی زمان مرگ ادامه دارد. یعنی ز گهوار تا گور دانش بجوی! چنانچه معمول ترین یاد گرفتن این است که از یاد دهندگان چون مادران، پدران، نزدیکان، معلمان و تمامی کسانی که به نحوی در امر یاد گیری موثر اند، استفاده بعمل آید. اما باید در نظر داشت که در میان تمامی کسانی که از آنها نام برده شد، نقش معلم والاتر از همه است. زیرا معلمان از یکطرف بزرگترین گروه یاد دهند گان هستند و از جانب دیگر یاد دادن، حرفه و پیشه آنهاست و در این راه به مهارت رسیده اند.
قابل یاد آوری است تحصیل علم و کمال از دو راه برای آدم های معمولی مسیر است اول تفکر مطالعه و درس و دوم تقوا. بدین منظور در این عرصه دانش معلم نقش برازنده و موثر را دارا میباشد. تا برای دیگران این دو اصل عمده فوق را بفهماند.
۲- ۲۸ راز های موفقیت معلم :
راز های موفقیت معلمان خیلی زیاد اند در اینجا در چند مورد، آنرا مطالعه میکنیم:
۱- داشتن صبر: معلم صبر را پیشه ی خود نسازد عقل آن تعادل خود را از دست می دهد. و هیچ گاه توفیق را نصیب نمی شود. زیرا در مسیر زند گی همه انسان ها به مشکلات زیادی رو برو می شوند، اما معلمان نسبت به دیگران زیادتر، چون آنها پیروان و تطبیق کنند گان رسالت انبیاء اند. و در همه حالت ها صبر را چاره نسازند. معلم واقعی شناخته نمی شوند.
۲-داشتن حوصله: حوصله هیچگاه مانند سکوت اشتباه نمی کند. شخص باحوصله همیشه کامیاب است. زیرا در کار های معلمی مشکلات و موانع زیادی دیده می شود. اگر معلم حوصله نداشته باشد. نمی تواند تدریس کند و یا خدمت نماید. و در مقابل سختی روزگار و تقاضا های نا معقول زمان باید حوصله کند. و در تربیت شاگردان خود از حوصله کار بگیرد.
۳-داشتن نو آوری: معلمان موفق در صدد کشف قوانین و مطالب جدید میباشند، زیرا دریافت مطالب جدید و احوالات جدید جامعه را جامه ی جدید می پوشاند.
۴-داشتن ابتکار: معلمان باید متبکر باشند، زیرا تربیت سالم اولاد جامعه ضرورت به معلومات جدید دارد. و در اجرای وظیفه از موضوعات روز و جدید با خبر باشند. و مطالب جدید را جزو برنامه ی درسی خویش بسازند.
۲- ۲۹ عوامل مؤثر بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان
۱ـ برنامه درسی
را می توان به سه گروه “برنامه درسی مورد انتظار (آنچه که در فهرست دروس و یا هدف های یادگیری مندرج است)،” برنامه درسی اجرا شده “ (آنچه که معلمین عملاً تدریس می کنند در زبان پژوهش به آن اغلب فرصت یادگیری می گویند) و “ برنامه درسی فرا گرفته” (آنچه که کودکان واقعاً یاد می گیرند) تقسیم نمود. شواهد زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه تقاضای برنامه درسی در پیشرفت تحصیلی مؤثر است. به طور خلاصه می توان اظهار داشت که اگر دانش آموزان فرصت یادگیری چیزی را داشته باشند، معمولاً “آن را فرا می گیرند و اگر این فرصت برای آنها فراهم نباشد، از یادگیری آن محروم خواهند شد. به عبارت دیگر ، هر چه میزان تقاضا در “ برنامه درسی مورد انتظار” با ثابت فرض کردن بقیه عوامل بیشتر باشد، کودکان بیشتر یاد خواهند گرفت.
بسیاری از کشورهای در حال توسعه دارای مراکز برنامه ریزی درسی هستند، گر چه در بسیاری از کشورها برنامه های درسی برای رهایی از نفوذ برنامه های قدرت های استعماری گذشته به صورت “ملی” تدوین شده اند، هنوز در برنامه های درسی برخی از کشورها این وضعیت وجود ندارد و یا آنکه در طرف دیگر طیف به آنچه که در دیگر کشورها کودکان برای یادگیری بخصوص در زمینه خواندن، ریاضیات و علوم دارند، توجه کافی مبذول نشده است.
دو مقوله باید مورد توجه قرار گیرد یکی تکنولوژی برنامه ریزی درسی و دیگری عوامل تعیین کننده برنامه درسی ، بسیاری از عوامل مطالعات اندکی نیاز دارند که مراکز برنامه ریزی درسی باید به انجام آن توجه داشته باشندتمایل به افزودن مطالب بیشتری به برنامه های درسی مشاهده می شود بدون آن که هرگز چیزی از آن کاسته شود. اخیراً حرکت هایی برای پیراسته کردن برنامه های درسی دیده می شود زیرا وضعیت کنونی و انباشتگی مطالب از جمله عوامل استاندارد پایین آموزشی به شمار می رود.
برنامه های درسی باید با دقت جرح و تعدیل شوند و باید توجه کرد که مدارس حداقل آنچه را که فارغ التحصیلان برای شروع به کار نیاز دارند به کودکان بیاموزند دانس آموزان باید همچنین پایه لازم را برای اینکه بتوانند به یادگیری پس از فارغت از تحصیل ادامه دهند و محتوایی را که بعداً به آن ها آموخته می شود، سریعاً بیاموزند، در مدرسه کسب کرده باشند.
