کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب

 



مبحث اول )  بررسی ساختار دادسراها و دادگاه های نظامی قبل از انقلاب اسلامی

 

تا قبل از تصویب قانون دادرسی وکیفر ارتش در مورخه ۱۴/۰۹/۱۳۱۸ دادگاه های نظامی دارای ساختار منسجمی نبودند و در هر عصر و برهه ای از زمان براساس سلایق و رویه های خاص زمانی به جرائم نظامیان رسیدگی می شد. قبل از انقلاب اسلامی سازمان قضائی نیروهای مسلح فعلی تحت عنوان سازمان قضائی ارتش ، مرکب از دادسراها و دادگاه های نظامی بود که بر اساس قانون دادرسی و کیفر ارتش با اصلاحیه های بعد تشکیل و اداره   می شد.

 

در آن زمان رسیدگی به بزه های منتسب به نظامیان طبق قانون یاد شده در دادگاه های اختصاصیِ نظامی به عمل می آمد. دادستان ارتش در اداره دادرسی ارتش که در پایتخت تشکیل می شد نماینده شخص اول مملکت بود.

 

دادستانی ارتش از دادستان ارتش و یک یا دو معاون و به تعداد مورد نیاز دادیار و بازپرس و معاون بازپرس و کارمند دفتری تشکیل می گردید.

 

دادگاه های نظامی بدوی مرکب از سه نفرافسر بود که یک نفر از آنها بعنوان رئیس دادگاه و دو نفر دیگر کارمند بودند که درجه ریاست دادگاه می بایست لااقل یک درجه از متهمین نظامی بالاتر می بود، مگر در مورد درجه سرلشگری به بالاکه ریاست دادگاه می توانست هم درجه متهم نظامی باشد. از احکام صادره از دادگاه های نظامی فقط در زمانی می شد درخواست رسیدگی فرجامی نمود که موضوع اتهام مربوط به مسائل نظامی و تکالیف نظامی نباشد، در صورتی که موضوع مربوط به مسائل و تکالیف نظامی نبود ، فقط برای یک بار با موافقت و تصویب شخص اول مملکت رسیدگی فرجامی به دیوان عالی کشور فرستاده      می شد.

 

پایان نامه

 

درخواست اعاده دادرسی از احکام صادره از محاکم نظامی نیز بعد از تصویب شخص اول مملکت بود که در این صورت پرونده به دیوان کشور فرستاده می شد.[۱]

 

 

اصل ۸۷ متمم قانون اساسی مشروطه مقرر می داشت: (محاکم نظامی موافق قوانین مخصوصه در تمام مملکت تأسیس خواهد شد ) در اجرای اصل مذکور قوانینی در سال های ۱۳۰۱ ، ۱۳۰۲ و ۱۳۰۷ به تصویب رسید.[۲] که مهمترین آنها در مورخه ۳۰/۰۴/۱۳۰۷ قانون محاکمات نظامی بود . گرچه در دوره های بعدی قانونگذاری ، این قانون نسخ گردید و عمر کوتاه یازده ساله ای بیشتر نداشت ، اما شاهد خواهیم بود که حتی بعد از انقلاب اسلامی برخی از مواد قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح از حیث مجازات از این قانون تأثیر گرفته اند و هر چند عمر کوتاه اجرائی داشته است ، اما عمر تأثیر گذاری آن به درازای عمر قانونگذاری مدرن در کشور ما بوده است . لذا در ذیل ابتدا به اصل ۸۷ قانون اساسی مشروطه خواهیم پرداخت و به تدریج به سایر قوانین مصوب نیز می پردازیم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گفتار اول ) بررسی ساختار دادسراها و دادگاه های نظامی در اصل ۸۷ قانون اساسی مشروطه مصوب ۱۴/۰۷/۱۲۸۶

 

پس از تسلیم نظام پادشاهی در مقابل اراده مشروطه خواهان ، ابتدا در مورخه ۱۳/۰۵/۱۲۸۵ قانون اساسی مشروطه در ۵۱ اصل به تصویب مجلس شورای ملی و مجلس سنا رسید و با امضا مظفرالدین شاه قاجار تا سال ۱۳۵۷ قانون اساسی کشور ما بود. اصول این قانون بیشتر به طرز کار مجلس شورای ملی و مجلس سنا مربوط می شد ، به همین دلیل در آغاز به نظام نامه مشهور بود.

 

چون این قانون بعد از موفقیت مشروطه خواهان در گرفتن فرمان مشروطه و با عجله تهیه شده بود و در آن ذکری از حقوق ملت و سایر ترتیبات مربوط به رابطه اختیارات حکومت و حقوق ملت نبود ،  ( متمم قانون اساسی ) تهیه شد و به تصویب مجلس رسید و محمدعلی شاه نیز آنرا به تاریخ ۱۴/۰۷/۱۲۸۶ امضاء کرده و رسمیت یافت.

 

ناگفته نماند که متمم قانون اساسی مشروطه برمبنای قانون اساسی بلژیک و فرانسه تهیه شده بود.[۳]

 

اصل۸۷ متمم قانون اساسی مشروطه درخصوص تشکیل محاکم نظامی بوده ومقرر می داشت :

 

(محاکم نظامی موافق قوانین مخصوصه در تمام مملکت تأسیس خواهد شد ) این اصل در ذیل عنوان ( اقتدارات محاکمات ) تنظیم شده بود . همانگونه که شاهد هستیم در این اصل هیچ اشاره ای به حدود صلاحیت محاکم نظامی و ساختار محاکم نظامی نشده است.[۴]

 

این اصل به گونه ای عام و کلی تنظیم شده بود تا دست قانونگذاران و نظام پادشاهی در اقتدار گرائی آنان باز باشد و هر گونه جرم و حتی تخلف انضباطی صورت گرفته از جانب نظامیان را محاکم نظامی قادر به رسیدگی باشند . مهمتراز همه اینکه این اصل بدون پرداختن به حیطه اختیارات و صلاحیت محاکم نظامی اجازه داده است غیرنظامیان هم ، آنگونه که نظام حاکمه مایل باشد به جرائم خاصی از آنان در محاکم نظامی رسیدگی شود . حتی در این اصل اشاره نشده بود که محاکم نظامی از اجزاء دستگاه عدلیه می باشد یا خیر!

 

بنابراین شاهد هستیم که رژیم اقتدارگرای قبل از انقلاب صلاحیت محاکم نظامی را آنگونه گسترش می دهد که به هر جرمی که کوچکترین تعرضی به تاج تاجداران داشته باشد در محاکم نظامی رسیدگی شود و محاکم نظامی با گرفتن رنگ قانونی به خود تبدیل به سلاحی می شد در دست نظام حاکمه جهت مقابله با ملت.این محاکم عملاً در قوه مجریه و تحت ریاست نخست وزیر اداره می شد.

 

با اندک مقایسه ای بین این اصل و اصل ۱۷۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ملاحظه می گردد ، اصل ۱۷۲[۵] که در مباحث آتی به آن خواهیم پرداخت بسیار مترقی تر و دقیق تر از اصل ۸۷ قانون اساسی مشروطه تنظیم شده است . چراکه این اصل اولاً محاکم نظامی را جزئی از قوه قضایه شناخته و مهمتر از همه حدود صلاحیت محاکم نظامی را مشخص کرده است تا به این روش اصل استثنائی بودن محاکم نظامی دقیقاً رعایت شده باشد . با این وصف شاهد هستیم ساختار و صلاحیت محاکم نظامی در اصل ۸۷ قانون اساسی مشروطه در هاله ای از ابهام قرار دارد.

 

 

 

گفتار دوم ) بررسی ساختار دادسراها و دادگاه های نظامی در قانون محاکمات نظامی مصوب ۳۰/۰۴/۱۳۰۷

 

کتاب اول این قانون اختصاص به تشکیلات ( ساختار ) محاکم نظامی دارد . ماده یک این قانون رسیدگی بدوی به جرائم نظامیان را در صلاحیت دیوان های حرب و مرحله تجدیدنظر آن را در صلاحیت دیوان های تجدیدنظر دانسته است. دیوان های حرب نیز بشرح ذیل تقسیم می شدند.

 

    • دیوان های حرب دائمی در نواحی نظامی.[۶]

 

    • دیوان های حرب زمان جنگ.[۷]

 

  • دیوان های حرب در نواحی که به حال حکومت نظامی و در اماکنی که در حال محاصره می باشند.[۸]

 تجدیدنظر خواهی از احکام دیوان های مذکور به ترتیب بشرح ذیل بود :

 

    • دیوان تجدیدنظر.[۹]

 

    • دیوان تجدیدنظر زمان جنگ.[۱۰]

 

  • دیوان تجدیدنظر در ولایات و ایالاتی که بحال حکومت نظامی و اماکنی که در محاصره می باشند.[۱۱]

در ادامه به بررسی این دیوان ها می پردازیم

 

 

 

الف ) دیوان حرب دائمی نواحی نظامی

 

می دانیم که( حرب ) به معنی جنگ ـ جنگیدن می باشد . علت نامگذاری دیوان حرب(دیوان جنگ) درآن زمان را می توان نشأت گرفته از نام وزارت خانه ای به نام (وزارت جنگ) دانست که هم اکنون این وزارت خانه تغییر نام داده و با نام وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح شناخته می شود.

 

حیطه صلاحیت محلی دادسراها و دادگاه های نظامی استانی است . ولی در قانون محاکمات نظامی حیطه صلاحیت محلی دیوانِ حربِ دائمی در نواحی نظامی برمبنای ایالات و ولایاتِ تقسیماتِ کشوری نبوده است . بلکه به صراحت ماده ۲ در مناطق داخل کشور ( نه مناطق تحت اشغال ) که تحت عنوان ناحیه لشگری یا تیپ مستقل می بود این دیوان تشکیل می شد.

 

با این وصف امکان داشت در ایالت یا ولایتی که مثلاً دارای سه تیپ مستقل می بود به تناسب آن در هر تیپ یک دیوان حرب دائمی تشکیل می شد و اگر نقاطی از کشور دیگری به اشغال قوای ایرانی در می آمد رسیدگی به جرائم قوای ایرانی یا خارجی در مناطق اشغالی از صلاحیت دیوان حرب دائمی خارج بود.

 

دیوان حرب در واقع همان دادگاه نظامی بود که رئیس آن باید دارای درجه سرهنگی می بود و دارای چهاریا شش قاضی دیگربا درجات مختلف بود. در معیت دیوان حرب یک مدعی العموم ( دادستان ) یک مستنطق ( بازپرس )و یک منشی وجود داشت.

 

مدعی العموم ومستنطق درصورت نیازدارای معاون بودند . درمقایسه ای گذرا شاهد هستیم که ازسال۱۳۰۷سیستم تفتیشی در محاکم نظامی حاکم بوده است و با وجود برچیده شدن دادسرا ها در برهه ای از زمان درمحاکم عمومی خوشبختانه دادسراهای نظامی برچیده نشد و همچنان به روند روبه تکامل خود ادامه می داد . نکته جالب تر آنکه همچنانکه دادستان دارای معاون بوده بازپرس هم دارای معاون بوده است امری که اکنون بازپرسان از آن محروم هستند.

 

در این قانون تخصص قضات نظامی هم پیش بینی شده بود ؛ مثلاً مدعی العموم و مستنطق از بین افراد ماهر در صنوف و فنون مختلف انتخاب می شدند تا رسیدگی به امور تخصصی به قضات متخصص ارجاع شود.

 

شاید بتوان بزرگترین نقطه ضعف این قانون را مواد ۸ ، ۹ و ۱۹ آن دانست که انتخاب رئیس و قضات دیوان های حرب و نیز مدعی العموم و مستنطق را بر عهده فرمانده ناحیه نظامی دانسته بود.

 

 چنانچه متهم دارای درجه سرهنگی وبالاتر می بود انتخاب قضات با فرمانده کل قوا( پادشاه ) بود . آنچه در این قانون جالب مینماید ، رعایت درجه بین قضات اعم از دادگاه و دادسرا است. در دیوان حرب دائمی درجه رئیس دیوان باید حداقل یک درجه بالاتر از متهمان باشد ولی سایر قضات باید درجه آنان حداقل برابر یا یک درجه کمتر از متهمان باشد. و جالبتر از همه آنکه این قانون حتی برای درجه اسرای جنگی نیز اهمیت قائل شده به گونه ای که تمام مقرراتی که در رعایت درجه متهم با قضات در بالا بدان اشاره شد در مورد اسرا جنگی و درجات آنها باید رعایت شود . بعبارت دیگر اگر اسیر جنگی دارای درجه سرتیپی می بود رئیس دیوان نباید درجه ای پایین تر از درجه اسیر جنگی داشته باشد . اگر رئیس دارای درجه سرهنگی می بود از طرف شخص اول مملکت فردی که درجه اش بالاتر از درجه اسیر جنگی باشد مشخص می شد تا به اتهام وی رسیدگی نماید.

 

 

 

ب ) دیوان تجدید نظر

 

آراء دیوان های حرب دائمی در دیوان تجدیدنظرقابل تجدیدنظر خواهی بود . این دیوان مرکب از یک رئیس و چهار عضو بود که از طرف شخص اول مملکت تعیین می شدند . دیوان تجدیدنظر نیز دارای یک مدعی العموم و به تعداد مورد نیاز معاون و یک منشی و به تعداد مورد نیاز کمک منشی بود . در دیوان تجدیدنظر نیز شاهد نوعی رعایت درجات نظامی هستیم به گونه ای که مثلاً اگر درجه رئیس دیوان حرب ( منظور دادگاه بدوی ) سرتیپی باشد باید درجه رئیس دیوان تجدیدنظر بالاتر از درجه رئیس دیوان حربی باشد که از حکم آن تجدیدنظرخواهی شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ج ) دیوان های حرب زمان جنگ

 

این دیوان ها فقط در زمان جنگ و در داخل و خارج از کشور (منظور مناطق تحت اشغال قوای خودی ) و در لشگرها یا واحدهای مختلف دیگر که درگیر جنگ هستند به فرمان شخص اول مملکت تشکیل می شد . این دیوان ها به تعداد مورد نیاز در هر لشگرتشکیل می شد. مرکب از پنج عضو بوده و در معیت این دیوان ها یک مدعی العموم و به تعداد مورد نیاز معاون و یک منشی و به تعداد مورد نیاز کمک منشی عهده دار وظائف تحقیقاتی بوده اند.

 

در این مرحله ما شاهد حضور بازپرس نیستیم و مدعی العموم حسب صراحت قانون وظائف بازپرس را عهده دار بوده است . انتخاب قضات دیوان حرب در زمان جنگ از جانب فرمانده قسمت یا فرمانده کل اردو بوده است ، بعبارتی دستور تشکیل دیوان حرب در زمان جنگ با شخص اول مملکت و تعیین اعضاء آن از جانب فرمانده قسمت یا فرمانده کل اردوگاه بوده است.

 

 

 

د ) دیوان تجدیدنظر زمان جنگ

 

این دیوان در قرارگاهِ کلِ اردو تشکیل و اعضای آن از بین صاحب منصبان اردو و ازطرف فرمانده کل اردو تعیین می شد . ریاست آن را یک سرتیپ یا فرمانده تیپ یا سرهنگ برعهده داشت و دارای چهار قاضی بود . در این دیوان نیز شاهد حضور مدعی العموم و به تعداد موردنیاز معاون به همراه یک منشی و به تعداد مورد نیاز کمک منشی هستیم . برای بازپرس یا همان مستنطق در این دیوان جایگاهی تعریف نشده بود . در بند ب اشاره کردیم که درجه رئیس دیوان تجدیدنظر باید بالاتر از درجه رئیس دیوان حربی باشد که از حکم آن تجدیدنظرخواهی شده است ولی در دیوان تجدیدنظر زمان جنگ شاهد هستیم که درجه رئیس دیوان باید حداقل برابر با درجه رئیس دیوان حرب در زمان جنگ باشد که از حکم آن تجدیدنظر خواهی شده است . درجه رئیس دیوان تجدیدنظر باید حداقل برابر درجه متهم می بود . نهایتاً اینکه چنانچه واحدی وارد جنگ می شد و هنوز دیوان حرب زمان جنگ و دیوان تجدیدنظر زمان جنگ در آن تشکیل نشده بود، دیوان حرب و دیوان تجدیدنظر زمان صلح که در بند الف و ب به آن پرداختیم عهده دار وظائف دیوان حرب زمان جنگ و دیوان حرب تجدیدنظر در زمان جنگ می شد.

 

 

 

هـ ) دیوان های حرب در نواحی که  به حال حکومت نظامی  و در اماکنی که در حال محاصره می باشند

 

برقراری حکومت نظامی به موجب اصل۷۹  قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مجاز شمرده نشده است ، ولی این ممنوعیت در قانون اساسی مشروطه که در سال ۱۲۸۵ به تصویب رسید مشاهده نمی شود . لذا تا سال ۱۳۵۷ که با پیروزی انقلاب اسلامی مواجه شدیم شاهد برقراری مکرر حکومت نظامی در نواحی مختلفی از کشور بودیم و جرائم ارتکابی در این نواحی در شمول مقررات قانون محاکمات نظامی قرار می گرفت.

 

دربند الف این فصل به دیوان حرب دائمی پرداختیم و به وظائف و ساختار آن اشاره کردیم مواد ۴۳ تا ۴۶ قانون محاکمات نظامی اشعار داشته است : در نواحی که به حالت حکومت نظامی یا در حال محاصره می باشد دیوان های حرب دائمی علاوه بر وظائف عادی خود به جنحه و جنایاتی که مطابق قانون محاکمات نظامی و قوانین مربوط به حکومت نظامی داخل می باشد رسیدگی می کند. لذا نواحی که در حالت حکومت نظامی بسر می برند و نواحی که در حالت محاصره نظامی بودند تا زمان رفع مقررات حکومت نظامی و رفع محاصره در شمول مقررات قانون محاکمات نظامی قرار می گرفتند.با این تفاوت که در اماکن محصوره دیوان حرب دائمی مطابق مقررات دیوان های حرب زمان جنگ تشکیل می شدند و انتخاب اعضای دیوان نیز از اختیارات فرماندهان بود . در همین راستا نیز قانون طرز تشکیل دادگاه های نظامی موقت زمان حکومت نظامی مصوب ۱۳۲۱ به تصویب رسید که در مباحث بعدی به آن نیز خواهیم پرداخت.

 

 

 

و ) دیوان های تجدید نظر در ولایات و ایالاتی که به حال حکومت نظامی  و اماکنی که در محاصره می باشند

 

انتخاب اعضای این دیوان نیز از وظائف فرماندهان بود ولی تشکیل دیوان تجدیدنظر در مناطقی که در حالت حکومت نظامی یا در حالت محاصره باشند ، بنا بر تشخیص و اختیار فرمانده کل قوا ( شخص اول مملکت ) بود . اعضای این دیوان همچون اعضای دیوان تجدیدنظر ( بند ب ) می باشند که مرکب از یک رئیس به انتخاب فرمانده کل قوا و چهار عضو دیگر بهمراه یک مدعی العموم و یک منشی بود.

 

در بند هـ اشاره کردیم که دیوان حرب دائمی در مناطقی که به حالت حکومت نظامی یا محاصره باشند بعنوان دیوان حرب در مناطق حکومت نظامی و مناطق در حالت محاصره مأموریت پیدا می کنند که این امر در ماده ۴۳ قانون محاکمات نظامی اشاره شده بود ولیکن در ذیل دیوان های تجدیدنظر در مناطقی که در حالت حکومت نظامی و در حالت محاصره بسر می برند ، یعنی در مواد ۴۷ تا ۵۰ به این امر اشاره نشده است که دیوان تجدیدنظر که عهده دار تجدیدنظراز احکام دیوان حرب دائمی می باشد در زمان حکومت نظامی و حالت محاصره تحت عنوان دیوان تجدیدنظر از احکام دیوان حرب در نواحی که در حالت حکومت نظامی یا محاصره بسر می برند محسوب می گردند . لذا بنظر می رسد دیوان تجدیدنظر در مناطق حکومت نظامی و در حالت محاصره دیوانی مستقل باشد که به فرمان شخص اول مملکت و در صورت ضرروت تشکیل می شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گفتار سوم ) بررسی ساختار محاکم نظامی در قانون دادرسی  و کیفر ارتش مصوب ۲۳/۰۲/۱۳۱۸

 

در گفتار دوم که موضوع بحث آن بررسی ساختار محاکم نظامی در قانون محاکمات نظامی مصوب ۱۳۰۷ بود اشاره کردیم که این قانون عمر کوتاهی داشته و با تصویب قانون دادرسی و کیفر ارتش مصوب ۱۳۱۸ و به موجب ماده ۴۲۶ نسخ شد . البته همچنان که بیان شد سایه سنگین ساختار قانون محاکمات نظامی بر قانون دادرسی و کیفر ارتش ملاحظه می شود و قانونگذار در حد بسیار زیادی مواد قانون محاکمات نظامی را چه از حیث ساختاری و چه از حیث صلاحیتی در قانون دادرسی و کیفر ارتش رعایت کرده بود.

 

گرچه از سال ۱۳۰۷ که تاریخ تصویب قانون محاکمات نظامی می باشد تا سال ۱۳۱۸ که تاریخ تصویب قانون دادرسی و کیفر ارتش می باشد زمان بسیار کوتاهی می گذشت اما آنچه جلب توجه می نماید ایجاد تغییرات بسیار زیاد قانونگذار در نحوه نگارش ، انشاء ، استفاده نکردن از کلمات نامأنوس ، تغییر درجات نظامی از یاور و سلطان به عباراتی همچون سروان ، سرگرد و ستوان در قانون دادرسی و کیفر ارتش می باشد . گرچه تاریخ پایان حکومت احمدشاه قاجار۰۴/۰۲/۱۳۰۵ شمسی بود و قانون محاکمات نظامی به سال ۱۳۰۷ هـ ش به تصویب رسید لیکن نحوه نگارش و انشاء قانون محاکمات نظامی که در عهد پهلوی به تصویب رسید همانند نگارش عهد قاجار است . در عین حال  با تصویب قانون دادرسی و کیفر ارتش ملاحظه می شود نگارش قاجاری کاملاً منسوخ شده با نگارش عهد پهلوی روبرو می شود.

 

همچنانکه گفتیم قانون دادرسی و کیفر ارتش تحت تأثیر فراوان قانون محاکمات نظامی مصوب ۱۳۰۷ بود . این مطلب در ماده ۲ این قانون نمود بیشتری دارد ، این ماده مقرر می داشت: اقسام دادگاه های نظامی که برحسب مورد در مواقع مختلف تشکیل می شود بشرح پایین است.

 

    • دیوان حرب عادی.

 

    • دیوان تجدیدنظر.

 

    • دادگاه انتظامی.

 

    • دیوان حرب زمان جنگ.

 

    • دیوان تجدیدنظرزمان جنگ.

 

    • دیوان حرب در نقاطی که به حال حکومت نظامی می باشند.

 

    • دیوان تجدیدنظر در نقاطی که به حال حکومت نظامی می باشند.

 

  • دادگاه های انضباطی اردوها در مواردی که در این قانون پیش بینی شده است.[۱۲]

لذا بشرح ذیل به بررسی ساختاری این دیوان ها می پردازیم

 

 

 

الف ) دیوان حرب عادی در نواحی نظامی

 

مواد ۱۹ تا ۳۷ قانون دادرسی و کیفر ارتش به این دیوان اختصاص یافته است و مقررات آن بسیار شبیه مقررات دیوان حرب دائمی نواحی نظامی در قانون محاکمات نظامی مصوب ۱۳۰۷ می باشد.

 

منظور از دیوان همان دادگاه نظامی است ،که مشتمل بر یک رئیس دادگاه که حداقل درجه رئیس نباید از سرگرد کمتر باشد و چهار نفر کارمند است . در دادرسی دیوان حرب در هر صورت درجه رئیس دیوان باید حداقل یک درجه از درجه متهمان بالاتر باشد ، مگر در موردی که متهم دارای درجۀ  سرلشگری و بالاتر باشد که در این حالت مساوی بودن درجه رئیس دیوان با درجه متهم مجاز بوده است . درجه کارمندان دیوان حرب و دادستان و بازپرس می تواند تا یک درجه از درجه متهم پایینتر باشد . دیوان حرب عادی بنا بر تشخیص و امرفرمانده کل قوا در نواحی نظامی تشکیل می شد . تعیین اعضاء دیوان اعم از رئیس و کارمندان به پیشنهاد فرمانده ناحیه نظامی و تصویب فرمانده کل قوا بود . در قانون محاکمات نظامی تعیین اعضاء صرفاً با فرمانده بود و نیاز به تصویب فرمانده کل قوا نبود.

 

در معیت هر دیوان یک دادستان ، یک بازپرس و یک منشی عهده دار امر بازجوئی بودند . در صورت نیاز دادستان و بازپرس می توانستند دارای معاون و منشی دارای کمک باشند . وظائف دادستان همان وظائفی بود که دادستان و بازپرس در قانون آئین دادرسی کیفری مصوب ۱۲۹۰ دارا بودند.

 

تعیین دادستان و بازپرس حسب پیشنهاد فرمانده ناحیه نظامی و تصویب دادستان ارتش بود که از جانب فرمانده کل قوا این اختیار به دادستان ارتش داده شده بود.

 

تشریفات رسیدگی به اتهامات متهمان بر مبنای درجه زمان ارتکاب جرم رعایت می شد مثلاً اگر فردی با درجه سرگردی مرتکب جرمی می گردید ، سپس به درجه سرهنگی می رسید و بزه وی کشف می شد ، تشریفات رسیدگی به جرم وی بر مبنای درجه زمان ارتکاب جرم رعایت می شد ، تشریفاتی که بر مبنای درجه متهمان رعایت می شد ، تماماً برای اسرای جنگی هم رعایت می شد ؛ مثلاً اگر اسیر جنگی دارای درجه سرهنگی بود باید درجه رئیس دیوان از درجه وی بالاتر باشد.

 

 مالمیر ، محمود ،  شرح قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح ، نشردادگستر ،۱۳۸۳ ، صفحه ۹

 

 آشوری ، محمد ، آیین دادرسی کیفری ، چاپ سمت ، چاپ یازدهم ، پاییز ۱۳۸۸  ، جلد دوم ، صفحه ۹۵

 

 نجفی ، فقیه حقانی ، تاریخ تحولات سیاسی ایران ، تهران ، موسسه مطالعات تاریخ معاصرایران ، ۱۳۸۱ ، صفحه ۲۷۳

 

 ماده ۴ قانون اصول تشکیلات عدلیه و محاضر شرعیه و حکام صلحیه مصوب ۲۶/۰۴/۱۲۹۰ نیز محاکم  اختصاصی را اینگونه تعریف نموده بود : محاکم اختصاصی آن است که به هیچ امری حق رسیدگی ندارند غیر آنچه قانون صراحتا اجازه داده است ، مثل محاکم تجارت و نظامی و غیر ها که تشکیلات و ترتیبات آنها به موجب قانون علیحده معین میشود

 

 اصل ۱۷۲ : برای رسیدگی به جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی یا انتظامی اعضا ارتش ، ژاندارمری ، شهربانی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، محاکم نظامی مطابق قانون تشکیل می گردد ، ولی به جرائم عمومی آنان یا جرائمی که در مقام ضابط دادگستری مرتکب شوند، در محاکم عمومی رسیدگی می شود.

 

دادستانی و دادگاه های نظامی بخش از قوه قضایه کشور و مشمول اصول مربوط به این قوه هستند.

 

 قانون محاکمات نظام مصوب ۳۰/۰۴/۱۳۰۷ مواد ۲ تا ۲۵

 

– قانون محاکمات نظام مصوب ۳۰/۰۴/۱۳۰۷ مواد ۳۲ تا ۳۷

 

 قانون محاکمات نظام مصوب ۳۰/۰۴/۱۳۰۷ مواد ۴۳ تا ۴۶

 

 قانون محاکمات نظام مصوب ۳۰/۰۴/۱۳۰۷ مواد ۲۶ تا ۳۱

 

 قانون محاکمات نظام مصوب ۳۰/۰۴/۱۳۰۷ مواد ۳۸ تا ۴۲

 

 قانون محاکمات نظام مصوب ۳۰/۰۴/۱۳۰۷ مواد ۴۷ تا ۵۰

 

 محسنی ،  مرتضی ، دوره حقوق جزای عمومی پدیده جنایی ، چاپ دوم ، ۱۳۸۲ ، جلد دوم ، صفحه ۳۴۵

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1399-06-08] [ 05:44:00 ب.ظ ]




گفتار سوم ) لایحه قانون اصلاح قسمتی از قانون دادرسی و کیفر ارتش مصوب ۱۳/۰۶/۱۳۵۸[۱]

 

از بند ۲ این ماده واحده مشخص می شود ، همچنان محاکم نظامی در تسلط و کنترل قوه مجریه می باشند ، زیرا حوزه صلاحیت محاکم نظامی و انتصاب پرسنل قضائی محاکم نظامی نهایتاً باید به تصویب وزارت دفاع ملی برسد و وزارت دفاع نیز مانند سایر وزارت خانه ها در تسلط دولت می باشد ، ولیکن بند۱ماده واحده مذکورحاکی از استمرار حرکت تدریجی به سوی استقلال قوه قضائیه می باشد ؛ چراکه دادستان ارتش از لحاظ وظائف قضائی تحت نظارت دادستان کل کشور قرار گرفته است که این روند بیانگر حرکت به سوی تغییرات بنیادی در ساختار محاکم نظامی می باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

گفتار چهارم ) لایحه قانونی تشکیل دادگاه های انقلابی ارتش مصوب ۲۹/۰۸/۱۳۵۸

 

ماده واحده : به منظور پاسداری از انقلاب اسلامی و استقلال ایران و مبارزه با توطئه گران علیه امنیت کشور و رسیدگی به جرائم و جنایات عناصر محرک و مخرب داخل ارتش و ژاندارمری و شهربانی دادگاه انقلابی ارتش مرکب از سه نفر ، یک نفر قاضی شرع ، یک قاضی دادگستری و یک قاضی ارتشی تشکیل می گردد.

 

دادستان دادگاه انقلابی ارتش که از طرف وزیر دفاع انتخاب می گردد برای تعقیب و توقیف متهمین و کشف جرائم و تحقیق دارای اختیار تام می باشد.

 

احکام دادگاه انقلابی ارتش بر اساس قوانین اسلامی و با توجه به وظائف دینی و ملی افراد نیروهای مسلح سه گانه در صیانت از استقلال و تمامیت ارضی کشور و پاسداری از انقلاب اسلامی ملت ایران صادر می گردد.احکام صادره قطعی است و بلافاصله اجرا خواهد شد.

 

ترتیبات تعقیب و تحقیق از متهمین و رسیدگی به اتهامات طبق آئین نامه دادگاه های انقلاب اسلامی ایران مصوب شورای انقلاب خواهد بود.

 

تبصره: این قانون منحصراً شامل پرسنل ارتش و ژاندارمری و شهربانی می باشد.[۲]

 

ازصراحت ماده واحده مذکور برمی آیدکه دادگاه انقلابی ارتش یک مرجع قضائی مستقل است . از این جهت مستقل است که زیر مجموعه دادگاه عمومی یا انقلاب یا محاکم نظامی ارتش و یا دادستانی سپاه نیست چرا که خود دارای دادستانی مستقل است ولی همچنان در تسلط قوه مجریه می باشد زیرا دادستان آن توسط وزیر دفاع تعیین می شود . در عین حال با وجود حضور یک قاضی شرع و یک قاضی دادگستری باز هم روند حرکت سیاست جنائی کشور به سمت خارج نمودن محاکم نظامی از تسلط قوه مجریه احساس می شود.

 

آنچه در این برهه از زمان قابل توجه و شاید عجیب می نماید وجود دادستانی های مختلف است از قبیل دادستان عمومی ، دادستان انقلاب ، دادستان انقلاب ارتش ، دادستان عمومی و انقلاب پاسداران ، دادستان دادسرای نظامی ارتش و دادستان کل کشور.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گفتار پنجم ) قانون الحاق سازمان قضائی ارتش به دادگستری جمهوری اسلامی ایران مصوب ۱۰/۰۸/۱۳۶۰ شورای عالی قضائی با اصلاحیه های بعدی.

