پایان نامه اثر بخشی آموزش مهارتهای زندگی بر افزایش هوش فرهنگی دانشآموزان مهاجر افغانستانی شهر قزوین |
این ادراکات است (مارلو،[18] 1986). این دو نوع هوش نسبت به موقعیّتهای دارای تنوّع فرهنگی قابلیّت پیش بینی و آگاهی کمی دارند، به همین دلیل نیاز به هوش فرهنگی احساس میشود (النکف[19] و مانف،[20] 2009). هوش فرهنگی عبارت است از توانایی برای رشد خود از طریق یادگیری پیوسته و درک مطلوب تنوّعات فرهنگی، آداب و رسوم، ارزشها و تعقّلگرایی و درک انسانها در بستر فرهنگ و تفاوتهای رفتاری آنها (انگ، ون داین و که 2005).[21] همچنین توانایی فرد برای درک، تفسیر و اقدام اثربخش در موقعیّتهایی دانسته شده که از تنوّع فرهنگی برخوردارند (پترسون،[22] 2005). عدهای این نوع هوش را یک نوع شایستگی چند وجهی میدانند که شامل دانش فرهنگی، عمل به صورت متفکّرانه و فهرستی از مهارتهای رفتاری است (توماس[23] و اینکسون،[24] 2004). کنار آمدن با فشارهای زندگی، کسب مهارتهای فردی و اجتماعی همواره بخشی از واقعیّتهای زندگی انسان است که در ادوار مختلف زندگی او به اشکال گوناگون تجلّی یافته است. چنانچه جوانان و نوجوانان شیوههای صحیح رفتاری را فرا نگرفته باشند و مهارتهای لازم را نیاموخته باشند با آسیبهای جدّی و متعدّدی روبه رو خواهند شد، یکی از راههای پیشگیری از بروزمشکلات روانی در آنان آموزش مهارتهای زندگی[25] است (ابراهیم زاده و رحمانی، 1389). ژیلبرت بوتوین[26] (1977) برای نخستین بار برنامه آموزش مهارتهای زندگی را طراحی کرد. از نظر سازمان جهانی بهداشت،[27] مهارتهای زندگی برای افزایش تواناییهای روانی – اجتماعی به افراد آموزش داده میشود و فرد را قادر میسازد که به طور مؤثّر با مقتضیات و چالشهای زندگی روبه رو شود (ابوالقاسمی و همکاران، 1389). در این بین، تکنیکهای اصلاحی بسیاری بهویژه دربارهی تقویّت و افزایش خود شکل گرفت. ازجمله آموزش مهارتهای اجتماعی، مهارتهای رویارویی، آموزش حلّ مسأله، آموزش رفتارمستقل یا استقلال رفتاری و آموزش ابراز وجود یا ابرازخود. درغالب این نظریّهها از جمله نظریّه سلیگمن و الیس به قراین مرضی از نقص خود سرچشمه میگیرد و درمان نیز با تغییر توانایی «خود» درمقابله با مسائل و رویدادها، صورت میگیرد (جلالی، 1388). اجرای برنامه آموزش مهارتهای زندگی به صورت مداخلهای موجب به وجود آمدن تغییراتی در نگرش، تمایلات رفتاری، احساس خود کارآمدی و کفایت فردی میشود. این مداخلات همچنین برآمادگی رفتاری فرد اثر میگذارند و در نتیجه تغییراتی به صورت رفتار سالم و رفتارهای اجتماعی مناسب ایجاد مینمایند (ابراهیم زاده و رحمانی، 1389).
به طور کلّی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر بهبود کیفیّت زندگی دانشآموزان (محمّدی، 2011) بهبودی شاخصهای سلامت روانی، استرس خانوادگی و پذیرش اجتماعی (ثمری، 1384)، عزّت نفس و مسوولیّت پذیری افراد (اسماعیلی نسب و همکاران 2011)، ارتقای میزان انگیزه پیشرفت، خود احترامی و سازگاری اجتماعی (سپاه منصور، 1386حاج امینی و همکاران، 1387). کاهش کمرویی و کنترل خشم دانشآموزان (برمکوهی، 1388)، خود ابرازی و سلامت عمومی دانشآموزان (یادآوری، 1383) در پژوهش های مختلف نشان داده شده است.