برنامه های متعددی نظیر ادغام آموزش و کار تولیدی یا اضافه شدن موضوعات پیش حرفه ای به برنامه های درسی مورد آزمایش و تجربه قرار گرفته اند. ارزشیابی از چنین برنامه هایی، مادامی که مسئله بیکاری حل نشده، تشویق به خود اشتغالی فارغ التحصیلان صورت نگرفته یا منابع مورد نیاز افزایش نیافته است، ناامید کننده به نظر می رسد.
بر اساس برخی از مطالعات، در حقیقت آن چه که برای خود اشتغالی بزرگسالان در مناطق روستایی و شهری بصورت بالقوه از سودآوری بیشتری برخوردار است، سواد آموزی و مهارت های محاسبه، دانش کشاورزی و یا تا حدودی دانش علمی است. از نقطه نظر مسائل تعلیم و تربیت، به نظر می رسد برخی از این برنامه های حرفه آموزی اگر معلمان از انگیزه کاری بالایی برخوردار بوده و آموزش موضوعات علمی را با آموزش مطالب نظری برای درک بهتر آن مطالب پیوند داده باشند کم و بیش نتایج جالبی دارند موفقیت آنها در حقیقت تا حدود زیادی به منابعی که در اختیار بوده است بستگی دارد.
برنامه های درسی اغلب مورد انتقاد قرار می گیرند و سبب عدم پیشرفت تحصیلی تلقی می شود. معمولاً در این امر عوامل عدیده ای دخالت دارند و دانش کم معلم نیز به وضوح یکی از مشکلاتی است که در بعضی از کشورها دلیل شکست برنامه های درسی می باشد.
زبان آموزش و زبانی که مواد آموزشی و کتابها به آن نوشته می شود از مسائل دیگر است. برای نمونه نیجریه پس از استقلال زبان انگلیسی را به عنوان زبان آموزش در پایه اول دبستان پذیرفت. در منطقه ای که در آن مردم به زبان Yorubaصحبت می کنند کودک باید ابتدا زبان محلی را بیاموزد و سپس زبان Yoruba و بعد وارد مدرسه ای شود که در آن آموزش به زبان انگلیسی صورت می گیرد.(نظیر کودک انگلیسی زبانی که وارد مدرسه ای می شود که در آن به زبان ژاپنی درس می دهند.)
مطالعاتی در مناطقی که از نیجریه که به زبان های Yoruba و Hausa تکلم می کنند صورت گرفته نشان می دهد یادگیری کودکان وقتی با زبان محلی تحت آموزش قرار می گیرند بیشتر از زمانی است که آموزش آنها با زبان انگلیسی صورت می گیرد البته تغییر همه مواد آموزشی یا بازنویسی آنها به زبان های محلی کاری پر هزینه است. از طرف دیگر استفاده از زبان محلی ممکن است به یک موضوع سیاسی تبدیل شود زیرا بعضی از گروه ها ممکن است استفاده از زبان گروه دیگر را نپذیرند و در نتیجه این مشکل در بسیاری از کشورها حل نشده باقی بماند.
بالاخره امتحانات ملی باید آنچه را که در برنامه های درسی مورد توجه است منعکس کنند زیرا معلمین بر اساس محتوای سئوالات امتحانی تدریس می کنند. در تمامی این فعالیت ها مرکز برنامه ریزی درسی باید نقش قاطعی ایفا نماید.
۱ـ کتاب های درسی و مواد آموزشی
هر جا که کمبود کتاب و مواد آموزشی وجود دارد پیشرفت تحصیلی پایین تر است. تأمین یک کتاب به ازای هر دانش آموز (و تضمین اینکه کتاب ها به مدرسه برسند و مورد استفاده معلمین و دانش آموزان قرار گیرند.)، میزان پیشرفت تحصیلی و نرخ ماندگاری را افزایش می دهد. در فیلیپبن وقتی تعداد کتاب های درسی دوره ابتدایی از یک کتاب برای ده دانش آموز به یک کتاب برای دو دانش آموز تغییر یافت درصد قبولی دانش آموزان از ۵۰ به ۷۰ درصد در طی یک سال تحصیلی افزایش پیدا کرد .فولر نشان داد که کمبود کتاب درسی در برخی از موضوعات درسی مسئله ای وخیم تر از بقیه است ولی همواره این کمبود بر میزان پیشرفت دانش آموزان تأثیر می گذارد مشکل اصلی این است که چگونه می توان کتاب درسی (یا حتی چند برگ) به تعداد کافی و به قیمت ارزان تأمین کرد و در عین حال تضمین نمود که مواد آموزشی به دست دانش آموزان خاصه به مدارس مناطق روستایی خواهد رسید. مطالعات انجام شده در زمینه توزیع کتاب های درسی در نیجریه و اندونزی مشکلات عدیده ای را که در این زمینه وجود دارد نشان می دهد که بر اساس آنها اقدامات اصلاحی آغاز شده است. چاپ کتاب های درسی به تنهایی کافی نیست بلکه باید مطمئن بود که این مواد به مدارس خواهند رسید که مشکل اجرایی است و این که آنها بوسیله معلمان مورد استفاده قرار خواهند گرفت که یک مشکل تعلیم و تربیتی و در عین حال اجرایی است. در ارتباط با مواد آموزشی امکان دسترسی داشتن دانش آموزان به کتاب ها از طریق کتابخانه مدرسه نیز مطرح است. مطالعات فولر نشان می دهد که هر چه تعداد بیشتری کتاب از کتابخانه مدارس توسط دانش آموزان به امانت گرفته شود میزان پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بیشتر است و در مدارس ابتدائی هر چه تعداد کتاب هایی که در گوشه اتاق های درس قرار داده می شود بیشتر باشد میزان پیشرفت دانش آموزان در خواندن بیشتر خواهد بود.