 

آنچه در چهار گفتار قبلی بدان اشاره شد ، تماماً قبل از تصویب قانون اساسی به تصویب رسیده بود لذا شاهد نوعی تشتت و از هم گسیختگی در تشکیلات و ساختار محاکم نظامی هستیم ، ولی پس از تصویب قانون اساسی در آذر ماه ۱۳۵۸ و اینکه قسمت اخیر اصل ۱۷۲ مقرر داشته بود  دادستانی و دادگاه های نظامی بخشی از قوه قضائیه کشور و مشمول اصول مربوط به این قوه هستند  در همین راستا قانون الحاق سازمان قضائی ارتش به دادگستری به تصویب شواری عالی قضائی رسید و نوعی انسجام ساختاری در رسیدگی به جرائم نظامیان را تضمین نمود .

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و قبل از تصویب این قانون کلیه قوانین به تصویب شورای انقلاب می رسید . این ماده واحده اولین قانونی است که به تصویب شورای عالی قضائی رسید[۴] . پس از فراز و نشیب ها و حرکتی تدریجی به سمت استقلال قوه قضائیه نهایتاً با تصویب این ماده واحده قوه قضائیه به استقلالی مطلوب دست یافت و سازمان قضائی ارتش جمهوری اسلامی ایران با پیش بینی بودجه ای مستقل به قوه قضائیه پیوست.

 

البته همین ماده واحده هم دستخوش تغییرات فراوانی شد . مهمترین تغییر آن الحاق تبصره ۶ به تاریخ ۰۱/۰۴/۱۳۶۱ به این ماده واحده بوده است . سایر تبصره های این ماده ارتباط قابل توجهی به این نوشتار ندارد لذا تمرکز تحقیق را به تبصره ۶ اختصاص می دهیم.

 

در این تبصره شاهد هستیم قانونگذار از واژه ( مربوط به ) استفاده نکرده است . در گفتار نخست اشاره کردیم در ماده واحدۀ قانون اعاده صلاحیت مراجع قضائی دادگستری ، قانونگذار بیان داشته بود : …دادگاه های نظامی منحصراًبه جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی رسیدگی خواهند کرد ؛ ولی در تبصره ۶ قانون الحاق سازمان قضائی ارتش شاهد هستیم قانونگذار بیان داشته است سازمان قضائی مسئول رسیدگی به جرائم خاص نظامی و انتظامی … می باشد.

 

در مباحث قبلی بیان کردیم که جرم خاص نظامی جرمی است که یا افراد غیر نظامی قادر به ارتکاب آن نیستند مانند فرار از خدمت و یا اگر قادر به ارتکاب آن باشند ، انجام آن عمل از جانب غیر نظامیان جرم محسوب نمی گردد مانند خودزنی . حال تبصره ۶ ، سازمان قضائی ارتش را فقط صالح به رسیدگی به اینگونه جرائم دانسته است و از واژه ( مربوط به ) در قانون اعاده صلاحیت مراجع قضائی اینگونه برداشت می شود که محاکم نظامی علاوه بر اینکه شایستگی دارند به جرائم خاص نظامی رسیدگی کنند ، صلاحیت دارند به جرائمی که مربوط به وظائف خاص آنان نیز می شود هم رسیدگی کنند ؛ مانند جرائم در حین خدمت یا به سبب خدمتی که مربوط به وظائف خاص نظامی آنان باشد . در هیمن راستا شورای عالی قضائی به تاریخ ۰۲/۰۷/۱۳۶۳ استعلامی را از شورای نگهبان در خصوص تفسیر جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی که در اصل ۱۷۲ قانون اساسی پیش بینی شده بوده است را داشته که در جایگاه خود به آن خواهیم پرداخت.

 

نکته حائز اهمیت دیگر این است که در تبصره ۶ پیش بینی شده است سازمان قضائی صلاحیت رسیدگی به جرائم خاص نظامی یا انتظامی هر نیروی مسلح قانونی دیگر را دارا   می باشد.

 

در سطح هر جامعه ای نیروهای مسلح قانونی فراوانی وجود دارد ؛ مثلاً در جامعه ما گارد حفاظت زندان ، مأمورین محیط زیست و محیط بانی ، مأمورین گارد حفاظت از بانک ها … تمامی این مأمورین نیروی مسلح قانونی محسوب می شوند . حال آیا سازمان قضائی نیروهای مسلح ، صلاحیت رسیدگی به جرائم آنان را هم دارد؟

 

شاید در ابتدای امرتصور شود که به صراحت ، تبصره ۶ بیان داشته ( هر نیروی مسلح قانونی دیگر ) لذا سازمان قضائی صلاحیت رسیدگی به جرائم آنان را دارا می باشد ، ولی با اندک توجهی به صدر تبصره ۶ که بیان داشته : سازمان قضائی صلاحیت رسیدگی به جرائم خاص نظامی و انتظامی را دارا می باشد ؛ می توان استنباط نمود که هرچند مأمورینی همچون گارد حفاظت محیط زیست و محیط بانی و یا گارد حفاظت از زندان ها ، نیروی مسلح قانونی     می باشند ؛ ولی نظامی یا انتظامی نیستند . لذا سازمان قضائی صلاحیت رسیدگی به جرائم آنان را ندارد.

 

حال با این سئوال مواجه هستیم پس فلسفه استفاده قانونگذار از واژه ( هر نیروی مسلح قانونی دیگر ) در تبصره ۶ چیست؟

 

همانگونه که ملاحظه می شود در تبصره ۶ نیروهای نظامی و انتظامی احصاء شده است که عبارتند از ارتش ، شهربانی ، ژاندارمری ، سپاه ، پلیس قضائی ، بسیج و کمیته انقلاب اسلامی و هدف قانونگذار از بکار بردن واژه ( هر نیروی مسلح قانونی دیگر ) نیروهای نظامی و انتظامی بوده است که در آینده ایجاد می شوند ، مانند نیروی انتظامی که با ادغام کمیته ، ژاندارمری و شهربانی تشکیل شد و یا هر نیروی نظامی و انتظامی که بنا بر ضرورت زمان تشکیل می شود.

 

بنابراین ، ازجمع بین  جرائم خاص نظامی و انتظامی  و ”  هر نیروی مسلح قانونی دیگر  می توان به این نتیجه رسید که سازمان قضائی ، صلاحیت رسیدگی به جرائم هر نیروی مسلح قانونی را ندارد ، بلکه صلاحیت رسیدگی به جرائم هر نیروی مسلح قانونی را که نظامی یا انتظامی باشد دارا ست.

 

پایان نامه ها

 

گرچه با تصویب قانون الحاق سازمان قضائی ارتش به دادگستری جمهوری اسلامی ایران و اصلاحات بعدی ، سازمانی تحت عنوان سازمان قضائی نیروهای مسلح که صلاحیت رسیدگی به جرائم خاص نظامی و انتظامی تمامی نیروهای مسلح را دارا ست ، پیش بینی شده بود ولی عملاً این سازمان تشکیل نشد و حاصلِ قانونِ الحاق سازمان قضائی ارتش به دادگستری صرفاً خارج شدن این سازمان از تسلط قوه مجریه و الحاق آن به دادگستری بود ولی در عمل این سازمان فقط به جرائم ارتش ، ژاندارمری و شهربانی رسیدگی می کرد و جرائم پرسنل سپاه و کمیته همچنان در دادسرا و دادگاه انقلاب سپاه رسیدگی می شد.

 

 

 

گفتار ششم ) قانون دادرسی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران مصوب ۲۲/۰۲/۱۳۶۴[۵]

 

پس از استقرار قوه مقننه ( مجلس شورای اسلامی )  دوره قانونگذاری شورای انقلاب و شورای عالی قضائی به پایان می رسد و از جمله اولین قوانینی که توسط مجلس شورای اسلامی به تصویب می رسد و از تأیید شورای نگهبان هم می گذرد قانون دادرسی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران است ، که ساختار سازمان قضائی را در پایتخت ، مراکز استان ها و برخی شهرستان ها تعیین می کند ولیکن عملاً سازمان قضائی نیروهای مسلح از سال ۱۳۶۵ شروع به کار نمود.

 

همانگونه که با تصویب قانون اعاده صلاحیت مراجع قضائی ( گفتار اول ) صلاحیت های سلب شده در دوران طاغوت از قوه قضائیه به آن اعاده شد و همچنانکه با تصویب قانون الحاق سازمان قضائی ارتش به دادگستری استقلال قوه قضائیه تضمین شد ، با تصویب قانون دادرسی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ، ساختار از هم گسیخته دادسرا ها و دادگاه های نظامی منسجم شد و دادستانی های متعدد ، دادگاه ها و دادسرا های بعضاً فاقد صلاحیت ذاتی بر چیده شدند و سازمانی واحد با چارچوب قانونی مشخص بنا نهاده شد.

 

در کنار سازمان های زیر مجموعه قوه قضائیه مانند سازمان بازرسی کل کشور ، سازمان ثبت اسناد و احوال ، سازمانی دیگر تحت عنوان سازمان قضائی نیروهای مسلح تشکیل شد که تعیین ریاست این سازمان با رئیس قوه قضائیه می باشد . صلاحیت دادسرا ها و دادگاه های سازمان قضائی نیروهای مسلح استانی است . دادگاه های آن مرکب از دادگاه کیفری ۱ و ۲ می باشد و ساختار دادسرا ها متشکل از دادستان نظامی ، معاونان ، بازپرسان و دادیاران     می باشد . کادر قضائی آن مجموعه ای از قضات نظامی و قضات دادگستری است و صلاحیت آن در راستای رسیدگی به جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی کلیه نیروهای مسلح جمهوری اسلامی می باشد.

 

رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ، ریاست اداری بر کل محاکم و دادسرا های سطح کشور را دارا بوده و ریاست قضائی و اداری بر شعبه اول دادگاه نظامی یک پایتخت را نیز دارا ست.

 

رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح هر استان ریاست اداری بر کل مجموعه دادگاه ها و دادسرا های نظامی سطح استان را دارا بوده و ریاست قضائی و اداری بر شعبه اول دادگاه نظامی یک استان را نیز دارا ست.

 

در مواد ۳ و ۸ قانون دادرسی نیروهای مسلح ، شاهد پیش بینی تأسیس جدیدی در محاکم کیفری هستیم که همان تشکیل دادگاه های کیفری یک و دو می باشد و حدود اختیاری برای این دو دادگاه معین شده است . ماده ۸ حدود اختیارات دادگاه کیفری دو را همان حدود اختیارات دادگاه حقوقی دو دانسته است . پس آنچه در حدود صلاحیت دادگاه حقوقی دو نیست ، در صلاحیت دادگاه کیفری یک قرار خواهد گرفت . البته با تصویب قانون تشکیل دادگاه های کیفری ۱ و ۲ به تاریخ ۳۱/۰۳/۶۸ حدود صلاحیت دادگاه های نظامی ۱ و ۲ دقیقتر تبیین گردید که در مباحث آتی به آن خواهیم پرداخت .

 

نا گفته نماند در ماده یک این قانون اشاره شده است  رسیدگی به جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی اعضاء نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ارتش … و هر نیروی مسلح قانونی دیگر بر طبق مواد این قانون در صلاحیت دادگاه های خاص نظامی است  که در گفتار پنجم اشاره کردیم منظور از هر نیروی مسلح قانونی دیگر، نیروهای نظامی یا انتظامی است و اگر نیروئی قانوناً مسلح باشد ، ولی جزء نیروهای نظامی یا انتظامی نباشد ، مانند گارد حفاظت فیزیکی از زندان ها یا محیط زیست رسیدگی به جرائم آنان از صلاحیت سازمان قضائی نیروهای مسلح خارج خواهد بود.

 

 

 

 

 

 

 

گفتار هفتم ) قانون تشکیل دادگاه های کیفری ۱ و ۲  و شعب دیوان عالی کشور مصوب ۳۱/۰۳/۱۳۶۸

 

با تصویب این قانون ساختار دادسراها و دادگاه های نظامی تکمیل شد و حدود صلاحیت دادگاه های کیفری ۱ و ۲ نیز تبیین شد . ماده ۷ این قانون مقرر می دارد: دادگاه های کیفری ۱ بارعایت ماده ۱ این قانون به جرائم زیر رسیدگی می نماید.

 

الف ) جرائمی که کیفر آن اعدام ، رجم ، صلب و نفی بلد به عنوان حد باشد.

 

ب ) جرمی که کیفر آن قطع یا نقص عضو باشد.

 

ج ) جرمی که کیفر آن برحسب قانون ده سال زندان و بالاتر باشد.

 

د ) جرمی که کیفر آن بر حسب قانون بیش از دویست هزار تومان باشد.

 

هـ ) جرمی که کیفر آن نصف دیه کامل هر یک از موارد شش گانه و بالاتر باشد اعم از عمد یا شبه عمد یا خطاء محض.

 

در ادامه ماده ۸ مقرر می دارد ” رسیدگی به جرم هایی که مجازاتش غیر کیفرهای مذکور در ماده قبل و تبصره های آن باشد ، به عهده دادگاه نظامی دو می باشد.

 

البته به صراحت تبصره ۲ ماده ۷ دادگاه نظامی یک در واقع صلاحیت رسیدگی به تمامی جرائم را دارا می باشد و صلاحیت آن محدود در مواردی که ماده ۷ بدان پرداخته نیست و در حوزه هایی که دادگاه نظامی ۲ تشکیل نشده باشد ، یا بلا تصدی باشد و یا اینکه حجم پرونده های دادگاه نظامی ۲ زیاد باشد ، دادگاه نظامی ۱ می تواند به پرونده هائی که در حدود صلاحیت دادگاه نظامی ۲ می باشد رسیدگی کند.

 

آراء دادگاه های نظامی ۲ در دادگاه نظامی ۱ و آراء دادگاه های نظامی ۱ در دیوان عالی کشور قابل اعتراض و تجدیدنظر می باشد . چنانچه دادگاه نظامی یک به جرائمی رسیدگی کرده باشد که در صلاحیت دادگاه نظامی ۲ باشد تجدیدنظرخواهی از آن در دادگاه نظامی ۱ هم عرض خواهد بود و اگر در آن محل دادگاه نظامی یک نباشد ، در دادگاه نظامی ۱ نزدیکترین استان قابل تجدیدنظر خواهی می باشد.

 

 آرائی که در صلاحیت دادگاه نظامی ۱ می باشد ، چنانچه پس از تجدیدنظر خواهی در دیوان عالی کشور نقض شود ، در دادگاه نظامی ۱ هم عرض همان استان قابل رسیدگی خواهد بود. اگر در آن استان دادگاه نظامی ۱ دیگری نباشد ، در دادگاه نظامی ۱ نزدیکترین استان قابل رسیدگی مجدد خواهد بود . ناگفته نماند دادگاه نظامی ۱ فقط در مراکز هر استان تشکیل    می شود . نهایتاً اینکه در خصوص تجدیدنظر آراء دادگاه های نظامی ابتدا قانون تعیین موارد تجدیدنظر احکام دادگاه ها و نحوه رسیدگی آنها مصوب ۰۴/۰۷/۶۷ اعمال می شد که پس از تصویب قانون تجدیدنظر آراء دادگاه ها مصوب ۱۷/۰۵/۱۳۷۲ قانون مذکور نسخ و قانون اخیر الذکر اعمال می شود.

 

شاید بتوان یکی از نقاط عطف محاکم نظامی را این مطلب دانست که پس از انحلال دادسراها در محاکم عمومی و انقلاب  و تصویب قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب و  تصویب قانون آئین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۷۸ ، دادسراها در سازمان قضائی نیروهای مسلح  به حیات خود ادامه داد و همچنان قانون آئین دادرسی کیفری مصوب ۱۲۹۰ در دادسراها و دادگاه های نظامی اعمال گردید . بدین نحو بود که سازمان قضائی نیروهای مسلح از تلاتم پیش آمده در محاکم عمومی و انقلاب ، انحلال بدون کارشناسی دادسراها و مجدداً احیاء آن بدور بود.[۷]

 

 

 

مبحث دوم ) صلاحیت اضافی دادسراها و دادگاه های نظامی بعد از انقلاب اسلامی

 

نزد حقوقدانان ، صلاحیت اضافی امری استثنائی است و غالبا استثنائی بر صلاحیت محلی فرض می گردد . کمتر صاحب نظری است که صلاحیت اضافی را استثنائی بر صلاحیت ذاتی دانسته باشد ، چراکه صلاحیت ذاتی امری عدول ناپذیر شناخته شده است و معدود نظریه پردازانی که صلاحیت اضافی را استثنائی بر صلاحیت ذاتی دانسته اند در مقام بحث و ارائه مصادیق و مثال های قانونی آن رویه ای جز سکوت در پیش نگرفته اند.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی همچنانکه در مبحث اول این فصل شاهد بودیم دادسراها و دادگاه های نظامی از حیث ساختاری با فراز و نشیب های فراوانی روبرو بودند . در این مبحث نیز شاهد خواهیم بود که این فراز و نشیب ها دامن گیر صلاحیت ذاتی هم شده است و از طرق مختلف صلاحیت اضافی محاکم نظامی افزایش یافته است.

 

قبل از پرداختن به صلاحیت اضافی محاکم نظامی شایسته است به اصل ۱۷۲ قانون اساسی و صلاحیت ذاتی محاکم نظامی پرداخته شود تا بر اساس این اصل مرزهای صلاحیت ذاتی مشخص شود و سپس به مطالعه و مشخص کردن مرزهای صلاحیت اضافی در محاکم نظامی بپردازیم و پس از مقایسه محدوده مرزهای این دو صلاحیت در محاکم نظامی به این نتیجه گیری برسیم که آیا صلاحیت اضافی محاکم نظامی گسترده تر از صلاحیت ذاتی این محاکم می باشد یا خیر؟

 

محاکم نظامی تنها محکمه اختصاصی است که در قانون اساسی و به موجب اصل ۱۷۲ به رسمیت شناخته شده است . این اصل بیان می دارد : ” برای رسیدگی به جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی یا انتظامی اعضاء ارتش ، ژاندارمری ، شهربانی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محاکم نظامی مطابق قانون تشکیل می شود ولی به جرائم عمومی آنان یا جرائمی که در مقام ضابط دادگستری مرتکب شوند در محاکم عمومی رسیدگی می شود .

 

دادستانی و دادگاه های نظامی بخشی از قوه قضائیه کشور و مشمول اصول مربوط به این قوه هستند .

 

 در فصل اول ، گفتار دوم به معنا و مفهوم جرم خاص نظامی اشاره کردیم و بیان شد ، جرم خاص نظامی جرمی است که افراد غیرنظامی قادر به ارتکاب آن نیستند مانند فرار از خدمت ، ترک پست نگهبانی و یا خوابیدن سر پست نگهبانی . تعریف دیگری که گسترده تر از این تعریف می باشد نیز ارائه گردیده که عبارت است از : جرم خاص نظامی عملی است که یا افراد غیر نظامی قادر به ارتکاب آن نیستند مانند فرار از خدمت و یا اگر مرتکب شوند ارتکاب آن عمل از جانب افراد غیر نظامی جرم محسوب نمی شود ، مانند خودزنی که افراد غیرنظامی قادر به ارتکاب خودزنی می باشند ولی ارتکاب این عمل از جانب آنان جرم نیست . اما هیچ یک از این دو تعریف با حقوق کیفری ما همخوانی ندارد . برای پی بردن به تعریفی مناسب از جرم خاص نظامی که با حقوق کیفری کشورمان همخوانی داشته باشد ، باید به اصل ۱۷۲ قانون اساسی و تفاسیری که از این اصل ارائه شده است مراجعه کرد .

 

یکی از نظراتی که شورای نگهبان از جرم خاص نظامی ارائه داده است عبارت است از ”  : مستفاد از اصل ۱۷۲ قانون اساسی این است که نفس تخلف از وظائف خاص نظامی و انتظامی مثل ترک سنگر و فرار از جبهه و ترک نگهبانی جرم است و صلاحیت رسیدگی به این جرائم با محاکم نظامی است . برای رسیدگی به جرائمی مثل قتل که در ارتباط با این وظائف واقع می شود و از جرائم عمومی محسوب است مغایر با قانون اساسی است .

 

اما شورای نگهبان تفسیر دیگری در پاسخ به شورای عالی قضائی ارائه  داده است که متفاوت با تفسیر بالا می باشد شورای عالی قضائی استعلام کرده است ” : به تجویز اصل ۹۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، اصل ۱۷۲ را در زمینه اینکه منظور از جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی یا انتظامی چیست و مراجع قضائی ارتباط وظائف را با جرائم باید چه مبنایی قرار دهند تفسیر و نتیجه را به شورای عالی قضائی اعلام فرمائید .

 

شورای نگهبان نیز طبق نظریه شماره ۱۷۹۰ مورخه ۰۲/۰۷/۱۳۶۳ اعلام داشته است : مفهوم کلی جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی روشن است و محتاج به تفسیر نیست ، و منظور تخلفاتی است که مأمورین نظامی یا انتظامی در ارتباط با وظائف خاص مرتکب می شوند ، و وظائف خاص و حدود آنرا قانون عادی معین می نماید .

 

مطابق این تفسیرِ شورای نگهبان که با تفسیر اولیه آن متفاوت است علاوه بر جرائم خاص نظامی و انتظامی مانند فرار از خدمت یا خود زنی جرائم عمومی که مرتبط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی باشد نیز در قالب صلاحیت ذاتی محاکم نظامی قرار می گیرد . لذا چنانچه مأمور نظامی یا انتظامی مرتکب جرم عمومی مانند قتل ، رشوه یا اختلاس شد و مرتبط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی وی باشد ، این بزه جرم خاص نظامی بوده و در صلاحیت ذاتی محاکم نظامی خواهد بود . اینکه در قسمت اخیر اصل ۱۷۲ قانون اساسی آمده است که به جرائم عمومی نظامیان در محاکم عمومی رسیدگی می شود ، منظور جرائم عمومی است که مرتبط با خدمت نظامیان نباشد ، مثلاً اگر دو یا چند نظامی در پادگان به سبب اختلافات شخصی بایکدیگر درگیر شوند و یکی از آنان مرتکب قتل دیگری شود و این قتل بی ارتباط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی آنان باشد گرچه قتل و نزاع در حین خدمت و در پادگان واقع شده است ، ولی چون مرتبط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی نمی باشد ، جرم خاص نظامی نبوده و در صلاحیت محاکم عمومی خواهد بود.

 

با شرحی که در بالا بدان پرداختیم و با بهره گرفتن از تفسیر اخیر شورای نگهبان در خصوص مفهوم جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی یا انتظامی به این نتیجه می رسیم که بنا بر اصل ۱۷۲ قانون اساسی و تفسیر اخیر شورای نگهبان ، ” جرم خاص نظامی فعل یا ترک فعلِ مجرمانه ای است که پرسنل نظامی در ارتباط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی خود مرتکب شوند” لذا حدود صلاحیت ذاتی محاکم نظامی نیزشامل همین تعریفی است که بدان اشاره شد . ماده ۱ قانون دادرسی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران و تبصره ۱ آن مصوب ۲۲/۲/۱۳۶۴[۸] و نیز ماده ۱ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۸/۰۵/۱۳۷۱ [۹]و ماده ۱ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۰۹/۱۰/۱۳۸۲[۱۰] موید همین تعریف می باشد .

 

 

 

گفتار اول ) صلاحیت اضافی دادسراها و دادگاه های نظامی قبل از استجازه مورخه ۲۰/۱۱/۱۳۷۳ مقام معظم رهبری مد ظله العالی

 

حال که دایره شمول صلاحیت ذاتی محاکم نظامی مشخص شد در این گفتار و گفتار دوم به بررسی صلاحیت اضافی محاکم نظامی خواهیم پرداخت . از آنجایی که استجازۀ مورخه ۲۰/۱۱/۱۳۷۳ مقام معظم رهبری مدظله العالی تأثیر فراوانی در گسترش صلاحیت اضافی محاکم نظامی داشته است لذا این گفتار را به بررسی صلاحیت اضافی محاکم نظامی قیل از استجازه معظم له و گفتار دوم را به بررسی صلاحیت اضافی محاکم نظامی بعد از استجازه معظم له اختصاص داده ایم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

الف ) بررسی صلاحیت اضافی در استجازه مقام معظم رهبری مورخه ۱۹/۱۰/۱۳۷۰

 

مقام معظم رهبری مدظله العالی ، دو استجازه در خصوص صلاحیت اضافی محاکم نظامی صادر فرموده اند . همانطور که در بالا اشاره شد ، استجازه مورخه۲۰/۱۱/۱۳۷۳ تأثیر فراوانی در توسعه صلاحیت اضافی محاکم نظامی داشته است ، ولی موضوع این قسمت استجازه ۱۹/۱۰/۱۳۷۰ می باشد نه استجازه۲۰/۱۱/۱۳۷۳٫

 

استجازه مورخه ۱۹/۱۰/۱۳۷۰ راجع به مرجع قضائی صالح برای رسیدگی به جرائم پرسنل وزارت اطلاعات می باشد . تا قبل از صدور این استجازه مرجع قضائیِ صالح برای رسیدگی به جرائم پرسنل اداره اطلاعات مشخص نبود و عملاً در محاکم عمومی به جرائم آنان رسیدگی می شد . البته برخی معتقند از آنجائیکه در قسمت اخیر ماده ۱ قانون دادرسی نیروهای مسلح مصوب ۱۳۶۴[۱۱] بیان شده است : ” محاکم نظامی شایستگی رسیدگی به جرائم هر نیروی مسلح دیگر را دارا می باشد و ازآنجائی که پرسنل اداره اطلاعات نیروی مسلح فرض می گردند لذا صلاحیت رسیدگی به جرائم پرسنل اداره اطلاعات نیز با محاکم نظامی است .

 

 این استدلال به دو دلیل صحیح نمی باشد اول اینکه پرسنل اداره اطلاعات را نمی توان یک نیروی مسلح دانست و از هیچیک از مواد قانون تأسیس وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی مصوب ۲۷/۰۵/۱۳۶۲ ، نیرویِ مسلح بودنِ پرسنل این اداره برداشت نمی شود . صرف مسلح بودن غالب پرسنل این اداره دلیل بر نیروی مسلح بودن آنان نیست . در مسلح بودن برخی افراد باید به فلسفه عمده مسلح بودن آنان بپردازیم .

 

فلسفه عمده مسلح بودن پرسنل نیروی انتظامی ، ارتش و سپاه محافظت از نظم و امنیت عمومی جامعه و مرزهای کشور وحضور مسلحانۀ آشکار آنان در جامعه می باشد ، ولی فلسفه مسلح بودن برخی از پرسنل ادارات مانند قضات ، برخی پرسنل اداره اطلاعات ، مدیران و رؤسای برخی از ادارات ، محافظت از نظم و برقراری امنیت در سطح جامعه و حضور مسلحانۀ آشکار در جامعه نیست . بلکه بخاطر حساسیت های شغلی و به منظور حفاظت شخصی از خود مسلح می باشند . حتی بر فرض اینکه وزارت اطلاعات را یک نیروی مسلح بدانیم همچنانکه در گفتار پنجم و ششم از مبحث اول فصل سوم به آن پرداختیم ماده ۱ قانون دادرسی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران دادسراها و دادگاه های نظامی را صالح به رسیدگی به جرائم هر نیروی مسلح قانونی دیگر ندانسته است . از صدر ماده مذکور بر می آید منظور قانونگذار از عبارت( هر نیروی مسلح قانونی دیگر ) نیروی است که در قالب نظامی یا انتظامی تشکیل گردد مانند نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران که بعد از قانون دادرسی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران تشکیل شد و نامی از این نیرو در قانون مذکور آورده نشده است ولی بلحاظ اینکه اولاً یک نیروی انتظامی است در ثانی بصورت قانونی مسلح شده به جرائم آنان در محاکم نظامی رسیدگی می شود . لذا اگر پرسنل اداره اطلاعات را حتی یک نیروی مسلح بدانیم بلحاظ اینکه نظامی یا انتظامی نیستند در قالب ماده ۱ قانون دادرسی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران قرار نمی گیرند و رسیدگی به جرائم آنان نیز در صلاحیت محاکم نظامی نخواهد بود.

 

ما در فلسفه رسیدگی به جرائم نظامیان در محاکم خاص اشاره کردیم یکی از فلسفه های رسیدگی به جرائم پرسنل نظامی در محاکم خاص حفظ اسرار و شأن نظامیان است . این دو فلسفه در خصوص پرسنل اداره اطلاعات پر رنگ تر نمود پیدا می کند . چرا که بیشتر از هر سازمان ، اداره یا وزارت خانه ای با اسرار سری و بکلی سری نظام جمهوری اسلامی ایران سرو کار دارند . کما اینکه متن اجازه مقام معظم رهبری به شماره۱۱۶۸/۱/س ـ ۱۹/۱۰/۱۳۷۰ به این فلسفه اشاره دارد: جرائم پرسنل وزارت اطلاعات در صورتی که در ارتباط با وظائف خاص آنان بوده یا مشتمل بر اطلاعات طبقه بندی شده و اسرار جمهوری اسلامی باشد در سازمان قضائی رسیدگی شود.

 

از متن این اجازه بر می آید اگر جرم ارتکابی پرسنل وزارت اطلاعات در ارتباط با وظائف خاص آنان نبوده ولی مشتمل بر اطلاعات طبقه بندی شده و اسرار جمهوری اسلامی باشد باز هم سازمان قضائی نیروهای مسلح مرجع قضائی صالح برای رسیدگی به جرائم آنان می باشد.

 

ناگفته نماند تبصره ۲ ماده ۳ قانون مربوط به تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور ( ساواک سابق ) رسیدگی به جرائم نیروهای امنیتی را داخل در صلاحیت محاکم نظامی قرار داده بود.

 

 

 

ب ) بررسی صلاحیت اضافی در قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۸/۰۵/۱۳۷۱

 

در این قسمت سعی بر این است موادی از قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۷۱ را مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم که صراحتاً یا تلویحاً اجازه رسیدگی قضائی به پرونده هائی را که خارج از صلاحیت ذاتی محاکم نظامی می باشد داده است . لذا به نظر می رسد بلافاصله پس از ماده ۱ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۷۱ که در محدوده صلاحیت ذاتی محاکم نظامی وضع گردیده است . ماده ۲ تلویحاً اجازه رسیدگی به جرائمی که خارج از صلاحیت ذاتی محاکم نظامی می باشد را تجویز نموده است بنابراین ابتدا به این ماده پرداخته می شود.

 

۱- ماده۲: در مواردی که مجازات جرمی در این قانون ذکر نشده باشد دادگاه طبق قوانین عمومی تعیین کیفر خواهد نمود.

 

حال به عنوان مثال اگر از فردی نظامی مقداری مواد مخدرکشف شود ، چون مجازات این جرم در ق . م . ج . ن . م مصوب ۱۳۷۱ تعیین نشده است ، لذا دادسرا و دادگاه های نظامی مطابق قوانین مربوطه به این بزه رسیدگی می کردند و یا اینکه فرد نظامی مرتکب سرقت از سایر پرسنل می شد مطابق قانون مجازات اسلامی به بزه وی رسیدگی می شد در حالیکه این جرائم و جرائم مشابه دیگری از این دسته که نه از جمله جرائم خاص نظامی و نه مرتبط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی می باشند ، خارج از صلاحیت ذاتی محاکم نظامی بوده و این محاکم صلاحیت رسیدگی به این گونه جرائم را ندارند ولی ماده ۲ ق . م . ج . ن . م مصوب ۱۳۷۱ تلویحاً اجازه رسیدگی به اینگونه جرائم را صادر نموده است.

 

۲- بند ۵ ماده ۱۲ ق .  م  . ج . ن . م مصوب ۱۳۷۱ بیان داشته است:هر بیگانه ای که برای کسب اطلاعات به نفع دشمن به پایگاه ها ، کارخانجات ، انبارهای تسلیحاتی ، اردوگاه های نظامی… داخل شود به اعدام و در غیر این صورت به دو تا ده سال حبس محکوم می شود.