آموزش مهارتهای زندگی در صورتی به نتایج مورد نظر ختم میشود که همه مهارتها به فرد آموخته شود (شولمن،1386). با توجّه به مطالب گفته شده و با توجّه به ویژگیهای روان شناختی دانشآموزان مهاجر، پژوهش حاضر با هدف برّرسی اثربخشی آموزش مهارتهای زندگی بر افزایش هوش فرهنگی دانشآموزان مهاجر افغانستانی دبیرستانهای شهر قزوین مورد بررسی قرارگرفت.
1-2- بیان مسأله:
مدّتهااست بسیاری از سازمانها قلمرو فعّالیّتهای خود را وسعت دادهاند. این وسعت قلمرو و حوزهی فعّالیّت، صرفاً به سازمانهای تجاری و اقتصادی محدود نمیشود، بلکه سازمانهای سیاسی، اجتماعی، علمی، ورزشی، فرهنگی و مذهبی را هم دربرمیگیرد (زاهدی، 1379).
برای ایجاد روابط مؤثّر و غلبه بر مشکلات ناشی از این تنوّع فرهنگی، افراد نیازمند تواناییهای ویژهای در زمینه برقراری ارتباط و تعامل همزمان با افرادی دارای فرهنگهای مختلف هستند. یکی از این تواناییها برخورداری از هوش فرهنگی است. هوش فرهنگی اشاره به توانایی و قابلیّت یک فرد در برقراری ارتباط مؤثّر با افرادی دارد که دارای فرهنگهای متفاوت هستند. هوش فرهنگی به افراد کمک میکند که بتوانند نسبت به فرهنگهای مختلف حسّاس باشند، بتوانند به طور شایسته و مناسبی با افراد فرهنگهای مختلف ارتباط برقرار کنند و فرهنگهای جدیدی را که با آنها برخورد میکنند، تجزیه و تحلیل نمایند.
ارتباطات به عنوان برجستهترین عامل قرن جاری که بسیاری از ابعاد زندگی بشر را تحت تأثیر قرار داده است؛ توجّه بسیاری از پژوهشگران و صاحبنظران در زمینههای گوناگون را به خود جلب کرده است. ارتباطها، توسعه و تأثیر آن در قرن جاری چنان همهگیر و وسیع بوده است که از قرن بیست و یکم به عنوان قرن ارتباطات یاد میشود. نتیجه این امر رشد و توسعهی تعامل و همگرایی ملُّتها میباشد. این تعامل یکی از پایههای اساسی شکلگیری محیطهای چند فرهنگی نظیر شرکتهای چند فرهنگی،[28] شرکتهای چند ملیّتی،[29] دانشگاههای بینالمللی، شبکههای اجتماعی و بینالمللی و غیره است (تیلور کاکس،[30] 2011). این تنوّع مزایای بالقوهای نظیر تصمیمگیری بهتر، خلاقیّت و نوآوری بیشتر و بازاریابی موفقتری را برای این سازمانها به بار میآورد. در مقابل تفاوتهای فرهنگی به وجود آمده هزینههایی را در اثر ترک شغلی بالاتر، تعارض بین فردی، و ضعفهای ارتباطی، به این سازمانها تحمیل میکند.
به راستی چه عواملی موجب ایجاد مشکل ارتباطی در چنین محیطهایی میشوند؟ نگاه به این موضوع از دیدگاه فرهنگی درک بهتری از آن ایجاد میکند.
فرهنگ[31] مجموعهای از باورها، اندیشهها و تراوشات فکری بشر در طول تاریخ است که در زمینهساز و تداوم بخش رشد و تعالی انسان و شکلگیری هویّتی خاص برای او بوده است.
شاین[32] فرهنگ را مجموعهای تبادلپذیر و مشترک از مجموعه داشتههای و پیشینههای جوامع انسانی میداند که درعین حال یکی از رایجترین و پیچیدهترین مفاهیم بوده و به عنوان سرمایهای قابل انتقال ازنسلی به نسل دیگر قابل بررسی است (احمدی و شهبازی 1387). فرهنگ به عنوان مفهومی متشکل از مجموعه فرضیات، ارزشها و رفتارهای یک جامعه، گروه یا یک ملّت است (رابینز،[33] 2002) و از یک جامعه به جامعهی دیگری متفاوت است.
از آن جا که یک فرهنگ خاص متعلّق به گروه خاص است، هنگامی که افراد در حصار فرضیات اساسی ارزشها و رفتارهای خود قرار میگیرند بدون این که از فرضیات، ارزشها و رفتارهای متعلق به فرهنگهای دیگر آگاهی داشته باشند؛ در قبول و احترام به آنها بیمیل بوده و حتّی تحمّل آنها برایشان دشوار
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1399-06-06] [ 05:29:00 ب.ظ ]
|