۱ـ معلم، روش تدریس و تربیت معلم
پژوهش های زیادی در ارتباط با روش های تدریس و آنچه معلمان باید برای به دست آوردن پیشرفت بیشتر در امر فرایند یادگیری یاددهی انجام دهند، صورت گرفته است.
۱-۳- تجربه معلمان
معلمان با سابقه گرایش بیشتری به سمت به پرورش مهارت های آموزشی و کلاس داری از خود نشان می دهند. آنها میزان وقتی را که برای امور اداری کلاس صرف می شود، کاهش می دهند. در بازگرداندن نظم به کلاس به سرعت عمل می کند و روش تدریسی را برمی گزینند که وظایف بیشتری را بر دوش دانش آموزان قرار دهد.
آندرسون۱ از این بررسی نتیجه می شود که باید تمام کوشش را به کاربست تا معلمین مجرب به طور یکسان در مناطق شهری حاشیه شهرها و مناطق روستایی به کار گرفته شوند و ترک خدمت و جابجایی تقلیل یابد البته این مسئله با حقوق معلمان و ارتقاء منزلت آنها ارتباط دارد.
۲-۳- آماده کردن درس و نمره دادن
معلمین که برای آماده ساختن درس و همچنین نمره دادن تکالیف درسی و کار کلاس دانش آموزان وقت گذاری می کنند نسبت به معلمینی که این کار را انجام نمی دهند، دانش آموزان آنها نتایج بهتری کسب می نمایند. اگر در تربیت معلم بر این موضوع تأکید شود و اگر معلمین برای در آمد اضافی مجبور به کار اضافی نباشند انتظار می رود فرایند یادگیری بهبود یابد.
۳-۳- مهارت ها
معلمین که در نظر دانش آموزان سخت گیرتر و متوقع تر هستند معلمینی که توانایی برقراری سریع نظم را در کلاس درس دارا هستند معلمینی که به روش نظام مند از کار خود ارزیابی می کنند و بر آنچه که یک دانش آموز یاد گرفته یا یادنگرفته در برابر همه آنچه باید یاد می گرفت به درستی واقفند و به دانش آموزانی که مطالب را در بار نخست یاد نگرفته اند، فرصت فراگیری مجدد را می دهند و معلمینی که به دانش آموزان کمک می کنند تا میزان اهمیت مطالب را پی ببرند و بتوانند بین مطالب اصلی و فرعی تمیز دهند، در معلمی موفق تر از معلمین دیگرند و دانش آموزان آنها از پیشرفت تحصیلی بالاتری برخوردارند.
برخی از معلمین فداکار توانایی این را دارند که در محرومترین مناطق دانش آموزان را به فراگیری مطالب تشویق نمایند. آوالوس[۴۷] در این زمینه مطالعاتی در چهار کشور آمریکای لاتین انجام داده است و آنان را گل های سرخ فرهنگی نامیده است. لیکن مطالعات بیشتری نیاز است تا بتوان به شیوه کار این گونه معلمان که نتایج بسیار خوبی را در کار با دانش آموزان محروم بدست می آیند پی برد.
تحصیلات عمومی
مطالعات نشان می دهد که معلمینی که دارای مدارج تحصیلی بالاتری پس از دوره متوسطه می باشند نسبت به معلمینی که از مدارک تحصیلی پایین تر بر خوردارند موفقیت بیشتری داشته اند. البته این دستاورد برای مسئولان آموزش و پرورش کشورهایی که با کاهش بودجه آموزش و پرورش و با افزایش تعداد دانش آموزان روبرو هستند و مجبورند با گذراندن دوره های یک ساله برای فارغ التحصیلان سیکل اول یا دوم متوسطه آنها را برای تدریس در مدارس متوسطه آماده سازند، چندان تسلی بخش نیست.