 

این قسمت از ماده ۱۲ دقیقاً با ماده ۱ در تعارض آشکار است ؛ همچنان که اشاره کردیم ماده ۱ بیان داشته بود دادگاه های نظامی به جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی اشخاص زیر که در این قانون به اختصار نظامی خوانده می شوند رسیدگی می کند[۱۲]. یعنی دادگاه های نظامی صلاحیت رسیدگی به جرائم غیرنظامیان اعم از بیگانه یا ایرانی را ندارد و نیز به جرایم افراد نظامی بیگانه ای که رابطه استخدامی با نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ندارند، صلاحیت رسیدگی هم نخواهند داشت . این درحالی است که بند ۵ ماده ۱۲مقرر داشته :  هر بیگانه ای …  و افراد بیگانه چه نظامی باشند و چه غیرنظامی خارج از صلاحیت ذاتی محاکم نظامی می باشندو آشکارا بند ۵ ماده ۱۲ با اصل ۱۷۲ قانون اساسی و ماده ۱ ق . م . ج . ن . م در تعارض است . مضافاً اینکه سهل انگاری دیگری که قانونگذار در این قانون داشته است این است که بیان داشته  … در غیر این صورت به  دو تا ده سال محکوم می شود  و صحیح آن بود که مقرر می داشت به دو تا ده سال حبس محکوم می شود.

 

۳- ماده ۱۳ بیان داشته است : هر نظامی که اسناد یا تصمیمات طبقه بندی شده را در اختیار کسانی که صلاحیت اطلاع نسبت به آن را ندارند قرار دهد یا به هر نحو آنان را از مفاد آن مطلع سازد به ترتیب ذیل محکوم می شود.

 

    • هر گاه سند یا مذاکرات یا تصمیمات عنوان بکلی سری داشته باشد به حبس از سه تا پانزده سال.

 

    • هرگاه سندیا مذاکرات یا تصمیمات عنوان سری داشته باشد به حبس از دو تا ده سال.

 

  • هرگاه سندیامذاکرات یاتصمیمات عنوان خیلی محرمانه داشته باشدازسه ماه تایک سال.

در ادامه تبصره ۳ همین ماده بیان داشته است : هرکس از اسناد یا مذاکرات یا تصمیمات مذکور مطلع گردد و با علم به ممنوعیت افشاء آن به هر نحو افشاء نماید به ترتیب مقرر در این ماده محکوم می شود.

 

می دانیم یکی از مبانی پذیرفته شدۀ حقوقی وحدت محاکمه در جرائم معاونان و شرکاء جرم می باشد ولی از انشاء تبصره ۳ بر می آید که این تبصره ناظر بر شرکاء یا معاونان جرم نیست تا اعتقاد داشته باشیم واژه  هرکس  ناظر بر شرکاء و معاونان جرم جاسوسی است و به جرم آنان بنا بر اصل وحدت محاکمه در محاکم نظامی رسیدگی می شود. بلکه از نحوه نگارش این تبصره و همچنین از واژه  هرکس ”  اینگونه برداشت می شود که هر نظامی یا غیرنظامی به هر نحوی از اطلاعات بندهای ۱ ، ۲ و ۳ آگاه شود و علم به ممنوعیت افشاء داشته باشد ولی آن اطلاعات را افشاء کند ، محاکم نظامی صلاحیت رسیدگی به بزه وی را دارا می باشند. لذا بنظر می رسد این تبصره نیز مخالفت آشکار با اصل ۱۷۲ قانون اساسی و ماده ۱ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۷۱ دارد و می توان این تبصره را نیز از جمله صلاحیت اضافی محاکم نظامی دانست.

 

۴-  ماده ۳۱ این قانون نیز مقرر داشته است : هر نظامی حین خدمت یا در ارتباط با آن به مافوق خود به نحوی از انحاء اهانت نماید به حبس از یک ماه تا یک سال محکوم می شود.

 

در این ماده دو نوع اهانت به مافوق پیش بینی شده است یکی اهانت به مافوق در حین خدمت و دیگری اهانت به مافوق در ارتباط با خدمت.

 

اهانت به مافوق در ارتباط با خدمت در چارچوب اصل ۱۷۲ قانون اساسی قرار می گیرد چرا که این اصل مقرر می دارد: رسیدگی به جرائم مرتبط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی پرسنل نظامی در محاکم نظامی رسیدگی می شود. ولی اهانت به مافوق در حین خدمت می تواند بی ارتباط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی باشد ؛ مثلاً اگر مادونی در حین خدمت ولی به سبب مسائل شخصی و بی ارتباط با خدمت با مافوق خود درگیریِ لفظی پیدا کند و به مافوق توهین کند چنین توهینی در حین خدمت می باشد ، ولی بی ارتباط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی وی بوده و قاعدتاً در صلاحیت محاکم نظامی هم نمی گنجد ، ولی ماده ۳۱ بشرح فوق اجازه داده است محاکم نظامی به اینگونه توهینی هم رسیدگی کنند ، که این امر نیز خارج از صلاحیت ذاتی محاکم نظامی بوده و از جمله صلاحیت اضافی این محاکم محسوب می شود .

 

۵- ماده ۵۹ : هرکس برای معافیت از خدمت نظام و یا تهدید فرمانده یا رئیس و یا دیگر افرادِ مافوق عمداً به نحوی به خود صدمه وارد کند که مستلزم معافیت از خدمت باشد علاوه بر انجام خدمت مقرر به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم می شود.

 

در این ماده از نگارش قسمت  و یا تهدید فرمانده یا رئیس و یا دیگر افرادِ مافوق  استنباط می شود منظور افراد نظامی می باشد که در ارتباط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی خود صدماتی به خود وارد آورند که این امر با صلاحیت ذاتی محاکم نظامی منطبق می باشد ولی صدر ماده مخالفت آشکاری با صلاحیت ذاتی محاکم نظامی دارد چراکه در صدر ماده آمده است  هر کس برای معافیت از خدمت نظام… عمداً به نحوی به خود صدمه وارد کند… به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم می شود . 

 

بعنوان مثال اگر فردی غیرنظامی که هنوز به خدمت سربازی اعزام نشده است به منظور معافیت از خدمت سربازی به طریقی دو انگشت از انگشتان دستان خود را قطع کند تا با استفاده ازقسمت ( ب ) بند ۲۱ ماده ۳۶ آئین نامه معاینه و معافیت پزشکی مشمولان خدمت وظیفه عمومی مورخه ۲۵/۰۲/ ۱۳۷۵ معاف دائم شود ، عمل وی جرم بوده و مطابق ماده ۵۹ مذکور علیرغم اینکه وی غیرنظامی می باشد رسیدگی به بزه وی در صلاحیت محاکم نظامی خواهد بود . زیرا در صدر ماده مقرر شده است  هرکس  و واژه هرکس شامل غیرنظامیان هم می شود ، لذا این ماده نیز ناظر بر نوعی صلاحیت اضافی است که البته مخالف با اصل ۱۷۲ قانون اساسی وماده ۱ ق . م . ج . ن . م مصوب ۱۳۷۱ وضع شده است.

 

۶- در ادامه به لحاظ اینکه نحوه تنظیم مواد ۶۵ ، ۶۷ ، ۶۸ ، ۷۲ و ۷۳ مشابه همدیگر می باشد ابتدا به متن این مواد اشاره می کنیم سپس به بررسی هم زمان این مواد می پردازیم.

 

ماده ۶۵ : هر نظامی که بر اثر بی احتیاطی یا عدم اجرای مقررات به اسلحه و مهمات و سایر اشیاء و اموال و لوازم نظامی متعلق به دولت یا آنچه در اختیار دولت است خسارتی وارد آورد یا موجب فقدان یا از بین رفتن آن بشود علاوه بر پرداخت خسارت به حبس از دو ماه تا دو سال محکوم می شود و …

 

ماده ۶۷ : هر نظامی که اسلحه و مهمات متعلق به دولت را سرقت نماید به حبس از دو ماه تا ده سال محکوم می شود.

 

ماده ۶۸ : هر نظامی که وسایل و لوازم غیر نظامی … را سرقت نماید به حبس از یک تا پنج سال محکوم می شود.

 

ماده ۷۲ : هر نظامی عمداً و با سوء نیت تأسیسات یا ساختمان ها یا استحکامات نظامی یا کشتی یا …را آتش بزند یا تخریب کند یا دیگری را وادار به آن نماید یا دام های مورد استفاده نیروهای مسلح را تلف یا ناقص کند به حبس از پنج تا پانزده سال محکوم می شود.

 

ماده ۷۳ : هر نظامی که عمداً اموالی را که در اختیار نیروهای مسلح است غیر از آنچه در ماده فوق ذکر شده تلف کند یا بسوزاند یا دیگری را وادار به آن نماید به حبس از دو تا پنج سال محکوم می شود و …

 

از نحوه نگارش این مواد دونوع صلاحیت را میتوان برداشت کرد یکی ذاتی ودیگری اضافی؛ صلاحیت ذاتی به این نحو که اگر فرد نظامی در ارتباط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی خود در اثر بی احتیاطی خسارتی به اسلحه خود وارد سازد ( مصداق ماده ۶۵ ) مثلاً اسلحه از دست نگهبان بیافتد و قنداق آن بشکند یا اگر فردی نظامی در ارتباط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی خود اسلحه ، مهمات یا سایر وسائل و لوازم نظامی را سرقت کند ( مصداق مواد ۶۷ و ۶۸ ) مثلاً نگهبانی که عهده دار نگهبانی و مراقبت از پارکینگ خودرو ها می باشدقطعاتی از خودرو مانند باتری را سرقت کند یا مهمات داخل خودرو را سرقت کند یا اگر فردی در ارتباط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی خود عمداً تأسیسات یا اموال نظامی را تخریب کند ( مصداق مواد ۷۲ و ۷۳ ) مثلاً خدمه ضد هوایی عمداً دوربین سلاح را تخریب کند تمامی این موارد بلحاظ اینکه جرم ارتکابی در ارتباط با وظائف خاص نظامی و انتظامی افراد می باشد ، در صلاحیت محاکم نظامی است . ولی اگر ایراد خسارت سهوی ماده ۶۵ یا سرقت مواد ۶۷ و ۶۸ و یا تخریب موضوع مواد ۷۲ و ۷۳ در ارتباط با وظائف خاص نظامی و انتظامیِ بزهکار نباشد ، آیا باز هم محاکم نظامی صلاحیت رسیدگی به جرم مذکور را دارند؟ مثلاً اگر سربازی که در قسمت آشپزخانه خدمت می کند و هیچ سمت یا مسئولیتی در خصوص سلاح ضد هوایی ندارد و اتفاقی از کنار سلاح مذکور عبور می کند و عمداً دوربین آن را بشکند ، باز هم محاکم نظامی صلاحیت رسیدگی به بزه وی را دارند ؟

 

از نحوه قانونگذاری این مواد که صدر آن بیان داشته ” هر نظامی …” و اینکه این واژه ، واژه ای عام می باشد و از طرفی در متن این مواد به عبارتی همچون  در رابطه با وظیفه نظامی مرتکب شود  و یا عبارتی همچون  برای خدمت به او سپرده شده باشد  اشاره نشده است بر می آید که قانونگذار به محاکم نظامی اجازه داده است در صورتی که ایراد خسارت سهوی ، یا سرقت و یا تخریبی که فرد نظامی انجام می دهد بی ارتباط به وظائف خاص نظامی وی باشد باز هم محاکم نظامی صلاحیت ـ اضافی ـ برای رسیدگی به این جرائم را دارند ، زیرا اولاً اطلاق مواد مذکور حکایت از این امر دارد در ثانی رویه قضائی هم به همین گونه عمل می کرده است که می توان گفت در اینجا هم شاهد نوعی صلاحیت اضافی و خارج از محدوده صلاحیت ذاتی محاکم نظامی هستیم . پیشتر اشاره شدکه حقوقدانان غالباً صلاحیت اضافی را استثنائی بر صلاحیت محلی دانسته اند ولی تا کنون شاهد بودیم که در جرائم نظامیان در برخی موارد صلاحیت اضافی استثنائی بر صلاحیت ذاتی بوده است.

 

۷-  مواد ۷۵ ، ۷۶ ، ۷۷ ، ۷۹ ، ۸۱ ، ۸۲ ، ۸۴ و ۸۹  از ق . م . ج . ن . م مصوب ۱۳۷۱ تقریباً با همان ایرادی که در مواد قبل بدان اشاره کرده ایم مواجه هست، لذا جهت روشنتر شدن موضوع ، این مواد را در این بند بررسی می کنیم.

 

ماده ۷۵ : هر نظامی که امضاء یکی از فرماندهان یا مسئولین نیروهای مسلح را جعل یا با علم به جعل یا تزویر مورد استفاده قرار دهد … به حبس از یک تا ده سال محکوم می گردد.

 

ماده ۷۶ : هر نظامی مهر یا منگنه یا علامت یکی از نیروهای مسلح و یا ادارات و شرکتها و سازمان هائی را که مطابق قانون تشکیل شده است جعل کند یا با علم به جعل استفاده نماید … به حبس از شش ماه تا پنج سال محکوم می شود.

 

ماده ۷۷ : هر نظامی مهر یا تمبر یا علامت یکی از نیروهای مسلح یا ادارات و یا شرکت های مذکور در ماده ۷۶ را بر خلاف ترتیب بدست آورده و به طریقی که به حقوق و منافع نیروهای مسلح ضرر وارد نماید استفاده کرده یا سبب استفاده شود … به حبس از سه ماه تا سه سال محکوم خواهد شد.

 

ماده ۷۹ : هرنظامی که حین انجام وظیفه در احکام و تقریرات و نوشته ها … جعل یا تزویر کند اعم از اینکه امضاء یا مهری را ساخته و یا امضاء یا مهر یا خطوطی را تحریف کرده یا … به حبس از دو تا شش سال محکوم می گردد.

 

ماده ۸۱ : هر نظامی که اوراق مجعول در مواد قبل را با علم به جعل و تزویر مورد استفاده قرار دهد … به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم خواهد شد.

 

ماده ۸۲ : هر نظامی به یکی از طرق مذکور در اسناد و نوشته های غیر رسمی جعل یا تزویر کند یا با علم به جعل و تزویر مورد استفاده قرار دهد… به حبس از سه ماه تا یک سال محکوم می شود.

 

ماده ۸۴ : هر نظامی شخصاً یا به واسطه دیگری اقدام به صدور گواهی یا تصدیق نامه خلاف واقع در امور نظام وظیفه یا غیر آن نماید… به حبس از یک سال تا سه سال محکوم می شود.

 

ماده ۸۹ : هر نظامی که با سوء نیت گوشت حیوانات مبتلا به بیماری های مسری یا مواد غذائی یا مایعات فاسد یا ضایع شده را مستقیماً یا به طور غیر مستقیم بین نظامیان تقسیم نماید به حبس از سه تا پانزده سال محکوم می شود.

 

در این مواد نیز همچون مواد ۶۵ ، ۶۷ ، ۶۸ ، ۷۲ و ۷۳ با این ایراد مواجه هستیم که قانونگذار از واژه ( هر نظامی ) استفاده کرده است وبه ارتباط عمل مجرمانه وی با وظائف خاص نظامی یا انتظامی هیچ اشاره ای نکرده است . البته ما در مواد ۶۵ ، ۶۷ ، ۶۸ ، ۷۲ و ۷۳ از اطلاق مواد که اشاره ای به ارتباط یا عدم ارتباط عمل مجرمانه به وظائف خاص نظامی نداشت استنباط کردیم این اطلاق حاکی از این است که اگر عمل مجرمانه موضوع مواد مذکور هیچ ارتباطی با وظائف خاص نظامی یا انتظامی نداشته باشد ، باز هم محاکم نظامی صلاحیت رسیدگی به اینگونه جرائم را دارا می باشند . رویه قضائی نیز به همین نحو عمل می کرده است. ما در مواد ۷۵ ، ۷۶ ، ۷۷ ، ۷۹ ، ۸۱ ، ۸۲ ، ۸۴ و ۸۹ شاهد این اطلاق نیستیم زیرا قانونگذار در ماده ۹۲ بیان داشته است : مجازات اتهامات مذکور در مواد ۷۵ تا ۹۱ این قانون در صورتی اِعمال می شود که فرد نظامی در رابطه با انجام وظیفه نظامی مرتکب جرم شده باشد در غیر اینصورت طبق مقررات عمومی مجازات خواهد شد.

 

لذا از ماده ۹۲ صراحتاً بر می آید که اگر جرائم واقع شده در مواد ۷۵ تا ۹۱ بی ارتباط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی مرتکب باشد باز هم محاکم نظامی صلاحیت رسیدگی به جرایم ارتکابی را دارا می باشند ، ولی باید مجازات مرتکب بر مبنای مقررات عمومی همچون قانون مجازات اسلامی تعیین شود نه با قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۷۱ که این امر نوعی صلاحیت اضافی و مخالف با اصل ۱۷۲ قانون اساسی می باشد .

 

تفاوتی که بین مواد ۶۵ ، ۶۷ ، ۶۸ ، ۷۲ و ۷۳ با مواد ۷۵ تا ۹۱ می باشد در این است که در مواد ۶۵ ، ۶۷ ، ۶۸ ، ۷۲ و ۷۳ اگر عمل مجرمانه فرد بی ارتباط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی مرتکب باشد ، مجازات وی بر اساس همین مواد تعیین می شود ولی در مواد ۷۵ تا ۹۱ اگر عمل مجرمانۀ فرد به وظائف خاص نظامی وانتظامی وی ارتباطی نداشته باشد مجازات مرتکب بر اساس مقررات عمومی تعیین می گردد.

 

نهایتاً شاهد بودیم که قانونگذار در برخی از مواد قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۸/۰۵/۱۳۷۱ چه به صورت تلویح و چه بصورت تصریح اجازه داده است محاکم نظامی به جرائمی که در صلاحیت ذاتی این محاکم نیست در قالب صلاحیت اضافی رسیدگی نماید.

 

 

 

 

 

ج ) بررسی قانون تعیین حدود صلاحیت دادسرا ها و دادگاه های نظامی کشور مصوب ۰۹/۰۵/۱۳۷۳ مجمع تشخیص مصلحت نظام

 

این قانون دارای سه ماده است که به ترتیب به مواد آن می پردازیم.

 

ماده۱ : هرگاه در حین تحقیقات و رسیدگی به جرائم خاص نظامی یا انتظامی ، جرائم دیگری کشف شود ، سازمان قضائی نیروهای مسلح مجاز به رسیدگی می باشد.

 

در این ماده شاهد هستیم قانونگذار به جرائم مربوط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی اشاره نکرده است و صرفاً جرائم خاص نظامی یا انتظامی موردِ نظرِ قانونگذار بوده است.

 

 در مباحث قبلی به تفاوت جرم خاص نظامی یا انتظامی با جرم مربوط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی پرداختیم و بیان شد جرم خاص نظامی یا انتظامی جرمی است که افراد غیرنظامی قادر به ارتکاب آن نیستند مانند فرار از خدمت سربازی و یا اگر قادر به ارتکاب آن باشند، ارتکاب آن عمل از جانب افراد غیرنظامی جرم نیست مانند خودزنی که افراد غیرنظامی ونظامی قادر به خود زنی هستند ولی این عمل فقط از جانب نظامیان جرم انگاری شده است. همچنین بیان شد جرم مربوط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی جرمی است که هم از جانب غیرنظامیان و هم از جانب افراد نظامی جرم انگاری شده است مانند اختلاس که نوعی جرم عمومی محسوب می شودو اگر در ارتباط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی باشد مانند اینکه افسرعامل وجوه متعلق به نیروهای مسلح را که در اختیار وی می باشد تصاحب کند رسیدگی به اختلاس وی درصلاحیت سازمان قضائی نیروهای مسلح خواهد بود که اصل ۱۷۲ قانون اساسی چنین اجازه ای را به محاکم نظامی داده است . ولیکن در ماده ۱ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی شاهد هستیم ، قانونگذار بیان داشته اگر در حین تحقیقات و رسیدگی به جرائم خاص نظامی یا انتظامی جرم دیگری کشف گردد ، محاکم نظامی مجاز به رسیدگی می باشند ؛ یعنی اگر در حین رسیدگی به جرم مربوط به وظائف خاص نظامی یا انتظامی مانند اختلاس جرم دیگری کشف شود محاکم نظامی صلاحیت رسیدگی ندارند . لذا جرم کشف شده جدید باید در حین رسیدگی به جرم خاص نظامی یا انتظامی مانند فرار از خدمت یا خودزنی کشف گردد تا محاکم نظامی صلاحیت رسیدگی داشته باشند.

 

نکته بحث برانگیز در این ماده این است که منظور قانونگذار از کشف جرائم دیگر چیست ؟ آیا منظور کشف جرائم دیگر از همان متهم است یا منظور کشف جرم دیگری از هر فردی   می باشد؟ مثلاً (الف) به اتهام ترک پست نگهبانی تحت تعقیب می باشد زمانیکه مأمورین وارد منزل (الف) می شوند تا وی را دستگیر کنند ، متوجه می شوند (الف) به همراه (ب) که غیرنظامی است مشغول استعمال مواد مخدر می باشند . در اینجا دو جرم دیگر کشف شده است ؛ یکی جرم استعمال مواد مخدر توسط (الف) که نظامی است و دیگری جرم استعمال مواد مخدر توسط (ب) که غیرنظامی است.

 

آیا اطلاق عبارت کشف جرائم دیگر در ماده ۱ اجازه می دهد به جرم عمومی هر دو متهم نظامی و غیرنظامی در سازمان قضائی نیروهای مسلح رسیدگی شود؟

 

عده ای که نصِ ماده ۱ را ملاک قرار می دهند معتقد هستند ، گرچه (ب) غیرنظامی است و اصولاً محاکم نظامی صلاحیت رسیدگی به اتهام وی را ندارند و بزه استعمال مواد مخدر نه از نوع مشارکت است و نه از نوع معاونت و نیز گرچه اتهام استعمال مواد مخدر (الف) که نظامی است نوعی جرم عمومی می باشد و جرم خاص نظامی نیست و همچنین ارتکاب استعمال مواد مخدر از جانب وی بی ارتباط به وظائف خاص نظامی می باشد ، ولی نظر به اطلاق ماده ۱ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی، محاکم نظامی صلاحیت رسیدگی به جرم استعمال مواد مخدر (الف) و ( ب ) را دارا می باشند ، زیرا در حین رسیدگی به جرم خاص نظامی ـ ترک پست نگهبانی ـ جرائم دیگری کشف شده که این صراحت ماده ۱ می باشد.

 

اداره حقوقی قوه قضائیه ، نظر مشورتی به شماره ۶۱۹۳/۷ ـ ۲۷/۰۸/۱۳۷۸ در همین زمینه ارائه داده است.

 

سؤال : با توجه به ماده ۱ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی کشور مصوب ۱۳۷۳ که مقرر داشته ” هرگاه در حین تحقیقات و رسیدگی به جرائم خاص نظامی یا انتظامی ، جرائم دیگری کشف شود ، سازمان قضائی نیروهای مسلح مجاز به رسیدگی می باشد مقصود از جرائم دیگری کشف شود انتصاب این جرائم مکشوفه به افراد نظامی است؟ یا چنانچه از افراد غیرنظامی نیز جرائمی کشف گردد و عناوین مشارکت یا معاونت نداشته باشد سازمان قضائی مجاز به رسیدگی است؟ بر فرض اینکه ملازمه رسیدگی نیز مطرح نباشد.

 

نظریه اداره حقوقی :

 

ماده ۱ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی کشور مصوب ۱۳۷۳ صرفاً ناظر به سایر جرائمی است که نظامیان مرتکب می شوند ، لذا تعمیم صلاحیت این محاکم به جرائم ارتکابی از سوی غیرنظامیان که فاقد عناوین مشارکت یا معاونت باشند محمل قانونی ندارد. بعلاوه ماد ۵۵ و ۵۶ قانون آئین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب ۱۳۷۸ نیز مؤید همین معنی می باشد.[۱۳]

 

گرچه نظریه اداره حقوقی با مبانی و اصول آئین دادرسی کیفری سازگارتر است ولی استدلال گروه اول را هم نمی توان بدون محمل قانونی دانست و استدلال آنان نیز جای تأمل دارد.

 

نکته بحث برانگیز دیگر در ماده ۱ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی استفاده از واژه  مجاز  می باشد.

 

می دانیم که در قلمرو علم حقوق الفاظ دلالت بر معانی عرفی خود دارند و مجازدر لغت به معنی “ می تواند  می باشد ؛ لذا ماده ۱ به این معناست که اگر در حین رسیدگی به جرم خاص نظامی یا انتظامی جرم دیگری کشف شد ، سازمان قضائی نیروهای مسلح می تواند به آن جرم هم رسیدگی کند . لذا واژه مجاز حکایت از اختیار دارد به عبارت دیگر محاکم نظامی می توانند رسیدگی کنند و می توانند جرائم بی ارتباط با وظائف خاص نظامی را با قرار عدم صلاحیت به محاکم عمومی ارسال دارند زیرا از محاکم عمومی سلب صلاحیت نشده است ولی این اختیار در عمل مشکلات زیادی را فراهم می کند . مثلاً (الف) به اتهام فرار از خدمت سربازی تحت تعقیب است و در تحقیقات خود در مرحله بازپرسی به قتل غیرعمدی فردی در حین رانندگی و در مدت فرار خود اقرار می کند . لذا بازپرس به استناد ماده ۱ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی می تواند به جرم قتل غیرعمد رسیدگی کند و می تواند قرار عدم صلاحیت صادر کند . برفرض اینکه رسیدگی نمود ، در مرحله اظهار نظر دادستان می تواند با قرار مجرمیت قتل غیرعمدی موافقت کند و می تواند اختلاف کند و قرار عدم صلاحیت صادر نماید ، حتی اگر موافقت نمود در مرحله دادگاه نیز دادگاه نظامی ۱    می تواند به جرم قتل غیرعمدی رسیدگی کند و می تواند قرار عدم صلاحیت صادر کند . به نظر می رسد اعطای اینگونه اختیاری به دادسراها یا دادگاه ها که مختار به رسیدگی یا عدم رسیدگی باشند ، مطلوب نباشد آن هم در جرائمی که مرجعِ قضائیِ مختار، صلاحیت ذاتی ندارد.

 

در مجموع این ایرادات باعث شد جمعی از صاحب نظران و قضات سازمان قضائی به این سمت تمایل پیدا کنند که واژۀ ” مجاز  در ماده ۱ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی به معنای ” اختیار یا می تواند  نیست ، بلکه دلالت بر تکلیف دارد و محاکم نظامی باید به جرائم دیگری که کشف می شود رسیدگی نمایند و حق صدور قرار عدم صلاحیت ندارند که البته این تعبیر از واژه ” مجاز  با ماده ۱۲ قانون تشکیل دادگاه های کیفری ۱ و ۲ و ماده ۵۵ قانون آئین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۷۸ و مواد۱۹۷ تا ۱۹۹ قانون آئین دادرسی کیفری مصوب ۱۲۹۰ که محاکم را در تعدد جرم ملزم به رعایت صلاحیت ذاتی دانسته است ، در تعارض می باشد . مضافاً اینکه اصل ۱۷۲ قانون اساسی نیز اجازه مداخله محاکم نظامی در جرائم عمومی بی ارتباط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی را نداده است.

 

در عین حال ، اداره حقوقی قوه قضائیه در پاسخ به استعلامی که پرسیده شده است واژه مجاز در ماده ۱ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی افاده اختیار می شود یا تکلیف اینگونه پاسخ داده است:

 

منظور قانونگذار از کلمه مجاز در ماده ۱ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی با عنایت به اینکه موضوعِ صلاحیت از قوانین آمره و مربوط به نظم عمومی می باشد بیان یک نوع تکلیف است نه اختیار، بنابراین چنانچه در حین رسیدگی به جرم نظامی ، جرم دیگری کشف گردد ، قاضی رسیدگی کننده مکلف است به جرم مکشوفه به همراه جرم نظامی رسیدگی نماید به بیان دیگر در این خصوص جواز، افاده تکلیف می نماید.[۱۴]

 

به هر حال باز هم شاهد هستیم مکلف یا مختار دانستن محاکم نظامی در رسیدگی به (جرائم دیگری) که در حین تحقیقات به جرم خاص نظامی یا انتظامی کشف می شود ، نوعی توسعه صلاحیت اضافی محاکم نظامی بوده که البته این نوع توسعه صلاحیت اضافی محاکم نظامی فراتر و خارج از صلاحیت ذاتی آنان می باشد.

 

در ادامه ، ماده ۲ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها ودادگاه های نظامی مقرر داشته است: جرائمی که اسرای ایرانیِ عضو نیروهای مسلح ، در مدت اسارت مرتکب شده اند و جرائم اسرای بیگانه در مدت اسارتشان در کشور ، در سازمان قضائی نیروهای مسلح رسیدگی شود.

 

در ابتدای امر، اولین ایرادی که می توان به این ماده گرفت این است که این ماده با اصل سرزمینی بودن جرائم و مجازات ها در تعارض است . بنا بر این اصل ، قوانین هر حکومتی باید در محدوده مرزهای سرزمینی اعم از آبی ، هوایی و خاکی آن کشور قابلیت اعمال داشته باشد . هیچ حکومتی حق ندارد حق حاکمیت خود را بر سرزمین هائی که خارج از حاکمیت سرزمینی خود می باشد گسترش دهد ، چراکه با گسترش قوانینِ خود به خارج از مرزها ، حق حاکمیت سایر کشورها را نقض کرده است و ماده۳ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ نیز مؤید این اصل می باشد.

 

اما هنگامی که به پیشرفت روز افزون علوم انسانی و بویژه علم حقوق دقت می کنیم متوجه می شویم اصل سرزمینی بودن جرائم و مجازات ها با ظهور اصول مدرن حقوقی مانند اصل صلاحیت جهانی ، اصل صلاحیت مبتنی بر تابعیت مجنی علیه ، اصل صلاحیت  واقعی و اصل صلاحیت شخصی کم رنگ شده و تبدیل به اصلی قدیمی و ضعیف در مقابل مستندات حقوقی گردیده و این اصل دیگردر تقابل و تعامل بین ملل پاسخگو نیست.

 

 لذا گرچه ماده ۲ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی  با اصل سرزمینی بودن جرائم و مجازات ها در تعارض است ، ولی به جهت اینکه با اصولی همچون اصل مبتنی بر تابعیت مجنی علیه و اصل صلاحیت واقعی مطابقت دارد ، می توان این ماده را از مواد قانونی مدرن و پیشرفته قانونگذاری کشورمان دانست . اما باز هم شاهد گسترش صلاحیت اضافی محاکم نظامی در این ماده هستیم لذا ابتدا به متن ماده اشاره می کنیم.

 

ماده۲ : جرائمی که اسرای ایرانی عضو نیروهای مسلح در مدت اسارت مرتکب شده اند ، و نیز جرائم اسرای بیگانه در مدت اسارتشان در کشور ، در سازمان قضائی نیروهای مسلح  رسیدگی می شود.

 

در بالا اشاره کردیم این ماده با اصل سرزمینی بودن جرائم و مجازات ها مغایر است ، زیرا برای جرائم ارتکابی اتباع ایران درخارج از مرزهای ایران وضع شده است و حتی این مغایرت را نوعی حُسن و مدرن بودن این ماده دانستیم ، اما ایراد گذرا و سطحی که از صدر ماده    می توان گرفت این است که پرسنل عضو نیروهای مسلح در زمان اسارت ، نظامی محسوب      نمی شوند و رسیدگی به بزه آنان باید در محاکم عمومی انجام شود . اما این ایراد ، ایرادِ به جائی نیست . زیرا اعضاء نیروهای مسلح حتی در زمان اسارتشان نظامی محسوب می شوند ، و از حمایت مقررات بین المللی در خصوص اسرای جنگی برخوردار هستند و اسارت پرسنل نظامی زائل کننده وصف نظامی آنان نیست ، لذا جرائم آنان را باید مرتبط با وظائف خاص نظامی آنان دانست . بنابر این ایرادی به صدر ماده وارد نیست. اما اینکه سازمان قضائی نیروهای مسلح صلاحیت داشته باشد به جرائم اسرای بیگانه رسیدگی نماید به دلائلی که ذکر خواهد شد مخالف صریح اصل ۱۷۲ قانون اساسی و سایر مواد قانونی است که به آن خواهیم پرداخت .

