امنیت (Security) از ریشه لاتین secures است که در لغت به معنای «نداشتن دلهره و دغدغه» است. بنابراین معنای لغوی امنیت، “رهایی از خطر، تهدید، آسیب، اضطراب، هراس، ترس، نگرانی یا وجود آرامش، اطمینان، آسایش، اعتماد و تأمین است” (ماندل،۱۳۷۹ :۴۴)

 

 

در واقع، “امنیت یعنی رفع خطر و رفع خطر یعنی استفاده بهینه از فرصت. بنابراین باید چنین نتیجه گرفت که امنیت دارای دو عنصر اساسی تهدید و فرصت است و برقراری امنیت منوط به رهایی نسبی از تهدید و بهره گیری بهینه از فرصت هاست” (خلیلی، ۱۳۸۱ :۴۲۸ ).

 

به این ترتیب، امنیت شامل دو وجه است؛ در وجهی تحقق امنیت در گرو «نبود خطر» است و در وجه دیگر« کسب فرصت ها و تضمین منافع و ارزش ها ».

 

امنیت یکی از اساسی ترین نیازهای بشری است و این مقوله «قدمتی به اندازه تاریخ بشر دارد و در طول تاریخ جامعه ای را سراغ نداریم که دیرزمانی فارغ از دغدغه ها و معضلات امنیتی روزگار را سپری کرده باشد.» (خوشفر، ۱۳۷۹ :۹۶)

 

در حقیقت «پدیده امنیت یک پدیده ادراکی و احساسی است. یعنی برای تحقق آن باید این اطمینان در ذهن توده مردم و دولتمردان بوجود آید که ایمنی لازم برای ادامه زندگی بدون دغدغه وجود دارد اما تعیین درجه و مرتبه از امنیت که در جامعه مورد نیاز می‌باشد ممکن نیست.» (خوشفر، ۱۳۷۸ : ۹۶)

 

بی تردید هیچ عنصری برای پیشرفت ، توسعه و تکامل یک جامعه و همچنین شکوفایی استعدادها مهمتر از عنصر امنیت و تامین آرامش نبوده و توسعه اجتماعی ، خلاقیت  و فعالیت ارزشمند بدون امنیت امکان پذیر نخواهد بود . اصولا انسان برای رسیدن به یک درجه موفقیت در زندگی و برای رسیدن به اهداف والای انسانی بعد از برآوردن نیازهای فیزیولوژیکی که اساس موجودیتش را تشکیل می‌دهد، نیاز به وجود امنیت و احساس امنیت دارد . نیاز به امنیت پس از نیازهای فیزیولوژیکی انسان به عنوان یکی از ساختارهای اساسی و پایه ای تشکیل دهنده شخصیت فرد قلمداد می‌شود ، و تا زمانی که فرد در زندگی روزمره احساس امنیت نکند ، هیچ پیشرفتی در طول ساختار شخصیتی خود نخواهد کرد.مهمتر از امنیت ،موضوع احساس امنیت است . وجود امنیت یک جامعه به همان اندازه مهم است که احساس امنیت در آن جامعه ، و حتی بعضی از کارشناسان احساس امنیت را در یک جامعه ، مهمتر از وجود امنیت در آن می دانند چون ممکن است در جامعه ای امنیت وجود داشته باشد ولی فرد احساس امنیت ننماید .و ممکن است فرد به خاطر وجود پاره ای از عوامل مخل امنیت ،در جامعه احساس امنیت نکند . (همان: ۱۶۰).

 

مفهوم امنیت اجتماعی همچون سایر مفاهیم، در حوزه علوم اجتماعی حالت گسترده ای دارد و روی نقطه خاصی متمرکز نیست. به همین جهت ارائه نظریات کلی و کالبد شکافی مفهوم امنیت اجتماعی به تنهایی کافی نیست و غور و بررسی مفهوم امنیت اجتماعی نیازمند تحدید آن به حوزه خاصی از شرایط واقعی است که برای این منظور «خانواده» در نظر گرفته شده است، چرا که خانواده در بین تمامی نهادها، سازمان ها و گروه های اجتماعی نقش و اهمیتی خاص و بسزا دارد. چنان که هیچ جامعه ای نمی تواند ادعای سلامت کند اگر از خانواده هایی سالم برخوردار نباشد و هیچ جامعه ای نمی تواند ادعای امنیت کند، اگر خانواده از امنیت بهره مند نباشد.

 

شهرنشینی، خطرات جانی بسیاری را رقم زده است. انواع بیماری ها، انواع تصادفات و صور گوناگون تجاوز به جان افراد موجبات بروز نگرانی های بسیار در حیات را فراهم ساخته است. در حوزه اخلاق نیز چنین است. جامعه در حال گذار در برخورد با مدرنیته رسانه ای و ناقص دچار عوارض شی سروری، لذت گرایی و اشکال گوناگون آنومی در حوزه ارزش هاست. بنابراین، خانواده در ابعاد امنیت جان، مال، شغل، امنیت عاطفی و اخلاقی، آسیب پذیر گشته است. (ساروخانی،نویدنیا،۹۰:۱۳۷۵)

 

 