تحصیلات در زمینه تعلیم و تربیت
پاسو[۴۸] هیچ گونه تفاوتی بین میزان پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و طول دوره های آموزش تعلیم و تربیت معلمان آنها پیدا نکرده است. این نتیجه نشان می دهد که در محتوای دوره های تربیت معلم مشکلاتی وجود دارد. چه نوع فعالیت هایی برای تدریس/ یادگیری انواع مختلف هدف ها و وظایف آموزشی در موضوعات مختلف درسی مورد نیاز است؟ برخی از نتایج حاصله از فعالیت های معلمان که بر یادگیری دانش آموزان اثر بخش است قبلاً ارائه شد. از این گونه مطالعات است که محتوای قسمت های تربیتی دوره های تربیت معلم باید بیرون کشیده شود. این مطالعات همچنین نشان می دهد که می توان مدت زمانی را که به آموزش مطالب تعلیم و تربیت به معلمان اختصاص داده می شود کاهش داد مشروط بر آنکه انتخاب درستی از آنچه که برای معلمان ضرورت دارد، انجام شده باشد.آموزش ضمن خدمت به صورت معمول است: دوره های کوتاه مدت یک هفته ای و آنچه که آموزش از طریق کار نامیده می شود.در حالت دوم معلمین در طی هفته به فعالیت خود یعنی تدریس در مدارس مشغول می شوند ولی در هفته یکبار (نصف روز یا تعطیل آخر هفته) به همراه معلمین مدارس همجوار در مرکز معلمان (یا در اتاقی از یکی از مدارس) دور هم جمع می شوند. آنها به بحث پیرامون مشکلات مشترک می پردازند و افرادی را نیز به عنوان ناظر یا راهنما به جلسات خود دعوت می کنند. گفته می شود که آموزش از نوع اول فقط دو برابر مدت آموزش اثر بخش است و بعد از آن ارزش خود را از دست می دهد. یعنی اگر طول دوره ضمن خدمت یک هفته باشد معلمین تا دو هفته آنچه را که آموخته اند در کلاس درس به کار خواهند بست و بعد از آن به شیوه گذشته عمل خواهند نمود. مطالعات نشان داده است که اثرات آموزش از طریق کار بر روی فعالیت های معلمان (و یادگیری شناختی) ماندگارتر از اثرات آموزش به شیوه دوره های ضمن خدمت کوتاه مدت خواهد بود. در این زمینه نیز قبل از نتیجه گیری کلی باید پژوهش های بیشتری انجام گیرد.
در برخی از کشورها آموزش ضمن خدمت اجباری نیست. نتایج مطالعات نشان می دهد که وقتی آموزش معلمان با فعالیت های عملی توام باشد (نظیر تولید مواد آموزشی، ساختن ابزار ارزیابی) موفقیت آنها در امر تدریس بیشتر از معلمانی است که دوره های آموزشی را ندیده اند و یا دوره هایی را گذرانده اند که صرفاً جنبه نظری داشته است.
در بسیاری از کشورها هنگامی که معلمین در کلاس های ضمن خدمت شرکت می کنند دانش آموزان آنها تعطیل می شوند و به این ترتیب برای شرکت معلمان در این گونه کلاس ها هیچ گونه پرداخت اضافی صورت نمی گیرد. در برخی از کشورها نیز برای شرکت معلمان در دوره های ضمن خدمت حق الزحمه هزینه سفر و مأموریت پرداخت می شود که می توانند بسیار پرهزینه باشد.
پیشنهاد می شود که آموزش ضمن خدمت یا از طریق کار اجباری و حق الزحمه ای هم بابت آن پرداخت مگردد. این دوره ها لازم است به جنبه های عملی بیشتر توجه کنند و بر آموزش از طریق کار بیشتر تأکید شود.
۱ـ مدت زمان تحصیل در مدرسه و منزل
مدت زمانی که به آموزش اختصاص داده می شود در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان نقش زیادی دارد. بطور کلی هر چه کودکان زمان بیشتری صرف مطالعه نمایند. با ثابت نگهداشتن بقیه عوامل مطالب بیشتری فرا خواهند گرفت. تعداد روزهای مفید سال تحصیلی بین کشورها از ۱۲۰ روز تا ۲۴۰ روز در نوسان است. تعداد ساعات آموزش روزانه ۲ تا ۷ ساعت می باشد. سن ورود به مدرسه از ۴ سالگی تا ۷ سالگی و (حتی بیشتر) تغییر می کند. بنابراین برای کودکانی که تا سن ۱۴ سالگی در مدرسه می مانند ، تعداد ساعات آموزش می تواند بین ۴۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ ساعت در نوسان باشد.
باید توجه داشت که تعداد ساعات واقعی که به امر آموزش اختصاص داده می شود ممکن است با آنچه که بر روی کاغذ می آید متفاوت باشد. کشورهای زیادی وجود دارد که در آنها سال تحصیلی رسماً ۲۴۰ روز است ولی در عمل دانش آموزان ۳۰ روز از سال تحصیلی را به دلیل تعطیلات عمومی دیدار شخصیت ها و غیبت معلمین ناشی از بیماری، فوت و ازدواج خانواده، شرکت در کلاس های ضمن خدمت و غیره آزاد هستند. بنابراین تعداد روزهای واقعی تحصیل به مراتب کمتر خواهد بود. حضور معلم در مدرسه مسئله ای است که نیاز به توجه ویژه دارد. در برخی از کشورها اقداماتی باید صورت گیرد (برای نمونه، دخالت دادن انجمن محلی یا والدین در مدیریت مدرسه) تا معلمان برای تدریس در مدارس حضور پیدا کنند.
در خصوص مدت زمانی که باید به آموزش هر ماده درسی اختصاص یابد و اینکه چند ساعت در هفته و برای مدت چند سال یک ماده درسی باید آموزش داده شود، مطالعات زیادی مورد نیاز است.
کارول[۴۹] پیشنهاد کرد برای اینکه یک دانش آموز به خواندن درک مطلب زبان فرانسه به عنوان زبان خارجی تسلط یابد، به طور متوسط به شش سال مطالعه مداوم (با چهار یا پنج جلسه هفتگی) برای ۴۰ هفته در سال نیاز دارد که دانش آموزان از انگیزه خیلی بالا برخوردار باشند و شرایط تدریس نیز بسیار خوب باشد این مدت را می توان حداکثر به ۴ سال تقلیل داد.
مدت زمان آموزش را می توان از جنبه دیگری هم مورد مطالعه قرار داد و آن مدت زمانی است که عملاً در کلاس درس به امر یادگیری و تدریس اختصاص می یابد و مدت زمانی که دانش آموزان عملاً برای یادگیری در کلاس صرف می کنند (در مقابل خیال پردازی و غیره) بسیاری از مطالعات انجام شده در این زمینه نشان می دهند که هر چه این مدت زمان بیشتر باشد با ثابت نگهداشتن بقیه عوامل، میزان یادگیری دانش آموزان بیشتر است.
بالاخره، تکالیف درسی از اهمّیّت زیادی برخوردار دارند. دانش آموزانی که تکالیف درسی بیشتری انجام می دهند، در مقایسه با بقیه موفق ترند هر چند که آن تکالیف مورد ارزشیابی و نمره گذاری قرار نگیرند. اگر به تکالیف درسی نمره داده شود و معلم ویژگی های هر دانش آموز را مورد توجه قرار دهد و به او کمک کند تا نقاط ضعف خود و راه اصلاح آنها را بشناسد، میزان یادگیری به مراتب افزایش می یابد. بدیهی است اگر معلمین از انگیزه کافی برای کار کردن برخوردار نباشند یا به فعالیت های دیگر در ساعات بیکاری مشغول شوند، احتمال اینکه تکالیف درسی دانش آموزان مورد نمره گذاری قرار گیرد کم خواهد بود.
۱ـ سازمان و تسهیلات مدرسه
مطالعات فولر[۵۰] نشان می دهند که هیچ گونه اختلافی بین میزان پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در مدارس کوچک و بزرگ با تعداد دانش آموزان متفاوت مشاهده نشده است و در نتیجه می توان ابعاد مدرسه را افزایش داد مشروط بر آنکه مدیران این گونه مدارس قبلاً آموزش های مناسب را دیده باشند.
در رابطه با نقش تراکم کلاس (تعداد دانش آموزا در کلاس) بطور کلی مطالعات نشان می دهند که در کلاس های کم تراکم موفقیت دانش آموزان بیشتر نیست، مگر آن که تراکم کلاسی کمتر از ۱۵ نفر باشد که در این صورت امکان آموزش انفرادی فراهم می شود. همچنین می توان اظهار داشت که میزان پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در کشورهای صنعتی در کلاس های بیش از ۴۵ نفری و در کشورهای در حال توسعه در کلاس های بیش از ۵۵ نفری کاهش می یابد. جالب توجه است که در مقایسه تطبیقی انجام شده بین دانش آموزان پایه پنجم ۱۵ کشور کره با تراکم ۶۰ نفر در کلاس و ژاپن با ۴۲ دانش آموز در کلاس رتبه اول را بدست آورده اند بنابراین آنچه در پیشرفت دانش آموزان نقش مهمی ایفا می کند، تراکم کلاسی نیست بلکه آن چیزی است که در کلاس اتفاق می افتد. در مورد کلاس های با تراکم بیش از ۶۰ دانش آموز در کلاس هیچ گونه مطالعه ای در دسترس نیست و به نظر می رسد که عدد ۶۰ را بتوان به عنوان تراکم حدأکثر به حساب آورد البته مشروط بر آن که اتاق درس به اندازه کافی برای آن تعداد دانش آموزان بزرگ باشد و معلم قبلاً با شیوه تدریس در این گونه شرایط آشنا شده باشد.
یکی از مشکلاتی که وجود دارد این است که معلمین معمولاً برای تدریس در کلاس های با تراکم متوسط آماده می شود. باید توجه داشت که اگر تراکم کلاسی بالا رود، معلمین باید آموزش های لازم را برای تدریس در کلاس های با تراکم بالا ببینند. همچنین باید انگیزه کافی برای حضور آنها در کلاس های پر تراکم به وجود آید که به سادگی ممکن نیست.
استفاده از مدارس دو شیفت و سه شیفت این امکان را می دهد که بدون افزایش هزینه ای سرمایه ای بتوان از تعداد بیشتری دانش آموز ثبت نام کرد. در صورتی که معلمین فقط در یکی از نوبت ها تدریس کنند به نظر می رسد اینکه دانش آموز در کدام نوبت در مدرسه حضور یابد، تأثیری در پیشرفت تحصیلی وی نخواهد داشت. البته بسیاری از معلمان برای بدست آوردن درآمد بیشتر در دو نوبت (گاهی در دو مدرسه متفاوت) تدریس می کنند از والدین نیز ترجیح می دهند فرزندان آنها در نوبت اول که هوا خنک تر است و کودکان آماده ترند، به مدرسه بروند. گرچه در بسیاری از کشورها مدارس بصورت دو یا چند نوبتی در آمده اند، به نظر می رسد که تأثیر چندانی بر نتایج نداشته است. جمع آوری اطلاعات بیشتر در این زمینه بسیار مفید خواهد بود.
۱ـ مدارس شهری و روستایی
در بسیاری از کشورها، بین پیشرفت تحصیلی دانش آموزان مناطق شهری و روستایی اختلاف زیادی مشهود است و به ندرت ممکن است این اختلاف به نفع مناطق روستایی باشد، مگر در مقایسه با مناطق پست حومه شهرهای بزرگ که ممکن است از کیفیت پایین برخوردار باشند. در بقیه موارد این مناطق روستایی هستند که از وضعیت بدتری نسبت به مناطق شهری برخوردارند.