 

اسرای بیگانه دو گروه هستند یا غیرنظامی و یا نظامی ، در هر صورت با توجه به اصل ۱۷۲ قانون اساسی و ماده ۱ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۷۱ و ماده ۱ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۸۲ که نظامیان رابه تفکیک بر شمرده است و در مباحث قبلی به این مواد اشاره شد ، ملاحظه می شود که اسرای غیرنظامی و نظامی بیگانه در هیچ یک از مصادیق اصل ۱۷۲ قانون اساسی و بند های ماده ۱ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح لحاظ نشده است . لذا قسمت اخیر مادۀ ۲ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی که راجع به مرجع صالح برای رسیدگی به جرائم اسرای بیگانه می باشد،  نوعی صلاحیت اضافی محاکم نظامی و بدون لحاظ صلاحیت ذاتی این محاکم تلقی می شود.

 

حال این سوال مطرح می شود : آیا محاکم نظامی با بهره گرفتن از ماده دو قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاهای نظامی صلاحیت رسیدگی به جرائم بین المللی را هم دارا   می باشد ؟

 

بارها از طریق رسانه ها شنیده ایم که ارتش جمهوری اسلامی ایران طی درگیری که با دزدان دریایی سومالیایی در آبهای بین المللی داشته است ، علاوه بر آزاد سازی کشتی های تجاری کشورمان از اشغال متجاوزان ، تعدادی از دزدان دریایی را هم به اسارت گرفته است.

 

می دانیم که این مقوله در حیطه اصل صلاحیت جهانی قرار می گیرد. به موجب این اصل ، یک دولت می تواند ویا حتی موظف است تا در رابطه با پاره ای از جرائم مهم ، قطع نظر از محل وقوع آنها و صرفنظر از تابعیت مجرم یا قربانی ، به جرم مزبور رسیدگی نماید . از آنجایی که جرائم جنگی، راهزنی و دزدی دریایی می بایست به عنوان جرائم علیه وجدان جهان متمدن و عموم ملتها تلقی گردد ، منافع همه ملتها ایجاب می نامید که مرتکبان جرائم مذکور را مجازات نمایند.[۱۵]

 

ماده ۲ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسرا ها و دادگاه ها نظامی ناظر به اسرای جنگی      می باشد . اسیر جنگی به افرادی گفته می شود که در جنگ بین دو دولت به اسارات گرفته شده باشند که از حمایت مقررات بین المللی هم برخوردار هستند . ولی دزدانِ دریاییِ به اسارت گرفته شده ، درجریان جنگ بین دو دولت اسیر نشده اند . حتی می توان گفت اعمال آنان مورد حمایت دولت متبوعشان هم نیست ، بلکه آنان از ضعف حاکمیت مرکزی استفاده کرده و بر خلاف تمامی مقرارت بین المللی اقدام به دزدی دریایی مینماند . اسرای جنگی که در جریان جنگ بین دو دولت دستگیر می شوند عنوان متهم برآنان صدق نمی کند ( به استثناء مرتکبین جنایات جنگی ) چرا که آنان تابع سیاستهای دولت متبوع خود هستند . حتی اگر دولت متبوعشان متجاوز باشد. اما دزدان دریایی متهم می باشند ، نه اسیر جنگی ، با بهره گرفتن از همین استدلال می توان گفت رسیدگی به جرائم بین المللی از جمله دزدی دریایی از صلاحیت محاکم نظامی خارج است. چرا که دزدان دریایی به اسارت گرفته شده در جریان جنگ بین دو دولت به اسارت گرفته نشده اند ؛ و به اتهام آنان باید مطابق بند الف ماده ۵ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ و بند ۱ ماده ۵ قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب در دادگاه انقلاب رسیدگی شود .

 

ماده۳ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی نیز بیان داشته است : کلیه جرائم نظامیانِ دارای درجه سرتیپی وبالاتر درمراجع قضائی ذیربط درتهران رسیدگی می شود.

 

به نظر می رسد ماده ۳ صرفاً ناظر بر سازمان قضائی نیروهای مسلح نیست . زیرا قانونگذار به مرجع قضائی صالح اشاره نکرده و بیان داشته است ” در مراجع قضائی ذیربط در تهران ” رسیدگی می شود . بدین معنا که اگر فرد نظامی با درجه سرتیپی و بالاتر مرتکب جرم عمومی در هر نقطه از کشور شود ، محاکم عمومی تهران به بزه وی رسیدگی می کنند و اگر مرتکب جرم خاص نظامی یا انتظامی یا مرتبط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی شود در سازمان قضائی نیروهای مسلح استان تهران به بزه وی رسیدگی می شود . البته این ماده ، نوعی صلاحیت اضافی محاکم نظامی تهران را با رعایت صلاحیت ذاتی آنان لحاظ دانسته است . از این حیث صلاحیت اضافی است که سازمان قضائی تهران به جرائمی که خارج از حوزه قضائی آنان می باشد صلاحیت رسیدگی دارد و از این حیث صلاحیت ذاتی آنان رعایت گردیده که با قید” مراجع قضائی ذیربط ”  اصل ۱۷۲ قانون اساسی رعایت شده است و اجازه داده است ، به جرائم عمومی نظامیان دارای درجه سرتیپی و بالاتر در محاکم عمومی تهران و به جرائم نظامی آنان در سازمان قضائی نیروهای مسلح تهران رسیدگی شود.البته این ماده دارای ابهام بوده است که با استفساریه ای وتصویب ماده واحده ای ازآن رفع ابهام شده است[۱۶]

 

نهایتاً شاهد هستیم از  سه ماده قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی کشور مصوب ۰۶/۰۵/۱۳۷۳ مجمع تشخیص مصلحت نظام دو ماده آن  صلاحیت اضافی را بدون رعایت صلاحیت ذاتی محاکم نظامی گسترش داده است ولی در ماده ۳ صلاحیت اضافی با رعایت صلاحیت ذاتی ایجاد شده است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[۱] – ماده واحده : اصلاحات زیر در قانون دادسری و کیفر ارتش معمول و آن قسمت از مقررات قانون مذکور که مغایر با این اصلاحات می باشد ملغی است.

 

۱  دادستان ارتش از لحاظ وظائف قضائی تحت نظارت دادستان کل کشور انجام وظیفه می نماید.

 

۲  مقر وحوزه صلاحیت دادگاه های نظامی و همچنین انتصاب پرسنل قضائی موکول به پیشنهاد سازمان قضائی ارتش جمهوری اسلامی ایران و تأیید ستاد کل ارتش و تصویب وزارت دفاع ملی می باشد.

 

۳  حداقل درجه رؤسای دادگاه های عادی و تجدیدنظر به ترتیب سرگرد و سرهنگ دوم بوده و درجه دادرسان دادگاه های مذکور در هیچ مورد کمتر از سروان نخواهد بود ، ضمناً رعایت ارشدیت قضات دادگاه و همچنین دادستان و بازپرس نظامی نسبت به متهم الزامی نیست.

 

۴ – صدور امر تعقیب متهمین نظامی الزامی بوده و بر عهده فرمانده واحد مربوطه است که دادگاه نظامی در حوزه آن قرار دارد.

 

عبارت ( شاهنشاه ) و نام ( اعلی حضرت همایون شاهنشاهی ) و ( با تصویب بزرگ ارتشتاران فرمانده ) و ( پس از تصویب بزرگ ارتشتاران فرمانده ) به ترتیب از مواد ۲۰۳ ، ۲۱۶ ، ۲۶۸ و ۲۸۱ حذف می گردد . برگرفته از : مدنی ، سید جلال الدین ،آیین دادرسی کیفری۱ و ۲  از وقوع جرم تا اجرای حکم ، انتشارات پایدار ، چاپ چهارم ، زمستان ۱۳۸۷ ، ص ۵۱

 

 

 

– نقل از مجموعه قوانین سال ۱۳۵۸ صفحه ۲۷۳ و ۲۷۴

 

[۳] – ماده واحده : در اجرای اصل ۱۷۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران  از تاریخ تصویب این قانون سازمان قضائی ارتش جمهوری اسلامی و کلیه دادسراها و دادگاه های نظامی مستقر در سراسر کشور از ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران جدا و به وزارت دادگستری ملحق می گردد.

 

تبصره ۱– ( اصلاحیه ۰۱/۰۴/۱۳۶۱ ) رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران از طرف شورای عالی قضائی تعیین و به این سمت منصوب می شود.

 

تبصره ۲ ( اصلاحیه ۰۱/۰۴/۱۳۶۱ ) عزل و نصب و تغییر محل کار قضات ارتش با پیشنهاد رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران و به استناد بند ۲ اصل ۱۵۸ قانون اساسی با شواری عالی قضائی است.

 

تبصره ۳ ( اصلاحیه ۲۶/۱۰/۱۳۶۸ ) بودجه سازمان همه ساله در بودجه کشور در ردیف مستقل ، ذیل ردیف دادگستری منظور خواهد شد.

 

تبصره ۴ ( اصلاحیه ۲۶/۱۰/۱۳۶۸ ) کلیه دارائی ها و اموال منقول و غیر منقول مربوط به مراجع قضائی سابق نیروهای مسلح ( اداره دادرسی ارتش ، دادستانی انقلاب اسلامی ارتش ، دادستانی عمومی و انقلاب سپاه ) همراه با اعتبارات مربوطه از ارتش و سپاه و سایر نیروها و نهادها منتزع و به این سازمان منتقل می شود.

 

تبصره ۵ کارمندان غیر نظامی سازمان قضائی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران کماکان تابع قانون استخدام کشوری خواهند بود.

 

تبصره ۶ ( الحاقی ۰۱/۰۴/۱۳۶۱ ) از این پس سازمان قضائی فوق ، مسئول رسیدگی به جرائم خاص نظامی و انتظامی همه نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ، ارتش ، شهربانی ، ژاندارمری ، سپاه ، پلیس قضائی ، بسیج ، کمیته های انقلاب اسلامی و هر نیروی مسلح قانونی دیگر می باشد.

 

تبصره ۷ ( الحاقی ۰۱/۰۴/۱۳۶۱ و اصلاحیه ۲۶/۱۰/۱۳۶۸ ) تشکیلات اداری سازمان، توسط وزیر دادگستری و رئیس سازمان امور اداری و استخدامی و رئیس سازمان قضائی تهیه و به تصویب ریاست قوه قضائیه خواهد رسید.

 

تبصره ۸ ( الحاقی ۰۱/۰۴/۱۳۶۱ )از تاریخ ابلاغ و تصویب آئین نامه مربوطه به این قانون ، هیچ مرجع قضائی در نیروهای مسلح جز در رابطه با این سازمان رسمیت نخواهد داشت.

 

تبصره ۹  ( الحاقی ۰۱/۰۴/۱۳۶۱ ) از تاریخ تصویب این قانون ، نام سازمان قضائی ارتش به سازمان قضائی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران تغییر می یابد.

 

 

 

 مدنی ، سید جلال الدین ، آیین دادرسی کیفری۱ و۲ از وقوع جرم تا اجرای حکم ، انتشارات پایدار ، چاپ چهارم ، زمستان ۱۳۸۷ ، صفحه ۵۴

 

[۵] – ماده ۱ : رسیدگی به جرائم مربوط به وظایف خاص نظامی و انتظامی اعضاء نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ( ارتش ، سپاه ، ژاندارمری ، شهربانی ، پلیس قضائی ، کمیته های انقلاب اسلامی و هر نیروی مسلح قانونی دیگر )  بر طبق مواد این قانون در صلاحیت دادگاه های خاص نظامی است.

 

تبصره ۱ منظور از جرائم مربوط به وظایف خاص نظامی و انتظامی بزه هائی است که اعضای نیروهای مسلح در ارتباط با وظائف و مسئولیت های نظامی و انتظامی طبق قانون و مقررات به عهده آنان است ، مرتکب می گردند.

 

تبصره ۲ : جرائمی که در مقام ضابط دادگستری مرتکب شده باشند در محاکم عمومی رسیدگی می شود.

 

 مدنی ، سید جلال الدین ، آیین دادرسی کیفری ۱ و۲  از وقوع جرم تا اجرای حکم ، انتشارات پایدار ، چاپ چهارم ، زمستان ۱۳۸۷ ، صفحه ۶۱

 

 رأی وحدت رویه هیأت عمومی دیوان عالی کشور ـ شماره ۶۵۶ ـ مورخ ۲۳/۱۱/۱۳۸۰ ـ رسیدگی دادگاه های نظامی وفق قانون آئین دادرسی کیفری مصوب ۱۲۹۰ و اصلاحیه های بعدی انجام می گیرد و قانون آئین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب  در امور کیفری صرفاً مربوط به نحوه رسیدگی محاکم عمومی و انقلاب بود ، و قسمت اخیر ماده ۳۰۸ قانون اخیر الذکر نیز مؤید این معنا است. بعلاوه اصل عدم شمول ماده  ۱۷۳ قانون یاد شده نسبت به رسیدگی در محاکم نظامی است.

 

 ماده ۱ : رسیدگی به جرایم مربوط به وظایف خاص نظامی و انتظامی اعضاء نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ( ارتش ، سپاه ، ژاندارمری ، شهربانی ، پلیس قضایی ، کمیته های انقلاب اسلامی و هر نیروی مسلح قانونی دیگر) برطبق مواد این قانون درصلاحیت دادگاه های خاص نظامی است.

 

تبصره۱ : منظوراز جرایم مربوط به وظایف خاص نظامی وانتظامی بزه هایی است که اعضا نیروهای مسلح درارتباط با وظائف ومسولیتهای نظامی و اتظامی که طبق قانون و مقررات به عهده آنها است مرتکب می شوند.

 

 دادگاه های نظامی به جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی اشخاص زیر که در این قانون به اختصار نظامی خوانده می شوند  رسیدگی می کند.

 

– دادگاه های نظامی به جرایم مربوط به وظایف خاص نظامی  انتظامی کلیه افراد زیر که در این قانون به اختصار نظامی خوانده  می شوند رسیدگی میکند …

 

 رسیدگی به جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی اعضای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ( ارتش ، سپاه ، ژاندارامری ، شهربانی ، پلیس قضائی ، کمیته های انقلاب اسلامی و هر نیروی مسلح دیگر ) بر طبق مواد این قانون در صلاحیت دادگاه های خاص نظامی است.

 

 ماده ۱ : دادگاه های نظامی به جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی اشخاص زیر که در این قانون به اختصار نظامی خوانده می شوند رسیدگی می کند.

 

۱ کلیه پرسنل ارتش جمهوری اسلامی ایران و سازمان های وابسته.

 

۲ کلیه پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سازمان های وابسته و اعضای بسیج مستضعفین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.

 

۳ کلیه پرسنل وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و سازمان های وابسته.

 

۴ کلیه پرسنل وظیفه از تاریخ شروع به خدمت تا پایان آن .

 

۵– کلیه پرسنل مشمول قانون نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران مصوب ۲۷/۰۴/۱۳۶۹٫

 

۶ محصلان مراکز آموزشی نظامی و انتظامی در داخل و خارج از کشور.

 

۷– کلیه کسانی که بطور موقت در خدمت نیروی های مسلح جمهوری اسلامی ایران می باشند اعم از ایرانی و غیرایرانی در مدت مزبور.

 

 

 

 نظریه مشورتی دیگری از اداره کل امور حقوقی قوه قضائیه به شماره ۸۶۰۶/۷ ـ ۰۸/۱۰/۱۳۸۳ بیان داشته است ؛ حاکی از این است که عبارت ( جرائم دیگر ) در مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام عام مطلق است و شامل تمام جرائم عمومی و نظامی پرسنل نظامی می گردد.

 

 نظریه مشورتی شماره ۷۹۸۵/۷ اداره حقوقی قوه قضائیه مورخه ۰۱/۱۲/۷۳ مندرج در کتاب : استعلامات قضائی سازمان قضائی و نظریات مشورتی اداره حقوقی قوه قضائیه ، جلد دوم ، چاپ اول ، چاپ نگین قم ، صفحه ۵۲

 

 شریعت باقری ، محمد جواد ، حقوق کیفری بین المللی ، نشر جنگل ، چاپ دوم ، ۱۳۸۴ ، صفحه ۱۲۰ و ۱۲۱

 

– قانون تفسیر ماده ۳ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی کشور مصوب ۰۶/۰۵/۱۳۷۳ مجمع تشخیص مصلحت نظام مصوب ۰۲/۰۶/۱۳۷۴ موضوع استفساریه : نظربه اینکه ماده ۳ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها ودادگاه های نظامی کشور مقررمی دارد:کلیه جرائم نظامیان دارای درجه سرتیپی و بالاتر در مراجع قضائی ذیربط در تهران رسیدگی می شود؛ بعضی از قضات عقیده دارند : که نظامیان دارای درجه سرتیپ دومی از شمول این ماده مستثنی می باشند ، و باید جرائم آنان در محل وقوع بزه رسیدگی شود ، و بعضی دیگر عقیده دارند : عنوان سرتیپی برکسانی که دارای درجه سرتیپ دومی هستند نیز اطلاق می شود و به جرائم آنان باید در تهران رسیدگی شود. برداشت های متفاوت از مصوبه مذکورموجب تعویق رسیدگی به پرونده های مربوطه شده است مستدعی است نظریه مجمع تشخیص مصلحت نظام دراین خصوص اعلام شود.

 

نظریه مجمع تشخیص مصلحت نظام:

 

ماده واحده : کلیه نظامیان دارای درجه سرتیپ دومی که شاغل در محل های سرلشکری و فرماندهی تیپ مستقل هستند نیز مشمول ماده ۳ قانون تعیین حدود صلاحیت دادسراها و دادگاه های نظامی کشور مصوب مورخ ۰۶/۰۵/۱۳۷۳ مجمع تشخیص مصلحت نظام می باشند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:42:00 ب.ظ ]




گفتار دوم ) بررسی صلاحیت اضافی محاکم نظامی بعد از استجازه مورخه ۲۰/۱۱/۱۳۷۳ مقام معظم رهبری مدظله العالی

 

حقوق جزای نظامی شاخه ای از حقوق جزاست و موضوع آن مطالعه مجموعه قوانین و مقررات مربوط به جرم نظامی می باشد.

 

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با تأسیس محاکم اختصاصی اجازه رسیدگی به جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی یا انتظامی را به محاکم عمومی نداده است . علاوه بر قانون اساسی ، قوانین و مقررات عادی نیز از نظر آئین دادرسی و رژیم مجازات قانونی و روابط بین المللی میان جرائم نظامی و جرائم عمومی قائل به تفاوت شده است.

 

 

 سیاست جنائی اغلب کشورها و همچنین کشور ما چه قبل و چه بعد از انقلاب بر این بوده است که به کلیه جرائم حین خدمت نظامیان در محاکم نظامی رسیدگی شود . البته قبل از انقلاب در این خصوص با خلاء قانونی مواجه نبودیم چرا که ماده ۱ قانون دادرسی و کیفر ارتش مقرر می داشت : رسیدگی به بزه های منتسب به نظامیان بر طبق این قانون در دادگاه های اختصاصی نظامی به عمل می آید.

 

بزه های منتسب به نظامیان شامل تمامی جرائم حین خدمت  می شد. این سیاست جنایی یعنی رسیدگی به تمامی جرائم حین خدمت نظامیان در محاکم نظامی ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم ادامه داشت ولی برای آن محمل قانونی ایجاد نشده بود . پیشتر اشاره کردیم که اصل ۱۷۲ قانون اساسی مقرر داشته است : محاکم نظامی صلاحیت دارند به جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی نظامیان رسیدگی کنند . این امر بدین معنی است که اگر جرمی در حین خدمت بود ولی به وظائف خاص نظامی یا انتظامی ارتباطی نداشت ، محاکم نظامی هم صلاحیت رسیدگی به آن جرم را دارا نیستند ؛ مثلاً اگر دو نفر نظامی در حین خدمت  و به سبب مسائل شخصی و بی ارتباط با وظائف خاص نظامی یا انتظامی ، با همدیگر درگیر شوند و در نتیجه این درگیری یکی از آنان به کشته شود یا صدمه بدنی به وی وارد شود ، به لحاظ اینکه این جرم بی ارتباط به وظائف خاص نظامی یا انتظامی آنان بوده ، محاکم نظامی هم صلاحیت رسیدگی به اینگونه جرم را ندارند . ولی عملاً شاهد هستیم محاکم نظامی به اینگونه جرائم همانگونه که قبل از انقلاب به استناد ماده ۱ قانون دادرسی و کیفر ارتش رسیدگی می کردند بعد از انقلاب هم همین رویه را ادامه می دادند و به جرائم حین خدمت پرسنل نظامی رسیدگی می کنند. این امر بعد از انقلاب فاقد محمل قانونی بود. لذا منتقدان به این نحوه رسیدگیِ محاکم نظامی که به تمامی جرائم حین خدمت نظامیان رسیدگی می کردند،  ایراد نمودند وحتی در برهه ای زمان ، نظریه شورای نگهبان در خصوص جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی و انتظامی همچنانکه قبلاً اشاره کردیم مؤید نظر منتقدان بود . لذا سازمان قضائی نیروهای مسلح برآن شد تا این نقد صحیح را مرتفع نماید . بدین ترتیب اجازه ای از مقام معظم رهبری مدظله العالی کسب نمودند که ابتدا به آن می پردازیم.

 

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

 

 

 

الف ) بررسی استجازه مورخه ۲۰/۱۱/۱۳۷۳ مقام معظم رهبری مدظله العالی

 

سازمان قضائی نیروهای مسلح طی نامه شماره۷۳/۱۰۹۰۱/۹/۷ ـ مورخ ۰۳/۱۱/۱۳۷۳ از ریاست محترم قوه قضائیه درخواست نمود ، از مقام معظم رهبری و فرماندهی کل نیروهای مسلح کسب اجازه شود که سازمان قضائی نیروهای مسلح مجاز باشد به جرائم امنیتی پرسنل نیروهای مسلح و جرائم در حین خدمت آنان رسیدگی نماید . متن این درخواست که به تاریخ ۰۳/۱۱/۱۳۷۳ توسط رئیس وقت سازمان قضائی نیروهای مسلح به ریاست وقت قوه قضائیه ارائه شد بدین شرح می باشد :

 

در صورتی که جنابعالی مصلحت بدانید از مقام معظم رهبری و فرماندهی کل نیروهای مسلح کسب اجازه شود که سازمان قضائی نیروهای مسلح مجاز باشد که به جرائم امنیتی پرسنل نیروهای مسلح و جرائم حین خدمت آنان رسیدگی نماید.

 

 مقام معظم رهبری نیز موافقت کرده و امر به ابلاغ می نمایند: (تازمانیکه قانون مورد بحث برای طرح در مجلس شورای اسلامی آماده می شود با پیشنهاد موافقت می شود.)

 

در بررسی ماده یک قانون تعیین حدود صلاحیت داسرا ها و دادگاه های نظامی که بیان داشته بود ، چنانچه در حین رسیدگی به جرم خاص نظامی یا انتظامی جرم دیگری کشف شود سازمان قضائی نیروهای مسلح مجاز به رسیدگی باشد؛ ما به تحلیل ابهام واژه  مجاز  پرداختیم که همین ابهام در خصوص واژه مجاز در متن اجازه مقام معظم رهبری هم وجود دارد و به نوعی از محاکم عمومی سلب صلاحیت نشده است . از طرفی به محاکم نظامی هم اجازه رسیدگی داده شده است لذا به منظور پیشگیری از اطاله کلام به بررسی مجدد واژه     ” مجاز  پرداخته نمی شود.

 

در اجازه مقام معظم رهبری شاهد هستیم بین جرائم امنیتی و جرائم حین خدمت تفکیک ایجاد شده است که این خود بیانگر این مطلب است که اگر جرائم امنیتی حین خدمت نباشد باز هم سازمان قضائی صلاحیت رسیدگی به این جرائم را دارا خواهد بود.

 

ناگفته نماند صلاحیت رسیدگی به جرائم حین خدمت و جرائم امنیتی در مواد ۹۰ و ۹۱ قانون دادرسی و کیفر ارتش پیش بینی شده بود ” هر شخصی که خواه مطابق قانون نظام وظیفه یا به نحو دیگر در خدمت زیر پرچم ارتش… باشد …. تابع دیوان های حرب عادی خواهد بود ” ، لذا مشی مجریان قانون بعد از انقلاب نیز همواره این چنین بود که تمامی جرائم حین خدمت نظامیان در محاکم نظامی رسیدگی شود. کسب اجازه از مقام معظم رهبری نیز در راستای همین خط مشی بوده است ، اما باید به این پرداخته شود که مراد از حین خدمت چیست؟

 

جمعی از صاحب نظران عقیده دارند حین خدمت شامل مدت زمانی است که پرسنل به کار نظامی مشغول هستند و ایام استراحت و مرخصی جزو این ایام نخواهد بود . جمعی دیگر بر آنند که حین خدمت مشمول کل مدتی است که فرد یا درخدمت زیر پرچم می باشد ، مانند پرسنل وظیفه در طول مدت دوران خدمت سربازی که تماماً حین خدمت محسوب می شود ، حتی دوران مرخصی و یا مانند پرسنل کادر به بصورت استخدامی و اشتغال در حین خدمت محسوب می شوند و تا زمانیکه رابطه استخدامی آنان منقضی نشده است در حال خدمت محسوب می شوند . حتی در دوران مرخصی و استراحت هم حین خدمت می باشند که قانون دادرسی و کیفر ارتش بر مبنای نظریه اخیرتنظیم شده بود.

 

استدلال معتقدان به نظریه اول این است که آنان قائل به تفسر محدود و مضیق قوانین کیفری هستند لذا حین خدمت را تنها محدود به زمانی می دانند که از اول وقت اداری تا پایان وقت اداری مشغول به خدمت هستند.

 

دلیل معتقدان نظریه دوم این است که هدف قانونگذار از قید حین خدمت این بوده که جرائم خارج از وظائف خاص نظامی یا انتظامی را هم در شمول صلاحیت محاکم نظامی قرار دهند ، تا مصالح نظام و نظامیگری محفوظ بماند . اگر غیر از این می بود هیچگاه به جرائم نظامیان در محاکم اختصاصی رسیدگی نمی شد.

 

همچنان که اشاره شد قانون دادرسی و کیفر ارتش قبل از انقلاب بر مبنای نظریه دوم پایه ریزی شده بود ، ولی بعد از انقلاب ، گرچه تا قبل از اجازه مقام معظم رهبری با خلاء قانونی مواجه بودیم ولی رویه قضائی بر مبنای نظریه اول اقدام می نمود و بعد از اجازه مقام معظم رهبری نیز بر مبنای نظریه نخست اقدام می نمودند که این تغییر روش از مفهوم (حین خدمت) بعد از انقلاب ، ناشی از تعدیل و محدود شدن صلاحیت محاکم نظامی بوده است.

 

نظریه مشورتی ۱۲۳۵/۳۴/۷ ـ ۲۰/۱۰/۱۳۸۳ کمیسیون حقوقی و قضائی سازمان قضائی نیز مؤید نظریه نخست می باشد.

 

پرسش: چنانچه کارکنان نیروهای مسلح که در مرخصی بسر می برند و ملبس به لباس نظامی باشند مرتکب جرم شوند، کدام مرجع برای صلاحیت به جرم آنان صالح است؟

 

پاسخ : در فرض مسئله جرم ارتکابی در حین خدمت محسوب نیست زیرا ملبس به لباس نظامی ملاک تعیین صلاحیت برای جرم حین خدمت محسوب نمی شود.[۱]

 

در اینجا شایسته است کسب اجازه از مقام معظم رهبری مورد نقد و بررسی قرار گیرد . بدین توضیح که گروهی از اندیشمندان و صاحب نظران علم حقوق عقیده دارند توسعه  صلاحیت مبتنی بر کسب اجازه بدلیل اینکه از مجلس شورای اسلامی عبور نکرده و مدون نشده است بلحاظ اینکه شکل قانونی به خود نگرفته ، وجاهت قانونی نیز ندارد و بقاء آن را در قانونی شدن آن می دانند.

 

البته با توجه به استدلال آنها که متکی بر اصل ۱۵۹ قانون اساسی می باشد که مقرر داشته است ” تشکیل دادگاه ها و تبیین صلاحیت آنها منوط به حکم قانون است  اولاً این استدلال نمی تواند اندیشه یک محقق را اغناء کند و باید در روح قانون جستجو کرد و روح قانون اساسی را کشف نمود. لذا گروهی دیگر از صاحبان علم و اندیشه از زاویه فقهی به این موضوع نگریسته اند که نظام جمهوری اسلامی ایران بر پایه حاکمیت ولایت فقیه استوار    می باشد و در واقع روح قانون اساسی را در او می بینند و معتقدند ولی امر مسلمین نظرش برتر از قانون است و ولایت ایشان را مطلقه می دانند ، چراکه بر این عقیده هستیم که مشروعیت نظام اسلامی با ولی فقیه است و نظرات ایشان مافوق قانون است . به بیان دیگر ، نظرات ولی فقیه در طول قانون است نه در عرض آن و مستند به آیه شریفه ” اطیعوا ا۰۰۰ و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ” ، نظام جمهوری اسلامی ایران نیز قانونش را از رهبر اخذ می کند . بنابراین نظر ایشان ، اشراف بر قانون دارد لذا اشکالی به این امردیده نمی شود ونمی توان بر این استجازه ها ایرادی گرفت.

 

ابلاغ نظرمقام معظم رهبری دائر بر مجاز بودن سازمان قضائی برای رسیدگی به جرائم حین خدمت پرسنل نظامی همزمان بود با ریاست حجه الاسلام و المسلمین حاج آقای یونسی بر سازمان قضائی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ، ایشان پس از ابلاغ اجازه مقام معظم رهبری طی بخشنامه ای به تمامی دادسراها و دادگاه های نظامی اعلام داشتند جرم در مقام ضابط پرسنل نظامی نیز جرم در حین خدمت می باشد و با بهره گرفتن از اجازه مقام معظم رهبری که جرم در حین خدمت را در صلاحیت محاکم نظامی دانسته اند ، لذا دادسراها و دادگاه های نظامی می بایست به جرم در مقام ضابط دادگستری هم رسیدگی نمایند . البته این بخشنامه به موجب رأی ۱۶۹ ـ ۱۹/۰۱/۱۳۷۹ هیأت عمومی دیوان عدالت اداری به لحاظ خروج آن از مدلول فرمان مقام معظم رهبری و به استناد اصل ۱۷۲ قانون اساسی و تبصره ۲ ماده۱ قانون دادرسی نیروهای مسلح ابطال گردید.

 

نکته دیگری که پایان دهنده این قسمت می باشد این است که در اجازه مقام معظم رهبری به تاریخ ۲۰/۱۱/۱۳۷۳ ( راجع به رسیدگی به جرائم حین خدمت پرسنل نظامی ) قید شده است : تا زمان تصویب قانون سازمان قضائی مجاز به رسیدگی می باشد ، حال آنکه در سال ۱۳۸۲ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح تصویب شد و اجازه مذکور در شمول صلاحیت سازمان قضائی مد نظر قانونگذار قرار نگرفت ، لذا به نظر می رسد چنانچه مقنن قائل به دوام و جوازِ اجازه مقام معظم رهبری می بود آن را بصورت قانونمند در قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۸۲ تصویب می نمود و از آنجائی که اجازه یاد شده پس از تصویب قانون مذکور مد نظر مقنن واقع نشد ، لذا این اجازه با در نظر گرفتن شرائط خاص زمانی و مکانی صادر گردیده و هم اکنون قابلیت استناد ندارد . البته برخی معتقدند از آنجائیکه قانونگذار در قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۸۲ در خصوص اجازه مقام معظم رهبری سکوت نموده است ، این سکوت خود تلویحاً به معنای تأیید آن می باشد.