احساس ایمنی ذهنی یا اعتماد به دانسته های فرد در گذشته به هیچ روی به منزله وجود امنیت واقعی یا درستی دریافت های شخصی نیست، حتی اگر برای نمونه ، فرد مرفه ای را در کشوری مرفه در نظر بگیرید، تصویر زندگی روزمره او هیچ گونه جای تردید باقی نمی گارد که امنیت در مفهوم جامع آن به طور معقول از دایره دستیابی کامل خارج است. چرا که هریک از افراد جامعه اعم از غنی و فقیر به طور نسبی در معرض تهدیدات مختلفی از جمله تهدیدات طبیعی (مانند زلزله، قحطی، سیل) تهدیدات فیزیکی یا جسمی، (درد، صدمه، مرگ) ، تهدیدات اقتصادی(سرقت یا تخریب اموال، عدم اشتغال) تهدیدات حقوقی (زندانی شدن، فقدان آزادی بیان) تهدیدات موقعیتی (از دست دادن شغل، تنزل رتبه) ، تهدیدات اجتماعی (نبود اعتماد، فقدان تعهد، ترس از دست دادن آبرو و ارزش های اخلاقی) و تهدیدات فرهنگی (عدم دسترسی به دانش و معرفت، تضعیف الگوهای فکری – رفتاری) قرار می گیرند. (محبوبی منش، ۱۳۸۱، ۱۳۹)

 

اگرچه امنیت مسئله مهمی است ، امابسیاری از جامعه شناسان احساس امنیت را مهم تر و ضروری تر از وجود امنیت توصیف می‌کنند و معتقدند عوامل بسیاری در فقدان یا کمبود این احساس در جوامع مختلف دخیل اند . همچنین بسیاری از دانشمندان معتقدند که امنیت یک پدیده احساسی و ادراکی است و بیشتر به احساس روانی شهروندان از عوامل تهدیدکننده جرم برمی گردد و ممکن است میزان احساس ناامنی فرد با واقعیت خارجی میزان عوامل تهدیدکننده مطابقت نداشته باشد یا بر عکس، متناسب به میزان و اثر عوامل تهدیدکننده، میزان احساس ناامنی فرد نیز در نوسان باشد. بنابراین نمی توان بیان کرد در جامعه ای که امنیت وجود دارد، حتماً احساس امنیت نیز وجود دارد، چرا که احساس امنیت از موارد دیگری همانند ذهنیت مردم از جامعه مورد مطالعه نشئت می گیرد. مثلاً ممکن است در جامعه ای امنیت از لحاظ  انتظامی و پلیسی وجود داشته باشد، اما افراد احساس امنیت نکنند. (همان: ۱۴۱)

 

۲-۵-۲احساس امنیت و اعتماد

 

احساس امنیت عبارت است از احساس آزادی نسبی از خطر. این احساس وضع خوشایندی را ایجاد می کند و فرد در آن دارای آرامش جسمی و روحی است. ایمنی از عواطف و احساسات زیربنایی و حیاتی برای تامین بهداشت روانی است. افراد ناامن، نامتعادلند. شخصی که دائما احساس عدم امنیت، ترس و خطر از بیرون و درون خود می کند، نمی تواند انسان سالمی باشد. او با پرخاشگری یا اضطراب واکنش نشان داده و در دنیای ذهنی خود مدام در حال دفع کردن خطرات احتمالی است. روابط توام با اعتماد، احساس امنیت را بالا می برد، ‌تاثیری که احساس ناامنی بر انسان دارد ایجاد حالت تنش و برانگیختگی و عدم تعادل است. بعضی از روانشناسان معتقدند که احساس ناامنی یک احساس خالص، ‌مجرد و محدود نیست.‌بلکه احساس پیچیده و مرکبی است که باید به عنوان یکی از صفات اصلی کل شخصیت انسان محسوب گردد. در این میان آبراهام مزلو روانشناس انسان گرا از اولین کسانی بودکه در این زمینه نظرات اساسی ارائه داده و چهارده نشانه برای این احساس برشمرد که عبارتند از: ۱- احساس طرد شدن، مورد عشق و علاقه دیگران نبودن ۲- احساس تنهایی ۳- احساس اینکه دائما در معرض خطر قرارداد ۴- ادارک دنیا به عنوان مکانی تاریک، خصمانه و خطرناک ۵- دیدن دیگران به عنوان افرادی بد، شیطانی و خودخواه ۶- احساس عدم اعتماد، حسادت و بخل ۷- بدبینی ۸- گرایش به ناخشنودی و نارضایتی از خود و محیط ۹- احساس تنش، فشار و کشمکش درونی توام با خستگی و بی حوصلگی. ناراحتی، کابوس و بی ارادگی ۱۰- گرایش به عیب جویی زیاد نسبت به خود ۱۱- احساس گناه و شرمندگی ۱۲- اختلال در پذیرش خود، نیاز به قدرت و مقام اجتماعی، جاه طلبی، پیشرفت و پرخاشگری یا بالعکس احساس خودآزاری، وابستگی به دیگران .‌احساس بیچارگی و درماندگی و تسلیم در برابر ناملایمات ۱۳- میل دائمی و شدید برای یافتن امنیت به صورت هدفهای مکرر و متغیر و کاذب ۱۴- خودخواهی، خودمداری و فرد گرایی و اشتغالات ذهنی شدید و مستمر. (بک، ۱۳۷۸: ۲۳)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...