در این خصوص باید توجه کرد که تخصص نابرابر منافع بین مدارس مختلف در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان آن مدارس مؤثر است. اطلاع از نسبت تعداد میز و نیمکت به ازای هر دانش آموز تعداد تخته سیاه قابل استفاده به ازای هر اتاق درس، تعداد اتاق های درس با کف خشتی، چوبی، سیمانی تعداد روشنایی به ازای هر اتاق درس، تجهیزات مورد نیاز برای آموزش عملی علوم (ویا حتی در کشورهای غنی تر، فضای آزمایشگاه و کاربرد آنها به ازای هر دانش آموز) و… با بهره گرفتن از نتایج سرشماری به سادگی میسر است.
وقتی دستیابی به این گونه اطلاعات اساسی در سطح ناحیه، منطقه یا کشوری ممکن نباشد به ناچار باید حدأقل هر چند سال یکبار این گونه اطلاعات جمع آوری شود. می توان در جایی که سرشماری صورت نمی گیرد. این گونه اطلاعات را با بهره گرفتن از روش نمونه گیری به دست آورد داده باید تجزیه و تحلیل شوند و اقدامات مناسب برای هر چه بیشتر بر قرار کردن برابری بین مدارس انجام گیرد. از انجمن های محلی نیز می توان در این زمینه کمک خواست. از سیاست ملی هند در این مورد می توان بسیاری مطلب آموخت. تسهیلات اساسی نظیر دو اتاق نسبتاً وسیع تخته سیاه، نقشه، نمودار و دیگر مواد آموزشی برای همه مدارس ابتدایی باید فراهم گردد.
مشکلات ویژه ای در مدارس مناطق دور افتاده وجود دارد. مدارس در این گونه مناطق اغلب کوچک هستند و گاهی فقط یک معلم دارند که باید شش پایه دوره ابتدایی را به تنهایی تدریس کند. در چنین شرایطی باید آموزش های لازم به معلمین داده شود و در این زمینه کشورهای در حال توسعه می توانند از تجربیات کشورهای پیشرفته استفاده کنند. مشکل دیگر جذب معلمین برای کارکردن در مدارس روستایی (اغلب دور افتاده) و نگهداری آنها در این گونه مناطق است.
عدم تمایل معلمین آموزش دیده برای رفتن و ماندن در مناطق روستایی به خوبی آشکار است. کیفیت معلمین مناطق روستایی با میزان پیشرفت تحصیلی دانش آموزان ارتباط دارد. پاداش نقدی و تأمین مسکن رایگان که می تواند پرهزینه باشند همیشه کافی نیستند
نقش مدیر مدرسه نیز بسیار حائز اهمیت است. فولر نشان داده است که نقش مدیر مدرسه اغلب با نوع مدرسه (نظری، حرفه ای) و فرهنگ محیط در ارتباط است. آموزش رسمی مدیران مدارس پس از انتخاب آنها به این سمت، اثرات مثبتی بر نحوه اداره مدرسه داشته و باید احتمالاً بخشی از آموزش ضمن خدمت یا از طریق کار تلقی شود. هزینه این آموزش از طریق کار ناچیز است مگر برای گروهی که در رابطه با محتوای این دوره و تهیه مواد آموزشی مورد نیاز فعالیت می کند. محتوای آموزشی این دوره ها باید به صورت ملی تهیه شوند و در هنگام بررسی محتوای چنین دوره هایی در دیگر کشورها به ویژه کشورهای صنعتی باید دقت کامل مبذول گردد.
در مناطقی که بیشتر والدین بی سواد یا کم سواد هستند، مدیران مدارس می توانند برنامه هایی را برای والدین تهیه کنند و از این طریق در رفتار والدین تغییر ایجاد کنند. برای نمونه به آنها بیاموزند که فرزندان خود را مجبور کنند تا درس ها را برای آنان بخوانند، یا به والدین آنچه را که آموخته اند تعریف نمایند. چنین برنامه هایی اثرات بسیار شگفتی بر پیشرفت دانش آموزان به ویژه دانش آموزان پایه های دوم و سوم که از نظر خواندن ضعیف هستند داشته باشد.
اقدامات زیادی در این زمینه صورت گرفته که ارزش ثبت و خلاصه کردن را دارد. در تمامی این اقدامات نقش مدیران مدارس توجه بوده است.
۱ـ آموزش از راه دور
وقتی از برنامه های آموزشی از راه دور و استفاده از رادیو یا وسایل ارتباطی دیگر به عنوان یک وسیله تکمیلی برای آموزش در کلاس درس استفاده شود، در بالا بردن پیشرفت تحصیلی دانش آموزان می تواند مؤثر باشد.
تولید اولیه برنامه های درسی پرهزینه است. لیکن هزینه سرانه به ازای هر دانش آموز کم خواهد بود. ضرورت دارد که هر یک از عناصر مورد آزمایش قرار گیرند و در صورت ضرورت قبل از اجرای برنامه تجدید نظر لازم در آنها صورت گیرد. وقتی تمرین ها خیلی به سرعت و بدون اجرای آزمایش های لازم شود، تأخیری بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان نخواهد داشت و هزینه های اولیه تولید به هدر خواهد رفت.
عوامل زیادی وجود دارند که فرایند یادگیری را تحت تأثیر قرار می دهند و پژوهش های زیادی در این زمینه انجام شده که ارائه آنها در اینجا ممکن نیست. با گسترش پژوهش ها باید به توان تأثیرات عوامل مختلف را تشخیص داد. ضروری است نسبت به جمع آوری اطلاعاتی که پیشرفت دانش آموزان تأثیر مثبت یا منفی و یا احتمالاً تأثیری ندارند، اقدام شود. نظرات زیادی در این زمینه مجود دارد که این پژوهش ها می تواند صحت و سقم آنها را نشان دهد. به علاوه ضروری است هر کشوری مکانیزمی برای قضاوت در مورد سلامت آموزش و پرورش و هدف های برنامه ریزی در اختیار داشته باشد.
اولیاء و معلمین برای این که از وضعیت تحصیلی دانش آموزان در مواد درسی مختلف آگاه شوند و بدانند در چه قسمتی باید بیشتر کوشش نماید، نیازمند اطلاعات هستند، مدیر مدرسه نیاز دارد در باره نقاط قوت و ضعف هر یک از کلاس های مدرسه (در باره تفاوت های جنسی) اطلاعات داشته باشد و همچنین باید بداند و ضعف مدرسه او در هر پایه تحصیلی در مقایسه با مدارس مشابه دیگر چگونه است؟ مدیر مدرسه باید مجموعه فعالیت های مدرسه را برنامه ریزی کند و اطلاعات لازم را برای برنامه ریزی فعالیت های سال آینده در اختیار داشته باشد. مسئول منطقه باید بداند که هر یک از مدارس چگونه کار می کند، نسبت به تفاوت های شهری و روستایی و نظایر آن آگاهی داشته باشد تا بداند در چه قسمتی داد منابع بیشتر مفید خواهد بود و برای این کار نیازمند اطلاعات است. اداره برنامه ریزی ملی در زمینه نحوه عملکرد مناطق و استان های مختلف کشور نیازمند اطلاعات است. همچنین اطلاعاتی در زمینه نقش هر یک از عوامل (موقعیت مکانی، تجهیزات، آموزش معلمان، کیفیت تدریس، مدیریت مدرسه و … ) در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در مواد درسی مختلف و مناطق و مدارس نیاز دارد. اداره برنامه ریزی همچنین باید بداند که آیا فارغ التحصیلان و آموزش دیدگان در ارتباط با جامعه به آسانی کار پیدا می کنند و مشارکت آنها در توسعه اقتصادی و اجتماعی چگونه است؟ که این موضوع البته مطمح نظر این نوشته نیست.
چنین داده هایی را می توان از طریق بررسی های منظم جمع آوری و در اختیار تصمیم گیرندگان سطوح مختلف قرار داد. وقتی که نظام های آموزشی اطلاعات لازم را در چنین زمینه های اساسی نظیر تعداد دانش آموزان هر کلاس/مدرسه، تعداد اتاقهای درس ، کتاب و میز تحریر و نظایر آن در اختیار نداشته باشند، می توان به سادگی آنها را از طریق ارزیابی های منظم به دست آورد.
وقتی تفاوت های زیادی در تدارک و همچنین عملکرد مدارس یا مناطق نسبت به هم وجود داشته باشد می توان تأخیر این تفاوت ها را بر نتایج عملکرد مدرسه، نظیر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان ، رفتار و مهارت های آنها ارزیابی نمود. این ها از اطلاعاتی هستند که برنامه ریزان آموزشی به آنها نیاز دارند.
ضمناً داشتن اطلاعاتی از دیگر کشورها و مقایسه میزان پیشرفت تحصیلی یک کشور با آن ها (به ویژه با کشورهایی که از نظر اقتصادی در مرتبه مشابهی دارند) و مقایسه میزان تفاوت ها در مقایسه با سایر کشورها می توان بسیار سودمند باشد.
۲- ۳۰ پیشینه تحقیق درباره هوش معنوی
هوش معنوی موضوع جالب و جدیدی است که مطالب نظری و نیز یافته های پژوهشی و تجربی درباره آن بسیار اندک است. این موضوع جزء عرصه هایی است که تحقیقات چندان منسجم و نظام مندی برای شناخت و تبیین ویژگی ها و مؤلفه های آن در حد و اندازه انواع دیگر هوش صورت نپذیرفته است. با این حال، تازگی ها این موضوع نظر بسیاری از صاحب نظران و محققان را به خود جلب کرده است. از جمله این تحقیقات، در سال ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ م، بر روی ۵۴۹۰ نفر از مردم سراسر جهان نشان داد که هم بستگی قوی ای میان عملکرد هوش معنوی و سن افراد وجود دارد. این بدان معنای نیست که دستیابی به مهارت های هوش معنوی به صورت خود به خود و با افزایش سن صورت می گیرد، بلکه گویای این مطلب است که افراد، با افزایش سن می توانند مهارت های هوش معنوی را برگزینند و فراگیرند. به سخن دیگر، با گذشت زمان و بالا رفتن سن، افراد می توانند به سطوح بالاتری از هوش معنوی دست یابند. همچنین نتایج تحقیقات نشان داد که زنان نسبت به مردان نمره بالاتری برای هوش معنوی دارند و مسیحیان و پروتستان ها نسبت به کاتولیک ها از هوش معنوی بالاتری برخوردارند و همین طور سفیدپوستان در مقایسه با نژادهای دیگر، نمرات بهتری داشتند (ویلگز ورث، ۲۰۰۴).
پژوهش های گوناگون نشان داده است که میان هوش معنوی و هدف زندگی، رضایت از زندگی و سلامت، هم بستگی بالایی وجود دارد. المر و همکارانش در بررسی تحقیقات انجام گرفته در مورد آثار معنویت بر سلامت فرد، دریافتند معنویت با بیماری کمتر و طول عمر بیشتر همراه است و افرادی که دارای جهت گیری معنوی هستند، هنگام رویارویی با جراحت، به درمان بهتر پاسخ می دهند و به شکل مناسب تری، با آسیب دیدگی و نقص عضو کنار می آیند .
همچنین شواهد نشان می دهد تمرین های معنوی، افزایش دهنده برخی ویژگی های فردی است که برای بهره گیری از هوش معنوی سودمندند. این ویژگی ها عبارت اند از خردمندی، تمامیت (کامل بودن)، دلسوزی، دیدگاه کل نگر داشتن، ذهن باز و انعطاف پذیری (زهر و مارشال، ۲۰۰۰).
درتحقیقی که ابوالقاسم یعقوبی ، محمدرضا ذوقی پایدار، حسن عبداله زاده و حسین محققی درباره ی رابطه ی بین هوش معنوی و بهداشت روان دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا همدان در سال تحصیلی ۸۷-۸۶ انجام داده اند نتایج ذیل به دست آمده است : بین بهداشت روانی و هوش معنوی رابطه معنی داری وجود دارد که این روابط با بهره گرفتن از تحلیل رگرسیونی و همبستگی به تفکیک چهار بعد پرسشنامه سلامت عمومی با هوش معنوی مورد تحلیل قرار گرفته است(عبداله زاده و همکاران،۱۳۸۸،ص۷۴).
فرشته عابدی و زهرا سرخی با موضوع رابطه ی هوش معنوی و صفات شخصیتی ( بااستفاده از پرسش نامه پنج عاملی )در جمعیت سنین ۵۰-۱۹ سال شهر ساری در سال ۱۳۸۸ پژوهشی انجام داده اند که نتایج آن بدین ترتیب است : بین هوش معنوی و روان نژندی رابطه ی معنا دار منفی وجود دارد . بین هوش معنوی و عامل های شخصیتی برونگرایی و با وجدان بودن رابطه ی معنا دار مثبت وجود دارد . بین هوش معنوی و انعطاف پذیری و دلپذیر بودن رابطه ی معنا دار وجود ندارد (همان ،ص۷۵ ).
محدثه لطفی و سمیه سیار به بررسی رابطه ی بین هوش معنوی و سلامت روان افراد ۱۵ سال به بالا در شهرستان بهشهر در سال ۱۳۸۷ پرداخته و نتایج زیر به دست آمده است : بین هوش معنوی و سلامت روانی رابطه ی معنا داری وجود دارد و بین هوش معنوی مردان و زنان تفاوت معنی داری وجود ندارد . مارک م . لیچ و راسل لارک[۵۱] تحقیقی درباره رابطه ی معنویت و بخشش انجام داده اند و به این نتایج دست یافتند که شخصیت نقش مهمی در بررسی بخشش بازی می کند .این بررسی سعی داشت تا معنویت را از طریق مقیاس بهزیستی معنوی و مقیاس تعالی معنوی بسنجد . در چند دهه ی اخیر روانشناسی دین و مطالعه ی موضوعات معنوی به طور فزاینده ای مورد توجه روانشناسان قرار گرفته است ، بیشتر مطالعات صورت گرفته در این حوزه مربوط به رابطه ی دین ومعنویت با سلامت روان است ودر اکثر این مطالعات یک رابطه مثبت بین باورهای دینی ومعنویت با سلامت روان افراد یافت شده است.اسدی ۱۳۸۲ در تحقیقی با عنوان بررسی رابطه بین هوش هیجانی ، فرسودگی شغلی و سلامت روانی کارکنان در شرکت ایران خودرو دریافت که بین هوش هیجانی با سلامت روانی کارکنان رابطه معنی دار ومثبتی وجود دارد(عبداله زاده و همکاران ، ۱۳۸۸،ص۷۵).
به منظور سنجش تجربیات معنوی، مذهبی وعرفانی، همچنین بررسی ارتباط بین معنا یابی ،سلامت روان وتجربیات معنوی در گروه های مختلف جامعه اقدام به طراحی وساخت ابزاری معتبر بنام تجربه معنوی نمودند،آنان شش مؤلفه از جمله معناداری زندگی ،تأثیر ارتباط با خدا،شکوفائی وفعالیت معنوی ،تجربیات عرفانی ،تجربیات سلبی وفعالیتهای اجتماعی مذهبی را برای این قیاس در نظر گرفته اند(غباری بناب وهمکاران ۱۳۸۴ ).
احمدی وکجباف (۱۳۸۷) در پژوهشی ، نگرش معنوی دانشجویان دانشگاه اصفهان وارتباط آن با برخی ویژگی های جمعیت شناختی را مورد بررسی قرار دادند. آنها دریافتند که دانشجویان نگرش های متفاوتی نسبت به معنویت وارتباط آن با
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1399-12-19] [ 10:39:00 ق.ظ ]
|