 

 

 

 

 

 

 

ب ) بررسی صلاحیت اضافی  در قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۸۲

 

ما در گفتار اول بند الف این فصل به بررسی صلاحیت اضافی در قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۷۱ پرداختیم و با مواد متعددی روبرو شدیم که به مقامات قضائی سازمان قضائی نیروهای مسلح اجازه داده بود به جرائم عمومیِ بی ارتباط با وظائف خاص نظامی و انتظامی به صرف اینکه در حین خدمت واقع می شود رسیدگی نمایند و اشاره کردیم که این مواد با اصل ۱۷۲ قانون اساسی در تعارض بودند. ولی با اجازه ای که مقام معظم رهبری صادر فرمودند و محاکم نظامی را مجاز به رسیدگی به جرائم نظامیان در حین خدمت دانستند ، این خلاء قانونی مرتفع شد . لذا در قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۸۲ با صلاحیت اضافی کمتری نسبت به قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۷۱ مواجه هستیم . در این قسمت به بررسی موادی از قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۸۲ که در آن صلاحیت اضافی ایجاد شده است می پردازیم.

 

الف ) ماده۲۴ : افراد زیر جاسوس محسوب و به مجازات های ذیل محکوم می شوند.

 

بند هـ ) هر بیگانه ای که برای کسب اطلاعات به نفع دشمن به پایگاه ها ، کارخانجات ، انبارهای تسلیحاتی ، … وارد شود یا به محل های نگهداری اسناد یا اطلاعات داخل شود به اعدام و در غیر این صورت به حبس از یک تا ده سال محکوم می گردد.

 

همچنانکه شاهد هستیم ، بند هـ ذیل عنوان جاسوسی در ماده ۲۴ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۸۲ آورده شده است. در قوانین ما تعریفی از جاسوسی ارائه نشده است . این واژه در لغت به معنای جستجو کننده خبر و کسی که اسرار کسی را به دیگری اطلاع بدهد و یا آنکه اخبار و اطلاعاتِ کسی یا مؤسسه ای یا کشوری را مخفیانه گِرد آورد و به شخص یا مؤسسه و یا کشور دیگر اطلاع دهد و یا جستجو کننده خبر برای بدی و شخصی که از ملکی به ملک دیگر خبر برد آمده است.

 

در تعریف جاسوسی آمده است: جاسوسی عبارت است از جمع آوری و تملک اطلاعات و تعلیمات اسناد قابل استفاده یک کشور خارجی بر ضد امنیت کشور خارجی دیگر.[۳]

 

در تعریف دیگری گفته شده است: جاسوسی به عمل شخصی گفته می شود که با عناوین غیر واقعی و متقلبانه اقدام به کسب اطلاعات یا نقشه ها یا مدارک و اسناد مخفی و محرمانه مربوط به اسرار نظامی ، اقتصادی ، سیاسی و تسلیم آنها به کشور بیگانه نماید.[۴]

 

اداره حقوقی قوه قضائیه به موجب نظریه مشورتی شماره ۸۸۲۷/۷ ـ ۲۹/۱۰/۱۳۸۰ اعلام نموده است: جاسوسی عبارت است از تحصیل اطلاعات سری و محرمانه و دادن آنها به دولت یا دولت های بیگانه اعم از اینکه مرتکب ایرانی باشد یا غیر ایرانی. اما خیانت به کشور آن است که شخص ایرانی عالماً و عامداً عملی انجام دهد که برخلاف مصالح امنیتی یا سیاسی یا اقتصادی کشور باشد.

 

جاسوسی معمولاً دو مرحله دارد پروفوسور گارو در این زمینه می نویسد: جاسوسی در معنای وسیع کلمه شامل دو دسته اقدامات می شود ، دسته اول اقدامات مقدماتی که همان تفحص و تحصیل اطلاعات به صور مخفیانه است و دسته دوم عملیات اجرائی که شامل ایجاد ارتباط و رساندن اطلاعات به کسانی که باید از آن استفاده کنندمی شود.

 

ماده ۱۹ قطع نامه بروکسل مصوب ۱۸۷۴ میلادی جاسوسی را به این صورت تعریف کرده است: جاسوس کسی است که بطور مخفیانه در صدد تحصیل اطلاعات یا اشیائی به نفع یکی از متخاصمین باشد.جرم جاسوسی از جمله جرائم سازمان یافته و در عین حال فرا ملی است چراکه با ارتکاب آن اطلاعات حیاتی یک کشور در زمینه امور نظامی، امنیتی و سیاسی از طریق یک نظام سازمان یافته و با استفاده ازمنابع انسانی دراختیارکشور یاکشورهای دیگرقرار می گیرد.[۵]

 

بدلیل ماهیت فرا ملیِ جرم جاسوسی برخی از معاهدات ، قراردادها و کنوانسیون های بین المللی به این جرم مخصوصاً در زمان جنگ پرداخته اند . از جمله می تواند به کنوانسیون چهارم لاهه در مورد قوانین و عرف جنگهای زمینی مصوب سال ۱۹۰۷ میلادی ، پروتکول دوم کنوانسیون های ۱۹۴۲ میلادی ژنو که به موضوع رفتار با جاسوسان جدا از مسئله اسرای جنگی پرداخته و قطعنامه بروکسل مصوب ۱۸۷۴ میلادی اشاره کرد.

 

مرتکب در بند هـ ماده ۲۴ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح ” هر بیگانه  می باشد . بیگانه از لحاظ لغوی به معنای ناشناس ، غریب ، اجنبی و کسی که از کشور دیگر باشد آمده است[۶]. منظور از بیگانه یا اجنبی در حقوق بین الملل خصوصی کسی است که فاقد تابعیت کشور معینی بوده و نسبت به دولت و افراد آن کشور اجنبی یا بیگانه محسوب می شود[۷] بنابر این تمامی افرادیکه فاقد تابعیت کشور ایران هستند نسبت به دولت ایران و مردم کشورمان اجنبی و بیگانه تلقی می شوند.

 

تابعیت رابطه ای است سیاسی که یک شخص حقیقی یا حقوقی و یا یک شئی را به دولتی منتسب و مرتبط می نماید و همین رابطه منشاء ایجاد حقوق وتکالیف تبعه کشور می شود. در مورد صلاحیت کیفری رسیدگی به اتهام جاسوسی بیگانگان ، با توجه به اصول حاکمیت دولتها و سرزمینی بودن یا درون مرزی بودن قوانین جزایی ، محاکم ایران صالح به رسیدگی می باشند[۸]. اما جای این سوال مطرح است : با توجه به لزوم رعات قانون اساسی و سایر قوانین مصوب، آیا دادسرا ها و دادگاه های نظامی صلاحیت رسیدگی به اینگونه جرائم را دارند؟

 

آنچه در بند هـ ماده ۲۴ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۸۲ آمده است ، در بند ۵ ماده ۱۲ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۷۱ نیز آمده بود . در آنجا اشاره کردیم که این مصوبه با اصل ۱۷۲ قانون اساسی و ماده ۱ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۷۱ مغایرت دارد . در اینجا نیز این مشکل و مغایرت ، لاینحل باقی ماند و مجدداً بند ۵ ماده ۱۲ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۷۱ با اندک تغییراتی به تصویب رسید . درحالیکه بند هـ ماده ۲۴ در مغایرتی آشکار با ماده ۱ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۸۲ می باشد . زیرا در ماده مذکور بیان شده سازمان قضائی صلاحیت رسیدگی به جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی یا انتظامی پرسنل نظامی را دارا می باشد و بیگانگان موضوع بند هـ ماده ۲۴ در شمول هیچ یک از بندهای ماده ۱ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۸۲ قرار نمی گیرد. مضافاً اینکه مخالفِ صریح اصل ۱۷۲ قانون اساسی نیز می باشد ، زیرا در اصل مذکور بیان شده است : محاکم نظامی به منظور رسیدگی به جرائم مربوط به وظائف خاص نظامی یا انتظامی پرسنل نظامی تشکیل می گردد . حال اینکه بیگانگانِ موضوع بند هـ ماده ۲۴ در شمول این اصل قرار نمی گیرند لذا بند هـ ماده ۲۴ را می توان نوعی صلاحیت اضافی خارج از صلاحیت ذاتی محاکم نظامی دانست.

 

ب ) تبصره ۲ ماده ۱۱۹ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح.

 

این تبصره را نیز می توان از مصادیق صلاحیت اضافی محاکم نظامی دانست . البته این تبصره هم به گونه ای تنظیم گردیده که استثنائی بر صلاحیت ذاتی محاکم نظامی است . به بیان دیگر نوعی صلاحیت اضافی خارج از صلاحیت ذاتی محاکم نظامی می باشد.

 

تبصرۀ مذکور بیان می دارد: هرکس با علم به اینکه اموال مورد اختلاس فوق الذکر به نیروهای مسلح تعلق دارد آن را خریداری یا در تضییع آن مساعدت نماید علاوه بر استرداد اموال یا حسب مورد مثل یا قیمت آنها به حبس از یک تا پنج سال محکوم می شود.

 

در فصل اول ، مبحث اول ، گفتار اول قمست هـ ، بند ۲ به موضوع جرائم غیرقابل تفکیک و وحدت محاکمه و جرائم مرتبط اشاره کردیم و بیان داشتیم که در قوانین کشور ما در خصوص وحدت محاکمه در جرائم مرتبط با خلاء قانونی مواجه هستیم و اشاره شد در کشورهایی همچون فرانسه در جرائم مرتبط وحدت محاکمه پیش بینی شده است[۹] ، مثلاً اگر پرونده قتلی در دادگاهی مطرح باشد و در حین تعقیب و یا قبل از تعقیب ، شاهدِ قتل به قتل برسد قتلِ شاهد از جمله جرائم مرتبط محسوب شده و همان دادگاهی که به قتل اولیه رسیدگی می کرده است به پرونده قتل شاهد هم رسیدگی می کند.

 

جرائم مرتبط مصدایق کمی در قوانین ما ندارد ، مانند رشاء و ارتشاء ، زنا ، رابطه نامشروع ، لواط ، ربا و … را می توان از جرائم مرتبط دانست ؛ مثلاً اگر رشوه دهنده غیرنظامی باشد و رشوه گیرنده نظامی باشد یا اگر ربا دهنده غیرنظامی باشد و ربا گیرنده نظامی باشد یا اگر زانیه غیرنظامی باشد و زانی نظامی باشد ، محکمه صالح برای رسیدگی به جرم غیرنظامی و نظامی چه دادگاهی خواهد بود؟

 

ماده ۱۹۸ قانون آئین دادرسی کیفری مصوب ۱۲۹۰و ماده ۵۶ قانون آئین دادرسی کیفری ۱۳۷۸ و ماده ۱۴ قانون تشکیل دادگاه های کیفری ۱ و ۲ صرفاً بیان داشته است : دادگاهی صلاحیت رسیدگی به جرائم شرکاء و معاونین را دارد که به جرم مجرم اصلی رسیدگی      می کند . حال اینکه در مثال های بالا زانیه، ربا دهنده و رشوه دهنده ، غیرنظامی می باشند و شامل عناوینی همچون معاونت یا شرکت در جرم نمی شوند تا دادگاه نظامی صلاحیت رسیدگی به جرم آنان را داشته باشد و از طرفی این جرائم از جمله جرائم مرتبط و لازم و ملزوم همدیگر محسوب می شوند . تا زانیه یا راشی نباشند ، زانی یا رشوه گیرنده ای هم نخواهند بود . اگر قوانین را ملاک صلاحیت در جرم راشی یا زانیه قرار دهیم در واقع باید به اتهام آنان در محاکم عمومی رسیدگی شود زیرا نه شریک در جرم هستند نه معاون . ولی اگر به رویه واحد قضائی در محاکم نظامی توجه کنیم می بینیم که محاکم نظامی برخلاف مقررات قانون آئین دادرسی کیفری به جرم زانیه ، راشی و ربا دهنده غیرنظامی هم رسیدگی می کنند.

 

نظریه کمیسیون آئین دادرسی کیفری مؤید هیمن مطلب است.

 

پرسش : رسیدگی به جرائمی که با یکدیگرملازمه داشته ومرتبط باشند و در واقع جرم واحدی تلقی شوند مثل رشاء وارتشاء یاتبانی درمعاملات دولتی درصلاحیت کدام مرجع است؟

 

پاسخ : چنانچه رسیدگی به اتهام مرتکبین با یکدیگر ملازمه داشته باشد یا به عبارت دیگر جرمی که تحقق آن منوط به فعل دو نفر باشد(نظیر جرم رشاء و ارتشاء) رسیدگی به آن باید در یک دادگاه انجام گیرد و در خصوص جرائمی نظیر رشاء و ارتشاء و تبانی در معاملات دولتی با توجه به اشد بودن مجازات جرم نظامی و اینکه متهم نظامی نقش اصلی را در ارتکاب جرم دارد رسیدگی در دادگاه نظامی انجام می پذیرد . رویه قضائی در سازمان های قضائی سراسر کشور و آراء صادر شده شعب دیوان عالی کشور نیز مؤید همین نظریه می باشد.[۱۰]

 

همچنانکه شاهد هستیم این نظریه ناظر به جرائم مرتبط می باشد که نوعاً استدلالی مطلوب به نظر می رسد اما محمل قانونی ندارد . ولیکن ما در تبصره ۲ ماده ۱۱۹ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح با جرائم مرتبط مواجه نیستیم . زیرا لازمه بزه اختلاس وقوع بزه خرید اموال مورد اختلاس نیست ؛ به عبارت دیگر عدم یکی عدم دیگری را بدنبال ندارد. ولی لازمه رشوه دهنده رشوه گیرنده می باشد و عدم رشاء موجب معدوم شدن ارتشاء می شود.

 

بزه اختلاس فرد نظامی و بزه خرید اموال مورد اختلاس توسط فرد غیرنظامی شبیه بزه جعل توسط فرد غیرنظامی و بزه استفاده از سند جعلی توسط فرد نظامی است و یا شبیه بزه سرقت توسط فرد نظامی از یگان خدمتی و بزه خرید اموال مسروقه توسط فرد غیرنظامی است .در این مثالها سازمان قضائی نیروهای مسلح ، به بزه جعل و بزه خرید مال مسروقه توسط فرد غیرنظامی ، بلحاظ اینکه از جمله جرائم مرتبط نیستند و بزهکاران غیر نظامی می باشند صلاحیت رسیدگی ندارد.

 

لذا شاهد هستیم که دو بزه اختلاس و خرید اموال مورد اختلاس لازم و ملزوم همدیگر نیستند تا این دو بزه را از جمله جرائم مرتبط بدانیم. از طرفی دیگر واژه هر کس شامل افراد غیر نظامی هم می شود . مثلاً اگر فردی نظامی اموالی را اختلاس کند و به فردی غیرنظامی بفروشد به جرم خرید اموال مورد اختلاس فرد غیرنظامی محاکم نظامی به استناد تبصره ۲ ماده ۱۱۹ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح صلاحیت رسیدگی خواهند داشت . در صورتی که این نوع صلاحیت اضافی با صلاحیت ذاتی محاکم نظامی ، اصل ۱۷۲ قانون اساسی و ماده ۱ قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۸۲ در تعارض است.

 

در مجموع شاهد هستیم موارد صلاحیت اضافی محاکم نظامی در قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۸۲ بسیار محدود تر از مصادیق صلاحیت اضافی در قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح مصوب ۱۳۷۱ می باشد و علت آن اجازه مقام معظم رهبری است که به سازمان قضائی اجازه دادند به جرائم در حین خدمت نظامیان در سازمان قضائی نیروهای مسلح رسیدگی شود.

 

در اغلب مصادیق صلاحیت اضافی محاکم نظامی ملاحظه شد که این مصادیق از صلاحیت اضافی با قانون اساسی مغایرت دارد . حال جای این پرسش است که اگر قوانین عادی با قانون اساسی در تعارض بود ، تکلیف قاضی رسیدگی کننده چیست؟ آیا قاضی به دلیل تعارض قانون عادی با قانون اساسی می تواند به قانون عادی عمل نکند و مفاد قانون اساسی را مقدم بداند؟

 

بسیاری از نویسندگان ، قضات را برای رسیدگی به مشروع بودن قانون صالح ندانسته اند . اینان برای اثبات نظر خود به دو دلیل اصلی استناد می کنند :

 

۱  قانون ناشی از اراده عمومی است و چون در حکومتهای آزاد سلطه واقعی با این اراده است ، هیچ مقامی حق بازرسی و محدود کردن آن را ندارد .

 

۲  به موجب اصل استقلال قوای سه گانه ( اصل ۵۷ قانون اساسی ) قانونگذاری در صلاحیت خاص قوه مقننه است . قوه قضائیه مامور است که قوانین رادر دعاوی اجرا کند ، و بحث در مورد خوب و بد آنها یا چگونگی مطابقتشان با قانون اساسی از حدود وظیفه قضات بیرون است ، زیرا اگر آنها بتوانند به بهانه جلو گیری از تجاوز به قانون اساسی ، از اجرای مصوبات مجلس خود داری کنند ، قوه مقننه همیشه زیرنفوذ وبازرسی قوه قضائیه خواهد بود ،

 

و این امری است که قانون اساسی با اعلام استقلال قوه مقننه آن را منع کرده است .

 

این دلیل،کم و بیش نویسندگان حقوقی و محاکم ما را قانع نکرده است که قضات حق ارزیابی قوانین را ندارند . به گفته ایشان چون در قانون اساسی اختیاری نسبت به رسیدگی یاد شده به قضات داده نشده است و مرجع صالح دیگری دارد ، تشخیص مطابقت قوانین عادی و اساسی با قوه مقننه است و قاضی باید مصوبات مجلس اجرا کند ، هر چند که به نظر او با قانون اساسی مخالف باشد.

 

ولی باید انصاف داد که هیچ یک از این دو دلیل قاطع نیست واز لحاظ نظری قابل انتقاد به نظر می رسد ، زیرا قانون تصمیم کسانی است که توانسته اند اکثریت را در مجالس قانونگذاری به دست آورند ، قدرت این اکثریت ناشی از اختیاری است که قانون اساسی به آنان تفویض کرده است . پس تصمیم نمایندگان در صورتی ارزش دارد که در حدود صلاحیت آنان و مقررات قانون اساسی باشد .

 

قاضی مامور اجرای قوانین اعم از عادی و اساسی است و هنگامی که در دعوائی با دو متن متعارض روبرو می شود ، باید بر حسب قواعد یکی از آن دو را مقدم شمارد. حال اگر فرض کنیم که یکی از این دو متن مربوط به قانون اساسی و دیگر از قوانین عادی باشد ، عقل حکم می کند که قاعده عالی تر بر مقررات پایین تر حکومت کند.

 

درست است که قوه مقننه در برابر قوه قضائیه استقلال دارد و قاضی نمی تواند تصمیمهای آن قوه را ابطال کند ، ولی استقلال قوه قضائیه نیز ایجاب میکند که قاضی بتواند آزادانه در برابر قوانین متعارض مطابق اصول حقوقی تصمیم بگیرد و ناگزیر نباشد که در تجاوز به قانون اساسی با قوه مقننه همداستان شود .

 

پیش بینی شورای نگهبان نیز صلاحیت قاضی را در تمیز قانونِ حاکم بر دعوا از بین نمی برد . شورای نگهبان می تواند از تحقق قانون جلوگیر کند و به طور نوعی مانع اجرای آن شود . ولی قاضی تنها حق دارد در دعاوی مطرح شده  قانون اساسی را به عنوان (قاعده حاکم) برگزیند و آن را مقدم بر قانون عادی بداند پس این دو صلاحیت ارتباط و تعارضی با هم ندارند تا بتوان ادعا کرد که پیشبینی شورای نگهبان به معنی نفی صلاحیت قضات است.

 

علاوه برآن چون مخالفت قوه مقننه با قانون اساسی امری است استثنائی و خلاف اصل ، قاضی در مقام تفسیر قوانین باید مفاد آن را برمعنایی حمل کند که با اصول قانون اساسی منطبق باشد ، یعنی در مواردی که قانون عادی مجمل است ، یا احکام متناقض درآن وجود دارد ، قاضی می تواند وموظف است معنایی را بپذیرد که با اصول قانون اساسی موافق به نظر می رسد ، زیرا فرض این است که قانونگذار هیچ گاه از اصول تجاوز نمی کند . این صلاحیتی است که با هیچ استدلالی نمی توان از قوه قضائیه سلب کرد و حربه مفیدی است که در بسیاری از موارد این قوه می تواند برای حفظ اصول حکومت و آزادیهای فردی به کار برد.[۱۱]

 

لذا اگر استدلال اخیر را بپذیریم قضات محاکم نظامی می توانند به قوانینی که مخالف قانون اساسی می باشد عمل نکنند .

 

به هر حال در محاکم ما اینگونه مسائلی کمتر مطرح می شود و قضات هنوز مجال داوری درباره چنین مشکلی را نیافته اند.

 

 

 

 

 

 

 

 متون آموزشی ویژه قضات سازمان قضائی نیروهای مسلح ، معاونت قضائی و حقوق اداره کل آموزش و امور فرهنگی ، پاییز ۱۳۸۸ ، صفحه ۳۳

 

– عمید ، حسن ، فرهنگ لغت ، نشر امیر کبیر ، ۱۳۸۴ ، چاپ ۲۷ ، جلد اول ، صفحه ۶۶۷

 

 پروفسور گارو ، مطالعات نظری و عملی در حقوق جزا ، ترجمه سید ضاء الدین نقاب ، جلد ۳ ، صفحه ۷۱۲

 

 ساریخانی ، عادل ، جاسوسی و خیانت به کشور ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، چاپ اول ، ۱۳۷۸ ، صفحه ۳۱

 

  میر محمد صادقی ، حسین ، جرائم علیه امنیت و آسایش عمومی ، نشر میزان ، چاپ اول ، ۱۳۸۰ ، صفحه ۷۵

 

 عمید ، حسن ، فرهنگ لغت ، نشر امیر کبیر ، ۱۳۸۴ ، چاپ ۲۷ ، جلد اول ، صفحه ۴۰۸

 

 جعفری لنگرودی ، محمدجعفر ، ترمینولوژی حقوق گنج دانش ، چاپ پانزدهم ، ۱۳۸۴

 

– یزدانیان ، محمد رضا ، قانون مجازات جرائم نیروهای مسلح درنظم حقوق کنونی ، نشرمیزان ، چاپ اول ، تابستان ۱۳۹۰ ، صفحه       ۶۹ و ۷۵

 

[۹] –  ژان لاریگه ، آیین دادرسی کیفری فرانسه ، ترجمه کاشفی اسماعیل زاده ، حسن ، چاپ اول ، ۱۳۷۸ ، گنج دانش ، صفحه ۲۱۲

 

 نظریه کمیسیون آئین دادرسی کیفری مندرج در کتاب مجموعه نشست های قضائی (آئین دادرسی کیفری) جلد اول ، چاپ اول ، سؤال ۱۰ ، صفحه ۴۳

 

– کاتوزیان ، ناصر، مقدمه علم حقوق و مطالعه درنظام حقوقی ایران ،شرکت سهامی انتشار ،چاپ چهل و ششم، ۱۳۸۴، صفحه۱۴۶

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:42:00 ب.ظ ]




این قرارداد از لحاظ ماهیت حقوقی یکی از پیچیده ترین قراردادهای جاری در عرف و معاملات است به همین دلیل حقوقدانان در رویه قضایی هر کدام نظریه های متفاوت و جداگانه ای در رابطه با ماهیت حقوقی اینگونه قراردادها ابراز کرده اند. اظهار نظرهای متفاوت در این زمینه از یک سو ناشی از تفاوتهای دیدگاهی و تئوریک حقوقدانان است و از سوی دیگر نشأت گرفته از نگرش متفاوت حقوقدانان به جنبه های مختلف این گونه قراردادهاست. برای اینکه ماهیت قرارداد پیش فروش ساختمان بهتر مشخص شود باید این قرارداد را با قراردادهای مطروحه در حقوق کنونی مقایسه کنیم که در زیر به برخی از مقایسات می پردازیم.

 

الف- قرارداد پیمانکاری

 

قراردادی است که به موجب آن یکی از طرفین (مقاطعه کار ) ملزم به انجام کاری در مقابل بهایی که طرف دیگر(صاحب کار) متعهد به پرداخت آن می شود می گردد. البته باید توجه داشت در قوانین موضوعه قرارداد پیمانکار به این گستردگی تعریف نشده است و حقوق موضوعه ما موردی را در بر می گیرد که عالی ترین ارگان اداری کشور یعنی دولت برای واگذاری و اجرای طرح های عمرانی قالب حقوقی به نام پیمان ایجاد کرده که این سند مابین نماینده دولت (کارفرما) از یک سو و شخص دیگر(پیمانکار) به امضاء رسد و شخص ثالث (مهندس مشاور) نظارت فنی آن را بر عهده دارد. در نگاه اول موضوع قرارداد پیمانکاری که عبارتست از طرح های عمرانی شباهت زیادی با موضوع قرارداد پیش فروش ساختمان که آن هم ساختمان و بنا است دارد. همین وجه تشابه به علاوه این أمر که هر دو اشخاص حقیقی و حقوقی متعهد به انجام ساخت و اجرای یک سری پروژه های ساختمانی و عمرانی می شوند موجب شده است این دو قرارداد بسیار شبیه به یکدیگر باشد و چه بسا یکسان پنداشته شوند. حال آنکه با نگاهی دقیق تر تفاوتهای بارز این قرارداد مشخص می شود.

 

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

 

همانطور که دیده شد طبق قوانین موضوعه کارفرما لزوماً می بایست شخص حقوقی باشد و اشخاص حقیقی نمی توانند طرف این قرارداد قرار بگیرند. حال آنکه عنوان کارفرما برای متقاضیان آپارتمان یا واحدهای مسکونی که عمدتاً از اقشاری هستند که به دلیل فقدان قدرت خرید نقدی و نداشتن مسکن مناسب، اقدام به خرید آپارتمان با شرایط پرداخت اقساطی می نمایند صحیح نیست، این دسته از افراد فاقد ابزار آلات و دفاتر و… مورد نیاز برای اشخاص حقوقی می باشد.

 

به طور کلی پیمان عقدی است الحاقی که شرایط آن را کاملاً دولت معین کرده است. بدین منظور که دستگاه های اجرایی و دولتی به نمایندگی از شخصیت حقوقی دولت موضوع پیمان را به شخص دیگری به نام پیمانکار واگذار کنند. حال آنکه در قرارداد پیش فروش ساختمان در قالب مواد کارفرما دولت نیست و اشخاص عادی هستند که قصد دارند با انعقاد قرارداد پیش فروش خانه دار شوند.

 

ادوات جدی این دو قرارداد، قرارداد پیمانکاری همانطور که گفته شد عقدی عمومی است که یک تعهد صرف (آن هم تعهد به فعل) را بر دوش پیمانکار می گذارد. همانطور که گفته شد عهدی پنداشتن قرارداد پیش فروش نه تنها با ماهیت قرارداد و قصد طرفین همخوانی ندارد بلکه موجب تضییع حقوق خریداران مسکن می شود، در آخر باید توضیح داد که ممکن است پیش فروش کنندگان برای احداث ساختمان موضوع قرارداد پیش فروش ساختمان از پیمانکاران استفاده نمایند ولی در این حالت هیچ رابطه حقوقی میان پیمانکاران و پیش خریداران برقرار نمی شوند و آنها (پیمانکاران) صرفاً در مقابل کارفرما(صاحب کاران) مسئولیت دارند.

 

ب: قولنامه

 

همانطور که آشکار است قولنامه از دو واژه <<قول>> و << نامه>> تشکیل شده است. قول کلمه ای است مصدر و عربی به معنای گفتن، سخن گفتن و در معنی لغوی(۱) به معنای پیمان و قرار گذاردن به کار می رود. نامه کلمه ای است بر گرفته از زبان پهلوی به معنی نوشته، کاغذ نوشته شده و کتاب در معنی لغوی(۲) و در معنی عرفی به هر نوشته ای بر روی کاغذ نامه اطلاق می شود.

 

از قولنامه تعریفی در متون قانونی دیده نمی شود، در اصطلاح قولنامه مواردی است که خریدار و فروشنده قصد انجام معامله را دارند ولی مقدمات کار هنوز فراهم نشده است.

 

آنها به جهت اطمینان خاطر ابتدا قراردادی منعقد می کنند و بدین وسیله متعهد می شوند معامله را با شرایط معین ظرف مهلت مشخص انجام دهند. مثلاً شخص می خواهد خانه یا اتومبیل خود را به دیگری بفروشد ابتدا در این رابطه بین خریدار و فروشنده قراردادی تنظیم می شود و سپس فروشنده به دنبال انجام کارهای

 

 

 

 

 

۱-عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، صفحه ۱۴۸، ذیل واژه قول، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۷، ص ۱۴۸٫

 

۲-همان، ص ۱۵۱٫

 

مربوطه از قبیل پرداخت مالیات، اخذ مجوز از شهرداری و کارهای دیگر می رود و همچنین خریدار با اطمینان بیشتر در جهت تهیه پول اقدام خواهد کرد.

 

قراردادی که قبل از انجام قرارداد قطعی تنظیم می گردد، وعده قرارداد یا پیش قرارداد یا در عرف قولنامه گفته می شود.

 

در مورد قولنامه تعاریف مختلفی از طرف حقوقدانان ارائه گردیده که با اندک اختلاف در نحوه نگارش همه آنها یک نوع تعریف را بیان داشته اند.(( قولنامه نوشته ایست غالباً عادی حاکی از واقع ساختن عقدی در مورد معینی که ضمانت اجرای تخلف از آن پرداخت مبلغی به عنوان ((وجه التزام)) است این توافق ها مشمول ماده ۱۰ قانون مدنی هستند(۱).

 

به طور کلی نظریات متفاوتی درخصوص ماهیت حقوقی قولنامه ارائه گردیده که ما نتیجتاً می توانیم چنین بیان نمائیم که قولنامه را اگر سندی عهدی بدانیم یا تعهد به انتقال بدانیم موجب خواهد شد،

 

اولاً : متعهد (فروشنده) بتواند پس از اتمام ساختمان از تعهد خود سرپیچی کند و مال موضوع تعهد بیع را به فرد ثالثی انتقال دهد. در این حالت از آنجا که متعهد، (خریدار ) بر روی مال موضوع تعهد حق عینی ندارد با وضعیتی غیر عادلانه روبرو می شود، ثانیاً: اگر متعهد یعنی سازنده ورشکست و مقروض شود از آنجا که خریدار حق عینی بر روی مال موضوع تعهد ندارد طلبکاران سازنده بتوانند اموال فرد مدیون را که یکی از این اموال ساختمان نیمه کاره است را توقیف کند.

 

ثانیاً: همانطور که گفته شد به هنگام تکمیل ساختمان و زمان تحویل، سازندگان آپارتمان ساخته شده را به موجب یک صورت مجلس و برگ عادی به خریدار تحویل می دهند و مبادرت به انشای عقد بیع یا عمل حقوقی دیگر نمی کنند. همین امر به خوبی آشکار می سازد که طرفین قصد تملیک دارند نه صرفاً تعهد.

 

از سوی دیگر اگر قولنامه را مانند برخی دیگر از محاکم سندی تکمیل بدانیم که موجب انتقال ملکیت می گردد با اشکالی قانونی مواجه می شویم، ماده ۲۲ و ۴۶ قانون ثبت می خواهد بیع اموال غیر منقول حتی در دفتر اسناد رسمی به ثبت برسد بنابراین قراردادهای عادی را به رسمیت نمی شناسد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱- جعفری لنگرودی، محمد جعفر، ترمینولوژی حقوق،کتابخانه گنج دانش ،۵جلدی،چاپ اول،صفحه ۵۵۲٫

 

البته این مواد قانونی را عده ای مورد توجیه قرار داده اند و معتقدند آنچه مؤجد حق است همان تحقق عقد بیع است و از لحاظ اجرایی صیغه ایجاب و قبول تنظیم سند رسمی از شرایط صوری و تشریفاتی بیع می باشد و ثبت بیع مال غیر منقول در دفتر اسناد رسمی از الزامات قانونی است و دلیل بر وقوع عقد مذکور است اگر این نظر پذیرفته شود که اینکه امروزه قالب دیدگاه های قولنامه را سند بیع می شمارند و براساس آن حکم الزام به تنظیم سند رسمی می دهند تفاوت قولنامه و قراداد پیش فروش ساختمان بسیار کم می شود.

 

تنها تفاوتی که می توان بر شمرد این است که در عرف حقوقی قولنامه برای مواردی است که مالی به عنوان عین خارجی در عالم مادی وجود دارد مانند ماشین، ساختمان و… و در این حالت طرفین از طریق قولنامه اقدام به خرید و فروش آن می کنند حال آنکه قرارداد پیش فروش برای مواردی است که مالی در عالم خارج وجود ندارد و قرار بر این است پس از گذشت زمان بوجود بیاید در این حالت طرفین قرارداد پیش فروش و پیش خرید منعقد می کنند به عبارت دیگر هر کدام از قولنامه قرارداد پیش فروش بر حسب نیازها و ضرورتهای خاصی بوجود آمده اند و هدف آنها برطرف کردن آن نیازهای جامعه است و بنابراین دانستن آنها صحیح به نظر نمی رسد.

 

اگر فروشنده بر طبق نقشه ساختمانی از پیش تهیه شده، واحد جنوبی طبقه چهارم را داشته باشد موضوع قرارداد با یکدیگر منطبق نبوده و قصد طرفین با یکدیگر چگونه است؟

 

در این خصوص است که ماده ۱۹۴ ق.م جواب را داده است. در رابطه با قراردادهای پیش فروش آپارتمان غالباً متعاملین شخصاً در محل دفتر فروشنده و یا در بنگاه معاملاتی قرارداد را تنظیم و امضاءمی- نمایند و بدین وسیله ایجاب و قبول به صورت حضوری و کتبی اعلام می گردد و بر مبنای آن توافق حاصل می شود”.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مبحث دوم: اثرات قرارداد پیش فروش ساختمان

 

دراین میان می توان از قانون حمایت پیش خریداران و آیین نامه و دستورالعمل اجرایی آن استفاده کرد. منتها اشکال در این جاست که این قانون و آیین نامه مربوط به آن شرایطی را برای متقاضیان صدور مجوز پیش فروش تعیین کرده و در مقابل تکالیفی را نیز عهده متولیان صدور مجوز پیش فروش نهاده است، بنابراین کمتر به تکالیف و حقوق پیش فروش کنندگان در مقابل پیش خریداران و در مقابل تکالیف و حقوق پیش خریداران در مقابل پیش فروش کنندگان پرداخته است.

 

 

از “قانون” که بگذریم دیگر منبع حقوق “عرف”(۱) کمک بیشتری برای تعیین آثار این قرارداد نوظهور دارد . قرارداد پیش فروش ساختمان خود زاییده عرف و نیاز جامعه بوده است . بنابراین طبیعی است عرف بیشترین سهم را در تعیین آثار آن داشته باشد . در این زمینه بعد از اینکه در قانون مدنی ماده ۲۱۹ عقودی که بر طبق قانون واقع شده باشد را بین متعاملین و قائم مقام آن ها لازم الاتباع می شمارد در ماده ۲۲۰ چنین عنوان می کند :

 

” عقود نه فقط متعاملین را به اجرای چیزی که در آن تصریح شده است ملزم می نماید بلکه متعاملین به کلیه نتایجی هم که موجب عرف وعادت یا به موجب قانون از عقد حاصل می شود ملزم می باشند .”

 

بنابراین در زمینه آثار قراردادها قانونگذار به صراحت حکم مسائل و فروع را در عرف ارجاع داده است.(۲) ماده ۲۲۵ نیز در تکمیل قاعده فوق متعارف بودن امری در عرف و عادت به طوری که عقد بدون تصریح هم منصرف به آن باشد به منزله ذکر در عقد می داند.

 

از آنچه گفته شد آشکار است که عرف یکی از منابع مهم نظام حقوقی ایران می باشد که در طول تاریخ حقوقی ایران موفق شده نهادها و قواعدی مانند سرقفلی(۳) را به نظام حقوقی ایران تحمیل کند.

 

 

 

 

 

 

 

۱-برای مطالعه بیشتر درباره ((عرف)) به عنوان دومین منبع حقوق ر.ک ، کاتوزیان،دکتر ناصر، مطالعه علم حقوق در نظام حقوقی ایران ،چاپ پانزدهم، پائیز ۱۳۷۱، ص۱۸۷٫

 

۲- همان، ص ۱۹۴٫

 

۳-کاتوزیان، ناصر،دوره مقدماتی حقوق مدنی، اموال و مالکیت، چاپ پنجم، بهار ۱۳۸۱، ش۶۱، ص ۶۱٫

 

 

 

 

 

گفتار نخست: اثر قرارداد پیش فروش ساختمان نسبت به طرفین

 

فروشندگان یا به عبارت بهتر پیش فروش کنندگان ساختمان برای اجرا و انجام پروژه ساختمانی مورد توافق می بایست دارای یک سری حقوق باشند تا بدین وسیله آن ها بتوانند ساختمانی مطلوب و مناسب با شرایط تحویل پیش خریداران بدهند. برخی از این امتیازات و حقوقی که برای فروشندگان ساختمان منظور می شود ارتباط مستقیم با نفع خریداران ساختمان دارد و بنابراین به سود هر دو طرف قرارداد می باشد.

 

 

 

الف- فروشنده

 

در ابتدا لازم به توضیح است که فروشنده با به عبارت کامل تر پیش فروش کننده دارای تعهدات بسیاری می باشد. از یکسو قوانین شهرداری برای سازندگان در سه مرحله قبل، حین و بعد از احداث ساختمان تکالیف خاصی را بیان نموده است. کلیه مالکین اراضی و املاک واقع در محدوده یا حریم شهر مکلفند قبل از هر اقدام عمرانی و شروع ساختمان از شهرداری محل، پروانه ساختمان اخذ نمایند.(۱) (ماده ۱۰۰ قانون شهرداری). صدور پروانه ساختمان نیز منوط به ارائه مدارکی چون درخواست پروانه، ارائه نقشه محل وقوع ملک ، فتوکپی مدارک مالکیت رسمی و … می باشد. همچنین مالک بایستی قبل از احداث ساختمان ، عوارض شهرداری را نیز پرداخت نماید .

 

-پروانه ساختمانی، مجوز کتبی است که از قسمت فنی شهرداری یا سایر مراجع ذی صلاح به منظور عمران و احداث بنا به نام متقاضی واجد شرایط صادر و گواهی اعطاء می گردد.

 

در حین احداث ساختمان مالک بایستی نسبت به تکالیف قانونی خویش از جمله نگهداری نقشه و پروانه آن ندارد.

 

از سوی دیگر پیش فروش کننده ساختمان مطابق قانون حمایت از پیش خریدار و آئین نامه و دستورالعمل اجرائی آن تعهداتی دارد.

 

مطابق مقررات فوق کلیه اشخاص حقیقی یا حقوقی سازندگان ساختمان در محل کارگاه و رعایت نکات ایمنی و رعایت موازین اشغال معابر اقدام نماید. پس از انجام عملیات ساختمانی و احداث آپارتمان، شروع

 

 

 

۱-کاربری عبارتست از ((تعیین نحوه استفاده از زمین)). کامیار، غلامرضا، حقوق شهر سازی، انتشارات مجد، چاپ اول، سال ۱۳۷۹، ص ۵۸

 

به بهره برداری از آن مستلزم رعایت قوانین و ترتیبات خاص است به عنوان مثال رعایت کاربری از سوی مالک به عنوان مثال بنای مسکونی حق بهره برداری تجاری از مجموعه واحدهای مسکونی که قصد پیش فروش بیش از ۱۰ واحد مسکونی را داشته باشند مکلف به ارائه طرح و دریافت مجوز از سازمان مسکن و شهرداری استان شده اند.

 

علاوه بر آن سازنده باید حسابی اعم از قرض الحسنه یا سپرده کوتاه مدت به نام خود نزد بانک مسکن افتتاح نماید تا کلیه وجوه مربوط به پیش خریداران واحدهای مسکونی به همین حساب واریز شود و برداشت از آن ها باید تنها با ارائه گواهی و تأیید مهندس ناظر پروژه مبنی بر پیشرفت فیزیکی پروژه امکان پذیر خواهد بود .

 

ملاحظه شد تعهدات فروشنده در برابر ارگان های دولتی چون شهرداری بسیار زیاد است که بررسی تفصیلی آن ها مجالی دیگر می خواهد. آنچه در اینجا مورد بررسی قرار می گیرد تعهدات فروشنده در برابر طرف دیگر عقد یعنی خریدار است.

 

   ۱- پذیرش حق عینی مشتری و عدم انتقال مورد معامله

 

قرارداد پیش فروش ساختمان از جمله عقودی ست که موجد برای خریدار می شود (البته غیر موارد استثنائی). حقوق عینی حقوقی هستند که به اشیاء معین مادی تعلق می گیرند مانند حق مالکیت و حق مستأجر نسبت به مورد اجاره و در مقابل حقوق دینی یعنی حقوقی که اشخاص بر ذمه دیگران دارند مانند حق بستانکار نسبت  به بدهکار(۱) در حقوق عینی دو عنصر وجود دارد:

 

شخصی که صاحب حق است و چیزی که موضوع حق قرار می گیرد. موضوع حقوق عینی همیشه یک شیء مادی است و باید در خارج معین باشد. اسباب ایجاد حق عینی هم محدود به موارد خاص است و شمار حقوق عینی را قانون معین می کند. به علاوه حق عینی متضمن حق تعقیب و حق تقدم نیز می باشد.(۲) حق تعقیب یعنی صاحب آن حق می تواند مال خود را در دست هر کس بیابد مطالبه کند ولی حق دینی حاوی حق تعقیب نیست و موضوع آن را فقط از شخص مدیون نمی تواند خواست.

 

 

 

 

 

۱-صفائی ، سید حسین، دوره مقدماتی حقوق مدنی، جلد اول، اشخاص و اموال، نشر میزان، چاپ اول، پائیز ۷۹، ص ۱۲۴٫

 

۲-کاتوزیان ناصر، دوره مفدماتی حقوق مدنی، اموال مالکیت،منبع پیشین، ص ۱۴ به بعد

 

 

 

برای مثال هرگاه شخصی تعهد کند که اتومبیل خود را در روز معین در اختیار دیگری بگذارد و اتومبیل را پیش از رسیدن آن روز بفروشد طلبکار نمی تواند از مالک جدید بخواهد تا تعهد فروشنده را به جای آورد.

 

در صورتی که اگر همین شخص اتومبیل خود را می فروخت و بعد آن را به شخص دیگر می داد، خریدار می توانست مال خود را در هر کجا و نزد هر کس که می دید مطالبه کند.(۱) قرارداد پیش فروش ساختمان نیز سبب تملیک است و با ساخته شدن هر بخش ساختمان ، مصداق عقد مشخص شده، مالکیت (به صورت تدریجی) بر آن مستقر گردیده و حق عینی ایجاد می شود. حق عینی دارای ویژگی هایست که حافظ منافع خریداران است و از هر گونه تصرفات مادی و حقوقی فروشنده و دیگران جلوگیری به عمل می آورد حال اگر پیش فروش کننده ای ساختمانی را به دو نفر فروخته باشد آن شخص که قرارداد پیش فروش را در موعدی زودتر از دیگری منعقد کرده باشد مالک محسوب می شود و بنابراین معامله دو م از نظر حقوقی قابل ابطال است و به عبارت بهتر از جانب فروشنده ساختمان فضولاً از طرف خریدار اول منعقد شده که خریدار اول می تواند با تنفیذ آن را لازم الوفا و با رد آن باطل کند،  فروشنده ساختمان در هر حال بعد از انعقاد قرارداد پیش فروش ساختمان دیگر دارای حق عینی بر مورد معامله نیست که بتواند آن را به دیگری منتقل کند. محسوب می شود و بنابراین معامله دو م از نظر حقوقی قابل ابطال است و به عبارت بهتر از جانب فروشنده ساختمان فضولاً از طرف خریدار اول منعقد شده که خریدار اول می تواند با تنفیذ آن را لازم الوفا و با رد آن باطل کند .فروشنده ساختمان در هر حال بعد از انعقاد قرارداد پیش فروش ساختمان دیگر دارای حق عینی بر مورد معامله نیست که بتواند آن را به دیگری منتقل کند.

 

۲– پرداخت خسارت عدم النفع

 

عدم النفع چیست؟ آیا عدم النفع ضر  محسوب می شود؟ کدام دسته از عدم النفع ها در نظام فعلی ما قابل مطالبه هستند؟

 

سؤالات فوق مواردی است که بحث مفصلی را نیاز دارد ولی نگاهی اجمالی به آن ها مشخص خواهد کرد فروشنده ساختمان چه خسارتی را می بایست در صورت نرسیدن نفع به خریدار پرداخت کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱ -کاتوزیان ناصر، دوره مفدماتی حقوق مدنی، اموال مالکیت،منبع پیشین، ص ۱۴ به بعد.

 

میان ضرر و عدم النفع تفاوت است، چه، در حالی که ضرر  عبارت است از نقصی در مال یا جان یا آبرو، عدم النفع عبارتست از تغییر نکردن وضع شخص به طوری که نه چیزی از آن کسر و نه بر آن افزوده شود. بنابراین قاعده لاضرر به دلالت لفظی شامل عدم النفع نمی شود.(۱)

 

برخی از اساتید متعقدند قاعده شامل عدم النفع مسلم می شود ولی از بین رفتن منافع احتمالی را فرا نمی گیرد به این دلیل که ضرر امری است عرفی و از این روی در هر موردی باید به عرف مراجعه کرد و باید عرف خصوص آن مورد را ضرر می شمارد یا نه مثلاً هرگاه شخص محبوس صنعتگر، مهندس، پزشک یا کارگر متخصص باشد که کاری داشته و حبش او موجب بیکاری او و بیکاری او موجب عدم النفع او شده باشد بدیهی است که عرف این عدم النفع را ضرری شمارد.(۲)

 

برخی دیگر از اساتید پا را از این فراتر نهاده اند و معتقدند با توجه به قابل مطالعه بودن منافع ممکن الحصول (بند ۲ ماده ۹ قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری) باید گفت چنانچه منافع مورد ادعا صرفاً احتمالی بوده و زمینه و مقدمات آن نیز به هیچ وجه فراهم نشده باشد و هیچ گونه قرنیه ای بر امکان حصول آن در آینده نباشد و از شمول عنوان” منافع ممکن الحصول” خارج است و مشمول عنوان عدم النفع گردیده و در نتیجه قابل مطالبه نمی باشد.(۳)نظرات بالا که به عنوان نمونه گفته شد به خوبی نشان می دهد که اطلاق تبصره ۲ ماده ۵۱۵ قانون آئین دادرسی مدنی مبنی بر قابل مطالعه نبودن عدم النفع قابل اعتماد و استناد نیست. در قرارداد پیش فروش ساختمان نیز فروشنده مکلف است در چهارچوب ذکر شده اقدام به دادن خسارت عدم النفع کند. به عنوان نمونه موردی را می توان تصور کرد که در آن فروشنده در موعد مقرر شده در قرارداد ساختمان را تحویل خریدار می توانند از فروشنده خسارت عدم النفع دریافت کنند.

 

خسارت عدم النفع در اینجا ممکن است به علت عدم استفاده خریداران از مسکن و ساختمان مورد توافق

 

 

 

 

 

 

 

 


 

۱-محمدی، ابوالحسن، قواعد فقه،تهران،موسسه نشر یلدا،۱۳۷۴، ص ۱۶۶٫

 

۱-همان، ص ۱۶۷- ۱۶۸٫

 

۳-شمس، عبداله، آئین دادرسی مدنی، جلد اول، نشر میزان، چاپ دوم، بهار ۱۳۸۱، ش ۷۲۵، ص ۴۲۷

 

باشد. مثلاً اگر قرار بوده ساختمان در آبان ماه تحویل خریداران بشود ولی در اسفند ماه به آن ها داده شود خریداران می توانند مطابق عرف اجاره بها را ماهانه از فروشنده با تأخیر در تحویل مانع از انتفاع خریداران از ساختمان موضوع توافق شده است .این مورد از مواردی است که ضرر در نظر عرف مسلم می باشد . ولی از سوی دیگر اگر خریداران در مثال فوق عنوان کنند که اگر ساختمان در موعد مقرر  تحویل می شد، آن ها می توانستند وام بگیرند و با آن وام می توانستند در فلان تجارت سرمایه گذاری کنند و سودی به دست آورند، در این حالت منافع مورد ادعا صرفاً احتمالی است و مشمول تبصره ۲ ماده ۵۱۵ قانون آئین دادرسی مدنی خواهد بود.

 

    ۳- پرداخت خسارت تأخیر در انجام متعهد

 

       خسارت تأخیر تأدیه برای جبران ضرری داده می شود که از تأخیر مدیون حاصل شده است و همین جهت مطالبه آن با درخواست اجرای اصل دین منافات ندارد.(۱)بنابراین خریداران ساختمان پیش فروش می توانند خسارت ناشی از تأخیر در انجام تعهد را به همراه الزام فروشنده به تحویل ساختمان را همزمان بخواهند قانون آئین دادرسی مدنی جدید درخصوص خسارات ناشی از تأخیر در انجام تعهد هر دو شرط را مقرر کرده است. ماده ۵۲۰ خساراتی را قابل جبران می شناسند که بلاواسطه یا مستقیم ناشی از تأخیر در انجام تعهد باشد. ماده ۵۱۵ نیز خساراتی را که ناشی از تقصیر خوانده نسبت به ادای حق یا امتناع از آن باشد قابل جبران می شناسد.(۱)

 

بر همین اساس اگر خریداران مجبور شوند به علت عدم تحویل ملک اقدام به اجاره ملی دیگر کنند در این حالت عرفاً اجاره ملک مستقیماً ناشی از عدم تحویل ملک مورد توافق است. باید توجه داشت در اینجا تعهد سازنده ساختمان تعهد به نتیجه است و صرف عدم تحویل در موعد مقرر خود تقصیر محسوب می شود و خریداران نیازی به اثبات تقصیر سازنده ندارند. تنها راه نجات سازنده اثبات فورس ماژور است.

 

در آخر باید توضیح داده شود خریداران در مورد خسارت عدم النفع مبلغی را که ممکن بود بابت اجاره ملک خودشان عایدشان شود از فروشنده دریافت می کردند حال آنکه در خسارت تأخیر در انجام تعهد مبلغی را که بابت اجاره بها ملکی دیگر مجبور به پرداخت هستند را دریافت می کنند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  1. ساخت و تکمیل بنا مطابق شرایط قراردادی

مطابق با اوصاف مذکور در قرارداد و براساس نقشه ساختمانی بر طبق قراردادهای پیش فروش منعقد فی مابین سازندگان و متقاضیان ، مهمترین و اصلی ترین تعهد فروشنده آنست که ساختمان مورد توافق را

 

براساس نقشه ساختمانی و بر طبق اوصاف مذکور در قراردادهای پیش فروش ساختمان به طور معمول ، یکی از موارد قرارداد به تعهد ساخت ساختمان توسط فروشنده اختصاص دارد .

 

تعهد فروشنده به ساخت ساختمانی مشخص با ویژگی ها و اوصاف ذکر شده در قرارداد نشان می دهد تعهد فروشنده تعهدی به نتیجه است نه تعهد به سویله زیرا که به موجب قرارداد فوق فروشنده متعهد است ساختمان موصوف در قرارداد را بررطبق توافق صورت گرفته ساخته و پس از تکمیل آن به خریدار تحویل نماید البته نتیجه فوق از سوی فروشنده تضمین گردیده و فروشنده نمی تواند جز در موارد فورس ماژور و قوه قهریه از مسئولیت و تعهدات قراردادی خویش مبری شود.

 

ب- خریدار

 

مشتری یا خریدار طرف دیگر قرارداد پیش فروش ساختمان است. خریدار در قرارداد پیش فروش دارای حقوق متعددی است. می توان حقوق خریدار در قرارداد پیش فروش ساختمان را به دو دسته کلی حقوق عام و حقوق خاص تقسیم کرد .حقوق عام از آنجا برای خریدار ناشی می شود که قرارداد پیش فروش را بیع بدانیم. در این حالت خریدار مانند تمامی خریداران در بیع دارای یک سری حقوق خواهد بود:

 

-بایع می بایست مبیع را در زمان مورد توافق به تصرف مشتری بدهد به نحوی که مشتری متمکن از انحاء تصرفات و انتفاعات باشد (ماده ۳۶۷ ق.م) مشتری می تواند درخواست الزام بایع به تسلیم مبیع را از دادگاه بخواهد.

 

– خریدار مطابق ماده ۳۷۷ ق.م حق خواهد داشت از تسلیم ثمن تا زمان تسلیم مبیع امتناع کند (حق حبس). منتها در مورد حق حبس ممکن است گفته شود در مورد قرارداد پیش فروش ساختمان ثمن به صورت اقساط و مبیع نیز موجل می باشد و مؤجل بودن مبیع مانع به وجود آمدن حق حبس خواهد شد.

 

 

 

 

 

۱-شمس، عبداله، آئین دادرسی مدنی، جلد اول،نشر میزان،چاپ دوم،بهار۱۳۸۱، ش ۷۲۵، ص ۴۲۶٫

 

ولی باید توجه داشت اگر مبیع یا ثمن قابل تجزیه باشد و قسمتی از آن تسلیم شده باشد حق حبس همچنان نسبت به قسمت تسلیم نشده باقی می ماند(۱) و بنابراین خریدار می تواند پرداخت قسط آخر ثمن خود را موکول به تحویل ساختمان موضوع قرارداد بکند.

 

– یکی دیگر از حقوق خریداران در انواع بیع زمانی است که بیع قبل از تسلیم بدون تقصیر و اهمال از طرف بایع تلف می شود. در این خالت بیع منفسخ و ثمن معامله می بایست به مشتری مسترد شود. التزام به دادن عوض قراردادی در این فرض << ضمان معاوضی>> نام دارد که قانونگذار آن را بر عهده مدیون یعنی بایع قرار داده است.(۱)

 

– بایع ضامن درک مبیع می باشد . ضمان درک عبارت است از مسئولیت بایع نسبت به مستحق للغیر درآمدن مبیع . در این حالت مشتری حق خواهد داشت برای استرداد ثمن به بایع مراجعه کند.

 

– خریدار علاوه بر آنچه ذکر شد دارای یک سری حقوق مفصله تحت عنوان << خیارات >> می باشد. قانون مدنی در ماده ۳۹۶ تعداد ۱۰ خیار را برشمرده است که اگر خیارات نانوشته ای چون خیار تعذر تسلیم یا خیار تفلیس را به آن ها اضافه کنیم تعداد آن ها به بیش از ده عدد می رسد. امروزه مرسوم شده است که متبایعین مطابق حق داده شده در ماده ۴۴۸ کلیه خیارات را ضمن العقد بیع ساقط می کنند. این امر گرچه باعث ثبات و استحکام قراردادها می شود ولی دارای مضراتی نیز می باشد.

 

در هر حال عده ای از اساتید بر این باورند که برخی خیارها غیرقابل اسقاطند. خیار تفلیس (م۳۸۰ ق.م) و تعذر تسلیم از آنجا که با نظم عمومی اقتصادی مربوط است اسقاط آن ها اثر ندارد.(۳) از سوی دیگر اسقاط خیار تدلیس نیز به نظر این اساتید مخصوص موردی است که فریب خورده پس از آگاه شدن از واقع از حق خویش می گذرد و نمی توان خیار تدلیس احتمالی را با شرط ضمن عقد ساقط کرد (۴).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱-شهیدی، مهدی، حقوق مدنی،نشر مجد،جلد سوم،ویرایش اول،چاپ پنجم، ش ۲۷،۱۳۹۱، ص ۳۹٫

 

۲-کاتوزیان، ناصر،اعمال حقوقی،ناشر سهامی انتشار بهمن برنا،چاپ هشتم ، ش ۲۴۸،۱۳۸۱، ص۲۵۰٫

 

۳-کاتوزیان، ناصر، قانون مدنی در نظم حقوق کنونی، نشر میزان، چاپ ششم، بهار ۸۱، ذیل ماده ۴۴۸، ش ۴٫ص۴۵٫

 

۴-همان، ذیل ماده ۴۴۸،ص۴۵٫

 

آنچه گفته شد اهم حقوق خریداران در تمامی بیع ها می باشد. خریداران ساختمان های پیش فروش شده نیز از این امر مستثنی نیستند. این دسته از خریداران علاوه بر حقوق کلی دارای یک سری حقوق خاص قرارداد پیش فروش ساختمان نیز می باشند. این حقوق به صورت مصرح در اکثر قریب به اتفاق قراردادهای پیش فروش می آیند اگر هم تصریح نشده باشد عرف مسلم جای خالی آن ها را پر می کند.

 

در مبحث پیشین، گفتار دوم سخن از تعهدات فروشنده رفت. برخی از تعهدات فروشنده مربوط به پرداخت خسارات وارده است. از سوی دیگر خریدار قرار داد که تعهد فروشنده تبدیل به حق خریدار برای مطالبه خسارت می شود ولی خسارت گفته شده در چه قالبی است و چه شرایطی برای مطالبه آن حاکم است؟ به عبارت دیگر خریدار تحت چه شرایطی می تواند از حق خود مبنی بر مطالبه خسارت استفاده کند؟

 

     ۱-مطالبه خسارت

 

بدیهی است رابطه مابین پیش خریداران و پیش فروش کنندگان ساختمان ها مبتنی بر قرارداد و عقد می باشد و رابطه آن دو رابطه ای قراردادی است. بنابراین طبیعی است که التزام بایع به دادن خسارت مبتنی بر عدم اجرا یا نقص اجرا قرارداد باشد یه به عبارت دیگر مسئولیت او “مسئولیت قراردادی” محسوب می شود.

 

البته باید توجه داشت این امر نافی این مسأله نیست که اگر بایع با تخلف از شرایط عمومی احترام به دیگران و تجاوز به آن ها موجب ورود خسارتی به مشتری شد مشتری نتواند از راه مسئولیت مدنی او را مورد تعقیب قرار دهد.

 

مثلاً مشتری می تواند در صورت تصادف با اتومبیل بایع در حالی که بایع مقصر است از او مطالبه خسارت بر مبنای مسئولیت مدنی داشته باشد. در مواردی نیز این دو نوع مسئولیت با یکدیگر تداخل پیدا می کنند. مسئولیت قراردادی عبارتست از <<التزام متعهد به جبران خسارتی که در نتیجه عدم اجرای قرارداد به طرف او وارد می شود>>. بنابراین مسئولیت قراردادی مربوط به <<عدم اجرای عقد>> است.(۱) دعوی جبران خسارت مربوط به مسئولیت قراردادی دارای ۵ شرط باشد.

 

 

 

 

 

 

 

۱-کاتوزیان، ناصر، اعمال حقوقی،منبع پیشین، ش ۲۶۰، ص ۲۲۸٫

 

موعد انجام تعهد فرا رسیده باشد. – مدیون مفاد عقد را اجرا نکرده باشد (تقصیر قراردادی). – ضرر وارد شده باشد. – تأخیر یا عدم انجام تعهد سبب ورود ضرر شده باشد. -جبران خسارت به حکم عرف و قانون یا عقد لازم باشد.

 

در مورد شرط شماره اخر( م ۲۲۱ قانون مدنی ) توضیح اینکه امروزه حکم عرف به اندازه ای روشن و قطعی است که کسی در لزوم جبران خسارت تردیدی ندارد بنابراین عده ای معتقدند حکم این ماده زاید است.(۱) بنابراین شرایط خریدار پس از انقضای موعد تحویل ساختمان می بایست ضرر وارد شده بر خود را مشخص و معین کند و رابطه میان تأخیر یل عدم انجام تعهد با ضرر را اثبات کند. بدیهی است از آنجا که تعهد فروشنده ساختمان پیش فروش شده تعهد به نتیجه است خریدار نیازی به اثبات تقصیر او ندارد زیرا صرف عدم انجام یا نقص در انجام تعهد تقصیر فروشنده را ثابت می کند.

 

مسأله آخر در ارتباط با حق اجبار به تعهد از سوی خریدار است. باید توجه داشت پیش بینی خسارت ناشی از عدم انجام تعهد به هیچ وجه نافی حق متعهدله در اجبار متعهد به انجام عین تعهد که ضمناً درجه اعلای جبران خسارت تلقی می شود، نمی باشد.(۲) در این صورت چنانچه متعهد محکوم به انجام تعهد شود و از اجرای حکم استنکاف کند برابر ماده ۴۷ قانون اجرای احکام مدنی در صورتی که انجام عمل توسط شخص دیگری ممکن باشد، محکوم له می تواند، از جمله هزینه های انجام آن را، که توسط دادگاه تعیین می شود در همان پرونده اجرایی، به وسیله قسمت اجراء از محکوم علیه وصول نماید.

 

البته چنانچه انجام عمل قائم به شخص باشد و توسط شخص دیگری ممکن نباشد و محکوم علیه از انجام آن استنکاف نماید.

 

برابر ماده ۷۲۹ قانون قدیم آئین دادرسی مدنی دادگاه می بایست به درخواست محکوم له (متعهدله) مدت و مبلغی را معین نماید که اگر محکوم علیه (متعهد) مدلول حکم قطعی را در آن مدت اجرا ننماید، مبلغ مزبور را برای هر روز تأخیر به محکوم له بپردازد.(۳) البته ساختن ساختمان جز در موارد استثنایی از جمله مواردی نیست که انجام عمل قائم به شخص باشد. ملاحضه می شود خریداران آپارتمان های پیش فروش شده

 




 


 

۱-کاتوزیان، ناصر، اعمال حقوقی،منبع پیشین، ش ۲۸۲، ص ۲۸۹-

 

۲-شمس،  عبداله، آئین دادرسی مدنی،منبع پیشین، ج ۱ ، ص ۴۲۹٫

 

۳-همان.

 

دارای حق مطالبه چند نوع خسارت می باشند. از یکسو آن ها خسارت تأخیر در انجام تعهد را دریافت می دارند. از سوی دیگر می توانند تحت شرایط ذکر شده خسارت عدم النفع از بایع دریافت کنند. آن ها همچنین می توانند در صورت عدم انجام یا نقص در انجام هزینه ساخت یا تکمیل ساختمان را نیز دریافت کنند.

 

۲٫استفاده از ضمانت حسن انجام کار

 

ضمانت حسن انجام کار از جمله مواردیست که از قرارداد پیمانکاری وارد قرارداد پیش فروش ساختمان شده است. از آنجا که بسیاری از قراردادهای پیمانکاری مربوط به ساختمان و احداث آن می شود بنابراین در شرایط عمومی پیمان دولت برای حسن انجام کار ابتکاری اندیشید. مطابق مواد ۳۴ و ۳۵ دولت دو تضمین از پیمانکار اخذ می کند. اولی مربوط به تضمین انجام تعهدات است که مطابق آن پیمانکارمی بایست ضمانت نامه ای معادل ۵ درصد مبلغ اولیه پیمان، صادر شده از طرف بانک مورد قبول کارفرما و طبق نمونه ای که ضمیمه اسناد مناقصه بوده است، تسلیم کارفرما کند.ضمانتنامه یاد شده باید تا یک ماه پس از تاریخ تحویل موقت موضوع پیمان، معتبر باشد.

 

تا هنگامی که تحویل موقت انجام نشده است، پیمانکار مکلف است برای تمدید ضمانتنامه یاد شده اقدام کند. کارفرما تضمین انجام تعهدات را پس از تصویب صورتمجلس تحویل موقت، با توجه به تبصره ۱ ماده ۳۴ آزاد می کند. به طور خلاصه تبصره ۱ عنوان می دارد هرگاه براساس صورت وضعیت پیمانکار بدهکار نباشد یا جمع بدهی او از نصف کسور تضمین حسن انجام کار کمتر باشد، ضمانتنامه انجام تعهدات بی درنگ آزاد می شود.

 

دیگر تضمینی که از پیمانکار اخذ می شود تضمین حسن انجام کار موضوع ماده ۳۵ است. مطابق این ماده از مبلغ هر پرداخت به پیمانکار، معادل ۱۰ درصد به عنوان حسن انجام کار کسر و در حساب سپرده نزد کارفرما نگهداری می شود. نصف این مبلغ پس از تصویب صورت وضعیت قطعی طبق ماده ۴۰ و نصف دیگر آن پس از تحویل قطعی، با رعایت مواد ۴۲ و ۵۲ مستردد می گردد.

 

در مورد صورت وضعیت پیمانکار باید حداکثر تا یک ماه از تاریخ تحویل موقت، صورت وضعیت قطعی کارهای انجام شده را براساس اسناد و مدارک پیمان، بدون منظور نمودن مصالح و تجهیزات پایان کار تهیه کند و برای رسیدگی به مهندس مشاور تسلیم نماید. مهندس مشاور صورت وضعیت دریافت شده را رسیدگی نموده و ظرف مدت سه ماه برای تصویب کارفرما ارسال نماید. کارفرما صورت وضعیت دریافت شده را ظرف مدت دو ماه از تاریخ وصول رسیدگی می کند و نظر نهایی خود را ضمن ارسال یک نسخه از آن به پیمانکار، اعلام می دارد. در این حالت نصف مبلغ مربوط به تضمین حسن انجام کار آزاد می شود. نصف دیگر مبلغ نیز پس از تحویل قطعی کار توسط پیمانکار و رفع معایب و نواقص کار توسط پیمانکار و پرداخت کلیه بدهی ها صورت می پذیرد. بسیاری از دعاوی میان پیمانکاران و کارفرمایان نیز مربوط به همین تضمین ها می باشد.

 

در قرارداد پیش فروش ساختمان نیز دقیقاً مطابق آنچه گفته شد عمل می شود. خریداران از هر مبلغ پرداختی بابت ثمن معادل ۱۰ درصد به عنوان حسن انجام در حسابی نگهداری می کنند. بدین ترتیب در اتمام فروشندگان مجبور خواهند شد برای دریافت مبلغ نهایی عیوب و نواقص را مطابق قرارداد برطرف کنند مضاف بر اینکه مجبور می باشند کلیه بدهی های خود را با افراد تصفیه حساب کنند.

 

۳- عدم پرداخت مبلغ اضافی

 

پس از انعقاد قرارداد مابین دو نفر قرارداد مطابق ماده ۲۱۹ ق.م بین آن دو و قائم آن ها لازم الاتباع است و طرفین عقد نمی توانند در عقد و مفاد آن بدون رضای طرف دیگر قرارداد تغییری ایجاد کنند. طبیعی است این قاعده به دلیل ایجاد ثبات در معاملات بین مردم وضع شده است. حتی دراین میان حاکم (دادگاه) نیز نمی تواند طرفین را به غیر آن چیزی که مورد تراضی آن هاست مجبور کند. مثال بارز این امر ماده ۲۳۰ قانون مدنی است که در آن آمده است: “اگر در ضمن معامله شرط شده باشد که در صورت تخلف متخلف مبلغی را به عنوان خسارت تأدیه نماید حاکم نمی تواند او را به بیشتر یا کمتر از آنچه که ملزم شده است محکوم کند”.

 

اصل لزوم قرادادها شامل قرارداد پیش فروش ساختمان نیز هست. در این قرارداد نیز طرفین در ابتدا بر سر مسائلی توافق می کنند که از جمله آن ها ثمن معادله است. در این حالت طبیعی است که بعد از عقد قرارداد بایع نتواند مشتری را مجبور به پرداخت مبلغی بیش از آنچه در قرارداد آمده است بکند. همان طور که مشتری نمی تواند به طور یک جانبه برخی اوصاف ساختمان مذکور در عقد را تغییر دهد .در این میان قاعده ذکر شده در قرارداد پیش فروش یک استثناء دارد که از آن در گفتار مربوط به حقوق فروشنده بحث شد و آن حق تعدیل یک جانبه قرارداد است. باید توجه داشت در اکثر قراردادهای پیش فروش بایع حق خواهد داشت تا میزان معینی در ثمن قرارداد پیش فروش بایع خواهد داشت تا میزان معینی در ثمن قرارداد به واسطه نوسانات بازار تغییر ایجاد کند. در اینجا تنها در مورد توافق شده و تا سقف آنچه در قرارداد آمده است بایع حق دارد مشتری را به پرداخت مبلغ اضافی مجبور نماید.

 

گفتار دوم: اثرات قرارداد نسبت به اشخاص ثالث

 

تاکنون آنچه گفته شد و مورد بررسی قرار گرفت روابط حقوقی و حقوق و تکالیف فی مابین فروشنده و خریدار در قرارداد پیش فروش ساختمان بود. طبیعی است که فروشنده و خریدار دو رکن اصلی قرارداد پیش فروش ساختمان هستند که بدون آن دو قراردادی منعقد نمی گردد. لکن در برخی موارد ممکن است شخص ثالثی نیز به جمع فروشنده و خریدار اضافه شود. در این حالت رابطه دو سویه عقد حالت سه طرفه پیدا می کند که نیاز به بررسی دارد.

 

مطابق قواعد کلی قراردادها هر عقدی که واقع می شود اصل بر اینست که درباره طرفین متعاملین و قائم مقام قانونی آن ها مؤثر است و نمی توان شخص ثالث را به رعایت مفاد عقد مجبور کرد این قاعده تحت عنوان قاعده نسبی بودن قراردادها شناخته می شود. ماده ۲۳۱ قانون مدنی به صراحت چنین اصلی را عنوان می کند. این ماده مورد تخطی از این اصل را نیز بیان می کند. ذیل ماده ۱۹۶ قانون مدنی آمده است “معذلک ممکن است در ضمن معامله که شخص برای خود می کند تعهدی هم به نفع شخص ثالث بنماید”. بنابراین  طرفین عقد می توانند در ضمن عقد خود برای شخص ثالثی که هیچ دخالتی در انعقاد عقد ندارد تعهدی به سود او انجام دهند.

 

از جمع دو ماده ذکر شده به خوبی روشن می شود که شخص ثالث کسی است که طرف عقد یا قائم مقام قانونی او نباشد.

 

در این معنی شخص ثالث مفهومی بسیار مضیق پیدا می کند که تنها می توان درباره تعهد به نفع او و یا اثر پیمان های دسته جمعی  اشخاص ثالث بحث کرد.(۱) در این معنی چندان بحث زیادی درباره اشخاص ثالث

 

 

 




 


 

۱-ر.ک کاتوزیان ، ناصر، اعمال حقوقی،منبع پیشین، ص ۱۷۸به بعد.

 

 

 

در قرارداد پیش فروش نمی ماند زیرا در قرارداد پیش فروش نیز مانند تمامی عقود دیگر طرفین می توانند در ضمن عقد تعهدی برای شخص ثالث بنمایند.اما شخص ثالث در معنای وسیع تر مفهوم << قائم مقام>> را نیز در بر می گیرد و این معنی است که در اینجا مورد بحث و تدقیق قرار خواهد گرفت.

 

در مورد قائم مقام باید توجه داشت که در هیچ یک از قوانین ما اصطلاح << قائم مقام>> تعریف نشده است و جز در مورد مدیر تصفیه ورشکسته (ماده ۴۱۸ قانون تجارت) و طلبکاران معسر ( ماده ۳۶ قانون اعسار مصوب ۲۰ آذر ۱۳۱۳ ) به کار نرفته است ولی، با توجه به مفاد ماده ۲۳۱ قانون مدنی و روح مواد مربوط به ارث و نمایندگی، در تعریف قائم مقام می توان گفت: “کسی است که به طور مستقیم یا به وسیله نماینده خود در بستن قرارداد شرکت نداشته، ولی به سبب انتقال حقی از دارایی یکی از دو طرف به او از عقد متأثر می شود”.(۱)

 

شاید به دلیل همین عدم مداخله مستقیم یا به وسیله نماینده قائم مقام است که شخص ثالث در مفهوم عام آن را نیز شامل می شود. قائم مقام یا عام است یعنی شامل تمام حقوق و تعهدها می شود و یا خاص قراردادهای راجع به مال معین. قائم مقامی در مواردی اتفاق می افتد که یکی از طرفین عقد فوت می کند. در این خالت وارث قائم مقام عام فرد متوفی می شود. قائم مقام خاص در مواردیست که شخص عین معین یا حق خاصی را به دیگری انتقال می دهد.

 

در قرارداد پیش فروش ساختمان نیز ممکن است هر دو حالت فوق اتفاق بیافتد زمانی ممکن است یکی از طرفین فوت کند و وراث جایگزین او شوند و زمانی ممکن است یکی از طرفین اقدام به انتقال موضوع معامله به دیگری بکند. حالت اول بحث چندانی نیاز ندارد. بعد از فوت هر کدام از خریداران و یا فروشندگان وراث جایگزین آن ها می شوند و کلیه حقوق و تعهداتی که مورث آن ها داشته به وراث منتقل می شود. در اینجا تنها یک مسأله پیش می آید و آن اینکه آیا قرارداد پیش فروش ساختمان از جمله عقودی است که شخصیت طرف آن قدر مهم باشد که علت انعقاد عقد باشد؟ این سئوال از آن روست که اگر  قراردادی به اعتبار شخصیت  مورث بسته شده باشد وراث  نباید قائم مقام او شمرد.  چنان که اگر پزشکی

 

 

 

 

 

 

 

۱- ر.ک کاتوزیان ، ناصر، اعمال حقوقی،منبع پیشین، ص ۱۷۴٫

 

تعهد درمان بیماری را در برابر دستمزد معین بکند یا نقاشی رسم تصویری را بر عهده بگیرد، پس از فوت پزشک یا نقاش، تعهد نیز منحل می شود و وارثان او هیچ سهمی در دیون و مطالبات ناشی از این قرارداد ندارند.(۱)

 

به نظر می رسد قرارداد پیش فروش ساختمان به طور کلی از آن دسته از قراردادهایی نباشد که شخصیت طرف علت عمده تعهد باشد. خریداران قصد دارند با پرداخت پول خانه دار شود و برای آن ها نوعاً تفاوتی نمی کند که چه کسی ساختمان آن ها را بسازد. چه بسا آن ها نام مهندس سازنده را نیز ندانسته و فقط شرکت ساختمانی را بشناسند. البته ممکن است در موارد بسیار نادری پیش خریدار صرفاً بخاطر سازنده خاص حاضر به خرید ساختمان او به صورت پیش فروش شود. در این حالت سازنده فوت کند قرارداد از آن تاریخ منفسخ می شود و هیچ دین و تعهدی به وراث منتقل نمی گردد.

 

حالت دوم نیاز به بررسی بیشتر دارد، معامله معارض بحث زیادی را طلب می کند از این رو در مبحث اول به معامله معارض پرداخته می شود. مبحث دو م و سوم نیز به موضوع حقوق و تعهدات شخص ثالث در برابر فروشنده و خریدار اختصاص دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:41:00 ب.ظ ]




گفتار نخست: آثار تکمیلی

 

الف- انتقال موضوع معامله توسط فروشنده

 

در مورد انجام معامله معارض دو حالت کلی را می توان تصور کرد. اولین حالت، حالتی است که موضوع معامله یعنی ساختمان توسط پیش فروش کننده (فروشنده) پس از انعقاد عقد با خریدار اولیه به فرد دیگری منتقل شود. حالت دوم زمانی پیش می آید که خریدار ساختمان پس از انعقاد  قرارداد پیش فروش ساختمان با فروشنده آن را به شخص دیگری انتقال دهد. هر کدام از این دو حالت نیاز به بررسی دارد.قبل از آنکه به بررسی انتقال و موضوع معامله توسط فروشنده به دیگری بپردازیم نیاز است که به این پرسش پاسخ داده شود که اصولاً مصداق معاملعه معارض چیست؟

 

آیا اگر شخصی ابتدا با سند عادی مال خویش را منتقل و یا تعهد به آن نماید و سپس آن را با سند رسمی به دیگری منتقل نماید مشمول ماده ۱۱۷ قانون  ثبت و معامله معارض می باشد؟

 

در این رابطه باید گفت با توجه به رأی شماره ۴۳– ۱۰/۸/۵۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور فرض بالا از مصادیق معامله معارض و مشمول ماده ۱۱۷ ق.ث نمی باشد بدین توضیح که در آنجا که ثبت اموال غیر منقول اجباری است، هرگونه نقل و انتقال راجع به عین یا منفعت آن ها باید به ثبت برسد. حال اگر با سند عادی انتقال و یا تعهد به آن گردد، سند عادی قابلیت تعارض با اسناد رسمی را  ندارد.

 

چرا که اسناد عادی در محاکم و ادارات پذیرفته نمی شوند. هیأت عمومی دیوان عالی کشور در رأی فوق الذکر چنین بیان می کند: “نظر به اینکه شرط تحقق بزه مشمول ماده ۱۱۷ قانون ثبت اسناد و املاک. قبلیت تعارض دو معامله یا تعهد نسبت به یک مال می باشد و در نقاطی که ثبت رسمی اسناد مربوط به عقود و معاملات اموال غیر منقول به موجب بند اول ماده ۴۷ قانون مزبور اجباری می باشد.

 

سند عادی راجع به معامله آن اموال طبق ماده ۴۸ همان قانون در هیچ یک از ادارات و محاکم پذیرفته نشده و قابلیت تعارض با سند رسمی نخواهد داشت.

 

بنابراین چنانچه کسی در این قبیل نقاط با وجود اجباری بودن ثبت رسمی اسناد معامله ای معارض با معامله اول در مورد همان مال واقع سازد عمل او از مصادیق ماده ۱۱۷ قانون ثبت اسناد نخواهد بود بلکه ممکن است بر فرض احراز سوء نیت با ماده کیفری دیگری قابل انطباق باشد”.

 

 

بنابر آنچه گفته شد فرض معارض بودن سند عادی و رسمی منتفی است و تنها در صورتی می توان تعارض را تصور نمود که اعتبار سند عادی در محکمه اثبات گردیده باشد(۱).

 

اگر شخص تعهد بر فروش مالی کرده باشد و سپس آن را با سند رسمی دیگری بفروشد چون ماده ۱۳۰۵ قانون مدنی تاریخ سند عادی نسبت به اشخاص ثالث اعتبار ندارد. در صورتی که بتوان تقدم تاریخ سند عادی را نسبت به سند رسمی اثبات نمود. مندرجات سند عادی در مقابل سند رسمی قابلیت استناد پیدا می کند و بنا به نظر گروهی که معتقدند قولنامه ایجاد حق عینی می نماید، متعهدله قرارداد می تواند به استناد این حق مانع تشکیل بیع بعدی گردد.

 

اما اگر قائل به ایجاد حق عینی برای متعهدله قرارداد نباشیم، مالکیت متعهد به جای خویش باقی می ماند و ممکن است پس از انجام تعهد، ملک خود را به دیگری انتقال دهد. منطبق حقوقی این امر را می پذیرد و معامله دوم صحیح می باشد. آنچه گفته شد در باب <<قولنامه>> بود.

 

در این باب سخن ها بسیار رفته است  قائلین به ایجاد حق عینی معامله دوم را معارض می دانند و قائلین به ایجاد تعهد معامله دوم را صحیح می دانند. ولی باید توجه داشت موضوع بحث در اینجا قرارداد پیش فروش ساختمان است. قرارداد پیش فروش ساختمان دارای تفاوت هایی با قولنامه است که در مباحث قبلی به طور مبسوط به آن اشاره شد و در آنجا دانسته شد که قرارداد پیش فروش ساختمان در ماهیت بیع محسوب می شود. ماهیت بیع قرارداد پیش فروش ساختمان بحث معامله معارض را در مقایسه با قولنامه متفاوت کند.

 

تنظیم قرارداد پیش فروش ساختمان، فروشنده نمی تواند بر خلاف قرارداد تنظیمی و توافق حاصله، اقدام به انتقال آپارتمان به شخص ثالث بنماید. زیرا که این اقدام فروشنده با حقوق خریدار منافات داشته و به منزله علی الاصول فروشنده نمی تواند عمل حقوقی که منافی حقوق خریدار باشد انجام دهد و ضمانت اجرای این اقدام فروشنده در قانون و رویه قضائی مشخص می باشد، اما در مواردی فروشندگان پس از فسخ قرارداد یا اعلام بطلان آن به دلایل مختلف می توانند ساختمان را به شخص دیگری منتقل نمایند.

 

 

 

 

 

 

 

۱-قربانی، فرج اله، مجموعه آراء وحدت رویه دیوان عالی کشور (جزائی) ۱۳۷۰-۱۳۸۲، انتشارات فردوسی، ۱۳۷۱٫ص ۱۴۲٫

 

ابتدا زمانی که هر کدام از طرفین قرارداد در مقابل هم از حقوق و تکالیفی برخوردار می گردند و لازمه اجرای این حقوق و تکالیف ناشی از قرارداد، آنست که طرفین با حسن نیت به اجرای تعهدات خویش و رعایت حقوق یکدیگر اقدام نمایند. بنابراین نبایستی از مفاد تعهدات قراردادی خویش تخلف ورزیده و یا به دلایل واهی و غیر منطقی ادعای فسخ یا بطلان قرارداد منعقده را نمایند. ماده ۲۱۹ قانون مدنی نیز در این رابطه می گوید: “عقودی که بر طبق قانون واقع شده باشد بین متعاملین و قائم مقام آن ها لازم الاتباع است و مگر اینکه به رضای طرفین اقاله یا به علت قانونی فسخ شود”.

 

 

اما مواردی وجود دارد که در آن طرفین می توانند پیمان انعقاد یافته را منحل نموده و یا اینکه یکی از طرفین با داشتن حق فسخ، قرارداد را فسخ نماید. به طور معمول در قراردادهای پیش فروش ساختمان، فروشندگان ضمانت اجرای عدم انجام تعهد از سوی خریداران را قید می کنند و اغلب این گونه ضمانت اجراها سخت و شدید می باشد.

 

به عنوان مثال، فروشنده در قرارداد شرط می کند که “در صورت تأخیر متقاضی در پرداخت هرگونه بدهی خود و تخلف از هر یک از تعهدات، شرکت می تواند قرارداد را فسخ نموده و پس از تأمین کلیه هزینه ها و خسارات مستقیم و غیر مستقیم وارده به شرکت بقیه پیش پرداخت را حداکثر ظرف مهلت معین به خریدار پرداخت نماید “و یا در مورد این شرط که” اگر در زمان تعیین شده برای تحویل ساختمان و یا جهت انجام تشریفات مربوطه به معامله و تنظیم سند رسمی انتقال در دفتر اسناد رسمی حاضر نشود و یا تقاضای انصراف و فسخ قرارداد را بنماید. قرارداد با نظر شرکت (فروشنده) فسخ و شرکت می تواند ساختمان موضوع قرارداد را به دیگری واگذار و کل مبالغ دریافتی را پس از کسر درصدی بابت هزینه به خریدار مسترد نماید”. بنابراین فروشنده زمانی می تواند به طور قانونی و مشروع نسبت به انتقال ساختمان به دیگری اقدام نماید که قرارداد را به نحوی اقاله کرده باشد یا اینکه با تخلف خریدار از انجام تعهدات و احراز حق فسخ و پس از اعمال فسخ اقدام به فروش و انتقال آن نماید.

 

از سوی دیگر، بحث معامله معارض زمانی پر رنگ تر می شود که فروشنده و خریدار در جریان اجرای قرارداد وتعهدات خویش با حسن نیت اقدام کنند و هیچ یک از انجام تعهدات قراردادی خویش تخلف ننموده فروشنده بدون مجوز قانونی و بدون توافق قراردادی، اقدام به واگذاری ساختمان به شخص ثالثی نماید.

 

در بررسی حالت دوم مسأله ماهیت قرارداد پیش فروش آپارتمان بسیار اهمیت پیدا می کند. کسانی که ماهیت این نوع قرارداد را صرفاً تعهدی می دانند و تعهد اصلی فروشنده را تعهد به بیع در آینده می دانند، در مورد انتقال ساختمان را به خریدار نفروخته و صرفاً متعهد است که ساختمان را با مشخصات قراردادی ساخته و سپس به خریدار بفروشد. لذا خریدار مالکیتی نسبت به ساختمان موضوع قرارداد نداشته و چون فروشنده را مالک ساختمان می دانند لذا انتقال ساختمان توسط فروشنده را صحیح دانسته و از فرض انتقال مال غیر، جدا می دانند. با این فرض البته چون متعهد (فروشنده) از تعهد قراردادی خود سرپیچی کرده است اگر سایر ارکان مسئولیت قراردادی جمع باشند متعهدله می توانند ادعای خسارت بر مبنای مسئولیت قرادادی داشته باشد ولی در هر حال معامله ثانویه را نمی توان باطل اعلام کرد.

 

در مقابل، همان طور که بحث شد نظر اصلح این است که قرارداد پیش فروش ساختمان بیع محسوب می شود و درست آثار بیع شمردن این قرارداد در چنین مسائلی پدیدار می شود. در مبیع چون به محض انعقاد عقد مالکیت از بایع به مشتری منتقل می شود، پس از عقد مشتری دارای حق عینی بر روی مال است و دیگر بایع حقی برروی مال ندارد. بنابراین در فرض ما پس از انعقاد قرارداد پیش فروش ساختمان مالکیت از پیش فروش کننده به پیش خریدار انتقال می یابد. بنابراین پس از قرارداد دیگر شخص پیش فروش کننده حقی بر روی مال فروخته شده (ساختمان) ندارد. حال اگر فروشنده ای دست به معامله معارض زد تکلیف معامله ثانویه چیست؟

 

پس از آنکه قرارداد دو م توسط فروشنده منعقد شد از آنجا که معامله بر روی مال غیر انجام شده است و مصداق بارز معامله صوری محسوب م شود (م ۲۴۷ قانون مدنی). در این حالت خریدار اولیه می تواند تکلیف این معامله را روشن سازد. در صورت تنفیذ او معامله دوم صحیح و در صورت رد معامله باطل می شود. در هر حال لازم نیست اجازه یا رد فوری باشد . اگر تأخیر در اجاره و رد موجب تضرر طرف اصیل (یعنی خریدار دوم) باشد او می تواند معامله را به هم بزند (ماده ۲۵۲ قانون مدنی).

 

مساله آخر در این رابطه ید ضمانی مشتری دوم است. اگر مشتری اول پس از انعقاد معامله دوم آن را رد کند معامله از ابتدا باطل شناخته می شود بنابراین مشتری دوم از آنجا که بدون مجوز قانونی بر روی مال غیر ید و استیلا داشته است ضامن کلیه خسارات و همچنین منافع اعم از مستوفات و غیر مستوفات خواهد بود. البته مشتری دوم در صورتی که جاهل باشد می تواند طبق قاعده المغرور یرجع الی من غره به فروشنده رجوع کند.

 

در هر حال به علت ماهیت تملیکی قرارداد پیش فروش ساختمان این امکان برای خریدار نخستین وجود دارد که معامله دوم انجام شده را باطل و کان لم یکن کند(۱).

 

ب- انتقال موضوع معامله توسط خریدار

 

حالت دومی که در رابطه با معامله معارض در قرارداد پیش فروش ساختمان می توان تصور کرد زمانی است که خریدار اولیه پس از انعقاد با فروشنده آن را به شخص دیگری منتقل می کند. این انتقال البته قبل از تکمیل بنا و تحویل ساختمان به خریدار صورت می گیرد. به عبارت دیگر خریدار ساختمان نیمه کاره را قبل از اتمام به شخص ثالثی انتقال می دهد.

 

در این رابطه باز ماهیت قرارداد پیش فروش اهمیت پیدا می کند. تعهدی پنداشتن قرارداد پیش فروش منجر به این نظریه می گردد که خریدار نمی تواند موضوع معامله را به دیگری انتقال دهد زیرا پس از انعقاد قرارداد پیش فروش ساختمان هنوز ملکیت به خریدار منتقل شده است و فروشنده همچنان مالک ساختمان موضوع قرارداد است.

 

بنابراین خریدار دارای حق عینی بر روی مال موضوع قرارداد نیست تا بتواند آن را به دیگری منتقل نماید. به طور دقیق در اینجاست که بحث معامله معارض دوباره با فروش ثانونی توسط خریدار به وجود می آید.

 

خریدار مالی را به دیگری انتقال می دهد که ملکیت آن متعلق به فروشنده ساختمان است. در این حالت تمامی آنچه گفته شد اعم از خسارت و اعلام بطلان مصداق پیدا می کند. ولی باید توجه داشت با توجه به بیع بودن قرارداد پیش فروش ساختمان بحث معامله معارض در زمانی که خریدار مال را به شخص دیگری منتقل کند. نمونه بارز این امر روزانه در جامعه اتفاق می افتد. شرکت ایران خودرو چند بار در سال اقدام به گیش فروش محصولات خود می کند و متعاقب خرید آن توسط هر فرد به او برگه ای تحت عنوان “حواله” می دهد. صرف نظر از اینکه این واژه به درستی به کار برده می شود، فردی که دارای این برگه است می توان قبل از سر رسید و تحویل خودرو آن را به اشخاص دیگر منتقل نماید. هیچ کدام  از این انتقال ها مصداق معامله معارض و فروش مال غیر محسوب نمی شود. دلیل آن آشکار است زیرا ایران خودرو پیش

 

 

 

 

 

 

 

۱-ر.ک امامی، سید حسن، حقوق مدنی، جلد اول،نشر اسلامیه،چاپ هفتم،سال۱۳۷۵، ص ۳۷۵ به بعد.

 

محصولات خود را به مشتریان خود فروخته است و آن ها می توانند محصولات را قبل از سر رسید به دیگری منتقل کنند. البته ممکن است حالتی را تصور کرد که حق انتقال خریدار به غیر محدودیت پیدا کند و آن زمانی است که خریدار ضمن العقد تعهد کند ساختمان موضوع قرارداد را (به هر دلیلی) به دیگری انتقال ندهد. به عبارت دیگر خریدار با شرط ضمنی عقد ملتزم شود که انتقال مال به دیگری را محدود نماید.

 

شرط مانعیت انتقال مال توسط مالک را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:(۱)

 

       -شرطی که بر طبق مفاد آن مالک تعهد می کند که از انتقال خودداری کند برای مثال، فروشنده ملکی در پیش قرارداد معامله تعهد می کند که تا شش ماه آن را به دیگری انتقال ندهد و به انتظار اجرای تعهدهای خریدار آینده باقی بماند. – شرطی که حق انتقال ملک را از مالک سلب می کند  و در واقع هدف این است که حق مالکیت ناقص شود مانند اینکه در عقد اجاره حق انتقال به غیر از مستأجر سلب می شود یا دولت، هنگام فروش اتومبیل به کارکنان خود یا معاف کردن مامور سیاسی یا دانشجوی به وطن بازگشته از دادن گمرک، او را از حق انتقال ممنوع می کند.(۲)

 

مشاهده می شود این دو حالت شرط عدم انتقال به طور کلی با یکدیگر متفاوت هستند. در حالت اول اگر مالک اقدام به انتقال موضوع معامله به دیگری کند. ضمانت اجرای تخلف از شرط، بطلان انتقال نیست بلکه به طرف قرارداد (مشروطه) حق می  دهد که به استناد خیار تخلف از شرط، پیمان خود را فسخ کند و مطالبه خسارت نماید. در حالت دوم حق مالکیت ناقص شده و بنابراین مالک نمی تواند (البته به طور موقت) مال را به دیگری انتقال دهد. در این حالت در صورت انتقال مشروطه می تواند معامله دوم را باطل گرداند. تمییز این دو حالت شرط در هر قراردادی بستگی به قصد طرفین دارد. در قرارداد پیش فروش نیز می تواند دو حالت را برای محدود کردن حق مالکیت خریدار تصور کرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

۱-کاتوزیان، ناصر،اصول و مالکیت،نشر دادگستر، ش۹۳،سال۱۳۷۸، ص ۸۸٫

 

۲-همان، ص ۸۸٫

 

گفتار دوم: حقوق و تعهدات شخص ثالث در برابر فروشنده

 

الف- حقوق شخص ثالث

 

در مبحث گذشته با وضعیت معامله معارض آشنا شدیم. دانستیم زمانی معامله معارض مصداق پیدا می کند که فروشنده مالک مال موضوع قرارداد نباشد. بنابراین اگر خریدار ساختمان پیش فروش شدع اقدام به انتقال آن کند معامله صحیح است. همچنین زمانی که فروشنده ساختمان پیش فروش شده با اجازه خریدار اقدام به

 

فروش ثانویه ساختمان کند معامله صحیح است. در این دو حالت شخص سومی به جمع دو شخص خریدار اضافه می شود که از او به عنوان ((شخص ثالث)) نام برده می شود. شخص ثالث پس ازورود دارای یک سری حقوق و تعهداتی است که از یکسو در برابر فروشنده ساختمان دارد و از سوی دیگر با خریدار ساختمان.

 

شخص ثالث پس از انعقاد قرارداد دو م به طور کلی قائم کقام خاص خریدار اولیه می گردد. خریدار اولیه با انجام قرارداد ملکیت ساختمان را به خریدار دوم منتقل می کند و در عین حال خریدار دوم طرف قرارداد دیگری می شود که قبلاً خریدار اولیه با فروشنده منعقد کرده است.

 

قائم مقام خاص زمانی است که شخص عین معین یا حق خاصی را به دیگری انتقال می دهد. انتقال گیرنده را نسبت به آن مال و حق قائم مقام خاص او می نامند.(۱) به طور کلی در قائم مقام کلیه حقوق و تعهدات انتقال دهنده به انتقال گیرنده منتقل می شود.

 

بنابراین طبیعی است که هر آنچه تحت عنوان حقوق خریدار اولیه در برابر فروشنده بر شمرده شده به خریدار دوم منتقل شود.

 

خریدار دوم می تواند در صورت وجود خیار آن را تحت شرایط خاصه آن اعمال کند. او می تواند در صورت تخلف از شروط قرارداد از فروشنده مطالبه خسارت کند مطالبه خسارت عدم النفع و عدم تحویل به موقع ساختمان از دیگر حقوق خریدار دوم است. فروشنده نمی تواند خریدار ثانوی را اجبار به پرداخت

 

مبلغ اضافی از ثمن معامله بکند. خریدار در موعد مقر ر می تواند فروشنده را اجبار به حضور در دفترخانه و انتقال ملک به طور رسمی به خود گرداند.

 

 

 

۱-کاتوزیان، ناصر، اعمال حقوقی،منبع پیشین، ش ۱۷۸، ص ۱۷۵٫

 

در عین حال باید توجه داشت مطابق قاعده کلی خریدار دوم حقی بیشتر از آنچه خریدار اولیه داشته است ندارد. به عبارت دیگر خریدار اولیه نمی تواند بیش از آنچه خود دارای حقی در برابر فروشنده بوده است به خریدار دوم منتقل کند. دو طرف نیز از  سوی دیگر نمی توانند شرطی اضافی برای متعهد ساختن فروشنده در قرارداد خود بگنجاند. این امر فروشنده را (جز در صورت موافقت او) مأخوذ نمی کند .در مواردی حتی خریدار دوم یک سری از حقوق خریدار اولیه را ندارد. به عنوان نمونه خریدار دوم نمی تواند تغییری در شرایط ذکر نشده برای ساختمان در قرارداد بدهد زیرا او قرارداد را به همان نحو پذیرفته است. نمونه دیگر زمانی است که خیارشرط به قید مباشرت برای شخص مشروطه له قرار داده شده باشد ( م ۴۴۶ قانون مدنی). در این حالت  نیز خریدار دوم نمی تواند خیار شرط مندرج در قرارداد را اعنال کند. به طور کلی مواردی که قید مباشرت در آن ها برای مشروط له باشد. به قائم مقام خاص منتقل نمی شود.

 

در هر حال و طبق قاعده خریدار دوم دارای کلیه حقوق خریدار اولیه در برابر فروشنده خواهد بود.

 

ب- تعهدات شخص ثالث

 

گفته شد قائم مقام دارای کلیه حقوق و تعهدات انتقال دهنده می گردد ولی انتقال تعهدات تا چه اندازه ای صورت می گبرد ؟ آیا هر آنچه که انتقال دهنده حتی در رابطه با موضوع قرارداد به دیگران تعهد کرده است به خریدار دوم منتقل می شود؟

 

در رابطه با سئوالات بالا می بایست چند مسأله را تفکیک کرد. انتقال گیرنده به طور کلی در مورد قراردادهایی که انتقال دهنده درباره حق مورد معامله بسته است قائم مقام او نیست.  به عنوان نمونه اگر همسایه ملکی در برابر صاحب آن تعهد کند که ساختمان بیش از دو طبقه در مقابل ملک او نسازد، این حق به صرف عقد بیع به انتقال گیرنده تعلق نمی یابد. مگر اینکه اراده صریح یا ضمنی طرفین دلالت بر انتقال این حق نیز بکند.

 

ولی، در مورد معاملاتی که پیش از انتقال انجام شده و موضوع آن ذات حق مورد انتقال یا از لوازم و توابع آنست، انتقال گیرنده را باید قائم مقام مالک دانست. زیرا، در این گونه امور، آثار عقد جزو حق یا مال شده است و انتقال گیرنده نیز آن را به همان صورت مالک می شود. برای مثال حق عینی که به سود ملکی ایجاد یا بر آن تحمیل شده است. به انتقال گیرنده نیز واگذار می شود. به همین جهت به عنوان مثال، او نمی تواند مانع عبور کسی شود که در اثر قرارداد با مالک سابق << حق ارتفاع >> را به نفع ملک خود تحصیل کرده است. یا از تصرفات شخصی که حق انتفاع از ملک را داراست جلوگیری کند، یا مستأجری را که پیش از انتقال مالک منافع مال شده است تا پایان مدت از عین مستأجر بیرون کند.(۱)

 

انتقال << موقعیت قراردادی >> را نیز باید بر این موارد افزود: برای مثال، در موردی که مستأجر با داشتن حق انتقال به غیر، اجاره را به دیگری واگذار می کند ، در واقع او را جانشین همه حقوق و تعهدهای خود می کند و مستأجر جدید را به جای خود می نشاند.

 

از آنچه گفته شد به خوبی حدود تعهدات انتقال یافته به خریدار دوم مشخص می شود. به جز قراردادهایی که خریدار اولیه درباره حق مورد معامله و موضوع معامله بسته است در دیگر موارد تقریباً تمامی تعهدات منتقلی می شود. در اینجا یک استثنای دیگر نیز وجود دارد و آن زمانی است که تعهدی قائم به شخص باشد.

 

به عنوان نمونه اگر در ضمن قرارداد پیش فروش شرط شود که خریدار نقاشی خاصی برای شرکت فروشنده بکشد در این حالت چون این تعهد قائم به شخص است دسگر وظیفه کشیدن نقاشی به خریدار دوم منتقل نمی شود.

 

در هر حال خریدار دوم موظف است اقساط ثمن را در مواعد مقرره در قرارداد به طور منظم به فروشنده بدهد. در زمان تحویل ساختمان خریدار دوم می بایست اقدام به تسلم ساختمان کند. ضمناً او نیز مانن خریدار اولیه نمی تواند در جریان عملیات احداث بنا دخالتی داشته باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱ کاتوزیان، ناصر، اعمال حقوقی،منبع پیشین، ش ۱۷۸، ص ۱۷۵٫

 

گفتار سوم: حقوق و تعهدات شخص ثالث در برابر خریدار اولیه

 

الف- حقوق شخص ثالث

 

قراردادی که فی مابین خریدار اولیه و خریدار دوم صورت می گیرد عقد بیع است. خریدار اولیه که دارای حق عینی بر روی ساختمان پیش فروش شده است با عقد بیع ملکیت ساختمان را به خریدار دوم منتقل می کند. در این میان در عین حال پس از عقد خریدار اولیه از طرف بودن با فروشنده قرارداد پیش فروش ساختمان خارج می شود و خریدار دوم جایگزین او می شود. پس از عقد بیع رابطه حقوقی خریدار اولیه با فروشنده در رابطه با قرارداد پیش فروش منعقده به طور کلی قطع می شود. بنابراین رابطه حقوقی خریدار اول و دوم صرفاً در چهارچوب بیع منعقده فی مابین آن هاست و آن دو رابطه ای با قرارداد پیش فروش ساختمان ندارند.

 

حقوق خریدار دوم در برابر خریدار اول همانطور که گفته شد می بایست در چهارچوب مبیع تعریف شود. خریدار دوم یک مشتری است که مالی را از فردی خریداری کرده است. حال در این میان یک سری حقوق برای این مشتری قابل تصور است. او می تواند اعمال خیار کند، می تواند در صورت تخلفی مطالبه خسارت کند. ضمان معاوضی بر عهده فروشنده است و این حق دیگر خریدار دوم است. ضمان درک مبیع وجود دارد.

 

در هر حال بررسی حقوق مشتری نیاز به بحث مبسوطی ندارد و بررسی آن خارج از موضوع تحقیق است.

 

ب- تعهدات شخص ثالث

 

شخص ثالث به عنوان مشتری دارای تعهداتی می باشد. تعهداتی که تفاوتی با تعهدات کلی مشتریان در کلیه عقود بیع ندارد. مشتری می بایست ثمن را مطابق قرارداد به فروشنده بپردازد. او ضامن درک ثمن است. مشتری در صورت تخلف از شروط قراردادی ضامن خسارت وارده است و در حدود مسئولیت قراردادی مسئولیت دارد. او می بایست اقدام به تسلم مبیع مطابق شرایط قراردادی کند ونیز در موعد مقرر جهت تنظیم سند رسمی در دفترخانه حاضر گردد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

   فصل دوم

 

  ارکان بزه پیش فروش ساختمان بدون تنظیم سند رسمی، واکنش کیفری و درآمدی بر تدابیر پیشگرانه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مبحث نخست: ارکان و عناصر

 

ما برای اینکه عملی را جرم بدانیم باید آن عمل در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد تا بتوانیم آن عمل را جرم بدانیم، فلذا قانونگذار است که مشخص می کند چه عملی جرم است و چه عملی جرم نیست در بعضی از مواقع ممکن است عملی مخالف با اخلاق اجتماعی باشد، ولی جرم نباشد. بحث در اینجا عناصر متشکله جرم پیش فروش ساختمان است به طور کلی هر جرمی متشکل است از عنصر قانونی، مادی ومعنوی که اگر عملی یکی از این عناصر را نداشته باشد جرم محسوب نمی شود و حتی اگر عملی عنصر قانونی و مادی را داشته باشد ولی عنصر روانی آن محقق نشود آن عمل جرم نیست.(۱) سپس ما در ذیل مطابق با قانون پیش فروش ساختمان عناصر متشکله آن را مورد بررسی قرار می دهیم.

 

به طور کلی منظور از عنصر قانونی یعنی آیا عمل جرم است یا خیر؟ اگر جرم است چه مجازاتی برای آن در نظر گرفته شده؟ دانشمندان حقوق جزایی عرفی جرم را به فعل یا ترک فعل اطلاق می کنند که از شخص مسؤلی سر زده و قانونگذار برای آن، مجازاتی را در نظر گرفته است.(۲)

 

از این رو، اولاً مقصود از جرم شخصاً فعل یا ترک فعلی است که به جان، مال، ناموس و حیثیت دیگران لطمه ای وارد می آورد، ثانیاٌ شامل همه جرایم حتی جنایات عمدی و خطایی نیز می گردد.بنابراین جرم، به این معنی، با معصیت یا گناه که موضوع حدود و تعریزات است، تفاوت دارد، به عبارت دیگر، رابطه آن دو عام و خاص من وجه است. از این رو، گناه که موضوع حدود و تعریزات اسلامی است، شامل  هر گناهی  می شود،  هر چند جنبه شخصی داشته باشد،  یعنی مفسده آن  متوج ه خصوص مرتکب گناه گردد و اما

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱-صانعی، پرویز ،حقوق جزای عمومی، انتشارات دانشگاه ملی، چاپ سوم جلد ۱، صفحه ۱۷۵٫

 

۲- محقق داماد، سید مصطفی، قواعد فقه، بخش جزایی، صفحه ۳ و ۴٫

 

تعریف جرم در قانون مجازات تعیین شده باشده جرم محسوب می شود.(۱) در ارتباط با این تعریف نکاتی قابل توجه است:

 

-چنانچه نص قانون وجود نداشته باشد، نمی توان عملی را جرم محسوب کرد.

 

-جرم شخصاٌ شامل افعال خلاف نیست، بلکه ترک فعلی که به موجب قانون ممنوع باشد، نیز جرم تلقی می شود.

 

گفتار نخست:رکن قانونی

 

– ضمانت اجرای کیفری جرم: یکی از مشخصات قواعد حقوقی، اعم از حقوق جزا و حقوق مدنی، ضمانت  اجرای آن است، یعنی اجرای قاعده ای از قواعد حقوقی به وسیله دولت.(۲) به عبارت دیگر دولت در قبال نقض قواعد حقوقی توسط بعضی از افراد جامعه و برای اعاده نظم و جبران حقوق تضییع شده از خود عکس العمل نشان می دهد. به عکس العمل دولت در مقابل مجرم، ضمانت اجرا اطلاق می شود.

 

همان گونه که قواعد حقوقی متفاوت  است ضمانت اجرای آن هم گوناگون است مثل ضمانت اجرای کیفری، ضمانت اجرای مدنی، ضمانت اجرای اداری که هر کدام مجازات خاص خود را دارد (۳) .

 

– جرم، رفتاری، مغایر با نظم و ارزش های جامعه: هدف قانونگذار از تعریف جامع و مانع برای جرم برقراری نظم در جامعه و جلوگیری از رفتار مجرمانه است. به همین دلیل، لازم است قانونگذار در تعریف جرم، تمام شرایط فرهنگی، اخلاقی، مذهبی و ارزشهای مورد قبول مردم را مدنظر قرار دهد.

 

که قانونگذار در قانون پیش فروش ساختمان عنصر قانونی جرم پیش فروش ساختمان بدون تنظیم سند رسمی را مشخص نموده که طبق ماده ۲۳ قانون فوق که مقرر گردیده  (( اشخاصی که بدون تنظیم سند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱- آزمایش، سیدعلی، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه تهران.ص۹۴٫

 

۲– نوربها، رضا، زمینه حقوق جزای عمومی، چاپ پنجم، نشر دادآفرین ۱۳۸۰، صفحات ۶۰ الی ۶۶٫

 

۳- کرمی، ابوالقاسم، نشریه حقوق، شماره ۶ .

 

رسمی اقدام به پیش فروش ساختمان یا بدون اخذ مجوز اقدام به درج یا انتشار آگهی نماید،(۱) به حبس از ۹۱ روز تا یکسال یا جزای نقدی به میزان دو تا چهار برابر وجوه و اموال دریافتی محکوم می شوند.))

 

قانونگذار در ماده فوق و تبصره آن افرادی که اقدام به پیش فروش ساختمان به این نحو کنند مجازات مشخص را تعیین و متخلف محکوم به مجازات مندرج می شود. قانونگذار در این ماده متخلفین را به حبس از ۹۱ روز تا یکسال محکوم می نماید که در اینجا قانونگذار دست قاضی را درخصوص تبدیل مجازات بسته است چرا که جرائمی که مجازات حبس آنها بالای ۹۱ روز باشد را قاضی نمی تواند آن را تبدیل به جزای نقدی کند،(۲) یعنی اگر شخصی مرتکب چنین جرمی شود و قاضی برای او مجازات حبس تعیین کند دیگر نمی توان آن را به جزای نقدی تبدیل کرد ولی اگر قانونگذار مجازات حبس را کمتر از ۹۱ روز تعیین می کرد قاضی می توانست آن را به جزای نقدی تبدیل کند که می توان گفت این عمل قانونگذار باعث کاهش انجام این جرم می باشد یا یک اقدام پیشگیرانه ای است از طرف قانونگذار، هر چند در ادامه قانونگذار از کلمه یا استفاده کرده است که مقرر می دارد ((یا جزای نقدی به میزان دو تا چهار برابر وجوه و اموال دریافتی محکوم می شوند))(۳) .ولی جزای نقدی یا اموال دریافتی را مجازات سنگین مشخص کرده است و این خود یک نوع اقدام پیشگیرانه برای ارتکاب جرم فوق می شود.

 

قانونگذار در ادامه و در تبصره ماده ۲۳ قانون فوق الذکر این نوع جرم را از جرائم قابل گذشت دانسته چرا که می گوید: ((جرائم مذکور در این ماده تعقیب نمی شود مگر با شکایت شاکی خصوصی یا وزارت مسکن و شهرسازی و با گذشت شاکی تعقیب یا اجرای آن موقوف می شود)).

 

نکته ای که در تبصره ماده فوق الذکر وجود دارد این است که علاوه بر کسی که ضرر به او وارد شده و جرم نسبت به آن انجام شده است وزارت مسکن و شهرسازی نیز می تواند به عنوان شاکی از متخلف شکایت کند و تقاضای تعقیب مجرم را بنماید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱- گلدوزیان، ایرج، حقوق جزای عمومی ایران، جلد اول، چاپ سوم ۱۳۶۹، دانشگاه تهران صفحه ۱۵۴٫

 

۲-اردبیلی، محمدعلی، حقوق جزای عمومی، ج ۲، تهران، نشر میزان، ۱۳۷۷٫٫،ص۷۳٫

 

۳-نوربها، رضا، زمینه حقوق جزای تهران، کانون وکلای دادگستری مرکز، ۱۳۶۹٫ص۹۷،

 

 

 

نکته دیگری که در این قانون مورد اهمیت قرار گرفته است ماده ۲۴ همین قانون است چرا که بیان داشته ((مشاوران املاک باید پس از انجام مذاکرات مقدماتی، طرفین را جهت تنظیم سند رسمی قرارداد پیش فروش به یکی از دفاتر اسناد رسمی دلالت نمایند و نمی توانند رأسأ مبادرت به تنظیم قرارداد پیش فروش نمایند. در غیر اینصورت برای بار اول تا یکسال و برای بار دوم تا دوسال تعلیق پروانه کسب و برای بار سوم به ابطال پروانه کسب محکوم می شوند)).(۱)که قانونگذار مشاوران املاک را نیز اگر رأسأ مبادرت به تنظیم قرارداد پیش فروش ساختمان کنند مجرم دانسته و برای بار اول یکسال پروانه آنها را تعلیق و اگر دوباره چنین عملی را تکرار کند آن را به دوسال تعلیق پروانه کسب محکوم می نماید و اگر دوباره یعنی برای بار سوم آن را تکرار کند، پروانه کسب آنها لغو خواهد شد. که قانونگذار در این راستا متخلفین از این ماده را به مجازات مقرر محکوم می نماید و یک اقدام پیشگیرانه در جهت وقوع این جرم اعمال کرده است. الف- تشریح مواد قانونی

 

اگر چه تصویب قانون پیش فروش ساختمان در دی ماه سال ۱۳۸۹ و انتشار آن در روزنامه رسمی، این امید را برای پیش خریداران ساختمان بوجود آورد که با چتر حمایتی ای که قانونگذار برای آنان تهیه دیده بتوانند با خاطری آسوده در بازار مسکن مبادرت به پیش خرید آپارتمان و اعیان مورد نظر خویش نمایند، اما این امید در عمل به خاموشی گرائید، چرا که، علی رغم تکلیف مقرر در ماده ۲۵ این قانون دایر بر ضرورت تصویب آئین نامه اجرائی قانون موصوف توسط وزارت دادگستری با همکاری سازمان مسکن و شهرسازی و سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، تاکنون آئین نامه اجرائی این قانون که زیر ساختها و نحوه اجرای این قانون را روشن و معین می نماید تهیه و به تأیید رئیس قوه قضائیه و تصویب هیئت وزیران نرسیده است و بدین واسطه اجرای مفاد قانون مورد بحث، بواسطه عدم وجود زیر ساختهای لازم و ضروری که مقدمه لازم اجرای مفاد این قانون است معطل باقی مانده است و بالتبع، ضمانت اجراهای کیفری مقرر در این قانون نیز در عمل قابل اعمال نبوده و در صورت قابلیت اعمال، مصداق تکلیف مالایطاق بر مشمولین آن خواهد بود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱-شامبیاتی، هوشنگ، حقوق جزای عمومی، ج ۱، تهران، انتشارات پاژنگ، ۱۳۷۱٫ص۱۴۱٫

 

مع الوصف ضمانت اجراهای کیفری مقرر در قانون پیش فروش ساختمان به لحاظ حقوقی قابل بررسی و نقد و تحلیل است و در صورت تصویب آئین نامه اجرائی این قانون، ضمانت اجراهای کیفری مقرر در آن نیز قابل اعمال بر ناقضین آن خواهد بود، بدین واسطه بر آن شدیم تا با بررسی ضمانت اجراهای کیفری مقرر در قانون پیش فروش ساختمان این قانون را از منظر جزائی نیز کنکاش نمائیم.

 

       به موجب ماده ۲۱ قانون پیش فروش ساختمان، شخصی که قصد پیش فروش ساختمانی را از طرق تبلیغ در جراید، پایگاه های اطلاع رسانی و سایر رسانه های گروهی دارد باید قبل از هرگونه اقدام جهت تبلیغ، مجوز انتشار آگهی را از مراجع ذی صلاح مربوطه که در آئین نامه اجرائی این قانون متعاقباً تعیین خواهند شد اخذ نماید، عدم رعایت تکلیف قانونی مذکور توسط پیش  همین قانون  موجب اعمال مجازات حبس از نود و یک روز تا فروشنده حسب مقررات ماده ۲۳ یک سال و یا جزای نقدی به میزان دو تا چهار برابر وجوه و اموال دریافتی از پیش خریدار خواهد بود.

 

به موجب این ماده:<<اشخاصی که بدون اخذ مجوز اقدام به درج یا انتشار آگهی نمایند، به حبس از نود و یک روز تا یکسال حبس یا جزای نقدی به میزان دو تا چهار برابر وجوه و اموال دریافتی محکوم می شوند>>.

 

صرفنظر از ایرادات نگارشی وارد بر این ماده که اقدام به درج یا انتشار آگهی را معطوف به پیش فروش ساختمان نکرده و در انتهای ماده نیز ملاک تعیین میزان جزای نقدی را بدون تعیین طرف تأدیه کننده، وجوه و اموال دریافتی تعیین نموده است، به لحاظ ماهوی نیز این ماده واجد ایرادی اساسی است.

 

از منطق و مفهوم این ماده چنین استنباط می گردد که ظاهراً قانونگذار بزه موضوع ماده ۲۳ را از جرایم با مسئولیت مطلق محسوب نموده و صرفنظر از آنکه پیش فروشنده با سوء نیت یا بی سوء نیت، بدون اخذ مجوز از مراجع ذی صلاح اقدام به درج آگهی پیش فروش نماید او را مجرم محسوب و قابل تعقیب کیفری می داند، از این رو حتی اگر پیش فروشنده ای بدون قصد مجرمانه، دایر بر پیش فروش ساختمان به دو یا چند نفر، صرفاً بدون اخذ مجوز مبادرت به درج آگهی پیش فروش ساختمان کند از منظر مقررات این ماده مجرم و قابل تعقیب کیفری است.

 

جالب آنکه حتی اگر در زمان درج آگهی پیش فروش، نسبت به تعقیب کیفری پیش فروشنده اقدام نشده باشد و او به کلیه تعهدات خویش نیز عمل نماید و با تحویل ساختمان احداثی به پیش خریدار نسبت به تنظیم سند رسمی انتقال نیز به نام وی اقدام نماید، باز هم پیش فروشنده به نفس ارتکاب درج آگهی پیش فروش ساختمان بدون اخذ مجوز قابل تعقیب کیفری است و این در حالی است که هیچ گونه سوء نیتی در پیش فروشنده مفروض نبوده و تعقیب کیفری او غیرمنطقی و غیرقابل توجیه است.

 

این امر بالاخص از این حیث چالش برانگیز است که به موجب ماده ۳ قانون پیش فروش ساختمان، قرارداد پیش فروش ساختمان از طریق تنظیم سند رسمی نزد دفاتر اسناد رسمی و با درج در سند مالکیت و ارسال خلاصه معامله به اداره ثبت محل صورت می گیرد و بدین ترتیب دفاتر اسناد رسمی طبق بند ۵ ماده ۴ همین قانون قبل از تنظیم سند رسمی قرارداد پیش فروش از اداره ثبت محل وقوع ملک، استعلام ثبتی لازمه را بعمل خواهند آورد تا مورد معامله قبلاً به شخص یا اشخاص دیگر واگذار نشده باشد، کما اینکه در صورت واگذاری نیز این امر در سند مالکیت منعکس شده و ضرورت استعلام را نیز تا اندازه ای منتفی می سازد، بدین ترتیب پیش فروشنده اصولاٌ امکان فروش یک واحد ساختمانی را به دو نفر یا بیشتر ندارد تا بخواهیم جهت احراز سوء نیت یا عدم احراز سوء نیت وی به انتظار زمان تحویل و تنظیم سند واحد پیش فروش شده بنشینیم، از این رو جرم انگاری این موضوع با اوصاف مذکور و به کیفیت منعکس در قانون پیش فروش ساختمان آن هم به صورت با مسئولیت مطلق منطقی نبوده و فاقد توجیه است بالاخص اینکه هدف و فلسفه وضع این قانون جلوگیری از فروش یک واحد ساختمانی به بیش از یک نفر و ایجاد موقعیت مطمئنه برای پیش خریداران بازار مسکن و ساختمان بوده است که با تمهیدات دیگری که در همین قانون اندیشیده شده، این امر تأمین شده و ضرورتی به جرم انگاری درخصوص موضوع مورد بحث نبوده است.

 

ب- تجزیه و تحلیل

 

ایراد اساسی دیگری که بر مقررات ماده ۲۳ وارد است آن است که مقنن صرف درج آگهی در جراید و رسانه های گروهی را بدون اخذ مجوز جرم و قابل تعقیب و مجازات دانسته لیکن در مقام تعیین مجازات مرتکب و ارائه ملاک جهت تعیین میزان جزای نقدی قابل پرداخت، دو تا چهار برابر وجوه و اموال دریافتی پیش فروشنده از پیش خریدار را ملاک تعیین میزان جزای نقدی قرار داده است!

 

این در حالی است که به شرح پیش گفته صرف درج آگهی بدون اخذ مجوز از مراجع ذیصلاح جرم بوده و تحقق بزه موضوع این ماده منوط به تنظیم قرارداد پیش فروش و مألا دریافت و پرداخت وجه یا مال نشده است که بدین ترتیب معلوم نیست در مواردی که نشر آگهی، منتهی به تنظیم قرارداد پیش فروش نشده و مال یا وجهی نیز مابین طرفین مبادله نگردیده دادگاه چگونه می تواند مرتکب را به جزای نقدی معادل دو تا چهار برابر وجوه و اموال دریافتی از پیش خریدار محکوم کند! که در اینصورت بنظر می رسد اختیار قانونی قاضی در تعیین مجازات حبس یا جزای نقدی زائل شده و بالاجبار باید ناشر آگهی را به حبس محکوم نماید.

 

صرفنظر از ایرادات وارده بر این ماده، باید توجه داشت که بزه موضوع ماده ۲۳ از جهتی مقید به نتیجه و از جهتی مطلق است. بدین معنی که تا زمانی که آگهی پیش فروش در جراید یا رسانه هی گروهی منتشر نگردد، بزه موضوع این ماده نیز محقق نخواهد شد، از این رو اقدامات پیش فروشنده در راستای درج آگهی مانند مذاکره با نشریه، ثبت سفارش آگهی و پرداخت هزینه آن قابل تعقیب کیفری نبوده و مصداق شروع به جرم است که بواسطه فقدان نص قانونی و اعمال اصل قانونی بودن جرایم این میزان از اعمال ارتکابی فاقد وصف جزائی است.

 

با این حال ضرورتی ندارد که متعاقب درج و انتشار آگهی و بواسطه آن، قرارداد پیش فروشی نیز منعقد بشود یا نشود، به عبارت دیگر صرف درج آگهی پیش فروش صرفنظر از آنکه منتهی به تنظیم قرارداد پیش فروش ساختمان بین فروشنده و اشخاص ثالث گردد و یا چنین قراردادی منعقد نگردد جرم و قابل تعقیب کیفری است و این بزه از این جهت مطلق است.

 

همچنانکه پیش فروشنده ملزم به اخذ مجوز جهت درج و انتشار آگهی پیش فروش ساختمان شده، به موجب مقررات ذیل ماده ۲۱ قانون پیش فروش ساختمان، مطبوعات و رسانه ها نیز ملزم به رویت و اخذ مجوز مذکور از پیش فروشنده قبل از انتشار آگهی پیش گردیده اند، در غیر اینصورت با ضمانت اجرای کیفری مواجه خواهند شد.

 

به موجب این قسمت از مقررات ماده ۲۱:<<مطبوعات و رسانه ها قبل از دریافت مجوز یاد شده حق درج و انتشار آگهی پیش فروش را ندارد در غیر اینصورت به توقیف به مدت حداکثر دو ماه و جزای نقدی از ده میلیون(۰۰۰/۰۰۰/۱۰) ریال تا یکصد میلیون(۰۰۰/۰۰۰/۱۰۰) ریال و در صورت تکرار به حداکثر مجازات محکوم خواهند شد.

 

بدین ترتیب پیش فروشنده پس از اخذ مجوز درج و نشر آگهی باید آن را به نشریه یا رسانه ای که از طریق آن قصد تبلیغ پیش فروش ساختمان را دارد ارائه نماید و نشریه یا رسانه مربوطه نیز به موجب قسمتی از مقررات ماده ۲۱ قانون یاد شده، باید شماره و تاریخ این مجوز را در آگهی درج و به اطلاع عموم برساند، مع الوصف عدم رعایت این قسمت از مقررات ماده ۲۱ قانون، نشریه یا رسانه را در معرض اعمال ضمانت اجرای کیفری قرار نمی دهد، چرا که مقررات ذیل ماده ۲۱ تنها درج و انتشار آگهی پیش فروش را بدون دریافت مجوز آن جرم می داند و درخصوص عدم درج تاریخ و شماره مجوز صادره از مراجع ذی صلاح ساکت است.

 

سوالی که ممکن است در این زمینه متبادر به ذهن گردد آن است که چنانچه پیش فروشنده مجوز درج و نشر آگهی را از مراجع ذیصلاح اخذ لیکن به نشریه یا رسانه مربوطه ارائه ننماید و معذالک نشریه یا رسانه نیز آگهی پیش فروش را بدون رویت و دریافت مجوز آن از پیش فروشنده منتشر نمایند، آیا درج و نشر آگهی با این وصف نیز جرم و قابل تعقیب و مجازات خواهد بود یا خیر؟

 

مقررات ماده ۲۱ در آن قسمت که نشر و درج آگهی پیش فروش توسط مطبوعات و رسانه ها را جرم انگاری نموده در این خصوص ابهام دارد، زیرا مقرر داشته:<< مطبوعات و رسانه ها قبل از دریافت مجوز یاد شده حق درج و انتشار آگهی پیش فروش را ندارند>>. که مع الوصف معلوم نیست مقصود قانونگذار دریافت مجوز توسط پیش فروشنده است و یا دریافت مجوز توسط نشریه یا رسانه از پیش فروشنده است. اگر شق اول صحیح باشد در اینصورت صرف دریافت مجوز توسط پیش فروشنده از مراجع ذیصلاح رافع مسئولیت نشریه و رسانه همگانی خواهد بود و عدم ارائه آن به نشریه یا رسانه مربوطه باعث تحقق بزه موضوع این ماده نخواهد شد، لیکن اگر شق دوم صحیح باشد در اینصورت صرف دریافت مجوز توسط پیش فروشنده صرفاً شرط لازم خواهد بود نه شرط کافی و نشریه یا رسانه درج کننده آگهی ملزم است مجوز صادره را رویت و نسخه ای از آن را از پیش فروشنده دریافت نماید در غیر اینصورت بزه موضوع این ماده محقق خواهد شد.

 

بنظر می رسد با عنایت به مقررات صدر ماده ۲۱ که ضمیمه کردن مجوز را به درخواست نشر آگهی ضروری دانسته و درج تاریخ و شماره مجوز را نیز در ضمن آگهی پیش فروش و نیز قرارداد واگذاری حقوق و تعهدات ناشی از آن، باید از طریق تنظیم سند رسمی نزد دفاتر ثبت اسناد رسمی صورت گیرد، عدم رعایت این تکلیف موجب اعمال ضمانت اجرای کیفری مندرج در ماده ۲۳ این قانون خواهد شد.

 

به موجب این ماده:(( اشخاصی که بدون تنظیم سند رسمی اقدام به پیش فروش ساختمان نمایند،به حبس از نود و یک روز تا یک سال یا جزای نقدی به میزان دو تا چهار برابر وجوه و اموال دریافتی محکوم می شوند>>.

 

صرف نظر از ایرادات نگارشی وارد بر این ماده که در شق((الف)) این ماده بدان اشاره گردید، به نظر می رسد بزه موضوع این قسمت از ماده ۲۳ را نیز باید از جمله با مسئولیت مطلق تلقی کنیم، زیرا مقنن صرف تنظیم قرارداد غیر رسمی پیش فروش را صرفنظر از آنکه پیش فروشنده سوء نیتی در این راستا داشته یا نداشته باشد جرم و قابل تعقیب جزائی می داند، حتی اگر پیش فروشنده به کلیه تعهدات ضمن قرارداد عادی تنظیمی خویش با پیش خریدار عمل نموده و ساختمان پیش فروخته شده را نیز به مشتری تحویل نماید.

 

در واقع عنصر مادی این بزه را باید ترک فعل ناشی از عدم اجرای تکلیف مورد نظر قانونگذار دانست که جرمی مطلق بوده و مقید به نتیجه نیز نیست، به بیانی دیگر همینکه پیش فروشنده به طریقی غیر از طریق قانونگذار(تنظیم سند رسمی) مبادرت به انعقاد قرارداد پیش فروش ساختمان با شخص ثالث نماید جرم موضوع این قسمت از ماده ۲۳ محقق شده و حصول نتیجه، شرط تحقق این بزه نیست.

 

نکته قابل توجه درخصوص این قسمت از ماده ۲۳ آن است که اگر چه مفاد مقررات ماده ۳ این قانون دلالت بر تکلیف تنظیم سند رسمی انتقال توسط متعالمین دارد، اما ضمانت اجرای کیفری ناشی از عدم رعایت این تکلیف صرفاً متوجه پیش فروشنده است و نه پیش خریدار، از این رو پیش خریداری که بعنوان مثال با تنظیم یک قرارداد عادی مبادرت به پیش خرید یک دستگاه آپارتمان از پیش فروشنده می نماید، اگر چه به تکلیف قانونی دایر بر ضرورت تنظیم سند رسمی انتقال عمل نکرده اما عدم رعایت این امر توسط پیش خریدار او را با خطر تعقیب کیفری مواجه نخواهد کرد، این در حالی است که قرارداد پیش فروش با مشارکت پیش فروشنده و پیش خریدار منعقد شده و در صورتیکه پیش خریدار به تنظیم قرارداد پیش فروش به غیر از طریق رسمی تن در ندهد اصولاً قراردادی منعقد نخواهد شد تا پیش فروشنده قابل تعقیب کیفری باشد، از این رو بهتر آن بود که مقنن، پیش خریداری را نیز که عالماٌ عمداٌ با توافق با پیش فروشنده از تکلیف قانونی مقرر خویش استنکاف می نماید بعنوان شریک در جرم قابل تعقیب می دانست، چرا که قانون در این زمینه جنبه آمره داشته و توافق طرفیین در این زمینه امکان پذیر نیست.

 

مطلب قابل توجه دیگر در این زمینه آن است که چنانچه پیش خریدار بخواهد حقوق خود را در خصوص ساختمانی که پیش خرید کرده به شخص یا اشخاص ثالث واگذار نماید، او نیز طبق ماده ۳ قانون باید حقوق و تعهدات نا شی از آن را با تنظیم سند رسمی منتقل کند، لیکن عدم رعایت این تکلیف قانونی توسط پیش خریدار، توأم با اعمال ضمانت اجرای کیفری موضوع ماده ۲۳ نخواهد بود، چرا که، مدلول مقررات ماده ۲۳ قانون، به اشخاصی اشاره دارد که اقدام به پیش فروش ساختمان نمایند نه اشخاصی که حقوق و تعهدات ناشی از قرارداد پیش فروش را به اشخاص ثالث واگذار می نمایند و مقنن در مقام بیان صرفاً به اشخاصی اشاره می کند که بدون تنظیم سند رسمی اقدام به پیش فروش ساختمان نمایند و نه پیش خریداری که حقوق ناشی از قرارداد پیش خرید خود را به دیگری واگذار می کند. اصل قانونی بودن جرم و تفسیر مضیق قوانین جزائی نیز اقتضاء چنین تفسیر و برداشتی از این قسمت از ماده ۲۳ قانون دار.

 

 

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:40:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم